PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خداحافظ گاري كوپر



emad176
11-21-2010, 12:14 PM
اين يادداشت در باره ی عنصر زيبايي است در هنر و ادبيات. نگاهي گذراست به تغيير و تحول اين عنصر مهم كه از عناصر ارزشمند متن و اثر هنري است.پس از بازگشت با شكوه و ويرانگر گودزيلا در سينماي ژاپن ـ كه نقش قهرمان فيلم را به عهده داشت ـ مجسمه ی گوزن ها را از پارك ها برداشته، به جاي آن ها در اندازه هاي مختلف دايناسور و تمساح قرار دادند. و برگرداندن گودزيلا توسط سينماگران حاكي از آن بود كه تكرار تنوع را از بين برده و بايد تدبيري تازه صورت بگيرد. ما در اين يادداشت كوتاه از عنصر زيبايي حرف مي زنيم كه هنر و ادبيات را هميشه تحت الشعاع قرار داده است.

زيبايي قراردادي نشأت گرفته از نيازهاي اجتماعي است كه در هر دوره اي از تاريخ از گزاره اي به گزاره اي ديگر تغيير مي كند، اگر روزي گاري كوپر با اندام درشت و تنومند به داد مظلومان قصه ها مي رسيد، حال هنرپيشه اي در سطح برادپيت اين كار را مي كند، همين طور اگر در قرن نوزدهم عاشق هاي داستان جوانان اشرافي بودند و معشوقه ها در پشت پنجره ها آن ها را مي پاييدند. حالا ديگر وضع فرق كرده است، عاشق يا معشوقه مي تواند هركس باشد و محيط هم هرجا باشد، فرقي نمي كند و به دنبال اين ماجرا است كه آدمكش هاي داستان ها با مرگ طبيعي مي ميرند و يا براي هميشه لوكيشن داستان ها را به قصد نامعلومي ترك مي كنند. وقتي گل هاي مصنوعي جاي گل هاي طبيعي را مي گيرند خواه ناخواه فضاي زيباي شعر ها و داستان ها هم از باغ و ساحل به كار خانه ها و آزمايشگاه هاي مخوف زير زميني تغيير يافته و قهرمان ها جاي خود را با تكنسين ها عوض مي كنند.
روزگاري در پرده هاي سينما سنت و مدرنيته در اشكال اسب ها و ترن ها حركت مي كردند، يا گاه شتر يا روباهي از عرض ريل مي گذشت و به دنبال آن ترني از پرده عبور مي كرد، ولي حالا ديگر اين نمادها، نمادهاي خوبي براي اين گونه سوژه ها نيستند و اگر هلي كوپتر، قطار را تعقيب نكند تماشاگران با دلخوري سينما را ترك مي كنند.
در اين خصوص مي توان صدها نمونه ذكر كرد. مثلاً از نوع پوشش قهرمانان صحبت كرد كه چگونه شواليه ها رفته رفته لباس هاي سنتي خود را با لباس تازه عوض كرده و لقب سوپر من گرفتند. اگر زماني رنگ اخرايي رنگ قدرت بود، بعدها رنگ سياه بيانگر قدرت فوق العاده شد.
تغيير زيبايي از يك گزاره به گزاره ی ديگر در عرصه ی هنر و ادب گريز ناپذير است و قرائت تازه جهان و هماهنگي با جهان نو از مهمترين عناصري است كه بايد هنرمندان و نويسندگان آن را در نظر بگيرند تا مكالمه ی انديشه و احساس تا سطح معامله اي پيش پا افتاده تنزل نكند. چرا كه ارتباط زيبا شناختي كه در هر اثر هنري ادبي برقرار مي شود ارتباط كاملاًً ويژه است و آن را نبايد ناديده گرفت. اغلب ارزش گذاري اثر يا متن از رهگذر زيبا شناختي صورت مي گيرد و درست به همين خاطر است كه نويسندگان و هنرمندان پيشرو در ساخت محصولات هنري ادبي بيشتر از هر عنصر ديگري از عنصر زيبايي استفاده مي كنند.
اگر زماني هملت از ميان نور و كلمه پا به عرصه حضور مي گذارد و محبوب مي شود، گاه نيز گوژپشت نتردام ناقص الخلقه محبوب قصه هاي شبانه مي گردد. همين طور به خاطر داشته باشيم دون كيشوتي كه با آن كلاهخود مسخره اش دنيا را فتح كرده، قهرمان چندان عاقلي نيست و ژان وال ژان فقير دردمندي است كه تنها به خاطر قرار گرفتن در نقطه ی مقابل اشراف در قلب جهانيان خود را به ثبت مي رساند.
گاهي زيبايي برابر است با زيبايي و گاه با زشتي و همين طور گاه با جاودانگي و ... زيبايي در دوره هاي مختلف معناهاي مختلف به خود مي گيرد. اگر زماني مجسمه هاي فلزي زيبايي خيره كننده اي داشتند، مربوط به دوره اي مي شد كه زندگي آدم ها از ثبات بيشتري برخوردار بودند و آدم ها در آرامش زندگي مي كردند. وقتي جنگ هاي جهاني به وقوع پيوست ثبات قهرمانان متزلزل شد. مجسمه ی آن ها را از گچ ساختند، چرا كه قهرمان ها هر كه باشند سرانجام روزي شكست مي خورند و تنها خداست كه جاودانگي از آن اوست.
و دليل ديگري كه به نظر مي رسد مجسمه سازان ديگر در ساختن قهرمانان از فلز استفاده نكردند شايد اين بود كه دست و پاي قهرمانان در معابر ميادين شهرها زنگ زد و شكل رقت آوري به آن ها بخشيد.
در عصر كنوني زيبايي در ايجاز است، در كوتاهي زمان و هنرمندان و نويسندگان خود را با سرعت عصر تكنولوژي هماهنگ كرده اند، داستان هاي بسيار كوتاه و شعرهايي كه فقط براي يكبار خوانده شدن نوشته مي شوند، محصولات اين نوع تفكر است. مجسمه هايي كه از كيك ساخته مي شوند تا خورده شوند و پيكره هايي از شمع كه در ميهمانی ها ذوب مي شوند، از اين نوع تفكر بار معنايي به خود مي گيرند.
همچنين زيبايي گاه فرايند واژگون سازي سوژه ها و نمادهاي متعارف در سطحي محدود تر است. به اين نمونه توجه كنيد: «بگذاريد بيارامد آن «لير» والا و همايوني! آن غول از پا افتاده كه در كنار جثه اش، شخصيت هاي ديگر چون كوتوله ها خم مي شوند. نيز رها كنيد اين تصور باستاني را كه «لير» خود به خود، سزاوار همدردي ماست.» پيتر بورك كارگردان نامدار جهان در سال هاي اخير با نگرشي تازه به متن لير، دست به آفرينش «لير» ي تازه زده و به مثابه ی آن تكرار تراژيك و غم انگيز ماجراي لير را از ميان برد تا بار ديگر به زيبايي تنوع، معنايي درخور تأمل ببخشد.
در مجموع مي توان گفت كه هميشه فرم گرايان پيشتاز عرصه زيبايي هستند و اساسي ترين مسائل هنري و ادبي را در دستور روز قرار مي دهند، آن هم با چنان قدرت و جسارتي كه اكنون ديگر نمي توان آن ها را ناديده گرفت يا كنار گذاشت. شورش آن ها عليه متن يا اثر اگر چه ممكن است گاه مخرب باشد اما در عين حال خارج از لطف نيست:
با ما بيا
حتي به رؤيا، در رؤيا ماجرايي نيست (كيوشو)
دستاوردهاي هنري و ادبي فرم گرايان اگر منجر به ايجاد چارچوبي براي افراط و تفريط مخاطبان نشود مي تواند سودمند تر از آن چه فكر مي كنيم واقع شود، مي تواند مفري براي رهايي از بحران ها باشد. جامعه ی بشري تنها با خلق يك انسان مصنوعي، يك قدرت برتر كه به او امكان انجام هر آن چه كه براي" حفظ و تثبيت صلح مدني لازم است اعطا گرديده مي تواند از شرايط طبيعي جنگ گذركند".
اين سخن توماس ها بز فيلسوف معروف كه تز اصلي او روي شانه هاي انسان هاي مصنوعي استوار است به نوعي نشأت گرفته از دستاوردهاي معنوي است، يعني تأثير آشكار فرماليست هاي نقاشي را گوشزد مي كند.
از آن زمان كه مردان غول پيكر به سمت تابلوهاي نقاشي هجوم بردند و سر از رنگ و روغن در آوردند، انديشه هايي شبيه انديشه ی توماس هابز در اذهان فيلسوف ها و متفكرها شكل گرفت و حضور ابر مرد «نيچه» نيز نمي تواند از اين قاعده مستثني باشد و شايد به دنبال همين انديشه ی زيبايي شناسي بود كه تارزان و گاري كوپر به پرده هاي سينما راه يافتند و ترميناتورها راه آن ها را ادامه دادند. فضاهاي اثيري تابلوها، سفينه هاي فضايي، موجودات ماوراي ميني سينماها، سلاح هاي مرگبار، ماشين ها غول پيكر نمونه هايي از توليدات اين گونه انديشه هاست كه به نوعي تأييد كارنامه تفكري بنيادگراها را نيز به دنبال دارد.
دايره ارتباط زيبا شناختي گاه آن قدر وسيع است كه منجر به نابودي عناصر پيشين زيبايي مي شود، طوري كه حركت افقي خط تاريخي را به شكل زيگزاك در مي آورد و دستخوش تغييرات اساسي مي كند.
مثلاً پس از آن كه ژان وال ژان از خانه ی ويكتور هوگو پابه جامعه گذاشت و در كافه ها و ميهماني هاي خصوصي يك صندلي براي خودش دست و پا كرد، مردم بي آن كه با شناسنامه و هويت او ـ كه ظاهراً دزدي كرده بود ـ كاري داشته باشند اسم ژان را كه ديگر كارايي نداشت روي بچه هاي خود گذاشتند و به «ژان» هاي خود افتخار كردند. همين ماجرا در مورد «جيمزباند» نيز كه مرد پولادين داستان هاي يان فلمينگ بود اتفاق افتاد. «جيمز» از نام هايي بود كه مي رفت فراموش شود، اما با تولد «جيمز باند» اين نام دوباره سرزبان ها افتاد و هنوز هم كه هنوز است كاركردي فوق العاده دارد.
آدم ها در هر دوره اي از تاريخ از عناصر زيبايي به كار رفته در هنر و فرهنگ براي ساخت جامعه ی ايده آل خود بهره ، مي گيرند و به همين سبب مديون تلاش ها و كنكاش هاي هنرمندان و نويسندگاني هستند كه گاه در همسايگي آن ها، آن ها را از ياد برده اند، در عين حال بي آن كه بدانند با آن ها ارتباط زيباشناختي داشته اند.

زمان هر چه به جلو مي رود عناصر زيبايي عوض مي شوند. حال اين عناصر چه قدر در اذهان عمومي خواهند ماند به سادگي نمي شود نتيجه گيري كرد، اگر چه گاهي خود اين عناصر نيز في نفسه عمر كوتاهي مي كنند.
امسال در كشور بلژيك جشنواره ی نامتعارفي برگزار شد به نام جشنواره ی يخ. اين جشنواره كه در برپايي آن از پانصد تن برف و چهار تن يخ استفاده شده بود به نوعي آخرين پديده ی زيبايي بود كه چشم تماشاگران را نوازش مي كرد. در اين جشنواره گارسون ها، جنگجويان، اتاق ها و همه چیز از يخ ساخته شده بودند. دنيايي كه ساعاتي ديگر كاملاً از بين مي رود حامل چه پيامي است، پاسخ با شما.
حالا زيبايي در ايجاز خلاصه مي شود؛ ايجاز در شكل، محتوا، ساخت و بالاخره ايجاز در ايجاز و نكته ی ديگر اين كه فعلاً گاري كوپر كه نمادي از بنيادگرايي بود به سفري ابدي رفته است؛ خداحافظ گاري كوپر!


************************


نویسنده : رسول یونان