PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر برای مادر



Sara12
12-17-2010, 03:17 PM
دوستان شاید این تاپیک یکم تلخ باشه ولی خوشحال می شم شمام تو این تاپیک شرکت کنین

Sara12
12-17-2010, 03:18 PM
شعر برای مادر
یاد دارم کودکی بودم خرد
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
در میان بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد
داخل خانه ما
جلوه ای زیبا داشت
از زن ایرانی
جلوه ای از یک شمع
ذره ذره می سوخت
و نداشت پرو ایی
که به آخر برسد
کودکم هوش بدار
قبر مادر اینجاست
جای مادر خالیست
دل من تنگ شده
مادرم دیگر نیست

Sara12
12-17-2010, 03:18 PM
عشق يعنی چه؟

عشق يعنی پر گسستن در هوايه بيشه زار

عشق يعنی پاره پاره کردنه زنجيره تن

عشق يعنی گريه کردن با صدايه مادرم

عشق يعنی آسمانی زيستن

عشق يعنی پرسه در قلبه مادر زدن

عشق يعنی بغض کردن با صدايه مادرم

عشق يعنی خلوته سکوته مادرم

عشق يعنی هستی و ماوايه من

عشق يعنی سبزيه فصله بهار

عشق يعنی يعنی رنگه سبزه بيشه زار

عشق يعنی جا نمازه مادرم

عشق يعنی مشقه شب در پيکرم

عشق يعنی کودکانه زيستن

عشق يعنی فرياده دله بی مادران

عشق يعنی چرخشه نيلوفری بر دوره ياس

عشق يعنی پيچشه تسبحه مادرم

عشق يعنی مردانگی همچون علی

عشق يعنی مردمه ايرانه من

عشق يعنی يک صدايه آشنا

عشق يعنی نم نمه باران در بوته ها
__________________

Sara12
12-17-2010, 03:18 PM
مادر ای مهر آسمان افروز

گرمی ی کلبهء دل سردم

بيتو در انعقاد تنهايی

ماتمم حسرتم غمم دردم

در طراوت سرای باغ اميد

شاخه های شکستهء زردم

بيتو تا زنده ام شکسته ترم

دل پر عقده را کجا ببرم

تا در اقليم کاج ها رفتی

پايمال خزان غم شده ام

از نم اشک صبح و گريهء شام

همچو ديوار کهنه خم شده ام

Sara12
12-17-2010, 03:19 PM
مادر



نرفت از سرم هـــــر گز هواي تو مادر
هنوز مي تپد اين دل براي تو مـــــــــادر

چســـــــان زبان بگشايم كه خجلت آهنگم
نكرده ام دل و جـــــــــان را فداي تو مادر

چه چـــــاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
اميد قلب حزينم لــــــــــــــقاي تو مـــــــادر

چو شبنم است سرو برگ رنگ اين گلشن
مدام ميشنوم من صــــــــــــــــداي تو مادر

درين چمن كه حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عـــــــــالم وفاي تو مادر

مــــــــــــقيم منزل عزت كسي توان گشتن
كه بود حـــــــــاصل كارش رضاي تو مادر

نشد ز كيف و كــــــم عمر چشم ما روشن
حقيقت است به هــــــــر جا صفاي تو مادر

رموز جـــــوهر تُست ( بايزيد) و( بايقرا)
به اين مـــــــــــــقام رسيدن عطاي تو مادر

نبود لايق اين گنج و اين كمــــــــا ل (رفيع)
اگر نبود نصيبش دعــــــــــــــــــاي تو مادر

Sara12
12-17-2010, 03:20 PM
مادر

ای مادرم چه پاکست

آغوش پر زمهرت

تو چون فرشته پاکی همچون خدا مقدس

آغوش پر زنازت

گهوارهء جهانست بس نرم و مهربانست

آغوش تو مکانيست زيبا تر از دو. گيتی

مادر مرا به ياد است

هر ناز و هر گپ تو

آن رنج هر شب تو

Sara12
12-17-2010, 03:32 PM
آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود
اما گرفته دور و برش هاله ئي سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگي ما همه جا وول ميخورد
هر كنج خانه صحنه ئي از داستان اوست
در ختم خويش هم بسر كار خويش بود
بيچاره مادرم
هر روز ميگذشت از اين زير پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از اين بغل كوچه ميرود
چادر نماز فلفلي انداخته بسر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
او فكر بچه هاست
هرجا شده هويج هم امروز ميخرد
بيچاره پيرزن ، همه برف است كوچه ها
او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
آمد بجستجوي من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد
آمد كه پيت نفت گرفته بزير بال
هر شب در آيد از در يك خانه فقير
روشن كند چراغ يكي عشق نيمه جان
او را گذشته ايست ، سزاوار احترام :
تبريز ما ! بدور نماي قديم شهر
در ( باغ بيشه ) خانه مردي است باخدا
هر صحن و هر سراچه يكي دادگستري است
اينجا بداد ناله مظلوم ميرسند
اينجا كفيل خرج موكل بود وكيل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در ، باز و سفره ، پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سير ميشوند
يك زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف ميدهم كه پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزي كه مرد ، روزي يكسال خود نداشت
اما قطارهاي پر از زاد آخرت
وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
اين مادر از چنان پدري يادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ
نه ، او نمرده ، ميشنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله ميزند
ناهيد ، لال شو
بيژن ، برو كنار
كفگير بي صدا
دارد براي ناخوش خود آش ميپزد
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه بما عرضه داشتند
لطف شما زياد
اما نداي قلب بگوشم هميشه گفت :
اين حرفها براي تو مادر نميشود .
پس اين كه بود ؟
ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد ،
در نصفه هاي شب .
يك خواب سهمناك و پريدم بحال تب
نزديكهاي صبح
او زير پاي من اينجا نشسته بود
آهسته با خدا ،‌
راز و نياز داشت
نه ، او نمرده است .
نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خيال من
ميراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
كانون مهر و ماه مگر ميشود خموش
آن شيرزن بميرد ؟ او شهريار زاد
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد بعشق
او با ترانه هاي محلي كه ميسرود
با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد داشت
از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
اعصاب من بساز و نوا كوك كرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده كاشت
وانگه باشكهاي خود آن كشته آب داد
لرزيد و برق زد بمن آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
تا ساختم براي خود از عشق عالمي
او پنجسال كرد پرستاري مريض
در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه كرد براي تو ؟ هيچ ، هيچ
تنها مريضخانه ، باميد ديگران
يكروز هم خبر : كه بيا او تمام كرد .
در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
پيچيد كوه و فحش بمن داد و دور شد
صحرا همه خطوط كج و كوله و سياه
طوماز سرنوشت و خبرهاي سهمگين
درياچه هم بحال من از دور ميگريست
تنها طواف دور ضريح و يكي نماز
يك اشك هم بسوره ياسين چكيد
مادر بخاك رفت .
آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش كرد
او هم جواب داد
يك دود هم گرفت بدور چراغ ماه
معلوم شد كه مادره از دست رفتني است
اما پدر بغرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او بجهان بلند برد
آنجا كه زندگي ،‌ ستم و درد و رنج نيست
اين هم پسر ، كه بدرقه اش ميكند بگور
يك قطره اشك ، مزد همه زجرهاي او
اما خلاص ميشود از سرنوشت من
مادر بخواب ، خوش
منزل مباركت .
آينده بود و قصه بيمادري من
ناگاه ضجه ئي كه بهم زد سكوت مرگ
من ميدويدم از وسط قبرها برون
او بود و سر بناله برآورده از مغاك
خود را بضعف از پي من باز ميكشيد
ديوانه و رميده ، دويدم بايستگاه
خود را بهم فشرده خزيدم ميان جمع
ترسان ز پشت شيشه در آخرين نگاه
باز آن سفيدپوش و همان كوشش و تلاش
چشمان نيمه باز :
از من جدا مشو
ميآمديم و كله من گيج و منگ بود
انگار جيوه در دل من آب ميكنند
پيچيده صحنه هاي زمين و زمان بهم
خاموش و خوفناك همه ميگريختند
ميگشت آسمان كه بكوبد بمغز من
دنيا به پيش چشم گنهكار من سياه
وز هر شكاف و رخنه ماشين غريو باد
يك ناله ضعيف هم از پي دوان دوان
ميآمد و بمغز من آهسته ميخليد :
تنها شدي پسر .
باز آمدم بخانه چه حالي ! نگفتني
ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض
پيراهن پليد مرا باز شسته بود
انگار خنده كرد ولي دلشكسته بود :
بردي مرا بخاك كردي و آمدي ؟
تنها نميگذارمت اي بينوا پسر
ميخواستم بخنده درآيم ز اشتباه
اما خيال بود
اي واي مادرم

Sara12
12-17-2010, 03:38 PM
داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند
چهره پر چین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند
بر دل نازک من تیر خدنگ
از در خانه مرا ترد کند
همچو سنگ از دهن قلماسنگ
مادر سنگ دلت تا زنده ست
شهد در کام من و توست شرنگ
نشوم یک دل و یک رنگ ترا
تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه تنگش بدری
دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش بازآری
تا برد زآينه قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار
نه بل آن فاسق بی عصمت وننگ
حرمت مادری ازياد ببرد
خيره ازباده وديوانه زننگ
رفت ومادر را افکند به خاک
سينه بدريد ودل آورد به چنگ
قصد سر منزل معشوق نمود
دل مادربه کفش چون نارنگ
ازقضا خورد دم در به زمین
واندکی سوده شد او را آرنگ
وآن دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو بر خاست نمود
پی برداشتن آن آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ:
"آه! دست پسرم یافت خراش
آخ! پای پسرم خورد به سنگ

Sara12
12-17-2010, 03:43 PM
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته در خاک کسی

زیر یک سنگ کبود
در دل خاک سیاه
میدرخشد دو نگاه
که بناکامی ازین محنت گاه
کرده افسانه هستی کوتاه

باز می خندد مهر
باز می تابد ماه
باز هم قافله سالار وجود
سوی صحرای عدم پوید راه
با دلی خسته و غمگین -همه سال-
دور ازین جوش و خروش
میروم جانب آن دشت خموش
تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود
تا کشم چهره بر آن خاک سیاه

وندر این راه دراز
میچکد بر رخ من اشک نیاز
میدود در رگ من زهر ملال

منم امروز و همان و راه دراز
منم اکنون و همان دشت خموش
من و آن زهر ملال
من و آن اشک نیاز

بینم از دور،در آن خلوت سرد
-در دیاری که نجنبد نفسی از نفسی-
ایستادست کسی!

"روح آواره کیست؟
پای آن سنگ کبود
که در آن تنگ غروب
پر زنان آمده از ابر فرود؟"

می تپد سینه ام از وحشت مرگ
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت!

مانده ام خیره براه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه!


شرمگین میشوم از وحشت بیهوده خویش
سرو نازی است که شادابتر از صبح بهار
قد برافراشته از سینه دشت
سر خوش از باده تنهائی خویش!

"شاید این شاهد غمگین غروب
چشم در راه من است؟
شاید این بندی صحرای عدم
با منش یک سخن است؟"

من،در اندیشه که :این سرو بلند
وینهمه تازگی و شادابی
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی...

غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه:
خنده ای میرسد از سنگ بگوش!
سایه ای میشور از سرو جدا!
در گذرگاه غروب
در غم آویز افق
لحظه ای چند بهم می نگریم
سایه میخندد و میبینم : وای...
مادرم میخندد!...

"مادر ،ای مادر خوب
این چه روحی است عظیم؟
وین چه عشقی است بزرگ؟
که پس از مرگ نگیری آرام؟

تن بیجان تو،در سینه خاک
به نهالی که در این غمکده تنها ماندست
باز جان میبخشد!
قطره خونی که بجا مانده در آن پیکر سرد
سرو را تاب و توان می بخشد!

شب،هم آغوش سکوت
میرسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش
باز رو کرده باین شهر پر از جوش و خروش
میروم خوش به سبکبالی باد
همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد

فریدون مشیری

Sara12
12-17-2010, 03:51 PM
تاج از فرق فلك برداشتن

جاودان آن تاج بر سر داشتن

در بهشت آرزو ره يافتن

هر نفس شهدي به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز

شب بتي چون ماه دربر داشتن

صبح، از بام جهان چون آفتاب

روي گيتي را منور داشتن

شامگه ، چون ماه رويا آفرين

ناز بر افلاك و اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلك

بال در بال كبوتر داشتن

حشمت و جاه سليمان يافتن

شوكت و فر سكندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زيستن

ملك هستي را مسخر داشتن

بر تو ارزاني كه ما را خوشتر است

لذت يك لحظه مادر داشتن
__________________

Sara12
12-17-2010, 03:51 PM
غمه لالايي براي مادر :



تكرار كن برايم كلمات شنيده را
مثل باد مثل باد
عينهو يك سنگ

در آلونك‌هاي محقر نان شامگاهي
برف
و خرده چوب‌هاي ريزان
دستمالي نخي و
آكاردئوني لال

دندانهاش برق مي‌زنند در تاريكي
مي‌لرزد به رعشه تن كشيده در تاريكي
تنها خواب جدامان مي‌كند
تنها برف
دور هم جمع‌مان مي‌كند

تكرار كن برايم كلمات لالايي
عينهو باد عينهو باد
عينهو يك سنگ
عينهو سنگي شعله‌ور
اي مادر

مهرۀ ساكت صدف
نگاهي بي‌همتا
لبخندي دردانه
عينهو باد عينهو باد
عينهو آهنگي سنگي و دور
كه حامي ماست.

Sara12
12-17-2010, 03:54 PM
مادر، اگر دعاي شبانگاهيت نبود


من در لهيب آتش غم مي گداختم


مادر، اگر گناه نبود اين به درگهت


بي شک تو را به جاي خدا مي شناختم


****
تا ديده ام به روي جهان باز شد، زشوق


لبخند مهربان تو جا در تنم دميد


فرياد حاجتم چو برون آمد از گلو


دست نوازش تو به فرياد من رسيد


****
مادر، قسم به آن همه شب زنده داريت


که اندر سرم هواي تو هست و صفاي تو


آيينه دار مهر و عطوفت تويي، تويي


خواهم که سر نهم به خدا من به پاي تو


****
روزي که طفل زار و نحيفي بُدم زمهر


چون جان خود، مرا تو نگهدار بوده اي


مادر، به راه زندگي من فدا شدي


دايم مرا تو مونس و غمخوار بوده اي


****


مادر قسم به تو، که تويي نور کردگار


يزدان تو را، ز نور وفا آفريده است


نازم به آن شکوه و به آن عزّت و مقام


جنّت به زير پاي تو خوش آرميده است

Sara12
12-17-2010, 03:55 PM
مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد.

Sara12
12-17-2010, 03:56 PM
کودکی در آغوش مهرت آرمیده ام : مادرhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gif
شعله ای افروخته از گرمای قلبت : مادرhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gif
فریاد و فغان در هیاهوی جوانیم تویی:مادرhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gif
مرا در زمانه بی کسی پناهی : مادرhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gif
آفتی بر قلبهای نامحرمانمی : مادرhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gif
شادمانی روزگار خاموشیم :مادرhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gif
با سپاس
از تمامی مادران http://forum.hammihan.com/images/smilies/new/17.gifhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gifhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gif

Sara12
12-17-2010, 03:57 PM
ای مرا مظهر ایمان و غرور

ای نگاه تو پر از گرمی و نور

ای صدای تو مرا روح نواز


هرگز از خویش مرا دور مساز


نازنین مادر من،

من به گلزار وجود،

چون گلی تشنه ی باران محبت هستم

هرگز ای ابر پر از رحمت و عشق،

نو گل تشنه ی خود را مبر از خاطر پاک!

ای در گلشن قلب من بر روی تو باز


هرگز از خویش مرا دور مساز!!

Sara12
12-17-2010, 03:57 PM
او که هر لبخند سبزش مرهم صد درد
او که قلبش گرم و دستش سرد
او که هر شب تا سحر خون گریه می کرد . . . مادر من بود
دست هایش پر ز نقش پینه های کهنه بود و خالی از خواهش
حرف هایش خالی از اعداد امّا پر ز اَرامش
اشک هایش عطر شبنم داشت
او مرا پاشویه می کرد و خودش تب داشت
او مادر من بود
از صدای وحشی باد خزان هرگز نمی ترسید
گر چه دردی سرخ داشت امّا همیشه سبز می خندید
جسم او از خاک بود و چون که روحش اَسمانی بود
راه عرش اَسمان را هم نمی پرسید
اَری ! . . . مادرم تنها . . تا خدای بیکران ها رفت
مادر من مرد . . .
او که اکنون خفته زیر تلّ خاک
او که جسمش پاک و روحش پاک
او مادر من بود

Sara12
12-17-2010, 03:59 PM
دلم تنگه برای گریه کردن

کجاست مادر؟کجاست گهواره ی من؟

همون گهواره ای که خاطرم نیست

همون امنیت حقیقی و راست

همون جایی که شاهزاده ی قصه

همیشه دختر فقیرو می خواست

همون شهری که قد خود من بود

از این دنیا ولی خیلی بزرگتر

نه ترس سایه بود نه وحشت باد

نه من گم می شدم نی یک کبوتر

دلم تنگه برای گریه کردن

کجاست مادر؟کجاست گهواره ی من؟

نگو بزرگ شدم،نگو که تلخه

نگو گریه دیگه به من نمی آد

بیا منو ببر نوازشم کن

دلم آغوش بی دغدغه می خواد

توی این بستر پاییزی مسموم

که هر چی نفس سبز بریده

نمی دونه کسی چه سخته موندن

مثل برگ روی شاخه ی تکیده

دلم تنگه برای گریه کردن

کجاست ماد......

Sara12
12-17-2010, 04:00 PM
ساحل امروز خموش است
ماسه ها شسته و نمناک
موج کف بر لب و دیوانه و مست
سوی من می آید و بر می گردد،
مرغ دل گرچه اسیر قفس است،
همرۀموج ندانم که چرا میخواند
مادر!امروز دلم شعر ترا میخواند

بر سر سنگ به نزدیکی آب،
مرغکی گرم عبادت،
سر یک پای ستاد ست، دعا میخواند،
پر این مرغ سپید است، از رهی
سینه اش پا ک زکین،
به چنین پاکی و خوبی به خدا مادرم است این،
از رهی دور رسیدست ومرا میخواند.

Sara12
12-17-2010, 04:01 PM
مادر! از عرش یقین آیت احسان داری

پرتویی در دل خود از ره خوبان داری

من در این وادی مستی به جوانی ماندم

تو در این غفلت من عزت عرفان داری

من ز خودخواهی خود سخت نمودم راهت

تو مرا زین همه ایثار چه حیران داری

شامگه باز آمد لیک در این افکارم

که به هر درد و غمی یک می درمان داری

خام در کودکی و تشنه ز این دریایم

تو ورای سخنم قدرت و ایمان داری

ره دیگر چو روم حیف نمودم فکرت

تو مگر ای دل من فرصت جبران داری؟

Sara12
12-17-2010, 04:12 PM
مادر! مرا ببخش .

فرزند خشمگين و خطا كار خويش را

مادر! حلال كن كه سرا پا نامت است

با چشم اشكبار، ز پيشم چو ميروي

سر تا بپاي من

غرق ملامت است.

***

هر لحظه در برابر من اشك ريختي

از چشم پر ملال تو خواندم شكايتي

بيچاره من، كه به همه ي اشكهاي تو

هرگز نداشت راه گناهم نهايتي

***

تو گوهري كه در كف طفلي فتاده اي

من، ساده لوح كودك گوهر نديده ام

گاهي بسنگ جهل، گهر را شكسته ام

گاهي بدست خشم بخاكش كشيده ام

***

مادر! مرا ببخش.

صد بار از خطاي پسر اشك ريختي

اما لبت به شكوه ي من آشنا نبود

بودم در اين هراس كه نفرين كني ولي ــ

كار تو از براي پسر جز دعا نبود.

***

بعد از خدا ، خداي دل و جان من توئي

من،بنده اي كه بار گنه مي كشم به دوش

تو، آن فرشته اي كه زمهرت سرشته اند

چشم از گناهكاري فرزند خود بپوش.

***

اي بس شبان تيره كه در انتظار من ـــ

فانوس چشم خويش ــ به ره ، بر فروختي

بس شامهاي تلخ كه من سوختم زه تب ـــ
تو در كنار بستر من دست بر دعا ـــ

بر ديدگان مات پسر ديده دوختي

تا كاروان رنج مرا همرهي كني ـــ

با چشم خواب سوز ـــ

چون شمع دير پاي ـــ

هر شب، گريستيئ ـــ

تا صبح ، سو ختي.

***

شبهاي بس دراز نخفتي كه با پسر ـــ

خوابد به ناز بر اثر لاي لاي تو.

رفتي به آستانه مرگ از براي من

اي تن به مرگ داده، بميرم براي تو.

***

اين قامت خميده ي در هم شكسته ات ـــ

گوياي داستان ملال گذشته هاست

رخسار رنگ رفته و چشمان خسته ات ـــ

ويرانه اي ز كاخ جمال گذشته هاست.

***

در چهره تو مهرو صفا موج مي زند

اي شهره در وفا و صفا! مي پرستمت

در هم شكسته چهره تو، معبد خداست

اي بارگاه قدس خدا! مي پرستمت.

***

مادر!من از كشاكش اين عمر رنج زاي ـــ

بيمار خسته جان به پناه تو آمده ام

دور از تو هر چه هست، سياهيست ، نور نيست

من در پناه روي چو ماه تو آمده ام

مادر ! مرا ببخش

فرزند خشمگين و خطا كار خويش را

مادر ،حلال كن كه سرا پا ندامت است

با چشم اشكبار ز پيشم چو مي روي ـــ

سر تا به پاي من ـــ

غرق ملامت است.

Sara12
12-17-2010, 04:17 PM
دستانش بوي عطر گلها مي داد
صورتش همچون فرشته اي پاك و معصوم غرق در نور و روشنايي بود
در لباس گلدار سفيدش
همچون بهار خانمي بود دلفريب و زيبا
كه امده بود مرا غرق لطافت و مهر كند
بسويش رفتم
نزديك
نزديك تر
اما قبل از انكه بتوانم حتي
گلي از پيراهن بهاريش بچينم
پرواز كرد
و من ماندم و بوي عطري بهاري
كه هر روز نسيم صبح
از دامان مادرم برايم به ارمغان مي اورد...

Sara12
12-17-2010, 04:20 PM
ساحل امروز خموش است
ماسه ها شسته و نمناک
موج کف بر لب و دیوانه و مست
سوی من می آید و بر می گردد،
مرغ دل گرچه اسیر قفس است،
همرۀموج ندانم که چرا میخواند
مادر!امروز دلم شعر ترا میخواند

بر سر سنگ به نزدیکی آب،
مرغکی گرم عبادت،
سر یک پای ستاد ست، دعا میخواند،
پر این مرغ سپید است، از رهی
سینه اش پا ک زکین،
به چنین پاکی و خوبی به خدا مادرم است این،
از رهی دور رسیدست ومرا میخواند.

Sara12
12-17-2010, 04:22 PM
سرود مادر

در بوسه هاي مادر
خورشيد نور باران
آغاز روز تازه
لبخند بامدادان

در خنده هاي مادر
عطر خوش گلستان
زيبايي طبيعت
شادابي بهاران.

مادر تو روح و جاني
مادر تو جاوداني
با من تو مهرباني
با من تو همزباني

مادر تو بهتريني
مادر تو نازنيني
مادر تو دلنشيني
بر حلقه ام نگيني.

مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.

در چشم هاي مادر
آبي آسماني
روًياي سبز نوروز
معناي زندگاني

در اشك هاي مادر
پاكي آب باران
رنگين كمان روشن
آواي چشمه ساران.

مادر زعشق سرشار
روح نثار و ايثار
در راه كودكانش
مادر بود فداكار

مادر چراغ خانه
گرماي آشيانه
مهرش درون قلبم
ماناست جاودانه.

مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.

در نغمه هاي مادر
لالايي محبت
شعر بلند پيوند
آواي انس و الفت

در پند هاي مادر
شيريني سعادت
آسايش دو گيتي
شادي بينهايت.

مادر تو صبح پاكي
برتر ز آب و خاكي
در مشرق محبت
خورشيد تابناكي

تو مايهً غروري
سرچشمهً سروري
سرشار شعر و شوري
بخشندهً شعوري.

مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.

مادر دلش رحيم است
قلبش مرا حريم است
روحش پناهگاهم
در لحظه هاي بيم است

قلبش طپد برايم
خود را كند فدايم
پر ميشوم ز شادي
چون ميكند صدايم.

بخشندهً جوانيست
معناي زندگانيست
لبخندش آسمانيست
شادي جاودانيست

آرامش نسيم است
بخشنده و كريم است
در بوستان هستي
چون گل پر از شميم است.

Sara12
12-17-2010, 04:23 PM
مادر



مادر، اگر دعای شبانگاهیت نبود




من در لهیب آتش غم می گداختم


مادر، اگر گناه نبود این به درگهت


بی شک تو را به جای خدا می شناختم


****
تا دیده ام به روی جهان باز شد، زشوق


لبخند مهربان تو جا در تنم دمید


فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو


دست نوازش تو به فریاد من رسید


****
مادر، قسم به آن همه شب زنده داریت


که اندر سرم هوای تو هست و صفای تو


آیینه دار مهر و عطوفت تویی، تویی


خواهم که سر نهم به خدا من به پای تو


****
روزی که طفل زار و نحیفی بُدم زمهر


چون جان خود، مرا تو نگهدار بوده ای


مادر، به راه زندگی من فدا شدی


دایم مرا تو مونس و غمخوار بوده ای


****


مادر قسم به تو، که تویی نور کردگار


یزدان تو را، ز نور وفا آفریده است


نازم به آن شکوه و به آن عزّت و مقام


جنّت به زیر پای تو خوش آرمیده است

Sara12
12-17-2010, 04:24 PM
تاج از فرق فلك برداشتن

جاودان آن تاج بر سر داشتن

در بهشت آرزو ره يافتن

هر نفس شهدي به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز

شب بتي چون ماه دربر داشتن

صبح، از بام جهان چون آفتاب

روي گيتي را منور داشتن

شامگه ، چون ماه رويا آفرين

ناز بر افلاك و اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلك

بال در بال كبوتر داشتن

حشمت و جاه سليمان يافتن

شوكت و فر سكندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زيستن

ملك هستي را مسخر داشتن

بر تو ارزاني كه ما را خوشتر است

لذت يك لحظه مادر داشتن

Sara12
12-17-2010, 04:25 PM
باغبان هستي:

مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد.

Sara12
12-17-2010, 04:26 PM
مبارک و خجسته باد چهره ات
مبارک باد نامت
ای عشق من
گرامی باد خنده هایت
که روح مرا به پرواز در می آوری
ای عشق من
در تمام شب ها
و در همه زمان ها
تو همیشه مراقب من بودی
اما من هیچگاه این را درک نمی کردم
اما حالا خیلی دیر است
من را ببخش
حالا من تنها هستم
مملو از خجالت و شرمندگی بسیار
در تمام این سالها من باعث این درد و ناراحتی شدم
اگر تنها یکبار دیگر بشه من روی شانه های تو بخوابم
مادر من بدون تو از بین می روم
تو مانند خورشیدی هستی که به زندگانی من روشنایی می دهی
حالا چه کسی هست که اشکهای من را پاک کند
ای کاش می فهمیدم چیزی که باید امروز بفهمم
مادر...
من بدون تو از بین می روم
ای مادر.....
چگونه می توانم به تو نگاه کنم
ای مادر.....
این را پیامبرتو فرمود
در قلب من
در رویاهای من
تو با من همیشه هستی ای مادر
تو رفتی و من را ترک کردی
ای روشنایی چشمان من
ای تسلی ده شبهای من
تو رفتی و من را تنها گذاشتی
چه کسی به جز تو من را در آغوش می گیرد
چه کسی به جز تو مرا می پوشاند
چه کسی به جز تو از من محافظت می کند
مادر من را ببخش
به خاطر بی توجهی هایم

Sara12
12-17-2010, 04:27 PM
آسمان را گفتم
می توانی آيا
بهر يک لحظهء خيلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت ديگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
کهکشان کم دارم
نوريان کم دارم
مه وخورشيد به پهنای زمان کم دارم
***
خاک را پرسيدم
می توانی آيا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
***
اين جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آيا
لفظ مادر گردی
همهء رفعت را
همهء عزت را
همهء شوکت را
بهر يک ثانيه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
***
آنجهان راگفتم
می توانی آيا
لحظه يی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
باغ رنگين جنان کم دارم
آنچه در سينهء مادر بود آن کم دارم
***
روی کردم با بحر
گفتم اورا آيا
می شود اينکه به يک لحظهء خيلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بيکران بودن را
بيکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر اين کار بزرگ
قطره يی بيش نيم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
***
صبحدم را گفتم
می توانی آيا
لب مادر گردی
عسل وقند بريزد از تو
لحظهء حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که رويد زلبان مادر
به بهار دگری نتوان يافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حيات
من ازان لذت جان
که بود خندهء اوچشمهء آن
من ازان محرومم
خندهء من خاليست
زان سپيده که دمد از افق خندهء او
خندهء او روح است
خندهء او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
***
کردم از علم سوال
می توانی آيا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبيان کم دارم
***
درپی عشق شدم
تا درآئينهء او چهرهء مادر بينم
ديدم او مادر بود
ديدم او در دل عطر
ديدم او در تن گل
ديدم اودر دم جانپرور مشکين نسيم
ديدم او درپرش نبض سحر
ديدم او درتپش قلب چمن
ديدم او لحظهء روئيدن باغ
از دل سبزترين فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگيزترين زيبايی
بلکه او درهمهء زيبايی
بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنايی
همه جا پيدا بود
همه جا پيدا بود

Sara12
12-17-2010, 04:28 PM
الهی آتشم خاکسترم کن
گل پژمرده هستم پرپرم کن

الهی هر که هستم هر چه هستم
مرا یک آن فدای مادرم کن

Sara12
12-17-2010, 04:29 PM
کودکی که آماده ی تولّد بود، نزد خدا رفت و از خداوند پرسيد: "می گويند فردا شما مرا به زمين می فرستيد، اما چگونه من بسيار كوچك و بى پناهم ، من به اين کوچکی و بدون هيچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟"

خداوند پاسخ داد: "در ميان تعداد بسياری از فرشتگان ، من يکی را برای تو برگزيده ام ، او در انتظار توست و از تو نگهداری و مراقبت خواهد کرد."

امّا کودک هنوز اطمينان نداشت که می خواهد برود يا نه : "امّا اينجا در بهشت، من هيچ کاری جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اين ها برای شادی من کافی هستند."

خداوند لبخند زد: "فرشته ی تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود."

کودک ادامه داد: "من چگونه می توانم بفهمم مردم چه ميگويند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟..."

خداوند او را نوازش کرد و گفت: "فرشته ی تو ، زيباترين و شيرين ترين واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقّت و صبوری و مراقبت ، به تو مى آموزد که چگونه صحبت کنی."

کودک با ناراحتی گفت: "وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟"

امّا خدا برای اين سوال هم پاسخی داشت: "فرشته ات دست هايت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو مى آموزد که چگونه دعا کنی."

کودک سرش را برگرداند و پرسيد: "شنيده ام که در زمين انسان های بدی هم زندگی می کنند، چه كسى مرا در برابر آنها محافظت مى كند ؟"

خداوند گفت : "فرشته ات از تو دفاع و مواظبت خواهد کرد ، حتّی اگر به قيمت جانش تمام شود."

کودک با نگرانی ادامه داد: "امّا من هميشه به اين دليل که ديگر نمی توانم شما را ببينم ناراحت خواهم بود."

خداوند لبخند زد و گفت: "فرشته ات هميشه درباره ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من هميشه در کنار تو خواهم بود."

در آن هنگام بهشت آرام بود، امّا صداهایی از زمين شنيده می شد.

کودک فهميد که به زودی بايد سفرش را آغاز کند. او به آرامی يک سوال ديگر از خداوند پرسيد: "خدايا! اگر من بايد همين حالا بروم پس لطفاً نام فرشته ام را به من بگوييد."

خداوند شانه ی او را نوازش کرد و پاسخ داد: "نام فرشته تو مهم نيست . تنها بدان كه تو اين فرشته را « مـــــادر » صدا خواهى زد."

Sara12
12-17-2010, 04:31 PM
اگر روزی بافت های تنم را پاره پاره کنند
و بند بند وجودم را از هم بپاشند
و از بافت های تنم طنابی بسازند و با آن طناب دارم بزنند
و وجودم را بر روی خارهای بیابان بکشند
و تمام تنم را تکه تکه کنند و هرتکه
از تنم را به منقار کلاغی بدهند
و کلاغ را به دریا بیندازند ،
باز هم فریاد خواهم زد
که یک نفر را دوست دارم
و آن هم مادرم است.

Sara12
12-17-2010, 04:31 PM
گوهری دارم به پیش اکنون که نامش مادر است

خصلتش چون فاطمه ایثارگر چون حیدر است

دفتر عمرش بظاهر کهنه گشته است از زمان

در درون دفترش قلب و دلی چون گوهر است

زیر پایش جنت است و روی سر تاجی ز زر

در جهان پست و خاکی او یگانه سرور است

زیور شاهان مقام است و یگانه تاج سر

بر زمین مادر نگین است و وجودش زیور استhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gifhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gifhttp://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gif

Sara12
12-17-2010, 04:32 PM
http://bb.1asphost.com/Jelvani/Mother.jpg

Sara12
12-17-2010, 04:32 PM
قلم بردم کتابی بــــــــر نويسم
ز لطف مادرم يکســـــــــر نويسم

بدين فکرت که گر کوشيده باشم
بهشــت مهـــر را منـظر نويـسم

بگيرم دامـــــن شب زنده داری
کز آن دامـــان جان پرور نويسم

بپويم پهنـــه ء هفت آسمان را
مگـــر زآن قلب پهناور نويسم

نوشتم پاره کردم صفحه صفحه
بدين باور که نا باور نويـــــــسم

قلم چون پنجه هايم خشک ماند
که بيتـــــــــی لايق مادر نويسم

Sara12
12-17-2010, 04:33 PM
پای هر خطوط چین صورتت
می دونم یه عالمه دردو غمه
تو خطوط در به در گم کرده راه
خط دل تنگی دنیای منه
غم اون چشمای پاییزی و خیس
چه آتیشی به عالم می زنه
از پریشونی سرنوشت من
آینه ی دلت یه عمره می شکنه
بعد تو هیچشکی تو دنیا مهربونی که نداره
مادرم
باغبون پیر من که غنچه هات هر کدوم عروس گلخونه شدن
موندی تنها توی این کلبه ی غم
کلبه هم مثل تو ویرونه شده
درد من سهم تو شد مادر من
آخه کی درد تو رو کم می کنه
کی می سوزونه غم تو رو عزیزم
واسه تـــــــــــــو کی پشتشو خم می کنه

Sara12
12-17-2010, 04:34 PM
ای تو نیروی منی
تو تواناییِ من
و تو رخشنده ترین ستاره ی آسمان منی
تویی مانند ستون فقراتم به بدن
بی تو در عرصهء این زنده گی، با رنج و محن
با تو هر وقت و زمان، بی غم و بی درد و زغن
کی توانم که کنم بی تو تحمل به حیات
ای تویی آب حیاتم به حیات و به ممات
باعث این همه توفیق و سرافرازی من
تو نُمایندهء راه حسنات و برکات
تو فروزندهء شمع ره و هادی نجات
تو مدرس به منی در همه اخلاق و صفات
از برای تو به من فرض شده حرمت زن
آری ای مادر من!
و................

Sara12
12-17-2010, 04:36 PM
مادرم قامت تو تکیه گهی هست مرا
گفته هایت چو چراغی به راهی هست مرا
سایه ات بر سر من مهر خداســـــت
مــهر تــــو سایـــه ای از عشـــق خـداست
سیـنه ات سیـــنه سینــا ی سخــــا
در دلـــت نــــیست به جــر مـــــهر و وفــــا
من چه در پای توریزم که سزای تو بود
جنـت الحـق به خــــدایم کـــه رضای تو بود

Sara12
12-17-2010, 04:36 PM
چشم روی چه کس باز شد از روز نخست
چشم روی که را دید همان شب که بخفت
به شب و روز سیاهم چه کسی بود مرا یار وندیم
که همی در پی من بود چو سایه چو شقایق چو نسیم

Sara12
12-17-2010, 04:38 PM
صدای تو صدای مهربان است
نگاه گرم تو آرام جان است
دلت آبی به رنگ پاک دریاست
نشستن در کنارت مثل رویاست
شریکی تو همیشه در غم من
تو معنای شگفتی ، مادر من
مرا از شیره جانت خوراندی
مرا با مهر و عشقت پروراندی
گذشت و طی شد عمر تو به پایم
کسی را جز تو ، ای مادر ، ندارم

Sara12
12-17-2010, 04:39 PM
مهربانتر ز دل عاشق مادر دل نیست
به دو گیتی چو دل صادق مادر دل نیست
دل پاکی طلبیدم که کنم هدیه به او
هرچه گشتم به خدا لایق مادر دل نیست

Sara12
12-17-2010, 04:42 PM
مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای عشق


مادر ای غمخوار بی همتای من
اولین و آخرین معنای عشق


زندگی بی تو سراسر محنت است
زیر پای توست تنها جای عشق


مادر ای چشم و چراغ زندگی
قلب رنجور تو شد دریای زندگی


تکیه گاه خستگی هایم توئی
مادر ای تنها نرین ماوای عشق


یاد تو آرام می‌سازد مرا
از تو آهنگی گرفته نای عشق


صوت لالائی تو اعجاز کرد
مادر ای " پیغمبر زیبای عشق "


ماه من پشت و پناه من توئی
جان من ای گوهر یکتای عشق


دوستت دارم تو را دیوانه وار
از تو احیاء شد چنین دنیای عشق


ای انیس لحظه های بی کسی
در دلم برپا شده غوغای عشق


تشنه آغوش گرم تومنم
من که مجنونم توئی لیلای عشق

Sara12
12-17-2010, 05:02 PM
مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی،

ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم

باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند.

گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.

گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد

و درمانم می کند. گاهِ اندرزم،

حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد.

گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر

و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.

گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد.

مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس

http://www.hammihan.com/forum/images/statusicon/user_online.gif http://www.hammihan.com/forum/images/buttons/quote.gif (http://forum.hammihan.com/newreply.php?do=newreply&p=1597169)

Sara12
12-17-2010, 05:05 PM
مادرم آغوش خود را باز کن

نوگلت ء طفلت ء جوانت ناز کن

این منم مادر که تالان آمدم

ناتوان از جور رندان آمدم

دیدی آخر مهربانی حاصلش جز غم نبود ؟!

شمع بودن ء سوختن ء راهش نبود؟!

مادرم دیدی که مردی نیست در میدان رزم !

روبهانند این ستمکاران بزم!

شوق پرواز و پریدن خواب بود

در قفس ماندن تکیدن باب بود

نوگلانت را در آغوشت بگیر

گرچه گردون کرده آنها را اسیر!

زندگی رنگش دگر یکرنگ نیست

با نبود مهربانی و صداقت آدمی دلتنگ نیست

آخر اندوه کدام از ماست در پیشانی ات

یا ستمهای چه زهاکیست در بی تابی ات؟

مادرم آغوش گرمت را به رویم باز کن

هرچه غم در سینه ات داری برایم ساز کن

این من و این قلب رنجور از ستم

می کنم تقدیم تو جانم که ارزانیست کم!

Sara12
12-17-2010, 05:06 PM
مادر!
اسم تو اولین کـلمه ایست که کبریا به آدم آموخت
فانوس عشق و محبت تو در چه کعبه که نسوخت
مادر!
اسم مقدس تـــودیوان هفت جلد پاکی وحقانیت است
نابینا میبیند و گنگ میگویدکه وجودت عنایت است


پس بجاست که بگویم
مادر!
اسم مقدس تومشق شده با خط زرین
روی دیوان جهــــان و عرش مکین
مادر!
مشک بدنت اولین نسیم ایست، کــــه میدمد برمشام طفل
اسم مقدس تو اولین کلام ایست ، که میدود بر زبان طفل
مادر!
تو اولین معلم وزارعِِ احساس وعشقِی دروادی تنم
عاطفه و عارفه تو به من آمــــوخت اینکه من منم
مادر!
اگــــــر راجع به اسمت کتابی بنویسم
هنوز هـــــــم ، نکته زدیوان ننوشتم


اما یک کلمه دیگر باید بگویم
مادر!
اشتباه کــــرده اند در تعین اســــم و جـــای تو
اسم توخدای ثانی وعالم قُدس مسکن وماوای تو

Sara12
12-17-2010, 05:06 PM
عشق دارد وسعتی بی انتها
باشد اندر راس معشوقان خدا

سمبل عشق و وفا مادر بود
چونکه عاشق تا دم آخر بود

Sara12
12-17-2010, 05:19 PM
دنيا رهين تربيت و رای مادر است
روشن جهان به طلعت زيبای مادر است

بر هر كه بنگری ، ز بزرگان روزگار
پرورده‌ی دو دست توانای مادر است

كانون عشق و عاطفه باشد وجود او
نور خدا شكفته ز سيمای مادر است

من وصف مادرا چه بگويم كه گفته‌اند
باغ بهشت زير كف پای مادر است
__________________