PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ضرب المثل زندگی سگی



s.rozekabood
08-20-2013, 08:59 PM
زندگي توأم با رنج و درد و الم و فقر و مسكنت و تندگستي را در اصطلاح عامه زندگي سگي گويند كه از آن كاهش جان زايد و فرسايش تن.
بايد ديد منظور از زندگي سگي چيست و چه واقعه اي آن را بر سر زبانها انداخته است تا ريشه تاريخي آن به دست آيد. و گرنه هر كس اجمالاً مي داند سگ از آن موقع كه در استخدام بشر درآمده چه مي خورد و چگونه زندگي مي كند. سگ اين حيوان نجيب و وفادار اگر در عصر حاضر مي بينيم كه راحتي و آسودگي و آسايشي- البته در ميان ملل راقيه- دارد متأسفانه در ازمنه و اعصار گذشته زندگي راحتي نداشته و امروزه هم در غالب مناطق جهان حتي از آسايش نسبي هم برخوردار نيست زيرا خواه در استخدام بشر باشد و خواه به طور ولگردي زندگي كند شبها را به حكم غريزه و وظيفه بيدار است و با شنيدن كمترين صدا، سر از روي دستهايش برداشته به پاسداري مي پردازد، روزها را هم كه بايد در خواب و استراحت بگذراند به اين طرف و آن طرف روي مي آورد و دم مي جنباند تا تكه استخواني به دست آورده سد جوع كند. اگر سگ، اين حيوان قانع و بردبار بتواند اين زندگي روزمره و تهيه و تدارك چند تكه استخوان را هم به آسودگي و بدون دغدغه خاطر بگذراند باز هم حرفي نيست ولي از آنجا كه غالباً معروض حملات ناجوانمردانه مردم و سنگ پرانيهاي اطفال در كوي و برزن قرار مي گيرد لذا نه شبي خوش دارد و نه روزي آرام. طبيعي است كه اين حالت زندگي سگي چون مطبوع طبع آدمي نيست لذا از آن به زندگي رنج و درد و بدبختي و بيچارگي تعبير و تمثيل مي كنند. اما اكنون ببينيم چه شد و از چه تاريخي اين عبارت به صورت ضرب المثل درآمده در تعابير و تماثيل مجازي و استعاره اي مورد استفاده قرار گرفته است. محقق نكته باب معاصر آقاي دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي حكايت شيرين و طنزآميزي را نقل مي كند كه هر چند جنبه اساطيريش بر حقيقت وجودي آن مي چربد- كه قطعاً چنين است- علي اي حال مي تواند ريشه تاريخي ضرب المثل بالا را بدست دهد. محقق مزبور مي نويسد:
«معروف است كه در روز ازل خداوند براي بشر سي و پنج سال عمر تعيين كرده بود و براي ساير حيوانات هم عمري معين شده بود. آدميزاد كه به هيچ چيز قانع نيست پيش خدا شكايت برد كه: «خداوندا، اين سي و پنج سال كم است، مقداري بر آن بيفزا تا بتوانم عبادت ترا در آخر عمر به جا بياورم زيرا اين سي و پنج سال براي همان اعمال چنان كه افتد و داني! هم تكافو نمي كند.» چون عنوان عبادت پيش كشيد خداوند فرمود تا از عمر يكي از مخلوقات ديگر بردارند و بر عمر بشر بيفزايند.
«مأمور اجرا خر را از همه ساكت تر ديد، بيست سال از عمر او برداشت و بر عمر آدمي گذاشت. بنابراين عمر بشر از سي و پنج سال به پنجاه و پنج اضافه شد. اما متأسفانه چون از عمر خر بود اين بيست سال بعد از سي و پنج سال را آدميزاد ناچار شد مثل خر كار كند و جان بكند! باز محلي براي عبادت نماند، باز نزد خدا شكايت برد. خداوند فرمود دهسال ديگر از عمر مخلوقي ديگر بردارند و بر عمر آدميزاد بيفزايند.» «اين بار نوبت سگ بود، ده سال از عمر او برداشتند و بر عمر آدمي گذاشتند ولي متأسفانه باز هم به عبادت نرسيد زيرا اين ده سال بعد از پنجاه و پنج سالگي يك زندگي سگي بود.» آري، زندگي سگي با توصيفي كه شده بدترين زندگيها و همپايه مرگ است ولي چه مي شود كرد كه آدمي به جهت ترس از مرگ و به اميد زندگي بهتر كه شايد فرجي بعد از اين شدت باشد به آن ادامه مي دهد و به تكرار روز و شام مي پردازد.