s.rozekabood
05-29-2012, 07:57 PM
تولد نوزاد و کودکی که ۹ ماه همه انتظار تولدش را کشیدهاند، به آن شیرینی هم که اطرافیان فکر میکنند نیست! بعد از فروکش کردن شور و شوق اولیه و زمانی که والدین با یکدیگر تنها شدند، به مرور زمان روی دیگر سکه خود را نشان میدهد. درد زایمان و مشکلات شیردهی و شببیداری مادر از یکسو و درگیریهاي کاری و اجتماعی پدر که حالا بیشتر احساس مسئولیت میکند از سوی دیگر باعث بروز اختلافهایی در بین پدر و مادر میشود. اختلافهایی که در نسخههای سنتی تاکید ميشود به مرور زمان برطرف میشود اما روانشناسان نظر دیگری دارند. اگر زن و شوهر از طریق کلامی مسائل پس از تولد نوزاد را برطرف نکنند، ممکن است روابط آنها دچار مشکلات جدی شود.
پس از تولد اولین کودک معمولا روابط زن و شوهر دچار تنشهایی میشود كه مهمترين آن شكايت از بيتوجهي هر يك به ديگري است. اما این اتهامهایی که دو طرف به یکدیگر میزنند تا چه حد درست و واقعی است؟
درست یا غلط این تغییر در روابط اتفاق ميافتد. زندگی زوجها قبل و بعد از تولد نوزاد دچار تغییراتی میشود که عمدی نیست، بلكه بخشی از احساسات غریزی پدر و مادر است و نمیتوان بر آن خرده گرفت. قبل از تولد، رابطه در خانه یک رابطه دو نفره بوده و هر حرف و رفتار و تصمیمی را این دو نفر اخذ میکردند. در حالیکه حالا نفر سومی هم وارد ماجرا شده که تقریبا تمام تصمیمات و فعالیتها را تحت تاثیر قرار میدهد؛ کجا برویم؟ چه بخوریم؟ مسافرت برویم یا نه و... پس طبیعی است که بخشی از وقت والدین معطوف به كودكي شود که برایشان از هر چیزی در دنیا عزیزتر است و این یعنی کم شدن زمان ارتباط این دو نفر با هم. آنها از هر حرکت و رفتار فرزندشان ذوقزده میشوند و توجه ویژهای به او دارند و کمتر به عادات و نیازهای یکدیگر بها میدهند، البته باز هم نه از روی عمد. همینجاست که کمکم دلخوریها آغاز میشود.
کفه نارضایتیهای کدامیک از طرفین در این مواقع سنگینتر است؛ پدر یا مادر؟
با توجه به شرایط جامعه ما، این کفه به سوی مادر سنگینتر است. او از ۹ ماه پیش، زحمت کشیده و طفلی را در وجود خود بزرگ کرده و مشکلات زایمان و شیردهی را تحمل کرده است. به همين دليل او از جایگاه اجتماعی خود برای مدتی دور میشود و همه اینها او را نیازمند توجه عاطفی بیشتر میکند. از سوي دیگر بر اساس نحوه تربیت مردان در جامعه ما و ویژگیهای رفتاری بیشتر آنان، آنها معمولا موضوعات عاطفی را خیلی مهم جلوه نمیدهند و در کلام، به خصوص در جمع، صحبتی به زبان نمیآورند. این بیتفاوتیها برای زن دوگانگی را ایجاد میکند که در قبال درد بسیاری كه تحمل کرده و جایگاه اجتماعی كه از آن دور افتاده هیچ حمایتی را دریافت نکرده است. به همین دلیل اعتراض میکند و تنشها و درگیریها آغاز میشود.
این بیتفاوتی معمولا از سوی آقایان هم به خانمها نسبت داده میشود. اینکه توجهشان بیش از حد معطوف به بچه است و زندگی مشترکشان را از یاد بردهاند.
مادران برای تلاشهایی که برای تولد نوزاد داشتهاند توجه و مهر و علاقه را طلب میکنند. آنها نوزاد را جزئی از وجود خود میدانند و میخواهند مانند ۹ ماه گذشته که او را در شکم داشتهاند، از او مراقبت کنند. این به معنی فراموش کردن شوهر و زندگی نیست. حالا این فرزند هم جزئی از زندگی است و بنا به شرایط جسمانیاش، نیازهای خاصی دارد. همانقدر که زن به توجه و عاطفه نیاز دارد، مرد هم نیازمند این توجهات است. یکی دیگر از دلایل این اختلافها ناشی از عدم توانایی زنان برای برقراری رابطه زناشویی تا مدتی پس از زایمان است. سرکوفت زدن و تحقیر یکدیگر تنها بار نارضایتی و دلخوری را بیشتر میکند. این تنشهاي دوسویه دلایل تقریبا مشابهی دارند. هر دو به نوعی از کمبودهای عاطفیای رنج میبرند که تامین آن حداقل در ماههای اول کمی زمان میبرد. چه راهکاری برای کاهش این به اصطلاح دعواهای زن و شوهری وجود دارد؟
بهترین راهکار برای حل این تنشها صحبت کردن است. طرفین باید در کلام از یکدیگر دلجویی کنند. مثلا زن باید شرایط جسمانیاش را برای شوهرش توضیح دهد و در عوض از او بخواهد که در مراقبت از نوزاد او را کمک کند. این کار هم پدر را از مشکلات نگهداری از نوزاد آگاه میسازد و هم موضوع مشترکی را برای صحبت و گفتوگو بین والدین فراهم میکند. مرد هم نباید از گفتن جملههاي عاشقانه و محبتآمیز خودداری کند. باید بیش از پیش در کارهای خانه کمک کند و زحمات همسرش را به شکلی احساسی، با خرید هدیههای کوچک و گل به نوعی پاسخ دهد.
ضمن اینکه پدران با تولد نوزاد معمولا حس مسئولیت بیشتری پیدا میکنند اما نمود آن در فعالیتهای اجتماعی و کاری آنان دیده میشود. این موضوع هم معمولا اعتراض همسر را به همراه دارد که چرا تا این حد خود را غرق کار کرده است. این هم دلیل دیگری است برای درگیر کردن پدر در مسائل نوزاد که به نوعی او را به خانه پابند میکند.
با این تفاسیر، رابطه پیش از تولد کودک قابل تکرار است یا تولد عضو جدید در خانواده همه چیز را دگرگون میکند؟
در بیشتر موارد رابطه قبل از تولد بچه دیگر تکرار نمیشود. این یک عیب یا ایراد نیست و روند طبیعی زندگی است. فرد سومی به خانواده اضافه شده که بسیار عزیز است و نیاز به حمایت و آموزش دارد. بچه به مرور زمان به عضو اصلی خانواده تبديل میشود تا جاییکه تا سالها موضوع اصلی صحبت و حتی تنشهای پدر و مادر بر سر او، رفتارش، درسش و مواردی از این قبیل است. در حقیقت بچه جریان عادی زندگی را که زن و مرد به آن عادت کردهاند به کلی به هم ميريزد و زندگی نیاز به یک برنامه جدید پیدا میکند. والدین باید در کنار یکدیگر و به کمک یکدیگر این امر را هدایت کنند.
پس از تولد اولین کودک معمولا روابط زن و شوهر دچار تنشهایی میشود كه مهمترين آن شكايت از بيتوجهي هر يك به ديگري است. اما این اتهامهایی که دو طرف به یکدیگر میزنند تا چه حد درست و واقعی است؟
درست یا غلط این تغییر در روابط اتفاق ميافتد. زندگی زوجها قبل و بعد از تولد نوزاد دچار تغییراتی میشود که عمدی نیست، بلكه بخشی از احساسات غریزی پدر و مادر است و نمیتوان بر آن خرده گرفت. قبل از تولد، رابطه در خانه یک رابطه دو نفره بوده و هر حرف و رفتار و تصمیمی را این دو نفر اخذ میکردند. در حالیکه حالا نفر سومی هم وارد ماجرا شده که تقریبا تمام تصمیمات و فعالیتها را تحت تاثیر قرار میدهد؛ کجا برویم؟ چه بخوریم؟ مسافرت برویم یا نه و... پس طبیعی است که بخشی از وقت والدین معطوف به كودكي شود که برایشان از هر چیزی در دنیا عزیزتر است و این یعنی کم شدن زمان ارتباط این دو نفر با هم. آنها از هر حرکت و رفتار فرزندشان ذوقزده میشوند و توجه ویژهای به او دارند و کمتر به عادات و نیازهای یکدیگر بها میدهند، البته باز هم نه از روی عمد. همینجاست که کمکم دلخوریها آغاز میشود.
کفه نارضایتیهای کدامیک از طرفین در این مواقع سنگینتر است؛ پدر یا مادر؟
با توجه به شرایط جامعه ما، این کفه به سوی مادر سنگینتر است. او از ۹ ماه پیش، زحمت کشیده و طفلی را در وجود خود بزرگ کرده و مشکلات زایمان و شیردهی را تحمل کرده است. به همين دليل او از جایگاه اجتماعی خود برای مدتی دور میشود و همه اینها او را نیازمند توجه عاطفی بیشتر میکند. از سوي دیگر بر اساس نحوه تربیت مردان در جامعه ما و ویژگیهای رفتاری بیشتر آنان، آنها معمولا موضوعات عاطفی را خیلی مهم جلوه نمیدهند و در کلام، به خصوص در جمع، صحبتی به زبان نمیآورند. این بیتفاوتیها برای زن دوگانگی را ایجاد میکند که در قبال درد بسیاری كه تحمل کرده و جایگاه اجتماعی كه از آن دور افتاده هیچ حمایتی را دریافت نکرده است. به همین دلیل اعتراض میکند و تنشها و درگیریها آغاز میشود.
این بیتفاوتی معمولا از سوی آقایان هم به خانمها نسبت داده میشود. اینکه توجهشان بیش از حد معطوف به بچه است و زندگی مشترکشان را از یاد بردهاند.
مادران برای تلاشهایی که برای تولد نوزاد داشتهاند توجه و مهر و علاقه را طلب میکنند. آنها نوزاد را جزئی از وجود خود میدانند و میخواهند مانند ۹ ماه گذشته که او را در شکم داشتهاند، از او مراقبت کنند. این به معنی فراموش کردن شوهر و زندگی نیست. حالا این فرزند هم جزئی از زندگی است و بنا به شرایط جسمانیاش، نیازهای خاصی دارد. همانقدر که زن به توجه و عاطفه نیاز دارد، مرد هم نیازمند این توجهات است. یکی دیگر از دلایل این اختلافها ناشی از عدم توانایی زنان برای برقراری رابطه زناشویی تا مدتی پس از زایمان است. سرکوفت زدن و تحقیر یکدیگر تنها بار نارضایتی و دلخوری را بیشتر میکند. این تنشهاي دوسویه دلایل تقریبا مشابهی دارند. هر دو به نوعی از کمبودهای عاطفیای رنج میبرند که تامین آن حداقل در ماههای اول کمی زمان میبرد. چه راهکاری برای کاهش این به اصطلاح دعواهای زن و شوهری وجود دارد؟
بهترین راهکار برای حل این تنشها صحبت کردن است. طرفین باید در کلام از یکدیگر دلجویی کنند. مثلا زن باید شرایط جسمانیاش را برای شوهرش توضیح دهد و در عوض از او بخواهد که در مراقبت از نوزاد او را کمک کند. این کار هم پدر را از مشکلات نگهداری از نوزاد آگاه میسازد و هم موضوع مشترکی را برای صحبت و گفتوگو بین والدین فراهم میکند. مرد هم نباید از گفتن جملههاي عاشقانه و محبتآمیز خودداری کند. باید بیش از پیش در کارهای خانه کمک کند و زحمات همسرش را به شکلی احساسی، با خرید هدیههای کوچک و گل به نوعی پاسخ دهد.
ضمن اینکه پدران با تولد نوزاد معمولا حس مسئولیت بیشتری پیدا میکنند اما نمود آن در فعالیتهای اجتماعی و کاری آنان دیده میشود. این موضوع هم معمولا اعتراض همسر را به همراه دارد که چرا تا این حد خود را غرق کار کرده است. این هم دلیل دیگری است برای درگیر کردن پدر در مسائل نوزاد که به نوعی او را به خانه پابند میکند.
با این تفاسیر، رابطه پیش از تولد کودک قابل تکرار است یا تولد عضو جدید در خانواده همه چیز را دگرگون میکند؟
در بیشتر موارد رابطه قبل از تولد بچه دیگر تکرار نمیشود. این یک عیب یا ایراد نیست و روند طبیعی زندگی است. فرد سومی به خانواده اضافه شده که بسیار عزیز است و نیاز به حمایت و آموزش دارد. بچه به مرور زمان به عضو اصلی خانواده تبديل میشود تا جاییکه تا سالها موضوع اصلی صحبت و حتی تنشهای پدر و مادر بر سر او، رفتارش، درسش و مواردی از این قبیل است. در حقیقت بچه جریان عادی زندگی را که زن و مرد به آن عادت کردهاند به کلی به هم ميريزد و زندگی نیاز به یک برنامه جدید پیدا میکند. والدین باید در کنار یکدیگر و به کمک یکدیگر این امر را هدایت کنند.