afsanah82
03-27-2010, 10:59 PM
تکاپوها و چالشهاي فرهنگي انطباقآميز با فرهنگ تجددطلب غرب، در پي تحرکات زنان در عصر مشروطه، درصدد تحول انديشه و نگاه به زنان و نيز دگرگوني انتظارات جامعه و زنان نسبت به هم، در قالب مدارس، انجمنها و نشريات زنانه برآمد. البته محافل تبليغاتي اين تفکر، همزمان با شکلگيري مدارس، انجمنها و نشريات خاص زنان، درصدد جا انداختن انديشههاي خود در سطح اجتماع نيز بودند.
نخستين اشارهها به تعليمات و تربيت همهجانبه زنان در عصر قاجار، ديدگاهي است که بيبيخانم استرآبادي نويسنده معايبالرجال در جواب نويسنده کتاب تأديب النسوان ارائه ميکند. وي در شرط تربيت مينويسد:
چون انواع و اقسام از خواص و عوام، زن و مرد، خوب و بد، هر دو ميباشند، صفات حميده و رذيله، از همه و همه مشاهده ميشود. اگر بايد تربيت بشوند، همه بايد بشوند. تربيت هم موقوف به تمام قوانين تمدن، تدين، ملتيّه، و دولتيّه، شرعيّه و عرفيّه، کشوريّه و لشکريّه ميباشد. 1
در کتاب ديگري که در زمان مظفرالدينشاه به نام تربيت البنات نگارش مييابد، کفالت امور خانواده، حفظ نوع بشر و تربيت اطفال... در گرو تعليم و تربيت زنان دانسته شده است. 2 و در نوشتههاي اشخاصي چون قاسم امين مصري که از مناديان رفع حجاب و آزادي زنان به سبک و شيوه غربي بود و ترجمههايي که از آثار وي در ايران منتشر شد، همه تحولات در درجه اول منوط به تحصيل و تعليم زنان بود.3
روزنامهها و مجلات عصر قاجار، به ويژه بعد از مشروطيت در سطحي وسيع از طريق نامهها و مقالاتي که از نيازهاي جامعه به تحصيل دختران سخن ميراندند، 4 از جمله اين نشريات، روزنامه کاوه است که در برلين چاپ ميشد. در مقالهاي که در اين روزنامه با عنوان «اساس انقلاب اجتماعي؛ تربيت زنان» به قلم همسر اروپايي محمدعلي جمالزاده ــ نويسنده معروف ــ به نام ژزي خانم (ژوزفين) نوشته شده است، نکاتي به چشم ميخورد که حائز اهميت است. مطلب وي شامل اظهار مسرت از گسترش مدارس دخترانه در طهران، تأکيد بر حقوق و تکاليف زنان همچون مردان در جامعه، مقايسه پيشرفتهاي زنان اروپا و امريکا با ديگر نقاط دنيا، تأکيد بر پيشرو بودن زنان ژاپني در آسيا با تأسيس دارالفنون زنان که «در سال 1907م، محصلههاي ژاپني در آن سي ودو هزار نفر» بوده است و نيز بيان مطالبي در ردّ نظريات کساني که کم وزني مغز زنان را دليل نقص آنان ميدانند، بود. 5
وي سپس به دستهبندي گروههاي مخالف با آزادي و تعليم و تربيت زنان پرداخته و به اين نتيجه ميرسد که با تربيت و تعلم زنان، علاوه بر محيط خانوادگي، کشور نيز از تبعات تربيت علمي آنان برخوردار خواهد شد و نهايت اينکه، خوشبختي و بدبختي زنان در گرو تلاش آنان است. همانگونه که «زنهاي فرنگي، اين کار را پرداخته و اين راه را يافته و هر روز در ميدان شرافت گوي تازهاي ميربايند».
مهمترين تلاش فرهنگي براي آمادگي اذهان عمومي در جهت تحصيل و تعليم زنان توسط خود زنان، در روزنامههاي مخصوص آنان بود. نکته مهم اينکه در اولين روزنامهها، اين مباحث به صورت جامعهنگر و متأثر از جو فرهنگي ايران و با نوعي موضعگيري ملي در برابر رخنه اثرات سوء فرهنگ غربي همراه است.
روزنامه شکوفه که يکي از اين روزنامههاست «جلوگيري از تحصيل دختران را در ممالک مستبد، اول سِرُمي که بر ضد ميکرب آزادي و ترقي يک مملکت و پيشرفت خيالات ظالمانه» به کار ميرود، تلقي ميکند. 6
در مجلة ديگر يعني زبان زنان، تعليم و تربيت زنان، راهي براي دستيابي آنان به تعصب ملي چنانکه در زنان امريکا و اروپا به وجود آمده است، 7 انگاشته شده و متذکر ميشود که «بيداري خواهران هموطن با کسب معارف، حتي در علوم فني که فقط مردان بدان اشتغال دارند، به دست خواهد آمد.» 8 و همچنين، تحصيل علم معاش را براي بانوان از ضروريات ميداند. 9
در مجلة عالم نسوان، در مقالهاي با عنوان «فقر ابدي نتيجه بيعلمي است»، ضمن تشبيه علم به گنج شايگان به وصف حال زناني ميپردازد که به خاطر عقايد خانوادگي و تعصبات ناشي از آن، دور از علم و تحصيل ماندهاند. 10 در مقالهاي با عنوان «نقش تعليم و تربيت در عفت و پاکدامني زنان» بيان ميشود که «بيسوادي و جهل زنان، نداشتن تربيت صحيح خانوادگي مردان، از عوامل قوي انحطاط اخلاقي به شمار ميروند و از اين رو علاقهمندان به اين آب و خاک بايد توجه کاملتري به تربيت زنان نمايند.» 11
در مراحل بعدي، اهداف تعليم و تربيت نسوان با ابعاد مختلف آن مو شکافي و عرضه ميشود: نورالهدي منگنه 12 در مقالهاي اعتلاء و ترقي زنان در راه تمدن را در سه محور علم، تربيت و اخلاق ذکر ميکند که با تحقق آن، در فرزندان و اطفال آنان نيز متجلي خواهد شد. 13 در نگاه تجددمآبانه به تربيت زنان اين اهداف مورد نظر بوده است: «سلامت و چابکي جسم، موزوني اندام، رشد قوه عاقله و توسعه فکر، پرورش و راهنمايي احساسات و تمايلات، تهذيب اخلاق و عادات مفيد، اطلاعات علمي، آشنايي به وظايف خانوادگي و عمليات خانهداري، مهيا کردن دانشآموزان براي اينکه در موقع لزوم بتوانند، پيشه و شغلي مطابق استعداد روحي و جسمي خود پيدا کنند». 14 نکته حائز اهميت در جهتگيريهاي فکري و فرهنگي مجلاتي چون زبان زنان، عالم نسوان و... درباره اهداف و چگونگي انتشار آنها سخن خواهيم گفت ــ و زنان تجددمآبي نظير بدرالملوک بامداد و ديگران، تأسي به الگوهاي رفتاري زن غربي است که در قالب فريبنده اعتلاي معنوي زنان ايراني تعقيب ميشد.
اقدامات بعدي در سالهاي بعد نشان داد، شعارهايي که در لزوم تعليم زنان مطرح ميشد و حاکي از رسيدن آنان به مرحلهاي که از ضعيفه بودن و ناقصالعقل تلقي شدن، رهايي يافته و شريک زندگاني مردان 15 محسوب ميشوند وهم و خيالي بيش نبود و علاوه بر آنکه آنان را شريک زندگاني مردان نساخت، بلکه اسير مسير و جريان تجددمآبي و ظاهر انديشي غربي نيز کرد.
از آنجا که ورود اثرات فرهنگي ـ اجتماعي تمدن غرب، در همه زمينهها جامعه ايران را تحت پوشش خود قرار داد، مقوله آموزش و فرهنگ نيز از اين امر مستثني نبود. نظام آموزشي در ايران به شيوه سنتيِ مکتبخانه بود و در تمام دوره قاجاريه و حتي تا دوره پهلوي نيز پا به پاي روشهاي نوين آموزشي در جامعه حضور داشت. بيشتر زنان و دختران نيز از طريق اين مکتب خانهها به يادگيري سواد و تحصيل علوم متداول زمان ميپرداختند.
نکته قابل طرح در دوره قاجاريه و اوايل پهلوي اين است که پراکندگي و تراکم مکتبخانهها با درجه اعتقادات مذهبي و ملي مردم و ميزان رسوخ فرهنگ اروپايي رابطه مستقيمي داشت. در اين زمينه، ارائه آماري در مورد ميزان و پراکندگي مکتبخانههاي (ذکور و اناث و مختلط) در ايران در سال تحصيلي 10-1309 ميتواند مفيد باشد:
محل
تعداد مکتب
خراسان
575 باب
فارس و بنادر جنوب
252 باب
گيلان
219 باب
تهران و حومه
190 باب
ناحيه غرب ايران
137 باب
اصفهان
128 باب
آذربايجان
119 باب
قم و محلات
112 باب
مازندران
109 باب
کرمان
105 باب
خوزستان
97 باب
قزوين
61 باب
خمسه
49 باب
ساوه
35 باب
گلپايگان و خمين و خوانسار
31 باب
کاشان
23 باب
عراق (اراک)
22 باب
سمنان
16 باب
يزد
11 باب
شاهرود
9 باب
استرآباد
5 باب
دامغان
4 باب
جمع
2309 باب 16
در کنار آموزش به شيوه سنتي، فکر رواج آموزش و پرورش زنان به سبک غربي، از اوايل دوره قاجاريه شکل گرفت. اين امر، نتيجه مسافرتها و آشناييهاي سياحان ايراني و مشاهده روشهايي که براي آموزش دختران اروپايي به کار گرفته ميشد، بود. از جمله اين افراد ميرزا صالح شيرازي است که در سالهاي 1819-1816م در انگلستان به سر برد. وي به ويژه درباره آموزش دختران گزارشاتي از آموختن زبانهاي مختلف انگليسي، فرانسه، ايتاليايي، لاتين و همچنين «خواندن و ساز زدن» «خياطي و آداب خانهداري و طريقه رفتار با شوهران و منسوبان آنها» ارائه داد و چنين نوشت که «اهالي ولايت مجبور هستند که تحصيل کنند.» 17
از سوي ديگر، رفت و آمد اروپاييان نيز زمينه را براي تأسيس آن نوع مدارس در ايران آماده ساخت. به طور کلي، بعد از اين آشناييها و تحول در سطح و روش سوادآموزي، دو نوع از مدارس تاسيس شد: نوع اول، مدارسي که خارجيان تأسيس ميکردند که بيشک داراي صبغه استعماري و ضد ديني بودند. نوع دوم، مدارسي بودند که ايرانيان با عشق و علاقه وطني، ولي متأثر از نظام آموزش و پرورش اروپايي تأسيس ميکردند که برخي از آنها با نظام سنتي تعليمات ايراني کمابيش هماهنگي داشت و بسياري از آنها به کلي از تداوم فرهنگي بريده بودند که احتمالا، سرّ اصلي عدم باروري آموزش در جامعه معاصر ايراني را بايد در آن جستجو کرد. 18
از مدارس نوع اول مخصوص دختران، ميتوان به مدرسه امريکاييان در اروميه در سال 1214ﻫ. ش اشاره کرد که در پي آن امريکاييان مدرسهاي ديگر در تهران با موافقت ناصرالدين شاه، به شرط نپذيرفتن دختران مسلمان در آن مدرسه، تأسيس کردند. و در پايان در سال 1254ﻫ. ش، اجازه شاه براي نامنويسي دختران مسلمان در مدرسه را نيز کسب کردند. بعدها در مشهد، تبريز، رشت و همدان نيز چنين مجوزي به آنها داده شد. مواد درسي اين مدارس، زبان خارجي، حساب، تاريخ، جغرافيا، خانهداري بود. فرزندان بزرگان و دولتمردان جزء اولين شاگردان اين مدارس بودند. 19
بعدها انگليسيها بيشتر در نواحي جنوبي کشور و فرانسويها در تهران توسط ميسيون کاتوليکهاي فرانسوي، مدرسه سن ژوزف را در سال 1265ش که بعدها به ژاندارک تغيير نام يافت، تأسيس کردند. 20
تأسيس مدارس از نوع دوم، 21 همزمان با برقراري مشروطيت آغاز شد اولين مدرسه از اين دست، توسط بيبيخانم وزير اف (استرآبادي) با نام دوشيزگان در سال 1324ﻫ. ق در زمان تصدي وزارت معارف توسط صنيعالدوله آغاز به کار کرد. به جهت روندي که در تربيت غيرديني دختران در اين مدارس در پيش گرفته شده بود و آموزش و پروش غربي معيار اصلي آنها بود، از طرف روحانيوني چون حاج شيخ فضلاللّه نوري 22 نوري و سيدعلي شوشتري 23 با مخالفت شديدي روبرو شد و آنها تأسيس چنين مدارسي را «مايه وحشت و حيرت رؤسا و ائمه جماعت و قاطبه مقدسين و متدينين» 24 دانستند.
اگرچه مخالفان شيخ فضلاللّه، علت اصلي صدور لايحه مخالفت با تأسيس مدارس دخترانه را استفاده از کلمه دوشيزه در نام مدارس عنوان کردند 25 و در روزنامهها و نشريات آن زمان، با نوشتن مقالات متعددي به مقابله با نظر شيخ فضلالله و همفکرانش پرداختند، 26 اما به نظر ميرسد که علت اصلي مخالفت اين روحانيون، همانگونه که در مقالات اعتراضآميز مخالفان شيخ نيز پيداست،27 زمينهسازي اين مدارس در گرايش و پيروي زنان و دختران ايراني از اصول و مباني فرهنگ غرب و سست شدن پايههاي ايمان اسلامي مردم بود. بالاخره، اين مدرسه بعد از به توپ بستن مجلس با حذف نام دوشيزه، به شرط ثبتنام از دختران 4 تا 6 سال دوباره شروع به کار کرد. 28
از جمله مدارس ديگري که قابل ذکر است، مدرسه ناموس 29 به مديريت طوبي آزموده است که در سال 1286ﻫ . ش با استفاده از تجارب مدرسه دوشيزگان و با وفق دادن برنامههاي درسي مدرسه با عرف و اعتقادات جامعه، از جمله تدريس قرآن و برقراري مجالس روضهخواني، شروع به کار کرد که بدون مشکل حادي به کار خود ادامه داد. 30
طبق خبري که در روزنامه ايران نو درج شده است، مدرسه ديگري به نام ناصريه در تهران افتتاح شد که دروسي چون فارسي، عربي، جغرافي، حساب، فرانسه و اقسام مختلفه صنعت از قبيل خياطي، کاموادوزي، و عکاسي تدريس ميشد. 31
سالهاي بعد، مدارسي چون تربيت بنات، صدريه، عصمتيّه، 32 حسنات،33 و فرحية نوباوگان 34 نيز تأسيس شدند. در سال 1331ﻫ . ق، نشريه شکوفه که متعلق به زنها بود، فهرستي از اسامي شصت و سه مدرسة دخترانه را در تهران منتشر کرد که حدود دو هزار وپانصد دانشآموز داشتند. در اين نشريه اعلام شده بود که از هر هفت تن محصل تهراني، يک تن دختر است
در پي گسترش مدارس دخترانه در سال 1329ﻫ . ق ار طرف حکيمالملک ــ وزير معارف وقت ــ به منظور انتظام امور مدارس نسوان، سيدحسين سعادت ــ يکي از آزاديخواهان ــ به عنوان مديرکل نسوان تعيين شد. 36 و در سال 1297 ﻫ ش، نصيرالدوله، ــ وزير معارف کابينه وثوقالدوله ــ به تأسيس يک دارالمعلمات و ده دبستان دخترانه اقدام کرد. 37 بعدها با اجراي سياست مذکور نوبت به پرورش زناني از خود ايرانيان بود که با فراگيري آموزشهاي نوين در خصوص علوم تربيتي به اداره اين تشکيلات بپردازند.
بعد از توسعه مدارس نسوان، براي اولين بار زناني چون صديقه دولتآبادي به منظور تحصيلات عاليه عازم خارج کشور شده، و با فراگيري آموزشهاي نوين، به خصوص درباره علوم تربيتي به منظور پياده کردن آن در ايران تلاش کرد. نکته مهم در زمان حضور دولتآبادي در فرانسه، عضويت وي در مجمع بينالمللي تساوي حقوق زنان 38 در سال 1926م 1304ﻫ . ش و مقارن با اولين سال سلطنت رضاشاه در ايران است. صديقه دولتآبادي دختر حاج ميرزا هادي دولتآبادي در سال 1300 ﻫ . ق در اصفهان متولد شد و پس از يک دوره تعليم و تربيت و آموزش در محيط خانواده در سن پانزده سالگي با اعتضادالحکما ازدواج کرد. پدر وي از رهبران بابيه اصفهان بود که در پي مخالفتهاي مردمي به تهران عزيمت کرد. وي پس از مدتي اقامت در تهران به اصفهان بازگشت و در تشکيل انجمنهاي زنانهاي چون شرکت خواتين اصفهان و شرکت آزمايش بانوان، دخيل بود. وي همچنين روزنامه زبان زنان را در سال 1299 ﻫ . ش تأسيس کرد. در فرودين 1301ﻫ . ش از راه کرمانشاه، بغداد، بيروت و حلب به پاريس رفت و در سال 1927م در رشتة تعليم و تربيت فارغالتحصيل شد. در 1926م در کنگرة بينالمللي زنان در پاريس به نمايندگي زنان ايران شرکت جست و پس از شش سال در سال 1307ﻫ . ش به ايران بازگشت و بدون رعايت حجاب به مدت دو سال، مدارس را از نظر تشکيلات، ملاحظه و نواقص آن را بر اساس تعليماتي که ديده بود، رفع کرد. سپس مدتي رياست بازرسي کلية مدارس دختران را بر عهده داشت. بعد از سالها فعاليت در مدارس نسوان، در سال 1315ﻫ . ش به سرپرستي کانون بانوان (که موضوع مورد بحث ماست) برگزيده شد. وي خواهر يحيي دولتآبادي از رجال مشهور مشروطيت در ايران است. دولتآبادي در سن هشتاد و پنج سالگي فوت کرد و در وصيتنامه خود نوشت: «... در مراسم تشييع جنازهام حتي يک زن با حجاب شرکت نکند. زناني را که با چادر بر سر مزار من بيايند، هرگز نميبخشم.» 39
بنابه گزارشي که در سال 1314 ﻫ . ش به وزارت امور خارجه ارسال شده است، از سال 1307ه . ش تا 1314 ﻫ . ش، تأسيس و گسترش مدارس نسوان، شتاب بيشتري گرفت:
تاکنون [1314 ] زنها ميتوانستند در مدارس ابتدايي و متوسطه تحصيل کنند و تعليمات عالي براي آنها وجود نداشت. اخيرآ از طرف وزارت معارف اجازه ورود به مدارس عالي به زنان داده شده است. 40 در تعليمات نسوان در ظرف پانزده سال اخير، پيشرفتهاي جالب توجهي رخ داده است و اکنون، دبستانها و دبيرستانهاي زيادي در سرتاسر کشور براي زنها وجود دارد. اکنون (58700) دختر در مدارس ابتدايي و مکاتب مشغول تحصيل هستند و عده زنهايي که به آموزگاري اشتغال دارند، به دو هزار نفر بالغ ميشود. عده دختراني که در مدارس متوسطه تحصيل ميکنند، متجاوز از 3479 نفر و عده دبيران زن (معلم متوسطه) بيش از 295 نفر ميشود. عده زيادي از دختران نيز در مدارس صنعتي، فنون نقاشي و خياطي و دفترداري و ماشيننويسي را ميآموزند». 41
اثرات چنين وضعيتي، چه در عرصة سياست و چه در عرصه فرهنگ و تعليم و تربيت از ديد ناظران خارجي نيز به دور نماند. در سلسله مطالبي که به صورت پاورقي، با عنوان «مکتوب يک نفر انگليسي مشهور» در روزنامه ايران نو چاپ ميشد، به اين موارد، چنين اشاره شده است: «زنهاي اينجا ]ايران[ خيلي آزادتر از آن هستند که گمان ميرود. و خيلي بيشتر از مردها در سياست و پلتيک مداخله و اشتراک دارند...» 42
در کنار تلاش براي گسترش مدارس نسوان، روزنامهها به انعکاس اخباري در جهت مقايسه زنان ايران با ملل ديگر از جمله زنان ژاپني و اروپايي ميپرداختند. در مقالهاي با عنوان «نسوان ايران و ژاپون» در روزنامه ايران نو، ضمن ذکر خبر تأسيس دانشگاه مخصوص زنان و مقايسه حال و روز زنان ايراني با زنان ژاپني و ساير ملل ديگر، خواهان تأسيس مدارس خانهداري و تربيت اطفال براي نسوان شده ودر نهايت به اين نتيجه ميرسد که: «ملت بسته به خانواده و خانواده بسته به نسوان است.» 43
توجه به لوايح و سخناني که در مدارس و روزنامهها بيان ميشد و شعارهايي که روند حضور زنان را در عرصه اجتماع به تصوير ميکشيد و از طرف ديگر با تبليغاتي چون استفاده از مصنوعات وطني و توصيه به صرفهجويي به زنان ايراني در کنار اشتغال آنها در جامعه، در برخورد اول و بدون در نظر گرفتن اقدامات بعدي، بارقهاي از اميد و آرزو در ذهن خواننده نقش ميبندد امازماني که نوبت به ارائه الگوهاي عملي و چگونگي پياده کردن آن ايدهها ميرسد، جز پيروي و دنبالهروي بيحساب از اقدامات زنان اروپايي و به تبع آن، ژاپن، مصر و ترکيه، الگوي ديگري مطرح نميشود. و متأسفانه، حتي شعارهايي چون خودکفايي اقتصادي و توجه به فرهنگ خودي بعد از انقضاي تاريخ مصرفشان در کنار سيل واردات خارجي و مصرفزدگي زنان، بياثر و به فراموشي سپرده شدند.
1. بيبيخانم استرآبادي، معايبالرجال، 1312، ص 62 .
2. ميرزا عبداللهخان. تربيت البنات. ترجمه و اقتباس، تهران، مطبعة مبارکة شاهنشاهي، 1323ﻫ ق، ص5-2 .
3. قاسم امين. زن امروز. ترجمة مهذب، تهران، چاپخانة مرکزي وزارت فرهنگ، بيتا، ص 114 .
4. مقالة «تربيت بنات»، روزنامة حبلالمتين. 5 جماديالثانيه 1324ﻫ . ق ش 46 و نيز روزنامة ايران. يکشنبه نهم شهريور 1297ش / 24 ذيقعده 1336 ﻫ . ق سال دوم، ش 293 و نيز مقالاتي در روزنامة حديد با اين عناوين چاپ شد: «الرجال قوامون علي النساء»: روزنامة حديد، 5 جماديالثانيه 1323ﻫ .ق سال اول، ش 6، ص 8 و «در فرايض مربيان حقيقي مردان يعني نسوان»، همان، 25 رجب 1323ﻫ .ق سال اول، ش 13، ص 6-4 و «وخامت ناداني مادران»، همان، 9 شعبان 1323ﻫ .ق سال اول، ش 15، ص 3-2 و «طلبالعلم فريضه علي کل مسلم و مسلمة»، همان، 26 رجب 1324، سال دوم، ش 13، ص 2-1 .
5. ژزي خانم (ژوزفين). «اساس انقلاب اجتماعي، تربيت زنان». روزنامة کاوه. شوال 1338ﻫ .ق، ش 6، ص 7-6 و نيز «فلج شقي، پستي حالت اجتماعي زنان»: همان، غره ربيعالثاني 1339ﻫ .ق، سال پنجم، ش 12، ص 2-1 .
6. «تربيت از گهواره تا لحد همراه است». روزنامه دانش. پنجشنبه 24 رمضان 1328ﻫ . ق، ش 2، ص 3-2 .
7. «زنان و علوم». مجله زبان زنان. 20 محرم 1338ﻫ . ق، ش 7، ص 2-1 .
8. «خواهران بيدار شويد». همان، ش 11، ص 1 .
9. همان، 9 شوال 1338ﻫ . ق، سال دوم، ش 14، ص 3-2 .
10. «فقر ابدي نتيجه بيعلمي است». مجله نسوان. آذرماه 1306ش، سال هفتم، ش 12، ص 480-478 .
11. فريدون کشاورز. نقش تعليم و تربيت در عفت و پاکدامني. همان، ص 444-441 و نيز بنگريد به مجله دختران ايران. خرداد 1311، سال اول، ش 3، ص 7-3 و مقالة «در پاسخ به اظهارنظر دلشاد خانم در مورد عدم ترقي زنان، مجله عالم نسوان، خرداد 1306ش، سال هفتم، ش 6، ص 210-208 و نيز مقالة «عمر بگذشت و بمرديم در اين کنج قفس»، همان فروردين 1306، سال هفتم، ش 4، ص 147-143 .
12. خانم منگنه در سال 1282ﻫ . ش، متولد و در رشتة روانشناسي کودک در دانشگاه بيروت تحصيل و معلوماتي در حدود ليسانس کسب کرده است. وي صاحب امتياز مجلة بيبي بود و يکي از پايهگذاران جمعيت نسوان وطنخواه ميباشد...، مجله زنان ايران. بولتن سازمان زنان ايران، سال 1353، ش 370، ص3 .
13. نورالهدي منگنه. «لزوم تربيت نسوان». مجلة جمعيت نسوان وطنخواه. 1302ش، سال اول، ش 1، ص 11-4 .
14. بدرالملوک بامداد. هدف پرورش زنان. ص 122 .
15. مريم رفعتزاده (ناهيد). «لزوم تعليم زنان». نشريه جهان زنان. ميزان 1300ش .
16. عباس خاقاني. تحول آموزش و پرورش در ايران. تهران، مؤسسة مطالعات تحقيقات اجتماعي، بيتا، ص23 به نقل از ناصر تکميل همايون، همان، ص 38-37 .
17. ميرزا صالح شيرازي. سفرنامة ميرزا صالح شيرازي. به تصحيح و کوشش اسماعيل رائين، تهران، روزن، 1347، ص 344 .
18. ناصر تکميل همايون. همان، ص 38 .
19. عبدالحسين ناهيد. همان، ص 16-14، همچنين مدرسة دخترانه فرانکوپرسان در تاريخ 1287ش به وسيلة يوسفخان ريشار مؤدبالملک تأسيس شد. پدر يوسفخان از معلمين فرانسوي دارالفنون در زمان ناصرالدينشاه بود. به اين مدرسه بعدها در زمان وزارت نصيرالدوله، اولين کلاسهاي دارالمعلمات ايران ضميمه شد. به نقل از بدرالملوک بامداد. زن ايراني از انقلاب مشروطيت تا انقلاب سفيد. ج 1، ص 45. به نظر ميرسد با تشکيل مدارس ملي و مردمي که متأسفانه در عمل، ادامهدهندة همان سياست مدارس خارجي در ايران بودند، و با تشکيل دارالمعلمات که صنيعالدوله ــ وزير معارف کابينه وثوقالدوله ]عاقد قرارداد تحتالحمايگي ايران توسط انگليسيها[ مجري آن بود، ديگر لزومي در برپا بودن مدارس خارجي که ميتوانست حساسيتهايي را نيز برانگيزد، وجود نداشت.
20. فخري قويمي. کارنامه زنان مشهور ايران از قبل از اسلام تا عصر حاضر. تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1352، ص 128 .
21. اولين مدارس نوع دوم، ابتدا به صورت دولت پا گرفت که اولين نمونة آن، تأسيس مدرسه دخترانهاي در سال 1897م در چالياس کرمان بود. ناصر تکميل همايون، همان، ص 40 و نيز ال پي الول ساتن، رضاشاه کبير يا ايران نو. ترجمة عبدالعضيم صبوري، تهران، تابش، 1337، ص 345-343 .
22. هما رضواني. لوايح آقا شيخ فضلالله نوري. تهران، نشر تاريخ ايران، 1362، ص 33-27 .
23. افضل وزير و نرجس مهرانگيز ملاح. همان، ص 16.
24. هما رضواني. همان.
25. روزنامة تمدن. 27 ربيعالاول 1325ﻫ. ق، سال اول، ش 15، ص 3-2 .
26. «لايحه يکي از خوانين». روزنامة حبلالمتين. 22 رجب 1325، سال اول، شمارة 105، ص 6-4 .
27. همان.
28. فخري قويمي، همان، ص 133-131 .
29. همان، ص 135-133 .
30. بدرالملوک بامداد. همان، ص 43-41 .
31. روزنامه ايران نو. 21 ربيعالاول 1328ﻫ . ق، سال اول، ش 168، ص 1 .
32. سازمان زنان ايران. زن ايراني از شاليزار تا وزارت. تهران، سازمان زنان ايران، 1350، ص17 .
33. فخري قويمي. همان، ص 144-141 .
34. رباب حسيني. «مدارس نسوان از آغاز تا سال 1314». مجلة گنجينه اسناد، بهار، 1370، سال اول، دفتر اول، ص 88-83 .
35. روزنامة شکوفه، غره شهر صفرالمظفر 1332ﻫ . ق، س دوم، ش 20، صص 4-3 .
36. روزنامه ايران نو. 29 محرمالحرام 1329 ﻫ . ق، سال دوم، ش 82، ص 2 .
37. بدرالملوک بامداد. همان،ص 62، فخري قديمي. همان، ص 149-148 و ال پي الول ساتن، همان، ص 357 .
38. منوچهر خدايار محبي. همان، ص 127-125، و نيز «ذکر اخبار ترقيات نسوان» مجلة عالم نسوان، فروردين 1306ﻫ . ش، سال هفتم، ش چهارم، ص 158 .
39. فخري قويمي. همان، ص 109، و منوچهر خدايار محبي، همان، ص 127- 125 و شمسالملوک جواهرکلام، زنان نامي اسلام و ايران. تهران، بينا، 1338، ص 42-40 و نيز منصوره پيرنيا، سالار زنان ايران. امريکا، واشنگتن، مهر ايران، 1995م / 1374ش، ص 68 .
40. اولين دختراني که وارد دانشگاه شدند، شامل: 1. شمسالملوک مصاحب 2. بدرالملوک بامداد 3. شاهزاده کاوسي 4. سراجالنساء از هندوستان 5. مهرانگيز منوچهريان 6. زهرا اسکندري 7. بتول سميعي 8. طوسي حائر 9. شايسته سادق 10. تاجالملوک نخعي 11. فروغ کيا 12. زهرا کيا بودند. بدرالملوک بامداد.
41. سازمان اسناد ملي ايران. سند شمارة 109004 (سند شمارة 1) گزارش به وزارت امور خارجه، ص 4.
42. «مکتوب يک نفر انگليسي مشهور، مکتوب يازدهم». همان، دوشنبه 20 جماديالاول 1328ﻫ . ق، سال اول، شمارة 217، ص 3-2 .
43. «نسوان ايران و ژاپن». همان، سهشنبه 4 شوالالمکرم، 1327 ﻫ . ق، سال اول، ش 44، ص 1.
نخستين اشارهها به تعليمات و تربيت همهجانبه زنان در عصر قاجار، ديدگاهي است که بيبيخانم استرآبادي نويسنده معايبالرجال در جواب نويسنده کتاب تأديب النسوان ارائه ميکند. وي در شرط تربيت مينويسد:
چون انواع و اقسام از خواص و عوام، زن و مرد، خوب و بد، هر دو ميباشند، صفات حميده و رذيله، از همه و همه مشاهده ميشود. اگر بايد تربيت بشوند، همه بايد بشوند. تربيت هم موقوف به تمام قوانين تمدن، تدين، ملتيّه، و دولتيّه، شرعيّه و عرفيّه، کشوريّه و لشکريّه ميباشد. 1
در کتاب ديگري که در زمان مظفرالدينشاه به نام تربيت البنات نگارش مييابد، کفالت امور خانواده، حفظ نوع بشر و تربيت اطفال... در گرو تعليم و تربيت زنان دانسته شده است. 2 و در نوشتههاي اشخاصي چون قاسم امين مصري که از مناديان رفع حجاب و آزادي زنان به سبک و شيوه غربي بود و ترجمههايي که از آثار وي در ايران منتشر شد، همه تحولات در درجه اول منوط به تحصيل و تعليم زنان بود.3
روزنامهها و مجلات عصر قاجار، به ويژه بعد از مشروطيت در سطحي وسيع از طريق نامهها و مقالاتي که از نيازهاي جامعه به تحصيل دختران سخن ميراندند، 4 از جمله اين نشريات، روزنامه کاوه است که در برلين چاپ ميشد. در مقالهاي که در اين روزنامه با عنوان «اساس انقلاب اجتماعي؛ تربيت زنان» به قلم همسر اروپايي محمدعلي جمالزاده ــ نويسنده معروف ــ به نام ژزي خانم (ژوزفين) نوشته شده است، نکاتي به چشم ميخورد که حائز اهميت است. مطلب وي شامل اظهار مسرت از گسترش مدارس دخترانه در طهران، تأکيد بر حقوق و تکاليف زنان همچون مردان در جامعه، مقايسه پيشرفتهاي زنان اروپا و امريکا با ديگر نقاط دنيا، تأکيد بر پيشرو بودن زنان ژاپني در آسيا با تأسيس دارالفنون زنان که «در سال 1907م، محصلههاي ژاپني در آن سي ودو هزار نفر» بوده است و نيز بيان مطالبي در ردّ نظريات کساني که کم وزني مغز زنان را دليل نقص آنان ميدانند، بود. 5
وي سپس به دستهبندي گروههاي مخالف با آزادي و تعليم و تربيت زنان پرداخته و به اين نتيجه ميرسد که با تربيت و تعلم زنان، علاوه بر محيط خانوادگي، کشور نيز از تبعات تربيت علمي آنان برخوردار خواهد شد و نهايت اينکه، خوشبختي و بدبختي زنان در گرو تلاش آنان است. همانگونه که «زنهاي فرنگي، اين کار را پرداخته و اين راه را يافته و هر روز در ميدان شرافت گوي تازهاي ميربايند».
مهمترين تلاش فرهنگي براي آمادگي اذهان عمومي در جهت تحصيل و تعليم زنان توسط خود زنان، در روزنامههاي مخصوص آنان بود. نکته مهم اينکه در اولين روزنامهها، اين مباحث به صورت جامعهنگر و متأثر از جو فرهنگي ايران و با نوعي موضعگيري ملي در برابر رخنه اثرات سوء فرهنگ غربي همراه است.
روزنامه شکوفه که يکي از اين روزنامههاست «جلوگيري از تحصيل دختران را در ممالک مستبد، اول سِرُمي که بر ضد ميکرب آزادي و ترقي يک مملکت و پيشرفت خيالات ظالمانه» به کار ميرود، تلقي ميکند. 6
در مجلة ديگر يعني زبان زنان، تعليم و تربيت زنان، راهي براي دستيابي آنان به تعصب ملي چنانکه در زنان امريکا و اروپا به وجود آمده است، 7 انگاشته شده و متذکر ميشود که «بيداري خواهران هموطن با کسب معارف، حتي در علوم فني که فقط مردان بدان اشتغال دارند، به دست خواهد آمد.» 8 و همچنين، تحصيل علم معاش را براي بانوان از ضروريات ميداند. 9
در مجلة عالم نسوان، در مقالهاي با عنوان «فقر ابدي نتيجه بيعلمي است»، ضمن تشبيه علم به گنج شايگان به وصف حال زناني ميپردازد که به خاطر عقايد خانوادگي و تعصبات ناشي از آن، دور از علم و تحصيل ماندهاند. 10 در مقالهاي با عنوان «نقش تعليم و تربيت در عفت و پاکدامني زنان» بيان ميشود که «بيسوادي و جهل زنان، نداشتن تربيت صحيح خانوادگي مردان، از عوامل قوي انحطاط اخلاقي به شمار ميروند و از اين رو علاقهمندان به اين آب و خاک بايد توجه کاملتري به تربيت زنان نمايند.» 11
در مراحل بعدي، اهداف تعليم و تربيت نسوان با ابعاد مختلف آن مو شکافي و عرضه ميشود: نورالهدي منگنه 12 در مقالهاي اعتلاء و ترقي زنان در راه تمدن را در سه محور علم، تربيت و اخلاق ذکر ميکند که با تحقق آن، در فرزندان و اطفال آنان نيز متجلي خواهد شد. 13 در نگاه تجددمآبانه به تربيت زنان اين اهداف مورد نظر بوده است: «سلامت و چابکي جسم، موزوني اندام، رشد قوه عاقله و توسعه فکر، پرورش و راهنمايي احساسات و تمايلات، تهذيب اخلاق و عادات مفيد، اطلاعات علمي، آشنايي به وظايف خانوادگي و عمليات خانهداري، مهيا کردن دانشآموزان براي اينکه در موقع لزوم بتوانند، پيشه و شغلي مطابق استعداد روحي و جسمي خود پيدا کنند». 14 نکته حائز اهميت در جهتگيريهاي فکري و فرهنگي مجلاتي چون زبان زنان، عالم نسوان و... درباره اهداف و چگونگي انتشار آنها سخن خواهيم گفت ــ و زنان تجددمآبي نظير بدرالملوک بامداد و ديگران، تأسي به الگوهاي رفتاري زن غربي است که در قالب فريبنده اعتلاي معنوي زنان ايراني تعقيب ميشد.
اقدامات بعدي در سالهاي بعد نشان داد، شعارهايي که در لزوم تعليم زنان مطرح ميشد و حاکي از رسيدن آنان به مرحلهاي که از ضعيفه بودن و ناقصالعقل تلقي شدن، رهايي يافته و شريک زندگاني مردان 15 محسوب ميشوند وهم و خيالي بيش نبود و علاوه بر آنکه آنان را شريک زندگاني مردان نساخت، بلکه اسير مسير و جريان تجددمآبي و ظاهر انديشي غربي نيز کرد.
از آنجا که ورود اثرات فرهنگي ـ اجتماعي تمدن غرب، در همه زمينهها جامعه ايران را تحت پوشش خود قرار داد، مقوله آموزش و فرهنگ نيز از اين امر مستثني نبود. نظام آموزشي در ايران به شيوه سنتيِ مکتبخانه بود و در تمام دوره قاجاريه و حتي تا دوره پهلوي نيز پا به پاي روشهاي نوين آموزشي در جامعه حضور داشت. بيشتر زنان و دختران نيز از طريق اين مکتب خانهها به يادگيري سواد و تحصيل علوم متداول زمان ميپرداختند.
نکته قابل طرح در دوره قاجاريه و اوايل پهلوي اين است که پراکندگي و تراکم مکتبخانهها با درجه اعتقادات مذهبي و ملي مردم و ميزان رسوخ فرهنگ اروپايي رابطه مستقيمي داشت. در اين زمينه، ارائه آماري در مورد ميزان و پراکندگي مکتبخانههاي (ذکور و اناث و مختلط) در ايران در سال تحصيلي 10-1309 ميتواند مفيد باشد:
محل
تعداد مکتب
خراسان
575 باب
فارس و بنادر جنوب
252 باب
گيلان
219 باب
تهران و حومه
190 باب
ناحيه غرب ايران
137 باب
اصفهان
128 باب
آذربايجان
119 باب
قم و محلات
112 باب
مازندران
109 باب
کرمان
105 باب
خوزستان
97 باب
قزوين
61 باب
خمسه
49 باب
ساوه
35 باب
گلپايگان و خمين و خوانسار
31 باب
کاشان
23 باب
عراق (اراک)
22 باب
سمنان
16 باب
يزد
11 باب
شاهرود
9 باب
استرآباد
5 باب
دامغان
4 باب
جمع
2309 باب 16
در کنار آموزش به شيوه سنتي، فکر رواج آموزش و پرورش زنان به سبک غربي، از اوايل دوره قاجاريه شکل گرفت. اين امر، نتيجه مسافرتها و آشناييهاي سياحان ايراني و مشاهده روشهايي که براي آموزش دختران اروپايي به کار گرفته ميشد، بود. از جمله اين افراد ميرزا صالح شيرازي است که در سالهاي 1819-1816م در انگلستان به سر برد. وي به ويژه درباره آموزش دختران گزارشاتي از آموختن زبانهاي مختلف انگليسي، فرانسه، ايتاليايي، لاتين و همچنين «خواندن و ساز زدن» «خياطي و آداب خانهداري و طريقه رفتار با شوهران و منسوبان آنها» ارائه داد و چنين نوشت که «اهالي ولايت مجبور هستند که تحصيل کنند.» 17
از سوي ديگر، رفت و آمد اروپاييان نيز زمينه را براي تأسيس آن نوع مدارس در ايران آماده ساخت. به طور کلي، بعد از اين آشناييها و تحول در سطح و روش سوادآموزي، دو نوع از مدارس تاسيس شد: نوع اول، مدارسي که خارجيان تأسيس ميکردند که بيشک داراي صبغه استعماري و ضد ديني بودند. نوع دوم، مدارسي بودند که ايرانيان با عشق و علاقه وطني، ولي متأثر از نظام آموزش و پرورش اروپايي تأسيس ميکردند که برخي از آنها با نظام سنتي تعليمات ايراني کمابيش هماهنگي داشت و بسياري از آنها به کلي از تداوم فرهنگي بريده بودند که احتمالا، سرّ اصلي عدم باروري آموزش در جامعه معاصر ايراني را بايد در آن جستجو کرد. 18
از مدارس نوع اول مخصوص دختران، ميتوان به مدرسه امريکاييان در اروميه در سال 1214ﻫ. ش اشاره کرد که در پي آن امريکاييان مدرسهاي ديگر در تهران با موافقت ناصرالدين شاه، به شرط نپذيرفتن دختران مسلمان در آن مدرسه، تأسيس کردند. و در پايان در سال 1254ﻫ. ش، اجازه شاه براي نامنويسي دختران مسلمان در مدرسه را نيز کسب کردند. بعدها در مشهد، تبريز، رشت و همدان نيز چنين مجوزي به آنها داده شد. مواد درسي اين مدارس، زبان خارجي، حساب، تاريخ، جغرافيا، خانهداري بود. فرزندان بزرگان و دولتمردان جزء اولين شاگردان اين مدارس بودند. 19
بعدها انگليسيها بيشتر در نواحي جنوبي کشور و فرانسويها در تهران توسط ميسيون کاتوليکهاي فرانسوي، مدرسه سن ژوزف را در سال 1265ش که بعدها به ژاندارک تغيير نام يافت، تأسيس کردند. 20
تأسيس مدارس از نوع دوم، 21 همزمان با برقراري مشروطيت آغاز شد اولين مدرسه از اين دست، توسط بيبيخانم وزير اف (استرآبادي) با نام دوشيزگان در سال 1324ﻫ. ق در زمان تصدي وزارت معارف توسط صنيعالدوله آغاز به کار کرد. به جهت روندي که در تربيت غيرديني دختران در اين مدارس در پيش گرفته شده بود و آموزش و پروش غربي معيار اصلي آنها بود، از طرف روحانيوني چون حاج شيخ فضلاللّه نوري 22 نوري و سيدعلي شوشتري 23 با مخالفت شديدي روبرو شد و آنها تأسيس چنين مدارسي را «مايه وحشت و حيرت رؤسا و ائمه جماعت و قاطبه مقدسين و متدينين» 24 دانستند.
اگرچه مخالفان شيخ فضلاللّه، علت اصلي صدور لايحه مخالفت با تأسيس مدارس دخترانه را استفاده از کلمه دوشيزه در نام مدارس عنوان کردند 25 و در روزنامهها و نشريات آن زمان، با نوشتن مقالات متعددي به مقابله با نظر شيخ فضلالله و همفکرانش پرداختند، 26 اما به نظر ميرسد که علت اصلي مخالفت اين روحانيون، همانگونه که در مقالات اعتراضآميز مخالفان شيخ نيز پيداست،27 زمينهسازي اين مدارس در گرايش و پيروي زنان و دختران ايراني از اصول و مباني فرهنگ غرب و سست شدن پايههاي ايمان اسلامي مردم بود. بالاخره، اين مدرسه بعد از به توپ بستن مجلس با حذف نام دوشيزه، به شرط ثبتنام از دختران 4 تا 6 سال دوباره شروع به کار کرد. 28
از جمله مدارس ديگري که قابل ذکر است، مدرسه ناموس 29 به مديريت طوبي آزموده است که در سال 1286ﻫ . ش با استفاده از تجارب مدرسه دوشيزگان و با وفق دادن برنامههاي درسي مدرسه با عرف و اعتقادات جامعه، از جمله تدريس قرآن و برقراري مجالس روضهخواني، شروع به کار کرد که بدون مشکل حادي به کار خود ادامه داد. 30
طبق خبري که در روزنامه ايران نو درج شده است، مدرسه ديگري به نام ناصريه در تهران افتتاح شد که دروسي چون فارسي، عربي، جغرافي، حساب، فرانسه و اقسام مختلفه صنعت از قبيل خياطي، کاموادوزي، و عکاسي تدريس ميشد. 31
سالهاي بعد، مدارسي چون تربيت بنات، صدريه، عصمتيّه، 32 حسنات،33 و فرحية نوباوگان 34 نيز تأسيس شدند. در سال 1331ﻫ . ق، نشريه شکوفه که متعلق به زنها بود، فهرستي از اسامي شصت و سه مدرسة دخترانه را در تهران منتشر کرد که حدود دو هزار وپانصد دانشآموز داشتند. در اين نشريه اعلام شده بود که از هر هفت تن محصل تهراني، يک تن دختر است
در پي گسترش مدارس دخترانه در سال 1329ﻫ . ق ار طرف حکيمالملک ــ وزير معارف وقت ــ به منظور انتظام امور مدارس نسوان، سيدحسين سعادت ــ يکي از آزاديخواهان ــ به عنوان مديرکل نسوان تعيين شد. 36 و در سال 1297 ﻫ ش، نصيرالدوله، ــ وزير معارف کابينه وثوقالدوله ــ به تأسيس يک دارالمعلمات و ده دبستان دخترانه اقدام کرد. 37 بعدها با اجراي سياست مذکور نوبت به پرورش زناني از خود ايرانيان بود که با فراگيري آموزشهاي نوين در خصوص علوم تربيتي به اداره اين تشکيلات بپردازند.
بعد از توسعه مدارس نسوان، براي اولين بار زناني چون صديقه دولتآبادي به منظور تحصيلات عاليه عازم خارج کشور شده، و با فراگيري آموزشهاي نوين، به خصوص درباره علوم تربيتي به منظور پياده کردن آن در ايران تلاش کرد. نکته مهم در زمان حضور دولتآبادي در فرانسه، عضويت وي در مجمع بينالمللي تساوي حقوق زنان 38 در سال 1926م 1304ﻫ . ش و مقارن با اولين سال سلطنت رضاشاه در ايران است. صديقه دولتآبادي دختر حاج ميرزا هادي دولتآبادي در سال 1300 ﻫ . ق در اصفهان متولد شد و پس از يک دوره تعليم و تربيت و آموزش در محيط خانواده در سن پانزده سالگي با اعتضادالحکما ازدواج کرد. پدر وي از رهبران بابيه اصفهان بود که در پي مخالفتهاي مردمي به تهران عزيمت کرد. وي پس از مدتي اقامت در تهران به اصفهان بازگشت و در تشکيل انجمنهاي زنانهاي چون شرکت خواتين اصفهان و شرکت آزمايش بانوان، دخيل بود. وي همچنين روزنامه زبان زنان را در سال 1299 ﻫ . ش تأسيس کرد. در فرودين 1301ﻫ . ش از راه کرمانشاه، بغداد، بيروت و حلب به پاريس رفت و در سال 1927م در رشتة تعليم و تربيت فارغالتحصيل شد. در 1926م در کنگرة بينالمللي زنان در پاريس به نمايندگي زنان ايران شرکت جست و پس از شش سال در سال 1307ﻫ . ش به ايران بازگشت و بدون رعايت حجاب به مدت دو سال، مدارس را از نظر تشکيلات، ملاحظه و نواقص آن را بر اساس تعليماتي که ديده بود، رفع کرد. سپس مدتي رياست بازرسي کلية مدارس دختران را بر عهده داشت. بعد از سالها فعاليت در مدارس نسوان، در سال 1315ﻫ . ش به سرپرستي کانون بانوان (که موضوع مورد بحث ماست) برگزيده شد. وي خواهر يحيي دولتآبادي از رجال مشهور مشروطيت در ايران است. دولتآبادي در سن هشتاد و پنج سالگي فوت کرد و در وصيتنامه خود نوشت: «... در مراسم تشييع جنازهام حتي يک زن با حجاب شرکت نکند. زناني را که با چادر بر سر مزار من بيايند، هرگز نميبخشم.» 39
بنابه گزارشي که در سال 1314 ﻫ . ش به وزارت امور خارجه ارسال شده است، از سال 1307ه . ش تا 1314 ﻫ . ش، تأسيس و گسترش مدارس نسوان، شتاب بيشتري گرفت:
تاکنون [1314 ] زنها ميتوانستند در مدارس ابتدايي و متوسطه تحصيل کنند و تعليمات عالي براي آنها وجود نداشت. اخيرآ از طرف وزارت معارف اجازه ورود به مدارس عالي به زنان داده شده است. 40 در تعليمات نسوان در ظرف پانزده سال اخير، پيشرفتهاي جالب توجهي رخ داده است و اکنون، دبستانها و دبيرستانهاي زيادي در سرتاسر کشور براي زنها وجود دارد. اکنون (58700) دختر در مدارس ابتدايي و مکاتب مشغول تحصيل هستند و عده زنهايي که به آموزگاري اشتغال دارند، به دو هزار نفر بالغ ميشود. عده دختراني که در مدارس متوسطه تحصيل ميکنند، متجاوز از 3479 نفر و عده دبيران زن (معلم متوسطه) بيش از 295 نفر ميشود. عده زيادي از دختران نيز در مدارس صنعتي، فنون نقاشي و خياطي و دفترداري و ماشيننويسي را ميآموزند». 41
اثرات چنين وضعيتي، چه در عرصة سياست و چه در عرصه فرهنگ و تعليم و تربيت از ديد ناظران خارجي نيز به دور نماند. در سلسله مطالبي که به صورت پاورقي، با عنوان «مکتوب يک نفر انگليسي مشهور» در روزنامه ايران نو چاپ ميشد، به اين موارد، چنين اشاره شده است: «زنهاي اينجا ]ايران[ خيلي آزادتر از آن هستند که گمان ميرود. و خيلي بيشتر از مردها در سياست و پلتيک مداخله و اشتراک دارند...» 42
در کنار تلاش براي گسترش مدارس نسوان، روزنامهها به انعکاس اخباري در جهت مقايسه زنان ايران با ملل ديگر از جمله زنان ژاپني و اروپايي ميپرداختند. در مقالهاي با عنوان «نسوان ايران و ژاپون» در روزنامه ايران نو، ضمن ذکر خبر تأسيس دانشگاه مخصوص زنان و مقايسه حال و روز زنان ايراني با زنان ژاپني و ساير ملل ديگر، خواهان تأسيس مدارس خانهداري و تربيت اطفال براي نسوان شده ودر نهايت به اين نتيجه ميرسد که: «ملت بسته به خانواده و خانواده بسته به نسوان است.» 43
توجه به لوايح و سخناني که در مدارس و روزنامهها بيان ميشد و شعارهايي که روند حضور زنان را در عرصه اجتماع به تصوير ميکشيد و از طرف ديگر با تبليغاتي چون استفاده از مصنوعات وطني و توصيه به صرفهجويي به زنان ايراني در کنار اشتغال آنها در جامعه، در برخورد اول و بدون در نظر گرفتن اقدامات بعدي، بارقهاي از اميد و آرزو در ذهن خواننده نقش ميبندد امازماني که نوبت به ارائه الگوهاي عملي و چگونگي پياده کردن آن ايدهها ميرسد، جز پيروي و دنبالهروي بيحساب از اقدامات زنان اروپايي و به تبع آن، ژاپن، مصر و ترکيه، الگوي ديگري مطرح نميشود. و متأسفانه، حتي شعارهايي چون خودکفايي اقتصادي و توجه به فرهنگ خودي بعد از انقضاي تاريخ مصرفشان در کنار سيل واردات خارجي و مصرفزدگي زنان، بياثر و به فراموشي سپرده شدند.
1. بيبيخانم استرآبادي، معايبالرجال، 1312، ص 62 .
2. ميرزا عبداللهخان. تربيت البنات. ترجمه و اقتباس، تهران، مطبعة مبارکة شاهنشاهي، 1323ﻫ ق، ص5-2 .
3. قاسم امين. زن امروز. ترجمة مهذب، تهران، چاپخانة مرکزي وزارت فرهنگ، بيتا، ص 114 .
4. مقالة «تربيت بنات»، روزنامة حبلالمتين. 5 جماديالثانيه 1324ﻫ . ق ش 46 و نيز روزنامة ايران. يکشنبه نهم شهريور 1297ش / 24 ذيقعده 1336 ﻫ . ق سال دوم، ش 293 و نيز مقالاتي در روزنامة حديد با اين عناوين چاپ شد: «الرجال قوامون علي النساء»: روزنامة حديد، 5 جماديالثانيه 1323ﻫ .ق سال اول، ش 6، ص 8 و «در فرايض مربيان حقيقي مردان يعني نسوان»، همان، 25 رجب 1323ﻫ .ق سال اول، ش 13، ص 6-4 و «وخامت ناداني مادران»، همان، 9 شعبان 1323ﻫ .ق سال اول، ش 15، ص 3-2 و «طلبالعلم فريضه علي کل مسلم و مسلمة»، همان، 26 رجب 1324، سال دوم، ش 13، ص 2-1 .
5. ژزي خانم (ژوزفين). «اساس انقلاب اجتماعي، تربيت زنان». روزنامة کاوه. شوال 1338ﻫ .ق، ش 6، ص 7-6 و نيز «فلج شقي، پستي حالت اجتماعي زنان»: همان، غره ربيعالثاني 1339ﻫ .ق، سال پنجم، ش 12، ص 2-1 .
6. «تربيت از گهواره تا لحد همراه است». روزنامه دانش. پنجشنبه 24 رمضان 1328ﻫ . ق، ش 2، ص 3-2 .
7. «زنان و علوم». مجله زبان زنان. 20 محرم 1338ﻫ . ق، ش 7، ص 2-1 .
8. «خواهران بيدار شويد». همان، ش 11، ص 1 .
9. همان، 9 شوال 1338ﻫ . ق، سال دوم، ش 14، ص 3-2 .
10. «فقر ابدي نتيجه بيعلمي است». مجله نسوان. آذرماه 1306ش، سال هفتم، ش 12، ص 480-478 .
11. فريدون کشاورز. نقش تعليم و تربيت در عفت و پاکدامني. همان، ص 444-441 و نيز بنگريد به مجله دختران ايران. خرداد 1311، سال اول، ش 3، ص 7-3 و مقالة «در پاسخ به اظهارنظر دلشاد خانم در مورد عدم ترقي زنان، مجله عالم نسوان، خرداد 1306ش، سال هفتم، ش 6، ص 210-208 و نيز مقالة «عمر بگذشت و بمرديم در اين کنج قفس»، همان فروردين 1306، سال هفتم، ش 4، ص 147-143 .
12. خانم منگنه در سال 1282ﻫ . ش، متولد و در رشتة روانشناسي کودک در دانشگاه بيروت تحصيل و معلوماتي در حدود ليسانس کسب کرده است. وي صاحب امتياز مجلة بيبي بود و يکي از پايهگذاران جمعيت نسوان وطنخواه ميباشد...، مجله زنان ايران. بولتن سازمان زنان ايران، سال 1353، ش 370، ص3 .
13. نورالهدي منگنه. «لزوم تربيت نسوان». مجلة جمعيت نسوان وطنخواه. 1302ش، سال اول، ش 1، ص 11-4 .
14. بدرالملوک بامداد. هدف پرورش زنان. ص 122 .
15. مريم رفعتزاده (ناهيد). «لزوم تعليم زنان». نشريه جهان زنان. ميزان 1300ش .
16. عباس خاقاني. تحول آموزش و پرورش در ايران. تهران، مؤسسة مطالعات تحقيقات اجتماعي، بيتا، ص23 به نقل از ناصر تکميل همايون، همان، ص 38-37 .
17. ميرزا صالح شيرازي. سفرنامة ميرزا صالح شيرازي. به تصحيح و کوشش اسماعيل رائين، تهران، روزن، 1347، ص 344 .
18. ناصر تکميل همايون. همان، ص 38 .
19. عبدالحسين ناهيد. همان، ص 16-14، همچنين مدرسة دخترانه فرانکوپرسان در تاريخ 1287ش به وسيلة يوسفخان ريشار مؤدبالملک تأسيس شد. پدر يوسفخان از معلمين فرانسوي دارالفنون در زمان ناصرالدينشاه بود. به اين مدرسه بعدها در زمان وزارت نصيرالدوله، اولين کلاسهاي دارالمعلمات ايران ضميمه شد. به نقل از بدرالملوک بامداد. زن ايراني از انقلاب مشروطيت تا انقلاب سفيد. ج 1، ص 45. به نظر ميرسد با تشکيل مدارس ملي و مردمي که متأسفانه در عمل، ادامهدهندة همان سياست مدارس خارجي در ايران بودند، و با تشکيل دارالمعلمات که صنيعالدوله ــ وزير معارف کابينه وثوقالدوله ]عاقد قرارداد تحتالحمايگي ايران توسط انگليسيها[ مجري آن بود، ديگر لزومي در برپا بودن مدارس خارجي که ميتوانست حساسيتهايي را نيز برانگيزد، وجود نداشت.
20. فخري قويمي. کارنامه زنان مشهور ايران از قبل از اسلام تا عصر حاضر. تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1352، ص 128 .
21. اولين مدارس نوع دوم، ابتدا به صورت دولت پا گرفت که اولين نمونة آن، تأسيس مدرسه دخترانهاي در سال 1897م در چالياس کرمان بود. ناصر تکميل همايون، همان، ص 40 و نيز ال پي الول ساتن، رضاشاه کبير يا ايران نو. ترجمة عبدالعضيم صبوري، تهران، تابش، 1337، ص 345-343 .
22. هما رضواني. لوايح آقا شيخ فضلالله نوري. تهران، نشر تاريخ ايران، 1362، ص 33-27 .
23. افضل وزير و نرجس مهرانگيز ملاح. همان، ص 16.
24. هما رضواني. همان.
25. روزنامة تمدن. 27 ربيعالاول 1325ﻫ. ق، سال اول، ش 15، ص 3-2 .
26. «لايحه يکي از خوانين». روزنامة حبلالمتين. 22 رجب 1325، سال اول، شمارة 105، ص 6-4 .
27. همان.
28. فخري قويمي، همان، ص 133-131 .
29. همان، ص 135-133 .
30. بدرالملوک بامداد. همان، ص 43-41 .
31. روزنامه ايران نو. 21 ربيعالاول 1328ﻫ . ق، سال اول، ش 168، ص 1 .
32. سازمان زنان ايران. زن ايراني از شاليزار تا وزارت. تهران، سازمان زنان ايران، 1350، ص17 .
33. فخري قويمي. همان، ص 144-141 .
34. رباب حسيني. «مدارس نسوان از آغاز تا سال 1314». مجلة گنجينه اسناد، بهار، 1370، سال اول، دفتر اول، ص 88-83 .
35. روزنامة شکوفه، غره شهر صفرالمظفر 1332ﻫ . ق، س دوم، ش 20، صص 4-3 .
36. روزنامه ايران نو. 29 محرمالحرام 1329 ﻫ . ق، سال دوم، ش 82، ص 2 .
37. بدرالملوک بامداد. همان،ص 62، فخري قديمي. همان، ص 149-148 و ال پي الول ساتن، همان، ص 357 .
38. منوچهر خدايار محبي. همان، ص 127-125، و نيز «ذکر اخبار ترقيات نسوان» مجلة عالم نسوان، فروردين 1306ﻫ . ش، سال هفتم، ش چهارم، ص 158 .
39. فخري قويمي. همان، ص 109، و منوچهر خدايار محبي، همان، ص 127- 125 و شمسالملوک جواهرکلام، زنان نامي اسلام و ايران. تهران، بينا، 1338، ص 42-40 و نيز منصوره پيرنيا، سالار زنان ايران. امريکا، واشنگتن، مهر ايران، 1995م / 1374ش، ص 68 .
40. اولين دختراني که وارد دانشگاه شدند، شامل: 1. شمسالملوک مصاحب 2. بدرالملوک بامداد 3. شاهزاده کاوسي 4. سراجالنساء از هندوستان 5. مهرانگيز منوچهريان 6. زهرا اسکندري 7. بتول سميعي 8. طوسي حائر 9. شايسته سادق 10. تاجالملوک نخعي 11. فروغ کيا 12. زهرا کيا بودند. بدرالملوک بامداد.
41. سازمان اسناد ملي ايران. سند شمارة 109004 (سند شمارة 1) گزارش به وزارت امور خارجه، ص 4.
42. «مکتوب يک نفر انگليسي مشهور، مکتوب يازدهم». همان، دوشنبه 20 جماديالاول 1328ﻫ . ق، سال اول، شمارة 217، ص 3-2 .
43. «نسوان ايران و ژاپن». همان، سهشنبه 4 شوالالمکرم، 1327 ﻫ . ق، سال اول، ش 44، ص 1.