Sara12
10-01-2010, 06:21 PM
افرادي که شديدا به ديگران وابسته اند بيماران مبتلا به اختلال شخصيت وابسته (Dependent Personality Disorder)، نيازهاي خود را تحتالشعاع نيازهاي سرگردان قرار مي دهند، مسئوليتهاي مهم زندگي خود را به گردن ديگران مي اندازند، به خود مطمئن نيستند و اگر مدت كوتاهي تنها بمانند، احساس نگراني و ناراحتي مي كنند. اگر تمايل داريد با اين افراد بيشترآشنا شويد، گفتگوي زير كه با دكتر محمدمهدي قاسمي، روانپزشك، انجام شده است را مطالعه نماييد. اختلال شخصيت وابسته در آقايان بيشتر است يا خانم ها؟ اختلال شخصيت وابسته در خانم ها شايع تر از آقايان است. تقريبا 2/5درصد از تمام اختلالات شخصيتي در اين مقوله جاي مي گيرد. اين اختلال در بچه هاي كوچك خانواده شايع تر از بچه هاي بزرگ تر است. كساني هم كه در كودكي بيماري جسمي مزمني داشته اند ممكن است بيش از بقيه ي افراد، مستعد اين اختلال باشند. رفتار اين افراد را چگونه تحليل مي كنيد؟ مشخصه اختلال شخصيت وابسته، رفتاري حاكي از وابستگي و سلطه پذيري به صورت الگويي نافذ و فراگير است. افراد مبتلا به اين اختلال از تصميم گيري عاجزند، مگر آن كه با ديگران زياد مشورت كرده و كاملا مطمئن باشند. آن ها از موقعيت هاي مسئوليتآور پرهيز مي كنند و اگر از آن ها خواسته شود كه نقش مدير را در جايي به عهده بگيرند، مضطرب مي شوند و ترجيح مي دهند تحت سلطه باشند. انجام تكاليفي را كه مربوط به خودشان است دشوار مي يابند، اما اگر قرار باشد آن تكاليف را براي كسي ديگر انجام دهند مداومت در آن ها كاري برايشان ندارد. اين گونه بيماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان مي خواهد كسي را پيدا كنند كه بتوانند به او دلبسته شوند و همين دلبستگي، روابط آن ها را خدشه دار مي سازد. اگر بخواهيم درباره مهم ترين خصيصه هاي اين افراد صحبت كنيم به چه نكاتي مي توان اشاره كرد؟ مهم ترين خصيصه "اختلال شخصيت وابسته" نداشتن اعتماد به نفس، وابستگي كامل به ديگران، رفتار تسليم جويانه، كمرويي، ترديد و پرهيز از پذيرش مسئوليت است. نياز بيش از حد شخصيت وابسته به اينكه تحت حمايت و مراقبت قرار گيرد، سبب مي شود تسلط ديگران و اجحاف و بد رفتاري آنان را بپذيرد. ترس اين افراد از جدايي موجب مي شود رفتاري تسليم جويانه و حقارت آميز در برابر ديگران در پيش گيرند. فرد مبتلا به اختلال شخصيت وابسته، خود را بدون كمك ديگران كاملا بي پناه و ناتوان مي پندارد، در نتيجه مي كوشد كه با رفتارهاي حقيرانه و چاپلوسانه، حمايت و مراقبت ديگران را كسب كند. اين رفتارها از چه زماني بروز مي كند؟ اين رفتارها از ابتداي جواني و در زمينه هاي گوناگون بروز مي يابد. شخصيت وابسته در تصميم گيريهاي معمولي روزانه هم، دچار مشكل است. اين افراد هيچ گاه كاري را خودشان شروع نمي كنند و منتظر مي مانند ديگران آغازگر كار باشند و حتي درباره مسايل كاملا شخصي از ديگران مي خواهند برايشان تصميم بگيرند و مسئوليت را بر عهده آن ها مي گذارند، بنابراين ديگران براي اين افراد تعيين مي كنند كه آنان چه كاري بايد انجام دهند يا چه كاري نبايد انجام دهند. با اين توضيحات "گفتن نه" براي افراد با شخصيت وابسته نيز خيلي دشوار است؟ اين افراد به دليل اين كه مي ترسند حمايت يا تاثير ديگران را از دست بدهند قادر به گفتن "نه" نيستند و نمي توانند مخالفت خود را با نظر ديگران بيان كنند. اين افراد مي ترسند كاري را به تنهايي انجام دهند و براي خريد، رفتن به مطب پزشك، رفتن به مدرسه فرزند بايد فرد ديگري آنان را همراهي كند. چنين افرادي جرات و جسارت ندارند يا به خود حق نمي دهند نسبت به ديگران به ويژه افرادي كه به آنها تكيه دارند، خشمگين شوند زيرا همواره مي ترسند حمايت و اتكاي اين افراد را از دست دهند، در نتيجه مورد ظلم و بدرفتاري از سوي ديگران قرار مي گيرند و با اينكه ناراحت اند وخودخوري مي كنند، ولي لام تا كام حرفي نمي زنند. رفتار افراد وابسته در جمع چگونه است؟ هنگامي كه در جمع، موضوعي مطرح مي شود كه اين افراد اطلاعات خوبي از آن داشته باشند، سخني نمي گويند و منتظر مي مانند تا ديگران اظهارنظر كنند، زيرا به عنوان يك اصل پذيرفته اند كه ديگران در هر موردي بهتر و مطلع تر از آنان هستند. در واقع اين افراد اعتقاد پيدا كردهاند كه براي آغاز، ادامه يا پايان هر كاري محتاج به كمك ديگران هستند، چه اين كار رسيدگي به كودك شان باشد يا تهيه گزارش براي رييس اداره. آنان اين گونه باور دارند كه از كاركرد مستقل ناتوان هستند و خود را به صورت افرادي نيازمند به ياري هميشگي ديگران مي پندارند و در عين حال احتمال دارد كه اگر به اين افراد اطمينان دهيم فرد ديگري، كارشان را سرپرستي يا تاييد مي كند، به خوبي از عهده انجام كار برآيند. بنابراين افراد وابسته هيچ گاه به موفقيتي در زندگيشان دست نمي يابند. دقيقا همين طور است، زيرا اين افراد تصور مي كنند كه هر پيشرفت يا موفقيتي موجب طرد شدن آنان از سوي ديگران مي شود. شخصيت وابسته براي حل مشكلات خود هميشه به ديگران اتكا دارد و در نتيجه مهارتهايي را كه لازمه يك زندگي مستقل است، نمي آموزد و به اين ترتيب سبب تداوم وابستگي خود مي شود. روابط و تعاملات افراد وابسته، با ديگران چگونه است؟ فرد وابسته مي خواهد روابط خود را با ديگران به هر قيمتي حفظ كند، بنابراين ناچار به تحمل انواع حقارت ها مي شود و پيوندهاي او با ديگران نامتعادل و مخدوش است. اين فرد بدون آن كه هدف والايي داشته باشند تنها به منظور حفظ رابطه خود با ديگري ممكن است دست به فداكاري بزند و بدرفتاريهاي لفظي و جسمي را تحمل كند. اگر تنها بماند، به علت ترس شديد و غير واقعي در مورد ناتواني از مراقبت خود، احساس ناراحتي و درماندگي مي كند. در برخي موارد خود را تنها به اين دليل كه تنها نماند وابسته مي كند، در حالي كه از بودن با ديگران هيچ لذتي نمي برد. هنگامي كه رابطه نزديك او با ديگران به پايان برسد،( مثلا در اثر مرگ آن فرد يا قطع رابطه از سوي افراد)، شخصيت وابسته به سرعت در جستجوي رابطه با ديگري برمي آيد تا مراقبت و حمايتي كه نياز دارد فراهم كند. افراد وابسته معتقدند كه بدون حمايت ديگران قادر به زندگي نيستند، اين باورها چه تبعاتي در پي دارد؟ چنين تفكري موجب مي شود تا اين افراد بدون بررسي و دقت، خود را به فرد ديگري وابسته كنند، بهطور مثال مرد وابسته اي كه زنش تحمل رفتارهاي او را نداشته و از وي جدا شده است، بلافاصله با نخستين زني كه به تقاضاي ازدواج او پاسخ مثبت دهد، ازدواج مي كند. اين افراد نسبت به خود، ديدگاهي منفي و بدبينانه دارند. توانايي هاي خود و حتي آنچه را كه مالك هستند ناچيز مي شمارند، ممكن است هميشه در خلوت و در جمع خود را نادان فرض كنند. هر گونه انتقاد و پذيرفته نشدن از سوي ديگران را دليلي محكم بر بي ارزش بودن خود تلقي كنند، و اعتماد به نفسشان كمتر مي شود. در شغلي كه نياز به تصميم گيري مستقل دارد، قادر به فعاليت نيستند. هنگام تصميم گيري، مضطرب مي شوند و از موقعيت هاي مستلزم مسئوليت، هراس دارند. روابط اجتماعي آنها محدود به افرادي مي شود كه به آن ها وابسته اند. افسردگي و اضطراب در اين افراد شيوع دارد. آيا اختلال شخصيت وابسته درمان پذير است؟ درمان اين افراد بر اساس روان درماني و دارو درماني است. روان درماني بينش گرا، بيمار را قادر مي سازد كه زمينه رفتار خود و چگونگي شكل گيري آن را دريابد. بيمار با حمايت پزشك مي تواند نسبت به قبل مستقل تر، پرجرات تر و متكي تر به خود شود. البته بايد اين نكته را مد نظر داشته باشيم كه اگر پزشك، بيمار را به تغيير در روابطش تشويق كند، ممكن است بيمار مضطرب شود و بين پذيرفتن آن چه بهتر است انجام دهد و پذيرش وضعيت جاري سردرگم بماند و امكان دارد حتي با قطع درمان، رابطه بيمارگونه و وابسته خود را ادامه دهد. رفتاردرماني، درمان جرات آموزي، خانواده درماني و گروه درماني با نتايج موفقيتآميز در بسياري از موارد به كار رفته است. ____________________________ مصاحبه کننده: دکتر مجيد سلطاني