emad176
12-12-2010, 03:01 PM
بخش نخست
اما ترجمه مکتوب، به گونهای که ثبت شده و در قالب مدارک و اسناد معتبر وجود داشته باشد را از زمان پادشاهان صفوی (به طور پراکنده و اندک) و بعد از آن در دوره قاجار به طور گسترده میتوان در تاریخ ادبیات مشاهده کرد. شاید آغاز جدی ارتباطات زبانی مکتوب در حوزه ترجمه در ایران را بتوان به واسطه ورود سفرنامهها و خاطره نویسیها در دوره صفوی و قاجار مورد کنکاش و جستجو قرار داد. هرچند که ترجمه مکتوب به طور خاص و جدی در دوران قاجار وارد کشورمان میشود و ادبیات نمایشی و تئاتر در میانه عهد قاجار و دوران مشروطیت است که ترجمه و اقتباس را تجربه میکند.
ورود ترجمه و تئاتر غربی
بدون شک نوع ارتباط جامعه و حکومت ایرانی با کشورهای غربی در عصر مشروطه و دوره قاجار تأثیر جدی در ارتباطات فرهنگی و گرایش و نوع رابطه ما و این کشورها داشته است. نخستین آشنایی ادبیات نمایشی ایران با زبان فرانسه و حتی ادبیات و هنر فرانسه بوده است. فرانسه از ایران بسیار دور بود و ایرانیان آنچنان که روسیه را میشناختند با آن آشنا نبودند. علاوه بر این در آن سالها رونق و شهرت ادبیات و هنر در فرانسه بیش از هر زمانی ایرانیان را شیفته ارتباط با فرهنگی میکرد که مردمان آن به خونگرمی در غرب شهره بودند. بنابراین شباهتهای اخلاقی و نیز جدا بودن فرانسه از جریان سیاسی که همواره از سوی روسها و انگلیسیها به ویژه در عهد مشروطه یک تهدید محسوب میشد، گرایش به سمت فرهنگ و ادبیات و فرانسه را در ایران رونق و سرعت بخشید. در کنار این، بسیاری از ادبا و هنرمندان ایرانی معتقد بودند که اشتراکات رفتاری و فرهنگی میان ایران و فرانسه، ترجمه و اجرای نمایشنامههای فرانسوی در ایران و برای مردم این کشور را قابل انطباق و امکانپذیر میکند. به همین دلایل گرایش به ملت فرانسه و هنر و فرهنگ این کشور در کنار سرخوردگی از روسها و انگلیسها در ایران به شدت فزونی یافت و موجی از ورود آثار فرانسوی با ترجمه نمایشنامههای مولیر به عنوان نخستین ترجمهها در حوزه ادبیات نمایشی وارد کشورمان شد.
البته تأثیرپذیری غیرقابل انکار ترجمههای مختلف در حوزه نظری تئاتر هم بعدها و در نتیجه این ارتباط ادامه پیدا کرد که نشانههای پررنگ آن تا به امروز ادامه دارد و همچنان بسیاری از واژهها و عبارتهای تخصصی تئاتر با ریشه تلفظ فرانسوی آن در تئاتر ما رواج دارند. (آداپتاسیون، آکسیون و...) بنابراین زبان فرانسه و ترجمه آثار مولیر نخستین ترجمهها را در حوزه ادبیات نمایشی وارد ایران کرد.
پیش زمینههای رسیدن به چنین جریانی از اواخر دوره قاجار پایهریزی شده بود و آن هم همزمان با ماموریت یافتن میرزا صالح شیرازی و سفر او در زمان حکومت فتحعلیشاه بود. میرزا صالح پس از بازگشت، در انگلستان سفرنامهاش را منتشر کرد و شیفتگیاش نسبت به تئاتر غرب و تماشاخانههای غربی جامعه هنری ایران را در آن روزگار به شدت تحت تأثیر قرار داد و همین تأثیرگذاری و شیفتگی به سرعت زمینههای تأسیس تماشاخانه دارالفنون به شیوه تماشاخانههای فرنگی با گنجایش نزدیک به یکصد نفر را در دوره ناصرالدین شاه و توسط علیاکبرخان مزین الدوله نقاش باشی فراهم آورد. (1256 هـ.ش)
هر چند که تأثیرپذیری از تئاتر غرب به شکلهای دیگر چندی پیش از این و به واسطه ارتباط با تئاتر روسیه و هنرمندان ارمنی در غرب کشور تا اندازهای پایهریزی شده بود؛ ترجمه و انتشار مجموعه آثار میرزا فتحعلی آخوندزاده در شهر تفلیس (1236 گرجستان کنونی) ترجمه نمایشنامه مردم گریز (میزانتروپ) اثر مولیر توسط میرزا حبیب اصفهانی به زبان فارسی و به عنوان نخستین نمایشنامه ترجمه شده به زبان فارسی (1249) و ترجمه و انتشار مجموعه آثار میرزا فتحعلی آخوندزاده توسط میرزا جعفر تحت عنوان تمثیلات (1252) و... زمینههایی بودند که گرایش و علاقه به شیوههای نمایش ایرانی برای قرار گرفتن در کنار نمایشنامههای غربی را قبلاً نشان داده بودند.
اما تأسیس تماشاخانه دارالفنون و ترغیب زبان دانها به آغاز ترجمه نمایشنامهها و رواج حمایت از آثار ترجمه شده در عهد قاجار باعث شد که این علاقهمندی و اشتیاق به ورود آثار برجسته تئاتر جهان به ایران منجر شود.
در ادامه همین روند که با توجه به زبان و ادبیات فرانسه و علاقهمندی و ترجمه و اجرای نمایشنامههای مولیر آغاز شده بود، ترجمه آثار دیگر با ورود موج تازهای از ترجمه آثار ویلیام شکسپیر در ایران آغاز شد. البته پیش از این و همزمان با ورود آثار شکسپیر آثار مولیر به طور گستردهتری در تماشاخانه دارالفنون و توسط گروه اسماعیل بزاز در سال 1268 اجرا شدند و نمایشنامه "طبیب اجباری" مولیر هم در همین سال توسط محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در دارالترجمه دارالفنون شکل گرفت و منتشر شد.
طی همین سالها بود که ترجمه حوزههای مختلف علمی و ادبی توسط عباس میرزا سرآغاز جریانی فراگیر و جدی در ترجمه شد و ترجمه آثار بوکاچیو، مولیر و شکسپیر و نیز سفرهای متعدد به انگلیس نام و آوازه ویلیام شکسپیر انگلیسی را در ایران بر سر زبانها انداخت و به هنرمندان و تئاتر دوستان ایرانی معرفی کرد. گرایش و علاقهمندی به شکسپیر و نمایشنامههایش تا حدی بود که حتی روابط ما با روسیه را به عنوان (دروازه ایران برای ورود به غرب) نیز در دوران رواج آثار شکسپیر در روسیه برای هنرمندان تئاتر ما روز به روز بیشتر میکرد. هر چند آشنایی با ادبیات و ادبیات نمایشی روس هم مقدمات و ورودش به ایران را از همین دوران آغاز کرده بود؛ اما در روسیه هم اگر هنرمند و ادیبی به سراغ تئاتر میرفت، اول ترجیح میداد که این تئاتر انگلیسی و شکسپیری باشد، تا روسی!
البته ناگفته نماند، اولین کسی که در ایران نام شکسپیر را بر زبان آورده بود، میرزا صالح شیرازی بود که در سفرنامهاش برای بار نخست این نویسنده انگلیسی را معرفی کرد. به هر حال بعد از مولیر، ویلیام شکسپیر دومین نمایشنامهنویسی است که ترجمه آثارش به سرعت در ایران رواج پیدا میکند و حتی زندگینامه و عناوین آثارش توسط یوسف اعتصامی معرفی و ترجمه میشود. اعتصامی حتی در مجلهاش سه نمایشنامه از شکسپیر را البته به صورت ناقص نیز با ترجمه فارسی آن منتشر میکند و بعدها فهرستی از ترجمه همه نمایشنامههای شکسپیر را نیز در همین مجله به چاپ میرساند. بدین ترتیب نمایشنامهنویسان ایرانی با الگو گرفتن از ساختار درام غربی یا حتی اقتباس از آن، اشکال تازهای از ادبیات تئاتر را تجربه کردند. همین مسئله ترجمه نمایشنامههای خارجی را هم به گونهای دیگر تحت تأثیر قرار داد. ترجمه و حتی نمایشنامهنویسی ایرانی بعد از مدتی با رویکرد نسبتاً ضعیف و ناشیانه در ایرانیسازی متون غربی (شاید نخستین نمونههای اقتباس) دنبال شد و البته همین رویکرد نمایشنامهنویسی مدرن ایرانی را هم با خود به همراه آورد.
در عین حال ترجمههای انجام شده را نمیتوان نمونههای کاملی از برگردان زبانی به حساب آورد. شاید مهمترین اشکال و آسیب ترجمههای اولیه از نمایشنامههای غیر ایرانی در این گستره زمانی آن بود که اغلب ترجمهها توسط ادیبان و نه تئاتریها صورت میگرفت. بنابراین قالب و ساختار تئاتری در بیشتر ترجمهها بر جنبههای ادبی ارجحیت نداشت و جنبههای ادبی ترجمه، غلبه مشهودی بر ویژگیهای ساختار تئاتری داشتند. به عنوان مثال ضعفهای دیالوگنویسی، شخصیتپردازی و... کاملاً تحت تأثیر مؤلفههای ادبی ترجمه، ارزش و جایگاه اصلیشان را از دست داده بودند.
این آسیب مخصوصاً در ترجمه آثار شکسپیر به وضوح دیده میشد و مترجمان مشکلات بسیاری در ترجمه زبان خاص شاعرانه آثار شکسپیر داشتند و معتقد بودند، ورای جنبههای دراماتیک آثار، زبان شکسپیر و ادبیات دشوار او در انگلیس انعطاف لازم را در تبدیل به زبان فارسی ندارد و همین امر ترجمه عمده آثار او را برای مترجمان فارسی دشوار کرده است.
نخستین کسی که دو متن کامل از شکسپیر را به فارسی برگرداند، "ناصرالملک" بود که در سال 1296 نمایشنامه "داستان غمانگیز اتللوی مغربی در وندیک" را منتشر کرد. این ترجمه در سال 1296 و به خط میرزا عیسیخان در پاریس و در سال 1961 م تحت نظر هانری ماسه در پاریس چاپ و منتشر شد.
بعدها حسین علی، فرزند ناصرالملک بسیاری از ترجمههای پدرش را چاپ و نکات بسیاری را در مورد روند برگردان از زبانهای خارجی به فارسی در ایران مطرح و منتشر کرد. حسین علی در تیرماه 1327 در پاریس و به انگیزه ترجمه اتللو در مورد زبان و ترجمه فارسی گفت: «زبان فارسی از زمان سعدی، بلکه از دوره رودکی چندان تغییر نکرده و اصطلاحات شعرا و نویسندگان آن عصر در زبان امروز جدی و متداول است. ولی زبان انگلیسی در این مدت تحولات زیادی نموده و درک آثار نویسندگان قدیم آن سرزمین بدون مطالعه مخصوص میسر نمیباشد. گرچه در دوره شکسپیر پایه زبان امروز گذاشته شده بود، با این حال در سه قرن و نیم اخیر یعنی از عصر شکسپیر تا امروز نیز تغییرات مهمی در زبان انگلیسی راه یافته و یکی از اشکالات ترجمه شکسپیر همان الفاظ و عباراتی است که بعضی از آنها منسوخ گردیده و برخی نیز تغییر معنی دادهاند.»
اما علیرغم تمام دشواریها و کاستیهایی که در ترجمههای آن دوران وجود داشت، موج گستردهای از علاقهمندی به تئاتر خارجی در ایران شکل گرفت و پایههای شکلگیری تئاتر مدرن را در کشورمان بنا نهاد.
به ویژه آنکه محبوبیت آثار شکسپیر نه تنها در ترجمه آثار دیگر بلکه حتی بر نگارش نمایشنامه در ایران هم تأثیر گذاشت و شاید بتوان همین ترجمهها را به عنوان پایههای نمایشنامهنویسی جدید ایران به شیوه غربی و با ویژگیهای ساختار تئاتری به حساب آورد.
نخستین نمایشنامههای کلاسیک ایرانی که با ساختار درام غربی نوشته شدند، به طور قطع متأثر از جنبش ترجمه ادبیات نمایشی در دهه 1249 بودند. اغلب نمایشنامههای میرزا فتحعلی آخوندزاده متأثر از سبک و شیوه نمایشنامهنویسی شکسپیر نوشته شدند و حتی معدودی از آنها را میتوان در حوزه اقتباس و آداپتاسیون نیز مورد ارزیابی قرار داد. مجموعه این آثار را هم که تحت عنوان تمثیلات به چاپ رسیدند، به نوعی میتوان سرآغاز نمایشنامهنویسی ایرانی به سبک و سیاق غربی و امروزی به حساب آورد.
به هر حال ترجمه ادبیات نمایشی در ایران جریان و مسیری را در تئاتر ایران به وجود آورد که تأثیرات، آسیبها و مشکلات آن تا به امروز نیز در ادبیات نمایشی ایران وجود دارد و البته میتوان ادعا کرد که بعد از یک قرن و اندی همچنان در مسیر تکامل خود به سر میبرد و هنوز کامل نشده است...
پی نوشت: شکسپیر، ویلیام، داستان غمانگیز اتللوی مغربی در وندیک، ترجمه ابوالقاسمخان ناصرالملک، تهران، چاپ اول 1347
سپانلو، محمود علی، نویسندگان پیشرو ایران، چاپ اول، اران، نگاه 1366
دولت آبادی، غلامحسین، شاهین سرکیسیان بنیانگذار تئاتر نوین ایران، چاپ اول، تهران نشر هدف 1384
شهریاری، خسرو، کتاب نمایش، چاپ اول، تهران 1347
ملک پور، جمشید، ادبیات نمایشی در ایران، ج 1و2 تهران، توس 1363
اما ترجمه مکتوب، به گونهای که ثبت شده و در قالب مدارک و اسناد معتبر وجود داشته باشد را از زمان پادشاهان صفوی (به طور پراکنده و اندک) و بعد از آن در دوره قاجار به طور گسترده میتوان در تاریخ ادبیات مشاهده کرد. شاید آغاز جدی ارتباطات زبانی مکتوب در حوزه ترجمه در ایران را بتوان به واسطه ورود سفرنامهها و خاطره نویسیها در دوره صفوی و قاجار مورد کنکاش و جستجو قرار داد. هرچند که ترجمه مکتوب به طور خاص و جدی در دوران قاجار وارد کشورمان میشود و ادبیات نمایشی و تئاتر در میانه عهد قاجار و دوران مشروطیت است که ترجمه و اقتباس را تجربه میکند.
ورود ترجمه و تئاتر غربی
بدون شک نوع ارتباط جامعه و حکومت ایرانی با کشورهای غربی در عصر مشروطه و دوره قاجار تأثیر جدی در ارتباطات فرهنگی و گرایش و نوع رابطه ما و این کشورها داشته است. نخستین آشنایی ادبیات نمایشی ایران با زبان فرانسه و حتی ادبیات و هنر فرانسه بوده است. فرانسه از ایران بسیار دور بود و ایرانیان آنچنان که روسیه را میشناختند با آن آشنا نبودند. علاوه بر این در آن سالها رونق و شهرت ادبیات و هنر در فرانسه بیش از هر زمانی ایرانیان را شیفته ارتباط با فرهنگی میکرد که مردمان آن به خونگرمی در غرب شهره بودند. بنابراین شباهتهای اخلاقی و نیز جدا بودن فرانسه از جریان سیاسی که همواره از سوی روسها و انگلیسیها به ویژه در عهد مشروطه یک تهدید محسوب میشد، گرایش به سمت فرهنگ و ادبیات و فرانسه را در ایران رونق و سرعت بخشید. در کنار این، بسیاری از ادبا و هنرمندان ایرانی معتقد بودند که اشتراکات رفتاری و فرهنگی میان ایران و فرانسه، ترجمه و اجرای نمایشنامههای فرانسوی در ایران و برای مردم این کشور را قابل انطباق و امکانپذیر میکند. به همین دلایل گرایش به ملت فرانسه و هنر و فرهنگ این کشور در کنار سرخوردگی از روسها و انگلیسها در ایران به شدت فزونی یافت و موجی از ورود آثار فرانسوی با ترجمه نمایشنامههای مولیر به عنوان نخستین ترجمهها در حوزه ادبیات نمایشی وارد کشورمان شد.
البته تأثیرپذیری غیرقابل انکار ترجمههای مختلف در حوزه نظری تئاتر هم بعدها و در نتیجه این ارتباط ادامه پیدا کرد که نشانههای پررنگ آن تا به امروز ادامه دارد و همچنان بسیاری از واژهها و عبارتهای تخصصی تئاتر با ریشه تلفظ فرانسوی آن در تئاتر ما رواج دارند. (آداپتاسیون، آکسیون و...) بنابراین زبان فرانسه و ترجمه آثار مولیر نخستین ترجمهها را در حوزه ادبیات نمایشی وارد ایران کرد.
پیش زمینههای رسیدن به چنین جریانی از اواخر دوره قاجار پایهریزی شده بود و آن هم همزمان با ماموریت یافتن میرزا صالح شیرازی و سفر او در زمان حکومت فتحعلیشاه بود. میرزا صالح پس از بازگشت، در انگلستان سفرنامهاش را منتشر کرد و شیفتگیاش نسبت به تئاتر غرب و تماشاخانههای غربی جامعه هنری ایران را در آن روزگار به شدت تحت تأثیر قرار داد و همین تأثیرگذاری و شیفتگی به سرعت زمینههای تأسیس تماشاخانه دارالفنون به شیوه تماشاخانههای فرنگی با گنجایش نزدیک به یکصد نفر را در دوره ناصرالدین شاه و توسط علیاکبرخان مزین الدوله نقاش باشی فراهم آورد. (1256 هـ.ش)
هر چند که تأثیرپذیری از تئاتر غرب به شکلهای دیگر چندی پیش از این و به واسطه ارتباط با تئاتر روسیه و هنرمندان ارمنی در غرب کشور تا اندازهای پایهریزی شده بود؛ ترجمه و انتشار مجموعه آثار میرزا فتحعلی آخوندزاده در شهر تفلیس (1236 گرجستان کنونی) ترجمه نمایشنامه مردم گریز (میزانتروپ) اثر مولیر توسط میرزا حبیب اصفهانی به زبان فارسی و به عنوان نخستین نمایشنامه ترجمه شده به زبان فارسی (1249) و ترجمه و انتشار مجموعه آثار میرزا فتحعلی آخوندزاده توسط میرزا جعفر تحت عنوان تمثیلات (1252) و... زمینههایی بودند که گرایش و علاقه به شیوههای نمایش ایرانی برای قرار گرفتن در کنار نمایشنامههای غربی را قبلاً نشان داده بودند.
اما تأسیس تماشاخانه دارالفنون و ترغیب زبان دانها به آغاز ترجمه نمایشنامهها و رواج حمایت از آثار ترجمه شده در عهد قاجار باعث شد که این علاقهمندی و اشتیاق به ورود آثار برجسته تئاتر جهان به ایران منجر شود.
در ادامه همین روند که با توجه به زبان و ادبیات فرانسه و علاقهمندی و ترجمه و اجرای نمایشنامههای مولیر آغاز شده بود، ترجمه آثار دیگر با ورود موج تازهای از ترجمه آثار ویلیام شکسپیر در ایران آغاز شد. البته پیش از این و همزمان با ورود آثار شکسپیر آثار مولیر به طور گستردهتری در تماشاخانه دارالفنون و توسط گروه اسماعیل بزاز در سال 1268 اجرا شدند و نمایشنامه "طبیب اجباری" مولیر هم در همین سال توسط محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در دارالترجمه دارالفنون شکل گرفت و منتشر شد.
طی همین سالها بود که ترجمه حوزههای مختلف علمی و ادبی توسط عباس میرزا سرآغاز جریانی فراگیر و جدی در ترجمه شد و ترجمه آثار بوکاچیو، مولیر و شکسپیر و نیز سفرهای متعدد به انگلیس نام و آوازه ویلیام شکسپیر انگلیسی را در ایران بر سر زبانها انداخت و به هنرمندان و تئاتر دوستان ایرانی معرفی کرد. گرایش و علاقهمندی به شکسپیر و نمایشنامههایش تا حدی بود که حتی روابط ما با روسیه را به عنوان (دروازه ایران برای ورود به غرب) نیز در دوران رواج آثار شکسپیر در روسیه برای هنرمندان تئاتر ما روز به روز بیشتر میکرد. هر چند آشنایی با ادبیات و ادبیات نمایشی روس هم مقدمات و ورودش به ایران را از همین دوران آغاز کرده بود؛ اما در روسیه هم اگر هنرمند و ادیبی به سراغ تئاتر میرفت، اول ترجیح میداد که این تئاتر انگلیسی و شکسپیری باشد، تا روسی!
البته ناگفته نماند، اولین کسی که در ایران نام شکسپیر را بر زبان آورده بود، میرزا صالح شیرازی بود که در سفرنامهاش برای بار نخست این نویسنده انگلیسی را معرفی کرد. به هر حال بعد از مولیر، ویلیام شکسپیر دومین نمایشنامهنویسی است که ترجمه آثارش به سرعت در ایران رواج پیدا میکند و حتی زندگینامه و عناوین آثارش توسط یوسف اعتصامی معرفی و ترجمه میشود. اعتصامی حتی در مجلهاش سه نمایشنامه از شکسپیر را البته به صورت ناقص نیز با ترجمه فارسی آن منتشر میکند و بعدها فهرستی از ترجمه همه نمایشنامههای شکسپیر را نیز در همین مجله به چاپ میرساند. بدین ترتیب نمایشنامهنویسان ایرانی با الگو گرفتن از ساختار درام غربی یا حتی اقتباس از آن، اشکال تازهای از ادبیات تئاتر را تجربه کردند. همین مسئله ترجمه نمایشنامههای خارجی را هم به گونهای دیگر تحت تأثیر قرار داد. ترجمه و حتی نمایشنامهنویسی ایرانی بعد از مدتی با رویکرد نسبتاً ضعیف و ناشیانه در ایرانیسازی متون غربی (شاید نخستین نمونههای اقتباس) دنبال شد و البته همین رویکرد نمایشنامهنویسی مدرن ایرانی را هم با خود به همراه آورد.
در عین حال ترجمههای انجام شده را نمیتوان نمونههای کاملی از برگردان زبانی به حساب آورد. شاید مهمترین اشکال و آسیب ترجمههای اولیه از نمایشنامههای غیر ایرانی در این گستره زمانی آن بود که اغلب ترجمهها توسط ادیبان و نه تئاتریها صورت میگرفت. بنابراین قالب و ساختار تئاتری در بیشتر ترجمهها بر جنبههای ادبی ارجحیت نداشت و جنبههای ادبی ترجمه، غلبه مشهودی بر ویژگیهای ساختار تئاتری داشتند. به عنوان مثال ضعفهای دیالوگنویسی، شخصیتپردازی و... کاملاً تحت تأثیر مؤلفههای ادبی ترجمه، ارزش و جایگاه اصلیشان را از دست داده بودند.
این آسیب مخصوصاً در ترجمه آثار شکسپیر به وضوح دیده میشد و مترجمان مشکلات بسیاری در ترجمه زبان خاص شاعرانه آثار شکسپیر داشتند و معتقد بودند، ورای جنبههای دراماتیک آثار، زبان شکسپیر و ادبیات دشوار او در انگلیس انعطاف لازم را در تبدیل به زبان فارسی ندارد و همین امر ترجمه عمده آثار او را برای مترجمان فارسی دشوار کرده است.
نخستین کسی که دو متن کامل از شکسپیر را به فارسی برگرداند، "ناصرالملک" بود که در سال 1296 نمایشنامه "داستان غمانگیز اتللوی مغربی در وندیک" را منتشر کرد. این ترجمه در سال 1296 و به خط میرزا عیسیخان در پاریس و در سال 1961 م تحت نظر هانری ماسه در پاریس چاپ و منتشر شد.
بعدها حسین علی، فرزند ناصرالملک بسیاری از ترجمههای پدرش را چاپ و نکات بسیاری را در مورد روند برگردان از زبانهای خارجی به فارسی در ایران مطرح و منتشر کرد. حسین علی در تیرماه 1327 در پاریس و به انگیزه ترجمه اتللو در مورد زبان و ترجمه فارسی گفت: «زبان فارسی از زمان سعدی، بلکه از دوره رودکی چندان تغییر نکرده و اصطلاحات شعرا و نویسندگان آن عصر در زبان امروز جدی و متداول است. ولی زبان انگلیسی در این مدت تحولات زیادی نموده و درک آثار نویسندگان قدیم آن سرزمین بدون مطالعه مخصوص میسر نمیباشد. گرچه در دوره شکسپیر پایه زبان امروز گذاشته شده بود، با این حال در سه قرن و نیم اخیر یعنی از عصر شکسپیر تا امروز نیز تغییرات مهمی در زبان انگلیسی راه یافته و یکی از اشکالات ترجمه شکسپیر همان الفاظ و عباراتی است که بعضی از آنها منسوخ گردیده و برخی نیز تغییر معنی دادهاند.»
اما علیرغم تمام دشواریها و کاستیهایی که در ترجمههای آن دوران وجود داشت، موج گستردهای از علاقهمندی به تئاتر خارجی در ایران شکل گرفت و پایههای شکلگیری تئاتر مدرن را در کشورمان بنا نهاد.
به ویژه آنکه محبوبیت آثار شکسپیر نه تنها در ترجمه آثار دیگر بلکه حتی بر نگارش نمایشنامه در ایران هم تأثیر گذاشت و شاید بتوان همین ترجمهها را به عنوان پایههای نمایشنامهنویسی جدید ایران به شیوه غربی و با ویژگیهای ساختار تئاتری به حساب آورد.
نخستین نمایشنامههای کلاسیک ایرانی که با ساختار درام غربی نوشته شدند، به طور قطع متأثر از جنبش ترجمه ادبیات نمایشی در دهه 1249 بودند. اغلب نمایشنامههای میرزا فتحعلی آخوندزاده متأثر از سبک و شیوه نمایشنامهنویسی شکسپیر نوشته شدند و حتی معدودی از آنها را میتوان در حوزه اقتباس و آداپتاسیون نیز مورد ارزیابی قرار داد. مجموعه این آثار را هم که تحت عنوان تمثیلات به چاپ رسیدند، به نوعی میتوان سرآغاز نمایشنامهنویسی ایرانی به سبک و سیاق غربی و امروزی به حساب آورد.
به هر حال ترجمه ادبیات نمایشی در ایران جریان و مسیری را در تئاتر ایران به وجود آورد که تأثیرات، آسیبها و مشکلات آن تا به امروز نیز در ادبیات نمایشی ایران وجود دارد و البته میتوان ادعا کرد که بعد از یک قرن و اندی همچنان در مسیر تکامل خود به سر میبرد و هنوز کامل نشده است...
پی نوشت: شکسپیر، ویلیام، داستان غمانگیز اتللوی مغربی در وندیک، ترجمه ابوالقاسمخان ناصرالملک، تهران، چاپ اول 1347
سپانلو، محمود علی، نویسندگان پیشرو ایران، چاپ اول، اران، نگاه 1366
دولت آبادی، غلامحسین، شاهین سرکیسیان بنیانگذار تئاتر نوین ایران، چاپ اول، تهران نشر هدف 1384
شهریاری، خسرو، کتاب نمایش، چاپ اول، تهران 1347
ملک پور، جمشید، ادبیات نمایشی در ایران، ج 1و2 تهران، توس 1363