tina
12-18-2010, 01:14 PM
http://vista.ir/include/articles/images/d43a16531adee13f92caee4c9a8319d9.jpg
همه مردم کم و بیش احساس تنهایی میکنند. یکی از جنبههای تنهایی این است که فرد میپندارد خانواده یا دوستانش او را درک نمیکنند و پذیرای او نیستند.
بیم و نگرانی ناشی از تنهایی ممکن است ریزهکاریهای ساده زندگی را نیز تحت تأثیر قرار دهد. بعضی مردم از لحظههای تنهایی خود بیاندازه لذت میبرند؛ بیآنکه کمترین توجهی به احساس یا خواستههای دیگران داشته باشند. بعضی در پی تنهاییاند. تنهایی برای آنان به آبادی کوچکی در دل بیابان میماند که میتوانند لختی برای نفس تازه کردن در آن بیاسایند.
تنهایی میتواند هم رنجآور باشد و هم لذت بخش. البته ظرایف و دقایق بسیاری نیز در این میان وجود دارد. چرا فردی از تنهایی رنج و دیگری لذت میبرد.
بیشتر انسانها از احساس تلخ بار تنهایی و جدایی و طرد شدگی و بیگانگی با دیگران شکایت دارند، بعضی نیز میخواهند تنها باشند و از قید و بندهایی که احساس میکنند اجتناب ناپذیرند بگریزند، برخی دیگر نیز به دنبال حس عروج و تعالی در تنهایی هستند و برخی دیگر از اینکه گاهی تنها باشند، لذت میبرند.
● تنهایی
شاید از جمله ویژگیهای آدمیاین باشد که گاهی در طول حیاتش تنهایی (Loeliness) را تجربه میکند و کمتر اشخاصی را میتوان یافت که از همیشه تنها ماندن لذت ببرند. معمولاً روان شناسان به ۳ نوع تنهایی اشاره میکنند:
۱) تنهایی اجتماعی: زمانی است که شخص از شبکهای از دوستان و آشنایان که با ایشان شریک زندگی شود، محروم است.
۲) تنهایی موقعیتی: وقتی اتفاق میافتد که برخی از اوضاع و احوال زندگی فرد، سبب میشود او خود را تنها احساس کند.
۳) تنهایی عاطفی: معمولا از نارساییها در برقراری روابط صمیمی ناشی میشود. این شکل تنهایی نه موقعیتی است و نه معلول فقدان روابط اجتماعی.
▪ تنهایی چیست؟
زندگی بدون رابطهای نزدیک و توام با این احساس که مقدار و کیفیت روابط مورد آرزوی شخص بالاتر از مقدار و کیفیت روابط فعلی باشد، تنهایی نام دارد. اما باید توجه داشته باشیم افرادی که ترجیح میدهند در انزوا به سر برند یا به کار خود ادامه دهند، مانند بسیاری از نویسندگان و هنرمندان، تنها هستند ولی تنهایی برآنان لزوما صادق نیست. تنها بودن صرفا به معنای آن است که کسی از دیگر مردم جدا باشد؛ اما تنهایی بیشتر به احساس فرد اشاره دارد. بنابراین، تنها بودن ممکن است همراه تنهایی باشد یا نباشد.
فرد تنها احساس میکند مورد بیمهری کامل قرار گرفته و اجازه ندارد در فعالیتهای مشترک با دیگران شرکت کند. تمایل عمومی بر این باور است که دیگران نگرشها و باورهای مشترکی با ما دارند؛ اما افرادی که احساس تنهایی میکنند چنین خصلتی ندارند.
اینگونه افراد علاوه بر احساس نداشتن مشابهت با دیگران، کمتر به کسی اعتماد میکنند. شخصی که احساس تنهایی میکند، غالبا اوقات فراغتش را نیز با فعالیت منفردانه میگذراند، ملاقات کمی با دوستان دارد، دوستان آشنای وی نیز موقتی است و دوستان نزدیک ندارد. تنهایی با عواطف منفی از قبیل افسردگی، اضطراب، غم، نارضایتی و خجالت ملازم است کسانی که افراد تنها را میشناسند، معمولا آنان را سازش نایافته ارزیابی میکنند.
اشخاصی که از تنهایی عاطفی رنج میبرند، غالبا عزت نفس یا خودپنداری مثبت پایینی دارند و در برخوردهای اجتماعی، مضطرب میشوند؛ زیرا نگران هستند که از سوی دیگران طرد شوند یا مورد آزار ایشان قرار گیرند.
▪ عوامل تنهایی
به این پرسش که چرا برخی افراد با این که مایل به ایجاد رابطه هستند، عملا بدان موفق نیستند، به طرق مختلف پاسخ داده شده است. مثلا دوگان و برنان مساله را از طریق الگوهای دلبستگی بارتلومیو دنبال کردهاند و میگویند: همه افراد الگوی ترسو درباره ایجاد رابطه با دیگران مردد و نامطمئن هستند (که نتیجهاش تنهایی است.)
برخی دیگر فرض میکنند که تنهایی در کودکی شروع میشود. اگر کودکی نتواند مهارتهای اجتماعی مناسبی کسب کند، به هر دلیل که باشد ، بسادگی نمیداند چگونه به صورت موفقیتآمیز با کودکان دیگر تعامل کند. مثلا کودکی که در خود فرو رفته یا پرخاشگر است احتمال این که دیگران او را به عنوان یک همبازی نپذیرند، بسیار است و اگر رفتار نامناسبش تغییر نکند، مشکلات میان فردی علی القاعده از کودکی تا نوجوانی و جوانی ادامه مییابد.
از آنجا که روابط همسالان در دوره نوجوانی بسیار حیاتی است، زیرا افراد در این زمان از خانواده فاصله میگیرند؛ احتمال بسیار وجود دارد که در این هنگام هراس اجتماعی به وجود آید. در این اختلال اضطرابی، موقعیتهای اجتماعی کاملا ترسناک میشود و شخص برای محافظت خود از تحقیر و ناراحتی، کاملا از آنها دوری میگزیند. نوجوانان تنها و ترسوی بسیاری ممکن است به این نتیجه برسند که زندگی نومیدکننده است. در بدترین حالت، این احساس نومیدی گاهی ممکن است به خودکشی بینجامد.
برخی از ویژگیهای افراد دارای مهارتهای اجتماعی خوب، به طور خاص در تحقیقات شناسایی شدهاند. مثلا یک نوجوان دارای مهارت اجتماعی صمیمی است، دارای حرمت نفس بالاست، بندرت با عصبانیت واکنش نشان میدهد و به راحتی با دیگران سخن میگوید. در مقابل، فرد بدون مهارت اجتماعی، خجالتی، دارای حرمت نفس پایین و هنگام برخورد با غریبه کمروست.
افراد تنها با توجه به ادراک منفی از موقعیت آنان، راهبرد اجتماعی آرام و محافظه کارانهای را در پیش میگیرند؛ زیرا از خطر مطرود شدن اجتناب میورزند. این تمایل برای خویشتنداری و سالم ماندن در روابط بین فردی، برداشتی منفی بر دیگران به جای میگذارد. بعکس، افراد موفق در روابط اجتماعی بیشتر مایلند که یک موقعیت جدید اجتماعی را به عنوان چالش جالب توجه و فرصتی برای به دست آوردن دوستان جدید محسوب کنند. نتیجه این راهبرد آن است که گشادهرو و غیررسمیباشند و در نتیجه دیگران هم واکنش مثبت خواهند داشت.
▪ ضرورت تنهایی
میدانیم در سرزمین ژاپن که به نسبت مساحت کل جغرافیاییاش پرجمعیتترین کشور جهان محسوب میشود، مردم به صورت انفرادی از حریم شخصی بسیار اندکی برخوردارند. اما دقیقا در همین کشور ژاپن است که میبینیم نسبت باغها و بوستانهای کوچک و ساکت که به لحظهها و تأملات تنهایی اختصاص یافته هنوز هم رواج دارد و از اهمیت خاصی برخوردار است. برای اینکه مردم احساس سلامت و شادابی کنند، مقداری تنهایی برایشان ضروری است و به احتمال زیاد میزان ضرورت تنهایی از جایی به جای دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. شکی نیست که کار خلاقانه، نیازمند تنهایی است.
یکی از متداولترین و از لحاظ اجتماعی مقبولترین شکل تنهاییطلبی در روزگار ما بهرهگیری از تعطیلات است. ما در تعطیلات مجال پیدا میکنیم که مدت نسبتا کوتاهی از محیط عادی و امور روزمره خود دست بشوییم و خلوتی برای خود اختیار کنیم. در این روزها به سراغ نزدیکان و خویشاوندان خود میرویم و روحیهای تازه میکنیم و یا در مکانی نسبتا خلوت و دورافتاده در طبیعت و یا شهر دیگری که در آنجا کسی را نمیشناسیم تنهایی اختیار میکنیم، به این وسیله لختی به خود فرصت میدهیم تا از زیر فشار زندگی روزمره خلاصی یابیم.
اما جزیرههای کوچک آرام طی یک روز پرهیاهو، یک هفته پرمشغله یا در طول سال میتوانند آرامشبخش، فرحبخش و حیات بخش باشند. شاید فلسفه کیفیت نیروبخش خواب نیز همین باشد. خواب در واقع به معنی دست کشیدن از دنیاست و هنگامیکه کسی به خواب میرود، از امور دنیا فارغ میشود و زمان و مکان مشخصی را برای تنهایی مستمر و پیوسته خود اختصاص میدهد. فضای خصوصی لازم برای بشر یعنی همان لحظههای تنهایی که موجب روح افزایی او میشود.
از نظر روانشناسی نیز تنهایی همواره با امید یا اشتیاق برای دست یافتن به چیزی بهتر همراه است. همان طور که گفته شد، فرآیندهای خلاق همیشه به مقدار معینی تنهایی نیازمندند که میتوان آن را دوره درونگرایی یا نهفتگی نامید. هر یک از این اصطلاحات، لحظهای را مشخص میکنند که در آن فرد به حال خود واگذاشته میشود و به هیچکس دیگری تکیه ندارد. کانون توجه او فقط درون و باطن خودش است و بنابراین دنیای خارج یعنی جامعه برایش بیاهمیت میشود. در این لحظه است که با سرنوشت فردی خودمان مواجه میشویم.
هرچند بگوییم که تنهاییجویی، امری عادی و جزو اصلی نزدیک شدن به دیگران یا دور شدن از آنان است، اما به اعتقاد من، همواره میتوان در آن لحظهای عروج، برتری و جستجو برای چیزی نیکوتر و متعالیتر یافت. وقتی به دنبال جامعه، ارتباطات و سازگاری با مردم هستیم؛ در واقع ایجاد روابط و صمیمیت را میجوییم و دوست داریم مردم، ما را تحت حمایتهای گرم خود قرار دهند. اما در جستجوی تنهایی به دنبال چیزی هستیم که در تجربه مذکور یافت نمیشود. به عبارت دیگر، وقتی تنهایی اختیار میکنیم، میتوانیم به خویشتن واقعی خود و برقراری ارتباط با ارزشهای دیگر خود که غالبا معنوی و روحانیاند و نیز اعتلای نفس خویش به شکل عمیقتری بپردازیم. پس، این نیاز نیز باید طبیعی و عادی انگاشته شود.
● راههای کاهش تنهایی
از آنجا که تنهایی صرفا با گذشت زمان شدت نمییابد، بیشتر پژوهشگران برخی از انواع مداخله فعال را برای کمک به افراد تنها موفق میدانند. بدون این مداخلهها، تنهایی میتواند عقب نشینی به سمت کامروایی تخیلی، فرو رفتن بیش از حد در کار، اعتیاد به الکل و مواد مخدر را برای تقلیل درد برانگیزاند. گاهی موسیقی نیز میتواند جانشینی برای روابط میان فردی باشد، اما اگر فرد بر استفاده از اشعار درباره جدایی، ناراحتی و غم متمرکز شود، احساسات تنهایی افزایش مییابد. در ضمن فنون مداخله موفقیتآمیز، شناخت درمانی و آموزش مهارت اجتماعی (به طور همزمان) بیشتر اهمیت دارد.
معمولا شناختهای افراد تنها و غیر تنها متفاوت است. برای شخص تنها طرحواره از خود معمولا کاملا منفی است که نتیجهاش در توجه انتخابی به اطلاعات راجع به خود بویژه اطلاعات مربوط به روابط میان فردی منعکس میشود. در نتیجه، خودپنداره منفی شخص بارها در نگرش منفی خود، تایید میشود. در شناخت درمانی، شیوههایی برای تغییر و اصلاح این شناختهای منفی درباره موقعیتهای اجتماعی طرحریزی میشود.
افزون بر تغییر شناختهای سازش نایافته، تغییرات رفتاری نیز لازم است. چنان که میدانیم، تنهایی بنابر خصلتش با مهارتهای اجتماعی نامناسب و نیز نگرانیها درباره فقدان مهارت اجتماعی پیوند دارد. یک راهبرد عملی این است که فرد تنها الگوهای موفقیتآمیز میان فردی را در نوار ویدئو مشاهده کند، سپس مهارتهای اجتماعی را در یک موقعیت بدون تهدید در حالی که ضبط میشود تمرین و نتایج آن را مشاهده کند. گاهی لازم است افرادِ فاقد مهارت اجتماعی درباره فعالیتهای ویژه (از قبیل آغاز سخن گفتن، نشان دادن علاقه و نشاط هنگام تعامل با دیگری، احترام گذاشتن و تحسین کردن) آموزش ببینند، که شخص قبل از مواجه شدن با موقعیت واقعی میتواند آنها را تمرین و امتحان کند.
آثار این آموزش حتی در حد یک دوره کوتاه مدت میتواند مهم باشد. هنگامیکه شخصِ تنها میآموزد تا درباره موقعیتهای اجتماعی به شیوه جدید بیندیشد، یاد میگیرد چگونه بهترین برخورد را با دیگران داشته باشد و چگونه الگوی رفتار بین فردیاش را تغییر دهد. نتیجه این است که سلسلهای از تجارب موفق و به دنبال آن بیرون آمدن از تنهایی را تجربه میکند.
همه مردم کم و بیش احساس تنهایی میکنند. یکی از جنبههای تنهایی این است که فرد میپندارد خانواده یا دوستانش او را درک نمیکنند و پذیرای او نیستند.
بیم و نگرانی ناشی از تنهایی ممکن است ریزهکاریهای ساده زندگی را نیز تحت تأثیر قرار دهد. بعضی مردم از لحظههای تنهایی خود بیاندازه لذت میبرند؛ بیآنکه کمترین توجهی به احساس یا خواستههای دیگران داشته باشند. بعضی در پی تنهاییاند. تنهایی برای آنان به آبادی کوچکی در دل بیابان میماند که میتوانند لختی برای نفس تازه کردن در آن بیاسایند.
تنهایی میتواند هم رنجآور باشد و هم لذت بخش. البته ظرایف و دقایق بسیاری نیز در این میان وجود دارد. چرا فردی از تنهایی رنج و دیگری لذت میبرد.
بیشتر انسانها از احساس تلخ بار تنهایی و جدایی و طرد شدگی و بیگانگی با دیگران شکایت دارند، بعضی نیز میخواهند تنها باشند و از قید و بندهایی که احساس میکنند اجتناب ناپذیرند بگریزند، برخی دیگر نیز به دنبال حس عروج و تعالی در تنهایی هستند و برخی دیگر از اینکه گاهی تنها باشند، لذت میبرند.
● تنهایی
شاید از جمله ویژگیهای آدمیاین باشد که گاهی در طول حیاتش تنهایی (Loeliness) را تجربه میکند و کمتر اشخاصی را میتوان یافت که از همیشه تنها ماندن لذت ببرند. معمولاً روان شناسان به ۳ نوع تنهایی اشاره میکنند:
۱) تنهایی اجتماعی: زمانی است که شخص از شبکهای از دوستان و آشنایان که با ایشان شریک زندگی شود، محروم است.
۲) تنهایی موقعیتی: وقتی اتفاق میافتد که برخی از اوضاع و احوال زندگی فرد، سبب میشود او خود را تنها احساس کند.
۳) تنهایی عاطفی: معمولا از نارساییها در برقراری روابط صمیمی ناشی میشود. این شکل تنهایی نه موقعیتی است و نه معلول فقدان روابط اجتماعی.
▪ تنهایی چیست؟
زندگی بدون رابطهای نزدیک و توام با این احساس که مقدار و کیفیت روابط مورد آرزوی شخص بالاتر از مقدار و کیفیت روابط فعلی باشد، تنهایی نام دارد. اما باید توجه داشته باشیم افرادی که ترجیح میدهند در انزوا به سر برند یا به کار خود ادامه دهند، مانند بسیاری از نویسندگان و هنرمندان، تنها هستند ولی تنهایی برآنان لزوما صادق نیست. تنها بودن صرفا به معنای آن است که کسی از دیگر مردم جدا باشد؛ اما تنهایی بیشتر به احساس فرد اشاره دارد. بنابراین، تنها بودن ممکن است همراه تنهایی باشد یا نباشد.
فرد تنها احساس میکند مورد بیمهری کامل قرار گرفته و اجازه ندارد در فعالیتهای مشترک با دیگران شرکت کند. تمایل عمومی بر این باور است که دیگران نگرشها و باورهای مشترکی با ما دارند؛ اما افرادی که احساس تنهایی میکنند چنین خصلتی ندارند.
اینگونه افراد علاوه بر احساس نداشتن مشابهت با دیگران، کمتر به کسی اعتماد میکنند. شخصی که احساس تنهایی میکند، غالبا اوقات فراغتش را نیز با فعالیت منفردانه میگذراند، ملاقات کمی با دوستان دارد، دوستان آشنای وی نیز موقتی است و دوستان نزدیک ندارد. تنهایی با عواطف منفی از قبیل افسردگی، اضطراب، غم، نارضایتی و خجالت ملازم است کسانی که افراد تنها را میشناسند، معمولا آنان را سازش نایافته ارزیابی میکنند.
اشخاصی که از تنهایی عاطفی رنج میبرند، غالبا عزت نفس یا خودپنداری مثبت پایینی دارند و در برخوردهای اجتماعی، مضطرب میشوند؛ زیرا نگران هستند که از سوی دیگران طرد شوند یا مورد آزار ایشان قرار گیرند.
▪ عوامل تنهایی
به این پرسش که چرا برخی افراد با این که مایل به ایجاد رابطه هستند، عملا بدان موفق نیستند، به طرق مختلف پاسخ داده شده است. مثلا دوگان و برنان مساله را از طریق الگوهای دلبستگی بارتلومیو دنبال کردهاند و میگویند: همه افراد الگوی ترسو درباره ایجاد رابطه با دیگران مردد و نامطمئن هستند (که نتیجهاش تنهایی است.)
برخی دیگر فرض میکنند که تنهایی در کودکی شروع میشود. اگر کودکی نتواند مهارتهای اجتماعی مناسبی کسب کند، به هر دلیل که باشد ، بسادگی نمیداند چگونه به صورت موفقیتآمیز با کودکان دیگر تعامل کند. مثلا کودکی که در خود فرو رفته یا پرخاشگر است احتمال این که دیگران او را به عنوان یک همبازی نپذیرند، بسیار است و اگر رفتار نامناسبش تغییر نکند، مشکلات میان فردی علی القاعده از کودکی تا نوجوانی و جوانی ادامه مییابد.
از آنجا که روابط همسالان در دوره نوجوانی بسیار حیاتی است، زیرا افراد در این زمان از خانواده فاصله میگیرند؛ احتمال بسیار وجود دارد که در این هنگام هراس اجتماعی به وجود آید. در این اختلال اضطرابی، موقعیتهای اجتماعی کاملا ترسناک میشود و شخص برای محافظت خود از تحقیر و ناراحتی، کاملا از آنها دوری میگزیند. نوجوانان تنها و ترسوی بسیاری ممکن است به این نتیجه برسند که زندگی نومیدکننده است. در بدترین حالت، این احساس نومیدی گاهی ممکن است به خودکشی بینجامد.
برخی از ویژگیهای افراد دارای مهارتهای اجتماعی خوب، به طور خاص در تحقیقات شناسایی شدهاند. مثلا یک نوجوان دارای مهارت اجتماعی صمیمی است، دارای حرمت نفس بالاست، بندرت با عصبانیت واکنش نشان میدهد و به راحتی با دیگران سخن میگوید. در مقابل، فرد بدون مهارت اجتماعی، خجالتی، دارای حرمت نفس پایین و هنگام برخورد با غریبه کمروست.
افراد تنها با توجه به ادراک منفی از موقعیت آنان، راهبرد اجتماعی آرام و محافظه کارانهای را در پیش میگیرند؛ زیرا از خطر مطرود شدن اجتناب میورزند. این تمایل برای خویشتنداری و سالم ماندن در روابط بین فردی، برداشتی منفی بر دیگران به جای میگذارد. بعکس، افراد موفق در روابط اجتماعی بیشتر مایلند که یک موقعیت جدید اجتماعی را به عنوان چالش جالب توجه و فرصتی برای به دست آوردن دوستان جدید محسوب کنند. نتیجه این راهبرد آن است که گشادهرو و غیررسمیباشند و در نتیجه دیگران هم واکنش مثبت خواهند داشت.
▪ ضرورت تنهایی
میدانیم در سرزمین ژاپن که به نسبت مساحت کل جغرافیاییاش پرجمعیتترین کشور جهان محسوب میشود، مردم به صورت انفرادی از حریم شخصی بسیار اندکی برخوردارند. اما دقیقا در همین کشور ژاپن است که میبینیم نسبت باغها و بوستانهای کوچک و ساکت که به لحظهها و تأملات تنهایی اختصاص یافته هنوز هم رواج دارد و از اهمیت خاصی برخوردار است. برای اینکه مردم احساس سلامت و شادابی کنند، مقداری تنهایی برایشان ضروری است و به احتمال زیاد میزان ضرورت تنهایی از جایی به جای دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. شکی نیست که کار خلاقانه، نیازمند تنهایی است.
یکی از متداولترین و از لحاظ اجتماعی مقبولترین شکل تنهاییطلبی در روزگار ما بهرهگیری از تعطیلات است. ما در تعطیلات مجال پیدا میکنیم که مدت نسبتا کوتاهی از محیط عادی و امور روزمره خود دست بشوییم و خلوتی برای خود اختیار کنیم. در این روزها به سراغ نزدیکان و خویشاوندان خود میرویم و روحیهای تازه میکنیم و یا در مکانی نسبتا خلوت و دورافتاده در طبیعت و یا شهر دیگری که در آنجا کسی را نمیشناسیم تنهایی اختیار میکنیم، به این وسیله لختی به خود فرصت میدهیم تا از زیر فشار زندگی روزمره خلاصی یابیم.
اما جزیرههای کوچک آرام طی یک روز پرهیاهو، یک هفته پرمشغله یا در طول سال میتوانند آرامشبخش، فرحبخش و حیات بخش باشند. شاید فلسفه کیفیت نیروبخش خواب نیز همین باشد. خواب در واقع به معنی دست کشیدن از دنیاست و هنگامیکه کسی به خواب میرود، از امور دنیا فارغ میشود و زمان و مکان مشخصی را برای تنهایی مستمر و پیوسته خود اختصاص میدهد. فضای خصوصی لازم برای بشر یعنی همان لحظههای تنهایی که موجب روح افزایی او میشود.
از نظر روانشناسی نیز تنهایی همواره با امید یا اشتیاق برای دست یافتن به چیزی بهتر همراه است. همان طور که گفته شد، فرآیندهای خلاق همیشه به مقدار معینی تنهایی نیازمندند که میتوان آن را دوره درونگرایی یا نهفتگی نامید. هر یک از این اصطلاحات، لحظهای را مشخص میکنند که در آن فرد به حال خود واگذاشته میشود و به هیچکس دیگری تکیه ندارد. کانون توجه او فقط درون و باطن خودش است و بنابراین دنیای خارج یعنی جامعه برایش بیاهمیت میشود. در این لحظه است که با سرنوشت فردی خودمان مواجه میشویم.
هرچند بگوییم که تنهاییجویی، امری عادی و جزو اصلی نزدیک شدن به دیگران یا دور شدن از آنان است، اما به اعتقاد من، همواره میتوان در آن لحظهای عروج، برتری و جستجو برای چیزی نیکوتر و متعالیتر یافت. وقتی به دنبال جامعه، ارتباطات و سازگاری با مردم هستیم؛ در واقع ایجاد روابط و صمیمیت را میجوییم و دوست داریم مردم، ما را تحت حمایتهای گرم خود قرار دهند. اما در جستجوی تنهایی به دنبال چیزی هستیم که در تجربه مذکور یافت نمیشود. به عبارت دیگر، وقتی تنهایی اختیار میکنیم، میتوانیم به خویشتن واقعی خود و برقراری ارتباط با ارزشهای دیگر خود که غالبا معنوی و روحانیاند و نیز اعتلای نفس خویش به شکل عمیقتری بپردازیم. پس، این نیاز نیز باید طبیعی و عادی انگاشته شود.
● راههای کاهش تنهایی
از آنجا که تنهایی صرفا با گذشت زمان شدت نمییابد، بیشتر پژوهشگران برخی از انواع مداخله فعال را برای کمک به افراد تنها موفق میدانند. بدون این مداخلهها، تنهایی میتواند عقب نشینی به سمت کامروایی تخیلی، فرو رفتن بیش از حد در کار، اعتیاد به الکل و مواد مخدر را برای تقلیل درد برانگیزاند. گاهی موسیقی نیز میتواند جانشینی برای روابط میان فردی باشد، اما اگر فرد بر استفاده از اشعار درباره جدایی، ناراحتی و غم متمرکز شود، احساسات تنهایی افزایش مییابد. در ضمن فنون مداخله موفقیتآمیز، شناخت درمانی و آموزش مهارت اجتماعی (به طور همزمان) بیشتر اهمیت دارد.
معمولا شناختهای افراد تنها و غیر تنها متفاوت است. برای شخص تنها طرحواره از خود معمولا کاملا منفی است که نتیجهاش در توجه انتخابی به اطلاعات راجع به خود بویژه اطلاعات مربوط به روابط میان فردی منعکس میشود. در نتیجه، خودپنداره منفی شخص بارها در نگرش منفی خود، تایید میشود. در شناخت درمانی، شیوههایی برای تغییر و اصلاح این شناختهای منفی درباره موقعیتهای اجتماعی طرحریزی میشود.
افزون بر تغییر شناختهای سازش نایافته، تغییرات رفتاری نیز لازم است. چنان که میدانیم، تنهایی بنابر خصلتش با مهارتهای اجتماعی نامناسب و نیز نگرانیها درباره فقدان مهارت اجتماعی پیوند دارد. یک راهبرد عملی این است که فرد تنها الگوهای موفقیتآمیز میان فردی را در نوار ویدئو مشاهده کند، سپس مهارتهای اجتماعی را در یک موقعیت بدون تهدید در حالی که ضبط میشود تمرین و نتایج آن را مشاهده کند. گاهی لازم است افرادِ فاقد مهارت اجتماعی درباره فعالیتهای ویژه (از قبیل آغاز سخن گفتن، نشان دادن علاقه و نشاط هنگام تعامل با دیگری، احترام گذاشتن و تحسین کردن) آموزش ببینند، که شخص قبل از مواجه شدن با موقعیت واقعی میتواند آنها را تمرین و امتحان کند.
آثار این آموزش حتی در حد یک دوره کوتاه مدت میتواند مهم باشد. هنگامیکه شخصِ تنها میآموزد تا درباره موقعیتهای اجتماعی به شیوه جدید بیندیشد، یاد میگیرد چگونه بهترین برخورد را با دیگران داشته باشد و چگونه الگوی رفتار بین فردیاش را تغییر دهد. نتیجه این است که سلسلهای از تجارب موفق و به دنبال آن بیرون آمدن از تنهایی را تجربه میکند.