PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گفت‌وگو با كارگردان و بازيگر فیلم برني



sorna
05-01-2012, 11:51 PM
شرق: ريچارد لينكليتر با همان اولين فيلمش، «از زير كار در رو» به يك چهره مهم فيلمسازي در سطح ملي و به شخصيت محبوب تگزاس بدل شد. اين امر مسلما از دلايلي بود كه باعث شد داستان بسياري از فيلم‌هايش در اين ايالت بگذرد و در فيلم‌ها به هم‌محلي‌هايش واقعا و صادقانه اداي احترام كند، بدون آنكه بخواهد توهين كند يا وارد مقوله هجو شود. اما در فيلم «برني»، تازه‌ترين اثرش، با بازگويي داستان واقعي برني تيدي، مدير مراسم خاكسپاري كه يك بيوه پير را كشت و به لطف همدلي فراگير تقريبا همه همشهري‌هايش چيزي نمانده بود كه آزاد شود، به مرز ميان تمجيد و تمسخر تگزاسي‌ها رسيده است.

جك بلك در اين فيلم نقش شخصيتي را بازي مي‌كند كه نامش را به عنوان فيلم داده است و متيو مك كاناهي دادستاني خودبزرگ‌بين است كه برخلاف ظاهرش كه رداي پيگيري عدالت را بر تن كرده است، به شكلي غيرمنتظره به شخصيت شرور داستان مبدل مي‌شود. در اين گفت‌وگو، لينكليتر و مك كاناهي درباره اينكه چگونه جذب داستان شدند، احساس مسووليت نسبت به اشخاص واقعي كه مبناي ساخته شدن فيلم بوده‌اند و همكاري طولاني‌مدت‌شان در پروژه‌هايي در تگزاس صحبت كرده‌اند.


http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/2/12/78505_929.jpg


‌ ريچارد، چه چيزي در ابتدا تو را جذب داستان برني تيدي كرد و چه مضموني باعث شد به گفتن اين داستان علاقه پيدا كني؟

ريچارد لينكليتر: فقط خود داستان، محيط و مردم. من در شرق تگزاس بزرگ شده‌ام و اين داستاني بود كه واقعا مرا درگير كرده بود. اما هميشه براي من شخصيت‌ها مساله هستند و بعد سطوح ديگري مطرح مي‌شوند –اين يك كمدي سياه است، اما در نهايت براي من يك داستان حقوقي‌اش واقعا جالب است؛ آن محاكمه واقعا بي‌سابقه و تكان‌دهنده بود. ابهام اخلاقي و قضايي موضوع و همه اين مسايل برايم جالب است. آزمون خوبي بود.

اگر چيزي در ذهنت است و براي سال‌ها و سال‌ها در آن بماند، احتمالا بايد فيلمش را بسازي. بايد زمان مي‌گذاشتم تا نطفه‌اش در ذهنم شكل بگيرد و بعد به من ثابت شد داستان عمق زياد و سطوح بسيار دارد.

‌متيو، شخصيت اصلي را در ابتدا چطور مي‌ديدي و چه احساس مسووليتي در اين مورد داشتي كه به جاي داستان گفتن در بهترين شكل ممكن، حريف او را به دقيق‌ترين نحو تصوير كني؟

متيو مك كاناهي: كليت فيلمنامه به نظرم بسياربسيار خنده‌دار مي‌آمد. گفتم: «ريك، به نظرم اين خنده‌دارترين چيزي است كه تا به حال از تو به دستم رسيده و بامزه‌ترين فيلمنامه‌اي است كه از تو رسيده.» بعد قرار شد كه نقش دادستان را بازي كنم. من تا به حال سه بار نقش وكلاي مدافع را بازي كرده‌ام بنابراين بازي در نقش يك دادستان برايم جالب بود. اين دو با هم خيلي فرق دارند. وكيل مدافع يك عالم ترديد‌هاي محتمل را به هم مي‌بافد اما دادستان فقط قصد دارد طرف را به داخل تابوت بفرستد، بنابراين بايد خيلي صريح‌تر و پرخاشگرانه‌تر عمل كند. ولي من به صورت زندگينامه‌اي به قضيه نگاه كردم، برخلاف آنچه مثلا در فيلم «پسران نيوتن» عمل كردم.

ر. ل: بله، خيلي كارها بايد روي آن انجام مي‌داديم.


http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/2/12/78506_147.jpg


م. م: و خيلي بايد با او وقت صرف مي‌كرديم. اما در صفحات فيلمنامه براي اين آدم مسير بسيار مشخصي ترسيم شده بود و من مي‌دانستم اين نقش چيست. بعدش من و ريك در تمرين‌هاي مرحله پيش‌توليد با هم به اين نقطه آغاز خلاقانه براي او رسيديم و بعد از يك نشست، آنقدر او در تصورم شكل گرفته بود كه تصميم گرفتم ديگر براي مطالعه اين نقش سراغ شخصيت واقعي نروم.

ر. ل: اما جك (بلك) مي‌خواست با برني ملاقات كند، كه به نظر من ايده خيلي خوبي بود. در عين حال، من واقعا فكر مي‌كردم كه لزومي ندارد متيو هم با دني باك ملاقات كند.


http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/2/12/78507_893.jpg


‌چطور با ساختار اين فيلم كنار آمديد كه شامل فيلم‌هاي گرفته‌شده از مصاحبه‌ها و حتي بازي همراه با افراد واقعي درگير در ماجرا و فيلم‌هاي بازسازي‌شده با جك و متيو بود؟

ر. ل: عنصر عجيب و نامتعارفي براي داستانگويي بود ولي به نظرم مي‌رسيد كه خيلي مهم است. منظورم اين است كه از همان ابتدا كه يادداشت‌هاي روزنامه‌اي اسكيپ هولاندزوورث (همكار لينكليتر در نگارش فيلمنامه) را خواندم يك مبناي تفكر من براي آنكه اين داستان را به عنوان يك فيلم در نظر بگيرم، همين بود. موقعي كه هولاندزوورث مشغول تحقيق در مورد داستان بود، نوشته‌هاي زيادي در اختيارم گذاشت. به فكرم رسيد كه چه بد كه برني در زندان است و نمي‌تواند صحبت كند و خانم نيوجنت هم كه ديگر در دسترس نيست. همه‌اش بر اساس چيزهايي بود كه ديگران گفته‌اند. به يادم آمد موقعي كه در يك شهر كوچك زندگي مي‌كردم، مدام حرف‌هاي درگوشي يك كلاغ، چهل كلاغ و شايعه و «مي‌دانستي؟» برقرار بود. به هر حال مردم در جامعه هم چنين رفتاري دارند ولي در يك شهر كوچك اين به صورت يك قاعده درمي‌آيد. بنابراين به ايده استفاده از شايعه به مثابه يك وسيله داستانگويي مثل گروه كر نمايش‌هاي يونان باستان رسيدم. مردم هم اين‌طور مي‌گفتند كه «بايد بعضي از اين حرف‌ها را دراماتيزه كني» و فكر مي‌كنم اين مساله عجيب باعث مي‌شد فيلم از شيوه معمول توليد سينماي بدنه فاصله بگيرد. ولي من به مساله به اين نحو نگاه مي‌كردم و به دنبال آن بودم كه داستان را به شيوه منحصربه‌فردي تعريف كنم. از اين شيوه براي هر داستاني استفاده نمي‌كنم، مگر اينكه داستاني باشد كه در شهري كوچك اتفاق مي‌افتد. آن وقت وجود اين شايعه‌ها مناسب به نظر مي‌رسد. من به دنبال راهي مي‌گشتم تا چنين چيزهايي را در فيلم جا بدهم و چيزي كه باعث مي‌شد بعضي‌ها از بودنش در فيلمنامه احساس نگراني كنند، در نهايت به بخش محبوب بعضي از مردم تبديل شد كه مثلا مي‌گفتند «آه، من همه آن آدم‌ها را دوست دارم»، يا اينكه «چه آدم‌هاي بامزه‌اي در آن هستند.» خوشحال شدم از اينكه ديدم همان‌طور كه انتظار داشتم، عمل كرد.


http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/2/12/78504_380.jpg


چطور به اين نتيجه رسيديد كه به برني به عنوان مظهر مجسم سخاوت نگاه كنيد و با اينكه دني باك در پيگيري عدالت چهره موجهي دارد، او را خودبزرگ‌بين و پرخاشگر بدانيد؟ آيا كسب اطمينان از اينكه باك مورد تهمت قرار نگرفته باشد، كار دشواري بود؟

ر. ل: از ديدگاه متيو، شما تنها آدم عاقل اين شهر هستيد. منظورم اين است كه حرف شما موجه و معقول است. شما تنها فردي هستيد كه بدون تاثير پذيرفتن از كارهاي افراطي كه اين شخص انجام داد، به او نگاه مي‌كنيد.

م. م: چالشي كه مي‌خواستم مورد توجه قرار بگيرد و از وقتي اين كار شروع شد تلاشم را كردم، اين بود كه طوري آب و تاب دادن و خودنمايي‌هاي او را نشان بدهم كه از او كاريكاتور نسازم. چون او بسيار بيروني مي‌شود و يك شومن است. نمي‌خواستم گفته شود: «اوه، باورم نمي‌شود كه اين يك آدم واقعي باشد»، چون دني باك يك شخص واقعي است و وجود دارد. همچنان يك شخصيت متظاهر است اما بر اين مبنا كه «من راست مي‌گويم و كارم برقراري عدالت است.» تا وقتي به مساله قضاوت و عدالت چسبيده‌ام، سر جاي خودم هستم. اين شخصيت مي‌گويد كارش اين است. همه واقعيت‌هاي ديگر، گفته‌هاي ديگر، از روي احساسات نيست. مهم نيست كه از او خوش‌تان مي‌آيد يا نمي‌آيد، وقتي بلافاصله بعد از اين حرف‌ها مي‌گويد «و بهتر است شب‌ها درِ خانه‌تان را قفل كنيد» و جملاتي اضافه مي‌كند كه يعني بترسيد، لولو خورخوره دارد مي‌آيد. به نظرم احتمالا دني باك فكر نمي‌كرد كه اين حرف‌ها واقعيت دارد، ولي نشان دادن آنها مفيد بود.

ر. ل: نمي‌دانم آيا او درباره خودش اين‌طور فكر مي‌كرد يا نه، ولي آنجا يك دادگاه بود و در آنجا نمي‌توانستيد از روي «ظاهر» دني باك درباره واقعيت او قضاوت كنيد و فكر نمي‌كنم تماشاگران فيلم مي‌توانستند آن را باور كنند. دني باك واقعي حتي از اين هم فراتر مي‌رود و نسخه ظريفي كه متيو از او ساخته است با مورد واقعي مقايسه مي‌شود. شما قبلا جمله‌اي گفتيد كه او را مثل «فرشته مرگ» توصيف كرديد. من با چشم خودم او را روي پلكان دادگاه ديده بودم و دقيقا مثل توصيف شما بود. منظورم اين است كه درست زديد به خال و همان را گفتيد كه من مي‌خواستم، يعني اينكه بله، ما لحظه‌هاي واقعي را بازسازي كرده‌ايم.