mozhgan
03-31-2010, 02:11 AM
خاطره اي عجيب اما واقعي از حسين رضا زاده
به گزارش «طلبه بلاگ»، رضا رشيد پور مجري توانمند صدا و سيماي کشورمان در ادامه يکي
از يادداشت هاي خود با عنوان ' عجيب اما واقعي' که در وبلاگ شخصي اش - فقط چند خط-
منتشر کرده است به نقل خاطره اي خواندني از حسين رضا زاده از زبان هادي ساعي پرداخته که خواندن آن خالي از لطف نيست.بر اساس اين گزارش رشيد پور در اين مطلب
چنين نقل کرده است:
حسين رضازاده از المپيک بر گشته بود. هر کسي مي خواست خودي نشان بدهد و از او تقدير
کند. کارخانه ها و شرکت ها از هم سبقت مي گرفتند. سايپا تصميم گرفته بود يک ماکسيما
به رضا زاده بدهد. مراسمي برگزار کردند. من هم دعوت بودم. گروه موزيک ارتش سرود ملي زد
و قرآن تلاوت شد و مدير عامل وقت سايپا (مهندس قلعه باني ) روي صحنه رفت و کلي از سجاياي اخلاقي جهان پهلوان حسين رضا زاده تعريف کرد. مجري برنامه از حاضران خواست که چند دقيقه به محوطه باز تالار بروند تا کليد خودرو در حضور عکاسان و خبرنگاران به رضازاده هديه شود. حالا جمعيتي نزديک به هزار نفر کنار ماکسيما ايستاده ايم تا قلعه باني کليد را به رضازاده بدهد. فلاش مکرر دوربينها اين صحنه را ثبت مي کنند... حسين کليد را گرفت و سوار ماشين شد. چند
دورمقابل دوربينها چرخيد و از درب محوطه بيرون رفت. گفتند لابد رفت تا ماشين را امتحان کند و الان بر مي گردد. هزار مهمان و خبرنگار و مديران سايپا نزديک به يک ساعت چشمشان به در خشک شد ولي جهان پهلوان بر نگشت!!!...
کمي نگران شدم و به موبايلش زنگ زدم. بلافاصله گوشي را بر داشت. پرسيدم که حسين کجا رفتي آخه ؟! اينها همه منتظرند. با خونسردي کامل گفت ' من الان تو راه اردبيلم ... ازشون تشکر کن .... بگو ماشين خوبيه ..... دستشون درد نکنه' هم به شدت تعجب کرده بودم و هم از ته دلم مي خنديدم.
به گزارش «طلبه بلاگ»، رضا رشيد پور مجري توانمند صدا و سيماي کشورمان در ادامه يکي
از يادداشت هاي خود با عنوان ' عجيب اما واقعي' که در وبلاگ شخصي اش - فقط چند خط-
منتشر کرده است به نقل خاطره اي خواندني از حسين رضا زاده از زبان هادي ساعي پرداخته که خواندن آن خالي از لطف نيست.بر اساس اين گزارش رشيد پور در اين مطلب
چنين نقل کرده است:
حسين رضازاده از المپيک بر گشته بود. هر کسي مي خواست خودي نشان بدهد و از او تقدير
کند. کارخانه ها و شرکت ها از هم سبقت مي گرفتند. سايپا تصميم گرفته بود يک ماکسيما
به رضا زاده بدهد. مراسمي برگزار کردند. من هم دعوت بودم. گروه موزيک ارتش سرود ملي زد
و قرآن تلاوت شد و مدير عامل وقت سايپا (مهندس قلعه باني ) روي صحنه رفت و کلي از سجاياي اخلاقي جهان پهلوان حسين رضا زاده تعريف کرد. مجري برنامه از حاضران خواست که چند دقيقه به محوطه باز تالار بروند تا کليد خودرو در حضور عکاسان و خبرنگاران به رضازاده هديه شود. حالا جمعيتي نزديک به هزار نفر کنار ماکسيما ايستاده ايم تا قلعه باني کليد را به رضازاده بدهد. فلاش مکرر دوربينها اين صحنه را ثبت مي کنند... حسين کليد را گرفت و سوار ماشين شد. چند
دورمقابل دوربينها چرخيد و از درب محوطه بيرون رفت. گفتند لابد رفت تا ماشين را امتحان کند و الان بر مي گردد. هزار مهمان و خبرنگار و مديران سايپا نزديک به يک ساعت چشمشان به در خشک شد ولي جهان پهلوان بر نگشت!!!...
کمي نگران شدم و به موبايلش زنگ زدم. بلافاصله گوشي را بر داشت. پرسيدم که حسين کجا رفتي آخه ؟! اينها همه منتظرند. با خونسردي کامل گفت ' من الان تو راه اردبيلم ... ازشون تشکر کن .... بگو ماشين خوبيه ..... دستشون درد نکنه' هم به شدت تعجب کرده بودم و هم از ته دلم مي خنديدم.