PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بخند و شادباش



M.A.H.S.A
05-11-2012, 11:09 PM
نمی دونم چرا بعضی از مردم بدون هیچ علم و تجربه ای از قرآن احکام دین را استنباط می کنند.چند مدت پیش یک نفر پیش من اومد و به من گفت من خیلی کم خنده می کنم گفتم چرا گفت مگه تو قرآن نداریم که (کم بخندید و زیاد گریه کنید)گفتم بله درسته اما باید شان نزول این آیه هم توجه داشت

در سوره توبه آیه 82 آمده که (فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُون)
اكنون آنها بايد خنده كم و گريه بسيار كنند به كيفر اعمالى كه مى‏كردند

شان نزول این آیه:

آنها كه در (تبوك) از شركت در جهاد تخلف جستند، و با عذرهاى واهى در خانه‏هاى خود نشستند، و به گمان خود سلامت را بر خطرات ميدان جنگ ترجيح دادند، از اين عملى كه بر ضد رسول خدا ص مرتكب شدند، خوشحالند که در این جا است که قرآن امر می کند به این ها که کم بخندید و زیاد به خاطر اعمال زشتتان گریه کنید

گريه براى آينده تاريكى كه در پيش دارند، گريه براى مجازاتهاى دردناكى كه در انتظار آنها است، گريه به خاطر اينكه همه پلهاى بازگشت را پشت سر خود ويران ساخته‏اند، و بالآخره گريه براى اينكه اينهمه استعداد و سرمايه عمر را از دست داده و رسوايى و تيره روزى و بدبختى براى خود خريده‏اند

نکته ای که لازم است گفته شود:

بايد زندگى زندگى قرآنى باشد اگر ما به دین اسلام توجه کنیم می بینیم همه چیز داخلش است دين هم برای ما برنامه خنده دارد و هم گریه

دين خنده را قبل از گريه گفته است‏ «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى» (نجم/ 43) هم مى‏خنداند و هم مى‏گرياند

اگر کسی بتواند مردم را بخنداند، منتهى خنده‏هايى كه حكيمانه باشد! بعضى خنده‏ها دلقك بازى است. زبانش را در مى‏آورد مردم مى‏خندند. این درست نیست نه دلقك نشويم، مى‏شود انسان با كار شيرين حكيمانه مردم را به خنده در آورد

در حدیثی از امام رضا داریم که:
مَنْ ضَحِكَ فِي وَجْهِ أَخِيهِ الْمُومِنِ وَ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ جَلَّ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ فقه الرضا (عليه السلام)، ص 397.
کسی که خنده ای وارد چهره برادر مومنش کند در حالی که فروتن است برای خدا :خدا او را وارد بهشت می کند

با یک داستان کلام را تمام می کنم

أنس گفت: روزي رسولخدا صلّي الله عليه و آله در جمع اصحاب نشسته بود، ناگهان شروع به خنده ي شديدي كرد به طوري كه دندانهاي مباركش پيدا شد. عمر پرسيد: اي رسولخدا! چه چيزي شما را به خنده واداشت؟ حضرت فرمود: دو مرد از امّت من در پيشگاه خداوند مي ايستند، يكي از آنها مي گويد: خدايا حق مرا از اين شخص بگير! خداوند به ديگري مي ‏فرمايد: حق برادرت را كه در دنيا به ظلم از او غصب كردي به او برگردان! آن شخص مي گويد: چيزي از اعمال صالح من باقي نمانده تا به او بدهم! خداوند به اولي مي گويد: برادر ( ديني) تو عمل صالح و خيري ندارد تا در عوض حق تو بدهد! با او چه مي كني؟ او مي گويد: خدايا از گناهان من مقداري را او تحمّل كند. در اين هنگام چشمان پيامبر (ص) پر از اشك شد، و فرمود: آن روز بسيار بزرگ و باعظمت است، روزي است كه مردم نياز دارند تا بارهاي گناه و عذاب آن از آنها برداشته شود. سپس فرمود: خداوند به شخصي كه مورد ظلم واقع شده مي فرمايد: چشمت را باز كن و نگاهي به بهشت بينداز! او نگاه به بهشت مي كند. خداوند مي پرسد: چه مي بيني؟ مي گويد: شهرهائي از نقره و قصرهائي از طلا كه لؤلؤ و جواهرات در آن بكار رفته را مي بينم، خدايا اين قصرها براي كدام پيامبر يا كدام شهيد مي باشد؟ خداوند مي فرمايد: اينها متعلّق به كسي است كه قيمت آنرا بپردازد! او مي گويد: خدايا چه كسي مالك آنها مي شود؟ خدا مي ‏فرمايد: تو مالك آنها خواهي شد! او مي گويد: در برابر چه چيزي آنها را مالك مي شوم؟ مي ‏فرمايد: در برابر عفو و گذشت از اين برادر و دوستت! او مي گويد: خدايا او را بخشيدم و از حق خود گذشتم. خدا مي ‏فرمايد:, دست او را بگير و با هم داخل بهشت بشويد. سپس پيامبر (ص) فرمود: تقوي يپشه كنيد و به اصلاح بين خود بپردازيد، بدرستيكه خدا در قيامت بين مؤمنين اصلاح خواهد كرد.(منبع داستان: ترجمه محجه شنيدني هاي تاريخ صفحه: 75-74)