PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ۩►۩◄۩ خورشید به خون طپیده{ویژه نامه ضربت خوردن و شهادت حضرت علی علیه السلام ۩►۩◄۩



R A H A
07-27-2013, 11:54 PM
http://www.worldup.ir/images/7trnwwo8bdid30hnhu3.png
http://www.worldup.ir/images/lcbauueh2cgg2w6mzd30.gif

۩►۩◄۩ خورشید به خون طپیده ۩►۩◄۩
ویژه نامه ضربت خوردن و شهادت مولای متقیان
امام غریب ،‌ حضرت علی علیه السلام

http://www.worldup.ir/images/lcbauueh2cgg2w6mzd30.gif

http://www.worldup.ir/images/sttvzz9ht0k8y4i3fof.gif

R A H A
07-27-2013, 11:56 PM
http://www.worldup.ir/images/iohw4whj4tsvrwgnciv.gif


قالَ علی بن ابی طالب علیه السلام:

أیُّهَا النّاسُ، إِیّاکُمْ وُحُبَّ الدُّنْیا، فَإِنَّها رَأْسُ کُلِّ خَطیئَة، وَبابُ کُلِّ بَلیَّة، وَداعى کُلِّ رَزِیَّة.

حضرت علی علیه السلام فرموده اند

فرمود: اى گروه مردم، نسبت به محبّت و علاقه به دنیا مواظب باشید، چون که علاقه
و محبّت به دنیااساس هر خطا و انحرافى است، و دروازه هر بلا و گرفتارى است،
و نزدیک کننده هر فتنه و آشوب; و نیز آورنده هر مصیبت و مشکلى است.

تحف العقول: ص 152، بحارالأنوار: ج 78، ص 54، ح 97.


http://www.worldup.ir/images/lb1cu320rkcb96nl3vw.gif

R A H A
07-27-2013, 11:57 PM
http://www.worldup.ir/images/knwyri6jv797anm2que.gif
امشب، تا سحر، ستاره می چینم.
از تمام بندهای «جوشنم»، تمنّا می بارد.

دروازه های اجابت، جرأت استغاثه ام را دو چندان می کند.
دریچه ای رو به ملکوت و «خدایی که در این نزدیکی است»

مُصحف تو را پیش رو می گشایم.
تو را به حق اسماء جلاله ات، تو را به حق کرامتی که
سابقه آن را بر روح و جانم نمایانده ای،

تو را به حق عنایتی که در سایه سار آن، سال هاست
ریزه خوار سفره نعمتت بوده ام،
بر من ببخش همه نافرمانی هایم را،

ای خوب بی همتا!زیر سایه کلماتت،
زیر سایه کتاب مقدّس نشسته ام؛
بِکَ یا اللّه بِکَ یا اللّه

تو را به نام تو می خوانم؛
«یا مَنْ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی»

از شعله های عذابت بیم دارم؛
«یا مَنْ اِلَیْهِ یَهرَبُ الْخائِفوُن»

بنده شرمسارت را بپذیر،
«یا مَنْ اِلَیْهِ یَفْزَعُ الْمُدینُون»

با تمام اشتیاقم به سویت آمده ام؛
سرمایه ام، محبّتی است که به عالم نمی دهم؛
«یا مَنْ بِه یَفْتَخِرُ المُحِبُّون»

شکوه های دلم را می دانی.
آب توبه، چشم هایم را صیقل می دهد؛
امشب، سرنوشت مرا در «ماورا» رقم می زنند

دستگیره های دعا، مرا به تو می رسانند؛
از خودم خالی می شوم.

تمام حرف هایم مسجّع شده اند؛
«اَلْغَوْث اَلْغَوْث خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَب»

آهنگ بغضم، سکوت شب را می شکند
همه پُل ها کوتاه شده اند.

آسمان، روی دست هایم، بذر امید می پاشد.
با دلم عهد کرده ام از نور آغاز شوم،
عهد کرده ام، عهد نشکنم

صدای بال فرشتگان، در تمام فضا منتشر می شود.
هوای این شب ها، عطر اجابت می دهد.

این شب های تا سحر روشن را
به هیچ شب و روز و ساعتی نمی دهم؛
«لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»

بر چشم هایم نور بصیرت ارزانی دار،
«یا أَبْصَرُ مِنْ کُلِّ بَصیرٍ»

می خواهم این ثانیه ها را به تمام زندگی ام پیوند زنم.
می خواهم این رکعت ها را به تمام نمازهایم سرایت دهم،

می خواهم بر تن تمام واژه هایم، «جوشنی» بپوشانم
از جنس نور و نیاز و اجابت.

یقین دارم که تو هیچ سر شکسته ای را
دل شکسته نخواهی کرد

عاطفه خرمی

http://www.worldup.ir/images/cxnprak04ssozkfdexmc.gif

R A H A
07-27-2013, 11:58 PM
http://www.worldup.ir/images/cxdl64ob3gq66prwatyz.gif
در سوگ خورشید کوفه

تمام شهر تو را مى شناخت.
مهتاب فقط به اميد ديدار تو برون مى آمد,
آفتاب از نگاه تو شرم داشت.

تمام اقاقيا آشنايت بودند,
آشناى تو و آشناى سجاده ى سرخت.

در آن شب تمام زيبارويان بهشت,
پيرامونت را احاطه كرده بودند
و سجاده ات بوى بهشت مى داد.

بويش تا اوج مى رفت
كه مرغان آسمان را مست مست كرد.

به خداى يگانه سوگند,
پاكتر از سجاده ات آفريده نشده و نخواهد شد.

سجاده ات تاريكى شب را به بازى گرفت
و نورى كه شب هنگام از آن ساتر بود
ظلمت شب را مى شكافت.
و راهى مى شد به سوى بارگاه مقدس او.

سجاده ات جام اشك يتيمان شده بود,
سرخى اش دل را آتش مى زد,
عشق از مستى سجاده ات رنگ مى باخت.

بعد تو نور نيست شد و ظلمات محض.
بعد تو كسى آيه بندگى را توان تفسير نداشت
و بعد تو همه هيچ شد.

اى كاش, اى كاش, زمان متوقف مى ماند
و شمشير زهرآگين مردى دوزخى فرقت را نمى شكافت.

اى كاش هيچ گاه سرخ نمى گشت. اى كاش!
اين آخرين حرف دلم نيست قلم است كه مى لنگد

و توان نوشتن از كف داده, ذهنم ياريم نمى كند
تا اينجا هم فقط خدا كمك كرده و تو.

بگذار آخرين جمله نوشته ام كه در واقع
اولين حرف سر لوحه ى قلبم است را بنگارم
و با نام زيبايت درخشانش كنم.

مولاى من! آقاى من!
حاضرم تمام عمرم را ببخشم
و هزار بار قطعه قطعه شوم
تا فقط بتوانم يك لحظه تو را در خواب ببينم

تا تاريكى شب هايم به نورت نورافشان شود
و وجودم به نوازش لطفت آرامش يابد



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/87562233093590642695.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/87562233093590642695.gif)

R A H A
07-27-2013, 11:59 PM
http://www.worldup.ir/images/56el6xip2uxmll6gbd4.gif
در سجده آنچه خواست علی مستجاب شد
محراب پر ز خون دل بوتراب شد

سیمرغ عشق، از قفس آزاد گشت باز
آری قسم به کعبه، علی(ع) کامیاب شد

لرزان اساس خلقت و سرگشته کائنات
جانها ز داغ او، همه در التهاب شد

پیچید در فضای جهان بانگ «قد قُتِل»
روح الامین به سوی زمین با شتاب شد

بر سر زدند جمله مَلَک‏های آسمان
گریان، که پایگاه هدایت خراب شد

گیسوی شب، سپید شد از داغ مرتضی
وقت سحر، که صورتش از خون خضاب شد

کشتند چونکه شیر خدا را به سجده‏گاه
دیگر برای کشتن حق فتح باب شد

جسمی به خاک رفت که جان‏ها فدای اوست
داغی به جای ماند، که دل‏ها کباب شد

R A H A
07-28-2013, 12:00 AM
http://www.worldup.ir/images/0eufetodfcxgwjfjj2f.gif

«آخرین سجده»


آسمان، غریب‏تر از همیشه، بغض‏هایت را گریه می‏کند.
سنگ‏فرش‏های کوفه، بیدارتر از همیشه، هم‏قدمت می‏شوند.

هوای غربت‏ آلوده شهر، تبدار توست.
دیوارهای کاه گلی، عاشقانه‏ تر از همیشه نگاهت می‏کنند.

نفس‏هایت غریب‏ تر شده است.
هوای سنگین شب را توان نفس کشیدن با تو نیست.
کوچه‏ های دلتنگ را امشب یارای همراهی کردن نیست.

دقیقه به دقیقه، دلتنگ‏تر می‏شوند و تنگ‏تر می‏خواهند در آغوشت بکشند
تا سر بر شانه ‏های بی‏ تحمل ترک‏برداشته شان بگذاری و آسوده بخوابی؛

هرچند سال‏هاست که خواب و آسوده خوابیدن را فراموش کرده ‏ای!
حتی سکوت هم امشب خواب را فراموش کرده.

ماه و ستاره‏ ها لبریز دلشوره ‏اند؛ همان‏هایی که گواه تواند.
چه شب‏های تلخی که با تو در گلوی چاه اشک ریخته ‏اند.

حتی کفش‏های کهنه‏ ات را امشب میل رفتن نیست.
احساس خستگی می‏کنند، نمی‏توانند سنگینی سنگ‏فرش‏های
نفرینی امشب را تحمل کنند.

شور برگشتن دارند؛ اما حیف، حیف که محال است.
برگشتن تو از نیمه‏ راه محال است.

برگشتن تو که اگر تمام عرب به تو پشت می‏کردند،
به دشمن پشت نمی‏کردی، محال است.

می‏روی؛ بی‏خیال اینکه فردا آب، بخواندت، آفتاب، جارت
بزند و غربت، ندیدنت را سوگواری می‏کند.

می‏روی که تنها عشق را ماندگار کنی.
می‏روی تا با دم مسیحائی ‏ات مرگ را زنده کنی.

شگفت می‏روی؛ مثل روزی که آمدی؛ روزی که دیوار کعبه
را شکافتی و امروز پیشانی ‏ات شکافته خواهد شد.

فرشته‏ ها نمازت را صف کشیده ‏اند و تو می‏روی، می‏روی
تا جبرئیل، نماز را با تو اقامه کند.

می‏روی چون خون.
می‏دانی فاطمه علیهاالسلام مهربانی بر دوش
پرنده ‏ها بهار را به پیشوازت آورده است.

پیامبران خدا ساعت‏هاست چشم‏ انتظار آمدنت، تمام ‏قد
ایستاده‏ اند دلشوره نرسیدنت را؛

ایستاده ‏اند تا با آخرین سجده، دلشوره‏هایشان را لبخند بزنی.

R A H A
07-28-2013, 12:01 AM
http://www.worldup.ir/images/tm5z9q17podjgd8jg.gif
«غربت سحر»


می‏دانم، در این سال‏ها وقتی اذان می‏گفتم
خانه ‏ای نمی‏ماند در کوفه، مگر آنکه صدای مرا می‏شنید.

حالا هم می‏خواهم اذان بگویم.
کوفیان، بشنوید؛ دیگر این صدا نخواهد پیچید در شهر سیاهتان.

گوش فرا دهید، ای شما که گوش‏هاتان همواره کر بوده است.
امشب علی می‏خواهد روایتگر خون خود باشد در محراب.

گوش فرا دهید کوفیان! این چه غوغایی است خدایا
که از در و دیوار مسجد بلند است؟
آسمان و زمین چرا التماسم می‏کنند؟

هرچه آماده ‏تر می‏شوم به تکبیرة الاحرام، چرا
صدای شیون‏شان بالاتر می‏رود؟... گریز از قضا ممکن نیست...

الله اکبر... و حالا سکوت نبض زمین و زمان.
نگاه در و دیوار، خیره به محراب است.

حالا رکوع و صدای آه جان‏سوز باد؛
اما نه، شور تضرع و زاری بالا گرفته است.
کائنات به هراس آمده ‏اند؛

چرا که گاه سجده نزدیک‏تر می‏شود.
پیشانی‏ ام بی‏قرار خاک است. باید رستگاری‏ام را جشن بگیرم؛

پیشانی‏ ام سیراب خون فرق سرم می‏شود.
خاک و خون به هم آمیختند در محراب نمازم.

خاک برمی‏گیرم و به زخم سرم می‏ریزم که تو ای صاحب
محراب، از خاک خلق کرده‏ای، به خاک برمی‏گردانی
و از خاک بیرون می‏آوری‏مان، بار دیگر.

رستگارم حالا که امر خدا رسید و راست شد وعده رسولش.
انگار زمین هم با شور من همراه شده است و آسمان نیز؛

جبرئیل سوگند می‏خورد که «بدبخت‏ترین اشقیا، علی مرتضی را شهید کرد.»
خروش جبرئیل! چون صدای اذان من، به گوش تمام کوفیان رسید.

حالا زنان و مردان، سرازیر مسجد شده‏ اند.
شاید چهره بی‏رنگم، آنها را این‏گونه به وحشت انداخته
است که کلامی حتی نمی‏گویند.

تنها شیون است که از نای همیشه خاموششان خارج می‏شود.
خدایا! در این لحظه‏ها چرا گونه‏ام خیس می‏شود...
اشک است شاید... آری اشک...

مزین به رایحه دیدگان پسرم حسن.
فرزندم چرا اشک؟ اکنون پس از سال‏ها فراغ، جدت
و مادرت زهرا را ملاقات خواهم کرد.

چرا اشک؟ موسم دیدار است.
گریز از قضا ممکن نیست... بگوییدش، علی آرام می‏گیرد.

بگوییدش، موسم دیدار است و نشانه ‏اش... و نشانه ‏اش،
غربت این سحرگاه.

نگذارید زینب اشکتان را ببیند!

R A H A
07-28-2013, 12:02 AM
http://www.worldup.ir/images/8uyz3obwxzwgyo0z0hpu.gif

«کسی قدر علی علیه‏السلام را ندانست»


سال‏هاست که علی علیه‏السلام به مرگ مشتاق است؛
از همان روزها که غم عالم را در چاه می‏گریست
و غریب و تنها، مردِ روز و عابد شب‏های تار، در
کوچه‏ های خلوت کوفه گام می‏زد؛

آن‏قدر آهسته که صدای گام‏های مقتدر او
را کسی نمی‏شنید و قامت بلند خلوصش را چشمی نمی‏دید.

ضربه دستان یداللهی ‏اش بر در منزلگاه یتیمان و فقیران
را جز اهل خانه نمی‏شناختند.

این هزارْتوی کفر و نفاق را باید روزی به حال خود گذاشت؛
وقتی به تاری و تیرگی خود انس گرفته است.

افسوس کسی قدر علی علیه‏السلام را نشناخت!

R A H A
07-29-2013, 10:22 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44945230328145487675.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif


«بغض آسمان»


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif


آسمان، بغض كرده بود و ستاره‏ ها از نگاه به صورت چروكيده ‏اش شرم داشتند.
هيچ صدايى نمى ‏امد و تاريخ محكم گوشهاى خود را مى ‏فشرد
تا صداى آخرين نجواى او را نشنود.

آهنگ رفتن به سوى مسجد كرد. برخاست و كمربندش را محكم‏تر بست.
اولين گام را كه برداشت، زمين و زمان به التماس افتاد.

گويا ذرات هستى را آرزويى جز ماندن او نبود.
اول از همه چفت در بود كه دست نياز و التماس به سويش دراز
كرد و كمربندش را گرفت. مرد، لحظه‏اى ايستاد و با خود
و او گفت: كمرت را براى مرگ محكم‏تر ببند.

... گره شال را محكم‏تر گره زد و بر آستانه در ايستاد.
مرغان ناخفته، شب كه صدا در گلويشان شكسته بود به سويش
دويدند، همهمه‏ اى حياط خانه را برداشت؛

همهمه‏اى كه سوگى بزرگ در پى داشت. مرغان به سويش دويدند
و پايين‏ترين گوشه لباسهايش را به منقار خود گرفتند.

لابه ‏ها و التماسها، همهمه‏ ها و زمزمه ‏هاى مرد در هم تنيده شد و
آوايى جان فرسا را نواخت كه دل صبورترين سنگهاى هستى را لرزاند.

آوايى كه هنوز به گوش تاريخ نرسيده بود... و اين‏ها همه موسيقى
سوگى بود كه پيش از واقعه نواخته مى ‏شد.

... مرد از خانه بيرون شده و با گامهايى استوار به سوى مسجد به راه افتاد.
طنين گامهاى مطمئن ‏اش همه نفسها را در سينه حبس كرد.

اول از همه نفس دورترين ستاره‏ها را كه از شبِ او و بيداريهايش
خاطره داشتند. موسيقى سوگ زير ضرب اهنگ گامهايش حماسى ‏تر شد و
قلب تاريخ را بيشتر به تپش انداخت. سينه فراخ زمين جمع شده بود و
دوشيزه شيون ناله ‏هاى خود را با موسيقى سوگ و ضرب اهنگ محكم آن هماهنگ‏تر نمود.

ناله ‏هايش سوزناك‏تر شد. فرشتگان با دست، دهان خود را مى ‏فشردند
تا صداى شيون‏شان اركان عرش را نلرزاند و پايه‏هاى آن را فرو نريزد.

بغض، راه بر گريه‏شان بسته بود و سكوت‏شان بلندترين فرياد شده بود و
بيم آن مى ‏رفت كه نعره همه آزاد شود و زمين و زمان را به هم بدوزد.

همگى آرزوى نيستى داشتند تا آن لحظه را شاهد نباشند و فقط خدا بود
كه مى‏ ديد و مرد، كه هيچ نمى ‏گفت.

مسير مسجد به انتها رسيد و جمله‏اى همه بغضها را تركاند؛
بغض گلوهايى را كه هرگز با گريه آشنا نبود: «فزت و رب الكعبه»

ترس وجود يتيمان شهر را فرا گرفت؛
چروك صورت مادران آنان بيشتر نمايان شد و
گيسوانشان سپيدتر و سپيدتر و سپيدتر...

شهر در قيرگون شب بيشتر فرو رفت و دشنه سوگ به انتها رسيد.
اما همچنان چشم و گوشهايى سنگين در خواب بودند، مرد با حالتى دگرگون
راه برگشت را در پيش گرفت، زمين زير پايش نرم شده بود و كوچه
گامهاى كشيده و لرزان را بر سينه خود حس مى‏كرد؛

گامهايى كه با هر فرود مايه‏ اى گرم و سرخ را به كام خشك خاك مى ‏نشاند.
ضرباهنگ سوگ تغيير كرده بود؛ كشيده و موزون؛ شكسته و غمگون؛

آرام و آرام آن گونه كه ستاره‏ها سير او را ديدند و نسيم بر محاسن
خاكسترى ‏اش وزيد.... به درِ خانه كه رسيد چراغ گامهايش
خاموش شد و نگاهش از فروغ افتاد.

در به رويش باز شد و دوشيزه سوگ نوايى ديگر در پرده كرد.
دختران و پسران به استقبالش دويدند و مرغان با ديدن او خاطر
پرواز را براى هميشه از ياد ستردند.

دستهايش را بر آستانه در قرار داد و آرام به داخل چميد.
وارد حجره شد و بر بستر غنود كه ديگر از آن برنخاست.

مرد به خوابى آرام فرو رفت و پس از آن خواب، شهر هرگز
خواب خوش نديد.

صداى زمزمه‏هاى نيايش گون و راز آلود و نيازوش او كابوسى شد
در چشمهاى خواب زده و خون گرفته شهر؛ شهرى كه بوف شوم نيرنگ تا
هميشه بر ديوار خرابه ‏هايش نشست آن گاه كه مرغ حق از خيال شهر پر كشيد؛

شهرى كه پس از آن طعنه ‏ها بازدمى خاكسترى شد بر دهانها و
فضاى شهر را تيره و تار كرد و مردم شهر را يكسره سياه.

مرغ حق از خيال سياه شهر پر كشيد و تا بام بهشت
و تا پيشواز مادر ياسها بال گشود.


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/62214177941885595370.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif

R A H A
07-29-2013, 10:22 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97997920572182648917.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif

به خدا سوگند ارکان هدایت درهم شکست


صبح روز نوزدهم سال 40 هجری اتفاقی در شهر کوفه رخ داد که
باعث فریاد ملک مقرب خدا شد که

«تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِيُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاء؛[1]

به خدا سوگند ارکان هدایت درهم شکست و نشانه‌های تقوا خاموش و گسیخته شد عروة الوثقای الهی پسر عمو و وصی پیامبر به دست شقی‌ترین افراد کشته شد».


علی علیه‌السلام در حالی در محراب نماز، محاسن مباركش به خون سرش رنگين شد که همواره مظلوم و غریب بود.

می‌دانید علی علیه‌السلام چرا در شب نوزده ماه رمضان که شب قدر است ضربت خورد؟ دشمنان علی می‌گفتند کشتن علی عبادت است و اگر این کشتن در شب قدر باشد ثوابش بیشتر است!


علیِ سال 40 هجری همان علی بود که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله وقتی او در سفر بود می‌فرمود:
«اللَّهُمَّ لَاتُمِتْنِي حَتَّى تُرِيَنِي عَلِيّا؛[2]
خدایا مرا نمیران تا علی را ببینم»

و بار دیگر پیغمبر در ماه رمضان سال 40 هجری از دارالقرار خطاب به علی علیه‌السلام فرمود:
«يَا عَلِيُّ هَلُمَّ إِلَيْنَا؛[3]
علی جان پیش ما بیا ما مشتاق و منتظریم».



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/57899910531434774554.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif

R A H A
07-29-2013, 10:22 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44945230328145487675.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif


آری علی علیه‌السلام محبوب پیغمبر بود. اما با امیرالمؤمنین
در صبح روز نوزدهم کاری کردند که امام فرمود:
«فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة؛[4]
به خدای کعبه رستگار شدم».

در این هنگام «فلمّا احسّ الامام بالضّرب لم يتأوّه؛ وقتى ضربت شمشير
بر فرق مبارك اميرالمؤمنين فرود آمد، هيچ آه و ناله‏‌يى از آن حضرت سر نزد

و صبر و احتسب؛ حضرت صبر كردند.
و وقع على وجهه؛ اميرالمؤمنين با صورت روى زمين افتادند.

قائلا بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول الله؛
درست مثل حضرت اباعبداللّه كه وقتى در گودال قتلگاه روى زمين افتادند،
نقل شده است كه عرض كردند بسم اللّه و باللّه و في سبيل الله و على ملّة رسول الله.
مردم شتابان دنبال قاتل بودند تا او را دستگير كنند.

و لايدرون اين يذهبون من شدّة الصّدمة و الدّهشة؛ از بس اين حادثه دهشت‌آفرين بود،
مردم را سراسيمه كرد.
همين‌طور می‌دويدند تا بتوانند قاتل را پيدا كنند.
ثم احاطوا بأميرالمؤمنين عليه‌السّلام؛ بعد آمدند اطراف حضرت را گرفتند.


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/62214177941885595370.gif
(http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/62214177941885595370.gif)http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif)

R A H A
07-29-2013, 10:23 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97997920572182648917.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif


و هو يشدّ رأسه بمئزره و الدّم يجرى على وجهه و لحيته؛
خون بر صورت و محاسن حضرت جارى بود.
خود آن بزرگوار مشغول بستن زخم سرش بود.

و قد خضبت بدمائه و هو يقول هذا ما وعد اللّه و رسوله و صدق الله و رسوله؛
حضرت زخم سرشان را می‌بستند و می‌فرمودند:
اين همان چيزى است كه خدا و پيغمبر به من وعده كرده بودند.
پيغمبر قبلا فرموده بود كه اين حادثه پيش می‌آيد.

امام حسن عليه‌السّلام سر رسيدند، سر پدر را در دامن گرفتند،
خونها را شستند و زخم را بستند.
و هو يرمق السّماء بطرفه؛
حضرت‏ همانطور كه خوابيده بودند، با گوشه‌ى چشم آسمان را نگاه می‌كردند.

و لسانه يسبّح الله و يوحّده؛
در آن حالت، زبانشان در حال تسبيح و حمد پروردگار بود.
حضرت از هوش رفتند و امام حسن مشغول گريه شدند.

و جعل يقبّل وجه ابيه و ما بين عينيه و موضع سجوده؛
امام حسن چشمش به چهره‌ى پدر بود.
وقتى ديد از هوش رفت،
خم شد پيشانى و محل سجده‌هاى طولانى اميرالمؤمنين را بوسيد؛
صورتش را بوسيد؛ ما بين دو چشمش را بوسيد.



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/57899910531434774554.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif

R A H A
07-29-2013, 10:23 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44945230328145487675.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif


فسقط من دموعه قطرات على وجه اميرالمؤمنين عليه‌السّلام؛
از اشك چشم امام حسن چند قطره‌يى روى صورت اميرالمؤمنين ريخت.

ففتح عينيه؛ حضرت چشمشان را باز كردند.
فرآه باكيا؛ ديدند امام حسن دارد گريه می‌كند.

فقال يا حسن ما هذا البكاء؛
فرمود حسن جان! چرا گريه می‌كنى؟

يا بنىّ لا روع على ابيك بعد اليوم؛
پسرم! بعد از اين لحظه، پدر تو هرگز ناراحتى و ترسى ندارد.

هذا جدّك؛ اين جدت پيغمبر است.
و خديجه؛ اين خديجه است.
و فاطمة؛ اين فاطمه است.
و الحور العين محدقون؛
همه اطراف من را گرفته‌اند.

منتظرون قدوم ابيك؛
همه منتظرند كه من بروم زودتر به اينها ملحق شوم.

فطب نفساً و قرّ عينا و اكفف عن البكاء؛
اشك نريز پسرم!

صلّى الله عليك يا امير المؤمنين، صلّى الله عليكم يا اهل بيت النبوة»[5].


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/62214177941885595370.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif

R A H A
07-29-2013, 10:23 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97997920572182648917.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif


«پروردگارا! قلب مقدس ولی‌عصر را از ما راضى و خشنود بفرما؛ ما را در اين شبهاى قدر مشمول دعاى خير آن بزرگوار قرار بده»[6].



منابع:
[1] بحار الأنوار (طبع بيروت)، ج‏42، ص 282
[2] بحار الأنوار (طبع بيروت)، ج‏38، ص 299 و كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏1، ص 103 و عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، ص 306
[3] الأصول الستة عشر (طبع دار الحديث)، ص 179
[4] بحار الأنوار (طبع بيروت)، ج‏42، ص 239
[5] بيانات رهبر انقلاب در خطبه‏‌هاى نماز جمعه‏‌ى تهران‏ 29/ 07/ 1384
[6] همان



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/57899910531434774554.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif

R A H A
07-29-2013, 10:24 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/59840779568619564382.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99297550574238461801.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/59840779568619564382.gif


گریه بر چشم ها سنگینی می کند و هُرم سینه،لب ها را می سوزاند.
بغض پشت در پشت در فرصت گریستن صف کشیده است.

چراغ گریه بر افروخته شده و شعله شعله، در دل زبانه می کشد. هق هق گریه،
شانه ها را می لرزاند. دیگر دل به دنبال واژه ها نمی گردد. اشک، بی بهانه سرازیر می شود.

امشب،شب ناله در فراق پدری مهربان است که غیر از چاه و نخل و ماه،
کسی گریه اش را ندیده بود.پدری دل سوز که با آه همه کودکان یتیم،

شریک بود و غصه های همه را بر جان خود هموار می کرد،
ولی کسی از غربت او و دردهای دلش، با خاری در چشم و استخوانی در گلو، خبر نداشت.

http://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/Graphic%20%2861%29.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/Graphic%20%2861%29.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/Graphic%20%2861%29.gif

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/59840779568619564382.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/09857757531940319389.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/59840779568619564382.gif

R A H A
07-29-2013, 10:24 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/79238324957085448014.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif




از سرو روی علی خون گشته جاری
مسجد کوفه دگر مولا نداری
مسجد و محراب و منبر گریه کن بر زخم حیدر

عرش و فرش و آسمان را غم گرفته
کوفه بر مولا علی ماتم گرفته
مسجد و محراب و منبر گریه کن بر زخم حیدر

این که در محراب خون نقش زمین است
همسر زهراسلام الله علیها امیرالمؤمنین است
مسجد و محراب و منبر گریه کن بر زخم حیدر

ناله خیزد از درون چاه کوفه
ای خدا امشب نیامد ماه کوفه
مسجد و محراب و منبر گریه کن بر زخم حیدر

ای یتیمان اشک تنهایی فشانید
بر امیرالمؤمنین قرآن بخوانید
مسجد و محراب و منبر گریه کن بر زخم حیدر

ای خدا حق علی آخر ادا شد
فرق پاکش در نماز از هم جدا شد
مسجد و محراب و منبر گریه کن بر زخم حیدر

شهریار آسمان نقش زمین شد
غرقه خون روی امیرالمؤمنین شد
مسجد و محراب و منبر گریه کن بر زخم حیدر







http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/77181940580436848910.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif

R A H A
07-29-2013, 10:25 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99293422326748144777.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif

«تبسم سرخ»


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif

نمی‏دانم چرا رمضان، با تمام آسمانی بودنش برایم بار غم دارد؟
هر سال شب‏های قدر، این‏گونه است.

علی جان!
گویی دارم می‏بینم اوج ‏گرفتنت را آرام، آرام.
پروازت را می‏بینم.

تو در نماز هستی، به نماز عشق ایستاده ‏ای و صفی از ملائکه اقامه نماز
کرده ‏اند با تو. قامتت چه پا برجا و استوار است!

هرچند بعد از فاطمه، شکسته شده بودی، اما حالا دارم می‏بینمت
که عشق، راست قامتت کرده است.

حالا دارم می‏شنوم زمزمه ‏های عاشقانه‏ ات، گوش آسمان را چون همیشه
پر کرده است. به رکوع می‏روی، با چه شوری، دارم لبریز بودنت را می‏بینم.

برمی ‏خیزی از رکوع، حالا به قصد سجود... دلهره، لحظه به لحظه بیشتر
می‏شود؛ اما نه! آسمان به غلغله افتاده است...

چرا لبخند می‏زنی یا علی؟! عرش در هیاهو است.
قلب آسمان در التهاب ذوب شده است.

یا علی! زمین مسجد می‏خواهد، شمشیر زهردیده را ببلعد.
محراب می‏خواهد تو را در خود بگیرد؛

اما تو در آرامشی عجیب، دست و پا زدن زمین و آسمان را به سخره
گرفته ‏ای.چه سجده طولانی، چه سجده لبریز از انتظاری!

گویی نقش دیدار را بر صفحه جانمازت حک کرده ‏اند و تو محو تماشایی
که از سجده برنمی‏خیزی. منتظری... منتظری تا آن وعده ‏ها را که
گوش‏هایت سال‏ها از پیامبر صلی ‏الله‏ علی ه‏و‏آله شنیده بودند حالا به
دیده عشق بنگری و سرمست، پایکوبی کنی.

مولا! زبان زمان، گنگ مانده است.
اشقی الاشقیا به سمت تو می‏آید؛
سیه چرده و رعب‏آور، دارم می‏بینمش.

شمشیرش نگاه به میان سر تو دوخته است و حال دارم
می‏بینم اشک زهرآگین شمشیر را که فرو می‏چکد و در تقلا
با سرانگشتان قاتل لعین توست.

هرچه فریاد می‏کشد، رهایش نمی‏کند.
هرچه تکاپو می‏کند، گلویش بیشتر فشرده می‏شود.
دارم می‏بینمش که چگونه تلاش می‏کند...، اما بی‏فایده است.

دستی بالا می‏رود... کاش رضای خداوند در
این بود، تا با آهی همان جا خشک می‏ماند!

دست بالا می‏رود و پایین می‏آید. در و دیوار، شیون می‏کند.
نماز، شرمنده، اشک‏ریز است و صدای تاریخ، در گلو یخ بسته است.

پنجره‏ه ا، بی‏قرار باد، زار می‏زنند.
وای، چگونه تاب بیاوریم این لحظه را،

یا علی! چرا لبخند می‏زنی؟

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/15797529301453062132.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif

محمد جواد دژم

R A H A
07-29-2013, 10:26 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99293422326748144777.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif


توبه به عنوان عامل اساسى در پالايش درون انسان و اصلاح اخلاق او كه ضامن سعادت انسان است، جلوه خاصى در سخنان حكيمانه حضرت اميرالمؤمنين على(ع) دارد كه به نمونه‏ هايى از آن اشاره مى‏شود.


1 - «هيچ شفاعت كننده‏اى مفيدتر از توبه نيست‏». (1)
2 - «آن را كه توبه روزى كردند، از قبول گرديدن محروم نباشد» (2) .
3 - « در دنيا خيرى نبود جز دو كس را: يكى آن كه گناهى ورزيد و به توبه آن گناهان را در رسيد و ديگر آن كه در كارهاى نيكو شتابيد». (3)
4 - «خداوند در توبه را به روى بنده نمى‏گشايد و در آمرزش را بر وى ببندد». (4)



پى‏نوشتها:
(1)نهج البلاغه، قصار الحكم 371
(2)همان، 135
(3)همان، 94
(4)همان، 435

نهج البلاغه


دكتر سيد جعفر شهيدى


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/15797529301453062132.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif

R A H A
07-29-2013, 10:26 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97997920572182648917.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif

اخلاص امام علی (ع)

ـ ابن شهرآشوب گويد:
وقتى امير مؤمنان(ع) بر عمرو بن عبدود دست يافت او را ضربت نزد و نكشت،
او به على(ع) دشنام داد و حذيفه پاسخش داد، پيامبر(ص) فرمود:
اى حذيفه ساكت باش، خود على سبب درنگش را خواهد گفت.
آنگاه على(ع) عمرو را از پاى در آورد.
چون به حضور رسول خدا(ص) رسيد پيامبر سبب را پرسيد،
على(ع) عرضه داشت:
او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم افكند،
من ترسيدم كه براى تشفى خاطرم گردن او را بزنم،
از اين رو او را رها كردم،
چون خشمم فرو نشست او را براى خدا كشتم. (1)



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/57899910531434774554.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif

R A H A
07-29-2013, 10:27 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44945230328145487675.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif


بانگ شبون بلنداست و گویی این همه ناله را پاسخی نیست.
زمینیان در ماتمند و آسمانیان چشم انتظار و علی چون همیشه مظلوم...
امشب عجب حالی دارد حسن،
نمی‌داند از غم فراق پدر بگرید یا بر این وصال ابدی غبطه خورد
و حسین همچنان به پدر می‌نگرد ، پدر که غریبانه در بستر جهل کوفیان خفته.

علی را در محراب عشق کشتند ،
فرق عدالت را در شام سیاهی شکافتند و نخواستند آفتاب، ظلمت شب‌هایشان را روشن کند .
علی غریب و تنها، شکوه در چاه می‌کرد، نخلستان‌های کوفه هیچگاه ناله‌های
شبانه‌اش را از یاد نخواهد برد .



دل آسمانی‌اش پر بود از عشق خدا و همین عشق او را به عرشیان پیوند می‌زد
و امشب عرش را در مقدمش، آذین بسته‌اندعلی رهسپار است و دلها در پی او روان،
او می‌رود و حسرت ابدی جهان را فرا می‌گیرد،
چرا که علی یگانه بود ...






http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/62214177941885595370.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/26643568592360517217.gif

R A H A
07-29-2013, 10:27 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/68181402694926255067.jpg





















خوف و رجاء

1- بهترين كارها اميد و ترس به خداوند را بحد اعتدال داشتن است‏» (1) 2 - «از پروردگارت بترس ترسيدنى كه تو را از اميد به وى مشغول سازد و به وى اميد داشته باش اميد كسى كه تو را از بيمش اميد نباشد» (2)

3 - «از خدا بترس ترسيدن كسى كه دلش را بفكر مشغول ساخته (و خاطر از جز خداى پرداخته است) زيرا كه ترس از خدا مركبى راهوار و ايمن و زندانى براى نفس است از (ارتكاب) گناهان‏» (3)
4 - «بترس (از آخرت) تا ايمن باشى و ايمن نباش تا بترسى‏» (4)
5 - «ترس از خدا براى كسيكه آنرا شعار و تن پوش خود قرار دهد ايمنى (از عذاب آخرت) مى‏آورد» (5)
6 - «ترس از خدا شهپر ايمان است‏» (6)
پى‏نوشتها:

(1)غررالحكم فصل 30 ح 18
(2)غررالحكم فصل 30 ح 19
(3)غررالحكم فصل 30 ح 21
(4)غررالحكم فصل 30 ح 17
(5)غررالحكم فصل 30 ح 55
(6)غررالحكم فصل 30 ح 54


ترجمه نهج البلاغه

دكتر سيد جعفر شهيدی






http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/09857757531940319389.gif

R A H A
07-29-2013, 10:27 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/82034077309920547209.jpg


زندگی ساده علی(ع)

على در خانه گلين در مقابل كاخ سبز شام قد علم مى‏كند.
على با سفره گرده نان و نمكش در برابر سفره‏هاى رنگين شام ارزش مى‏آفريند
و على با دو جامه خشن و كفش وصله دارش كه آن قدر به آن وصله زد
كه «خاصف النعل» لقب گرفت،
در برابر لباس‏هاى رنگارنگ فاخر و تقليدى از روم كه مقام‏هاى شام به آن مبتلا بودند
ارزش پديدار مى‏سازد.

زندگى شخصى على(ع) سراسر فرياد عليه كاخ نشينان دنيا و ستم پيشگانى كه جز
ارضاى غرايز خويش به چيز ديگر نمى‏انديشند، مى‏باشد.


على(ع) همانند بردگان غذا مى‏خورد و مى‏نشست.
وى دو جامع خريد، غلام خود را مخير كرد بهترين آن دو را برگزيند.
آجر و خشتى براى تهيه مسكن خويش روى هم ننهاد.
به مردم نان گندم و گوشت مى‏خوراند
و خود نان جو و نمك تناول مى‏نمود.
لباس‏هاى خشن و ساده مى‏پوشيد . (1)






http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/77181940580436848910.gif

R A H A
07-29-2013, 10:28 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43012150605170244047.jpg


در دوران پنج سال حكومت حتى يك وجب زمين براى خود اختصاص نداد:
و لا حزت من ارضها شبرا (2)

و اين درحالى است كه حكومت‏داران در اين فرصت‏ها قطايا و ذخاير فراوان به خود اختصاص مى‏دهند!
على خود را در سطح مردم عمومى و بلكه ضعيف‏ترين مردم جامعه قرار مى‏داد:

أقنع من نفسى بان يقال هذا امير المؤمنين ولا أشاركهم فى مكاره الدهر او اكون
اسوة لهم فى جشوبة العيش.
«چگونه من راضى مى‏شوم كه به من بگويند اميرمؤمنان است و با مؤمنان و مردم
شريك دشوارى‏هاى آنان نباشم و يا الگوى در تنگناهاى زندگى آنان نباشم!»

ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه.
«امام و راهبر شما از دنيايش به دو جامه كهنه و دو گرده نان اكتفا نموده است».


اين كه على در اين سخن خود را امام و زندگى ساده خود را معرفى مى‏نمايد،
به خاطر اين است كه رهبر و امام بايد اين گونه باشد.
و امام براى الگوگيرى ديگران گوشزد مى‏نمايد .


http://www.ayehayeentezar.com/signaturepics/sigpic2403_68.gif

R A H A
07-29-2013, 10:28 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/34698723776413029379.gif



على انبان بدوش شبانه به در خانه يتيمان مراجعه مى‏نمود،
زندگى آنان را تأمين نموده و با آنان هم سخن مى‏شد.
كدام رهبرى در كجاى دنيا اين ارزش‏ها را آفريده است ؟!
اين زندگى فردى است كه صرف نظر از اين كه بيت ‏المال مسلمانان
در اختيار وى است از اموال شخصى خويش هزار بنده آزاد كرد و شكم‏هاى فروانى را سير؛ و برهنگان فراوان را پوشاند .

پى‏ نوشتها:

1)بحار، ج 41 ص 102 و 131 و 147 و 148 و .154
2)نهج البلاغه صبحى الصالح، نامه 45، ص .417


امام على الگوى زندگى ص 137

حبيب الله احمدى



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/09857757531940319389.gif

R A H A
07-29-2013, 10:29 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99293422326748144777.gif


ـ ابن ابى الحديد گويد: او عابدترين مردم بود و بيش از همه نماز و روزه مى‏گزارد
و مردم نماز شب و ملازمت و آداب وردخوانى و خواندن نافله‏ ها را از او آموختند.
چه پندارى درباره مردى كه كار مراقبت از ذكر و اوراد خود به جايى رسيد كه در آن شب
بسيار سرد در جنگ صفين زيراندازى برايش گستردند
و در حالى كه تيرها در برابرش به زمين می‏نشست و از راست و چپ بر بيخ گوش او
مى‏گذشت به نماز مشغول شد و هراسى به خود راه نمى‏داد
و برنخاست تا از كار عبادت آسوده گشت؟!
و چه پندارى درباره مردى كه پيشانى مباركش از سجده‏
هاى دراز مانند زانوى شتر پينه بسته بود؟!
و هرگاه در دعاها و مناجاتهاى او ژرف بنگرى و بر مضامين آن مبنى بر تعظيم
و بزرگداشت خداى سبحان و خضوع در برابر هيبت او و خشوع در برابر عزت او
و تواضع و فروتنى و رام بودن در برابر خداوند آگاه شوى
ميزان اخلاص حضرتش را خواهى شناخت و مى‏فهمى كه اين دعاها و راز و نيازها
از كدامين دل برخاسته و بر كدامين زبان روان گشته است.

به امام على بن الحسين(ع) كه نهايت عبادت را داشت گفتند:
عبادت شما را با عبادت جدتان چه قياس است؟
فرمود:
عبادت من در برابر عبادت جدم مانند عبادت جدم در برابر عبادت رسول خدا(ص) است. (1)


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43795152805277638925.gif

R A H A
07-29-2013, 10:29 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45101871281943929062.gif




2ـ علامه مجلسى (ره) از حبه عرنى روايت كرده كه گفت:
در اين بين كه من و نوف در حياط قصر حكومتى خوابيده بوديم ناگاه متوجه شديم كه
امير مؤمنان(ع) در آخر شب بيرون آمده،
مانند شيدازدگان دست بر ديوار نهاده و اين آيات را مى‏خواند:
ان فى خلق السموات و الأرض ...، (2)
اين آيات را زمزمه مى‏كرد و مانند كسى كه عقل از سرش پريده راه مى‏رفت،
و به من فرمود : اى حبه، خوابى يا بيدار؟
گفتم: بيدارم، شما كه چنين كنيد پس ما بايد چه كنيم؟
حضرت ديده فرو بست و گريست، سپس فرمود:
اى حبه، خدا را جايگاهى است و ما را نيز در پيشگاه خدا جايگاهى،
چيزى از اعمال ما بر او پوشيده نيست.
اى حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزديكتر است.
اى حبه هيچ چيز من و تو را از خدا پوشيده نمى‏دارد.


سپس فرمود: اى نوف، خوابى يا بيدار؟
گفتم: نه اى اميرمؤمنان، خواب نيستم، شما امشب مرا بسيار گرياندى!
فرمود: اى نوف، اگر امشب از خوف خداى متعال بسى گريستى،
فرادى قيامت در پيشگاه خداوند ديده‏ات روشن خواهد بود.
اى نوف، قطره اشكى از چشم مردى از خوف خدا نريزد جز آنكه درياهايى
از آتش دوزخ را خاموش مى‏سازد،
اى نوف، هيچ مردى نزد خداوند بزرگتر نيست از مردى كه از بيم خدا بگريد
و در راه خدا دوستى و دشمنى كند.
اى نوف، هركس در راه خدا دوستى كند و چيزى را بر دوستى او ترجيح ندهد،
و هر كه در راه خدا دشمنى كند و منفعتى از اين راه براى خود نجويد اينجاست
كه اگر چنين باشيد حقايق ايمان را به كمال دريافته ‏ايد.



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/09857757531940319389.gif

R A H A
07-29-2013, 10:29 PM
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/roya231/21aem2d1111.jpg



آن گاه آن دو را پند و اندرز داد و در پايان فرمود:
از خدا پروا داشته باشيد كه من شما را هشدار دادم.
سپس به راه افتاد و در راه مى‏گفت:
«كاش مى‏دانستم كه آيا در هنگام غفلت من نگاه لطف از من بر مى‏دارى يا به من مى‏نگرى؟
كاش مى‏دانستم كه حال من در خوابهاى دراز و اندكى سپاس از نعمت‏هايت چگونه است»؟
به خدا سوگند در همين حال بود تا سپيده صبح دميد... (3)



3ـ نوف در وصف حضرتش به معاويه گفت: در هيچ شبى بسترى براى او نگستردند، و هرگز در كاسه بزرگ (يا در وقت نيمروز) غذا نخورد. (4)
پى ‏نوشت‏ها:

1) شرح نهج البلاغه 1/ .27
2) سوره آل عمران /190 به بعد.
3) بحار الانوار 41/ .22
4) همان / .23


اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب(ع)ص 751

احمد رحمانى همدانى



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/09857757531940319389.gif

R A H A
07-29-2013, 10:30 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81527175590034699821.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81825567981377892219.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81527175590034699821.gif


«چشمان منتظر یتیمان را چه کردی؟»


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81527175590034699821.gif

چرا آیینه خورشید تیره ا
ست مگر از قصه‏ای دارد حکایت

چرا خونابه می‏بارد ز گردون
مگر از غصه‏ای دارد شکایت

جهان بی‏جان ز قتل جان جانان
فغان زین جور و آه از این جنایت

ز خون، محراب لاله ‏گون است
امیرالمؤمنین غرقاب خون است

آسوده‏ خاطر و راحت از یک عمر خون دل، بر کنگره
عرش، مقام کردی؛

ولی چشمان منتظر یتیمان را چه کرده‏ ای؟
دستان دراز شده محرومان و بی ‏پناهان را در دستانِ که گذاشتی؟

چه کردی با کودکانی که با کاسه‏ های شیر، به امید شفای تو،
کنار خانه ‏ات ازدحام کرده بودند و در چشمان مردّد خویش،
بهبودی تو را تلقین می‏کردند؟

از این پس، دوباره سکوتی بهت ‏آور و غریب، شب‏های نخلستان
را فرا خواهد گرفت و دل چاه، تنها به خاطرات
دردِ دل‏های غریبت، بسنده خواهد کرد

«شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی»


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81527175590034699821.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12023483685933574053.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81527175590034699821.gif

R A H A
07-29-2013, 10:30 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/37138902774515536294.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif


من و این کاسه شیر


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif

اینک این کاسه شیر من است که نیمه شب سراغ تو آمده است؛
درست مثل مهربانی تو که همیشه نیمه شبان به سراغمان می آمد.

اینجا پشت در خانه ات، دستان لرزان زیادی، میزبان کاسه های
شیری است که دیگر ناامیدانه دارند به سختی زمین هجرت می کنند.

تا طلوع صبح چقدر راه مانده، نمی دانم؛
من که همیشه آمدن صبح را از طنین گام های تو تخمین می زدم
اما حالا که دو روز است مهمان نیمه شب بیغوله دل ما نشدی
حساب و کتاب زمان از دستم خارج شده، مثل رمق تو از بدنت.

ما را به خانه ات راه نمی دهند، می گویند مولا توان دیدار
کسی را ندارد؛ می دانم که تو این را نخواسته ای.

من خودم مدام کسانی را می بینم که به خانه ات آمد
و شد می کنند؛ کسانی که مثل چراغ خانه همسایه، نورانی
و روشن اند، ولی چهره هایی غمگین و گرفته دارند.

من که باورم نمی شود تو با یک ضربت شمشیر این گونه بیمار شده باشی.
بارها از مادربزرگم قصه جنگ خیبر و در قلعه را شنیده ام، همین طور
جریان نبرد تو را با عمربن عبدود در جنگ خندق، ولی مادربزرگم می گوید
تو دیگر آن علی نیستی خصوصاً بعد از رفتن رسول خدا(ص) و دخترش.

مادربزرگم آن روزها در مدینه تو را دیده است که چگونه از غم دختر
رسول خدا(ص)، توان راه رفتن نداشته ای.
مادرم همیشه از تو بد می گفت.

هر وقت یاد پدرم می افتاد و یواشکی گریه می کرد، می گفت این ها
زیر سر علی است، اما حالا که جریان را فهمیده، مدام گریه می کند و از
خدا و تو می خواهد که او را ببخشید. من هم از تو می خواهم که او را به
خاطر من و خواهر کوچکم که او را بر پشتت سوار می کردی، ببخشی.

حالا من هم آمده ام اینجا پشت در خانه تو و این کاسه شیر را
هم از همسایه برای تو قرض گرفته ام. من اینجا تنها نیستم، این
پیرمرد نابینا هم با آن دستان لرزانش، سر به دیوار خانه گذاشته

می نالد و مدام تو را صدا می زند و آن زن سال خورده ای
که بُهت از نگاهش با قطره های اشک پایین می آید و آن کودک یتیم
و آن مرد جذامی و آن دیگری... .

پس من آن قدر به انتظارت می ایستم تا خود بیایی و این کاسه شیر
را از دستم بستانی و بنوشی.

من اینجا منتظر ایستاده ام تا بیایی؛
درست همین جا.


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/54839091841932324642.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif

سیدحسین ذاکرزاده

R A H A
07-29-2013, 10:30 PM
پریشان میکند امشب مرا چشمان آهوها


درون آشیان کِز کرده اند امشب پرستوها


نگاه آسمان کعبه می گردد به دنبالت


تو ماه کعبه ای مولای بی همتای هوهو ها


تو را پس کوچه های شهر، هر شب انتظاری هست


که بنشانی یتیمان را به روی عرش زانوها


تو رفتی و زمین تنهایی اش را در خودش پیچید


به چاه آسمانها چنگ زد این سو و آن سوها


ستبر ذوالفقارت تا ابد هنگامه ی عدل است


توازن از تو میگیرند تعدیل ترازوها


متون دفتر تاریخ لبریز از رثای توست


کلامت عطر میپاشد جهان را تا فراسوها


اگرچه نیستی... هستی میان هستی ممتد


تو را می بویم امشب لا به لای خواب شب بوها




اکرم بهرامچی



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/15797529301453062132.gif

R A H A
07-29-2013, 10:31 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97997920572182648917.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif







چرا امیرالمومنین‌ (ع) با علم به شهادت به مسجد رفتند؟

خبرنامه دانشجویان ایران: چرا حضرت علی‌ علیه‌ السلام با علم به کشته شدن، به مسجد رفتند و امام حسین‌ علیه‌ السلام با علم به شهادت راهی کربلا شدند، و دیگر معصومان‌ علیهم‌ السلام عالماً سَم نوشیدند؟

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ پرسش فوق از پرسش هایی است که در طول تاریخ اسلام، خصوصاً در میان شیعیان مطرح بوده و در عصر ما به جهت شبهه پراکنی مخالفان، خصوصاً وهابیان با شدّت بیشتری مطرح شده است.

ابتدا لازم است اشاره شود علوم و آگاهی معصومین‌ علیهم‌ السلام بر دو قسم است: نخست، علوم و دانش هایی که از راههای عادّی؛ یعنی کسبی بدست می‏ آورند که در این نوع علم با مردم دیگر فرقی ندارند. و دیگر، علوم الهی و لدنّی که از طریق وحی، الهام، اشراقات درونی و... به آنها داده شده است.
این نوع علوم آثار خاص و ویژه‏ای دارد که به آن اشاره خواهد شد.
از اینجا روشن می‏شود که علوم غیبی معصومین‌ علیهم‌ السلام از نوع علم ذاتی آنان نیست؛ بلکه علمی اعطائی از ناحیۀ خداوند است و نحوۀ استفاده از آن شرایط خاص و ویژه ‏ای دارد.




http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/57899910531434774554.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif

R A H A
07-29-2013, 10:31 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99297550574238461801.gif





پاسخ اول

با توجه به نکتۀ گذشته، اوّلین پاسخ این است که هرچند ائمه‌ علیهم‌ السلام از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند؛ امّا تکلیف آنان مانند سایر افراد براساس علم عادی است. و علم به غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمی‏آورد.
به همین دلیل علم به غیب ائمه‌ علیهم‌ السلام از نحوۀ شهادت خود برای آنان تکلیف‏ آور نیست؛
بلکه امام بر اساس علم عادی خود میوه ‏ای را پیش روی خود می‏بیند که مانعی در خوردن آن نیست.
بر اساس همین است که تناول آن میوه جایز است؛ اگر چه براساس علم غیب از مسموم بودن آن آگاهی دارد.
استاد جوادی آملی در این زمینه می‏‏گوید: «... از سویی دیگر، سنّت خداوند چنان اقتضا می‏‏کند که معصومان هم مانند افراد دیگر آزموده شوند و آسیب ببینند.
بنابراین، نباید از آن علم استفاده کنند یا مأمور به استفاده نبودند؛ البته گاه از غیب برای یاری دین کمک می‏ گرفتند؛ ولی اساس بر این است که در جریان امور عادی از علم غیب بهره نبرند.» (1)

بنابراین، برای امام علی‌ علیه‌ السلام براساس علم عادی بشری شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجری مانند سایر شب هاست. به همین جهت به سمت مسجد حرکت می‏کند. و همچنین برای امام حسین‌ علیه‌ السلام عاشورای سال 61 هجری قمری مثل سایر روزهاست.
علم غیبی که به اذن الهی نسبت به شهادت خویش داشتند، برای آنها تکلیف ایجاد نکرد؛ بلکه آنها مأمورند که براساس علم عادّی عمل نمایند.

از این علوم در راه دین و مکتب الهی باید استفاده شود، نه مسایل شخصی و خصوصی؛ لذا امامان‌ علیهم‌ السلام نیز حق نداشتند از علم خدا‏دادی خود در مسایل شخصی و منافع فردی خود استفاده نمایند. در مسایل فردی فقط از علوم عادی باید بهره برند.

علم غیبی نیز در خدمت دین است و استفاده شخصی و خصوصی از آن ممنوع می‏‏ باشد؛ یعنی «آنان وظیفه نداشتند به مقتضای آن علم از پیش‏آمدها جلوگیری نمایند؛ بلکه وظیفة آنان این بود که مثل سایر مردم با این پیش‏آمدها رو به رو شده، به علم خود ترتیب اثر ندهند.» (2)
مرحوم علامه طباطبایی‌ رحمه‌ الله‏ هم عبارتی دارد که (در آینده نقل می‏‏شود) و با این قول می‏‏سازد. (3)

آنهایی که این پاسخ را داده ‏اند، برای تأیید نظر خویش به دو دلیل تمسّک کرده ‏اند:

1. عمل براساس علم غیب با حکمت بعثت انبیا و نصب ائمه‌ علیهم‌ السلام منافات دارد؛ زیرا در این صورت جنبة اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی خود به بهانة برخوردار بودن ائمه‌ علیهم‌ السلام از علم غیب و عمل براساس علم خدا‏دادی سرباز خواهند زد.

2. عمل بر اساس علم غیر عادی موجب اختلال نظام عالم هستی است؛ زیرا مشیّت و ارادة الهی بر جریان امور طبق نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلّق گرفته است. به همین جهت پیامبر اکرم‌ صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله و امامان معصوم‌ علیهم‌ السلام برای شفای بیماری خود و بستگان و اطرافیان از علم غیب استفاده ن‏می‏‏کردند. شاید یکی از حکمتهای ممنوع بودن تمسّک به نجوم، تسخیر‏جنّ برای غیب‏گویی و کشف غیرعادی حوادث آینده، اختلال در نظام عالم هستی باشد. (4)



http://www.ayehayeentezar.com/signaturepics/sigpic2403_68.gif

R A H A
07-29-2013, 10:31 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/79238324957085448014.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif


پاسخ دوم

دومین پاسخ این است که: هر چند طبق روایات فراوان معصومین‌ علیهم‌ السلام نسبت به تمام آنچه که در گذشته واقع شده است و در آینده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است، علم و آگاهی دارند؛ (5) امّا از روایات متعدد دیگر که در زمینة نحوه علم غیب امام‌ علیه‌ السلام آمده است، استفاده می‏‏شود که این علم به صورت بالفعل نیست؛ بلکه شأنی است؛ یعنی هرگاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند، خداوند آنان را آگاه خواهد کرد. تعبیر روایات در این زمینه چند نوع است:

یک: هرگاه بخواهند، خدا آگاه‏شان می‏کند.
حضرت صادق‌ علیه‌ السلام فرمود: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یعْلَمَ شَیئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ؛ (6) هرگاه امام اراده کند که چیزی را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد.»

دو: هر وقت بخواهد، دانا می‏شود. حضرت صادق‌ علیه‌ السلام فرمود:«إنَّ الاِمَامَ اِذَا شَاءَ اَن یَعلَمَ اُعلِم؛ (7) امام هر گاه بخواهد بداند، آگاه می‏شود.»
حضرت رضا‌ علیه‌ السلام فرمود:«أَنَّ الْإِمَامَ مُؤَیدٌ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ بَینَهُ وَ بَینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ یرَى فِیهِ أَعْمَالَ الْعِبَادِ وَ كُلَّ مَا احْتَاجَ إِلَیهِ لِدَلَالَةٍ اطَّلَعَ عَلَیهِ؛ (8)
امام (معصوم) بوسیله روح القدس (ملک اعظم الهی) تأیید شده است و بین او و خداوند ستونی از نور است که اعمال بندگان را در آن می‏بیند و هر گاه نیازی به دیدن اعمال باشد، بوسیله نگاهی به آن عمود، آگاهی می‏یابد.»

از این روایات استفاده می‏شود که علم غیب امام شأنی است، نه فعلی. براساس همین نکته ممکن است نسبت به نحوة شهادت خود علم نداشته‏اند؛ چون اراده نکرده‏اند و یا به عمودی که باید نگاه کنند، نگاه نکرده‏اند و یا خواست خدا تعلّق نگرفته است که این واقعه را بدانند، پس نمی‏دانند؛ چون ایشان تابع خواست خدا هستند.

هر چند حضرت علی‌ علیه‌ السلام به صورت کلّی و سربسته می‏دانست که توسط ابن ملجم به شهادت می‏رسد و حتی سال و ماه یا شب و روز آن را می‏دانست؛ ولی لحظة دقیق حادثه را خداوند نخواسته بود که به او خبر دهد. این معنی را می‏توان از سخنان خود حضرت به نوعی استفاده و برداشت کرد.

امام علی‌ علیه‌ السلام در شب آخر هیجان عجیبی داشت و تلاش می‏کرد راز مطلب را کشف کند، گویا خداوند آن را مخفی نمود: «كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَیهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ؛ (9) خیلی تلاش کردم که سرّ و باطن این امر را به دست بیاورم؛ ولی خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هیهات که این، علمی پنهان است.»

استاد مطهری‌ رحمه‌ الله در این باره می‏گوید: البته خودش می‏گوید من خیلی کوشش کردم که آن راز مطلب را کشف کنم؛ یعنی خصوصیات را بعضی گفته‏ اند؛ ولی اجمالاً می‏داند به اینکه یک حوادث بزرگی برایش هست. از «نهج البلاغه» این طور استفاده می‏شود: «مَا زُلتُ اَفحَصُ عَن مَکنُونِ هَذَا الاَمرِ وَ اَبَی اللهِ اِلَّا اَخفَاهُ؛ (10) خیلی کوشش کردم که سرّ و باطن این کار ار بدست بیاورم؛ ولی خدا اباء کرد، جز اینکه این سرّ را اخفا بکند.» (11)







http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/77181940580436848910.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63708741666619417302.gif

R A H A
07-29-2013, 10:32 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99293422326748144777.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif




پاسخ سوم

سومین پاسخ این است که علم غیبی، آگاهی به واقع حتمی است که قابل تغییر نیست.
بدیهی و ضروری است که سرانجام هر انسانی مرگ خواهد بود و هیچ آفریده‏ ای در این جهان عمر ابدی نخواهد داشت. (12) این را به صورت اجمالی همه می‏دانند. تنها فرق معصومین با دیگران در این است که دیگران از علّت و وقت دقیق مرگ خود خبر ندارند؛ ولی آنان خبر داشتند.
مثلاً امیرالمؤمنین علی‌ علیه‌ السلام می‏دانست که در ماه مبارک رمضان سال 40 ق عمرش به پایان رسیده و به وسیله شمشیر ابن ملجم شهید خواهد شد؛ ولی دانستن حادثه از طریق غیبی تغییری در آن ایجاد نمی‏کند.
در نتیجه هیچ گونه تکلیفی بر متعلق علم غیبی از آن جهت که حتمی الوقوع است تعلق نمی‏گیرد و نیز قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی‏کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‏گیرد و لازمة امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک آن است، و متعلق علم غیبی امام از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن محال است که مورد تکلیف قرار گیرد.

مثلاً شخصی از پشت بام و از نقطة دور می‏بیند که ماشینی درست روی ریل قطار خاموش کرده است. از آن طرف می‏بیند قطاری به آن نزدیک می‏شود. این شخص می‏داند که این قطار با آن ماشین برخورد می‏کند؛ ولی این علم او نمی‏تواند واقعیّت را تغییر دهد و مانع برخورد قطار شود.

استاد جوادی در این زمینه می‏گوید: علم غیب گاهی به واقع محتوم و تغییر ناپذیر تعلّق می‏گیرد. بنابراین، بعضی از چیزهایی که پیامبران و امامان از طریق غیبی می‏دانند، همان چیزی است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهی چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد کرد و سرنوشت چیزی را تغییر داد. (13)
نتیجه این شد که علم غیب امام به نحوۀ شهادت خود از سنخ علم الهی است که تأثیری در وقوع حوادث عالم ندارد. و حقیقت را تغییر نمی‏دهد.
مرحوم علامه طباطبایی‌ رحمه‌ الله به این قول اشاره دارد، آنجا که می‏فرماید:
«وَ قَد اَجَابَ بَعضُهُم عَن اَصلِ الاشکال بِاَنَّ الَّذِی یُنَجِّزُ التَّکَالِیفَ مِنَ العِلمِ هُوَ العِلمُ مِنَ الطُّرُقِ العَادِّیَةِ وَاَمَّا غَیرُهُ فَلَیسَ بِمُنَجِّزٍ؛ (14)
بعضی از اشکال به این صورت جواب داده اند که علم عادّی و کسبی منجّز و تکلیف آور است؛
ولی علم غیبی (چون به واقع عینی غیر قابل تغییر تعلق گرفته است) تکلیف آور نیست.»



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/15797529301453062132.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif

R A H A
07-29-2013, 10:32 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/71698548487582209367.gif


پاسخ چهارم

چهارمین پاسخ این است که اساساً معصومین‌ علیهم‌ السلام تکالیف و وظایف مخصوص به خود دارند؛ لذا اگر از طریق غیبی می‏دانستند که در فلان جنگ دشمن غالب می‏شود، باز وظیفه داشتند که به آن جنگ اقدام نمایند، و یا اگر می‏دانستند که انجام فلان کار به ظاهر صحیح است، هر چند از طریق غیبی می‏دانستند که منجر به شهادت آنها می‏شود، انجام می‏دادند.
مثل خوردن غذای مسموم، و یا رفتن به محل شهادت.
با این حال، وظیفه داشتند که آن کارها را انجام دهند، و این اعمال برای ما ـ اگر از راه طبیعی علم پیدا می‏کردیم ـ به هلاکت انداختن خود حرام بود؛ امّا برای آنان وظیفۀ مخصوص بود، مثل وجوب نماز شب بر پیامبر اکرم‌صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله با اینکه بر مسلمانان دیگر مستحب بود. (15)

پاسخ پنجم

پنجمین پاسخ نظر منتخب علامه طباطبایی‌ رحمه‌ الله است که به نوعی جامع تمام پاسخهای قبلی است.
برای رسیدن به این پاسخ باید چگونگی علم غیب امام را شناخت و این به ذکر چند مقدمه نیاز دارد (16)



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/89120073948647402903.gif

R A H A
07-29-2013, 10:32 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12822332430602235500.gif



الف. معنای قضا و قدر الهی

قدر به معنای حد و اندازه است و مقصود از قدر الهی این است که خداوند برای پدیده و مخلوقی خصوصیات وجودی و اندازة خاصی قرار داده است و تحت تأثیر علت خاصی آن را موجود می‏گرداند؛ یعنی پدید آمدن یک شیء از علّت خاص و نیز داشتن اوصاف و ویژگی های وجود، قدر حَد و اندازة وجودی شیء است که خداوند برای آن قرار داده.
به بیان دیگر، تقدیر الهی همان نظام علّت و معلولی است که هر پدیده و معلولی از علّت خاصِّی ریشه می‏گیرد، و قهراً اوصاف و خصوصیات وجود آن نیز متناسب و بر آمده از همان علّت او است.
قضا به معنی قطعی کردن، فیصله دادن و به انجام رساندن کار است و مقصود از قضای الهی این است که خداوند به هر پدیده‌ای پس از تحقق علت تامّه‌اش ضرورت وجود را اعطا کرد، آن شیء یقیناً وجود پیدا می‏کند.
تحقق حتمی معلول به دنبال تحقق علّت تامّة قضای الهی است. قضا و قدر الهی در حقیقت از شئون خلق و ایجاد خداوند است، و می‏توان آن را به صفت خالقیّت برگرداند.

ب. علم الهی

علم الهی به قضا و قدر پدیده‏ های عالم هستی تعلّق می‏گیرد.
خداوند از ازل، عالم است به اینکه چه پدیده‏ای، با چه اوصاف و ویژگیهایی تحت تأثیر علّت تامّه‏اش موجود می‏شود.
باید توجّه داشت که علم خداوند به پدیده‏های هستی، علم با واسطه؛ یعنی به صورت آنها نیست؛ بلکه خود پدیده‏ ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند [یعنی علم خداوند به اشیا حضوری است؛ نه حصولی].

بنابراین علم خداوند به حقایق عالم هستی تعلّق می‏گیرد، همان‏گونه که در متن واقع موجودند [با تمام علّت و عوامل خود.] علم خداوند علم حضوری به واقع عینی است. از سوی دیگر، چون در مرتبة وجودی، خداوند زمان و مکان معینی ندارد، علم او به پدیده‏های هستی در بستر زمان نیست؛
بلکه گذشته، حال و آینده به صورت یکپارچه نزد او حاضر است؛ امّا برای ما که موجودات زمانی و محصور به زمان هستیم، و تحقّق عینی حوادث و پدیده‏ها را زا دریچة زمان می‏نگریم، درگذشته نبوده و در آینده موجود خواهد شد. بنابراین، علم خداوند به مخلوقات خویش بدین معناست که:
حقایق و حوادث هستی، همراه با بستر زمانی شان (گذشته، حال و آینده) به صورت یکجا نزد خداوند حاضرند، به همین جهت این علم خداوند تأثیری در حوادث عالم ندارد و موجب تغییر آنها نمی‏تواند باشد؛ چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عین واقع نزد خدا است؛ یعنی علم خداوند به مخلوقات و پدیده‏های هستی، به همان صورت که در متن واقع موجودند تعلق می‏گیرد.

علم خداوند به افعال اختیاری انسان نیز به همین منوال است. افعال اختیاری انسان نیز یکی از پدیده‏های عالم هستی است که براساس نظام علّت و معلولی حاکم بر جهان هستی، تحت تأثیر علّت تامّه‏اش محقّق می‏شود. یکی از اجزای علّت تامّة افعال انسان اراده است. علم خداوند به قضا و قدر افعال اختیاری انسان تعلّق می‏گیرد. به همین جهت موجب جبر نیست؛ یعنی خداوند از ازل به افعالی که براساس اراده و اختیار انسان از او صادر می‏شود علم دارد.
همان‏گونه که بیان شد، علم الهی به این واقعیّات عینی تعلّق می‏گیرد، همان گونه که در خارج موجودند. به همین جهت این علم موجب تغییر واقع عینی (تحقّق فعل اختیاری به دنبال تحقق علّت تامّه اش) نمی‏شود.



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/93633757833864247178.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10791043379997387097.gif

R A H A
07-29-2013, 10:33 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61112096673353922199.gif



ج. علم امام

امام علاوه بر علم عادی که برای نوع انسان قابل تحصیل است، از علم لدنی و خدادادی (علم غیب) نیز بهره‏مند است. امام‌ علیه‌ السلام به حسب علوّ رتبة وجودی‏اش با لطف و اذن پروردگار به سرچشمة علم الهی متّصل می‏شود و از حقایق حوادث عالم، همان‏گونه که در متن واقع هستند، آگاه می‏شود؛ یعنی علم غیب امام از سنخ علم الهی و اتصال به منبع آن است. همان گونه که بیان شد، این علم، علم به واقع عینی است و معنا ندارد که منشأ تغییر در حوادث عالم باشد؛ بلکه حقایق حوادث عالم از جمله افعال اختیاری خود امام‌علیه‌السلام همراه با علت تامّه‌اش که علم عادی و اراده از اجزای این علت می‏باشند، نزد امام حاضر است این حضور بی‏واسطه‏ای عین معلوم و واقع عینی نزد امام است.

بر این اساس، امام حقیقت افعال اختیاری خود را، مانند خوردن میوة مسموم یا ضربت خوردن به دنبال حرکت به مسجد کوفه، از منظری بالاتر که همان منظر علم الهی است، می‏نگرد. به همین جهت علم غیب امام از سنخ علم الهی است، تأثیری در حوادث عالم ندارد، و لذا این علم برای امام تکلیف‏آور نیست؛ چون علمی موجب تکلیف است که مکلف بتواند براساس آن علم، منشأ تغییر و تأثیر باشد.

علاوه بر این، وقتی امام با لطف و اذن الهی به مرتبة اعلای کمال و علو وجودی می‏رسد و با منبع علم الهی تماس پیدا می‏کند، در اوج مقام فنای در ذات الهی است. او در این مقام خود را نمی‏بیند و خود نمی‏پسندد؛ بلکه فقط خدا را می‏بیند و تنها مشیت الهی را می‏پسندد و خواسته‏ای غیر از خواست و مشیت الهی ندارد.
در این مقام وقتی اراده و مشیت الهی را (بر اساس نظام علت و معلول یا قضا و قدر) در تحقق حوادث و پدیده‌های هستی به دنبال علّت تامة شان می‏یابد،

خواسته‏ای بر خلاف آن ندارد. با توجّه به مقدمات فوق، سخنان علامه‌ رحمه‌ الله‏ را مرور می‏کنیم:
این اشکال یک مغالطه بیش نیست؛ برای اینکه در این اشکال بین علوم عادّی و علوم غیر عادی خلط شده، و علم به غیب علمی است غیرعادی که کم‏ترین اثری در مجرای حوادث خارجی ندارد.

توضیح اینکه همان طور که افعال اختیاری ما مربوط به ارادة ما است، همچنین به علل و شرایط دیگر مادّی، زمانی و مکانی نیز بستگی دارد که اگر آن علل و شرایط با خواست ما جمع شود، و با آن مساعدت و هماهنگی کند، آن وقت علّت پیدایش و صدور آن عمل از ما علتی تامه می‏شود که صدور معلول به دنبالش واجب و ضروری است؛ برای اینکه تخلّف معلول از علّت تامّه‏اش محال است.

پس نسبت فعل؛ یعنی معلول به علّت تامه‏اش، نسبت وجوب و ضرورت است، مانند نسبتی که هر حادثة دیگر به علت تامه‏اش دارد. و امّا نسبتش به ارادة ما که جزء علّت است نه تمام علّت، نسبت جواز و امکان است، نه ضرورت، تا گفته شود تخلّفش محال است.

پس روشن گردید که تمام حوادث خارجی که یکی از آنها افعال اختیاری ما است، وقتی در خارج حادث می‏شود که حدوثش به خاطر تمامیّت علّت واجب شده باشد، و این منافات نداد با اینکه در عین حال صدور افعال ما نسبت به خود ما به تنهایی ممکن باشد، نه واجب.

حال که معلوم شد هر حادثی از حوادث، و از آن میان هر فعلی از افعال اختیاری ما در عین اختیاری بودن، معلولی است که علّت تامه‏ای دارد، و اگر نمی‏داشت، محال بود که حادث شود، همچنان که با فرض نبودن آن علّت محال بود حادث گردد، پس تمامی حوادث عالم، سلسلة نظام یافته‏ای است که همگی و مجموعه‏اش متصف به وجوب است؛ یعنی محال است یکی از آن حوادث که به منزلة حلقة این زنجیر است، از جای خودش حذف شود، و جای خود را به چیز یا حادثه‏ ای دیگر بدهد.



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10449313784911755810.gif

R A H A
07-29-2013, 10:33 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/79238324957085448014.gif




و نیز معلوم شد که پس این سلسله و زنجیر از همان روز اوّل واجب بوده است، چه گذشته‏هایش و چه حوادث آینده‏اش حال اگر فرض کنیم که شخصی به این سلسله [به سراپای حوادث عالم] آنýطور که هست و خواهد بود علم داشته باشد، این علم نسبت به هیچ یک از آن، حوادث را هر چند اختیاری هم باشد، تغییر نمی‏دهد و تأثیری در نسبت آن نمی‏کند؛ یعنی با فرض اینکه نسبت وجود دارد، ممکنش نمی‏سازد؛ بلکه همچنان واجب است.
حال اگر بگویی: همین که علم یقینی در مجرای افعال اختیاری قرار گرفت، عیناً مانند علم حاصل از طرق عادی می‏شود و قابل استفاده می‏گردد؛ چون آدمی را بر سر دو راهی بکنم یا نکنم قرار می‏دهد، به این معنا که در آنجا که با علم حاصل از طرق عادی مخالف باشد، نظیر علم عادی سبب فعل و یا ترک می‏گردد.
در پاسخ می‏گوییم:
خبر چنین نیست که علم و یقین به سلسله علل با علم عادی منافات داشته باشد، و آن را باطل سازد، به شهادت اینکه می‏بینیم بسیار می‏شود که انسان به چیزی علم عادی دارد؛ ولی بر خلاف آن عمل می‏کند، همچنان که قرآن کریم در آیة «وَ جَحَدُوا بِهَا وَاستَیقَنَتهَا اَنفُسُهُم»؛ (17) می‏فرماید: «کفار به علم عادی یقین دارند به اینکه با انکار و عناد در برابر حق معذّب شدنشان در آتش یقینی است، در عین حال به انکار و عناد خود اصرار می‏ورزند.» به خاطر اینکه در سلسلة علل که یک حلقه‌اش هوای نفس خود آنان است، انکارشان حتمی و نظیر علم عادی به وجوب فعل است.

با این بیان، اشکال دیگری هم که ممکن است به ذهن کسی بیاید، دفع می‏شود و آن این است که: چگونه ممکن است انسان علم یقینی پیدا کند به چیزی که خلاف ارادة او باشد، چنین علمی اصلاً تصور ندارد، و به همین جهت وقتی می‏بینیم علم در ارادة ما تأثیر نمی‏کند، باید بفهمیم که آن علم، علم یقینی نبوده، و ما آن را علم یقینی می‏پنداشتیم.

پاسخ این اشکال این است که گفتیم: صرف داشتن علم به چیزی که مخالف اراده و خواست ما است، باعث نمی‏شود که در ما ارادة مستند به آن علم پیدا شود؛ بلکه آن علمی ملازم با ارادة موافق است که توأم با التزام قلب نسبت به آن باشد، (وگرنه بسیار می‏شود که ا نسان یقین وعلم قطعی دارد به اینکه مثلاً شراب، قمار، زنا و یا گناهان دیگر ضرر دارند،
و در عین حال مرتکب می‏شود؛ چون به علم خود التزام قلبی ندارد) نظیر این جریان در افعال عنایی به خوبی به چشم می‏خورد. در این گونه اعمال نیز می‏بینیم علم قطعی به هلاکت انسان را به باقی ماندن بالای برج وادار نمی‏کند؛ چون به علم قطعی خود التزام ندارد. (18)

با توجه به این پاسخ علامه‌ رحمه‌ الله‏ پاسخهای قبلی نیز می‏توانند توجهی درستی پیدا کنند:
پاسخ اول که ائمه‌ علیهم‌ السلام را مکلّف به علم عادی می‏دانست، نه براساس علم غیب، با توجّه به حقیقت علم غیب مستدل و موجّه می‏شود؛ زیرا روشن شد که علم غیب امام‌ علیه‌ السلام از سنخ علم الهی است که علم به واقع عینی می‏باشد و در تغییر حوادث عالم تأثیری ندارد. لذا تکلیف‏ آور نیست.
پاسخ دوم نیز با توجّه به حقیقت علم امام‌ علیه‌ السلام کامل می‏شود؛ زیرا اینکه علم غیب امام‌ علیه‌ السلام بالفعل نیست؛ بلکه شأن است؛
یعنی هرگاه امام اراده کند که بداند، می‏داند، هرچند مطلب کاملاً درستی است؛
امّا باز جای این سؤال باقی است که شاید ائمه‌علیهم‌السلام با علم شأنی از کیفیّت شهادت خود آگاه بوده‏اند؛ یعنی اراده کرده‏ اند که بدانند.
اتفاقاً روایات متعددی بر علم ائمه‌ علیهم‌ السلام به شهادتشان دلالت دارد. (19) در عین حال می‏گوییم: چون این علم به متن واقع است و قابل تغییر نیست.



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/13458564083290171746.gif

R A H A
07-29-2013, 10:33 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81825567981377892219.gif

جمع‏ بندی

با توجّه به این نکته که علوم انبیا و امامان‌ علیهم‌ السلام لدنّی (و غیبی) است و علم غیبی اعطای خداوند است، نه ذاتی آنان پاسخ شبهه

اوّلاً این است که تکالیف آنان براساس علوم عادی رقم می‏خورد، نه علوم غیبی،
و ثانیاً این علم شأنی است، نه فعلی هرگاه می‏خواستند و خداوند هم موافقت می‏کرد، می‏دانستند.

ثالثاً چون علم غیبی به واقع عینی و حتمی تعلق می‏ گیرد، نمی‏توان به‏وسیله آن واقع را تغییر داد.

رابعاًبر اثر وصول به قرب و رضا و فنای الهی، وظایف خاصی داشتند و مأمور بودند به آن عمل نمایند، هر چند انسانهای عادی چنین وظایفی ندارند.



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/13458564083290171746.gif

R A H A
07-29-2013, 10:34 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/53201722028368152034.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/56334185211773874858.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/53201722028368152034.gif


پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

(1). توصیه‏ ها، پرسشها و پاسخ، جوادی آملی، نشر اسراء، قم، 1386 ش، ص 97 ـ 98.
(2). بیست پاسخ، مؤسسه در راه حق، 1360، ص114.
(3). المیزان، علامه طباطبایی، ج 18، ص 209.
(4). معارف دین، آیت الله صافی، بی تا، ج 1، ص121؛
علم امام، محمد رضا مظفر، ترجمة علی شیروانی، ص 73.
(5). اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب الاسلامیة، ج 1، ص 256، ح 4،
و باب نادر فیه ذکر الغیب، ح 1 ـ 4؛ و بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 17، ص 144، باب 17.
(6). اصول كافی، کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ش، ج 1، ص 258،
ح 4؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، دار احیاء التراث، ج26، ص 57.
(7). اصول کافی، کلینی، ج 1، ص 258، ح 2.
(8). عیون اخبار الرضا‌علیه‌السلام، صدوق، انتشارات جهان، 1378 ق،
ج 1، ص 213؛ کشف الغمه، اربلی، بنی هاشمی، تبریز، ج 2، ص 291.
(9). نهج‏ البلاغه، محمد دشتی، ص 207، خطبه 149؛
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، علمیه اسلامیّه، ج 1، ص 126.
(10). متن صحیح همان است که در متن نهج‏البلاغه آمده و ما نقل کردیم.
(11). انسان کامل، استاد مطهری، اصفهان، 1400 ق، ص 47.
(12). «کُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المَوت»؛ «هر کسی طعم مرگ را می‌چشد.»
(13). استاد جوادی آملی، درس تفسیر.
(14). المیزان، علامه طباطبایی، ج 18، ص 209.
(15). المیزان، علامه طباطبایی، چهارم، 1362 ش، ج 18،
ص 209، به عنوان قولی که اخبار به آن اشاره دارد نقل شده است.
(16). این مقدمه خارج از سخن علامه است.
(17). نمل / 14.
(18). المیزان، همان (متن عربی)، ج 18، ص 207 ـ 209؛ و ترجمه تفسیر المیزان،
محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی‏تا، ج 18، ص 293 ـ 296.
(19). اصول کافی، شیخ کلینی، ج1، ص258، 1-8.


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/53201722028368152034.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/56334185211773874858.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/53201722028368152034.gif

R A H A
07-29-2013, 10:34 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/17470461040604611543.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61508757137073372596.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/17470461040604611543.gif



خسوف

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/17470461040604611543.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/98878438848595952578.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/17470461040604611543.gif


آن شب، ماه در خسوف غم فرو رفته بود و اشکِ دیده ستارگان
در آستانه فروچکیدن بود.

مسجد کوفه سه شب بود که انتظار زاهد هر شبه اش را می کشید؛
گویا گرمی خونی که به صورت محراب شتَک زده بود، در باورش نمی گنجید.

این روزها، یتیم بچگان کوفه می دانستند نباید سراغ پدر را از
مادرانشان بگیرند؛ حالا معمای آن مرد ناشناس با کوله نان و خرمایش،
برای آنها هم فاش شده بود اما هنوز روزنه امیدی در دل های کوچکشان
سوسو می زد، مثل کوچه های تاریک و محزون کوفه که هنوز منتظر
رد پای آرام و پرصلابت مولا بر شانه های خود بودند.

کودکی به اصرار، کاسه شیری از مادرش گرفت و به امید
شفای پدر، سایه های تاریک شب را پشت سر گذاشت.

با خود می گفت: امشب به عیادت پدرم می روم و به او خواهم گفت
هر شب برای شفایش دعا کرده ام...،
اما پشت در خانه علی(ع) که رسید... .

چگونه باور کند این پیکر پاک عدالت است که بر دوش حسن و حسین
حمل می شود! این همان علی(ع)، یکه تاز میدان نبرد و پدر مهربا ن
یتیمان کوفه است! آیا این علی(ع) است که می رود!

مگر شانه هایش از ردّ انبان نان و خرما خسته اند یا مگر الفت
یتیمان و بیچارگان را با نگاه مهربان و لبخند پرمهرش از یاد برده است!

نمی دانم کوفه پس از آن شب چگونه تاب ماندن داشت!
نمی دانم مردمانش چگونه نفس کشیدند و سیاهی این عزا
و ماتم بزرگ را به سپیدی صبح آمیختند!

آیا زمین تاب آن داشت که با مناجات های پرسوز علی(ع) وداع کند!
آیا آزادگان عالم توانستند تجسم عدالت محض را در زیر خاک کنند!

عرشیان حق دارند این شب غریب را به دیده حیرت بنگرند؛
چگونه اهل زمین گوهر نایاب نسل آدم را در خاک غفلت
و جهل خویش مدفون می سازند!

نمی دانم با علی(ع) چه کردند که می گفت:
«خدایا! مرا از آنها بگیر و حاکم بدی را به جای من بر آنها بگمار!»
این روزهای آخر، لحظه شماری مولا برای رفتن، فرزندانش را بی تاب می کرد.

حساب هر شب ماه رمضان را داشت و می فرمود
نزدیک است که این محاسن سپید، به خون سرم رنگین شوند.
گویا از راه و رسم مردم زمانه اش به تنگ آمده بود؛

اینکه بر منبر برود، خطبه بخواند و مردمان را به جنگ با دشمنان
خدا دعوت کند و آنها به بهانه زمستان و تابستان، دور و برش را خالی کنند.

25 سال سکوت، حادثه بزرگی است، اما غریبانه تر آن است که
دوران کوتاه مدت حکومتش، مدام به جنگ و درگیری گذشت.

انگار به قدری دیر گرد علی(ع) جمع شدند که معنای اسلام حقیقی
از ذهن ها رخت بربست. عدالت چیز عجیبی شده بود!

اینک، اخلاص و برای خدا کارکردن، مفهوم گنگی دارد.
حالا، وقتی علی(ع) دم از عدالت می زند، بساط جنگ جمل برپا
می شود و نارضایتی از تقسیم بیت المال، ورد زبان ها می گردد.

وقتی دم از صلاحیت حاکمان می زند، فتنه قاسطین علم می شود و
قرآن های سرنیزه! وقتی روشنایی اندیشه و دوری از جمود و خشک
مغزی را گوشزد می کند، سپاه نهروان در مقابلش صف می کشد.

آن روز برای بیعت با علی(ع)، جامه می دریدند و یکدیگر را
زیر دست و پا له می کردند، روزی بود و امروز که به هر بهانه،
راه خود را از علی(ع) جدا می کنند، روز دیگری است!

گرچه حکومت عادلانه امیر مؤمنان(ع) حلاوت روزهای حضور پیامبر
را زنده می کرد، ولی چه بسیار کینه ها و عقده های قدیمی با اسلام و
پیامبرکه اینک به بهانه علی(ع)، مجال سر برآوردن یافته اند!

باید پرسید علی کیست؟ علی معیار حق و باطل است.
آن قدر عیارش بالاست که زبان دوست و دشمن، از ثنا
و ستایش او لبریز شده است.

زهد با علی(ع) معنا می شود، وقتی در سفره هر
روزش، جز نان جو و نمک نمی یابی!

معیار عدالت، علی(ع) است، وقتی دانشمند مسیحی می گوید:
«علی(ع) به سبب شدت عدالتش به شهادت رسید».

علی(ع) جمع اضداد است.
به شام تیره غربت، پناهگاه یتیمبه روز معرکه، سردار جنگ و نام آور

علی(ع) همان است که روزی به اعجاز دستانش، خیبرشکن می شود
و روزی به اعجاز صبر بی مانندش، اول مظلوم عالم!

علی(ع)، یکه تاز میدان خطابه و وعظ است؛ سحر کلامش در
جان ها نفوذ می کرد تا آنجا که در وصفش گفتند:
«مادون کلام خالق و مافوق کلام بشر!»

کسی است که پیامبر، او و پیروانش را به زیور کلام خویش آراست:
«قسم به آنکه جانم در دست اوست، علی و شیعیان او، رستگاران روز قیامتند».

علی(ع) دریایی است که تنها به اندازه معرفتت از آن برمی گیری!
علی ساقی است؛ پیمانه ات را بزرگ تر کن تا از
شراب صافی عشق او، خوب سیراب شوی!

زبان علم و خرد الکن از فضائل اوست
که کس علی نشناسد به غیر پیغمبر


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/17470461040604611543.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/98878438848595952578.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/17470461040604611543.gif



فاطره ذبیح زاده

R A H A
07-29-2013, 10:35 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/03769586002196080002.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/98855699917399958592.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/03769586002196080002.gif

«غربت تمام شد»


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/03769586002196080002.gif

شمشیر فرود آمد.

پیشانی دریا شکافت، محراب در خون شناور شد.
قرآن، ورق ورق کاسه صبر لبریز.

در افلاک غلغله شد و قدسیان بی‏تاب؛ فاطمه گریست.
شمشیر فرود آمد... .

ماه، دو تکه شد، تاریخ، طعم تلخ یتیمی را مزه مزه کرد.
بادها شیون‏کنان، مصیبت را وزیدند.

درختان، مویه ‏کنان نالیدند.
ریگ‏ها، از داغ گریستند.
رودخانه‏ها بر سرزنان، خروشیدند.

ابرها، ضجه ‏زنان باریدند.
عرش، ترک برداشت آفتاب گرفت.
روز، شب شد.

کوه‏ها، رشته رشته شدند.
گل‏ها، رنگ باختند.
اندوه جهان همیشگی شد.

خانه‏ زاده کعبه در محراب، به خون غلطید.
شمشیر فرود آمد...
عطش کینه‏ای زهرآلود، سیراب شد.

شصت و سه سال رنج مداوم، به ثمر نشست.
فضیلت‏ها، بی‏پدر شدند.
مهربانی‏ها، ناتمام ماندند.

پرچم هدایت بر زمین افتاد.
کانون ایمان لرزید.
ساقی کوثر، دیده فرو بست.

کوفه تنها شد.
کوفه ماند و یک محراب خالی.
کوفه ماند و تا همیشه حسرت.

کوفه ماند و یک عمر فقدان عدالت.
کوفه ماند و خاطره شیرین پنج سال عدالت محض.
کوفه ماند و یک عمر اندوه حق نشناسی.

کوفه ماند و داغ غریب بی‏کسی.
شمشیر فرود آمد!

«فزت و رب الکعبه»
غربت مولا تمام شد.


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/03769586002196080002.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/93478896477742990021.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/03769586002196080002.gif

خدیجه پنجی

R A H A
07-29-2013, 10:35 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44693279526289030577.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/53201722028368152034.gif




«ای آسمانی ‏ترین عاشق حق»



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/53201722028368152034.gif


امشب، زمین نظاره ‏گر اشک‏های مهتاب است و فردا آفتاب مویه
می‏کند در خویش می‏شکند، پژمرده می‏شود.


امشب، زمین سیاه‏پوش غمی سرخ است و فردا سیل ناله ‏ها
در همه سو پیداست.

امشب، دل آسمان گرفته است و آرامش از همه جا رخت
بربسته و فردا، توفان سهمناک حادثه‏ ای تلخ
دل‏های مؤمنان خدا را سخت می‏لرزاند.

فردا برکه دل‏ها، سرشار از اندوه می‏شود و دیدگان سرخ
عاشقان حق، پر از درد فراق می‏شود.

فردا، قاصدک‏ها هم دیگر خبری از شادمانی و سرور زمزمه
نمی‏کنند و همه جا و همه چیز رنگ ماتم و عزا می‏گیرد.

آری! این همه سوگ و ماتم در سوگ «مرتضی» است.
ای آسمانی‏ترین عاشق حق!

ای که نامت از نام خداست مشتق!
ای پسر خانه خدا!

در نگاه تو، آفتاب می‏خندید، صلابت مصطفی در تو بود
عشق با تو معنا می‏شد، مکه از تو شرف و عزت گرفت، مدینه به تو افتخار می‏کرد.

برکت دستان مبارکت، پایگاه توحید را از لوث بت‏ها پاکیزه
کرد و خیبر کفر را بازوان الهی تو شکست.

ذوالفقار تو، ستون فقرات ایثار و عشق و ایمان را راست نگاه
داشت،عطر شب ‏بو و همیشه ‏بهار در زمین پراکند و حقیقت راه
چونان پیشانی آفتاب، برفراز کرد!

ای اولین مدار ایمان! ای محور حق!
ای همیشه همراه خدا!

شمشیری که بر تو فرود آمد، جهان را سوزاند، عشق ر
ا یتیم کرد، ایمان را به سوگ نشاند و در جان ما، درد داغ ریخت.

ای پیشوای ما! ای پدر ایثار و ایمان!
ای افتخار شهادت!

یاد تو، نام تو و راه تو، سبزترین گل همیشه ‏بهار دل‏های مؤمنان است.


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/53201722028368152034.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/37814856897250797110.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/53201722028368152034.gif


حمزه کریم خانی