emad176
12-10-2010, 03:09 PM
بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی
بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی مورد توجه همهی تاریخنگاران ادبیات فارسی بوده است. اما در میان کتابهای نوشته شده با دو تعبیر متفاوت روبهرو میشویم. گروهی از این بحث با عنوان «تجلی عرفان در ادبیات فارسی» یاد میکنند و گروهی با عبارت «ورود شعر به ادبیات عرفانی». گرچه این دو عنوان در نگاه نخست شبیه به یکدیگرند. اما برای دقیقتر شدن بحث باید تأمّل بیشتری صورت گیرد.
ما در ادامه به «تجلی شعر عرفانی در ادبیات فارسی» میپردازیم و به اشعار عاشقانه و غنایی که توسط شاعران غیر عارف سروده میشده و منظورشان عشق انسان به انسان بوده است و گاهی عرفا به منظور خاصی آنها را زمزمه میکردند توجهی نمیکنیم؛ گرچه شعرای صوفی به پشتوانهی همین اشعار غنایی و عاشقانه توانستند شعر عارفانه بسرایند. چون اشعار صوفیانهی فارسی که از قرن پنجم به بعد، ابتدا در خراسان و سپس در مناطق دیگر، به تدریج در زبان فارسی پدید آمد از لحاظ صورت یا قالب تفاوتی با اشعار قبلی این زبان نداشت. (1)
پیدایش شعر صوفیانه در زبان فارسی بیشک یکی از مهمترین حوادثی است که در تاریخ این زبان رخ داده است که متأسفانه هیچ کس به طور جداگانه به آن نپرداخته است؛ حادثهای که زبان عامیانه مردم را به زبانی عمیق تبدیل کرد. پیش از این حادثه زبان علمی ایران زبان عربی بوده است و دانشمندان کوتاهترین متنها را هم به عربی مینگاشتند. ابوریحان بیرونی دربارهی زبان فارسی میگوید: «جز به کار بازگفتن داستانهای خسروان و قصههای شبانه نیاید»(2). این اظهار نظر که قطعاً قبل از ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی است نشان میدهد که هیچ کدام از دانشمندان، زبان فارسی را زبان فاخر علمی به حساب نمیآوردند. ورود اشعار عارفانه به فارسی تقریباً از اوایل قرن پنجم آغاز گردیده و موجب دمیدن روح تازهای در کالبد شعر فارسی گشته و از برکت آن دامنه معنا در این زبان به تدریج گسترش یافته است تا آن جا که زبان فارسی حامل معانی عمیق عرفانی و ما بعد الطبیعی شد و از این راه به یک زبان مقدس و عمیق تبدیل شد.(3)
بسیاری معتقدند که تاریخ این حادثه به طور قطع مشخص نیست. برخی دیگر بر این باورند که ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی همزمان صدور فهلویات است و چارگانههای باباطاهر را اولین اشعار عارفانه میدانند. عدهای میگویند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظریهی دیگری که حامیان بسیار دارد سنایی را بنیانگذار شعر عرفانی میداند.
واضح است که در این نوشته اشعار صوفیانه فارسی مورد نظر ماست و نه اشعار عربی نظیر اشعار حلاج و...
باباطاهر
گرچه تاریخ حیات و مرگ باباطاهر مشخص نیست. اما به یقین باباطاهر بر دیگران مقدم بوده است. یان ریپکا او را یکی از گزینههای جدی، مبدع شعر عارفانه میداند(4). چون رباعی را نخستین قالب شعری میدانند که عرفا برای بیان اندیشهها و تجربههایشان به کار گرفتهاند(5) و باباطاهر به عنوان یکی از نامدارترین رباعیسرایان ایران پیشقراول این سبک شعر عرفانی بوده است اما چون از اشعار باباطاهر نسخهی موثق و معتبری در دست نیست. در این باب نمیتوان از روی یقین او را مبدع شعر عرفانی دانست. از طرف دیگر در کتب مهم صوفیه مانند تذکرةالاولیاء و نفحات الانس ـ ذکری از باباطاهر در میان نیست و او را به عنوان عارف نمیشناسند بلکه او را به عنوان درویشی شوریده حال معرفی میکنند. نام باباطاهر بعد از عینالقضات و به سبب تأثیر او، در ادب شفاهی به تدریج منتشر شد(6) .
ابوسعید ابوالخیر
ابوسعید ابوالخیر یکی از عارفان بزرگ نیمهاول قرن پنجم است که کلمه «سماع» همنشین نام اوست. بدون شک مجالسی سماعی که در محضر ابوسعید ابوالخیر برگزار میشده است بدون شعر معنایی نداشته و شعر عرفانی از لوازم ضروری مجالس صوفیه بوده است. تاریخ ورود شعر عارفانه را باید با تاریخ آغاز سماع یکی دانست(7) .
بسیاری معتقدند که تاریخ این حادثه به طور قطع مشخص نیست. برخی دیگر بر این باورند که ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی همزمان صدور فهلویات است و چارگانههای باباطاهر را اولین اشعار عارفانه میدانند. عدهای میگویند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظریهی دیگری که حامیان بسیار دارد سنایی را بنیانگذار شعر عرفانی میداند.
احتیاج به شعر عارفانه، ابوسعید را مجبور به سرودن رباعیاتی کرده است که شروع شعر عارفانه است. ریپکا معتقد است: «نخستین شعرهای صوفیانه فارسی با نام ابوسعید ابوالخیر مهیمنی آغاز میشود... وی مبلغ دکترین عرفان به شمار میرود». سرودن دهها رباعی با مضمونهای عرفانی را به نسبت میدهند(8) . هرمان اته از مستشرقین آلمانی سده نوزده که برای نخستین بار رباعیات پراکنده ابوسعید را از جُنگهای فارسی بیرون کشید و جمعآوری کرده بود عقیده داشت طیف کاملی از درونمایهها و نمادهای شعر صوفیانه را میتوان در این شعرها یافت. او میگوید: ابوسعید بنیانگذار واقعی این سنت [رباعیسرایی] بود(9) . شبع نعمانی در شعرالعجم آثار روح قلندری و رندی و شور و اشتیاق را بیش از هر کسی در شیخ ابوسعید ابوالخیر، میداند. او میگوید: «وی اول کسی بود که افکار و خیالات تصوف را در شعر بیان نمود»(10) .
استدلالهایی که گذشت دو نکته اساسی داشت. نخست این که مجلس سماع نیاز به شعر داشت و این نیاز ابوسعید را وادار به سرودن شعر عرفانی کرد. دوم این که مجموعه رباعیاتی در دست است که نشان میدهد ابوسعید نخستین شاعر عارف است.
اما به راحتی میتوان از کنار این دو استدلال گذشت زیرا گرچه در مجالس سماع شعر عارفانه خوانده میشد اما شاید این شعرها توسط شاعرانی سروده شده باشد که مرادشان عشق انسان به انسان بوده و عارف در مجلس سماع برداشت دیگری از آن شعر پیدا میکرده، آیا این شعرها الزاماً باید مؤلفههای شعرهای عارفانهای را که مورد نظر ماست داشته باشد. پورجوادی معتقد است اشعاری که در مراسم سماع خوانده میشده غالباً اشعاری بوده است که توسط شعرای غیر صوفی سروده شده بود و منظور عشق در نزد شاعر عشق انسان به انسان بود و معانی غیر عرفانی داشته است(11). تردیدی نیست که تصوف از شعر به عنوان وسیله بسیاری مناسب در مجلس سماع برای تأثیرگذاری بر روحیهی مخاطبان استفاده میکرده و آموزههای فراوانی را به وسیلهی شعر برای مخاطبان عرفان بیان کرده باشد. اما سخن در این است که آیا در آن زمان شعر عرفانی فارسی وجود داشته است که بتواند مانند غزل عربی به راحتی مفهومی را عرضه کند. چون منظور ما شعر صوفیانه نابی است که از اصطلاحات عرفانی بهره برده وعرفان اسلامی را تبیین میساخته، منظور هر شعر عاشقانهای نیست و از طرف دیگر منظور هر شعر مذهبی و دینی هم نیست چون فرق است بین شعر اخلاقی و دینی و شعر عرفانی.
اما اشعار و ابیاتی که به ابوسعید نسبت میدهند قابل توجه نیست. چون چند سال بعد از ابوسعید نبیرهاش ابوطاهر ابن سعید، صحت این انتساب را زیر سوال میبرد(12) اما اگر انتساب این اشعار به ابوسعید ابوالخیر مشکل نبود، میتوانستیم از او به عنوان یکی از گزینههای جدی مبدع شعر عارفانی یاد کنیم.
در این بحث نام عرفای بزرگ دیگری هم به عنوان آفرینندهی سبک شعر عارفانی به میان میآید. عرفایی چون خواجه عبدا... انصاری(13) و غزالی که گروهی معتقدند با کتاب سواغ العشاق خود مکتب صوفیانه عرفانی «تصوف شعر فارسی» را بنا نهاده است(14). حتی برخی نظامی را صوفی دانستهاند و تفاوت میان حکیم و صوفی را نادیده گرفتهاند و او را به عنوان مبدع شعر عرفانی معرفی کردهاند.
------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها :
1- پورجوادی، نصراله ، مجلهی نشر دانش، شماره مهر و آبان 70، بادهعشق.
2- همان.
3- پورجوادی، نصراله ، مجلهی نشر دانش، شمارهی مهر و آبان 1370. بادهعشق 1.
4- یان ریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، 1370، ص 353.
5- یوهانس، دوبرین، شعر صوفیانه، مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، ص 25.
6- زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، امیرکبیر، 1369، ص 187.
7- برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمهی سیروس ایزدی، امیرکبیر، 1376، ص74.
8- یانریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، 1370، ص 353.
9- براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران، ج2، ص 396.
10- نعمانی، شبلی شعرالعجم ج 5، ص 11.
11- پورجوادی، نصرالهر، مجلهی نشر دانش، شماره آذر و دی 70، بادهعشق 2 پیدایش معنای مجازی باده در شعر فارسی.
12- یوهانس، دوبرین، شعر صوفیانه، مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، ص 25.
13- یان ریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، 1370، ص 353. برخی سنایی را شاگرد خواجه عبدالله انصاری میدانند. برتلس میگوید، تفاوت میان منازل نامعلوم انصاری و حدیقةالحقیقه سنایی تنها در شکل و قافیه است و قسمتبندی هر دو اثر کاملاً یکسان و پیوندی بسیار سست میان بخشهای جداگانه مشاهده میکنیم و در هر دو اثر اندرزهای اخلاقی و توضیح اصطلاحات تصوف و داستانهایی که کارکرد آنها نمایش مواد نظری است که یکی پس از دیگری میآیند. در نتیجه تلاش برای قطع در خود انصاری انجام گرفت و معاصر کوچکتر او سنایی تنها ادامه منطقی او را پدید آورد. برای اطلاعات بیشتر ن.ک برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، امیرکبیر، تهران 1379.
14- ن.ک پورجوادی، نصرالهم، مجلهی نشر دانش، بهمن و اسفند 66، حکمت دینی و تقدس زبان فارسی.
-------------------------------------------------------------------------------
سید محمد حسین نواب
بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی مورد توجه همهی تاریخنگاران ادبیات فارسی بوده است. اما در میان کتابهای نوشته شده با دو تعبیر متفاوت روبهرو میشویم. گروهی از این بحث با عنوان «تجلی عرفان در ادبیات فارسی» یاد میکنند و گروهی با عبارت «ورود شعر به ادبیات عرفانی». گرچه این دو عنوان در نگاه نخست شبیه به یکدیگرند. اما برای دقیقتر شدن بحث باید تأمّل بیشتری صورت گیرد.
ما در ادامه به «تجلی شعر عرفانی در ادبیات فارسی» میپردازیم و به اشعار عاشقانه و غنایی که توسط شاعران غیر عارف سروده میشده و منظورشان عشق انسان به انسان بوده است و گاهی عرفا به منظور خاصی آنها را زمزمه میکردند توجهی نمیکنیم؛ گرچه شعرای صوفی به پشتوانهی همین اشعار غنایی و عاشقانه توانستند شعر عارفانه بسرایند. چون اشعار صوفیانهی فارسی که از قرن پنجم به بعد، ابتدا در خراسان و سپس در مناطق دیگر، به تدریج در زبان فارسی پدید آمد از لحاظ صورت یا قالب تفاوتی با اشعار قبلی این زبان نداشت. (1)
پیدایش شعر صوفیانه در زبان فارسی بیشک یکی از مهمترین حوادثی است که در تاریخ این زبان رخ داده است که متأسفانه هیچ کس به طور جداگانه به آن نپرداخته است؛ حادثهای که زبان عامیانه مردم را به زبانی عمیق تبدیل کرد. پیش از این حادثه زبان علمی ایران زبان عربی بوده است و دانشمندان کوتاهترین متنها را هم به عربی مینگاشتند. ابوریحان بیرونی دربارهی زبان فارسی میگوید: «جز به کار بازگفتن داستانهای خسروان و قصههای شبانه نیاید»(2). این اظهار نظر که قطعاً قبل از ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی است نشان میدهد که هیچ کدام از دانشمندان، زبان فارسی را زبان فاخر علمی به حساب نمیآوردند. ورود اشعار عارفانه به فارسی تقریباً از اوایل قرن پنجم آغاز گردیده و موجب دمیدن روح تازهای در کالبد شعر فارسی گشته و از برکت آن دامنه معنا در این زبان به تدریج گسترش یافته است تا آن جا که زبان فارسی حامل معانی عمیق عرفانی و ما بعد الطبیعی شد و از این راه به یک زبان مقدس و عمیق تبدیل شد.(3)
بسیاری معتقدند که تاریخ این حادثه به طور قطع مشخص نیست. برخی دیگر بر این باورند که ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی همزمان صدور فهلویات است و چارگانههای باباطاهر را اولین اشعار عارفانه میدانند. عدهای میگویند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظریهی دیگری که حامیان بسیار دارد سنایی را بنیانگذار شعر عرفانی میداند.
واضح است که در این نوشته اشعار صوفیانه فارسی مورد نظر ماست و نه اشعار عربی نظیر اشعار حلاج و...
باباطاهر
گرچه تاریخ حیات و مرگ باباطاهر مشخص نیست. اما به یقین باباطاهر بر دیگران مقدم بوده است. یان ریپکا او را یکی از گزینههای جدی، مبدع شعر عارفانه میداند(4). چون رباعی را نخستین قالب شعری میدانند که عرفا برای بیان اندیشهها و تجربههایشان به کار گرفتهاند(5) و باباطاهر به عنوان یکی از نامدارترین رباعیسرایان ایران پیشقراول این سبک شعر عرفانی بوده است اما چون از اشعار باباطاهر نسخهی موثق و معتبری در دست نیست. در این باب نمیتوان از روی یقین او را مبدع شعر عرفانی دانست. از طرف دیگر در کتب مهم صوفیه مانند تذکرةالاولیاء و نفحات الانس ـ ذکری از باباطاهر در میان نیست و او را به عنوان عارف نمیشناسند بلکه او را به عنوان درویشی شوریده حال معرفی میکنند. نام باباطاهر بعد از عینالقضات و به سبب تأثیر او، در ادب شفاهی به تدریج منتشر شد(6) .
ابوسعید ابوالخیر
ابوسعید ابوالخیر یکی از عارفان بزرگ نیمهاول قرن پنجم است که کلمه «سماع» همنشین نام اوست. بدون شک مجالسی سماعی که در محضر ابوسعید ابوالخیر برگزار میشده است بدون شعر معنایی نداشته و شعر عرفانی از لوازم ضروری مجالس صوفیه بوده است. تاریخ ورود شعر عارفانه را باید با تاریخ آغاز سماع یکی دانست(7) .
بسیاری معتقدند که تاریخ این حادثه به طور قطع مشخص نیست. برخی دیگر بر این باورند که ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی همزمان صدور فهلویات است و چارگانههای باباطاهر را اولین اشعار عارفانه میدانند. عدهای میگویند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظریهی دیگری که حامیان بسیار دارد سنایی را بنیانگذار شعر عرفانی میداند.
احتیاج به شعر عارفانه، ابوسعید را مجبور به سرودن رباعیاتی کرده است که شروع شعر عارفانه است. ریپکا معتقد است: «نخستین شعرهای صوفیانه فارسی با نام ابوسعید ابوالخیر مهیمنی آغاز میشود... وی مبلغ دکترین عرفان به شمار میرود». سرودن دهها رباعی با مضمونهای عرفانی را به نسبت میدهند(8) . هرمان اته از مستشرقین آلمانی سده نوزده که برای نخستین بار رباعیات پراکنده ابوسعید را از جُنگهای فارسی بیرون کشید و جمعآوری کرده بود عقیده داشت طیف کاملی از درونمایهها و نمادهای شعر صوفیانه را میتوان در این شعرها یافت. او میگوید: ابوسعید بنیانگذار واقعی این سنت [رباعیسرایی] بود(9) . شبع نعمانی در شعرالعجم آثار روح قلندری و رندی و شور و اشتیاق را بیش از هر کسی در شیخ ابوسعید ابوالخیر، میداند. او میگوید: «وی اول کسی بود که افکار و خیالات تصوف را در شعر بیان نمود»(10) .
استدلالهایی که گذشت دو نکته اساسی داشت. نخست این که مجلس سماع نیاز به شعر داشت و این نیاز ابوسعید را وادار به سرودن شعر عرفانی کرد. دوم این که مجموعه رباعیاتی در دست است که نشان میدهد ابوسعید نخستین شاعر عارف است.
اما به راحتی میتوان از کنار این دو استدلال گذشت زیرا گرچه در مجالس سماع شعر عارفانه خوانده میشد اما شاید این شعرها توسط شاعرانی سروده شده باشد که مرادشان عشق انسان به انسان بوده و عارف در مجلس سماع برداشت دیگری از آن شعر پیدا میکرده، آیا این شعرها الزاماً باید مؤلفههای شعرهای عارفانهای را که مورد نظر ماست داشته باشد. پورجوادی معتقد است اشعاری که در مراسم سماع خوانده میشده غالباً اشعاری بوده است که توسط شعرای غیر صوفی سروده شده بود و منظور عشق در نزد شاعر عشق انسان به انسان بود و معانی غیر عرفانی داشته است(11). تردیدی نیست که تصوف از شعر به عنوان وسیله بسیاری مناسب در مجلس سماع برای تأثیرگذاری بر روحیهی مخاطبان استفاده میکرده و آموزههای فراوانی را به وسیلهی شعر برای مخاطبان عرفان بیان کرده باشد. اما سخن در این است که آیا در آن زمان شعر عرفانی فارسی وجود داشته است که بتواند مانند غزل عربی به راحتی مفهومی را عرضه کند. چون منظور ما شعر صوفیانه نابی است که از اصطلاحات عرفانی بهره برده وعرفان اسلامی را تبیین میساخته، منظور هر شعر عاشقانهای نیست و از طرف دیگر منظور هر شعر مذهبی و دینی هم نیست چون فرق است بین شعر اخلاقی و دینی و شعر عرفانی.
اما اشعار و ابیاتی که به ابوسعید نسبت میدهند قابل توجه نیست. چون چند سال بعد از ابوسعید نبیرهاش ابوطاهر ابن سعید، صحت این انتساب را زیر سوال میبرد(12) اما اگر انتساب این اشعار به ابوسعید ابوالخیر مشکل نبود، میتوانستیم از او به عنوان یکی از گزینههای جدی مبدع شعر عارفانی یاد کنیم.
در این بحث نام عرفای بزرگ دیگری هم به عنوان آفرینندهی سبک شعر عارفانی به میان میآید. عرفایی چون خواجه عبدا... انصاری(13) و غزالی که گروهی معتقدند با کتاب سواغ العشاق خود مکتب صوفیانه عرفانی «تصوف شعر فارسی» را بنا نهاده است(14). حتی برخی نظامی را صوفی دانستهاند و تفاوت میان حکیم و صوفی را نادیده گرفتهاند و او را به عنوان مبدع شعر عرفانی معرفی کردهاند.
------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها :
1- پورجوادی، نصراله ، مجلهی نشر دانش، شماره مهر و آبان 70، بادهعشق.
2- همان.
3- پورجوادی، نصراله ، مجلهی نشر دانش، شمارهی مهر و آبان 1370. بادهعشق 1.
4- یان ریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، 1370، ص 353.
5- یوهانس، دوبرین، شعر صوفیانه، مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، ص 25.
6- زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، امیرکبیر، 1369، ص 187.
7- برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمهی سیروس ایزدی، امیرکبیر، 1376، ص74.
8- یانریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، 1370، ص 353.
9- براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران، ج2، ص 396.
10- نعمانی، شبلی شعرالعجم ج 5، ص 11.
11- پورجوادی، نصرالهر، مجلهی نشر دانش، شماره آذر و دی 70، بادهعشق 2 پیدایش معنای مجازی باده در شعر فارسی.
12- یوهانس، دوبرین، شعر صوفیانه، مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، ص 25.
13- یان ریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، 1370، ص 353. برخی سنایی را شاگرد خواجه عبدالله انصاری میدانند. برتلس میگوید، تفاوت میان منازل نامعلوم انصاری و حدیقةالحقیقه سنایی تنها در شکل و قافیه است و قسمتبندی هر دو اثر کاملاً یکسان و پیوندی بسیار سست میان بخشهای جداگانه مشاهده میکنیم و در هر دو اثر اندرزهای اخلاقی و توضیح اصطلاحات تصوف و داستانهایی که کارکرد آنها نمایش مواد نظری است که یکی پس از دیگری میآیند. در نتیجه تلاش برای قطع در خود انصاری انجام گرفت و معاصر کوچکتر او سنایی تنها ادامه منطقی او را پدید آورد. برای اطلاعات بیشتر ن.ک برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، امیرکبیر، تهران 1379.
14- ن.ک پورجوادی، نصرالهم، مجلهی نشر دانش، بهمن و اسفند 66، حکمت دینی و تقدس زبان فارسی.
-------------------------------------------------------------------------------
سید محمد حسین نواب