PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نگاهی به روند ترجمه ادبیات نمایشی در ایران-دو



emad176
12-12-2010, 02:03 PM
پیش از مشروطیت علیرغم ترجمه نمایشنامه‌های مولیر و شکسپیر، گوگول و استرفسکی هم از معدود نویسندگان روسی بودند که در نتیجه رابطه سیاسی و فرهنگی میان روسیه و ایران محبوبیت اندکی پیدا کردند و برخی از آثارشان در همین دوران، ترجمه و با زبان فارسی منتشر شد و به روی صحنه رفت.
با آغاز مشروطیت در ایران و استقرار نهادهای غربی، تمایل و اشتیاق به ترجمه نمایشنامه‌های شکسپیر باز هم از پیش، بیشتر شد و بسیاری از آثار این نمایشنامه‌نویس انگلیسی ترجمه شدند و به روی صحنه رفتند.
در واقع می‌توان گفت که صرف‌نظر از برخی از اشکال سنتی نمایش ایرانی، ترجمه اهمیت زیادی در ایران داشت و دلیل آن هم وارداتی بودن هنر تئاتر به معنای اجرای کلاسیک آن بر روی صحنه بود. بنابراین آغاز ورود نمایشنامه‌های غربی که از مدت‌ها پیش آغاز شده بود، از مشروطه به بعد به نوعی تکمیل شد و شدت گرفت و همین ویژگی‌ بنای تئاتر جدید ایرانی را نیز پایه‌ریزی می‌کرد.
در این دوران واهام پایازیان که یک بازیگر ارمنی بود و شهرت زیادی در اجرای آثار شکسپیر در روسیه کسب کرده بود به ایران آمد و با اجرای نمایش اتللو (و بعدها چند نمایش دیگر از جمله اتللو، هملت، دو ژوان و مرد آهنین) سنگ بنای تئاتر مدرن ایرانی را به شیوه و سبک غربی پایه‌ریزی کرد. پایازیان و گروه نمایش‌اش پیش‌تر در گرجستان، آذربایجان و ترکیه تحولات جدی‌ای را موجب شده بودند و همین رویکرد با ورود آنها به ایران هم مجدداً تکرار شد و در واقع اولین جرقه مدرن شدن تئاتر ایران با ورود او و گروهش زده شد.
ادبیات نمایشی دوران مشروطیت به طور جدی با ترجمه آثار شکسپیر و پیشرفت محبوبیت او در ایران همراه بود. زندگی‌نامه و برخی تحلیل‌ها درباره آثار شکسپیر، در کنار مباحث جدید نظری دیگر درباره تئاتر به سرعت در مجلات مختلف فرهنگی هنری به فارسی ترجمه می‌شدند و همین امر علاقه‌مندی و آشنایی هنرمندان ایرانی با تئاتر غرب را فراهم می‌آورد.
یکی دیگر از مترجمان آثار شکسپیر "ایرج میرزا" شاعر معروف دوران مشروطه بود که البته ترجمه او با رویکرد جدی به سمت استفاده از قابلیت‌های شاعرانه و ادبی زبان فارسی را بیشتر می‌توان در حوزه اقتباس و آداپتاسیون مورد ارزیابی قرار داد. آریان‌پور درباره ترجمه ایرج میرزا از نمایشنامه شکسپیر اینگونه می‌نویسد: «روایتی از افسانه ونوس و اودنیس را که شکسپیر مطابق ذوق و سلیقه مردم زمان خود در ادبیات انگلیس زنده کرد، ایرج میرزا آن را از شاعر انگلیسی گرفته و قسمت اول داستان را به نام زهره و منوچهر به شعر فارسی درآورده است.»
البته ترجمه ایرج میرزا از متن نمایشنامه شکسپیر را همانگونه که ذکر شد بیشتر می‌توان در حوزه اقتباس مورد ارزیابی قرار داد، اما این اقتباس هم به طور مشخص اهمیت و رواج ترجمه در عصر مشروطه را بار دیگر به اثبات می‌رساند.
پس از آن دوران است که نمایشنامه‌های دیگری هم به ایران می‌آیند و ترجمه می‌شوند. دهه‌های آغازین قرن سیزده هجری شمسی با ورود معروف‌ترین ترجمه‌های نمایشنامه از اروپا و آمریکا و چاپ و انتشار آنها در گستره‌ای وسیع همزمان است و دیگر تقریباً تمام نمایشنامه‌های معروف با ترجمه‌هایی دقیق‌تر و جدی‌تر به فارسی برگردانده شده و به چاپ می‌رسند و حتی ترجمه‌های متعدد ضعف‌ها و آسیب‌ها ترجمه‌های قبلی را جبران و تصحیح می‌کنند.
ادبیات نمایشی و ترجمه‌های معاصر
سال‌های آغازین دهه 1300 با تحولات قابل توجه و چشمگیر سیاسی، ملی در ایران همزمان بود. سقوط سلسله قاجار و به روی کار آمدن پهلوی دقیقاً با رویکردهای جدی ملی‌گرایانه و در ضمن توجه بیش از اندازه به الگوهای غربی همراه بود. در این میان بسیاری از روشنفکران، غرب را به عنوان الگویی مسلم و جدی برای پیشرفت آینده ایران اصل قرار داده بودند و به ویژه در حوزه‌های مهمی مثل هنر، این رویکرد با حرکتی شتابان رو به جلو دنبال می‌شد.
گرایش به تجدد و تمایل برای مدرن کردن ایران و گذار از جامعه‌ سنتی در کنار رواج گسترده مبانی اخلاقی تمدن غرب در این برهه حساس از زمان تقریبا همه اشکال هنر را به گونه‌ای مشهود و مشخص تحت تأثیر قرار داده بود. در حوزه ادبیات و تئاتر هم، معرفی ادبیات کلاسیک غرب و آموزش آن در ایران همکاری مهم برای نوسازی بنیان‌های ادبی و هنری ایران به نظر می‌رسید و بسیاری از ادبا و هنرمندان این راهکار را برای گذار از سنت‌های ادبی ایرانی به سمت ساختار و مبانی فکری و علمی مدرن غرب توصیه می‌کردند.
به همین دلیل هم بود که ترجمه در ادامه سیر صعودی پیشرفت آن در ایران، طی این سال‌ها رونقی چندین و چند باره پیدا کرد و تا سال‌ها بعد، همچنان به این روند ادامه داد. اما مسئله مهم در مورد ترجمه‌های مربوط به حوزه ادبیات نمایشی در این سال‌ها آن بود که اولاً اغلب نمایشنامه‌ها به سرعت سفارش داده می‌شدند و برای به روی صحنه رفتن براساس نیازهای جدید و سلیقه‌های تازه مخاطبان اجرا می‌شدند و دوم آنکه بسیاری از این آثار ترجمه شده علیرغم نقص‌ها و کاستی‌هایی که به خاطر شتابزدگی دربرگردان به آن دچار بودند، به چاپ نمی‌رسیدند و فرایند تبدیل آنها از یک زبان به زبان دیگر تقریباً با شروع اجرا و اتمام آن به پایان می‌رسد و از همین روست که متون بسیاری از آثار به روی صحنه در این دوران، هیچ‌گاه به دوره‌های بعد منتقل نشدند.
سال‌های بعد و حضور ناخوانده بیگانگان در ایران به گونه‌ای دیگر جریان ترجمه ادبیات نمایشی را تحت تأثیر قرار داد. تجربیات تلخ و کوتاه ایران درگیر با وقایع جنگ جهانی و حضور آلمان‌ها در ایران، طعم تئاترهای تند و خشک سیاسی را هم با برگردان چندین نمایشنامه اروپایی در این سال‌ها به هنرمندان و مخاطبان ایرانی شناساند. از طرف دیگر جریان‌های روشنفکری هم به بذل کشف دیدگاه‌ها و ساختارهای تازه و جدید مدام در پی شناختن و معرفی کردن نمایشنامه‌ها و نویسنده‌های جدیدتری بودند. ژان پل سارتر، کافکا، آلبرکامو، اشتاین بک و... در نتیجه همین رویکرد و طرز تفکر و با علاقه شدید روشنفکران اوایل قرن سیزدهم هجری به جامعه ادبیات و هنر ایرانی معرفی شدند و آثار شاخص آنها نیز یکی پس از دیگری و البته با ترجمه‌هایی کم نقص‌تر و بهتر به فارسی برگردانده شده و به چاپ رسیدند و برخی از آنها توسط کارگردان‌هایی چون عبدالحسین نوشین به روی صحنه رفتند.
همچنین نخستین بارقه‌های ترجمه مباحث نظری تئاتر در این دوران آغاز شد و در حوزه طرح مباحث جدید اشتیاق و علاقه زیادی به نظریات غربی احساس می‌شد، در واقع همزمان با گرایش‌های شدید به سمت شکل‌گیری و رونق تئاتر ملی بسیاری از هنرمندان به شناخت و آگاهی از علوم جدید تئاتر برای پایه‌گذاری این تئاتر معتقد بودند. همین جریان هم با وجود برخی کاستی‌های معدود باعث پیشرفت در حوزه‌های مختلف تئاتر شد. "محمدعلی سپانلو" در این زمینه می‌نویسد: «از بعد از سال 1320 طی یک دوره تقریباً 15 ساله جریاناتی که در تئاتر ایران اتفاق می‌افتد بیشتر به صحنه مربوط است تا به نمایشنامه‌نویس. به عبارت دیگر تئاترها هرکدام با پیگیری نظریه خاصی نمایشنامه‌هایی را از طریق ترجمه، اقتباس یا تألیفات کم عیار به صحنه می‌آوردند. این است که در دوران یاد شده جریان نمایشنامه‌نویسی اصولاً متوقف می‌شود اما در عوض پیشرفت‌های عمده‌ای در کار صحنه، بازیگری و صحنه گردانی رخ می‌دهد.»
با وجود همه اینها باید اعتراف کرد که رشد فزاینده ورود نمایشنامه‌ و نظریه‌های تئاتر غرب تأثیر کاملاً مطلوبی بر تئاتر ایرانی نداشت و حتی در برخی موارد به گونه‌ی منفی نیز تئاتر ایرانی را تحت تأثیر قرار داد.
تأسیس دانشکده هنرهای دراماتیک در سال 1342 اتفاق مهم دیگری بود که تأثیرات مهم و مثبت آن بر تئاتر ایران را حتی تا به امروز نیز می‌توان مورد جستجو قرار داد. سه سال بعد در این تاریخ رشته‌ تئاتر به طور جدی کار خود را با آموزش و تربیت علمی هنرمندان آغاز کرد و این در شرایطی بود که دروس این رشته مطابق دروس تئاتر غرب بود و اساتید آن هم اغلب دانش‌آموختگان غرب بودند.
اضافه شدن دانشکده هنرهای دراماتیک به فضای تئاتری کشور مجدداً باعث رونق و رواج ترجمه نمایشنامه‌ها به زبان فارسی شد. به طوری که در فاصله سال 1340 تا 1349 حدود 212 نمایشنامه خارجی به زبان فارسی ترجمه شده و به چاپ رسیدند. بعد از این دهه نیز با شدت یافتن رنگ و بوی سیاسی در انتخاب نمایشنامه‌ها در فاصله سال‌های 1350 تا 1357 حدود 276 نمایشنامه با رشدی چشمگیرتر چاپ شدند.

پی نوشت :
سپانلو، محمدعلی، نویسندگان پیشوا ایران، چاپ اول، نگاه 1366
دولت آبادی، غلامحسین، شاهین سرکیسیان بنیانگذار تئاتر نوین ایران، چاپ اول، تهران، نشر هدف 1384
شهریاری، خسرو، کتاب نمایش، چاپ اول، تهران 1347
ملک‌پور، جمشیدف ادبیات نمایشیف ج اول، تهران، توس 1363
بزرگمهر، شیرین، تأثیر ترجمه متون نمایشی بر تئاتر ایران، چاپ اول تهران 1385