PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رباعیات بیدل دهلوی



emad176
12-31-2010, 12:18 PM
ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق در سال ۱۰۵۴ ه‍. ق. در پتنه در کشور هندوستان پای به عرصهٔ هستی نهاد. او شاعر پارسی‌گوی هندی است که از ترکان جغتائی برلاس بدخشان بود؛ اما در هند متولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهان‌آباد دهلی به عزت و آزادی زندگی کرد و با اندیشه‌های ژرف آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود.
او در سال ۱۰۷۹ ه‍. ق. بخدمت محمداعظم بن اورنگ زیب پیوست. سپس، به سیاحت پرداخت، و سرانجام، در سال ۱۰۹۶ه‍. ق. در دهلی سکنی گزید، و نزد آصف جاه اول، (نظام حیدرآباد) دکن منزلت بلند داشت.
بیدل به‌روز پنج‌شنبه چهارم صفر سال ۱۱۳۳ ه‍. ق. در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانه‌اش، در جایی‌که خودش تعیین کرده بود، دفن گردید.
پژوهش‌های بعدی توسط استاد سید محمد داؤد الحسینی، همه متفق و گواه بر آن‌اند، که عظام بیدل بعد از دفن مؤقت در صحن خانه‌اش، به وسیلهٔ مریدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلی او افغانستان انتقال داده شده، و مزار وی در هند نیست، بلکه، در قریهٔ خواجه رواش کابل می‌باشد.

در آثار بیدل، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات، و کنایات به‌هم آمیخته، و خیال‌پردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیده است.
در نظم و نثر سبکی خاص دارد، و از بهترین نمونه‌های سبک هندی به‌شمار می‌آید.
شفیعی کدکنی در کتاب شاعر آیینه‌ها در مورد بیدل می‌گوید: «بیدل را باید نمایندة تمام عیار اسلوب هندی به‌شمار آوریم. (منبع شماره ۲)»

منبع : ویکی پدیا

روحش شاد و ادش گرامی بادا . امیدوارم با خواندن رباعیات زیبای این شاعر توانمند اسباب رحمت الهی را برای وی مهیا کنیم .

emad176
12-31-2010, 12:20 PM
آنكس كه منزه اسث زآب وگل ما


بي او عدمست خلوت و محفل ما


نامش که ز پرده بر زبان مي آيد


والله كه نيست جاي اوجز دل ما

emad176
12-31-2010, 12:24 PM
آن آينه ي قدرت ذات يكتا

آن جوهر ايجاد صفات و اسما

در غيب احدست و در شهادت احمد

اينست رموز خواجه ي هر دو سرا

emad176
12-31-2010, 01:43 PM
اي آمدنت بهار تمهيد بيا


اي در قدم تو عيش جاويد بيا


بي تو رمضان نميرود از نظرم


اي نعمت آشكار با عيد بيا

emad176
12-31-2010, 01:44 PM
اي انجمن عشرت جاويد بيا

اي حاصل صد هزار اميد بيا

ظلمت كده است بي رخ تو كشور ما

با طبل و علو چو نور خورشيد بيا

emad176
12-31-2010, 01:45 PM
اي خلد ز جام كرمت مست دعا


انفاس جهاني ز تو پا بست دعا


آنجا كه حرارت عوارض تابد


چتر تو بس است سايه ي دست دعا

emad176
12-31-2010, 01:46 PM
اي دين تو اصل و فرع ،جان وتن ما

نور تو دليل معني روشن ما

ما را تو نمودي آنچه حق را شايد

اين حق ساقط نگردد از گردن ما

emad176
12-31-2010, 01:46 PM
اي دانه ازين مزرع انديشه بر آ

يعني ز طلسم الفت ريشه بر آ

افسردگي لفظ به معني مپسند

در شيشه چو رنگ باده از شيشه بر آ

emad176
12-31-2010, 01:48 PM
اي لاف كمالت به زبان عنقا

پرواز تو گرد كاروان عنقا

تا كي خواهي زدن به اين يك دونفس

بالي كه ندارد آشيان عنقا

emad176
12-31-2010, 01:48 PM
اي موج شكسته رنگ اقبال بقا

تا چند به آب زندگي فال بقا

پيش از تو نمود آينه ي اسكندر

كاين جلوه نميرسد به تمثال بقا

emad176
12-31-2010, 01:49 PM
ابرست دمي ز خانه سرمست برآ

گر ذوق ز خويش رفتني هست برآ

خلقي امروز مي به ساغر دارد

چون ابر تو نيز شيشه در دست برآ

emad176
12-31-2010, 01:49 PM
اي آينه بي خبر نگردي از ما

مايل به سوي دگر نگردي از ما

سامان بهار ناز اگر ميخواهي

ما رنگ تو ايم بر نگردي از ما

emad176
12-31-2010, 01:50 PM
اي خورده فريب گل ز نيرنگ حنا

اي بسته به ساز هوس آهنگ حنا

هشدار كه چون تيرگي پاي چراغ

شامست نهان در شفق رنگ حنا

emad176
12-31-2010, 01:50 PM
امروز به كام دل غم پرور ما

مي آيد دلبر چمن پيكر ما

وقتست ببالد از خرامش چو بهار

نقش قدمي كه گل زند بر سر ما

emad176
12-31-2010, 01:51 PM
از يك سو "بيدل " آمد از يك سو ما

او از عدم و ما ز جهان يكتا

در عالم ادراك به هم جمع شديم

چون وا نگريم او كجا ما به كجا

emad176
12-31-2010, 01:52 PM
انسان كه نمودش آگهي عقبا را

در هيچ مكان گرم نخواهد جارا

شيطان چه كسست اندكي فهم كنيد

آنكس كه شناخت ملك خود دنيا را

emad176
12-31-2010, 01:53 PM
اي شمع ز رنج كم وافزونيها

بر خويش مخوان عافيت افسونها

اين انجمنيست كز در انصافش

آتش دارد بناي موزونيها

emad176
12-31-2010, 01:55 PM
اي جوهر هوش محرم راز برآ

رندانه ز زهد مكر پرداز برآ

عالم همه يك مسخره ي ريش و فش است

از سلسله ي خجلت اين ساز برآ

emad176
12-31-2010, 01:56 PM
اي بي خبر حقيقت استغنا

همت داري زننگ اميد برآ

در عالم ابرام اجابت هوسان

لبريز هواست كاسه ي دست دعا

emad176
12-31-2010, 01:57 PM
اين ميگويند زشت يا نيكو را

او آن باشد كه ديده باشند او را

حق مي طلبيد و اين و آن مي گوييد

با وهم رها كنيد گفت و گو را

emad176
12-31-2010, 01:58 PM
اي ديده به علم نا تواني خود را

بهر چه ته پا ننشاني خود را

آنجا كه دليل جستجو عجز رساست

كم نيست اگر به خود رساني خود را

emad176
12-31-2010, 01:59 PM
افسانه بي تميزي عالم را

فهمي كن و وا گذار بيش و كم را

شيطان گرديد قابل طوق غضب

بيرون راندند از بهشت آدم را