doulton
05-26-2012, 01:51 PM
اولین فیلم «پدرام علیزاده» در سینمای حرفهای، پس از چند سال دستیاری در پروژههای مختلف یک تجربه در ژانر کمدی است. او در ساخته اول خود از تجربههای چند سالهاش در سینما بهره برده است. علیزاده دانشآموخته سینما است و در فیلمش به هر قیمتی مخاطب را نمیخنداند، موقعیت خوبی برای طنز در فیلم خلق کرده است اما علاقه شخصی وی به ساخت آثار اجتماعی و نزدیک شدن به معضلات آن است. در گفتوگویی که با وی ترتیب دادیم درباره شرایط ساخت فیلم اولش، نکاتی که در فیلم وجود داشت و شرایط اکران فیلم با وی صحبت کردیم که از نظر میگذرانید
* برای ساخت اولین کار سوژهای با مضمون کمدی انتخاب کردید. با کار کمدی جایگاه محکمتری را در سینما برای خود متصور بودید؟
- همیشه به این معتقدم، کار کمدی این قدر سخت است که برای کار اول نباید به سراغ آن رفت اما زمانی که سناریویی که در دست داشتم را به دفاتر مختلف تهیهکنندگی بردم و نظرات منفی تهیهکنندهها را دریافتم، پس از دو سال فعالیت با آقای موسوی آشنا شدم و ایشان راهنمایی کردند و گفتند بهتر است برای کار اول به سراغ یک کار ملتهب نروم و کاری آرامتر انتخاب کنم و فیلمی بسازم که به گیشه نزدیکتر باشد تا به مخاطب خاص. از این رو بود که آخرین سرقت را ساختم و همیشه فکر میکنم کمدی سختترین نوع ژانرهای سینمایی است که کارگردان به سمت آن میرود. هر کارگردانی که به این سمت میرود باید تجربه داشته باشد اما متاسفانه اینگونه جا افتاده که باید فیلم بفروشد و مخاطب عام را باید با خود همراه کند.
** محبوبترین ژانر در میان مردم کمدی است
* اگر باز هم شرایطی پیش بیاید، دوباره به سراغ کمدی خواهید رفت؟
- اگر سناریو خوبی به دستم برسد و یا بتوانم بنویسم حتما به سراغ ساخت این نوع از سینما میروم زیرا احساس میکنم محبوبترین ژانر بین تمام مردم ایران است. با این که ذائقه مخاطب در سالهای اخیر نسبت به کمدی تغییر یافته است اما فکر میکنم بهترین و محبوبترین ژانر در میان مردم ایران کمدی است و اگر سناریویی قوی به دستم برسد حتما میسازم. سلیقه شخصی خودم بیشتر به سمت معضلات اجتماعی و دغدغههای اجتماعی و معضلات روز جامعه است، زیرا بیشتر به خودم نزدیک میدانم.
* فیلم کمدی است و قصه هم دارد اما بر اساس اتفاق پیش میرود. ممکن است مخاطب عام از موقعیتهای کمدی لذت ببرد اما اتفاقات پشت سر هم کمی دور از ذهن به نظر میرسد.
- به عقیده من کلا زندگی ما آدمها به اتفاق و تصادف وابسته است، ماجراهایی که در زندگی ما پیش میآید ممکن است بر اساس اتفاقهایی که رخ میدهد، پیش برود.
* دو شخصیت اصلی داستان اتفاقی آشنا میشوند، بر اساس اتفاق ناصر علاقمند میشود و... اکثر کارها بر اثر اتفاق است، همچنین جمشید شخصیت کاریکاتورگونه است...
- من فکر میکنم اتفاق در قصه ما تنها در یک جا رخ میدهد، آن هم زمانی است که دیوید و ناصر همزمان در حال سرقت یک ماشین هستند. اتفاق دل بستن ناصر به فیروزه بر این اساس است که ناصر آدم عاشقپیشه است و فامیلیاش هم «دلپیشه» است، قصد ازدواج هم دارد و این را به صورت مدام و مستمر به مادرش گوشزد کرده و میکند اما مادر با اخلاقی که دارد اجازه این کار را به او نداده است. ناصر در حالتی که به هوش میآید و از بیهوشی به هوشمندی رسیده است، فیروزه را میبیند و به آن دختر علاقمند میشود و عشق او آنی و لحظهای نیست. به فیروزه علاقمند میشود و این فرد را به عنوان همسر آیندهاش انتخاب میکند و تلاش میکند که رغبت مادرش را جلب کند تا با دختر راه بیاید و اجازه دهد که عروسش شود. من فکر نمیکنم این اتفاق باشد. ورود هر شخصیتی به داستان، لزوم یک اتفاق را رقم میزند که در هر فیلمنامهای موجود است.
** نقش مهم اتفاقهای فانتزی در قصههای کمدی
* به نظرم ما تنها یک اتفاق داریم که به درستی طراحی شده و برای مخاطب قابل باور میشود.
- به این توجه داشته باشید که فیلم داستانی رئال را روایت نمیکند، بخشهایی از فیلم فانتزی است، اگر رئالگونه به قصه نگاه کنیم که همه چیز روال طبیعی خودش را طی کند، شاید بخشی از تعریف کمدی را از دست بدهیم. اتفاقهای فانتزی در قصههای کمدی نقش مهمی را ایفا میکند.
* چه فیلمی به عقیده شما کمدی محسوب میشود و تعریفی از کمدی بفرمایید.
کمدی مورد علاقهترین ژانر سینمای ایران محسوب میشود. ژانری که به شدت در سینمای ایران جا افتاده و مردم از آن استقبال میکنند. تعریف تخصصیتر آن این است که کمدی داستانی با اتفاقها یا المانها، شخصیتهای کمیک و شادیآور و خندهدار است که دستهبندیهای مختلفی دارد.
* کمدی روی دوش پوریا پورسرخ بیشتر سنگینی میکند. در فیلمنامه این گونه طراحی شده بود یا وقتی این بازیگرها را انتخاب کردید به این نتیجه رسیدید؟
- بخشی از آن در فیلمنامه موجود بود و در فیلمنامه هم بیشتر موقعیتهای کمدی برای نقش ناصر طراحی شده بود اما زمانی که دورخوانی و تمرین میکردیم آنجا تفکیک شدهتر عمل کردیم و تقسیم وظایف صورت گرفت. جدای از فیلمنامه هر بازیگری چیزهایی را به نقش اضافه میکند و برای خلق بهتر شخصیت و ایده میدهد. مواردی هم سر صحنه به ذهنم میرسید که برای ایفای بهتر نقش اضافه میشد، از ابتدا تضاد بین دو نقش ناصر و دیوید در فیلمنامه وجود داشت؛ به گونهای که دیوید کمی با شعورتر و با درایتتر است اما ناصر دست و پا چلفتیتر و کودنتر است، این تقابل در فیلمنامه موجود بود و این تضاد باعث ایجاد موقعیت خنده است.
* در طول داستان مادر در حال زد و خورد است که به بار کمدی اضافه نمیکند، شخصیت جمشید که روی آن کار نشده بخشی از حرکاتش تداعیکننده مستربین است اما نگاه و موقعیتهایی که برایش ایجاد شده مثل مستربین نیست، تنها به حرکات صورت و غذاخوردن اکتفا شده است.
- جمشید از افراد مراد است و یک شخصیت کاراگاه گجتوار برایش در نظر گرفتیم که اتفاقات ناخوشایند برایش رخ میدهد. اتفاقی جمشید لب ساحل یا کنار خانه نیست بلکه در تماسهای مژگان و دیوید متوجه حضور دیوید و ناصر میشود و حضور جمشید حساب شده بود، حتی انتخابش از سوی مراد کاملا حساب شده و درست بود. جمشید را به گونهای طراحی کردیم که عدهای از مخاطبین به شدت از آن بدشان میآید و عدهای بینهایت از آن خوششان آمده است.
* اگر داستان جدیتر از این بود که در حال حاضر هست و تنها موقعیتهای خنده برای شخصیتها طراحی میشد، فکر نمیکنید موفقتر بود.
- فیلمنامه اولیه متعلق به آقای دری و درمیشیان بود که جدیتر از داستانی بود که در حال حاضر است. قصه اولیه کلا چهار شخصیت داشت، ناصر و دیوید و مادر و فیروزه. در قصه اولیه فیروزه نامزد دیوید بود یک کاراکتر هم در قصه موجود بود به نام پسرعمه که در قصه دیده نمیشد و در اصل با یک تلفن دیوید متوجه میشد، ماشین متعلق به پسرعمهاش است و میخواست ماشین را به پسرعمهاش در شمال کشور برساند. فقط صدای او را تا پایان قصه داشتیم. آدمی بود که مخفیانه آنها را تعقیب میکرد، کاری که جمشید در قصه فعلی انجام میدهد. منتها شخصیت کاملا جدی بود فقط ماشین او را میدیدیم و در حال تعقیب مورانو بود. وقتی قصه را خواندم احساس کردم خیلی قصه حالت پلیسی به خودش میگیرد و به آنچه که ما میخواهیم و آن هم خنداندن مخاطب است دور است و کمتر باعث خنده تماشاچی میشود.
سعی کردم (به جز شخصیت جمشید) مخاطب در موقعیتهای طنز که برای شخصیتهای اصلی پیش میآید و طراحی شده بخندد، البته جدای از لودگیها و طنازیهای ناصر که برای آن لازم بود.
* چقدر این بازیگرها توانستند به ایفای نقش و باورپذیرتر شدن شخصیتها کمک کنند، با توجه به این که بازیگر فیلمهای کمدی نبودند؟
- آقای پورسرخ ایدههای خوبی داشت. هر بازیگری طرز ایده و فکر خاصی دارد، دیوید قرار نبود طناز باشد و قرار بود با حضور جدیاش در داستان باعث خنده شود، اما ناصر به دلیل نوع طراحی شخصیتش جای کار بیشتری داشت، آقای پورسرخ هم ایدههای خوبی داشت و آن بخشهایی که میتوانستیم استفاده کردیم، بیشتر از همه بازیگران، شخصیت ناصر و جمشید ایده برای بازیهایشان داشتند و مابقی هم در تمرینات به نتایجی رسیدیم. به لحن صحبت فیروزه در تمرینات و دورخوانیها رسیدیم.
* گریم مراد در برخی از صحنهها تغییر میکرد.
بله این متاسفانه از مشکلات بود و حق با شماست. در حال حاضر که اواسط اکران هستیم میتوانم نکاتی را عنوان کنم، کار اول ساختن خیلی کار سختی است. ای کاش سختگیریها بیشتر بود، خیلی با کارهای دیگر متفاوت است، من کارهای مختلفی ساخته بودم از جمله مستند و مستند نمایشی. سالها دستیار بودم اما سینمای حرفهای کار بسیار سختی است. اولین مسئله سرمایه است که امروزه با کمتر از 500 میلیون نمیتوان فیلم ساخت و پیدا کردن یک چنین سرمایهای برای ساخت فیلم کار بسیار دشواری است، آن هم برای آدم گمنام و بی اسم و رسمی مثل من.
مورد دوم در کشور ما مرکزی به نام مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی وجود دارد که از اصلیترین وظایفش حمایت از فیلمساز اول است، اما از فیلم ما کمترین حمایت صورت نگرفت، این مورد تنها برای فیلم من که فیلم کمدی است نبود بلکه بسیاری از دوستانم همزمان با من به آنها مراجعه کردند اما مورد حمایت قرار نگرفتند، چارچوب حمایت این مرکز اصلا مشخص نیست.
مورد آخر این که ما با بازیگران حرفهای کار میکنیم که متاسفانه همه آنها در چند کار دیگر هم هستند و این آسیب میرساند. مثلاً 12 دقیقه پایانی کلبه در دو شب گرفته شده است از ساعت 12 تا 5 صبح. برای همین مشکلاتی در آن صحنه هست که به آن اشاره کردید. به تماشاچی ارتباطی ندارد که من در چه شرایطی فیلم را ساختم اما این قدر شرایط سخت است، باید سریع و با عجله کار کرد. برخی از بازیگرها سر کار دیگر باید بروند یا پرواز خارج از کشور دارند و... اینها مشکلاتی است که کارگردان اول با آن مواجه است، اگر بخواهیم مبارزه کنیم کار پیش نمیرود. اگر بیتفاوت باشیم که بازیگر هر کاری که دلش بخواهد انجام میدهد.
مسئله آخر درباره پخش است. به یاد دارم آقای فرهادی یک بار گفتند هیچ چیزی در یک فیلم به اندازه پخش آن مهم نیست و این جمله آویزه گوش من است و از این به بعد در پخش فیلم دقت بیشتری میکنم. ما با شرکت فیلمیران قرارداد پخش داشتیم، با یک قانون ابتدای سال پخش ما آسیب زد. پخش جدید پیدا کردن و یک شب فیلم اکران شدن همه اینها دست به دست داد که به فیلم ضربه وارد شود.
* فیلم در جشنواره هم حاضر نشد؟
- فیلم در جشنواره هم نتوانست حضور پیدا کند، به دلیل قوانینی که اتخاذ کردند، چون سال گذشته ارایه شده بود اما برای جشنواره آماده نشد. شاید اگر فیلم قبل از اکران توسط کارشناسان و مردم دیده میشد و بازخوردها را میگرفتم اصلاحاتی را انجام میدادم و در جهت بهتر شدن فیلم استفاده میکردم که این فرصت هم از فیلم گرفته شد. ما از هر نظر نقادانه بیبهره بودیم.
* پوستر فیلم خوب طراحی شده بود و احساس میشد کسی آن را طراحی کرده که به فیلم کاملا نزدیک بوده است، درباره آن توضیحاتی بفرمایید.
- پوستر را خودم طراحی کردم. من ابایی ندارم تمام کارهای فیلم را خودم انجام دهم اما شاید باور نکنید من به عنوان کارگردان پوستر فیلم را در سینماها پخش کردم یا آنونس را خودم به سینماها ارایه دادم یا در سینماهایی که پوستر نداشت پوستر بردم و نصب کردم. فیلم متعلق به من است و آن را دوست دارم، مثل فرزندم است که در موقعیتی قرار گرفته که من باید به عنوان پدر کمک کنم اما دفاتر پخش ده درصد از هزینه را برمیدارند تا این کارها را انجام دهند، آن هم در زمان فشرده دو شبه به من اکران میدهند، من که لابی آنچنانی در سینما ندارم نهایتا با توانایی خودم و برخی از دوستانم کار را انجام دادم. از این بابت دست تنها بودم چه به لحاظ زمان اکران فیلم و چه پیدا کردن سرمایه و... به هرحال تجربه گرانبها به دست آوردم، مطمئنا در فرصت دیگر که بخواهم فیلم بسازم از آن استفاده خواهم کرد.
* با توجه به شرایطی که در سینمای حرفهای تجربه کردید، وقتی مرور میکنید باز هم حاضر بودید در چنین شرایطی فیلم بسازید...
- از ابتدا که وارد سینما شدم و تحصیلکرده سینما بودم قصد داشتم کارگردانی کنم. اگر دستیاری را برای ورود انتخاب کردم برای این بود که با افراد و نوع ارتباط آدمها در سینمای حرفهای آشنا شوم. در آن موقع هم باید برای ساخت فیلم قدم برمیداشتم. اگر منتظر ایدهآلها بنشینیم که چه روزی شرایط ایدهآل فراهم شود حداقل باید تا سن 50 سالگی صبر میکردم مانند خیلی از دوستان دیگر. من احساس کردم باید زودتر شروع کنم و با آغاز کار به ایدهآلها نزدیک شوم. از ماحصل کار 90 درصد راضی هستم. همین که فیلم اکران شده بسیار خوب است، حتی اگر شرایط ناعادلانه باشد و سینماهای ما کمتر از همه سینماها است. اما خدا را شکر فیلم اکران شد. فیلم با سرمایه شخصی بدون هیچ کمک دولتی ساخته شده و اگر با فروش رایت و ویدئو سرمایه اصلی فیلم دربیاید، آماده ساخت فیلم بعدی میشوم.
* برای کار بعدی چه فیلمنامهای دارید؟
- قصهای دارم به نام «نشان عشق» که تقابل یک روحانی با استاد موسیقی است، سالیان سال است که قصد ساخت قصه را دارم. قصه به شدت دفاع میکند از درستی، راستی، انسانیت و تقابل دو انسان. هر کسی هم که قصه من را خوانده میگوید تو را با یک شخصیت دیگری به سینما معرفی میکند اما متاسفانه شرایط برای ارایه سناریو مناسب نیست.
* برای فیلم دوم کمدی انتخاب نمیکنید؟
- نه برای فیلم دوم کمدی نمیسازم مگر آن که سناریو بسیار خوبی داشته باشم. دغدغههای شخصیام بیشتر اجتماعی و انسانی است و توانایی خودم بیشتر در آن مسیر است و امیدوارم شرایط مناسب فراهم شود و من بتوانم کار دوم را زودتر جلوی دوربین ببرم
* برای ساخت اولین کار سوژهای با مضمون کمدی انتخاب کردید. با کار کمدی جایگاه محکمتری را در سینما برای خود متصور بودید؟
- همیشه به این معتقدم، کار کمدی این قدر سخت است که برای کار اول نباید به سراغ آن رفت اما زمانی که سناریویی که در دست داشتم را به دفاتر مختلف تهیهکنندگی بردم و نظرات منفی تهیهکنندهها را دریافتم، پس از دو سال فعالیت با آقای موسوی آشنا شدم و ایشان راهنمایی کردند و گفتند بهتر است برای کار اول به سراغ یک کار ملتهب نروم و کاری آرامتر انتخاب کنم و فیلمی بسازم که به گیشه نزدیکتر باشد تا به مخاطب خاص. از این رو بود که آخرین سرقت را ساختم و همیشه فکر میکنم کمدی سختترین نوع ژانرهای سینمایی است که کارگردان به سمت آن میرود. هر کارگردانی که به این سمت میرود باید تجربه داشته باشد اما متاسفانه اینگونه جا افتاده که باید فیلم بفروشد و مخاطب عام را باید با خود همراه کند.
** محبوبترین ژانر در میان مردم کمدی است
* اگر باز هم شرایطی پیش بیاید، دوباره به سراغ کمدی خواهید رفت؟
- اگر سناریو خوبی به دستم برسد و یا بتوانم بنویسم حتما به سراغ ساخت این نوع از سینما میروم زیرا احساس میکنم محبوبترین ژانر بین تمام مردم ایران است. با این که ذائقه مخاطب در سالهای اخیر نسبت به کمدی تغییر یافته است اما فکر میکنم بهترین و محبوبترین ژانر در میان مردم ایران کمدی است و اگر سناریویی قوی به دستم برسد حتما میسازم. سلیقه شخصی خودم بیشتر به سمت معضلات اجتماعی و دغدغههای اجتماعی و معضلات روز جامعه است، زیرا بیشتر به خودم نزدیک میدانم.
* فیلم کمدی است و قصه هم دارد اما بر اساس اتفاق پیش میرود. ممکن است مخاطب عام از موقعیتهای کمدی لذت ببرد اما اتفاقات پشت سر هم کمی دور از ذهن به نظر میرسد.
- به عقیده من کلا زندگی ما آدمها به اتفاق و تصادف وابسته است، ماجراهایی که در زندگی ما پیش میآید ممکن است بر اساس اتفاقهایی که رخ میدهد، پیش برود.
* دو شخصیت اصلی داستان اتفاقی آشنا میشوند، بر اساس اتفاق ناصر علاقمند میشود و... اکثر کارها بر اثر اتفاق است، همچنین جمشید شخصیت کاریکاتورگونه است...
- من فکر میکنم اتفاق در قصه ما تنها در یک جا رخ میدهد، آن هم زمانی است که دیوید و ناصر همزمان در حال سرقت یک ماشین هستند. اتفاق دل بستن ناصر به فیروزه بر این اساس است که ناصر آدم عاشقپیشه است و فامیلیاش هم «دلپیشه» است، قصد ازدواج هم دارد و این را به صورت مدام و مستمر به مادرش گوشزد کرده و میکند اما مادر با اخلاقی که دارد اجازه این کار را به او نداده است. ناصر در حالتی که به هوش میآید و از بیهوشی به هوشمندی رسیده است، فیروزه را میبیند و به آن دختر علاقمند میشود و عشق او آنی و لحظهای نیست. به فیروزه علاقمند میشود و این فرد را به عنوان همسر آیندهاش انتخاب میکند و تلاش میکند که رغبت مادرش را جلب کند تا با دختر راه بیاید و اجازه دهد که عروسش شود. من فکر نمیکنم این اتفاق باشد. ورود هر شخصیتی به داستان، لزوم یک اتفاق را رقم میزند که در هر فیلمنامهای موجود است.
** نقش مهم اتفاقهای فانتزی در قصههای کمدی
* به نظرم ما تنها یک اتفاق داریم که به درستی طراحی شده و برای مخاطب قابل باور میشود.
- به این توجه داشته باشید که فیلم داستانی رئال را روایت نمیکند، بخشهایی از فیلم فانتزی است، اگر رئالگونه به قصه نگاه کنیم که همه چیز روال طبیعی خودش را طی کند، شاید بخشی از تعریف کمدی را از دست بدهیم. اتفاقهای فانتزی در قصههای کمدی نقش مهمی را ایفا میکند.
* چه فیلمی به عقیده شما کمدی محسوب میشود و تعریفی از کمدی بفرمایید.
کمدی مورد علاقهترین ژانر سینمای ایران محسوب میشود. ژانری که به شدت در سینمای ایران جا افتاده و مردم از آن استقبال میکنند. تعریف تخصصیتر آن این است که کمدی داستانی با اتفاقها یا المانها، شخصیتهای کمیک و شادیآور و خندهدار است که دستهبندیهای مختلفی دارد.
* کمدی روی دوش پوریا پورسرخ بیشتر سنگینی میکند. در فیلمنامه این گونه طراحی شده بود یا وقتی این بازیگرها را انتخاب کردید به این نتیجه رسیدید؟
- بخشی از آن در فیلمنامه موجود بود و در فیلمنامه هم بیشتر موقعیتهای کمدی برای نقش ناصر طراحی شده بود اما زمانی که دورخوانی و تمرین میکردیم آنجا تفکیک شدهتر عمل کردیم و تقسیم وظایف صورت گرفت. جدای از فیلمنامه هر بازیگری چیزهایی را به نقش اضافه میکند و برای خلق بهتر شخصیت و ایده میدهد. مواردی هم سر صحنه به ذهنم میرسید که برای ایفای بهتر نقش اضافه میشد، از ابتدا تضاد بین دو نقش ناصر و دیوید در فیلمنامه وجود داشت؛ به گونهای که دیوید کمی با شعورتر و با درایتتر است اما ناصر دست و پا چلفتیتر و کودنتر است، این تقابل در فیلمنامه موجود بود و این تضاد باعث ایجاد موقعیت خنده است.
* در طول داستان مادر در حال زد و خورد است که به بار کمدی اضافه نمیکند، شخصیت جمشید که روی آن کار نشده بخشی از حرکاتش تداعیکننده مستربین است اما نگاه و موقعیتهایی که برایش ایجاد شده مثل مستربین نیست، تنها به حرکات صورت و غذاخوردن اکتفا شده است.
- جمشید از افراد مراد است و یک شخصیت کاراگاه گجتوار برایش در نظر گرفتیم که اتفاقات ناخوشایند برایش رخ میدهد. اتفاقی جمشید لب ساحل یا کنار خانه نیست بلکه در تماسهای مژگان و دیوید متوجه حضور دیوید و ناصر میشود و حضور جمشید حساب شده بود، حتی انتخابش از سوی مراد کاملا حساب شده و درست بود. جمشید را به گونهای طراحی کردیم که عدهای از مخاطبین به شدت از آن بدشان میآید و عدهای بینهایت از آن خوششان آمده است.
* اگر داستان جدیتر از این بود که در حال حاضر هست و تنها موقعیتهای خنده برای شخصیتها طراحی میشد، فکر نمیکنید موفقتر بود.
- فیلمنامه اولیه متعلق به آقای دری و درمیشیان بود که جدیتر از داستانی بود که در حال حاضر است. قصه اولیه کلا چهار شخصیت داشت، ناصر و دیوید و مادر و فیروزه. در قصه اولیه فیروزه نامزد دیوید بود یک کاراکتر هم در قصه موجود بود به نام پسرعمه که در قصه دیده نمیشد و در اصل با یک تلفن دیوید متوجه میشد، ماشین متعلق به پسرعمهاش است و میخواست ماشین را به پسرعمهاش در شمال کشور برساند. فقط صدای او را تا پایان قصه داشتیم. آدمی بود که مخفیانه آنها را تعقیب میکرد، کاری که جمشید در قصه فعلی انجام میدهد. منتها شخصیت کاملا جدی بود فقط ماشین او را میدیدیم و در حال تعقیب مورانو بود. وقتی قصه را خواندم احساس کردم خیلی قصه حالت پلیسی به خودش میگیرد و به آنچه که ما میخواهیم و آن هم خنداندن مخاطب است دور است و کمتر باعث خنده تماشاچی میشود.
سعی کردم (به جز شخصیت جمشید) مخاطب در موقعیتهای طنز که برای شخصیتهای اصلی پیش میآید و طراحی شده بخندد، البته جدای از لودگیها و طنازیهای ناصر که برای آن لازم بود.
* چقدر این بازیگرها توانستند به ایفای نقش و باورپذیرتر شدن شخصیتها کمک کنند، با توجه به این که بازیگر فیلمهای کمدی نبودند؟
- آقای پورسرخ ایدههای خوبی داشت. هر بازیگری طرز ایده و فکر خاصی دارد، دیوید قرار نبود طناز باشد و قرار بود با حضور جدیاش در داستان باعث خنده شود، اما ناصر به دلیل نوع طراحی شخصیتش جای کار بیشتری داشت، آقای پورسرخ هم ایدههای خوبی داشت و آن بخشهایی که میتوانستیم استفاده کردیم، بیشتر از همه بازیگران، شخصیت ناصر و جمشید ایده برای بازیهایشان داشتند و مابقی هم در تمرینات به نتایجی رسیدیم. به لحن صحبت فیروزه در تمرینات و دورخوانیها رسیدیم.
* گریم مراد در برخی از صحنهها تغییر میکرد.
بله این متاسفانه از مشکلات بود و حق با شماست. در حال حاضر که اواسط اکران هستیم میتوانم نکاتی را عنوان کنم، کار اول ساختن خیلی کار سختی است. ای کاش سختگیریها بیشتر بود، خیلی با کارهای دیگر متفاوت است، من کارهای مختلفی ساخته بودم از جمله مستند و مستند نمایشی. سالها دستیار بودم اما سینمای حرفهای کار بسیار سختی است. اولین مسئله سرمایه است که امروزه با کمتر از 500 میلیون نمیتوان فیلم ساخت و پیدا کردن یک چنین سرمایهای برای ساخت فیلم کار بسیار دشواری است، آن هم برای آدم گمنام و بی اسم و رسمی مثل من.
مورد دوم در کشور ما مرکزی به نام مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی وجود دارد که از اصلیترین وظایفش حمایت از فیلمساز اول است، اما از فیلم ما کمترین حمایت صورت نگرفت، این مورد تنها برای فیلم من که فیلم کمدی است نبود بلکه بسیاری از دوستانم همزمان با من به آنها مراجعه کردند اما مورد حمایت قرار نگرفتند، چارچوب حمایت این مرکز اصلا مشخص نیست.
مورد آخر این که ما با بازیگران حرفهای کار میکنیم که متاسفانه همه آنها در چند کار دیگر هم هستند و این آسیب میرساند. مثلاً 12 دقیقه پایانی کلبه در دو شب گرفته شده است از ساعت 12 تا 5 صبح. برای همین مشکلاتی در آن صحنه هست که به آن اشاره کردید. به تماشاچی ارتباطی ندارد که من در چه شرایطی فیلم را ساختم اما این قدر شرایط سخت است، باید سریع و با عجله کار کرد. برخی از بازیگرها سر کار دیگر باید بروند یا پرواز خارج از کشور دارند و... اینها مشکلاتی است که کارگردان اول با آن مواجه است، اگر بخواهیم مبارزه کنیم کار پیش نمیرود. اگر بیتفاوت باشیم که بازیگر هر کاری که دلش بخواهد انجام میدهد.
مسئله آخر درباره پخش است. به یاد دارم آقای فرهادی یک بار گفتند هیچ چیزی در یک فیلم به اندازه پخش آن مهم نیست و این جمله آویزه گوش من است و از این به بعد در پخش فیلم دقت بیشتری میکنم. ما با شرکت فیلمیران قرارداد پخش داشتیم، با یک قانون ابتدای سال پخش ما آسیب زد. پخش جدید پیدا کردن و یک شب فیلم اکران شدن همه اینها دست به دست داد که به فیلم ضربه وارد شود.
* فیلم در جشنواره هم حاضر نشد؟
- فیلم در جشنواره هم نتوانست حضور پیدا کند، به دلیل قوانینی که اتخاذ کردند، چون سال گذشته ارایه شده بود اما برای جشنواره آماده نشد. شاید اگر فیلم قبل از اکران توسط کارشناسان و مردم دیده میشد و بازخوردها را میگرفتم اصلاحاتی را انجام میدادم و در جهت بهتر شدن فیلم استفاده میکردم که این فرصت هم از فیلم گرفته شد. ما از هر نظر نقادانه بیبهره بودیم.
* پوستر فیلم خوب طراحی شده بود و احساس میشد کسی آن را طراحی کرده که به فیلم کاملا نزدیک بوده است، درباره آن توضیحاتی بفرمایید.
- پوستر را خودم طراحی کردم. من ابایی ندارم تمام کارهای فیلم را خودم انجام دهم اما شاید باور نکنید من به عنوان کارگردان پوستر فیلم را در سینماها پخش کردم یا آنونس را خودم به سینماها ارایه دادم یا در سینماهایی که پوستر نداشت پوستر بردم و نصب کردم. فیلم متعلق به من است و آن را دوست دارم، مثل فرزندم است که در موقعیتی قرار گرفته که من باید به عنوان پدر کمک کنم اما دفاتر پخش ده درصد از هزینه را برمیدارند تا این کارها را انجام دهند، آن هم در زمان فشرده دو شبه به من اکران میدهند، من که لابی آنچنانی در سینما ندارم نهایتا با توانایی خودم و برخی از دوستانم کار را انجام دادم. از این بابت دست تنها بودم چه به لحاظ زمان اکران فیلم و چه پیدا کردن سرمایه و... به هرحال تجربه گرانبها به دست آوردم، مطمئنا در فرصت دیگر که بخواهم فیلم بسازم از آن استفاده خواهم کرد.
* با توجه به شرایطی که در سینمای حرفهای تجربه کردید، وقتی مرور میکنید باز هم حاضر بودید در چنین شرایطی فیلم بسازید...
- از ابتدا که وارد سینما شدم و تحصیلکرده سینما بودم قصد داشتم کارگردانی کنم. اگر دستیاری را برای ورود انتخاب کردم برای این بود که با افراد و نوع ارتباط آدمها در سینمای حرفهای آشنا شوم. در آن موقع هم باید برای ساخت فیلم قدم برمیداشتم. اگر منتظر ایدهآلها بنشینیم که چه روزی شرایط ایدهآل فراهم شود حداقل باید تا سن 50 سالگی صبر میکردم مانند خیلی از دوستان دیگر. من احساس کردم باید زودتر شروع کنم و با آغاز کار به ایدهآلها نزدیک شوم. از ماحصل کار 90 درصد راضی هستم. همین که فیلم اکران شده بسیار خوب است، حتی اگر شرایط ناعادلانه باشد و سینماهای ما کمتر از همه سینماها است. اما خدا را شکر فیلم اکران شد. فیلم با سرمایه شخصی بدون هیچ کمک دولتی ساخته شده و اگر با فروش رایت و ویدئو سرمایه اصلی فیلم دربیاید، آماده ساخت فیلم بعدی میشوم.
* برای کار بعدی چه فیلمنامهای دارید؟
- قصهای دارم به نام «نشان عشق» که تقابل یک روحانی با استاد موسیقی است، سالیان سال است که قصد ساخت قصه را دارم. قصه به شدت دفاع میکند از درستی، راستی، انسانیت و تقابل دو انسان. هر کسی هم که قصه من را خوانده میگوید تو را با یک شخصیت دیگری به سینما معرفی میکند اما متاسفانه شرایط برای ارایه سناریو مناسب نیست.
* برای فیلم دوم کمدی انتخاب نمیکنید؟
- نه برای فیلم دوم کمدی نمیسازم مگر آن که سناریو بسیار خوبی داشته باشم. دغدغههای شخصیام بیشتر اجتماعی و انسانی است و توانایی خودم بیشتر در آن مسیر است و امیدوارم شرایط مناسب فراهم شود و من بتوانم کار دوم را زودتر جلوی دوربین ببرم