Sara12
11-09-2010, 08:08 PM
http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1389/01/30/100872964589.jpg
طبعا زن ومرد متفاوت از یکدیگرند، پس چگونه میتوانند زندگی سعادتمندی داشته باشند؟ آیا زندگی یک زوج صمیمی و محرم میتواند به جدایی کشیده شود؟
شواهد علمی جدید نشان میدهد که اگر زوجین تغییرات مراحل زندگی زناشویی را درک نکنند، این موضوع محتمل میشود. علاوه براین، چیزی که بهراحتی میتوان پیشبینی کرد، زمان وقوع طلاق است زیرا مغز انسان یک سری از تغییرات فطری را طی زندگی مشترک مرور میکند. اگر زن و شوهری بتوانند این تغییرات فطری را درک و لمس کننده روابطشان پایدار و شکوفا میشود اما اگر این کار را نکنند زمزمه طلاق در زندگی آنان اجتنابناپذیر است.
چگونه طرز فکر و ذهن زوجی در زندگی زناشویی آنها تاثیر میگذارد؟ براساس مطالعات انجام شده، در مغز انسان تغییرات زیادی در طول مراحل مختلف ازدواج رخ میدهد. این تغییرات در مغز به تغییرات در رفتار منجر میشود. فهمیدن این تغییرات رفتاری میتواند کلیدی برای ازدواجی موفق باشد.
مرحله اول: عشق
وقتی زن و شوهر به اصطلاح از یکدیگر شناخت پیدا کردند و به هم علاقهمند شدند، مغزشان شروع به «عاشق شدن» میکند. در این مرحله بدن مادهای به نام «فرومونز» ترشح میکند. برای نمونه، وقتی زنو شوهری به هم نگاه میکنند، پیوند محکمی بین آنها احساس میشود و حس میکنند یک روح در دو بدن هستند.هورمون دیگری به نام «اکسیدوزین» هم نقش مهمی ایفا میکند. اکسیدوزین هورمون اتصال نامیده میشود. این هورمون شبیه هورمونی است که بعد از زایمان در بدن مادر تولید میشود و پیوند محکمی بین مادر و نوزاد تازه متولد شده ایجاد میکند. همینطور اکسیدوزین پیوند محکمی بین دو نفری که عاشق هم هستند به وجود میآورد. اکسیدوزین از توجه به رفتار ناخوشایند همسران جلوگیری میکند؛ درست مانند مادری که از گریه نیمه شب نوزادش یا از اینکه نوزادش با ناخنهای کوچکش او را چنگ میاندازد، عصبانی نمیشود. اما این مرحله هم تمام میشود و مرحله جدیدی از رابطه آغاز میشود.
مرحله دوم: سرخوردگی
چندماه یا حتی یک سال پس از ازدواج، هورمونها و فعل و انفعالات مغز شروع به تغییر میکند. فکر که قسمتی از مغز است به این سمت میرود که همسر دارای چه ضعفهایی است. این مسئله زمانی به وجود میآید که زن و شوهر به سادگی از رفتار همسرشان آزردهخاطر میشوند. اگر زوجی در زمانی که در مرحله عشق قرار دارند ازدواج کنند، در مرحله سرخوردگی دچار تردیدی جدی درباره انتخابی که کردهاند میشوند. به یک نمایش خانوادگی توجه کنید؛ شوهری روی کاناپه لم داده و برنامه تلویزیونی مورد علاقه خود را تماشا میکند. زن به این دلیل که شوهرش در حال تماشای تلویزیون است و دیگر مانند گذشته او را تحسین نمی کند،میرنجد. او احساس سرخوردگی میکند خصوصا به خاطر اینکه شوهرش همانند سابق با او صحبت نمیکند.
از طرف دیگر، شوهر هم خوشبخت نیست. او قادر به درک اینکه چرا همسرش درباره مسائل کوچک و جزئی، دائم از او انتقاد میکند، نیست. با خود فکر میکند که «چیز دیگری وجود دارد که همسرش خواهان آن است؟» او حس میکند مشکلی وجود دارد، ولی نمیداند چگونه آن را حل کند. فعل و انفعلات مغز در طول مرحله عشق به تدریج تغییر کرده است. در این مرحله زوج به راحتی به این فکر میافتند که مشکلی در ازدواجشان وجود دارد: «او کسی نیست که من با او ازدواج کردم.» اما باید به خاطر داشته باشند که این مرحله طبیعی است و این نومیدی به دلیل تغییرات شیمیایی در بدن است.
مرحله سوم: کشمکش قدرت
زوجی که سرخوردگی را تجربه کردهاند، معمولا به سمت مرحله کشمکش قدرت میروند. به منظور مبارزه با حس ناامیدی و یأس، همسران میکوشند زن یا شوهر خود را به مرحله عشق برگردانند اما بیهوده است. وقتی زن وشوهری راههای مختلف برای مجبور کردن دیگری به تغییر را امتحان کردند، مشکلات بیشتر میشود. پس از همه اینها، ذهن زن و مرد فکر، عمل و رفتار متفاوتی میکند. این رنجآورترین زمان در یک زندگی زناشویی است اما زوجهایی که کشمکش قدرت را متوقف میکنند باید توجه داشته باشند که تفاوت ذهن ما در حقیقت میتواند کلیدی برای ازدواجی پایدار و کامیاب باشد. آنها باید به خاطر داشته باشند که همینند که هستند؛ آنان دو روح در دو بدن هستند. پس از اینکه عشق ضعیفتر شد، احتمالا شوهر استقلال بیشتری میخواهد و زن میخواهد با دوستانش ارتباط بیشتری داشته باشد.
یکی از دلایلی که زوجها در طول زمان کشمکش قدرت از یکدیگر انتقاد میکنند این است که مردان و زنان درباره استقلال در ازدواج عقاید متفاوتی دارند. بسیاری از ازدواجهایی که به طلاق ختم میشود، به طور متوسط 7 تا 8سال دوام داشتهاند. این همان موقعیتی است که یکی از طرفین تلاش میکند تا همسر خود را «تغییر» دهد. بله، طبیعت به ما اجازه برگشت به عقب را نمیدهد. طبیعت پیش میرود و ما هم مجبوریم با آن جلو برویم. این مرحله جدیدی در زندگی زناشویی است که زوجین صبر میکنند اما برای اینکه به آن برسند باید هوشیار باشند.
مرحله چهارم: آگاهی
در مرحله عشق، سرخوردگی و کشمکش قدرت، زن و شوهر بسیار به هم نزدیک میشوند و زوجها به این نکته توجه نمیکنند. در حقیقت آنها آنقدر به هم نزدیک میشوند که به شخصیت طرف مقابلشان اهمیتی نمیدهند. یک مرد احساس میکند نیازهای عاطفی همسرش و حتی توجه به خانهداری او وقت تلف کردن است.
از سوی دیگر، زن هم بر این عقیده است که عادات، سرگرمیها، توجه به کار و نیازهای شوهرش برای استقلال، خودخواهانه و برای زندگی مشترک آنها خطرناک است. در مرحله آگاهی، زن و شوهر هوشیار میشوند. آنها تصور میکنند به روشی ناسالم به یکدیگر نزدیک بودهاند و حالا از نظر روانشناختی باید جدا شوند. برای نمونه، مرد تصمیم میگیرد وقتی همسرش کاری را که از نظر او ناخوشایند است انجام میدهد، حرفی نزند و زن تصمیم میگیرد به جای رفتن به یک میهمانی در خانه بماند. بدین طریق سعی میکنند یکدیگر را آزاردهند.
پس از کشمکشهای متعدد سرانجام مرد متوجه میشود که حق با همسرش است و اگر زوجین به قدر کافی با هم نباشند، رابطهای ناکام ایجاد میشود، از سوی دیگر، زن میفهمد که حق با شوهرش است. اگر استقلال به اندازه کافی وجود نداشته باشد، رابطه به مشکل برمیخورد. وقتی طرفین خیلی از هم دور میشوند، رابطه خوشایندی که در ابتدای ازدواجشان داشتند، از بین خواهد رفت. از طرفی، وقتی زن و شوهر با هم بسیار صمیمی باشند، یکی از آنها اجازه نخواهد داد که دیگری به خودش برسد و زندگی زناشویی دوام نمیآورد.
مرحله پنجم: ازدواج پایدار
اگر روشهای ارتباط بین زن و شوهر با نوعی همیاری ایجاد شود، ازدواجی متعادل حاصل میشود، کشمکش قدرت از بین میرود و رابطهای تکاملیافته، زن وشوهر را به هم پیوند میدهد. آنها همزمان میتوانند رابطهای صمیمی داشته باشند یا جدا باشند این دلیل رابطهای متعادل است. زوجها با هم زندگی میکنند، نه به این خاطر که انسانهایی شبیه هم باشند بلکه به این دلیل که تفاوت خوشبخت بودن را یاد گرفتهاند.
چگونگی پرورش صمیمیت
یک زوج خوشبخت در یک ازدواج سعادتمند کارهای معمولی را برای نزدیک شدن به یکدیگر انجام میدهند، مانند رفتن به میهمانیهای خانوادگی،تلفنی صحبت کردن یا نامه فرستادن وقتی یکی از زوجین در سفر باشد. این موارد مانند پایههای محکمی هستند که زندگی زناشویی را پایدار نگه میدارند.
زوجین باید با هم مهربان باشند. هیچکس بیشتر از زن یا شوهر لایق لطف و ادب نیست. اشخاص بالغ میدانند که یک زندگی زناشویی موفق، به مهربانی طرفین بستگی دارد. زوجین باید سعی کنند مسائل خود را به جای اینکه اجازه دهند اختلافاتشان شدیدتر شود، حل کنند. به طور حتم آنها هم عصبانی میشوند و بحث میکنند، اما مطمئن هستند که عذرخواهی کرده و اختلافشان را برطرف میکنند.
از جدایی جلوگیری کنیم
زوجین باید درک کنند مرد و زن به طور ذاتی متفاوتند؛ ممکن است وقتی مرد مشغول تماشای تلویزیون است نخواهد کسی برنامه را عوض کند. زن به جای عصبانی شدن باید درک کند که این برنامه برای او مهم است. ممکن است زن بخواهد درباره احساساتش صحبت کند. مرد باید متوجه باشد که این برای خانم مهم است پس باید وقت بگذارد و به او گوش دهد. زوجین میتوانند دوستان مختلفی داشته باشند. معمولا زن دوستان خود را دارد و شوهر هم دوستان خود را، برای هر دوی آنها قابل قبول است و آنها باید یکدیگر را در سر زنده نگه داشتن روابط دوستانه خود تشویق کنند.
شوهر باید توجه کند که اگرچه او بهترین دوست همسرش است ولی ممکن است بعضی احتیاجات عاطفی او در بین دوستانش برآورده شود. زن هم باید شوهرش را درک کند و به همان اندازه به روابط دوستانه شوهرش احترام بگذارد. هرکدام باید زمان، جایگاه یا وظیفه همسرشان را قبول کنند و به آن احترام بگذارند. این فعالیتها برای زندگی زناشویی آنها سعادتمندی و انرژی به ارمغان میآورد. دانستن این موضوع که احتمال تغییر احساسات در برابر یکدیگر در طول زمان وجود دارد، بسیار مهم است و این تغییر طبیعی است. فعل و انفعالات مغز مسئول این تغییر است و هیچ نکتهای در تلاش برای مبارزه با آن وجود ندارد.
ریدرزدایجست
طبعا زن ومرد متفاوت از یکدیگرند، پس چگونه میتوانند زندگی سعادتمندی داشته باشند؟ آیا زندگی یک زوج صمیمی و محرم میتواند به جدایی کشیده شود؟
شواهد علمی جدید نشان میدهد که اگر زوجین تغییرات مراحل زندگی زناشویی را درک نکنند، این موضوع محتمل میشود. علاوه براین، چیزی که بهراحتی میتوان پیشبینی کرد، زمان وقوع طلاق است زیرا مغز انسان یک سری از تغییرات فطری را طی زندگی مشترک مرور میکند. اگر زن و شوهری بتوانند این تغییرات فطری را درک و لمس کننده روابطشان پایدار و شکوفا میشود اما اگر این کار را نکنند زمزمه طلاق در زندگی آنان اجتنابناپذیر است.
چگونه طرز فکر و ذهن زوجی در زندگی زناشویی آنها تاثیر میگذارد؟ براساس مطالعات انجام شده، در مغز انسان تغییرات زیادی در طول مراحل مختلف ازدواج رخ میدهد. این تغییرات در مغز به تغییرات در رفتار منجر میشود. فهمیدن این تغییرات رفتاری میتواند کلیدی برای ازدواجی موفق باشد.
مرحله اول: عشق
وقتی زن و شوهر به اصطلاح از یکدیگر شناخت پیدا کردند و به هم علاقهمند شدند، مغزشان شروع به «عاشق شدن» میکند. در این مرحله بدن مادهای به نام «فرومونز» ترشح میکند. برای نمونه، وقتی زنو شوهری به هم نگاه میکنند، پیوند محکمی بین آنها احساس میشود و حس میکنند یک روح در دو بدن هستند.هورمون دیگری به نام «اکسیدوزین» هم نقش مهمی ایفا میکند. اکسیدوزین هورمون اتصال نامیده میشود. این هورمون شبیه هورمونی است که بعد از زایمان در بدن مادر تولید میشود و پیوند محکمی بین مادر و نوزاد تازه متولد شده ایجاد میکند. همینطور اکسیدوزین پیوند محکمی بین دو نفری که عاشق هم هستند به وجود میآورد. اکسیدوزین از توجه به رفتار ناخوشایند همسران جلوگیری میکند؛ درست مانند مادری که از گریه نیمه شب نوزادش یا از اینکه نوزادش با ناخنهای کوچکش او را چنگ میاندازد، عصبانی نمیشود. اما این مرحله هم تمام میشود و مرحله جدیدی از رابطه آغاز میشود.
مرحله دوم: سرخوردگی
چندماه یا حتی یک سال پس از ازدواج، هورمونها و فعل و انفعالات مغز شروع به تغییر میکند. فکر که قسمتی از مغز است به این سمت میرود که همسر دارای چه ضعفهایی است. این مسئله زمانی به وجود میآید که زن و شوهر به سادگی از رفتار همسرشان آزردهخاطر میشوند. اگر زوجی در زمانی که در مرحله عشق قرار دارند ازدواج کنند، در مرحله سرخوردگی دچار تردیدی جدی درباره انتخابی که کردهاند میشوند. به یک نمایش خانوادگی توجه کنید؛ شوهری روی کاناپه لم داده و برنامه تلویزیونی مورد علاقه خود را تماشا میکند. زن به این دلیل که شوهرش در حال تماشای تلویزیون است و دیگر مانند گذشته او را تحسین نمی کند،میرنجد. او احساس سرخوردگی میکند خصوصا به خاطر اینکه شوهرش همانند سابق با او صحبت نمیکند.
از طرف دیگر، شوهر هم خوشبخت نیست. او قادر به درک اینکه چرا همسرش درباره مسائل کوچک و جزئی، دائم از او انتقاد میکند، نیست. با خود فکر میکند که «چیز دیگری وجود دارد که همسرش خواهان آن است؟» او حس میکند مشکلی وجود دارد، ولی نمیداند چگونه آن را حل کند. فعل و انفعلات مغز در طول مرحله عشق به تدریج تغییر کرده است. در این مرحله زوج به راحتی به این فکر میافتند که مشکلی در ازدواجشان وجود دارد: «او کسی نیست که من با او ازدواج کردم.» اما باید به خاطر داشته باشند که این مرحله طبیعی است و این نومیدی به دلیل تغییرات شیمیایی در بدن است.
مرحله سوم: کشمکش قدرت
زوجی که سرخوردگی را تجربه کردهاند، معمولا به سمت مرحله کشمکش قدرت میروند. به منظور مبارزه با حس ناامیدی و یأس، همسران میکوشند زن یا شوهر خود را به مرحله عشق برگردانند اما بیهوده است. وقتی زن وشوهری راههای مختلف برای مجبور کردن دیگری به تغییر را امتحان کردند، مشکلات بیشتر میشود. پس از همه اینها، ذهن زن و مرد فکر، عمل و رفتار متفاوتی میکند. این رنجآورترین زمان در یک زندگی زناشویی است اما زوجهایی که کشمکش قدرت را متوقف میکنند باید توجه داشته باشند که تفاوت ذهن ما در حقیقت میتواند کلیدی برای ازدواجی پایدار و کامیاب باشد. آنها باید به خاطر داشته باشند که همینند که هستند؛ آنان دو روح در دو بدن هستند. پس از اینکه عشق ضعیفتر شد، احتمالا شوهر استقلال بیشتری میخواهد و زن میخواهد با دوستانش ارتباط بیشتری داشته باشد.
یکی از دلایلی که زوجها در طول زمان کشمکش قدرت از یکدیگر انتقاد میکنند این است که مردان و زنان درباره استقلال در ازدواج عقاید متفاوتی دارند. بسیاری از ازدواجهایی که به طلاق ختم میشود، به طور متوسط 7 تا 8سال دوام داشتهاند. این همان موقعیتی است که یکی از طرفین تلاش میکند تا همسر خود را «تغییر» دهد. بله، طبیعت به ما اجازه برگشت به عقب را نمیدهد. طبیعت پیش میرود و ما هم مجبوریم با آن جلو برویم. این مرحله جدیدی در زندگی زناشویی است که زوجین صبر میکنند اما برای اینکه به آن برسند باید هوشیار باشند.
مرحله چهارم: آگاهی
در مرحله عشق، سرخوردگی و کشمکش قدرت، زن و شوهر بسیار به هم نزدیک میشوند و زوجها به این نکته توجه نمیکنند. در حقیقت آنها آنقدر به هم نزدیک میشوند که به شخصیت طرف مقابلشان اهمیتی نمیدهند. یک مرد احساس میکند نیازهای عاطفی همسرش و حتی توجه به خانهداری او وقت تلف کردن است.
از سوی دیگر، زن هم بر این عقیده است که عادات، سرگرمیها، توجه به کار و نیازهای شوهرش برای استقلال، خودخواهانه و برای زندگی مشترک آنها خطرناک است. در مرحله آگاهی، زن و شوهر هوشیار میشوند. آنها تصور میکنند به روشی ناسالم به یکدیگر نزدیک بودهاند و حالا از نظر روانشناختی باید جدا شوند. برای نمونه، مرد تصمیم میگیرد وقتی همسرش کاری را که از نظر او ناخوشایند است انجام میدهد، حرفی نزند و زن تصمیم میگیرد به جای رفتن به یک میهمانی در خانه بماند. بدین طریق سعی میکنند یکدیگر را آزاردهند.
پس از کشمکشهای متعدد سرانجام مرد متوجه میشود که حق با همسرش است و اگر زوجین به قدر کافی با هم نباشند، رابطهای ناکام ایجاد میشود، از سوی دیگر، زن میفهمد که حق با شوهرش است. اگر استقلال به اندازه کافی وجود نداشته باشد، رابطه به مشکل برمیخورد. وقتی طرفین خیلی از هم دور میشوند، رابطه خوشایندی که در ابتدای ازدواجشان داشتند، از بین خواهد رفت. از طرفی، وقتی زن و شوهر با هم بسیار صمیمی باشند، یکی از آنها اجازه نخواهد داد که دیگری به خودش برسد و زندگی زناشویی دوام نمیآورد.
مرحله پنجم: ازدواج پایدار
اگر روشهای ارتباط بین زن و شوهر با نوعی همیاری ایجاد شود، ازدواجی متعادل حاصل میشود، کشمکش قدرت از بین میرود و رابطهای تکاملیافته، زن وشوهر را به هم پیوند میدهد. آنها همزمان میتوانند رابطهای صمیمی داشته باشند یا جدا باشند این دلیل رابطهای متعادل است. زوجها با هم زندگی میکنند، نه به این خاطر که انسانهایی شبیه هم باشند بلکه به این دلیل که تفاوت خوشبخت بودن را یاد گرفتهاند.
چگونگی پرورش صمیمیت
یک زوج خوشبخت در یک ازدواج سعادتمند کارهای معمولی را برای نزدیک شدن به یکدیگر انجام میدهند، مانند رفتن به میهمانیهای خانوادگی،تلفنی صحبت کردن یا نامه فرستادن وقتی یکی از زوجین در سفر باشد. این موارد مانند پایههای محکمی هستند که زندگی زناشویی را پایدار نگه میدارند.
زوجین باید با هم مهربان باشند. هیچکس بیشتر از زن یا شوهر لایق لطف و ادب نیست. اشخاص بالغ میدانند که یک زندگی زناشویی موفق، به مهربانی طرفین بستگی دارد. زوجین باید سعی کنند مسائل خود را به جای اینکه اجازه دهند اختلافاتشان شدیدتر شود، حل کنند. به طور حتم آنها هم عصبانی میشوند و بحث میکنند، اما مطمئن هستند که عذرخواهی کرده و اختلافشان را برطرف میکنند.
از جدایی جلوگیری کنیم
زوجین باید درک کنند مرد و زن به طور ذاتی متفاوتند؛ ممکن است وقتی مرد مشغول تماشای تلویزیون است نخواهد کسی برنامه را عوض کند. زن به جای عصبانی شدن باید درک کند که این برنامه برای او مهم است. ممکن است زن بخواهد درباره احساساتش صحبت کند. مرد باید متوجه باشد که این برای خانم مهم است پس باید وقت بگذارد و به او گوش دهد. زوجین میتوانند دوستان مختلفی داشته باشند. معمولا زن دوستان خود را دارد و شوهر هم دوستان خود را، برای هر دوی آنها قابل قبول است و آنها باید یکدیگر را در سر زنده نگه داشتن روابط دوستانه خود تشویق کنند.
شوهر باید توجه کند که اگرچه او بهترین دوست همسرش است ولی ممکن است بعضی احتیاجات عاطفی او در بین دوستانش برآورده شود. زن هم باید شوهرش را درک کند و به همان اندازه به روابط دوستانه شوهرش احترام بگذارد. هرکدام باید زمان، جایگاه یا وظیفه همسرشان را قبول کنند و به آن احترام بگذارند. این فعالیتها برای زندگی زناشویی آنها سعادتمندی و انرژی به ارمغان میآورد. دانستن این موضوع که احتمال تغییر احساسات در برابر یکدیگر در طول زمان وجود دارد، بسیار مهم است و این تغییر طبیعی است. فعل و انفعالات مغز مسئول این تغییر است و هیچ نکتهای در تلاش برای مبارزه با آن وجود ندارد.
ریدرزدایجست