s.rozekabood
11-01-2013, 01:35 PM
فهمیدن ارتباط مشکلات روحی روانی امروز ما با مسائل گذشته در کودکی، کمک موثری به حل مشکلات ناشی از این معضلات روحی روانی می کند.
هفت سال اول زندگی، سالهای تشکیل پایه های اخلاق و رفتار و حتی نگاه به زندگی هستند. کسی که در هفت سال اول زندگی اش در آرامش و امنیت نبوده است، طبیعی است که در بقیه زندگی نتواند طبیعی زندگی کند. فهمیدن ارتباط مشکلات روحی روانی امروز ما با مسائل گذشته در کودکی، کمک موثری به حل مشکلات ناشی از این معضلات روحی روانی می کند. کسی که می داند بدخلقی و کم تحملی اش از اضطراب دوران کودکی اش ناشی می شود بهتر می تواند این بدخلقی را مهار و اصلاح نماید.
کودکان دعوا
لفظ کودکان دعوا را از قیاس با کودکان طلاق ساخته ایم. یعنی کودکانی که همواره در محیطی لبریز از نزاع و دعوای والدین رشد یافته اند، آسیب دیدگی این کودکان از کودکان طلاق کمتر نیست.
از جمله افرادی که آسیبهای روحی روانی زیادی دیده اند، کسانی هستند که در کودکی همواره شاهد دعوای پدر و مادر بوده اند. ممکن است شما هم جزء کسانی باشید که همواره شاهد دعوای والدین خود بوده اید. اما اکنون آن را مسئله مهمی ندانید.
احساس و نگاه امروز شما به این مسئله اهمیتی ندارد باید احساس و نگاه دوران کودکی را مد نظر قرار دهید. خوب فکر کنید تا آن احساس استرس و نگرانی شدید هنگام دعوای آنها را به یاد بیاورید. آن احساس که اغلب روزها یا شبها تکرار می شدند، در وجود شما پایه گذار اخلاقها و عادتهای مخربی شده است که اکنون زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده است. اگر کمی دقیق و هوشیار باشید خیلی زود می توانید بین مشکلات روحی روانی فعلیتان و آن احساس اضطراب دوران کودکی یک ارتباط منطقی پیدا کنید.
کودکان به محض بلند شدن صدای پدر و مادر دچار نگرانی و احساس ناامنی می شوند. ارتباط عمیق عاطفی کودک با مادر، او را به طرز وسواس گونه ای نگران مادر می کند. کودک از هر خطری که به زعم خودش مادر را تهدید کند شدیدا هراسان می شود. دعوای والدین از نظر کودکان خطری برای مادر محسوب می شود. اگر چه کودک هیچ واکنشی نشان ندهد، نمی توان نگران و استرس او را از دعوای والدین انکار کرد. بنابراین یکی از حقوق مسلم کودک نیاز او به تامین امنیت مادر است. امنیتی که کودک بتواند از آن مطمئن شود به و تداوم آن اعتماد پیدا کند.
این نگرانی های مفرط و تکراری تنها به لحاظ روحی مشکل ساز نیستند بلکه به لحاظ جسمانی هم بسیار آسیب زا هستند. در روانپزشکی، ترشح نابجا و مخرب هورمونها در مواقع استرس و ترس اثبات شده است. این هورمونها در خون رسوب کرده و سم می شوند. به همین جهت کودکان خانواده های آشفته، بیماریهای بیشتری را تجربه می کنند و از آنجا که نگاه و طرز فکرشان هم از همین استرسها و ناامنی ها تاثیر می پذیرد بیش از سایر کودکان در معرض ابتلا به بزهکاری قرار می گیرند.
کودکان کتک خورده
کتک خوردن کودک از والدین یا از خواهر و برادر بزرگتر ممکن است برای یک بار هم بتواند احساس ناامنی پایدار یا طولانی مدت ایجاد کند. پدری که یک بار زده است باز هم ممکن است این رفتار را تکرار کند. کتک خوردن مخصوصا زمانی بیشترین اثر مخرب خود را خواهد گذاشت که کودک، ارتباطی منطقی بین آن و اعمال خودش پیدا نکند. یعنی نتواند بفهمد دقیقا چه رفتاری پدر را عصبانی می کند. چنین حالتی یک احساس خطر پنهانی ایجاد می کند.
کودکانی که تحت زورگویی خواهر و برادر بزرگتر قرار دارند هم، در معرض آسیبهای روانی قرار دارند. در خانواده ای که والدین نمی توانند رفتار فرزندان بزرگتر را کنترل کنند، احساس امنیت در حد مناسبی وجود ندارد.
کودک نیاز دارد خانه را جای امنی احساس کند و از قدرت والدین در ایجاد امنیت و عدالت در خانه مطمئن شود تا در سلامت روحی رشد کند. کودکی که کتک می خورد علاوه بر نگرانی و احساس حقارت از احساس انتقام و خشم های سرکوب شده هم رنج می برد. چنین کسی طبیعی است که بعدها نتواند رفتاری نرمال و منطقی در مقابل قوانین محل کار و زندگی، یا افراد مافوق خود پیدا کند. او همواره دیگران را مقصر خواهد دانست و در هر مشکلی به جای حل مشکل دنبال مقصر خواهد گشت. این افراد نمیتوانند انتقاد را تحمل کنند .
انتقاد یعنی تو مقصری و تو مقصری یعنی باید کتک بخوری! پس چنین کسی نمی تواند رفتارهای نامطلوبش را اصلاح کند زیرا هیچگاه ذهن او مشغول پیدا کردن راه حل منطقی و اصلاحات نیست بلکه همیشه درگیر احساسات است. عصبانیتهای مکرر یا بی خیالی محض از جمله آسیبهای روانی کودکان کتک خورده است.
کودکان تنها، کودکان خانواده های شلوغ که کمتر دیده می شوند، کودکان طلاق، کودکان والدین بیمار و معلول، یا کودکان یتیم و بد سرپرست همه کسانی هستند که احتمال آسیب دیدگی آنها و ابتلایشان به مشکلات روحی روانی زیاد است. باید ریشه ی مشکلات روانی در کودکی را کشف کرد و ارتباط آن را با مشکل فعلی فهمید و برای رفع آن مشکل با یک برنامه ریزی صحیح هر چند دراز مدت دست به عمل شد.
هفت سال اول زندگی، سالهای تشکیل پایه های اخلاق و رفتار و حتی نگاه به زندگی هستند. کسی که در هفت سال اول زندگی اش در آرامش و امنیت نبوده است، طبیعی است که در بقیه زندگی نتواند طبیعی زندگی کند. فهمیدن ارتباط مشکلات روحی روانی امروز ما با مسائل گذشته در کودکی، کمک موثری به حل مشکلات ناشی از این معضلات روحی روانی می کند. کسی که می داند بدخلقی و کم تحملی اش از اضطراب دوران کودکی اش ناشی می شود بهتر می تواند این بدخلقی را مهار و اصلاح نماید.
کودکان دعوا
لفظ کودکان دعوا را از قیاس با کودکان طلاق ساخته ایم. یعنی کودکانی که همواره در محیطی لبریز از نزاع و دعوای والدین رشد یافته اند، آسیب دیدگی این کودکان از کودکان طلاق کمتر نیست.
از جمله افرادی که آسیبهای روحی روانی زیادی دیده اند، کسانی هستند که در کودکی همواره شاهد دعوای پدر و مادر بوده اند. ممکن است شما هم جزء کسانی باشید که همواره شاهد دعوای والدین خود بوده اید. اما اکنون آن را مسئله مهمی ندانید.
احساس و نگاه امروز شما به این مسئله اهمیتی ندارد باید احساس و نگاه دوران کودکی را مد نظر قرار دهید. خوب فکر کنید تا آن احساس استرس و نگرانی شدید هنگام دعوای آنها را به یاد بیاورید. آن احساس که اغلب روزها یا شبها تکرار می شدند، در وجود شما پایه گذار اخلاقها و عادتهای مخربی شده است که اکنون زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده است. اگر کمی دقیق و هوشیار باشید خیلی زود می توانید بین مشکلات روحی روانی فعلیتان و آن احساس اضطراب دوران کودکی یک ارتباط منطقی پیدا کنید.
کودکان به محض بلند شدن صدای پدر و مادر دچار نگرانی و احساس ناامنی می شوند. ارتباط عمیق عاطفی کودک با مادر، او را به طرز وسواس گونه ای نگران مادر می کند. کودک از هر خطری که به زعم خودش مادر را تهدید کند شدیدا هراسان می شود. دعوای والدین از نظر کودکان خطری برای مادر محسوب می شود. اگر چه کودک هیچ واکنشی نشان ندهد، نمی توان نگران و استرس او را از دعوای والدین انکار کرد. بنابراین یکی از حقوق مسلم کودک نیاز او به تامین امنیت مادر است. امنیتی که کودک بتواند از آن مطمئن شود به و تداوم آن اعتماد پیدا کند.
این نگرانی های مفرط و تکراری تنها به لحاظ روحی مشکل ساز نیستند بلکه به لحاظ جسمانی هم بسیار آسیب زا هستند. در روانپزشکی، ترشح نابجا و مخرب هورمونها در مواقع استرس و ترس اثبات شده است. این هورمونها در خون رسوب کرده و سم می شوند. به همین جهت کودکان خانواده های آشفته، بیماریهای بیشتری را تجربه می کنند و از آنجا که نگاه و طرز فکرشان هم از همین استرسها و ناامنی ها تاثیر می پذیرد بیش از سایر کودکان در معرض ابتلا به بزهکاری قرار می گیرند.
کودکان کتک خورده
کتک خوردن کودک از والدین یا از خواهر و برادر بزرگتر ممکن است برای یک بار هم بتواند احساس ناامنی پایدار یا طولانی مدت ایجاد کند. پدری که یک بار زده است باز هم ممکن است این رفتار را تکرار کند. کتک خوردن مخصوصا زمانی بیشترین اثر مخرب خود را خواهد گذاشت که کودک، ارتباطی منطقی بین آن و اعمال خودش پیدا نکند. یعنی نتواند بفهمد دقیقا چه رفتاری پدر را عصبانی می کند. چنین حالتی یک احساس خطر پنهانی ایجاد می کند.
کودکانی که تحت زورگویی خواهر و برادر بزرگتر قرار دارند هم، در معرض آسیبهای روانی قرار دارند. در خانواده ای که والدین نمی توانند رفتار فرزندان بزرگتر را کنترل کنند، احساس امنیت در حد مناسبی وجود ندارد.
کودک نیاز دارد خانه را جای امنی احساس کند و از قدرت والدین در ایجاد امنیت و عدالت در خانه مطمئن شود تا در سلامت روحی رشد کند. کودکی که کتک می خورد علاوه بر نگرانی و احساس حقارت از احساس انتقام و خشم های سرکوب شده هم رنج می برد. چنین کسی طبیعی است که بعدها نتواند رفتاری نرمال و منطقی در مقابل قوانین محل کار و زندگی، یا افراد مافوق خود پیدا کند. او همواره دیگران را مقصر خواهد دانست و در هر مشکلی به جای حل مشکل دنبال مقصر خواهد گشت. این افراد نمیتوانند انتقاد را تحمل کنند .
انتقاد یعنی تو مقصری و تو مقصری یعنی باید کتک بخوری! پس چنین کسی نمی تواند رفتارهای نامطلوبش را اصلاح کند زیرا هیچگاه ذهن او مشغول پیدا کردن راه حل منطقی و اصلاحات نیست بلکه همیشه درگیر احساسات است. عصبانیتهای مکرر یا بی خیالی محض از جمله آسیبهای روانی کودکان کتک خورده است.
کودکان تنها، کودکان خانواده های شلوغ که کمتر دیده می شوند، کودکان طلاق، کودکان والدین بیمار و معلول، یا کودکان یتیم و بد سرپرست همه کسانی هستند که احتمال آسیب دیدگی آنها و ابتلایشان به مشکلات روحی روانی زیاد است. باید ریشه ی مشکلات روانی در کودکی را کشف کرد و ارتباط آن را با مشکل فعلی فهمید و برای رفع آن مشکل با یک برنامه ریزی صحیح هر چند دراز مدت دست به عمل شد.