PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چگونه ما انسان شدیم؟



mehraboOon
05-29-2012, 02:40 PM
چگونه ما انسان شدیم؟ (۱)
بالاخانواده‌ی انسان‌واران
در میان جانوران راسته‌ای وجود دارد به نام «نخستی‌سانان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%E2%80%8C%D8%B3%D8%A 7%D9%86%D8%A7%D9%86)» (Primates (http://pezeshkangil.com/editor/Primates)) که در این راسته (Order) که از جمله شامل میمون‌ها هم هست، یک «بالاخانواده» (Superfamily) وجود دارد به نام «انسان‌واران» (Hominoidea).
تا حدود ۲۰-۱۵ میلیون سال پیش ما انسان‌ها به‌همراه گیبون‌ها، شامپانزه‌ها، گوریل‌ها و اورانگوتان‌ها همگی عضو این «بالاخانواده»ی پرجمعیت بودیم، یعنی هنوز به چند دسته تقسیم نشده و از هم قابل تشخیص نبودیم. اما این «بالاخانواده»‌ی بزرگ و خوشبخت همان حدود ۲۰-۱۵ میلیون سال پیش دچار اولین انشعاب شد یعنی «گیبون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%DB%8C%D8%A8%D9%88%D9%86)»‌ها از نظر ژنتیک مستقل شدند و برای خود خانواده‌ی «هیلوباتید» (Hylobatidae) را تشکیل دادند و باقی فامیل با نام خانوادگی «انسان‌سایان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B3%D8%A 7%DB%8C%D8%A7%D9%86)» (Hominidae (http://en.wikipedia.org/wiki/Hominidae)) نامیده شدند.



http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/Tab-1-1024x432.jpg


همین‌جا عرض کنم گیبون‌ها که «میمون‌های درازدست» هم نامیده می‌شوند و بعدها خود به چهار سرده‌ یا جنس (Genus) تقسیم شدند، موجوداتی هستند لاغراندام و درازدست که امروزه در جنگل‌های گرمسیری جنوب شرقی آسیا بالای درخت‌ها آکروبات‌ بازی می‌کنند و با باقی اعضای بالاخانواده‌ی فوق تفاوت‌هایی دارند. از جمله این‌که به‌نسبت کوچک‌ترند، تفاوت ظاهری جنس نر و ماده‌شان کمتر است، لانه نمی‌سازند و برخی ویژگی‌های ساختار بدنی‌شان بیشتر به میمون‌ها شباهت دارد. مهم‌تر از همه این‌که برخلاف خانواده‌ی انسان‌سایان (و از جمله بسیاری انسان‌های امروزی) روابط جفتی پایدار دارند!
http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/01-Gibbon-1024x966.jpg


گیبون
انشعاب در خانواده‌ی انسان‌سایان
زیرخانواده‌ی پونگینه: اما خانواده‌ی «انسان‌سایان» هم زیاد پایدار نماند و در اثر اختلافات ژنتیکی به‌وجود آمده حدود ۱۴ میلیون سال زیرخانواده‌ی «پونگینه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%88%D9%86%DA%AF%DB%8C%D9%86%D9%87)» (Ponginae (http://en.wikipedia.org/wiki/Ponginae)) شامل سرده‌‌ی اورانگوتان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%88%D8%AA%D 8%A7%D9%86)از گوریل‌ها، انسان‌ها و شامپانزه‌ها جدا شدند. اورانگوتان‌ها که در حال حاضر تنها سرده‌ی باقیمانده از انسان‌سایان در قاره‌ی آسیا هستند (البته علاوه بر انسان‌ها!) در زمره‌ی باهوش‌ترین نخستی‌سانان به‌شمار می‌روند چون می‌توانند انواع ابزارهای پیچیده را به‌کار ببرند و هر شب هم با استفاده از شاخ و برگ درختان، لانه‌ای برای خواب بسازند. اورانگوتان‌ها برخلاف برخی انسان‌ها خوی تهاجمی ندارند و بیشتر به‌صورت منزوی دنبال غذا می‌روند. این اقوام نجیب ما فعلاً فقط در جنگل‌های بارانی جزیره‌های بورنئو و سوماترا یافت می‌شوند و تنها دو گونه (Species) از این سرده باقی مانده که متاسفانه هر دو در خطر انقراض هستند.


http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/02-Orangutan.jpg


اورانگوتان‌
زیرخانواده‌ی گوریل‌ساییان: پس از انشعاب اورانگوتان‌ها تا مدتی سخن از جدایی نبود تا حدود ۷ میلیون سال پیش که زیرخانواده‌ی «گوریل‌ساییان» (Gorillinae (http://en.wikipedia.org/wiki/Gorillinae)) هم انسان‌ها و شامپانزه‌ها را تنها گذاشتند و از نظر ژنتیک مستقل شدند.
گوریل‌ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%84)ها که در حال حاضر ساکن جنگل‌های آفریقا هستند، ۹۹-۹۸ درصد DNAی‌شان با انسان یکسان است و پس از شامپانزه، نزدیک‌ترین خویشاوند نوع انسان محسوب می‌شوند.
این دسته از اقوام ما در گروه‌های ۵ تا ۳۰ نفره زندگی می‌کنند و هر گروه یک رهبر دارد که همه‌ی تصمیم‌ها را می‌گیرد و در درگیری‌های بین اعضای گروه نقش میانجی را ایفا می‌کند. این رهبر «پشت نقره‌ای» برای حرکت گروه تصمیم می‌گیرد و مسوولیت رفاه و امنیت گروه با اوست. (آن گوریل معروفی که در فیلم‌ها معمولاً غرش می‌کند و مشت‌ به سینه می‌کوبد و حمله می‌کند همین پشت نقره‌ای است و نرهای جوان‌تر «پشت سیاه» با برعهده گرفتن حفاظت و امنیت از او پشتیبانی می‌کنند.)
گوریل‌ها بسیار باهوش هستند و حتی عده‌ی کمی از گوریل‌ها در اسارت انسان نوعی زبان مستقل از زیرمجموعه زبان‌های اشاره را فرا گرفتند. علاوه بر این، در حال حاضر توانایی استفاده از ابزار را هم پیدا کرده‌اند. یک گوریل ماده مشاهده شده که از یک چوب برای سنجش عمق یک باتلاق استفاده می‌کرده و ماده‌ی دیگری دیده شده که در زمان ماهیگیری از یک تکه چوب به‌عنوان تکیه‌گاه استفاده کرده ‌است.
زیرخانواده‌ی انسان‌ساییان: پس از این دو جدایی، آن‌چه از خانواده‌ی «انسان‌سایان» باقی ماند، زیرخانواده‌ی «انسان‌ساییان» (Homininae) بود، ولی بالاخره حدود ۷-۶ میلیون سال پیش در آفریقا شامپانزه‌ها هم آهنگ جدایی از انسان‌ها را سر دادند که نظر به اهمیت جدایی مسیر تکاملی انسان و شامپانزه، به این جداسری «انشعاب بزرگ» می‌گویند.
در حال حاضر دو گونه‌ی شامپانزه وجود دارد که نزدیک‌ترین خویشاوندان زنده‌ی ما به‌شمار می‌روند. این دو گونه شامپانزه‌ی معمولی و بونوبو هستند که نزدیک به یک میلیون سال پیش از هم جدا شده‌اند و هر کدام فعلاً در یک طرف رود کنگو زندگی می‌کنند.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/04-Bonobo_009.jpg


بونوبو


http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/05-Schimpanse_zoo-leipig.jpg


شامپانزه‌ی معمولی


۹۴ درصد DNAی شامپانزه‌ها با انسان یکی است و برخی از ۶ درصد متفاوت نیز در بخش بی‌مصرف DNA قرار گرفته ‌است. اگر در تقسیم‌بندی‌های جدید شامپانزه‌ و انسان در یک زیرخانواده جای می‌گیرند، به‌دلیل همین قرابت‌هاست. این زیرخانواده شامل دو تبار (Tribe) است: تبار «پانینی» (Panini (http://en.wikipedia.org/wiki/Panina_%28subtribe%29)) که سرده‌ی شامپانزه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%85%D9%BE%D8%A7%D9%86%D8%B2%D9%87)در آن جا دارد و تبار «انسان‌تباران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%AA%D8%A 8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86)» (Hominini (http://en.wikipedia.org/wiki/Hominini)).
از جمله‌ی شباهت شامپانزه‌ها به انسان در این است که شامپانزه‌ها هم اخیراً ابزار می‌سازند و از آن برای به‌دست آوردن خوراک‌شان استفاده می‌کنند (می‌گویند ۴۰ سال زود‌تر از گوریل‌ها استفاده از ابزار را در طبیعت آموخته‌اند). علاوه بر این، روش‌های پیچیده‌ای برای شکار دارند که مستلزم همکاری، نفوذ و رتبه و درجه ‌است و همچون انسان‌ها در وضعیت آگاهانه توانایی دستکاری و فریب دادن را دارند.
شامپانزه‌ها می‌توانند با استفاده از یادگیری، نماد‌ها و جنبه‌های انسانی زبان شامل مفاهیم تعداد و توالی اعداد را درک کنند و آن‌ها را برای برنامه‌ریزی برای رویداد‌ها و حوادث آینده به‌کار برند. انسان‌تباران
برای این‌که تخمین درست‌تری از زمان جدایی تبار انسان از تبار شامپانزه داشته باشیم، باید بدانیم بر اساس آخرین محاسبات به‌عمل آمده، عمر جهان (از لحظه‌ی «انفجار بزرگ» یا «مه‌بانگ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%AF)» تابه‌حال) حدود ۱۳ میلیارد و ۷۵۰ میلیون سال است و از پیدایش کره‌ی زمین هم تقریباّ ۴ میلیارد و ۵۴۰ میلیون سال می‌گذرد. (خوشبختانه به‌یمن تخلفات بانکی اخیر، دیگر این عددها را کاملاّ می‌شناسیم!) همچنین نخستین نشانه‌ی حیات یعنی قدیمی‌ترین سنگواره‌ی شبه‌میکروب به‌دست آمده حدود ۳ میلیارد و ۵۰۰ میلیون سال قدمت دارد، دایناسورها حدوداً از ۲۳۰ تا ۶۵ میلیون سال پیش در زمین می‌زیستند و چنان‌که در سال ۲۰۰۹ دانشمندان دانشگاه اسلو اعلام کردند، قدیمی‌ترین سنگواره ‌از نخستی‌سانان که در آلمان کشف شد، قدمتی ۴۷ میلیون ساله دارد.
غرض از بیان اعداد فوق این است که درک کنیم زمان زیادی از جدایی تبار انسان از شامپانزه نمی‌گذرد. پس اگر گاهی از همنوعان ما رفتاری «غیرانسانی» سر می‌زند، زیاد نباید خرده گرفت؛ از موجودی که تازه همین ۷-۶ میلیون سال پیش از شامپانزه جدا شده، چه انتظاری دارید؟
اما از تبار یا دودمان انسان‌تباران که گفتیم حدود ۷-۶ میلیون سال از نظر ژنتیک از شامپانزه‌ها مستقل شدند، تا رسیدن به انسان امروزی راه درازی طی شد. در اوایل پیدایش «فرضیه‌ی تکامل» تصور می‌کردند این فرآیند خطی یا به‌اصطلاح نردبانی است، یعنی در هر زمان تنها یک گونه انسان‌تبار وجود داشت که همان گونه دچار تکامل شد و سرانجام پله پله به گونه‌ی «انسان خردمند (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86_%D8%AE%D8%B1%D8%AF% D9%85%D9%86%D8%AF)» (Homo sapiens (http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_sapiens)) رسید که ما باشیم. اما این تصویر سنتی امروز مورد قبول نیست و اعتقاد بر این است که آن شاخه‌ی اصلی که به انسان خردمند انجامید خود در مقاطع مختلف زمانی و مناطق مختلف جغرافیایی به چند زیرشاخه تقسیم شده که انسان خردمند یکی این زیرشاخه‌هاست و سرده‌ها و گونه‌های دیگر که زیرشاخه‌های دیگر بودند اینک منقرض شده‌اند.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/Map-of-the-fossil-sites-of-the-earliest-hominids-35.8-3.3M-BP.jpg


پراکندگی جغرافیایی پیدایش انسان‌تباران


در طبقه‌بندی جدید ‌تبار انسان‌تباران که شامل تمام زیرشاخه‌هایی هستند که پس از «انشعاب بزرگ» (جدایی انسان و شامپانزه) از شاخه‌ی منتهی به انسان برآمدند به دو زیرتبار «جنوبی‌کپی‌گوهران» (Australopithecina (http://de.wikipedia.org/wiki/Australopithecina)) و «انسان‌گوهران» (Hominina (http://en.wikipedia.org/wiki/Hominina)) تقسیم می‌شوند.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/Tab-2.jpg

الف. جنوبی‌کپی‌گوهران
زیرتبار اول یا «جنوبی‌کپی‌گوهران» خود شامل ۶ سرده‌ی مختلف از تبار انسان است که هر کدام یک یا چندین گونه‌ی شناخته شده یا احتمالاً ناشناخته دارند:
- ساحل‌مردم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%AD%D9%84%E2%80%8C%D9%85%D8%B1%D8%A F%D9%85_%DA%86%D8%A7%D8%AF%DB%8C) (Sahelanthropus (http://en.wikipedia.org/wiki/Sahelanthropus)):قدمت گونه‌ی S. tchadensis به حدود ۷ میلیون سال پیش می‌رسد و پیچیدگی طبقه‌بندی‌اش این است که قدمت تنها سنگواره‌اش (که شامل فقط چند تکه از کاسه‌ی سر یک انسان‌تبار شریف به نام «تومای» اهل کشور چاد است) به پیش از زمان «انشعاب بزرگ» (جدایی ژنتیکی انسان از شامپانزه) برمی‌گردد.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/07-Sahelanthropus_tchadensis_-_TM_266-01-060-1.jpg


جمجمه‌ی ساحل‌مردمِ چادی (تومای)


- اررین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%B1%DB%8C%D9%86_%D8%AA%D9%88%DA%AF% D9%86%DB%8C)(Orrorin (http://en.wikipedia.org/wiki/Orrorin)):اررین نیز از کهن‌ترین سرده‌های دودمان انسان و بسیار نزدیک به نیای مشترک انسان و شامپانزه است. سنگواره‌های پراکنده‌ای از گونه‌ی O. tugenensis با قدمت ۵/۶۵ تا ۲/۶ میلیون سال پیش در کنیا به‌دست آمده ‌است.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/08-orrorin1.jpg


چند تکه سنگواره به‌جا مانده از اررین


- آردی‌کپی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B1%D8%AF%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%BE%DB%8 C_%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF)(Ardipithecus (http://en.wikipedia.org/wiki/Ardipithecus)):شامل دو گونه‌ی A. ramidus و A. kadabba است که از اولی سنگواره‌ای متعلق به ۴/۴ میلیون سال پیش و از دومی چند تکه استخوان مربوط به ۵/۶ میلیون سال پیش به‌دست آمده است. این نیاکان بزرگوار در شرق آفریقا (اتیوپی فعلی) می‌زیسته‌اند.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/09-Ardi.jpg


آردی‌کپی رامیدوس


- جنوبی‌کپی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%D9%88%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%B E%DB%8C) (Australopithecus (http://en.wikipedia.org/wiki/Australopithecus)):از این سرده، گونه‌ی A. afarensis از ۳/۶۷ تا ۲/۹۲ میلیون سال پیش در شمال کنیا و جنوب اتیوپی می‌زیست، A. anamensis حدود ۴ میلیون سال پیش در کنیا می‌زیست و A. africanus حدود ۳/۵ یا شاید ۲/۵ میلیون سال پیش در آفریقای جنوبی زندگی می‌کرد. قدیم‌ترین شواهد از استفاده از ابزار سنگی و مصرف گوشت و مغز استخوان در انسان‌تباران در گونه‌ی A. afarensis دیده شده اما مشخص نیست که آیا خود ابزار سنگی را ساخته یا فقط از تکه سنگ‌هایی که پیدا کرده استفاده می‌کرده است.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/10-Australopithecusafarensis_reconstruction.jpg


جمجمه‌ی بازسازی شده‌ی جنوبی‌کپی عفاری


http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/11-A.afarensis.jpg


شمایل بازسازی شده‌ی جنوبی‌کپی عفاری


- پرامردم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85) (Paranthropus (http://en.wikipedia.org/wiki/Paranthropus)): دارای ۳ گونه است که از آن میان گمان می‌رود P. boisei که حدود ۲/۲ تا ۱/۴ میلیون سال پیش در شرق افریقا می‌زیست، به آتش دست یافته باشد.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/12-Australopithecus_boisei_P1060081.jpg


جمجمه‌ی بازسازی شده‌ی پرامردم بویسی


- کنیامردم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85) (Kenyanthropus (http://en.wikipedia.org/wiki/Kenyanthropus)): شامل گونه‌ی «کنیامردم پَخْتْ‌رخ» (K. platyops) است که حدود ۳/۵ تا ۳/۲ میلیون سال پیش در شرق افریقا می‌زیست و ویژگی آن پَختی چهره‌اش در قیاس با خویشاوندان نزدیکی چون شامپانزه است.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/03/13-Kenyanthropus_platyops_skull_model.jpg


جمجمه‌ی بازسازی شده‌ی کنیامردم پَخْتْ‌رخ


ب. انسان‌گوهران
و زیرتبار دوم یا «انسان‌گوهران» تنها دارای سرده‌ی «انسان» (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86_%28%D8%B3%D8%B1%D8% AF%D9%87%29) (Homo (http://en.wikipedia.org/wiki/Homo)) است.

mehraboOon
05-29-2012, 02:45 PM
چگونه ما انسان شدیم؟ (۲)
در بخش قبلی به جستجوی نیاکان از یاد رفته‌مان رفتیم و دیدیم که از نظر ارتباطات خانوادگی، بنده و جناب‌عالی اصالتاً با دسته‌ای از جانوران شامل گیبون‌ها، شامپانزه‌ها، گوریل‌ها و اورانگوتان‌ها از یک خانواده یا به‌اصطلاح دقیق‌تر بالاخانواده (Superfamily) به نام «انسان‌واران» (Hominoidea) هستیم و در این میان قرابت ژنتیکی ما با شامپانزه‌ها آن‌قدر زیاد است که ما دو تا را عضو یک زیرخانواده (Subfamily) به نام «انسان‌ساییان» (Homininae) می‌دانند. این زیرخانواده حدود ۷-۶ میلیون سال پیش به دو تبار (Tribe) تقسیم ‌شد: تبار شامپانزه‌ها و تبار «انسان‌تباران» (Hominini) که خود شامل ۷ سرده‌ یا جنس (Genus) است. در شماره‌ی پیش ۶ سرده‌ی نخست (شامل ساحل‌مردم، اررین، آردی‌کپی، جنوبی‌کپی، پرامردم و کنیامردم) را بررسیدیم و سرده‌ی «انسان» (Homo) ماند برای این قسمت .



http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/Tab-300x126.jpg

ما و سایر وابستگان







و اما انسان…
همان‌طور که در شماره‌ی پیش گفتیم، امروزه دیگر بر آن باور قدیم نیستند که «تکامل» فرآیندی خطی یا نردبانی بوده یعنی در هر زمان تنها یک سرده یا گونه (Species) انسان‌تبار وجود داشته که همان به بعدی تکامل یافته و سرانجام پله پله به سرده‌ی «انسان» و گونه‌ی «انسان خردمند» (Homo sapiens) رسیده باشد، بلکه اعتقاد بر این است که شاخه‌ی تبار انسان در مقاطع مختلف زمانی و مناطق مختلف جغرافیایی به چند زیرشاخه تقسیم شده که چه‌بسا برخی از این زیرشاخه‌ها همزمان با هم می‌زیسته‌اند ولی انسان خردمند تنها زیرشاخه‌‌ای است که در این جهان بی‌رحم به‌سلامت جان به‌در برده و سایر زیرشاخه‌ها (سرده‌ها و گونه‌های دیگر) منقرض شده‌اند.
از باقی انسان‌تباران که بگذریم، وقتی می‌گوییم «انسان» باید بدانیم انسان امروزی (یعنی بنده و جناب‌عالی) که در طبقه‌بندی زیست‌شناختی «انسان خردمند» خوانده می‌شویم، تنها یک گونه از سرده‌ی «انسان» به‌شمار می‌رویم و این بدین معناست که گونه‌های دیگری از انسان که پیش‌تر وجود داشتند و منقرض شدند، از لحاظ ژنتیکی و زیست‌شناختی آن‌قدر با ما متفاوت بودند که گونه‌ی زیست‌شناختی جداگانه‌ای به‌حساب آیند. برای نمونه، «انسان‌ نئاندرتال» گونه‌ی دیگری از سرده‌ی انسان بود که چندین هزار سال همزمان با انسان امروزین در زیستگاه مشترکی می‌زیست. (فقط تصورش را بکنید؛ ۴۰ هزار سال پیش یکی از اجداد ما ممکن است در سواحل آنتالیا با یکی از نئاندرتال‌ها بر سر شکار یک گاومیش دست به یقه شده باشد؛ البته اگر لباس‌شان یقه‌ای می‌داشت.)
پس در هنگام سخن از پیدایش انسان باید دید منظور گونه‌ی به‌خصوص انسان یعنی «انسان خردمند» (Homo sapiens) است یا سرده‌ی انسان (Homo) که انسان خردمند تنها یکی از گونه‌های آن است و سایر گونه‌ها اینک منقرض شده‌اند. (و اگر در شماره‌ی پیش گفتیم نزدیک‌ترین خویشاوند گونه‌ی انسان خردمند در میان موجودات زنده شامپانزه ‌است، به‌دلیل همین انقراض گونه‌های دیگر سرده‌ی انسان است.) بنابراین اگرچه شاید برای ما آسان‌تر باشد که خود را تنها از اعقاب انسان‌های هوشمندی بدانیم که ۲۰۰ هزار سال پیش در آفریقا برآمدند و ۴۰-۳۰ هزار سال پیش راهی «برّ کهن» (اوراسیا) شدند، اما این به‌معنی محروم کردن خود از میراث ۲/۵ میلیون ساله‌ای است که طی آن پیشینیان‌مان با وجود بهره جستن از مغزهایی به‌مراتب کوچک‌تر از ما و اندام‌هایی بسی ناسازتر، در جهانی بسیار ناآرام‌تر و خطرخیزتر از امروز که گونه‌هایی تنومندتر و دیرپاتر را از پا درآورده و منقرض کرده بود:
- با مهار و استفاده از آتش و پناه جستن در غارها یا کلبه‌هایی دست‌ساز، راه‌های جان به‌در بردن از اعصار پی‌درپی و درازنفس یخبندان را آموختند؛
- فنون اولیه‌ی ابزارسازی را ابداع کردند و توسعه دادند؛
- زبان به آغاز ارتباطات کلامی گشودند؛
- آداب ابتدایی زندگی اجتماعی را پی ریختند؛
- در جستجوی مظاهر عالی و روحانی زندگی (هنر، مذهب و چه‌بسا فلسفه و…) برآمدند.
و تازه این تمام آن چیزی است که می‌دانیم و با تکیه بر دانش فعلی می‌توانیم بدانیم؛ ولی با استناد به مشتی سنگ و استخوان بازمانده از یک میلیون سال پیش، چگونه می‌توان به حتی کلیاتی از آن‌چه در سر انسان آن زمانه می‌گذشته (نه فقط آن‌چه از دستش برمی‌آمده) پی برد؟ چگونه می‌توان میزان حس شوخ‌طبعی‌اش را سنجید؟ یا مهربانی و عشقی را که به محیط زیست، همنوعان یا جنس مخالف داشته است؟ ترس و شجاعت یا آزادگی و سلطه‌پذیری‌اش را چطور؟ اشتغال ذهنش به چرایی و چگونگی جهان و در کل امور روحی و معنوی را چطور؟
از این شماره با احترام و اعجابی که شایسته‌ی نیاکان از یاد رفته‌ی ماست، بررسی گونه‌های مختلف سرده‌ی انسان را (که البته در گونه یا «زیرگونه» بودن برخی اختلاف هست) آغاز می‌کنیم و البته باید توجه داشت این‌که قدیمی‌ترین سنگواره‌ی مربوط به هر گونه مثلاً مربوط به ۱/۵ میلیون سال پیش باشد، به این معنی نیست که قدمت آن گونه همین‌قدر است، شاید چند صد هزار سال پیش از آن هم می‌زیسته ولی تا کنون سنگواره‌ای مربوط به آن سال‌ها به‌دست نیامده باشد.
انسان گاتنگی (Homo gautengensis)
تا همین دو سال پیش اغلب دانشمندان «انسان ماهر» و برخی دیگر «انسان رودولفی» را قدیمی‌ترین گونه از سرده‌ی انسان می‌دانستند و اعتقاد غالب بر آن بود که انسان ماهر حدود ۲/۵ میلیون سال پیش از نوعی «جنوبی‌کپی» به نام Garhi منشعب شده است. اما در ماه می سال ۲۰۱۰ دارن کورنو (Darren Curnoe) اعلام کرد برخی از سنگواره‌هایی که تا کنون به انسان ماهر، «انسان راست‌قامت» و در مواردی جنوبی‌کپی‌ها نسبت داده می‌شد، به گونه‌ای قدیمی‌تر از سرده‌ی انسان و در واقع «قدیمی‌ترین» گونه‌‌ی فعلاً شناخته شده از این سرده تعلق دارد. وی این گونه را که سال‌ها پیش در غارهای گاتنگ در نزدیکی ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی یافت شده بود «انسان گاتنگی (http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_gautengensis)» نامید.
قدمت سنگواره‌هایی که گمان می‌رود مربوط به انسان گاتنگی باشد، از ۱/۹ میلیون تا ۶۰۰ هزار سال پیش متفاوت است و چنان‌که کورنو توصیف می‌کند این نوع انسان چندان هم شکل و شمایل آدمیزادی نداشت؛ دندان‌هایش بزرگ و مناسب گیاهخواری و مغزش کوچک بود و با قد حدود ۹۰ سانتی‌متر و وزن تقریباً ۵۰ کیلوگرم بسیار هم کوچک‌اندام بود. شیوه‌ی زندگی‌اش هم چندان شبیه انسان نبود؛ وقتی روی زمین بود، بر دو پا راه می‌رفت ولی احتمالاً اوقات زیادی را (شاید برای خورد و خواب یا فرار از دست جانوران درنده) روی درختان می‌گذراند.
با این‌همه انسان گاتنگی ظاهراً ابزارهای سنگی تولید و استفاده می‌کرد و چنان‌که از استخوان‌های سوخته‌ی حیوانات که دور و برش یافت شد برمی‌آید، شاید (البته شاید) آتش نیز به‌کار می‌برد.
به‌اعتقاد پژوهشگران، انسان گاتنگی توان تکلم و مهارت‌های زبانی نداشت و بدین دلیل و نیز شکل و شمایل ظاهری و سن زمین‌شناسی‌اش، به‌نظر می‌رسد هر چند نسبت خویشاوندی با ما دارد، ولی آن‌طور هم نیست که نیای مستقیم ما باشد یعنی گونه‌های بعدی انسان از او منشعب شده باشند.
به‌هرحال انتظار می‌رود کاربرد فن‌آوری‌های جدید در سالیان آینده اطلاعات بیشتری از انسان گاتنگی و نیز بسیاری سنگواره‌های حتی قدیمی‌تر موجود که هنوز به‌طور دقیق مطالعه نشده‌اند، به‌دست دهد و چه‌بسا بسیاری طبقه‌بندی‌های فعلی را دگرگون کند و البته در این مورد خاص این را در نظر بگیرید که از کشف انسان گاتنگی هنوز دو سال هم نمی‌گذرد و نشان به آن نشان که تمام اینترنت را زیر و رو کنید، حتی اسم این گونه را در منابع فارسی پیدا نمی‌کنید. (محض خودنمایی عرض شد!)


http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/01-300x182.jpg

جمجمه‌ی بازسازی شده‌ی انسان گاتنگی



http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/02.jpg

جمجمه‌ی بازسازی شده‌ی انسان گاتنگی



انسان ماهر (Homo habilis)
انسان ماهر (http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_habilis) که به‌طور سنتی سلف گونه‌های متاخر انسانی محسوب می‌شود، از ۲/۳۳ تا ۱/۴ میلیون سال پیش می‌زیست و سنگواره‌هایش برای نخستین بار بین سال‌های ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۴ در تانزانیا کشف شد.
از نظر ظاهر، انسان ماهر نیز همانند انسان گاتنگی شباهت چندانی به انسان امروزی نداشت زیرا قامتش کوتاه‌ و دستانش بلند و بی‌قواره بود. با این‌حال نسبت به جنوبی‌کپی (که به‌نظر می‌رسد نیای او باشد) پوزه‌‌ای تعدیل شده‌تر داشت. حجم مغزش هم ۶۶۰-۵۱۰ سانتی‌متر مکعب و گرچه از جنوبی‌کپی ۵۰ درصد بزرگ‌تر ولی حتی کمتر از نصف انسان امروزی (۱۴۵۰ سانتی‌متر مکعب) بود. البته برخلاف این ظاهر ‌ شامپانزه‌‌مانند، همچون انسان گاتنگی توانایی ساخت ابزارهای سنگی ابتدایی را داشت، هر چند به‌نظر می‌رسد این توانایی را بین ۲۰۰ تا ۱۰۰ هزار سال پیش‌تر از او، برخی از گونه‌های جنوبی‌کپی هم داشته‌اند.
از سال‌ها پیش معتقد بودند انسان ماهر بعدها به «انسان کارورز» و این یکی به انسان راست‌قامت تکامل یافت، در حالی که یافته‌های جدید این نظر را مطرح کرده است که انسان ماهر چند صد هزار سال با انسان راست‌قامت و انسان کارورز در آفریقا همزمان می‌زیسته ‌است. بنابراین اوضاع به این سادگی‌ها هم که پیش‌تر تصور می‌شد نیست و شاید همه‌ی این گونه‌ها از نیای مشترک (و فعلاً ناشناخته‌ای) برآمده باشند.
انسان ماهر با برخی از انسان‌تباران همچون «پرامردم بویسی» نیز معاصر بود و اگر برخلاف آنان توانست دوام آورد و احتمالاً به نیای گونه‌های انسانی پس از خود تبدیل شود، شاید به‌دلیل همان توانایی ابتدایی ابزارسازی و رژیم غذایی ساده‌ترش بود.


http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/03-Homo_habilis-229x300.jpg


جمجمه‌ی انسان ماهر



http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/04-Homo_habilis-225x300.jpg

شمایل بازسازی شده‌ی انسان ماهر




انسان رودولفی (Homo rudolfensis)
سنگواره‌ای انسان رودولفی (http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_rudolfensis) نخستین بار در سال ۱۹۷۲ در نزدیکی دریاچه‌ی رودولف کشور کنیا یافت شد. ابتدا تصور می‌شد این سنگواره متعلق به گونه‌ی انسان ماهر باشد ولی پس از مطالعات بیشتر، تفاوت‌هایش با آن گونه آشکار شد و هنوز به‌طور قاطع نمی‌توان گفت کدام‌یک از این دو گونه (یا حتی گونه‌ی سومی) نیای گونه‌های بعدی انسان است.
انسان رودولفی حدود ۱/۹ میلیون سال پیش می‌زیست، حجم مغزش کمابیش در حد انسان ماهر بود ولی شواهدی دال بر ابزارسازی‌اش وجود ندارد.


http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/05-Homo_rudolfensis-216x300.jpg

انسان رودولفی






پیوست ۱:
عصر یخبندان
مرور زندگی پیشینیان ما بر زمین بدون در نظر داشتن عصرهای یخبندان و سرمایی که به طور متناوب بر این قاره حکم‌فرما می‌شد، کامل نیست. عصر یخبندان به دوره‌های درازمدتی از کاهش دمای آب و هوای زمین گفته می‌شود که در آن اکثر روی زمین از ورقه‌ی کلفتی از یخ به ضخامت هزاران متر پوشیده بود؛ مشابه آن‌چه امروز در قطب شمال و جنوب می‌بینیم. البته همیشه هم دنیا آن‌طورها که تصور کنید سرد نمی‌شد (میانگین دمای سالانه‌ی آخرین عصر یخبندان را حدود ۱۵-۱۰ درجه زیر صفر تخمین می‌زنند) ولی از آن‌جا که تابستان‌ها هم سرد بود، گرمای آفتاب نمی‌توانست یخ و برف‌های زمستانی را آب کند و هزاران سال یخ روی یخ انبار می‌شد.
از یخبندان‌های وحشتناک صدها و ده‌ها میلیون‌ سال پیش که بگذریم (که بعضی از آن‌ها زمین را به گلوله‌ای برفی رها شده در کهکشان تبدیل می‌کرد)، از آغاز پیدایش انسان‌تباران بر زمین (یعنی دوره‌ی چهارم زمین‌شناسی) در کل چهار دوره‌ی یخبندان داشتیم که اولین دوره حدود ۲ میلیون سال پیش و آخرین دوره حدود ۱۰۰ هزار سال پیش آغاز شد. پایان آخرین عصر یخبندان تقریباً همین ۱۱ هزار سال پیش بود و البته در پایان هر عصر یخبندان، یخ‌ها در همه‌جا همزمان آب نمی‌شدند. مثلاً یخچال‌های عصر چهارم یخبندان در برخی ایالت‌های فعلی آمریکای از ۴۰ هزار سال پیش شروع به ذوب شدن کردند، در حالی که در اروپا به‌عنوان مثال آلمان حدود ۱۷ هزار سال پیش از زیر یخ بیرون آمد و سوئد تا ۱۳ هزار سال پیش تقریباً هنوز زیر یخ پنهان بود.
یکی از مهم‌ترین دلایل انقراض بسیاری از موجودات از جمله انسان‌‌تباران را همین عصرهای متناوب و گاه بسیار شدید سرما و یخبندان می‌دانند و جالب است که انسان هوشمند نه‌تنها از این آخرین دوره‌ی یخی جان سالم به‌در برد، بلکه بلافاصله پس از پایان آن شروع به کشاورزی و اهلی کردن حیوانات کرد و به‌معنای واقعی کلمه «میخ خود را روی زمین کوبید»!



http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/102-17-Ice-age-300x168.jpg

این گل زیبای عصر یخبندان همین دو سه ماه پیش احیا شد. دانشمندان روسی برای این کار از ژن‌های به‌دست آمده از دانه‌ها و میوه‌ی ذخیره شده در انبار آذوقه‌ی یک سنجاب سیبریایی ۳۰ هزار سال پیش استفاده کردند. فعلاً بین روس‌ها و ژاپنی‌ها رقابت بر سر احیای ماموت‌های منقرض شده در عصر یخبندان است!

پیوست ۲:
عصر سنگ
زمان برآمدن نخستین گونه از سرده‌ی انسان را حدود ۲/۵ میلیون سال پیش می‌دانند و از آن‌جا که اصطلاحاً «از اثر پی به موثر می‌برند»، این دوره را با توجه به ابزارهایی که انسان در هر دوره از آن برای غلبه بر جهان پیرامون خود بهره می‌برده به دوره‌های گوناگون تقسیم می‌کنند. حالا یک لحظه خودتان را در ۲/۵ میلیون سال پیش تصور کنید؛ چه ابزارهایی دور خود می‌بینید؟ بله؛ شاخه‌ای که در توفان پریشب از درخت تنومند روبه‌رو جدا شده، زیر پای‌تان افتاده و همین‌طور استخوان‌های گوزنی که هفته‌ی پیش شیر بیشه‌ی همسایه شکار کرده… اما بیشتر و پیش‌تر از همه سنگ، سنگ و سنگ در ابعاد و اشکال مختلف. اکنون چوب‌ها یا استخوان‌هایی که پیشینیان ما به‌کار می‌برده‌اند پوسیده است، ولی برخی از آن سنگ‌ها هنوز باقی است بنابراین منطقی است به عصری که از ۲/۵ میلیون سال پیش آغاز شده و تا ۱۸ هزار سال پیش ادامه داشته، عصر «پارینه‌سنگی» (پالئولیتیک) بگویند.۱ عصر پارینه‌سنگی خود به سه دوران «پارینه‌سنگی قدیم» (از ۲/۵ میلیون تا ۱۰۰ هزار سال پیش، یعنی دوران همه‌ی انسان‌های پیش از نئاندرتال)، «پارینه‌سنگی میانی» (از ۱۰۰ تا ۴۰ هزار سال پیش، یعنی عصر انسان نئاندرتال) و «پارینه‌سنگی جدید» (از ۴۰ تا ۱۸ هزار سال پیش که عصر برآمدن انسان‌های امروزی است) تقسیم می‌شود.
در ابزارسازی‌های اولیه از سنگ، دو تکنیک را برجسته و تاریخ‌ساز می‌دانند: نخست صنعت یا فرهنگ «اُلْدُوایی» که کهن‌ترین صنعت ساختن ابزار سنگی است و در آن با کوفتن سنگی بزرگ بر قلوه‌سنگی کوچک، تراشه‌ها و ساطور‌های سنگی می‌ساختند. آغاز این صنعت همان حدود ۲/۵ میلیون سال پیش در شرق افریقا بود.۲ صنعت دوم «آشولی» (Acheulean) نام دارد که از ۱/۸ میلیون ‌سال پیش در افریقا و بخش‌هایی از اوراسیا رواج یافت. ویژگی ابزارهای این صنعت، کار کردن بر دو روی سنگ مادر است و از معروف‌ترین ابزارهای آشولی می‌توان به تبر دستی سنگی اشاره کرد.




http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/File2014.jpg

یک نمونه از «ساطور- سنگ مادر» (سنگ آذرین) از دوره‌ی پارینه‌سنگی قدیم که در منطقه‌ی گنج‌ پر (رستم‌آباد گیلان) کشف شده است.



http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/File1976.jpg

یک نمونه از «ساطور- سنگ مادر» (سنگ آذرین) از دوره‌ی پارینه‌سنگی قدیم که در منطقه‌ی گنج‌ پر (رستم‌آباد گیلان) کشف شده است.

mehraboOon
05-29-2012, 02:55 PM
چگونه ما انسان شدیم؟ (۳)


http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/Daneshe-rooz.jpg


تابه‌حال هر چه از انسان و انسان‌تباران سلف گفتیم، از آفریقا بود؛ شرق و جنوب آفریقا. اما در این بخش با دو گونه‌ی تقریباً همسنگ آشنا می‌شنویم که در نهایت رشته‌ی زیستی انسان را از آفریقا به آسیا می‌رسانند. اما پیش از آن یک نکته:
در ماه گذشته شماره‌ی اول از دوره‌ی جدید ماهنامه‌ی «دانش روز (http://www.facebook.com/DansheRoozScienceToday)» منتشر شد. همه‌ی خواندنی‌های این شماره به‌کنار، دو مطلب کاملاً راست کار ماست:
اول: از ص ۴۶ تا ۵۳ یک گزارش خواندنی درباره‌ی زندگی انسان‌های نئاندرتال در فلات ایران با عنوان «نئاندرتال‌های ایرانی بیدار می‌شوند» نوشته‌ی مریم شبانی و عمدتاً بر پایه‌ی گفته‌ها و نوشته‌های فریدون بیگلری، متخصص پارینه‌سنگی و مسوول بخش پارینه‌سنگی موزه‌ی ملی ایران. (اگر می‌خواهید بیشتر درباره‌ی این گزارش بدانید، این لینک‌ را ببینید (http://www.bbc.co.uk/persian/science/2012/05/120501_l23_neanderthal_iran_new_sciencetoday_bigla ri.shtml).)
دوم: از ص ۵۴ تا ۶۱ یک ترجمه‌ی باز هم بسیار خواندنی از گزارشی که اخیراً در مجله‌ی معتبر «نیوساینتیست» منتشر شد با عنوان «انسان و معماهایش» و ترجمه‌ی فرزانه سالمی. موضوع این گزارش تقریباً همان است که در این سه بخش «چگونه ما انسان شدیم» تقدیم‌تان شده است. بشتابید تا هنوز روی دکه‌هاست!



انسان کارورز (Homo ergaster)
برای نخستین بار استخوان فک تحتانی انسان کارورز (http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_ergaster) در سال ۱۹۴۹ در جنوب آفریقا کشف شد. در مورد این گونه که از حدود دو میلیون (و به‌اعتقادی بین ۱/۸ تا ۱/۳ میلیون) سال پیش در شرق و جنوب آفریقا می‌زیست، اختلاف نظر وجود دارد ولی اعتقاد عام بر آن است که انسان کارورز نیای مستقیم انسان راست‌قامت آسیایی و از این طریق «انسان هایدلبرگ»، انسان نئاندرتال و انسان خردمند است. البته برخی نیز می‌گویند شاید انسان کارورز از انسان راست‌قامت منشا گرفته یا شاید هر دو از اعقاب یک جد مشترک باشند، ولی عموماً برعکس، انسان کارورز را جد مستقیم انسان راست‌قامت می‌دانند و تحقیقات جدید ژنتیک نیز نشان می‌دهد که انسان کارورز از آفریقا به آسیا مهاجرت کرد و در آن‌جا زیرشاخه‌ای از آن به یک گونه‌ی جدید و مجزا تکامل یافت که نیای تمامی گونه‌های متاخر انسانی شد. از نظر آناتومیک، انسان کارورز با سایر گونه‌ها از جمله انسان راست‌قامت تفاوت‌هایی دارد و قد جنس مرد آن به ۱/۹۰ سانتی‌متر می‌رسد.
این گونه از انسان در ساختن ابزارهای سنگی پیچیده‌ از نیاکان خود پیشرفته‌تر بود می‌توانست با تراشیدن یا کوفتن سنگ ابزار بسازد و پیشگام تکامل صنعت ابزارسازی «الدوایی» به «آشولی» است.
انسان کارورز احتمالاً در مهار و استفاده از آتش نیز پیشگام بود، ولی این افتخار را نیز برخی به انسان راست‌قامت نسبت می‌دهند.
از نظر سازماندهی اجتماعی، جوامع انسان کارورز احتمالاً مشابه جوامع «شکارچی- گردآور» انسان مدرن (تا پیش از انقلاب کشاورزی در ۱۳-۱۲ هزار سال پیش و در برخی مناطق حتی مدت‌ها پس از آن) بود و برخلاف جنوبی‌کپی‌ها، مردان کارورز بر سر زنان با همه‌ی مردان همسایه سرِ جنگ نداشتند. در این گونه قامت زنان نسبت به گونه‌های پیش بلندتر شد و این کاهش تفاوت ظاهری بین دو جنس و نیز کاهش رقابت جنسی با افزایش حجم مغز (۸۵۰-۷۰۰ سانتی‌متر مکعب) و توان ابزارسازی از سنگ همزمان شد.
انسان کارورز اولین انسان‌تباری بود که موفق به صداسازی انسانی شد، اگرچه احتمالاً این توان محدود با آدمیان مدرن قابل مقایسه نیست.
شواهد باستان‌شناسی در دست نیست که این گونه از انسان توان تفکر نمادین (مانند هنر فیگوراتیو) را داشته باشد، اما افزایش تکامل مغز و توانایی‌های جسمی (از جمله در دستگاه تنفسی) احتمال وجود برخی اشکال ارتباطات زبانی و نمادین را مطرح می‌کند.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/06-Homo_ergaster-250x300.jpg

جمجمه‌ی بازسازی شده‌ی انسان کارورز



http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/Homo-Ergaster-300x244.jpg

کله‌ی بازسازی شده‌ی انسان کارورز




انسان راست‌قامت (Homo erectus)
قدمت این گونه از انسان که از نظر ظاهر تفاوت‌هایی آشکار با گونه‌های پیش از خود و شباهت‌هایی بیشتر به انسان‌های مدرن دارد، به ۱/۸ میلیون سال پیش می‌رسد. همان‌طور که گفتیم، بنا بر اعتقاد اغلب دانشمندان انسان کارورز حدود دو میلیون سال پیش از آفریقا به آسیا مهاجرت کرد و در آن‌جا زیرشاخه‌ای از آن به انسان راست‌قامت (http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_erectus) تکامل یافت که آن نیز به‌نوبه‌ی خود به پس از مهاجرت به اقصی نقاط آسیا (از جمله هند، چین و جاوه‌ی اندونزی) و نیز آفریقا، در این دو قاره به گونه‌های بعدی انسان (انسان هایدلبرگ، انسان نئاندرتال و انسان خردمند) تکامل پیدا کرد. البته عده‌ای دیگر عقیده دارند انسان راست‌قامت گونه‌ای آسیایی و مستقل از انسان کارورز آفریقایی است که در آسیا تکامل یافته و سپس به آفریقا مهاجرت کرده است.
«انسان جاوه (http://en.wikipedia.org/wiki/Pithecanthropus_erectus)» و «انسان پکن (http://en.wikipedia.org/wiki/Sinanthropus_pekinensis)» که بقایایی از آن‌ها به‌ترتیب در سال‌های ۱۸۹۱ و ۲۷-۱۹۲۳ کشف شدند، نمونه‌های مشهور انسان راست‌قامت هستند. سن انسان پکن (که متاسفانه بیشتر نمونه‌هایش در جریان جنگ دوم جهانی از بین رفت) بین ۷۸۰ تا ۶۸۰ هزار سال تخمین زده می‌شود، در حالی که قدمت نمونه‌های انسان جاوه حدود یک میلیون سال بیشتر و تقریباً برابر با قدیمی‌ترین نمونه‌های یافت شده‌ی انسان راست‌قامت در آفریقا (کنیا) است.
ظرفیت جمجمه‌ی انسان راست‌قامت از انسان ماهر بیشتر بود (۸۵۰ سانتی‌متر مکعب در نمونه‌های متقدم و ۱۱۰۰ سانتی‌متر مکعب در نمونه‌های متاخر). حد ابرویی برجسته‌تر و گونه و صورتی کمتر برآمده داشت و با قد حدود ۱/۸ متر از انسان امروزی تنومندتر بود. مردها حدود ۲۵ درصد از زن‌ها درشت‌تر بودند که این تفاوت جنسی اندکی از انسان مدرن بیشتر ولی نسبت به گونه‌های پیشین بسیار کمتر است.
انسان راست‌قامت نسبت به انسان کارورز توانایی ابزارسازی کمتری داشت. در حقیقت اعتقاد بر آن است که ابداع صنعت ابزارسازی آشولی ۲۰۰ هزار سال پس از مهاجرت انسان راست‌قامت به آسیا، در آفریقا ابداع شد و انسان راست‌قامت از این فن‌آوری انسان کارورز بی‌خبر بود و تا سده‌ها به‌همان سنت ابزارسازی الدوایی وفادار ماند. اما به‌جبران این عقب‌ماندگی، به‌نظر می‌رسد انسان راست‌قامت برای نخستین بار توانایی شگفت‌انگیز قایق ساختن و دریانوردی را پیدا کرده بود.‌ مهار آتش و استفاده از آن از حدود یک میلیون سال پیش و ساختن پناهگاه‌های کلبه‌مانند در حدود ۵۰۰ هزار سال پیش از دیگر توانایی‌های انسان راست‌قامت بود اگرچه برخی پژوهشگران توانایی استفاده از آتش را به گونه‌های دیگر نسبت می‌دهند.
در قابلیت‌های زبانی انسان راست‌قامت اختلاف نظر هست، ولی پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد که از نظر آناتومیک، چه در حنجره و چه در مغز، این توانایی در حد انسان مدرن وجود داشت.
انسان راست‌قامت احتمالاً اولین انسان‌تباری بود که جوامع «شکارچی- گردآور» تشکیل داد. اگرچه درباره‌ی انسان کارورز نیز چنین احتمالی می‌رود، ولی ظاهراً جوامع انسان راست‌قامت خانوادگی‌تر و گروهی‌تر و نزدیک‌تر به جوامع مدرن بود. شکارهای هماهنگ گروهی و مراقبت از همنوعان ضعیف و معلول از دیگر پیشرفت‌های اجتماعی است که به انسان راست‌قامت و انسان کارورز نسبت داده می‌شود.
انسان راست‌قامت، در قیاس با سایر گونه‌های انسان، مدتی مدید در این کره‌ی خاکی زیست (تا ۵۰۰ یا حتی ۲۰۰ هزار سال پیش). در این‌که با این‌همه توانایی چه بر سرِ او آمد، توافقی نیست. شاید به گونه‌های بعدی تکامل یافته یا با آمیزش بین گونه‌ای در آسیا و اروپا، در آن گونه‌ها مستحیل شده باشد.


http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/07-Homo_erectus-300x277.jpg

جمجمه‌ی بازسازی شده‌ی انسان راست‌قامت



http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/Homo-Erectus-300x236.jpg

کله‌ی بازسازی شده‌ی انسان راست‌قامت



http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/08-Homo_erectus_Steveoc_86-166x300.jpg

شمایل بازسازی شده‌ی انسان راست‌قامت



انسان راست‌قامت گرجی (http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_erectus#Homo_erectus_georgicus) (Homo erectus georgicus): این نام به سنگواره‌ی جمجمه‌ها و آرواره‌هایی گفته می‌شود که در سال ۱۹۹۱ در جنوب گرجستان پیدا شد و تا چند سال پیش آن را به‌عنوان گونه‌ای جداگانه‌ از سرده‌ی انسان در نظر می‌گرفتند، اما پس از کشف نمونه‌هایی دیگر در همان منطقه، اینک نامی سه واژه‌ای دارد که نشان می‌دهد زیرگونه‌ای از انسان راست‌قامت است. قدمت این سنگواره‌ها به ۱/۸ میلیون سال پیش می‌رسد یعنی تقریباً همان عصر انسان جاوه و انسان راست‌قامت کنیا.
مهم‌ترین تفاوت این زیرگونه با گونه‌ی اصلی در حجم مغز اوست. در هنگام کشف، این جمجمه کوچک‌ترین و ابتدایی‌ترین جمجمه‌ی انسان‌تباری بود که تا آن زمان در خارج از آفریقا به‌دست آمده بود (با ظرفیت جمجمه‌ی ۶۰۰ سانتی‌متر مکعب) اما در سال ۲۰۰۳‌ یک زیرگونه‌ی به‌مراتب سبک‌مغزتر (با ظرفیت جمجمه‌ی ۴۰۰ سانتی‌متر مکعب) در جزیره‌ی فلورس اندونزی کشف و «انسان راست‌قامت فلورسی (http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_floresiensis)» (Homo erectus floresiensis) نامیده شد.

http://pezeshkangil.com/editor/wp-content/uploads/2012/05/10-Homo-Georgicus-225x300.jpg

انسان گرجی