PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقایسه زبان با بازی شطرنج



emad176
12-12-2010, 02:49 PM
فردينان دو سوسور، زبانشناس معروف ژنوى، اولين كسى بود كه بازى زبان را با بازى شطرنج مقايسه نمود. امروزه باتوجه به همه تحولاتى كه در حوزه مطالعات زبانى با عبور از ساختگرايى (نظام عينى گرا و بسته اى كه زبان را محدود به رمزگان، قواعد، چارچوب و كليشه مى داند) به پسا ساختگرايى (جريانى كه ديگر دال و مدلول را وابسته به يكديگر نمى داند، براى آنها استقلال قائل است و به معنايى از نوع معناى ضمنى معتقد است) و ساخت شكنى (كه در آن معنا جريانى متكثر، گريزان، پايان ناپذير و پيوسته در حال بازسازى و تعالى است)، صورت گرفته است، لازم است كه اين تفكر سوسورى مورد تجزيه و تحليل و بازنگرى قرار گيرد تا همه زواياى مقايسه بازى زبان با بازى شطرنج به خوبى روشن گردد.
همانطور كه مى دانيم، در بازى شطرنج، ابتدا با صف آرايى دو جريان رقيب در مقابل يكديگر مواجه هستيم. اين دو جريان در طول بازى به عملياتى مى پردازند كه عبارت است از: نقشه كشيدن، تهديد، كشمكش، درگيرى، تهاجم، پيش روى، عقب نشينى، بازسازى عناصر خود، جا به جايى، حذف و... عملياتى كه مى تواند موجب پيروزى يا شكست هر يك از دو جريان رقيب گردد. پس مى بينيم كه بازى شطرنج جريانى است پويا كه هم در قالب سيستم و هم در قالب فرآيند (پروسه) قابل مطالعه است. چرا كه اين بازى بر دو محور جانشينى و همنشينى استوار مى باشد. در اصل جانشينى، عناصر به گونه اى عمل مى كنند كه هر مهره پس از حذف مهره رقيب به جاى او مى نشيند و در اصل همنشينى، مهره ها با هدف دستيابى به موقعيتى برتر در كنار مهره رقيب مى نشينند و به نوعى شرايط را براى حركت بعدى آماده مى كنند.
نكته بسيار مهم ديگرى كه در بازى شطرنج قابل توجه است، نوع حركت مهره ها بر روى صفحه مى باشد. در واقع، مهره ها مى توانند در طول، در عرض، به سوى عمق، به شكل مورب، در ارتفاع (به شكل پرشى) و بالاخره به جلو يا عقب حركت كنند. اما از همه اينها مهمتر نظام ارزشى است كه بازى شطرنج ايجاد كننده آن است. چنين ارزشى از يك سو به واسطه تضاد بين هر مهره با مهره هاى ديگر و از سوى ديگر با توجه به غلبه هر مهره بر مهره رقيب و خارج نمودن آن از صحنه به دست مى آيد. به همين دليل است كه ارزش هر مهره به اسب بودن يا فيل بودن آن (از نظر شكل و ماده) نيست بلكه به نقشى است كه در تضاد و تقابل با مهره هاى ديگر ايفا مى نمايد. علاوه بر اين، جريان تقابلى خود ايجاد كننده دو نوع ارزش است كه عبارتند از ارزش غايى و ارزش استعمالى. به عنوان مثال، برداشتن مهره اى از سر راه جهت پيش روى در زمين حريف ارزشى استعمالى به شمار مى رود. در حالى كه كيش و مات كردن ارزشى غايى است. با توجه به نكات ذكر شده، ديگر شكى نيست كه بازى شطرنج هم هدفمند است و هم جهت دار. اينك پس از اين بررسى كوتاه مى توان به مقايسه ويژگى هاى نشانه- معنايى بازى شطرنج با بازى زبان پرداخت.
به محض اينكه سخن از بازى زبان به ميان مى آيد بايد به جنبه عملياتى بودن آن فكر كرد. اين عملياتى بودن حاكى از دو نكته بسيار مهم است. يكى اينكه عمليات خود در خدمت جريانى بزرگتر است كه توليد زبانى نام دارد. و ديگر اينكه چنين توليدى در سطح كلان مطرح مى باشد. در بازى شطرنج نيز ما بازيهاى خردتر داريم؛ اما همه آنها درخدمت بازى كلانى به نام بازى شطرنج هستند، و ما زمانى مى توانيم بازى شطرنج را پايان يافته بدانيم كه فرآيند بازى به سرانجام رسيده و نتيجه حاصل شده باشد. توليد زبانى عمليات بسيار پيچيده اى است كه در آن عناصر نشانه- معنايى زيادى دخيل هستند. اين عناصر در تعامل، تبانى، تقابل و يا چالش با يكديگر مجموعه اى را مى سازند كه تحت نظارت و كنترل جريانى به نام گفتمان قرار دارند. به اين ترتيب، عملياتى كه در بازى زبانى مطرح مى باشد نوعى عمليات گفتمانى است. اين عمليات زمانى به نتيجه مى رسد كه معنايى حاصل شده باشد. يعنى اينكه گفتمان، معنايى را نشانه مى رود. حتى اگر گفتمان بى معنايى را نيز نشانه رود، باز به نوعى مى توان ادعا نمود كه بى معنايى نيز يك شيوه نگاه به معناست.
در بازى شطرنج، عناصر زيادى وجود دارند كه كد دار هستند. به عنوان مثال شرايط حاكم برنوع حركت مهره ها شرايطى تثبيت شده هستند كه بايد بر اساس آنها عمل نمود و امكان به هم ريختن آنها وجود ندارد. اما هيچ بازيگرى مجبور نيست مثل بازيگران ديگر عمل كند. يعنى اينكه هر بازيگر مى تواند فضا را براى حركت مهره اى كه مى خواهد باز كند و خود تقدم و تأخر حركت را در نظر گيرد، يا اينكه مسير حركت را انتخاب و جهت تحقق آن برنامه ريزى كند. در بازى زبانى نيز همين اتفاق مى افتد: بعضى عناصر كد دار هستند. زبان آنها را پيش بينى نموده و داراى جايگاه تثبيت شده مى باشند. آنچه كه در بازى زبانى يعنى گفتمان متفاوت است باز سازى دال ها جهت ايجاد فضا، تعيين مسير حركتى متفاوت و بالاخره لايى كشيد ن هاى پى در پى است. در بازى زبانى هيچ گاه زبان به توليد يكسان و همگون عناصر زبانى نمى پردازد. چرا كه هر گفته پردازى شيوه خاص و شخصى توليد را كه خود ناشى از روابط حسى- ادراكى با دنياى بيرون مى باشد، اعمال نموده و با توجه به نوع حضور تعاملى خود در بافت به توليد مى پردازد. پس بازى زبان در سطح وسيعترى نسبت به بازى شطرنج عمل مى كند. چرا كه عناصر بازى شطرنج محدود و تعيين شده هستند. در صورتى كه زبان به علت پويايى همواره در حال تحول است و عناصر آن پى در پى در حال بازسازى هستند.
ويژگى ديگرى كه بازى زبانى را از بازى شطرنج متمايز مى سازد، بهره مندى آن از ساختارهاى مؤلفه اى (تمام آنچه كه باعث بالا رفتن دقت زبان و انطباق آن با واقعيت مى گردد) و غير مؤلفه اى (تمام آنچه كه بر وجه تخيلى زبان مى افزايد) مى باشد. در واقع زبان به دليل خاصيت ارجاع پذيرى _ حال چه اين ارجاعات واقعى و چه تخيلى و توهمى باشند- و ارجاع گريزى امكان عبور از خود به خود وبه بيرون از خود را دارد. به همين دليل است كه مى توان بى نهايت تخيل ادبى و هنرى را براى زبان پيش بينى نمود. به عنوان مثال، تصور دنيايى غير از دنياى خود، عبور از مكان خودى به غير خودى را فراهم مى سازد. به همين ترتيب «من» مى تواند به «او»ى گفتمانى و «اينجا» به «آنجا »و غير تبديل گردد. مجموعه اين عناصر نشان مى دهد كه زبان هم ارجاع پذير است و هم ارجاع گريز. در حالى كه در بازى شطرنج امكان ارجاع به غير و ارجاع گريزى وجود ندارد. بازيگر همواره «من» باقى مى ماند و هر مهره نيز هويت حركتى خود را حفظ مى نمايد. مكان بازى نيز مكان عينى است كه زير نگاه بازيگر قرار دارد. در بازى شطرنج ما حركت و نوع بازى را انتخاب مى كنيم و عناصر بازى ثابت هستند. اما در بازى زبانى به علت گستردگى بسيار زياد، ما عناصر زبانى را نيز انتخاب مى كنيم و سپس به آنها آنگونه كه مى خواهيم اولويت مى بخشيم.
در بازى شطرنج ما با يك هدف مشخص يعنى معناى معين سر وكار داريم كه عبارت است از رسيدن به كيش و مات. اما در بازى زبانى معنا بسيار سيال و متنوع مى باشد. و هيچ معنايى بر معناى ديگر برترى ندارد. پس هدف بازى زبانى فقط كيش و مات نيست. بلكه در فرآيند است كه معنا شكل مى گيرد و ما با بى نهايت معنا مواجه مى باشيم. يعنى اينكه معنا مى تواند هر لحظه دگر گون گشته و معنايى جديد را بروز دهد. چرا كه در بازى زبانى ديگر دال و مدلول وابسته به يكديگر نيستند و مستقل از هم عمل مى كنند. در حالى كه در بازى شطرنج دال و مدلول به يكديگر وابسته هستند و نمى توانند جداى از يكديگر عمل كنند. به همين دليل است كه در بازى زبانى سپهرى مى گويد:
من در اين تاريكى فكر يك بره روشن هستم
كه بيايد علف خستگى ام را بچرد.
(س. سپهرى، هشت كتاب، طهورى، ،۱۳۶۸ ص. ۳۸۹)
فقط در بازى زبانى است كه دال مى تواند از مدلول جدا شود و به جاى چريدن علف كوهستان، علف خستگى آدمى را بچرد. اين يعنى عدم تبعيت مدلول از دال. در بازى شطرنج افق معنا باز نيست؛ ما با نظامى كارآ، اما بسته مواجه مى باشيم و امكان استعاره سازى وجود ندارد. يعنى اينكه نوعى فقر گفتمانى داريم. قالبها ما را محدود مى كنند و امكان لايى كشيدن معنايى را از ما مى گيرند. در زبان، علاوه بر امكان جدايى دال از مدلول، هر گونه معنايى ما را با نوعى زيست- معنايى مواجه مى سازد. يعنى اينكه معنا با توجه به هدفى كه دنبال مى كند نيز در نظر گرفته مى شود و نه فقط با توجه به دالى كه بر آن اطلاق مى گردد. در علائم راهنمايى و رانندگى ما با زبانى قراردادى مواجه هستيم و چراغ قرمز به معناى ممنوعيت عبور است. در بازى شطرنج نيز هر مهره داراى نوعى حركت از پيش تعيين شده است. اما مسير حركت و يا انتخاب مهره اى براى حركتى خاص بر روى صفحه مى تواند متفاوت باشد. به همين دليل بازى شطرنج هم قرار دادى است و هم اختيارى. در حالى كه در بازى زبان قرار دادها به طور كل برداشته مى شوند و ما هم با معناهاى ضمنى و هم با حركت و هدف معنايى خاص از سوى گفته پرداز مواجه مى باشيم. در بازى زبان ما هم نوع حركت را انتخاب مى كنيم هم مسير حركت را. در مثال بالا كه از سپهرى ارائه نموديم، حركتى غير خطى (غير روايى)، در عمق (از انسان تا طبيعت و يا از طبيعت تا انسان) و ويراژ گونه (بره روشن، علف خستگى) داريم كه از مسير استعاره و انتزاع مى گذرد. حركتى كه از كل (تاريكى) به جز (بره روشن) و سپس از جز به جز (از بره روشن به علف خستگى) مى رود. هدف معنايى آن نيز بيش از آنكه شناختى باشد (اطلاعى بدهد)، تأثيرگذارى عاطفى و يا زيبايى- شناختى است. حركت زبانى مى تواند حركتى از جز به كل، از كل به جز، از جز به جز، از بالا به پايين، از پايين به بالا، مرحله اى، در سطح، در عمق، پيوسته، ناپيوسته و يا اينكه كاملاً زيگزاگى و پيچ در پيچ باشد.
ويژگى مهم ديگر بازى زبانى ارزش سازى پى در پى آن است. اين بدين معناست كه زبان مى تواند ارزش جديدى را توليد نموده و يا به نحوى به بازسازى ارزشهاى قبلى بپردازد. در همين شعر سپهرى مى بينيم كه «بره» ارزش ثابت و معمول خود را از دست داده وارزش جديدى تحت عنوان روشنى يافته است. به همين ترتيب «علف» هم ديگر يك علف معمولى نيست؛ بلكه «علف خستگى» است كه نشان دهنده پيوند آن با ارزشهاى عاطفى و جسمانى مى باشد. با كمى توجه در مى يابيم كه هر عنصر زبانى با ارزش جديدى پيوند خورده است كه چنين پيوندى حكايت از استقلال دال از مدلول دارد. به همين دليل است كه مى توان ادعا نمود كه بازى زبان بازى در هم ريختن ارزشها و جايگزين نمودن آنها به واسطه ارزشهاى جديد و متفاوت است. در حالى كه در بازى شطرنج با همه پيچيدگيهايى كه دارد چنين اتفاقى نمى افتد. چرا كه ارزشهاى معنايى ثابت و از قبل تعيين شده مى باشند. هر مهره ارزش حركتى خود را در برابر ديگر مهره ها داراست و در نهايت يك ارزش بزرگتر داريم كه همه ارزشها تابع آن هستند و آن هم رسيدن به كيش و مات است. به اين ترتيب چيزى تحت عنوان جابه جايى يا تغيير پى در پى ارزشها را نداريم.
نتيجه اى كه مى توان از اين بحث گرفت اين است كه زبان از انعطاف نشانه- معنايى بالايى برخوردار است و اين همان چيزى است كه سبب پويايى، تنوع، جذابيت، گستردگى، بى انتهايى و بالاخره كارآيى نامحدود آن مى گردد. در بازى زبان است كه عناصر آشنا به عناصر غير آشنا و عناصر رايج و معمول به عناصرى حيرت انگيز و تكان دهنده تبديل مى گردند.

كتابنامه:
1. D.Bertrand,precis de semiotique litteraire,paris,Nathan,2000.
2. J.Fontanille,Semiotique du discours,Limoges,PULIM,1998.
3. A.J.Greimas,De Lصimperfection,Perigeux,Pierre Fanlac,1987
منبع : وبلاگ آقای زبان شناس