s.rozekabood
08-20-2013, 09:30 PM
اختلالات خوردن، دستهای از اختلالات روانشناختی است که در آنها به نوعی مساله خوردن مطرح میشود؛ زیادخوردن، کمخوردن، کنترلنکردن و.... اما در اصل مشکل اصلی خوردن نیست که در این نوشته به چند مورد پرداخته میشود.
بیاشتهایی عصبی
برخلاف نام این اختلال، مشکل واقعی مبتلایان به آن بیاشتهایی نیست، بلکه آنها بشدت از افزایش وزن یا چاق شدن میترسند. تصویری که این افراد از شکل و اندازه بدن خود دارند بسیار غیرواقعی است. به عنوان مثال با وجود لاغری شدید، همواره ترس زیادی از افزایش وزن یا چاق شدن دارند. ممکن است برای اندازهگیری وزن بدنشان از فنون مختلفی از جمله وزن کردن مکرر خود، اندازهگیری وسواسی اندامها و استفاده مستمر از آینه برای بازبینی قسمتهایی که چاق تصور میشود، استفاده کنند. از دست دادن تدریجی وزن در زنان مبتلا به این اختلال باعث توقف قاعدگی آنها میشود که در صورت رخ ندادن حداقل سه دوره قاعدگی، این اختلال تشخیص داده میشود. درباره مردان، کاهش میل جنسی و سطح تستوسترون جایگزین این ملاک در زنان است. بسیاری از بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی با این که ممکن است بشدت لاغر و ضعیف شوند، انکار میکنند در رابطه با وزن خود مشکل دارند. در واقع به وزن کم خود افتخار میکنند. برای مخفیکردن لاغری خود دست به هر کاری میزنند؛ لباس گشاد میپوشند یا گاهی با حمل کردن اجسام بزرگ قصد دارند خود را سنگینتر از آنچه هستند نشان دهند، یا اگر قرار باشد در محیطی مانند بیمارستان وزن شوند، امکان دارد مقدار زیادی آب بنوشند تا به صورت موقت وزن خود را بالا ببرند.
دو نوع بیاشتهایی عصبی وجود دارد: نوع محدودکننده و نوع پرخوری/ تخلیهکننده.
تفاوت اصلی بین این دو نوع مربوط به تفاوت در شگردهایی است که بیماران برای کاهش وزن خود از آنها استفاده میکنند. در نوع محدودکننده، برای کمکردن مقدار غذایی که خورده میشود، تلاش زیادی صورت میگیرد و مصرف کالریها به دقت کنترل میشود یا با اعمال فعالیتهای ورزشی شدید خود را لاغر نگه میدارند. مبتلایان به این نوع بیاشتهایی عصبی اغلب سعی میکنند از خوردن در حضور دیگران خودداری کنند. وقتی آنها پشت میز غذاخوری هستند، بیش از حد آهسته میخورند، غذای خود را به قطعههای بسیار کوچک تقسیم میکنند و مخفیانه غذا را دور میریزند.
در نوع پرخوری/ تخلیهکننده، بیمار ابتدا پرخوری میکند (یعنی بدون کنترل از غذایی بیش از آنچه افراد در زمان یکسان و تحت شرایط یکسان میخورند، استفاده میکند. برای مثال امکان دارد فرد چند عدد بستنی، یک پاکت شیرینی خشک و کیک شکلاتی کاملی را در یک وعده پرخوری، بخورد). سپس برای از بین بردن کالریهای مصرف شده به رفتارهای نامناسبی دست میزند (برای مثال خود را وادار به استفراغ میکند یا از داروهای ملین یا مدر استفاده میکند). البته بسیاری از افراد طی دوره بیماری خود هر دو روش شرح داده شده را تجربه میکنند. پرخوری عصبی
این اختلال با پرخوری و انجام اقداماتی مانند استفراغ عمدی و تمرینهای ورزشی شدید و افراطی برای جلوگیری از افزایش وزن مشخص میشود. این اختلال، شباهت زیادی با نوع پرخوری/ تخلیهکننده بیاشتهایی عصبی دارد، اما آنچه نشانه تشخیص و متمایزکردن این دو اختلال از یکدیگر است، وزن فرد است. فرد مبتلا به بیاشتهایی عصبی بشدت لاغر است، در صورتی که درباره فرد مبتلا به پرخوری صدق نمیکند. با این که هر دو گروه افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی، ترس شدیدی از چاقشدن دارند، برخلاف بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی، بیماران مبتلا به پرخوری عصبی معمولا وزن طبیعی دارند یا گاهی اندکی اضافه وزن خواهند داشت. پرخوری عصبی معمولا با ایجاد رژیم غذایی که انگیزه آن میل به ترکهای بودن است، آغاز میشود. فرد در مراحل اولیه، غذاهای کم کالری میخورد، اما به مرور زمان، محدودکردن رژیم غذایی بتدریج از بین میرود و فرد خوردن غذاهای ممنوعشده را آغاز میکند. این غذاها معمولا غذاهای سبک و دسرهایی مانند چیپس سیبزمینی، پیتزا، کیک، بستنی و شکلات را شامل میشود. کسی که به پرخوری عصبی مبتلاست، ممکن است در یک روز تا 4800 کالری مصرف کند! فرد بعد از پرخوری، برای این که شکست خویشتنداری خود را مدیریت کند، استفراغکردن، روزهگرفتن، ورزشکردن افراطی یا سوءاستفاده از ملینها را آغاز میکند. پرخوری عصبی برای خیلی از بیماران به علت پرداخت صورتحسابهای سنگین برای غذا، ایجاد مشکلات اقتصادی را نیز به همراه دارد. بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی معمولا جدیبودن مشکل خود را انکار میکنند، در مقابل، تنها چیزی که در ذهن بیمار مبتلا به پرخوری عصبی وجود ندارد آسودگی خیال است. آنها به دلیل نداشتن کنترل بر رفتار پرخوری خود، احساس شرم، گناه، خودکمبینی و تلاش برای پنهانکاری دارند. این اختلال نیز شامل دو نوع تخلیهکننده و غیرتخلیهکننده است. در نوع تخلیهکننده، فرد از روشهایی مانند استفراغکردن و استفاده از ملینها برای جلوگیری از افزایش وزن و خنثیکردن اثر پرخوری استفاده میکند، اما در نوع غیرتخلیهکننده، امکان دارد فرد روزه بگیرد یا ورزش کند، اما استفراغ نمیکند و از ملینها و مدرها استفاده نمیکند. سن شروع، میزان شیوع
بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی، معمولا پیش از نوجوانی روی نمیدهد. با این حال در برخی موارد اختلالات خوردن، بخصوص بیاشتهایی عصبی را حتی در کودکان هفت ساله نیز شناسایی کردهاند. بیاشتهایی عصبی به احتمال زیاد در پانزده تا نوزده سالگی ایجاد میشود، پرخوری عصبی اغلب اواخر نوجوانی یا اوایل بزرگسالی شروع میشود. برخلاف این تصور اشتباه که اختلالات خوردن، مختص سنین جوانی است، این اختلالات حتی در سنین سالخوردگی نیز مشاهده شده است. میزان شیوع بیاشتهایی عصبی در میان زنان تقریبا 5/0 درصد است و در مردان تقریباً یک دهم زنان است. بروز بیاشتهایی عصبی ظاهرا در دهههای اخیر افزایش یافته است. شیوع پرخوری عصبی در میان زنان تقریبا یک تا 3 درصد است و در مردان تقریبا یک دهم زنان است. در واقع میزان شیوع این اختلالها بسیار کم است. همانگونه که از آمارها پیداست، با این که اختلالهای خوردن در مردان نیز روی میدهد، در زنان بسیار شایعتر است. به طوری که اشاره شد، در ازای هر مرد مبتلا به اختلال خوردن، ده زن به آن مبتلا هستند. آسیبهای جسمانی و روانی مبتلایان
در افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی، موی سر و همچنین ناخنها، نازک و شکننده و پوست بسیار خشک میشود و موهای کرک مانند روی صورت، گردن، بازوها، پشت و پاها شروع به رشد کردن میکند. پوست خیلی از بیماران، مخصوصا روی کف دست آنها، به زردی متمایل میشود. با سرما مشکل دارند و دستها و پاهای آنها اغلب سرد و کبود است. پوکی استخوان در بیماران مبتلا به بیاشتهایی روانی بسیار شایع است. به همین دلیل، بیماران مدام دچار شکستگی و بدشکلی استخوان میشوند. به علت فشار خون پایین، احساس خستگی، ضعف و سرگیجه دارند. کمبود ویتامین نیز ممکن است وجود داشته باشد. حتی ممکن است افراد مبتلا به این اختلال از بینظمیهای قلبی بمیرند. سایر آسیبهای روانی که ممکن است با این اختلال مشاهده شوند: افسردگی و همچنین وسواس فکری ـ عملی از مشکلات شایع افرادی است که به اختلال بیاشتهایی و پرخوری عصبی دچار هستند. ترس از موقعیتهای اجتماعی (برای مثال خوردن در جمع) نیز در این افراد وجود دارد. همچنین در افراد مبتلا به اختلال پرخوری عصبی و نوع پرخوری/ تخلیهکننده اختلال بیاشتهایی عصبی، سوءمصرف مواد و الکل مشاهده شده است. در ضمن برخی از افراد مبتلا به این اختلالات دارای سابقه اقدام به خودکشی و مشکلات شخصیتی عمیق (مانند شخصیت دوریجو یا مردمگریز و کمالگرا) هستند. علت چیست؟
1 ـ وراثت و عوامل زیستی: گرایش مبتلا شدن به اختلال خوردن در خانوادههای این افراد جریان دارد. خویشاوندان تنی افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی یا پرخوری عصبی، خودشان به میزان بالایی دچار این اختلال هستند. همچنین وجود بینظمی در نوعی انتقالدهنده عصبی به نام سروتونین که اشتها و رفتار تغذیه را تنظیم میکند، در بروز این اختلال نقش دارد. 2ـ تأثیرات همسالان و رسانههای گروهی: تحقیقات نشان میدهد فشارهای اجتماعی و معیارهایی که برای لاغری از طرف جامعه، گروه همسالان و همچنین رسانههای گروهی بر افراد اعمال میشود، نقش مهمی در بروز این اختلال دارد. 3ـ خانواده: انعطافناپذیری، محافظت بیش از حد والدین، کمالگرایی، کنترل افراطی و اختلاف زناشویی بین والدین، نمونههایی از رفتارهای نابهنجار رایج در خانوادههای افراد مبتلا به این مشکلات است. به علاوه، بسیاری از والدین بیماران مبتلا به اختلالهای خوردن در رابطه با رژیم گرفتن، تأکید بیش از اندازه بر لاغری و ظاهر جسمانی خوب دارند. 4 ـ عوامل فردی: به همان میزان که فرد لاغر بودن را معیار جذاب، محبوب و شاد بودن بداند، احساس بسیار بدی از اضافه وزن خود دارد و در نتیجه سعی در کاهش وزن خواهد کرد. یکی دیگر از عوامل فردی دخیل در اختلال خوردن، نارضایتی از بدن است. به زبان سادهتر، اگر آن طور که به نظر میرسیم را دوست نداشته باشیم، در این صورت احساس بدی درباره خودمان خواهیم داشت و سعی میکنیم وزن خود را پایین بیاوریم تا بهتر به نظر برسیم. از نظر تئوریهای عمیق روانشناختی، این نارضایتی از خود (که معمولا فقط هم درباره وزن نیست و این افراد در سایر بخشهای خود نیز احساس نارضایتی دارند)، نشانه احساس یک خلأ درونی توسط آنهاست که به نوعی فرد، به واسطه خوردن یا اشتغال ذهنی با خوردن و مقاومت در برابر خوردن، سعی در پر کردن آن خلأ دارد. کمالگرایی (نیاز به این که اوضاع بیعیب و نقص باشد) عامل خطر مهم دیگری در بروز این اختلال است و افراد کمالگرا، معیارهای سرسختانه و دقیقی برای لاغری خود دارند که باید براساس آن عمل کنند. درمان
در کنار منشأ زیستی و ژنتیکی به نظر میرسد مسأله اصلی درباره مشکلات خوردن، احتمالا موضوعات زیربناییتری مثل نارضایتی از خود است که باید به بررسی علل و منشأ آن پرداخت. مشکل در ارتباط با افراد مهم زندگی، انتظارات کمالگرایانه آنها و حالا خود فرد و بسیاری فرضیههای دیگر ازجمله این احتمالات هستند. درمان اختلالهای خوردن در موارد شدید بسیار دشوار است و میزان بازگشت علائم بیماری بالاست، اما در دوره بسیار طولانی، بهبودی امکانپذیر است. با توجه به آنچه گفته شد، طیفی از روشهای درمانی برحسب سببشناسی برای این بیماران به کار میرود که عبارتند از: دارو درمانی: معمولا برخی داروها ازجمله داروهای ضدافسردگی در درمان بیماران مبتلا به اختلالات خوردن مفید تشخیص داده شده است. به نظر میرسد داروهای ضدافسردگی، خلق بیماران را بهبود میبخشد، حساسیت آنها را به شکل و وزن بدن کاهش میدهد و موجب تعدیل مشکلات خوردن خواهد شد.
درمانشناختی ـ رفتاری: در این درمان بیشتر روی عقاید غیرواقعی و تحریفشدهای که در ذهن بیمار نقش بسته است تمرکز میشود. این عقاید بیشتر حول محور وزن، غذا و همچنین خود فرد میگردد (عقاید نادرستی از قبیل این که در صورتی که لاغر نشوم، افراد مرا طرد خواهند کرد). خانواده درمانی: درباره نوجوانان مبتلا به بیاشتهایی عصبی، اکنون خانوادهدرمانی، به میزان بسیاری مورد استفاده قرار میگیرد. در خانوادهدرمانی، درمانگر با والدین کار میکند تا آنها کمک کنند بیمار دوباره خوردن را آغاز کند. درمانگر وعدههای غذای خانواده را مشاهده و والدین را ترغیب میکند درباره خوردن فرزندشان به صورت یک تیم عمل کنند. بعد از این که بیمار افزایش وزن را آغاز کرد، به سایر مسائل و مشکلات خانواده پرداخته میشود و در نهایت درمانگر به بیمار کمک میکند روابط مستقلتر و سالمتری را با پدر و مادرش برقرار کند. چند نکته راهنما
برخی نکاتی که اجرای آنها توسط خود فرد و خانواده در پیشگیری و درمان اختلال خوردن در کودکان مؤثر تشخیص داده شده است، عبارتند از:
ـ فرزندتان را به خاطر آنچه هست بپذیرید و تحسین و تأیید کنید. ـ ملاک شما برای تحسین فرزندتان همه نقاط قوت شخصیتش باشد، نه فقط تأکید بر ظاهر و زیبایی او. ـ غذا خوردن مناسب را تشویق کنید، نه رژیم گرفتن را. ـ ظاهر و اندازه بدن فرزندتان را با دیگر همسالانش مقایسه نکنید.
ـ نقایص ظاهری فرزندتان را به سخره نگیرید و در او احساس شرم و گناه ایجاد نکنید. ـ بیش از حد حمایتگر و سختگیر نباشید و اجازه دهید حس استقلال و تصمیمگیری در فرزندتان رشد کند. ـ فرزندتان را به خاطر رفتارهای نامناسب غذا خوردنش سرزنش نکنید و به تهدید و تنبیه متوسل نشوید. به جای آن سعی کنید نگرانیهای خود را به او ابراز کنید (مثلا به جای ضمیر تو از ضمیر من استفاده کنید، برای مثال به جای این که به او بگویید: «تو خیلی بدغذا هستی»، بگویید: «من از این که به مقدار کافی غذا نمیخوری نگران سلامتات هستم.») ـ کمی دقت نشان میدهد مشکلات خوردن با استرسها و مسائل روانشناختی ارتباط تنگاتنگی دارد. کنترل و پرداختن به آنها باید در خط اصلی درمان قرار گیرد.
بیاشتهایی عصبی
برخلاف نام این اختلال، مشکل واقعی مبتلایان به آن بیاشتهایی نیست، بلکه آنها بشدت از افزایش وزن یا چاق شدن میترسند. تصویری که این افراد از شکل و اندازه بدن خود دارند بسیار غیرواقعی است. به عنوان مثال با وجود لاغری شدید، همواره ترس زیادی از افزایش وزن یا چاق شدن دارند. ممکن است برای اندازهگیری وزن بدنشان از فنون مختلفی از جمله وزن کردن مکرر خود، اندازهگیری وسواسی اندامها و استفاده مستمر از آینه برای بازبینی قسمتهایی که چاق تصور میشود، استفاده کنند. از دست دادن تدریجی وزن در زنان مبتلا به این اختلال باعث توقف قاعدگی آنها میشود که در صورت رخ ندادن حداقل سه دوره قاعدگی، این اختلال تشخیص داده میشود. درباره مردان، کاهش میل جنسی و سطح تستوسترون جایگزین این ملاک در زنان است. بسیاری از بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی با این که ممکن است بشدت لاغر و ضعیف شوند، انکار میکنند در رابطه با وزن خود مشکل دارند. در واقع به وزن کم خود افتخار میکنند. برای مخفیکردن لاغری خود دست به هر کاری میزنند؛ لباس گشاد میپوشند یا گاهی با حمل کردن اجسام بزرگ قصد دارند خود را سنگینتر از آنچه هستند نشان دهند، یا اگر قرار باشد در محیطی مانند بیمارستان وزن شوند، امکان دارد مقدار زیادی آب بنوشند تا به صورت موقت وزن خود را بالا ببرند.
دو نوع بیاشتهایی عصبی وجود دارد: نوع محدودکننده و نوع پرخوری/ تخلیهکننده.
تفاوت اصلی بین این دو نوع مربوط به تفاوت در شگردهایی است که بیماران برای کاهش وزن خود از آنها استفاده میکنند. در نوع محدودکننده، برای کمکردن مقدار غذایی که خورده میشود، تلاش زیادی صورت میگیرد و مصرف کالریها به دقت کنترل میشود یا با اعمال فعالیتهای ورزشی شدید خود را لاغر نگه میدارند. مبتلایان به این نوع بیاشتهایی عصبی اغلب سعی میکنند از خوردن در حضور دیگران خودداری کنند. وقتی آنها پشت میز غذاخوری هستند، بیش از حد آهسته میخورند، غذای خود را به قطعههای بسیار کوچک تقسیم میکنند و مخفیانه غذا را دور میریزند.
در نوع پرخوری/ تخلیهکننده، بیمار ابتدا پرخوری میکند (یعنی بدون کنترل از غذایی بیش از آنچه افراد در زمان یکسان و تحت شرایط یکسان میخورند، استفاده میکند. برای مثال امکان دارد فرد چند عدد بستنی، یک پاکت شیرینی خشک و کیک شکلاتی کاملی را در یک وعده پرخوری، بخورد). سپس برای از بین بردن کالریهای مصرف شده به رفتارهای نامناسبی دست میزند (برای مثال خود را وادار به استفراغ میکند یا از داروهای ملین یا مدر استفاده میکند). البته بسیاری از افراد طی دوره بیماری خود هر دو روش شرح داده شده را تجربه میکنند. پرخوری عصبی
این اختلال با پرخوری و انجام اقداماتی مانند استفراغ عمدی و تمرینهای ورزشی شدید و افراطی برای جلوگیری از افزایش وزن مشخص میشود. این اختلال، شباهت زیادی با نوع پرخوری/ تخلیهکننده بیاشتهایی عصبی دارد، اما آنچه نشانه تشخیص و متمایزکردن این دو اختلال از یکدیگر است، وزن فرد است. فرد مبتلا به بیاشتهایی عصبی بشدت لاغر است، در صورتی که درباره فرد مبتلا به پرخوری صدق نمیکند. با این که هر دو گروه افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی، ترس شدیدی از چاقشدن دارند، برخلاف بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی، بیماران مبتلا به پرخوری عصبی معمولا وزن طبیعی دارند یا گاهی اندکی اضافه وزن خواهند داشت. پرخوری عصبی معمولا با ایجاد رژیم غذایی که انگیزه آن میل به ترکهای بودن است، آغاز میشود. فرد در مراحل اولیه، غذاهای کم کالری میخورد، اما به مرور زمان، محدودکردن رژیم غذایی بتدریج از بین میرود و فرد خوردن غذاهای ممنوعشده را آغاز میکند. این غذاها معمولا غذاهای سبک و دسرهایی مانند چیپس سیبزمینی، پیتزا، کیک، بستنی و شکلات را شامل میشود. کسی که به پرخوری عصبی مبتلاست، ممکن است در یک روز تا 4800 کالری مصرف کند! فرد بعد از پرخوری، برای این که شکست خویشتنداری خود را مدیریت کند، استفراغکردن، روزهگرفتن، ورزشکردن افراطی یا سوءاستفاده از ملینها را آغاز میکند. پرخوری عصبی برای خیلی از بیماران به علت پرداخت صورتحسابهای سنگین برای غذا، ایجاد مشکلات اقتصادی را نیز به همراه دارد. بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی معمولا جدیبودن مشکل خود را انکار میکنند، در مقابل، تنها چیزی که در ذهن بیمار مبتلا به پرخوری عصبی وجود ندارد آسودگی خیال است. آنها به دلیل نداشتن کنترل بر رفتار پرخوری خود، احساس شرم، گناه، خودکمبینی و تلاش برای پنهانکاری دارند. این اختلال نیز شامل دو نوع تخلیهکننده و غیرتخلیهکننده است. در نوع تخلیهکننده، فرد از روشهایی مانند استفراغکردن و استفاده از ملینها برای جلوگیری از افزایش وزن و خنثیکردن اثر پرخوری استفاده میکند، اما در نوع غیرتخلیهکننده، امکان دارد فرد روزه بگیرد یا ورزش کند، اما استفراغ نمیکند و از ملینها و مدرها استفاده نمیکند. سن شروع، میزان شیوع
بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی، معمولا پیش از نوجوانی روی نمیدهد. با این حال در برخی موارد اختلالات خوردن، بخصوص بیاشتهایی عصبی را حتی در کودکان هفت ساله نیز شناسایی کردهاند. بیاشتهایی عصبی به احتمال زیاد در پانزده تا نوزده سالگی ایجاد میشود، پرخوری عصبی اغلب اواخر نوجوانی یا اوایل بزرگسالی شروع میشود. برخلاف این تصور اشتباه که اختلالات خوردن، مختص سنین جوانی است، این اختلالات حتی در سنین سالخوردگی نیز مشاهده شده است. میزان شیوع بیاشتهایی عصبی در میان زنان تقریبا 5/0 درصد است و در مردان تقریباً یک دهم زنان است. بروز بیاشتهایی عصبی ظاهرا در دهههای اخیر افزایش یافته است. شیوع پرخوری عصبی در میان زنان تقریبا یک تا 3 درصد است و در مردان تقریبا یک دهم زنان است. در واقع میزان شیوع این اختلالها بسیار کم است. همانگونه که از آمارها پیداست، با این که اختلالهای خوردن در مردان نیز روی میدهد، در زنان بسیار شایعتر است. به طوری که اشاره شد، در ازای هر مرد مبتلا به اختلال خوردن، ده زن به آن مبتلا هستند. آسیبهای جسمانی و روانی مبتلایان
در افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی، موی سر و همچنین ناخنها، نازک و شکننده و پوست بسیار خشک میشود و موهای کرک مانند روی صورت، گردن، بازوها، پشت و پاها شروع به رشد کردن میکند. پوست خیلی از بیماران، مخصوصا روی کف دست آنها، به زردی متمایل میشود. با سرما مشکل دارند و دستها و پاهای آنها اغلب سرد و کبود است. پوکی استخوان در بیماران مبتلا به بیاشتهایی روانی بسیار شایع است. به همین دلیل، بیماران مدام دچار شکستگی و بدشکلی استخوان میشوند. به علت فشار خون پایین، احساس خستگی، ضعف و سرگیجه دارند. کمبود ویتامین نیز ممکن است وجود داشته باشد. حتی ممکن است افراد مبتلا به این اختلال از بینظمیهای قلبی بمیرند. سایر آسیبهای روانی که ممکن است با این اختلال مشاهده شوند: افسردگی و همچنین وسواس فکری ـ عملی از مشکلات شایع افرادی است که به اختلال بیاشتهایی و پرخوری عصبی دچار هستند. ترس از موقعیتهای اجتماعی (برای مثال خوردن در جمع) نیز در این افراد وجود دارد. همچنین در افراد مبتلا به اختلال پرخوری عصبی و نوع پرخوری/ تخلیهکننده اختلال بیاشتهایی عصبی، سوءمصرف مواد و الکل مشاهده شده است. در ضمن برخی از افراد مبتلا به این اختلالات دارای سابقه اقدام به خودکشی و مشکلات شخصیتی عمیق (مانند شخصیت دوریجو یا مردمگریز و کمالگرا) هستند. علت چیست؟
1 ـ وراثت و عوامل زیستی: گرایش مبتلا شدن به اختلال خوردن در خانوادههای این افراد جریان دارد. خویشاوندان تنی افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی یا پرخوری عصبی، خودشان به میزان بالایی دچار این اختلال هستند. همچنین وجود بینظمی در نوعی انتقالدهنده عصبی به نام سروتونین که اشتها و رفتار تغذیه را تنظیم میکند، در بروز این اختلال نقش دارد. 2ـ تأثیرات همسالان و رسانههای گروهی: تحقیقات نشان میدهد فشارهای اجتماعی و معیارهایی که برای لاغری از طرف جامعه، گروه همسالان و همچنین رسانههای گروهی بر افراد اعمال میشود، نقش مهمی در بروز این اختلال دارد. 3ـ خانواده: انعطافناپذیری، محافظت بیش از حد والدین، کمالگرایی، کنترل افراطی و اختلاف زناشویی بین والدین، نمونههایی از رفتارهای نابهنجار رایج در خانوادههای افراد مبتلا به این مشکلات است. به علاوه، بسیاری از والدین بیماران مبتلا به اختلالهای خوردن در رابطه با رژیم گرفتن، تأکید بیش از اندازه بر لاغری و ظاهر جسمانی خوب دارند. 4 ـ عوامل فردی: به همان میزان که فرد لاغر بودن را معیار جذاب، محبوب و شاد بودن بداند، احساس بسیار بدی از اضافه وزن خود دارد و در نتیجه سعی در کاهش وزن خواهد کرد. یکی دیگر از عوامل فردی دخیل در اختلال خوردن، نارضایتی از بدن است. به زبان سادهتر، اگر آن طور که به نظر میرسیم را دوست نداشته باشیم، در این صورت احساس بدی درباره خودمان خواهیم داشت و سعی میکنیم وزن خود را پایین بیاوریم تا بهتر به نظر برسیم. از نظر تئوریهای عمیق روانشناختی، این نارضایتی از خود (که معمولا فقط هم درباره وزن نیست و این افراد در سایر بخشهای خود نیز احساس نارضایتی دارند)، نشانه احساس یک خلأ درونی توسط آنهاست که به نوعی فرد، به واسطه خوردن یا اشتغال ذهنی با خوردن و مقاومت در برابر خوردن، سعی در پر کردن آن خلأ دارد. کمالگرایی (نیاز به این که اوضاع بیعیب و نقص باشد) عامل خطر مهم دیگری در بروز این اختلال است و افراد کمالگرا، معیارهای سرسختانه و دقیقی برای لاغری خود دارند که باید براساس آن عمل کنند. درمان
در کنار منشأ زیستی و ژنتیکی به نظر میرسد مسأله اصلی درباره مشکلات خوردن، احتمالا موضوعات زیربناییتری مثل نارضایتی از خود است که باید به بررسی علل و منشأ آن پرداخت. مشکل در ارتباط با افراد مهم زندگی، انتظارات کمالگرایانه آنها و حالا خود فرد و بسیاری فرضیههای دیگر ازجمله این احتمالات هستند. درمان اختلالهای خوردن در موارد شدید بسیار دشوار است و میزان بازگشت علائم بیماری بالاست، اما در دوره بسیار طولانی، بهبودی امکانپذیر است. با توجه به آنچه گفته شد، طیفی از روشهای درمانی برحسب سببشناسی برای این بیماران به کار میرود که عبارتند از: دارو درمانی: معمولا برخی داروها ازجمله داروهای ضدافسردگی در درمان بیماران مبتلا به اختلالات خوردن مفید تشخیص داده شده است. به نظر میرسد داروهای ضدافسردگی، خلق بیماران را بهبود میبخشد، حساسیت آنها را به شکل و وزن بدن کاهش میدهد و موجب تعدیل مشکلات خوردن خواهد شد.
درمانشناختی ـ رفتاری: در این درمان بیشتر روی عقاید غیرواقعی و تحریفشدهای که در ذهن بیمار نقش بسته است تمرکز میشود. این عقاید بیشتر حول محور وزن، غذا و همچنین خود فرد میگردد (عقاید نادرستی از قبیل این که در صورتی که لاغر نشوم، افراد مرا طرد خواهند کرد). خانواده درمانی: درباره نوجوانان مبتلا به بیاشتهایی عصبی، اکنون خانوادهدرمانی، به میزان بسیاری مورد استفاده قرار میگیرد. در خانوادهدرمانی، درمانگر با والدین کار میکند تا آنها کمک کنند بیمار دوباره خوردن را آغاز کند. درمانگر وعدههای غذای خانواده را مشاهده و والدین را ترغیب میکند درباره خوردن فرزندشان به صورت یک تیم عمل کنند. بعد از این که بیمار افزایش وزن را آغاز کرد، به سایر مسائل و مشکلات خانواده پرداخته میشود و در نهایت درمانگر به بیمار کمک میکند روابط مستقلتر و سالمتری را با پدر و مادرش برقرار کند. چند نکته راهنما
برخی نکاتی که اجرای آنها توسط خود فرد و خانواده در پیشگیری و درمان اختلال خوردن در کودکان مؤثر تشخیص داده شده است، عبارتند از:
ـ فرزندتان را به خاطر آنچه هست بپذیرید و تحسین و تأیید کنید. ـ ملاک شما برای تحسین فرزندتان همه نقاط قوت شخصیتش باشد، نه فقط تأکید بر ظاهر و زیبایی او. ـ غذا خوردن مناسب را تشویق کنید، نه رژیم گرفتن را. ـ ظاهر و اندازه بدن فرزندتان را با دیگر همسالانش مقایسه نکنید.
ـ نقایص ظاهری فرزندتان را به سخره نگیرید و در او احساس شرم و گناه ایجاد نکنید. ـ بیش از حد حمایتگر و سختگیر نباشید و اجازه دهید حس استقلال و تصمیمگیری در فرزندتان رشد کند. ـ فرزندتان را به خاطر رفتارهای نامناسب غذا خوردنش سرزنش نکنید و به تهدید و تنبیه متوسل نشوید. به جای آن سعی کنید نگرانیهای خود را به او ابراز کنید (مثلا به جای ضمیر تو از ضمیر من استفاده کنید، برای مثال به جای این که به او بگویید: «تو خیلی بدغذا هستی»، بگویید: «من از این که به مقدار کافی غذا نمیخوری نگران سلامتات هستم.») ـ کمی دقت نشان میدهد مشکلات خوردن با استرسها و مسائل روانشناختی ارتباط تنگاتنگی دارد. کنترل و پرداختن به آنها باید در خط اصلی درمان قرار گیرد.