Sara12
11-13-2010, 10:58 AM
انواع اسب و خصوصیات نژادی آن
http://www.iranvij.ir/upload/images/cqzw5r62lcu4mfoq2k6u.jpg
اسب یا اسپ پستانداری است از خانوادهٔ اکوئیدا است که از دیرباز در زمینههای کشاورزی، ترابری و همچنین در جنگها بسان ابزاری برای حرکت تند و ضربه زدن به سیستمهای دفاعی دشمن بهره میبردند.
نام اسب همواره با واژههایی مانند چابکی همراه بودهاست. پیشینیان برای اسبهای خود احترام بسیاری قائل بودند به گونهای که صاحب اسب، نیاکان اسب نژادین خود را تا ۱۲ نسل پشت میدانست و به هنگام مرگ اسبش به شدت غمگین میشد. همچنین اسب را جانوری نجیب نیز میشناسند. ولی در هنگام خشم اسب نزدیکی به او بسیار خطرناک است.
نام اسبهای گوناگون در زبان فارسی
* اَبرَش: اسبی که در پوستش لکههایی به غیر از رنگ اصلیاش وجود داشته باشد.†
* باره یا بارگی: به معنی مطلق اسب گفته میشود و ربطی به باربری ندارد.
* بالاد و بالاده: اسب تندرو یا اسب یدکی.
* بوز: اسب نیله (کبودرنگ).
* توسن: اسب سرکش.
* جُرده: اسب اخته.
* چرمه: اسب سپید یا اسبی که دست و پایش سپید باشد.
* خنگ: اسب سپید.
* سمند: اسب زرد.
* نَوَند: اسب تندرو.
* یَکران: اسب نژاده و نجیب.
عمر خیام در کتاب نوروزنامه نام گونههای اسب را چنین بیان میکند:
* الوس چرمه، سرخ چرمه، تازی چرمه، خنگ، بادخنگ، مگسخنگ، سبزخنگ، پیسهٔ کمیت، کمیت، شبدیز، خورشید، گور سرخ، زردرخش، سیارخش، خرماگون، چشینه، شولک، پیسه، ابرگون، خاکرنگ، دیزه، بهگون، میگون، بادروی، گلگون، ارغون، بهارگون، آبگون، نیلگون، ابرکاس، باوبار، سپیدزرده، بورسار، بنفشهگون، ادس، زاغچشم، سبزپوست، سیمگون، ابلق، سپید، سمند.
واژهشناسی
اسب را در پارسی میانه و اوستایی نیز اَسپ (asp)میگفتند. نامهای بسیاری از بزرگان ایرانی در روزگار باستان دارای پسوند -اسپ بودهاست (مانند گشتاسپ، ارجاسپ، گرشاسپ، گشتاسپ، جاماسپ، لهراسپ، ویشتاسپ، هیدراسپ، بیوراسپ، ساتاسپ، سیاوش و...)که نشان از اهمیت این جانور در میان ایرانیان است. در زبان سانسکریت این واژه به ریخت azva بوده که واژه سوار و اسوار نیز در زبان پارسی کنونی از همین ریشهاند. اسب برای اولین بار در آسیای میانه که بعدها تورکستان نام گرفت اهلی شدهاست سپس به دشتهای ایران و راه یافتهاست. در ایران باستان بویژه دوره هخامنشی اسب نقش بسیار زیادی داشت به اسبهای تربیت یافته پارس میگفتند عربها این کلمه را به فارس معرب کردهاند و آن را برای به معنی تیزرو و سوار کار ماهر به کار میبرند. اسب حیوانی است که با سرما و شرایط سخت کوهستانی سازگار است بر خلاف شتر که با شرایط گرم و شن زار و سرزمین عربی سازگار بودهاست. عربها برای اولین بار در دوره تجارت معروف به رحله شتا و صیف با اسب آشنا شدند و آن را بکار گرفتند.
نژادهای مختلف
نژادهای اسب زياد و متفاوت است. این فراوانی حاصل آمیختگی اسبها توسط انسان، و نیز انتخاب طبیعی میباشد. به طور کلی اساس جدا کردن اسبها از قد آنها میباشد. قد اسب باید از ۱٫۴۸ متر بیشتر باشد. با این وجود استثنا نیز داریم (مثلاً فالابلا).
در اینجا لیست بعضی از نژادهای اسب را آورده شدهاست:
اصیل ترکمن
اصیل عرب
اصیل انگلیسی (تروبرد Thoroughbred)
کوارتر(Quarter)
آپالوسا
فالابلا
شایر(Shire)
اصیل اسپانیایی (آندالوزین Andalusian)
فریزین (Friesian)
انگلیسی-عرب
پینت (Paint)
بارب (Barb)
منبع:ویکی پدیا
http://www.iranvij.ir/upload/images/cqzw5r62lcu4mfoq2k6u.jpg
اسب یا اسپ پستانداری است از خانوادهٔ اکوئیدا است که از دیرباز در زمینههای کشاورزی، ترابری و همچنین در جنگها بسان ابزاری برای حرکت تند و ضربه زدن به سیستمهای دفاعی دشمن بهره میبردند.
نام اسب همواره با واژههایی مانند چابکی همراه بودهاست. پیشینیان برای اسبهای خود احترام بسیاری قائل بودند به گونهای که صاحب اسب، نیاکان اسب نژادین خود را تا ۱۲ نسل پشت میدانست و به هنگام مرگ اسبش به شدت غمگین میشد. همچنین اسب را جانوری نجیب نیز میشناسند. ولی در هنگام خشم اسب نزدیکی به او بسیار خطرناک است.
نام اسبهای گوناگون در زبان فارسی
* اَبرَش: اسبی که در پوستش لکههایی به غیر از رنگ اصلیاش وجود داشته باشد.†
* باره یا بارگی: به معنی مطلق اسب گفته میشود و ربطی به باربری ندارد.
* بالاد و بالاده: اسب تندرو یا اسب یدکی.
* بوز: اسب نیله (کبودرنگ).
* توسن: اسب سرکش.
* جُرده: اسب اخته.
* چرمه: اسب سپید یا اسبی که دست و پایش سپید باشد.
* خنگ: اسب سپید.
* سمند: اسب زرد.
* نَوَند: اسب تندرو.
* یَکران: اسب نژاده و نجیب.
عمر خیام در کتاب نوروزنامه نام گونههای اسب را چنین بیان میکند:
* الوس چرمه، سرخ چرمه، تازی چرمه، خنگ، بادخنگ، مگسخنگ، سبزخنگ، پیسهٔ کمیت، کمیت، شبدیز، خورشید، گور سرخ، زردرخش، سیارخش، خرماگون، چشینه، شولک، پیسه، ابرگون، خاکرنگ، دیزه، بهگون، میگون، بادروی، گلگون، ارغون، بهارگون، آبگون، نیلگون، ابرکاس، باوبار، سپیدزرده، بورسار، بنفشهگون، ادس، زاغچشم، سبزپوست، سیمگون، ابلق، سپید، سمند.
واژهشناسی
اسب را در پارسی میانه و اوستایی نیز اَسپ (asp)میگفتند. نامهای بسیاری از بزرگان ایرانی در روزگار باستان دارای پسوند -اسپ بودهاست (مانند گشتاسپ، ارجاسپ، گرشاسپ، گشتاسپ، جاماسپ، لهراسپ، ویشتاسپ، هیدراسپ، بیوراسپ، ساتاسپ، سیاوش و...)که نشان از اهمیت این جانور در میان ایرانیان است. در زبان سانسکریت این واژه به ریخت azva بوده که واژه سوار و اسوار نیز در زبان پارسی کنونی از همین ریشهاند. اسب برای اولین بار در آسیای میانه که بعدها تورکستان نام گرفت اهلی شدهاست سپس به دشتهای ایران و راه یافتهاست. در ایران باستان بویژه دوره هخامنشی اسب نقش بسیار زیادی داشت به اسبهای تربیت یافته پارس میگفتند عربها این کلمه را به فارس معرب کردهاند و آن را برای به معنی تیزرو و سوار کار ماهر به کار میبرند. اسب حیوانی است که با سرما و شرایط سخت کوهستانی سازگار است بر خلاف شتر که با شرایط گرم و شن زار و سرزمین عربی سازگار بودهاست. عربها برای اولین بار در دوره تجارت معروف به رحله شتا و صیف با اسب آشنا شدند و آن را بکار گرفتند.
نژادهای مختلف
نژادهای اسب زياد و متفاوت است. این فراوانی حاصل آمیختگی اسبها توسط انسان، و نیز انتخاب طبیعی میباشد. به طور کلی اساس جدا کردن اسبها از قد آنها میباشد. قد اسب باید از ۱٫۴۸ متر بیشتر باشد. با این وجود استثنا نیز داریم (مثلاً فالابلا).
در اینجا لیست بعضی از نژادهای اسب را آورده شدهاست:
اصیل ترکمن
اصیل عرب
اصیل انگلیسی (تروبرد Thoroughbred)
کوارتر(Quarter)
آپالوسا
فالابلا
شایر(Shire)
اصیل اسپانیایی (آندالوزین Andalusian)
فریزین (Friesian)
انگلیسی-عرب
پینت (Paint)
بارب (Barb)
منبع:ویکی پدیا