PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مــزدک کیست ؟



emad176
12-21-2010, 10:20 AM
کریستن سن این محقق دانمارکى عقیده دارد که جریان قلع و قمع مزدکیان در آخر سال ۵۲۸ یا اوائل ۵۲۹ میلادى اتفاق افتاده است . قباد فرزند کوچک خود انوشیروان را ولایت عهد خود کرد. کاووس فرزند ارشد
قباد علیه این تصمیم به یارى مزدکیان که خود از آنان بود، آشوب کرد تا جاى برادر را بگیرد و این حادثه قباد را عصبانى کرد. این گزارش تِئُوفانْس است که در این رابطه نباید زیاد دقیق و درست باشد، اگر چه او و مالالاس گزارشهاى خود را از یک ایرانى گرفته اند: انجمنى از روحانیون آراستند و مزدکیان را فراخواندند. جمعى از پیروان سایر ادیان را نیز دعوت کردند تا در این مجلس مناظره حاضر شوند. قباد شخصا مجلس را اداره مى کرد. خسرو انوشیروان که ولى عهد بود و حقوق خود را دستخوش توطئه و دسته بندى مزدکیان و کاووس مى دید و کوشید تا بر مزدکیان ضربه اى بزند…
اگر چه مالالاس و نئوفانس دو مورخ رومى از فعالیت انوشیروان ذکرى به میان نیاورده اند، ولى در پشت ۱/۶ این جریان آمده است : چند نفر از روحانیون مقتدر به نامهاى پیرماهذاذ ، ویه شاهپور ، داذ هرمزد ، آذر فروغ بغ ، آذربد ، آذرمهر ، بخت آفریذ ، موبدان موبد و دو نفر از اسقف هاى مسیحیان ایران به نم گلونارس و بازانس که در مخالفت با آئین مزدکیان با زرتشتیان همداستان شده بودند، در انجمن حضور یافتند. بازانس مورد توجه خاص قباد بود زیرا از علم ، بهره اى داشت .
در این مناظره مزدکیان مجاب شدند. در این هنگام سپاهیان مسلح که در اطراف میدان بودند و انتظار فرمان مى کشیدند، با شمشیر به جان مزدکیان افتادند…
ابن ندیم صاحب کتاب الفهرست مى گوید: مزدکیه و خرمیه دو دسته اند؛ خرمیه قدیمى که آنها را محمره گویند و در نواحى آذربایجان و ارمنستان و دیلم و همدان و دینور و اصفهان و اهواز پراکنده اند. اینها در اصل مجوس بودند که بعدا مذهبشان معلوم گردید. این گروه را لقطیه گویند که رهبرشان مزدک است که ایشان را دستور داد به بهره بردن از لذت ها و دنبال کردن شهوات ؛ و در خوردن و آشامیدن عموم جامعه برابر باشند و ترک هر گونه ظلم و ستم بر یکدیگر. اینها در حرم خانواده و زنان مشارکت دارند و هر یک از اینان به زنان یکدیگر دست مى اندازند و از این کار جلوگیرى ندارند، در عین حال به کارهاى نیک و ترک قتل و نیازردن مردم اعتقاد دارند… در میهمانى روش خاصى دارند که هیچیک از ملل جهان ندارند؛ وقتى فردى را به خانه خود میهمان مى کنند، او را از هر چیز که بخواهد و هر چه باشد منع نمى کنند. این مذهب را مزدک که در عصر قباد بن پیروز ظاهر شد، رواج داد. انوشیروان او و یارانش را به قتل رساند.
دو نفر در اعصار گذشته مزدک نام داشته و صاحب دعوت و فلسفه و مذهب بوده اند، یکى در اعصار باستان و دیگرى در عصر سلطنت قباد بن پیروز، و هر یک از این دو، پیروان زیادى داشته اند. مزدک دوم را انوشیروان قلع و قمع کرد…
یعقوبى مى گوید: انوشیروان مزدق مزدک را که دستور مى داد مردم در اموال و زنان متساوى اند، با زرتشت بن خرکان که در دین مجوس بدعت نهاده بودند، هر دو را بکشت .

قضاوت صحیح درباره مزدک

در نگاه و وجدان تاریخ بشر، مزدک بنیانگذار یک فلسفه سیاسى – اجتماعى – اقتصادى نوینى است که قبل از او در تاریخ حیات انسان سابقه نداشته است . او از تساوى حقوقى و برابرى اجتماعى سخن گفته است . اباجیگرى تهمت ناجوانمردانه روحانیون دولتى و اشراف و فئودالهاى ایرانى است که حرمسراهاى اختصاصى شان بخش بزرگى از زنان جامعه ایرانى را در خود جاى داده بود. بدون شک تاریخ دوره ساسانى از سرنوشت سیاه زن ایرانى ورقها سیاه کرده است . تاریخ نشان مى دهد که در جامعه ساسانى ، زن به صورت کالا نگریسته مى شد و مانند گندم و… در انبارها و ابنانها، در حرمسراها و دستکرت ها نگهدارى احتکار! مى شد. تاریخ شاهد است که در دوره ساسانى زن ایرانى به دیگر کشورها صادر مى شد. تنها از یک منطقه مرزى سالى دوازده هزار زن به روم و… صادر مى شد. نظام سیاسى – اقتصادى – اجتماعى جامعه ساسانى در دست هفت فامیل بزرگ اداره مى شد. این هفت فامیل بر تمام کشور سایه ستم و تجاوز خود را گسترده بودند و به وسیله موبدان هر گونه ناروائى را بر جامعه تحمیل مى کردند. ثروت یک کشور بزرگ که در حدود یک صد و چهل میلیون نفر را در خود جاى داده بود، در اختیار چند طبقه ممتاز قرار گرفته بود. قوه مقننه و مجریه یکى شده بود. تجملات دربار شاهان حد نداشت . حداقل احتکارهاى شاهانه در تاریخ ساسانى چنین است : سه هزار زن ، چندین هزار دختر زیباى رومى ، سه هزار نوکر و خدمه ، هشتهزار و پانصد اسب سوارى شخصى ، هفتصد و شصت فیل اختصاصى ، دوازده هزار استربارى و کوههائى از طلا و جواهر و اشیاء گرانبها و… و… تمام عایدات کشور پهناور ایران به خزانه طبقات چندگانه ممتاز مى رفت . طبعا در چنین هنگامه اى از بیعدالتى و فقر مطلق اکثریت قریب باتفاق جامعه ایرانى ، قیام مزدک انتظار مى رفت . ابن طریق که در سالهاى ۲۶۳-۳۲۸ هجرى مى زیسته ، مى گوید: اصول عقاید مزدک بر این اساس بود که خداوند ارزاق را در روى زمین آفرید که مردم آنها را میان خود تقسیم نمایند، ولى مردم نسبت به یکدیگر ستم مى کنند و تفوق و فزونى مى جویند. ما مى خواهیم در این کار نظارت داشته باشیم و مال فقرا را از اعیان و اشراف و توانگران بگیریم و به فقرا بدهیم . از هر کس که اموال و امتعه بیش از حد داشته باشد، از وى گرفته به بى چیزان مى دهیم ، تا مساوات برقرار شود. ۷۲ نظام الملک مى گوید: مزدک مى گفت مال بخشیدنى است میان مردمان ، زیرا همه بندگان پروردگار و فرزندان آدم اند و چون احتیاج پیدا کنند، باید مال یکدیگر را خرج کنند تا هیچ کسى ناتوان و نادار نباشد و همه متساوى المال باشند. کریستن سن مى گوید:
پیشوایان مزدکیه دریافتند که مردم عادى نمى توانند از چنگال شهوت و هوس مادى نجات یابند مگر اینکه به آنها بدون مانع برسند. این فکر مبناى عقاید آنان شد. و چون دنبال این اصل را گرفتند، متهم به اباحه و ترویج فحشا و منکرات شدند، در صورتى که این کارها در آئین آنان راه نداشت و مباینت تام با زهد و پارسائى شان داشت . زرتشت و مزدک هر دو تاءکید مى کردند که انسان مکلف به عمل خیر است … ۷۴ منابع تاریخى بدرستى نشان مى دهند که دامنه دعوت و قیام مزدک حوزه وسیعى را در بر گرفته بود. آئین مزدک در آغاز بدون شک جنبه دینى داشته و شخص مزدک به اصلاحات اجتماعى مى اندیشیده است . او خواهان زندگى بهتر براى مردم ایران بود و افکار او به هیچ وجه مشوب به غرض نبوده است .
جنبه مذهبى این دعوت بر بعد سیاسى – اجتماعى آن برترى داشته است.
اگر چه آئین مزدک پى از ورود به طبقات پائین و سالفه اجتماع تدریجا صورت یک مسلک سیاسى – انقلابى بخود گرفت ، ولى جوهره دیانتى آن باقى ماند. در زمان خلع قباد و دوره جاماسب مزدکیه ظاهرا چندان پیشرفتى نداشته است ، مع ذلک افکار این فرقه رفته رفته در عامه رسوخ کرد و در ابتدا به آهستگى و سپس بسرعت انتشار یافت .

قیام مزدک

تیسفون ، شهر بیکرانه ، مکعب ها و چهارگوش هائى از سنگ و گل تا بى نهایت ، میلیونها آبراهه ، کوى ها و کوچه هاى بیشمارش تا دل شب کشیده شده بود. شهر کاخ ‌ها و آتشکده ها…
انبوه مردم ، به دور مکعب سیاهى گرد آمده اند که آتشکده اى بسیار بزرگ و بى در و پنجره است . همه نگاهها به آن سو است . سپس مردم تکانى مى خورند و پس مى روند…
آى مزدک … آى !… آى !
آوایى که در یک زمان از هزاران سینه بیرون مى آید… مردى سرخپوش پدیدار مى شود؛ چشمان درشت کبودش با حالتى هوشمندانه و زیرکانه انبوه مردم را در مى نوردد. مزدک خطاب به انبوه جمعیت مى گوید:
این اهریمنان ناپاک را دروغ و کینه و ویرانى زنده مى کند. اما از این ها نیز بدتر، زردوستى و خواسته اندوزى است . همان گونه که الگ آسیابان پر از گندم و خس و خاشاک است که سرانجام از هم جدا خواهند شد، جهان امروز نیز آمیزه اى از روشنائى و تیرگى ، خوبى و بدى است …
مزدک در این هنگام با دست اشاره به مرده اى در میدان مى کند:
نان این مرد را که خورده ؟ زنى را که آفریدگار براى او فرستاده بود، چه کسى از او گرفته ؟
مزدک در جمع موبدان و دبیران و اسپهبدان فریاد زد:
… آئین ما به ما مى آموزد که هر چه هست ، از سه گوهر است که مزدا به مردم ارزانى داشته ؛ این سه گوهر جاودان آتش ، آب و خاک است . خداوندگار، در آفرینش گیتى ، این سه گوهر را پخش نکرد تا از آن به یکى اندک ، و به دیگرى بیشتر دهد؛ میوه هاى برآمده از این سه گوهر را نیز به همگان داد. شادى زیستن را به برابرى به همه داد. نظم مزدا این است . هر چه جز این ، آشفتگى و تیرگى است .
اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک سه بنیاد سترگ آئین مزداست . نیاز ما به روشنى تنها اندیشه است ؛ سرودهاى ما در بزرگداشت آتش ، تنها گفتارى است و بس . کردارى که باید این دو بنیاد را در برگیرد، کجاست ؟ مردم از گرسنگى مى میرند، و انبارهاى ما انباشته است ، بستر مردان و زنان سرد است ، و شبستانهاى ما از زنان ما انباشته است . تنها به هم کیشان شکم سیر خود خوراک مى دهیم و زنان خود را نیز براى گذران شب به آنان پیشکش مى کنیم و فراموش مى کنیم که سیرى و شکمبارگى ، به همان اندازه که گرسنگى و پرهیز، خون را سست مى کند… نگهداشت آتش در آتشکده هایمان به چه کار مى آید هنگامى که تیرگى بر روان هایمان چیره است ؟… نباید به یک پنجم از اندوخته هاى خود بسنده کنیم ، چرا که این اندک چیزى جز صدقه نیست و از صدقه چیزى زشت تر نیست ؛ چرا که هم دهنده و هم گیرنده را به دروغ مى آلاید. باید درها و همه قفل ها گشوده شود. آنگاه است که روشنى مزدا، آنگونه که هست ، در روان مردم افروخته خواهد شد.
در اینجا مزدک به نمایندگى از سوى توده مردم ایران سخن مى گفت . دولتیان سخنان او را به لبخند برگزار کردند. کره ناى ها غریدند که :
قباد، پرستنده مزدا، خدایگان و شاه شاهان ایران و انیران ، از نژاد خدایگان ، فرزند پیروز پادشاه و خدایگان ، سخنان شما رسته هاى ایرانى را شنید. انفجار توده ها
تیسفون شعله ور بود. پرستشگاهها، بیشه زاران ، جزیره هاى پر از نخل و برج هاى بیشمار آن همه سرخ بود. باران مزدک ، آزادان ، همه شب را تاخته بودند. شب نیز سرخ بود. در چپ و راست آتش هایى مى سوخت . کوه نشینان نیز بیدار مانده بودند. ستونهایى از دود سیاه با روشنایى بامداد در مى آمیخت . مردانى سپید جامه با مشعل هایى پردود در دست از هزاران راه و کوره راه به سوى شهر روان بودند. گرسنگانى صد صد و هزار هزار همچون توده اى فشرده سراسر زمین را پوشانده بودند. اسبان در دریاى مردان شناور شدند.
مزدک در متن مردم : درستى کجاست اى مزدک ؟
درستى در نان و زن است …
میدان سیاه در برابر کاخ تهى است . خروش کره ناى ها زمین را مى لرزاند.. مزدک میدان سیاه و تهى را مى پیماید و هزاران مغ سرخ به سوى او مى روند. آنچه اتفاق افتاده است ، هرگز تاریخ ایران بیاد ندارد. مردم همه شگفت زده شده اند. شیران شاه هراسناک بر زمین مى آرامند سراپرده سنگین پادشاهى از پهنا و درازا به لرزه در مى آید… هیبت و ابهت و عظمت و شوکت و خشونت شاهنشاهى فرو مى ریزد. پیکر باریک ردا پوش موبدان موبد از بیم و هراس در هم مى پیچد… مزدک در برابر تخت پادشاهى مى ایستد. مشعل را بالا مى برد. آنگاه خدایگان و شاه شاهان بر مى خیزد، به شتاب دو گام پیش مى نهد و دست راست خود را به نشانه کهن درود بر گیتى و بر زندگى بر مى افرازد…
توده ها به میدان یورش بردند. سواران و سپاه جاویدان خود را کنار کشیدند…
سرهاى میلیونها تن ، همچون تیغى آخته به سوى طاقى کاخ پیش مى رفت …
سلطنت با یل و کوپالش در برابر اراده توده ها خلع سلاح شده بود و جنگاوران و پاسداران و تیغ ‌داران و پیل سواران و… به مجسمه هائى تبدیل شده بودند. تنها مزدک ، مشعل به دست ، در برابر ایستاده بود و نمى جنبید. شاهنشاه که خود فرمانروایى و خدایگانى خود را به کنارى نهاده بودن آن بالا کنار تخت ، تنها بود. بزرگان خود را به دیوارها مى فشردند… مزدکیان ، سرخ ‌جامگان با شمشیرى راست بر کمر، بر همه جا مسلط بودند. مغ بزرگ ، مزدک مشعل به دست ، بر این جایگاه ایستاده بود و از پیروزى و درستى سخن مى گفت :
جهان راست باید که باشد به چیزفزونى حرام است و ناخوب چیززن و خانه و چیز بخشیدنى استتهیدست کس با توانگر یکى است
شب هنگام قفل از همه دستکرت ها گشودند، گرسنگان خود را روى گندم ها مى انداختند، گندم را خام خام مى خوردند و بسیارى از آنان همانجا در کنار دیوارهاى انبار مى مردند.
روز به ، یاز مزدک ، دبیران را فراخواند و به همه گفت که همه مردم در برابر قانون یکسان اند؛ هر کس بر اساس شایستگى خود دستمزد خواهد گرفت . دیگر دبیران به پنج رسته بخش نخواهند شد.
مزدک دستور داد که باید از همه دارایى دستکرت ها، به ویژه گندم انبارهاى آنها، صورتى فراهم کنند. باید گرسنگى مردمى را که به تیسفون روى آورده اند، فرو نشانند، و سپس گندم همه دستکرت هاى محلى را میان همه دهکده ها پخش کنند… در سراسر آن شیب و فردا و فردا شب آن ، گندم خشک و زرد و در دستمال ها مى ریختند. زنان را از حرمسراها خارج ساختند. حرمسراى زرمهر گاومیش هفتاد و دو زن داشت . زندانها و سیاهچالهاى ساسانى گشوده شد. گرگ خونان ، وفاداران نظام طبقاتى ، از اوضاع آشفته سود مى جستند و به دزدیدن زنان مى پرداختند، دستکرت ها را مى سوزاندند و مردم را مى کشتند. دستکرت ایران دبیر بدکریتر نیز همه قفل هایش گشوده شده بود؛ از اثاثه کاخ و گندم و روغنى که میان گرسنگان پخش مى شد، صورت بر مى داشتند. دو کاروان بزرگ را که صد اشتر داشت ، با بار کیسه و خم هاى سفید به تیسفون فرستادند. کار پخش زنان از همه آسوده تر بود. همان گونه که مزدک دستور داده بود، باید پذیرش آنان را مى گرفتند. و همه بجز دو تن ، پذیرفتند که آنان را میان خاندان دهقانان و خانواده هاى کشاورزان پخش کنند. گندم ها و زنان دستکرت فرشید ورد برادر زرمهر گاومیش تقسیم شده بود. او هشتاد و یک زن در دستکرت داشت . مزدکیان یا درست دینان در میان مردم آرد سفید سرخ شده در روغن شیرین ، پخش مى کردند. تکه هاى گوشت خشک گاو را به دوازده بخش مى کردند، پنیر را با تیغ تکه تکه مى کردند، زردآلو، خرما و انجیر را با کلاه پیمانه مى کردند و… بدین سان نکبت فقر، اندکى و مدتى کاهش یافت و لطافت برابرى و عدل و داد بر ایران شهر مستولى شد. قباد به فرمان مزدک گردن نهاد و از جبروت جباریت سلطنت دست کشید و بسان مردم زیست . این قیام هر چند کوتاه و ناپایدار بود، اما در تاریخ ایران جاودانه ماند و الهام بخش نسلها در عصر گردید. اندکى بعد، دوباره گرگخونان غلبه یافتند و به دریدن گوسفندان پرداختند. انوشه روان ساسانى مزدک را بکشت ، و مزدکیان سرخ ‌جامه را در پهندشت تیسفون تا گردن در زمین بکاشت و ستوران جاوید سپاه خویش را در آن باغ سرخ مزدک نشان به جولان آورد، و سیصد هزار مزدکى را این سان قتل عام نمود. باغ سرخ مزدک در تاریخ این مرز و بوم ، پاسخ کسانى است که پیشینه تاریخ شرق را استبدادى مى بینند و ایرانیان را پذیراى نظام استبدادى !
و اما مردم این سرزمین که على رغم ظاهرى آرام و صبور که حکام مستبد را همیشه فریب مى دهد، باطنى ناآرام و پرجوش و خروش دارند و همچون آتشى داغ نهفته در زیر خاکسترى سرد، در انتظار وزش نسیمى اندک ، لحظه شمارى مى کنند، شگفتا که تاریخ از اینان چه دیده است !
آنگاه که ستم سیصد ساله ساسانى مقهور ستم چند ده ساله تازیان بدوى شد و خلافت عربى ، سیماى سیاه سلطنت را سپید کرد، همین مردم مزدک نشان ، دوباره بیاد سلطنت سیاه ساسانى اشک ریختند و آه کشیدند:
کى باشد پیکى آید از هندوستانکه آمد شاه بهرام از دوده کیانبا صد هزاران پیل بر همه پیلبانآراسته درفش دارد به رسم خسروانمردى گسیل باید زیرک ترجمانکه رود و بگوید به هندوانکه بر ما چه گذشت از ستم تازیان……………..رفت شاهنشاهى ما بدست ایشانستاندند پادشاهى از خسروان
و
براستى ! تازیان چه ستمى بر این مردم روا داشتند که ستمکده شاهانه برایشان موعود شد و در اعاده آن چند قرن کوشیدند؟!
شگفتا که این مردم در چه مدار بسته ى گیر افتاده اند! اینان براى نفى خلافت به اثبات سلطنت پرداختند، از چاه به چاه و بالعکس ! و جا دارد که آن شاعر معاصر بگوید: ملت ما حافظه تاریخى ندارد. و در این دور تاریخى اگر این بار چنان شود، منصفانه باید گفت که : این ملت شعور تاریخى ندارد. که هرگز چنان مباد.

دیدگاه کریستن سن
کریستن سن مى گوید که از چگونگى رابطه مزدک با قباد شاه ایران اطلاعى در دست نیست . با استناد به شاهنامه فردوسى و چند منبع عربى ، در قحط سالى ، مزدک نزد قباد رفت و با سخنان مکرآمیز قباد را بر آن داشت که اعلان کند هر که نان را از مردم گرسنه باز دارد، سزایش مرگ است . و آنگاه مردم گرسنه را به غارت انبارها تحریک کرد و باعث تجرى خلائق شد. در این روایت بعید نیست که حقیقتى تاریخى نهفته باشد. چه ، اتوکیوس هم قصه قحط سالى را نقل کرده است . فقرى که بر اثر این بلیه بوجود آمد، تقسیم غیر عادلانه ثروت را در جامعه ایرانى به سود مقامات مؤ ثر و مقتدر که طبقه ممتاز بودند، برقرار کرد. ممکن است این وضع به مردم ستم کشیده جراءت بیشترى داده و شاه را به اصلاحات جسورانه اى برانگیخته باشد. قباد پیرو مزدک شد و طبق دستور او عمل کرد. منابع معاصر قباد بر این قضیه هم – داستان اند. منابع بعدى بر این نکته تکیه دارند که قباد در رابطه با اشترک زنان قوانینى را وضع کرد. استیلتس مى گوید قباد فرقه زردشتگان را دوباره برقرار کرد، این فرقه هواخواه آن بودند که کلیه زنان باید در دسترس همگان بالاشتراک قرار گیرند.
اگر چه این قول با اقوال دیگران فرق دارد. معلوم نیست قوانین جدید قباد در رابطه با ازدواج چگونه بوده است . هیچ منبعى نمى گوید که قباد ازدواج را منسوخ کرده باشد؛ زیرا چنین تصمیمى در عمل غیر قابل اجرا مى باشد. شاید او با وضع قوانین جدید یک نوع ازدواج آزادترى برقرار کرده باشد و شاید در بعضى از عناوین فقه ساسانى در باب مناکحات و رفع بعضى از قیودات آن کوشیده باشد؛ چنان که بر طبق مقررات آن عصر، مرد مى توانست زن یا یکى از زنان و حتى زن ممتاز خود را به مرد دیگرى که بدون تقصیر یعنى با وجود نداشتن مال به ازدواج محتاج باشد، بسپارد تا این مرد از خدمات آن زن استفاده کند. در هیچ یک از منابع دوره قباد ذکرى از قوانین او در رابطه با اشتراک اموال به میان نیامده است . فقط در خوذاى نامک از چنین اقدامى سخن رفته است . اگر چه این امر ممکن است تا اندازه اى حقیقت داشته باشد، ولى این بدعتها آنقدر مهم نبودند که نظر ناظرین سریانى و بیزانس را جلب کند. ممکن است این اقدامات در رابطه با وضع مالیاتهاى فوق العاده براى اغنیا و توانگران باشد در جهت بهبود زندگى فقرا و…
و نیز آمده است که چون در زمان قباد قحط سالى شد و اکثر مردم در مضیقه بودند، مزدک اجازه خواست که با قباد مذاکره کند و از او پرسید اگر فردى داروئى براى علاج بیمارى داشته باشد و در اختیار بیمار نگذارد، چه مجازاتى دارد؟ شاه گفت باید کشته شود. روز بعد مزدک عده اى از مردم گرسنه را به اطراف کاخ قباد دعوت کرد و گفت بیائید تا من نیازمندى شما را چاره کنم . مزدک بار دیگر با قباد ملاقات کرد و سؤ ال دیروز را تکرار کرد و جوابى همسان شنید. مزدک نزد مردم آمد و گفت : بروید از هر مالى که مى توانید مصرف کنید، زیرا همه فرزندان آدم در اموال با یکدیگر شریکند. مردم به منازل پول داران ریخته و غارت کردند. قباد مزدک را احضار کرد و علت را پرسید. مزدک گفت : به دستور شاه این کار را کردم . و پاسخ شاه را یادآور شد.
برخى منابع تاریخ مزدک را متهم به شعبده بازى و سحر کرده اند که او به این وسائل قباد را فریب داد. کریستن سن در پاسخ به این اتهامات مى گوید منابع تاریخى نشان مى دهند که قباد از روى اعتقاد پیرو مزدک شد. نُلدِکَه تاءکید مى کند که قباد پادشاهى نیرومند بود و سخت با اراده . او دو مرتبه در شرایط بسیار بحرانى تاج و تخت از دست رفته اش را بدست آورد. او به امپراطورى روم ضرب شستى مهم نشان داد. بنابراین ، به گفته نلدکه گرویدن قباد به آئین مزدک فقط براى درهم شکستن قدرت اشراف بوده است . منابع تاریخى عصر قباد نشان نمى دهند که وى فردى مزّور و داراى خصائل ماکیاولى بوده باشد. حتى دشمنان قباد اشاره به این خصائل منفى نکرده اند. منابع نشان مى دهند که قباد از روى ایمان و اعتقاد به مزدک گروید. قباد تحت تاءثیر مزدک اصلاحات مهمى در کشور کرد و به وضع فقرا رسیدگى نمود.
مورّخان همگى بر این متفق اند که آنچه در دره قباد اتفاق افتاد، با نظام طبقاتى – اشرافى ساسانى در تضاد مطلق بود. و کلیه عناصر امپراطورى از این انقلاب بى سابقه تاریخى ناراضى بودند. قباد قلبا به مزدک معتقد بود و در ظاهر از مزدکیان حمایت نمى کرد. او از سوى موبدان به الحاد متهم شد. قباد با آنهمه رنجى که کشیده بود، هم چنان بر اعتقاد مزدک بود. فرزند قباد، انوشه روان ، به قتل مزدک و مزدکیان همت گماست . در منابع عربى اتهامات بر مزدک به صورت شرم آورى مطرح شده است . عبدالجبار مى گوید: ویژگى مزدک گرائى نسبت به آئین عادى این است که مزدکیها معتقد بودند که نور با اراده کار مى کند، در حالى که ظلمت کورکورانه در کوشش است . عناصر ترکیب کننده جهان ، آب و خاک و باد و آتش است . بنظر مزدک آفریدگار جهان بوسیله حروف بر جهان فرمانروائى مى کند و از این رو هر کس راز این حروف را دریابد، به بزرگترین نیروها دست مى یابد و اسرار ازل را مى فهمد… مزدک گرائى بشدت سرکوب شد. آئین مزدک در جهان اسلام مدتى به نامهاى دیگر زنده بود… برخى فرقه هاى مذهبى در اسلام از اندیشه هاى مزدک سخت متاءثر بوده اند.

منبع :
تاریخ ادیان و مذاهب جهان – جلد دوم – نوشته مبلّغى آبادانى

emad176
12-21-2010, 10:30 AM
بیامد یکى مرد، مزدک بنام
سخنگوى با دانش و راءى و کام
گرانمایه مردى و دانش فروش
قباد دلاور بدو داد گوش
بنزد جهاندار دستور گشت
نگهبان آن گنج و گنجور گشت

زمینه هاى اجتماعى – اقتصادى قیام

زخشکى خورش تنگ شد در جهان
میان کهان و میان مهان
ز روى هوا ابر شد ناپدید
بایران کسى برف و باران ندید
مهان جهان بر در کیقباد
همى هر کس آب و نان کرد یاد

مزدک در رابطه با مردم و قباد و تبیین نظام طبقاتى – اشرافى ساسانى

بدیشان چنین گفت مزدک که شاه
نماید شما را بامید راه
دوان اندر آمد بر شهریار
چنین گفت کاى نامور شهریار
بگیتى سخن پرسم از تو یکى
گراید ونک پاسخ دهى اندکى
قباد سراینده گفتش بگوى
بمن تازه کن در سخن آبروى
بدو گفت آنکس که مارش گزید
همى از تنش جان بخواهد پرید
یکى دیگرى را بود پاى زهر
گزیده نیابد ز تریاک بهر
سزاى چنین مرد گوئى که چیست
که تریاک دارم درم سنگ بیست ؟
چنین داد پاسخ ورا شهریار
که خونیست این مرد تریاک دار
بخون گزیده بیایدش کشت
بدرگاه چون دشمن آمد بمشت

آغاز قیام ، انقلاب اجتماعى ، عصیان توده ها

چو بشنید برخاست از پیش شاه
بیامد بنزدیک فریادخواه
بدیشان چنین گفت کز شهریار
سخن کردم از هر درى خواستار
بباشید تا بامداد پگاه
نمایم شما را سوى داد راه
تسخیر تیسفون
برفتند و شبگیر باز آمدند
شخوده رخ و پرگداز آمدند
تسلیم شاه
چو مزدک ز در آن گره را بدید
ز درگه سوى شاه ایران دوید
چنین گفت : کاى شاه پیروز بخت
سخنگوى و بیدار و زیباى تخت
سخن گفتم و پاسخش دادییم
بپاسخ در بسته بگشادییم

شرح مظالم اشرافیت ساسانى و فقر و گرسنگى رعایاى ایرانى

گرایدونک دستور باشد کنون
بگوید سخن پیش تو رهنمون
بدو گفت : برگوى و لب را مبند
که گفتار باشد مرا سودمند
چنین گفت : کاى نامور شهریار
کسى را که بندى ببند استوار
خورش باز گیرند زو تا بمرد
ببیچارگى جان و تن را سپرد
مکافات آن کس که نان داشت او
مرین بسته را خوار بگذاشت او
چه باشد بگوید مرا پادشا
که این مرد را نابد و پارسا

قباد، به مصادره اندوخته هاى درباریان راضى مى شود!

چنین داد پاسخ که : میکن بنش
که خو نیست ناکرده بر گردنش

پیروزى

چو بشنید مزدک زمین بوس داد
خرامان بیامد ز پیش قباد

گشودن انبارها و دستکرت هاى اشراف ایرانى و درباریان ساسانى

بدرگاه او شد با نبوه گفت :
که جائى که گندم بود در نهفت
دهید آن بتاراج در کوى و شهر
بدان تا یکایک بیابید بهر
دویدند هر کس که بد گرسنه
بتاراج گندم شدند از بنه
مصادره اموال شاه و درباریان
چه انبار شهرى چه آن قباد
ز یک دانه گندم نبودند شاد

جاسوسان خبر از مصادره اموال قباد دادند

چو دیدند رفتند کار آگهان
بنزدیک بیدار شاه جهان
که تاراج کردند انبار شاه
بمزدک همى بازگردد گناه

قباد مزدک را فراخواند و علت را پرسید

پاسخ مزدک به قباد

قباد آن سخن گوى را پیش خواند
زتاراج انبار چندى براند
چنین داد پاسخ کِانُوشَهْ بُدى
خرد را بگفتار توشه بُدى
سهن هَرْچِ بشنیدم از شهریار
بگفتم ببازاریان خوار خوار
بشاه جهان گفتم از مار و زهر
از آن کس که تریاک دارد بشهر
بدین بنده پاسخ چنین داد شاه
که تریاک دارست مرد گناه
اگر خون این مردِ تریاکْ دارْ
بریزد کسى نیست با او شمار
چو شد گرسنه نان بود پاى زهر
بسیرى نخواهد زتریاک بهر
اگر دادگر باشى اى شهریار
بانبار گندم نیامد بکار
شکم گرسنه چند مردم بمرد
که انبار را سود جانش نبرد
ز گفتار او تنگ دل شد قباد
بشد تیز مغزش زگفتار داد
وز آن پس بپرسید و پاسخ شنید
دل و جان او پر زگفتار دید
ز چیزى که گفتند پیغمبران
همان دادگر موبدان و ردان
بگفتار مزدک همه کز گشت
سخنهاش ز اندازه اندر گذشت

تعالیم و فرامین مزدک : برابرى ، تقسیم عادلانه ثروت ، عدالت اجتماعى

برو انجمن شاه فراوان سپاه
بسى کسى به بیراهى آمد ز راه
همى گفت : هر کو توانگر بود
تهى دست با او برابر بود
نباید که باشد کسى بر فزود
توانگر بود تار و درویش پُودْ
جهان راست باید که باشد بچیز
فزونى توانگر چرا جست نیز
زن و خانه و چیز بخشیدنى است
تهى دست کس با توانگر یکى است
من این را کنم راست با دین پاک
شود ویژه پیدا بلند از مغاک
هر آن کس که او جز برین دین بُوَد
زیزدان وَزْمَنْشْ نِفْرین بُوَد

عدالت اجتماعى مزدک و محو طبقات

بِبُدْ هَرْکِ درویش با او یکى
اگر مرد بودند اگر کودکى
از این بِسْتَدى چیز و دادى بدان
فرومانده بُدْ زان سخن بِخْردان

محو اشرافیت ساسانى ؛ قباد، خود مزدکى شد!

چو بشنید در دین او شد قباد
ز گیتى بگفتار او بود شاد
ورا شاه بنشاند بر دست راست
ندانست لشکر که موبد کجاست
بَرِ او شد آنکس که درویش بود
و گرنانش از کوشش خویش بود

محبوبیت مردمى مزدک و قلمرو قیام او، نمایشى از پایگاه مردمى قیام

بگرد جهان تازه شد دین او
نیازست جستن کسى کین او
توانگر همى سر زتنگى نگاشت
سپردى بدرویش چیزى که داشت .
چنان بُدْ که یک روز مزدک پگاه
ز خانه بیامد بنزدیک شاه
چنین گفت کز دین پرستان ما
همان پاکدل زیر دستان ما
فراوان زگیتى سران بردرند
فرود آورى گرز در بگذرند
زمزدک شنید این سخنها قباد
بسالار فرمود تا بار دارد
چنین گفت مزدک بِپُرْمایه شاه
که این جاىْ تنگست و چندان سپاه
همانا نگنجند در پیش شاه
بهامون خُرامدْ کُنَدْ شانْ نگاه
بفرمود تا تخت بیرون برند
ز ایوان شاهى بهامون برند
بدشت آمد از مزدکى صد هزار
برفتد شادان بر شهریار

هشدار مزدک به قباد در مورد فرزندش انوشه روان که آلت دست موبدان و اشرافساسانى است .

توصیه هاى مزدک به قباد: هر کس اقتصاد ندارد، اعتقاد ندارد.

چنین گفت مزدک بشاه زمین
که اى برتر از دانش بآفرین
چنان داد که کسرى نه بر دین ماست
ز دین سرکشیدن وراکى سزاست
یکى خط دستش بباید ستد
که سرباز گرداند از راه بد
بپیچاند از راستى پنج چیز
که دانا برین پنج نفزود نیز
کجا رشک و کینست و خشم و نیاز
بپنجم که گردد برو چیره آز
تو چون چیره باشى برین پنج دیو
پدید آیدت راه کیهان خدیو
از این پنج ما را زن و خواستست
که دین بهى در جهان کاستست
زن و خواسته باشد اندر میان
چو دین بهى را نخواهى زیان
کزین دو بود رشک و آز و نیاز
که با خشم و کین اندر آید براز
همى دیو پیچید سر بخردان
بباید نهاد این دو اندر میان

نگرانى شدید قباد از سرنوشت انوشیروان که در محاصره موبدان و اشراف ساسانى است.

چون این گفته شد دست کسرى گرفت
بدو ماند بد شاه ایران شگفت
ازو نامور دست بستد بخشم
بتندى ز مزدک بخوابید چشم
بمزدک چنین گفت خندان قباد
که از دین کسرى چه دارى بباد

قباد از مزدک مى خواهد که توطئه را افشا کند. قباد فرزند را به دین مزدک دعوت مى کند.

چنین گفت مزدک که این راه راست
نهانى نداند که بر دین ماست
همانگه زکسرى بپرسید شاه
که از دین به بگذرى نیست راه

آغاز توطئه علیه مزدک اتحادى از موبدان و فئودالها و اشراف ساسانى و انوشیروان

بدو گفت کسرى چو یابم زمان
بگویم که کرّست یکسر گمان
چو پیدا شود کژى و کاستى
درفشان شود پیش تو راستى
بدو گفت مزدک زمان چند روز
همى خواهى از شاه گیتى فروز
ورا گفت کسرى زمان پنج ماه
ششم را همه بازگویم بشاه

اجتماع وفاداران به نظام طبقاتى طرح توطئه و تحریک قباد علیه مزدک

برین برنهادند و گشتند باز
بایوان بشد شاه گردن فراز
فرستاد کسرى بهر جاى کس
که داننده یى دید و فریادرس
کس آمد سوى خرّه اردشیر
که آنجا بد از داد هرمزد پیر
زاصطخر مهر آذر پارسى
بیامد بدرگاه با یارسى
نشستند دانش پژوهان بهم
سخن رفت هر گونه از بیش و کم
بکسرى سپردند یکسر سخن
خردمند و دانندگان کهن

مجلس مناظره و محاکمه مزدک ، و تحریک شاه علیه وى

چو بشنید کسرى بنزد قباد
بیامد زمزدک سخن کرد یاد
که اکنون فراز آمد آن روزگار
که دین بهر را کنم خواستار
بآیین بایوان شاه آمدند
سخن گوى و جوینده راه آمدند
دلارآى مزدک سوى کیقباد
بیامد سخن را در اندر گشاد

اتهامنامه اشرافیت ساسانى علیه مزدک ، دفاع از نظام ارزشى ساسان

چنین گفت کسرى پیش گروه
بمزدک که اى مزد دانش پژوه
یکى دین نو ساختى پر زیان
نهادى زن و خواسته در میان
چه داند پسرکش که باشد پدر
پدر همچنین چون شناسد پسر
چو مردم سراسر بود در جهان
نباشد پیدا کهان و مهان
که باشد که جوید در کهترى
چگونه توان یافتى مهترى
کسى کو مرد جاى و چیزش کر است
که شد کار جوینده با شاه راست
جهان زین سخن پاک ویران شود
نباید که این بد بایران شود
همه کدخدایند و مزدور کیست
همه گنج دارند و گنجور کیست
ز دین آوران این سخن کس نگفت
تو دیوانگى داشتى در نهفت
همه مردمان را بدوزخ برى
همى کاربد را ببد نشمرى
دگردیسى قباد و انفعال شاهانه
چو بشنید گفتار موبد قباد
برآشفت و اند سخن داد داد
و...

فرمان قتل عام

بکسرى سپردش همانگاه شاه
ابا هرک او داشت آئین و راه
بدو گفت هر کو برین دین اوست
مبادا یکى را بتن مغز و پوست
بدان راه بد نامور صد هزار
بفرزند گفت آن زمان شهریار
که با این سران هرچ خواهى بکن
ازین پس زمزدک مگردان سخن
باغ سرخ مزدک نشان
بدرگاه کسرى یکى باغ بود
که دیوار او برتر از راغ بود
همى گرد بر گرد او کنده کرد
مرین مرد مانرا پراکنده کرد
بکشتندشان هم بسان درخت
زبر پاى و زیرش سرآکنده سخت
بمزدک چنین گفت کسرى که رو
بدرگاه باغ گرانمایه شو
درختان ببین آنک هر کس ندید
نه از کاردانان پیشین شنید
بشد مزدک از باغ و بگشاد در
که بیند مگر بر چمن بارور
همانگه که دید از تنش رفت هوش
برآمد بناکام زو یک خروش

اعدام مزدک

یکى دار فرمود کسرى بلند
فروهشت از دارپیچان کمند
نگون بخت را زنده بردار کرد
سر مرد بى دین نگون سار کرد
زهر چشم شاهانه به ایرانیان
ازان پس بکشتش بباران تیر
تو گر باهشى راه مزدک مگیر

نظم گورستانى آرامش اشراف و روحانیون زرتشت

بزرگان شدند ایمن از خواسته
زن و زاده و باغ آراسته
همى بود با شرم چندى قباد
زنفرین مزدک همى کرد یاد۱

۱ – فردوسى / شاهنامه . چاپ آکادمى علوم اتحاد شوروى مسکو ۱۹۷۰، جلد هشتم ص ‍ ۴۲-۵۲٫

emad176
12-21-2010, 10:36 AM
دین مانوی نظر آداب و مقررات، بر نوعی زهد و بدبینی به حیات و زن (http://tarikhema.ir/words/%d8%b2%d9%86)دگی مبتنی بوده است.
کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان می گوید:
… نزد این طایفه (مزدکیان)، چنانکه نزد مانویه، اصل آن است که انسان علاقه خود را از مادیات کم کند و از آنچه این علاقه را مستحکمتر می سازد اجتناب ورزد، از این رو خوردن گوشت حیوانات نزد مزدکیه ممنوع بود، و درباره غذا همواره تابع قواعد معینی بودند و ریاضتهایی می کشیدند…
شهرستانی روایت می کند که مزدک امر به قتل نفوس می داد تا آنان را از اختلاط با ظلمت نجات ببخشد، ممکن است مراد از این قتل، کشتن خواهشها و شهوتها باشد که سد راه نجاتند. مزدک مردمان را از مخالفت و کین و قتال باز می داشت. به عقیده او چون علت اصلی کینه و ناسازگاری، نابرابری مردمان است، پس باید ناچار عدم مساوات را از میان برداشت تا کینه و نفاق نیز از جهان رخت بربندد در جامعه مانوی ” برگزیدگان ” بایستی در تجرد بمانند و بیش از غذای یک روز و جامه یکسان چیزی نداشته باشند.
از آنجا که نزد مزدکیه نیز میل به زهد و ترک دنیا موجود بوده می توان حدس زد که طبقه عالیه مزدکیان هم قواعدی شبیه برگزیدگان مانوی داشته اند ولی پیشوایان مزدکیه دریافتند که مردمان عادی نمی توانند از میل و رغبت به لذات و تمتعات مادی از قبیل داشتن ثروت و تملک زنان و یا دست یافتن به زن مخصوصی که مورد علاقه است رهایی یابند، مگر اینکه بتوانند این امیال خود را به آزادی و بلامانع اقناع کنند.
پس این قبیل افکار را مبنای عقائد و نظریات خود قرار دادند و گفتند خداوند کلیه وسائل معیشت را در روی زمین در دسترس مردمان قرار داده است تا افراد بشر آن را به تساوی بین خود قسمت کنند، به قسمتی که کسی بیش از دیگر همنوعان خود چیزی نداشته باشد. نابرابری و عدم مساوات در دنیا به جبر و قهر از آن به وجود آمده است که هر کس می خواسته تمایلات و رغبتهای خود را از کیسه برادر خود اقناع کند، اما در حقیقت هیچکس حق داشتن خواسته و مال و زن بیش از سایر همنوعان خود ندارد، پس باید از توانگران گرفت و به تهیدستان داد تا بدین وسیله مساوات دوباره در این جهان برقرار شود.
درباره شخصیت مزدک و داعیه او اطلاعات درست و قابل قبولی در دست نیست، شهرت بیشتر مزدک به افکار اشتراکی و کمونیستی او است.
کریستن سن ریشه اینگونه افکار مزدک را اندیشه های اخلاقی و نوعدوستی می داند. محرک مزدک هر چه باشد و او هر هدفی از پیشنهادهای اشتراکی خود داشته باشد، آنچه از ناحیه تاریخی قابل بررسی است زمینه مناسب پذیرش اندیشه اشتراکی در جامعه آنروز ایرانی است.
کریستن سن در فصل ” نهضت مزدکیه’ ” در کتاب خود به شرح عجیب نظام طبقاتی آنروز ایران که زمینه رواج و توسعه دعوت مزدکی را فراهم کرد پرداخته است. نظامات اجتماعی آنروز زمینه بسیار مناسبی برای رشد آنگونه اندیشه ها بوده است.


منبع :خدمات متقابل اسلام و ایران، صفحه ۱۷۳-۱۷۲

مزدک‌ که‌ بود؟

۲-۱- « مزدک‌ کسی‌ است‌ که‌ در روزگار قباد ، پدر انوشیروان‌، ظهور کرد، و قباد را به‌ مذهبش‌ فراخواند و قباد دعوت‌ او را اجابت‌ کرد. و انوشیروان‌ بر خواری‌ و افتراء او آگاهی‌ یافت‌، پس‌ او را طلب‌ کرد، او را یافت‌، او را کشت‌. ابوعیسی‌ وراق‌ حکایت‌ کرد که‌ قول‌ مزدکیان‌ در دو عالم‌ و دو اصل‌ مانند قول‌ بسیاری‌ از مانویان‌ است‌، جزء این‌ که‌ مزدک‌ می‌گفت‌ که‌ نور به‌ قصد و اختیار عمل‌ می‌کند و ظلمت‌ به‌ خبط‌ و اتفاق‌ عمل‌ می‌نماید. و نور عالم‌، حساس‌ و لمت‌ جاهل‌، کور است‌ و آمیزش‌ نور و ظلمت‌ به‌ اتفاق‌ و خبط‌ بوده‌ است‌ نه‌ به‌ قصد و اختیار، و همچنین‌ رهایی‌ ] نو از ظلمت‌ [ به‌ اتفاق‌ رخ‌ می‌دهد، نه‌ به‌ اختیار.
۲-۲- مزدک‌ مردم‌ را از مخالفت‌ و دشمنی‌ و جنگ‌ نهی‌ می‌کرد. و چون‌ اکثر آن‌، به‌ سبب‌ زن‌ و اموال‌ روی‌ می‌دهد، زن‌ را حلال‌ و اموال‌ را مباح‌ گردانید و مردم‌ را در آنها شریک‌ کرد، چنان‌ که‌ در آب‌ و آتش‌ و علف‌ شریک‌ هستند. و از او روایت شده‌ است‌ که‌ امر به‌ قتل‌ نفوس‌ داده‌ تا آنها را از شر و آمیختگی‌ با ظلمت‌ رها کند.
۲-۳- و مذهب‌ او در اصول‌ و ارکان‌ این‌ است‌ که‌ آنها سه‌ هستند: آب‌ و خاک‌ و آتش‌. و هنگامی‌ که‌ با هم‌ درآمیختند، از آمیزش‌ آنها مدبر خیر و مدبر شر و وجود آمدند، پس‌ آنچه‌ از پاکیزگی‌ آنهاسا، مدبر خیر است‌ و آنچه‌ از کدری‌ آنهاست‌، مدبر شر.
۲-۴- از او روایت‌ شده‌ است‌ که‌ معبودش‌ در جهان‌ برین‌ بر کرسی‌ نشسته‌ است‌، مانند نشستن‌ خسرو ۲۵۸ در جهان‌ زیرین‌، و در برابر او چهار نیرو است‌: نیروی‌ تمیز، و فهم‌، و حفظ‌، و سرور، چنان‌ که‌ در برابر خسرو چهار شخص‌ هستند: موبد موبدان‌، و هیربد بزرگ، و سپهبد، و رامشگر.
و آن‌ چهار، کار جهان‌ را به‌ یاوری‌ هفتی‌ که‌ فروتر از آنهاست‌ اداره‌ می‌کنند: سالار، و بیشکار، و بالوان‌، و براون‌، و کازران‌، و دستور، و کودک‌. و این‌ هفت‌ در دوازده‌ روحانی‌ می‌گردند: خواننده‌، و دهنده‌، و ستاننده‌، و برنده‌، و خورننده‌، و دونده‌، و کشنده‌، و زننده‌، و کننده‌، و آبنده‌، و شونده‌، و باینده‌.
۲-۵- و هر انسانی‌ را که‌ این‌ قوای‌ چهار و هفت‌ و دوازده‌ جمع‌ شود در جهان‌ زیرین‌ ربانی‌ می‌شود، و تکلیف‌ از او برم (http://tarikhema.ir/words/%d8%b1%d9%85)ی‌خیزد. گوید، پادشاه‌ جهان‌ برین‌ فرمانروایی‌ می‌کند با حرفهایی‌ که‌ مجموع‌ آنها نام‌ مهین‌ است‌. و کسی‌ که‌ از آن‌ حرفها چیزی‌ تصور کند راز بزرگ‌ بر او گشوده‌ می‌شود. و کسی‌ که‌ از آن‌ محروم بماند، در برابر قوای‌ چهارگانه‌ی‌ روحانی‌، در کوری‌ جهل‌ و نسیان‌ و بلادت‌ و غم‌ می‌ماند».
۲-۶- شهرستانی‌، مزدکیان‌ را در فرقه‌های‌ متعدد معرفی‌ می‌کند از جمله‌: کودکیان‌ ، ابوسلیمان‌ ، ماهانیان‌ و سپیدجامگان‌ . و کودکیان‌ در نواحی‌ اهواز فارس‌ و شهر زور هستند و دیگران‌ در نواحی‌ سغد، سمرقند و چاچ‌ و ایلاق‌ هستند.