SetupEditor
03-15-2016, 03:35 PM
30/9/94
امشب کسی هیچ مرا ، یاد نکرد
آسمان صاف بود و بی ابر ، هیچ فریاد نکرد
امشبم پنج شنبه بود ، از یار نیست دیگر خبر
بعد مرگ ما با ، آن دیگری می رفت سفر
وفا به قلب عاشقش ، انگار همان چِل روز بود
دیگر که تازگی نداشت ، گوید همان دیروز بود
او که می گفت بعد تو ، من دگر طاقت ندارم
خود بدیدیم به یار می گفت ، تا که بر گردی بی قرارم
او که می گفت زندگی ، بی تو معنایی ندارد
خود بدیدیم به یار می گفت ، جز او تنهایی ندارد
دیگر توقع نیست از ، آنان که عهدی بسته اند
امروز خورده اند نمک ، فردا نمکدان بشکسته اند
شعری از بنده حقیر
امشب کسی هیچ مرا ، یاد نکرد
آسمان صاف بود و بی ابر ، هیچ فریاد نکرد
امشبم پنج شنبه بود ، از یار نیست دیگر خبر
بعد مرگ ما با ، آن دیگری می رفت سفر
وفا به قلب عاشقش ، انگار همان چِل روز بود
دیگر که تازگی نداشت ، گوید همان دیروز بود
او که می گفت بعد تو ، من دگر طاقت ندارم
خود بدیدیم به یار می گفت ، تا که بر گردی بی قرارم
او که می گفت زندگی ، بی تو معنایی ندارد
خود بدیدیم به یار می گفت ، جز او تنهایی ندارد
دیگر توقع نیست از ، آنان که عهدی بسته اند
امروز خورده اند نمک ، فردا نمکدان بشکسته اند
شعری از بنده حقیر