s.rozekabood
10-01-2013, 12:58 PM
بیماری شک از آن بلاهای خانمانسوزی است که فرد مبتلا را محکوم به زندگی در جهنمی دائمی میکند. شک از رذائلی است که دنیا و آخرت انسان را با هم به باد میدهد، فرد را گرفتار نوعی سیاهی و بدبختی طاقتفرسا میکند، روابط را ویران میسازد و خانوادهها را به باد میدهد.
انسان شکاک در جامعه جایی ندارد و محکوم به تنهایی ابدی است. شک نوعی اختلال وسواسی است که گاه فرد را گرفتار رفتارهای غیرعادی و جنونآمیز میکند. فرد شکاک همواره خود را در معرض خطر میبیند و حالت فرد تحت تعقیب را دارد و عاشق تعبیر «همه از پشت خنجر میزنند» است! معاشرت با فرد شکاک و بیاعتماد، حقیقتاً غیرقابل تحمل و آزاردهنده است، زیرا این افراد بیعاطفهاند و نمیتوانند با دیگران رابطه عاطفی پایداری را برقرار کنند. این اختلال گاه شدت مییابد و شخص، کجخیال و بدبین و به اصطلاح پارانوئید میشود. این افراد دائم مانند خانم مارپل دنبال قاتل یا قاتلین میگردند و ذرهبینی به اندازه کره زمین در دست گرفتهاند تا موارد مشکوک را کشف کنند، پرده از خیانت و بیوفایی این و آن بردارند و به هر کسی که دستشان میرسد، تهمت بزنند. در نگاه آنها هر حرکت کوچکی مدرک خیانت است و دنیا پر از گرگهایی است که هر لحظه درصددند آنها را بدرند! در این افراد نشانی از بخشش و مهربانی وجود ندارد، دائم رفتار و گفتار دیگران را تعبیر سوء میکنند، به هیچ کس اعتماد ندارند، هر مطلب سادهای در نظر آنان یک توطئه بزرگ است، با همه درگیرند، صمیمیت و شادمانی را نمیشناسند، دوست و همراهی ندارند و خدا نکند صاحب پست و مقام هم بشوند. آن وقت است که روز زیردستان خود را سیاه میکنند. همواره دیواری از ترس بین این افراد و دیگران وجود دارد، هیچ کس را دوست ندارند و دیگران هم نمیتوانند آنها را تحمل کنند. به علت تهمت زدنهای ناروا به دیگران، پیوسته با همه درگیر میشوند.میگناir عاشق شکایت و کلانتری و دادگاه هستند و بیشتر عمرشان را در محاکم مختلف سپری میکنند. بیماری شک در میان زنان شایعتر است در هر حرف سادهای دنبال سرزنش و توهین میگردند، اشتباهات دیگران را هرگز فراموش نمیکنند، مسائلی را که میتوان به سادگی نادیده گرفت، بزرگ میکنند و دنبال تلافی کردن هستند. این افراد غالباً هنگامی برای درمان مراجعه میکنند که اضطراب و افسردگی آنها شدت پیدا کرده است و معمولاً هم به علت همان بیاعتمادی و شک، درمان را نصفه نیمه رها میکنند.
رواندرمانی راهحل غلبه بر شکاکی
اطرافیان بیمار از آنجا که کلافه و خسته میشوند، سعی میکنند داروهای آنها را به شکلی به خوردشان بدهند، اما این شیوه قابل ادامه نیست و در صورتی که بیمار متوجه شود، شک و بیاعتمادی او بیشتر میشود. یگانه راه درمان شک و سوءظن، درمان تخصصی رواندرمانی است تا ریشههای بدبینی، احساس حقارت، احساس ناامنی و بیکفایتی بیمار شناسایی و با حوصله و در زمانی نسبتاً طولانی درمان شود. در این فرآیند ممکن است استفاده از دارو هم لازم باشد. از آنجا که افراد شکاک علاقهای به ارتباط با دیگران ندارند و در صورت ایجاد رابطه، شور و احساسی از خود نشان نمیدهند و بیشتر به دنبال تنهایی و گوشهنشینی هستند.. راهحلهای درمان بیاعتمادی شاید یکی از راههای اولیه برای شروع درمان، تشویق آنها بهنوشتن، موسیقی، نقاشی یا هر هنر دیگری باشد که در ابتدای امر نیازی به تماس مستقیم با دیگران ندارند. بیمار از این طریق میتواند احساسات، ترسها، نگرانیها و عقدههای خود را بیرون بریزد، بیآن که به کسی صدمه بزند. از سوی دیگر این نوع رواندرمانی فردی معمولاً یگانه روشی است که این نوع بیماران میتوانند تحمل کنند. هنر قادر است احساسات بیمار را برانگیزد و بهتدریج در او شور و شوق پدید بیاورد. مرحله دوم شناخت اعضای خانواده بیمار از مشکل اوست که موجب میشود بهتر بتوانند او را تحمل کنند. توقع تحمل چنین بیماری آزاردهندهای از سوی دیگرانی که خبر از وضع بیمار ندارند، توقع بیجایی است، اما اگر اعضای خانواده به درستی توجیه شوند و در جریان این بیماری و عواقب شوم آن قرار بگیرند و حقیقتاً باور کنند که فرد شکاک و بیاعتماد به دیگران، بیمار است، به طور قطع بهتر میتوانند به او کمک کنند.
پس از آن که بیمار بهتدریج ارتباط با خود و جهان پیرامون خود را درک کرد و به مرحلهای رسید که میشود او را کم و بیش تحمل کرد، حالا میتوان با حوصله و کمکم مهارتهای اجتماعی از قبیل ارتباط سالم با دیگران را شروع کرد.
انسان شکاک در جامعه جایی ندارد و محکوم به تنهایی ابدی است. شک نوعی اختلال وسواسی است که گاه فرد را گرفتار رفتارهای غیرعادی و جنونآمیز میکند. فرد شکاک همواره خود را در معرض خطر میبیند و حالت فرد تحت تعقیب را دارد و عاشق تعبیر «همه از پشت خنجر میزنند» است! معاشرت با فرد شکاک و بیاعتماد، حقیقتاً غیرقابل تحمل و آزاردهنده است، زیرا این افراد بیعاطفهاند و نمیتوانند با دیگران رابطه عاطفی پایداری را برقرار کنند. این اختلال گاه شدت مییابد و شخص، کجخیال و بدبین و به اصطلاح پارانوئید میشود. این افراد دائم مانند خانم مارپل دنبال قاتل یا قاتلین میگردند و ذرهبینی به اندازه کره زمین در دست گرفتهاند تا موارد مشکوک را کشف کنند، پرده از خیانت و بیوفایی این و آن بردارند و به هر کسی که دستشان میرسد، تهمت بزنند. در نگاه آنها هر حرکت کوچکی مدرک خیانت است و دنیا پر از گرگهایی است که هر لحظه درصددند آنها را بدرند! در این افراد نشانی از بخشش و مهربانی وجود ندارد، دائم رفتار و گفتار دیگران را تعبیر سوء میکنند، به هیچ کس اعتماد ندارند، هر مطلب سادهای در نظر آنان یک توطئه بزرگ است، با همه درگیرند، صمیمیت و شادمانی را نمیشناسند، دوست و همراهی ندارند و خدا نکند صاحب پست و مقام هم بشوند. آن وقت است که روز زیردستان خود را سیاه میکنند. همواره دیواری از ترس بین این افراد و دیگران وجود دارد، هیچ کس را دوست ندارند و دیگران هم نمیتوانند آنها را تحمل کنند. به علت تهمت زدنهای ناروا به دیگران، پیوسته با همه درگیر میشوند.میگناir عاشق شکایت و کلانتری و دادگاه هستند و بیشتر عمرشان را در محاکم مختلف سپری میکنند. بیماری شک در میان زنان شایعتر است در هر حرف سادهای دنبال سرزنش و توهین میگردند، اشتباهات دیگران را هرگز فراموش نمیکنند، مسائلی را که میتوان به سادگی نادیده گرفت، بزرگ میکنند و دنبال تلافی کردن هستند. این افراد غالباً هنگامی برای درمان مراجعه میکنند که اضطراب و افسردگی آنها شدت پیدا کرده است و معمولاً هم به علت همان بیاعتمادی و شک، درمان را نصفه نیمه رها میکنند.
رواندرمانی راهحل غلبه بر شکاکی
اطرافیان بیمار از آنجا که کلافه و خسته میشوند، سعی میکنند داروهای آنها را به شکلی به خوردشان بدهند، اما این شیوه قابل ادامه نیست و در صورتی که بیمار متوجه شود، شک و بیاعتمادی او بیشتر میشود. یگانه راه درمان شک و سوءظن، درمان تخصصی رواندرمانی است تا ریشههای بدبینی، احساس حقارت، احساس ناامنی و بیکفایتی بیمار شناسایی و با حوصله و در زمانی نسبتاً طولانی درمان شود. در این فرآیند ممکن است استفاده از دارو هم لازم باشد. از آنجا که افراد شکاک علاقهای به ارتباط با دیگران ندارند و در صورت ایجاد رابطه، شور و احساسی از خود نشان نمیدهند و بیشتر به دنبال تنهایی و گوشهنشینی هستند.. راهحلهای درمان بیاعتمادی شاید یکی از راههای اولیه برای شروع درمان، تشویق آنها بهنوشتن، موسیقی، نقاشی یا هر هنر دیگری باشد که در ابتدای امر نیازی به تماس مستقیم با دیگران ندارند. بیمار از این طریق میتواند احساسات، ترسها، نگرانیها و عقدههای خود را بیرون بریزد، بیآن که به کسی صدمه بزند. از سوی دیگر این نوع رواندرمانی فردی معمولاً یگانه روشی است که این نوع بیماران میتوانند تحمل کنند. هنر قادر است احساسات بیمار را برانگیزد و بهتدریج در او شور و شوق پدید بیاورد. مرحله دوم شناخت اعضای خانواده بیمار از مشکل اوست که موجب میشود بهتر بتوانند او را تحمل کنند. توقع تحمل چنین بیماری آزاردهندهای از سوی دیگرانی که خبر از وضع بیمار ندارند، توقع بیجایی است، اما اگر اعضای خانواده به درستی توجیه شوند و در جریان این بیماری و عواقب شوم آن قرار بگیرند و حقیقتاً باور کنند که فرد شکاک و بیاعتماد به دیگران، بیمار است، به طور قطع بهتر میتوانند به او کمک کنند.
پس از آن که بیمار بهتدریج ارتباط با خود و جهان پیرامون خود را درک کرد و به مرحلهای رسید که میشود او را کم و بیش تحمل کرد، حالا میتوان با حوصله و کمکم مهارتهای اجتماعی از قبیل ارتباط سالم با دیگران را شروع کرد.