PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : همه چیز درباره مصر باستان



M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:55 PM
زندگی پس از مرگ در مصر باستان


http://www.senmerv.com/images/greatpyramid.jpg
هرم بزرگ خئوپس
مردمان مصر باستان خدایان متعددی را میپرستیدند و اعتقادات مذهبی آنها، مانند بسیاری از مذاهب باستانی، برپایه وجود خدایان اساطیری و قدرتهای گوناگون آنها بود.


یکی از اعتقادات قوی در میان مصریان، اعتقاد به زندگی پس از مرگ بود که شرح آن در این مطلب نمی گنجد. در اینجا تنها به ذکر این مطلب اکتفا می کنیم که ساختن اهرام بر پایه همین اعتقاد بوده است و غراعنه مصر بیش از هر چیز نگران زندگی پس از مرگ خود بوده و اهرام در واقع قصرهایی برای این زندگی دوباره آنها به شمار می آمد که با اتاقهای متعدد و لوازم مجلل آماده شده و برای فرعون خوردنی وآشامیدنی و مال و ثروت کافی در آن قرار داده میشد.

هرم بزرگ جیزه
هرم بزرگ جیزه از عجایب هفت گانه و در واقع تنها بازمانده این هفت بنای اعجاب آور جهان باستان به شمار می آید. چگونگی ساخته شدن این هرم هرگز به طور قاطع معلوم نشده است و درباره آن نظرهای مختلفی وجود دارد.بنا به گفته هرودوت، تاریخ نگار یونان باستان، بنای هرم 30 سال طول کشیده است و صد هزار برده برای ساختن آن به کار گرفته شده اند.

نظریه دیگری نیز سازندگان هرم را کشاورزانی عنوان کرده است که به دلیل طغیان رود نیل در فاصله ماههای تیر تا آبان، به کار ساختمان میپرداختند و برای آن دستمزد میگرفتند. طغیان رود به حمل و نقل سنگهای بنا نیز کمک میکرد. این سنگها از راه دور آورده میشد و هریک حدود 2.5 تن وزن داشتند. زمان ساخته شدن هرم سالهای 2566-2589 قبل از میلاد تخمین زده شده است و بیش از 2,300,000 بلوک سنگی در آن به کار رفته و ارتفاع آن- پس از از بین رفتن 9 متر از قسمت بالای آن- در حال حاضر به 140 متر می رسد. این هرم بزرگترین و قدیمی ترین هرم جیزه به شمار می آید.

خوفو یا خئوپس (فرئون سازنده هرم)
خوفو (Khufu) که در زبان یونانی خئوپس (Kheops) گفته میشود، دومین فرعون از سلسله چهارم فراعنه به شمار می آید و دوران سلطنتش حدود 23 یا 24 سال تخمین زده شده است. بنا به گفته هرودوت، خئوپس بر خلاف پدرش سنفرو (Sneferu) و پدربزرگش جوسر نتیریکیت (Djoser Netjeriket)، که هر دو شاهانی بخشنده و مردمدار بودند، مردی خشن و شاهی ظالم بود. او سه همسر داشت که هر یک در یکی از سه هرم کوچک دیگر دفن شده اند.

هرچند که هرم بزرگ به نوعی معرف جوهره مصر باستان به شمار می آید، از دوران سلطنت فرعون سازنده آن اطلاع چندانی در دست نیست. قرنها پس از سلطنت خئوپس، هرودوت در باره او نوشته است: " خئوپس سرزمین مصر را دچار هرنوع بدبختی ممکن کرد. او معابد را بست، تقدیم قربانی را نزد رعایای خود ممنوع اعلام کرد و آنها را وادار کرد تا بدون استثنا برایش کارگری کنند...مصریان به زحمت میتوانستند نام او را بر زبان بیاورند..و این از شدت تنفرشان بود.." نکته جالب دیگر اینکه با وجود عظمت و شکوه هرم، قایق بی نظیر تشییع جنازه و اشیای اعجاب انگیز مراسم به خاک سپاری که از خئوپس به جا مانده است، تنها تصویر موجود از چهره او یک مجسمه عاج 10 سانتی متری است.
برگرفته از سایت سیمرغ

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:55 PM
مصر سرزمين رازها



سرزمين مصر ازمرداب دلتاي شمالي آن گرفته تامرزهاي باير جنوبي،سرزميني است كه به قول يكي از باستان شناسان معاصر "امكان ندارد بيل خود را در خاك فرو كنيدو چيزي نيابيد".
اين كشور باچنين گنجينه عظيمي قرنها است افراد كنجكاو را به خود جلب كرده است.در بين اين افراد، كساني بوده اندكه به قصد كسب ثروت،به حفاري پرداخته وديگراني كه خود را باستان شناس مي ناميدند اما بر اساس معيارهاي امروزي ،جز مشتي افراد مبتدي نبودند.بدترين اينان ،آن دسته افرادي بودند كه به خاطر طمع خويش بيش از آنكه به حال باستان شناسي مفيد باشند مضر واقع شدند.آنان براي تخليه سريع يك گور يا معبد،قرائن با ارزشي را نابود كردندكه چه بسا در حل معما هايي كه هنوز هم در مورد اين اشياء وجود دارد كمك مي نمود.در بهترين حالت،محققان جز استادان برجسته،عاشقان تاریخ،و خادمين انسانيت نبودند.آنان درهايي را گشودند كه ميان زمان حال و مصر باستان قرار داشت و به نيابت از سوي همه فريفتگان روزگار باستان،از ميان آیينه سحرآميزي عبور كرده وقدم در سرزمين شگفت انگيز فراعنه گذاشتند.

با توجه به خشكي حاكم بر اين سرزمين،نه فقط اشياء داخل گورها پس از سالها تا حدود زيادي دست نخورده باقي مانده بودندبلكه همراه با آنها اشياء زيادي يافت شد كه اطلاعات زيادي را در مورد تمدن هزاران سال پيش آشكار ساخت.
مصر نه فقط يكي از اولين تمدنهاي باستان است بلكه از طولاني ترين قدمت نيز برخوردار مي باشد.علت اين امر عمدتأ به موقعيت جغرافيايي مصر مربوط مي شود.سرزميني پرت كه در ميان دو صحرا واقع شده و آن را قادر مي ساخت تا بدون تأثير و نفوذ خارجي،در اطراف دره نيل به شكوفايي دست يابد.اين سرزمين سبز وحاصلخيز كه فقط از 3 تا 20 كيلو متر پهنا برخوردار بود،از آبشار نيل در آسوان آغاز شده و پس از پشت سر گذاشتن 1000 كيلو متر،در شمال به دلتاي نيل خاتمه پيدا مي كردكه در اين نقطه رود نيل از طريق آبراههاي متعدد به درياي مديترانه مي ريخت.طغيان هر ساله اين رود،گلولاي قهوه اي تيره رنگي را پيشكش زمينهاي كشاورزان مي كردكه سبب نظم و ترتيب زندگي گشت. نام باستاني سرزمين مصر "كمت" به معناي سرزمين سياه و به نعمتي كه آب ارزاني مي دارد اشاره دارد.



نقطه پاياني تمدن مصر هنگامي است كه " سزار اگوستوس " آن را در سال 30 پش از اميلاد فتح كرد و يكي از استانهاي امپراطوري روم شد. يادگارهاي آن تمدن بزرگ بيرحمانه و به آهستگي در ميان شنها از بين رفت. طولي نكشيد كه زبان مردمان آن نيز به فراموشي سپرد شد.

تا قرنها بعد،مصر باستان به صورت يك فرهنگ تقريباَ خاموش باقي ماند. مسافرين يوناي و رومي آن ايام تا قرن نوزدهم، مجذوب آثار تاريخي آن شدند كه از دل توده هاي شني سر برآورده بودند.اگر چه آنان قادر به خواندن سنگ نوشته هاي حكاكي شده مرموز و درك معناي آنها نبودند. لشكر كشي ارتش ناپلئون به مصر در سال 1798 بسياري از گنجينه ها را مكشوف ساخت واين تمدن خفته دوباره بيدار شد.


كشف دوباره مصر باستان
صبح گرمي از ماه اوت سال 1799 بود. در مكاني نچندان دور از شهرك "روزتا" )رشيد) سربازان يك گردان فرانسوي مشغول حفر زمين بودند.آنها از افراد اعزامي نيروي ناپلئون بناپارت جوان به مصر بودندواز جانب دريا و خشكي مورد تهديد حملات دشمن قرار داشتند. ارتش فرانسه با فاجعه اي رو به رو بود. نبرد ناپلئون در مصر كه آغازي درخشان داشت اكنون به پايان مصيبت بارش نزديك مي شد.
درست دوازده ماه پيش، ناپلئون طي حمله برق آسايي كه فقط سه هفته طول كشيد، مصر را به تصرف در آورده بود.اما از آن به بعد كارها به اشكال بر خورده بود . انگلستان از ترس آنكه مبادا تصرف مصر به دست فرانسويان،راههاي مهم زميني و دريایي آن كشور به هندوستان را به مخاطره اندازد به ناوگانش فرمان داد كه به سوي مديترانه به حركت در آيد. كمي پس از آنكه ناپلئون پيروزمندانه وارد قاهره شد، ناوگان انگلستان ناوهاي فرانسوي را در لنگرگاه نزديك اسكندريه غافلگير كرد.طي يك نبرد شديد دريایي، انگليسي ها فرانسويان را در هم شكستندو بيشتر كشتيهاي آنها را غرق كردند.ناپلئون ونيروهايش در خاك مصر زمين گير شدند و راه گريزشان بسته شد.
فرانسويان در پي اين مصيبت با مصيبت ديگري نيز رو به رو شدند.در سال 1798 مصر به تركان تعلق داشت و بخشي از امپراطوري عثماني به شمار مي رفت. ناپلئون گمان مي كرد كه امپراطوري سالخورده تركان ناتوان تر از آن است كه بتواند براي پس گرفتن دره نيل دست به جنگ بزند.اما بناپارت در اشتباه بود. كمي پس از اينكه انگليسيان ناوگان فرانسه را نابود كردند، سلطان اهانت ديده ترك در قسطنطنيه به سردار فرانسه اعلام جنگ كرد. سربازان و كشتي هاي جنگي تركان به سمت جنوب گسيل شدند تا ناپلئون را از مصر بيرون اندازند.
و اين تمام ماجرا نبود فرانسويان كه راه گريزشان به وسيله انگليسيان مسدود شده بود و از جانب تركان هم به مخاطره افتاده بودند با دشمن ديگري نيز مواجه بودند.اشراف نظامي مصر يا همان مماليك سواره نظام خشن و بيرحم
حاظر به پذيرش شكست نبودند.آنها پس از نخستين شكستشان در برابر ناپلئون به صحرا گريختند تا دوباره نيروهايشان را سر وسامان دهند.
در برابر اين سه دشمن نيرومند و سرسخت،فرانسويان در هر كجا كه استقرار مي يافتند به حفر سنگر مي پرداختند.
يكي از اين سربازان فرانسوي در موقع كندن سنگر به ديوار كهنه اي برخورده بود.در ميان آجرهاي شكسته و زرد رنگ ديوار، قطعه سنگ درخشاني وجود داشت كه عرض آن بالغ بر 76 سانتيمتر و طول آن در حدود 107 سانتيمتر بود.
جريان پيدا كردن سنگ را به مقامات مافوق گزارش دادند.

سنگ بازالت سياه به اسكندريه فرستاده شد.در واقع سربازان فرانسوي به يكي از هيجان انگيزترين اكتشافات باستان شناسي همه اعصار دست يافته بودند، زيرا آن قطعه سنگ بازالت كه به "سنگ روزتا" يا"لوح رشيد" موسوم شد به كليدي براي يافنت تاريخ گمشده مصر باستان تبديل گرديد.

در زمان ناپلئون ،مورخان تقريبأ هيچ چيز درباره فرعونهاي بزرگ مصر نمي دانستند،و درباره مردمي هم كه طي هزاران سال پيش در دره نيل زندگي كرده بودند هيچ اطلاعي نداشتند. آن مردم وپادشاهانشان چگونه بودند؟ آنها كه را پرستش مي كردند؟ زندگي روزمره شان را چگونه مي گذراندند؟
ناپلئون مي خواست كه پاسخ اين پرسش ها را به تمامي بداند.اين بود كه علاوه بر فراهم آوردن ارتشي براي حمله به دره نيل، بيش از 150 نفر دانشمند، هنرمند و پژوهشگر را هم ترغيب كرد كه با او به مصر بروند.بسياري از آن انديشمندان به دليل هواداري پرشورشان از برنامه هاب ناپلئون براي نو سازي مصر به هيئت اعزامي پيوستند، و ديگران از كنجكاوي شديد ناپلئون نسبت به گذشته باستاني مصر الهام گرفتند و تقبل كردند كه ويرانه هاي بناهاي تاريخي در سواحل نيل را مورد بررسي وتحقيق قرار دهند و مواد و مصالح لازم براي شناخت تاريخ مصر باستان را فراهم آورند.
انجام اين كار اخير مهمتر از آن بود كه ناپلئون و دانشمندانش فكر مي كردند چون همانطور كه مورخان امروزه مي دانند،براي شناخت تمدنهايي كه مدتها پيش از ميان رفته اند فقط دو راه قابل اطمينان وجود دارد. راه نخست اين است كه بتوانند زبان آن تمدن را بخوانند ودريابند. وراه دوم حفاري و خاك برداري از ويرانه هاي روستاها و شهرهايي است كه بيشترشان در زير خاك مدفون شده اند،و آنگاه مطالعه و تجزيه وتحليل دقيق آلات وابزار ساخت انسان،يا اشيائي كه مورد استعمال روزمره داشته اند و در آن ويرانه ها باقي مانده اند.‌
اما در زمان ناپلئون هيچ كس نمي توانست خط مصريان باستان را بخواند؛ 1500 سال بود كه راز هيروگليف پنهان مانده بود؛ وباستان شناسي اگر مي شد چنين ناميدش، تازه داشت پا به عرصه وجود مي گذاشت.
همينكه ناپلئون مركز فرماندهي خود را در شهر به تصرف درآمده قاهره داير كرد،فرهنگستان مصر را هم به عنوان مركزي براي فعاليتهاي دانشمندانش در آن شهر تا سيس كرد.انديشمندان فرانسوي به زودي بر روي طرحهاي گوناگون خود سر سختانه به كار پرداختند. مدتي بعد رونوشتهايي از كتيبه حك شده بر لوح روزتا به فرهنگستان مصر رسيد. از نوشته هاي روي آن سنگ دو مسئله فوراُ براي دانشمندان روشن شد. نخست آنكه سنگ رشيد يكي از لوح هاي سنگي مسطحي بود كه مردم باستان فرمانها و بيانيه هاي مهم را روي آن كنده كاري مي كردند؛ و ديگر اينكه لوح ياد شده سه زبانه بود،بدين معنا كه يك بيانيه به سه زبان مختلف برآن حك شده بود. و اگرخواندن يكي از آن سه زبان امكان پذير مي گشت، درآن صورت اين احتمال وجود مي داشت كه بتوانند دو زبان ديگر را هم از طريق مطابقه حروف و واژه هايشان با زبان اول كشف رمز كنند و بخوانند.

تمام دانشمندان ناپلئون به زبان يوناني تسلط داشتند. دقايقي نگذشت كه آنها پنجاه و چهار سطر حك شده در قسمت پايين سنگ را ترجمه كردند. آن نوشته بيانيه اي در ستايش بطلميوس پنجم بود و او را به خاطر هدايايي كه در سال 196 قبل از ميلاد به معابد مصري پيشكش كرده بود مورد ستايش قرار مي داد.
نگاههاي دانشمندان فورأ متوجه نگاره هاي هيروگليفي شد كه از قسمت بالاي سنگ رونويسي شده بود. آنها اكنون كاملأ مي دانستند كه كل آن نوشته هيروگليفي چه مطلبي را بيان مي كرد، و آنچه باقي مي ماند، به نظر آنان منحصر مي شد به برابر نهادن نقوش آن نوشته با حروف يوناني پايين سنگ. به رغم موقعيت مخاطره آميز ناپلئون در مصر، در فرصتي مناسب دستور داد تا نوشته روي لوح رشيد را دقيقأ رونويسي كنند و براي مطالعه زبان شناسان به فرانسه بفرستند.
مدت زيادي از اين ماجرا نگذشته بود كه خود ناپلئون و بيشتر دانشمندانش به فرانسه باز گشتند.نبرد مصر به ناكامي انجاميده بود وناپلئون را به فوريت به فرانسه احضار كردند.اندكي بعد هم ارتش فرانسه با انگليسي ها و تركها به توافق رسيد،و نيروي نظامي فرانسه به وطن باز گشت داده شد.لوح رشيد به دست انگليسي ها افتاد، و امروزه يكي از آثار گرانبها وباد آورده موزه لندن است
طي بيست سال بعد ذهن دانشمندان همچنان به هيروگليف هاي لوح رشيد باقي ماند.آنها بدون اشكال زياد به كشف و باز خواني نوشته ناشناخته مياني سنگ نايل آمده بودند.اين نوشتار كه "دموتيك" نام داشت،شكل تغيير يافته و پيشرفته اي از خط هيروگليف بود و مصريان زمان بطلميوس پنجم در نوشته هايشان از آن استفاده مي كردند.

اما دانشمندان هر چه كوشش كردند نتوانستند معناي هيروگليف ها را به دست آورند.وقتي آن نقوش كوچك را با متن هاي يوناني و دموتيك برابر مي نهادند،به هيچ وجه معنايشان آشكار نمي گشت.چنين به نظر مي رسيد كه دنيا هرگز نخواهد دانست مصريان باستان چه سخناني درباره خود گفته اند.

تابستان سال 1822 فرا رسيد _درست دوازده ماه پس از آنكه ناپلئون در تنهايي و تبعيد جزيره سنت هلن در گذشته بود.
پس از ساله كار طاقت فرسا،سر انجام يك جوان فرانسوي به نام ژان فراسوا شامپوليون خط هيروگلف را كشف كرد. او توانست دستور زبان و شيوه جمله بندي را در نوشته هاي مصر باستان كشف و تنظيم كند.
آنچه شامپليون از هيروگليف كشف كرده بود اين اميد را بر مي انگيخت كه شايد بتوان فرهنگ هاي مرده، يا دست كم يكي از آنها را جان دوباره بخشيد.

در سالهاي بعد مردماني رنگارنگ به سوي مصر سرازير شدند.بعضي از آنها تماشاگران ساده اي بودندكه با كشتي هاي بخاري تفريحي به بالاي رودنيل
سفر مي كردند تا از بناهاي باستاني ديدن كنند.بعضي ديگر دلال ها و مجموعه داران خصوصي بودند كه به دنبال اشياء عتيقه و خريد و فروش آنها مي رفتند.تعداد زيادي هم باستان شناس بودند.بعضي از اين باستان شناسان به همت خودشان به مصر مي رفتند و بعضي ديگر هم از طرف موزه هاي بزرگ اروپا و آمريكا به آن ديار فرستاده مي شدند. آنعا مجهز و آماده مي آمدند تا گذشته را بكاوند.
شامپوليون به باستان شناسان اين توانايي را بخشيده بود كه كلام و سخن شاعران،قصه گويان، كاهنان، و فراعنه را بخوانند ودريابند.همين باستان شناسان بودند كه مي بايست با بيل هايشان بقيه تاريخ مصر باستان را بنويسند.از زمان ناپلئون تا به حال حفاري ها و كاوشهاي باستان شناسان در دره نيل،سرگذشت يكي از بزرگترين و نخستين تمدنها،يعني سرگذشت مردم و فراعنه مصر باستان را بتدريج روشن كرده است.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:56 PM
مصريان نخستين
باستان شناسان به اين نتيجه رسيده اند كه نخستين ساكنان مصر،به دليل تغييراتي كه در فاصله ميان 25000 تا 10000 سال قبل از ميلاد در آب و هواي جهان به وجود آمد،اجبارأ به سوي اين سرزمين كشيده شدند.پيش از آن،نيل نه به صورت رودخانه، بلكه به شكل درياچه اي عظيم يا رشته اي از درياچه ها بود.
صحرا هاي بي آب وعلفي كه هم اكنون در امتداد سواحل آفريقاي شمالي گسترده است،پوشيده از دشتها و جنگلهاي سبز و خرم بود. در آن سوي درياي مديترانه،قسمت اعظم اروپا در زير پوششي از يخ قرار داشت و منجمد بود.
سپس به دلايلي كه درست روشن نيست،آب و هواي جهان رو به گرمي و خشكي گذاشت.سرپوش يخي اروپا رفته رفته آب شد و پس نشست.بارش باران در جنوب متوقف شدو دشتها و جنگلهاي سواحل شمالي آفريقا به دليل فقدان آب كم كم خشك شدندو از بين رفتند. همچنانچه كه خشكي هوا شدت مي يافت، درياچه بزرگ نيل هم كوچكتر و كم آب تر مي شد و سر انجام از آن درياچه پهناور جز رودخانه اي باقي نماند.
انسانها و آدميان در حال مرگ آفريقاي شمالي به سمت اين دره تنگ و طويل
وبه سوي رودي كه رفته رفته به صورت تنها منبع آب آنها در مي آمد،به حركت در آمدند. اين رود خروشان از ميان قاره آفريقا به سوي شمال و درياي مديترانه سرازير مي شد و و هنگامي كه به مصر سفلي مي رسيد نيرو و فشارش كاهش مي يافت،از اين رو به جاي آنكه ويرانگرانه دره را درهم كوبد وپیش رود فقط به آرامي طغيان مي كرد، يعني آب رود بالا مي آمد و بر كف دره جاري مي شد،و سواحل هر دو سويش، به مسافت سه ونيم تا حدود ده كيلومتر را در زير خود مي پوشاند. نيل در طي اين سفر طولانيش به مصر گل و لاي فراواني در خود مي انباشت و با خود مي آورد،مدت چهار ماه به همان وضع باقي مي ماند. اين گل و لاي در روزگار كهن يكي از بهترين و غني ترين كودهاي جهان بود.

پيش از متداول شدن آبياري،اعقاب مصريان نخستين،در كنار نيل در روستاهاي كوچكي گرد هم آمدند.در آن روستاها هر كس براي خودش كار مي كرد،هر كس افزارها وظرفهاي پخت وپز را خودش مي ساخت، و كلبه اش را با گل و ني هاي كنار رودخانه بنا مي كرد.

آبيار ي به تدريج همه چيز را تغيير داد، ساكنان دره نيل رفته رفته در كنار كارهاي گوناگون صاحب تخصص شدند. و به اين ترتيب رفته رفته و در طي ساليان دراز،داد و ستد پر جنب و جوشي در دره نيل پا گرفت. چنين تغييراتي دگرگونيهاي سياسي را هم به دنبال آورد.گروهي از روستاها تحت رهبري نيرومندترين مرمي كه از ميان خودشان برخاسته بودباهم متحد شدند.اين گروه از روستاها گسترش و توسه پيدا كردندو به ولايات و سپس به پادشاهي هاي كوچك تبديل شد. تا سال 3200 قبل از ميلاد،يا در آن حدود دره به سه قلمرو پادشاهي تقسيم شده بود و بر هر يك از آنها يكي از پادشاهان نيرومند پش از تاريخ حكومت مي كرد.
نخستين قلمرو پادشاهي در مصر سفلي،در ناحيه،دلتاي نيل قرار داشت. در اينجا "زنبور شاه" سلطنت مي كردكه نشان و علم رسمي اش زنبور عسل يا زنبور سرخ بود. زنبور شاه تاج سرخي بر سر مي گذاشت و مقر سلطنتش كاخ ساده و ابتداي بود كه" خانه سرخ" ناميده مي شد.
دومين قلمرو در مصر وسطي نزديك قاهره كنوني قرار داشت. اين منطقه متعلق به "ني شاه "بود كه علم سلطنتي اش شاخه اي از گياه پاپيروس بود.
او تاج بلند سفيدي بر سر مي گذاشت و كاخش "خانه سفيد "ناميده مي شد.
سومين قلمرو پادشاهي در مصر عليا واقع شده بود. اين منطقه نزديك به محل نخستين آبشارها قرار داشت كه محلي صخره اي و پلكاني و شيب دار در مسير رود نيل بود و مصر را از همسايه جنوبي اش نوبه جدا مي كرد. اين بخش از دره زير فرمان" شاهين شاه" بود كه علم سلطنتي اش از شاهين هايي كه در اعماق آسمان بي ابر مصر پرواز مي كردند اقتباس شده بود.


گفته شده است كه كمي پيش از سال 3200 قبل از ميلاد، جنگجوي نيرومندي به نام "عقرب " بر سرزمين شاهين شاهان فرمان مي راند. عقرب به مصر وسطي در شمال لشكر كشيد و ني شاه را برانداخت.جانشين او هم كه در عين حال هم پادشاه مصر عليا بود و هم پادشاه مصر وسطي منطقه دلتا يا مصر سفلي را هم از چنگ زنبور شاه بيرون آورد. بدين ترتيب، دره نيل در تاريخ طولاني اش براي نخستين بار زير تسلط پادشاه واحدي قرار گرفت و وحدت يافت.

نام اين پادشاه "منس" بود منس نخستين فرعون مصر باستان است،و تاريخ مصر رسمأ با او آغاز مي شود.

هنگامي كه فرعون منس بر مصر فرمانروايي مي كرد، كل ساكنان دره به دو طبقه تقسيم مي شدند: غني و فقير. اكثريت عظيم مصريان را شخم كاران و دهقانان ساده تشكيل مي دادند كمي بالاتر از آنها،از لحاظ مرتبه اجتماعي،صنعت گران ماهر قرار داشتند.در سطح بالاي اجتماع، درست پايين دست فرعونهاي نيرومند، اشراف و نجبا قرار داشتندكه از خويشان فرعون و از اعقاب رهبران و پادشاهان پيش از تاريخ بودند.
مصريان تازه وحدت يافته،از لحاظ ظاهر با نياكان دورشان _نخستين مردمي كه به دره نيل پا گذاشته بودند_ چندان تفاوتي نداشتند.آنها با قدي در حدود155 سانتيمتر احتمالأ كمي بلندتر از اجدادشان بودند.اما به همان لاغري ساكنان دره در سه هزار سال پيش،موي مجعد و پوست قهوه اي متمايل به قرمز داشتند.اگر چه طرز تفكر و شيوه زندگي آنها طي قرون متمادي بسيار تغيير كرده بود،اما اعتقادشان به زندگي پس از مرگ با اعتقاد اجدادشان تفاوتي نداشت.
مصر عليا و سفلي، اگر چه حكومت واحدي داشتند و رود بزرگي آنها را به هم پيوند مي داد كه هر دو در آن سهيم بودن، باز آمادگي داشتند تا با مشاهده كوچكترين نشاني از ضعف و دشواري از نو به حكومتهاي پادشاهي جدا گانه اي مبدل شوند.
با اين حال، فرعون از لحاظ سياسي عاقلانه مي دانست كه تفاوتها و حقوق هر دو منطقه را به رسميت بشناسد. از اين روي، تاج رسمي او تركيبي از تاج سرخ مصر سفلي و تاج سفيد مصر عليا بود. كاخ او هميشه با دو دروازه ساخته مي شد: دروازه شمال و دروازه جنوب.فرعون هيچ گاه به عنوان پادشاه مصر ناميده نمي شد. از او هميشه با عنوان "پادشاه دو سرزمين " يا " پادشاه مص



منس يا همان نارمر پادشاه

. مي گويند منس همان نارمر پادشاه است كه تصويرش روي يك سنگ لوح در هيراكونپوليس به دست آمده است. سنگ لوح يا لوحه مزبور در اصل به عنوان لوحي براي تهيه داروي آرايش چشم مورد استفاده قرار مي گرفت.لوحه آرايش پادشاه نارمر نمونه ای رسمي از يك وسيله كار در دوره پيش از سلسله ها است. اين لوحه نه فقط به عنوان يك سند تاريخي كه وحدت دو بخش مصر و آغاز دوره سلسله ها را بر خود ثبت كرده است بلكه به عنوان نخستين فرمولي براي نمايش پيكره كه تا 3000 سال بر هنر مصر مسلط بود نيز اهميت بسيار دارد. در پشت لوحه پادشاه در حاليكه تاج دراز و دوكي شكل مصر عليا را بر سر گذاشته،در صدد است دشمني را به عنوان قرباني بكشد. در برابرش يك شاهين يعني نماد هوروس خداي آسمان و نگهبان پادشاه،تكه زمين انسان _سري را كه بر سطحش پاپيروس مي رويد (نماد مصر سفلي)به اسارت گرفته است. زير پاي پادشاه،دو تا از نفرات دشمن بر زمين افتاده اندو بالاي سرش دو سرديس هاثور، الهه اي كه نظر مساعد نسبت به نارمر دارد ديده مي شوند.در سوي ديگر اين لوحه نارمر با تاجي از مار كبرا كه مختص مصر سفلي است در حال سان ديدن از انبوه جسد هاي بي سر شده دشمن نمايانده شده است.
در هر دو مورد، مسئله مهم اين است كه پادشاه، در جايي بالاتر از زير دستان خود و دشمنانش _چون مقامش برتر است_ وظيفه آييني اش را به تنهايي انجام مي دهد.






در اين اثر آنچه اهميت دارد تمركز توجه بر شخص پادشاه به عنوان موجودی خدايي، جدا از همه انسانهاي عادي و به مراتب برتر از ايشان است كه به تنهايي مسئول و عامل پيروزيهاي خويش است. در پيكره نارمر تقليدي از والا مقامي شاهانه را مي بينيم كه با چندين تغيير جزيي در باز نمايي بعدي پادشاهان مصر بجز آخن آتون در سده چهاردهم ‌‌‍[ق.م] تكرار خواهد شد. شاه با پرسپكتيوي مركب از نماهاي نيم رخ سر، پاها،و دستها با نماهاي رو به رويي چشم ها وبالاتنه ديده مي شود.با آنكه ابعاد و نسبت هاي پيكره تغيير خواهد يافت، روش باز نمايي يا نمايش آن به صورتي استاندارد براي كل هنر مصر در سده هاي بعدي در خواهد آمد





لوحه آرايش پادشاه نارمر علاوه بر ثبت يك رويداد مهم تاريخي و وضع قواعدي بنيادي براي هنر هاي تصويري ، چندين مرحله از تكامل خط مصري را نيز تجسم بخشيده است. داستان پيروزي هاي نارمر در صحنه هاي مختلف با درجات متفاوتي ازنماد پردازي نمايانده شده است. از روايت صريح تصويري براي براي نشان دادن شاه در حاليكه از پي پرچم دارانش در يك رژه پيروزي مي رود و از جسد هاي كشتگان دشمن سان مي بيند استفاده شده است.اين شيوه تصوير نگاري ساده وقتي نمادين مي شود كه در صحنه پايين، پادشاه را به صورت گاوي مي بينيم كه ديواره هاي يك دژ دشمن را در هم مي شكند. نماد پردازي، در انبوه نفرات بي سر شده دشمن، انتزاعي تر مي شود. در اينجا هر جسد در حاليكه سرش با آراستگي و زيبايي خاصي ميان دو پا گذارده شده، احتمالأ نماد عددي براي نمايش تعداد معيني از نفرات كشته شده دشمن است. سر انجام، در علايمي كه نزديك سر هاي پيكره هاي مهم تر ظاهر مي شوند، علايم تصوير نگار داراي ارزش صوتي مي شوند، چون اسامي افراد با هيروگليف هاي حقيقي نوشته شده اند.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:56 PM
دوران تاريكي


تقريبأ چهار صد سال پس از مرگ خوفو، اشراف جسور مصر چنان قدرتي يافتندكه سرانجام قدرت مركزي در مصر فرو پاشيدو آن سرزمين به دوراني از هرج و مرج گام نهاد كه تقريبأ صد سال طول كشيد و به دوران تاريكي شهرت گرفت.
دره نيل بر ضد خودش به پيكار بر خاست و تكه تكه شد. فرعونهاي كوچك در امتداد نيل بر قلمروهاي جداگانه خويش حكومت مي كردندو به خاطر كسب زمين و قدرت با همسايگان خود به نبرد مي پرداختند. شبكه هاي آبياري كه براي كشور حياتي بودرو به خرابي گذاشت،و قحطي به تناوب دره نيل را فلج مي كرد.تا اينكه شاهزاده اي از روستاي كوچك تبس سرانجام نظم را به دره نيل باز گرداند.او به قلمروي شاهزادگان ديگر لشكر كشيد و يك يك آنها را سر كوب كرد.آنگاه خود را فرعون سرزمين دوباره وحدت يافته اعلام كرد.و پايتخت را از ممفيس به شهر خود در مصر عليا انتقال داد.اما شاهزادگان حاضر نبودند قدرتي را كه سالهاي طولاني در دست داشتند به سادگي از دست بدهند.آنها دره را بارها وبارها به جنگ وخونريزي كشيدند. فقط زماني كه يكي از فرزندان كوچك تبس به نام آمنمحت تاج و تخت را در ربود و دودمان مقتدر دوازدهم را تأ سيس كرد،سرزمين مصر بار ديگر از آرامشي طولاني و پر دوام برخوردار گرديد.دودمان دوازدهم 200 سال حكومت كرد. اما بار ديگر مصيبت روي آورد.اين بار دشواري از بيرون مرزهاي مصر پديدار شد.مهاجماني از تبار نامعلوم از سمت مشرق به اين سرزمين حمله كردند.اين مهاجمان از تبار نامعلوم، همان قوم"هيكسوس" سوريه بودند.
چون مصر سپاه ثابت و منظمي نداشت بدون جنگ به دست مهاجمان افتاد. همچون بار پيش يك بار ديگر مردي نجات بخش از شهر تبس واقع در نيل عليا بر پاخاست.اين مرد شاهزاده نيرومندي به نام كاموس بودكه ناوگاني به وجود آورد و در رود نيل پيش راند، در جنگي كه در پي آن روي دادكاموس كشته شد و برادرش شاهزاده آهموس جنگ را ادامه داد. همين آهموس بود كه سرانجام نيروي فاتحان منفور را در هم شكست.
آهموس خود را نخستين فرعون سلسله هجدهم اعلام كرد. پايتخت بار ديگر به تبس انتقال پيدا كرد. آهموس اعلام كرد كه از آن پس "آمون" بايستي به عنوان "پادشاه خدايان"مورد پرستش قرار گيرد، زيرا به اعتقاد آهموس، آمون بود كه او را بر هيكسوس ها پيروزگردانيد.
تحوطمس(توتموس)جوانترين پسر آهموس در حدود 1524 پش از ميلاد به فرعوني رسيد، او بيشتر ايام سلطنت خود را صرف لشكركشي هايي كرده بود که به منظور تنبيه شاهزادگان سوري صورت گرفت.
وقتي تحوطمس اول جان سپرد او را در دره متروكي كه پشت بلنديهاي مقابل تبس قرار داشت مدفون كردند .اين نقطه وهم آور كه به "دره شاهان" معروف شد، طي قرنهاي بعدي گورستان پادشاهان مصر بود. روزگار هرم سازي ديگر به سرآمده بود.


ملكه حتشپسوت

در ساحل غربي نيل، در برابر محل تبس باستان، ويرانه هاي زيباترين معبد مصر به چشم مي خورد.اين معبد كه امر.زه به" دير البحري"معروف است. اين معبد كوچك را دختر تحوطمس اول،عليا حضرت ملكه حتشپسوت،براي انجام مراسم ويژه مردگان بنا كرد.وقتي باستانشناسان ماجراهاي زندگي حتشپسوت را به هم پيوند مي دادند،به يكي از مهيج ترين داستانهاي تاريخ مصر باستان پي بردند.زيرا به واقع سرگذشت زن زيبايي است كه تخت سلطنت مصر را از دست پسر بچه اي ربود و بيست و يك سال با آرامشي آميخته با دلهره سلطنت كرد.
ماجرا چنين آغاز مي شود كه تحوطمس اول از ملكه بزرگ دربارش چهار فرزند داشت. همه آنها به جز شاهزاده خانم خردسال،حتشپسوت،در كودكي مردند.تحوطمس پسري هم از يكي از همسران ديگرش داشت، در مصر باستان برادران و خواهران خانواده سلطنتي نيز بنا بر سنت با يكديگر ازدواج مي كردند. شايد بتوان گفت كه ازدواج با محارم تخت و تاج را در ميان خانواده شاهي نگه مي داشت و پاكي و خلوص دودمان سلطنتي را تضمين مي كرد.اما حتشپسوت برادر تني نداشت وهمين امر براي او بهترين پيشامدها را در پي داشت.وقتي تحوطمس اول پايان زندگيش را نزديك ديد حتشپسوت را به ازدواج برادر ناتني او، پسري كه از همسر ديگرش داشت در آورد.پس از مرگ تحوطمس اين مرد با نام تحوطمس دوم، فرعون مصر و حتشپسوت، ملكه مصر شد.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:56 PM
فرعون تحوطمس سوم (حدود 1441 تا 1461 پيش از ميلاد)


تحوطمس سوم در سالهاي اوليه سلطنتش به عنوان يك فرعون، بارها و بارهامجبور شد كه با سوري هاي طغيان گر جنگ كند. اما آن دولتشهر هاي مستقل و كوچك سوري سوري در واقع همسنگ و حريفي براي مصر متحد و نيرومند محسوب نمي شدند. تحوطمس طي سالها تمام فلسطين، تمام سوريه، و شهرهاي بازرگاني سواحل فينقيه را به تصرف در آورد.
با اين متصرفات، تحوطمس به صورت فرعون امپراطوري وسيعي در آمد كه از سرچشمه هاي دجله و فرات آغاز مي شدو تا منطقه چهارمين آبشار بزرگ نيل واقع در جنوب مصر امتداد مي يافت.
تحوطمس بر امپراطوري وسيعش ماهرانه حكومت مي كرد. او در سرتاسر زمينهاي به تصرف در آمده پادگانها و مراكز اداري مصر را مستقر كرد. او در اواخر دوره نظاميگري اش به چنان قدرت و اعتباري دست يافته بودكه نبرد هاي هر ساله اش با رژه هاي نظامي چندان تفاوتي نداشت.
همسر تحوطمس سوم، دختر خردسال حتشپسوت در اوايل نوجواني در گذشت. از اين رو فرعون با خواهرش ازدواج كردو همسر جديدش پسري سالم و زيبا به دنيا آورد. وقتي تحوطمس به شصت سالگي نزديك شد،اين پسر را كه بيست و يك سال داشت در سلطنت بر مصر با خود شريك كرد.يك سال بعد تحوطمس درگذشت.
تحوطمس سوم،همچون پدر بزرگش، در همان دره متروكي كه دره شاهان نام گرفت،در آرامگاهي زير زميني مدفون شد. تحوطمس نخستين فرمانده نظامي بزرگ تاريخ بود.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:56 PM
چرا مصریان هرم می ساختند
حفظ بدن پس از مرگ برای مصریان از اهميتي کليدي برخوردار بود. چون اين تنها راه براي رسيدن درست به زندگي پس از مرگ آنان بود. درنتيجه فراهم کردنمقدمات زندگي ابدي براي فرد مرده هم اهميت زيادي داشت. زندگي پس از مرگي که آنهادرصدد رسيدن به آن بودند، نسخه اي بزرگتر و بهتر از همين زندگي دنيايي شان بود کهانتظار داشتند در آن هم در کنار دوستان و خانواده خود باشند.
بايد بدانيد که هرم تنها بخشي از آن ماشين جادويي بودکه فرعون را بين دو دنياي زندگان و مردگان حرکت مي داد . مجموعه هرم و ساختمانهايخاکسپاري اطرافش براي سالم نگه داشتن جسد موميايي شده و تقديم هدايا و نذورات بهکار مي رفتند تا حوايج شاه مرده را در آن دنيا هم تأمين کنند. در ابتداي ورود بهاين مجموعه قايقي بزرگ و مجلل مانند همين عکس پایین دفن مي شد تا فرعون را به مراسمپيمودن آسمان برساند که نمادي از طلوع و غروب دايمي خورشيد بود. مکان اصلي تدفيناتاقکي درون هرم بود که سعي مي کردند تا حد امکان مخفي بماند و با انواع طلسمها واوراد حفاظت شود. فرعونهاي بيچاره حتي همان وقتهم از هجوم دزدان مقبره می ترسیدند. مصريان فکر مي کردند که سرزمين مردگان در همان جايي قرار دارد کهخورشيد فرو مي رود براي همين هميشه از دري شرقي به هرم وارد مي شدند و فرعون را درمحلي رو به غرب دفن مي کردند تا راحت تر به خانه ابديش برسد . به هر حال با کشفعجايب دنياي مصر قديم همه جور بلايي به سر اجساد فراعنه آمد و معلوم نيست الانروحشان مطابق آن اعتقادات چه وضعي دارد . شايد هنوز سرگردان است و باعث اتفاقاتعجيبي مي شود که نفرين فراعنه اش مي خوانند!

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:56 PM
مصر باستان

موقعیت جغرافیایی مصر، به خصوص رود عظیم نیل، بیش از هر عاملی در شکل گیری تمدن مصر موثر بوده است. از آن جا که رود نیل در واقع تنها منبع آب بوده، زندگی در مصر به آن بستگی داشته است. مصر منطقۀ سبز و حاصلخیزی مثل یک بوتۀ بزرگ گل در میان صحراست. رودی باریک به طول 1100 کیلومتر و خاک بارور درۀ نیل ریشه های این بوتۀ گل را تشکیل می دادند. گل های این بوته به شکل باتلاقی مثلثی و پست به نام دلتا در محل ورود نیل به دریای مدیترانه قرار داشت. جیمز هنری بریستد(James Henry Breasted) ، مصر شناس، معقتد است که تبدیل سرزمین حاصل خیزی که به وسیلۀ رود نیل مشروب می شد به بیابان شنی برهوت بسیار ناگهانی و سریع بوده است: مثل یک چشم به هم زدن.

عطیۀ نیل
هر سال با فرا رسیدن بهار، بارش باران های سنگین و ذوب برف ها در سرچشمۀ نیل در کوه های آفریقای مرکزی باعث جریان یافتن سیلاب هایی می شود. بین ماه های ژوئیه (تیر ماه) تا اکتبر (آبان ماه) رود نیل از کناره هایش سر ریز می کند و آب هستی بخشش را در صحرای تشنه توزیع می کند. با پایین رفتن سیلاب، لایه ای از گل سیاه حاصلخیز به جا می ماند. مصریان باستان برای نیل احترام خاصی قایل بودند، آن ها نیز مثل هرودوت (Herodotus) مورخ یونانی می دانستند که مصر خودش «عطیۀ نیل است.» در یک سرود باستانی این احساسات نمایانده شده است:
درود بر نیل، آن که پیش از زمین پدید آمده است، آن که می آید تا به مردمان مصر زندگی ببخشد. رازی از جنبش، تیرگی در میان روشنایی روز. مریدانت که کشتزارهای آن ها را آبیاری می کنی، ستایشت می کنند. (نیل) رارع (خداوند خورشید) آفرید تا به تمام تشنگان زندگی بدهد. آن که می گذارد تا بیابان با جریانش که از بهشت نازل می شود، سیراب شود. محبوب الهۀ خاک است، مهار کنندۀ الهه بذر است، آن که سبب می شود کارگاه های پِتاح (رب النوع هنرمندان و صنعتگران) ترقی کند. الهۀ ماهیان، آن که سبب می شود تا مرغان آبزی در سرچشمۀ رود پرواز کنند... آن که جو و گندم می آفریند تا معابد جشن بگیرند... وقتی سرریز می شوی، چیزهای فراوانی به تو پیشکش می شود، گله ها برای تو قربانی می شوند، به تو بسیار تقدیم می شود، پرنده ها برای تو پروار می شوند. شیرهای بیابان برای تو به دام می افتند تا گشاده دستی و بخشش تو جبران شود.




مصری های باستان برای حفظ روش کشاورزیشان به سیلاب طغیان های سالانۀ نیل وابسته بودند. مصریان در خاک مرطوب اطراف نیل گندم، جو و غلات دیگر کشت می کردند. زراعت هم غذای مردم و هم غذای احشام را فراهم می کرد. مصری ها در دهکده های دایمی ساکن شدند و با آجرهای ساخته شده از گل نیل و مقداری کاه خانه هایی محکم و یک طبقه بنا کردند.
نیل علاوه بر این که منبع تهیه غذا بود، تمدن رو به رشد مصر را محافظت می کرد. در شرق و غرب بستر رود تا جایی که چشم کار می کند بیابان برهوت گسترده است. در شمال نیل دلتا قرار دارد که حاشیۀ باتلاقی آن لنگرگاه مناسبی برای کشتی ها نبود. در جنوب نیل آبشارهایی صخره ای وجود دارد که سفر به جنوب مصر را به وسیله کشتی دشوار می کرد. هر چند راهزنان بادیه نشین بدوی گاهی به دهکده های مصری حمله می کردند، حدود طبیعی سرزمین مصر که تا حدی به وسیله رود نیل پدید آمده بود، قرن ها فاتحان بالقوه را پشت مرزها نگه داشت. در نتیجه، حملۀ دشمنان به مصر معدود بود و مصری ها می توانستند خودشان را وقف تمدن و به رشدشان نمایند.
درخشش نقره فام
بسیاری از مورخان معتقدند که ویژگی های مردم تا حدی به وسیله محیط آن ها شکل می گیرد. مصری ها هم از این قاعده مستثنی نبوده اند. لئونارد کوترل (Leonard Cottrel) نویسندۀ کتاب «زندگی تحت سلطۀ فراعنه» مصر باستان را از چشم یک خدای فرضی آسمانی توصیف می کند.
«من خدایانی آسمانی را تصور می کنم که به پایین به درۀ نیل، زمیل مارپیچ سبز رنگی که به طول هزار کیلومتر در بیابان پیش رفته است، نگاه می کنند... منطقه ای که عرض آن بیش از چند کیلومتر نیست و حتی گاهی کمتر از دو کیلومتر است. در غرب این ناحیه، بیابانی برهوت از شن و صخره گسترده است- صحرا. در سوی دیگر بیابان عرب تا چند مایل به سمت شرق تا حد دریای سرخ گسترش می یابد. شبی مهتابی و بدر کامل است و خدای آسمانی من رود عظیم را می بیند که بسان نقرۀ روشن می درخشد. او می تواند این جا و آن جا در طول ساحل نیل نقاط نورانی را ببیند... اما نمی تواند صدها دهکدۀ تاریک را که میلیون ها «فلّاح» (رعایای مصری آن روزگار) در آن ها از خستگی به خواب رفته اند ببیند، رعایایی که در روستاهایی که از خشت گلی ساخته شده اند، ازدحام کرده اند تا خورشید آن ها را به بیرون، به کشتزارهای پست و مسطح فرا بخواند تا به کار ابدیشان ادامه دهند. این مار سبز طی چند صد قرن گذشته چند میلیون روح را زاده است؟ خدای آسمانی نامیرای من زمانی را به یاد می آورد که این شکاف زمینی سبزِ بیابان را فقط حیوانات، پرندگان و خزندگان می شناختند، هنگامی که شیرها و کفتارها، یوزپلنگ ها و گرگ ها در حاشیۀ بیابان می گشتند، و اسب های آبی در آب حرکت می کردند، هنگامی که دسته های عظیم غازها از فراز پاپیروس های (درخت های کاغذ مصری) با تلاقی به سوی ابرها پرواز می کردند، قبل از این که انسان در این دره شناخته شود.
«خدای من درگذر قرن ها دیده است که جنگل ها جای خود را به کشت و زرع داده اند. او دیده است که برای نخستین بار در کرۀ زمین، شهرهای قانونمندی به وجود آمده اند که توسط دشت ها احاطه شدهاند و به وسیله مجراها و جاده ها به هم متصل شده اند، در حالی که باقی آدمیان یا اغلب آنان هنوز از شکارگاهی به شکارگاه دیگر کوچ می کردند.»

نیل علاوه بر این که به دفع دشمنان کمک می کرد، راه ارتباطی منحصر به فرد میان روستاها بود. درۀ باریک و طولانی نیل که مصر علیا نامیده می شود، در بسیاری از قسمت ها تنها بیست کیلومتر پهنا دارد. دهکده ها در طول منطقه ای طولانی از شمال تا جنوب قرار گرفته بودند. در دلتا، یا مصر سفلی، دهکده ها در اطراف هفت شاخۀ رود نیل پراکنده شده بودند.
اگر چه وجود سنگ های عظیم الجثه در آبشارها مانع می شد تا دشمنان برای حمله به جنوب مصر از رودخانه استفاده کنند، اما نیل در داخل مصر قابل کشتیرانی بود و ارتباط و حمل و نقل را بین دهکده ها آسان می کرد. رود همانند بزرگراه عریضی فرعون ها را قادر می ساخت مصر را از نظر سیاسی متحد کنند و یک تمدن مشترک پدید آورند.

استفاده از عقل و هوش
اگرچه خود رود نیل قابل پیش بینی بود، اما سیلاب های آن سال به سال فرق می کرد. اگر سطح سیلاب ها بالا بود، هزاران نفر تلف می شدند، خانه ها ویران می گشت و دانه ها و بذرهایی که برای کشت سال آینده انبار شده بود از بین می رفت. اگر سطح سیلاب پایین بود، مناطق کم تری از آن بهره مند می شد و غلات کم تری کشت و درو می شد. در این سال ها نیز هزاران نفر از گرسنگی می مُردند. براساس مشاهدات آدولف اِرمن (Adolf Erman) ، مصر شناس؛ «روزهای سیلاب... روزهای اضطراب و دلواپسی بودند.»
در سال های 5500 تا 3100 قبل از میلاد، طی دورۀ پیش از سلسله ها، زمانی که دلتا و درۀ نیل در سلسلۀ اول یا خانوادۀ فراعنه متحد نشده بودند، مصری ها روش پیچیده ای برای آبیاری ابداع کردند. آن ها حوضچه هایی در زمین حفر می کردند که مثل آب انبار سیلاب در آن ذخیره می شد. بعد مجراهایی می کندند و آب را از این حوضچه ها به مزارعی که از رود دور بودند، می رساندند- مزارعی که حتی سطح بالای سیلاب ها نیز به آن ها نمی رسید. مصری ها چینه ها یا خاکریزی هایی می ساختند تا دیواره های حوضچه ها را تقویت کنند.





روش آبیاری مصری ها به نگه داری مداوم و مرمت حوضچه ها و مجراها نیازمند بود. با گذشت زمان مصری ها پیشرفت های بیش تری کردند، از جمله استفاده از «شَدوف» (Shadoof)، وسیله ای شامل یک سطل که به یک دیرک متصل می شد و آب را از نیل به درون مجاری و از مجاری به کشتزارها هدایت می کرد. روش آبیاری مصری ها به قدری موفق بود که زارعان می توانستند در کی فصل نه تنها یک بار، بلکه دو یا سه بار محصول درو کنند.
یک منبع مصر باستان سرزمین مصر را در این زمان به این صورت توصیف می کند:
در مجاری، ماهی و در دریاچه ها پرنده فراوان است. مزارع مصر به واسطۀ وجود رستنی ها سبز است و در سواحل آن نخل وجود دارد. انبارهای غله لبریز از گندم و جوست. سیر، گندم، کاهو و میوه ها برای بقا (ادامۀ زندگی و سلامت) موجود است و شراب از عسل برتر است. کسی که در این جا ساکن است، خوشحال است زیرا زمین های پست مثل جاهای دیگر پربرکت است.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:57 PM
تغییرات اجتماعی
زراعت تغییرات عمده ای رادر جامعۀ مصر به وجود آورد. وفور غذا افراد را از جمع آوری مداوم غذا رها ساخت و زمان را برای کسب تخصص و رشد شغل های مختلف فراهم کرد. به این ترتیب، هنگامی که اغلب مصری ها کماکان در کشتزارها کار می کردند بعضی از آن ها برای مثال سفالگر شدند و کاسه ها و کوزه های رُسی تزیینی ساختند. بافندگان با استفاده از یکی دیگر از محصولات مصر، الیاف کتانی می ریسیدند و از ان ها پارچه های کتانی می بافتند. عده ای با کنده کاری روی سنگ مجسمه، چاقو و دستۀ داس می ساختند. فلزکاران با مس اسلحه و ابزار می ساختند. حتی عده ای مس را ذوب می کردند تا در قالبگیری استفاده کنند، اختراعی که احتمالاً به همراه مهاجرانی که از خاور نزدیک به کناره های دلتا کوچ کرده بودند، به مصر رسیده بود. این هنرمندان اولیه یا صنعتگران ماهر یک گروه اجتماعی تشکیل دادند، گروهی متفاوت از غالب روستانشینان که رعیت بودند و کماکان روی زمین کار می کردند.
در درۀ حاصل خیز نیل انواع مختلف گیاهان کشت می شد و به همین علت کشاورزی در مصر صناعتی مهم بود. در این حجاری برجسته صحنه های مختلف کشاورزی در مصر از جمله درو کردن محصول و گله داری نمایش داده شده است.
موش هایی در کشتزارها
کشاورزی مهم ترین حرفه در مصر بود، ولی رعایایی که روی زمین کار می کردند، زندگی آسانی نداشتند. نامه ای که توسط شخص ناشناسی نوشته شده تمام دشواری هایی را که رعایا با آن ها مواجه بوده اند شرح داده و در کتاب «زندگی در مصر باستان» نوشتۀ آدولف ارمن نقل شده است.
کرم های نیمی از محصول و اسب های آبی نیم دیگر آن را برده بودند؛ در کشتزارها موش ها می گشتند، ملخ ها آمده بودند؛ دام ها خورده شده و سهره ها ربوده شده بودند. کشاورز تیره بخت بینوا! آن چه بر زمین های خرمن کوبی شده بر جای مانده بود، سارقان به یغما برده بودند... . سپس کاتب برای گرفتن محصول (مالیات برای فرعون) سر می رسید، عواملش چماق حمل می کردند... آن ها می گفتند: «دانه ها را بدهید.»- هیچ چیز باقی نمانده است. سپس آن ها او را به درون مجرای آب می فرستادند و او در حالی که سرش زیر آب بود، غرق می شد. زنش را در برابر چشمانش می بستند و فرزندانش را به زنجیر می کشیدند.



تخصصی شدن حرفه ها منجر به پیدایش داد و ستد شد که اقتصاد مصر را دگرگون کرد و به رشد کشور کمک کرد. صنعتگران مختلف، دیگر با زمین ارتباط مستقیم نداشتند و برای تأمین غذایشان به روشی جدید نیاز داشتند. به این ترتیب صنعتگران تولیداتشان را با محصولات کشاورزی معامله می کردند. پس از مدتی کوتاه، داد و ستد از درون تک تک روستاها، به داد و ستد بین دهکده های مجاور طول نیل منجر شد. دیری نگذشت که گروهی از سوداگران پدید آمدند، کسانی که اجناس مختلف را می خریدند و می فروختند. آن ها نیز در کنار صنعتگران و هنرمندان در ساختار در حال رشد جامعه جای خود را پیدا کردند. چون مصری ها نظام پولی نداشتند، پایاپای معامله می کردند. سوداگران اجناس را با هم در رودخانه جابجا می کردند تا گاهی آن ها را با کاروان های الاغ در خشکی حمل می کردند. بر اساس یکی از منابع مصر باستان، «سوداگران که مثل زنبورها پرکار بودند، در طول مسیر رودخانه بالا و پایین می رفتند.»

رشد حکومت
پیشرفت کشاورزی یک دگرگونی مهم و حساس را در مصر باستان به وجود آورد: رشد حکومت. کشت و زرع پیشرفته جامعه را پیچیده تر کرده بود. برای آبیاری لازم بود حوضچه ها و مجاری ساخته و نگهداری شوند. بعد از سیلاب های سالانه، زمین ها باید برای کشت تقسیم می شدند. اضافۀ محصول باید انبار و در زمان نیاز توزیع می شد. داد و ستد باید هدایت می شد. نزاع بر سر مالکیت زمین باید حل و فصل می گردید. به تدریج برای برنامه ریزی و جهت دار کردن این فعالیت ها حکومتی از بین قبایل موجود تشکیل شد.
اغلب مصری ها به قبیله ای تعلق داشتند و هر دهکده ای در یکی از چند منطقۀ مستقل جای می گرفت. بر هر کدام از این مناطق یک رئیس که تمام اهالی منطقه به وفاداری او اعتقاد داشتند، حکومت می کرد. رئیس از پایتخت آن منقطه که معمولاً دهکدۀ بومی خودش بود بر منطقه حکمرانی می کرد.
در کنار مناطق قبیله ای، در مصر در دورۀ پیش از سلسله ها چند شهرستان وجود داشت. هر یک از این شهرستان ها شامل یک شهر و حومۀ آن بود و پادشاهی بر آن حکومت می کرد که در واقع هم ردیف رئیس منطقۀ قبیله ای بود. شهرستان ها نیز مثل مناطق قبیله ای بازار، خدای محلی، معبد و توتم (نماد) قبیلۀ حاکم یا خاندان گستردۀ مربوط به خود را داشتند. شهرستان ها معمولاً وقتی پدید می آمدند که یک شهر از دیگر شهرها قدرتمندتر یا موفق تر می شد و رهبران آن منطقه نفوذ خودشان را به دهکده های مجاور گسترش می دادند.
مناطق مقتدرتر به فتح یا جذب مناطق ضعیف تر از طریق جنگ و گاهی ازدواج ادامه می دادند تا سرانجام مصر فقط از دو سلطنت تشکیل شد: مصر سفلی که در ناحیۀ دلتای نیل قرار داشت و پایتخت آن بیوتو (Buto)در غرب دلتا بود. و نِخِب (Nekheb) که در محل الکب (Elkab)امروزی قرار داشت، پایتخت مصر علیا بود که شامل سرزمین های درۀ نیل می شد که از دلتا تا نخستین آبشار نیل نزدیک به آسوان (Aswan)در جنوب مصر گسترده بود. صدها سال این دو سلطنت در کنار هم وجود داشتند. با وحدت این دو، عصر عظمت مصر آغاز شد.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:57 PM
مصر باستان (سلطنت قدیم: عصر عظمت مصر)

حدود سال 3100 قبل از میلاد، 600 سال قبل از شروع سلطنت قدیم، یکی از سلاطین مصر علیا به نام مِنِس مصر سفلی را فتح و کشور را متحد کرد. با وحدت مصر علیا و سفلی، مصر نخستین ملت را در تایخ پدید آورد و مِنِس نخستین پادشاه شد که بعدها فرعون نامیده شد. با هدایت مِنِس و فراعنه بعد از او، تمدن مصر طی شش قرن بعدی به رشدی منظم تر، موفق تر و مترقی تر دست یافت. کاغذی از نی پاپیروس اختراع شد، نوعی خط تصویری به نام هیروگلیف ابداع شد و مالیات ها وضع شدند و به این شکل زمینه برای شروع دوره ای تحت عنوان سلطنت قدیم مهیا شد. طی سلطنت قدیم، عصر عظمت مصر، فراعنه فرمانروایان قدرتمند ملت بودند. مذهب، هنر، بازرگانی، معماری، ادبیات- حتی زندگی اجتماعی و اقتصادی- همگی به وسیلۀ فراعنه استوار و گسترده شد تا حکومت مرکزی را تقویت کند.



یک لوحۀ کنده کاری که در مصر علیا یافته شده تصویر سلطان نارمِر را که به نظر می رسد نام دیگری برای مِنِس، نخستین سلطان مصر باشد نشان می دهد.



سلاطین مقتدر
فراعنۀ مصر مستبد بودند، فرمانروایانی با قدرت مطلق. کلام آن ها قانون بود و بی چون و چرا اطاعت می شد. فراعنه ملت را نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر روحانی نیز کنترل می کردند. اگر چه معلوم است این است که در سلطنت قدیم فراعنه به این صورت توصیف شده است:
هنگام نزدیک شدن به سلطان، اتباع وی به نشانۀ احترام تعظیم می کردند و پیشانی بر زمین می ساییدند. در یکی از منابع مصر باستان قدرت و خرد فراعنه به این صورت توصیف شده است:
چیست که تو ندانی؟ کیست که از تو خردمندتر است؟ کجاست که تو ندیده باشی؟... اگر تو به آب بگویی «بر فراز کوه ه بالا برو»، نهر مطابق فرمان تو جریان می یابد، چرا که تو رع هستی... توانایی و اقتدار در دهان تو و درک و دریافت در قلب توست، کلام تو کلام مات (Maat) (خداوند حقیقت) است و خداوند روی لب های تو نشسته است... برای تو ابدیت تقدیر شده است. همه چیز مطابق خواست تو انجام می شود و هر آن چه بگویی، مطاع است.
فرعون هم به عنوان سلطان و هم به عنوان پسر خداوند رع مرکز زندگی مصری بود. فرعون و خانواده اش در رأس هرم اجتماعی مصر قرار داشتند، پس از آن ها کاهنان، مأموران بلند مرتبه و اشرف قرار داشتند. کاتبان، کلیۀ هنرمندان متبحر و مأموران جزء طبقه بعدی را تشکیل می دادند. بزرگ ترین طبقه، که پایین ترین قسمت هرم اجتماعی بود، شامل رعایای کشاورز و کارگران عادی بود.
فرعون به مثابۀ صاحب قدرت سیاسی مقتدر و وحدت بخش عمل می کرد، به نظر می رسید که شکوه و عظمت مصر مستقیماً به نفوذ فرعون وابسته باشد، کسی که با شفاعت نزد سایر خدایان برکت را به مصر می آورد.
با این که بعضی از اشراف مصر املاک اختصاصی داشتند، اما بیش تر زمین ها به فرعون تعلق داشت که آن را به واسطۀ ارث یا فتح سرزمین ها به دست آورده بود. فرعون قطعه های زمین را به بعضی اشراف مورد علاقه اش- اعقاب پادشاهان قبلی و اشراف ملّاکی که از قبل زمین دار بودند- هدیه می کرد تا آن ها را اداره کنند.
به علاوه، فرعون تقریباً مالک تمام محصولات سرزمین بود. چون مصری ها نظام پولی نداشتند، مالیات ها به صورت گندم، جو، روغن زیتون، آبجو، شراب و میوه جمع آوری می شد. سپس سلطان از این درآمدها برای پرداخت حقوق به کارمندان سلطنتی، صنعتگران، کاهنان و سایر کارگران استفاده می کرد.
تمام کارهای روی زمین را رعایا انجام می دادند که تودۀ جمعیت بودند. اگر چه نمی توان رعایا را دقیقاً بَرده نامید، اما رعایای مصر باستان مشابه سرف ها در اروپای قرون وسطی بودند، چرا که به زمین وابسته بودند. اگر به هر دلیلی ارباب زمین عوض می شد، آن ها نیز به همراه زمین تحت فرمان ارباب جدید قرار می گرفتند. رعایا مثل بندگان بعد از این که وظایفشان را در زمین های ملّاکان انجام می دادند، اجازه داشتند برای تهیه مایحتاجشان روی قطعات کوچک زمین کشت کنند.


http://www.khanevadeyema.com/upload/Image/6%283%29.jpg
در دوران سلطنت قدیم، مصری ها به فرعون به عنوان پسر خداوند خورشید- رع که سرِ باز (قوش) داشت، احترام می گذاشتند.



برای حفظ قدرت مطلق در کنار هدایت تجارت روزمرۀ مصر، فراعنۀ سلطنت قدیم یک نظام متمرکز حکومتی ابداع کردند که در طول تاریخ مصر باستان حفظ شد. یک دولت مرکزی در ممفیس- شهری نزدیک به محل اتصال مصر علیا و مصر سفلی- تأسیس شد تا فعالیت های محلی مناطق مختلف را که بعدها نومس (Nomes) نامیده شدند، هدایت کند. در ابتدا تمام مناصب عالی را منسوبین فرعون اشغال می کردند، اما به تدریج اشخاص عادی نیز به سمت کارمند برجستۀ حکومتی منسوب می شدند.
بدیهی است که فرعون در رأس سلسله مراتب حکومتی قرار داشت. بعد از فرعون، تواناترین شخص کسی بود که در سمت وزیر قرار می گرفت که وظایفش شامل نظارت بر بسیاری از بخش های حکومت مرکزی بود؛ بخش هایی که تعداد زیادی کاتب در آن جا کار می کردند. وزیر از جمع آوری مالیات ها، کشت در مزارع و نگهداری سیستم آبیاری اطمینان حاصل می کرد. وزیر همچنین مسئول ادارۀ نظام قضایی در سراسر سرزمین بود و گاهی اوقات نقش سرپرستی معماران سلطان را هم ایفا می کرد.
در سطح محلی، حدود نومس های مصر بر اساس مرزهای مناطق قبیله ای قبلی شکل می گرفت. 22 حکومت محلی در مصر علیا و 20 حکومت محلی در مصر سفلی وجود داشت. هر یک از این ها در واقع کوچک شدۀ سازمان حکومتی مرکزی بود که بخش هایی را مشابه آن چه در حکومت مرکزی وجود داشت، شامل می شد. هر ایالت یک حاکم داشت که فرماندار محلی نامیده می شد و فرعون منسوبش می کرد. این حاکم به وزیر گزارش می داد و مثل وزیر وظایف مختلفی داشت. حاکم که نقش قاضی اصلی را در منطقه ایفا می کرد بر آبیاری، انبار کردن غلات برای مواقع اضطراری و جمع آوری مالیاتِ ناحیۀ تحت پوشش اش نظارت می کرد. حاکم هم چنین از منطقۀ تحت حکومتش سربازهایی- معمولاً رعایای آموزش ندیده- را در مواقع اضطراری برای جنگیدن به سپاه فرعون می فرستاد، چرا که مصر ارتش ملی نداشت.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:58 PM
فرعون آخن آتون
چهل و پنج سال پس از مرگ تحوطمسسوم،امپراطوري مصر به اوج ثروت و قدرت رسيده بود.در آن زمان آمنحوتپ سوم، فرعون وقتبود. او مدت ده يا پانزده سال از دره نيل خارج نشد. ودر عوض خود را وقف اجرايبرنامه هاي وسيع ساختماني در وطنش كرد،و چنان باشكوه و جلال مي زيست كه باستانشناسان او را "آمنحوتپ مجلل"نام داده اند.
تبس در آنزمان نخستين شهر دنياي باستان و در حقيقت مادر شهري پر جمعيت و مملو از مردمسرزمينهاي گوناگون بود.آمنحوتپ سوم براي گريز از سر و صدا و ازدحام پايتخت،محلمناسبي را در ساحل غربي نيل،در برابر شهر برگزيده و حريم سلطنتي تازه اي در آنجابنا كرد. فرعون آمحوتپ و ملكه تي صاحب چند دختر كوچك شده بودند،اما هنوز پسرينداشتند. از اين رو هنگامي كه ملكه در حدود سال 1386 پيش از ميلاد پسري به دنياآورد تمام دره نيل غرق در شادماني شد.نام پدرش آمنحوتپ را بر اونهادند.
زماني كه آمنحوتپ سالهاي نوجواني را مي گذراندنبردي در دربار و در پشت صحنه جريان داشت. حريم سلطنتي چنان كه ظاهرأ به نظر ميرسيدآرام نبود. پدر آمحوتپ و كاهن بزرگ آمون براي كسب قدرت درگير نبردي خاموشبودند.
طي اين سالها خداي جديدي به نام آتون در درباراهميت و اعتبار يافته بود. اين خداي جديد خود خورشيد بود.(آتون يك واژه قديمي مصريبراي نشان دادن ذات واقعي و فراگير خورشيد بود. مثلأ گفته مي شد كه رع، خداي بزرگآفتاب در آتون زندگي مي كند.)آمنحوتپ در حريم سلطنتي معبدي براي آتون بناكرد.
هنگامي كه وليعهد تقريبأ بيست و يك ساله بود، بانفريتي ازدواج كرد. سه سال بعد آمنحوتپ سوم كه ديگر بيمار و سالخورده شده بود او رانايب السلطنه مصر اعلام كرد.در مراسم باشكوه تاجگذاري در هرمونتيس، نزديك تبس،وليعهد جوان به عنوان آمنحوتپ چهارم تاج بر سر گذاشت.
فرعون جديد مي خواست در پايين دست رودخانه شهر بزرگ جديدي بنا كند.اوديگر نمي توانست تبس را كه زير تسلط آمون و معبد عظيمش قرار داشت تحمل كند.قرار بودشهر جديد آمنحوتپ به آتون اختصاص يابد.
هنگامي كهساختمان شهر جديد پابان مي گرفت، روزي فرعون بي مقدمه اعلام داشت كه نام خود راتغيير داده است.او ديگر آمنحوتپ به معناي" آمون راضي است"نام نداشت و آخن آتونناميده مي شد، يعني"او كه براي آتون سودمند است".


اين كار به منزله مرگ آمون بود.نام فرعون در مصر باستان اهميت و تأثيرزيادي داشت، زيرا غالبأ بيانگر سياست دولت نسبت به امور مذهبي بود. پادشاه با تغييرنامش به آخن آتون به مردم سراسر مصر و امپراطوري اخطار كرد كه آتون به عنوان نخستينخداي مورد حمايت شاه جانشين آمون شده است.
انتقالدربار به شهر جديد،ويراني و تباهي تبس را درپي داشت.باراندازهاي سنگي بزرگ شهر عملأدر زير آفتاب متروك مانده بود،زيرا خراجها و كالاهاي بازرگاني در باراندازهايپايتخت جديد تخليه مي شد.
در زمان وحدتمصر همواره مقررات مذهبي و هنري خشكي بر شيوه تصوير كردن انسانها حاكم بود. هر بخشياز اندام انسان به صورتي نشان داده مي شد كه مصريان آن را بهترين حالت آن اندام ميدانستند، به عنوان مثال،سر را به صورت نيمرخ شانه ها و كمرگاه را از روبه رو،وساقها را از نيمرخ تصوير مي كردند در نتيجه چهره انسانها به قدري خشك و بي حالت ازكار در مي آمد كه تشخيص چهره اي كه در زمان آخن آتون ترسيم مي كردنداز چهره اي كهطي دوران خوفو ترسيم كرده بودند مشكل مي نمود. از لحاظ پيكر تراشي يا نقاشي از شخصفرعون مقررات خشكي حاكم بود.
آخن آتن تمام اين مقررات را تغيير داد. او به نقاشانآموخت البته به شكلي ابتدايي و ناقص،كه چگونه در تصويرها و نقاشي هايشان از عاملبعد (پرسپكتيو)استفاده كنند.و اصرار داشت كه آنها تصوير و پيكره افراد را به همان صورتي كه واقعأ بودند بكشندوبسازند.
در سالهايي كه آخن آتون در شهر افق زندگي ميكرد، تي قاعدتأ مي بايست از رفتار و رهبري پسرش هراسان و خشمگين شده باشد، زيراملكه مادر به چشم مي ديد كه مصر به علت فقدان رهبري صحيح از سوي فرعون بيشتر وبيشتر در بي نظمي و آشفتگي غوطه ور مي شد.


حارمحاب، فرمانده كل قوا ،و آي، مشاور اعظم، كه مردي سالخورده بود بهنيل عليا سفر كردند تا با ملكه مادر مذاكره كنند. احتمالأ آن دو به ملكه مادرقبولاندند كه به عنوان ميانجي به سراغ پسرش برود. شايد هم ملكه تي شخصأ به ايننتيجه رسيده بود كه وقت آن رسيده است كه سر رشته امور را خود به دستگيرد.
احتمالأ بحث و مشاجره چندين روز بين ملكه مادر وفرعون آخن آتون به طول انجاميد،و در پايان ملكه تي برنده شد حال مزاجي آخن آتونبسيار وخيم شده بود. او ديگر نه روحيه داشت و نه توان مبارزه.نفريتي اندكي بعد ازپيروزي ملكه مادر مغضوب واقع شد. و شايد به دليل آنكه از پشت كردت به آتون خودداريورزيداز كاخ تبعيد و مجبور به اقامت در كاخ شمالي شهر شد.مستخدمان شخصي او و برادرناتني آخن آتن كه پسر شش ساله اي به نام توت عنخ آتون بود،همراه وي به اقامتگاهجديد رفتند.
توت عنخ آتون برادر بزرگي به نام اسمنخكارداشت كه با دختر بزرگ آخن آتون ازدواج كرد. فرعون بيمار اسمنخكار را به عنوان نايبالسلطنه مصر برگزيد و او را با همسرش به تبس اعزام داشت.مقرر شده بود كه آنها معبدكارناك را از نو بگشايندو كاهن بزرگ آمون را به مقام پيشين بازگردانند.
سه سال بعد اسمنخكار و همسرش هر دو درگذشتند. در همين ايام نيز فرعون آخن آتون در شهر افق در گذشت. او بيش از چهل و دوسال نداشت.
مصر اكنون بدون فرعون بود. و گمان مي رودكه نفريتي به عنوان آخرين كوشش براي حفظ كيش آتون عجولانه دست به كار شد و سريعأازدواج توت عنخ آتون كوچك را با دختر دوازده ساله اش ترتيب داد. به اين ترتيب توتعنخ آتون نه ساله كه با ايمان به آتوت پرورش يافته بود،فرعون جديد مصرشد.
توت عنخ آتون مدتي از شهر افق بر مصر حكومت كرد،اما بعد به وسيله كاهنان پيروز و به قدرت باز گشته آمون به تبس برده شد. كاهنان اورا مجبور كردند كه نامش را از توت عنخ آتون به توت عنخ آمون تغيير دهد. او در بقيهزندگي كوتاهش همچون عروسكي در دست كاهن بزرگ بر مصر حكومت مي كرد.
وقتي توت عنخ آمون در سن هجده سالگي درگذشت، مشاور اعظم، آي، كه در اينموقع مردي بسيار سالخورده بود،حدود پنج سال به عنوان فرعون بر مصر حكومت كرد.آنگاهاو هم درگذشت و حارمحاب،فرمانده كل قواي آخن آتون قدرت را به دست گرفت.حارمحاب بهعنوان فرعون،سلطنت طولاني خود را وقف بازگرداندن نظم و امنيت به دره نيل و تجديدشكوه گذشته مصر كرد.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:59 PM
مِصر کشوری‌ست در شمال شرقی قاره آفریقا و شبه جزیره سینا هم که در قاره آسیا قرار می گیرد، نیز بخشی از قلمرو آن است. مصر در جنوب دریای مدیترانه و غرب دریای سرخ قرار داشته و از شرق با لیبی و از جنوب با سودان همسایه است. مصر از طریق شبه جزیره سینا مرز زمینی با اسرائیل و نوار غزه در فلسطین دارد.
مصر یکی از پرجمعیت‌ ترین کشورهای آفریقایی و خاورمیانه است و اکثریت قریب به اتفاق جمعیت حدود ۷۵ میلیون نفری آن در کنار رود نیل زندگی می کنند. سواحل رود نیل منطقه‌ای است که ۴۰ هزار کیلومتر مربع یعنی حدود یک بیست و پنجم این سرزمین عمدتا بیابانی را تشکیل می دهد.
حدود نیمی از جمعیت مصر شهرنشین هستند که بیشتر آنان در دو شهر بزرگ قاهره و اسکندریه و حومه آنها زندگی می کنند.
مصر از نظر سیاسی و فرهنگی یکی از مهمترین کشورها در جهان عرب و خاورمیانه است، بسیاری از اتباع مصر به ریاست سازمان های بین المللی ملی و منطقه ای رسیده اندو دانشگاه الازهر مهمترین مرکز مذهبی جهان اسلام در این کشور قرار دارد.

تاریخ

مصر یکی از قدیمی‌ترین کشورهای جهان و تمدن آن که در حاشیه رود نیل شکل گرفته در زمره کهن‌ترین تمدن‌ها محسوب می‌شود که از حدود ۴ هزار سال قبل از میلاد موجود است. مصر باستان سرزمین فراعنه بود و آثار تاریخی مهمی چون اهرام سه‌گانه و معابد بزرگ را از آن دوران به یادگار دارد. در اسطوره‌های سامی محل ظهور پیامبرانی مانند یوسف و موسی را در همان دوران و در سرزمین مصر آورده‌اند.
دولت قدیم مصر در سال ۵۲۴ ق. م به دست ایرانیان سقوط کرد. این کشور در روزگار هخامنشی و همچنین در دوران ساسانی (در عهد خسرو پرویز و به مدت ده سال) بخشی از شاهنشاهی ایران بود.
حضور هخامنشیان در مصر به دوران کمبوجیه پسر کوروش باز می‌گردد. او درسال ۵۲۵ پیش از میلاد، در لشکر‌کشی به مصر توانست مقابل فرعون پسامتیخ سوم از دودمان بیست و ششم فراعنه مصر پیروز شود و آن کشور را به یکی از ساتراپی‌های هخامنشی تبدیل کند

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/1/17/Eggypt.12.jpg/200px-Eggypt.12.jpg


اهرام سه گانه
نیای آنچه امروزه کانال سوئز نام دارد برای نخستین بار از سوی ایرانیان در مصر کنده و راه‌اندازی شد.
در سال ۳۳۲ ق.م اسکندر این سرزمین را تصرف نمود و تا سال بعد دودمان بطلمیوسیان که از جانشینان اسکندر بودند، بر آن حکمفرما بودند.در سال ۳۰ پیش از میلاد رومیان با غلبه بر کلئوپاترا آخرین ملکه بطلمیوسی مصر را ضمیمه قلمرو روم نمودند. در سال ۶۴۱ میلادی (۱۹ هجری قمری) در زمان خلیفه دوم، عمر، مسلمانان این کشور را فتح کردند. مصر همواره از سرزمین‌های مهم برای حکومت اسلامی بوده و تا سال ۱۵۱۷ میلادی که دولت عثمانیبر مصر تسلط یافت در دست خلفای اموی و عباسی و فاطمی بود. در سال ۱۷۹۸ ناپلئون به آن لشکر کشید و در سال ۱۸۰۵ میلادی محمدعلی پاشا از طرف دولت عثمانی حاکم آنجا شده و سلسله جدید مصر را تشکیل داد.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/d/d0/Eggypt.6.jpg/200px-Eggypt.6.jpg

برای مدت‌ها مصر تحت‌الحمایهبریتانیای کبیر بود ولی پس از جنگ جهانی اول بر اثر فشار مردم، استقلال مصر را اعلام کرد. در جنگ جهانی دوم طی سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳ با اینکه مصر بیطرفی خود را اعلام کرده بود اما سرزمین‌های غربی آن در حاشیه دریای مدیترانه از صحنه نبردهای سنگین بین ارتش آلمان و ارتش بریتانیا بود و با انکه آلمانی‌ها فاصله چندانی با کانال سوئز نداشتند، اما در منطقه‌ای به نام العلمین شکست خوردند و همین شکست نقطه آغاز شکست‌های دیگر آنها شد.
مصر در سال ۱۹۴۵ به عضویت سازمان ملل متحد در آمد. در سال ۱۹۵۶ جمال عبدالناصر به ریاست جمهوری فرانسه به مصر حمله کردند، اما با پشتیبانی شوروی پیشین و بی طرفی آمریکا، بدون نتیجه خاتمه یافت. در طی سال‌های بعد دو جنگ دیگر نیز بین مصر و دیگر کشورهای عربی با اسرائیل رخ داد

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:59 PM
فرعون رامسس

با مرگ حارمحاب،دودمان درخشان و طولاني سلسله هجدهم نيز به پايانرسيد.پس از سالهاي طوفاني سلطنت آخن آتون، مصر دوباره به شرايط گذشته، به شيوه هايهنري قديم و به خدايان كهن روي آورد.
حارمحاب بدونوارث مرد و تاج و تخت به وزیرش رامسس، كه نخستين فرعون از سلسله نوزدهم است،رسيد.او و پسرش بيشتر اوقات خود را وقف امور خود دره نيل كرده بودند.اما وقتي پسررامسس اول به نام رامسس دوم بر تخت سلطنت نشست، مصر بار ديگر به امپراطوري چشمدوخت.رامسس دوم در حدود سال 1291 پيش از ميلاد تاج فراعنه را بر سر گذاشت رامسس دوم خود را آماده كرد تاامپراطوري وسيع مصر را ، كه به هنگام حكومت آخن آتون به طرز غم انگيزي پاره پارهشده بود، مجددأ به تصرف در آورد.
او در چهار سال اوليهسلطنتش در امتداد سواحل شرقي مديترانه جنگها كرد وتمام شهرهاي ساحلي را كه به عنوانپايگاه لازم داشت باز پس گرفت.
او اندكي پس از جلوس برتخت سلطنت پايتخت جديدي در دلتا بنا كرد و آن را تانيس ناميد.او پي در پي معبد ميساخت و سنگهاي مورد نياز را غالبأ از بناهاي فراعنه پيشين بيرون مي كشيد.او حتيخرافات را ناچيز شمرد و دليرانه به ويرانه هاي شهر افق دستبرد زد و قطعه هاي سنگمرمر و خاراي آن را براي ساختن معبد جديد به آن سوي نيل حمل كرد.
رامسس دوم پس از شصت وهفت سال سلطنت در سن هشتاد و پنج سالگي در گذشت.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:59 PM
هرم بزرگ خوفو یا خئوپس (فرعون سازنده هرم)


مردمان مصر باستان خدایان متعددی را میپرستیدند و اعتقادات مذهبی آنها، مانند بسیاری از مذاهب باستانی، برپایه وجود خدایان اساطیری و قدرتهای گوناگون آنها بود.

یکی از اعتقادات قوی در میان مصریان، اعتقاد به زندگی پس از مرگ بود که شرح آن در تاپيك افسانه ها و اسطوره هاي باستان آمده است . ساختن اهرام بر پایه همین اعتقاد بوده است و فراعنه مصر بیش از هر چیز نگران زندگی پس از مرگ خود بوده و اهرام در واقع قصرهایی برای این زندگی دوباره آنها به شمار می آمد که با اتاقهای متعدد و لوازم مجلل آماده شده و برای فرعون خوردنی وآشامیدنی و مال و ثروت کافی در آن قرار داده میشد.

خوفو (Khufu) که در زبان یونانی خئوپس (Kheops) گفته میشود، دومین فرعون از سلسله چهارم فراعنه به شمار می آید و دوران سلطنتش حدود 23 یا 24 سال تخمین زده شده است. بنا به گفته هرودوت، خئوپس بر خلاف پدرش سنفرو (Sneferu) و پدربزرگش جوسر نتیریکیت (Djoser Netjeriket)، که هر دو شاهانی بخشنده و مردمدار بودند، مردی خشن و شاهی ظالم بود. او سه همسر داشت که هر یک در یکی از سه هرم کوچک دیگر دفن شده اند.

هرچند که هرم بزرگ به نوعی معرف جوهره مصر باستان به شمار می آید، از دوران سلطنت فرعون سازنده آن اطلاع چندانی در دست نیست. قرنها پس از سلطنت خئوپس، هرودوت در باره او نوشته است: " خئوپس سرزمین مصر را دچار هرنوع بدبختی ممکن کرد. او معابد را بست، تقدیم قربانی را نزد رعایای خود ممنوع اعلام کرد و آنها را وادار کرد تا بدون استثنا برایش کارگری کنند...مصریان به زحمت میتوانستند نام او را بر زبان بیاورند..و این از شدت تنفرشان بود.." نکته جالب دیگر اینکه با وجود عظمت و شکوه هرم، قایق بی نظیر تشییع جنازه و اشیای اعجاب انگیز مراسم به خاک سپاری که از خئوپس به جا مانده است، تنها تصویر موجود از چهره او یک مجسمه عاج 10 سانتی متری است.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:59 PM
سقوطامپراطوري بزرگ مصر


يكي از عوامل عمده سقوطمصر اقوام سرگرداني بودند كه در اين دوران به دنياي باستان روي آوردند.اين قبايل درتاريخ به اقوام هند و اروپايي معروفند، اما مصريان قديم به آنها"شمالي هاي جزاير" يا "مردمان دريا" مي گفتند.

سر انجام ،هفتاد و پنج سالپس از مرگ رامسس دوم، اين اقوام سرگردان از پشت دروازه هاي مصر سر در آوردند.رامسسسوم در خشكي و دريا با اين مهاجمان جنگيد و آنها را از حمله به اراضي ثرتمند دلتاباز داشت. اما تا پايان سلطنت او، يعني تا سال 1147 پيش از ميلاد، مردمان درياآخرين متصرفات مصر در فلسطين را از چنگش بيرون كشيدند.مردم دره نيل كم كم به پشتمرزهاي كشورشان پس نشستند.آن روزگاري كه آنها بزرگترين ملت دنياي باستان بودند برايهميشه به سر آمده بود.

تجزيه مصر بسيار سريع صورتگرفت، به طوري كه هفتاد و پنج سال پس از مرگ رامسس سوم، دره نيل از نو به دوپادشاهي جداگانه تقسيم شد.

در سال 670 پيش از ميلادآشوري هاي خونخوار دره نيل را مورد تاخت و تاز قرار دادند. در پي آنها به سال 525پيش از ميلاد سپاهيان پارسي به انجا هجوم بردند.و سپس نوبت به اسكندر مقدوني رسيد. در سال 322 پيش از ميلاد، او در رأس سپاه جهانگشاي مقدوني_ يونانيش به مصر لشكركشيد، پارسيان را بيرون راند و مدعي مالكيت دره نيل شد.با ورود اسكندر كبير كتابتاريخ مصر، به عنوان يك سرزمين مستقل، براي هميشه بسته شد.

اسكندر يكي از سردارانش را كه از اشراف مقدونيه بود و بطلميوس نام داشتبه فرمانداري مصر برگزيد تا در ايامي كه او براي فتح دنياي شرق به دور دستها مي رودبه جاي او بر آن سرزمين حكومت كند.چند سال بعد وقتي اسكندر درگذشت ، بطلميوس خود راپادشاه خواند، اعقاب او تا سيصد سال بعد به نام فراعنه يونان يا بطلميوسان بر درهنيل حكومت كردند.

اين بار نوبت به روم رسيد. ملكهكلئوپاترا كه آخرين فرد از دودمان بطلميوسان بود در آن هنگام كه قيصر آگوستوس همراهبا لژيون هاي رومي سهمگينش در سال 30 پيش از ميلاد وارد دلتا شد دست به خودكشي زد. در طول هفتصد سال، مصر همچون انبار غله امپراطوري روم عمل مي كرد.

سپس دوران اقتدار روم هم به پايان رسيد. در سال 641 پس از ميلاد اعراب به نام الله به سراسر خاور نزديك تاختند و مصر راهم متصرفشدند. در سال 1517 مصر بار ديگر و اين بار به دست تركهاي بنيانگذار امپراطوريعثماني مسخر شد. دره نيل زير تسلط تركان باقي ماند تا آنكه ناپلئون بناپارت در رأسسربازان فرانسوي به سال 1798 در اسكندريه از كشتي پياده شدند. آن زمان بود كه ناپلئون و دانشمندانش سرزمين باستاني فرعونها را دوباره كشف كردند.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:59 PM
مصري ها در حدود 3000-2500 پيش از ميلاد مثل سومري ها که همعصرشان بودند,علاقه و انرژي خيلي زيادي براي ساختن بناهاي بزرگ داشتند. اهرام يکي از پرابهت ترين بناهاي به يادگار مانده از جهان باستان است و شما امروزه هم مي توانيد آنها را مشاهده کنيد.اهرام به عنوان مقبره فرعون هاي مصر ساخته شدند. همه آنها هم در طول عصرپادشاهي کهن مصر ساخته شدند. بنابراين تعدادي از عظيم ترين بناهاي بازمانده از مصر باستان همان هايي هستند که زودتر از همه ساخته شدند.
اولين فرعون ها مقبره هاي ساده تري ساختند که در معماري مصطبه ناميده مي شوند. مصطبه ها ساختمان هاي چهارگوشي بودند که در داخلشان يک اتاق براي قرار دادن تابوت و موميايي و چيزهايي بود که براي زندگي بعد از مرگ مرده برداشته مي شد.سپس فرعون هاي مصر شروع کردند به اين که تپه هايي را روي نوک مصطبه هايشان بسازند تا آنها را باشکوه تر کند. ولي شاهزاده هاي معمولي و اشراف ديگر همچنان در مصطبه ها دفن مي شدند.



http://www.irancivilcenter.com/images/news/icc_news_fa_2_557.jpg

هرم پله اي يکي از اولين مقبره هاي تجملي جديد است. آيا به نظر شما مقبره بالا شبيه به زيگورات نيست؟
اما خيلي زود مصري ها تصميم گرفتند تا پله هاي هرم را پرکنند اولين اهرام نوک دار واقعي در گيزابراي تقريباً پنج هزار سال بلندترين ساختمان روي زمين بود تا اين که برج ايفل در 1889ساخته شد.مردم اغلب حيران مي مانند که مصري ها چگونه در آن سال هاي خيلي دور توانستند چنين ساختمان هاي عظيمي را بسازند. اما اگر شما تعداد زيادي کارگر ارزان در دسترس داشته باشيد, واقعاً ساختن يک هرم سخت نيست. معمولاً, در ابتدا آنها يک سبک مصطبه کوچک روي زمين مي ساختند. يک نظريه اين است که آنها بعد از اين که اين مصطبه را مي ساختند, چندين تن خاک روي مقبره مي ريختند و يک تونل به خارج باقي مي گذاشتند.
سپس شروع مي کردند به گذاشتن سنگ هاي بسيار عظيم در سراسر بخش خارجي هرم. براي بالا بردن سنگ ها و رساندن آنها به نوک هرم, آنها سراشيبي هاي بلندي از خاک مي ساختند و سپس سنگ ها را به بالاي آنها مي غلتاندند و در نهايت اين سرازيري ها را حذف مي کردند

M.A.H.S.A
04-29-2012, 05:59 PM
مجسمه ی ابولهل

یکی از آثار بسیارزیبایی که در روبه روی هرم بزرگ قرار دارد مجسمه ی ابولهل است این مجسمه از لحاظمعماری بسیار زیبا می باشد و طبق مدارک به دست آمده این مجسمه وظیفه ی محافظت ازاهرام مصر و قبر خفو را دارد.


مصریان قدیم میپنداشتند که وقتی کسی می میرد باید از بدن او نگهداری کرد تا روحش بتواند به زندگیپس از مرگ ادامه دهد. ازهمین رو اندام های داخلی بدن مردگان مانند قلب وکلیه وکبدو... را از بدن خارج می کردند وآن را با روشی مخصوص به نمک آغشته می کردند. سپسبدن را با پارچه های کتانی نوار پیچ می کردند بدین ترتیب بدن مرده مومیایی می شد. عاقبت به همراه لباس و غذا و وسایل دفاعی مورد نیاز او به خاک سپرده می شود. یالهرم خفو ٢٣٠متراست ومساحت قاعده ی آن بزرگتر از مساحت نه زمین فوتبال است.
بعداز کشف جسد خفو در زیر هرم او یک کشتی پیدا شد که برای رد شدن خفو از رود نیلقرارداده شده بود.
بعد از خفو نیز فراعنه ای روی کار آمدند مانند: منقرع (نوه یخفو).خفرع (پسرخفو)کفرع (پسرخفو).

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:00 PM
مذهب در مصر باستان

بحث مذهب در مصر باستان برمی گردد به 16000 سال قبل از میلاد مسیح .
در آن زمان شخصی به نامتت معبدی در مصر ساخت و دین اوزیرین را در آنجا بنا نهاد .( دین اوزیزین را ازیریسحدود 22000 سال قبل از میلاد بنا کرد این دین در مکانی به نام مو که بعضی آن راقاره ای جداگانه می دانند به وجود آورد این دین از دین حضرت ادریس گرفته شده ادریس ( پيامبر يوناني زبان )کسی بود که یکتاپرستی را بنیان نهاد و علم حساب و نجوم را آموخت در واقع خدا به اویاد داد .درهر حال اوزیرین دین یکتاپرستی بود ) .

اوزیرین تا 7500 سال قبل وجود داشت اما طی یازدهمین سلسله سلطنتی , کاهنین شروع به آموزش این امر کردند که به جای یکتاپرستی مردم نمادهای مقدس را بپرستند این آغاز انحطاط مذهب مصری بود که به پست ترین سطح در زمان هجدهمین سلسلهسلطنتی رسید و بالاخره مردمی که بت پرست شدند ظهور اسلام باعث شد که هر نوع مذهب قدیمی مصر از افکار پاک شود و قبل از آن مسیحیت که این اثر را آغاز کرده بود وقبطیان به آن گرویده بودند بیشتر تعلیمات مذهب اوزیرین تحت عنوان پرستش مطرح شده مثلا آیا تو به پدرو مادرت احترام گذاشته ای ؟

کاهنین مصری باعث ایجاد خدایان دروغین فاجعه آمیز بسیاری شدند و مردم را به انحراف اخلاقی کشاندند .

ازیریس: یکی از اولین خدایان مصری بود پرستش او جهانی بود او مظهر تمام نیکی ها بود او عمری طولانی داشت حدود 20000 سال قبل ازمیلاد به دست برادرش کشته شد ازیریس دینی شبیه به مسیح داشته بعضی دعاها کلمه به کلمه و عبارت به عبارت باهم شبیه اند . این موضوع بسیار عجیب است و در عین حال باورنکردنی.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:00 PM
مصر باستان به تمدني در دره رود نيل (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%8A%D9%84) گفته مي‌شود که در دوره زماني ميان 3000 پيش از ميلاد تا زمان تسخير مصر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B5%D8%B1) بدست اسکندر مقدوني (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D9%86%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D9%82% D8%AF%D9%88%D9%86%D9%8A) وجود داشت. تمدن مصر باستان نمونه‌اي از شاهنشاهي‌هاي (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%B4%D8% A7%D9%87%D9%8A&action=edit&redlink=1) بناشده بر اصل آبياري است. به فرمانروايان مصر باستان فرعون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%B9%D9%88%D9%86) گفته مي‌شود. دوره‌هاي تاريخ مصر تاريخ مصر را به سه دوره تقسيم مي‌کنند: 1. دوره سلطنت قديم 2. دوره سلطنت ميانه 3. دوره سلطنت نوين زراعت تغييرات عمده‌اي را در جامعه مصر به وجود آورد. هنگامي که اغلب مصري ها کماکان در کشتزار ها کار مي‌کردند ، بعضي از آن ها براي مثال ، سفالگر شدند. بافندگان الياف کتاني مي ريسيدند و از آن ها پارچه‌هاي کتاني مي بافتند.
اغلب مصري ها به قبيله‌اي تعلق داشتند و هر دهکده‌اي در يکي از چند منطقه مستقل جاي مي‌گرفت . مناطق مقتدر تر يا جذب مناطق ضعيف تر از طريق جنگ و گاهي ازدواج ادامه مي‌دادند تا سرانجام مصر فقط از دو سلطنت تشکيل شد: مصر سفلي که در ناحيه دلتاي نيل قرار داشت و پايتخت آن بيوتو در غرب دلتا بود. نخب که در محل الکب امروزي قرار داشت ، پايتخت مصر عليا بود که شامل سرزمين هاي دره نيل مي‌شد که از دلتا تا نخستين آبشار نيل نزديک به آسوان در جنوب مصر گسترده بود.حدود سال 2920 قبل از ميلاد، يکي از سلاطين مصر عليا به نام منس مصر سفلي را فتح و کشور را متحد کرد. دين مردم مصر مصريان خدايان متعددي را مي پرستيدند. مهم ترين خدا در دوره سلطنت قديم خداوند خورشيد با سر باز به نام رع بود. بجز رع در ميان خدايان بزرگ مي‌توان به ازيريس ، خداوند مرگ اشاره کرد. خدايان مهم ديگر شامل آنوبيس ، تحوت و تحتحور بوده اند.


تصاوير ديدني از مشهورترين فرعون مصر
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1386/8/14/768_652.jpg

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1386/8/14/766_569.jpg

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1386/8/14/767_180.jpg


http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1386/8/14/769_783.jpg

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1386/8/14/770_380.jpg

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1386/8/14/771_947.jpg

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1386/8/14/772_688.jpg



http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1386/8/14/774_721.jpg

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1386/8/14/775_979.jpg

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:00 PM
مردم مصر باستان در اوقات فراغتشان چه کارهایی می‌کردند؟



عبارت مصر باستان همیشه عکسهایی از اهرام ساخته شده توسط هزاران برده، گنجینه‌های غنی از طلا و سایرمواد باارزش و پادشاهی فرعونهای بزرگ را تداعی می‌کند. اما جدا ازپادشاهان، ساختمانها، مومیایی‌ها و گنجها، باستان شناسان اطلاعات جالبی راجع به اوقات فراغت مصریان باستان و اینکه آنها چگونه استراحت می‌کردند به دست آورده اند ..


نقاشهای چشمگیر و قابل توجه روی مقبره‌های فرعونها و اشراف زادگان یکی از منابع بسیار مهم این اطلاعات محسوب می‌شود. به عنوان مثال اکثر مقبره‌های اشراف در Sakharaو جیزه، تصاویر مردگان را همراه با خانواده‌هایشان در حالت نشسته و استراحت نشانمی‌دهد که شاید از وزش نسیم لذت می‌بردند و یا با خنیاگران، رقاصان و یاخواننده‌ها سرگرم شده بودند. نقشای‌های مقبره‌های دیگر عملیات شکار را بهعنوان یک ورزش و یا برای به دست آوردن غذا به نمایش می‌گذارد. ما هم می‌دانیم که مردم مصر باستان برای اوقات بیکاری‌شان بازیهای زیادی داشتند بچه‌های مصری در بیرون خانه بازی‌های جفتک چارکش و پریدن از روی همدیگر راداشته و بزرگترها و بچه‌ها در داخل خانه همراه با هم بازیهای صفحه‌ای را داشتند. بسیاری از بازیهای آنها به بازیهای حال حاضر شباهت زیادی داشتند.


شکار کردن به عنوان ورزش

یکی از مشغولیات اکثر مردم مصرباستان این بود که برای جستجو کردن- و یا حتی شکار کردن- پرنده‌ها درمرداب‌های گل آلود و حیوانات دیگر در بیابان خودشان را به خطرمی‌انداختند. مدلهای دیگر شکار کردن در تمام دوره‌های دیگر مشهور بودند در نقاشی‌های مربوط به فرعون ساهور او در حال شکار کردن حیواناتی نظیر: آهو، گوزن و بز کوهی نشان داده شده است. اشراف زادگان حیوانات وحشی را اسیر می‌کردند و رعایا و کشاورزان گوزن، آهو، گاو، خرگوش و شترمرغها را دنیال می‌کردند. ابزارهای معمولی که برای شکار استفاده می‌شد عبارت بودند از تیر و کمان، کمند و نیزه و بیرون رفتن برای شکار یکی از فعالیتهای مخصوص هر خانواده بود. برای مثال یک نقاشی در یکی از مقبره‌ها خانواده ای را نشان می‌دهد که در یک بیشه زار در حال قایقرانی در رودخانه هستند. پدر در جلوی قایق ایستاده و نیزه ای در دستش نگه داشته تادر صورت نزدیک شدن یک پرنده آن را شکار کند.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:00 PM
ماهیگیری وسیله ای برای تفریح و سرگرمی

ماهی منشا اصلی غذای مردم مصر و بخصوص مردم عادی بود. آنها برای ماهیگیری باید به رود نیل یا کانالها و دریاچه‌ها می‌رفتند. البته بیشتر وقتها ماهیگیری در عین حال که روشی برای جمع کردن غذا برای اعضای خانواده محسوب می‌شد، در بین کارهای سخت روزانه یک زنگ تفریح هم به شمار می‌رفت.


موسیقی؛ تفریح دیگر

مردم مصر باستان موسیقی را دوست داشتند. معمولا اشراف زادگان مهمانی‌هایی ترتیب می‌دادند تا زنان در آنها برقصند و نوازنده‌ها سازهایی نظیر چنگ 1 و فلوت را بنوازند. و نیز سازهای دیگری مثل عود مصری و سنج.


اوقات فراغت و بیکاری در باغ

بعضی از خانواده‌های مصری، بخصوص خانواده‌های اشراف و بالارتبه مثل مردم امروزی در نزدیکی خانه‌هایشان باغهای شخصی داشتند. این خانواده‌های ثروتمند درون باغشان معمولا استخر و یا برکه‌ای داشتند که از راه کانالی کوچک که از آب نیل کشیده شده بود پر از آب می‌شد و درختهای نخل هم سایه بانی برای این استخرها بودند. تمام اعضای خانواده در حالی می‌توانستند در این باغها استراحت کنند که حاملان بادبزن با بادبزنهایی از برگهای نخل مدام آنها را باد می‌زدند و خنک نگه می‌داشتد.


بازی‌های رودخانه ای

مصری‌ها همیشه بازی کردن در آب را دوست داشتند و از آنجایی که آنها آب و هوای گرم و رود بزرگ نیل را داشتند، این موضوع چندان هم عجیب نیست. بازی در رودخانه- که هم می‌توانست رقابتی نمایشی و یا مسابقه باشد- از قایقهایی از جنس نی تشکیل می‌شد که در یک مسیر مشابه قرار می‌گرفتند و درونشان دو یا سه مرد مجهز به پارو قرار می‌گرفت و این مردها سعی می‌کردند که حریفانشان را به درون آب هل بدهند! بعد از مغلوب کردن تمام مردان درون قایقهای دیگر، آنها یا قایق سواری کرده یا قایقشان را چپه می‌کردند.


شنا کردن

مصریها شناگران خیلی ماهری بودند و خیلی هم به این ورزش علاقه داشتند. یکی از علامتهای خط هیروگلیف مردی را در حال شنا نشان می‌دهد؛ این تصویر و نقاشی‌های دیگر اثبات می‌کند که مصری‌ها به روش کرال سینه امروزی شنا می‌کردند. از تفسیر زندگی نامه ای اشراف زادگان پادشاهی میانه متوجه می‌شویم که فرزندان پادشاهان و اشراف در ن زمان برای شنا آموزش می‌دیدند

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:00 PM
مهمانی‌ها

خانواده‌های ثروتمند اغلب اوقات برای لذت بردن و تفریح کردن مهمانی می‌گرفتند و همه کس حتی کودکان هم نیز در این مهمانی‌ها شرکت داشتند. این مهمانی‌ها مملو از آدم، غذاهای خوشمزه فراوان و سرگرمی‌هایی مثل آکروبات بازها، حیوانات بازیگر یا نوازنده‌ها بود






بازی




اوقات فراغت کودکان، بازیها و اسباب بازی‌هابچه‌های مصری برای شاد بودن و تفریح کردن پرورانده می‌شدند. آنها بعد از انجام دادن کارهایشان می‌توانستند در رود نیل شنا کرده، بازی‌های بیرون از خانه یا بازیهای تخته ای را با دوستانشان انجام دهند، یا با اسباب بازی‌های دیگر خودشان را سرگرم کنند.




بعضی از بازیهای بیرون از خانه بچه‌های مصری هنوز هم رایج است. مثل بازی پریدن از روی هم که در این بازی همبازی‌ها خم می‌شدند تا یک نفر بتواند از رویشان بپرد. همچنین بازی خازا لاویزا نوع دیگری از همین بازی بود که دو بچه روی زمین نشسته و دستهایشان را به زمین می‌چسباندند. این بازی مربوط به بچه‌های دیگر می‌شد، چراکه آنها باید از روی شانه‌های آنها که مدام هم بالا و بالاتر می‌رفتند بپرند . یکی دیگر از بازیهای که هنوز هم انجام می‌شود بازی طناب کشی است. نقاشی‌های و کنده‌کاری‌های مصری بچه‌هایی را در حال این بازی نشان می‌دهد و نیز بچه‌هایی را در حال سرباز بازی نشان می‌دهد، دختران هم در این میان دست یکدیگر را گرفته و با حالتی شبیه به رقص دور می‌چرخند. این رقص بسیار پرشور و در ستایش ‌هاتور Hathor بود، یکی از بازی‌های پسرها هم با بریدن داربست‌های درخت‌های انگور همراه بود، آنها سعی می‌کردند برای درست کردن داربستهای درختهای انگور با هم هماهنگ شوند مصریها برای سرگرمی‌ بچه‌ها اسباب بازی‌های چوبی هم درست می‌کردند. اسباب‌بازی‌های دیگر عروسک‌ها بودند که معمولا مسطح بوده و دانه‌های گلی داخل نخ هم برای موهایشان به کار می‌رفت.


البته هنوز به طور کامل مشخص نشده که این عروسکها اسباب بازی بچه‌ها بودند و یا برای گذاشتن داخل مقبره ساخته می‌شدند تا نقش دوست متوفی را در زندگی پس از مرگ ایفا کنند. در بضی از فرهنگها عروسک کوچکی شبیه این عروسکها برای هر فرد ساخته می‌شد، این عروسکها را باید همه جا همراهشان می‌بردند و مانند یک انسان واقعی ازشان محافظت می‌کردند. شاید این عروسک شبیه فرد مرده ای که هر نفر دوست داشت ساخته می‌شد تا در دنیای پس از مرگ با هم باشند. و اگر بچه‌ای هم می‌مرد اسباب بازی‌هایش را با او دفن می‌کردند، بخصوص اگر این بچه از طبقه خانواده‌های اشراف بود.


بچه‌های مصری از نقاشی کردن هم لذت می‌بردند. آنها همچنین طلسم‌ها یا گردن‌بندهایی را در ستایش و احترام به خدای محبوبشان می‌ساختند.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:01 PM
عصر اهرام
آرامگاه فراعنۀ بزرگ اهرام عظیمی بود: بناهای بسیار بزرگی از سنگ که برای نگهداری دائمی پیکر فرعون طراحی شده بودند. این اهرام در جیزه، منطقه ای خارج از شهر باستانی ممفیس در غرب رود نیل قرار داشتند. اهرام نه تنها آرامگاه فراعنه، بلکه نمادی از قدرت عظیم و همیشگی فرعون بود. روند ساختن اهرام خود نشان دهندۀ این بود که حاکم در تنظیم منابع کشور چقدر با کفایت است. فراعنۀ سلطنت قدیم اهرام متعددی ساختند به طوری که این دوره را عصر اهرام می نامند.
طی دورۀ سلطنت قدیم، معمار اصلی فرعون مسئول طراحی آرامگاهِ وی نیز بود. یکی از وظایف او این بود که مطمئن شود که مطابق رسومِ مصر باستان مدخل ورودی آرامگاه رو به شمال باشد. برای انجام این وظیفه، معمار از دانش نجوم استفاده می کرد. ابتدا کارگران با خشت گلی دیواری گرد می ساختند تا یک افق مصنوعی به وجود بیاید. هنگام شب دستیار معمار در حالی که در مرکز دایره ایستاده بود، محلی را که ستاره ای در آسمان طلوع می کرد، مشخص می نمود. هنگام سحر نیز محل غروب ستاره را مشخص می کرد. سپس از این دو نقطه دو خط به مرکز دایره کشیده می شد و زاویۀ حاصل بین این دو خط نصف می شد. خط نیمساز زاویه رو به شمال حقیقی بود.



احتمالاً بر پا داشتن اهرام چیزی شبیه به این بوده است. مصری ها برای تعیین زاویۀ ساخت دیواره ها و محاسبۀ مقدار سنگ ها لازم برای ساخت این بنای عظیم، ریاضیات را پایه ریزی کردند.
مصری ها ریاضیات را به وجود آوردند تا در ساختن اهرام به آن ها کمک کند. قبل از اقدام به ساختن اهرام آن ها باید محاسبه می کردند که برای ساخت هرم چه مقدار سنگ لازم است، دیواره ها باید دقیقاً با چه زاویه ای ساخته شوند و برای تأمین غذای کارگران، فرعون چه مقدار غذا باید تهیه کند. به این ترتیب آن ها نظام کتابت ارقام را براساس عدد ده- شبیه به نظام ده دهی امروزی- ابداع کردند. هم چنین کسر را به وجود آوردند و برای تسهیل شمارش، جمع و تفریق از تلفیق کسر و عدد صحیح استفاده می کردند. مصری ها فرمول هایی برای اندازه گیری مساحت مربع، مثلث، دایره و نیز حجم استوانه، کره و هرم به دست آوردند.
کاتب جوانی که در محاسبه دچار اشکال بود، توسط مربی اش سرزنش می شد:
تو یک کاتب، با هوش هستی... سطح شیب داری باید ساخته شود که 730 ذراع (365 متر) طول، 55 ذراع (28 متر) عرض و 120 حجره داشته باشد، و با نی و تیر چوبی پُر شود؛ 60 ذراع (30 متر) ارتفاع قله آن، 30 ذراع (15 متر) ارتفاع آن در میانه با یک... 15 ذراعی (5/7 متر) است. تعداد آجرهای لازم برای ساخت این ساختمان از کاتبان و افراد عالی رتبه سوال می شود... بدون این که کس دیگری چیزی از آن بداند. آن ها همه به تو اعتماد می کنند و می گویند: «دوست من، تو یک کاتب باهوش هستی! به سرعت برای ما تصمیم بگیر!» اینک نام تو مشهور شده است... نگذار گفته شود که چیزهایی هست که تو نمی دانی. به ما پاسخ بده، چند خشت برای آن لازم است؟
آرامگاه های فراعنۀ ابتدایی همگی چهارگوش های بزرگ و یک طبقه ای بود که از خشت ساخته شده بود و به آن مَصطبه می گفتند. نخستین هرم برای زوسر (Djoser)، نخستین فرعون مقتدر سلطنت قدیم و بنیان گذار سلسلۀ سوم ساخته شد. برخلاف معماران امروزی، معمار اعظم فرعون ایمحوتپ (Imhotep) بدون نقشه آرامگاه را طراحی کرد و بر ساخت آن نظارت کرد. ایمحوتپ برای بقای ساختمان آرامگاه تصمیم گرفت از سنگ به جای آجر گلی استفاده کند.
به همسر متوفای عزیزم
در مصر باستان، مردم معتقد بودند شخصی که فوت کرده است می تواند برای زندگان ناراحتی ایجاد کند. در این نامۀ باستانی که در کتاب «زندگی تحت سلطه فراعنه» نوشته لئونارد کوترل آمده است مردی که اخیراً همسرش فوت کرده و دچار بیماری گشته، از وی خواسته است تا خشمش را کم تر کند.
«من چه گناهی در حق تو کرده ام که باید به این وضعیت نکبت بار بیفتم؟ مگر من به تو چه کرده ام که باید دستت را روی من بگذاری، در صورتی که خطایی را مرتکب نشده ام؟ هنگامی که جوان بودم تو همسر من شدی و من با تو بودم. من به تمام سِمت های اداری منصوب شدم و با تو بودم. من هیچ گاه تو را ترک نکردم و سبب اندوه قلبی تو نشدم... به یاد بیاور، هنگامی که من به سربازان پیادۀ فرعون و نیروی سواره فرمان می دادم، باعث شدم تا تو بیایی و آن ها در برابر تو تعظیم کنند. آن ها همگی هدایای خوب برای تو آوردند... هنگامی که تو بیمار بودی من نزد طبیب اعظم رفتم و او برای تو دارو تهیه کرد، او همۀ کارهایی را که تو خواسته بودی انجام داد. هنگامی که مجبور بودم فرعون را در سفرش همراهی کنم، همواره به فکر تو بودم و در آن هشت ماه هیچ مراقب خورد و خوراکم نبودم. هنگامی که به ممفیس بازگشتم، از فرعون پوزش طلبیدم و نزد تو برگشتم و همراه با ساکنان خانه ام برای تو بسیار عزاداری کردم.»
مصری ها ریاضیات را به وجود آوردند تا در ساختن اهرام به آن ها کمک کند. قبل از اقدام به ساختن اهرام آن ها باید محاسبه می کردند که برای ساخت هرم چه مقدار سنگ لازم است، دیواره ها باید دقیقاً با چه زاویه ای ساخته شوند و برای تأمین غذای کارگران، فرعون چه مقدار غذا باید تهیه کند. به این ترتیب آن ها نظام کتابت ارقام را براساس عدد ده- شبیه به نظام ده دهی امروزی- ابداع کردند. هم چنین کسر را به وجود آوردند و برای تسهیل شمارش، جمع و تفریق از تلفیق کسر و عدد صحیح استفاده می کردند. مصری ها فرمول هایی برای اندازه گیری مساحت مربع، مثلث، دایره و نیز حجم استوانه، کره و هرم به دست آوردند. کاتب جوانی که در محاسبه دچار اشکال بود، توسط مربی اش سرزنش می شد: تو یک کاتب، با هوش هستی... سطح شیب داری باید ساخته شود که 730 ذراع (365 متر) طول، 55 ذراع (28 متر) عرض و 120 حجره داشته باشد، و با نی و تیر چوبی پُر شود؛ 60 ذراع (30 متر) ارتفاع قله آن، 30 ذراع (15 متر) ارتفاع آن در میانه با یک... 15 ذراعی (5/7 متر) است. تعداد آجرهای لازم برای ساخت این ساختمان از کاتبان و افراد عالی رتبه سوال می شود... بدون این که کس دیگری چیزی از آن بداند. آن ها همه به تو اعتماد می کنند و می گویند: «دوست من، تو یک کاتب باهوش هستی! به سرعت برای ما تصمیم بگیر!» اینک نام تو مشهور شده است... نگذار گفته شود که چیزهایی هست که تو نمی دانی. به ما پاسخ بده، چند خشت برای آن لازم است؟ آرامگاه های فراعنۀ ابتدایی همگی چهارگوش های بزرگ و یک طبقه ای بود که از خشت ساخته شده بود و به آن مَصطبه می گفتند. نخستین هرم برای زوسر (Djoser)، نخستین فرعون مقتدر سلطنت قدیم و بنیان گذار سلسلۀ سوم ساخته شد. برخلاف معماران امروزی، معمار اعظم فرعون ایمحوتپ (Imhotep) بدون نقشه آرامگاه را طراحی کرد و بر ساخت آن نظارت کرد. ایمحوتپ برای بقای ساختمان آرامگاه تصمیم گرفت از سنگ به جای آجر گلی استفاده کند. در مصر باستان، مردم معتقد بودند شخصی که فوت کرده است می تواند برای زندگان ناراحتی ایجاد کند. در این نامۀ باستانی که در کتاب «زندگی تحت سلطه فراعنه» نوشته لئونارد کوترل آمده است مردی که اخیراً همسرش فوت کرده و دچار بیماری گشته، از وی خواسته است تا خشمش را کم تر کند. «من چه گناهی در حق تو کرده ام که باید به این وضعیت نکبت بار بیفتم؟ مگر من به تو چه کرده ام که باید دستت را روی من بگذاری، در صورتی که خطایی را مرتکب نشده ام؟ هنگامی که جوان بودم تو همسر من شدی و من با تو بودم. من به تمام سِمت های اداری منصوب شدم و با تو بودم. من هیچ گاه تو را ترک نکردم و سبب اندوه قلبی تو نشدم... به یاد بیاور، هنگامی که من به سربازان پیادۀ فرعون و نیروی سواره فرمان می دادم، باعث شدم تا تو بیایی و آن ها در برابر تو تعظیم کنند. آن ها همگی هدایای خوب برای تو آوردند... هنگامی که تو بیمار بودی من نزد طبیب اعظم رفتم و او برای تو دارو تهیه کرد، او همۀ کارهایی را که تو خواسته بودی انجام داد. هنگامی که مجبور بودم فرعون را در سفرش همراهی کنم، همواره به فکر تو بودم و در آن هشت ماه هیچ مراقب خورد و خوراکم نبودم. هنگامی که به ممفیس بازگشتم، از فرعون پوزش طلبیدم و نزد تو برگشتم و همراه با ساکنان خانه ام برای تو بسیار عزاداری کردم.»

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:01 PM
عود در دوره فرعونی مصر (از سال 200 تا سال 1600 هجری)
در فرهنگ قدیمی سومر عود یک آلت موسیقی شناخته شده نبوده است. نیاز به چنین سازی در حقیقت به دوره آکاد بر می گردد.
سازی که توسط شاه شجاع استفاده می شد سازی جدید بود که "گودی" نامیده می شد، نامی که احتمالاٌ از زبان عربی استخراج شده است .
مردمی که در آن دوره زندگی می کردند معتقد بودند که این ساز توسط قبایل کوچ نشین اختراع شده است زیرا سبک بوده و به راحتی حمل
می شده است.
به عقیده "اسطودور"این ساز باید از قفقاز آورده شده باشد. بالعکس "اسومیر"بر اساس عکسی از یک زن که در حال نواختن عود بود این نظریه را مطرح کرد که این ساز توسط نواحی غربی ساخته شده است. ولی در بین تمامی مجسمه های موجود مربوط به عصر برنز در سوریه،
هیچکدام شخصی را که موسیقیدان باشد نشان نمی دهد.
به هر صورت امروزه توجه به دوره اسلامی معطوف می باشد، بر طبق یافته های "انیس اسپایک" که در سال 1972 مطرح گردید، طرحهایی که عود را نشان می دهند به طور معمول در روی ظرفهای گلی یافت شده در حفاری های شوش موجود می باشد. نوعی از عود با بدنه ای بیضی شکل موجود می باشد که به نظر می رسد توسط یک فرد خاص مانند یک ساحر نواخته می شده است. ساختار این عود توسط "ایخمان" در سال 1988 به دست آمد. این نوع عود در کناره هایش سوراخ نداشته است و کاسه آن بیضی شکل بوده است.
نوعی عود با کاسه ای گرد در لرستان وجود دارد که از برنز ساخته شده است. این نوع عود را می توان در یک نمایش عروسکی مربوط به دوره پارتیان نیز دید. برطبق فرهنگ مسوپوتامیا، مشابه عود را می توان در مصر دید. این ساز از زمان امپراطوری جدید دیده شده است. همینطور ظرفی نقره ای با زمینه ای مشابه در مازندران کشف شده است که از سال 1953 میلادی در موزه انگلیس بوده است. دالتون در کتاب "گنجینه اکسوس" و فارمر نیز در کتاب خود در مورد آن صحبت کرده اند. این ظرف تاریخی به بعد از دوره ساسانیان تعلق دارد. در زمینه پشت این ظرف یک فضای باز دیده می شود که نزدیک یک دریاچه و یک باغ است. ارباب و نوکرهایش به پشتی هایی تکیه داده اند و دو نوازنده در کنار دریاچه نشسته اند. یکی از آنها در حال نواختن یک عود بزرگ می باشد. متاسفانه جزئیات این عکس واضح نمی باشد. این نوازنده عود را به گونه ای گرفته است که دسته رو به پایین است. این شیوه گرفتن عود از زمان سیلوسیدها رایج بوده است. بعد از مطالعات زیاد درباره نقاشی های به جای مانده بر روی اهرام مصر، می توانیم به این نکته پی ببریم که مصریان دو نوع عود داشته اند:

1-عود با دسته ای کوتاه: این نوع عود شبیه عودی است که در عصر حاضر در مصر نواخته می شود. این عود از کاسه ای بیضی شکل
ساخته می شده است و یک سیم نازک و دسته ای کوتاه داشته است و توسط یک مضراب چوبی نواخته می شده است.

2-عود با دسته ای بلند: این عود شبیه یک "دیوم" یا "سه تار" بوده است. کاسه ای بیضی شکل داشته است و ضمناً پرده نیز داشته است و آن را مانند "ربک مصری" یا "تار ترکی" روی سینه یا سر قرار می دادند و می نواختند.

می توانیم بگوییم که وجود عود و وجود تمدن موسیقی مصر تقریباً همزمان بوده اند. عود رایج ترین سازی بوده است که در مهمانی ها و نیز مراسم مذهبی نواخته می شده است. از این ساز برای آوازهای مذهبی نیز استفاده می شده است.
"هیرودوس" تاریخ نویس یونانی، به نوازندگان مصری اشاره میکند که روی عرشه یک کشتی می نشستند و در طول مسیر رودخانه نیل ساز می زدند

نوشته جواد کلانی

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:01 PM
تقسیم بندی دوره های تاریخی مصر باستان
تقسیم بندی دوره ها در مورد مصر مشتمل بر فهرستی با بیش از ۲۰۰۰ سال قدمت است که مانتهو(راهب اعظم شهر هلیوپولیس)در سال ۲۸۰ قبل از میلاد برای شاه بطلمیوس دوم(۲۸۲ تا ۲۴۶ ق م )
گردآوری کرده است.شاه مصر ملقب به برادر دوست و از سلسله بطالسه و حامی ادبیات و در ضمن جهانداری ممتاز بود.گفته می شود که او بود که دستور داد تا عهد عتیق حضرت موسی را از زبان عبری به یونانی ترجمه کنند.فانوس دریایی اسکندریه هم که یکی از عجایب هفتگانه است منسوب به او است.مانتهو بر اساس سنگ نوشته ها و گزارشات تاریخی و سنن قدیم:تاریخ سرزمینش را بر حسب نسل حکمرانان نظم و ترتیب داد و از این راه تاریخ مصر باستان را تا زمان خود در ۳۰ سلسله تنظیم کرد(بعدها تاریخ نگاران سلسله ۳۱ را هم به این فهرست افزودند)علاوه بر ان این فهرست تاریخ گسترده و جزء به جزء تصحیح شده و گزارش شده مانتهو را به ۹ دوران بزرگ تقسیم می کند.نتیجه این تقسیم بندی مانند جدول زمان بندی تاریخی زیر است: دوره ثینیتها (سلسله ۱و۲) ۳۰۰۰ تا ۲۶۳۵ قبل از میلاد (۳۶۵ سال)
حکومت کهن (سلسله ۳ تا ۶) ۲۶۳۵ تا ۲۱۵۴ قبل از میلاد (۴۸۱ سال)
دوره واسطه اول (سلسله ۷ تا ۱۰) ۲۱۵۴ تا ۲۰۴۰ قبل از میلاد (۱۱۴ سال)
حکومت میانه (سلسله ۱۱ و ۱۲)۲۰۴۰ تا ۱۷۸۵ قبل از میلاد (۲۵۵ سال)
دوره واسطه دوم (سلسله ۱۳ تا ۱۷) ۱۷۸۳ تا ۱۵۵۱ قبل از میلاد (۲۳۲ سال)
حکومت جدید (سلسله ۱۸ تا ۲۰) ۱۵۵۱ تا ۱۰۸۰ قبل از میلاد (۴۷۱ سال)
دوره واسطه سوم (سلسله ۲۱ تا ۲۴) ۱۰۸۰ تا ۷۱۴ قبل از میلاد (۳۶۶ سال)
دوره پایانی (سلسله ۲۵ تا ۳۱) ۷۱۳ تا ۳۳۲ قبل از میلاد (۳۸۱ سال)
دوره بطالسه (اسکندر مقدونی و سلاطین بعد از او) از ۳۳۲ قبل از میلاد تا سال ۳۰ میلادی (۳۰۲ سال)

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:01 PM
نامه ای از بورنابوریاش دوّم به آخناتون

از نامه های تلعمارنه


به ناپخوروریا ، پادشاه بزرگ، پادشاه مصر، چنین سخن می گوید بورنابوریاش، پادشاه بزرگ، پادشاه کارادونیاش ، برادر تو. من و خانه ام، اسب هایم، ارابه هایم، متشخّصانم و سرزمینم، ما خوب هستیم. سلطنت بر برادرم و خانه اش، اسب هایش، ارابه هایش، متشخّصانش و سرزمینش خوش باد.
از آن روزی که نماینده برادرم به پیشگاه من رسید، حالم خوب نشده است، و نماینده اش در پیشگاه من هرگز چیزی نخورد و ننوشید. ببین، اگر از نماینده ات بپرسی، او نمی تواند به تو بگوید که حالم خوب نیست، و ... و از چون حالم خوب نیست و برادرم ...
من خشم خود از برادرام را با چنین سخنانی خالی می کنم: برادرم نباید بداند که من بیمار هستم؟ چرا از من پشتیبانی نکرده است؟ چرا نگران نشده و پیک هایش را نفرستاده است؟
نماینده برادرم چنین سخن گفته است: راه آن چنان کوتاه نیست که برادرت بتواند بفهمد و سلام برساند. راه بسوی برادرت دراز است. چه کسی می تواند او را آگاه سازد تا او بسرعت سلام برساند؟
او سپس چنین سخن گفت: از پیک خود بپرس که آیا راه دراز نیست...
چون از پیک خود پرسیدم، و او گفت که راه دراز است، بیش از این برادرم را هدف خشم خود نمیسازم. شخصی گفته است که در سرزمین برادرم، همه چیز وجود دارد، و او هیچ کمبودی ندارد، در سرزمین من نیز همه چیز هست، و من هیچ کمبودی ندارم. مدت زمان درازی، ما پادشاهان روابط خوبی میان خود داشتیم، و تبریکات رد و بدل می کردیم. این روابط میان ما باید باقی بماند...
تنها، چهار مین سنگ لاجورد زیبا را بعنوان هدیه بسوی برادرم فرستادم، و نیز پنج جفت اسب را. هرگاه که زمانه خوب شد، همراه با پیک های خو هدیه های زیبای بسیاری را خواهم فرستاد، و هر آنچه را که برادرم آرزو دارد، می تواند نامه بنویسد...
کاری را آغاز کرده ام، و به همین دلیل این به برادرم نامه می نویسم. برادرم می بایست طلای زیادی را که من برای این کارم نیاز دارم، برای من بفرستد. اما طلایی که برادرم برای من می فرستد، ... بگذار چشمان برادرم رسیدگی کند، و بگذار برادرم آن را مهر و موم کرده و بفرستد. زیرا همچون بار پیش این نگرانی هست که برادرم شخصا آن را بررسی نکند، بلکه توسط یکی از صاحب منصبان برادرم مهر و موم و فرستاده شود...
و در خصوص سَلمو، سفیر من، کاروان او دو بار غارت شده است. یکبار توسط بیریازاما غارت شد و کاروان دیگرش توسط پاماهو، فرماندار یکی از سرزمین هایی که به تو تعلق دارد، غارت گشت. و این موضوع را، برادرم، تو باید درست کنی. وقتی که سفیر من در پیشگاه تو حاضر شد، سَلمو را نیز حاضر کن. ... او را به وی بازگردان، و خسارات باید جبران گردد.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:02 PM
دوره پیش دودمانی


دوره پیش دودمانی مصر (تقریبا تا پیش از 3000 پ.م) دوره ایست که در هنگامه آن، گروهی از روستاها زیر رهبری نیرومندترین مردی که از میان خودشان برخاسته بود با هم متحد شدند. این گروه از روستاها گشترش پیدا کردند و به ولایات و سپس پادشاهی های کوچک تبدیل شدند.

در این هنگامه، درّه نیل به سه قلمرو پادشاهی بخش بندی شده بود که بر هر یک از آنها یکی از پادشاهان نیرومند پیش از تاریخ فرمان می راند.
نخستین قلمرو پادشاهی در مصر پایین، در ناحیه دلتای نیل قرار داشت. در اینجا «زنبور شاه» سلطنت می کرد که نشان و پرچم رسمی اش زنبور عسل یا زنبور سرخ بود. زنبور شاه تاج سرخی بر سر می گذاشت و جایگاهش کاخی ساده و آغازین بود که «کاخ سرخ» نامیده می شد.
دوّمین قلمرو پادشاهی در مصر میانه نزدیک به قاهره کنونی قرار داشت. این منطقه تعلّق به «نِی شاه» بود که پرچم سلطنتی اش شاخه ای از گیاه پاپیروسبود. او تاج سفید بلندی بر سر می گذاشت و کاخش «کاخ سفید» نامیده می شد. سوّمین قلمرو پادشاهی در مصر بالا واقع شده بود. این منطقه نزدیک به محل «نخستین آبشارها» قرار داشت که مصر را از همسایه جنوبی اش «نوبه» جدا می کرد. این بخش زیر فرمان «شاهین شاه» بود که پرچم سلطنتی اش از شاهین هایی که در ژرفای آسمان بی ابر مصر پرواز می کردند برگرفته شده بود.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:02 PM
روزي که مصريان اتباع ايران شدند
به نوشته مورخان عهد باستان و محاسبات تقويمي قرن بيستم، در فوریه سال 523 پيش از ميلاد برجستگان مصر ـ کشوری که صدها سال استقلال كامل داشت پذيرفتند كه از آن پس اتباع و سرزمين شان يك ساتراپي (ايالت) ايران باشد. دور اول حكومت ايران بر مصر (زمان هخامنشيان) 121 سال طول كشيد. پس از اين مدت هم تا ساليان دراز، يهوديان مصري خود را از اتباع ايران معرفي مي كردند. در زمان پادشاهي خسروپرويز نیز ارتش ايران شمال مصر را فتح كرد و در اسكندريه مستقر شد.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:02 PM
دودمان دوم مصر


دوره دودمانی نخستین یا کهن مصر دربرگیرنده دودمان های یکم و دوّم است که از 2.920 پ.م، به دنبال دوره دودمانی آغازین، تا 2.575 پ.م، یا آغاز دوره پادشاهی کهن به درازا می انجامد. پیش از اتحاد مصر بالا و مصر پایین در پیرامون 3.100 پ.م، آن سرزمین روستاهای خودمختاری داشت. در دوره دودمانی نخستین مصر باستان، پایتخت مصر شهر تینیس بود.
هوتِپسِخِموی، که به نام بجاو یا بانِتجر (به یونانی بوئِتوس) نیز شناخته شده است، نخستین پادشاه دودمان دوّم مصر بود. نام او به معنی «دو قدرت در صلح هستند» می باشد، که اشاره به دو سرزمین مصر بالا و مصر پایین دارد. چیز کمی از دوران پادشاهی او شناخته شده اما از نام او می توان حدس زد که در دوران پادشاهی وی، مصر بالا و پایین در آرامش به سر می بردند.
ممکن است پادشاه هوتِپسِخِموی با ازدواج با یک شاهزاده خانم مصری به منصبی دست پیدا کرده، و گمان نمی رود که فرزند پادشاه قاعا (آخرین پادشاه دودمان نخست مصر) بوده باشد؛ و شاید داماد وی بوده است.
آرامگاه او در سقاره است. زیرساخت آن به جا مانده، اما هیچ چیز از روساخت آن وجود ندارد. مانتو، تاریخ نگار و کاهن مصر باستان می گوید که هوتِپسِخِموی 38 سال پادشاهی کرد.
«رع-نِب» پادشاه بعدی دودمان دوّم مصر است. مانتو تاریخ نگار و کاهن مصر باستان می گوید که وی 39 سال پادشاهی کرد، اما چنین رقم بزرگی نمی تواند درست باشد چون چیزهای کمی از دوران پادشاهی وی پیدا شده است. برخی او را «نِبرع» نیز می نامند. نام او بدرستی برآیندی است از نام خدا رع، و معنی آن "پسر رع" می شود.
«نینِت جِر» سوّمین پادشاه دودمان دوّم مصر باستان بود. چیزهای بسیاری از دوران پادشاهی وی بدست آمده و گمان می رود که دوران پادشاهی بلندی داشته است. دوران پادشاهی وی را 40 سال گمانه زنی کرده اند.
«ونِگ» پادشاه بعدی دودمان دوّم مصر بود که 8 سال پادشاهی کرد.
«سِنِج»، پادشاه بعدی دودمان دوّم مصر بود که 20 سال پادشاهی کرد. پس از سِنِج، نام چند پادشاه در دست است که در وجود آنها از دید باستانشناسان و فهرست مانتو تفاوت وجود دارد.
یکی از آنها «سِت-پِریبسین» است که 17 سال پادشاهی کرد. او در ام القعب در آبیدوس به خاک سپرده شد. نام او در فهرست مانتو، «کارِس» می باشد. همچنین نام پادشاهی در فهرست مانتو دیده می شود به نام «نِفِرخِرِس» که از دید باستانشناسی، وجود او به اثبات نرسیده است.
دیگر پادشاه این دودمان نیز، «سِخِمیب-پِرِنمات» است. برخی او را همان سِت-پریبسن دانسته اند، و برخی وی را پادشاهی می دانند که زمانی که سِت-پریبسنن بر مصر بالا پادشاهی می کرده، بر مصر پایین فرمان می رانده است.
واپسین پادشاه این دودمان نیز چه از دید باستانشناسی و چه در فهرست مانتو یکی می باشد و او، «خاسِخِموی» است.
خاسِخِموی (پ. 2.686 پ.م) پنجمین و واپسین پادشاه دودمان دوّم مصر بود. چیز کمی درباره دوران پادشاهی وی شناخته شده است، مگر آنکه چندین لشکرکشی جنگی مهم داشته و چندین آرامگاه ساخته است.
خاسِخِموی را جانشین سِت-پریبسن دانسته اند. برخی باستانشناسان می پندارند که پادشاه دیگری به نام خاسِخِم، میان آن دو پادشاهی کرده باشد. بیشتر باستانشناسان نیز باور دارند که خاسِخِم و خاسِخِموی در واقع یک نفر هستند. خاسِخِم ممکن است پس از آنکه مصر بالا و پایین را در پی یک جنگ داخلی، که میان پیروان خدا هوروس و خدا سِت رخ داد، دوباره اتحاد بخشید، نامش را به خاسِخِموی تغییر داده باشد.
او در گورستان ام القعب به خاک سپرده شد.
گرچه مانتو می گوید که پایتخت مصر باستان در این دوران نیز هنوز در تینیس بوده است؛ دست کم سه پادشاه نخست، در سقاره به خاک سپرده شده اند؛ و پنداشته می شود که مرکز قدرت به ممفیس رفته باشد.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:02 PM
ادبیات در مصر باستان
http://www.tebyan.net/Adabi-Honari/84/06/IMAGE/AD_15_EGIPTE_0.JPG بيشتر آنچه از ادبيات مصري قديم بر جاي مانده به خط" مقدس" نوشته شده، و آنچه باقي مانده چندان فراوان نيست، و تنها از روي همين است که بايد نسبت به ادبيات باستاني مصر حکم کنيم؛ البته در چنين حکمي تصادف کور سهم فراواني خواهد داشت. شايد، با گذشت زمان، چنان شده است که اثر بزرگترين شاعران مصر از بين رفته و تنها آثار شاعران درباري به دست ما رسيده باشد. گور يکي از کارمندان دولتي بزرگ سلسله چهارم، صاحب قبر را به نام" منشي کتابخانه" معرفي کرده است؛ ما نمي دانيم که آيا آن کتابخانه براستي انباري از کتابها و آثار ادبي بوده، يا انبار پرگرد و غباري بوده است که اسناد و سجلات عمومي در آن نگاهداري مي شده. قديمترين چيزي که از ادبيات مصري مانده" متنهاي اهرام" است، که عبارت است از موضوعات ديني که بر ديوارهاي پنج هرم از هرمهاي سلسله پنجم و ششم نقش شده. کتابخانه هايي به دست آمده است که تاريخ آنها به 2000 ق م مي رسد؛ اين کتابخانه ها عبارت از طومارهاي پيچيده اي از پاپيروس است که در داخل کوزه هاي عنوان دار جاي دارد و آنها را، مرتب، در طبقات مختلف کتابخانه چيده اند. از يکي از اين کوزه ها، قديمترين شکل قصه سندباد بحري به دست آمده، و اگر آن را صورت قديمي قصه روبنسون- کروزوئه بناميم شايد بيشتر به حقيقت نزديک شده باشيم.
" داستان ناخدايي که کشتي او تکه پاره شده" قطعه اي از شرح حال ناخدايي است که خود وي نوشته و بسيار خوش تعبير و باروح است. اين ناخداي پير، که با بياني همانند دانته سخن مي راند، مي گويد:" چه اندازه مايه شادي است که آدمي چون از مصيبتي برهد، آنچه را بر وي گذشته حکايت کند." اين ملاح در آغاز داستان چنين مي گويد:
پاره اي از حوادث را، که هنگام رفتن به معادن شاهي بر من گذشت، براي تو نقل مي کنم. در آن هنگام که بر کشتيي به طول 55 متر و عرض 18 متر قرار گرفتم، در آن 120 نفر از بهترين ديانوردان مصري قرار داشتند، آثار ظاهري آسمان و زمين را مي توانستند بخوانند، و دلهاي آنان سخت تر از دل شير بود. طوفانها و گردبادها را، پيش از آنکه برسد پيش بيني مي کردند.
گردبادي، در آن هنگام که در دريا بوديم، بر ما وزيد... باد ما را پيش راند و چنان بود که گويي در برابر باد در حال پروازيم... موجي به بلندي 8 زراع برخاست... آنگاه کشتي شکست و هيچ يک از کساني که در آن بودند نجات نيافتند. موج مرا به جزيره اي انداخت که سه روز به تنهايي در آن به سر بردم و جز قلب خويش يار و ياوري نداشتم. در زير درختي مي خوابيدم و سايه را در آغوش مي گرفتم. پس از آن پاي خود را دراز کردم تا ببينم چه چيز مي توانم بيابم و در دهان بگذارم. پس درخت انجير و انگور و انواع تره ظريف يافتم.. در آن، ماهي و مرغ هم بود، و هيچ چيز در آنجا نقصان نداشت... چون براي خود آتشزنه اي ساختم، با آن آتش افروختم و براي خدايان قرباني بريان کردم.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:03 PM
Write By : Meraj Marjani (بر گرفته از کتاب افسانه هاي ديني مصر باستان نوشته دکتر موسي جوان)

http://medjai.anzaliblog.com/uploads/g/galaxy/7306.jpg
پزشکان و داروسازان
نخستين پزشکان و داروسازان دنيا نيز در عصر سلطنت قديم در " ممفيس " زندگي مي کردند .آن ها به خاطر فضايلشان مشهور بودند و توسط شاعر يوناني ، هومر ، در کتاب اديسه ستوده شده اند . پزشکان مصر در عهد باستان ماهر تر از ساير پزشکان بودند .
پسري که مي خواست پزشک شود بايد نزد يک طبيب _ معمولا پدرش _ آموزش مي ديد يا در مدرسه طب تحصيل مي کرد که به يک معبد متصل بود . پس از اتمام تحصيلات ، بسياري از پزشکان مصري به طب عمومي مشغول مي شدند و تمام بيماري ها را درمان مي کردند . اما عده اي نيز نخستين پزشکان متخصص بودند ، به عبارت ديگر فقط قسمت خاصي از بدن را بررسي مي کردند . دانشمندان امروزي شواهدي دال بر وجود چنين متخصصاني در دست دارند.
در آرامگاه مربوط به عصر اهرام جمجمه اي پيدا شد که علايم جراحي موفقيت آميز تخليه يک " آبسه " در ريشه نخستين دندان آسيا را نشان مي داد . در يک جمجمه ديگر دو دندان ماهرانه به وسيله طلا به هم متصل شده بودند تا دندان محکم مانع از افتادن دندان لق مجاور خود شود .
پزشکان مصري يک کتابچه طب عملي به وجود آوردند که در ان مباحثي مثل کالبد شناسي ، بيماري هاي عمومي ، بيماريهاي چشم،بيماريهاي زنان ، وضعيت گوارش ، عمل قلب و عروق و نيز جراحي به منظور درمان زخمها و شکستگي ها گنجانده شده است . طومارهاي پاپيروس که حاوي اين اطلاعات هستند و معمولا نخستين کتابهاي پزشکي جهان برشمرده مي شوند . .
در کتب پزشکي مصر در مورد داروهايي که پزشکان مصري معمولا استفاده مي کردند ، نيز بحث شده است . مصري ها نخستين کساني بودند که دارو سازي کردند و داروهاي تهيه شده را توزيع نمودند . آن ها نخستين کساني بودند که از بعضي از دارو هاي امروزي ، از جمله " ترياک " استفاده مي کردند . آن ها دارو هاي گياهي متعددي را به وجود آوردند که هنوز هم از بعضي از آنها استفاده مي شود . به عنوان مثال روغن کرچک که در ان روزگار براي سوء هضم تجويز مي کردند ، در اوايل قرن بيستم نيز براي همين بيماري به کار گرفته مي شد.
پزشکان مصري سه هزار سال قبل از ميلاد نخستين تجربه هاي موفق را در جراحي داشتند . مصري ها به واسطه موميايي کردن ، اطلاعات زيادي درباره بدن انسان بدست اوردند .براي حنوط يک بدن ابتدا بايد بسياري از اندامهاي داخلي تخليه مي شد . مصري ها با ديدن محل و و وضعيت اين اندام ها ، نخستين مشاهدات در مورد کالبد شناسي را بدست آوردند .اين دانسته ها در انجام جراحي روي افراد زنده به انها کمک مي کرد و در پيشرفت طب نقش مهمي داشت . پزشکان مصري زخمهاي شديد سر و حتي آسيب هاي خطرناک نخاع را درمان مي کردند . آن ها نخستين کساني بودند که براي جا انداختن شکستگي هاي استخواني از تخته شکسته بندي استفاده کردند .
پزشکاني مثل ايمحوتپ _ معمار هرم بزرگ _ هنگامي که مي خواستند جراحي کنند ، عموما به بيماران نوشيدني خاصي مي دادند تا دردشان را تسکين دهد . سپس براي کاهش عفونت ، ابزارشان را مي شستند و در آتش ضد عفوني مي کردند .
http://medjai.anzaliblog.com/uploads/g/galaxy/7308.jpg
Write By: Meraj Marjani (برگرفته از کتاب " فراعنه مصر" اثر : برندا اسمیت"ترجمه آزیتا یاسائی)

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:03 PM
حيوانات مقدّس در مصر باستان
پرستش گربه در مصر باستان معمول بود ودر غارهای بنی حسن العامر مصر هزاران جسد مومیایی گربه بدست آمده و شهر " بوباستیس " زیارتگاه گربه بشمار می رفته . گربه از علامت و نشانه ماه حکایت میکرده و چشمانش در بزرگ شدن و یا کوچک شدن مردمک به افزودن و کاستن هاله و قرص ماه و یا به هلال و ماه شب چهارده تشبیه میشد . " گربه بعقیده مصریان باستان دشمنان خورشید ( آمون ) را بهلاکت میرساند ."
گاو ماده برای الهه هاتور یا ناهید و همچنین برای الهه ایزیس ( مادر جهانیان ) بسیار عزیز و گرامی بود .هلال را در تصویرها بالای هیکل گاو ماده قرار میدادند .
اسب آبی بخدای پلیدی و بدی و زشتی منتسب می باشد و در مراسم دینی بجای پرستش این خداوند از وی بدگویی میکردند و لعنت میفرستادند و معبد او در شهر پاپرمیس قرار داشت و وی در حقیقت مجسمه گستاخی و بی شرمی بود . " ست " خداوند زشتی و پلیدی ( مانند اهریمن در نزد پارسیان ) با تنه و اندام اسب ابی مجسم می شد .
شاهین در میان پرندگان احترام مخصوص داشته و شکل وی در خطوط هیروگلیف مصری علامت و نشانه روح انسان است و این پرنده در شهر هراکلئوپلیس به هورس خدای بزرگ وابسته بود . شاهین در تصویرها و قتی بحالت مرده و مومیایی ترسیم میشد از هوش و ذکاوت بدون فعالیت حکایت میکرد و هرگاه تصویر سر یا پای وی بشکل آدمی نموده میشد از حیات و زندگی پس از مرگ در آخرت حکایت می نمود .
خرگوش در اکثر کشورهای عهد قدیم تقدیس میشد و وی در مصر و آشور جانور مقدس بشمار می امد . بومیان در بعضی کشورهای افریقایی از خوردن گوشت خرگوش کراهت داشتند . بعضی از صفات خدایان مصری در این جانور جمع شده بود و خداوند ماه در وی تجسم می یافته. "اروس " الهه عشق در یونان ضمن تصویرها همه وقت یک خرگوش با خود همراه داشت ، خرگوش با جهان برزخ در ارتباط بود .

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:03 PM
jars کوزه های کانوپیک
http://nga.gov.au/artonline/81/143778.jpg Dummy canopic jars of Padiouf' Third Intermediate Period, 21st-25th Dynasties, 1069–664 BCE painted wood, Department of Egyptian Antiquities, Musée du Louvre, Paris
مصریان باستان درهنگام مومیایی کردن اجساد اعضای داخلی بدن شامل جگر ششها معده و روده را بیرون اورده انها را در چهار کوزه قرار میدادند سر این کوزه ها بیشتربه شکل انسان یا حیوانات طراحی میشد این کوزه ها به کوزه های کانوپیک معروفند لغت کانوپیک بر گرفته است از اسم یونانی کاناپوس که به خدای محلی دلتای رود نیل گفته میشد این کوزه ها اغلب از سرامیک سنگ وچوب ساخته می شدند سرهای این کوزه ها نمایانگرچهارپسر هوروس خدای مصر می باشند
از راست به چپ:
ایم ستی کوزه با سر انسان نگهبان جگر
دعاموتف کوزه با سر شغال نگهبان معده
هپی کوزه با سر بوزینه نگهبان شش
قبح سنوت کوزه با سر شاهین نگهبان روده

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:03 PM
برخلاف متون تاريخي،
كلئوپاترا با سم خودكشي كرده است


http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1389/04/11/100879359593.jpg

جام جم آنلاين: برخلاف يافته‌هاي پيشين، علت مرگ كلئوپاترا، نيش افعي نبوده و وي با سم خودكشي كرده است.



به گزارش ايسنا، تحقيقات جديد محققان نشان مي‌دهد كه برخلاف يافته‌هاي پيشين و هم‌چنين متون تاريخي، مرگ ملكه مشهور مصري، كلئوپاترا براثر نيش افعي نبوده و وي با استفاده از نوعي زهر خودكشي كرده است.


پرفسور كريستف شيفر، از تاريخدانان برجسته‌ي جهان در جريان سال‌ها بررسي متون تاريخي به اين نتيجه رسيده كه مرگ كلئوپاترا در حدود سال 30 پيش از ميلاد مسيح (ع)، بسيار سريع و بدون درد بوده، اين درحالي است كه سم افعي نمي‌تواند انسان را در زماني كمتر از 45 دقيقه بكشد و از سوي ديگر بسيار دردناك بوده و قبل از مرگ شخص را كور و فلج مي‌كند.

هم‌چنين براساس گفته‌هاي مورخ مشهور رومي، كاسيوس ديو، كه داستان زندگي و مرگ كلوپاترا را دو قرن پس از مرگ وي نوشته است، خودكشي كلوپاترا در فصل تابستان صورت گرفته است.

اين درحالي است كه مار افعي در هواي گرم و آن هم در كشور مصر توانايي تحرك و نيش‌زدن را ندارد.

پرفسور شيفر هم‌چنين با مطالعه اسناد تاريخي به اين نتيجه رسيده كه كلوپاترا در زمينه‌ي استفاده از سموم اطلاعات زيادي داشته و براي خودكشي از سمي كه تركيبي از ترياك، دانه بلوط و گياه شوكران بوده، استفاده كرده است.



زندگي ملكه‌ي مصري ـ كلئوپاترا ـ و معشوق او ـ مارك آنتوني ـ حدود دوهزار سال پيش، در طي قرن‌ها الهام‌بخش شاعران و نويسندگان فراواني بوده است.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:04 PM
خروج قايق فرعون از هرم پس از 4500 سال

دومين قايق خورشيدي «شاه خوفو» فرعون مصر باستان که هدايتگر او به جهان پس از مرگ بود، پس از گذشت 4500 سال از محل نگهداري خود در يکي از اهرام جيزا خارج شد.اين قايق که توسط تيمي بين‌المللي متشکل از باستان‌شناسان مصري و ژاپني بيرون کشيده شده است در نزديکي قبر شاه «خوفو» و در کنار اهرام جيزه دفن شده بود.

به گزارش ميراث آريا(chtn)،‌ به گفته رييس شوراي عتيقه‌جات مصر، اين قايق از دو سال پيش تاکنون، محور اصلي کاوش‌هاي باستان‌شناسي گروه‌هاي کاوشگر مصري و ژاپني بوده تا اينکه به تازگي از زير زمين بيرون کشيده شد.

«زهي هواس»، با اشاره به اين که اين اکتشاف يکي از مهم‌ترين آثار کشف شده در کشور به شمار مي‌رود افزود: اين قايق يکي از دو قايقي است که به شاه «خوفو»، فرمانرواي دودمان چهارم فراعنه و سازنده اهرام بزرگ جيزا تعلق داشته است.

قايق‌هاي خورشيدي در باور مصريان باستان، حاملان شاهان و فراعنه به دنياي پس از مرگ بوده اند و از اينرو همراه با اجساد آن‌ها در اهرام دفن مي‌شدند.

اين قايق در سال 1987 و در حفره بزرگي که پوشيده از 41 بلوک سنگ آهکي به وزن 16 تن بودند کشف شده بود اما تاکنون بيرون کشيدن آن از اين حفره غيرممکن بوده است. باستا‌ن‌شناسان اميدوارند به زودي اين قايق چوبي را به صورت عمومي در معرض نمايش قرار دهند.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:05 PM
کشف آثار 2900 ساله در مصر

کاوش‌هاي باستان‌شناسان در شهر «سن الهاجر» مصر در نزديکي دلتاي نيل، منجر به کشف صدها شي باستاني شد.

به گزارش ميراث آريا (chtn)،‌ وزارت عتيقه‌جات مصر طي اطلاعيه‌اي اعلام کرد، کاوش‌هاي يک تيم باستان‌شناس فرانسوي در منطقه «شرقيه» مصر در 120 کيلومتري شمال قاهره به کشف اشيايي با قدمت بيش از 2900 سال انجاميد.

اين اشيا که شامل صدها سنگ رنگي و حکاکي شده بودند به گفته کارشناسان براي ساخت ديوارهاي معبد «الهه موت» در درياچه مقدس شهر «الهاجر» به کار گرفته شده بودند.

«محمد عبدالمقصود» رييس سازمان مرکزي اشيا تاريخي مصر سفلي با اشاره به اينکه بيشتر سنگ‌هاي کشف شده در زمان «شاه اوسورکون دوم» و در دوره دودمان دوم فراعنه مصر مورد استفاده قرار گرفته اند افزود: اين اکتشاف، تصويري بسيار روشن از تاريخ شهر «الهاجر» داده و اهميت آن را براي باستان‌شناسان مشخص خواهد کرد.

«الهاجر» از معروف‌ترين شهرهاي مصر سفلي بوده که به «طبس شمال» يا «الاقصر مصر سفلي» نيز شهرت داشته و اشيا کشف شده در آن نيز متعلق به دوره‌هاي يوناني و بطلميوسي است.

M.A.H.S.A
04-29-2012, 06:05 PM
موميايي‌هاي مصري مغز نداشتند


باستان‌شناسان به کمک تصاوير سي.تي.اسکن به دست آمده از يک موميايي 2500 ساله مصري دريافتند که جمجه او در هنگام موميايي از مغز و ديگر ارگان‌هاي حياتي تهي شده بود.

به گزارش ميراث آريا
، محققان با اشار به اينکه، اين موميايي متعلق به يکي از نجيب‌زادگان مصر باستان بوده اعلام کردند: موميايي‌کنندگان مغز و ديگر ارگان‌هاي حياتي او را خارج کرده و جاي آن را با پارچه‌هاي کتاني پر کرده بودند. امري که تنها براي موميايي اشراف‌زادگان صورت مي‌گرفت.

باستان‌شناسان با استفاده از تصاوير به دست آمده معتقدند که فرد موميايي شده در هنگام مرگ 40 سال سن داشته و در فاصله دودمان‌هاي بيستم و بيست و ششم فراعنه، در مصر سفلي زندگي مي‌کرده است.

محققان در نظر دارند تصاوير به دست آمده از اين موميايي را همراه با ديگر عکس‌هاي سه بعدي مربوط به مصر باستان در وب‌سايت موزه ملي تاريخ طبيعي آمريکا که به زودي ميزبان نمايشگاهي با موضوع « زندگي پس از مرگ در مصر باستان»‌ است، به نمايش بگذارند.

اين نمايشگاه شامل بخش‌هاي مختلفي همچون زندگي مصريان باستان، عقايد مذهبي و مراسم کفن و دفن آن‌ها است که از دريچه نظرات باستان‌شناسان و ديرينه‌شناسان به اين موضوع مي‌پردازد.