PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تاریخچه تمدن ایران



sorna
11-27-2010, 03:04 PM
تاریخچه تمدن ایران


ايرانيان از بيش از 10 هزار سال پيش داراي تمدن بوده‌اند. از اين رو، ريشه‌ي بسياري از دستاوردهاي بشر را در اين تمدن مي‌توان يافت. براي مثال، نخستين ابزار ريسندگي و بافندگي در غار كمربند، نزديك بهشهر، يافت شده است كه به 7 هزار سال پيش از ميلاد مسيح بازمي‌گردد. به علاوه، در قديمي‌ترين بخش‌هاي شهر باستاني شوش، كه در خوزستان قرار دارد، سوزن‌هاي سوراخ‌دار پيدا شده است.

اين دستاوردهاي و نوآوري‌هاي ديگري كه در دوران‌هاي بعدي رخ داد، صنعت پارچه و پوشاك ايران را پيشتاز و سرآمد جهانيان كرد. جالب است بدانيد اسكندر مقدوني، با آن‌كه به ايران حمله و آن را اشغال كرده بود، لباس ايراني مي‌پوشيد. در اين جا به برخي از نوآوري‌هاي ايرانيان در زمينه‌ي پوشاك و پارچه اشاره مي‌شود.

كت و شلوار
ايرانيان نخستين مردماني بودند كه كت آستين‌دار و شلوار مي‌پوشيدند. مردمان تمدن‌هاي ديگر، بابلي‌ها، آشوري‌ها، يوناني‌ها و رومي‌ها، شلوار نمي‌پوشيدند و حتي يوناني‌ها ايرانيان را به خاطر شلوارهاي رنگي‌شان مسخره مي‌كردند. ايرانيان حتي نوعي شلوار ويژه‌ي سواركاري نيز داشتند كه تنگ و چسبان بود و اغلب از چرم ساخته مي‌شد.

شلوار در اصل شروال خوانده مي‌شد. عرب‌ها آن را سروال ناميدند و جمع آن را سراويل مي‌گويند. در تركي و كردي نيز شروال گفته مي شود. مجارهاي آن را شلواري (Schalwary) مي‌گويند. به زبان لاتين، سارابارا (Sarabara) گفته مي‌شد. واژه‌ي انگليسي Pajama (پاجاما) از واژه‌ي پاي جامه ساخته شده است كه از واژه‌هاي فارسي كهن است.

پوشش زنان
ايرانيان از ديرباز به پاكدامني اهميت مي‌دادند و زنان ايراني پوشيده با چادر يا پوشش‌هاي ديگري كه بخش‌هايي از موها را مي‌پوشاند و تنه را در بر مي‌گرفت، در ميان مردان ظاهر مي‌شدند. در يك مهر سنگي استوانه‌اي كه از دوره‌ي هخامنشي برجاي مانده و اكنون در موزه‌ي لوور فرانسه نگهداري مي‌شود، شاهزاده‌ي ايراني و نديمه‌هايش ديده مي شود كه شاهزاده چادر و نديمه‌ها سرپوش دارند. در طرحي كه روي سنگي در ارگيلي تركيه نقش بسته است، زن ايراني باپوشش چادر و سوار بر اسب ديده مي‌شود. حتي سرپوش‌هاي پارچه‌اي دوره‌ي هخامنشي از زير برف‌هاي منطقه‌ي پازريك روسيه پيدا شده است. (يادآوري مي‌شود، سرزمين‌هايي كه نام برديم، بخشي از امپراطوري پهناور پارس‌ها بودند.)

http://uploader.ir/persianfun/iranianbastan/3809314.jpg (http://patoghu.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.persianfun.ir% 2Fjoin%2F)
اثر يك مهر هخامنشي كه در موزه‌ي لوور فرانسه نگهداري مي‌شود.
http://uploader.ir/persianfun/iranianbastan/3227232.jpg (http://patoghu.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.persianfun.ir% 2Fjoin%2F)
تصوير بازسازي شده با رايانه
گلدوزي
نقش زدن بر پارچه و لباس از ديرباز در ايران مرسوم بود. در تابوت سنگي اسكندر كه در موزه‌ي استامبول نگهداري مي‌شود، ايرانيان شلوارهايي با پارچه‌هاي زيبا پوشيده‌اند كه طرح دار و گاهي نقش‌هايي از گل‌ها دارند. گل‌دوزي در دوره‌ي صفويه به شكوفايي رسيد به نحوي كه هنرمندان روم شرقي (امپراتوري بيزانس) طرح‌هاي ايراني را بر لباس‌هاي فاخر نقش مي‌زدند. حتي ريشه‌ي عنصرهاي اصلي گلدوزي امروزي نيز به ايران بازمي‌گردد كه از راه كشورهاي ساحل درياي مديترانه به ايتاليا و اسپانيا رفته و بعدها در سرزمين‌هاي ديگر مورد توجه قرار گرفته است.

http://uploader.ir/persianfun/iranianbastan/4677073.jpg (http://patoghu.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.persianfun.ir% 2Fjoin%2F)
خشايارشاه و همراهانش
ابريشم ايراني
بافتن پارچه از ايران آغاز شده و تا دروه‌ي صفوي از مهم‌ترين فرآورده‌هاي صادراتي ايرانيان بوده است. با آن كه بافت ابريشم به چيني‌ها بازمي‌گردد، ابريشم ايراني در دوره‌ي ساسانيان به چنان كيفيت و ظرافتي رسيده بود كه چيني‌ها نيز از ايران پارچه‌ي ابريشمي وارد مي‌كردند. برخي از پارچه‌هاي ايراني كه ويژه‌ي اسقف‌ها تهيه شده، هنوز در گنجينه‌هاي كليساهاي اروپا نگهداري مي‌شود.

ردپاي شكوه صنعت پارچه‌بافي را در واژه‌هاي ايراني كه به زبان‌هاي مختلف راه‌يافته است، مي‌توان پيدا كرد.
در زبان عربي: ديباج (از واژه‌ي ديباگ به مفهوم زري ابريشمي) و استبرق (از واژه‌ي ستبرگ به مفهوم نوعي پارچه‌ي ابريشمي)
در زبان انگليسي: Tafta (از واژه‌ي تافته به مفهوم نوعي پارچه‌ي ابريشمي) Chintz (از واژه‌ي چيت به مفهوم نوعي پارچه)
در زبان روسي: Izarbaf (از واژه‌ي هزارباف به مفهوم پارچه‌ي زري گلابتون) و Partcha (از واژه‌ي پارچه)

لباس ورزش
ايرانيان نخستين مردماني هستند كه از لباس ورزشي استفاده مي‌كردند. چوگان ورزش باستاني و مورد علاقه‌ي ايرانيان بود. چوگان بازان نوعي پيراهن نيم‌آستين و شلوار تنگي مي‌پوشيدند تا هنگاه بازي راحت‌تر باشند. جنس پيراهن چوگان بازي را نيز نوعي انتخاب كرده بودند تا كم‌تر عرق كنند. انگليسي‌ها در سال‌هاي استعمار هندوستان در آن سرزمين با چوگان و لباس نيم آستين آشنا شدند و آن را به خود به اروپا بردند كه بعدها به آمريكا نيز راه يافت و به تي‌شرت‌هاي امروزي منجر شد.

لباس شوايه‌ها
در دوره‌ي اشكانيان و ساسانيان مردان جنگي خود و اسبانشان را زره پوش مي‌كردند. در تاق بستان، در كرمانشاه، سربازي زره‌پوش سوار بر اسب زره‌پوش بر پهنه‌ي سنگ كنده‌كاري شده است كه با ديدن آن به ياد شواليه‌هاي اروپايي مي‌افتيم. در واقع، شواليه‌هاي اشكاني سرمشق شواليه‌هاي اروپايي قرار گرفتند.

http://uploader.ir/persianfun/iranianbastan/687169.jpg (http://patoghu.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.persianfun.ir% 2Fjoin%2F)
شواليه ساساني
نوآوري‌هاي ديگر
دستكش: گزنفون، تاريخ‌نگار يوناني با ايرانياني روبه‌رو شده بود كه دستهايشان را در پوست‌هاي ضخيم و قاب‌هايي نگه مي‌داشتند. نمونه‌هايي از دستكش‌هاي زينتي در موزه‌ي ايران باستان نگهداري مي‌شود.
انوع كلاه: ايرانيان از ديرباز كلاه‌هاي گوناگوني مي‌پوشيدند كه نشان‌دهنده‌ي موقعيت اجتماعي آنان بود. كلاه پاپ‌ها و حتي تاج برخي از پادشاهان قديم اروپا، برگرفته از كلاه و تاج‌ پادشاهان ايران است.
چكمه : پوشيدن چكمه‌هاي چرمي از زمان هخامنشيان مرسوم بود و حتي ژوستي‌نين، امپراتور روم شرقي، چكمه‌هاي ايراني مي‌پوشيد.
شال: هنوز هم در زبان انگليسي به همين نام خوانده مي‌شود (shawl) و نوع مردانه و زنانه‌ي آن هر دو نوآوري ايراني هستند.

http://uploader.ir/persianfun/iranianbastan/2325177.jpg (http://patoghu.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.persianfun.ir% 2Fjoin%2F)
آن سه خرمند: طرحي از سه مغ زردشتي كه براي شست‌ و شو و معطر كردن عيسي مسيح(ع) دعوت شده يودند. اين تصوير موراييك، بر ديوار كليساي سنت اپالينار در شهر راون ايتاليا نقش بسته است.

sorna
12-02-2010, 12:45 AM
شهر سوخته یکی از بزرگترین تمدن های حاشیه ی هیرمند



"شهر سوخته" در ۵۶ کیلومتری نیمروز باختری (جنوب غربی) زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه ی جادهی زابل - زاهدان قرار گرفته و دیرینگی آن به پنج هزار سال می رسد. زمانی که ماشین به راه خاکی سمت چپ جاده می پیچد،چشمها شهر سوخته را جستجو می کند.شهری با دیوار هایی کوتاه.چندین تپه به هم چسبیده که بلندیشان از زمین های اطراف هفت، هشت، ده متر است، گاهی هم تا دوازده متر و حتا هجده متر می رسد. شهری که در زمان اوج شکوه و زندگانی اش۱۵۱ هکتار وسعت و نزدیکهشت هزار نفر جمعیت داشته است که حالا خرابه ای است پر از پاره های سفال و گاه سنگ و فلز.

این شهر در دوران زندگانی ۱۴۰۰ ساله ی خود چهار دوره ی تمدنی و ماندگاری (استقراری) داشته و سه بار دچـار آتـش سوزی شده است که در آخـرین آتش سـوزی شاید به طور کامل سوخته و از بین رفته است. این شهر یک بار در سال ۲۷۰۰ پ.گ و یک بار در ۲۴۰۰ پ.گ ترسایی دچار آتش سوزیگشته است. اما شاید اینها هیچکدام دلیل از بین رفتن شهر نبوده است.
شهری بدون جنگ که حتا یک بارو در آن وجود ندارد.با مردمانی آرام که در میان پیکره هایکشف شده تا کنون فقط یکی از آنها به قتل رسیده است و سر بریده آن در زیر پایش قرار دارد.اینشهرهیچگاه مورد تهاجم قرار نگرفته است. و همچنین این شهر به دور از منطقه های زلزله خیز بوده است.
پیدا است که شهر، سرسبز و آباد بوده است. این شهر در بلندترین نقطه ی شمال باختری دلتای قدیمی هیرمند، بهره مند از آب و سبزی، قرار داشته و شایدفقط با تغییر مسیر رودخانه هیرمند وخشکیدن دلتای رود مردمشهر رفته اند و شهر متروکه شده است.

رودخانه ی هیرمند در ۸۰۰۰ سال گذشته ۱۱بار تغییر مسیر داده که زابل روی آخرین دلتای آن بنا شده است.

دکتر سید منصور سید سجادی، معبد های متعلق به دوره دوم و چهارم سکونت (۴۸۰۰ سال پیش)، پیکره های مسطح به دیوار چسبانده شده به شکل گاو، آثاری از استقرار۴۱۰۰سال پیش، مصطبه خشتی و منطقه صنعتی، بناهای یادمانی و گورستان را از جمله کشف های این محوطه باستانیبرشمرد. (البته در چند سال پیش!)

این شهرکه از آن به عنوان «مادر شهر» نیمه یخاوری (شرق) فلات ایران یاد می شود، از ارزشمندترین محوطه های باستانی ایران واز عجایب باستان شناسی به شمار می رود و شاید مهم ‌ترین دلیل آن، بزرگی و شکوه این شهر است.
کاوش های باستان شناسی در این محوطه ی باستانی نشان داده است که شهر سوخته رابط فرهنگی بزرگی میان خاور تا باختر (شرق تا غرب) آسیا بوده است و همین موضوع شهر سوخته را به یکی از بزرگترین شهرهای تجاریپنج هزار سال پیش ایران تبدیل کرده است.

حوزه ی تمدنی هیرمند - شهر سوخته - از زابل تا شهر کابل در افغانستان ادامه دارد و از سویخاور به حوزه یسند در پاکستان و از سویباختر نیز با تمدن هایی چون جیرفت، به باختر(غرب) آسیا و تمدن هایخوزستان و میان رودان، منتهی می شود.

حدود پنج هزار سال پیش چه در ایران و چه خارج از آن (از رودخانه ‌ی سند گرفته تا عراق و میان رودان)، شهرهایی به این بزرگی انگشت ‌شمار بوده ‌اند. در یادمان ‌های بجا مانده از تاریخ ایران هم، امروزه تنها یکی، دو شهر را می ‌شناسیم که قابل مقایسه با شهر سوخته باشند.
آن زمان در عصر مفرغ تنها چهار شهر دیگر بوده که این قدر گسترده بوده اند. انشان در فارس، اور در میان رودان، شوش در دشت خوزیان و موهنجودارو در دشت سند.
اما تنها، مساله ‌ی پهناوری و گستردگی نیست که شهر سوخته را به یکی از شگفتی‌ های دنیای باستان تبدیل کرده است، مهم‌ تر از بزرگی شهر، یافته ‌های گوناگون آن است. این یافته ‌ها، به آن اندازه‌ ای گوناگون ‌اند، که هر باستان ‌شناسی را شگفت زده می ‌کند. آثار باستانی در این شهر، به شکل معجزه ‌آسایی خوب باقی مانده‌اند و آگاهی ‌های فراوانی را به ما منتقل کرده‌ اند.

ساکنان شهر سوخته دارای یک جامعه ی متمدن بوده‌اند. به گواهی آثار کشف شده ی موجود، تمدن در شهر سوخته، در سطح بسیار بالایی قرار داشته است.

۳۰ تا۴۰هزار گور، قدیمی ترین و نخستین نمونه ی جراحی جمجمه و مغز در ایران و جهان با مواد پلشت بر، نخستینمعرق کاری در دنیا،سنـگهای صیـقلی، ۱۲ نـوع بافت پارچـه یک رنگ و چند رنـگ با بافتهای بسیار پیشرفته، قلاب ماهیـگیری،قالب کفش، نمونه های جالب و زیبای زیورآلات که بیانگر وجود تکنولوژی پیشرفته تولید جواهرات طلایی، مهره ها و گردنبندهای لاجوردی و طلایی می باشد وهمچنین نمونه ی مهرهای یافـت شده در تدفیـن های زنان در بـخش گورستانیکه بیانـگر نـقش زنان در مسائل مالی و تجاری است،همه و همه با بیش از پنج هزار سال قدمت،از دیگر یافته های این یادمان پنج هزار ساله است.


شهر سوخته پنج هزار سال پیش، کلان شهری در اوج تمدن و پیشرفت در هنر و صنعت بوده است.هنوز کسی نمی داند که نام اصلی آن چه بوده است. در واقع باستان شناسان هر چه بیشتر در این منطقه کاوش و حفاری می کنند، به سئوال های بی پاسخ بیشتری بر می خورند.

تپه هاى شهر سوخته شناخته شده ترین وبزرگ ترین شهر دوران آغاز تاریخ و مهمترین مرکز استقرار و در حقیقت مرکزاجتماعى، سیاسى و فرهنگى تمام منطقه نیمروز خاوری (جنوب شرق) ایران طى هزاره هاى چهارم تا دوم پیشاز گاهشماری ترسایی است.در بقایاى این شهر، لوله هاى سفالى براى انتقال آب و یا دفع فاضلابیافت شده است. کشف خانه هاى منظم در نخستین فصل کاوش، بیانگر وجود نوعىبرنامه ریزى شهرى در این شهر است.


پهناوری "شهر سوخته" و یافته های کاوشگران، این محوطه باستانی را از صورت یک محوطه عادی دوران مفرغ خارج کرده و به این نتیجه رسانده که زندگی در"شهر سوخته" با دوران آغاز شهرنشینی در فلات مرکزی ایران و میان رودان همزمان است.

نام شهر سوخته

این نام، نام جدیدی است و قدمت تاریخی چندانی ندارد. برپایه ی متن‌ های موجود، سابقه ی این نام به کمابیش ۱۵۰ سال پیش برمی ‌گردد. در آن زمان، یک سرهنگ انگلیسی به نام کلنل بیت از این منطقه بازدید می ‌کرده است که راهنما های محلی این نام را به کار برده‌اند، که ثبت شده و این نخستین باری است که این منطقه به این نام ثبت شده است.
(البته حتما این نام از این حد کهن تر است و براستی که در چندین سده ی گذشته باید که به این نام خوانده می شده و در دو سده ی گذشته زمانی که انگلیسی ها آمدن این نام ثبت شد!)
اما در درازای تاریخ، این شهر سه بار دچار آتش‌ سوزی ‌های بزرگ شد، یک بار حدود ۴۷۰۰ سال پیش برابر با ۲۷۰۰ پ.گ و بار دوم، کمابیش۴۴۰۰ سال پیش برابر با ۲۴۰۰ پ.گ و شاید برای آخرین بار در سال ۱۸۰۰ پ.گ سوخته و از بین رفته است. این سوختگی ‌ها تا آن‌جاست که هنوز پس از سده ها، آثار آن را می ‌توان در کاوش ‌ها مشاهده کرد. از این جهت‌، نام «شهر سوخته»، چندان خالی از مسما نیست.

اما هنوز هیچ کس از نام واقعی این شهر خبر ندارد وتنها در صورتى که باستان شناسان به بایگانى این شهر کهن دست پیدا کنند، از روىکتیبه ها شاید بتوان به نام حقیقى آن پى برد.
سند یا کتیبه ای که نام واقعی و قدیمی این شهر را مشخص کند، هنوز به دست نیامده است.

sorna
12-02-2010, 12:47 AM
ايران، سرزميني با تمدن 7 هزار ساله

حدود هفت هزار سال پيش، تمدنهايی در جلگه های مرکزی ايران در حال شکل گرفتن بود. در مورد اين تمدن ها اطلاعات زيادی در دست نيست. باستان شناسان توانسته اند آثار شگفت انگيزي از اين تمدن ها را در تپه های باستانی سيلک (نزديک کاشان)، مارليک (جنوب گيلان) و حسنلو (جنوب درياچه اروميه) و همچنين شهر سوخته در استان سيستان و بلوچستان بيابند.
اخيراً زيگورات (معبد) عظيمي بهمراه اشيايی سنگی در نزديکی جيرفت در استان کرمان کشف شده است. باستان شناسان با تحقيق روی اين آثار حدس می زنند که هزاران سال پيش در جيرفت تمدنی بسيار غنی، برابر و حتی برجسته تر از قديمی ترين تمدن های شناخته شده در جهان (يعني تمدن سومر) شکوفا بوده است.



http://www.iiketab.com/ebook/1001324/2.gif




کوزه سفالي6000 ساله
محل کشف: تپه های سيلک (sialk)
محل نگهداری: موزه متروپوليتن نيويورک


http://www.iiketab.com/ebook/1001324/1.gif


کوزه سفالي پايه دار
محل کشف: تپه های حسنلو
محل نگهداری: موزه متروپوليتن نيويورک


شايد با ادامه اکتشافات و تحقيق بر روی اين آثار، باستان شناسان به اين نتيجه برسند که پس از اين بجاي بين النهرين عراق بايد ايران را مهد تمدن جهان ناميد.


http://www.iiketab.com/ebook/1001324/4.gif http://www.iiketab.com/ebook/1001324/3.gif

نمونه ظروف و اشياي سنگي – محل کشف: جيرفت
تمدن: ناشناخته
تمدن سومر و عيلام

حدود پنج هزار سال پيش (3000 سال قبل از ميلاد مسيح) اولين تمدن شناخته شده جهان در بين النهرين (سرزمينی حاصلخيز بين رودخانه های دجله و فرات در کشور عراق امروزی) شکل گرفت. نام اين تمدن سومر بود.
سومريان چندين شهر در کنار دجله و فرات ساختند. يکی از اين شهر ها «اور» نام داشت که بعد ها پايتخت سومری ها شد. اغلب ساکنان شهر اور کشاورز بودند ولی تعدادی هم به تجارت می پرداختند. آنها برای آنکه بتوانند حساب داد و ستد ها را نگه دارند، به نوشتن روی آوردند. سومری ها ابتدا برای نوشتن هر چيز، شکل آن را روی لوحه های گلی رسم می کردند، اما بعدها خط ميخی را اختراع کردند.

سومری ها پيشرفته ترين تمدن زمان خود بودند، آنها در آن زمان از ارابه های چرخ دار و گاو آهن استفاده می کردند.

در کتيبه هاي بجا مانده از سومريان به وقوع يک طوفان شديد اشاره شده است، برخي مورخان احتمال مي دهند اين كتيبه ها مربوط به طوفان حضرت نوح (ع) باشد.
در اين دوران، نخستين تمدن شناخته شده ايران زمين بنام تمدن عيلامی در کناره هاي رود کارون در حال شکل گرفتن بود. عيلاميان تحت تاثير تمدن سومری ها کم کم با شهر نشينی و نوشتن آشنا شدند.

از آثار تمدن عيلاميان می توان به زيگورات (پرستشگاه) چغازنبيل در نزديکی شوش (استان خوزستان) اشاره کرد. در ساخت اين زيگورات عظيم كه 50 متر ارتفاع دارد، ميليونها آجر بکار رفته است. زيگورات چغازنبيل يکي از مهمترين آثار باستاني ايران است که در سازمان يونسکو به ثبت رسيده و جزو ميراث جهانيان بشمار مي رود.


http://www.iiketab.com/ebook/1001324/5.gif


زيگورات (معبد) عظيم سومري ها در شهر اور
هم زمان با تمدن سومری ها، در کنار رود نيل تمدن مصر بتدريج شکل مي گرفت. حاکمان ستمگر مصر که فرعون ناميده می شدند با گرفتن ماليات های سنگين از مردم و استفاده از بردگان و اسيران جنگی، برای خود کاخ و آرامگاه های باشکوهی مي ساختند. اين آرامگاه هاي هرمي شكل امروزه به اهرام ثلاثه مصر مشهورند.


http://www.iiketab.com/ebook/1001324/6.gif


تنديس گاو سفالين - قدمت: 3000 ساله

http://www.iiketab.com/ebook/1001324/7.gif

چرخ ارابه چوبي - قدمت: 3200 ساله


تعدادي از اشياء کشف شده از زيگورات چغازنبيل – محل نگهداري: تهران - موزه ايران باستان



تمدن اکد
حکومت سومری ها قريب 700 سال ادامه داشت تا اينکه حدود 2300 سال قبل از ميلاد فردی بنام سارگون اول اکدی بر عليه پادشاهان سومر شوريد و توانست تمام شهرهای بين النهرين را به تصرف خود درآورد.
بعد از اينکه سارگون تمام بين النهرين را تصرف کرد، به کشورهای همسايه از جمله عيلام و آشور حمله کرد و پس از شکست آنها، اولين امپراطوری تاريخ را بنا نهاد. اما حکومت اکدی ها زياد دوام نياورد و با مرگ سارگون هرج و مرج تمام کشور را فرا گرفت.
عيلاميان از اين موقعيت استفاده کرده به تلافی حمله سارگون، به اکد تاختند. بعد از سقوط امپراطوری اکد، عيلاميان به کشور خود بازگشتند و شوش را پايتخت خود قرار دادند.


http://www.iiketab.com/ebook/1001324/8.gif



پيکره برنزي سارگون اول



اين داستان بارها و بارها در تاريخ تکرار شده است که بعد از مرگ يک پادشاه مقتدر، برای تصاحب قدرت و جانشينی، ميان بازماندگان جنگ داخلي در مي گيرد و هنگامی که هرج و مرج تمام مملکت را فراگرفت، همسايگان و دشمنان برای گرفتن انتقام يا به طمع ثروت به آنها حمله مي کنند.
با مرگ سارگون اول، قبايل وحشی چادر نشين از صحرای عرب به جنوب بين النهرين حمله کردند. اين قبايل به مرور زمان که با تمدن پيشرفته سومر و اکد آشنا شدند، شهر بابل را بنا کردند و نسل های بعدی تمدن باشکوه بابل را بوجود آوردند.


تمدن بابل و آشور

درحاليكه تمدن بابل در جنوب بين النهرين شكل مي گرفت، قوم وحشي و جنگجوي آشور به شمال بين النهرين حمله و آنجا را تصرف كردند. آشوريان با غارت ثروت همسايگان و بيگاري گرفتن اسيران، براي خود كاخ هاي بزرگي در شهرهاي آشور، نمرود و نينوا ساختند.
سالهای سال تمدن های عيلام، بابل و آشور با يكديگر مي جنگيدند. در يکي از اين جنگها، عيلامي ها توانستند آشوريان و بابليان را شکست دهند و بخشي از سرزمين آنها را تحت سيطره امپراطوري خود در بياورند. پس از گذشت چند قرن، سرانجام آشوريان و بابليان توانستند مناطق از دست داده را دوباره باز پس گيرند.


يکی از معروفترين پادشاهان بابل، حمورابی نام داشت. در زمان حکومت اين پادشاه (حدود 1800 سال قبل از ميلاد) بابل به شهري بزرگ و مترقی تبديل شد و جمعيت زيادی برای سکونت به بابل آمدند، بطوريکه پس از مدتی اين شهر پرجمعيت به سختی اداره می شد. به همين دليل و برای برقراری نظم، به دستور پادشاه (حمورابی) قوانينی را روی سنگ بزرگی نوشتند و آن را در ميدان شهر قرار دادند تا همه مردم آن را ببينند و دستوراتش را رعايت کنند.
حدود 1100 سال قبل از ميلاد، در يکي از جنگها که عيلاميان توانستند بابلي ها را شکست دهند، لوح حمورابي را بهمراه غنائم ديگر به شوش آوردند.




متاسفانه چند سال پيش فرانسويان، اين لوح سنگي بسيار گرانبها را از ايران سرقت و به موزه لوور پاريس منتقل کردند.






http://www.iiketab.com/ebook/1001324/9.gif


لوح حمورابی- پادشاه در مقابل خدای بابل ايستادهتا قوانين را از او بگيرد



پس از حمورابي، حاكم ستمگري بنام نمرود در بابل به سلطنت رسيد. در زمان پادشاهي او، حضرت ابراهيم (ع) به پيامبري برگزيده شد.
با مرگ حمورابي، آشوريان که از زير سلطه بابلي ها بيرون آمده بودند، کم کم خود را باز يافته و توانستند کشور مقتدري بوجود آورند. مردان جنگجوي آشور هر از چند گاهی به کشور های همسايه، حمله و اموالشان را غارت می کردند. يکي از پادشاهان بزرگ آنها بنام آشورنصيرپال دوم (حدود 850 قبل از ميلاد) با استفاده از روش هاي خشونت آميز و بي رحمانه چنان حکومتي در آشور برقرار کرد که نامش تا ساليان دراز در تمام عالم وحشت مي آفريد.
او در يکي از کتيبه هايش آورده: «شهر را تسخير کردم، 600 تن از جنگجويان را از دم تيغ گذراندم، 3000 اسير را زنده زنده در آتش سوزاندم، همه را کشتم، پوست حاکم شهر را کندم و سپس آنرا بر فراز ديوار شهر پهن کردم...»
از ديگر پادشاهان آشور می توان از سارگون دوم (حدود 700 قبل از ميلاد) و آشوربانی پال دوم (حدود 650 قبل از ميلاد) نام برد. سارگون دوم در خورساباد و آشوربانی پال در نينوا کاخهای مجلل و باشکوهی ساختند و در ورودی اين کاخ ها، مجسمه های غول پيکری از موجودات افسانه ای بنام لاماسو (lamassu) قرار دادند. آشوريان از اين مجسمه های باشکوه که به شکل گاو های بالدار با سر انسان بودند براي حفاظت کاخ ها و ايجاد رعب و وحشت ميان دشمنان خود استفاده می کردند.
طرح جالبی که در اين مجسمه ها بکار رفته، اين است که لاماسو ها پنج پا دارند. اگر از پهلو به آنها نگاه کنيد، چهار پا دارند و اگر از روبرو نگاه کنيد دو پا خواهيد ديد. در هر دو حالت طرحی کامل و بدون نقص مشاهده می شود.
آشوريان داخل قصرهايشان نقش های برجسته زيادی حکاکی مي کردند. بيشتر اين نقش ها خوی وحشي، و جنگجويی و علاقه آنها را به شکار نشان می دهد.
ايرانيان بعدها شبيه اين مجسمه ها و نقش های برجسته را در کاخ هاي تخت جمشيد (پرسپوليس) ساختند.





http://www.iiketab.com/ebook/1001324/10.gif

لاماسو - مجسمه غول پيکر به شکل گاو بالدار با سر انسان


http://www.iiketab.com/ebook/1001324/11.gif


آشور باني پال در حال شکار شير – نقش برجسته، 600 سال قبل از ميلاد

محل نگهداري فعلي: موزه انگليس


از آنجا که خوی جنگجويی آشوريان در آشوربانيپال نيز وجود داشت، او هم شروع به توسعه قلمرو خود و حمله به همسايگان کرد. او به عيلام يورش برد و با ويران ساختن شهر شوش و قتل عام هزاران نفر از مردم بيگناه، تمدن باستانی عيلامی را از صحنه روزگار محو کرد (640 پيش از ميلاد).
در کتيبه اي که از آشورباني پال به مناسبت نابودي شوش بجا مانده، چنين آمده: «من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به دستور خدايان آشور گشودم. من وارد کاخ هايش شدم و هر آنچه از سيم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنيمت برداشتم... من همه آجرهاي زيگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزيين شده بود، شکستم... من معابد عيلام را با خاک يکسان کردم... من شوش را تبديل به ويرانه اي کردم و بر زمينش نمک پاشيدم... من دختران و زنان و همه مردان را به اسارت گرفتم... از اين پس ديگر کسي در عيلام صداي شادي مردم و صداي سُم اسبان را نخواهد شنيد».
اين ويرانگری و کشتار بی رحمانه آشورباني پال در ذهن ايرانيان باقي ماند تا اينکه در کمتر از نيم قرن بعد، مادها به رهبري هُوَخْشَتْرَه توانستند انتقام سختی از آشوريان بگيرند.
اقوام آريايي

حدود 2000 سال قبل از ميلاد گروهی از مردم شمال فلات ايران بخاطر يخبندانهای فصلی و برای بدست آوردن چراگاه های کافی برای دام هايشان، بسوی سرزمين هاي گرم جنوب مهاجرت کردند. اين مردم که آريايی نام داشتند در چند مرحله و بصورت گروه های جداگانه وارد فلات ايران و به تدريج جايگزين ساکنان قبلي شدند.
اقوام آريايی، سرزمينی را که وارد آن شده بودند، ايران يعنی سرزمين آريايی ها ناميدند. گروهی از آريايي ها بنام مادها در غرب، گروهی ديگر بنام پارس ها در جنوب (نزديک عيلامي ها) و گروه سوم بنام پارت ها در شمال شرقی ايران فعلی سكني گزيدند.
همانطور که گفته شد، قبل و همزمان با ورود آريايی ها، اقوام ديگری در ايران سكونت داشتند. از اين اقوام دارای تمدن (مثل جيرفت و مارليک و...) آثار اندكي بجا مانده است كه باستان شناسان سعی دارند اطلاعات بيشتری درباره آنها بدست آورند.
آريايي ها در ازاي کمک به پادشاهان عيلام در جنگ با آشوريان اجازه يافتند تا شهري براي خود بنا کنند؛ به اين ترتيب پارسها و مادها با گسترش نفوذ خود به سرزميني دست يافتند که بعدها به ميهن هميشگي آنها تبديل شد.

در اين دوران پيامبري بنام زرتشت ميان آريايي ها ظهور کرد. او مردم را به پيروي از اهورامزدا و جنگ با اهريمن (مظهر زشتي و دروغ) دعوت مي کرد.
اين پيامبر الهي تعليمات خود را بر سه پايه «پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک» بنا نهاد و اعتقاد به حيات دوباره (معاد) را در ميان پيروان خود تبليغ کرد.
اعتقادات و انديشه هاي زرتشت در گذر زمان در مجموعه اي بنام اوستا گردآوري شده است

http://www.iiketab.com/ebook/1001324/12.gif


با نابودي عيلاميان، قوم ماد که حامي خود را از دست داده بود، بارها از جانب آشوريان مورد هجوم واقع شد تا اينکه قبيله های مختلف ماد در دهکده ای بنام هگمتانه (اکباتان يا همدان امروزی) گرد هم آمدند و فردی بنام ديا اُکو را به فرمانروايي خود برگزيدند. بدين ترتيب اولين حكومت مادها بوجود آمد. با گسترش دولت ماد، هگمتانه به صورت شهري بزرگ در آمد و به عنوان پايتخت مادها انتخاب شد. پس از چندی، ديگر اقوام ايرانی (پارت ها و پارس ها) هم با مادها متحد شدند و توانستند دولتی بسيار قوی بوجود آورند.
با مرگ آشورباني پال (حدود 612 قبل از ميلاد)، نوه ديا اکو بنام هُوَخْشَتْرَه با پادشاه بابل (نابوپولوسار) متحد شد و بسوی آشور لشگر کشيد. آنها پس از جنگ های طولانی توانستند آشوريان را شکست دهند. هوخشتره و پادشاه بابل در خرابه هاي آشور پيماني را امضا کردند و براي تحکيم اين اتحاد، هوخشتره دختر خود آميتيس را به عقد پسر پادشاه بابل يعني بخت النصر در آورد. پس از آن سپاهيان ماد و بابل بسوي قلب امپراطوري آشور تاختند و در جنگي خونين نينوا را به تلي از خاک تبديل کردند. با سقوط نينوا، امپراطوري عظيم آشوريان که زماني نامش لرزه بر اندام همگان مي افکند، بسرعت و براي هميشه از هم فروپاشيد. پس از آن مادها و بابلي ها قلمرو آشوريان را بين خود تقسيم کردند. در زمان پادشاهی هوخشتره، ايرانيان توانستند بزرگترين پادشاهی غرب آسيا را بوجود آوردند.

http://www.iiketab.com/ebook/1001324/13.gif


قلمرو ايران در زمان پادشاهي هوخشتره
با سقوط دولت آشور، بابلي ها هم تصميم به کشورگشايی گرفتند. بخت النصر که به جاي پدر بر تخت پادشاهي نشسته بود، فرمان حمله به فينيقيه (لبنان و فلسطين امروزي) را صادر کـــرد. او در اين لشگر کشـی، اورشليم را به خاک و خون کشيـد و پس از خراب کـردن معبد حضرت سليمان، تعداد زيادی از يهوديان را اسير کرد و با خود بعنوان برده به بابل آورد.
بخت النصر در يکي از كتيبه هايش آورده: «فرمان دادم صدهزار چشم از كاسه درآورند و صدها هزار قلم پا را بشكنند. با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم. هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم. خانه ها را چنان كوفتم كه ديگر بانگ زنده اي از آنها برنخيزد.»
بخت النصر در عين حال كه به فتوحاتش ادامه مي داد، از توسعه و شكوه شهر بابل غافل نبود. به دستور او دورتادور شهر بابل را حصار بزرگی ساختند که ورودی آن از طريق دروازه ايشتار بود. او همچنين دستور احداث زيگوراتي عظيم را صادر کرد و مجسمه طلايي بسيار بزرگي از مردوک، خداي شهر بابل را ساخته و داخل معبد قرار داد. پس از آن پادشاهان بابل با حضور در معبد و گرفتن دستهاي مجسمه، خود را پادشاه بابل مي خواندند.



http://www.iiketab.com/ebook/1001324/14.gif




کاخ مجلل بخت النصر

sorna
12-02-2010, 12:48 AM
سقز واژه و وتاریخ:

آن چه از بیشتر دست نوشته ها و کتب تاریخی بر می آید،این است که سقز نام خود را از “سکاییان” یا “سکه” آنچنان که در بیشتر نوشته های آشوری نامیده شده اند گرفته است.
آن چه از بیشتر دست نوشته ها و کتب تاریخی بر می آید،این است که سقز نام خود را از “سکاییان” یا “سکه” آنچنان که در بیشتر نوشته های آشوری نامیده شده اند گرفته است.
درباره ی شهر سقز از نظر تاریخی عقاید و نظرات گوناگونی از مورخین و نویسندگان مختلف وجود دارد که بعضی از این نظرات علمی و با سندیت تاریخی و قابل قبول ترند و برخی نیز هیچگونه پایه ی علمی و عقلی و تاریخی ندارند.
در این جا برای رعایت اختصار و به خاطر گسترده نشدن حجم نوشته برای رد نظریات غیر منطقی از بحث در مورد آنها خودداری می شود و به چند نظریه از دسته اول بسنده می شود.

زمانی که سکاییان در جنوب دریاچه ی ارومیه در ناحیه ی ماننا مستقر بودند سقز پایتخت آنان بوده است.آقای”جلیل ضیاپور” در “مادها و بنیان گذاری نخستین پادشاهی در غرب ایران” ایزیرتو را همین سقز کنونی می داند،وی در ادامه دلیل آن را وجود دو قلعه از هفت قلعه ای که “نابورشاروسو” سردار آشوری در زمان”آشوربانیپال” نام برده است،در حوالی سقز می داند؛

قلعه ی زیویه
قلعه ی ورمیاته

“ژاک دومورگان” در جغرافیای غرب می نویسد که:سقز شهری قدیمی و کوچک است که سابق دارای استحکامات و برج و بارو بوده همچنین”دیاکنوف” در تاریخ ماد سقز را ناحیه ی فرعی (ب) از ناحیه (۳) از دوازده منطقه ای که بر اساس خط آب تقسیم بندی کرده می داند یعنی جنوب دریاچه ی ارومیه.
برخی دیگر معتقدند که واژه ی سقز برگرفته از نام”سیاکسار” یکی از پادشاهان مادی است که یونانیان او را “سیاکس″ خوانده اند.”عبدالحسین زرین کوب” در (روزگاران ۱۳۷۸) می نویسد که بقایای طوایف مختلف بومی و مهاجر قبل از ورود آریایی ها در نواحی سقز کنونی مستقر بوده اند و اتحادیه ی مانای را به وجود آورده بودند که آنچه به نام گنجینه ی زیویه در نزدیکی سقز در این اواخر به دست باستان شناسان بدست آمد نشانگر فرهنگ و هنر آنان می باشد؛در برخی منابع دیگر هم آمده که اقوام “لولوی” و ” زامودها” نیز که جزو تمدن “مانایی” هستند،محل سکونت اصلی آنان اطراف سقز بوده است.
“آندره گدار” مرکز تمدن “مانا” را در تپه ی “کاپلانتو”(قپلانتو) در جنوب سقز می دانست و “دیاکنوف” هم معتقد است که این مرکزیت در شمال غربی “مانا” یعنی ناحیه ای بین بوکان و سقز/با توجه به اینکه دست نوشته ها و آثار مکتوب از مادها و اقوام اولیه این ناحیه تا به حال به دست نیامده و با توجه به حجم و گوناگونی فرضیات در این باره ادامه ی بحث را به دست صاحبان فن می سپاریم باشد که با تلاش و کوشش فراوان چراغ راه تاریک تاریخ این مرز و بوم را بیفروزند.
در باره ی تاریخ نه چندان دور سقز یعنی حوالی سال ۱۳۱۰ یکی از تاریخ نویسان به نام (وقایع نگار کردستانی) سقز را یکی از بلوکات هفده گانه ی کردستان می داند که در بین شمال و غرب با سنندج بیست و چهار فرسنگ(هر فرسنگ معادل ۶ کیلومتر) فاصله داشته و یک قصبه و سیصد و شصت روستا را شامل می شده،همچنین او سقز را نزدیک به هزار و دویست و بیست و چهار خانوار تخمین زده است و جمعیت آن را سی و چهار هزار و بیست و چهار نفر سرشماری کرده است.
این شهر در آن زمان دارای سه حمام،ده مسجد،یک بازار و سه کاروان سرای معتبر بوده و عمارت با شکوه و پررونقی داشته که دارای اندرونی و بیرونی وسیعی بوده است،همچنین باغها و چشمه های فراوان و مردمی بافرهنگ داشته است.میزان مالیاتی را که این شهر باید می پرداخته حدود شش هزار و سیصد و پنج تومان بوده.بلوک کرفتو که یکی از بلوکهای هفده گانه بوده با جمعیتی نزدیک به هزار و ششصد نفر خود جزئی از بلوک سقز به شمار می رفته است.
موقعیت جغرافیایی:

شهرستان سقز در شمال استان کردستان واقع شده و دومین شهر این استان می باشد.
با وسعتی حدود ۴۴۴۴ کیلومتر مربع در شمال غرب،شمال و شمال شرق به ترتیب با شهرهای بوکان،شاهین دژ و تکاب(استان آذربایجان غربی)هم مرز می باشد،در شرق با دیواندره و در جنوب با مریوان مرز مشترک دارد،همچنین در حاشیه ی جنوب غربی به کردستان عراق چسبیده است و در غرب با شهر بانه همسایه است.
این شهر در “۴۶ درجه و ۱۷ دقیقه”طول جغرافیایی و “۳۶ درجه و ۱۴ دقیقه” عرض جغرافیایی از خط استوا واقع شده است.ارتفاع آن از سطح دریا ۱۴۷۶ متر است و نسبت به تهران “۲۵ درجه و ۲۷ دقیقه”طول غربی فاصله دارد.در ناحیه ای کوهستانی و مرتفع بین ارتفاعات نامنظم سلسله جبال زاگرس واقع شده،در جنوب این شهر کوههای “هیجانان” و در غرب آن کوههای “ملقرنی” گسترده اند.
“کوه بنفشه”با ارتفاع ۲۳۷۰ متر،”کوه گارین” با ارتفاع ۲۱۶۷ متر و “چهل چشمه” با ۳۱۳۷ متر،از مرتفعات مهم آن است.این کوهها در دوران اول همزمان با کوههای زاگرس،البرز و کپه داغ در خراسان به وجود آمده اند.با توجه به نقشه ی پوشش گیاهی ایران سال ۱۳۷۱ (مقیاس ۱:۹۰۰۰۰۰۰) این ناحیه دارای مراتع درجه یک و متوسط است.
مراتع درجه یک آن را در مناطق “خورخوره” و “سرشیو” می توان مشاهده کرد اما به دلیل عدم استفاده از سدها و آب بندیهای کافی و مناسب بر روی رودها و نهرها و عدم انجام اصولی و بموقع طرح های حفظ مرتع، مراتع این شهر به تدریج روبه کاهش است.هرچند که تقلیل نزولات جوی و متعاقب آن افزایش گرمای عمومی کره ی زمین هم مزید بر علت شده است.از نظر پوشش گیاهی دارای۲۴۰۰۰۰ هکتار مرتع،۷۰۰۰ هکتار جنگل و ۱۸۸۰۰۰ هزار هکتار زمین کشاورزی(۲۰۰۰۰ هکتار را زمینهای آبی و ۱۶۸۰۰۰ هکتار را زمینهای دیم تشکیل می دهند،آمار ۸۳ جهاد کشاورزی و منابع طبیعی شهر سقز).وجود منابع آبی روزمینی و زیرزمینی از خصوصیات بارز هر منطقه می باشد.شهرستان سقز نیز از این نعمت بی بهره نبوده و دارای نزولات جوی مناسب(حدود ۴۰۰ میلیمتر تا ۷۰۰ میلیمتر) در حد وسط بارش جهانی قرار دارد.

همچنین از دیرباز دارای چشمه ها و سرچشمه های پرآب و رودهای کوچک و بزرگ زیادی بوده است که از آن میان به چند رودخانه ی قابل توجه اشاره می شود:

رود جغه تو(زرینه رود-زیرین چوم):این رود از کوههای چهل چشمه در جنوب شرقی سقز از سرچشمه های کوههای”قادرکژیاو”،”دوبر �� �”،”سلطان آغزتو” و “شاخه ره شه” و … منشا می گیرد و پس از گذشتن از خاک سقز در نزدیکی میاندوآب به رودخانه ی “تتهو” می پیوندد و با مسیر شمالی به دریاچه ی ارومیه (طسوج،چی چست) می ریزد.طول این رود حدود ۲۴۹ کیلومتر است.
رود خورخوره:از کوههای چهل چشمه سرچشمه گرفته و همراه با رودهای کوچکتری مانند”ئیراب”،”ره‌غجه‌ر �� ��،”زایر” و “پیرسلیمان” پس از طی مسافتی در نزدیکی روستای “قشلاق-رضا” به رودخانه ی جغه‌تو می ریزد.
رود سقز (چه‌می سه‌قز):از “گردنه ی خان” در نزدیکی بانه سرچشمه می گیرد.سرچشمه های اصلی آن از کوههای “هه‌واره‌-به‌رزن” ۲۲۶۰ متر(دوسه‌ره‌) و (به‌رده‌سیر) با نام رود “میرگه‌نه‌خشینه‌” طی طریق می کند و سپس با عبور از آن منطقه به نام رود “شیخ چوپان” به اطراف سقز می رسد و از آن به بعد با نام “رود بزرگ سقز″ شناخته می شود و در نهایت در نزدیکی روستای “داش آڵوجه‌” به رودخانه ی “جغه تو” می ریزد. از شاخه های پیوندی “چه م سقز″ می توان به:

رود خان از کوههای گرده(۲۶۳۰) غه زب(۲۱۶۰)
رود آلتون از کوه استاد مصطفی (۲۲۵۱ متر) اشاره نمود.

رود تتهو (سیمینه رود): از ارتفاعات “گورک” و از سرچشمه های کوه های “کابری” (۲۴۱۷ متر) ” خه‌سره‌ وقالات” و “دوسه‌ره‌”(۲۱۵۶ متر) منشا می گیرد و در نهایت به دریاچه ی ارومیه می ریزد.

جمعیت:

در مورد جمعیت و ساختار جمعیتی گذشته های دور شهرستان سقز هیچ گونه اطلاعی در دست نیست اما طبق سرشماری هایی که “علی اکبر وقایع کردستانی” در (جغرافیا و تاریخ کردستان) در سال ۱۳۰۹ انجام داده است این شهر دارای جمعیتی حدود ۳۴۰۲۴ نفر،۱۲۲۴ خانوار و ۳۶۰ روستا بوده است.
همچنین با توجه به آمار رسمی ارائه شده در سال ۱۳۴۵ سقز دارای جمعیتی نزدیک به ۹۱۹۴۶ نفر بوده که از این تعداد ۱۷۸۳۴ نفر ساکن شهر ود ۷۴۱۱۲ نفر را جمعیت روستایی تشکیل می داده است.

با توجه به آمار فوق الذکر اختلاف زیادی ما بین جمعیت شهری و روستایی دیده می شود(آمار و ارقام جای تامل دارد).این نکته بیانگر روستاگرایی و زندگی مبتنی بر معیشت روستایی در آن زمان در شهرستان بوده که عوامل زیادی را در این باره می توان دخیل دانست از جمله:

نبود وسایل ارتباط جمعی و عدم آشنایی روستاییان با زندگی شهری
عدم راه های مناسب دسترسی
عدم رشد مناسب این شهر برای جذب روستایی به شهر
عدم فعالیتهای تولیدی و کارخانه ای و …
نوعی تجانس زیستی،اجتماعی،تاریخی با روستا و روستایی بودن

عدد جمعیتی این شهر در سال ۱۳۷۰ به ۱۸۰۲۳۰ نفر می رسد که نسبت به سال ۱۳۴۵ به حدود دو برابر رسیده است و زمان دوبرابر شدن جمعیت ۲۵ سال بوده از این میزان ۹۸۹۳۳ نفر شهرنشین و ۸۱۲۹۷ نفر را روستا نشین تشکیل داده است.با مقایسه ی آمار جمعیتی سال ۱۳۴۵ با ۱۳۷۰ اختلاف فاحش بین جمعیت شهری این دو دوره به چشم می خورد این اختلاف زیاد حدود ۸۱۰۹۹ نفر با توجه به آمار ارائه شده نشان از رشد سریع جمعیت شهر در این فاصله ی زمانی است.
کل جمعیت در فاصله ی این ۲۵ سال به دوبرابر رسیده است.آمار جمعیتی شهری در این فاصله به حدود ۵/۵ برابر می رسد که رقم قابل توجه و تاملی می باشد،اما از طرفی دیگر در فاصله ی این ۲۵ سال میزان افزایش جمعیت روستایی رقم ناچیز ۷۱۸۵ نفر را نشان می دهد.

این دگرگونی ها را می توان ناشی از عواملی چند دانست:

گسترش فیزیکی شهرها با توجه به روند رو به ازدیاد شهرنشینی
توجه بیش از حد به شهرها
عدم توجه به توسعه و عمران روستایی
رکود کشاورزی و گسیل نیروی کار فصلی روستا به شهر
اصلاحات ارضی
ایجاد راههای سریع دسترسی

و در کل می توان گفت که دافعه های روستا و جاذبه های شهری باعث خالی شدن روستا از جمعیت و انباشتگی آن در شهر شده به طوری که در فاصله ی سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ یعنی در ۱۰ سال حدود ۳۵ هزار آبادی خالی از سکنه شدند که رقم بسیار نگران کننده ای است (در ایران) در سرشماری سال ۱۳۷۵ نسبت به سال ۱۳۷۰ تغییرات قابل ملاحظه ای دیده نمی شود.
در این سال کل جمعیت شهرستان با ۱۴۷۶۸ نفر افزایش به ۱۹۴۹۹۸ نفر می رسد که ۱۱۵۳۹۴ نفر ساکن شهر و ۷۹۶۰۴ نفر ساکن روستا بوده اند.از این آمار می توان ازدیاد ۱۶۴۶۱ نفری جمعیت شهری و کاهش ۱۶۹۳ نفری جمعیت روستایی را مشاهده کرد.اما مسئله قابل تامل در این میان ثابت ماندن جمعیت روستایی در طول این پنج سال می باشد،هرچند فاصله ی زمانی تحلیل چنین روندی کم است(۵ سال) و تغییرات آنچنانی را نمی توان دید ولی تا حدودی نشان از ماندن روستایی در روستا و کم شدن روند مهاجرت،و گسترش محدود امکانات رفاهی بهداشتی،آموزشی در روستاهای قابل دسترسی می باشد.اما با توجه به پیچیدگی شهر و ساختار شهری،شهر همچنان با افزایش جمعیت همراه است این مقوله با افزایش ۱۳۹۷۲ نفری جمعیت شهری در سال ۱۳۸۳ به رقم ۱۲۹۳۶۶ نفر موید این موضوع می باشد.کل آمار سال ۱۳۸۳ شهرستان سقز به استناد آمار مرکز بهداشت شهرستان سقز(با کمی تامل) همراه با آمارهای جمعیتی سالهای ۱۳۷۵-۱۳۷۰-۱۳۴۵-۱۳۰۹ در جدول زیر ارائه می گردد.

آب و هوا:

با توجه به اینکه هیچ گونه توده ی هوایی در این ناحیه تشکیل نمی شود پس باید وضعیت آب و هوایی آن را ناشی از عوامل مختلف زیر دانست:
در تقسیم بندی های انجام شده این عوامل تاثیرگذار به دو عامل ۱-محیطی ۲- بیرونی تقسیم می شوند.
عوامل محیطی آنهایی هستند که در خود ناحیه وجود دارند و جزو عوامل محلی محسوب می شوند و به نوعی تکمیل کننده ی عوامل بیرونی هستند.از جمله تابش،ناهمواری و پوشش زمین.
با توجه به عرض جغرافیایی میزان تابش دریافتی و همچنین مدت و شدت تابش می تواند در معادلات محلی آب و هوا موثر واقع شود.ناهمواری هم می تواند در محل،یک میکروکلمیا به وجود آورد و عاملی برای بارندگی شود.برای نمونه یک توده ی هوا در هنگام حرکت وقتی به کوه می رسد اصطکاک ایجاد می کند،بالا می رود و در یک ارتفاع مشخص به جایی می رسد که اشباع شده و سپس به نقطه ی شبنم می رسد،تراکم پیدا می کند و تولید ابر و باران می نماید.
پوشش زمین هم بسته به نوع جنس خاک و نوع پوشش می تواند در جذب انرژی و انعکاس آن تاثیرگذار باشد.

اما عوامل بیرونی که تاثیرگذارترین فاکتورهای آب و هوایی در این ناحیه می باشند عواملی هستند که خارج از ناحیه از مسیرهای مختلف و طولانی از فضای فوقانی جو وارد می شوند و بیشترین تغییر اقلیمی را سبب می شوند از جمله آنها:

جریان سیبری که در شمال آسیا تشکیل می شود و از دهم مهرماه شروع به حرکت کرده و به دریای خزر رسیده و بیشترین بارانها را در غرب آن ایجاد می کنند و زبانه های آن هم تحت عنوان توده ی هوای قاره ای قطبی (cp) از ناحیه ی شمال غرب،به غرب ایران نیز می رسد و ایجاد هوای سرد و خشک می کند.
جریان دریای سیاه که بر روی دریای سیاه ایجاد می شود و توده ی هوایی بارانی و سرد است که در فصل زمستان از شمال غرب ایران وارد می شود و بر روی این شهرستان نیز بارانهایی به همراه می آورد.
جریان مدیترانه که در فصل سرد سال همراه با دیگر اغتشاشات عرض های میانه وارد این ناحیه و کلاً غرب ایران می شود و در مجموع قسمت اعظم بارندگی های سقز را باید از همین جریان دانست.در فصل زمستان تمام ایران متاثر از این جبهه می باشد.
پرفشار جنب حاره ای آزور sthp

مهمترین پدیده آب و هوایی در دوره گرم سال در شهرستان سقز استقرار توده ی هوای گرم و خشک است به پرفشار جنب حاره ای آزور موسوم است.منشا این پرفشار مجمع الجزایر آزور واقع در شرق اقیانوس اطلس (غرب اروپا) می باشد.در دوره گرم سال از طرف دریای مدیترانه وارد غرب ایران می شود و این شهرستان و تمام ایران را در بر می گیرد.از پیامدهای آن ایجاد توده ی هوای خشک و گرم ct و آسمان صاف و بدون ابر است.
ن ناحیه تاثیرگذار باشند اما تحلیل آنها کاری تخصصی است و مجال آن در این نوشته نیست.سقز بیشترین تاثیرپذیری را از توده های غرب و شمال غرب در قالب بادهای غربی دارد.یعنی دریای سیاه و دریای مدیترانه و در دوره گرم سال هم متاثر از توده ی هوای گرم و خشک آزور است.
شرایط اقلیمی:

آب و هوای سقز کوهستانی و سرد و جزو آب و هوای مدیترانه ای محسوب می شود.در تقسیمات اقلیمی و “بیوکلیماتیک” طبق روش “گاتمن”،این منطقه جزو اقلیم استپی سرد و طبق روش “آمبروژه”،جزو اقلیم نیمه خشک سرد می باشد(د.کاوه ۱۳۷۰)
این شهر دارای زمستانی سرد و پربرف حداکثر ۴۰ روز،دارای تعداد روزهای یخبندان حداکثر ۱۵۰ روز،میزان بارندگی ۸۰ تا ۹۰ روز و متوسط بارش سالیانه حدود ۵۲۰ میلی متر است.تعداد روزهای آفتابی در این شهر ۲۵۰ روز می باشد،فصل سرد آن از آذرماه شروع و تا اواخر فروردین به طول می انجامد.در تابستان دارای هوای خشک و کوهستانی متغیر می باشد.پاییز پرباد(حداقل روزی پنج دقیقه در طول سال).بهاری بارانی همراه با رعد و برق زیاد از خصوصیات این شهر است.در مجموع شهرستان سقز دارای بارشهایی مناسب،آب و هوای نه چندان مطلوب،رودها و سرچشمه های فراوان است که بعضاً از ارتفاعات خود شهر سرچشمه گرفته و در بیشتر مواقع بدون استفاده از آن خارج می شود.با توجه به بررسی های انجام شده در مورد پارامترهای آب و هوایی ۸ ساله ی شهرستان سقز(۱۹۸۹تا ۱۹۹۶) که توسط نویسنده ی این نوشته انجام شده به بررسی مختصری در مورد پارامترهای بارش دما فشار و باد این شهر می پردازیم.جمع بارش سقز در این هشت سال حدود (۴۱۵۲/۹)میلی متر بوده است که میانگین آن ۵۱۹/۱۱۲ میلیمتر است،یعنی با توجه به میانگین بارش جهانی در حد متوسط به بالا قرار دارد.
بیشترین بارش را در میان این هشت سال در سال ۱۹۹۳ با (۷۹۰/۸) میلیمتر می توان دید و کمترین آن را در سال ۱۹۸۹ با (۳۳۹/۸) میلیمتر به خود اختصاص داده است.در مجموع هشت سال فصل زمستان با(۱۵۹۸/۷)میلیمتر بیشترین بارش و رتبه ی اول را به خود اختصاص می دهد.پاییز هم (۱۴۰۴/۶) میلیمتر دومین فصل از نظر میزان بارش می باشد.سومین فصل میزان بارش بهار می باشد با (۱۱۱۸/۵) میلیمتر است و دست آخر فصل تابستان با (۴۴/۱) میلیمتر رتبه ی آخر را از نظر میزان بارش فصلی دارا است.در مورد بارش این شهر واقعیت مسلم آنست که این نزولات اکثراً بدون استفاده از محدوده خارج می شوند که جا دارد با احداث سدها و آب بندها در جهت ذخیره ی آب این شهر و تغذیه ی آب زیرزمینی تلاشهای جدی صورت گیرد.

دما:

جمع دمای هشت ساله ی سقز(۱۹۸۹ تا ۱۹۹۶) ۸۰ درجه ی سانتیگراد بوده که از این مقدار میانگین دمای ۸ سال حدود (۱۰/۰۲۵) درجه ی سانتیگراد می باشد.میانگین دمای حداکثر هشت سال ۱۸/۳۷۵ درجه و میانگین دمای حداقل (۲/۰۲۵) درجه است.
همچنین میزان یخبندان در این هشت سال ۱۰۹۶ روز بوده است که کمترین آن در سال ۹۶ با ۱۲۳ روز و بیشترین آن در سال ۹۲ با ۱۵۸ روز مشاهده می شود.با توجه به این مطلب درمی یابیم که هرچه دما کاهش یافته بر تعداد روزهای یخبندان افزوده شده و بالعکس/
آمار ارائه شده بیانگر این مطلب است که آب و هوای این شهر اقلیمی سرد با تابستانهای گرم تشکیل می دهد.


فشار هوا و رطوبت:

فشار جو برابر با نیروی اعمال شده بوسیله ی هوابر یک ناحیه ی واحد و مشخص است که در سطح دریای آزاد ۱۰۱۳ هکتو پاسکال است.پراکندگی و تغییرات فشار به وسیله ی تشکیل و عبور سیستم های فشار و تغییرات دما در یک محل کنترل می شود.با توجه به اندازه گیری میزان فشار ایستگاه ۸ ساله سقز در می یابیم که میزان فشار در این شهر در طول این هشت سال با هم تفاوت چندانی ندارد و دارای الگوی یکنواختی است.میانگین آن در حدود ۸۴۷ است،میزان رطوبت نسبی در دو ساعت ۱۵ و ۹ هم در طول این سالها با هم تفاوت آنچنانی نسان نمی دهد.بیشترین میزان رطوبت در سال ۹۳ با ۵۰% و کمترین آن در سال ۹۰ با ۴۰% هر دو در ساعت ۱۵ بعدالظهر می باشد.
با توجه به ارقام فوق می توان دریافت که فشار بر واحد سطح در این شهرستان نشان از توضع همگون جرم هوا در سطح زمین دارد.همچنین از نظر میزان رطوبت این شهرستان دارای رطوبتی نزدیک به ۵۰%است و جزو شهرهای مرطوب محسوب نمی شود و دلیل آن را هم می توان در عدم بارش های کافی و زیاد،دوری از پهنه های بزرگ آبی و … جستجو کرد.

باد:

این شهرستان از نظر وزش باد جزو شهرهایی است که باد همیشه در آن جریان دارد و روزی نیست که حداقل پنج دقیقه باد نوزد.بیشترین وزشهای باد در فصلهای پاییز و بهار است.جهات باد بیشتر جنوب غرب و غرب می باشد.حداکثر سرعت باد در این شهر ۳۵ متر بر ثانیه است.

تکامل زمین ساختی:

با توجه به اینکه تحقیقات و مطالعات “ژئومورفولوژیکی”قابل تامل و علمی(موردی) بر روی شهرستان سقز انجام نگرفته است لذا باید تغییرات تکتونیکی و “مورفودینامیکی” این شهرستان و ناحیه ی آن را با توجه به تغییرات،دگرگونی ها و روند تکاملی زمین ساختی ایران و مناطق مختلف اطراف آن بررسی کنیم.در یکی از دوران های زمین شناسی به نام “پره کامبرین” یا نخست زیست(۴۵۰۰ تا ۵۷۰ میلیون سال پیش)تمام خشکی های کنونی ابتدا در کنار یکدیگر قرار داشته و خشکی واحدی را بنام “پانگه آ”pangea تشکیل می داده است و در حدود ۱/۷ میلیارد سال پیش طی یک حرکت کششی بنام “هودسونین”hudsonian این ابرقاره به دو خشکی بزرگ و تقریباً مساوی بنامهای “لورازیا” در نیم کره شمالی و “گندوانا” در نیم کره جنوبی تقسیم شده که اقیانوس طویلی بنام “تتیس″ thetys بین این دو قاره را پر کرده بود.
هر چند از سرگذشت زمین شناسی این ناحیه اطلاعات کافی وجود ندارد اما با توجه به یافته های زمین شناسی از طریق شناسایی سنگ های قدیمی در نقاط مختلف و از شواهد موجود چنین بر می آید که پی سنگ اول این ناحیه در حدود (۶۰۰ تا ۵۵۰ میلیون سال پیش) شاهد یک دگرگونی در سنگهای آذرین و رسوبی بوده است که مجموعه ای از سنگهای “گنیس،میکاشیست،کوارتزیت، �� �رمر”مشاهده می شده است.در زمان پیشروی آب اقیانوس تتیس در طول دوران دوم و اوایل دوران سوم تمامی جنوب غرب آسیا،قسمتهای زیادی از اروپا و ایران و بخش هایی آفریقا و به طبع آن سقز و نواحی اطراف آن نیز کاملاً در زیر آب این اقیانوس قرار داشته است.
در طول این مدت رسوبات زیادی شامل شن،ماسه،رس و گل و لای روی این مناطق را پوشانده بود،اما بر اثر پس روی “تتیس″ در دوره ی “الی گوسن”
(۳۷ تا ۲۶ میلیون سال پیش)بر اثر حرکات”تکنونیکی” و بالا آمدن زمین این ناحیه از آب خارج شده است.
تثبیت کوههای سقز مربوط به دوران اول “پالئوزوئیک” می باشد و تقریباً همزمان با گسل زاگرس در غرب،البرز در شمال و “کپه داغ” در خراسان قد علم کرده اند.در کل پیدایش ناهمواری های این ناحیه را باید نتیجه ی دخالت دوره ی زمین ساختی “آلپی” (۱۰ هزار سال تا ۱۵۰ میلیون سال پیش) دانست.در منطقه ای که سقز کنونی در آن واقع شده است در دوران اول بر اثر حرکات کششی در طول زاگرس اقیانوسی طویل هم جهت با دریای سرخ کنونی (اقیانوس زاگرس) ایجاد شده بود که در دورانهای بعد بر اثر حرکات زمین ساخت بسته شد و ته نشست های آن در این منطقه به صورت چین خوردگی های رسوبی ظاهر شده است.سپس شکل کلی ناهمواریها طی مرحله ی کوه زایی لارامید (۶۵ میلیون سال پیش) که تاثیرگذارترین حرکات کوه زایی در این ناحیه بوده است پایه ریزی می شود و در آخرین حرکت کوهزایی بنام ” پاسادنین” (۲ میلیون سال پیش) تکمیل چین شده است.
تشکیلات زمین شناسی:

سنگهای “پره کام برین” و “کامبرین” این ناحیه متشکل از گرانیت،میکاشیست، و مرمر می باشد که جزو سنگهای آذرین هستند.شواهدی از وجود سنگهای دوران اول و دوم در این ناحیه وجود دارد،اما به دلیل عدم بررسی های علمی و آزمایشگاهی هنوز شناسایی نشده اند.بیشتر سنگهای سقز و استان کردستان مربوط به سنگهای دوران “سنوزوئیک” می باشد که بیشتر آنها را “مارن،شیست،کنگلومرا و گچ” تشکیل داده است.تشکیلات دوران سوم را در قسمتهای شرقی این شهر و تشکیلات دوران چهارم را در دشتهای اطراف رودهای “جغه تو” و “تتهو” بیشتر به صورت چین خوردگیهای خاکی در سقز می توان مشاهده کرد.
ساختمان زمین شناسی:

از نظر تقسیمات ساختمان زمین شناسی،سقز را می توان در تقسیم بندیهای مختلفی قرار داد.در تقسیم بندی (د.طالقانی،۸۱) ایران به ۹ واحد “ژئومورفیک” تقسیم می شود که سقز جزو واحد شمال غربی- واحد آذربایجان،کردستان شمالی- تا حوالی مدار ۳۵ درجه شمالی قرار می گیرد،که دارای ساختمان زمین شناسی پیچیده ای است.با توجه به تقسیم بندی اشکوبه های قدیمی مانند” یره کامبرین”،”کامبرین”و “پالئوزوئیک” و تمامی اشکوبه های جدید یعنی از تریاس تا “کواترنر” در ساختمان زمینهای این ناحیه دخالت داشته اند.
در تقسیم بندی “اشتوکلین” و “روتنر” به نقل از خسرو تهرانی(۱۳۶۷) همچنین نبوی (۱۳۵۵) این ناحیه جزو کمربند دگرگونی سنندج-سیرجان (سیرجان-ارومیه-اسفندقه-مریوان) می باشد که این “زن” چسبیده به واحد زاگرس شکسته و به موازات آن از حوالی جنوب شرقی سیرجان و جیرفت شروع و تا حوالی مهاباد و ارومیه امتداد می یابد.از ویژگیهای بارز این واحد فعالیت “ماگمایی” و پدیده های ناشی از آن می باشد و به طور کلی می توان گفت که از نظر تقسیمات ساختمان زمین شناسی این شهر در جنوب “زن” مهاباد-ماکو با امتداد شمالی با عدم فعالیت آتشفشانی و همچنین در شمال “زن” سنندج – سیرجان با ویژگیهای “ماگمایی” قرار دارد.

منابع:

وقایع کردستانی،علی اکبر،جغرافیا و تاریخ کردستان به کوشش محمد رئوف توکلی ۱۳۷۹
دمرگان-ژاک،جغرافیای غرب ایران،ترجمه کاظم ودیعی،نشر چهر تبریز جلد دوم ۱۳۳۸
زرینکوب،عبدالحسین،روزگارا ن انتشارات سخن چاپ اول ۱۳۷۸
پدرام،محمود،تمدن مهاباد،نشر هور ۱۳۷۳
شافعی کرد،جلال،جغرافیای تاریخی کردستان،انتشارات ن والقلم تهران۱۳۷۸
بیات،عزیزاللله،کلیات جغرافیایی و طبیعی و تاریخی ایران،نشر امیرکبیر چاپ دوم ۱۳۷۳
کاوه،عبدالله،مونوگرافی سقز،ناشر مولف ۱۳۷۰
عبدالله،غفور،جغرافیای کردستان،انتشارات مکریان(سلیمانیه)۲۰۰۰
علایی طالقانی،محمود،ژئوفورفولوژ ی ایران چاپ،نشر قومس ۱۳۸۱
جداری عیوضی،جمشید،ژئوفورفولوژی ایران چاپ سوم ۱۳۷۶
اسدیان-خدیجه،جغرافیای زیستی دیرینه و حال انتشارات جهاد دانشگاهی ۱۳۷۱
آمارهای جمعی مرکز بهداشت شهرستان سقز ۱۳۸۳
آمارهای طبیعی اداره جهادکشاورزی و منابع طبیعی شهرستان سقز

sorna
12-02-2010, 12:54 AM
در ایران هم درختان چند صد ساله و حتی دو سه هزار ساله وجود دارد ؛ حتی گفته می شود که گیاه شناسان اتریشی ، عمر درخت سرو ابرکوه را بالای چهار هزار سال تخمین زده اند و شاید آن ، کهن ترین موجود زنده ی جهان باشد ! جالب توجه این که بیشتر درختان کهن سال ایران ، در کوه پایه ها قرار دارند . اما ، نکته ای که در ارتباط با آن درخت ژاپنی توجه مرا جلب کرد این است که در ایران ، تقریبا در هیچ جا محیط اطراف این درختان باستانی به شکل مطلوبی برای درخت حفاظت نشده است . برای مثال ، به چند تایی از این درختان که دیده ام اشاره می کنم :
سرو هزار و پانصد ساله ی هرزویل ( نزدیک منجیل ) که توسط سازمان حفاظت محیط زیست در فهرست آثار طبیعی ملی ثبت شده ، اگرچه در سایه انداز خود دارای حصار است ، اما بلافاصله در بیرون حصار آن ، خیابان اسفالته و در کنار خیابان ، خانه های مسکونی قرار دارد . درست آن است که دست کم تا یکصد متری اطراف یک چنین درختی ، حریم آن تلقی شود و به شکل پارک سامان دهی شود . چنار کهن سال نیاسر که عمر آن هم به احتمال زیاد به پیش از اسلام بازمی گردد، تا پای طوقه در محاصره ی اسفالت است ! یک چنار بسیار شاداب و صدها ساله هم در مشهد اردهال وجود دارد که اکنون در وسط خیابان قرار گرفته و درون آن آثار افروختن آتش به چشم می خورد . چنار صدها ساله ی امام زاده قاسم شمیران نیز اینک در وسط خیابانی پر رفت و آمد قرار دارد و به شدت در معرض تهدید است . دو سرو بالای هزار سال سیرچ کرمان و چندین درخت چنار بسیار قدیمی این روستا ، بی هیچ مراقبت و حفاظی رها شده و حتی یک چنار کهن آن جا ، چند سال پیش برای توسعه ی مسجد ، قطع شد ! چنان که درخت باستانی امام زاده صالح شمیران که از کناره های آن شاخه های نورسته قد برافراشته بود ، چند سال پیش به دست متولیان امام زاده قطع گردید . اطراف درختان توت هزار ساله ی آستانه ( نزدیک اراک ) سنگ و آجرچین شده است . یک چنار بسیار بسیار قدیمی در شهر پاوه هست که توخالی شده و در داخل آن ، اتش افروزی کرده اند ... و این سیاهه را باز هم می توان ادامه داد .
به همه ی کوه نوردان و طبیعت دوستان پیشنهاد می کنم که درختان کهن سال منطقه ی خود را شناسایی کنند و از مقام های مسوول بخواهند برای آن ها طرح حفاظتی تهیه و اجرا کنند .

sorna
12-02-2010, 12:55 AM
طول قنات هاى ایران را بیش از ۳۱۰ هزار کیلومتر برآورد کرده اند؛ یعنى ۸۲ درصد فاصله ماه و زمین و ۷/۷ برابر طول خط استوا و ۴۹ برابر طول دیوار چین. بى شک اگر این تلاش نیاکان ما صرف ساخت بناهایى روى زمین شده بود، نه دیوار چین، نه اهرام مصر و نه هیچ اثر انسان-ساخت دیگرى هماورد آن نبود.
از این ۳۱۰ هزار کیلومتر قنات، ۱۵ کیلومتر سهم جزیره کیش است. شگفت که این جزیره با ۹۱ کیلومتر مربع مساحت، ۵ هزارم درصد از خاک ایران را شکل مى دهد و طول قنات هایش نیز ۵ هزارم درصد طول قنات هاى ایران است.
بنابر پاره اى گمانه ها، قنات هاى کیش حدود هزار سال قدمت دارند و آب شور دریا پیش از آن که در کالبدشان جارى شود، با عبور از لایه هاى مرجانى تصفیه مى گردد و به شیرینى مى گراید.
این قنات ها در دهه هاى اخیر بى آن که خللى در کارشان پدید آمده باشد، تنها بدین سبب که دانش بوم آورد نزد مدیران نوین سازى در ایران اعتبار چندانى ندارد، متروک ماندند تا این که حدود ده سال پیش زندگى جدیدى را آغاز کردند.
این زندگى جدید، مرهون مردى بود که ۳۵ سال از زندگى خویش را در آلمان سپرى و همسرى آلمانى اختیار کرده بود. گاه گدارى به ایران مى آمد تا اقوام و دوستان را ببیند و دلتنگى ها را بشوید و اگر فرصتى دست داد به گوشه و کنار سرزمین مادرى سرک بکشد.
در یکى از همین سرک کشیدن ها، یک شبانه روز به جزیره کیش رفت که زیبایى هایش را از شبکه هاى ماهواره اى ایران دیده بود. با خود مى اندیشید که در سفر بعدى، همسر و فرزندان را هم بیاورد و مروارید خلیج فارس را نشانشان دهد. اما سفر دیگرى در کار نبود و آن سفر ۲۴ ساعته چنان پیش رفت که "منصور حاجى حسینى" شاید براى همیشه ساکن کیش شد.
آن قدر از آن یک شبانه روز لذت برد که رفت و آمدهایش به کیش مکرر شد و حتى تصمیم گرفت که زمینى در جزیره بخرد و خانه اى بسازد. همان روزها، مدیران سازمان منطقه آزاد کیش در پى سرمایه گذارانى بودند که پروژه هاى عمرانى را به یارى شان پیش ببرند. به واسطه اى از حضور یک ایرانى خارج نشین در جزیره مطلع شدند و به او پیشنهاد سرمایه گذارى دادند.
حاجى حسینى را به محل یکى از سه رشته قنات جزیره بردند و با طنابى از چاه پایین فرستادند. وقتى بالا آمد از او پرسیدند که آیا مایل است در مسیر قنات ها چیزى در حد یک رستوران بسازد تا اسباب سرگرمى گردشگران فراهم آید؟ و جواب حاجى حسینى دور از انتظار بود: " چرا رستوران؟ بهتر نیست به یک شهر زیرزمینى فکر کنیم؟"
رییس وقت منطقه آزاد، آن چنان از این پاسخ به وجد آمد که دستور داد قرارداد مربوطه در کوتاه ترین زمان تنظیم شود. حاجى حسینى حالا که این ماجرا را مرور مى کند، مى خندد و مى گوید: " طنابى که با آن به داخل چاه رفتم، پوسیده نبود و هیچ وقت از رفتن در این چاه پشیمان نشدم! چاه که نه، دنیایى بود آن جا که باید کشف مى شد."
دنیاى جدیدى که با حفر تونل هایى به طول سه کیلومتر در مسیر قنات هاى کیش پدیدار شد، نام " مجموعه فرهنگى سیاحتى شهر زیرزمینى کیش (کاریز)" را بر تارک خویش دید و خیلى زود در شمار معدود مجموعه هاى فرهنگى جزیره قرار گرفت.
اکنون نیمى از راه پیموده شده و تونل ها و تالارهایى به وسعت ۵۸۹۴ متر مربع در عمق ۱۴ مترى زمین ایجاد شده است؛ تونل ها و تالارهایى که به سبک و سیاق معمارى سنتى ایران آراسته شده اند.
حاجى حسینى بر آن است تا در هریک از این تالارها یک محیط فرهنگى برپا کند. در یکى موزه اى براى آثار بدست آمده از کیش، کاریز و سایر آثار تاریخى ایران و در دیگرى غرفه هاى صنایع دستى که در آن ها مردم هر محل با پوشش سنتى خود، طرز آفرینش هنرهاى سنتى را نمایش دهند.
اما از همه جالب تر، نمایش هفت خوان رستم و صحنه هاى مختلف شاهنامه در پیچ و خم تونل هاست که با نورپردازى و نقالى و پخش موسیقى به اجرا درمى آید. در این طرح، گردشگران در اعماق زمین و سوار بر قایق هاى کوچک، روى آب قنات به حرکت درمى آیند و روى دیواره ها و طاق هاى مرجانى با فردوسى و حماسه ملى ایران آشنا مى شوند.
این منتهاى آرزوى مردى است که مى گوید بزرگ ترین انگیزه اش عشق به ایران است و سرمایه اش همراهى همسرى که گرچه آلمانى است اما همچون خود او به فرهنگ ایران عشق مى ورزد؛ و اگر این دو نبودند، شهر زیرزمینى کیش هم نبود.

حمید رضا حسینى

sorna
12-02-2010, 12:55 AM
گویش همدانی، نوایی از دل تاریخ هگمتانه
http://aftab.ir/news/2008/jan/01/images/6010f162d8b9f9c1b298bcff523b3a8b.jpg

گویش همدانی به عنوان میراث قرون و یكی از تجلی های زیبایی در عرصه زبان و فرهنگ امروزه تحت تأثیر عوامل مختلف فرهنگی و اجتماعی روبه اضمحلال قرار گرفته است.http://aftab.ir/images/news/break.gifگویش همدانی به عنوان میراث قرون و یكی از تجلی های زیبایی در عرصه زبان و فرهنگ امروزه تحت تأثیر عوامل مختلف فرهنگی و اجتماعی روبه اضمحلال قرار گرفته است. استان تاریخی همدان مشهور به بیش از ۳ هزار سال تاریخ است و به همین دلیل این استان را شایسته لقب پایتخت فرهنگ و تمدن دانسته اند. تجلی این تاریخ دیرین گویشی است كه شاید در دهه های آینده سخنوری نداشته باشد. این گویش غنی و زیبا اینك روزگار خوشی نمی گذراند و تحت تأثیر تسلط زبان رسانه ای و اداری دستخوش انحطاط شده است.
این لهجه كه زمانی ابزار ارتباط بیانی همه فارسی زبانان همدان بود اینك بیشتراز زبان سالمندان و در برخی از محله ها و مناطق غیررسمی شنیده می شود.
هایدگر، فیلسوف نامدار آلمانی می گوید: زبان خانه هستی است، بر این مبنا ردپای هویت تاریخی ساكنان دامنه های الوند را باید در زبان و گویش آنان جست و جو كرد.
نتیجه و برآیند همجواری با مناطق زاگرس و بین النهرین از یك طرف و مركز كویری و مسطح ایران از سوی دیگر، همدان را در طول تاریخ شاهد و گاه میزبان تحولات و تطورات مختلف كرده است.
در این تحولات، همدان بعد از پایتخت حكومت های پارسی قبل و بعد از اسلام، در دوره ایران اسلامی نیز یكی از مهدهای تمدن ایران اسلامی بوده و گویش همدانی به عنوان یكی از زیرمجموعه های زبان فارسی و ابزار ارتباطی مردم این منطقه از گذشته دور تاكنون از این تاریخ پر تحول اثر گرفته است.
آثار و ردپاهایی از گویش ها و زبان های لری، كردی، عربی و تركی با لهجه مختلف در گویش همدانی بازتاب یافته است و براین مبنا گویش همدانی را می توان حد وسط یا میان گاه گویش های غرب، مركز، شمال غربی و جنوب غربی فلات ایران دانست.
به گفته زبانشناسان، ایرانیان باستان به ۵ زبان سخن می گفته اند: دری، خوزی، سریانی، پارسی و پهلوی كه گویش همدانی به دلیل قدمت تاریخی آن به عنوان یادگاری زنده همچنان بر زبان مردم همدان جاری است.
آنان می گویند: فارسی نوین هم به فارسی دری اطلاق می شود، در این گذر تاریخی، زبان ایرانی به
۲ گروه شرقی (دری) و غربی (فهلوی) تقسیم می شوند.
پرویز اذكایی یكی از زبانشناسان در كتاب همدان نامه، گویش های فهلوی را به ۴ گروه تقسیم كرده و اظهار داشته است: از جمله گویش های فهلوی، آذری فهلوی است كه شامل شاخه شمال مادی میانه است.
وی اضافه می كند: دومین گویش، رازی یا راجی است كه در مناطقی همچون ری رواج داشته و حتی اشعاری از این گویش را به باباطاهر منسوب می دانند.
وی حدود مادستان را این گونه عنوان كرده است: ماد بزرگ از حدود ری و قزوین تا اصفهان و از آنجا تا كرمانشاه و از ماسبذان تا حدود زنجان و ماه نشان است كه امروز شامل آذربایجان، كردستان، لرستان، كرمانشاه و همدان است.
نویسنده كتاب، همدان را میانگاه زبان فهلوی دانسته و آورده است: میان گاه طیف زبانی فهلوی همانا مركز ایالت ماد، یابه قول طوسی سلمانی بلاد فهله یا قهستان همدان است و این شهر به مثابه ۴ راه بزرگ غرب ایران زمین و نقش معدل بین لهجه ها را ایفا می كند.
همچنین وی در این كتاب به این نكته اشاره كرده كه، دوبیتی های باباطاهر می تواند به عنوان محل تبادلات لهجه ای و تصرفای لغوی این ۴ زبان نقش مهمی را ایفا كند. این در حالی است كه شهر هگمتانه یا همدان فعلی با قدمتی ۳ هزار ساله، مهد فرهنگ و هنر ایرانیان است.
هگمتانه از ولایت های پهله، سرزمین باستانی مادها بوده و زبان مشترك آن ایالت، فهلوی نامیده می شده است.

sorna
12-02-2010, 12:57 AM
يادگارهاي كهن ايران زمين‌

http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1387/05/18/100945883092.jpg



آنچه تاكنون از آن بازديد كرديم، همه مربوط به سده‌هاي بعد از اسلام بوده است. اما قدمت همدان به هزاره‌هاي قبل از ميلاد باز مي‌گردد. گواه اين مدعا را در تپه‌هاي موسوم به هگمتانه در شمال شرقي همدان مي‌بينيم. قدمت يافته‌هاي اين منطقه به دوران مادها مي‌رسد.

روي تابلو نوشته نصب شده در محوطه مي‌خوانيم: مهم‌ترين ماخذ تاريخي درباره هگمتانه روايات هرودت، تاريخ نگار يوناني سده پنجم پيش از ميلاد است، كه بر اساس آن ديوكس، نخستين پادشاه ماد، فرمان داد تا كاخي عظيم براي وي بسازند و بر گرد آن هفت حصار برپا سازند.

حصارهاي هفت گانه به طبقات ممتاز اجتماعي تعلق داشت و هر يك به رنگ يكي از اجرام فلكي به ترتيب: سفيد، سياه، ارغواني، نيلگون و نارنجي بود، كه كنگره‌هاي دو باروي داخلي با ورقه‌هاي سيمين و زرين پوشانده شده بود. اين باروها براي مراقبت از كاخ و گنجينه فرمانروا بود و مردم عادي مي‌بايست خانه‌هاي خود را بيرون از ديوارها مي‌ساختند.

با اين پيش زمينه به ديدن آثار باقيمانده از اين بناهاي باستاني مي‌رويم. اتاق‌هايي تو در تو با راهروها و تالارهاي مختلف كه توسط ديوارهاي بسيار پهن خشتي از يكديگر جدا شده‌اند. اين آثار معماري باستاني در عمق بين 2 تا 5 متر شناسايي و خاكبرداري شده است.

در جاي جاي محوطه تابلو نوشته‌هاي مختلف مشخصات شهر، معابر، سيستم آبرساني شهري آن و چگونگي شناسايي و خاكبرداري آن را شرح مي‌دهند. در كنار اين بناهاي خشت و گلي كمي مكث مي‌كنيم و با بستن چشم‌ها تا هزاران سال پيش عقب مي‌رويم تا بتوانيم جنب و جوش و جريان زندگي را در آن سال‌ها تجسم كنيم. راستي زندگي در آن روزگاران چگونه بود؟

بازديد از موزه همجوار با شهر باستاني هگمتانه غرور ملي ما را دو چندان مي‌سازد. ستون‌هاي سنگي مربوط به دوران هخامنشيان، ظروف سفالي و مفرغي، سكه‌هايي كه حكاكي‌هاي ظريف آنها با توجه به امكانات آن روزگاران ما را به شگفتي وا مي‌دارد و اشياي زينتي و غيره همه نشان از تمدن كهن اين سرزمين دارند.

دو اسكلت انسان مربوط به هزاره اول پيش از ميلاد نظر ما را به خود جلب مي‌كند. يكي از اين اسكلت‌ها كه در خاك‌برداري از تپه‌هاي گوريجان از توابع شهرستان كبودر آهنگ به طور تصادفي كشف شده است، مربوط به انساني است كه به حالت جنين تدفين شده و يك لاك پشت در بين دست و جمجمه به طور افقي ديده مي‌شود.

ساعتي را به بازديد از موزه اختصاص مي‌دهيم، مدتي به عكس‌العمل‌هاي بازديدكنندگان دقيق مي‌شويم. بعضي با بي‌تفاوتي و با نگاهي گذرا از كنار ويترين‌ها عبور مي‌كنند، گروهي تنها به عكس يادگاري بسنده مي‌كنند، بچه‌ها گويا فضاي مناسبي براي بازي پيدا كرده‌اند، به اين طرف و آن طرف مي‌دوند و گاه از روي اشياي بدون حفاظ مي‌پرند و شادي مي‌كنند، تنها گروهي اندك با دقت به تك تك اشيا مي‌نگرند و تاريخچه آنها را مي‌خوانند و با يكديگر راجع به آنها بحث و گفتگو مي‌كنند. فرصت بازديد تمام شده و ما مجبوريم يك بار ديگر به زمان حال بازگرديم.

تلفيقي از تمدن و طبيعت‌
براي ديدن كتيبه‌هاي گنجنامه در جنوب غربي همدان با آن همه تعاريفي كه در وصف آن شنيده‌ايم، صبح زود حركت مي‌كنيم. امروزه مسير دستيابي به اين كتيبه‌ها سنگ فرش و پله‌گذاري شده است و هر كس مي‌تواند براحتي آنها را از نزديك ببيند.

مسير ايجاد شده اگرچه راه را هموار و آسان كرده است، ولي ما را از عظمت ايجاد اين كتيبه‌ها در بالاي كوه و با وسايل هزاران سال پيش غافل مي‌سازد. در آن روزگاران اعقاب و نياكان ما چگونه توانسته‌اند چنين كتيبه‌هايي را در دامنه كوه و در دل سنگ‌هاي خارا ايجاد كنند؟

كتيبه‌هاي گنجنامه همدان يادگاراني از دوران داريوش و خشايارشاه هخامنشي است، كه هر كدام در سه ستون 20 سطري و به زبان‌هاي پارسي باستاني، بابلي و عيلامي نوشته شده‌اند. سوراخ‌هاي كنار كتيبه حاكي از آن است كه كتيبه‌ها روكشي داشته‌اند كه آنها را از گزند باد و باران حفظ مي‌كرده است.

تابلو نوشته‌هاي نصب شده در پايين كتيبه‌ها واژه‌هاي به كار رفته در آنها را به زبان‌هاي فارسي امروزي و انگليسي ، آوانويسي و ترجمه كرده است. به نظر مي‌رسد بعضي از بازديد كنندگان تحت تاثير اين يادگارهاي كهن تصميم گرفته‌اند از خود يادگاري باقي بگذارند و بنابراين اسامي خود و جملاتي را روي تابلو نوشته‌ها ثبت كرده‌اند، برخي نيز خواسته‌اند يادگارشان عميق‌تر و پا برجاتر باشد و لذا گوشه‌هايي از كاغذ اين تابلوها را پاره كرده‌اند.

فضاي سبز، تپه‌ها و آبشار مجاور كتيبه نيز مكان مناسبي براي كمي كوهنوردي و گريز از انواع آلودگي‌هاي زندگي شهري است. مي‌گويند اگر راه خود را به سمت بالاي كوه ادامه دهيم، به ميدان ميشان خواهيم رسيد. فضايي بسيار زيبا و ديدني كه مي‌تواند برايمان لذت بخش باشد.

شگفتي طبيعت‌
در روستاي عليصدر از توابع شهرستان كبودرآهنگ در 75 كيلومتري شمال غربي شهر همدان غاري قرار دارد كه آن را يكي از عجايب طبيعي جهان و از معدود غارهاي آبي قابل قايقراني مي‌دانند.

شواهد به دست آمده از درون غار، حكايت مي‌كند كه اين غار، پناهگاه انسان‌هاي اوليه بوده است. غار عليصدر به علت وجود گذرگاه‌هاي ممتد آبي و درياچه‌هاي وسيع و قابل قايقراني كه در سر تا سر غار گسترده شده‌اند يكي از زيباترين جلوهاي طبيعي ايران و جهان و پديده‌اي منحصر به فرد در نوع خود است.

آب درون غار بدون رنگ و بو و مزه آن معمولي است، هيچ‌گونه حيات جانوري در آن وجود ندارد، درجه حرارت آن در طول سال ثابت (حدود 12 درجه سانتي‌گراد)‌ و به قدري زلال است كه تا عمق 10 متري با نور معمولي و چشم غير مسلح بخوبي رويت مي‌شود.

عمق آب در قسمت‌هاي مختلف آن از صفر تا 14 متر در نوسان است. سقف غار كه در بعضي قسمت‌ها تا حدود 10متر از سطح آب ارتفاع دارد، پوشيده از كربنات كلسيم خالص و در بعضي قسمت‌ها مخلوط با عناصر ديگر است. منظره داخل غار بسيار زيبا و هواي آن پاك و لطيف و عاري از هر گونه گرد وغبار و آلودگي ميكروبي است.

در برخي از معابر غار 10 الي11 كيلومتر پيشروي داشته است ولي هنوز تمام كانال‌ها و شبكه‌هاي ارتباطي آن كشف نشده‌اند. در حال حاضر پس از طي مسير قابل قايقراني، غارنوردي پياده در قسمت خشكي آغاز مي‌شود و گردشگران پس از طي مسافتي نسبتا طولاني مجددا با قايق ادامه مسير مي‌دهند.

در حال حاضر تنها 4 كيلومتر از معابر كه با پروژكتور نور پردازي شده‌اند مورد بازديد قرار مي‌گيرند. اين پروژكتورها و كابل‌هاي ضخيم انتقال برق اگرچه بازديد از غار را براي عموم ميسر ساخته است ولي به گفته بهزاد رئيسيان محيط را از حالت بكر و دست نخورده خود خارج كرده است.

اين كارشناس محيط زيست معتقد است غارهايي مانند عليصدر بايد به حالت اوليه خود باقي بمانند و بازديدكنندگان با استفاده از لباس و كلاه مخصوص غارنوردي كه مي‌توان در اختيار آنها قرار داد از فضاي داخلي غار بازديد كنند. در اين صورت قطعا گردشي مهيج و فراموش نشدني را تجربه خواهند كرد.



سوغات سفر
در پايان سفر چند روزه خود از ديار طبيعت و تمدن كهن، مي‌توانيم شيريني مخصوص همدان به نام شيرمال، نوعي فلفل كه در اصطلاح محلي به آن بيور گفته مي‌شود، سير تند و تيز همدان و ظروف سراميكي ساخته شده در لالجين همدان را به عنوان رهاورد تقديم دوستان و آشنايان كنيم

sorna
12-02-2010, 01:13 AM
كنكاشی در تاریخ "هگمتانه" ، ماد یا اشكانی ؟



http://aftab.ae/news/2008/nov/20/images/c3862c3154dd3b291bf6d53ba6fafd07.jpg"


در كتیبه های هخامنشی اسم این شهر را هگمتان نوشته اند، ولی بعضی تصور می كنند كه هنگمتان تلفظ می شده و هرودت اسم آن را اكباتان ضبط كرده است. بنابراین تاریخ شهر مزبور تا قرن ۱۱ ق.http://aftab.ae/images/news/break.gif"در كتیبه های هخامنشی اسم این شهر را هگمتان نوشته اند، ولی بعضی تصور می كنند كه هنگمتان تلفظ می شده و هرودت اسم آن را اكباتان ضبط كرده است. بنابراین تاریخ شهر مزبور تا قرن ۱۱ ق.
م صعود می كند و در میان شهرهای قدیم كه اكنون هم ایستاده اند، نظایر همدان نادر است و تاریخ بنای روم هم چنانكه معلوم است از اواسط قرن هشتم ق.م بالاتر نمی رود.
" "همدان در پای كوه الوند واقع است و كوه مزبور از سنگ خارا است، ارتفاع آن را از سطح دریای اقیانوسی ۱۲ هزار و از سطح شهر همدان شش هزار پا معین معین كرده اند.
" "الوند را در آوستا ائورونت نامیده اند و این اسم شاید اسم مادی كوه مزبور بوده یونانی ها اسم كوه مزبور را ارن تس ضبط كرده اند و باید مصحف ائورونت باشد.
" این مطالب در صفحه ۱۷۸ كتاب ایران باستان "حسن پیرنیا" در سال ۱۳۱۱ هجری شمسی نوشته شده و وی در ادامه این مطلب خود همدان را پایتخت مادها و هگمتانه می داند اما در همان تاریخ نیز اشاره می كند كه مورخان ارمنی برخلاف این نظر داشته و مدعی بودند كه پایتخت مادها را باید در تخت سلیمان در حوالی ارومیه جست و جو كرد این اختلاف نظر همچنان ادامه دارد و دو جریان مختلف از كاوشگران میراث فرهنگی داخلی آن را نمایندگی می كنند.
تپه باستانی هگمتانه یكی از محوطه های برجسته باستان شناسی كشور واقع در همدان با سوال و اختلاف نظر در خصوص نقطه آغازین پیدایش خود و اینكه محوطه فرمانروایی سلسله" ماد" و یا مركز حكومت شاهان "اشكانی" بوده مواجه شده است.
متاثر از نظر دیرینه شناسان و محققان داخلی، در چند دهه اخیر این محوطه در متون تاریخی و حتی عمومی به عنوان مقر حكومت تمدن "مادها" و بعد از آن "هخامنشیان" كه به گفته مورخ یونانی "هرودت" هگمتانه نام داشته است، بوده است.
در پی كاوش و یافته های اخیر به سرپرستی "مسعود آذرنوش" موضوع نسبت این محوطه به هگمتانه مورد تردید قرار گرفته و این هیات معتقد به این است كه ساخت این محوطه متعلق به دوره اشكانیان است.
آذرنوش تصریح می كند كه "اشكانی بودن این محوطه تاثیری در تعیین ارزش تاریخی آن ندارد" اما این تغییر قدمت، مورد اعتراض بسیار مسوولان، كارشناسان و حتی مردمی كه عادت كرده اند تاریخ همدان را بر مبنای هگمتانه منسوب به مادها تنظیم كنند، واقع است.
مورخان بسیاری در باب هگمتانه نگاشته اند، مهمترین ماخذ تاریخی در این مورد روایت های هرودت تاریخ نگار یونانی سده پنجم پیش از میلاد است كه می گوید "دیوكس (۷۲۸ - ۶۷۵ ق.
م ) نخستین پادشاه ماد فرمان داد تا كاخی عظیم برای وی بسازند و بر گرد آن هفت حصار برپا كنند، حصارهای هفتگانه به طبقه های ممتاز اجتماعی تعلق داشت و هریك به رنگ یكی از اجرام فلكی، به ترتیب سفید، سیاه، ارغوانی، نیلگون و نارنجی بود كه كنگره های دو باروی داخلی با ورقه های سیمین و زرین پوشانده شده بود".
"این باروها برای مراقبت از كاخ و گنجینه فرمانروا بود و مردم عادی می بایست خانه های خود را بیرون از دیوارها می ساختند". پس از انقراض دولت ماد (سده ۵۵۰ ق. م ) و تاسیس دولت هخامنشی، هگمتانه در دوره های سلوكی، پارت، ساسانی و دوره های اسلامی نیز از مناطق مهم تمدن ایرانی بوده است اما بعدها تحت تاثیر گسست های تاریخی محل دقیق این پایتخت با ابهام مواجه شد.
جستجو برای یافتن شهر گمشده مادها در محوطه ای كه " هگمتانه" خوانده می شود از سال ها پیش آغاز شده است و "ژاك دمرگان" و"ژ- كینز" از جمله كسانی بودند كه پیشتر از دیگران متوجه هگمتانه شده اند.
دمرگان فرانسوی رییس حفریات شوش در سال ۱۸۹۶ میلادی در بازید از همدان چند مهر استوانه ای جمع آوری و با خود به فرانسه برد وی در خصوص قدمت و محل كشف آنها مطلبی عنوان نمی كند اما مطالعات كالمایرا روی این مهره ها تعلق آنها را به دوره مادی اثبات می كند.
بعد از وی "شارل فوسی" در سال ۱۹۱۲ میلادی از طرف موزه لوور در گودال معروف به "شتر خواب" یا گودال فرانسوی ها كه مقابل موزه هگمتانه قرار دارد دست به كاوش هایی زد كه متاسفانه هیچگونه گزارشی از نتایج آن در دست نیست.
بعد از آن "گیرشمن"، "لوئی لوبرتون" و "كالمایر قوری" هفت مجسمه برنزی و بز كوهی یافته شده از هگمتانه كه توسط قوسی كشف و تحویل موزه لوور شده بود را وارسی و تعلق آنها را به دوره مادها تایید كردند.
مركز باستان شناسی سابق و دفتر آثار تاریخی به منظور هموار كردن كار عملیات باستان شناسی و پاسخگویی به سوال های مهم تاریخی در سال های ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ اقدام به خرید منازل مسكونی موجود بر روی تپه باستانی هگمتانه كرد.
"محمد مهریار" كه در سال های ۵۱ تا۵۴ امر تخریب منازل و آماده سازی محیط برای آغاز كاوش های علمی هگمتانه را هموار كرد در مطالعات خود بر این معتقد است كه آثار تپه هگمتانه همان هگمتانه هخامنشی است و هگمتانه مادی را باید در تپه پیسا واقع در ۵/۲ كیلومتری شمال غربی هگمتانه جستجو كرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی كاوش های باستان شناسی در سال ۱۳۶۲ توسط یك هیات ایرانی به سرپرستی دكتر "محمدرحیم صراف" و سال ۸۳ توسط دكتر "مسعود آذرنوش" آغاز شد.
این پژوهش ها تا سال ۱۳۶۷ ادامه یافت و پس از یك وقفه پنج ساله دوباره از سال ۱۳۷۳ دنبال شد و با تحقیقات علمی مذكور، ترانشه های متعددی به منظور شناسایی وضعیت تاریخی هگمتانه در اطراف و مركز تپه ایجاد شد.
در این عملیات گروه كاوش موفق شد شهر بزرگی را كه با بهره گیری از یك سیستم عظیم معماری مدون ساخته شده بود شناسایی و بخش هایی از آن را كه در قسمت های مركزی، شرقی و جنوبی ردیابی شده بود، به تدریج از خاك آزاد كند.
دستاورد فعالیت های گروه باستان شناسی، شناسایی مجموعه ساختمان های مربع شكل در عمق ۲ تا ۵ متری از سطح تپه است و ورودی هر واحد معماری به یك پیشخوان و تالار مركزی در وسط و سه اتاق جانبی در دو سو ختم می شود.
مصالح به كار رفته برای ساخت شهر، خشت و آجر در ابعاد متفاوت است و همچنین ادامه عملیات حفاری باعث شد كه بخش هایی از حصار عظیم شهر به قطر تقریبی ۹ متر و ارتفاع باقی مانده ۸ تا ۱۲ متر كشف شود.
حصار مذكور كه در فواصل معین دارای برج های عظیم بوده، شهر كهن هگمتانه را در برمی گرفته است.
ادامه روند كاوش موجب شد كه قسمت هایی از سیستم آبرسانی شهر در قالب جوی های متعدد نمایان شده و بخش هایی از این جوی ها به فاصله نیم متر از حصار كشف در شرق هگمتانه و معابر كارگاه جنوبی به دست آمده است.
"محمد رحیم صراف"، باتوجه به كاوش ها و مطالعه های انجام شده و یافته های معماری، هگمتانه را منسوب به هخامنشیان می داند با این تفاوت كه اعتقاد دارد "هگمتانه هخامنشی همان هگمتانه مادها" نیز هست.
به این شكل كه مادها این شهر خشتی را بنیان گذاری و هخامنشیان ابنیه ای به آن افزوده اند.
وی همچنین گفت: طرح هندسی شهر هگمتانه در دنیا بی نظیر بوده و این یكی از افتخارهای ایران زمین و مردم شهر همدان است.
دكتر صراف تاكید كرد: شهر باستانی هگمتانه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و باید حفاری ها تا رسیدن به نتیجه قطعی در مورد قدمت تاریخی این شهر ادامه یابد.
از سال ۱۳۸۳ پژوهش لایه نگاری باستان شناختی به سرپرستی "مسعود آذرنوش" در جای جای محوطه باستانی هگمتانه به منظور دستیابی به لایه های باستانی و تعیین قدمت لایه ها اقدام كرده است.
نتایج تحقیق دكتر آذرنوش با یافته های قبل از خود منافات دارد و قدمت و تعلق این محوطه تاریخی در مركز شهر همدان را "اشكانیان" عنوان می كند.
وی می گوید: نمی توان آثار معماری مكشوف در تپه هگمتانه را به چند دلیل متعلق به دوره مادها نامید و آنچنان كه هرودت گفته است : دیاكو به قدرت رسید و مادان را واداشت تا دژی نیرومندتر از تمامی دژها برایش بسازند پس وی دیوارهای بزرگ و ستبر دایره شكلی را كه امروزه به اگبتانه معروف است یكی در درون دیگری بساخت و شمار دوایر هفت است.
آذرنوش استدلال می كند: این در حالی است كه برج و باروی كشف شده یك طرح چند ضلعی متشكل از خطوط مستقیم و زوایای قایمه را نشان می دهد و این با شكل شهر توصیفی هردودت كاملا متفاوت است.
وی اضافه می كند: دیگر اینكه در این محوطه شانزده نوع خشت و چهار نوع آجر در ایعاد مختلف طی كاوش های دور نخست شناسایی و معرفی شده است ابعاد این خشت ها از ۳۳ تا ۵۰ سانتی متر و آجرها از ۳۳ تا ۳۷ متر متغیر است.
وی ادامه داد: ابعاد خشت های مكشوفه در تپه هگمتانه با خشت های مربوط به دوره مادی در تپه نوشیجان، گودین تپه و موش تپه هیچ شباهتی ندارد و آثار هخامنشی گردآوری شده در موزه تپه هگمتانه تقریبا در تمامی سطح شهر همدان و حتی تا كیلومترها پیرامون آن پراكنده بوده است.
وی افزوده است: از محل دقیق آن دسته از آثار هم كه در موزه های ملی ایران و بریتانیا یا در مجموعه های خصوصی، نگهداری می شود اطلاعی در دست نیست.
وی اضافه می كند: گزارش های سفرنامه نویسان و پژوهشگران دیگر نیز حاكی است كه بقایای ستون ها و بلوك های سنگ در همه جا، حتی درون رودخانه الوسجرد كه از میان شهر می گذرد پراكنده بوده و یا در ساختمان های جدید به كار رفته است.
آذرنوش گفت: این پراكندگی ممكن است موید نوشته "پلیبیوس" در مورد مجموعه بناهای كاخ های هگمتانه كهن باشد كه وی محل مجموعه بناها را پایین دژ می داند و نه در درون آن ، كه در این صورت انتساب مجموعه معماری مكشوف در تپه تنها با اتكا به كشف شالی ستون های شكسته در لایه های به هم ریخته این محوطه پذیرفتنی نیست.
وی افزود: دور دوم كاوش های لایه شناختی تپه هگمتانه با هدف آشكار ساختن توالی لایه شناختی و گاه شناختی محوطه یعنی تلاش برای ابهام زدایی انجام شد.
وی اظهار داشت: این كنكاش آشكار كرد كه آثار معماری گسترده ای كه بقایای آنها طی ۱۱ فصل كاوش های دور نخست در چند كارگاه گسترده آشكار شده بود نه بر نهشته های باستانی قدیم تر، بلكه روی خاك انباشتی انبوه و فشرده استوار است.
آذرنوش گفت: مهمترین شواهد گاه نگاری ما از جمله سفال های شاخص دوره های میانی تا پایان عصر اشكانیان از درون این خاك انباشت كه گاه ژرفای آن به بیش از چهار متر می رسد، به دست آمد.
وی افزود: آشكار شد كه خاك انباشت زیرآثار معماری، سراسر یك دوره است و به احتمال زیاد به عنوان بخشی از یك برنامه ساختمانی بسیار گسترده فراهم شده است.
وی اضافه كرد: در موارد متعدد شواهد عصر اشكانی در خشت هایی كه بلافاصله روی خاك بكر انباشته شده فراوان به دست آمده اما تاكنون هیچ نشانه ای از آثار عصر آهن ۳ در لایه های ژرف و از گمانه های مختلف حاصل نشده است.
وی ادامه داد: علاوه بر این دلایل، نمونه های استخوان و ذغال از لایه های زیر آثار معماری موجود برای سالیابی به آزمایشگاه دانشگاه آكسفورد ارسال شد.
وی افزود: نتایج سالیابی های كربن ۱۴ بر روی این نمونه ها انجام شد و همگی موید تاریخ گذاری آثار معماری مكشوف در تپه هگمتانه به اواخر دوره اشكانی است.
وی همچنین گفت: تاكید می شود این محوطه با آثار موجود در تمام تاریخ كهن بی نظیر و بی مانند است.
وی اضافه كرد: برای طراحی كلی این محوطه آثار قابل مقایسه ای در نقاط دیگر جهان وجود دارد از شمال شرقی افغانستان تا غرب رود فرات كه آنها نیز به دوره اشكانی تعلق دارند اما در هیچ موردی ساختاری با این عظمت، دقت و برنامه ریزی شده مشاهده نمی شود.
آذرنوش گفت: ایجاد چند صد واحد معماری طبق یك نقشه واحد در تمامی سطح این محوطه ۴۰ هكتاری از ویژگی های منحصر به فرد و خاص این تپه باستانی است.
وی افزود: همه این ها نمایشگر عظمت یك طرح بزرگ عمرانی است كه در دوره درخشان اشكانی به اجرا در آمده است.
وی اظهار داشت: توجه به موارد مطرح شده نشان می دهد كه همدان تنها صاحب اثری است كه در هیچ كجای جهان مشابهی ندارد و ارزش این آثار نه تنها به خاطر قدمت آنها بلكه به دلیل عظمت علمی و فنی كارهای انجام شده است.
دكتر آذرنوش تاكید كرد: اشكانی بودن این محوطه، البته، به هیچ روی ناقض اندیشه مادی بودن همدان نیست.
وی گفت: اكنون باستان شناسان ایرانی در برابر این وظیفه خطیر قرار دارند كه در پژوهش های آینده خود همدان مادی را آشكار سازند.
تپه باستانی هگمتانه حدفاصل خیابان های اكباتان، شهدا و بلوار هگمتانه واقع شده و از جمله محوطه های بزرگ و مهم باستان شناسی كشور محسوب می شود كه بدون تردید این گنجینه عظیم باستانی در دل خاك های خود آثاری از دوران مختلف تاریخی را به یادگار دارد.
هگمتانه به معنای محل تجمع بوده و از دو واژه پارسی باستان "هگمتا" به معنای گرد آمدن و پسوند مكان "نا" تشكیل شده است.
از قوم ماد در متون باستانی از جمله كتیبه های آشوری به نام "مادای" و "آمادای" و در منابع كهن ایرانی "مدی" نام برده شده و از سرزمین ایشان در زبان عیلامی به عنوان "هال ماتانا" و "ماتاپه"، در زبان یونانی"اكباتانا"، در پارسی باستان "هنگ متنا"، "هگمتان"، در منابع كلیمی "احمتا" و در منابع اسلامی به شكل "همذان" و "همدان" یاد شده است.
محوطه باستانی هگمتانه همدان به شماره ۲۸ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
استان همدان دارای یك هزار و ۷۰۰ اثر تاریخی و باستانی است كه ۵۰۷ اثر آن در فهرست آثار ملی كشور به ثبت رسیده است.
__________________

sorna
12-02-2010, 11:42 PM
زبان سغدی و سرگذشت آن
زبان سغدی، از نظر تنوع و حجم ادبیات مکتوب، مهم ترین زبان ایرانی میانهٔ شرق است که بررسی و مطالعهٔ آثار آن در آغاز قرن بیستم و با کشف گنجینهٔ تورفان آغاز شده‌است. پیشینهٔ سرزمین سغد: نام سرزمین سغد را نخستین بار در نوشته‌های کتاب دینی اوستا، در سنگ نبشته‌های فارسی باستان و در نوشته‌های مورخان یونانی می‌بینیم. سرزمین سغد را، از دید منابع تاریخی، ناحیه‌ای کم وسعت در کنار رود زرافشان می‌یابیم ؛ اما کشف آثار و مدارک سغدی در گسترهٔ جغرافیایی عظیمی، از روسیه تا ترکستان چین (ایالت سین کیانگ امروزی)، حکایت از آن دارد که سغدیان روزگاری ساکنان چین سرزمین پهناوری بوده‌اند، هر چند که مطالعات دقیق تر نشان می‌دهد که آنان را باید صرفا مهاجرانی در این سرزمینهای بیگانه به شمار آورد. سمرقند، پایتخت سرزمین سغد، از نظر سوق الجیشی نقش بسیار مهمی در جادهٔ ابریشم، شاهراه تجاری میان چین و دنیای غرب داشته‌است. بازرگانان سغدی، در طول این جاده، مهاجرنشین‌های متعددی احداث کرده بودند و این مطالب را منابع عربی و نوشته‌های مورخان اسلامی، که از مهاجرت سغدیان پیش از حمله ء اعراب و نیز از فعالیت‌های تجاری آنا سخن می‌گویند، تایید می‌کند. نتیجهٔ بارز این امر اهمیت یافتن نقش زبان سغدی، به صورت زبان میانجی (lingua franca)، در طول جادهٔ ابریشم بوده‌است. از این دیدگاه، نقش سغدیان را در آسیای مرکزی می‌توان با زبان یونانیان در دنیای باستان، البته در مقیاسی محدودتر قابل قیاس دانست. در پرتو همین نقش زبان سغدی است که بیشتر دست نویس‌های آن در این ناحیه، به خصوص دتون هوانگ و نواحی اطراف تورفان به دست آمده‌است. زبان سغدی: زبان سغدی، پیش از کشف گنجینهٔ تورفان در ترکستان چین که در اوایل قرن حاضر صورت گرفت، زبانی تقریبا ناشناخته بوده‌است. گرچه ابوریحان بیرونی در حدود هزار و اندی پیش، با ذکر نام روزها و ماهها و جشن‌های سغدی، تلویحا به این زبان اشاره کرده بود. آندرئاس، در میان گنجینهٔ دست نوشته‌های واحهٔ تورفان، به وجود زبان ناشناخته‌ای پی برد و آن را سغدی دانست. طی نود سال پس از آن، با کوشش هیات‌های اکتشافی متعدد، آثار مکتوب این زبان، به صورت پراکنده از نواحی نزدیک شهر سمرقند تا یکی از برج‌های داخلی دیوار بزرگ چین و از مغولستان شمالی تا درهٔ علیای رود سند در شمال پاکستان کشف شده‌است. زبان سغدی یکی از زبان‌های گروه شرقی ایرانی میانه، زبان ناحیهٔ حاصلخیز سغد، واقع در میان دو رود سیحون و جیحون بوده‌است. این زبان در طول ده قرن (قرن‌های دوم تا دوازدهم میلادی) مهم ترین زبان ایرانی در آسیای مرکزی، زبان تجاری جادهٔ ابریشم و از دیر زمان ابزار و پیوند فرهنگ‌های سرزمینهای شرقی و غربی آسیا بوده‌است. زبان سغدی از جمله زبانهای ایرانی شرقی و رایج ترین آنهاست که زبان فرهنگ و ادب و بازرگانی در مناطق فارسی زبان تا مرزهای چین بوده‌است. حال اگر نقش بسیار مهم بخارا و سمرقند، مادرشهرهای قلمرو زبان سغدی، را نیز در گسترش ادبیات آغازین فارسی در نظر بگیریم، ورود شمار چشمگیری از واژه‌های سغدی مانند خوک، ستیغ، زیور، سنگسار را در زبان فارسی امری طبیعی می‌یابیم. بررسی آثار بزرگانی چون رودکی، ابوشکور بلخی و اسدی طوسی نیز مؤید این معناست. زبان سغدی همانند دیگر زبانهای شرق ایران، نظیر خوارزمی، ختنی نظام صرفی اسمی، ضمیری و فعلی بسیار گسترده‌ای را به نمایش می‌گذارد. ادبیات سغدی : گستردگی نوشته‌های زبان سغدی، در مکانها و زمانهای متفاوت، با گونه‌های ادبی متنوع و برای مقاصد گوناگون در طول پنج الی شش قرن متمادی، که جوامع سغدی زبان از بارزترین سازندگان نهادهای اجتماعی و فرهنگی آسیای مرکزی بودند، امری قابل توجه و چشمگیر است. آثار مکتوب سغدی، به رغم آنکه پاره پاره شده و درگذر زمان آسیب‌های جدی دیده‌اند، منابع ضروری، غیرقابل انکار و بسنده‌ای برای بازسازی چهرهٔ تاریخی و حقیقی سیاست، اقتصاد، دین، هنر و فرهنگ سغد و سغدیان اند. آثار بازیافته ء سغدی شامل آثار دینی (مانوی، مسیحی و بودایی)و آثار غیر دینی است. سیمز ویلیام کهن ترین متن سغدی را قطعهٔ منحصر به فردی می‌داند که محتوای آن دعای اشم وهو است و احتمالا دریچه‌ای به سغدی باستان، متعلق به دوران هخامنشی، می‌گشاید، گو اینکه نگارش آن هزار سال بعد صورت گرفته‌است. از نظر قدمت، کهن ترین شواهد مکتوب زبان سغدی، سنگ نوشته‌هایی منسوب به قرن دوم میلادی اند. مهم ترین نوشته‌های غیردینی به زبان سغدی، صرف نظر از “نامه‌های باستانی ”، “ اسناد کوه مغ ” حاوی نامه‌ها واسناد اداری، اقتصادی و حقوقی است که بر کاغذ، چوب، چرم و ابریشم نگاشته شده‌است. این اسناد متعلق به شاهزاده‌ای سغدی به نام دیواشتیج است که در سال ۱۹۳۳ در ویرانه‌های قلعه‌ای بر کوه مغ در نزدیکی دهکدهٔ خیرآباد و ویرانه‌های شهر قدیمی پنجیکند، در شمال تاجیکستان، موطن اصلی سغدیان، به دست آمده‌است. از دیگر متن‌های غیردینی می‌توان به چند متن پزشکی و یک متن جادوگری اشاره داشت. متنهای دینی سغدی به احتمال زیاد به دورانی مابین قرن‌های هشتم و یازدهم میلادی تعلق دارند و از وجود چند دین، در آن دوران و در آن جوامع، حکایت دارند و در ارزیابی ادبیات دینی سغدی، در آغاز احساس می‌شود که موجودیت آن حاصل ترجمهٔ آثاری است که به دست ادیبان روحانی مانوی، مسیحی و بودایی انجام گرفته‌است. در میان این متن‌ها، متن سغدی و یانتره جاتکه، که طولانی ترین متن دینی شناخته شده به زبان سغدی است، دارای سبک ادبی پیشرفته تری نسبت به دیگر متن هاست و احتمالا بیشتر تالیفی بومی به زبان سغدی و یا بازنویسی یک داستان بودایی است تا اینکه ترجمه باشد. نظام نوشتاری زبان سغدی : به رغم گستردگی جغرافیاییی قلمرو زبان سغدی، تفاوت گویشی اسناد مکتوب موجود اندک است.بررسی متون موجود سغدی این واقعیت را نمودار می‌سازد که تنوع فرهنگی این آثار در خط آن نیز کاملا منعکس و بنابر ضرورت زمان و مکان و موضوع کتابت، از گونه‌های خطی متنوعی استفاده شده‌است. به جز یک قطعه که به خط براهمی (شاید که خط ویژهٔ برهمن‌ها باشد!) نوشته شده‌است. متون سغدی شناخته شده به سه خط سغدی، که گونهٔ سمرقند نیز نامیده می‌شود، خط عمومی سغدی‌ها در قرن چهارم میلادی است که تا قرن هفتم میلادی به طور کامل گسترش یافته‌است. این خط بر قدیمی ترین سکه‌ها و اسناد باقی مانده از زبان سغدی دیده می‌شود و گونه‌های اصلی زیر را شامل است : الف) خط کهن “ نامه‌های باستان ” و دیگر متنها تا حدود قرن پنجم میلادی ؛ ب) خط سوتره یا خط رسمی سغدی که معمولا در متن‌های بودایی به کار رفته‌است ؛ ج) خط پیوسته که دارای گونه‌های متنوع محلی بوده‌است و جدیدترین صورت آن بدون در نظر گرفتن تقدم تاریخی، “ایغوری” نامیده می‌شود، زیرا برای نوشتن زبان ترکی باستان نیز به کار رفته‌است. پیشینهٔ طولانی تاریخی سغدی، وجود املای تاریخی و هزوارش را در این خط امری عادی و معمول ساخته‌است، گرچه نسبت به زبان‌های فارسی میانه و پارتی تعداد هزوارش‌ها کمتر است. چنانچه خواسته باشیم به پیشینهٔ مطالعات سغدی اشاره‌ای داشته باشیم، می‌باید به پژوهش‌های دانشمندانی چون بدرالزمان قریب، زهره زرشناس، امیل بنونیست، م.ج.درسدن ر.گوتیو، و.ب.هنینگ، د.ج.مکنزی، نیکلاس سیمز ویلیامز، و. زوندرمان و د..ا.اوتز اشاره داشت. با پیش چشم آوردن این حقیقت که هر زبانی دربردارندهٔ فرهنگ و تاریخ و ارزشهای کهن گویش وران خویش است، امید است که بازشناخت هرچه بهتر زبانهای کهن ایران زمین، همچون آیینه‌ای، برنمایانندهٔ جایگاه والای ساکنان این مرز و بوم گرامی گردد.
برگرفته از مقدمه کتاب “ شش متن سغدی ” / دکتر زهره زرشناس / ۱۳۸۰

sorna
12-02-2010, 11:44 PM
اختراعات و ابتكارات ايرانيان در پهنه دريانوردي و نجوم


اختراعات و ابتکارات ایرانیان در پهنه دریانوردی و نجوم

بسیاری از ابزارهای دریانوردی و نجوم توسط ایرانیان اختراع شده است
کهن‌ترین سند دریانوردی ایرانیان، مهری است که در چغامیش خوزستان بدست آمده است. تاریخ تمدن ناحیه چغامیش به شش‌هزارسال پیش از میلاد می‌رسد. این مهر گلین، یک کشتی را با سرنشینانش نشان می‌دهد. در این کشتی یک سردار پیروز ایرانی، بازگشته از جنگ، نشسته، و اسیران زانوزده در جلوی او دیده می‌شوند. در این مهر یک گاو نر و یک پرچم هلالی شکل هم دیده می‌شوند. نقش‌های برجسته پاسارگاد نمایانگر توانمندی دریایی ایرانیان و فرمانروایی ایشان بر هفت‌دریاست.
قطب نما



در مورد اختراع قطب‌نما روایت‌های زیادی وجود دارد. تنی چند از دانشمندان آن را به چینی‌ها و یا حتی ایتالیایی‌ها نسبت می‌دهند. اما بیشتر دانشمندان متفق‌القولند که قطب‌نما به وسیله ایرانیان ساخته شده است. قطب‌نمای ایرانی برخلاف قطب‌نمای چینی که 24 جهت داشت، دارای 32 جهت بوده‌است. عدد 32 علاوه بر نشان‌دادن دقت بیشتر قطب‌نمای ایرانی، نمایانگر آشنایی ایرانیان با اعداد در مبنای 2 و دانش ریاضی پیشرفته آنان است،‌که خود بحث جداگانه‌ و بسیار مفصلی را می‌طلبد. در افسانه‌های کهن ایرانی آمده است که اسفندیار رویین به هنگام حرکت برای نبرد با اژدها از پیکانی آهنین سود می‌جسته، که همواره جهت ثابتی را به او نشان میداده است. در دوران نخستین اسلامی، قبله‌نما توسط ایرانیان به قطب‌نما افزوده شد تا همواره و در هر وضعیتی بتوان جهت درست قبله را پیدا نمود. ایرانیان از این اختراع استفاده کامل نموده و آن را به دیگر مسلمانان شناساندند. نام‌های فارسی اجزای قطب‌نما در زبان عربی شاهد تاریخی مسلمی است که کاربرد قطب‌نما از طریق ایرانیان به دست دیگر ملت‌های مسلمان رسیده است.

سکان

اختراع فرمان کشتی (سکان - سوکان) از سوی تمامی دانشمندان، بدون استثنا، به ایرانیان نسبت داده شده است. در روایت‌ها وداستان‌‌های ایرانی چنین آمده است که سندباد، ناخدا و دریانورد پرآوازه ایرانی اهل بندر سیراف، سکان را اختراع کرده است. نامه‌ای نیز از معاویه، فرمانده نیروی دریایی مسلمانان در دریای مدیترانه، به خلیفه دوم بر جای مانده که در آن از مزایای این اختراع ایرانیان و برتری کشتی‌های ایرانی دارای سکان به کشتی‌های رومی سخن گفته است. در این نامه او از خلیفه درخواست نموده که کلیه امور دریانوردی، کشتی‌رانی و دریاپویی به ایرانیان واگذار شود. ترجمه متن این نامه در کتاب اسماعیل رایین، دریانوردی ایرانیان، آورده شده است.


ژرفنایاب - عمق یاب



برای تعیین ژرفنای آب در دریا، به ویژه مناطق ساحلی دریای پارس و دریای مکران، ایرانیان ابزاری اختراع نموده و به کار می‌بردند که شباهت زیادی به شاقول بنایی داشته است. هرچند که اختراع این سوند باستانی به سندباد ناخدای پرآوازه ایرانی نسبت داده شده است، اما اکتشافات اخیر کشتی‌های غرق شده ایرانی در دریای اژه، که در یورش به یونان شرکت داشته‌اند، نشان می‌دهد که از دوران هخامنشیان، ایرانیان این ابزار را شناخته و به کار می‌بردند.

مسافت یاب

دریانوردان ایرانی، از زمان‌های باستان، ابزارهایی برای پیمودن مسافت‌های دریایی به کار می‌برده‌اند.یکی از این ابزارها ریسمانی بوده که به تدریج باز می‌شده، که پس از رسیدن به انتها، آن را می‌پیچیدند و دوباره استفاده می‌کرده‌اند.

رهنامه‌ها

راه‌نامه‌ها، نقشه‌ها و نوشته‌هایی بودند که در آنها کلیه اطلاعات مربوط به دریانوردی ثبت و مستند شده بود. ایرانیان از روزگار باستان، مبتکر و صاحب رهنامه‌هایی بوده‌اند و به کمک آنها دریانوردی و دریاپویی می‌کرده‌اند. رهنامه‌های ایرانیان، اطلاعات و آگاهی‌هایی در مورد بنادر و جزایر، گاه‌شناسی و جهت یابی، جریان‌های دریایی، جریان‌های هوایی، ابزارهای دریانوردی و ... را در بر داشته‌اند. پس از اسلام، بسیاری از رهنامه‌های دوران ساسانی به عربی ترجمه شد و دریانوردان دوران اسلامی، بهره فراوانی از آنان برگرفتند.

پیل الکتریکی

در سال 1330 خورشیدی، باستان شناس آلمانی ویلهلم کونیک و همکارانش در نزدیکی تیسفون ابزارهایی از دوران اشکانیان را یافتند. پس از بررسی معلوم شد که این ابزارها پیل‌های الکتریکی هستند که به دست ایرانیان در دوران اشکانیان ساخته شده و به کار برده می‌شده‌اند. او این پیل‌های تیسفون را Baghdad Battery نامید. جهت آگاهی بیشتر از این پیل الکتریکی می‌توانید به سایت‌های با موضوع Baghdad Battery در اینترنت مراجعه نمایید.

اکتشاف این اختراع ایرانیان به اندازه‌ای تعجب و شگفتی جهانیان را بر انگیخت که حتی برخی از دانشمندان اروپایی و امریکایی این اختراع ایرانیان را به موجودات فضایی و ساکنان فراهوشمند سیارات دیگر که با بشقاب‌های پرنده و کشتی‌های فضایی به زمین آمده‌ بودند، نسبت دادند، و آن را فراتر از دانش اندیشمندان و پژوهشگران ایرانی دانستند. برای ایشان پذیرفتنی نبود که ایرانیان 1500 سال پیش از گالوای ایتالیایی(1786 میلادی) پیل الکتریکی را اختراع نموده باشند. (برای آگاهی بیشتر می‌توانید به کتاب ارابه خدایان نوشته اریک‌فن‌دنیکن مراجعه کنید).

ایرانیان از این پیل‌های الکتریکی جریان برق تولید می‌کردند و از آن برای آبکاری اشیا زینتی سود می‌جستند. اما در پهنه دریانوردی ایرانیان از این اختراع جهت آبکاری ابزارهای آهنی در کشتی و جلوگیری از زنگ زدن و تخریب آنها استفاده می‌کردند.

کشتی‌سازی

فرهنگ فنی و مهندسی ایرانیان از دیدگاه دریانوردی و کشتی‌سازی بسیار غنی و پربار است. آب‌های نیلگون دریای پارس، دریای مکران (عمان)، و اقیانوس هند، همچنین رودخانه‌های جنوب‌غربی ایران، از دیرباز پهنه دریانوردی و دریاپویی ایرانیان بوده است. در شاهنامه فردوسی، چندین بار، از کشتی‌سازی و کشتی‌رانی ایرانیان، سخن رانده شده است. قدمت و پیشینه این رشته از دانش و فن مهندسی ایرانیان را از سروده‌های فردوسی می‌توان دریافت. فردوسی از جمشید، پادشاه پیشدادی، به عنوان نخستین انسانی که هنر غواصی و صنعت کشتی‌سازی و دریانوردی را به دیگران آموخت، نام برده است. می‌توان دریافت که دانشمندان ایرانی در دوره تابندگی نژاد آریا که در شاهنامه فردوسی به نام دوره پادشاهی جمشید نام برده شده است، موفق به اختراع کشتی و فنون دریانوردی و دریاپویی شده‌اند.

کشتی‌رانی در آب‌های ایران از دیرباز انجام می‌شده و با توجه به این سنت دریانوردی، نیاز به کشتی‌سازی و سودجستن از ابزارهای دریانوردی در ایران وجود داشته است. نخستین کشتی‌هایی که در رودخانه‌های میان‌رودان آمدوشد می‌کردند، به شکل‌های گوناگون ساخته می‌شدند و ابزار حرکت دادن آنها پارو بوده است.

نبردناوهای ایرانی در زمان هخامنشیان، بزرگترین کشتی‌های جنگی زمان خود بودند که سه ردیف پارو زن و بادبان داشتند و با سرعت 80 میل دریایی در روز حرکت می‌کردند. هر نبردناو شامل 200 جنگجو بود که 30 نفر از آنها سربازان زبده فارسی، تکاور، بوده‌اند. نیروی دریایی ایران در زمان ساسانیان نیز، قدرت مطلق در دریای پارس و اقیانوس هند بوده که زیر بنای فرهنگ دریانوردی و دریاپویی مسلمانان را تشکیل داد.

استرلاب

استرلاب astrolabe ، ابزاری بوده که در جهان باستان برای تعیین وضعیت ستارگان نسبت به کره زمین به کار می‌رفته است. استرلاب، در سه گونه استرلاب خطی، استرلاب صفحه‌ای و استرلاب کروی ساخته می‌شده است. قطعات استرلاب نسبت به یکدیگر حرکت کرده و می‌توانستند جهت ستارگان، ارتفاع جغرافیایی آنها و فواصل نسبی را مشخص نمایند. استرلاب در دریانوردی، برای جهت‌یابی به کار می‌رفته است. استرلاب‌های ایرانی از برنج و آلیاژهای دیگر مس ساخته می‌شده‌اند. هرچند پاره‌ای مورخان اختراع اولیه استرلاب را به یونانیان و فنیقیان نسبت می‌دهند، اما سهم اندیش‌ورزان ایرانی در اختراع انواع گوناگون استرلاب و تکامل و افزودن بخش‌های مختلف آن، انکارناپذیر بوده و از سوی تمامی تاریخ‌نگاران ثبت شده است.

نقشه‌برداری

از دوران‌های پیشین در ایران‌زمین کارهای مهندسی با سودجستن از ابزارهای مساحی و پیاده کردن نقشه انجام می‌گرفته است. نقشه‌برداری از سواحل و تعیین مسیرهای ایمن دریایی، به ویژه در نقاط کم‌عمق، از وظایف نیروی دریایی ایران بوده است.

ابزارهای اندازه‌گیری

تراز (تئودولیت)

تراز شاهینی، که نخستین نوع تئودولیت به شمار می‌آید توسط کرجی مخترع و دانشمند ایرانی، اختراع شده است. این دستگاه شامل صفحه‌ای مدرج بوده که به وسیله زنجیری از میله‌ای آویزان می‌شده است. با تعیین امداد افقی می‌توان مستقیم اختلاف ارتفاع بین دو نقطه را از روی درجه‌بندی آن تعیین نمود.

شاخص خورشیدی

پیشینه تعیین تغییر زمان از طریق اندازه‌گیری سایه آفتاب به زمان باستان برمی‌گردد. در آغاز، شاخص‌های خورشیدی، ویژه اندازه‌گیری زمان و حرکت خورشید، از سایه ساختمان‌ها و درختان تشکیل می‌شده است. به‌تدریج، با گذشت زمان از ابزارهایی که به صورت شاخص قائم بر روی صفحه‌ای قرار داده می‌شده ساخته شدند. شاخص‌های آفتابی معمولا ارتفاع خورشید و عرض جغرافیایی روزانه را مشخص می‌نمودند. علاوه بر این شاخص‌ها شواهدی هم در دست است که ایرانیان از ابزارهای آفتابی دیگری برای مشخص نمودن طول جغرافیایی و جهت سود می‌جستند. در دوران اسلامی، دریانوردان ایرانی، برای مشخص نمودن جهت مکه، جهت انجام وظایف مذهبی روزانه، در هر نقطه شاخص‌هایی ساخته بودند. در این ابزار یک شاخص آفتابی قائم نصب شده که زمان را مشخص می‌کرده و آنگاه با گرداندن آن ابزار در امتداد مدار، جهت مکه کاملا مشخص می‌شده است.

ابزار نمایش و پردازش حرکت سیارات

از جمله ابزارهایی بوده که ریشه‌های تاریخی آن را نیاز به مطالعات ستاره شناسی و دریانوردی تشکیل می‌دهد، این ابزارها برای نمایش حرکت سیارات، زمین و خورشید و همچنین محاسبات زاویه‌ای و طولی به کار می‌رفته است. اینکه ایرانیان، دست‌کم 1500 سال پیش از اروپاییان می‌توانستند طول جغرافیایی را، به ویژه در دریا، از نصف‌النهار مبدا (نیمروز - سیستان) حساب کنند، از سوی بسیاری از دانشمندان و تاریخ‌نگاران پذیرفته شده است. این محاسبات و پردازش‌های پیچیده، بدون سودجستن از ابزارهایی که در مثلثات و محاسبات زاویه‌ای به کار می‌رود، غیرممکن بوده است. یکی از این ابزارها که در لاتین اکواتوریوم، ‌Equatorium، نامیده می‌شود برای تعیین مدار خورشید و سیارات به کار می‌رفته است.

مواد نفتی

مواد نفتی به صورت‌های گوناگون در جهان باستان، ایران و میان‌رودان، شناخته شده و به کار برده می‌شده است. گذشته از استفاده‌های سوختی و گرمائی که از آغاز عمل شناخت قیر و برداشت‌های متافیزیکی از آتش و آتش‌جاویدان بوده، در دانش و فناوری استفاده می‌شده است. کاربرد آن به صورت عامل چسباننده، عایق‌بندی کننده و ملات بوده است. ایرانیان، کف کشتی‌ها را قیراندود و نفوذ ناپذبر می‌ساخته‌اند.

استفاده از آتش در صنایع نظامی

کاربرد آتش در جنگ، برای سوزاندن کشتی‌ها و تاسیسات دریایی دشمن، از دوران باستان معمول بوده است. در ارتش ایران، هم در نیروی زمینی و هم در نیروی دریایی همواره گروهی به نام نفت‌انداز، نپتان یا نفات، با اونیفورم ویژه خود ماموریت پرتاب مواد قیری و نفتی را بر عهده داشته‌اند.

ساده‌ترین روش،‌پرتاب آتش با تیر بوده است، این روش سپس به صورت پرتاب ظرفی از آتش، نارنجک مانند، تکامل پیدا نمود. برای پرتاب ظرف‌های بزرگ از ابزارهای مکانیکی، همچون منجنیق، سود می‌جستند. نفت یا نپتا، که در شاهنامه از آن تحت عنوان قاروره یاد شده است، تا مدتها جزو اسرار نظامی بود.

پروکوپیوس، Preoccupies، تاریخ نگار رومی در سده ششم میلادی، از روغن مادها نام می‌برد و می‌گوید که ایرانیان، ظرف‌هایی از روغن مادها و گوگرد را پر کرده و آنها را آتش زده و به سوی دشمن پرتاب می‌کنند. پروکوپیوس می‌گوید که این ماده در روی آب شناور مانده و به محض تماس، کشتی‌های دشمن را به آتش می‌کشیده است.

خشاب (چراغ دریایی)

از دوران‌های پیشین در دریای پارس ساختمان‌هایی ساخته بودند که بر فراز آنها آتش افروخته می‌شد. این ساختمان‌ها عمل برج‌دریایی و چراغ‌دریایی را برای راهنمایی دریانوردان و همچنین خبررسانی انجام می‌دادند. فاصله این چراغ‌های دریایی چنان بوده که باپدید شدن یکی، دیگری نمایان می‌شده است.

برج‌های دریایی، با‌ آتشی که بر فراز آنها افروخته می‌شد، به چند دلیل ساخته می‌شدند.

نخست آنکه، با بالا آمدن آب در زمین‌های کم عمق این خطر وجود داشته که کشتی‌ها ندانسته به سوی آب‌های کم عمق رفته، به شن نشسته و نابود شوند.

دوم آنکه، با دیدن نور در تاریکی، کشتی‌ها، در تاریکی شبانگاه و هوای ابری راه و جهت خود را بیابند.

sorna
12-02-2010, 11:45 PM
صورت یورش دزدان و غارتگران دریایی، به پادگان‌های زمینی و رزم‌ناوها خبر داده تا به سرعت جهت مقابله با آنها اقدام کنند.

دلیل چهارم این بوده است که دریابان‌های مستقر در این ساختمان‌ها، پدیده‌های هواشناختی و دریاشناختی را ثبت می‌کرده‌اند. دریانوردان تازه‌کار ایرانی از این اطلاعات برای رویارویی با رخدادهای هوا و دریا، به ویژه رخدادهای چرخه‌ای و دوره‌ای استفاده می‌کردند.

چکیده نویسی

در دربار پادشاهان ایرانی، گروهی از دبیران وظیفه داشتند که گزارش‌های رسیده از اطراف کشور را کوتاه‌نوشته کرده به مقامات بالاتر ارائه دهند. در امر دریانوردی و کشتی‌رانی هم نیاز دریانوردان ایرانی در به همراه داشتن چکیده‌ای از سفرهای پیشین دیگر دریاپویان در مسیرهای دریایی، باعث گسترش این فن در میان دریانوردان بوده است.

دوربین (تلسکوپ)

در تاریخ سلسله پادشاهی یوان در چین مندرج شده که برای تاسیس رصدخانه پکن، به سرپرستی کوئوشوچینگ منجم دربار، تعدادی ابزارهای رصدی از رصدخانه مراغه در ایران خریداری شده است. از جمله این ابزارها ذات الحلق، عضاده (الیداد)، دو لوله رصد، صفحه ای با ساعتهای مساوی، کره سماوی، کره زمین، تورکتوم (نشان دهنده حرکت استوا نسبت به افق) هستند. چینیان لوله رصد را وانگ-تونگ نامیده‌اند. به گفته تاریخ سلسله پادشاهی یوان ایرانیان از این اختراع نه تنها برای رصد اجرام آسمانی، بلکه برای مشاهده دوردست‌ها، به ویژه در دریا سود می‌جسته‌اند.

پزشکی دریایی

در سفرهای دریایی اکتشافی که در زمان هخامنشیان انجام می‌شد، همواره پزشکانی با کاروان‌های دریایی همراه بودند که وظیفه مراقبت‌های بهداشتی دریانوردان را بر عهده داشته‌اند. در دانشگاه جندیشاپور، دوره ساسانیان، هم بخشی به گردآوری اطلاعات در باره بیماری‌های دریانوردان و راه‌های درمان آنها اختصاص داشته است.

اما نخستین کتابی که در این باره نوشته شد، بخشی از کتاب جامع ، فردوس الحکمه، است که توسط علی‌بن‌ربان تبری (تبرستانی)، پزشک ایرانی، گردآوری و تالیف شده است. ربان تبرستانی، یک پزشک بود که در طی سفرهای فراوان دریایی خود اطلاعاتی در باره بیماری‌های دریانوردان و درمان آنها گردآوری نمود. او یادداشت‌های ارزشمند خود را برای پسرش علی به میراث گذاشت. علی‌بن‌ربان تبری نخستین کتاب جامع در پزشکی را نوشت که بخشی از آن به بیماری‌های دریایی و درمان آنها اختصاص داشت. هم او بود که در زمان اقامتش در شهر ری به آموزش پزشکی پرداخت و رازی پزشک نامدار ایرانی و کاشف الکل، شاگرد او بوده و اصول علم طب را از وی فراگرفته بود.

ابوعلی‌سینا هم در بخش پنجم کتاب قانون، بیماری‌های کل بدن، فصلی را به بیماری‌های دریایی اختصاص داده است. علی بن عباس اهوازی نیز در دایره‌المعارف طبی خود در سده چهارم هجری در این خصوص مطالبی را ارائه داشته است.

ستاره‌شناسی

ایرانیان نیز همچون دیگر تمدن‌های باستانی از دانش ستاره‌شناسی در دریانوردی و دریاپویی سود می‌جستند. این موضوع به اندازه‌ای گسترده و با اهمیت است که در آینده، به امید خدا، این مطلب در مقاله‌ای جداگانه ارائه خواهد شد.

واینها خود گوشه کوچکی هستند از خدمات ارزنده‌ای که اندیشمندان دریانورد ایرانی به جهان علم و دانش ارزانی داشتند. باشد که ما میراث‌داری آنان را سزاوار باشیم.


منابع، مراجع و ماخذ:



تاریخ مهندسی در ایران مهدی فرشاد

تاریخ علم در ایران مهدی فرشاد

تاریخ علم جورج سارتون

تاریخ صنعت و اختراعات موریس داماس

دریانوردی ایرانیان اسماعیل رایین

sorna
12-02-2010, 11:46 PM
ایین و اسطورهای ایرانی .. گدایی ممنوع


مدتی پیش در مرکز اسناد سازمان میراث فرهنگی وگردشگری به مطلبی برخوردم،که نویسنده به مسئله گدایی در ایران باستان (عصر هخامنشی) پرداخته و آن را مورد ارزیابی دقیق قرار داده است . به جرات می توان ادعا کرد که ایران امروز از مراکز مهم تکدی گری می باشد. و در صورت نبود یک برنامه حساب شده و مدون روز به روز بر تعداد گدایان افزوده خواهد شد. وظیفه خود دانستم تا این پژوهش ارزنده را به خوانندگان محترم ارائه نمایم، تا هر چه بهتر و بیشتر با فرهنگ ارزشمند سرزمین خویش آشنا شویم.
با وجود فقر و تنگدستی در دوران باستان،تکدی گری عملی نکوهیده بود و مردم بنا به وظیفه دینی شان و داوطلبانه به مستحقان و درویشان کمک می کردند. گدایی ممنوع! این قانونی است که در دوران باستان وضع شده بود. اما این قانون به آن معنا نبود که فقر و تنگدستی در آن زمان وجود نداشت. در دوران باستان کسانی که به تنگدستی دچار می شدند تحت سرپرستی فرد نزدیکی از خانواده خود درمی آمدند زیرا «زرتشت» از خیرات و کمک کردن به مستمندان به عنوان عملی نیکو یادکرده بود.
در«ارداویرافنامه»، معراج نامه کیش زرتشتی( که کمدی الهی دانته از آن اقتباس شده است) درباره کسانی که به مستمندان یاری نمی رساندند، آمده است: «در دوزخ مردی دیدم که با یک پا در تاریکی آویزان بود. در دست داسی آهنی داشت و بازوهای خود را می برید و میخی آهنی در چشم او زده بودند. پرسیدم این روان کیست؟ گفتند:‌ این کسی است که به شکایت درویشان گوش نکرده است.
در فصل 89 همین کتاب آمده است که افرادی که خوراک و پوشاک خود رااز مستمندان دریغ کنند، در دوزخ، در گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما می مانند وجانوران موذی از پشت، اندام او را می جوند.
در دوران باستان با وجود فقر وتنگدستی، گدایی عملی نکوهیده بود و مردم بنا به وظیفه دینی شان و داوطلبانه به مستحقان و درویشان کمک می کردند. در دوران باستان خانه های مردم تنگدست از خشتهای نامرغوب تشکیل شده و نسبت به خانه های ثروتمندان کوچکتر بود و در حاشیه قرارداشت. این خانه ها نسبت به خانه های متمولان ستون های کمتری داشت، نمای خانه هم فقط مخصوص خانه های متمولان بود.
«جابر عناصری»، اسطوره شناس می گوید: «از زمانی که انسان میل به جمع کردن مال داشته، فقر و فقیر هم وجود داشته است. این یک اصل است که هنوز هم تکرار می شود و اهورامزدا هم در این ارتباط گفته است : آن زمان که خشکسالی و دروغ در مملکتی باشد، فقر هم هست.» در ایران باستان کفن و دفن مردگان فقیر هم متفاوت بوده است. متمولان می توانستند هنگامی که می میرند، تابوت شخصی داشته باشند. این تابوت ها که سفارشی بودند از گل و سرپوشی از تخته درست می شدند. شکل تابوت های تجملی ایرانی ها در قسمت پا مثلثی و در قسمت سر به صورت دایره بود. اما شیوه تدفین طبقات پایین جامعه ساده بوده است و مرده را در کفن ساده می پیچیدند و خاک می کردند.
درکتاب از زبان داریوش آمده است:« همان طور که تدفین مردگان فقیر شیوه ای خاص داشت،زندگان فقرا هم غذاهای خاص خود را داشته و با شیوه ای متفاوت تغذیه می شدند. کارگران و فقرا مجبور بودند روی زمینی کوچک سبزی و میوه بکارند تا از همان جا تغذیه کنند. با اینکه خانواده ایرانی هر روز گوشت و کباب می خورد خانواده فقرا امکان داشت در سال تنها یک بار گوشت بخورد.»
فقر در دوران باستان بیشتر پنهان بود و درطبقات اجتماعی نمودار می شد. «کور – تش» پایین ترین طبقه اجتماعی ای بود که افراداین طبقه به عنوان برده شناخته می شدند. به روایت کتریاس، مورخ یونانی، در مادقانونی وجود داشت که مرد مستمند می توانست، وجود خود را به آدم متمولی که تعذیه وی را تعهد کند، نثار کند. وی وضع بردگان را پیدا می کرد، با این تفاوت که اگر از وضعخوراک و تغذیه خود راضی نبود می توانست ارباب خود را ترک کند.
«کتایون مزداپور»اسطوره شناس، که اظهار می کند اطلاعی از این معضل اجتماعی در دوران باستان ندارد وپرداختن به مساله فقر در دنیای امروز را مهم تر می داند، معتقد است:‌ «تاریخ، تاریخ شاهان است و هر چه به گذشته دورتر نظر می کنیم رنگ مردم را در تاریخ کمرنگ تر میبینیم، در دوران باستان هم فقیر وجود داشت و هم فقر و تنها علت اینکه سندی در این زمینه پیدا نشده بی توجهی به اقشار پایین جامعه بوده است.» «رهبر»، باستان شناس هم می گوید: «فقر حتی در معماری ما هم بررسی نشده است. با تمام پژوهش هایی که روی کاخ ها، گورها و تپه های باستانی انجام می شود هنوز باستان شناسان ایرانی به پدیده های اجتماعی آن زمان اتکا و استناد نمی کنند.»
دکتر «وثوقی» مورخ و «حسن فاضل»استاد دانشگاه و باستان شناس افرادی بودند که بررسی فقر در ایران باستان را پدیده ای مدرن دانسته و آن را از تاریخ جدا می دانند. از حدود 1400 سال پیش در ایران به جهت هرج و مرج در داخل مرزهای کشور و عدم وجود قانونی برای جلوگیری از گدایی،این روش تا آنجا پیش رفت که فنون گدایی ایجاد شد. «داریوش رحمانیان» استاد تاریخ دانشگاه تبریز، می گوید: « «مظلوم نمایی» یکی از روش هایی است که هنوز هم مورد استفاده گدایان است. علاوه بر آن «مقدس مآبی» و «افلیج نمایی» خود نیز از سایرروش ها و فنون گدایی است.»

sorna
12-02-2010, 11:48 PM
چهارشنبه سوری


http://razeno.com/pic/b%20nbn,bn.12.JPG



جشن چهارشنبه‌سوری روز خاصی برای آتش‌افروزی و پریدن از روی آتش است. غروب آخرین سه‌شنبة سال یا همان شبِ آخرین چهارشنبة سال موعدی است که در آن همه برای برپایی این جشن به تکاپو می‌افتند.

.به نظر می‌رسد روشن کردن آتش به آیین زرتشتی برمی‌گردد اما دکتر نیک‌نام می‌گوید: «چهارشنبه‌سوری رسم زرتشتی‌ها نیست. اصلاً زرتشتی‌ها هفته ندارند و شنبه و چهارشنبه ندارند تا جشن چهارشنبه‌سوری در کار باشد.» آذرمیدخت مزداپور نیز می‌گوید: «ما فقط برای همراهی با دوستان و هم‌محلی‌ها از روی آتش می‌پریم و این روز را جشن می‌گیریم. معمولاً این روز مراسم اوستاخوانی در خانه‌های زرتشتیان برقرار است و هفت نوع میوة خشک مثل کشمش، انجیر، بادام، خرما،‌توت و پسته به مهمانان می‌دهند.»

هفت میوة خشک زرتشتی‌ها شباهت زیادی به آجیل چهارشنبه‌سوری دارد که خوردنش در این شب واجب است. در بسیاری از شهرها آش ترشی هم به نام این شب با چند نوع سبزی درست می‌شود.

چهارشنبه‌سوری هم روز پُرکاری برای زنان است و هم رسم‌هایی دارد که مختص زنان است. فال‌گوش ایستادن یکی از این رسم‌هاست که در آن چند زن یا دختر جوان نیت‌هایی می‌کنند، پشت دیواری می‌ایستند و به حرف‌های رهگذران گوش می‌دهند و سپس با تفسیرِ حرف‌هایی که می‌شنوند پاسخ نیت خود را می‌گیرند. رسم دیگرْ قاشق‌زنی است. به این ترتیب که زنان و حتی پسران جوان چادری به سر می‌کنند، روی خود را می‌گیرند و به در خانة همسایه‌ها و دوستان می‌روند. صاحبخانه از سر و صدای قاشق‌هایی که به کاسه می‌خورد، در خانه را باز می‌کند و آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و حتی پول به کاسة آنها می‌ریزد.

چهارشنبه‌سوری برای پسران و مردان جوان هم روز پرجنب‌وجوشی است. در روستاهای لرستان، مردان جوان قبل از غروب اسب‌هایشان را بیرون می‌آورند و نمایشی اجرا می‌کنند. در شهرهای دیگر، پسران برای ایجاد هیاهو دست به ابتکارهای عجیب و غریب می‌زنند. در بعضی جاها کوزه‌های گلی را با باروت پر می‌کنند و روی آن را می‌کوبند تا سفت شود، بعد سپس فتیله‌ای در کوزه می‌گذارند و با آتش زدن فتیله این‌طور به نظر می‌رسد که از کوزه آتش بیرون می‌زند. یا ممکن است موشک‌هایی از کاغذهای براق در مدل‌های مختلف درست کنند و در آن باروت بریزند و روی پشت‌بام‌ها فتیله‌اش را آتش بزنند و به هوا بیندازند.

در بسیاری از نقاط ایران، اعتقاد بر این است که باید چهارشنبه‌سوری از خانه بیرون رفت و همراه بقیة مردم جشن گرفت و شاد و سرخوش بود تا سال جدید سالی شاد و پر از موفقیت باشد.

چهارشنبه سوری در شهرهای مختلف تهران

در تهران قدیم، بوته‌های خشک را از بیابان‌های اطراف جمع می‌کردند و با شتر به شهر می‌آوردند و در محلات مختلف می‌چرخاندند. پس از غروب خورشید، بوته‌های خشک و اسباب و اثاثیة کهنه و شکسته‌ای را که پس از خانه‌تکانی بیرون گذاشته شده بود جمع می‌کردند و با آنها آتشی درست می‌کردند که همه باید از روی آن می‌پریدند و می‌خواندند: «سرخی تو از من، زردی من از تو.» فشفشه و هفت‌ترقه هم بود اما از بمب‌ها و نارنجک‌های دستی که نوجوانان امروزی می‌سازند و با انفجار آنها شیشه‌های ساختمان‌ها به لرزه می‌افتد، خبری نبود.

شیراز

در شیراز به دو شب چهارشنبه‌سوری گفته می‌شود: یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند (چهارشنبه آخر سال)‌ و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر.

با توجه به ارادتی که شیرازیان به حافظ دارند، در شب چهارشنبه سوری دور هم جمع شده و از دیوان حافظ فال می‌گیرند.

شیرازیان چهارشنبه آخر سال را همانند دیگر شهرهای کشور چهارشنبه سوری می‌گویند و غروب سه شنبه مرسوم است که هفت کپه و یا سه کپه خار تهیه می‌کنند. آنها را آتش زده و از آتش می‌پرند و می‌گویند: زردی من از تو ، سرخی تو از من.

در قدیم برخی از زنان و دختران شیراز به سعدیه رفته و د‌ر آب حوض ماهی آب‌تنی می‌کنند و با جام دعا و چهل کلید آب به سر می‌کنند. این کار هم به خاطر سلامتی و هم به خاطر مهدگرمی انجام می‌شود.

همچنین رسم است که دختران دم بخت در این شب برای بخت گشایی به زیارت حضرت احمد بن موسی شاه‌چراغ (ع) می‌روند. شاه چراغ (ع) از امامزاده‌های واجب‌التکریم است. مردم شیراز نیز به شاه چراغ علاقه زیادی دارند و شب زیارتی شاه چراغ شب جمعه می‌باشد.

فال گوش ایستادن در چهارشنبه سوری نیز نزد زنان شیرازی مرسوم است و زنی که بخواهد فال گوش بایستد چادر سر کرده، نیت می‌کند و در گوشه‌ای در کوچه می‌ایستد و بر اساس گفته عابران تفأل می‌زند. اگر گفته را مطابق میلش دید، خود را به مراد رسیده می‌داند.

رسم است که بعضی از زنان برای برآورده شدن حاجت در زیر منبر مسجد جامع شیراز حلوا درست می‌کنند. به این منبر، مرتضی علی می‌گویند. از جمله مراسم دیگری که شیرازیان دارند پخت آشی است به نام “آش ابودردا”؛ بعضی معتقدند که وسایل اولیه این آش باید حتما از راه گدایی تأمین شود. این آش را هم به خاطر درمان بیماری و هم به خاطر بخت گشایی می‌پزند.

در شب چهارشنبه سوری در شیراز رسم است که دختران دم بخت ابریشم هفت رنگ به کمر بسته و صبح روز چهارشنبه کودک نابالغی را وامی‌دارند که ابریشم را باز کند به این نیت که گره از بختشان باز شود.

باز رسم است در شیراز دخترهای بخت بسته به محل معروفی به نام “خانه سید ابوتراب” که در داخل شهر در کوچه “شیشه‌گرها” واقع شده است می‌روند و زیر درخت کهنسالی که در آن خانه وجود دارد حلوا می‌پزند و بین فقرا تقسیم می‌کنند و از صاحب آن خانه یعنی “سید ابوتراب” که گویا سید بزرگواری بوده و ششصد سال قبل از این می‌زیسته و صاحب کرامت بوده حاجت می‌خواهند.
در این شب شیرازیان “بوخوش اسفند” را در آتش می‌ریزند که خانه را معطر کند. بوی “بوخوش” خاصیت گندزدایی هم دارد و از گذشته‌های دور مورد توجه مردم بوده است.

ازجمله خوردنی‌هایی که شب چهارشنبه سوری شیرازی‌ها میل می‌کنند آجیل چهارشنبه سوری است که بدان آجیل شیرین هم می‌گویند. این آجیل مخلوطی است از کشمش، نخودچی، مغز بادام، مغز گردو، انجیر،‌ مویز، توت خشک، کنجد بوداده، شاهدانه، تخمک یا تخمه، گندم برشته، بدنجک، قصب، خارک (نوعی خرمای خشک) و قیسی.

در شیراز به دو شب چهارشنبه سوری گفته می‌شود یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند (آخر سلا) و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر. در هر دو شب مراسمی به عمل می‌آید که کاملاشبیه به هم است؛ ولی در چهارشنبه آخر سال مفصل‌تر می‌باشد.

مردان و زنان شیراز معتقدند که هرگاه عصر روز سه شنبه آخر سال در آب سعدی (آبی که از قنات ‌آرامگاه سعدی یا حوض ماهی جریان دارد) شست‌وشو کنند، تا سال دیگر بیمار نمی‌شوند. از این رو عصر سه شنبه آخر سال ازدحام غریبی در اطراف جدول مزبور دیده می‌شود.
گیلان

در آخرین سه‌شنبه سال، در گیلان هم مانند سایر استان‌ها آیین‌های خاصی اجرا می‌شود.

در شب چهارشنبه‌سوری، اسپند و کندر و گلاب و شمع حتما باید در خانه باشد.

اسپند و کندر را دود می‌کنند، گلاب را به صورت خود می‌زنند و شمع را به نیت روشنایی روشن می‌کنند..
گیلانی‌ها خاکستر آتش‌افروز شب چهارشنبه‌سوری را صبح چهارشنبه پای درخت‌ها می‌ریزند و معتقدند که درخت ها بارور می‌شوند و کسانی که قصد زیارت اماکن متبرکه را دارند به نیت سفر از خانه خارج می‌شوند.

آجیل مخصوص چهارشنبه سوری هم که در همه جای ایران مرسوم است، فسلفه عمیقی دارد. اجزاء این آجیل رنگارنگ و زیبا همه از دانه‌های خودردنی و رستنی‌هایی است که بیش از هزاران سال پیش از زمین و طبیعت می‌گیرد. در واقع مجموعه آجیل چهارشنبه سوری طبقی است آراسته از هدایا و دهش‌های خاک که رابطه انسان و طبیعت را تایید و تاکید می‌کند.

در بسیاری از ایل‌ها و نیز در نقاط کوهستانی ایران از جمله دهکده‌های کوهستانی گیلان و مازندران که به آداب و سنن ایرانیان باستان دلبستگی بیشتری دارند، در استقبال از سال نو، مراسم آتش‌افروزی را در شب چهارشنبه برگزار می‌کنند. دور ریختن وسیله‌های کهنه و فرسوده زندگی در قریب باتفاق مناطق ایران معمول است. رسم کوزه شکستن یا کوزه پرت کردن به کوچه به نیت دور کردن بلا در همه ایران عمومیت دارد.

در گیلان دخترانِ دم‌بخت را غروب چهارشنبه‌سوری با جارو می‌زنند و از خانه بیرون می‌اندازند به این امید که تا سال بعد ازدواج کنند.

مازندران

رسم چهارشنبه‌سوری در مازندران با برپایی هفت بوته‌ی آتش به نشانه‌ی هفت فرشته و امشاسپند اجرا می‌شود و مردم باور دارند که آتش تطهیرکننده است و بدی و مرگ را می‌سوزاند.

مردم مازندران سرخی آتش را نشانه‌ی سلامت و گرمایش را زندگی بخش می‌دانند.

مردم در هنگام پریدن از آتش با این عبارت‌ها با آتش سخن می‌گویند: ”زردی من از تو، سرخی تو از من، سرخی آتش مال ما، زردی ما مال شما، چهارشنبه‌سوری می‌کنیم، سینه بلوری می‌کنیم. گل چهارشنبه سوری، درد و بلا رو ببری” سپس آش “چهل گیاه” می‌پزند که دوا و درمان است. صدای برخورد قاشق و کاسه نیز نشان دهنده‌ی شروع مراسم قاشق‌زنی است و دختر و پسر با پوشیدن چارقد و چادر در کوچه‌ها قاشق‌زنی می‌کنند و می‌گویند: ”ای اهل محل، اهل در این منزل شگون امشب است، هدیه بریزید داخل پیمانه و کاسه”.

وی ادامه داد: در هنگام غروب دختران دم بخت به کوچه‌ها می‌روند و در پشت پنجره یا دکه‌ی کسب فال گوش می‌ایستند تا ببینند پدری با دخترش چه می‌گوید، آن سخن را به فال خوب یا بد ازدواج خود تعبیر می‌کنند.

استان مرکزی

یکی از آیین‌های ایرانی که سالیان بسیار طولانی در قلمرو فرهنگی ایران برگزار شده است، آیین چهارشنبه‌سوری است؛ به عبارت دیگر گستره برگزاری جشن چهارشنبه‌سوری، حوزه حضور فرهنگ ایرانی را نشان می‌دهد.

در بسیاری از روستاهای استان مرکزی رسم بر این است که جوانانی که نامزد دارند از روی بام خانه دختر، شال خود را پایین می‌اندازند و دختران در گوشه شال، شیرینی و تخمه می‌پیچند. این رسم را شال‌اندازی می‌گویند. از دیگر رسم‌های چهارشنبه سوری، مراسم قاشق زدن است که مردم و بعضا کودکان کاسه و قاشق را به هم کوبیده و در پشت در نهان می‌شوند و صاحبخانه نیز تخم‌مرغ یا تنقلاتی داخل کاسه می‌گذارد.

آشتیان

در آشتیان از توابع استان مرکزی، مرسوم است که کوزه‌ای خالی را از بالای بام در شب چهارشنبه سوری به پایین می‌اندازند. اهالی این کار را به این نیت انجام می‌دهند که قضا و بلای خانه و اهل آن با شکستن کوزه از خانه بیرون برود.
از دیگر رسم‌هایی که در شب چهارشنبه سوری در آشتیان مرسوم است، رسم قاشق زنی است که در این رسم عمدتا دختران، چادری به سر کرده و بر در خانه اهالی محل رفته و با قاشق به کاسه می‌کوبند. صاحب خانه که مقصود آنان را خوب می‌داند، به آنها آجیل و شیرینی‌ می‌دهد.
فالگوش ایستادن به وسیله دختران دم بخت نیز در غروب چهارشنبه سوری بین اهالی آشتیان مرسوم است.

آذربایجان

خرید چهارشنبه آخر سال ازجمله سنت‌های قدیمی مردم تبریز در این روز محسوب می‌شود.
کودکان نیز چهارشنبه سوری را به خاطر ترقه‌ها، آتش ‌افروختن‌ها و خریدهایش دوست دارند. چرا که بخشی از خرید سنتی این روز مخصوص کودکان می‌باشد و مردم برای بچه‌های خود اسباب‌بازی می‌خرند. پسربچه‌ها به خرید (ماشون) ماشین اسباب‌بازی و تفنگ علاقه زیادی نشان می‌دهند و اکثر دختر بچه‌ها اسباب بازی چهارشنبه آخر سال را “قولچاخ” یعنی عروسک می‌خرند.
خانم‌های خانه‌دار هم به خرید “آینا” و “دراخ” (یعنی آیینه و شانه) و همچنین “سوپورگه” (یعنی جارو) می‌پردازند و می‌خواهند سال جدید را با آیینه و جارو و شانه جدید آغاز کنند.

خرید آجیل چهارشنبه سوری از دیگر بخش‌های خرید سنتی این روز در تبریز می‌باشد. شهر تبریز که به خاطر آجیل‌های متنوع و مرغوبش شهره است، برای این روز سنتی نیز آجیل مخصوص را دارد.
«شال ساللاماق» یا «باجالئق» از جمله سنت‌های قدیمی آذربایجانی‌ها در چهارشنبه‌ی آخر سال محسوب می‌شود. برخی از جوانان و نوجوانان آذربایجانی با برداشتن شال یا توبره‌ای در چهارشنبه سوری خود را برای اجرای این رسم قدیمی آماده می‌کنند و اغلب با تاریکی هوا به خانه‌ی دوست و آشنا و فامیل و حتی دیگران می‌روند و شال خود را آویزان می‌کنند؛ به طوریکه دیده نشوند.
در گذشته اکثر خانه‌ها در سقف دریچه‌ای برای تهویه داشتند و معمولا شال از آن قسمت آویزان می‌شد؛ تا صاحبخانه هدیه‌ای را در آن بپیچد. اما امروزه این رسم حالتی دیگر یافته است. برای مثال در را می‌کوبند و وقتی صاحبخانه در را باز کرد بدون دیده شدن بخشی از شال را به داخل خانه در حالیکه‌ی گوشه‌ی شال را در دست دارند، در را به روی صاحب‌خانه می‌بندند و بعد از گرفتن هدیه شال را برداشته فرار می‌کنند.

هدیه‌ گذاشته شده در داخل شال می‌تواند چیزهای مختلفی باشد که از آن جمله می‌توان به انواع شیرینی و آجیل چهارشنبه سوری و میوه و ... اشاره کرد.
در شب چهارشنبه گروهی از جوانان در کوچه‌ها یا پشت‌بام منازل خود مخصوصا در روستاها اقدام به افروختن آتش می‌کنند و سپس از روی آن پریده و می‌گویند
”اتیل باتیل چارشنبه
بختیم آچیل چارشنبه
باش آغدیم دیش آغدیم
بوردا قالسین”

در همین شب گروهی از دختران دم بخت و آرزومند از روزنه بام‌ها یا کنار پنجره‌ها به فال گوش ایستاده و بعضی نیز بر سر چهار راه ها می‌ایستند تا به صحبت‌های عابرین گوش داده و نیت و حاجت خود را با توجه به گفته‌های آن‌ها تفسیر و تعبیر نمایند.
صبح روز چهارشنبه دم دمای طلوع آفتاب مردم شهرها و روستاها از بزرگ گرفته تا افراد کوچک، دسته دسته بر سر انهار و چشمه‌سازها رفته و ضمن شادی و ترکاندن ترقه سه یا هفت بار از روی آب می‌پرند و برای خود در سال جدید آرزوی سلامتی می‌کنند.
وی ادامه داد: گروهی نیز با اعتقاد بر این که آب‌ها هنگام تحویل سال از نو متولد می‌شوند، کوزه‌های کهنه خود را شکسته و کوزه‌های تازه را با آب پر می‌کنند تا بعدا در سال جدید به کنج اتاق‌ها بپاشند یا در مشک بریزند یا چایی دم کنند و به این ترتیب ضمن دور کردن قضا و قدر الهی برای آنها در سال جدید مایه برکت باشد.
__________________

sorna
12-02-2010, 11:49 PM
اشکانيان
شاهنشاهی اشکانی، بلند مدت ترين حکومت تاريخ ايران محسوب می شود. از به تخت نشستن ارشک اول (248 پ م) تا سرنگونی اردوان چهارم به دست اردشير پابکان (226 ب م)، اشکانيان به مدت 476 سال به تمام يا قسمتی از ايران فعلی و سرزمينهای پهناور ديگری در حاشيه فلات ايران حکومت کردند. به دليل کمبود اطلاعات در مورد اين سلسله، نوشته های درمورد آنها به نوشتن خلاصه ای از تاريخ پرفراز و نشيب اين سلسله بسنده می کنند واکثرا" وارد جزئيات تاريخ آنها نمی شوند. از جمله جزئيات مهم در سرگذشت شاهان اشکانی، شرايط به سلطنت رسيدن آنها و ترتيب سلطنتی پادشاهان آنست که گنگی هردو اين مسائل، سالهاست دانشمندان بسياری را به خود مشغول کرده. اين نوشته سعی در ارائه دادن نقطه نظرهای مختلف در اين مورد دارد و در ضمن، نظريات جديدی که شايد راهگشای حل مسئله ترتيب شاهان اوليه اشکانی باشد را نيز ارائه می کند.
http://www.tebyan.net/Image/Big/1383/08/22694116169114168249232644851183687952.jpg
يکی ازمهمترين مسائل در شناخت تاريخ اوليه اشکانيان، دانستن اصليت آنها در قبيله «پرنی» است. اکثر تواريخ معمول، به خصوص آنهايی که در اروپا نوشته شده اند، اشکانيان راپارتی می خوانند، اما اين حقيقتيست که ارشک و بقيه شاهان اشکانی، به قبيله پرنی،يکی از قبايل اتحاديه «ده» متعلق بودند.
پارت يا «پرثو»، يکی از شهرهای شاهنشاهی هخامنشی بود. از کتيبه بيستون می دانيم کهويشتاسپ، پدر داريوش بزرگ، در زمان کورش و کمبوجيه به عنوان شسب پارت به اين منطقه حکومت می کرد. به نظر می آيد که پارت و مردم آن به نسبت متمدن بوده اند و در شهرهای بزرگی مانند ابرشهر (نيشاپور بعدی) و روستاها به سر می بردند و اقتصادی متکی برکشاورزی داشته اند. تقسيمات کشوری پارت نيز حاکی از آن است که پارت و شهرب «هيرکانه» (گرگان)، اکثرا" به يکديگر متصل بوده اند و تحت نظارت يک شسب اداره میشده اند.
بعد ازحمله اسکندر و پايه گذاری سلطنت سلوکی، تقسيمات کشوری هخامنشی دست نخورده باقی میماند و شسبهای يونانی به حکومت شهرب پارت گمارده می شوند. اين شهرب اکثرا" همراه با شهرب ماد که از نظر زبانی و فرهنگی با آن بسيار نزديک بوده، قطب مشترک سياسی راتشکيل می داده اند که تا مدتها طرفدار پادشاهان سلوکی محسوب می شده است.
در اوايل سده سوم پيش از ميلاد، از جهت شمال شرق شهرب پارت و در غرب شهربهای باختر و سغد،اتحاديه قبايل موسوم به «ده» که از صحرانشينان منطقه جنوب و غرب رود جيحون بودند،شروع به حمله به مرزهای پارت می کنند. از اين اتحاديه در کتيبه بيستون نيز سخن رفته و به نظر می آيد که يکی از قبايل آن، ماساگتهای معروف بوده اند که کورش بزرگ در جنگ با آنها کشته شد. سکونت قبايل ده در منطقه شمال رود اترک و جنوب و غرب جيحون، مسئلهايست که به دليل وجود شهرهايی به نام دهستان در اين منطقه، قابل اثبات است. به نظرمی آيد که زبان مردم «ده» گويشی از يکی از زبانهای ايرانی شرقی بوده که احتمالا" به زبان سکاها، بخصوص سکاهای هئومه ورگه که در شرق آنها می زيستند، نزديک بوده. وجودکلمات خاص ايرانی شرقی در زبان پارتی ميانه می تواند گواهی بر اين مطلب باشد.

خرابه های شهر نيسا در نزديکی عشق آباد
به نظرمی آيد که در اواسط دهه 250 پ م، قبيله «پرنی» از بقيه قبايل «ده» جدا شده و به سمت مغرب کوچ کرده است. برطبق گاهشماری خود اشکانيان و تقويم آنها، بزرگان قبيله پرنیدر سال 248 پ م، شخصی به نام ارشک را به رهبری خود انتخاب می کنند. قبيله پرنی به رهبری ارشک به شهرب پارت حمله می کند و موفق می شود که آندراگوراس، شسب مقدونی آنجارا شکست دهد و اولين سلطنت اشکانی را شالوده ريزی کند (238 پ م).

http://heritage.chn.ir/manage/photo/ardeshir.jpg
اشکانيان در پارت

يکی ازاولين مشکلات ما، همين مسئله به حکومت رسيد ارشک و ساليست که در آن، او سلطنت اشکانی را پايه ريزی کرد. برطبق تواريخ قديم، ارشک در سال 246 ق م درگذشت و جای خودرا به تيرداد اول، برادرش، داد. نظريه های اخير بر اينست که تيرداد، شخصيتی افسانهای بوده و خود ارشک، کار فرماندهی پرنی ها را در حمله به پارت عهده دار بوده و تاسال 217 پ م به اين منطقه حکومت کرده.
مسئله ديگر، موضوع تاسيس سلطنت اشکانی در 248 پ م می باشد. می دانيم که تا قبل از اين تاريخ، سلوکيان تحت سلطنت آنتيوخوس دوم، تسلط کاملی به اين منطقه داشته اند. اما دراين سال، آندراگوراس، شسب مقدونی پارت، اعلام استقلال می کند و خود را پادشاه مستقلپارت می خواند. دو سال بعد، ديودوتوس، شسب باختر (بلخ) نيز خود را مستقل می کند وبرای اولين بار، حکومت سلوکی اختيار شهربهای شرقی را از دست می دهد. در همين زماناست که اختلاف داخلی در دربار سلوکوس دوم بين طرفداران لائوديکه و برنيکه، همسرانآنتيوخوس دوم، منجر به ضد و خوردی تمام عيار می شود که با کشته شدن برنيکه و پسرش،تبديل به جنگی بين سلوکيان و پتولمی سوم، پادشاه مصر می شود.
از طرفی،تاريخ ***** پرنی ها به شهرب پارت، سال 238 پ م است. در اين زمان، بعد از صلح باپتولمی سوم، سلوکوس دوم گرفتار جنگی با برادر و نايب السطنه اش در آناتولی،آنتيوخوس هيراکس، شده بود. اين مسئله، باعث بی توجهی سلوکيان به مسائل داخلی پارتشد و راه را برای سرنگونی آندراگوراس بازگذاشت. در نتيجه، می توان تصور کرد کهانتخاب تاريخ 248 پ م از طرف اشکانيان برای نشاندادن آغاز حکومتشان، در واقع نشانهای از آغاز حکومت مستقل آندراگوراس در پارت بوده است و در واقع تاسيس سلطنت اشکانیدر پارت را بايد از سال 238 پ م دانست.
در سال 231 پ م، بالاخره سلوکوس موفق به بستن قرارداد صلحی با برادرش آنتيوخوس هيراکس میشود و برای سرکوبی اشکانيان، به طرف پارت می شتابد. جنگ و قرارداد صلحی که بينسلوکوس دوم و ارشک بسته می شود، حکومت ارشک را بر پارت را زير لوای امپراتوریسلوکی، رسمی می شمارد و عملا" به حکومت اشکانيان در پارت صورتی قانونی می بخشد.
برطبق روايات سنتی، در سال 217 پ م، اردوان اول جانشين پدرخود تيرداد اول می شود و به مستحکم کردن سلطنت خود می پردازد. در گاهشماری جديد، وجود اردوان اول رد شده وپادشاه جديد ارشک دوم، پسر ارشک اول ناميده می شود. دليل اصلی اين مدعا، پيدا شدن سکه هايی با نام ارشک دوم در حوالی شهر نيسا (نزديک عشق آباد/اشک آباد کنونی)،پايتخت اوليه اشکانيان است. می دانيم که پادشاهان اشکانی تا اواسط سده اول بعد ازميلاد، تنها با نام سلطنتی اشک، نام بنيانگذار سلسله، شناخته می شدند و در سکه هایآ نها، کمتر نام شخصيشان ذکر می شده. بدين دليل، مسئله نامگذاری و تاريخگذاری شاهان اشکانی از بغرنجترين مسائل بوده است و همين مسئله وجود تيرداد و اردوان و رد وجودآنها از طرف محققين جديد، نشاندهنده سختی مسئله است.
از طرفی،ديد تاريخی به اين مسئله، می تواند راه حل ساده ای را برای آن توصيه کند. از آنجايیکه نام تيرداد بطور معمول به عنوان برادر ارشک مطرح بوده و از ادامه اين نام در بيناشکانيان اطمينان کافی داريم (از جمله تيرداد اشکانی، اولين پادشاه اشکانیارمنستان)، بعيد به نظر می آيد که وجود او مسئله ای کاملا" افسانه ای باشد. ازطرفی، رد وجود اردوان اول باعث شده که نام آخرين پادشاه اشکانی که به طور سنتی،اردوان پنجم خوانده می شده، بعد از حذف اولين اردوان، به اردوان چهارم تغيير کند.
با توجه به تغيير نوشتاری و گويشی کلمه ارشک به اشک در مراحل بعدی زبان پارتی، می توانيم تصور کنيم که پادشاهان اوليه، خود را با نام ارشک اول يا ارشک دوم می خوانده اند. از طرفی، وجود فرياپيت، پسر ارشک دوم يا اردوان اول، از طرف دو سوی اين مباحثه تاييد شده است. از همه اين شواهد می توان نتيجه گرفت که ارشک يا اشک، نام خانوادگیيا قبيله ای پادشاهان اشکانی بوده و نام شخصی کسی که در تاريخ به عنوان ارشک اول شناخته شده، در واقع تيرداد بوده است. ارشک دوم، پسر و جانشين ارشک اول نيز میتواند دارای نام شخصی اردوان اول باشد که تا سال 191 پ م حکومت کرده و بعد جای خودرا به پسرش، فرياپيت يا فرياپت (احتمالا" به معنای «نگهبان فره ايزدی») داده است.
http://www.vcn.bc.ca/oshihan/images/Tools/GlasZarf-SorkheDizehKermanshah-Ashkanian.jpg
گسترش نفوذاشکانيان

در اواخرسلطنت ارشک اول و اوايل سلطنت ارشک دوم، آنتيوخوس سوم، معروف به «کبير»، پسر وجانشين سلوکوس دوم، برای بازپسگيری شهربهای شرقی امپراتوری خود، به پارت و بلخ لشکرکشيد(212 پ م). در اين لشکرکشی، آنتيوخوس موفق شد سلطه اشکانيان روی قسمتهای غربیکشورشان (غرب دامغان) امروزی محدود کند و پايتخت آنها در هکامتومپيلوس (صددروازه،شهر قومس) را تسخير کند. اقدام بعدی آنتيوخوس، حمله به باختر و جنگ با پادشاه جديدآن، اوتيدم بود که به تازگی با سرنگونی ديودوتوس دوم، پادشاهی بلخ را به دست آورده بود. جنگ با بلخ منجر به قرارداد صلحی شد مبنی بر شناختن سروری سلوکيان و پرداخت غرامت سالانه ببندد.
بعد ازباختر، آنتيوخوس به طرف هند رفت و با سوبخاگاسنا، پادشاه مئوری آنجا که فرزندآشوکای بزرگ بود، قرارداد دوستی جديدی بست. در اين هنگام، آنتيوخوس از اخبار حمل هرومی ها، که قدرت جديدی در مديترانه محسوب می شدند، به آناتولی باخبر شد. هانيبال،فرمانده معروف کارتاژی که سالها با رومی ها جنگيده بود در اين هنگام در دربارآنتيوخوس سوم در انتاکيه به سر می برد و اين بهانه ای بود برای پيشروی ارتش روم که به تازگی موفق به شکست دادن فيليپ پنجم مقدونی شده بود. در جنگی که بين آنتيوخوسسوم و لشکر روم در شهر مگنسيا در آناتولی روی داد (189 پ م)، آنتيوخوس شکست سختی خورد و به مشرق فرار کرد. خطر دولت نوپای روم در غرب آسيا برای نخستين بار احساس شدو اين اولين برخورد حکومتهای شرقی بود با دولت توسعه طلب روم. آنتيوخوس که بر اثراين شکست و از دست دادن خزانه اش، امکان جمع کردن لشکر ديگری را نداشت، به قلمروعيلام باستان گريخت و سعی کرد که با برداشت از معبد شهر شوش، برای مبارزه بر عليه روم اقدام کند، اما در سال 189 در عيلام کشته شد و سلطنت را به سلوکوس چهارم، پسرخود، واگذاشت.
دراين هنگام، پادشاه جديد پارت، فرهاد اول که پسر فرياپيت بود، به مستحکم کردن دوباره نفوذ اشکانيان بر غرب دامغان دست زد. اقدام فرهاد در کوچ دادن قبايل مردی ازمازندران به اطراف «دروازه کاسپين» (منطقه سنگسر امروزی) باعث شد که راه حمله اشکانيان به مغرب ايران گشوده شود. از طرف شرق نيز فرهاد حکومت اشکانيان را در شمال سيستان و کرمان مستحکم کرد و عملا" پادشاهی يونانی بلخ را تحت فشار مستقيم خودگذاشت.
http://www.sharemation.com/ariairan/A1780.jpg
حکومتهای کوچک درايران

در زمان حکومت سلوکوس چهارم و برادرش آنتيوخوس چهارم، شهربهای شرقی ايران، بخصوص در عيلام وشمال خليج فارس، موفق به تشکيل سلطنتهای مستقلی شدند. شهرب پارس که از زمان اسکندرو سلوکوس اول همواره از اطاعت سرباز می زد، اولين شهربی بود که عملا" استقلال خودرا به دست آورد و زير حکومت بازماندگان بغدات اول، به کشوری نيمه مستقل تبديل شد وتا زمانی که به زير سلطه اشکانيان درآمد، اين استقلال را حفظ کرد.
سلطنت شخصی بنام کامناسکر در شهر شوش در اين زمان به رسميت شناخته شد و از او به عنوان موسس حکومت عليمائيد نام می برند که در دوران زرينش، از گابه (جی، اصفهان) تا روددجله را تحت اختيار خود داشته. مدت کمی بعد از اين زمان، شخصی بنام هوسپاسن باساختن شهری در منطقه اهواز کنونی به نام اسپاسينو خاراکس (شهر کرخه هوسپاسن)، حکومت ميشان يا خاراکن را پايه گذاری کرد.
در حدودسال 220 پ م، در زمان آنتيوخوس سوم، شخصی بنام آرياارته نيز در کاپادوکيه، خود راپادشاه مستقلی خواند و حکومت موروثی کاپادوکيه را پايه گذاری کرد. اين حکومت بعدها قدرت اشکانيان را به رسميت شناخت، ولی عملا" تا زمان انقراض اين حکومت به دست رومیها، نوادگان آرياارته و بزرگان ديگری که از اصليتی ايرانی بودند، به حکومت کاپادوکيه ادامه دادند.
درپونتوس، ناحيه ای در جنوب شرقی دريای سياه، از زمان داريوش سوم، خاندانی ايرانی حکومت می کرد که توانسته بود استقلال خود را در زير فشارهای سلوکيان حفظ کند. هرچند که اهميت تجاری پونتوس همواره مدنظر حکومتهای مختلف همسايه بود، اما اين دولت هيچگاه به زير لوای امپراتوری های ديگر درنيامد. معروفيت پونتوس، سالها بعد و درزمان حکومت مهرداد ششم (121-64 پ م) و مقاومتهای او در برابر نيروهای توسعه طلب رومی به سرکردگی پومپئی، به دست آمد.
وجودسلطنتهای کوچک، جنگ با دولت مصر و تهديد دولت تازه نفس روم، و خطر از جانب مشرق،حکومت دولت سلوکی را بر غرب آسيا به خطر افکنده بود. دولت اشکانی که در اين زمان موفق شده بود بيشتر ايران شرقی را به زير حکومت خود درآورد، در زمان فرهاد اول به استحکام زيادی دست يافته بود. اما قدرت اشکانی در انتظار فرمانده بزرگی بود که بتواند آنرا به طرف فتوحات جديد راهنمايی کند. اين فرمانده بزرگ، برادر و جانشين فرهاد اول، مهرداد اول بود که به عنوان يکی از بزرگترين پادشاهان اشکانی شناخته میشود
دياکونوف، م. م. اشکانيان. ترجمه کريم کشاورز، تهران، پيام، 1378

sorna
12-02-2010, 11:51 PM
بیستون

http://www.aariaboom.com/images/stories/iran/bistun/bistoun.jpg

کوه بهستان (بیستون&shy که در حدود 2793 متر از سطح دریا ارتفاع دارد در 30 کیلومتری شرق کرمانشاه استوار گردیده است.


http://www.aariaboom.com/images/stories/iran/bistun/bisetoon.jpg



نام بیستون واژه «بیسْـتون» (كه امروزه به اشتباه «بیسُـتون» گفته‌ می‌شود) در زمان هخامنشی و شاید پیش از آن، بگونه بَـگَـستانَـه/ بَـغَـستانَـه (= جایگاه خدا) و در زمان‌های بعدی به گونه‌های «بِـهیسـتان/ بیسْـتون/ بـاغـستان/ بُـستان» تغییر حرف و آوا داده است. آنگونه كه از نوشته‌های «دیودور سیسیلی» تاریخ‌نویس یونانی (سده نخست پیش از میلاد بر می‌آید ؛ در زبان یونانی آنرا به شكل بَـغیستانن می‌شناخته‌اند. این نام در آثــار جغــرافیا‌ نویسان پس از اســلام و نیز با اقتباس آن، در زبـان‌ انـــگلیسی و بعضــی دیگر از زبان‌های اروپایی، به گونه تلفظ پهلوی آن یعنی بِـهیستون شناخته شده است.
این کوه در دوره­های مختلف به صورت­های بغستان، بگستان ، بهستان ، بهستون ، بهیستون ، بگیستان و بیستون در متون تاریخ آمده است ، یونانیان نیز آن­را «بگیستان اروس» می­خواندند .
راهی كه امروزه شهرهای همدان، كنگاور، كرماشان (كرمانشاه)، سرپل‌زِهاب، قصرشیرین و خسروی را به سرزمین میاندورود (بین‌النهرین) پیوند می‌دهد؛ همان راه باستانیِ چند هزار ساله است كه سرزمین‌های خاوری و میانی ایران‌زمین را به سرزمین‌های باختری و به بابل و نینوا و دیگر شهرهای میاندورود پیوند می‌داده است. این راه در 30 كیلومتری كرمانشاه، دشت خرم بیستون و دامنه كوه «پَـرو» را در می‌نوردد. این خرمی بیش از هر چیز وامدار رود خروشان گاماسیاب و چشمه باستانیِ همیشه جوشانِ بیستون می‌باشد. در درازای این راه و به ویژه در بیستون، یادمان‌های باستانیِ فراوانی به چشم می‌خورد كه نشانه­ی رویكرد ویژه پیشینیان به این سامان بوده است.
بیستون در دوران­های مختلف تاریخی مورد توجه و مقدس بوده است. موقعیت طبیعی بیستون که در کنار شاهراه و محل عبور و تلاقی همه راه­های باختر ایران قرار گرفته است و چون در دامنه این کوه سرابهای فراوان وجود دارد . در دوران­های مختلف محل توقف کاروان­ها و مسافران بوده است .
شهر بیستون با جمعیت ۲.۴۵۵ در شهرستان هرسین در خاور این استان واقع شده است. این شهر در پای کوهی معروف به همین نام و در مسیر شهر کرمانشاه به همدان واقع شده است. دارای دو دهستان به نام­های چهر و مرکزی می­باشد.
در این منطقه که از دیرباز مورد توجه بوده ، تقریبا از همه­ی دوران­های تاریخی یادگارهایی یافت می شود:



1. غار مر خر (مر خریل)
2. غار مر تاریک
3. غار مر آفتاب
4. غار مر دودر
5. غار شکارچیان
6. تپه نادری
7. بقایای نیایشگاهی احتمالا مادی
8. سنگ نگاره و سنگ نبشته­ی داریوش بزرگ
9. سراب بیستون
10. فرهاد تراش
11. مجسمه­ی هرکول و نقش مبهمی از یک شیر و درخت در زیر مجسمه
12. سنگ نگاره­ی بلاش ( وَلخش ) پارتی همراه با سنگ نگاره­ی آتشدان ( بخوردان ) پارتی
13. نقش برجسته مهرداد ( متریدات ) دوم اشکانی
14. نقش گودرز دوم اشکانی
15. آتشدان پارتی
16 . بقایای شهر و گورستان پارتی
17. پل دوره ساسانی ( پل خسرو )
18. بقایای دیوار دوره ساسانی (احتمالا بقایای یک سد)
19. سنگ­های تراش خورده­ی ساسانی
20. بقایای بنای نیمه تمام ساسانی
21. جاده­ی ساسانی (جاده تاریخی حاشیه­ی سراب)
22. بقایای کاروانسرای اوایل دوره اسلامی
23. بقایای بنای ایلخانی
24. کاروانسرای شاه عباسی
25. وقف نامه شیخ علیخان زنگنه
26. پل صفوی

-----------------------------------------------------------------------------------------------------



فرهاد تراش ( فرا تراش )
http://www.aariaboom.com/images/stories/iran/bistun/far01.jpg http://www.aariaboom.com/images/stories/iran/bistun/far02.jpg
در جهت جنوبی سنگ نگاره و سنگ نبشته­ی داریوش بزرگ ، بر سینه کوه بیستون دیواره­ی بزرگی است که این دیواره در بین مردم به فراتاش یا فرهاد تراش معروف است. درازای فراتاش 180 متر و بلندی آن 33 متر است در هیچ نقطه­ای از ایران هیچ کوهی را به این اندازه نتراشیده­اند و آماده نکرده­اند بطور کلی برای همه کسانی که این دیواره­ی سنگی تراشیده دست نخورده را دیده و یا می­بینند این پرسش پیش می­آید که این محل را چه کسی و در چه زمانی و برای چه منظوری تراشیده است ؟ چرا اثری از اسکنه پیکر تراش و یا قلم کتیبه نویس بر آن دیده نمی­شود ؟
« هوزینگ » در نوشتاری به نام « زاگروس و اقوامی که در آن ساکن هستند » این صفحه­ی کوه را یک منبع تاریخی نانوشته مانده ، نامیده است.
« هرتسفلد » و بیشتر ایران­شناسان خارجی معتقدند که « فراتاش » از آثار داریوش شاه هخامنشی است و می­گویند این فرمانروای بزرگ می­خواسته وصیت نامه خود را در این­جا بنویسد.
« ویلیامز جکسن » درباره این اثر به قاطعیت سخن نمی­گوید و با آوردن نقل قول از « دیود وروس سیسیلی » و داستان سمیرامیس مقایسه­ای انجام داده و سپس نتیجه گیری می­کند که : اگر کسی مایل باشد که براساس فرضیات خیالی و مبانی سست در این­باره نظری اظهار بدارد آسان­تر آن است که تصور کند داریوش پس از اتمام سنگ نبشته­ی مشهورش و نقش­های آن دستور داده است تا فضای خالی حاضر را برای ثبت کارهای دیگرش ، خاصه لشگرکشی اش را به یونان ، آماده سازند. اما شکستهای « آتوس » و « ماراتون » ، شورش مصر و دست مرگ این نقشه را برهم زد و مسیر تاریخ را تغییر داد و آن صفحه­ی سنگی نانوشته را شاهد خاموش پیروزی یونان و آغاز زوال ایران قرار داده. ولی این حدس و خیالی بیش نیست ، خاصه وقتی که این پرسش پیش می­آید که چرا داریوش قسمت وسط کوه را که بهترین جای آن است برای ثبت کارهای بعدی خود نگه داشته است؟ تنها چیزی که به یقین توان گفت این است که از ظاهر کلی این محل و ماهیت پیرامون آن اثر قدمت بسیار هویدا است.
« پروفسور لوشای » عقیده دارد که این سنگ تراشی به دوره­ی هخامنشی تعلق نداشته بلکه در حدود هزار سال بعد از داریوش بزرگ به فرمان خسرو دوم ساسانی آن­را در کوه بیستون تراشیده اند. وجود دیوار محافظ ، فنون خاصی که در کندن کوه بکار گرفته شده و از همه مهم­تر علامت­هایی که از سنگ­ تراشان بجای مانده است همگی تعلق این اثر را بر دوره ساسانی تائید می­کند. بلندی این دیوار از پی 450 سانتیمتر و قطر آن 1/5 متر است. این دیوار که سنگ چین شده است ، در مقابل فراتاش بنا شده است.
اهالی این منطقه ، سنگ تراشی فراتاش را کار فرهاد کوه کن می­دانند و معتقدند که فرهاد به خاطر عشق به شیرین ( زن خسرو پرویز ساسانی ) به این کار سنگین تن در داد. داستان عشق فرهاد الهام بخش شاعران گذشته این مرز و بوم گردید و زمینه­ای برای طبع آزمایی آنان شده. از آن میان مثنوی عاشقانه « خسرو و شیرین » نظامی گنجوی گوی سبقت از همگان ربوده است. شعر نظامی پیروزی فرهاد و عاقبت دردناک وی را جاویدان ساخت بدانسان که خواننده داستان خسرو و شیرین احساس می­کند که صدای تیشه­ی فرهاد را که بر کوه فرود می­آید ، می­شنود.
بیستون تنها الهام بخش شاعران بزرگ نبوده بلکه الهام بخش مینیاتور سازان ایرانی بوده و ایشان را بر سر شوق آورده است. اکثر مینیاتور سازان که از قرن دهم هجری به بعد کتاب « نظامی گنجوی » را مصور کرده­اند به صورتی کاملا مشخص و نمایان دیواره­ی بلند بیستون و چشمه­های پای آن را همواره با نقش خسرو و شیرین قلم زده­اند .


بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد
در گردآوری این بخش از بن نوشت­های(منابع) زیر نیز بهره برده­ایم :

کتیبه ی داریوش بزرگ در بیستون - رضا مرادی غیاث آبادی
كرمانشاهان – كردستان - گلزاری
گزارش کاوش­های باستان شناختی در کنار سراب بیستون - عباس مترجم - زمستان 1379

sorna
12-02-2010, 11:52 PM
كتاب و كتابخانه در ايران باستان



نماينده داريوش شاه در مصر مي‌گويد:«….به كتابخانه‌ها كتاب دادم و جوانان را بدانها داخل كردم….»

ابومعشر (بلخي) منجم نيز چنين مي گويد:

پادشاهان ايران بي‌اندازه به حفظ و نگاهداري دانشهاي بشري توجه و علاقه مبذول مي‌داشتند و به همين منظور براي نگاهداري آنها از گزند حوادث و آفات سماوي و ارضي اوراقي برگزيدند كه در برابر گذشت زمان ايستادگي مي‌كرد و از عفونت و پوسيدگي مصون مي‌ماند. اين اوراق پوست درخت خدنگ بود كه آن را توز مي‌ناميدند.

مردم كشورهاي هندوستان و چين و همچنين ديگر كشورهاي مجاور ايران زمين از ايشان در اين كار پيروي‌كردند و توز را براي نوشتن برگزيدند، پوست خدنگ بسيار نرم و انعطاف‌پذير بوده ضمناً محكم و بادوام است و مي‌تواند ساليان دراز پايدار بماند و از همين رهگذر است كه آن را در وتر كمان هم بكار مي‌برند.

پادشاهان ايران پس از اينكه دانشهاي گوناگون را بر روي پوست توز نوشتند، پي جوي آن شدند كه در روي زمين شهري و مكاني بيابند كه خاك آن به زودي فاسد نشود و زلزله‌خيز نباشد و از خسوف بركنار بماند، اين بود كه، پس از جستجوي فراوان سرانجام در زير آسمان شهري كه واجد اين خصوصيات بود يافتند و آن شهر اصفهان بود، و در اصفهان نيز، بخشي بهتر و پسنديده‌تر از بخش جي براي تأمين اين منظور بنظر نيامد.

از نوشته‌هاي ابومعشر بلخي و ابن نديم و حمزه اصفهاني مي‌توانيم نتيجه‌گيري كنيم كه:

در دوران هخامنشيان و حتي قبل از ايشان در ايران كتابخانه‌هايي به منظور حفظ افكار و انديشه دانشمندان وجود داشته و اين كتابخانه‌ها در اختيار بخردان و دانايان و دانش‌پژوهان قرار مي‌گرفته است.

با بدست آمدن لوح‌هاي گلي در كاخ‌آپادانا كه نشانه‌ايست از كتابخانه شاهنشاهي هخامنشي و توجه به مطالبي كه مورخان درباره ترجمه آثار ايراني وسيله اسكندر مقدوني و نقل آنها به كتابخانه‌هاي اسكندريه نوشته‌اند همه مويد اينست كه در زمان هخامنشيان در ايران كتابخانه‌هاي بزرگ وجود داشته است.

بنابر اسنادي كه بدست آمده است بطور قطع و يقين در زمان پادشاهي داريوش بزرگ در شوش دانشگاهي عظيم برپا بوده است كه بعدها اين دانشگاه ويران شده و سپس در زمان پادشاهي انوشيروان بار ديگر احيا گرديده است، مستند ما در اين مورد توجه به نوشته‌ايست كه در زير پايه تنديس (مجسمه) اوزاهاريس نيتي2 (http://patoghu.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.blogfa.com%2FD esktop%2Fpost.aspx%23_edn1) وجود دارد.

اوزاهاريس نيتي در زمان كمبوجيه از مصر به ايران آمده ليكن داريوش بزرگ بار ديگر او را به مصر مي‌فرستد و به او مأموريت مي‌دهد كه معبد نيت را بسازد و در مصر به كتابخانه‌ها كتاب بدهد، اينك ترجمه مطالبي را كه در زير مجسمه مذكور نوشته شده است:

«شاهنشاه، پادشاه مصر بالا و پائين، داريوش شاه، به من فرمان داد كه به مصر بازگردم، او كه در اين هنگام پادشاه بزرگ مصر و كشورهاي ديگر است، در عيلام بسر مي‌برد، مأموريت من اين بود كه، ساختمان پر آن‌خا «قسمتي از معبد نيت» را كه ويران شده بود بسازم، آسيائيان، مرا از كشوري به كشور ديگر بردند تا آنچنانكه فرمان شاهنشاه بود به مصر رسانيدند، به اراده شاهنشاه رفتار كردم به كتابخانه‌ها كتاب دادم و جوانان را بدانها داخل كردم و آنها را به مردان آزموده سپردم و براي هر يك چيزي سودمند و ابزار كارهاي لازم برابر آنچه در كتاب‌هايشان آمده بود ساختم و فراهم آوردم، اين چنين بود فرمان شاهنشاه زيرا، او سود و بهره دانش پزشكي را مي‌دانست و مي‌خواست جان بيماران را از مرگ و بيماري رهايي بخشد».

اوزاهاريس نيتي متذكر است كه: «به اراده شاهنشاه رفتار كردم، به كتابخانه‌ها كتاب دادم و جوانان را در آنها داخل كردم و آنها را به مردان آزموده سپردم» اين گفته او مي‌تواند از روش كار كتابخانه‌هاي دوران هخامنشي براي ما نمونه‌اي گويا و روشن بدست داده و نشان ‌دهد كه در ايران دوران هخامنشي به خصوص هنگام پادشاهي داريوش بزرگ جوانان را به كتابخانه‌ها مي‌سپردند تا در آنجا با سرپرستي مردان كارآزموده و دانش‌پژوه به تحقيق و مطالعه آثار برگزيدگان و فراگرفتن دانشهاي گوناگون بپردازند و كتابخانه‌ها نيز براي استفاده عامه مردم بوده است.

اطلاعات ناچيز و مختصري كه از فرهنگ و ادب دوران هخامنشي بدست ما رسيده است مي‌تواند مبين اين حقيقت باشد كه در دوران درخشان تمدن هخامنشي كشور پهناور ايران (ايرانشهر) مركز دانش و فرهنگ و هنر جهان آن روز بوده است و اين تمدن درخشان تا هجوم اسكندر كجستك در سراسر آسياي ميانه و شمال آفريقا پرتو افشاني مي‌كرده است و در اين دوران، در شهرهاي بزرگ ايران شهر كتابخانه‌ها و دانشگاهها وجود داشته و جوانان را به فرا گرفتن دانشهاي سودمند راهبري و راهنمايي مي‌كرده‌اند.

اسكندر مقدوني پس از دست يافتن به گنجينه‌هاي هخامنشي با خشم و نفرتي فراوان كه راييده حسد و بغض او بود بنا بود آثار گرانقدر هنر و ادبي ايران پرداخت و اين وقايع شرم‌آور و ننگين آنچنان در جهان آن روز منعكس شد كه مورخان يوناني نيز نتوانستند آنرا به فراموشي بسپارند و نديده انگارند و منكر شوند.

انگيزه اسكندر در نقل آثار ادبي و علمي ايران به اسكندريه و نابود ساختن و سوزاندن كتابخانه‌هاي ايران از آنجا سرچشمه مي‌گرفت كه به اعتراف مورخان يوناني تمدن خيره كننده هخامنشي او را گيج و مبهوت ساخته بود و نمي‌توانست آن همه جلال و شكوه و ادب و فرهنگ و هنر پيشرفته را ببيند و تحمل خواري و زبوني كند، اسكندر و همراهانش خود را غالب مي‌پنداشتند، ليكن آنگاه كه با تمدن و فرهنگ و هنر ايران تلاقي كردند خود را مغلوب ديدند و براي محو آن آثار به منظور تخفيف در خفت و خواري بنابودي و پراكندگي آن آثار دست يازيدند.

منبع:
فرهنگ و مردم ارديبهشت 1354 شمسي

sorna
12-02-2010, 11:53 PM
اولين سکونت گاهها در ايران


اولين سکونت گاهها در ايران
نخستين سکونت گاهها و روستاهاي اوليه در ايران حداقل به هزاره هشتم ق.م مربوط است. يکي از اين سکونت گاه ها در تپه گنج دره واقع در ده کيلومتري شهرستان هرسين است. اتاق هاي اين خانه ها مستطيل شکل بوده اند. اتاق ها از داخل به شکل مدور با اندود کاهگل و سقف تيرپوش بوده اند.
هنگامي که اولين ساکنان ايران به صورت گروهي در منطقه اي مستقر شدند، مربوط به حدود 7000 سال ق.م است. باستان شناسان فاصله زماني بين 7000 سال قبل از ميلاد مسيح تا تأسيس امپراطوري هخامنشي را ، به دو دوره تقسيم کرده اند: دوره اول ، دوره نوسنگي (هزاره هفتم ق.م) نام دارد و دوره دوم دوره مس و سنگ (حدود 3200 ق . م) است که با پيدايش خط اين دو دوره پايان مي پذيرد. اما ز 3200 ق.م تمدني در ايران به وجود آمد که به آنان، «عيلام آغازين» مي گويند. اجتماعات شهري و تشکيل شهرها در اين زمان شروع شده است. در واقع بشر زندگي کوچ نشيني و غارنشيني را رها کرده و با کار کشاورزي در يک منطقه زمين گير شده است.


عيلام
عيلامي ها از بخش غربي تا تمامي نواحي جنوب فلات ايران را در دست داشتند و شهرهاي متعددي را به وجود آودند. مهم ترين مناطقي که متعلق به عيلامي ها بوده عبارتند از شوش هفت تپه و چغازنبيل در دشت خوزستان.
در سال 639 ق.م آشوريان به سرکردگي پادشاه قدرتمندشان آشور يا نيپال ، تمامي مناطقي را که در دست عيلامي ها بود تصرف نمودند و آسيب هاي فراواني بر اين تمدن وارد کردند. به همين دليل آثار زيادي از عيلامي ها در دست نداريم غير از بناي معبد زيگورات چغازنبيل در نزديکي شوش که هنوز آثار آن باقي است.




زيگورات چغازنبيل
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-002.jpg

زيگورات ها، جايگاه ها يا معابدي هستند که در دوره کهن مردم بين النهرين براي خدايان مورد پرستش خود بنا مي کردند و چون عيلامي ها هم مقارن با تمدن هاي بين النهرين در شوش حکومت مي کردند . اين بنا نيز نام زيگورات به خود گرفته است .
چغازنبيل مرکب از دو کلمه چغا و زنبيل است که چغا به معناي تپه و زنبيل ظرفي است که از الياف ساخته مي شده و در گذشته براي اساني حمل و نقل مواد و اشياء مختلف به کار مي رفته است.
مساحت بناي زيگورات چغازنبيل 100×100 متر و بلندي آن 50 متراست و به صورت چهارگوشه و پله پله ساخته شده است. اين بنا داراي 5 طبقه بوده و در طبقه آخر محوطه کوچکي قرار داشته که جايگاه رب النوع اينشو شيناک يا الهه اينشوشيناک خداي عيلامي ها بود. مصالح اين بنا از خشت خام و آجر معمولي پخته است.


دو ويژگي مهم در بناي زيگورات چغازنبيل ديده مي شود :
1 – بر روي آجرهاي نما خطوطي به شکل خط ميخي که همان خط عيلامي است حک شده است که اکثر آنها داراي يک نوشته درباره اينشو شيناک است.
2 – قديمي ترين طاق قوسي شکل ايران در يک بنا را مي توان در زيگورات چغازنبيل و در سقف پله هاي آن مشاهده کرد. شکل اين طاق ها بدون تيزه و مانند قسمتي از کمان دايره است که به آن «طاق گهواره اي» مي گويند.




تپه حسنلو
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-004.jpg

اين تپه در 12 کيلومتري جنوب غربي درياچه اروميه و در 9 کيلومتري شمال شرقي شهرستان نقده واقع است و نام خود را از دهکده مجاور که حسنلو نام دارد گرفته است.
بخش شمال غربي فلات ايران، از تعدادي اميرنشين يا شهرهاي کوچک اما ثروتمند تشکيل مي شده که احتمالاً حسنلو يکي از شهرهاي عمده اين امير نشينان بوده است . تپه حسنلو تپه بزرگ و مدوري است که 20 متر ارتفاع دارد و قطر دايره آن حدود 270 متر است. ساکنان اوليه آن احتمالاً اقوام مانايي بوده اند.



تپه سيلک
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-007.jpg

تپه سيلک در 3 کيلومتري غرب کاشان و در سمت راست جاده کاشان به باغ فين قرار دارد و شامل دو تپه شمالي و جنوبي است که تپه شماي کوچکتر و قديمي تر از تپه جنوبي است.
در تپه شمالي آثار معماري ابتدايي است و در آن از خشت خام دست ساز استفاده شده است اما تپه جنوبي شامل اتاق هاي کوچک با راهروهاي مختلف است و در ساخت آن از خشت هاي بزرگ قالبي با اندازه متوسط 10×30×20 سانتي متر استفاده شده است. در لايه هاي بالاتر خانه ها بزرگتر شده و در آن ها اجاق و تنور ديده مي شود. آثار بدست آمده در آخرين لايه هاي سطح تپه ، مربوط به دوره آغاز تمدن عيلامي هاست و حدود 3000 ق.م قدمت دارد. دهکده بزرگ سيلک به مرور توسعه يافته و داراي برج و بارو بوده است.
مهمترين ويژگي تپه سيلک کشف الواح عيلامي است. اين الواح گلي داراي علايم و طرح هاي مختلف است از جمله قديمي ترين آثار و نگارش در فلات ايران به شمار مي رود.


معماري صخره اي در ايران
غير از دو روستاي معروف ايران يعني روستاي ميمند در کرمان و روستاي کندوان در نزديکي تبريز که در داخل صخره هاي کوه قرار گرفته اند بقيه معماري صخره اي ايران، مربوط به اعتقادات مذهبي و ديني است.
از مهم ترين دخمه هاي مادي مي توان دخمه ها يا آرامگاههاي زير را نام برد : دخمه فخريگاه يا فخريکا در 15-10 کيلومتري شمال شرقي مهاباد، دخمه شيرين و فرهاد در نزديکي شهر صحنه استان کرمانشاه ، دکان داود در نزديکي سرپل ذهاب، دواد دختر د رنزديکي فهليان فارس، آخور رستم در 8 کيلومتري جنوب تخت جمشيد و قيرقاپان د رخاک کردستان عراق .
اين نوع آرامگاه سازي بعدها تکامل بيشتر يافت و داراي تزئينات، نماسازي با شکوه گرديد که نمونه هاي آن آرامگاه هاي داريوش و خشايارشاه وارد شيراول تا سوم در نقش رستم فارس و در کنار تخت جمشيد است. در اغلب مقابر صخره اي غرب ايران که قدمت آنها بيشتر از عهدهخامنشي است ستون هاي ورودي دخمه ، عمق و حجم دخمه را مشخص مي سازد ولي در دوره هاي بعدي موضوع عمق کمتر مطرح بوده است و بيشتر، تزئينات و نماسازي مورد توجه بوده است.
__________________

sorna
12-02-2010, 11:54 PM
معماري دوره تاريخي ايران

هخامنشيان
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-014.jpg

کوروش ، پادشاه هخامنشي، به عنوان نخستين نمايش قدرت، به ساختن مجموعه کاخ ها ومعابد پاسارگاد در استان فارس پرداخت. مجموعه بناهاي پاسارگاد معرف سبک معماري هخامنشي است. در پاسارگاد، کوروش را در بنايي با سقف شيب دار به خاک سپرده اند.
مزار کوروش داراي 6 پله است که رو به بالا، از ارتفاعشان کاسته مي شود. اين بنا را پيش از مرگ کوروش، در سال 529 ق.م ساخته بودند. بناهاي باقي مانده پاسارگاد، اينکه ويران است و مشکل مي توان دريافت که شکل آنها چگونه بوده است.
کاخ بزرگ شوش را داريوش اول، پيش از ساختن آپادانا در تخت جمشيد بنا کرد و مي دانيم که تخت جمشيد پايتختي آييني بوده است. داريوش در حوالي سال هاي 518-516 ق.م ساخت بناهاي عظيم تخت جمشيد را آغاز کرد. تأسيس چنين مرکز بزرگ قدرت زميني که به صورت شهر مينوي اساطيري ساخته شده بود مي توانست توافق با خدايان را تأمين کند، جاي مؤثري براي دعا و نيايش فراهم کند و امنيت و رفاه را به همه اقوام اين امپراطوري پهناور هديه کرد.




تخت جمشيد
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-015.jpg

مساحت کل تخت جمشيد 14000 متر مربع بوده و در دامنه کوه رحمت مشرف به جلگه مرودشت واقع شده و با تراشيدن قسمتي از کوه به وجود آمده است.
پلکان ورودي بناي تخت جمشيد از تخته سنگ هاي عظيم تراشيده شده است. اين پلکان به يک ايوان منتهي مي شود که گاوهاي بالدار با سر آدمي از آن پاسداري مي کنند. در اين ايوان، کتيبه اي از خشايارشاه ديده مي شود. در اين کتيبه نوشته شده است که اين «درگاه همه ملت هاست».
در عرض حياط ورودي ، تالار معروف به 100 ستون قراردارد. اين مکان احتمالاً قرارگاه پاسداران شاه بودنده است چون مستقيماً با دروازده ورودي و ساير تسهيلات مربوط است.
در قسمت هاي ديگر آپادانا، کاخ داريوش ، کاخ هاي خشايار شاه و اردشير و ساير کاخ هاي کم اعتبارتر و بناهاي اداري قرار دارد.
نازک کاري سراسر بناهاي تخت جمشيد با دقت و وسواس در خور يک بناي شاهانه ومقدس انجام گرفته است. گرچه مجسمه هاي تخت جمشيد تا حدود زيادي از سرمشق هاي آشوري در برخي جنبه ها از نقش برجسته هاي اقدام ديگر اقتباس شده اند ولي در آنها، رفتار و حالت متفاوت خوشايند و عبرت آموزي به چشم مي خورد. همه تصويرها با وقار و برکنار از زندگي هستند و در آن ها، احساس آگاهي از حضور آسماني به چشم مي خورد.

http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-017.jpg

ديوار بناهاي تخت جمشيد از خشت خام بوده که مدت ها پيش فرو ريخته است. داريوش اول در جلگه تخت جمشيد (نقش رستم) محل آرامگاهش را برگزيد و آن را بر صخره اي در نقش رستم تصوير کرد. اين آرامگاه که از بناهاي تخت جمشيد و شوش سرمشق گرفته است ، سرمشقي شده است براي آرامگاه هاي بعدي هخامنشيان که در همان صخره ها حجاري کرده اند.




اشکانيان
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-019.jpg

در شمال خاوري ايران که اينکه کشورهاي آسياي ميانه قرار دارند، قوم ديگري به نام پارتيان، معماري کاملاً متفاوتي را تکوين بخشيدند. دو کار مهم پارتيان در زمينه معماري يکي دستيابي به گنبد روي گوشواره است و ديگري تکوين ايوان طاقدار است.
کاخ آشور در خاک عراق يکي از بناهاي اشکاني مربوط به قرن اول ميلادي است ، با اضافاتي از قرن سوم، که نقشه جالب تري را از لحاظ پيشرفت هاي بعدي ايرانيان ارائه مي دهد. در آن نخستين نمونه چهار ايوان را مي بينيم که به يک حياط چهارگوش مرکزي مشرف است. آرايش و نماسازي پارتيان با مايه هاي يوناني و يا با شکل هاي رومي پيوند نزديک داشت.




معبد کنگاور
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-020.jpg



کنگاور يکي از شهرهاي کرمانشاه است که از گذرگاه هاي اقوام ماد و هخامنشي بوده است. صفه يا سکويي که معبد کنگاور برروي آن بنا شده است 7 متر از سطح زمين ارتفاع دارد و به وسيله ديوار ضخيمي از چهار طرف احاطه شده است. راه ورود به معبد کنگاور مانند تخت جمشيد پلکاني دو طرفه است که هر طرف 60 پلکان سنگي دارد.
در قسمت عقب و در بالاترين نقطه صفه، آتشکده اي روباز قرار داشته و آناهيتا (مظهر و فرشته آب) در اين پرستشگاه نقش مؤثري ايفا مي کرده است. پس از پيمودن پله هاي دو طرفه، از گوشه جنوب شرقي 12 ستون در طرف راست و به قرينه آن، 12 ستون هم در طرف چپ برلبه خارجي ديوار صفه قرار داشته است.


کاخ نسا

کاخ نسا در عشق آباد ( اشک آباد) و در حاشيه ي غربي بيابان قره قوم واقع است. اين کاخ مربوط به قرن دوم و سوم قبل از ميلاد و بناي آن چهارگوش است و چهار ايوان دارد. تالار بزرگ آن داراي سه ايوان است. سقف اين تالار چوبي است که بر چهارستون به هم چسبيده استوار شده است.



کاخ و شهر هترا (الحضر)

http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-021.jpg

شهر هترا در فاصله 3 کيلومتري رودخانه دجله و در جنوب غربي موصل واقع است. بناي شهر مربوط به سال 117 ميلادي است و حصار دور شهر شکل چند ضلعي دارد. در فاصله هر متر برجي قرار گرفته است. در پشت ديوار شهر خندقي حفر کرده بودند و شهر داراي 4 دروازه در چهار جهت بوده است. معروفترين بناي شهر هترا، نيايشگاه خورشيد بوده است.


کوه خواجه سيستان
مجموعه بناهاي کوه خواجه را «قلعه» هم مي نامند. اين بنا شامل يک قصر و يک معبد است. ورودي آن پلکاني دوطرفه دارد و داراي يک ورودي در ضلع جنوبي است. همچنين در دو ضلع غربي و شرقي آن، ايوان هاي مسقف وسيع قرارگرفته است.
به کارگيري گچ که از زمان پارت ها در فلات ايران رايج شد و تا دوران ساساني ادامه يافت، در قسمت هاي مختلف بنا به کار گرفته شده است. بدنه ديواره هاي کوه خواجه نقاشي هايي با رنگ هاي شاد و از جمله نقش سه ايزد، انساني بالدار خيالي و نقش شاه و ملکه همه نشاني از تأثير شديد هنر يوناني دارند.

sorna
12-02-2010, 11:55 PM
ساسانيان
يکي از بناهاي مهم ساسانيان کاخ اردشير اول در فيروز آباد به نام «رام اردشير» است. طول نماي کاخ فيروز آباد حدود 60 متر و دهانه طاق ايوان بزرگ مرکزي 13 متر است. پشت ايرانن مرکزي که در هر سمت آن دو ايوان مستطيل قرار دارد. سه طاق چهارگوش گنبد وار واقع است. اين گنبدها، قديمي ترين گنبدهاي شناخته شده ايراني است که بر روي ديوارهايي به قطر 4 متر قرار گرفته اند.


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-023.jpg
ديوارهاي کاخ فيروز اباد از سنگ هاي ناصاف و با کمک ملاط ساخته شده و روي آن سفيدکاري شده است. جزئيات تزيينات از کاخ هاي هخامنشي در تخت جمشيد اقتباس گرديده است.




قلعه دختر
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-024.jpg

قصر کوچکتر ديگري به نام قلعه دختر داراي برج و بارو است و بر بلندي صخره اي به دستور اردشير ساخته شده است. اين کاخ داراي يک ايوان بزرگ طاقدار است که در پشت اين ايوان اتاق چهارگوش گنبدداري قرار دارد. اين گنبد به طرف آسمان باز بوده است.


طاق کسري
برجسته ترين يادگار دوره ساساني طاق کسري در تيسفون (در عراق امروزي) واقع است. ايوان آن دهانه اي به قطر 25 متر، بزرگتر از هر طاق اروپايي، بلندايي به ارتفاع 30 متر و عمق نزديک به 50 متر دارد. زماني بر بالاي اين طاق ديواري به بلندي 7 متر وجود داشت. در اين نما چند رديف طاقنماي کم عمق باستونچه هايي به وجود آمده است.


کاخ بيشابور
کاخ بيشابور مربوط به شاپور اول، نمونه کاملتري از بناي ايواندار است. تالار بار عام که اتاق بزرگي به وسعت 500 متر مربع است، گنبدي به ارتفاع 25 متر دارد. در هر ضلع اين اتاق، سه ايوان تعبيه شده است که آنها را از سنگ و آجر با ملات ساخته اند.
در ديوارهاي تالار بار عام، شصت و چهار تاقچه به شکلي استادانه ساخته شده است. بسياري از نقش برجسته هاي آرايشي آن از هنرهاي يونان و روم اقتباس شده است.




کاخ سروستان
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-027.jpg

کاخ سروستان در سده پنجم توسط بهرام در سروستان (استان فارس) ساخته شده است. ايوان مرکز نماي شرقي، در هر طرف آراسته به ايوان کوچکتري است که دسترسي به اتاق گنبد دار مرکزي را ميسر مي سازد. در پشت آن حياط چهارگوشي است که يگانه ايوان آن در وسط ديوار غربي قرار دارد.
اين نبايد يادآور نقشه کاخ فيروزآباد است اما در اينجا آزادي بيشتر و قرينه سازي کمتر به چشم مي خورد.




طاق بستان
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-029.jpg

در طاق بستان که جايگاه چشمه هاي مقدس در نزديکي کرمانشاه است دو ايوان تو رفته وجود دارد. تورفتگي سمت راست در قرن چهارم کنده شده و تورفتگي سمت چپ که بزرگتر است به قرن پنجم مربوط مي شود. در ديوار انتهايي طاقچه ايوان نيز حجاري شده است.
در بالاي آن نقش اعطاي تاج به يک پادشاه و در پايين پيکره سواره يک شاه ديده مي شود که اين شاه را خسرو پرويز دانسته اند. اطراف اين طاقچه را با اجزاي معماري مانند ستونچه ها و قرنيز گچبري کرده اند.
بر ديوارهاي جانبي حجاري هايي از شکارهاي شاهانه ديده مي شود و در دو گوشه طاقنما، دو تصوير انسان بالدار تاج هايي در دست دارند که معرف تاج شاهي است.



تخت سليمان

http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-031.jpg


يک از آثار مهم و با ارزش دوره ساساني مجموعه تخت سليمان در نزديکي تکاب ( استان آذربايجان غربي) است که برروي صفحه يا تخت گاهي طبيعي به ارتفاغ 20 متر از سطح ست هاي اطراف بنا شده است. حصاري بيضي شکل که مصالح آن از سنگ لاشه و ساروج است با 38 برج دفاعي مخروطي شکل به ارتفاع 14 متر اطراف آن را فرا گرفته است. در وسط اين مجموعه درياچه ، کاخ خسرو دوم ساساني با ايوان رفيع آن که به ايوان خسرو معروف است قرار دارد که ازآجر قرمز و ملات ساروج ساخته شده است.
آتشکده اي نيز در شمال اين کاخ قرار دارد که به آتشکده «آذر گشسب» شهرت دارد که شامل يک سالن مربع شکل با 4 پايه قطور گنبد آجري آن بر روي اين چهار پايه بنا شده (چهارطاقي) و تعداد زيادي بناهايي که در اطراف آتشکده است که احتمالاً محل اقامت خانواده شاه بوده است. بعد از ساسانيان ايلخانان مغول در اين محل کاخي به عنوان کاخ تابستاني بنا کرده اند.


آتشکده ها
آتشکده ها و پرستشگاههاي ساساني در سراسر ايران و پادشاهي ساساني پراکنده بود.
شکل آنها يکسان بود. گنبدي بر روي گوشواره ها و بر بالاي چهار پايه اي بزرگ واقع بود که طاقنماهايي آنها را به يکديگر مي پيوست.
آتشکده چهار طاقي نياسر که احتمالاً مربوط به قرن دوم است، يکي از نمونه هاي آتشکده هاي ساساني است که عاقلانه حفظ شده است.


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-032.jpg

مهم ترين و مؤثرترين دستاوردهاي ساساني در زمينه معماري در توسعه گنبد و قرار دادن آن روي گوشواره و ساختن طاق هاي عظيم بدون قالب بود. تمرکز دادن بار روي نقاط ثابت جداگانه ( مانند سروستان) و استفاده عالي از طاق هاي عرضي هم، زمينه مناسب را براي پيشرفت هاي بعدي فراهم ساخت.
__________________

sorna
12-02-2010, 11:57 PM
سهم ایرانیان در تمدن جهان:
اکتشافاتی که در سالهای اخیر در سراسر ایران شده عقیده‌ی سابق علما و باستان شناسان را دایر بر اینکه قسمت عمده‌ی صنایع اولیه از تمدن ملل جلگه‌ی میان رودان گرفته شده نقض کرده است و امروزه تصور قوی می رود که تمدن از فلات ایران روبه مغرب و جلگه‌ی میان رودان رفته باشد."گیریشمن" یاداور شده است که سکنه‌ی بدوی میان رودان همان نژاد و منشا سکنه‌ی‌فلات ایران می باشند .
"ثعالبی" در کتاب "اخبار ملوک الفرس" نکاتی را یاداور می گردد که کشفیات امروز گفته‌ی او را به اثبات می رساند. وی می نویسد:«حکومت ایران قدیمیترین حکومتهای عالم و سلطنت آن مملکت بادوام ترین سلطنتهاست و جمیع اختراعات مفید که موجب متمدن شدن نوع بشر است به پادشاهان ایران منسوب است». وی شیار زمین و گله داری و رمه بانی و قلعه سازی و بنای شهرها و وضع اصول داوری و عدالت و تعیین جشنها و صید و تعلیم جانوران و اختراع آلات موسیقی مانند چنگ را به پادشاهان ایران نسبت می دهد.
"آرتورپوپ" می نویسد: فنون کشاورزی و فلز کاری و مبانی اندیشه های دینی و فلسفی و نوشتن و علم اعداد و نجوم و ریاضی از سرزمینی که امروزه خاورمیانه خوانده می شود آغاز گشت و سرچشمه ی بسیاری از این امور فرهنگی از فلات ایران بوده . کشاورزی و صنایع پیوسته به آن یعنی کوزه گری و بافندگی از فلات ایران آغاز شده است. از چند جهت اساسی تمدن در این ناحیه از تمدن مصر دست کم پنج سده و ازتمدن هند بیش از هزار سال و از تمدن چین دو هزار سال پیش افتاد.هنر هدیه همیشگی ملت ایران به تاریخ جهان بوده است.
"آربری" در یک سخنرانی چنین می گوید:به نظر من مهمترین خدمت ایران خدماتی است که آن کشور برای لذت و بهره مندی از زندگی انجام داده است. ایرانیان وسایلی به بشر هدیه کرده که مرد و زن بتوانند با مسالمت با یکدیگر زیست کنند و تجارت از یک نقطه به نقطه ی دیگر جهان آزادانه جریان داشته باشد.صنعت، علم، طب ، شعر، نقاشی و موسیقی ، یعنی تمام چیزهایی که به زندگانی قدر و ارزش می دهد، هدیه ایران به جهان است.
"فون لوکوک" در کتاب گنجینه های مدفون در ترکستان چین ایرانیان را اولین ملت متمدن آسیا می خواند.
در کتاب "خلاصه عجایب " چنین آمده است:همه اقوام جهان ، برتری ایرانیان را اذعان داشتند خاصه در کمال دولت و تدابیر عالی جنگی و هنر رنگ آمیزی و تهیه غذا و ترکیب دارو و طرز پوشیدن جامه و مراقبت در نهادن هر چیزی به جای خود و شعر و قوت عقل و کمال پاکیزگی و درستکاری و ستایش که از پادشاهان خود می کردند، در همه ی این مسایل برتری ایرانیان بر اقوام جهان مسلم بود. تاریخ این قوم سرمشق کسانی است که پس از ایشان به نظم ممالک می پردازند.
"کریستی ویلسون" در کتاب تاریخ صنایع ایران می نویسد"در طرح صنایع ایران راهنمای تمام عالم بوده است. استعداد و پیشوایی ایران در عالم صنعت مورد تصدیق علما و اشخاص اهل فن می باشد. صنعت ،اساسی ترین فعالیت قوم ایرانی و گران بهاترین خدمت آنها به تمدن جهان است.
"امیل گروسه" می نویسد: ایران حق بزرگی به گردن بشریت دارد زیرا به گواهی تاریخ، ایران با فرهنگ نیرومند و ظریفی که در طی قرون به وجود آورده وسیله ی تفاهم و توافق و هماهنگی را در میان ملل ایجاد کرده است.شعرای ایرانی جهانی را بهره مند ساخته اند. عرفای ایران همان قدر قلب یک مسیحی را به تپش در می آورند که دل یک برهمن را؛ و به همین دلیل تعلق به تمامی بشریت دارند.
همه گمان می بردند که پیل الکتریکی را نخستین بار دانشمند ایتالیایی لوییجی گالوانی در سال1786 اختراع کرد. چقدر مایه تعجب است که وقتی می بینیم اتفاقا گالوانی برای ساختن پیل ، همان فلزهایی را استفاده کرده که 1800 سال پیش از وی ایرانیان برای ساختن پیل به کار برده بودند. اشکانیان از اتصال این پیلها به یکدیگر مقدار قابل توجهی نیروی برق به دست می آوردند.
اختراع "خط قاطع" که ابوالوفا قطر ظل می خواندرا بر خلاف واقع به کوپر نیک نسبت داده اند.
بیشتر فرضیه های "هویگنس"، نیوتن و دکارت در باره ی فرضیه نور و انعکاس و انکسار آن ، از ابن سینا و ابن هیثم و ابوالحسن فارسی ست .
در سال 1585 ریاضیدان بلژیکی به نام سیمون استون کتابی منتشر کرد که در آن کسور دهدهی (اعشاری) کاملا تشریح شده بود.مورخین ریاضیات فکر می کردند این کتاب اولین شرح این کسور است ولی در سال 1948 پل لوکی که از دانشمندان آلمانی بود اعلام کرد که یکسد و شست سال پیش از استوین ، در شهر سمرقند کتابی توسط "غیاث الدین جمشید کاشانی"به نام مفتاح الحساب نوشته شده که در آن کتاب تعریف و کاربرد کسور دهدهی بیان گشته.
دو جمله ای نیوتن و مثلث پاسکال بیش از چهار قرن پیش از این دو دانشمند توسط خیام کشف شده است . در یکی از همایشهای جهانی تاریخ علوم که در رم بر پا گردید، دانشمندان به این امر اشاره کردند و روزنفلد از استادان دانشگاه مسکو پیشنهادی درباره ی تغییر نام دو جمله ای نیوتن و مثلث پاسکال به نام "دوجمله ای خیام" و "مثلث خیام"به همایش تقدیم داشت.
با تذکراتی که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه می دهد معلوم می شود که بدون شک ابوریحان بیرونی نقشه ی مرکاتور را که مبنای تسطیح استوانی است اختراع کرده و چون مرکاتور چند قرن بعد از بیرونی پا به عرصه ی حیات نهاده ، لذا حق اینست که تسطیح استوانی را ما ایرانیان "تسطیح بیرونی "بنامیم نه تسطیح مرکاتور.

دوستان گرامی موارد بالا تنها گوشه ای بود از تاریخ پرشکوه ایرن که شوربختانه بیشتر آنها را به فراموشی سپرده ایم و غربیها در زمان نا آگاهی ما تمامی این علوم را ناروا به خود بسته اند .موارد اشاره شده گوشه ای از پیشرفت علم را در ایران زمین نشان می دهد که که اگر آن کتاب سوزیهای تازیان وحشی نبود اکنون موارد بیشتری از پیشتازی ایرانیان در علوم و فنون را شاهد بودیم. بازگویی مطالب بالا همچنین جوابی است سخت به کسانیکه در روز روشن و زیر آفتاب ایستاده اند و قطره قطره در حال آب شدن هستند اما ادعا می کنند که اینجا شب است. مشت محکمی است بر دهان یاوه گویانی که تاریخ ایران بزرگ را یکسره رد میکنند، خاندان هخامنشی را اسلاوهای اجیر شده ی یهودیها می دانند، تخت جمشید را بنایی نیمه کاره می پندارند که پادشاهان هخامنشی از پس اتمام آن بر نیامده اند، مدعی هستند که قوم پارس فقط از 150 سال اخیر برای ما شناخته شده هستند و باید هموطنی خویش را اثبات کنند!!!!!!، سلسله ی اشکانیان را گریختگان یونانی پس از فرو ریزی آتن می دانند که در ایران با تشکیل یک حکومت در تبعید، فرهنگ و سنن و دین و باور یونانی را تا زمان آزادی مجدد سرزمین آتن ادامه داده اند و خنده دار اینکه زبان پارسی را ساخته یهودیان در فاصله ی سالهای سده اول تا سده سوم هجری می دانند. ای! بی سوادی، که خود را استاد تحول خواه می دانی اگر تو در فهم و معنا کردن واژه هایی نظیر :بیژن و منیژه ،زرتشت، رستم، گیو، فریدون و جمشید ... ناتوانی گناه بقیه چیست. شمایی که پاسارگاد را یک مجتمع قلابی میدانی که تا پیش از سال 1960 میلادی یعنی تقریبا 46 سال پیش بر روی کره ی زمین نبوده و آنرا ساخته ی باستان شناسان می دانی واقعا خودت را به نفهمی زده ای یا اینکه اطرافیان خود را اینقدر ساده انگاشته ای که به اراجیف جنابعالی ارزشی بنهند. استاد اعظم، اگر شما این ادعای خود را در مورد پاسارگاد را با یک بچه ی ده ساله در میان بگذاری و آن بچه شما را لجن مال نکرد بنده به تمامی ادعا های بی سر و ته شما ایمان می آورم

sorna
12-02-2010, 11:57 PM
شهر و شهرسازي
نخستين استقرارهاي اوليه در ايران نيز از غارها شروع شد. دو غار معروف «هرتو» و «کمربند» در نزديکي بهشهر از جمله اين غارها هستند. تاريخ تشکيل شهر در ايران به گذشته هاي دور مي رسد. شهر به مکاني گفته مي شود که داراي ساخت و ساز معماري باشد. از اين رو شهر بدون بنا، شهر نيست.
در قديم به شهر «شارستان» مي گفتند ، اطراف شهر را ديوارعريضي مي کشيدند که بارو نام داشت. معمولاً در چهارگوشه بارو، برج هاي ديده باني برپا مي ساختند و اين امر به لحاظ امنيت، اهميت زيادي داشت زيرا از اين طريق رفت و آمدها به درون شهر کنترل مي شد و هر کسي نمي توانست آزادانه وارد شهر شود.


بافت

بافت عبارت است از مجموعه عوامل معماري و شهرسازي که تحت عناوين مختلف ، يک شهر و يا روستا را تشکيل مي دهد. اما هر مجموعه اي از ساخت و سازهاي معماري از نظر عملکرد و کاربرد مصالح و نوع و فرم و شکل تحت تأثير آب و هواي اقليم هاي مختلف است.
تصور شهر بدون در و دروازه و ديوار محافظ امکان نداشت. اين موضوع مرحله اول امنيت هر شهربود. شهر بدون نظام اجتماعي و قانون مند نيز نمي توانست ادامه حيات دهد.



بافت هاي مسکوني

در اينجا دو نوع بافت مسکوني شرح داده مي شود :

http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-034.jpg


1) بافت گسسته
2) بافت پيوسته
در بافت گسسته خانه ها نمي توانند به هم چسبيده باشند مانند خانه هايي که در مناطق جنگلي ساخته مي شوند زيرا سکون هوا و رطوبت بالا در اين مناطق نياز دارد که خانه ها از هر چهار طرف فضاي خارج، پنجره و ايوان داشته باشند تا جريان هوا دائماً در محوطه خانه عبور کند و از دم و گرماي داخل ساختمان بکاهد.
برعکس در بافت پيوسته، خانه ها به هم چسبيده اند مانند خانه هايي که در مناطق سردسير و گرمسير ساخته مي شوند. اين خانه ها براي جلوگيري از مبادله سريع گرما و سرما به هم چسبيده اند زيرا ديوارهاي حائل مانع ورود سرما و گرما مي شوند.




ارگ بم
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-037.jpg


بم ، اين شهر کوچک بزرگترين محل سکونتي در گذشته بوده است. بافتي پيوسته دارد و در حاشيه جنوبي دشت لوط واقع است . بم در دوران پيش از اسلام پي ريزي شده و رونق آن مربوط به اوايل قرن چهارم هجري است. در بم ، بهتر از هر جاي ديگر ايران، مي تواند چشم انداز روشني از يک شهرک سنتي اسلامي را به دست آورد. ارگ روي بلندترين ارتفاعات طبيعي قرار دارد که در حدود 45 متر بلندتر از جلگه بم مي باشد. در پاي اين ارگ خرده سفال هاي دوران قديم که باران آنها را از ارگ به طرف پايين شسته ديده مي شود.
شهر بم داراي دست کم چهار دروازه ، يک محور شرقي – غربي و يک محور شمالي – جنوبي بوده است. همچنين در اين شهر، مسجد ، بازار ، کارگاه ها و دکان هايي وجود داشته است. استحکامات کنوني بم ، يکي از مستحکم ترين برج و باروهاي شهرهاي قديمي ايران است.



معماري خانه هاي سنتي ايران


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-039.jpg


خانه ها در ايران يا شمالي هستند و يا جنوبي زيرا بافت شهري اکثر شهرهاي ايران شطرنجي است. حياط خانه معمولاً در جنوب ساختمان يا بناي خانه قرار مي گيرد. شکل هندسي زمين خانه ها مربع مستطيل است و تقريباً همه خانه ها داراي باغچه و حوض بوده اند. در گذشته د رخانه هاي قديمي مستقيماً به حياط باز نمي شد بلکه ابتدا به فضايي به نام هشتي راه مي يافت و سپس از داخل هشتي، خانه به دو سمت بيروني و اندروني تقسيم مي شد.


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-040.jpg

براي رسيدن به اندروني مي بايست ازدالان باريک و پيچ و خم داري عبور کرد . اين عمل مانع از آن مي شد که اهالي خانه از هشتي در ديدرس باشند. بنابراين يکي از صفات معماري ايران به ويژه در ساخت خانه هاي مسکوني رعايت درون گرايي است يعني کساني که در يک خانه زندگي مي کنند ديده نشوند.
قسمت بيروني که از نظر معماري و تزئينات براي يک خانه مهم بوده معمولاً يک اتاق بزرگ رو به قبله داشته که به آن «پنج دري» (به دليل داشتن پنج يا هفت پنجره) يا «شاه نشين» مي گويند. اين اتاق و پنجره هاي آن(پنجره هاي ارسي) داراي تزئينات فراوان مشبک و منبت و گچکاري و نقاشي و آيينه کاري بوده است.


تعداد کمي از خانه هاي قديمي که در تهران باقي مانده اند عبارتند از :
خانه وثوق الدوله ، خانه امام جمعه تهران، خانه اميربهادر، عبارت باغ فردوسي و ... تهران در گذشته 12 دروازه داشته که در زمان ناصراليدن شاه قاجار ساخته شده بود . اين دروازه هاي زيبا به دستور يکي از عاملان دوره رضا شاه تخريب شد.

sorna
12-02-2010, 11:58 PM
کاخ ها

ايجاد بناي بزرگ يا کاخ سازي در اين سرزمين به اواخر هزاره دوم قبل از ميلاد مربوط است. در ميان صفحات تاريخ معماري ايران ، کاخ سازي هخامنشي، سه دوره متمايز وجود دارد که اولين دوره از سال 550 قبل از ميلاد در طراحي يکي از کاخ هاي پاسارگاد با ايجاد يک تالار بزرگ که به صورت يک مستطيل بزرگ که داراي سه معبر است، آغاز مي شود. قسمت شرقي آن کاملاً طولاني و ستون داراست و در اتاق شبيه برج – در گوشه شمال غربي و جنوب غربي آن ساخته شده است.
دوره دوم از سال 520 قبل از ميلاد شروع مي شود که نمونه بناهاي مربوط به اين دوره را در دشت گوهر که ميان نقش رستم و تخت جمشيد واقع است ايجاد کرده اند. نمونه سرزمين دوره معماري هخامنشي را در کاخ هاي آپاداناي تخت جمشيد و کاخ شوش مي بينيم. چهار برج پيش آمده نسبت به ساير قسمت ها در گوشه هاي بنا تعبيه شده است.
ضمناً اين کاخ ها در وسط باغ بنا شده بلکه ضلع جنوبي آنها همان ديوار جنوبي باغ نيز هست.


کاخ هاي اشکاني

اشکانيان مردمي سلحشور و جنگجو بودند و به کاخ سازي توجه زيادي نداشتند. سه بناي معروف کاخ مانند دوره اشکاني عبارتند از : کاخ نسا درعشق آباد ترکمنستان ، کاخ هترا در بغداد و کاخ کوه خواجه در سيستان و بلوچستان.


کاخ هاي ساساني

مهم ترين کاخ هاي عصر ساساني عبارتند از : کاخ بيشابور ، فيروزآباد ، تخت سليمان و سروستان




کاخ سازي در دوره اسلامي


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-047.jpg




با ظهور اسلام فرم و شکل کاخ سازي ايراني تغيير يافت و عناصر اسلامي و عربي در ساخت کاخ هاي اسلامي ايران تأثير گذاشت. از جمله استفاده زياد از قوس هاي شکسته و تيزه دار.
اکثر اين کاخ ها در شهر تاريخي اصفهان واقع اند و مربوط به دوران صفوي هستند. از کاخ هاي صفوي در اصفهان، مي توان به تالار اشرف، بناي عالي قاپو، کاخ هشت بهشت و کاخ چهل ستون اشاره کرد.
در قزوين طرح يک کاخ صفوي در داخل محدوده فعلي شهر قرار دارد که فقط سر در (عالي قاپو) آن همراه با يک کوشک باغي که در زمان قاجاريه تغييراتي در آن داده شد، مشاهده مي شود. اين کوشک توسط شاه طهماسب ، دومين پادشاه صفوي ، که در زمان او قزوين پايتخت ايران بوده، بنا شده است. کوشک عبارت است از بنايي با يک فضاي مرکزي که چهار ايوان در اطراف و چهار برج در گوشه هاي آن واقع شده و اطراف آن را راهرويي مسقف و ستون دار احاطه کرده است.



http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-048.jpg


ساخت بناي عالي قاپو ( درب عالي) در ميدان نقش جهان اصفهان توسط شاه طهماسب به صورت کوشکي سه طبقه آغاز شد اما شاه عباس پس از انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان، عالي قاپو را به شکل امروزي خود گسترش داد.
محل استقرار پادشاهان و درباريان براي تماشاي جشن ها و بازي هاي ورزشي، بر سر در اين بنا قرار داشته است.
عالي قاپو کاخي است با دري با شکوه که تاريخ بناي آن به عصر تيموريان مي رسد. اين بنا را مي توان مقر حکومتي دولت صفويه دانست .



http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-049.jpg


کاخ چهل ستون از يک تالار اصلي پر از نقش و نگارهاي روغني و يک تالار مسقف باز در جلوي آن و يک استخر بزرگ آب تشکيل شده است. سقف اين تالار بربيست ستون استوار شده است که بازتاب تصوير اين ستون ها در آب مجموعه اي از چهل ستون را تشکيل مي دهد و به همين دليل اين بنا را چهل ستون ناميده اند.


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-050.jpg


کاخ هشت بهشت عبارت از يک هشت ضلعي منتظم در مرکز است. در چهار سمت فضاي مياني هشت ضلعي که در وسط واقع شده ، چهار ايوان و روي چهار ضلع ديگر اتاق هايي ساخته شده است. طرح اين کاخ بسيار شبيه کاخ هشت بهشت در اواخر عهد صفويه ساخته شده است.


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-054.jpg




کاخ صفوي باغ فين کاشان همراه با باغ بزرگ و ملحقات جانبي از تلفيق معماري و هنر باغ سازي صفوي محسوب مي شود. کاخ صفي آباد در بهشهر نيز طرحي شبيه کاخ هاي صفوي دارد.
کاخ نادرشاه به نام «قصرخورشيد» نيز که در کلمات نادري واقع است تنها بناي کاملي است که از نادرشاه باقي است.



http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-057.jpg


در قرن يازدهم (ه .ش) توسط کريم خان کافي بنا شد که به «ارگ کريمخاني» شهرت دارد.
طرح اين بنا يک فضاي مرکزي چهار ايوانه با چهار اتاق در گوشه هاست.
در قرن دوازدهم ( ه.ش) که تهران پايتخت شد، پادشاهان قاجار در بخش شمالي هسته مرکزي آن زمان شهر، شروع به ساختن تعدادي بنا کردند. اين محل بعدها «ارگ» نامگذاري شد. مهمترين کاخ گلستان است.
قاجاريه تعدادي کاخ ييلاقي در اطراف تهران بنا کردند که مهمترين آنها عبارتند از : کاخ صاحبقرانيه در نياوران ، کاخ شهرستانک و کاخ فرح آباد در شرق تهران به ساختن تعدادي بنا کردند. اين محل بعدها «ارگ» نامگذاري شد. مهمترين اين بناها کاخ گلستان است.
قاجاريه تعدادي کاخ ييلاقي در اطراف تهران بنا کردند که مهمترين آنها عبارتند از :
کاخ صاحبقرانيه در نياوران کاخ، شهرستانک و کاخ فرح آباد در شرق تهران.
در دوره پهلوي نيز کاخ هايي ساخته شد که بيشتر آنها از معماري غربي اقتباس شده اند. يکي از کاخ هاي دوره پهلوي که تقريباً شکل بناهاي سنتي ايران را دارد کاخ سبز در مجموعه سعدآباد شميران است.
تعدادي کاخ به ويژه در شمال ايران ساخته شد که تماماً شکل غربي دارند. مانند کاخ ميان پشته در بندر انزلي و کاخ سرودسر و کاخ رامسر.

sorna
12-02-2010, 11:59 PM
باغ ها


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-058.jpg



امرا و پادشاهان ايران از دوره هاي کهن تا دوره اسلامي و از ظهور اسلام به بعد، به ايجاد باغ هاي بزرگ رغبت نشان دادند. در باغ ها معمولاً درخت سرو را که نشاني از عظمت و تداوم دارد، مي کاشتند مانند باغ ارم و باغ فين کاشان.

در وسط باغ حوضي احداث مي کردند که تصوير عمارت باغ و سروهاي سر به فلک کشيده در آن منعکس مي شد. در چهار طرف حوض و در چهار جهت اصلي ، چهار خيابان کشيده مي شد که مساحت باغ را که معمولاً مربع مستطيل بود به چهار بخش يا چهارباغچه تقسيم مي کرد . نهرهاي آب جاري از وسط اين خيابان ها عبور مي کردند و فواره ها در ميان اين نهرها منظره هاي بسيار جالبي ايجاد مي کردند.

در اصفهان نزديک به 160 باغ احداث شده که معروف ترين آنها باغ هشت بهشت، چهارباغ، نقش جهان، باغ عباس آباد ، باغ چهل ستون و باغ قوشخانه است.

در شيراز نزديک به 40 باغ وجود دارد که مشهورترين آنها باغ ارم، باغ تخت، باغ جهان نما، باغ دلگشا و باغ نو است.

از جمله باغ هاي ديگر ايران، باغ گلسن طبي، باغ شازده کرمان، باغ فين کاشان و باغ دولت آباد يزد است.



باغ دولت آباد يزد


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-061.jpg


اين مجموعه در قسمت شرقي يزد و بين محله هاي چهار منار و نصرآباد قرار دارد. ساخت باغ در سال 1160 هجري قمري صورت گرفته است و از زيباترين بناهايي است که به دوره افشاريه و زنديه مربوط مي گرد

sorna
12-03-2010, 12:00 AM
تاریخچه ی بازی چوگان

در تاریخ ایران نخستین باری که از بازی چوگان سخن رفته, همپیوند است با افسانه های پیرامون بنیانگذار فرمانروایی ساسانی در «کارنامه ی اردشیر بابکان». اردشیر نوجوان زمانی به دربار اردوان –واپسین شاه اشکانی- رفت, شاه فرمان داد «هر روز با فرزندان او و بزرگان به نخچیرگاه و چوگان بازی برود و اردشیر نیز چنین می کرد. به یاری یزدان در چوپیکان(چوگان) بازی و سواری و شَترَنگ(شطرنج) و نیواَرتَخشیر(نَرد) و دیگر فرهنگ ها بر همه ی ایشان چیره بود». (کارنامک اردشیر بابکان, کسروی, ص 9)


از همین سند و دَستکی که برجای مانده، بی گمان می توان پی برد که این بازی ها پیشتر از زمان ساسانی در ایران وجود داشته اند. هر چند همانگونه که در جستار پیرامون بازی شترنگ{+ (http://patoghu.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fariapars.persianbl og.ir%2Fposts%2F%3Fweblog%3Dariapars.persianblog.i r%26postid%3D6032275)} آورده ام، نشانه هایی وجود دارد که بازی شَترَنگ در زمان ساسانی از هند به ایران آورده شده است. ولی با بهره گیری از همین بازگویی درخواهیم یافت که -همانگونه که در جستار پیشینه ی بازی شترنگ (http://patoghu.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fariapars.persianbl og.ir%2Fposts%2F%3Fweblog%3Dariapars.persianblog.i r%26postid%3D6032275) آوردم- بازی شَترَنگ، یک بازی ایرانی بوده که نخست به هند راه یافته و سپس در زمان ساسانی به ریختی فراگیر از هند به ایران بازمی گردد. به هر روی باید گوشزد کرد که هرمز, نوه ی اردشیر پاپکان در همان اثر، چوگان بازی چالاک و زبردست شناسانده می شود. (همان, ص 70-71)

پیشینه ی این بازی را در ایران می توان با بهره گیری از چندین سند و دَستَک به زمان هخامنشیان یا حتی پیش از آن نیز کشانید. گواه نخست فردوسی و شاهنامه ی اوست که شاهان و کهرمانان افسانه ای چون لهراسب و سیاوش و... را آشنا به بازی چوگان برمی شمارد.

نظامی در شرف نامه، داستانی را به نظم کشیده است که درآن زمانی که اسکندر آهنگ یورش به ایران را می کند, داریوش سوم گوی و چوگانی برای او می فرستد و به خوارداشت او می پردازد. در تاریخ بلعمی نیز به گونه ای به این پُرسمان پرداخته شده است و پیغام داریوش سوم به اسکندر چنین آمده: «تو کودکی, اینک چوگان و گوی فرستادم, بازی کن و ز ملک دست بازدار...» (تاریخ بلعمی, ص 695)

گویا گزنفون نیز به گونه ای به این بازی، در زمان هخامنشیان اشاره دارد. (تمدن هخامنشی, ص 306) شماری نیز به شَوَند سردرگمی و دل استوار نبودن، آن را یک بازی ایرانی/هندی خوانده اند. (تحقیقاتی درباره ی ساسانیان, ص81)


نغز است پان ترکها –که در زمینه ی پروژه ی تمدن خواری پُرآوازه اند- از چوگان نیز دست برنداشته اند. ایشان همچون گذشته بدون در دست داشتن حتی یک مدرک یا سند معتبر و تنها با بازی با واژگان و ریشه یابی های شگفت و مضحک! کوشیده اند تا به اصلاح واژه ی «چوگان» را مشتق از واژگان ترکی همچون «چاپماق»(چپاول) و «چاپیلان» و «چاپیلقان» انگاشته و سپس آن را به سود شهریگری پنداری تُرکی ضبط نمایند. تُرک شناسان خود به مضحک بودن چنین نگره هایی باور دارند، چنانکه ب.آ.گردلفسکی تُرک شناس در هنگام گفتگوی پیرامون ترکان می نویسد که بازی چوگان را ترکان و اعراب از ساسانیان/ایرانیان گرفته اند.


بازی ایرانی چوگان از چنان جایگاهی در میان ایرانیان برخوردار بود که شرح آن در آیین نامگ آمده است. این کتاب به نوشته ی مسعودی چند سد هزار برگ بوده که شوربختانه از بین رفته است و از ترجمه ی آن که به کوشش ابن مقفع انجام شده بود نیز نشانی در دست نیست. ولی دو قطعه از آن که در پیرامون سوارکاری است از ترجمه ی ابن مقفع در عیون الاخبار ابن قتیبه ی دینوری –درگذشته نیمه ی سده ی 3 ه- بازگو گردیده است:

«در کتاب آیین خواندم راجع به بهترین ضربت با چوگان که نخست گوی را باید با ضربه ی تُند زد و در همان زمان دست را تا نزدیک گوش برگرداند و چوگان را تا بخش پایین سینه متمایل کرد و ضربت را با احتیاط و دقت و توجه از پهلو وارد نمود و باید تنها از نوک چوگان بهره گرفت و راه حرکت گوی را ت اهدف پایانی حفاظت کرد. سپس باید گوی را از جایی که واقع شده با چوگان زد و کوشید ضربت را از زیر تنگ اسب و از سوی بخش بالای سینه ی او با نیروی میانه وارد نمود. باید برای رسیدن به آماج(هدف) کوشش کرد و پیروز شد... و چوگان نباید به زمین برخورد کند و نباید در بهره از چوگان به علت ناشی بودن آن را شکست و نباید پای اسب را زخمی نمود و باید مواظب بود تا به کسی که در میدان همراه می تازد آسیبی نرسد و اسب را در حالی که به شتاب می دود خوب راند و از افتادن از اسب و تصادم دوری کرد و از خشمناک شدن و دشنام دادن و تُند خویی و درگیری پرهیز نمود... و کسانی را که روی دیوارهای میدان نشسته اند نباید راند; زیرا پهنای میدان بدین منظور 60 ذراع گرفته شده تا چوگان بازان به کسانی که روی دیوارهای میدان نشته اند برخورد نکنند و آنها را نیندازند...». (تحقیقاتی درباره ی ساسانیان, ص 79-80)


اشاره ی دیگر که نشانه ی کرامندی این بازی در میان ایرانیان وساسانیان است در کتاب المحاسن و الاضداد جاحظ وجود داد که درباره ی پیشکش هایی است که در میان خسروپرویز و پادشاه روم داد و ستد شده است:

«در روز نوروز پادشاه روم یک سواره نظام از زر که بر پشت اسبی از سیم جای داشت به پرویز بخشید. چشم های اسب از عقیق سفید و مردمک چشم سیاه رنگ و یال و کاکُل و دُم او از موهای سیاه و در دست سوار چوگانی زرین و پهلوی او میدانی از سیم. در میان میدان گویی از استخوان شاخ, و میدان بر پشت دو گاو نر سیمین جای داشت. آبی به ریخت ادرار از اسب بیرون می شد و در زمان ریزش آب چوگان به گوی برمی خورد و آن را به کنار میدان پرت می کرد و با جنبش چوگان و گوی, گاوها و میدان نیز به جنبش درآمده و سوار به شتاب می تاخت». (همان ص 84)


نظامی گنجوری در خسرو و شیرین، چوگان بازی شیرین و دختران همراهش با خسرو و گروهی از ندیمانش را به تصویر کشیده است:




چو شیر ماده آن هفتاد دختر سوی شیرین شدند آشوب در سر


به مردی هر یکی اسفندیاری به تیر انداختن رستم سواری


به چوگان خود چنان چالاک بودند که گوی از چنبر گردون ربودند


چو در بازیگه میدان رسیدند پری رویان زشادی می پریدند


روان شد هر مهی چون آفتابی پدید آمد زهر کبکی عقابی


چو خسرو دیدگان مرغان دمساز چمن را فختند و صید را باز


به شیرین گفت هان, تارخش تازیم در این پهنه زمانی گوی بازیم


ملک را گوی در چوگان فکندند شگرفان شور در میدان فکندند...


ز یک سو ماه بودو اخترانش ز دیگر سوشه و فرمانبرانش


گوزن و شیر بازی نمودند تذرو باز غارت می فزودند


گهی خورشید بردی و گوی و گه ماه گهی شیرین گرودادی گهی شاه...
(خسرو و شیرین, ص248-49)


چوگان را -همانگونه که آورده شد- ترکان از ایرانیان گرفتند و از زمان شکست ساسانیان به میان تازیان و جهان اسلام نیز راه یافت. از تازیان نخستین کسان عباسیان بودند که چوگان بازی کردند. (تاریخ تمدن,ج3,ص269) تازیان نام چوگان را معرب کرده و آن را «صولجان» خواندند! چنانکه در الفهرست در فهرست کتابهایی که راجع به فنون جنگی بود و برای مامون خلیفه نگارش یافته, از کتابی به نام آیین الضرب بالصوالجه(آیین چوگان بازی) که از پهلوی به زبان تازی درآمده بود نام برده شده است. (الفهرست, ص 557-58)

sorna
12-03-2010, 12:00 AM
تاریخچه ی نوروز :

در تقویم ایران باستان هر 365 روز برابر یک سال می گفتند،و با گذشت هر 120 سال دو روز به مدت یک ماه جلوتر می آمد ، پس از ورود اسلام به ایران تقویم هجری-قمری که هر 355 روز یک سال کامل محسوب می شد ،رایج شد.اما بعد از 11 فروردین سال 1304 (شمسی) در زمان "ملکشاه سلجوقی" تعدادی از دانشمندان آن عصر تقویمی را تنظیم کردند که تقویم جلالی ملکشاهی نام گرفت . در این تقویم? نوروز از ابتدای فصل بهار آغاز میشد و از آن زمان بود که این مراسم به جشن ملی ایرانیان تبدیل شد.نوروز در نخستین روز از نخستین ماه سال خورشیدی آغاز می شد،همانگاه که خورشید وارد برج (حمل) می شود و شب و روز برابر می گردد و طبیعت دوره سرما را در پس می گذارد و موسمی معتدل شروع و زمین از خواب زمستانی بیدار می شود.
?سرزمین چهار فصل:
با مشخص شدن سالها - به این ترتیب که در هر سال بعد از 365 روز و چند ساعت دوباره روزی از یکسال جدید می امد که آن را نوروز می نامیدند- ،تقسیم بندی دوم یعنی تقسیم فصلها شروع شد که بر مبنای تغییر طبیعت و حالت زمین بود و بدون شک شناخت فصلها در جایی امکان پذیر بود که مردم آن سرزمین چهارفصل را به معنای واقعی تجربه کرده باشند و برای اینکه فصلها به صورت دقیق تر مشخص شوند،برجها و ماه ها به کمک نجوم و صور فلکی به وجود آمد.
?نوروز در اسطوره ها:
در اغلب جوامع ابتدایی مفهوم سال نو برابر است با جواز استفاده از محصول? و فراورده های خوردنی ،یعنی رسیدن به مقطعی از زمان که به موجب آن بدست آوردن و برداشتن مواد خوراکی برای دوره ای دیگر میسر و شدنی است.در میان جوامع ابتدایی تنظیم کننده زمان و اعلام کننده آنها و آیین ها و مراسم آن ،توسط کاهنان و موبدان انجام می گرفت. در مصر و تمدن های بین النهرین و ایران نیز چنین بوده و نوروز و مهرگان و …هم به همین صورت تنظیم شده اند.از آنجا که این جشن بیش از اندازه برای ایرانیان ارزش و اعتبار داشت ،مطابق معمول برای رسمیت بخشیدن? و گرامی داشتن? آن ،بسیاری از رویدادهای جالب توجه تاریخی و داستانی را به آن نسبت داده اند.و گاه? این انتسابها آنقدر زیاد می شد که حتی از دست مایه های غیر فارسی هم استفاده شده است.
نوروز به روایت تاریخ:
در شاهنامه فردوسی که خود یکی از کهن ترین متون فارسی است،در مورد نوروز آمده است :. در میان تمام پادشاهانی که به قدرت می رسند پادشاهی جمشید از ویژگی های خاصی برخوردار بوده است? و درست در همین زمان یعنی سلطنت پسر طهمورث؛ جمشید ، نوروز شکل می گیرد.زیرا? اکثر دگرگونی های اجتماعی و اقتصادی در زمان او صورت گرفت و به سبب اینکه جمشید ایرانشهر را به غایت آبادانی رسانید و در روز نوروز دنیا را به تصرف در آورد ، پس از آن او بود که مقرر کرد نوروز را جشن بگیرند.
فرقه شعوبیه نیز با آمدن اسلام به ایران به آیین های ایرانی رنگ و بوی اسلامی دادند،و احادیثی در این زمینه امده است از جمله "مجلسی" حدیثی از امام صادق (ع) آورده است :"در آغاز فروردین آدم آفریده شد و آن روز فرخنده ای است،برای خواستن نیازها و برآورده شدن آرزوها و دیدن پادشاهان و فراگرفتن دانش و کابین بستن و زناشویی و مسافرت کردن و داد و ستد و در این روز فرخنده بیماران رو به بهبودی می گذارند و بارداران به زودی می زایند و روزی ها فراوان می شود." برخی هم از "حشویه "می گویند که چون "سلیمان بن داوود" انگشتر خویش را گم کرد،سلطنت از دست او بیرون رفت ولی پس از چهل روز بار دیگر انگشتر خود را یافت و پادشاهی به او برگشت و مرغان برگرد او جمع شدند و گفت:"نوروز آمد یعنی روزی تازه بیامد".قدیمی ترین یادی که از نوروز در دوران اسلامی شده است خبری است که به موجب ان در زمان عمر بن خطاب ،هرمزان،استاندار خوزستان که مسلمان شده بود از شیرینی و دیگر اقلام خوان نوروزی? خوانچه ای برای حضرت علی(ع) فرستاد.
?سفره هفت سین:
عدد هفت در همه ی فرهنگها و ادیان عدد مقدسی است.در تمدن ایرانی هم عدد هفت در نمودهای مختلف ظاهر می شود،یکی از این نمودها سفره هفت سین است که در آیین های باستان ایران برای هر جشن یا مراسم مذهبی ،خوانی گسترده می شد که در آن علاوه بر آلات و اسباب نیایش مانند آتشدان ،فراورده های فصل و خوراکی های گوناگون نیز بر خوان نهاده می شد.هر کدام از سین های سفره هفت سین نمادی از یک چیز است.قران کتاب مقدس است و بودنش بر سر سفره باعث رونق می شود.سنجد نمادی از زایش،تولد و بالندگی است.سمنو موجب فراوانی و برکت در سال نو می شود.سیب سرخ نمادی از باروری و زایش است،سماق برای پاکیزگی ،سیر برای گندزدایی،سرکه? برای گندزدایی و پاکیزگی،تخم مرغ نمادی از نطفه و نژاد ،ماهی سرخ? باعث باروری و برکت ،سکه موجب برکت و سرشاری کیسه و انار و پردانگی آن نشان از باروری است.
نو? روز؛ روز? نو... :
نو شدن سال ،تکرار نماد آفرینش است،تکرار خلقت.تجدید خاطره آفرینش آدمی است و بازآفرینی و یادآور تاریخ ،فرهنگ و تمدن یک ملت و یک قوم.نوروز جشن حرکت و تکاپو است . اما نه حرکت و تکاپو برای انباشتن ،بلکه زمانی است که حتی شب و روز هم به اعتدال می رسد و این اعتدال

sorna
12-03-2010, 12:02 AM
اولين چاپارخانه هاي پست در ايران باستان

گـفـته شده، اولين چاپارخانه هاي پست براي ايجاد ارتـباط، در زمان " داريوش بزرگ " پادشاه هخامـنـشي ايجاد شد. ر


هـرودت در کـتاب تاريخ خود، سازمان پست را در ايران هـخامنـشي ستوده و مي گـويد: " نه برف و نه باران، نه گـرما و نه تاريکي شب، چاپارهاي سريع السير را از انجام دادن خـدمتي که به آنها محول شده است باز نمي دارد." ر

اين جمله امروز در سرلوحهً بسياري از پستـخانه هاي جهـان نوشته شده است. ر

خدمات پستي اول بار براي پادشاهان ايجاد شد، که مي خواسـتـند اوامرشان هـر چه زودتـر به نقاط مخـتـلف کشور ابلاغ شود. ماًمورين پست يا چاپارها گـاهي نامه و پـيغـام از طرف درباريان، براي ديگـرانمي بردند، و بتـدريج براي توانگران و بازرگانان نيز هـمين کار را مي کردند. با توسعـهً بازرگاني، پست اهـميت يافـت، و طولي نکـشيد که طبقات ديگر مردم نيز از آن استـفاده کردند








کاروان سراهاي ايران


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-062.jpg




کاروان سراها از يادگارهاي پرارزش معماري ايران هستند که به منظور ارتباط,، نقل و انتقال هاي اقتصادي و انتظامي و از همه مهمتر ، رفاه مردمي که سفر مي کردند، بنياد گرديده اند. کاروان سراها همچنين محل برخورد انديشه ها و تبادل نظر درباره مسايل اجتماعي خاطرات و آداب و رسوم و مسايل مذهبي اقوام مختلف بوده است.
در دوره سلجوقي به دليل رونق گرفتن داد و ستد و تجارت کاروان سراهايي احداث شد که يکي از مشهورترين آنها «کاروان سراي شرف» است که به «رباط اشرف» مشهور است. طرح اين بناي هزار ساله که در نزديکي شهر مرزي سرخس در شمال شرقي خراسان قرار دارد.
داراي دو حياط تو در تو با حجره و اتاق هاي متعدد براي استراحت کاروانيان است. شهرت اين بنا بيشتر مربوط به تزئينات اجري زيبا و متنوع آن است که در نماسازي آن به کار رفته است.



http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-068.jpg



عصر طلايي و شکوفايي احداث کاروان سراها در ايران ، دوره صفويه است. کاروان سراسازي بعدها در دوره قاجاريه نيز ادامه يافت.


ويژگي هاي معماري کاروان سراهاي ايران
در کاروان سراها، جايگاه هايي به صورت اتاق انفرادي در مقابل آنها، ايوان هاي کوچکي قرار دارد. در پشت اتاق ها و گردارد کاروان سراها، محل نگهداري احشام و اصطبل چهارپايان واقع است. حصارهاي کاروان سراها را ابتدا با خشت خام و بعد با آجر مي ساختند. در چهار گوشه بنا ، برج هايي به صورت نيم دايره پيش آمده، احداث مي کردند و در آنها به ديده باني مي پرداختند. کاروان سراها فقط يک در ورودي و خروجي داشتند. ورودي ها داراي سردر و ايوان بودند که سقف بعضي از ايوان ها يک نيم گنبد ساده و برخي ديگر داراي تزئينات بودند. معمولاً ايوان ورودي دو طبقه و شاه نشيني در طبقه دوم براي اقامت بزرگان ساخته مي شد. بقيه بناي کاروان سرا يک طبقه بود و معمولاً روي يک سکو يا صفه بنا مي شد. دروازه يا ورودي کاروان سرا داراي در بزرگ دو لته و محکم از جنس چوب هاي چنار و گرده بود. هنگام شب از الوار براي چفت و بست کردن در استفاده مي کردند. معمولاً ايوان هاي ورودي را با کاشي و آجر و يا گچ به صورت مقرنس هاي ساده تزيين مي کردند و در کتيبه هايي که اطراف ايوان ورودي قرار داشت نام باني و سازنده و تاريخ ساخت کاروان سرا را ذکر مي کردند. کتيبه ها در شيوه رازي بيشتر از آجر و کاشي و در شيوه هاي آذري و اصفهاني و در دوره قاجار کتيبه ها اغلب از سنگ و کاشي است.

اتاق ها داراي در چوبي يک لته و بدون پنجره بودند. در جلوي اتاق ها ايوان کوچکي وجود دارد. سقف اتاق ها عموماً گنبدي شکل و پوشيده از لاشه سنگ و آجر و ساروج است.
نماي حياط کاروان سراها از آجر و کف صحن حياط، با قلوه سنگ مفروش شده و کف ايوان ها و اتاق ها را با آجر فرش مي کردند و ديوار اتاقها اندود گچ داشت. در وسط حياط مرکزي چاه و يا حوض آبي از سنگ بود و در وسط بعضي از آنها سکويي وجود داشت که بازرگانان کالاهاي خود را روي آن عرضه مي کردند.


حمام ها
برابر مدارک تاريخي سابقه شست و شو در ايران به قبل از زمان زرتشت مربوط است. هخامنشيان از حمام هاي خصوصي استفاده مي کردند که يک نوع آن در تخت جمشيد کشف شده و در کنار آن لوازم شست و شو مانند کاسه سفالين ، گلابدان به دست آمده است.
در دوره اشکاني نيز نمونه هايي از حمام در کاخ آشور به دست آمده است. با ظهور دين مبين اسلام و تأکيد اين دين بر پاکيزگي، تحولي در زندگي مردم به وجود آمد. مورخان تعداد حمام هاي ايران را بسيار نوشته اند. شاردن، سياح فرانسوي در دربار رضوي در سفرنامه خود تعداد حمام هاي اصفهان را 272 دستگاه ذکر کرده است. از حمام هاي معروف مي توان حمام گنجعلي خان در کرمان و حمام وکيل در نزديکي بازار وکيل شيراز را نام برد.


معماري حمام ها


حمام ها بايد در جايي در مسير آب روان ساخته مي شدند و نيز خروجي فاضلاب آنها بايددر نظر گرفته مي شد. در حمام ها مسير دسترسي به بناي اصلي حمام با طراحي هاي جالبي صورت مي گرفت.

به اين ترتيب که هر فضا به وسيله راهرو هشتي مانند از فضاي ديگر جدا مي شد تا دما و رطوبت هر فضا نسبت به فضاي مجاور تنظيم گردد و به اين ترتيب از ورود ناگهاني هواي سرد جلوگيري مي کردند. فضاهاي تشکيل دهنده حمام عبارتند از :
1 – ورودي : سردر حمام ها معمولاً با آجر کاري ، کاشي کاري و يا نقاشي روي گچ تزئين مي شد. پس از پيش خوان نخست فضاي ورودي در ارتباط مستقيم با خارج قرار مي گرفت، پس به وسيله راهرويي، باريک و پيچ دار که مانع از هدررفتن دماي داخل حمام بود به يک دهليز و از آنجا به بنيه يا سربينه حمام مي رسيد.

2 – بينه يا سربينه : سربينه جايگاهي بود براي درآوردن لباس و نشستن و مانند سکويي دورتادور فضا را گرفته بود. يک قسمت از سکو وسيع تر و پرتزئين تر و تميز تر از قسمت هاي ديگر بود که به آن شاه نشين مي گفتند و مخصوص اعيان و بزرگان و دولتمردان بود فضاي سربينه معمولاً هشت گوش و چهار گوش و به ندرت دايره بود.



http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-072.jpg

3 – ميان در : ميان در دالاني پر پيچ و خم با سقف کوتاه بود که سربينه را به گرم خانه مرتبط مي کرد. معمولاً سرويس هاي بهداشتي نيز در حد فاصل اين دالان قرار داشت.

4 – گرم خانه : بعد از ميان در به فضاي گرم خانه مي رسيم. در گوشه اي از اين فضا که محل تميز کردن سرو بدن بود خزينه آب گرم قرار داشت. خزينه فضاي حوض مانند با آب گرم بود که ابعاد آن متناسب با بزرگي و کوچکي حمام از 12 الي 25 متر مربع بود.
در کنار خزينه مخزن آب سرد قرار داشت. کف حمام ها با سنگ مرمر و يا ساروج پوشانده مي شد و تمام قسمتهاي گرم خانه و راهرو و سربينه و هشتي داراي اناره بودند که از جنس سنگ يا کاشي بود. آهک بري به صورت ساده و رنگي از جمله تزيينات داخلي حمام ها به شمار مي رفت.




پل ها


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-076.jpg




قديمي ترين پلي که امروز ايجاد آن را به اوراتورها نسبت مي دهند بر روي رود ارس که رود مرزي بين ايران و شوروي سابق است بسته شده است.
در دوران هخامنشي نيزچند پل کشف شده که تعدادي از آنها در محدوده کاخ ها و باغ هاي پاسارگاد در قرن هاي چهارم و پنجم قبل از ميلاد بنا شده اند.
در دوره ساساني پل هاي متعددي در ايران ساخته شد. پل و سد بيستون, بند قيصر ( پل والرين) در شوشتر , پل کشکان بر روي رود کشکان در 52 کيلومتري خرم آباد، پل شکسته خرم اباد يا طاق پيل يا «پل شاپور» در خرم آباد و پلدختر در شمال غربي انديشمک از پل هاي عهد ساساني هستند.



http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-079.jpg



قديمي ترين پل و سد دوره اسلامي را بند امير مي دانند که 15 کيلومتري جنوب تخت جمشيد واقع است و در دوره آل بويه ساخته شده است.




http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-080.jpg




در دوره سلجوقي نيز تعدادي پل ساخته شد. از قديمي ترين پل هاي سلجوقي پل شهرستان در اصفهان است که بعضي معتقدند بر روي پايه هاي يک پل ساساني بنا شده است. سنگيني اين پل را با ايجاد طاق هاي کوچک در فاصله طاق هاي بزرگ روي پايه ها تقسيم کرده اند.
در دوره تيموري در منطقه قافلانکوه و بر روي روخانه قزل اوزن در نزديکي زنجان، پلي از دوران تيموري بسته شده است که پل قافلانکوه نام دارد و مربوط به قرن نهم هجري است.
در دوره صفوي نيز پل هايي ساخته شده که از معروف ترين آنها پل جاجرود بر روي رودخانه جاجرود است. پل الله ورديخان ( سي و سه پل) نيز که به طول 290 متر بر روي روخانه زاينده رود ساخته شد مربوط به دوره صفوي است.
از پل هايي که دوره قاجار ساخته شد مي توان به پل بلده بر روي رودخانه نور در شرق بلده اشاره کرد. در زمان رضاخان نيز پل هاي زيادي احداث شد که مهم ترين آنها پل ورسک در شمال ايران است

sorna
12-03-2010, 12:03 AM
معتبرترین مجله علمی دنیا «ایران» را منشاء تمدن بشری دانست

چندین دهه است که دانش آموزان سراسر جهان می آموزند تمدن انسانی بالغ بر 5 هزار سال پیش در کنار رودخانه های فرات در میان دو رود، نیل بزرگ و ایندوس هند ظهور یافت اما اکنون دانش باستان شناسی این احتمال را مطرح کرده است که پیدایش تمدن بشری را باید در «ایران» جستجو کرد.

http://www.aariaboom.com/images/stories/news/87_1/iran_18.jpg
باستان شناسانی که بر روی منطقه ی منحنی شکل وسیعی میان روسیه تا ایران و شبه جزیره ی عربستان کار می کنند مدارک و شواهد جدیدی از شبکه ی پیچیده شهری در منطقه ی ایران پیدا کرده اند که ممکن است روزگاری از رونق بالایی در این منظقه از جهان و همزمان در 5 هزار سال پیش برخوردار بوده که بدین ترتیب باید نگرش جدید و متحول شده ای به ظهور تمدن بشری داشت.
آندرو لاولر مقاله نویس مجله ی معتبر علمی «ساینس» در شماره ی اخیر این نشریه به تشریح جزییات این کشف تاریخی پرداخته که از سوی تیمی از محققان و باستان شناسان از جمله «یوسف مجیدزاده» باستان شناس ایرانی صورت گرفته است تا در نهایت قطعات پازل معماگونه شکل گیری تمدن بشری شکل واقعی و نهایی خود را پیدا کند.
ساینس در این مقاله آورده است : «اگرچه تلاش های جهانی در مراحل ابتدایی هستند اما بسیاری از باستان شناسان می گویند این یافته های جدید درک تاریخی از تمدن بشری را به واسطه ی ارایه ی تصویر پیچیده تر در شمار قابل توجهی از مراکز شهری رونق یافته میان بین النهرین و رود ایندوس، تجارت کالاها، درنظرگرفتن فناوری های خاص برای هر منطقه، معماری ها و نظرات دیگر، دوباره نویسی می کند.»
مقاله نویس ساینس می افزاید : «درحالی که میان دو رود هنوز هم به واسطه ی آغاز تحول شهرنشینی گهواره ی تمدن بشری محسوب می شود، اما ما می دانیم که مبدا زمانی و تاریخی میان بین النهرین و هند پذیرای شهرها و فرهنگ هایی در بین 3 هزار تا 2 هزار سال پیش از میلاد مسیح بوده است.
به نوشته ی ساینس، مدارک و شواهد برای دفاع از این نظریه ی جدید ماه گذشته و از سوی دانشمندانی از کشورهای مختلف جهان از جمله ایران، روسیه، ایتالیا، فرانسه و آمریکا در نشست انجمن بین المللی مطالعات تمدن اولیه در فضای بین فرهنگی آسیای میانه در راون ایتالیا ارایه شد.
باستان شناسان یافته های جدید خود از چندین مرکز شهری با قدمتی مشابه با آنهایی که بین میان دو رود و رودخانه ی ایندوس در پاکستان و هند مدرن وجود دارند را با یکدیگر بررسی کردند. حیرت آورترین مدارک به دست آمده متعلق به منطقه ای در جنوب ایران در اطراف رودخانه هلیل رود و جنوب شهر مدرن جیروفت به سرپرستی یوسف مجیدزاده بوده است که بقایای شهری بزرگ و مرفه در گذشته را کشف کرده است.
این مقاله می افزاید : «این شهر باستانی دو کیلومتر مربعی به دوره ای بالغ بر اواسط تا پایان هزاره سوم پیش از میلاد مسیح باز می گردد که به وسیله ی دژ مستحکم چسبیده به آن حفاظت می شده است. به گفته ی دکتر مجیدزاده، کاوش های صورت گرفته در یکی از اتاق ها در این دژ منجر به کشف حیرت آور پیکره ی آجری از یک انسان و نقاشی های رسی آویخته به سطح شد که به عقیده ی مجیدزاده بزرگ ترین مورد در نوع خود در آن دوره ی زمانی و تاریخی بوده است.»
در این منطقه ی تاریخی گورستان های غارت شده ای کشف شده اند که نشان از ثروت و رفاه در آن دوران دارند. دکتر مجیدزاده موفق شد گور بزرگی را در منطقه ای آهکی کشف کند که به نظر می رسد از زمان غارت شدن در آن دوران دست نخورده باقی مانده باشد. پلکانی که به حجره ای شامل 8 منطقه دفنی بوده و چندین تخت خواب و سایر دست سازهای گرانبها نیز از جمله موارد این کشف تاریخی است که بی تردید انقلابی در نظریه پردازی های شکل گیری و پیدایش تمدن بشری ایجاد خواهد کرد.

sorna
12-03-2010, 12:03 AM
آب انبارها
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-085.jpg

آب انباراز مخازن آب زيرزميني است که براي رفع نياز مردم به آب شرب و براي ذخيره سازي آب در بيشتر مناطق ايران ساخته مي شد. آب انبارها از عناصر معماري زير تشکيل شده اند.
سردر : سردر به حفره يا فضاي شيب داري منتهي مي شود. معمولاً در سردر نام باني و سازنده آب انبار ذکر مي شود.
پاشير : محل انتهاي شيب آب انبار است که به وسيله پله هاي متعدد به آن دسترسي مي يابند.
مخزن آب انبار:
اين بخش معمولاً در زمين سفت تعبيه مي شود تا از ريزش ديواره هاي آب انبار جلوگيري شود. بعضي از آب انبارها داراي بادگيرهايي براي خنک کردن آب بودند.
آب انبارها تزييناتي به جز سر در نداشتند. پله ها از مصالح آجر و بدنه نيز از آجر و طاق آب انبار که سقف هاي گهواره اي يا کژاوه اي است تماماً از آجر و نحوه اجراي آن ضربي است. از آب انبارها مي توان آب انبار سيد اسماعيل در تهران، آب انبار معصوم خاني در نايين , آب انبار دو قلوي 5 بادگير در کيش و آب انبار روستاي ابيانه را نام برد.


يخچال
در نقاط گرمسير و مناطقي که آب و هواي آن در روز و شب کاملاً متغير است. (مانند سمنان و يزد و کرمان) يخچال هايي ساخته شده است. يخچال ها معمولاً در مسير آب هاي روان و نيالوده ساخته مي شوند.




معماري يخچال ها


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-087.jpg



براي ساختن يخچال ابتدايي گودالي به طول 100 و عرض 10 متر که عرض آن در جهت شرق و غرب و طول آن رو به شمال و جنوب، به صورت مربع مستطيل، با عمق 40 تا 80 سانتي متر حفر مي کردند.
در قسمت جنوب اين گودال , ديواري به ارتفاع 10 تا 12 متر کشيده مي شد تا جلوي تابش آفتاب را بگيرد. اين ديوار با خاک کوبيده خام ساخته مي شد. هنگام تب و نزديک سحر آب جاري را به داخل گودال هدايت مي کردند. به علت سردي هوا، تمام يا قسمتي از آب يخ مي بست. شب هاي بعد هم اين عمل را تکرار مي کردند. هنگام روز يخ ها را مي شکستند در چاله عميقي که به عنوان انبار يخ و به نام «پاچال» از بلندترين نقطه تا پايين ترين نقطه بود و قطر کوچک تر نيز هم سطح زمين بود. بنابراين اگر گنبد مخروطي يک يخچال را از بيرون مشاهده کنيم به همان اندازه گودال پاچال عميق است.



کبوترخانه ها يا برج هاي کبوترخان


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-089-03.jpg




اين بناها در حاشيه زاينده رود در ميان باغ ها و مزارع ساخته مي شد. هدف از ايجاد اين بناها، جمع آوري فضولات کبوترهاي وحشي است. کشاورزان براي رشد و غني سازي خاک کشاورزي از اين فضولات استفاده مي کردند. در داخل بناي کبوترخانه شبکه اي آجري و يا خشتي است که به صورت پس و پيش نشسته است و جايگاه مناسبي براي لانه کردن کبوترهاي وحشي است. نماي بيرون کبوترخانه ها را با عوامل مختلف تزييني مي آراستند.
__________________

sorna
12-03-2010, 12:04 AM
قلاع يا قلعه ها قلاع يا قلعه ها


سرزمين ايران در گذشته ، به علت وضعيت جغرافيايي خاص که بين دو جلگه بين النهرين و پنجاب سند قرار گرفته , کشور رابطي بوده است که اقوام و طوايف مختلف براي دسترسي به شرق و غرب مجبور بودند از آن عبور کنند و در نتيجه همواره مورد تهاجم به ويژه از طرف شرق و شمال شرق بوده است. بنابراين در سرتاسر ايران قلعه و برج و بارو و ارگ و خندق و دروازه مي بينيم که هر کدام نمونه هاي کوچک و بزرگ از استحکامات نظامي است.
در نقاط مهم و گذرگاه ها و بر قله کوهها دژهايي مي ساختند تا بتوانند بر دشمن مسلط باشند. از جمله اين دژها مي توان دژ کوهستاني قلعه استخر و قلعه ارجان را نام برد.



معماري و مصالح ساختماني قلعه ها


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-090.jpg




با توجه به تقسيم بندي قلعه هاي ايران به دو نوع جلگه اي و کوهستاني، مصالح ساختماني آنها نيز متفاوت است. طرح اصلي قلعه هاي جلگه اي مربع يا مربع مستطيل است که درچهارگوشه آن برج هاي مدور براي دفاع ساخته شده اند. مصالح اين قلعه ها خشت و گل است و به ندرت از آجر و گچ استفاده شده است. باروي اين قلعه ها چينه اي است يا با خشت هاي قطور ساخته شده است. ضخامت بعضي از باروها به چهار متر هم مي رسد. اطراف بعضي از قلعه ها خندق حفر مي کردند و براي رسيدن به قلعه از پل متحرک بهره مي گرفتند. بعضي از قلعه ها به دليل امنيت آنها محل سکونت کشاورزان و روستاييان شد مانند قلعه هنجن در سر راه نظنز به ابيانه .
از قلعه هاي مشهور ايران ، قلعه فلک الافلاک خرم آباد است که هم اکنون تبديل به موزه شده است.
__________________

sorna
12-03-2010, 12:06 AM
مساجد
با ظهور اسلام بسياري از معابد، آتشکده ها، پرستش گاه ها و کليساها با تغيير شکل مختصري تبديل به مساجد شدند مانند مسجد يزد خواست که برروي آتشکده بنا شده است و مسجد جامع بروجرد که بر روي آتشکده اي نيمه ويران ساخته شده است و مسجد نيريز که از تبديل چهار طاقي به صورت مسجد درآمده و مسجد محمديه نايين که بر روي مهرابه اي بنا گرديده است و مسجد جامع زواره که آن نيز بر روي مهرابه بنا گرديده است.
به طور کلي مساجد ايران را به چهار گروه تقسيم مي کنند :
1- شبستاني
2 – چهار طاقي
3 – ايواني
4 – چهار ايواني




1 – مساجد شبستاني



http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-091.jpg



يکي از اولين مساجد شبستاني ، مسجد فهرج است که از بخش سرپوشيده در جانب قبله و حياط مرکزي و ايوان جلوي آن و صفه هايي در اطراف تشکيل يافته است.
دومين مسجد شبستاني را تاريخانه دامغان مي دانند که نقشه اي مستطيل شکل با حياط مرکزي مربع و شبستاني در جهت قبله و رواق هايي در اطراف دارد.
سومين مسجد را در اين تقسيم بندي، مسجد اوليه جامع نايين مي دانند و آن را به قرن چهارم نسبت مي دهند.
چهارمين مسجد از نوع شبستاني را مسجد اوليه جامع اصفهان به شمار مي آورند و آن را به قرون اوليه اسلام نسبت میدهند




http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-a.gif







2 – مساجد چهار طاقي
طرح اين مساجد شامل چهار ستون در چهار گوشه مربع شکل مي باشد که به وسيله چهار قوس در چهار جهت اصلي نمايان شده است و چون از چهار طرف باز بوده و به چهار طاق شهرت يافته است. بناي چهار طاقي بيشتر براي آتشکده يا آتشگاه مورد استفاده قرار مي گرفته است مانند چهار طاقي نياسر و خرم دشت در کاشان و چهار طاقي برزو در اراک و چهار طاقي فراشبند در فارس.
پس از ظهور اسلام بسياري از آتشکده ها تبديل به مسجد شدند. براي اين منظور ابتدا يک درگاه از چهار درگاه را که به طرف قبله بود مسدود کردند و به تدريج درگاه هاي شرقي و غربي را نيز پوشاندند و راه ورودي به چهار طاقي به درگاه شمالي منحصر شدو سپس ايواني پوشيده در جلوي درگاه شمالي مي ساختند مانند مسجد يزد خواست و مسجد اردبيل.




3 – مساجد ايواني


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-093.jpg



بسياري از کارشناسان معتقدند که شرق ايران به ويژه خراسان جايگاه ايوان هاست.
اولين ايوان هاي اسلامي در جنوب و مقابل گنبد خانه شکل گرفتند و سپس ابتدا ايوان شمالي در جهت قرينه سازي با ايوان جنوبي و بعضاً براي استفاده از آفتاب زمستان ساخته شد. نمازگزاران به اقتضاي فصل از ايوان شمالي و جنوبي استفاده مي کردند. از مساجد تک ايواني مي توان مسجد نيريز، مسجد رجبعلي در محله درخونگاه تهران، مسجد جامع يزد و مسجد جامع سمنان را نام برد.




4 – مساجد دو ايواني


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-094.jpg



مسجد زوزن در فريومد سر راه جاده خراسان و مسجد ساوه از نمونه هاي مساجد دو ايواني هستند. مسجد دو ايواني ساوه که از مساجد سلجوقي است ويژگي خاصي دارد که دو ايوان آن مقابل هم نبوده و در کنار هم هستند.


5 – مساجد چهار ايواني
به نظر آندره گدار فرانسوي اولين مسجد چهار ايواني در ايران، مدرسه خوارگرد يا خورجرد خواف است و بعد از آن مسجد جامع اصفهان و مسجد جامع زواره وارد استان را جزو مساجد اوليه چهار ايواني ايران مي دانند. از نمونه هاي ديگر اين مساجد، مسجد جامع اصفهان، اردستان ، زواره ، نطنز، ورامين ، مسجد امام خميني تهران و مسجد گوهر شاد در مشهد مقدس است. تقريباً تمام مساجدي که از دوره سلجوقي به بعد در ايران ساخته شده است. طرح چهار ايواني دارند. چون طرح چهار ايواني شکلي زيبا، متقارن ، قابل قبول و کامل بوده است.


عناصر مشترک در مساجد
عناصر مشترک در مساجد عبارت اند از : صحن ، ايوان، رواق ، مناره، گنبد، شبستان و محراب ، ولي بعضي از مساجد مانند مسجد شيخ لطف الله اصفهان فاقد صحن و مناره هستند.
تعدادي از مساجد اوليه اسلامي نيز ايوان و گنبد ندارند مانند تاريخانه دامغان اما هيچ مسجدي نمي تواند محراب نداشته باشد. بنابراين کليه عناصر ذکر شده ، به نوعي کم يا زياد در ساختمان مساجد اسلامي به کار گرفته شده اند.


صحن و حياط
يکي از عناصر مهم معماري مساجد اسلامي، صحن و حياط است که معمولاً طرح مربع يا مربع مستطيل دارد. در وسط آن، آب مظهر پاکيزگي و نظافت در حوض بزرگي که با فضاسازي بنا به صورت دايره و يا مربع و مستطيل و يا هشت گوش متناسب است متجلي مي شود. محل حوضر را در جايي انتخاب مي کردند که لااقل تصويربخش اعظمي از بنا به ويژه ايوان ها و طاق نماهاي زيبا که داراي تزيينات و رنگ هاي الوان بودند کاملاً در حوض منعکس شود مانند مسجد امام خميني اصفهان
در بعضي از مساجد مانند مسجد عتيق شيراز بر روي حوض، سکو يا تختگاهي ساخته اند که پايه هاي آن در حوض است. در بالاي اين سکو که به آن «خداي خانه» مي گويند مؤمنين دور از دسترس مردم عادي ، به تلاوت قرآن مجيد مي پرداختند.




http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-104.jpg


رواق ها
رواق ها فضاهاي سرپوشيده ستون دار اطراف صحن و حياط مساجد هستند که معمولاً در پشت آنها ديوارهاي انتهايي مسجد قرار دارند. ما در تاريخانه دامغان شاهد اين رواق ها هستيم.



ايوان



http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-106.jpg



زيباترين و عالي ترين ايوان ها، در مساجد و بناهاي اسلامي ايران مشاهده مي شود.
ايوان هاي ايراني اغلب بلند و متناسب با بنا ساخته شده اند. وجود طاق نماهاي بسيار جالب و متنوع در اطراف ايوان ها، حالت موزوني به آن داده است.
سقف ايوان ها که نيم کره يا نيم گنبد است با عناصر تزييني مانند مقرنس، آجرکاري، گچبري، آيينه کاري ، نقاشي و به ويژه کاشي کاري، مزين شده است. ايوان هاي ورودي مسجد جامع يزد، مسجد شيخ لطف الله و مسجد و مدرسه چهار باغ (مادرشاه) در اصفهان از شاهکارهاي هنري جهان محسوب مي شوند.




http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-109.jpg


ايوان صحن اميرعليشير نوايي در آستان قدس رضوي از ايوان هاي مشهور معماري اسلامي است
ايوان هاي حرم عبدالعظيم (عليه السلام) و حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) از با شکوهترين و زيباترين ايوان هاي اسلامي اند. ايوان هاي صفه صاحب، صفه استاد و صفا درويش در مسجد جامع اصفهان نيز از زيبايي خاصي برخوردارند.

sorna
12-03-2010, 12:09 AM
مناره ها



http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-111.jpg



مناره هاي بناهايي هستند در قالب برج بلند و باريک که معمولاً در کنار مساجد و بقاع متبرکه براي گفتن اذان ساخته مي شوند. کلمه منار يا مناره به معناي جاي نور و نار (آتش) است.پلکان هاي مناره ها از داخل به صورت مارپيچ است و هر چه به طرف رأس منار پيش مي رود پهناي پله ها کمتر و باريک تر مي شود. قديم ترين منار يا برج راهنماي موجود در ايران ، ميل اژدها مربوط به دوره اشکاني است که در غرب نورآباد ممسني قرار دارد. اين ميل 7 متربلندي دارد و مصالح آن سنگ هاي سفيد با تراش منظم است.
از دوره ساساني نيز ، مناري در فيروز آباد فارس باقي مانده است که به صورت توده بزرگي از سنگ و گچ است. اين منار چهار ضلعي است و پلکان آن از خارج است . ارتفاع منار در اصل 33 متر بوده و ابعاد آن در پاي منار حدود 11 متر است.
قديمي ترين مناره دوره اسلامي در شهرستان قم واقع است. اين مناره آجري علاوه بر عملکرد شاخص شهري احتمالاً به عنوان ميل راهنما هم کاربرد داشته و در بالاي آن اذان نيز گفته مي شد. اين مناره مدور و راه پله آن از درون است. از مناره هاي قديمي ديگر مناره تاريخانه دامغان ، منار مسجد جورجير اصفهان و منار خشتي مسجد جامع مخرج در يزد است. يکي ديگر از مناره هاي آجري قديمي ايران مناره اياز کنار مقبره ارسلان جاذب در نزديکي مشهد است که مربوط به قرن چهارم هجري است.





http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-114.jpg



منارها ابتدا منفرد بودند و مصالح آنها از خشت بود و بعدها با آجر همراه با تزيينات آجري و کتيبه ساخته شد. منار مسجد علي در اصفهان و منار تاريخانه بعداً به اصل بنا اضافه شده است. در همين زمان منارهاي زوجي به ويژه ايوان هاي گنبد دار متعادل گرديد که در اين حالت به آن «گلدسته» نيز گفته مي شود.
از قديم ترين منارهاي دوره سلجوقي مي توان منار مسجد ساوه، منار مسجد پامنار و منار مسجد جامع کاشان را نام برد.
زيباترين منارهاي زوجي ايران در دوره صفويه احداث شدند که نمونه هاي آن منارهاي مسجدامام خميني اصفهان، و منارهاي مدرسه چهارباغ (مادرشاه) در اصفهان است.
هر گلدسته يا مأذنه شامل قسمت هاي زير است :
1. پايه
2. بدنه يا ساقه
3. محل گفتن اذان (مأذنه)
4. تاج يا کلاهک




گنبد


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-116.jpg



گنبدها يکي از علايم معماري اسلامي هستند که متنوع ترين آنها در ايران به کار گرفته شده اند. مصالح آنها از خشت خام با اندود کلاهگل يا آجر و سنگ است و رنگ آنها معمولاً آبي فيروزه اي است.
گنبدهاي ايران به دو دسته رک و نار تقسيم مي شوند. گنبدهاي نار مانند گنبد مدرسه چهارباغ در اصفهان و گنبد ميرزا رفعيا در اصفهان و گبد مسجد گوهرشاد در مشهد.




گنبدهاي رک به سه گروه تقسيم مي شوند که عبارتند از :


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-119.jpg

1. گنبدهاي رک هرمي مانند مقبره فيض کاشاني در کاشان و گنبد خانقاه حاج عبدالصمد در نطنز
2. گنبدهاي رک مخروطي مانند گنبد ميل رادکان در قوچان
3. گنبدهاي رک اورچين (پله پله اي ) مانند گنبد مقبره دانيال نبي (ع) در شوش گنبدهايي که ما از خارج بنا مشاهده مي کنيم پوسته بيروني بناي گنبد است که به آن اصطلاحاً «خود» مي گويند، ولي گنبد ديگري در زير گنبد خارجي وجود دارد که آن را از داخل مشاهده مي کنيم و به آن اصصلاحاً «آهيانه» مي گويند.




شبستان
http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-123.jpg



شبستان ها فضاهاي سرپوشيده و داراي ستون هاي يک شکل و موازي اند که از يک طرف به صحن مسجد راه دارند. سقف شبستان ها مسطح و يا قوسي شکل (طاق و تويزه) هستند.
مساجد بستگي به اهميت و اعتبار و تعداد نمازگزارانشان داراي يک يا چند شبستان هستند.




محراب

http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-128.jpg



محراب نشان دهنده قبله مسلمين است کليه مساجد اسلامي در کشورهاي مسلمان محراب دارند. محراب ها در فرورفتگي قسمتي از ديوار قبله و از ساده ترين وجه تا پرنقش و نگارترين شکل ساخته مي شوند. محراب هاي ساخته شده در ايران به ويژه محراب هاي گچبري شده نظير محراب اولجاتيو در قرن هشتم هجري در مسجد جامع اصفهان، محراب گچبري در مسجد اشترجان (اسفراين) ، محراب مسجد جامع ورامين، مسجد ني ريز فارس و مسجد جامع اردستان، از زيبايي ويژه اي برخوردارند.
همچنين محراب هاي کاشي کاري ايران مانند محراب زيباي مينايي و محراب مسجد مير عمادي کاشان از نمونه هاي بسيار عالي در ايران و جهان هستند.




کتيبه ها


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-131.jpg



کتيبه ها يکي از بارزترين عناصر نمادي معماري اسلامي به ويژه در مساجد و مقابر هستند. کتيبه هاي قديمتر از آجرچيني و گچبري ها و کتيبه هاي جديدتر با کاشي معرق و يا کاشي خشت اغلب به رنگ سفيد بر زمينه لاجوردي و بعضاً کتيبه هاي حجاري شده از سنگ مخصوصاً سنگ مرمر نيز ديده مي شوند.



نورگيرها



http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-136.jpg


اطراف گنبد و يا در ساق يا ساقه آن نورگيرهاي زيبايي ديده مي شود. اين پنجره ها که معمولاً در بغل ايوان ها نيز به وجود آمده اند و اصطلاحاً به آن «پاچنگ» مي گويند. در اکثر مساجد قديمي جزو عناصر همراه مسجد هستند. نورگيرها از مصاحل کاشي معرق ، سنگ، آجر، کاشي و چوب ساخته مي شوند و داراي نقوش اسليمي يا هندسي هستند.
پنجره شبستان شمالي صحن حرم حضرت عبدالعظيم (ع) و امامزاده سهل بن علي (ع) بين قم و کاشان از شاهکارهاي هنري ايران محسوب مي شوند.
جنس پنجره هاي نورگير در هند و پاکستان از سنگ مرمر است. يکي از زيباترين پنجره هاي نورگير، پنجره هاي مشبک چوبي است مانند پنجره هاي محل نگهداري نخل در ابيانه.




از اره ها


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-137.jpg




از سطح زمين به فاصله يک متر و کمي بيشتر، کتيبه اي از سنگ يا کاشي تقريباً تمامي بناهاي اسلامي و مساجد را به ويژه در محوطه ايوان و شبستان پوشانده است که به آن «ازاره» مي گويند. ازاره هاي مسجد امام (مسجد شاه سابق) و مدرسه چهارباغ اصفهان و مسجد جامع اصفهان از مرمرهاي مرغوب هستند. گاه لبه هاي بالايي از اره ها را مختصري تزيين مي کردند.




مقرنس کاري


http://www2.irib.ir/Amouzesh/h/hpics/hashnai-ba-banaha-138.jpg



مقرنس ها بيشتر در زير نيم طاق کروي شکل ايوان ها و نيم طاق هاي محراب ها عملکرد دارند. مقرنس هاي لانه زنبوري و مقرنس هاي کاسه اي از معروف ترين انواع مقرنس هستند. عالي ترين کار مقرنس کاري متعلق به دوره صفوي مربوط به ايران ورودي مسجد امام (مسجد شاه) ، مدرسه چهار باغ و مسجد شيخ لطف الله است که هر سه از نوع لانه زنبوري هستند.
مقرنس کاري ايوان ورودي مسجد جامع يزد و ايوان شرقي مسجد جامع اصفهان از نوع مقرنس کاري کاسه اي است.

sorna
12-03-2010, 12:09 AM
ايران پيش از آريايي ها
1- ساکنان زاگرس
آنچه كه پيرامون تاريخ ايران در كتاب هاي تاريخي نوشته شده است ، معمولاً آغاز تاريخ ايران را از ابتداي دوران مادها و يا هخامنشي معرفي نموده و دربارهء اقوامي كه پيش از مادها در اين سرزمين مي زيسته اند بندرت و يا كمتر اشاره اي مي شود . ولي بر اثر تحقيقات و پژوهش هاي بعمل آمده و با توجه به يافته هاي باستاني ، در نقاط مختلف ايران خصوصاً در منطقه زاگرس ، چنين معلوم مي شود كه پيش از آمدن ماد ها و پارس ها به فلات ايران اقوام ديگري كه خود با آريايي ها نزديكي داشته اند از مدت ها پيش ، در اين نواحي مستقر بوده اند . اين اقوام ، دولتي تشكيل داده و در مقابل تهاجمات دولت مقتدر آشور پيوسته مقاومت كرده اند . اقوام فوق در عين حال صاحب تمدن ، فرهنگ و هنر عالي و با شكوهي بوده كه آثار و بازمانده هاي آنها را امروزه به ويژه از منطقه زاگرس مي شناسيم .

خيلي پيش تر از استقرار مادها در منطقه غرب ايران اقوامي به نام هاي گوتي ها و لولوبي ها و كاسي ها به ترتيب از شمال به جنوب در نواحي غربي ايران مي زيسته اند . اقوام فوق با هورّيان و اكدي ها و سومري ها كه در بين النهرين و سوريه ساكن بودند ارتباط داشته اند . مناطق تحت اشغال و نفوذ لولوبي ها از كوهپايه هاي شمال دياله گرفته تا درياچه اروميه گسترش مي يافت .اين اقوام از نظر ****ي از هوري ها جدا شده و احتمالاً با ايلامي ها قرابت داشته اند .
در ادبيات و زبان هِورّي ها ، از لولوبي ها بعنوان بيگانه و دشمن ياد شده و نخستين بار نارامسين نوه سارگن از شاهانِ اكد ( قرن 23 ق.م) در كتيبه مشهورش ، ضمن شرح پيروزي خود از لولوبي ها بحث مي كند .


-----------------------------------------------------------------------------------------------



2- گوتی ها

واژه گوتي در هزاره سوم و دوّم پيش از ميلاد به يك گروه ****ي معين اطلاق مي شده است كه در شرق و شمال غربي لولوبي ها و احتمالا ًدر آذربايجان كنوني ايران و كردستان زندگي مي كرده اند . اسناد تاريخي نشانگر اين است كه در هزاره اول پيش از ميلاد ، همه اورارتوها و ماناها و مادها را گوتي مي گفتند و تنها در كتيبه هاي سارگن دوّم ، مادهاي ايراني زبان ، از گوتي ها ، مشخص و ممتاز گشته اند . احتمالاً گوتي ها به زبان مستقلي سخن مي گفتند كه تا اندازه اي با زبان گروه ايلامي ها و لولوبي ها و كاسي ها كه در نواحي زاگرس زندگي مي كردند قرابت و نزديكي داشته اند . با تحقيقاتي كه ازطرف دانشمندان صورت گرفته اين امر روشن شده است كه ظاهر بعضي از مردماني كه در عصر حاضر بويژه در آذربايجان زندگي مي كنند با تصاوير و مجسمه هايي كه از لولوبي ها و گوتي ها به جاي مانده است كم و بيش مطابقت مي نمايد . اقوام مذكور در حدود هزاره چهارم پيش از ميلاد نخستين موج از مهاجريني بودند كه به سرزمين غربي ايران روي آورده اند كه بيشتر دانشمندان آنها را آزياتيك ( آسيايي ) نام نهاده اند ، تا از ساير امواج قومي ممتاز باشند . منشأ اين اقوام احتمالاً جنوب دشت هاي روسيه و سيبري بوده است .

در دوره هاي بعد آنوباني ني را از پادشاهان گوتي ها دانسته ، او را شهريار شهر كوشه و يا كوتا شمرده اند و در افسانه هاي بابلي كه حاكي از وحشت و ترس مردم بابل از جمله اقوام گوتي است ، آنوباني ني را بصورت جانوري عجيب رسم كرده اند (در الواح هفتگانه آفرينش).

حمله اقوام گوتي به بين النهرين نخستين هجومي است كه تاريخ آسياي غربي كهن از آن ياد كرده است . پيروزي گوتيان بر دشمنان به قدري بر آنها گران آمده است كه اوتوهگال پادشاه شهر اوروك در كتيبه خود اين اقوام را « مار گزنده كوهستان و م***** به حريم خدايان » ناميده است كه سلطنت سومريان را به كوه هاي دوردست بردند وسراسر سومر را كينه و دشمني افكندند ، علي رغم اين نوشته مي توان چنين استنباط نمود كه عملاً نقش گوتي ها براي مردم اكد در عين حال آزادي بخش و پر ثمر بوده است .زيرا در آن زمان قشر خاصي از حاكمان محلي بين النهرين با در نظر گرفتن منافع خودشان ، با زور و اجحاف به فكر كسب ثروت و قدرت و استثمار مردم بودند .

بنابر اين اختلاف شديدي بين توده هاي مردم با قشر حاكم بوجود آمده واين اختلافات درون جامعه ، در مردم تنفرو انزجاري شديد نسبت به حاكمان محلي خود ايجاد نموده و عملاً مردم بين النهرين بدون هيچ گونه مقاومت گرايش بيشتري نسبت به گوتي ها پيدا كردند . به خاطر اين مهّم بود كه در زمان حمله نهايي گوتي ها به به آن سرزمين اكثريت مردم بين النهرين هيچ گونه دفاعي از رهبران خود نكرده وحاضر نشدند به خاطر حفظ منافعِ قشر حاكم ، با گوتي ها بجنگند و به اين ترتيب احتمالاً با جان ودل به حاكميت ايراني ها تن در دادند . به هر حال گوتي ها در حملات مكرر خود به بين النهرين موفق شدند دوسلسله بزرگ بابل را منترض كنند اوّل سلسله اي كه سارگن تأسيس نموده بود دوّم سلسله اي كه بنام سومين سلسله اور مشهور بود.

چنين احتمال مي رود كه گوتي ها نيز همچون لولوبيها از اقوام آزياتيك (آسيايي) بوده اند ، يعني نخستين موج از مهاجرين مركز آسيا ، كه آثار بدست آمده از آنها چگونگي وضع ظاهري و ****ي اين قوم را روشن مي كند . بنابراين جدولي كه در شهر نيپور (1) كشف شده ، معتقد ترين و بزرگترين پادشاه گوتي ها آنري داپي زير(2) نام داشته و قلمرو حكومت خود را وسعتي فوق العاده داده است.

آخرين پادشاه گوتي ها تيريگان ، چهل روز بيشتر سلطنت نكرده و بدست او توهگال پادشاه شهر ارخ(سومر) از پاي درآمده است.

از يادداشت هاي تاريخي چنين برمي آيد كه بعد از 125 سال دست گوتي ها از بابل كوتاه شده و پس از بازگشت اين اقوام به مسكن اوليه خود يعني منطقه زاگرس قدرت اوليه خود را احتمالاً از دست داده و با اقوام ديگر هند و ايراني كه در آغاز هراره دوّم پيش از ميلاد به منطقه فوق آمده بودند تركيب شده و ساكنين آن ناحيه را بوجود آورده اند.

پيرامون مذهب گوتي ها اسناد زيادي در بين نيست ، يكي از سلاطين گوتي ها به نام لاسيراب كتيبه اي به خط و زبان بابلي از خود به جاي گذاشته و در اين كتيبه از خداي گوتيوم و ايشتاروسين ، خدايان بابل در خواست كرده است كه آن كتيبه را از فساد نگهدارد .

از آثار باقيمانده چنين پيداست كه يكي از پادشاهان اين قوم يعني «لاسيراب» مقداري اسلحه نذر خداي خود كرده است و اين تقليدي از رسم كهن بين النهرين مي باشد


__________________________________________________ ___________________________________


-3 لولوبي ها

لولوبي ها يا لولوها كه آنها را اجداد لور ها نيز شمرده اند ، اقوامي بودند كه در زهاب ( كرمانشاه و شهر زور و سليمانيه و اروميه مسكن داشتند ، قديمي ترين اسنادي كه در باب اين طايفه در دست است يكي كتيبه نارامسين مي باشد كه در حدود 2500سال پيش از ميلاد نوشته شده است . بنابر اين كتيبه و بنابر نظريه ژ.دمرگان پادشاه مقتدر ايلام ، شوتروك ناحونته ، { در حوالي سال 1200 پيش از ميلاد اين سنگ ياد بود تاريخي را ، كه در شهر سيپ پار (نزديك بابل )بوده بدست آورده و به نشانه پيروزي خود ، آنرا به پايتخت خويش (شوش) انتقال داده و بر روي آن سنگ يادبود ، شرح اين غلبه را به زبان ايلامي افزوده است . نارامسين در اين سنگ شرح لشكر كشي و غلبه خود را بر اقوام لولوبي و ساير طوايف كه در اطراف دجله و دياله مستقر بودند بيان نموده است .

سند دوّم راجع به لولوبي ها ، نقش معروف آنوباني ني پادشاه آنهاست كه در ناحيه ز َهاب باختران واقع شده است . در اين اثر مهّم تاريخي كه به ِاستل آنوباني ني نيز معروف مي باشد ، شاه در حضور الهه ايشتار كه او را بر دشمنان پيروزي بخشده است ، ايستاده و پا را بر تن دشمني كه بر زمين افتاده نهاده است {البته طرز لباس وزينت جامه شاه و الهه بخوبي نمايان است}. اين خدا نيزه اي به دست گرفته و بر آن تكيه كرده و در دست ديگر طنابي گرفته و مي خواهد به گردن يكي از اسيران ببندد . اسيران هم برهنه بوده و دست هايشان را از پشت بسته اند و آنها را بوسيله حلقه اي از لبشان گذرانيده شده مثل حيوانات مهار كرده اند . ترجمه خطوط كه روي اين استل نوشته شده چنين است :

« آنوباني ني پادشاه توانا ، پادشاه لولوبي ، نقش خود و نقش الهه ايشتار را در كوه باتير رسم كرده است ،آن كس كه اين نقوش و اين لوح را محو كند به نفرين و لعنت آنو ، آنوتوم ، بل ، بليت ، رامان ، ايشتار ، سين و َشَمش گرفتار با دونسل او بر باد رواد…»

گذشته از اين كتيبه ، اشاره اي كه به نام لولوبي شده در قراردادهاي سلسله دوّم پادشاهان شهر اور است كه در سال 1894.م در تل براك كشف گرديد و تعداد زيادي از اين الواح از همان سالي است كه پادشاه اور ولايت شميروم و لولوبي ها را غارت كرد ، اين دو شهر را هميشه با هم ذكر مي كنند . در رابطه با شميروم ، لوح مشروح تري به نام لوح نيفر در دست است . با توجه به اثر فوق ، معلوم مي شود پادشاه اور كه مكرر ولايت را شميروم را ويران كرده ، اينه سين نام داشته و همين پادشاه كشور را نيز به تصرف خود در آورده است . در قصه خداي طاعون كه لوح آن كشف شده است ، نام ولايات ذيل ديده مي شود‍: تانديم ، سوماشتو ، آشورو ، الامو ، كاشو ، گوتو ، لولوبو .

حكام لولوبي ها در زمان نارامسين در تنگه قراداغ كه امروز معبر پاگان خوانده مي شود و در جنوب شهر زور با سپاه بابلي جنگيدند و نارامسين آنها را به سختي شكست داد و به يادگار اين پيروزي شرحي در دامنه آن تنگه حجاري نموده اند (بين راه سليمانيه و رباط ).

__________________________________________________ _______________________________________


4-کاسي ها

بعد از لولوبي ها و گوتي ها قوم بزرگ و مشهوري كه از منطقه كوهستان زاگرس مي شناسيم « كاسي ها » مي باشد . اين قوم نيز همچون گوتي ها مدت چند قرن بر بين النهرين حكومت كرده و در در اوضاع آن نواحي تأثير بسياري داشته اند . از اسناد تاريخي چنين بر مي آيد كه نفوذ قوم كاسي در بابل بيش از ساير اقوام بوده است . محل استقرار اوليه اين قوم پيش از مهاجرت به زاگرس احتمالاً منطقه جنوب غربي درياي خزر بوده كه در هزاره سوّم پيش از ميلاد به منطقه كوهستاني زاگرس و از آنجا نيز با عبور از معابر شمال ايلام وارد بين النهرين شده اند . دانشمندان ، زبان كاسي ها را از سلسله زبان هاي قفقاز محسوب مي دارند . يكي از دبيران بابلي فهرستي از لغات كاسي جمع كرده و روي همين اصل چنين معلوم مي شود كه زبان آنها قفقازي بوده و خيلي نزديك به زبان ايلامي ها به شمار مي آمده است.

از اسناد تاريخي چنين بر مي آيد كه پيش از آنكه كاسي ها به بابل هجوم آوردند نام چندتن از خدايان بابل را به كار برده ولي بسياري از نام خدايان آنها صريحاً منشاء قفقازي داشته است . از جهات بسيار ، ارتباط كاسي ها را با اقوام هند و اروپايي مي توان تصديق نمود از جمله پرستش اسب بعنوان مظهريت الهي . زيرا كه اين اعتقاد ، در بابل قديم نبود و بعد از ورود كاسي ها در آنجا متداول شده است ، از طرفي ساير قبايل هندواروپايي نيز چنين عقايدي را داشته اند . بناباين مي توان گفت كه كاسي ها با قبايل اقوام " هي تيت ها " و " ميتاني " نيز قبلاً در ارتباط بوده اند.
كاسي ها در حوالي سال 1896 پيش از ميلاد به بابل حمله نموده ولي بابلي ها ، كاسي ها را دفع كردند ، امّا كاسي ها دست از نقشه خود بر نداشتند و از اين تاريخ تا 150 سال نام كاسي ها را در الواح و اسناد بابلي مي توان مشاهده كرد. بالاخره احتمالاً در سال 1749 پيش از ميلاد پادشاه كاسي موسوم به گاندش به كلي دولت بابل را منقرض كرده و خود به سلطنت نشست و تا سال 1734 پيش از ميلاد حكمراني نمود. از اين پادشاه كتيبه اي باقيست كه خود را وارث سلاطين بابل معرفي نموده و در مجموع تسلط كاسي ها بر بابل حدوداً 577 سال طول كشيده است .

در سال 1171 پيش از ميلاد پادشاه معروف ايلام كويتر ناحونته به طرف بابل حركت نمود و آخرين پادشاه كاسي ها را مغلوب و آن دولت را منقرض كرد. بعد از اين پيروزي ، كويتر ناحونته و پسرش شوتروك ناحونته به بابل دست يافته و در شهر سيپار استل لوح پيروزي نارامسين را يافته و به بابل بردند و همچنين در اين پيروزي ، قانون معروف « حمورابي » نيز به دست اين پدر و پسر افتاد .

حدود قلمرو كاسي ها درست روشن نشده است ، ولي احتمالاً مناطق تحت سلطه و نفوذ آنها در دوران اوج قدرتشان از كوه هاي زاگرس شروع شده و تا بين النهرين ادامه داشته است . ولي بعد از اين كه كاسي ها در بابل از امپراتوري ايلامي ها شكست خوردند ، احتمالاً به عقب برگشته و مجدداً در مسكن اوليه خود يعني كوههاي زاگرس استقرار يافته و همچون گوتي ها با اقوام محلي ادغام شده و در نهايت ، توسط مادها قدرت سياسي آنها از بين رفته است .

__________________________________________________ ___________________________________________


نتيجه گيري

از آنچه كه اجمالاً به آن اشاره شد ، مي توان چنين استنباط نمود كه در مناطق غربي ايران پيش از آمدن مادها ، اقوامي از قبيل لولوبي ها و گوتي ها كاسي ها به صورت دولتهاي كوچك شكست خورده كه با مردم محلي در آميخته بودند ، زندگي مي كردند . از طرفي در بخش غربي آنها و نواحي شرقي آسياي صغير نيز از ابتداي قرن نهم پيش از ميلاد امپراتوري بزرگ و قدرتمندي بنام اورارتوها كه پايتخت آنها وان ( توشپا ) نام داشت مطرح بودند ، اورارتوها دولت مقتدر را تشكيل داده و در بيشتر مواقع منطقه تحت سلطه و نفوذ آنها تا پيرامون درياچه اروميه نيز مي رسيد .

با توجه به آنچه كه گذشت مي توان به اين اشاره نمود كه فرهنگ و هنر اقوام فوق الذكر بويژه اورارتوها كه از فرهنگ و تمدن كاملاً پيشرفته اي برخوردار بودند در رشد و ايجاد هنر و فرهنگ ماد ها نقش تعيين كننده اي داشته و ماد ها چه از نظر فرهنگ و چه از لحاظ پيروزي بر عليه دشمنان خود خصوصاً آشوري ها و تشكيل امپراتوري بزرگ ، مديون اقوام پيش از خود هستند كه در منطقه غرب ايران بويژه در منطقه زاگرس مي زيسته اند . در اين رهگذر « مانايي ها » كه در جنوب درياچه اروميه استقرار يافته بودند نسبت به ماد ها از قدمت تاريخي بيشتري برخوردار بوده و در شكل گيري هنر و فرهنگ ماد ها ، بويژه هنر معماري نقش به سزايي داشته و در جنگ ماد ها بر عليه آشوري ها نيز ، ماناها جزو متحدين مادها ، به حساب مي آمدند . ماناها نيز ، همچون ماد ها شاخه اي از اقوام آريايي بوده و از لحاظ فرهنگ با مادها قرابتي داشته اند . كاوش هاي باستان شناسي در حسنلو ، كه توسط حاكمي و دايسون صورت گرفته است ، اطلاعات زيادي را پيرامون هنر و فرهنگ ماناها ، در اختيار باستان شناسان قرار داده است . البته طبقات فرهنگي زيادي در حسنلو ، پيرامون استقرار ها شناسايي گرديده كه از آن ميان طبقه 111، از لحاظ گاه نگاري ، همزمان با مادها مي باشد . بنابر اين علي رغم اينكه تأثير شديد هنر اورارتوها در سطوح مختلف ، در هنر ماناها مشاهده مي شود ولي در بعضي جنبه ها بويژه هنر معماري ، مادها ، در ساختنِ آپاداناهاي نوشيجان تپه ، تحت تأثير معماريِ محليِماناها قرار گرفته اند .

sorna
12-03-2010, 12:10 AM
نگاهی به نقش تاجیکستان در تاریخ تمدن ایران

1. تاجیکستان در ایران باستان
کشوری که اکنون تاجیکستان نامیده میشود، از ترکیب بخشی از باختریای باستان و بخشی از سغدیای باستان تشکیل شده است. باختریا را در زبان دری (زبان همگانیِ ایرانیان اواخر عهد ساسانی) «بَلخ» گفتند. مرکز باختریا (یا بلخ) شهری به همین نام بود که در منتهاالیه شمالشرق افغانستان کنونی واقع شده بود. بخش اصلی باختریا در تاجیکستان امروزی واقع میشود؛ یعنی باختریای قدیمی، علاوه بر بخش شمالشرق افغانستان کنونی، بخش غربی تاجیکستان کنونی را دربر میگرفته است.
ما وقتی در تاریخ داستانی‌مان از شاهان بلخ سخن میگوئیم، منظورمان شاهانی هستند که در تاجیکستان کنونی و شمالشرق افغانستان کنونی حکومت میکرده‌اند. معروفترین شاهان بلخِ باستان در هزاره‌ی دوم قبل از مسیح، اورانت‌اسپَه و ویشت‌اَسپَه هستند که در شاهنامه‌ی فردوسی با نام لُهراسپ و گشتاسپ ازآنها یاد شده است. اینها همان شاهانی هستند که زرتشت وقتی از خوارزم هجرت کرد خود را به پناهشان آورد، و به یاری وزیران دانشمند این دو پادشاه که جام‌اسپه و پوروش‌اسپَه نام داشتند آئین انسان‌پرور خویش را گسترش داد.
پس نام زرتشت و پیدایش آئین مَزدایَسنا که آئین ایرانی است با نام بَلخ که همانا تاجیکستان امروزی باشد گره خورده است. زرتشت اهل خوارزم بود. خوارزم باستان اکنون نیمه‌ی شمال ازبکستان و بخشی از شمالشرق ترکمنستان را تشکیل میدهد. ولی آئین زرتشت در منطقه‌ئی پرورش و انتشار یافت که اکنون تاجیکستان و منتهاالیه شمالشرق افغانستان است. پس میتوان گفت که آئین زرتشت را مردم کهنِ تاجیکستان پروردند و رشد و انتشار دادند. از همینجا میتوانیم به‌جرأت بگوئیم که گویشی که زرتشت کتاب «گاتا» را با آن نگاشت گویش باختری (یعنی گویش مردمِ باستانیِ بلخ) بوده است.
داستانهای تاریخی ما میگویند که مردم بلخ از زرتشت حمایت کردند، ولی ایرانیان نواحی غربی این منطقه از مخالفان آئین زرتشت بودند، و چنانکه در اوستا و در داستانهای تاریخی میخوانیم، قلمرو گشتاسپ زیر یورشهای کاویان همسایه واقع شد، و زرتشت در یکی ازاین حملات به‌دست جنگجویان یک کاوی به‌نام اَرجَت‌اَسپه (ارجاسپ) کشته شد.
بازهم این مردم بلخ باستان بودند که آئین زرتشت را حفظ کردند، و در آینده اندک اندک در سراسر ایران گسترش دادند. ازاینجا نقش مردم تاجیکستان باستان از دیرترین دورانِ تاریخ در تمدن و فرهنگ ایرانی نمایان میشود.
داستانهای تاریخی به ما میگویند که ساسانی‌ها نیز اصلشان از بلخ بوده است. این داستانها میگویند که ساسان بزرگ ، پسر بهمن پسر اسفندیار پسر گشتاسپ ، پسر لهراسپ بود؛ و میگویند که ساسان بزرگ در اواخر عمر پدرش به پارس هجرت کرده پیشه‌ی چوپانی گرفت و بیشتر عمرش را به عبادت گذراند. نیز داستانها میگویند که برادر کهتر ساسان که درزمان درگذشت پدرش در شکم مادر بود در آینده به پادشاهی رسید؛ و او در داستانهای تاریخیِ ما " دارای اول " است که داریوش بزرگ باشد. یعنی این داستانها، هم هخامنشی‌ها و هم ساسانی‌ها را از مردم باختریا (بلخ) دانسته‌اند.
هرچند که این داستانها را نمیتوان باور کرد، ولی چونکه بازنمای یادهای جمعیِ قوم ایرانی‌اند میتوانند حقایقی را در درون خویش نهفته داشته باشند؛ و شاید این که اصل و ریشه‌ی قبایل پارس (که هم هخامنشیان و هم ساسانی‌ها ازآنها بودند) از منطقه‌ی بلخ بوده است را نتوان مورد جدال قرار داد و انکار کرد. ازکجا معلوم که اصل این داستانها روزگاری توسط خودِ پارسی‌های باستان- مثلا درزمان هخامنشی- روج نداشته است؟ ما میدانیم که پارسی‌ها از قبایلی بوده‌اند که در زمانی از تاریخ- در سده‌های نخستینِ هزاره‌ی اول قبل از مسیح- به درون ایران مهاجرت کردند. در مَزدایَسنا بودن (زرتشتی بودن) قبایل پارس نیز جای هیچ جدالی نیست، و گزارشها، به ویژه سنگ‌نبشته‌های بازمانده از کورش و داریوش، حکایت از مَزدایَسنا بودن کورش و داریوش میکند. پس میتوان تصور کرد که پارسی‌ها آئین زرتشت را از منطقه‌ی مهاجرتشان که احتمالا همان منطقه‌ی بلخ- یعنی تاجیکستان و شمالشرق افغانستان کنونی- بوده است به درون ایران آوردند.
شاید کسی اعتراض کند که تو چه اصراری داری که ریشه‌ی پارسیان را از باختریا بدانی؟ این اعتراضی به‌جا است. من چنین اصراری ندارم؛ ولی داستانهای تاریخی را بازمیگویم که در کتابهای ما نوشته شده و برای ما برجا مانده است. اینکه اینها راه به حقیقتی می‌برد یا نمی‌برد به ما مربوط نیست، و نفی و انکارش هیچ مشکل تاریخی را برای ما حل نمیکند. لیکن آمادگی برای باورکردنشان، به هرنحوی که برای خودمان توجیه کنیم، پیوندهای تاریخی اقوام شرق و غرب ایران را به اثبات میرساند. دراینکه متخصصان تاریخ ایران باستان ، اصل و ریشه‌ی پارسیان را از شرق فلات ایران میدانند که نمیتوان جدالی کرد و نظرهایشان را انکار نمود. پس چه مانعی دارد که داستانهای تاریخی خودمان که پارسی‌ها را از مردم سرزمین باختریا (بلخ) دانسته‌اند را نیز باور کنیم؟
اسکندر مقدونی پس ازآنکه شاهنشاهی هخامنشی را برانداخته سراسر ایران را تسخیر کرد، دختر یک شهریار همین منطقه- مشخصا در تاجیکستان- را که رخشانک نام داشت به زنی گرفت، و این شهریار را در حاکمیت منطقه تثبیت کرد. معلوم میشود که این شهریار از خاندان هخامنشی بوده و اسکندر میخواسته، با این ازدواج، مشروعیت سلطنت خویش را نزد ایرانیان تثبیت کند. وقتی اسکندر درگذشت، رخشانک حامله بود. سرداران اسکندر تصمیم گرفتند که وقتی فرزند رخشانک به دنیا بیاید اورا پادشاه کنند؛ و پسر دیگر اسکندر را که از یک زن یونانی بود بطور موقت به جای اسکندر نشاندند. همین خود نشانگر اهمیت رخشانک برای یونانی‌ها و مقدونی‌ها و نیز برای ایرانیان بوده است. زیرا فرزندی که او در شکم داشته میتوانسته وارث تاج و تخت نیاکان مادریش و جانشین پدرش اسکندر بوده باشد و مقبول ایرانیان گردد. البته رخدادها به نحو مطلوب پیش نرفت و جنگهای درازمدت یونانی‌ها در خاورمیانه آغاز گردید و رخشانک و پسرش- اسکندر کهتر- در میان رقابت قدرت سرداران مقدونی ازمیان برداشته شدند. این داستان را ازآن‌جهت آوردم تا یادآور اهمیت تاجیکستانِ کنونی در پایان عهد هخامنشی بوده باشد.
چند دهه پس از اسکندر، یونانی‌ها یک حاکمیت خودمختار در این منطقه تشکیل دادند، که درتاریخ با نام دولتِ هلینیِ باختریا معروف است. یونانی‌ها خیلی زود تحت تأثیر آئین بودا قرار گرفتند که در همسایگی منطقه- در گَندارای قدیم و کابلستان- رواج داشت و بودائی شدند. مهمترین یادگار آنها دراین منطقه مجسمه‌های بزرگ بودا در بامیان است، که چند سال پیش ازاین به فرمان امیرالمؤمنین عمر قندهاری- رهبر طالبان- تخریب گردید. بعدها که شاهنشاهی پارت تشکیل شد، دستگاه یونانی‌ها در این منطقه برچیده شد و باختریا به دامن شاهنشاهی برگشت، و تا پایان عهد ساسانی جزو قلمرو شاهنشاهی بود. یونانی‌ها نیز به زودی ایرانی شدند؛ و چه بسا که بقایایشان هنوز در تاجیکستان موجود باشند که البته دیگر تاجیک‌اند.

2. تاجیکستان در دوران اسلامی
پس از حمله‌ی عرب و برافتادن شاهنشانی ایران، سرزمین بلخ تا سال 97هجری از قلمرو عرب بیرون ماند و توسط شهریاران محلی اداره میشد. یک روایت طبری میگوید که یزدگرد سوم (یزدگرد بزدل) در گریز از برابر عربها به بلخ رفت و با خاقان ترکستان در ارتباط شد شاید به کمک او با عربها مقابله کند. گزارشی از کمک خاقان به او به دست داده نشده است. همین روایت میگوید که او سپس به فرغانه رفت و چندسال آنجا بود و سپس به مرو برگشت و درآنجا کشته گردید.
هردو منطقه‌یی که در این روایت آمده است ، اکنون در درون تاجیکستان واقع میشوند. بلخ در سال 42 مورد حمله‌ی عرب قرار گرفت، و هرچند که برخی از آبادیهایش به دست عربها تخریب شد و معبد نوبهار نیز گویا به دست مهاجمان عرب منهدم گردید، ولی چونکه مردم منطقه به سختی دربرابر عربها پایداری نشان دادند، عربها از گرفتن بلخ ناتوان ماندند. پس ازآن شهریار بلخ با فرمانده عرب وارد قرارداد صلح شده ، پذیرفت که باج سالانه‌ئی به عربها بپردازد و استقلال خویش را حفظ کند.
درسال 51 هجری مجددا عربها به بلخ حمله کردند؛ و باز هم پیمان صلح و باجگزاری سابق تجدید شد و بلخ همچنان در استقلال ماند. باز در سال 75 هجری حملات مکرری به بلخ صورت گرفت که همگی ناکام ماندند و فقط به تجدید پیمان سابق منجر گردیدند.
در اواخر دهه‌ی 80 هجری ، شرق ایرن (مناطقی که از سلطه‌ی عربها بیرون بود) مورد هجوم اقوام خزنده‌ی ترکِ ماورای سیحون قرار گرفت که در صدد دستیابی به سمرقند و بلخ بودند. یک گزارش خبر از ویرانی شهر بلخ در اواخر این دهه میدهد، بدون آنکه ویرانی شهر را به ترکان خزنده نسبت بدهد. درسال 91 هجری خبر یورش بزرگ عرب به بلخ را میخوانیم، بدون آنکه خبر سقوط بلخ به دست داده شود. چند سال بعد از اینها از یک شخصیت مسلمان‌شده‌ی ایرانی به نام حیّان نَبطی- از افسران بلندپایه- سخن گفته میشود که در منطقه‌ی بلخ (درست در غربِ تاجیکستانِ کنونی) نیروی بسیار زیادی به هم زده بوده و در جریانهای سیاسی دولت عربی در منطقه نقش بازی میکرده است (داستان نقش حیان ، مفصل است و اینجا جای سخن ازآن نیست).
بلخ درسال 97 هجری توسط عربها گشوده شد. فاتح بلخ ، اسد ابن عبدالله قسری- برادر فرماندار عراق و ایران- بود. در اواخر این قرن در همه‌ی گزارشها فرماندار بلخ را عرب، و بلخ را در درون قلمرو عرب می‌بینیم. در گزارشهای سال 107 هجری میخوانیم که اسد قسری هزاران خانوار عرب را در بلخ اسکان داد و اداره‌ی شهر بلخ را به بَرمَک سپرد. در گزارشی بعد ازاین میخوانیم که : فرزندان عربهای مقیم بلخ عموما به زبان ایرانی سخن میگفته‌اند؛ و حتی حکام عرب نیز زبان محاوره‌شان به زبان ایرانی بوده است (زبان ایرانی را عربها زبان فارِسی مینامیدند؛ زیرا ایران را فارِس میگفتند). یک شعر را که بچه‌های عربها به مناسبت برگشت اسد قسری با شکست به بلخ میخوانده‌اند را اصحاب تاریخ برای ما چنین نوشته‌اند:
از خَتلان آمدی؛ برو تباه آمدی؛ ابار باز آمدی؛ خشک و نزار آمدی
سپس در گزارشها میخوانیم که اسد قسری در سال 120 هجری در جشن مهرگان در بلخ شرکت کرد، و دهگانان هرات و بلخ برایش هدایای مهرگانی بردند؛ و به زبان فارسی به او تهنیت گفتند (اسد در همین جشنها درگذشت). پس از اینها نهضت بزرگ خراسان برضد اموی‌ها آغاز شد که نقش بلخ درآن بسیار نمایان است؛ و یکی از حکومتگران سنتی بلخ که درآن اواخر مسلمان شده بوده در این جنبش بزرگ، همانا خالد پسر برمک است که در تاریخ تمدن و فرهنگ ایران بعد از اسلام نقش بزرگی دارد.
3.خاندان برمک بلخی
در گزارشهای نهضت ابومسلم از خالد برمک بعنوان یکی از چند شخصیتِ طراز اول انقلاب نام برده شده است. او در انقلاب ابومسلم در فتح کوفه شرکت داشت و بعد از پیروزی انقلاب در هاشمیه (نخستین پایتخت دولت عباسی) مستقر گردید و رئیس خزانه‌داری و مشاور خلیفه شد. خانه‌های خالد برمک و خانه‌ی خلیفه سفاح درکنار هم قرار داشتند؛ و روابط همسر خالد برمک با همسر خلیفه بسیار نزدیک و دوستانه بود. آنها به‌حدی با هم خوب بودند که زن خلیفه به‌دختر خالد ، شیر میداد، و زن خالد نیز به‌دختر خلیفه ، شیر میداد، تا دخترانِ خالد و سفاح خواهران یکدیگر شوند. خالد برمک دوتا برادر کهتر هم داشت که نامهای عربی‌شان حسن و سلیمان بود، و از کارمندان بلندپایه‌ی دربار عباسی شدند. خالد برمک در خلافت سفاح و منصور خزانه‌دار دولت عباسی و مشاور اول خلیفه بود؛ و درسال 145 که خلیفه منصور تصمیم گرفت شهر جدیدی را برای پایتخت دولت خویش بسازد خالد برمک را مأمور ساختن شهر کرد. برای این منظور روستای بغداد در همسایگی تیسفون ساسانی خریده شد. خالد نقشه‌ی شهر را براساس نقشه‌ی تیسفون ساسانی تهیه کرد و متولی ساختن شهر شد.
فرزندان خالد برمک ، سرپرستان فرزندان منصور بودند و آنها را برطبق فرهنگ سنتی ایرانیان پرورش میدادند. وقتی مهدی پسر منصور به خلافت رسید ، سرپرستی پسر و ولیعهدش هارون را به یحیا پسر خالد- فرماندار ری- سپرد تا در شهر ری پرورش یابد؛ و هارون به قدری برای یحیا احترام قائل بود که همواره اورا «پدر» خطاب میکرد، و بدون نظر و مشورت او هیچ کاری انجام نمیداد. هارون در ایران با تربیت ایرانی پرورده شد، زبان فارسی را مثل زبان مادریش حرف میزد و همه‌ی اخلاق و رفتارش اورا یک ایرانی تمام‌عیار نشان میداد. فضل پسر یحیا برمکی جوانی هم‌سنِ هارون بود و درهمان هفته‌یی به‌دنیا آمده بود که هارون تولد یافته بود؛ و هردوشان درشهر ری درخانه‌ی یحیا برمکی به‌دنیا آمده بودند. مادر هارون به‌فضل شیر داده بود، و مادر فضل به‌هارون شیر داده بود، و ازاین نظر فضل و هارون برادران یکدیگر به‌شمار میرفتند.
یحیا برمکی در خلافت هارون الرشید وزارت خلیفه و ریاست کل خزانه‌داری دولت را به دست گرفت. در نیتجه‌ی اصلاحات بزرگی که او در دولت عباسی انجام داد، دولت عباسی در دوران هارون الرشید به اوج شکوه و شکوفائی و پیشرفت رسید. فرزندان برمک در بغداد در زمان هارون الرشید یک مرکز بزرگ علمی به نام خزانه الحکمه تأسیس کردند و صدها ریاضی‌دان و پزشک و اخترشناس و ادیب از اطراف و اکناف کشور بزرگ عباسی به این مرکز جلب کردند. این همان مرکزی است که چند سال بعد به بیت الحکمه تغییر نام داد، و چنان خدمات ارزنده‌ئی به تمدن و فرهنگ جهانی کرد که اثرش تا امروز برجا مانده است (و جای سخن ازآن در این گفتار کوتاه نیست). یحیا برمکی در شهر ری نیز یک کارخانه‌ی بزرگ کاغذسازی و یک بیمارستان تأسیس کرد که تا آغاز قرن پنجم هجری دائر بود.
فرزندان برمک چندین بزرگمرد ایرانی- عموما مَزدایَسنا- را وارد دستگاه خلافت عباسی کردند تا توسط آنها به خدمات شایسته به تمدن و فرهنگ ایرانی ادامه دهند. یکی از نامدارترین مردان آنها در دستگاه عباسی مردی مَزدایَسنا اهل سرخس بود که نام عربیِ فضل به او داده شد. او برای پرورش مأمون- ولیعهد هارون الرشید- وارد دستگاه دولت عباسی کرده شد. فضل سرخسی چندین سال سرپرست و مربی مأمون و همچنان مَزدایَسنا بود، و در اواخر عمر هارون الرشید بنا به ضرورت مسلمان شد. همین بزرگمرد بود که جنگ بزرگ عرب و عجم بعد از هارون الرشید به راه افکند و مأمون را به خلافت نشاند.
مأمون را جعفر برمکی از روز تولدش نزد خودش و درخانه‌اش پرورده بود، و همسرش به‌او شیر داده بود و فرزند او به‌شمار میرفت. مادرِ مأمون بانویی از خاندانی مزدایَسنا اهل بادغیس به‌نامِ مَراجل (به فارسی: مَرا گُل) بود.
فرزندان برمک شدیدا ایران‌گرا بودند، و همواره میکوشیدند که ارزشهای فرهنگی ایران را احیاء کرده به‌بهترین نحوی اجرا کنند. بغدادی (در تاریخ بغداد) مینویسد که مجوسان نمیتوانستند علنا پرستش آتش را رواج دهند، ولی برای آنکه آتش‌پرستی را زنده نگاه دارند به‌مسلمانان گفتند که باید در مسجدها آتش‌دان نصب شود وآتشها همیشه روشن باشد و عود و بخور درآنها ریخته شود. وی می‌افزاید که فرزندان برمک به هارون الرشید گفتند که دستور دهد درکعبه آتش‌دان نصب شود و همیشه با عود وبخور بسوزد و هیچگاه خاموش نشود؛ و هدفشان ازاین کار آن بود که درکعبه آتش پرستیده شود. برای آنکه بدانیم از این سیاستِ برمکی‌ها چه اثری برجا مانده است کافی است به‌واژه‌ی «مَناره» توجه کنیم که معنایش «آتش‌دان/ آتشگاه» است؛ و میدانیم که تا امروز درتمام کشورهای اسلامی درکنار هرمسجدی دستِ‌کم یک مناره وجود دارد، منتهی دیگر درآنها آتش افروخته نمیشود وکاربرد خاصی دارد. یک شاعر عرب در زمان برمکی‌ها در اشاره به غیرمسلمان بودن آنها چنین گوید:
«وقتی در مجلسی ذکری از شرک به‌میان آید، چهره‌ی اولاد برمک گشاده میگردد؛ ولی همینکه کسی آیه‌یی از قرآن را تلاوت کند، آنها بی‌درنگ حدیثی از مزدک می‌آورند.»
عرب دیگری در اشاره به بی‌باوریِ یحیا برمکی نسبت به اسلام چنین سروده است:
«من از زور بیکاریْ خود را به‌ساختن مسجد مشغول میدارم، ولی عقیده‌ام درباره‌ی مسجد مثل عقیده‌ی یحیا برمکی است.»
برمکی‌ها مأمون را برای اتمامِ برنامه‌ی ایرانی‌گرایی درنظر گرفته بودند و اورا درحد توانشان مثل شاهزادگانِ ساسانی تربیت میکردند. با وجودی که سیاست دربارِ عباسی برآن بود که کارگزارانش مسلمان باشند, باز هم می‌بینیم که مربی مأمون را جعفر برمکی از یک خاندانِ مزدایَسنا تعیین کرد، و این مرد تا چند سال همچنان مزدایَسنا ماند؛ و قدرت و نفوذ خاندان برمکی در دستگاه خلافت مانع ازآن بود که خلیفه بتواند با اراده‌ی آنها دائر بر انتصاب او مخالفتی نشان دهد. یعقوبی مینویسد که در خلافت هارون همه‌ی امور کشور دردست یحیا برمکی و دوپسرش فضل و جعفر بود و چنان بود که خلیفه هیچ اختیاری از خود نداشت. مسعودی مینویسد که یکبار رئیس بازرسی (صاحب البَرید) نامه‌یی به‌خلیفه نگاشته گزارش داده بود که فضل برمکی (فرماندار وقت خراسان) بجای آنکه به‌امور رعیت بپردازد به‌شکار و خوشگذرانی مشغول است. هارون چون نامه را خواند آنرا به‌یحیا برمکی داد وگفت: پدر! نامه را بخوان و هرچه را صلاح میدانی به‌فضل بنویس تا دست از کارهایش بکشد. یحیا در پشت همان گزارشِ محرمانه به‌پسرش فضل چنین نوشت:
«به امیرالمؤمنین گزارش رسیده که تو مشغول شکار وتفریح هستی و به‌امر رعیت نمی‌پردازی. کارهایت را بهتر انجام بده. روزهایت را درطلب بزرگی بگذران و شبهایت را به‌کامرانی و لذت‌جویی اختصاص بده. بسیارکس بظاهر عبادتگزارند ولی شبها به‌کارهای دیگر میپردازند. شب که پرده بردیدگانِ مردم افکند ، زمان کامجویی و لذت‌طلبی است. احمقانی که بی‌پرده به خوشگذرانی می‌پردازند بهانه به‌دشمنان و رقیبان میدهند تا درپشت سرشان زبان بگشایند و بدنامشان کنند.»
فرزندان برمک چنان تدابیر شایسته‌یی در کشورداری ازخود نشان دادند که کشور عباسی در زمان آنها وارد بهترین دوران شکوه و رفاه و امنیت وآرامش وآسایش گردید؛ کشاورزی رونق بسیار یافت، صنایع به‌نهایتِ رُشد وتوسعه رسید، و بازرگانی بین‌المللی به‌وضعیت دورانِ انوشه‌روان و خسرو پرویز برگشت. برای آنکه بدانیم توده‌های درون کشور پهناور عباسی در دورانِ برمکیان چه زندگی مرفه وچه آسایش وآرامشی داشته‌اند، این جمله از مسعودی را نقل میکنم که مردم درزمانِ برمکی‌ها میگفتند «دورانِ آنها دورانِ عروسی و شادی دایمی است و هیچگاه پایان نخواهد یافت». همه‌ی مورخان اعم از مورخانِ سنتی عرب و شرقشناسان اتفاق نظر دارند که دوران خلافت هارون الرشید و مأمون بهترین دورانِ پنج‌قرنه‌ی خلافت عباسی بوده؛ و شکوه و شوکتی که درآن زمان نصیب کشور خلافت گردید در هیچ زمان دیگری به‌چشم ندیده بود و ندید. آنچه را ما اوج شکوه تمدن موسوم به‌اسلامی میدانیم همین دوران است.

4.افشین‌ها و اخشایدها
در تقسیم‌بندی جغرافیائی دوران اسلامی، سرزمین تاجیکستان امروزی شامل بلخ، اشروسنه، و فرغانه بود. بخشی از فرغانه در بخش شمالی تاجیکستان، اشروسنه در شمالغرب تاجیکستان، و نیمه‌ی شرقی بلخ در بقیه‌ی تاجیکستان واقع میشود.
اشروسنه تا اواخر قرن دوم هجری در بیرون از قلمرو دولت عربی واقع شده بود و در دست شهریارانی بود که لقب «افشین» داشتند. افشین تلفظ بسیار کهنی است و خالصا ایرانی است. اشکال دیگری این لقب عبارتست از «خَشایته»، «اَخشاید» و «شاه». معروفترین افشین تاریخ اسلام همان افشین معروف پسر کاووس خاراخره- آخرین شاه اشروسنه- است، و داستانش را در ارتباط با سرکوب شورش مصریان در زمان مأمون، و در ارتباط با سرکوب نهضت خرم‌دینان و «بابک» درزمان معتصم میخوانیم، و جای سخن ازآن در اینجا نیست. کاووس خاراخره آخرین شاه میترائیست ، ایرانی بود و آخرین مهرابه (معبد میترا) را در شمال تاجیکستانِ کنونی بنا کرد. در اوائل قرن سوم که طاهر پوشنگی- معروف به ذوالیمین- فرماندار سراسر ایران شد اشروسنه را ضمیمه‌ی قلمرو خویش کرد.
فرغانه نیز تا پایان قرن دوم در بیرون از قلمرو دولت عربی بود و طاهر پوشنگی در اوائل قرن سوم ضمیمه‌ی قلمرو خویش کرد. شهریاران فرغانه لقب «اَخشاید» داشتند. اَخشاید همان «خَشایته» است که لقب داریوش بزرگ بوده و در تمامی سنگنبشته‌های او به این شکل آمده است: «اَدَم داریَوَوش خَشایتَه» (یعنی منم داریوش شاه). اینها نیز مثل افشین درزمان طاهر پوشنگی وارد ارتش عباسی شدند. یکی از بقایای اخشایدهای فرغانه که از افسران ارتش عباسی بود در اوائل چهارم هجری در مصر تشکیل سلطنتی خودمختار داد که یک قرن با نام «سلطنت اخشیدی» برپا بود و خدمات شایانی در مصر انجام دادند.

5.سامانیان
در اینکه سامانیان، مشخصا، اهل شمال تاجیکستان امروزی بودند همه‌ی مورخان اتفاق نظر دارند. در تاریخ میخوانیم که اصل سامانی‌ها از یک روستای مرزی ایران شرقی به نام سامان (یعنی مرز) بوده‌اند و نیای بزرگشان در اوائل قرن نخست هجری «سامان‌خداه» نام داشته‌اند. نمیخواهم درباره‌ی تاریخ سامانی‌ها سخن بگویم؛ زیرا جایش دراین گفتار نیست. ولی خدماتی که سامانی‌ها به فرهنگ و تمدن ایرانی کردند به حدی است که ما جز اینکه با ستایش بسیار زیاد ازآنها یاد کنیم هیچ راهی نداریم. سامانی‌ها در احیای فرهنگ و تمدن ایرانی کمر همت بربستند؛ ادیبان و دانشمندان را مورد حمایت قرار دادند، کتابخانه‌های بزرگ در بخارا و نیشابور و خوارزم تأسیس کردند؛ آزادی عقیده در سراسر قلمروشان برقرار کردند؛ همه‌ی امکانات علمی را در اختیار دانش‌پژوهان قرار دادند تا بتوانند به ثمردهی بپردازند. رودکی سمرقندی مؤلف کلیله و دمنه به نظم دَری، ابوشکور بلخی مؤلف آفرین‌نامه به نثر دری، دقیقی بنیانگذار شاهنامه به نظم دری، ابوالمؤید بلخی مؤلف شاهنامه به نثر دری، فردوسی طوسی مؤلف شاهنامه‌ی فردوسی، بلعمی مترجم تاریخ طبری به نثر دری، همه‌شان از پروردگان دستگاه سامانیان بودند، و کارهایشان را با حمایت و تشویق دولتمردان سامانی انجام دادند. دیگر سخنوران دوران سامانی عبارتند از: شهید بلخی، ابوحفص سُغدی، خبازی نیشابوری، تخاری، احمد برمک، بانو خجسته سرخسی، بانو شهره‌ی آفاق، ابوطاهر خسروانی، طخاری، ابوالمثل، یوسف عروضی، امیرآغاجی، کسائی مرزوی، ابوالحسن لوکری، استغنائی نیشابوری، ابواسحاق جویباری، اورمزدی، جلاب بخاری، ابوشعیب هروی، شاخسار، خفاف، سرودی، زرین‌کتاب، حکیم غمناک، شاکر بخاری، ابوالقاسم مهرانی، عبدالله عارضی، قریع‌الدهر، ابوسعید خطیری، لمعانی، ابوحنیفه اسکاف، غواص گنبدی، علی قرط اندگانی، ابوشریف، صفار مرغزی، و ابوعاصم.
محمد ابن زکریا رازی که یکی از اعجوبه‌های تاریخ علم است، ابوعلی سینا که بی‌نیاز از توصیف است، ابونصر فارابی که درتاریخ فلسفه‌ی جهان لقب معلم ثانی یافته است، و محمد ابن موسا خوارزمی، همه‌شان از تحصیل‌کردگان عهد سامانی در مدارس بخارا و نیشابور، و مورد حمایت دولتمردان سامانی بودند. آخرین اینها ابوریحان بیرونی بود که در جهان به خوبی شناخته شده است.
کشور سامانی‌ها سرزمینی بود که اکنون تاجیکستان، افغانستان، غرب قرقیزستان، ازبکستان، نیمه‌ی شرقی ترکمستان، استان خراسانِ ایران و پاره‌ی کوچکی از سیستانِ ایران را تشکیل میدهند. ایرانِ کنونی عمدتا بیرون از قلمرو سامانی‌ها بود.

sorna
12-03-2010, 12:11 AM
پژوهش تاريخ تمدن ملل


سرزمين ايران، از ديرباز، به دليل موقعيت ممتاز جغرافيايي و اهميت راهبرديش، پل ارتباطي بين مشرق و مغرب زمين به شمار مي رفته است. از همين رو، از يکسو سرزمين ايران پذيراي اقوام گوناگون بود که حتي برخي از آنان نيز اين ديار را به عنوان موطن خود برگزيدند و از سوي ديگر، به علت گسترش ارتباطات فرهنگي و بازرگاني، شاهد تاثير وتاثرات فرهنگي در محصولات فرهنگي مبادله شده بين اين اقوام و ملل هستيم.
به همين دليل، بخش معتنابهي از آثار تاريخي کشف شده در مرزهاي جغرفايايي ايران و خارج از ايران داراي ويژگي هاي تأثيرات فرهنگي و هنري بين اقوام گوناگون است؛ از همين رو، به منظور معرفي و شناساندن اين تأثير و تأثرات فرهنگي بين تمدن ايران با ساير تمدن ها، بخش پژوهشي تاريخ تمدن ملل در موزه ملي ايران در حال راه ا ندازي است.
مهم ترين اهداف بخش پژوهشي تاريخ تمدن ملل عبارتند از:
-مروري بر تاريخچه ارتباطات فرهنگي و بازرگاني بين ايرانيان با ساير اقوام از جمله اقوام بين النهرين، شبه قاره هند، چين، آسياي صغير، مصر، يونان و روم و..
-مروري بر چگونگي شکل گيري سبک هاي گوناگون هنري در جهان.
-سير تحول و تکامل سبک هاي هنري در جهان درطول تاريخ.
-تبيين جايگاه و سهم تمدن ايران در بالندگي و اعتلاي تمدني جهاني.
-شناخت و تبين مشخصات و ويژگي هنري تمدن هاي جهان در طول تاريخ.



http://www.nationalmuseumofiran.ir/UploadedFiles/Fa/Collection/File197.JPG

sorna
12-03-2010, 12:12 AM
شوش كهن ترين شهر جهان


شوش از كهن ترين شهر هاي جهان و به قولي كهن ترين شهر جهان است كه حدود 4000 سال پيش از ميلاد مسيح به عنوان كانون مذهبي ساكنان دشت اطراف بنا نهاده شده است و پس از سال ها حيات پر فراز و نشيب و توام با روز هاي پيروزي و شكست و رونق و ركود و آباداني و ويراني ، با سقوط شاهنشاهي هخامنشي در سال 332 ق.م به مرور در سراشيب افول افتاد و در قرون ميانه ي اسلامي رونق خود را به كل از دست داد و به روستاي كوچكي گرداگرد آرامگاه دانيال نبي (ع) بدل شد.تپه هاي شوش در جوار شهر شوش و تقريباً در 50 كيلومتري جنوب انديمشك واقع شده است . وسعت اين محوطه بنا بر شواهد باستان شناسي نزديك به 400 هكتار است اين محوطه ي پهناور در بين دو رود بزرگ كرخه ( در غرب ) و دز ( تقريباً در شرق ) جاي گرفته است. بيش از 150 سال از آغاز اولين كاوش باستان شناسي در شوش مي گذرد و در اين مدت نشانه هايي از تمدن هاي آغاز هزاره ي چهارم پيش از ميلاد تا قرن سيزدهم ميلادي ( قرن هفتم هجري قمري ) در آن شناسايي شده است . اين تمدن ها در كنار يا روي هم قرار دارند و بدون هيچ وقفه طولاني تداوم داشته اند. لايه هاي باستاني با بيش از 5000 سال قدمت بر روي تپه هاي طبيعي شكل گرفته و تكوين يافته است بدين سان كه لايه نخستين با اولين سكونت انسان يعني لايه 27 شوش ( در تپه ارگ ) بر روي ارتفاعي بوجود امده است كه ار سطح زمين هاي مجاور حدود 10 متر بالاتر است. چنين به نظر مي رسد كه در اين لايه ابتدا معبد عظيمي ساخته مي شود كه در گرداگرد آن مراكز سكونتي ايجاد شده است . شوش در اين هسته ي اوليه تمام تجربيات گذشته و فرهنگ هاي همجوار را در خود جمع كرده است . آثار سفالي و سنگي آن نمونه هاي ارزنده اي است كه از نظر ظرافت و زيبايي تفاوت نسبتاٌ زيادي با گذشته دارند.از سوي ديگر وضعيت اجتماعي به گونه اي است كه زندگي بشر وارد مرحله اي تازه شده است . وجود همين معبد بزرگ خشتي نشانه اي براي تجمع و شهر نشيني و تشكيل سازمان هاي جديد شهري است. اين دوره كه به دوره آ« شوش يك آ» معروف است سراغاز تمدن هاي ديگري است كه به بيش از 5000 سال ادامه يافته است. شوش با داشتن معبدي بزرگ به مرور مركزيت كليه مناطق مسكوني در دشت خوزستان را به دست آورد.




http://www.marshal-modern.ir/MarshalPictureArchive/Images/2008-5-30/09993bfc-814b-42a3-942b-8707f6899914.jpg


طرح گل نبشته مكشوفه از شوش به خط پيش عيلامي ، تصويري مربوط به متون تجاري و اقتصادي



شوش در سده هاي پاياني هزاره چهارم يعني حدود 3200 سال پيش از ميلاد وارد مرحله ي نويني شد كه به دوره آ« پيدايش خط آ» معروف است. زندگي در شوش تا اين تاريخ فقط منحصر به تپه ارگ يا آكروپل است. در سده هاي آغازين هزاره سوم كه اوج تشكل اجتماعات است ، نخستين سازمان اداري و سياسي در ايران تكوين مي يابد كه پيش ار اين رشته كاوش ها حتي نامي از آن ها در كتب تاريخي نبوده است . اين دوره كه از نظر تاريخي – فرهنگي ، آ« تمدن عيلام آ» ناميده مي شود در آغاز هزاره سوم پيش از ميلاد ( حدود 4900 سال پيش ) در خوزستان پا گرفت و سلسله پادشاهان عيلام مدت 22 قرن بر قسمت هاي جنوبي ، جنوب غربي و تا اندازه اي غرب ايران فرمانروايي داشتند . در كاوش هاي شوش از دوره عيلامي ها آثار معماري فراواني ظاهر شده كه نمودار چگونگي پيشرفت و تكامل فن معماري و ساختماني ( ميانه هزاره چهارم پيش از ميلاد ) است. مهري بدست آمده كه بر روي آن فرم ساختماني كنده شده است و شكل دو اتاق ديده مي شود كه سقف ان گنبدي است ، اين موضوع از جهت تاريخ معماري و هنر داراي ارزش و اهميت فراواني است. نقش مهم ديگري نيز از همين دوره شوش ( تپه ارگ ) به دست آمده كه معبد ديگري را به تصوير كشيده است اين معبد بر روي سكوي بزرگ و بلندي به پا شده است ، برخي بر آنند كه اين تصوير احتمالاً شكل معبد بزرگ شوش است اگر چنين باشد با توجه به اين معبد حدود 6000 سال قبل بر پا شده است، شاهد زنده اي بر پيشرفت فرهنگ و تمدن مردمان اين عصر است.


http://www.marshal-modern.ir/MarshalPictureArchive/Images/2008-5-30/46cc8aa3-b6a1-46ea-bdb4-44a65e554302.jpg


طرح گل نبشته از نوع پيش عيلامي خطي - شوش


آثار ارزشمندي از كاوش هاي شوش به دست آمده كه با چند نمونه از آنها آشنا مي شويم :


سنگ نبشته ي حمورابي :


قانون نامه ي حمورابي در كاوش هاي دمرگان در تپه ارگ شوش در سال 1902 ميلادي كشف و به موزه لوور فرانسه فرستاده شد ، خط اين نوشته از نوع ميخي – بابلي كهن است. اين اثر را به همراه آثار ارزنده ديگري آ« شوتروك ناهونته آ» پادشاه عيلامي حدود سال 1160 پيش از ميلاد طي جنگ سختي به غنيمت گرفته و به شوش آورده است. در سال 640 پيش از ميلاد آ« آشور بانيپال آ» پادشاه آشور ضمن حمله به سرزمين عيلام و شكست سختي كه به اين كشور وارد آورده به اين اثر و ساير آثار عيلامي در شوش آسيب فراوان آورد. حمورابي ( 1750 – 1792 ق.م ) يكي از بزرگترين فرمانروايان بين النهرين و سردار جنگاور ، سياست مدار ورزيده و قانون گذاري دقيق بوده است


http://www.marshal-modern.ir/MarshalPictureArchive/Images/2008-5-30/5fcbed36-dde8-407e-8d2e-c1d80f850642.jpg


سنگ نبشته ي حمورابي




قانون نامه ي حمورابي شامل 282 متن قانوني در باب روابط اجتماعي ، پزشكي و حقوقي بين افراد است كه به دو نمونه آن اشاره مي كنيم:


128 – اگر شخصي همسري گرفت ولي براي او عقد نامه اي تنظيم نكرد ، آن زن همسر ( او ) نيست.


229 - اگر معماري براي شخصي خانه اي ساخت اما در استحكام كار خود دقت نكرد و در نتيجه خانه اي كه او ساخت فروريخت و موجب مرگ صاحب خانه شد معمار بايد به قتل برسد.


دو نمونه فوق از قوانين حمورابي است كه اعداد اول آن شماره قانون وضع شده را نشان مي دهد.


مجسمه ملكه ناپير آسو :


ملكه ناپير آسو همسر اونتاش گال پادشاه عيلامي ( 1245 – 1265 ق.م ) بنيانگذار شهر اونتش ( چغازنبيل ) است. از اين ملكه مجسمه اي بر جاي مانده است كه از محل گردن شكستگي دارد و سر آن مفقود شده است اين مجسمه از برنز ساخته شده است و ارتفاع فعلي آن 1.39 متر و وزن آن 1750 كيلو گرم است . اين مجسمه از معبد نينهورساگ در شوش كشف شده است و اينك در موزه لوور نگهداري مي شود . اين اثر از ديدگاه هاي مختلف چون پيشرفت و تكامل هنر فلز كاري و مجسمه سازي در دوره عيلامي و شكل لباس و پوشش زنان در سده سيزدهم پيش از ميلاد حائز اهميت است . در پشت مجسمه اي نوشته اي به خط عيلامي ميانه حاوي نامه ملكه و نفرين بر كسي كه به مجسمه اهانت كند وجود دارد.


سفالينه هاي شوش :


در لايه 27 شوش و در اطراف معبد بزرگ ضمن كاوش به گورستان عظيمي برخورد شد كه بنا بر سنت زمان و اعتقادات مذهبي ، مقداري اشيا و لوازم زندگي در قبور آم گذاشته شده بود ، از جمله ظروف سفالي با نقش مار ، مرغابي و ساير جانوران ، اما بيشترين نقوش آن بز است . جام سفالين معروف و زيباي شوش هم اكنون در موزه لوور نگهداري مي شود و ساير ظروف سفالي مشهور از اين گورستان در موزه ملي ايران نگهداري مي شود.


http://www.marshal-modern.ir/MarshalPictureArchive/Images/2008-5-30/0a39c83d-f75c-4ef5-aea9-387e07da8b19.jpg


ابخوري سفالي ، شوش ، هزاره چهارم قبل از ميلاد – موزه ملي ايران


شوش در دوره هخامنش : آ« آپادانا آ»


آپادانا كاخي است مرتفع و گسترده كه از واحد هاي مختلفي تشكيل شده و بر روي تپه ماهور هاي طبيعي فراهم آمده است اين واحد ها شامل تالار بارعام ، حرمسرا ، دروازه ، كاخ پذيرايي و ديگر بخش هاست . در آغاز معماران گرداگرد تپه را ديوار قطوري با ارتفاعي حدود 20 متر و قطري به همين اندازه بر پا داشتند و پشت آن را با خاك پر كرده اند ، ديوار هاي كاخ عموماً از خشت و گل ساخته شده است و روي آن را با گچ يا نقاشي ديواري تزيين كرده اند . ديوار هاي ايوان سمت حياط مركزي با آجر لعابدار پوشيده شده است و بر روي آن نقوش مختلفي از جمله رديف سربازان ، نقش شير ، جانوران افسانه اي مانند گاو و يا شير بالدار ، نقش فروهر ، كتيبه هاي با خط ميخي ، نقش گل نيلوفر آبي و در طرفي پلكان كاخ نيز رديف سربازان جاويد ديده مي شود.


شوش در دوران اسلامي :


اثر جالب توجهي كه در كاوش هاي دوره اسلامي شوش بدست آمده مسجد نسبتاً بزرگي است كه احتمالاً مسجد جامع شهر بوده است . اين مسجد در حدود 70*60 متر طول و عرض دارد . در وسط مسجد حياطي وجود دارد كه گرداگرد آن شيستان ستون داري ساخته شده است كه در سمت قبله سه رديف ستون و در سه سوي ديگر دو رديف ستون داشته و احتمالاً در گوشه شمالي بنا مناره ي مدوري داشته است . قدمت اين مسجد مربوط به سده هاي سوم يا چهارم هجرياست . با كاوش ها يي كه در سال هاي اخير در اين مسجد به عمل امده است شواهد بناي مسجد كهن تري از نخستين سده هجري ملاحظه شده است. در اسفند ماه 1361 پس از دها سال كاوش كارجيان و هيات هاي فرانسوي در شوش نخستين هيات باستان شناسي مستقل ايراني در حاشيه غربي تپه آپادانا كار كاوش علمي خود را آغاز كرد ، در اين كاوش ها علاوه بر كشف بقاياي معماري و گور ناشناخته و بخشي از ديوار مربوط به حصار يك كوره آجرپزي متعلق به دوره سلجوقي كشف شده كه براي مطالعه ي صنعت آجرپزي و معماري سلجوقي حائز اهميت است و از آثار مهم كشف شده دوران اسلامي شوش به حساب مي آيد.


شوش كهنسال پس از سال ها كاوش و مطالعه هنوز گفتني هاي بسيار در دل دارد كه اميد است كه با ادمه كار و تلاش ، باستان شناسان و يگر پژوهشگران ايراني آشكار شود.
__________________

sorna
12-03-2010, 12:13 AM
ایران در هزاره های پنجم و چهارم پیش از میلاد ایران در هزاره های پنجم و چهارم پیش از میلاد


http://www.aariaboom.com/images/stories/iran/iran/atlas/shahrneshini_n.jpg




فرهنگ های فلات مرکزی

تپه سیلک

تپه ی جنوبی «سیلک» با مساحتی بیش از دو هکتار در سه کیلومتری جنوب شرقی شهر کاشان نشان دهنده ی دوره های سوم و چهارم سیلک است.
اگرچه از لحاظ فرهنگی دوره ی سوم سیلک ادامه ی دوره ی دوم در تپه ی شمالی است، اما پیشرفت های چشمگیری که در امور فنی نصیب صنعتگران ساکن آن شد، این دوره را از دوره های پیشین و پسین، یعنی دوره های دوم و چهارم به گونه ای برجسته جدا و متمایز می سازد.
دوره ی سوم از هشت لایه ی استقرار تشکیل شده است. میانه ی این دوره که همزمان با دوران شکوفایی صنعت و فن در سراسر فلات مرکزی است، پیشرفت های شگرفی را در صنایعی همچون سفالگری و فلزکاری به نمایش می گذارد.
از زمان لایه ی چهارم از دوره ی سوم، به علت افزایش تقاضا برای سفال و گسترش مبادلات تجاری که نیاز به وسایل حمل و نقل کالا را بیشتر می کرد، سفالگران سیلک برای تولید سفال انبوه دست به اختراع چرخ سفالگری زدند. این زمان در حدود 4500 پیش از میلاد بود. اما، بزرگ ترین رویداد در ایجاد تحولات صنعتی، تجاری، سیاسی و اجتماعی در عصر باستان را که راهگشای پیدایش تمدن های بزرگ و ظهور امپراتوری ها شد، کشف فلز و ذوب آن بود. این تحول عظیم صنعتی نخستین بار و به طور تقریبا همزمان در دو منطقه ی مرکزی آناتولی در تپه ی «چایونو» و در فلات مرکزی ایران در تپه ی «قبرستان» قزوین در حدود اواخر نیمه ی اول هزاره ی پنجم پیش از میلاد و یکی دو سده بعد در «تل ابلیس» در استان کرمان به وقوع پیوست.
در «سیلک»، صنعتگران با ذوب مس و ریختن آن در قالب های باز، ابزارها و ادوات متعدد و گوناگون مانند تبر، چکش، کلنگ یک سر، کلنگ دو سر، تیغ خنجر، سوزن، سنجاق، اسکنه و قلم تولید کردند و آنها را جایگزین نوع مشابه سنگی یا استخوانی آن نمودند.


http://www.aariaboom.com/images/stories/iran/iran/atlas/negareh/sialk.jpg


تپه سیلک - کاشان

تپه قبرستان

در حفریات تپه ی «قبرستان» در هشت کیلومتری شمال روستای «سگزآباد» در دشت قزوین، دو کارگاه ذوب مس همراه با چندین نوع قالب باز، چند نمونه بوته ی ذوب مس، کوره ی ذوب مس و مقدار زیادی سنگ اکسید مس به دست آمد.
ساکنان تپه ی قبرستان در تمامی طول دوره ی دوم (همزمان با لایه های چهارم و پنجم از دوران سوم سیلک ) در خانه های یک، دو و یا سه اتاقی می زیستند. در میان خانه ها چند کارگاه سفالگری و فلزکاری نیز شناسایی شد. اما بزرگ ترین اثر معماری، ساختمان وسیعی است با دیوارهای ضخیم و یک حیاط مرکزی و 9 اتاق که به احتمال زیاد نشان دهنده ی نوعی حکومت و یا نظام اداری در میانه ی هزاره پنجم پیش از میلاد در فلات مرکزی ایران است.



http://www.aariaboom.com/images/stories/iran/iran/atlas/negareh/ghabrestan_manghoosh.gif



سفال منقوش از دوره ی دوم تپه قبرستان



محوطه های شناخته شده ی دیگر این فرهنگ عبارتند از :


«تپه حصار» در سه کیلومتری شرق شهر دامغان
«چشمه علی» در شهر ری
«مرتضی گرد» در حدود پنج کیلومتری جنوب چشمه علی و در سمت راست جاده ی ری به عباس آباد در فاصله ی 9 کیلومتری از تهران
«قره تپه» شهریار به فاصله ی حدود 20 کیلومتری جنوب غربی تهران
فرهنگ های شمال غربی ایران
یانیک تپه، گوی تپه و تپه های سولدوز


مدارک مربوط به دوران های پیش از تاریخ استقرار در منطقه ی آذربایجان در شمال غربی ایران، به طور پراکنده از چند تپه ی باستانی به دست آمده است. اگرچه هیچ یک از این تپه ها در سطح وسیعی حفاری نشده است، اما آثار به دست آمده نشان می دهد که از اواخر دوران نوسنگی و اوایل دوران فلز، ساکنان آذربایجان به صورت جوامع روستایی زندگی می کردند و در مقایسه با جوامع همزمان ساکن در مناطق خوزستان و فارس، در مراحل ابتدایی تری بودند.
«یانیک تپه» در 20 کیلومتری جنوب غربی شهر تبریز واقع شده است. قدیمی ترین لایه های استقرار در این تپه، آثار متعلق به حدود میانه ی هزاره چهارم پیش از میلاد را نشان می دهد.
سفال های قدیمی، پوششی قرمز دارند که آنها را با نقش های ساده تزیین کرده اند که خود از ویژگی های سنتی سفالگری منطقه ی دریاچه ی ارومیه است.
از همین دوره، ظروفی با تزیین نقش انسان به دست آمده است که برای عدسی چشم از سنگ اُبسیدین شفاف استفاده کرده اند. به احتمال بسیار زیاد، این نوع سنگ از معادن واقع در کوه های سهند استخراج شده است که به فاصله ی کمی در شرق این محوطه ی باستانی واقع شده و نوع آن با نوع به دست آمده از «یانیک تپه» بسیار شبیه است.
شواهد بیشتری نیز درباره ی عصر فلز از «گوی تپه» به دست آمده که در 5 کیلومتری جنوب شرقی ارومیه واقع شده است.
در «گوی تپه» از لایه ی M بقایای دیوارهای خشتی بر روی پی سنگی مشخص شد. همچنین، قطعاتی از ابزارهای مسی همراه با ادواتی از سنگ ابسیدین به دست آمده است. با این تیغه های سنگی مقداری تراشه و خرده سنگ نیز به دست آمده که حکایت از وجود کارگاه در محل دارد.
بیشتر سفال های لایه ی M پوششی نخودی دارند که با نقوش هندسی به رنگ های سیاه و قهوه ای تزیین شده اند. این سفال ها بیشتر به سفال های همزمان خود در آسیای صغیر شباهت دارند تا به سفال های میان دورودی (بین النهرینی).
در دره ی «سولدوز» در چند کیلومتری جنوب دریاچه ی ارومیه، در چندین تپه مانند «حسنلو»، «حاجی فیروز»، «دالما»، «پیزدالی» آثار متعلق به دوران های گوناگون پیش از تاریخ به دست آمده است.
آثار تپه ی «حاجی فیروز» نشان دهنده ی استقرار انسان در مرحله ی نوسنگی در این منطقه است که دارای سفالی ساده و ابتدایی بودند و با تولید از راه کشاورزی، بخشی از نیازهای غذایی خود را تامین می کردند. «دالما تپه» در طول هزاره پنجم پیش از میلاد و تپه ی «پیزدلی» در طول بخشی از هزاره ی چهارم پیش از میلاد، آباد و مسکونی بوده اند. اندازه ی تپه ی «پیزدلی» و آثار به دست آمده از آن، حکایت از نوعی زندگی ساده ی روستایی در این منطقه دارد.
اشیای به دست آمده از این تپه را بیشتر تیغه های سنگ چخماق و ابسیدین و نیز، ابزارهای استخوانی تشکیل می دادند. همچنین استخوان های بدست آمده بیشتر به جانوران شکار شده مانند گوزن تعلق داشتند.


منطقه غرب مرکزی
تپه های گودین و سه گابی


بقایای باستانی منطقه ی کوهستانی غرب مرکزی، در سلسله ی حفریاتی در تپه های «گودین» و «سه گابی» شناسایی شده است که این آثار را به دوازده دوره تقسیم کرده اند :
از قدیمی ترین آنها، یعنی دوره های دوازدهم (دوره ی شاهین آباد) و یازدهم (دوره ی کوچه) به ترتیب در هزاره های ششم و پنجم، تا کنون هیچ چیزی منتشر نشده است.
دوره ی دهم (4600 تا 4100 پ.م.) معرف سفال «دالما» در دره ی «سولدوز» است.
دوره ی نهم (4100 تا 3850 پ.م.) که نخستین بار در تپه ی «سه گابی» شناسایی شده، به دوره ی سه گابی نامگذاری شده است. سفال این دوره، از یک سو به سفال دالما و از سوی دیگر به سفال سیلک 3، لایه های چهارم و پنجم شباهت دارد.
از دوره ی هشتم (3850 تا 3700 پ.م.) به نام «طاهر آباد» هیچ اطلاعی انتشار نیافته و تنها گفته شده است که معرف فرهنگ کاملا جدیدی می باشد که برای نخستین بار در دره ی «کنگاور» مشاهده گردیده است.
دوره ی هفتم (3700 تا 3500 پ.م.) یا دوره ی «حسین آباد»، دارای سفالی است با ماده ی چسباننده ی کاه، با پوششی به رنگ ارغوانی گوجه برقانی با تزیین افزوده که به دور لبه ی ظرف حلقه زده است.
دوره ی ششم (3500 تا 3200 پ.م.) یا دوره ی «چشمه نوش»، از نوع فرهنگ های سفال نخودی با نقش قهوه ای تیره است. ارتباط نزدیک و خویشاوندی میان گودین ششم با دوره ی چهارم در تپه قبرستان در دشت قزوین (همزمان با سیلک سوم لایه های 6 و 7) انکارناپذیر است.
دوره ی پنجم (3200 تا 3000 پ.م.) که در واقع تداوم دوره ی ششم است، دوره ای می باشد که در طول آن بخش مهمی از قلعه ی بالای تپه در اختیار تجار ایلامی مقدم قرار داشته است.
دوره ی چهارم (2950 تا 2450 پ.م.) یا دوره ی «یانیک» همان گونه که از نامش پیدا است، پس از سرازیر شدن مردم فرهنگ یانیک به قسمت های جنوبی تر ایران به اشغال آنان درآمده است.
دوره ی سوم (2400 تا 1300 پ.م.) یا دوره ی «گودین»، وسیع ترین و پرجمعیت ترین دوره ها بوده است. این دوره که با دوره ی سوم «گیان» همزمان بود، سفالی به رنگ نخودی دارد که اغلب با خطوط پهن موازی و گاهی با نقوش جانوران تزیین شده است. تعدادی از خمره های بزرگ که از منطقه قبرستان به دست آمده است برای تدفین اطفال به کار رفته بود.
دوره ی دوم به مادها و دوره اول از آن قرون اخیر اسلامی است.

سرزمین انشان


آثار قدیمی ترین استقرار شناخته شده در دره ی «رود کر» که به دوره ی «موشکی» معروف شده است (حدود 5000 پ.م.) در شش تپه، از جمله موشکی شناسایی شده است.
سفال این دوره از نوع سفال با نقش سیاه بر زمینه ی قرمز داغدار با ماده ی چسباننده کاه بوده است. از ویژگی های سفال موشکی سطح هاشور متقاطع است و ظروف آن اغلب زاویه ای در بدنه دارند.
دوره ی دوم که از تل «جاری» شناسایی شده و به دوره ی جاری شهرت یافته است، سفالی با نقش قهوه ای یا سیاه بر روی زمینه ای نخودی رنگ دارد و گل آن مخلوط با ماده ی چسباننده کاه است.
بقایای فرهنگی دوره ی جاری در 46 تپه ی دیگر مشاهده شده است که بیشتر آنها در منطقه ی غرب رود کر واقع شده اند. در اواخر دوره ی جاری، وقفه ی کوچک در استمرار سنت سفال منقوش پدیدار گشت و نوعی سفال ساده با ماده ی چسباننده ی کاه و بدنه ی ضخیم، که به سفال باکون BI معروف است، جای آن را گرفت. این سفال در 95 تپه گزارش شده است و برای آن تاریخی برابر 4500 پ.م. دانسته اند.
سفال ساده ی باکون BI در حدود آغاز هزاره ی چهارم یا اواخر هزاره ی پنجم پیش از میلاد با سفال منقوش دیگری جایگزین شد که به سفال منقوش باکون شهرت دارد. این سفال در بخش سفلای دره ی رود کر در 139 تپه شناسایی شده است. سفال منقوش باکون در میانه ی نیمه ی دوم هزاره ی چهارم پیش از میلاد، جای خود را به نوع سفال ساده ی قرمز یا خاکستری داد که ما قبلا در شوش و میان دو رود با آن آشنا شده ایم.
این سفال در منطقه ی فارس به سفال «لاپویی» یا «باکون AV» معروف است و آن، سفالی است قرمز داغدار با پوشش قرمز و ماده ی چسباننده ی پودر شن یا ماسه به نسبت درشت که به اشکال ساده ای همچون کاسه با لبه ی متمایل به خارج، ساغرهای زنگوله ای شکل و کوزه های کروی بدون گردن یا با گردن بسیار کوتاه ظاهر گشت.
در این دوره از تعداد مناطق مسکونی به نحو چشمگیری کاسته شد و شماره ی محوطه ها با آثار دوره ی «لاپویی» از 139 به 95 تقلیل یافت.
کاهش واقعی مناطق مسکونی در دوره ی بعد، یعنی دوره «بانش» روی داد تا جایی که تعداد مجموعه های باستانی به 25 رسید. اما در عوض جمعیت «ملیان» رو به زوال نهاد و وسعت آن به حدود 50 هکتار رسید و بدین ترتیب نخستین شهر در رود کر تاسیس شد.
تل ملیان در بخش بیضا، در 46 کیلومتری شمال شیراز و 46 کیلومتری غرب تخت جمشید قرار دارد که بقایای همان شهر باستانی انشان است.
قدمت دوره ی بانش به حدود سال 3000 پیش از میلاد می رسد. پس از دوره ی «بانش» افزایش چشمگیری را در تعداد آبادی های منطقه (با 77 روستا) در دوره ی «کفتری»(2000 پ.م.) مشاهده می کنیم. در دوره ی بعدی «شوگا - تیموران» شماره ی محوطه های مسکونی دوباره کاهش یافت و تعداد آنها به 17 رسید. سرانجام، زمان هخامنشیان فرا رسید و دره ی فارس ضمیمه ی خاک شاهنشاهی هخامنشی شد.

تل باکون

تل باکون از دو تپه ی A,B در فاصله ی 2.5 کیلومتری جنوب تخت جمشید در جلگه ی مرودشت تشکیل شده است. فاصله ی تپه ی A آثار جدیدتری را ارایه کرده است و گزارش نهایی حفریات تپه B هنوز منتشر نشده است.
تپه ی A از چهار لایه ی استقرار تشکیل شده است که لایه ی نخست قدیمی ترین آنهاست. آثار معماری از لایه های چهارگانه را خانه هایی تشکیل می دهد که بیشتر از چینه ساخته شده است اما در ساختن آنها گاهی هم از خشت استفاده شده است. اتاق ها چهارگوشه و زاویه ها نامنظم اند. در میان بقایای معماری تعدادی کوره، اجاق و تنور برای پخت نان نیز شناسایی شده است.


http://www.aariaboom.com/images/stories/iran/iran/atlas/negareh/bakoon_01.gif


سفال باکون

در بین آثار سنگی بدست آمده از تل باکون تعدادی ابزارآلات سنگی مانند دستاس و هاون و تیغه ی داس و چکش سنگی مربوط به زندگی کشاورزی اولیه مشاهده می شود. اشیای کوچک تری همچون سردوک نیز فراوان بود که حکایت از ریسندگی و بافندگی دارد.
کف ظروف سفالی بیشتر مخروطی است که با مهارت تمام و همراه با نقش هایی تزیین شده است. رایج ترین این نقش ها را نقوش تزیینی تجریدی تشکیل می دهند که از طبیعت الهام گرفته شده اند و به صورت تکراری، روی ظروف را می پوشانند. نقش مایه های عمده عبارتند از : انسان، پرندگان، هیولا، جانوران خزنده مانند مار، مارمولک، لاک پشت، و نیز حیواناتی همچون میش، بز کوهی، گراز، گوزن، و جانوران وحشی شاخدار و همچنین ماهی که به همراه نقوش هندسی تزیین سطح ظروف این دوره را پوشانده اند.
از نظر سبک تزیین سفال، میان «تل باکون» و «شوش A» در خوزستان، ارتباط تنگاتنگی به چشم می خورد.

تل گپ

تل گپ در جلگه ی مرودشت در 12 کیلومتری جنوب شرقی باکون واقع شده است. آثار این تپه معرف در دوره ی استقرار بوده و از 18 لایه ی باستانی تشکیل شده است. لایه های 18 تا 13 متعلق به دوره ی قدیمی تر، یعنی دوره ی گپ 1 بوده و لایه های 12 تا 1 (لایه ی 1 سطح تپه است) به دوره ی جدیدتر گپ 2 تعلق دارد.
دیوار خانه ها در تل گپ از چینه ساخته شده و کف اتاق ها را گاهی با قطعات سفال فرش کرده اند. ساکنان تل گپ مردمانی بودند که به کار کشاورزی نیز می پرداختند. زیرا در حدود 70 در 100 استخوان جانوران به دست آمده به جانورانی مانند غزال، گراز، و آهو تعلق دارد.
سفال گپ 2 از نظر شکل و تزیین به سفال باکون A شباهت زیادی دارد.
بر اساس آزمایش های کربن 14 تاریخ دوره ی گپ 1 به نیمه ی اول هزاره ی چهارم و دوره ی گپ 2 به نیمه ی دوم هزار چهارم پیش از میلاد می رسد.


تل ابلیس

تل ابلیس در جنوب شرقی بردسیر، در نزدیکی روستای فخرآباد واقع شده است. آثار سکونت انسان در این محوطه، از شش دوره به دست آمده است که دوره ی صفر، کهن ترین و دوره ی پنجم، جدیدترین آنهاست.
اهمیت تل ابلیس در صنعت فلزکاری است. صنعتگران این محوطه ی باستانی در دوره ی نخست (حدود 4100 پ.م.) توانستند مس را از سنگ آن جدا کند و با روش قالب گیری، فلز ذوب شده را به ابزارها و ادوات مورد نظر مبدل سازند.
مطالعه ی سفال به دست آمده از تل ابلیس نشان می دهد که این محل از تل باکون تا میان دو رود در غرب، و از تپه ی یحیی تا دره ی سند و دریای عمان در شرق و جنوب، و سیلک کاشان در شمال، ارتباط فرهنگی نزدیکی داشته است.
قدمت آثار به دست آمده از تل ابلیس نشان می دهد که نخستین ساکنان این محل در میانه ی هزاره ی پنجم (4500 پ.م.) به منطقه وارد شده و در هزاره ی نخست (1000 پ.م.) آن جا را ترک کرده اند.

تپه یحیی


تپه یحیی در 225 کیلومتری جنوب کرمان در دره ی صوغان واقع شده است. ارتفاع آن از سطح زمین های اطراف 18 متر و میانگین قطر آن 193 متر است. تپه یحیی بقایای شش دوره ی استقرار را در بر می گیرد که قدیمی ترین آنها به اواخر دوره ی نوسنگی و جدیدترین آنها به دوره ی ساسانیان تعلق دارد.
قدیمی ترین ساکنان تپه یحیی، دیوار خانه های خود را که از اتاق های کوچک تشکیل می شد، از خشت های دست ساز بنا کرده بودند. آنان علاوه بر ابزارها و ادوات سنگی و استخوانی، از ظروف سفالی بسیار خشنی نیز استفاده می کردند که به شکل ساغرهای کوچک و نیز خمره های بزرگ برای ذخیره ی مواد بودند. رنگ سفال این دوره قرمز است. به احتمال، تدفین در کف اتاق های مسکونی انجام می گرفت.
دوره ی پسین که در افق عصر مفرغ قرار دارد دوره یحیی خوانده شده است. سفال ها در این دوره ظریف تر و بیشتر منقوش اند. رنگ سفال قرمز و نقوش را اشکال هندسی به رنگ سیاه تشکیل می دهند.
همزمان با دوره ی چهارم (3500 پ.م.) «خط» در تپه یحیی پدیدار شد. در معماری این دوره، بناها بزرگ تر و وسیع تر ساخته شده است. داخل یک از اتاق ها 6 لوح گلی و 24 مهر گلی و تعدادی نیز مهر استوانه ای با نوشته هایی به خط ایلامی مربوط به رسیدهای اقتصادی به دست آمد. از میان آثار باقیمانده از دوره ی چهارم تعدادی ابزار و وسایل مفرغی به دست آمد که به اشیای مشابه از «موهنجودارو» و دره ی سند در شرق، «ماری» در شمال و میان دو رود در غرب شباهت زیادی دارند.
دوره ی چهارم تا حدود سال 2200 پ.م. ادامه یافت. اما ناگهان متوقف و در عصر آهن (حدود 1000 پ.م.) با دیگر اقوام تازه ای به این نقطه وارد و در آنجا ساکن شدند. از ویژگی های عصر آهن در تپه یحیی، شباهت میان بناها و سفال های این محل با بناها و سفال های عصر آهن در شمال غربی ایران است.
پس از عصر آهن، این تپه بار دیگر در زمان هخامنشیان آباد شد و تا زمان اشکانیان و ساسانیان به حیات خود ادامه داد اما پس از آن به کلی متروک شد.

شهداد

محوطه ی باستانی شهداد در حاشیه ی غربی دشت لوت قرار دارد و فاصله ی آن تا شهداد کنونی در حدود چهار کیلومتر است.
بقایای باستانی در این محوطه، به جای آنکه به صورت لایه هایی بر روی هم قرار گرفته باشند، در منطقه ای به وسعت تقریبی 60 کیلومتر مربع گسترده شده است.
کهن ترین بقایای فرهنگی در این منطقه به هزاره ی پنجم پیش از میلاد تعلق دارد. آثار هنری به دست آمده از شهداد به ویژه پیکره ها با آثار مشابه از دوران سلسله های قدیم، به خصوص دوران دوم در جنوب میان دو رود شباهت چشمگیری دارند. در نتیجه ارتباط تنگاتنگی میان شهداد و همسایگان غربی آن تا میان دو رود را به اثبات می رساند. به ویژه آنکه می دانیم به احتمال فراوان این بخش از استان کرمان مرکز همان ایالت «اَرَتَ»ی باستانی بوده است.

شهر سوخته

شهر سوخته در 57 کیلومتری جاده ی زابل به زاهدان یکی از بزرگ ترین محوطه های باستانی ایران در عصر مفرغ در بخش شرقی ایران است. این تپه در حدود 18 متر از سطح زمین های اطراف ارتفاع دارد و وسعت تقریبی آن 150 هکتار است. شهر سوخته از چهار بخش عمده تشکیل شده است :
منطقه وسیع مرکزی به وسعت 20 هکتار
منطقه مسکونی در بخش شرقی تپه به وسعت 16 هکتار
منطقه صنعتی در بخش شمال غربی و قبرستان در بخش جنوب غربی تپه با وسعتی برابر 25 هکتار
بقایای باستانی شهر سوخته به زمانی میان سال های 2300 تا 1800 پیش از میلاد تعلق دارد و از چهار دوره ی استقرار تشکیل شده است.




http://www.aariaboom.com/images/stories/iran/iran/atlas/negareh/shahr_sookhteh.jpg


شهر سوخته

دیوارها در معماری دوره نخست (قدیمی ترین دوره ی استقرار) خشتی است. ساختمان های دوره س دوم و سوم شباهت به بناهای دوره ی نخست دارند. اما از آنها وسیع تر می باشند. از دوره ی چهارم شهر سوخته بقایای یک ساختمان یا کاخ بزرگ به وسعت 650 متر مربع به دست آمد که به احتمال در سال 1800 پیش از میلاد سوخته و ویران شده است.
قبرستان شهر سوخته، که به طور تصادفی در سال 1972 میلادی توسط باستان شناسان شناسایی شد، در بخش جنوب غربی تپه واقع شده است، برای این گورستان، حدود 20.000 قبر تخمین زده اند.
سفال شهر سوخته از نوع نخودی است که در تمام دوره های چهارگانه ی استقرار متداول بوده است. سفال خاکستری، که نوع خاکستری با نقش قرمز آن تنها در دوره ی نخست، و سفال خاکستری با نقش سیاه از دوره ی دوم رایج شده، و تا پایان دوره ی سوم متداول بوده است. سفال با تزیین چند رنگی در دوره های نخست و دوم رایج بوده است.
معروف ترین سفال شهر سوخته، نوع ترکمنی یا نوع کویته است که بیش از 40 در100 از سفال ها را تشکیل می دهد و شباهت بسیار نزدیکی به سفال به دست آمده از افغانستان و ترکمنستان دارد. شکل های رایج ظروف سفالی را لیوان های ساده وکاسه های ساده و قمقمه تشکیل می دهند.
اشیای فراوان به دست آمده از شهر سوخته را، بیشتر مهرهای سنگی و پیکره های کوچک گلی به شکل حیوانات گوناگون، و ابزارهای ساخته شده از چوب و فلز تشکیل می دهند. اشیای زینتی از سنگ لاجورد و فیروزه و عقیق نیز، به مقدار فراوان از شهر سوخته بدست آمده است. از مهمترین کشفیات در این محل، یک لوح گلی به خط «ایلامی مقدم» است.
__________________