PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شرح دعاى كميل



R A H A
04-24-2012, 04:28 PM
شرح دعاى كميل(1)
كميل بن زياد نخعى
دانشمندان و علماى بزرگ چه شيعه مسلك، و چه سنى مذهب كميل را به قوت ايمان، و قدرت روح، و انديشه پاك، و خلوص نيت، و متخلق به اخلاق حميده، و آراسته به اعمال شايسته ستوده‏اند.بزرگان هر دو مسلك بر عدالت و جلالت و عظمت و كرامت او اتفاق نظر دارند.

كميل از خواص و بزرگان اصحاب اميرالمومنين و حضرت مجتبى عليهما السلام است. 1اميرالمومنين عليه السلام كميل را يكى از ده نفر ياران مورد اطمينانش به حساب آورده است. 2كميل از بهترين شيعيان و عاشقان، و محبان، و علاقه مندان به اميرالمومنين عليه السلام بوده است. 3
مسائل و سفارشات و وصايايى كه اميرالمومنين به كميل داشته از ايمان عظيم و معرفت فوق العاده كميل حكايت دارد. 4حتى اهل سنت، كميل را در همه امور مورد اطمينان معرفى كرده‏اند. 5عرفا و صاحبدلان، و اهل سير و سلوك، و مشتاقان لقاى محبوب كميل را صاحب سر اميرالمومنين، و خزينه معارف معنوى مولى الموحدين مى‏شناسند.

R A H A
04-24-2012, 04:29 PM
كميل هيجده سال روزگار نورانى، و عصر بابركت پيامبر بزرگ اسلام را دريافت و از انوار ملكوتى مقام نبوت بهره‏مند شد.كميل انسانى بزرگوار، و موجودى شريف و پاك است، كه به خاطر لياقتش به دست حجاج بن يوسف ثقفى به شرف شهادت نايل آمد، شهادتى كه محبوبش على عليه السلام از وقوعش به او خبر داد.

حجاج بن يوسف خونخوار، زمانى كه از جانب حاكم ستمگر اموى والى عراق شد به جستجوى كميل برخاست تا او را به جرم محبت اهل بيت، و به گناه شيعه بودن كه در فرهنگ بنى‏اميه بالاترين گناه بود به قتل برساند.كميل خود را از حجاج پنهان داشت، حجاج حقوق منسوبان و اقوام كميل را از بيت المال قطع كرد، زمانى كه كميل از قطع حقوق اقوامش آگاه شد، گفت از عمر من چيزى نمانده، شايسته نيست وجود من سبب قطع رزق و روزى گروهى شود، لذا از محل و مركزى كه پنهان بود درآمد و به نزد حجاج رفت، حجاج گفت براى به كيفر رساندنت در جستجوى تو بودم، كميل گفت: آنچه از دستت برآيد انجام ده، از عمر من جز زمانى اندك نمانده است، در اين نزديكى بازگشت من و تو به سوى خداست، مولاى من به من خبر داده، كه قاتل من توئى، آنگاه حجاج فرمان داد تا سر مقدس آن مرد الهى و چهره ملكوتى را در حالى كه در آستانه سن نود سالگى قرار داشت، از بدن جدا كردند، اكنون مرقد مطهر او در منطقه ثويه بين نجف و كوفه معروف خاص و عام، و زيارتگاه اهل دل است.

R A H A
04-24-2012, 04:29 PM
دعاى كميل
عارفان عاشق، و عاشقان عارف، بيدار دلان منصف، و شايستگان به حقايق متصف، جايگاه دعاى كميل را در ميان همه دعاها چون جايگاه انسان در ميان همه موجودات مى‏دانند، يعنى چنانكه انسان را اشرف خلايق به حساب مى‏آورند، دعاى كميل را اشرف دعاها مى‏شمارند و از آن تعبير به انسان الادعيه مى‏كنند.

نظر و رإى دقيق علامه كم نظير، محقق خبير و حديث شناس آگاه حضرت مجلسى بر اين است كه دعاى كميل بهترين دعاهاست.مجلسى بزرگوار در كتاب «زادالمعاد»، به نقل از كتاب «اقبال» سيد بن طاوس مى نويسد: كميل گفته: روزى در شهر بصره خدمت مولايم على عليه السلام نشسته بودم، سخن از شب پانزدهم شعبان به ميان آمد، حضرت فرمود: هر كه آن شب را به عبادت زنده بدارد، و دعاى حضرت خضر را بخواند يقينا دعايش مستجاب مى شود، وقتى حضرت به منزل بازگشت، خدمتش مشرف شدم، چون مرا ديد فرمود: براى چه كارى آمده‏اى؟ گفتم به طلب دعاى خضر به حضورت آمده‏ام. فرمود: بنشين، سپس به من خطاب كرد:
اى كميل هنگامى كه اين دعا را حفظ كنى در هر شب جمعه يا ماهى يكبار، يا سالى يكبار، يا به عمر يكبار بخوان، خواندن اين دعا تو را از شر دشمنان كفايت مى‏كند، يارى مى‏شوى، روزيت مى‏دهند، و گناهانت آمرزيده مى‏شود.اى كميل طول مصاحبت و خدمتت سبب شد كه تو را به چنين نعمت و كرامتى سرافراز كنم، سپس فرمود بنويس و دعا را به من تلقين فرمود.

R A H A
04-24-2012, 04:30 PM
عالم ربانى، مناجاتى عارف، مرحوم كفعمى، در كتاب باعظمت مصباح صفحه 555 مى‏نويسد: اميرالمومنين عليه السلام اين دعا را در حال سجده قرائت مى‏كرد.

خواننده اين دعا در شب جمعه پس از رعايت شرايط دعا بهتر است دعا را به سوى قبله، و با بدنى فروتن، و دلى خاشع، و نيتى خالص و چشمى اشكبار، و صدايى محزون قرائت كند، بدون شك دعا با چنين كيفيتى به مقام اجابت نزديك، و ظهور آثارش حتمى است. 6
چشم اشكبار در پيشگاه حضرت حق از اعتبارى عظيم، و ارزشى والا برخوردار است، و اشك چشم، و گريه با سوز، سبب آمرزش گناه، و خاموش شدن آتش غضب رب، و عامل جذب رحمت حق به سوى گريه كننده است. 7
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده:
چيزى نيست مگر اينكه براى آن پيمانه و وزنى است جز گريه، قطره اى از آن درياهائى از آتش را خاموش كند، هنگامى كه چشم به اشك بنشيند، چهره تيرگى و خوارى نبيند، و چون اشك روان گردد، خدا آن را بر دوزخ حرام گرداند، به راستى اگر در امتى يك گريان باشد، همه مورد ترحم قرار گيرند.8
و نيز آن حضرت فرمود:
هر ديده‏اى در قيامت گريان است مگر سه ديده، ديده‏اى كه از آنچه خدا حرام كرده بر هم نهاده شده، و ديده‏اى كه در راه خدا بيدارى كشيده، و ديده‏اى كه در دل شب از بيم خدا گريسته. 9

R A H A
04-24-2012, 04:30 PM
بسم الله الرحمن الرحيم:

شروع دعاى شريف كميل با منبع نورى بى نهايت چون بسم الله، احتمال دارد به سبب چند دليل باشد:

1- اميرالمومنين(ع) از رسول خدا(ص) و رسول خدا از پروردگار جهانيان روايت كرده كه: پروردگار فرمود:
«كل إمر ذى بال لم يبدء ببسم الله فهو إبتر؛10
هر كار بزرگى كه در آن ابتدا به نام خدا نشود، تباه و ضايع است، و به محصول و نتيجه نمى رسد».
2- طبرسى در كتاب پرقيمت «مكارم الاخلاق» از موسى بن جعفر(ع) روايت مى كند:
«ما من احد دهمه إمر نعمه إو كربه كربه فرفع رإسه الى السمإ ثم قال ثلاث مرات بسم الله الرحمن الرحيم الا فرج الله كربته و اذهب غمه؛
هيچ كس نيست كه او را غم و غصه اى فرا گيرد و سر خود را به آسمان بردارد و سه بار بسم الله الرحمن الرحيم بگويد، مگر اين كه خدا ناراحتيش را برطرف كند، و غصه اش را از ميان بردارد».

3- در حديث بسيار مهمى آمده:
«لا يرد دعإ إوله بسم الله الرحمن الرحيم؛
دعايى كه ابتدايش بسم الله الرحمن الرحيم باشد، مردود درگاه حق نمى شود».

4- رسول خدا(ص) زبانه هاى آتش دوزخ را نوزده عدد شمرده‏اند و فرموده اند:
كسى كه بخواهد خداى تعالى او را از اين نوزده زبانه رهايى بخشد، اشتغال به خواندن بسم الله الرحمن الرحيم كه نوزده حرف است پيدا كند، تا خداى مهربان هر حرفى از آن را سپر و حايلى از آن نوزده زبانه قرار دهد.

5- از رسول خدا(ص) روايت شده:
هرگاه آموزگارى بسم الله الرحمن الرحيم را به كودكى بياموزد، خداى تعالى براى آن كودك و پدر و مادر و آموزگارش برات آزادى از دوزخ ثبت كند.

6- از پيامبر اسلام روايت شده:
امتم را در قيامت به جايگاه محاسبه اعمال نگاه دارند، و اعمالشان را به ترازوى سنجش نهند، خوبيهايشان بر بديهايشان سنگينى كند، امت‏هاى گذشته فرياد برآورند كه با خوبيهاى اندكشان، چرا كفه خوبيها از بديها سنگين‏تر آمد؟ پيامبرانشان پاسخ گويند: براى اينكه ابتداى گفتارشان سه نام از نام هاى حق بوده: الله، رحمن، رحيم. كه اگر آن نام‏ها را در كفه‏اى نهند، و ديگر حسنات و سيئات بنى‏آدم را در كفه اى، كفه آن سه نام سنگين‏تر آيد.

7- از حضرت رضا(ع) روايت شده كه
بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم حق، از سياهى چشم به سپيدى آن نزديك تر است.

R A H A
04-24-2012, 04:32 PM
بدون شك، اگر دعا (بخصوص دعاى كميل) با اسم اعظم حق شروع شود، يقينا به اجابت مى رسد و خواننده اش همراه با خواسته هايش مورد پذيرش حق قرار گيرد.

بسم الله شراب طهورى است كه وقتى كام جان و گلوى قلب از دست ساقى عشق سر كشد، وجد و حالى و نشاط و شورى بيرون از توصيف پيدا مى كند و مجذوب جاذبه معشوق مى شود و تا رسيدن به وصال محبوب سر از پا نشناخته بدون خستگى و سستى راه را طى مى‏كند.
از مى عشق مست خواهم شد
وز نگاهى ز دست خواهم شد
پيش بالاى سرو بالايى
خواهم افتاد و پست خواهم شد
غمزه يار اگر بود ساقى
باده ناخورده مست خواهم شد
گر از اين دست باده اى خواهد
مى كش و مى پرست خواهم شد
در ره او ز پاى خواهم ماند
رفته رفته ز دست خواهم شد
گرچه در عشق نيست گشتم فيض
باز از عشق هست خواهم شد

دورنمايى از اشارات و لطائف بسم الله
كلمه اسم بنا به اعتقاد بزرگان علم صرف و نحو، برگرفته از سمو به معناى رفعت و بزرگى و بلندى و برترى است.

خداى مهربان، لفظ اسم را با اتصال به حرف (با) در اين كلام نورانى و اثربخش آورد، تا انسان به هنگام جارى كردنش بر زبان توجه داشته باشد كه مى خواهد با ذكر اسم دوست به حضرت دوست متوسل شود و بداند كه توسل به دوست با جارى كردن اسم او فقط به زبان ميسر نمى شود، بلكه تا صفحه دل را از آلودگيهاى اخلاقى و آئينه جان را از ناپاكيهاى معنوى پاك نكند و زبان را به آب استغفار از سخنان ياوه و بيهوده و ذكر اغيار نشويد، روح توسل و زمينه جلوه محبوب بر باطن وجود فراهم نگردد، و به اين معناى مهم و حقيقت اهم عنايت داشته باشد كه بدون طهارت دل و پاكى جان و اخلاص در نيت و توجه به فقر ذاتى خود، و بى نيازى حضرت دوست، جارى كردن نام مباركش بر زبان كمال بى‏ادبى و گستاخى است.
هزار بار بشويم دهان به مشك و گلاب

R A H A
04-24-2012, 04:40 PM
هنوز نام تو بردن كمال بى‏ادبى است

حضرت حق در برترين مراتب پاكى و تقدس است و انسان خاكى در پست ترين مقام تعلق و تدنس، و اين پست ترين مقام، بدون واسطه و سبب از مرحله رذالت به اوج عزت و جلالت ترقى نمى‏كند. به همين خاطر، خداى مهربان بسم الله را بين خود و انسان وسيله و واسطه قرار داد تا انسان با اتصال به معنا و مفهوم اين كلام عرشى، و تجلى دادن حقايق آن در جان فرشى، قدم همت بر نردبان رفعت نهد و زمينه جلوه قابليت مشاهده جمال و جلال از روزنه غيب بر او فراهم آيد.

عارفى عاشق و صاحبدلى آگاه گفته: حرف (يا) اشاره به هدايت و شروع حركت و سلوك است، و از (با) تا حرف سين كه رمزى از سر معرفت است بيابانى بيكران و باديه‏اى بى‏پايان است. محو شدن (الف) اسم در بيابان بيكران و باديه بى‏پايان بين (با) و (سين)، اشاره به اين دارد كه سالك اين راه تا انانيت و منيت و خودى و خوديت را در پرتو انوار توحيد محو نكند و در آتش عشق و محبت دوست نسوزاند و جز حال تسليم و بندگى از او باقى نماند، به سر معرفت نرسد و در عرصه نورانى (ميم) مراد راه نيابد.

گروهى از اهل حال برآنند كه (با) اشاره به بر و نيكى او به همگان است و اغلب به عوام از مردم تعلق دارد كه اهل نفوسند، و (سين) عبارت از سر او به خواص است كه ارباب قلوبند، و (ميم) نشانه محبت اوست كه نصيب اخص الخواص است كه اصحاب اسرارند.

در كتاب شريف كافى، توحيد صدوق، معانى الاخبار و تفسير عياشى از حضرت صادق(ع) روايت شده كه هر حرفى از اين حروف سه گانه، اشاره به اسمى از اسمإ حسنى است:
(با) بهاى الهى (سين) سماى الهى است كه به معناى بلندى و رفعت نور اوست، و (ميم) مجد و بزرگوارى حضرت حق است.

جمعى از مجذوبان عاشق گفته‏اند: (با) اشاره به بصير، و (سين) كنايه از سميع، و (ميم) گوياى كلمه محصى يعنى شماره كننده است.

گويا قرائت كننده بسم الله را به اين معانى آگاهى مى‏دهد كه بصيرم؛ پس ظاهر و باطن همه اعمال و كارهايت را مى‏بينم، و سميعم؛ در نتيجه همه گفته ها و دعاهاى تو را مى‏شنوم، و محصيم ؛ نهايتا نفس‏هايت را شماره مى‏كنم. بنابراين، در سايه بصيرتم از ريا و خودنمايى در عمل اجتناب كن تا تو را لباس پاداش ابدى بپوشانم، و در سايه سميعى ام از گفتار بيهوده و باطل بپرهيز تا تو را خلعت فيض و صفا و غفران و اصلاح دهم، و در سايه محصى بودنم، يك نفس غافل مشو تا عوض آن حضور لقايت بخشم.

R A H A
04-24-2012, 04:46 PM
عارفان عاشق و سالكان مجذوب و سوختگان آتش محبت محبوب مى گويند: از معانى و مفاهيم ملكوتى و عرفانى و عرشى بسم الله، كسى بهره‏مند شود كه بر بلاى دوست صبر كند و سر و باطن خود را به سلوك در صراط مستقيم فنا مشغول سازد، تا به فضاى نورانى (ميم) مشاهده برسد.
تا به دامان تو ما دست تولا زده‏ايم
به تولاى تو بر هر دو جهان پا زده‏ايم
تا نهاديم به كوى تو صنم روى نياز
پشت پا بر حرم و دير و كليسا زده‏ايم
در خور مستى ما رطل و خم و ساغر نيست
ما از آن باده كشانيم كه دريا زده‏ايم
همه شب از طرب گريه مينايى و جام
خنده بر گردش اين گنبد مينا زده‏ايم
تا نهاديم سر اندر قدم پير مغان
پاى بر فرق جم و افسر دارا زده‏ايم
جاى ديوانه چه در شهر ندادند هما
من و دل چند گهى خيمه به صحرا زده‏ايم

كلمه مباركه الله، اسم جامع و نام كاملى است براى ذات مقدسى كه مستجمع همه صفات كمال است. و گفته‏اند: سه معنا در آن مندرج است:

1- دايم ازلى، قائم ابدى و ذات سرمدى است.

2- عقول و اوهام، در معرفت او متحير و سرگردانند و ارواح و افهام در طلب او سرگشته و ناتوانند.

3- مرجع رجوع و بازگشت همه خلايق و موجودات است.

R A H A
04-24-2012, 04:47 PM
اصحاب لطائف و اشارات گفته‏اند: الله، اسم اعظم است و اساس توحيد بر آن است، و كافر به سبب گفتن اين كلمه از پستى كفر به اوج ايمان انتقال يابد، البته در صورتى كه نيت صادقانه دلش، گفتار زبانش را بدرقه كند.

كافر با گفتن اين كلمه از دنياى غفلت و ناپاكى، و از عرصه تنهايى و وحشت به دايره هشيارى و پاكى و انس و امنيت درآيد. اگر به جاى لااله الا الله، لا اله الا الرحمان يا نام ديگر گويد، از كفر بيرون نيايد و وارد دايره اسلام نشود، رستگارى و فلاح بندگان در گرو ذكر اين نام نورانى و كلمه طيبه و اسم عرشى است.

منقبت كمال ذاكران به شرف اين اسم، كامل و تمام است، شروع و ابتداى هر كار به آن درست آيد، و پايان و اختتام به آن انتظام يابد. استحكام قواعد رسالت به اوست كه: محمد رسول الله، و استوارى و تإييد پايه هاى ولايت به آن است كه: على ولى الله از خواص اين اسم آن است كه چون الف آن را حذف كنند «لله» باقى مى ماند كه «لله الامر من قبل و من بعد». و اگر لام اول را بيندازند «له» باقى خواهد ماند كه «له الملك و له الحمد». و اگر لام دوم را بيندازند «هو» باقى ماند كه دلالت بر ذات دارد، «قل هو الله احد» پس نامى كه اين همه ويژه گى دارد، اسم اعظم است.
خوشا آن سر كه سوداى تو دارد
خوشا آن دل كه غوغاى تو دارد
ملك غيرت برد، افلاك حسرت
جنونى را كه شيداى تو دارد
دلم در سر تمناى وصالت
سرم در دل تماشاى تو دارد
فرود آيد به جز وصل تو هيهات
سر شوريده سوداى تو دارد
چو ماهى مى‏طپم بر ساحل هجر
كه جانم عشق در پاى تو دارد
چگونه تن زند از گفت و گويت
چو در سر فيض هيهاى تو دارد

كلمه رحمن ريشه و پايه‏اش لغت «رحمت» است، و بنا به عقيده بزرگان علم نحو و صرف و آگاهان لغت شناس، صيغه مبالغه است و دلالت بر كثرت دارد. نزد دانشمندان دين و متخصصان معارف الهيه نيز به معناى بخشنده رحمت عام است بر همه موجودات و مخلوقات، بى سابقه خدمت و عبادت. و در زبان اهل كشف و يقين به معناى افاضه وجود و كمالات به كل ذرات به حسب مقتضاى حكمت و تحمل قابليت است كه اگر اين افاضه نبودى، نه از وجود خبرى بود نه از كمال اثرى!

اهل بصيرت گفته‏اند: معناى رحمن اراده حق است به رساندن خير و دفع شر از همه موجودات.

R A H A
04-24-2012, 04:47 PM
همه نعمت‏هاى ظاهرى و باطنى از جهتى جلوه رحمانيت حق است و گوشه‏اى از اين جلوه رحمانى در آيات سوره مباركه الرحمن بيان شده است:
اول دفتر به نام ايزد دانا
صانع و پروردگار و حى و توانا
اكبر و اعظم خداى عالم و آدم
صورت خوب آفريد و سيرت زيبا
از در بخشندگى و بنده نوازى
مرغ هوا را نصيب و ماهى دريا
حاجت مورى به علم غيب بداند
در بن چاهى به زير صخره صما
جانور از نطفه مى كند شكر از نى
برگ تر از چوب خشك و چشمه زخارا
از همگان بى نياز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پيدا
بارخدايا مهيمنى و مدبر
وزهمه عيبى منزهى و مبرا
سعدى از آنجا كه فهم اوست سخن گفت
ورنه كمال تو وهم كى رسد آنجا؟

كلمه «رحيم» به عقيده اربابان علوم عربيت، صفت مشبهه است و از اين جهت دلالت بر ثبات و دوام دارد؛ يعنى خدايى كه رحمت و مهربانيش هميشگى و ثابت است.

اهل دين گفته اند: رحمت رحيميه ويژه مردم مومن و صاحبان يقين است كه به سبب پذيرش هدايت و رعايت حلال و حرام حق و آراسته بودن به حسنات اخلاقى و سپاسگزارى در برابر نعمتها سزاوار و شايسته آن شده‏اند.

در آثار اسلامى آمده كه رحمت رحمانيه، به معناى روزى بخشيدن به عموم موجودات و همه انسانها (چه مومن و كافر، و چه نيك و بد) است. و رحمت رحيميه به معناى افاضه كمالات معنوى به نوع انسان، و به معناى آمرزش اهل ايمان در دنيا و آخرت است. در رحمانيت و رحيميت، معناى عافيت مندرج است: يكى عافيت دنيوى، و ديگر عافيت اخروى.

R A H A
04-24-2012, 04:48 PM
البته رحمت رحيميه شامل مطيعان است، به قبول حسنات و عبادات، و شامل عاصيان از اهل ايمان است به آمرزش و محو سيئات.

لذا نيكان و نيكوكاران به سبب بندگى، به انتظار نزول رحمتند و بدان و بدكاران به علت نيازمندى و مفلسى و بيچارگى و شرمندگى، اميدوار اين موهبتند.

ابن مبارك گفته: رحمان آن است كه چون از او درخواست كنى دست گيرد، و رحيم آن كه اگر چيزى از او نطلبى خشم گيرد!

عارفى فرموده: رحمان است به روزى دادن به جانداران، رحيم است به آمرزش سيئات اهل ايمان، در رزق و روزى به رحمانيتش اعتماد كن، ولى كسب و تجارت را از دست مگذار كه خلاف شرع و عقل است، و در آمرزش گناهان به رحيميتش تكيه كن نه بر عمل خود، ولى عمل را ترك مكن كه خلاف خواسته حق و همراهى با شيطان است.

گروهى از اهل سر گفته‏اند: بنده را سه حالت است:

اول: حالت معدومى كه نياز به هستى داشت،

دوم: حالت هستى و موجوديت كه محتاج به اسباب بقاست، سوم: حالت حضور در قيامت و احتياج به آمرزش و مغفرت، و اين سه حال، در اين سه اسم مندرج است: الله يعنى مستجمع همه صفات كمال اوست، انديشه كن كه چگونه ترا از ديار نيستى و عدم به عرصه هستى و وجود آورد، رحمان اوست، بنگر كه چگونه اسباب و ابزار بقا و زندگيت را فراهم آورد. رحيم اوست، باش تا فرداى قيامت ببينى كه ترا در پناه رحيميت آورد و پرده آمرزش بر گناهانت فرو پوشد.

اربابان بصيرت، و صاحبان درايت و عاشقان حقيقت گفته اند: انسان را قلب و نفس و روح است؛ نفس را هواى رزق و احسان است، و قلب را تمناى معرفت و ايمان، و روح را درخواست رحمت و رضوان؛ و هر يك از آنها به اسمى از اين اسمإ نصيب خود گيرند، قلب از نام الله ذوق معرفت و ايمان يابد، و نفس از اسم رحمن به رزق و احسان رسد، و روح از اثر رحيم پوشيده به رحمت و رضوان شود.

R A H A
04-24-2012, 04:49 PM
كسى كه قلب و جانش با مفاهيم اين سه نام مبارك درآميزد، از بندگى و عبادت هر معبودى جز خدا خلاصى يابد، و نسبت به بندگان خدا منبع بخشايش و بخشندگى شود و همه را از لطف و مهربانى خود بهره‏مند كند.

ذكر اين كلام نورانى، و گنجينه فيض ربانى، در تمام اوقات بيدارى و ابتداى هر كارى مطلوب و محبوب است، و گوينده چون با توجه به معانى آن و با خلوص نيت و به قصد توسل به حضرت حق، و به خاطر تصفيه باطن از كدورات ماديات و تعلقات بيجا و رفع تإلمات و مشكلات گويد، از آثار عظيمه و فائده هاى ارزنده آن بهره‏مند شود.

از رسول خدا(ص) روايت شده كه هر كس روزى ده بار بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم گويد، از گناهان پاك گردد، و خداى متعال او را از هفتاد بلا كه از آن جمله برص و جذام و فلج است حفظ كند!

و نيز از آن حضرت روايت شده كه هر كس بسم الله را بخواند، حق تعالى به عدد هر حرفى از آن چهار هزار حسنه براى او بنويسد و چهار هزار سيئه را از او محو كند.

در روايت آمده است: هر كس هنگام غذا خوردن بسم الله بگويد شيطان هم غذاى او نشود ولى اگر مشغول غذا خوردن شود و از خواندن آن غفلت ورزد، شيطان رفيق او گردد. 11

R A H A
04-24-2012, 04:50 PM
اى كرمت هم نفس بى كسان
جز تو كسى نيست كس بى كسان
بى كسم و هم نفس من تويى
رو به كه آرم كه كس من تويى
اى زجمال تو جهان غرق نور
نور به طوق تو حجاب ظهور
جز تو كسى نيست به بالا و پست
ما همه هيچيم تويى هر چه هست
اى دو جهان محو تماشاى تو
جز تو كسى نيست شناساى تو
پى نوشت‏ها:
1.مستدركات علم الرجال ج 6، ص 314.
2.رسائل سيد مرتضى.
3.بحار، ج 33، ص 399.
4.همان، ج 77، ص 266.
5.مستدركات علم الرجال، ج 6، ص 314.
6.محجه البيضإ، ج 2، ص 288 و 295.
7.محجه البيضإ، ج 2، ص 288 و 295.
8.اصول كافى، ج 6، ص 54 و 56.
9.اصول كافى، ج 6، ص 54 و 56.
10.اين روايت در اكثر كتب تفسير و منابع حديث نقل شده است.
11.شرح و تفصيل حقايق و اشارات و لطائف مربوط به بسم الله الرحمن الرحيم

R A H A
04-24-2012, 04:50 PM
شرح دعاى كميل
«اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى‏ء؛
خدايا من از تو درخواست مى‏كنم به رحمتت كه همه چيز را فرا گرفته»

هر يك از كلمات اين جمله عرشى، كلام ملكوتى و گنجينه آسمانى، داراى رموز و اشارات و لطايف و اسرارى است كه تا جايى كه اقتضا دارد به شرح آن پرداخته مى‏شود.

اللهم: پايه و اصلش يا الله است، يا را حذف كرده‏اند و به جاى آن ميم تشديددار قرار داده‏اند، تا مرتبه عالى، برترى شان و عظمت و بزرگى حق را بنمايانند، يعنى هم چنان كه وجود مقدسش، در مرتبه وجود بر همه موجودات تقدم ازلى دارد و چيزى بر او پيشى نگرفته، سزاوار است در كلمه الله اين حقيقت مراعات شود و آن را بر هر كلمه و حرفى مقدم كرد، تا ميان وجود حقيقى و وجود لفظى توافق به عمل آيد، و فرقى در رعايت‏شان، بين شان حقيقى و لفظى باقى نماند.

R A H A
04-24-2012, 04:50 PM
دعاخوانى كه حضرت الله را مورد توجه قرار مى‏دهد و وجود مقدس او را ندا مى‏دهد و با زبان قال و حال اللهم مى‏گويد، بايد بداند كه اگر كشش و جاذبه و اذن و اجازه حضرت معشوق نبود، عاشق شيدا، قدرت يك كلمه سخن گفتن با معشوق را نداشت، و نيروى قدم نهادن در عرصه دعا براى او نبود، و زبان قالش لال، و پديد آمدن حالش محال بود.

زبان ندا دهنده حق، با اتصال به قدرت حق اللهم مى‏گويد، و لسان حال دعا خوان، با لطف و كرم او گشوده مى‏شود.دعاخوان بايد به اين حقيقت آگاه باشد كه تا خواست محبوب نبود، بيان درخواست خواهنده امكان نداشت، و تا اراده حضرتش در وجود عبد تجلى نمى‏كرد، عبد براى دعا و طلب حاجت‏به پيشگاه او نمى‏رفت.

آرى، دعا تعليم اوست، حيات وجود دعا خوان رشحه‏اى از امر اوست، زبان قال و لسان حال دعاخوان در دست اراده اوست، پس همه چيز از او و در سيطره مالكيت و قدرت اوست.
از خودى اى خدا نجاتم ده
زين محيط بلا نجاتم ده
يكدم از من مرا رهايى بخش
از غم ماسوا نجاتم ده
دلم از وحشت جهان بگرفت
زين ديار فنا نجاتم ده
نفس اماره قصد من دارد
از بلاى هوا نجاتم ده

R A H A
04-24-2012, 04:50 PM
انى اسئلك» به معناى من است، ولى در اينجا به معناى منيت كه بويى از فرعونيت دارد نيست. من، در اين فراز ملكوتى و بقيه جملات دعا، اشاره به من طبيعى، من عقلانى، من عالى، من وجودى، من علمى و من استقلالى ندارد. من، در اين عرصه معنوى، به معناى فقر ذاتى، تهيدستى، نيازمندى، وخاكسارى است.

دعاخوان در اين مقام، از من ذاتى خود، جز فقر و انكسار، ذلت و بيچارگى، تضرع و زارى، خشوع و خضوع، مسكنت و خوارى نمى‏بيند، و از حضرت محبوب جز رحمت و كرامت، لطف و محبت، احسان و عدالت، عفو و مغفرت مشاهده نمى‏كند، به اين خاطر دست‏سؤال كه درخواست نيازمند از بى‏نياز و گدايى و خواهش خاك نشينى ناچيز از مقامى بلند مرتبه و غنى بالذات است دراز مى‏كند و درخواست و سؤالش را با كمك گرفتن از رحمت واسعه او اظهار مى‏دارد.

«برحمتك التى وسعت كل شى‏ء» رحمت محبوب همه چيز را فراگرفته و به ظاهر و باطن همه چيز احاطه دارد.

اين رحمت واسعه، فيض عام حضرت اوست كه همه چيز را از بركت آن، از تاريكخانه نيستى به عرصه گاه نورانى هستى سفر داد و هر يك را در جايگاه خاص خودش مستقر كرد، و وسايل و ابزار نمو و رشد و تعالى و تربيت مادى و معنوى هر كدام را به فراخور قابليت و لياقت و ظرفيت و استعدادشان فراهم آورد و بدون ذره‏اى بخل در اختيارشان گذاشت.

R A H A
04-24-2012, 04:51 PM
از خودى اى خدا نجاتم ده
زين محيط بلا نجاتم ده
يكدم از من مرا رهايى بخش
از غم ماسوا نجاتم ده
دلم از وحشت جهان بگرفت
زين ديار فنا نجاتم ده
نفس اماره قصد من دارد
از بلاى هوا نجاتم ده

«انى اسئلك» به معناى من است، ولى در اينجا به معناى منيت كه بويى از فرعونيت دارد نيست. من، در اين فراز ملكوتى و بقيه جملات دعا، اشاره به من طبيعى، من عقلانى، من عالى، من وجودى، من علمى و من استقلالى ندارد. من، در اين عرصه معنوى، به معناى فقر ذاتى، تهيدستى، نيازمندى، وخاكسارى است.

دعاخوان در اين مقام، از من ذاتى خود، جز فقر و انكسار، ذلت و بيچارگى، تضرع و زارى، خشوع و خضوع، مسكنت و خوارى نمى‏بيند، و از حضرت محبوب جز رحمت و كرامت، لطف و محبت، احسان و عدالت، عفو و مغفرت مشاهده نمى‏كند، به اين خاطر دست‏سؤال كه درخواست نيازمند از بى‏نياز و گدايى و خواهش خاك نشينى ناچيز از مقامى بلند مرتبه و غنى بالذات است دراز مى‏كند و درخواست و سؤالش را با كمك گرفتن از رحمت واسعه او اظهار مى‏دارد.

«برحمتك التى وسعت كل شى‏ء» رحمت محبوب همه چيز را فراگرفته و به ظاهر و باطن همه چيز احاطه دارد.

اين رحمت واسعه، فيض عام حضرت اوست كه همه چيز را از بركت آن، از تاريكخانه نيستى به عرصه گاه نورانى هستى سفر داد و هر يك را در جايگاه خاص خودش مستقر كرد، و وسايل و ابزار نمو و رشد و تعالى و تربيت مادى و معنوى هر كدام را به فراخور قابليت و لياقت و ظرفيت و استعدادشان فراهم آورد و بدون ذره‏اى بخل در اختيارشان گذاشت.

R A H A
04-24-2012, 04:51 PM
در كتاب شريف «انيس الليل» آمده: 1داستان و مثل فيض عام الهى، چون آفتاب است؛ از افق طلوع مى‏كند، بدون اينكه رساندن نورش را از چيزى دريغ ورزد و از بهره دادن به موجوداتى كه در شعاعش بسر مى‏برند بخل كند، هنگام طلوعش، آنچه در عرصه تصرف نورش قرار دارد از وى به اندازه قابليت و استعداد كسب نور مى‏كنند.
به همين صورت، همه موجودات غيبى و شهودى هم از بزرگ‏ترين آنها تا كوچك ترينش در احاطه اين فيض عام و رحمت واسعه است، و هيچ چيز گرچه از نظر كوچكى با قوى‏ترين ميكروسكوب‏ها هم ديده نشود از دايره احاطه رحمتش بيرون نيست و هر يك به اندازه استعداد و قابليت خود و براساس عدالت و مصلحت او، از رحمت حضرتش نصيب مى‏برند، و در سايه آن رشد و نمو مى‏كنند و به كمال مادى و معنوى خود مى‏رسند.

از كران تا كران هستى، از غيب و شهود هستى، از ظاهر و باطن هستى، از بالا و پستى هستى، از عيان و نهان هستى همه و همه با تمام هويت وجود خود در دايره رحمت واسعه و فيض بى‏نهايت‏خالق هستى و رازق هستى و پروردگار هستى به سر مى‏برند و آنى از آنات و لحظه‏اى از لحظات، از اين فيض جدا نيستند وقدرت جداشدن ندارند؛ وبه فرض هم كه بتوانند لحظه‏اى جدا شوند، آثارى از آنان در كشور هستى بر جاى نمى‏ماند.

ايجاد موجودات، رزق مخلوقات، رشد و نمو نباتات، كمال جمادات، نزول آيات، ظهور بينات، بعثت پيامبران، هدايت گمراهان، راهنمايى گم گشتگان، حيات جانداران، پديد آمدن فرشتگان، زنده شدن مردگان، ثواب نيكوكاران، مكافات بدكاران، شايستگى مؤمنان، ذلت كافران، برپا شدن قيامت، ظهور بهشت و دوزخ، آمرزيده شدن عاصيان از اهل ايمان، و آنچه كه در هستى براى همه چيز از خير و خوبى وجود دارد، شعاعى از فيض عام و رحمت واسعه حضرت حق است

R A H A
04-24-2012, 04:51 PM
ما گدايان خيل سلطانيم
شهربند هواى جانانيم
بنده را نام خويشتن نبود
هرچه ما را لقب نهند آنيم
گر برانند ور ببخشايند
ره بجايى ديگر نمى‏دانيم
چون دل آرام مى‏زند شمشير
سر ببازيم و رخ بگردانيم
دوستان در هواى صحبت‏يار
زر فشانند و ما سر افشانيم
تنگ چشمان نظر به ميوه كنند
ما تماشا كنان بستانيم
هرچه گفتند جز حكايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم
سعديا بى وجود صحبت‏يار
همه عالم به هيچ نستانيم
ترك جان عزيز بتوان كرد
ترك يار عزيز نتوانيم

فيض عام، عنايت‏بى‏نهايت، و رحمت واسعه حضرت حق از دسترس فهم ما و چشم انداز تامل ما بيرون است، مرغ انديشه از پرواز در آن عرصه ممنوع، و شاهباز عقل از رسيدن به حقيقت آن محروم است.

شمارش كل شى‏ء، يا همه موجودات و مخلوقاتى كه در سايه رحمت واسعه قرار دارند، و اين حقيقت به نهان و آشكار آنها محيط است، گرچه همه درختان قلم شود، و تمام آبها مركب گردد، و فرشتگان و جن و انس نويسنده شوند امكان ندارد، بلكه شمارش اندكى از آنها هم براى اين همه نويسنده مقدور نمى‏باشد!!

R A H A
04-24-2012, 04:52 PM
ما براى فهم نصيبى بسيار بسيار اندك از رحمت واسعه حق كه همه موجودات را فراگرفته، لازم است‏به تماشاى امورى چند از هويت و حيثيت بعضى از مخلوقات مادى، و برخى از واقعيات معنوى برخيزيم، شايد روح تشنه ما به جرعه‏اى از اين درياى بى‏نهايت دست‏يابد، و اندكى از آتش عطش خود را فرو نشاند، و جلوه‏اى از اين خورشيد معنوى را كه لحظه به لحظه از افق وجود موجودات طلوع مى‏كند نظاره كنيم.

جهان هستى
ارزيابى جهان هستى كه رحمت واسعه حق، ظاهر و باطن آن را فراگرفته از نظر طول و عرض و حجم، و تعداد موجوداتى كه در آن به سر مى‏برند براى هيچ كس قابل اندازه‏گيرى و شمارش نيست.ولى گوشه‏اى از اين ساختمان را كه انسان روى سياره‏اى از آن براى مدتى اندك مهمان است، و از مواهب و نعمت‏هاى قرار داده شده در اين سياره و آنچه از آسمان بر او نازل مى‏شود استفاده مى‏كند، مى‏توان با عينك دانش و بينش تماشا كرد، تا به اندازه ذره‏اى ناچيز معلوم شود فراگيرى رحمت واسعه حق چه معنا دارد، و چه حقيقت عظيم، و واقعيت حيران كننده و بهت آورى است؟!

همه چيز در جهان، از باكترى‏هاى ذره بينى، و ويروس‏هايى كه از ميكرون «يك هزارم ميليمتر» كوچكترند، تا ستارگان و كهكشان‏هايى كه ميليون‏ها كيلومتر از ما دورند از اتم ساخته شده.اتم‏ها به اندازه‏اى ريزند كه با نيرومندترين ميكروسكوب‏ها هم ديده نمى‏شوند.

R A H A
04-24-2012, 04:53 PM
در سر يك سنجاق 55 ميليون ميليون ميليون اتم وجود دارد، اگر بتوانيم سر سنجاق را به اندازه يكى از عظيم‏ترين بناها بزرگ كنيم، هر اتم مانند مگسى است كه روى يكى از ستون‏ها بخزد.

اتم‏ها، به رحمت‏حق از تركيب سه ذره اصلى به نام‏هاى الكترون، پروتون، و نوترون آفريده شده‏اند، الكترون واحد الكتريسته منفى، پروتون واحد الكتريسته مثبت، و نوترون از جهت الكتريكى خنثى است.پرتونها و نوترونها با هم هسته اتم را تشكيل مى‏دهند، الكترونها روى مدارى به دور هسته مى‏چرخند، به همان صورت كه ماه دور زمين مى‏گردد. 2
اتم‏هاى بيرون از دايره شمار، مصالح ساختمان جهانند، اين كه ماده و مصالح ساختمان جهان چگونه پديد آمد، و آفرينش آنها به چه كيفيت صورت گرفت جز آفريدگار يكتا كسى بر آن آگاه نيست:

«ما اشهدتهم خلق السماوات والارض ولا خلق انفسهم؛3
ما انسان را شاهد آفرينش آسمان‏ها و زمين و آفرينش خودش قرار نداديم».
آنچه از نظر قرآن محقق است، و عموم دانشمندان بزرگ هم در كتاب‏هاى خود پس از تحقيقات فراوان علمى ثبت كرده‏اند، اين مصالح عبارت بودند از ذرات دود و گاز كه در فضا سرگردان بودند، ولى چنان در پراكندگى به سر مى‏برند كه به ندرت با يكديگر تصادم مى‏كردند.

R A H A
04-24-2012, 04:54 PM
«ثم استوى الى السماء و هى دخان»:

سپس به آفرينش آسمان‏ها توجه فرمود، در حالى كه توده‏اى از دود بود،
آنگاه با آفرينش ستارگان به تزيين آسمان پائين كه نزديك‏ترين آسمان به ماست پرداخت، به اين ترتيب كه ميليونها ذره و گاز به شكل ابرهاى عظيم به دور هم گرد آمدند، توده‏هاى ابر ذرات را به سوى مركز جذب مى‏كرد، و بالاخره توده انبوه ابر جمع مى‏شد و ذرات آن به يكديگر نزديك مى‏گشت، اين ذرات به يكديگر اصطكاك پيدا مى‏كرد، و گرما توليد مى‏شد، و گاهى در مركز ابر گرما چنان شدت مى‏يافت كه توده را به تابش مى‏انداخت و فضاى تاريك را روشنى مى‏داد، سرانجام ميليونها توده ابر به صورت ستاره‏ها درآمدند و از آن پس در جهان تاريك نور پيدا شد، و آسمان دنيا به ستارگان زينت گرفت. در بيابان پهناور فضا ابرى بى‏شكل در همه جا به طور يك نواخت پخش شده بود، ذرات ماده به هم مى‏خوردند، و با يكديگر تركيب مى‏شدند، ابر به درياى متلاطم و خروشانى از گاز تبديل مى‏شد و شروع به چرخيدن مى‏كرد، اين درياى دود و گاز هم چنان مى‏چرخيد و مى‏غريد و مى‏خروشيد، و تلاطم نامرئى خيز آبها و شكستن امواج نامرئى كه هر يك به بزرگى اقليمى بود در دل اين دريا طغيان برمى‏انگيخت، موج‏ها به هم مى‏خوردند و بر هم مى‏لغزيدند و در دل هم فرو مى‏رفتند و به هم مى‏آميختند.

R A H A
04-24-2012, 04:55 PM
در ميان اين درياى جوشان طرحى مارپيچى از اثر چرخش ماده دوارى پيدا شد.اين صفحه مدور و پهن با ميانى برآمده و بازوانى كه آهسته آهسته شكل مى‏گرفت در سپيده دم گيتى به پيدايش گرائيد، اين شكل مارپيچ كه آن را كهكشان، يا راه شيرى مى‏نامند منظومه شمسى در يكى از بازوان آن قرار دارد.

پيدايش خورشيد و منظومه آن در سايه رحمت‏حق و به قدرت او به اين صورت بود كه: در يكى از بازوان كهكشان طوفانى پرآشوب پديد آمد، و جريان تند گازها آنها را به گردش واداشت، و هم چنان كه مى‏گرديد به شكل فرفره‏اى پهن و عظيم درآمد و پاره‏هاى نورانى بر گرد آن روان شدند.اين فرفره عظيم در اين كهكشان حيرت آور هم چنان مى‏چرخيد تا اين كه كم كم گازها به مركز آن كشيده شدند و در آن‏جا به صورت گوى عظيم و فروزانى تراكم يافت و سرانجام به صورت خورشيد تجلى كرد:

«وجعل القمر فيهن نورا وجعل الشمس سراجا». 4
در جهان، روشنى پديد آورد، و خورشيد را چراغ فروزان قرار داد
سپس پاره‏هاى گاز و غبارى كه گرداگرد خورشيد را هاله وار فرا گرفته بود از هم پاشيد و هر پاره‏اى از آن به صورت گردابى درآمد، هر گرداب مسيرى جداگانه داشت و در آن مسير به دور خورشيد مى‏گرديد، برخى نزديك به خورشيد و بعضى از خورشيد دور بودند.

در گردابهاى نزديك خورشيد گرما، و در گرداب‏هاى دور دست سرما حاكم بود.در هر گرداب ذرات گاز و غبار پيوسته در گردش بود، از برخى ذرات گاز بخار آب پديد مى‏آمد و مانند شبنم به روى ذرات غبار مى‏نشست، و چون ذرات غبار به هم مى‏رسيدند، رطوبت شبنم آنها را به يكديگر مى‏چسباند و گاهى نيز به شكل پاره‏هاى يخ زده آب و گل در مى‏آمدند.

R A H A
04-24-2012, 04:55 PM
در هر گرداب ميليونها از اين پاره‏ها در گردش بودند، نيروى جاذبه آنها را به سوى يكديگر مى‏كشيد، اين پاره‏ها به هم مى‏پيوستند و توده‏هاى بزرگتر مى‏ساختند و گوى عظيم و چرخانى پديد مى‏آوردند، اين گوى عظيم با نيروى جاذبه‏اى كه داشت پاره‏هاى پيرامون خود را به سوى خويش مى‏كشيد و روز به روز بزرگتر مى‏شد و سرانجام اين گوى به صورت زمين «به قدرت و رحمت‏خدا» پديدار شد.

بعد ساير سيارات نيز از گرداب‏ها رخ نمودند، هر سياره در مسير خود گرد خورشيد مى‏گرديد عطارد از همه به خورشيد نزديك‏تر بود، و پس از آن زهره، زمين، و مريخ بودند. در آن سوى مريخ سياره‏هاى عظيم مشترى، زحل، اورانوس، و نپتون به دور خورشيد گردش داشتند، و بسى دورتر از نپتون سياره پلوتو بود. 5
جهان همان اندازه بزرگ است كه اتم كوچك است، بشر هرگز نخواهد توانست‏حد آن را ببيند، نور با سرعت‏باور نكردنى در هر ثانيه سيصد هزار كيلومتر حركت مى‏كند، با وجود اين سرعت، نزديك‏ترين ستاره نورش چهار سال در راه است تا به ما برسد!!تلسكوپ كوه پالومار كاليفرنيا كه قطر آينه آن پنج متر است مى‏تواند ستارگانى را در فضا ببيند كه نورشان پس از هزار ميليون سال به ما مى‏رسد!

تعداد ستارگانى كه اينك با تلسكوپ‏هاى نوين مى‏توانيم ببينيم به قدرى زياد است كه اگر صد سال تمام شب و روز به شمارش آنها بپردازيم و در هر ثانيه يك ستاره بشماريم پس از پايان اين مدت هنوز همه آنها را نشمرده‏ايم. 6
كهكشان قرص عظيمى است كه قسمت مركزى آن ضخيم‏تر است، و لا اقل شامل هزار ميليون ستاره است، طول آن صد هزار سال نورى، و ضخامت آن در مركز بيست هزار سال نورى است!تا جايى كه ما مى‏توانيم با بزرگترين دوربين‏هاى نجومى امروزى ببينيم در جهان احتمالا صد وپنجاه ميليون كهكشان وجود دارد و فاصله متوسط بين دو كهكشان همسايه دو ميليون سال نورى است. 7

R A H A
04-24-2012, 04:56 PM
اين مجموعه عظيم كه گوشه‏اى از جهان ناشناخته است، و فقط به وسيله تلسكوپ‏هاى محدود رصد شده، و قسمت اعظم آن از دسترس ديد تلسكوپ‏ها بيرون است، و هرگز طول و عرض و حجم و حدود آن به دست دانش نمى‏افتد و جز خالق آن از چگونگى و هويتش آگاه نيست بنا به گفته بصير بى‏نظير، آيت كبير، صالح خبير، حضرت امير عليه السلام در احاطه رحمت حق است رحمتى كه مايه ايجاد و رشد و نمو و رساندن خير و دفع شر و زمينه شكل‏گيرى و نظام آن شد.

«اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى‏ء»

انسان شريف‏ترين ميهمان جهان
به دنبال آراسته شدن خانه هستى، و نظام گرفتن جهان، و آماده شدن مواد لازم، و پهن شدن سفره كامل نعمت‏ها اراده حضرت محبوب بر اين تعلق گرفت كه از باب رحمت و مهربانيش، ميهمانى شريف، و موجودى محترم، و مخلوقى مركب از جسم و جان، و مغز و قلب، و فطرت و كرامت‏به عنوان خليفه معنوى خود براى مدتى اندك در مهمانخانه جهان بر تخت تكليف قرار دهد، تا با استفاده از همه نعمت‏ها كه بر اثر فعاليت‏هاى مستمر عناصر هستى به وجود مى‏آيد قدرت و انرژى كسب كند، و آن را هماهنگ با كتاب‏هاى آسمانى و هدايت انبيا و امامان در راه بندگى و عبادت خالق، و خدمت به مخلوق و هم نوع خود بكار گيرد، سپس از دالان مرگ وارد جهان ديگر شود و در آنجا براى ابد به مزد كوشش‏ها و تلاش‏هاى مثبتش از نعمت‏هاى بى‏پايان مادى و معنوى حق در بهشت عنبر سرشت‏بهره‏مند شده، جاودانه در سايه رحمت حق به سلامت و خوشى و سرور و شادمانى بماند.

R A H A
04-24-2012, 05:01 PM
اكنون به تماشاى آثار رحمت واسعه حق كه از هر طرف، و از هر جهت، و از هر سو، ظاهر و باطن انسان را فراگرفته مى‏نشينيم.

قرآن مجيد حيات جنينى انسان را به اطوار و مراحل مختلفى تقسيم كرده مى‏فرمايد:

«وقد خلقكم اطوارا؛8
خدا شما را در مراحل مختلفى آفريد.»
1- «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طين؛9
ما انسان را از عصاره و فرآورده‏هاى خاك آفريديم».
نطفه انسان مولود غذاهاى گوناگونى است كه از نباتات و گوشت و لبنيات سرچشمه مى‏گيرد، حيوانات هم از نباتات تغذيه مى‏كنند، و نباتات هم از خاك مايه مى‏گيرند.

بنابراين نطفه انسان كه بعدا به صورت انسانى درمى‏آيد مولود خاك است، اكتشافات جديد هم نشان مى‏دهد عناصرى كه زمين در بر دارد از قبيل: آهن، مس، كلسيم، يد و... عصاره آنها در انسان وجود دارد و انسان دائم به وسيله نباتات و حيوانات از عصاره‏هاى مواد خاكى تغذيه مى‏كند و به توليد مثل برمى‏خيزد.

2- «هو الذي خلق من الماء بشرا؛10
اوست كه بشر را از آب آفريد».
از نظر زيست‏شناسان انسان به اسفنجى مى‏ماند كه او را آب فراگرفته، يك فرد 70 كيلويى پنجاه ليتر آب دارد، و اين نسبت ثابت است. اگر شخصى بيست درصد آب بدنش را از دست بدهد، ديگر سلامتى خود را باز نخواهد يافت.

آب ياخته‏هاى بدن انسان داراى مقدار زيادى پتاسيم مى‏باشد، و عملا فاقد نمك است، ولى آب خارج از ياخته‏ها عملا پتاسيم ندارد، بلكه داراى مقدار زيادى نمك است و اين تركيب آب خارج از ياخته‏ها جزء به جزء به آب دريايى شباهت دارد كه ميليون‏ها سال قبل اولين اشكال حيات در آن شكل مى‏گرفت، و بعدا زمانى كه موجودات آبى به خشكى روى آوردند، درياى درون را نيز با خود آوردند، چون بدون آن زندگى براى آنها در خشكى ممكن نبود، آرى اين است معجزه شگفت‏انگيز قرآن، كه در صحرايى خشك و سوزان و بدون ابزار علمى، و در جامعه‏اى بى‏سواد، اعلام كرد: اوست كه بشر را از آب آفريد

R A H A
04-24-2012, 05:02 PM
«خلق الانسان من علق؛11
پروردگار انسان را از علق (كرمكى شبيه زالو) آفريد».
علق در لغت كرمكى است كه به ديواره رحم زن مى‏چسبد، و به معناى زالو و حيوان شناور خون خور نيز آمده است، امروزه وقتى اسپرماتوزئيد را زير ميكروسكوپ مى‏گذارند، انبوه كثيرى كرمك‏هاى زنده شناور را مشاهده مى‏كنند، كه اين كرمك‏ها وقتى وارد رحم مى‏شوند مانند زالو به ديواره رحم مى‏چسبند.

اسپرماتوزئيد در حدود چهار سانت مكعب است، كه در هر سانتى صد تا دويست ميليون حيوان زنده شناور يافت مى‏شود، اين حيوانات حيرت‏انگيز دسته جمعى به قصد رسيدن به اوول (سلول ماده) حركت مى‏كنند.

تخمدان يك زن جوان تقريبا شامل 300000 هزار تخمك نارس است، ولى از همه اينها در حدود 400 عددشان رسيده و بالغ مى‏شوند.هنگام قاعدگى، تخمك، پس از ترك خوردن كيسه‏اى كه محتوى آن است به روى دنباله‏هاى لوله كوتاهى كه از تخمدان تا زهدان كشيده شده مى‏افتد، و با حركت مژه‏هاى لرزان اين لوله خود را به زهدان مى‏رساند، و به اين ترتيب تخمدان خود را براى پذيرش اسپر نر آماده مى‏كند.

R A H A
04-24-2012, 05:02 PM
4- «ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين؛12
آن گاه خدا نسل بشر را از چكيده و خلاصه آب بى‏مقدار پديد آورد».
اسپرها يعنى همان كرمك‏ها و به تعبير قرآن مجيد علق‏ها و ياخته‏هاى جنسى نر با ماده لزجى همراه نطفه مرد خود را به دهانه رحم مى‏رسانند و پس از رسيدن به داخل رحم ناگهان نبرد شگفتى ميان آنان به وقوع مى‏پيوندد.در اين نبرد عجيب دويست ميليون اسپرم شركت دارند كه با سرعت 15 كيلومتر در ساعت براى تصرف تخمك زن به سوى آن حركت مى‏كنند و طولى نمى‏كشد كه اولين صفوف اسپرها به جدار تخمك مى‏رسند.

ناگهان هزاران كرمك معشوق خود تخمك را در آغوش گرفته و سر خود را به سينه وى مى‏گذارند، اين عاشقان‏زار كه دم‏هايشان به سرعت مى‏جنبد در زير ذره بين به چمن‏زارى مى‏مانند كه با وزش نسيم، موج مى‏زند و تا زمانى كه يكى از كرمك‏ها نتواند خود را در آغوش تخمك فرو برد اين عمل ادامه دارد.

هر اسپرى كوشش مى‏كند اولين نفرى باشد كه به درون تخمك وارد مى‏گردد، تا اين كه اولين اسپرم پوسته را مى‏شكافد و وارد تخمك مى‏شود و به محض ورود دم كرمك قطع شده محل ورود متورم مى‏شود، در اين هنگام پرتوپلاسماى تخمك نيز منقبض گشته، مايعى از خود خارج مى‏كند تا كرمك‏هاى ديگر نتوانند وارد آن شوند.بنابراين از دويست ميليون اسپر تنها يك اسپر با تخمك مى‏آميزد و انسان توليد مى‏شود، و چنانچه اراده حق و رحمت واسعه‏اش تعلق بگيرد دو يا سه اسپر وارد مى‏شود در اين صورت در رحم زن دوقلو يا سه قلو پرورش مى‏يابد.

R A H A
04-24-2012, 05:03 PM
- «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج؛13
ما انسان را از نطفه مخلوط پديد آورديم».
براى اين كه انسانى به وجود آيد، ابتدا بايد تخمك يعنى ياخته جنس ماده كه يكى از كرمك‏ها را در بر گرفته وارد رحم شود، تخمك دانه سپيدى است كه 250 هزار بار از ياخته جنسى نر يعنى اسپر بزرگتر است، به اين خاطر وقتى تخمك با سيل اسپر برخورد مى‏كند، يكى از آنها را در خود فرو مى‏برد و كرموزوم‏هاى سلول نر كه تعدادشان به نصف تقليل يافته با كرموزوم‏هاى سلول تخمك مى‏آميزد و در نتيجه موجود تازه‏اى به نام سلول تخم پديد مى‏آيد كه در اصطلاح قرآن امشاج ناميده شده.

اگر بهترين وضع زندگى براى سلول نر و سلول ماده فراهم باشد، قادر به ادامه زندگى نيستند و به زودى مى‏ميرند، مگر آن كه با يكديگر تركيب شوند و سلول تخم يا به تعبير قرآن امشاج را به وجود آورند.پس از عمل لقاح سلول تخم شروع به تقسيم مى‏نمايد، ابتدا به دو سپس به چهار، و هشت و... تقسيم مى‏شود، و به همين صورت بر اثر تقسيمات متوالى توده‏اى سلولى به وجود مى‏آيد.

صورت بندى جنين
پس از تكميل شدن سلول‏ها يعنى مصالح ساختمان جنين، انبوه كثير سلول براى بناى پيكره انسان تحويل رحم داده مى‏شود، و در رحم ساختمان جنين آغاز مى‏گردد.ابتدا اين سلول‏هاى بى‏شمار به قدرت پروردگار و در سايه رحمت واسعه و مهربانيش از يكديگر مجزا شده هر كدام به جايگاه مخصوص خود روانه مى‏شوند، سلول‏هاى مغز، سلول‏هاى چشم، سلول‏هاى گوش، و...همين طور هر يك ذرات هم عضو خود را پيدا كرده تشكيل عضوى مى‏دهند، و به اين ترتيب پيكر جنين به وسيله سلول‏ها ساخته و پرداخته و صورت بندى مى‏شود.و به فرموده قرآن مجيد:

«هو الله الخالق البارى المصور له الاسماء الحسنى» 14
او خداى به وجود آورنده انبوه سلول‏ها، و به اندازه قرار دهنده و جدا كننده سلول‏ها و پيكر ساز و شكل دهنده است.

گلوله كوچكى در طرف چپ جنين قرار دارد، منبع تغذيه جنين است، اين گلوله كه در خون شناور است عصاره غذا و آب و تنفس را كه توسط دستگاه‏هاى گوارش و اكسيژن تهيه و وارد خون شده است گرفته و از راه ناف به بدن طفل منتقل مى‏كند.اين است رحمت واسعه الهيه كه همه چيز را فرا گرفته، و آثارش در ذره ذره بناى خلقت از خورشيد روشن‏تر است.

اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى‏ء.

R A H A
04-24-2012, 05:03 PM
پى نوشت

1.انيس الليل ص 41.
2.افق دانش ص 11.
3.كهف آيه 51.
4.نوح، 16.
5.گذشته و آينده جهان، 27 - 20.
6.افق دانش، 94 - 89.
7.افق دانش 118.
8.نوح، 14.
9.مؤمنون، 57.
10.فرقان، 57.
11.علق، 2.
12.سجده، 8.
13.دهر، 3.
14.حشر، 24.

R A H A
04-24-2012, 05:08 PM
يخلقكم فى بطون امهاتكم خلقا من بعد خلق فى ظلمات ثلاث» 1
خدا شما را در شكم‏هاى مادرانتان مى‏آفريند، آفرينشى بعد از آفرينش ديگر در سه تاريكى.
به تدريج سه پرده جنين را در بر مى‏گيرد، اين پرده‏ها عبارتند از:
1. پرده آم نيوس.
2. پرده كوريون.
3. پرده آل لان توئيد.
آم نيوس پرده‏اى است كه از نمو سطح خارجى جنين حاصل مى‏شود و از اطراف توسعه پيدا مى‏كند تا فضائى به نام حفره آم نيوس در پشت جنين به وجود مى‏آورد و آنگاه در حفره آم نيوس مايع زلالى پديد مى‏آيد.
پرده كوريون خارج از پرده آم نيوس قرار دارد، و به كمك آن، جنين محفوظ مى‏ماند.
پرده آل لان توئيد در ناحيه شكمى جنين است و مربوط به لوله هاضمه آن بوده به جذب غذا كمك مى‏كند، اين پرده‏ها نمى‏گذارند از ناحيه هوا، نور، آب، باد، و ضربات وارده زيانى به جنين وارد آيد و در فاصله ميان پرده آم نيوس و جنين مايعى وجود دارد كه هرگاه ضربه‏اى به شكم وارد شود، اين ضربه به مايع منتقل مى‏گردد و در آن خنثى و مستهلك مى‏شود.
اين است رحمت واسعه حق كه همه چيز را فراگرفته، و گوشه‏اى از آثارش در اوضاع و احوال جنين لمس مى‏شود.
«ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقين» 2
پس از پايان صورت‏بندى جنين كه خود دنياى شگفت انگيزى از قدرت خداست، و هنوز بسيارى از حقايق آن به صورت اسرارآميز مانده، و تاكنون ابزارهاى علمى، و افكار قويم به كشف آن دسترسى پيدا نكرده‏اند، مرحله دميدن روح مى‏رسد كه خود از عجايب بسيار پيچيده است.
حضرت حق به رحمت و اراده‏اش تحول شگفت انگيزترى در جنين پديد مى‏آورد، يعنى جان در او مى‏دمد و جنين مرده را زنده مى‏كند!!از اين پس جنين تعليم مى‏گيرد كه انگشت خود را در دهان بگذارد، و به همين خاطر است كه نوزاد بلافاصله پس از تولد مى‏تواند پستان مادر را بمكد!

«والله اخرجكم من بطون امهاتكم» 3
خدا شما را از شكم‏هاى مادرانتان بيرون آورد.

R A H A
04-24-2012, 05:09 PM
داستان تولد نوزاد يكى از شگفت انگيزترين حوادثى است كه در دستگاه آفرينش اتفاق مى‏افتد، جنين كه 9 ماه تمام در سكوت و تاريكى، و گرماى مطبوع رحم زندگى كرده، اينك به اراده خدا، و در سايه رحمت حق وارد محيطى جديد كه قابل مقايسه با محيط قبل نيست مى‏شود و براى اينكه بتواند خود را با محيط جديد وفق دهد و هماهنگ كند رحمت الهيه همه نوع استعداد و نيروى لازم را به او بخشيده. او از رحم مادر كه داراى حرارتى به ميزان 37 درجه است وارد محيطى كه حرارتش كمتر يا بيشتر است مى‏شود ولى خود را با محيط جديد هماهنگ مى‏كند، چگونگى اين هماهنگى از معماهاى علم طب است، از تاريكى قدم به روشنايى مى‏گذارد، و نور خيره كننده دنياى جديد را با چشمان كوچك و لطيفش تحمل مى‏كند، از محيطى مرطوب و لزج به محيطى خشك مى‏آيد و خود را با خشكى محيط بلافاصله وفق مى‏دهد، تا پيش از ولادت از راه ناف تغذيه مى‏كرد. اينك با دهان غذا مى‏خورد و بدون واسطه از هوا تنفس مى‏كند }4
اينهاست جلوه‏هاى رحمت واسعه حق كه همه چيز را فرا گرفته، و در اين مقام است كه انسان بايد با تمام وجود به شكر نعمت‏هاى بى‏شمار حضرت دوست برخيزد، و با تضرع و زارى و ذلت و مسكنت و زبان حال و قال براى تكميل سفره مادى و معنويش بگويد:
اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى‏ء
لازم است به گوشه‏اى ديگر، و پرده‏اى عجيب‏تر از رحمت واسعه الهيه نسبت به انسان نظر اندازيم، شايد حجاب غفلت را از آئينه دل ما بردارد، و جان ما را به نورانيتش نورانى كند، و سبب شوق بيشتر در باطن ما به سوى عبادتى خالص گردد، و نفرت ما را از گناه و معصيت تا جائى كه به ما مصونيت بخشد افزون كند.
ماشين مغز انسان از نظر علم حيرت انگيزترين ماشين‏هاست، و وظائفى را انجام مى‏دهد كه پرقدرت‏ترين ماشين‏هاى ساخته بشرى از انجام آن ناتوان است.يكى از وظائف مغز، ثبت و ضبط وقايع گوناگون است كه نيروى حافظه را تشكيل مى‏دهد، حافظه انسانى فقط به قسمت كوچكى از مغز ارتباط دارد، براى نشان دادن قدرت حافظه مثالى آورده‏اند: فرض كنيم مردى پنجاه سال از عمرش گذشته باشد، بخواهد خاطرات خود را بدون كم و زياد بنويسد، براى درج اين خاطرات معادل 160 ميليون نسخه روزنامه به قطع بزرگ كه در بيست صفحه، و سراسر با حروف ريز چاپ شده باشد نياز خواهد بود، مكانيسم به يادآوردن خاطرات گذشته از بسيارى از جهات مانند نوارهاى ضبط صوت است فرقى كه دارد اين است كه نيروى برق نوارهاى مغز از اعصاب بدن تإمين مى‏شود و هيچ گونه احتياجى به چرخيدن ندارد.

R A H A
04-24-2012, 05:10 PM
مطابق حساب دقيق، اگر بخواهند ماشينى بسازند كه كم و بيش كار يك مغز انسانى را انجام دهد، بايستى دستگاهى دوبرابر بزرگترين ساختمان‏هاى جهان تهيه كنند، و براى تهيه نيروى برق آن تمام برق حاصله از بزرگترين آبشار جهانى را به آن اختصاص دهند، و چون ناگزير لامپ‏هاى الكترونى و سيم‏هاى اين ماشين گرم مى‏شود،بايد تمام آب آن آبشار براى خنك كردن آن گراگرد ماشين بگردد! و با اين همه كار ماشين اختراعى نخواهد توانست تمام وظائف مغز يك انسان معمولى را از نظر تفكر و انديشه انجام دهد.
فرمان مكيدن شير از پستان مادر، از مغز كودك به دو لب صادر مى‏شود، و كودك با خاطرى آرام و بدون اشتباه از شير مادر تغذيه مى‏كند.در پيكر مادر يك كارخانه شيميائى اتوماتيك وجود دارد، كه خون را به صورت يك غذاى بسيار لطيف و سودمند و گوارا تبديل مى‏كند، كه براى تغذيه نوزاد و دستگاه گوارش وى مناسب است.فرآورده پرارزش اين كارخانه در مخزنى به نام پستان جمع مى‏شود، و از نوك پستان به وسيله مكيدن نوزاد بيرون مى‏آيد و جزء بدن وى در مى‏آيد.اندازه حجم نوك پستان با اندازه دهان بچه تناسب دارد، نوك پستان داراى سوراخ‏هاى بسيار ريزى است كه به وسيله مكيدن كودك باز شده و به طور معمول خودبخود بسته مى‏شود، تا شير به هدر نرود.
پس از آن كه جنين در رحم مادر قدم مى‏گذارد كارخانه شيرسازى سر از خواب برمى‏دارد و كم كم شروع به كار مى‏كند، هر چه جنين رشد كند فعاليت اين كارخانه رو به افزايش مى‏رود، تا در وقت ولادت شيرى كه با مزاج نوزاد سازگار باشد آماده شود.
پس از ولادت، هر چه كودك بزرگتر شود و دستگاه گوارش وى نيرومندتر گردد اين كارخانه در محصول خود تغييراتى مى‏دهد!
اين حقايق شگفت انگيز و واقعيات حيرت آور، و فعل و انفعالات و تغيير و تحولات كه همه و همه در راه بهره ورى انسان انجام مى‏گيرد، جز جلوه رحمت خدا، و مهر بى‏پايان او، و رإفت و لطف فراگيرش چيز ديگرى است؟!!اين انسان است كه با دقت و تإمل، و تفكر و انديشه در اين امور بهت‏آور، بايد در راه سپاسگزارى از حضرت محبوب قدم بگذارد و هر لحظه براى جلب فيوضات بيشتر و بخصوص فيوضات معنوى دست گدائى به پيشگاه او بردارد و با همه وجود بگويد:

R A H A
04-24-2012, 05:12 PM
اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى‏ء.
ريه‏ها كه دستگاه تنفسى انسان است در يك دوره زندگى معتدل در حدود 500 ميليون بار عمليات قبض و بسط را انجام مى‏دهند.در جهاز تنفس صدها هزار غده وجود دارد كه از آن مايعى چسبنده ترشح مى‏شود، كه ذرات زيان دارى كه در گرد و خاك وجود دارد، و همراه نفس داخل بدن مى‏شوند جذب مى‏كند.اگر اين مايع نبود، ذرات مزبور در ظرف چند لحظه لوله‏هاى تنفس را مى‏بستند و منجر به مرگ مى‏شد.
در لوله‏هاى تنفس موهاى بسيار باريكى وجود دارد كه آنجا را پيوسته تميز و پاكيزه مى‏كنند.اين موها در ظرف يك ثانيه 12 بار تمام لوله‏ها را جاروب مى‏كنند و ذرات زيان بخش را به جهاز هاضمه مى‏رسانند، در آنجا تإثير خود را از دست مى‏دهند.لوله‏هاى تنفس 750 ميليون كيسه‏هاى ريوى را به هواى تصفيه شده مى‏رسانند كه در كربن و اكسيد خون به اكسيژن حيات بخش تبديل مى‏شود.دستگاه تنفس با اين حجم كوچك و كار عظيم، و فعل و انفعال حيرت‏آور يكى از اجزإ كل شى‏ء است كه رحمت الهيه آن را فراگرفته و به آن احاطه كامل دارد.
پوست بدن داراى سوراخ‏هاى بسيار ريز و ذره بينى است كه مقدارى از تنفس انسان به وسيله آن‏ها انجام مى‏شود.اگر اين سوراخها بسته شود انسان زنده نمى‏ماند، پوست داراى غده‏هائى است كه ايجاد عرق مى‏كنند، و آن را از بدن بيرون مى‏دهند تا حرارت بدن هميشه منظم باشد و بالا نرود.پوست داراى غده‏هاى روغنى است، تا پيوسته موها را و خود پوست را تازه و نرم نگاهدارند. پوست در برابر حمله ميكروب‏هاى خارجى خط دفاعى كشور بدن است.
پوست سم‏هايى كه در بدن پيدا مى‏شود به وسيله عرق دفع مى‏كند، و در اين كار به كليه‏ها كمك مى‏دهد.پوست از بيرون آمدن مايع‏هاى سودمند بدن جلوگيرى مى‏كند، پوست مركز حس لامسه است همان حسى كه سردى، گرمى، زبرى، صافى، شلى، سفتى، كلفتى و نازكى اجسام را به ما گزارش مى‏دهد.پوست جسمى است كه رحمت خدا او را فراگرفته، و اگر اتصال به رحمت خدا نداشت اين همه فعل و انفعال سودمند در جهت حيات انسان در آن انجام نمى‏گرفت.

R A H A
04-24-2012, 05:12 PM
اى كه درد مرا تويى درمان
اى كه راه مرا تويى پايان
كمر خدمتت به دل بستم
هر چه گويى به جان برم فرمان
داده ام تن به خدمت تو به دل
داده ام دل به طاعت تو به جان
هر چه خواهى بيار بر سر من
يك دمم از درت وليك مران
به خيال تو زنده است اين سر
به هواى تو زنده است اين جان
گرنه در سر خيال تست مقيم
ورنه در جان هواى تست روان
نيستم من به جز تن بى سر
نيستم غير قالب بى جان
نه جهان خواهم و نه جان جانا
هم جهان فيض را تويى هم جان
خداى تعالى هنگامى كه پيكر انسان را آفريد، از باب محبت و لطف و رإفت و رحمتش، در برابر دشمنان مهاجم يعنى ميكروبها و بيماريها پنج خط دفاعى براى وى قرار داد.

R A H A
04-24-2012, 05:22 PM
1. پوست: كه سرتاسر بدن را مانند قلعه‏اى فراگرفته.
2. بافت‏هاى لنفاوى: و آنها عبارتند از بافت‏هاى پنبه مانندى كه زير پوست بدن قرار دارند و كرم رنگ مى‏باشند و گاهى تغيير رنگ مى‏دهند.
اين بافت‏ها در بعضى نقاط بدن ضخيم و در بعضى نقاط ديگر نازك مى‏باشند، اگر دشمن از پوست گذشت با مقاومت نسج‏هاى لنفاوى روبرو مى‏شود.
3. پرده‏هاى مخاط: پرده مخاط عبارت از پرده‏اى است كه پاره‏اى از اعضإ را احاطه كرده است، و رنگ آن متناسب با خود عضو مى‏باشد.
بعضى از اعضا مانند قلب داراى دو پرده مخاط مى‏باشند: يكى پرده‏اى كه بيرون قلب را احاطه كرده است، و آن را مخاط خارجى نامند، ديگر آن كه در درون قلب است و آن را مخاط داخلى گويند، پرده مخاط وظيفه‏اش دفاع از عضو است.
4. ترشى معده: اگر دشمن از خطوط مقدم دفاعى بدن گذشت و به درون معده راه يافت، ترشى معده او را نابود مى‏كند.
5. گويچه‏هاى سپيد: آنها موجودات كروى شكلى هستند كه با ميكروب‏هاى خبيثى كه از خطوط دفاعى بدن گذشته‏اند و داخل خون شده‏اند به جنگ برمى خيزند تا همگى را به ديار نيستى رهسپار كنند، نكته قابل توجه اينكه اين گويچه‏هاى سپيد با ميكروبهاى پاك و طيبى كه وارد كشور بدن مى‏شوند همه گونه مساعدت مى‏كنند. 5
مگر نه اين است كه رحمت الهيه و رإفت رحمانيه همه اينها را فراگرفته، كه اينگونه بشر را از حوادث و آفات دهر حفظ مى‏كنند، و او را در مسير حيات با فعل و انفعالات خود يارى مى‏دهند، به راستى انسان چه اندازه مورد رحمت خداست، رحمتى كه ظاهر و باطن و ذره ذره وجود او را فراگرفته و يك لحظه او را تنها نمى‏گذارد؟!
اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى‏ء.

R A H A
04-24-2012, 05:23 PM
گياهان و منافع شگفت انگيز آنها
شماره گياهان، و عدد نباتات، و فعل و انفعالات آنها، و ويتامين‏هايى كه در خود دارند، و نقشى كه در بقإ حيات و در زندگى انسانها به عهده دارند، كسى جز خدا كه به وجود آورنده آنهاست نمى داند، از آنجا كه نباتات و گياهان جزيى از كل شى‏ء است و رحمت الهيه ظاهر و باطن همه آنها را فراگرفته به گوشه‏اى از وجود آنها و نقشى كه در خيمه حيات براى بقإ حيات به عهده دارند اشاره مى‏شود.
در هوا مقدارى محدود گاز اكسيژن موجود است، اكسيژن ماده‏اى است حياتى كه حرارت غريزى بدن انسانها و حيوانات و همه جانداران به آن بستگى دارد، و زندگى انسان و حيوان بدون آن ممكن نخواهد بود.هنگام نفس كشيدن مقدارى اكسيژن وارد ريه‏ها مى‏شود، و با خون تركيب مى‏گردد، دستگاه پخش خون آن را به تمام قسمت‏هاى بدن مى‏رساند.اكسيژن، غذا را در سلول‏هاى گوناگون بدن با حرارتى ضعيف آهسته و آرام مى‏سوزاند و حرارت غريزى را به وجود مى‏آورد، در اثر احتراق غذا گازهاى زهرآگين به نام كربونيك ايجاد مى شود، اين گاز در بازگشت مجدد خون به ريه‏ها با خون داخل آنها شده و از راه تنفس بيرون رفته جزء هوا مى‏شود.كار همه جانداران همين است كه اكسيژن هوا را مى‏گيرند و گاز كربونيك تحويل مى‏دهند.
در اينجا پرسشى پيش مى‏آيد كه چرا اكسيژن هوا تمام نمى‏شود، چون اندازه‏اش محدود و مقدارش معين بوده، و آن مقدار در اثر تنفس ميلياردها انسان و ميلياردها جاندار ديگر در هزاران سال بايد تمام شده باشد.هر فردى از انسان در 24 ساعت در ضمن تنفس به طور معمول 250 گرم كربن خالص از ريه بيرون مى‏دهد، اگر مجموع افراد بشر را فرضا سه ميليارد بدانيم در ظرف يك سال، دويست و هفتاد وسه ميليون و هفتصد و پنجاه هزار تن كربونيك كه گازى سمى است توليد مى‏كنند، تقريبا برابر همين مقدار را جانوران در ضمن تنفس ايجاد مى‏كنند.آيا اين گاز سمى كه دم بدم به طور تصاعد افزوده مى‏شود به كجا مى‏رود؟اگر در هوا موجود است بايستى تعادلش با اكسيژن به هم بخورد زيرا اكسيژن پيوسته در حال كم شدن و كربن در حال افزايش است.پس چرا انسان‏ها و جانداران همگى زنده مانده‏اند، و به كام مرگ نيفتاده‏اند؟!

R A H A
04-24-2012, 05:24 PM
پاسخ اين است كه رحمت الهيه اين مشكل را به آسانى حل كرده، و با آسانترين راه انسانها و جانداران را از خطر مرگبار اين گاز نجات داده.او سلسله‏اى بر موجودات زنده اين جهان افزوده كه شماره اش براى كسى معلوم نيست.او تنفس كننده‏هاى زنده ديگرى را ايجاد كرده كه تنفس آنها درست بر خلاف نفس كشيدن جانداران است.آنها وقتى نفس مى‏كشند كربن را از هوا مى‏گيرند و اكسيژن تحويل مى‏دهند، در نتيجه تعادل را ميان اين دو گاز هوا برقرار مى‏كنند.اين موجودات زنده خدمتگزار، سلسله گياهان هستند، گياه كربن را در تنه خود نگاه مى‏دارد، و اكسيژن را در هوا ارسال مى كند، بخش مهم وجود گياهان از همين كربن است، گياه عمل كربن‏گيرى را از هوا به وسيله برگهاى خود انجام مى‏دهد!
براساس آيات قرآن، و كلام ملكوتى امام عاشقان اميرمومنان در دعاى كميل رحمت الهيه هر برگى را فراگرفته كه اين گونه بساط حيات را از خطر نابودى حفظ مى‏كند، و آثار رحمت فراگير حضرت حق در سبزينه، تنه، شاخ و برگ، و شكوفه‏ها و گل‏هاى گياهان با چشم سر قابل مشاهده است، آن كه نمى‏بيند بيمار است، و آن كه مشاهده نمى‏كند دچار سرطان جهل و غفلت است. انسان با عقل و شعور خدا داده از انواع سبزيجات و حبوبات و ميوه جات براى سلامت بدن، و رفع گرسنگى و لذت بردن، و ادامه حيات استفاده مى‏كند، و اين مجموعه در كارگاه عظيم بدن او به آنچه كه مورد نياز بدن است از قبيل: رنگ، استخوان، پوست، عصب، پى، رگ، خون، مو، ناخن، انرژى، حرارت و... به سبب رحمت الهى تبديل مى‏شود.

R A H A
04-24-2012, 05:25 PM
چشم دل باز كن كه جان بينى
آنچه ناديدنى است آن بينى
گر به اقليم عشق رو آرى
همه آفاق گلستان بينى
آنچه بينى دلت همان خواهد
آنچه خواهد دلت همان بينى
بى سر و پا گداى آنجا را
سر به ملك جهان گران بينى
هم در آن پا برهنه جمعى را
پاى بر فرق فرقدان بينى
هم در آن سر برهنه قومى را
بر سر از عرش سايبان بينى
دل هر ذره اى كه بشكافى
آفتابيش در ميان بينى
هرچه دارى اگر به عشق دهى
كافرم گر جوى زيان بينى
جان گدازى اگر به آتش عشق
عشق را كيمياى جان بينى
از مضيق جهات درگذرى
وسعت ملك لامكان بينى
آنچه نشنيده گوش آن شنوى
آنچه ناديده چشم آن بينى
تا بجايى رساندت كه يكى
از جهان و جهانيان بينى
با يكى عشق ورز از دل و جان
تا به عين اليقين عيان بينى
كه يكى هست و نيست هيچ جز او

R A H A
04-24-2012, 05:26 PM
وحده لا اله الا هو
حشرات و حيوانات و نقش آنها در حيات و هستىاز شماره حشرات، و حيوانات، و جانوران خشكى و دريا و پرندگان و خزندگان و منافع عظيم وجود آنها در عالم هستى كسى جز خالق آنها كه رحمتش ظاهر و باطن هر يك از آنها را فراگرفته آگاهى ندارد.
رحمت فراگير او نسبت به همه آنها سبب شده، كه آثار بسيار عظيمى از وجودشان آشكار شود، و در اين عرصه سودگيرى انسان از آنها جايگاه خاصى دارد.
درخت ميوه هم نر است و هم ماده، هم گرده دارد كه مانند نطفه مرد است و هم تخمك كه نشانه مادگى اوست. اگر گرده اين درخت ميوه، به تخمك آن درخت هم جنس خود نرسد، و اگر گرده آن به تخمك اين نرسد هيچ كدام بار نمى‏دهند.
درختان كه راه نمى‏روند تا با يكديگر هم آغوش شوند، باد هم در همه جا نيست، حضرت رحمن پرندگانى بسيار ريز به وجود آورده كه موسوم به حشراتند. آنان اين وظيفه را با بهترين طرز انجام مى‏دهند.
گرده اين را به تخمك آن و گرده آن را به تخمك اين مى‏رسانند.
شگفتى اينجاست كه اين مإمورين زبردست اشتباه نمى‏كنند، گرده سيب را به تخمك هلو، و گرده زردآلو را به تخمك خربزه نمى‏رسانند، بلكه سيب را به سيب، و هلو را به هلو تلقيح مى‏كنند، عجيب‏تر اين كه درختان هم به اين حشرات پاداش مى‏دهند. و آن قندى است كه در نهاد اين درختان براى آن مإموران قرار داده شده، آنها قند شيرين را مى خورند و داماد را به عروس مى‏رسانند تا فرزندانشان را به بشر، آرى به بشر تحويل دهند، ولى بشر از اين همه مهر و از اين لطف و رحمت قدردانى نمى‏كند!
شير در پستان مادر، در گروه پستانداران براى غذاى نوزاد آماده شده.
دانشوران علوم طبيعى كه مى‏گويند: هر چيزى در طبيعت به اندازه احتياج موجود مى‏باشد سخنى است درست.
آرى در حيوانات پستاندار، شير در پستان مادران به اندازه نياز نوزادان نهاده شده، حتى شماره پستان‏هاى مادر با شماره نوزادهاى آنها تناسب مستقيم دارد.
«ولى رحمت فراگير الهى كه همه چيز را فراگرفته» از اين قانون كلى كه در همه پستانداران جارى است گاو و گوسفند را مستثنى كرده.
ماده گاوها بيشتر از مقدار نياز نوزادشان شير دارند، ميش‏ها و بزها نيز شيرشان بيشتر از نياز بره‏ها و بزغاله‏هاست چرا؟ چون شير گاو و گوسفند نه تنها غذاى نوزادان و شيرخواران آنهاست، بلكه غذاى بشر هم مى‏باشد.

R A H A
04-24-2012, 05:27 PM
شير گاو براى نوزادان بشر، غذاست، براى شيرخواران بشر، غذاست، براى كودكان بشر، غذاست، براى بشرهاى تكامل يافته، غذاست، براى بشرهاى در حال رشد، غذاست، براى بيماران بشر، غذاست.
فراورده هاى شيرى يكى از بزرگ ترين احتياجات غذايى بشر را تإمين مى‏كند، ماده گاوها يكى از كارخانجات سازنده محصولات غذايى براى بشر مى‏باشند. 6
گياه شناسان مى‏گويند: بيشتر گلها در سر تا سر روز شيره ندارند، بلكه در وقت معينى از روز شيره مى‏دهند، و زمان شيره دهى آنها از سه ساعت تجاوز نمى‏كند، گلها شيره خود را همگى در يك وقت عرضه نمى‏كنند، پاره‏اى در صبحگاه، برخى هنگام ظهر، و دسته‏اى بعد از ظهر شيره خود را در معرض قرار مى‏دهند.
زنبور عسل گياه شناس است و وقت شناس، گلها را مى‏شناسد و ساعت شيردهى هر گلى را مى‏داند، در همان وقت به سراغ آن گل مى‏رود تا شيره‏اش را بمكد نه زودتر از آن وقت به سراغ گل مى‏رود نه ديرتر. 7
سپس شيره گل را در كارگاه وجود خود تبديل به ماده‏اى شيرين، مصفى، خوشمزه، انرژى بخش و خوشرنگ مى‏كند كه در تمام مواد غذايى جهان بى‏نظير و از فاسد شدن مصون است، و علاوه بر همه اينها به فرموده قرآن براى انسانها جنبه درمان از بيماريها دارد «فيه شفإ للناس».
در رابطه با زنبور و زندگى اين موجود شگفت انگيز صدها كتاب نوشته شده، كه هر ورقش نشانگر رحمت فراگير حق نسبت به همه شئون اين موجود به ظاهر كوچك ولى بسيار بزرگ است. از آغاز پيدايش جهان تاكنون حيوانى را سراغ نداريد كه وجودش صد در صد به سود بشر، و هيچ گونه زيانى از ناحيه آن به بشر نرسيده باشد.
بشر از پشم، شاخ، پوست، گوشت، استخوان، خون، روده، كبد، شش، كليه و كود گوسفند بهره مى‏برد.
گوسفند بشر را نمى گزد، دندان نمى‏گيرد، پاره نمى‏كند، لگد نمى‏زند، سر تا پاى وجودش خدمتگزارى به انسان است و بس. گوسفندان سه گروهند:
1- پشمى 2- گوشتى 3- شيرى
سودمندترين ارمغان گوسفندهاى پشمى براى بشر پشم آنهاست.
ارزشمندترين هديه گوسفندهاى گوشتى براى بشر گوشت آنهاست كه شكم بشر را سير مى كند و از گزند گرسنگى محفوظش مى‏دارد.
ارجمندترين سوغات گوسفندهاى شيرى براى بشر شير آنهاست، شير گوسفند براى بشر غذاست، دواست، آب است، شير سودمندترين نوشيدنى است كه تاكنون در دسترس بشر قرار گرفته است.
خوراك طبيعى اين سه گروه يكى است، ولى در گروهى تبديل به پشمى چون حرير، و در گروه دوم تبديل به گوشت، و در گروه سوم تبديل به شير مى‏شود.
انسان با پشم پشمى انواع نخ‏ها و لباس‏ها را به وجود مى‏آورد، و از گوشت گوشتى خوراك هاى گوناگون مى‏سازد، و از شير شيردهنده‏اش انواع مواد بسيار مفيد لبنى را فراهم مى‏كند.
گوسفند يك جزء ناچيز از «كل شى‏ء» است، رحمت الهى او را فراگرفته، جلوه آثار رحمت حق در اين موجود به اندازه‏اى است كه توضيح وتفسيرش كتاب‏ها نياز دارد!!
اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى‏ء.
پى نوشت‏ها:
1. زمر، آيه 6.
2. مومنون، آيه 15.
3. نحل، آيه 78.
4. گذشته و آينده جهان، با تلخيص و تصرف ص 70 و 51.
5. نشانه‏هايى از او، 133 و 88.
6. نشانه‏هايى از او، ج 1، ص 174.
7. نشانه‏هايى از او، ج 2، ص 92.

R A H A
04-24-2012, 05:28 PM
اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى‏ء»
رحمت الهى و لطف عميم حضرت لايزالى اقتضا كرده كه انسان را در گوشه اى از ساختمان جهان براى مدتى معين جاى دهد و او را از انواع مواهب و نعمت‏ها كه از طريق فعل و انفعالات عناصرى چون ابر و باد و مه و خورشيد و فلك و... به دست مى‏آيد بهره مند كند، و انواع سبزيجات و حبوبات و ميوه‏جات را كه از طريق نباتات تإمين مى‏شود در اختيار او گذارد، و وى را از گوشت هاى حلال دريايى و هوائى و زمينى روزى دهد، و ابزار و وسائل لازم را براى به پا كردن خيمه زندگى براى او تإمين كند، تا با تكيه بر عقل و خرد، و به كارگيرى اراده و اختيار و آزادى و حريت، هدايت تشريعى را كه به عبارت ديگر صراط مستقيم است، و از ميان همه نعمت ها نعمتى بى نظير است، صراط مستقيمى كه كتب آسمانى، و نبوت انبيإ، و ولايت امامان و بخصوص قرآن مجيد ترسيم كرده اند انتخاب كند و از اين راه تكاليف و وظائف و مسئوليت هاى خود را نسبت به خالق دريابد و صادقانه و عاشقانه همراه با همتى بلند و عالى به اجراى آنها اقدام كند، و از اين طريق به رشد و كمال مطلوب برسد، و در اين چند روز محدودى كه در دنياست به آباد كردن آخرت ابدى و سراى جاودانى بپردازد، و خود را براى بهره‏گيرى از رضوان الله و بهشت عنبر سرشت مهيا كند.

R A H A
04-24-2012, 05:28 PM
انسان اگر به تمام نعمت‏هاى مادى حق، و به همه نعمت‏هاى معنوى حضرت رب‏العزه بينديشد، و با دقت و تإمل بنگرد مى‏يابد كه رحمت رحيميه پروردگار، و فيض عام و خاص خداى مهربان ظاهر و باطن، و غيب و شهود، و ملك و ملكوت، و همه شئون او را فراگرفته، و سعه رحمت دوست او را در خود فرو پوشانده، و وى را آن چنان مورد مهر و محبت خود قرار داده، كه موجودى از موجودات حتى فرشته مقرب را اين گونه مورد عنايت و لطف و رإفت و كرم و رحمت قرار نداده!!
آن وقت است كه با چراغ معرفت، قدم عشق در جاده تكليف مى‏گذارد، و با كمك ايمان براى رسيدن به لقإ دوست حركت مى‏كند، و لحظه‏اى از بندگى حق و خدمت به خلق دريغ نمى‏ورزد، و با تمام سلول‏هاى وجودش و رگ و پى و اعضا و جوارحش، و دل شيدا و عاشقش، و جان واله و حيرانش، و زبان گويايش، و درون باحالش، و سينه سوزانش، و پوست و گوشت و استخوانش، و همه هستى‏اش خاضعانه و خاشعانه، روزانه و شبانه در پيشگاه محبوب ازلى و ابدى به عنوان توسل و تمسك به رحمت سرمدى عرضه مى‏دارد:

R A H A
04-24-2012, 05:28 PM
ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكى و خدايى
نروم جز به همان ره كه توإم راهنمايى
برى از رنج و گدازى برى از درد و نيازى
برى از بيم و اميدى برى از چون و چرايى
همه درگاه تو جويم همه از فضل تو پويم
همه توحيد تو گويم كه به توحيد سزايى
تو حكيمى تو عظيمى تو كريمى تو رحيمى
تو نماينده فضلى تو سزاوار ثنايى
نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجى
نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيايى
همه عزى و جلالى همه علمى و يقينى
همه نورى و سرورى همه جودى و سخايى
لب و دندان سنايى همه توحيد تو گويد
مگر از آتش دوزخ بودش روى رهايى

R A H A
04-24-2012, 05:28 PM
انسان با انتخاب صراط مستقيم، و هدايت قويم الهى، و عمل به تكاليف و وظائف، و رعايت حلال و حرام، و خدمت به خلق خدا، بنا به فرموده قرآن مجيد از اجر عظيم، اجر غير ممنون، اجر كريم، اجر كبير، رضاى حق، خلود در بهشت كه همه و همه رحمت خدا نسبت به اوست بهره‏مند مى‏شود.
«اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى‏ء».
رحمت خدا
انسان اگر در طول مسير زندگى به سبب جهل، يا غفلت، يا نسيان، يا عاملى ديگر دچار خطا و عصيان شود، با بازگشت به حق، و توسل به توبه و انابه، و جبران خطا و گناه، به صورتى كه دستور داده شده، يقينا مورد عفو و آمرزش و مغفرت و رحمت حق قرار مى‏گيرد، به خصوص اگر توبه و انابه او همراه با دعاى كميل در شب جمعه شود، شبى كه شب رحمت است، و شبى كه با خواندن دعاى كميل نازل شدن باران غفران و عفو و رحمت پروردگار مهربان و خداى ستوده صفات حتمى و قطعى است.
«قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم» 1
اى بندگانم! اى كسانى كه بر خود اسراف روا داشتيد، از رحمت خدا مإيوس و نااميد مشويد، يقينا خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، مسلما او بسيار آمرزنده و مهربان است.

R A H A
04-24-2012, 05:29 PM
آياتى كه در قرآن به جملات ملكوتى، و عبارات عرشى مانند: ان الله غفور رحيم، والله رووف بالعباد، والله يدعوا الى الجنه والمغفره، يختص برحمته من يشإ، والله ذو فضل عظيم، ان الله كان عفوا غفورا، توابا رحيما، و هو ارحم الراحمين، ان ربك واسع المفغره، ختم مى شود فراوان است، با توجه به عمق اين آيات روى آوردن به سوى حضرت حق، و توبه از گناه، و جبران عصيان و خطا، واجب، و نااميدى از رحمت حضرت او حرام و گناه كبيره است.
روايات باب رحمت
ابوسعيد خدرى از پيامبر اسلام روايت كرده:
چون مومنان گنهكار را به دوزخ برند، آتش بر آنان سرد شود، تا بيرونشان آورند، آنگاه از طرف حضرت الله بر فرشتگان خطاب آيد:اينان را به فضل و رحمت من به بهشت درآوريد، كه درياى مرحمت من و امتنان و لطفم بى‏كران، و فضل و احسانم بى‏پايان است.
از اهل بيت روايت است،
چون روز قيامت برپا شود، حق تعالى اهل ايمان را در يك نقطه جمع كند و خطاب فرمايد: من از حقوقى كه در ذمه شما دارم گذشتم، شما هر حقى در ذمه يكديگر داريد بگذريد تا به بهشت درآئيد.
در روايت آمده:
وقتى روز قيامت شود، بنده‏اى از اهل ايمان را حاضر كنند، خطاب رسد: بنده من نعمتم را سر بار معصيت ساختى، و چندان كه نعمت را بر تو افزودم تو بر عصيان افزودى بنده از خجلت معصيت سر در پيش افكند، از پيشگاه رحمت خطاب رسد: اى بنده من سر بردار كه همان ساعت كه معصيت مى كردى تو را آمرزيدم و قلم عفو بر آن كشيدم.
و نيز روايت شده:
بنده اى را نزديك آرند آن بيچاره به خاطر گناه بسيار سر به زير اندازد، و از شرمسارى به گريه درآيد، از درگاه عزت و رحمت خطاب رسد، آن روز كه گناه مى كردى و مى‏خنديدى تو را شرمسار نساختم، امروز كه سر شرمسارى و خجلت به پيش انداخته‏اى، و گناه نمى‏كنى، و زارى و گريه مى‏آورى، چگونه تو را عذاب كنم! گناهت را بخشيدم، و اجازه درآمدن به جنت را به تو مرحمت كردم.
از رسول خدا روايت شده:

R A H A
04-24-2012, 05:29 PM
خدا را صد رحمت است، از آن صد رحمت يكى را در دنيا جلوه داد و در ميان بندگان پراكنده كرد، و نود و نه ديگر را در خزانه احسان خود نگاهداشت تا در آخرت آن يك را به اين نود و نه اضافه كند و بر بندگان نثار فرمايد.
از رئيس محدثين، حديث شناس كم نظير حضرت صدوق از يكى از امامان معصوم روايت شده:
چون قيامت برپا شود، رحمت واسعه الهى چنان جلوه كند و از گناهكاران فوج فوج بيامرزد كه شيطان رانده شده در عفو خدا به طمع افتد!!
در روايتى بسيار مهم آمده:
چون بنده مومن را در قبر گذارند و سر قبر را بپوشانند و دوستان و رفيقان برگردند، و او را در كنج لحد تنها گذارند، حضرت عزت از روى لطف و رحمت به او خطاب كند: بنده من در اين تاريكى تنها ماندى، و آنان كه به خاطر خوشنوديشان معصيت مرا كردى و رضاى آنان را به رضاى من برگزيدى از تو جدا شدند و تو را تنها گذاشتند و رفتند، امروز تو را به رحمت واسعه خود بنوازم چنان كه خلايق تعجب كنند، پس به فرشتگان خطاب شود اى فرشتگان من، بنده‏ام غريب و بى‏كس و بى ياور و دور از وطن است، اكنون در اين لحد مهمان من است، برويد او را يارى كنيد و درى از بهشت به رويش بگشائيد و انواع رياحين و طعام نزدش حاضر كنيد و پس از آن او را به من واگذاريد كه مونس او تا قيامت خواهم بود. 2
داستان‏هايى از رحمت
در روايتى آمده:
چون روز قيامت شود، عبد را به جايگاه حساب درآورند، و نامه عمل او را كه پر از گناه است به دست چپ وى دهند، عبد وقت گرفتن نامه به خاطر عادتى كه در دنيا داشته بسم الله به زبان جارى كند و با خواندن خدا به رحمت نامه را بستاند، چون بگشايد آن را سپيد يابد، و هيچ نوشته‏اى در آن نامه به نظرش نيايد، گويد اين جا نوشته‏اى نيست تا بخوانم فرشتگان گويند: در اين نامه سيئات و خطاهايت نوشته بود. ولى به بركت اين آيه زايل شد و حضرت عزت از تو گذشت. 3
عيسى و گناهكار
در روايات آمده:
روزى عيسى با جمعى از حواريون به راهى مى‏گذشت، ناگاه گنهكارى تباه روزگار، كه در آن زمان به فسق و فجور معروف و مشهور بود آنان را بديد، آتش حسرت در سينه‏اش افروخته شد، آب ندامت از ديده‏اش روان گشت، تيرگى روزگار، و تاريكى حال خود را معاينه ديد، آه جگر سوز از دل پرخون بركشيد و با زبان حال گفت:

R A H A
04-24-2012, 05:29 PM
يا رب كه منم دست تهى چشم پر آب
جان خسته و دل سوخته و سينه كباب
نامه سيه و عمر تبه كار خراب
از روى كرم به فضل خويشم درياب
پس با خود انديشيد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشته‏ام، و با اين آلودگى و ناپاكى قابليت همراهى با پاكان را ندارم، اما چون اين گروه دوستان خدايند، اگر به مرافقت و موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود، پس خود را سگ اصحاب ساخت و به دنبال آن جوانمردان فريادكنان مى‏رفت.
يكى از حواريون باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و مشهور دهر بود ديد كه به دنبال ايشان مى‏آيد گفت: يا روح الله، اى جان پاك اين مرده دل بى‏باك را كجا لياقت همراهى با ماست، و بودن اين پليد ناپاك از پى ما در كدام مذهب رواست؟ او را از ما بران تا ما را دنبال نكند و از همراهى ما جدا شود كه مبادا شومى گناهانش دامن زندگى ما را بگيرد!!
عيسى (ع) در انديشه شد تا به آن شخص چه گويد و چگونه عذر او را بخواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد: يا روح الله دوست خودپسند و دچار پندار خود را بگوى، تا كار از سر گيرد، كه هر عمل خيرى تا امروز از او صادر شده، به خاطر نظر حقارتى كه به آن مفلس انداخت از ديوان و دفتر عمل او محو كرديم، و آن فاسق گناهكار را بشارت ده كه به آن حسرت و ندامت كه به پيشگاه ما پيش آورد، مسير توفيق به روى او گشوديم، و دليل عنايت را در راه هدايت به حمايت او فرستاديم. 4
گناهكار جوان
ملافتح الله كاشانى در تفسير منهج، و آيت الله كلباسى در كتاب انيس نقل كرده‏اند:
در زمان مالك دينار جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت، مردم به خاطر آلودگى او جنازه‏اش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و محل پر از زباله‏اى انداختند و رفتند، شبانه در عالم رويا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن، عرضه داشت او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرب درگاه احديت شد؟جواب آمد در وقت جان دادن با چشم گريان گفت:
يا من له الدنيا والاخره ارحم من ليس له الدنيا والاخره
اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.
مالك! كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم، و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياوريم؟ 5

R A H A
04-24-2012, 05:30 PM
دعاى مستجاب
در زمان منصور بن عمار كه از زمره عارفان و اهل حال بود ثروتمندى مجلس معصيتى آراست، چهار درهم براى خريد وسائل پذيرايى به غلامش داد و او را روانه بازار كرد، غلام در راهى كه به سوى بازار مى رفت به مجلس منصور بن عمار گذشت، گفت: بايستم و گوش فرا دهم كه منصور بن عمار چه مى‏گويد؟ شنيد منصور براى فردى تهيدست از مجلسيان خود چيزى طلب مى كند و مى‏گويد: كيست كه چهار درهم انفاق كند تا چهار دعا در حق او كنم، غلام پيش خود گفت: چيزى بهتر از اين نيست كه چهار درهم را به جاى خريد طعام و شراب براى اهل معصيت به او دهم تا در حق من چهار دعا كند، چهار درهم را به منصور پرداخت و گفت:چهار دعا در حق من كن!منصور گفت: به چه امورى نسبت به تو دعا كنم، دعايت را بيان كن.گفت:
اول: دعا كن كه خدا مرا از اسارت بندگى و بردگى نسبت به اربابم آزاد كند.
دوم: آن كه خواجه مرا توفيق توبه عطا فرمايد.
سوم: آن كه عوض اين چهار درهم انفاق شده را به من عطا كند.
چهارم: آن كه مرا و خواجه ام و اهل مجلس خواجه‏ام را مورد آمرزش قرار دهد.
منصور چهار دعا كرد و غلام با دست تهى به سوى خواجه بازگشت.
خواجه گفت: كجا بودى؟ غلام گفت: اى خواجه چهار درهم دادم و چهار دعا خريدم!
خواجه گفت: چهار دعا كدام است؟
غلام گفت:
دعاى اول: اين كه از قيد بردگى آزاد شوم.
خواجه گفت: تو در راه خدا آزادى.
دعاى دوم: آن كه تو اى خواجه توفيق توبه از گناه يابى.
خواجه گفت: توبه كردم.
دعاى سوم: آن كه خدا عوض چهار درهم را به من عطا فرمايد.
خواجه چهار درهم به او عطا داد.
دعاى چهارم: آن كه خداى مهربان من و تو و اهل آن مجلس را بيامرزد.

R A H A
04-24-2012, 05:30 PM
خواجه گفت: آن چه بر عهده من بود بجا آوردم، آمرزش من و تو و اهل مجلس از عهده من بيرون است!
خواجه شبانه در عالم رويا صداى هاتفى را از جانب حق شنيد:
اى بنده تو با اين فقر و مسكنت به وظيفه خود رفتار كردى، حاشا به كرم ما كه با وجود كرم بى پايان به وظيفه خود عمل نكنيم ما تو را و غلامت و تمام اهل مجلس را آمرزيديم. 6
ورود بر خداى كريم
مردى حكيم از گذرگاهى عبور مى كرد، ديد گروهى مى‏خواهند جوانى را به خاطر گناه و فساد از منطقه بيرون كنند، و زنى از پى او سخت گريه مى‏كند، پرسيدم اين زن كيست؟ گفتند: مادر اوست، دلم رحم آمد، از او نزد جمع شفاعت كردم و گفتم اين بار او را ببخشيد، اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست كه او را از شهر بيرون كنيد.
حكيم مى‏گويد: پس از مدتى به آن ناحيه بازگشتم، در آن جا از پشت در صداى ناله شنيدم، گفتم شايد آن جوان را به خاطر ادامه گناه بيرون كردند، و مادر از فراق او ناله مى زند، در زدم مادر در را باز كرد از حال جوان جويا شدم، گفت: از دنيا رفت ولى چگونه از دنيا رفتنى؟وقتى اجلش نزديك شد گفت: مادر همسايگان را از مردن من آگاه مكن، من آنان را آزرده ام، و آنان مرا به گناه شماتت و سرزنش كرده‏اند دوست ندارم كنار جنازه من حاضر شوند، خودت عهده‏دار تجهيز من شو و اين انگشتر را كه مدتى است خريده‏ام و بر آن بسم الله الرحمن الرحيم نقش است با من دفن كن و كنار قبرم نزد خدا شفاعت كن كه مرا بيامرزد و از گناهانم درگذرد، به وصيتش عمل كردم وقتى از دفنش برمى گشتم، گويى شنيدم: مادر برو آسوده باش من بر خداى كريم وارد شدم. 7

R A H A
04-24-2012, 05:32 PM
توبه به دنبال توبه
عطار در منطق الطير روايت مى‏كند:
مردى پس از گناه روى گناه، و كثرت معصيت توفيق توبه يافت، پس از توبه بر اثر غلبه هواى نفس دچار معصيت شد، بار ديگر توبه كرد ولى توبه خود را شكست و گرفتار گناه شد تا جايى كه به عقوبت و جريمه و مكافات و كيفر بعضى از گناهانش مبتلا شد، و به اين حقيقت آگاهى پيدا كرد كه عمرش را به بى حاصلى تباه كرده، و نزديك به رحلت شده به خيال توبه افتاد، ولى از خجالت و شرمسارى روى توبه نداشت، و چون دانه گندم روى تابه سرخ شده از آتش در سوز و گداز بود، تا وقت سحر از منادى غيبى شنيد اى گنهكار خداى مهربان مى فرمايد:
چون اول توبه كردى تو را بخشيدم، وقتى توبه را شكستى در حالى كه مى توانستم از تو انتقام بگيرم مهلتت دادم تا توبه كردى، و توبه‏ات را پذيرفتم تا بار سوم كه توبه شكستى و خود را در معصيت غرق كردى، اكنون اگر به خيال توبه هستى، توبه كن كه توبه‏ات را مى‏پذيرم. 8
دعاى راه گم كرده را پاسخ مى‏دهند.«عطار» در «منطق الطير» روايت مى‏كند:
شبى حضرت روح الامين در «سدره المنتهى» قرار داشت، شنيد از جانب خداى مهربان نداى لبيك مى‏آيد، ولى ندانست اين لبيك در جواب كيست؟خواست شايسته شنيدن لبيك را بشناسد، در تمام آسمان و زمين كسى را نيافت، ملاحظه كرد از پيشگاه حضرت حق پياپى جواب لبيك مى رسد، دوباره نظر كرد اثرى از چنان بنده‏اى كه سزاوار مقام جواب باشد نيافت، عرضه داشت: الهى مرا به سوى بنده اى كه پاسخ ناله‏اش را مى‏دهى راهنمايى كن، خطاب رسيد به خاك روم نظر انداز، نظر كرد، ديد بت پرستى در بتخانه روم، در حالى كه چون ابر بهار مى‏گريد بتش را صدا مى‏زند، جبرئيل از مشاهده اين واقعه در جوش و خروش آمد، عرضه داشت حجاب از برابرم برگير كه چگونه است كه بت پرستى بت خود را ستايش مى‏كند، و او را به زارى مى‏خواند و تو از روى لطف و رحمت جوابش را مى‏گويى؟!
خطاب رسيد بنده ام دلش سياه شده به اين خاطر راه را گم كرده، ولى چون مرا از كيفيت راز و نيازش خوش آمد، جواب مى‏گويم، و به پاسخش لبيك مى سرايم تا به اين وسيله راه را پيدا كند، در آن هنگام زبان او به خواندن خداى مهربان گشوده شد!! 9
تغيير نام از دفتر تيره بختان به ديوان نيك بختان
صاحب تفسير فاتحه الكتاب كه يكى از مهم‏ترين كتاب‏هاى عرفانى و علمى است و به قلم يكى از دانشمندان پس از عصر «فيض كاشانى» نوشته شده روايت مى‏كند:
در بنى اسرائيل عابدى بود، دامن انقطاع از صحبت خلق درچيده، و سر عزلت در گريبان خلوت كشيده بود، چندان رقم طاعت و بندگى در اوراق اوقاتش ثبت كرده بود كه فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند و جبرئيل كه محرم اسرار پرده وحى بود در آرزمندى زيارت و ديدار او از حضرت حق درخواست نزول از دايره افلاك به مركز خاك نمود، فرمان رسيد در لوح محفوظ نگر تا نامش را كجا بينى، جبرئيل نظر كرد نام عابد را مرقوم در دفتر تيره بختان ديد، از نقشبندى قضا شگفت زده شد، عنان عزيمت از ديدار وى باز كشيد و گفت:الهى كسى را در برابر حكم تو طاقت نيست، و مشاهده اين شگفتى‏ها را قوت و نيرو نمى‏باشد.

R A H A
04-24-2012, 05:33 PM
خطاب رسيد: چون آرزوى ديدن وى را داشتى و مدتى بود كه دانه اين هوس در مزرعه دل مى كاشتى اكنون به ديدار او برو و از آنچه ديدى وى را آگاه كن.
جبرئيل در صومعه عابد فرود آمد او را با تنى ضعيف و بدنى نحيف ديد، دل از شعله شوق سوخته و سينه از آتش محبت افروخته، گاهى قنديل وار پيش محراب طاعت، سوزناك ايستاده، و زمانى سجادوار از روى فروتنى به خاك تضرع و زارى افتاده، جبرئيل بر وى سلام كرد و گفت اى عابد خود را به زحمت مينداز، كه نام تو در لوح محفوظ داخل صحيفه تيره بختان است، عابد پس از شنيدن اين خبر چون گلبرگ تازه، كه از وزش نسيم سحرى شكفته شود، لب خندان كرد، و چون بلبل خوش نوا كه در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سرايد زبان به گفتن الحمدلله به حركت آورد، جبرئيل گفت: اى پير فقير با چنين خبر دلسوز و پيام غم‏اندوز تو را ناله انا لله بايد كرد نعره الحمدلله مى‏زنى؟!تعزيت و تسليت روزگار خود مى بايد داشت نشانه تهنيت و مسرت اظهار مى كنى!
پير گفت از اين سخن درگذر كه من بنده ام و او مولا بنده را با خواهش مولا خواهشى نباشد، و در پيش ارادت او ارادتى نماند، هرچه خواهد كند، زمام اختيار در قبضه قدرت اوست، هر جا خواهد ببرد، عنان اقتدار در كف مشيت اوست، هرچه خواهد كند، الحمد لله اگر او را براى رفتن به بهشت نمى شايم، بارى براى هيمه دوزخ به كار آيم!
جبرئيل را از حالت عابد رقت و گريستن آمد، به همان حال به مقام خود بازگشت، فرمان حق رسيد در لوح نگر تا ببينى كه نقاش «يمحوا الله ما يشإ ويثبت» چه نقش انگيخته، و صورتگر «يفعل الله ما يشإ» چه رنگ ريخته؟
جبرئيل نظر كرد نام عابد را در ديوان نيك بختان ديد، وى را حيرت دست داد، عرضه داشت الهى در اين قضيه چه سرى است و در تبديل و تغيير مجرمى به محرمى چه حكمت است؟
جواب آمد: اى امين اسرار وحى، و اى مهبط انوار امر و نهى چون عابد را از آن حال كه نامزد وى بود خبر كردى نناليد و پيشانى جزع بر زمين نماليد، بلكه قدم در كوى صبر گذاشت، و به حكم قضاى من رضا داد، كلمه الحمدلله بر زبان راند، و مرا به جميع محامد خواند، كرم و رحمتم اقتضا كرد كه به بركت گفتار الحمد لله نامش را از گروه تيره بختان زدودم و در زمره نيك بختان ثبت كردم.10
الهى رحمتت درياى عامست

R A H A
04-24-2012, 05:33 PM
و زآنجا قطره اى ما را تمام است
اگر آلايش خلق گنهكار
در آن دريا فروشوئى به يكبار
نگردد تيره آن دريا زمانى
ولى روشن شود كار جهانى
خداوندا همه سرگشتگانيم
به درياى گنه آغشتگانيم
زسر تا پا همه هيچيم در هيچ
چه باشد بر همه هيچيم بر هيچ
همه بيچاره مانده پاى بر جاى
برين بيچارگى ما ببخشاى
و بقوتك التى قهرت بها كل شى‏ء:
و از تو درخواست مى كنم به توانائيت كه به آن بر همه چيز چيره شدى.

R A H A
04-24-2012, 05:34 PM
قدرت و توانايى حق كه عين ذات مبارك اوست، بى‏نهايت و بى‏انتهاست.همه قدرت‏ها و توانايى‏ها در جنب قدرت او هيچ و پوچند.با قدرت او نبايد به طور مستقل از قدرتى و قدرتمندى سخن گفت، همه قدرت ها شعاعى سوسو زنان از قدرت حضرت اوست: لاحول و لا قوه الا بالله.
در سطور گذشته كلمه كل شى‏ء به صورت مبهم بررسى شد، و سخن به اين نتيجه رسيد كه كل شى‏ء يعنى تمام مخلوقات و آفريده هايى كه به اراده حضرت او به وجود آمده اند، و شماره آنها، و چگونگى كميت و كيفيت بسيارى از آنها را كسى نمى داند و تا قيامت نخواهد دانست. از ميلياردها ميليارد موجودات كيهانى، و اجرام آسمانى، و كهكشان ها و سحاب ها، و نباتات و گياهان، و حيوانات و پرندگان و چرندگان و خزندگان خشكى و دريا، و انبوه بيرون از شماره آميب ها، ويروس ها، ميكرب ها، و موجودات غيبى و فرشتگانى كه آسمانها و زمين را به قدرت و توانائيت فروتن و خاكسار و ذليل و خوارند، همه مسخر و فرمانبردارند، و در برابر فرامين حكيمانه ات سر تواضع بر خاك ذلت دارند، و هميشه و همه جا براى فرمانبرداريت آماده و حاضرند، و روح سرپيچى، و حالت عصيان در احدى از آنها نسبت به دستوراتت وجود ندارد.
موجوداتى كه بى استثنإ مقهور و مغلوب قدرت بى نهايت تواند، همه وجودشان عين خضوع و محض ذلت است.در فرازى از يك دعاى عارفانه و عاشقانه كه از قلب ملكوتى معصومى آگاه، و موحدى بينا بر زبانش جارى شده مى‏خوانيم:
يقينا تو، آرى تو خدايى هستى كه به قدرت و توانائيت همه چيز را ذليل خود كردى، و گردن همه چيز پيش قدرتت، افتاده و خاضع است، آنچه بخواهى نسبت به همه چيز انجام مى دهى، و به آنچه اراده فرمائى در مملكت وجود تصرف مى كنى، تويى ذات مقدسى كه همه چيز را آفريدى، و كار همه چيز به دست قدرت توست، تو مولاى همه چيزى، و همه چيز مغلوب قهاريت و مسخر سخاريت توست، معبودى جز تو نيست، تو عزيز و كريمى.
جمله ذرات زمين و آسمان

R A H A
04-24-2012, 05:38 PM
لشگر حقند گاه امتحان
باد را ديدى كه با عادان چه كرد؟
آب را ديدى كه در طوفان چه كرد؟
وانچه بر فرعون زد آن بحر كين
وانچه با قارون نمودست اين زمين
وانچه سنگ انداخت داودى به دشت
گشت سيصد پاره و لشگر شكست
سنگ مى باريد بر اعداى لوط
تا كه در آب سيه خوردند غوط
گر بگويم از جمادات جهان
عاقلانه يارى پيغمبران
مثنوى چندان شود كه چل شتر
چون كشد عاجز شود از بار پر

R A H A
04-24-2012, 05:45 PM
آرى رحمتى كه همه چيز را فراگرفته، و قدرت بى‏نهايتى كه بر همه چيز غالب و چيره است، و وجود مباركى كه همه چيز در برابر قدرتش خاضع و ذليل است، براى او بسيار بسيار آسان است كه دعاى بنده اش را كه با گريه و زارى و فروتنى و با خلوص و خاكسارى، و در حالت تضرع و اشك بارى، آن هم در شبى چون شب جمعه انجام مى گيرد مستجاب كند، و براى او فوق العاده سهل است كه لشگر آسمان و زمين خود را براى رساندن عبد دعاخوان به مقاصد دنيوى و اخرويش به كار گيرد.
كسى كه در حال انكسار خدا را به رحمت و قدرتش مى‏خواند، و رحمتى و قدرتى جز رحمت و قدت او نمى‏داند و نمى‏بيند آيا ممكن است دعايش به هدف اجابت نرسد؟
هرگز! موجود ضعيف و ناتوان است، كه نمى‏تواند حاجت حاجتمند را روا كند، و دعاى دعا خوان را به اجابت برساند، و خواسته خواهنده را پاسخ گويد، ذات غنى و رحمت واسعه و قدرت بى نهايت، كه همه چيز در قبضه قدرت اوست بر وفق مصلحت عبد و حكمت خود دعا را مستجاب مى‏كند، و خواسته خواهان را عطا مى فرمايد.
در دعاى سيزدهم صحيفه سجاديه آمده:

R A H A
04-24-2012, 08:09 PM
آفريده ها را به نيازمندى نسبت داده اى، و آنان هم بى چون و چرا نيازمند به تو هستند، پس كسى كه ترميم خلا وشكاف زندگيش را از تو بخواهد، و تغيير تهى دستى و فقرش را از تو درخواست كند، يقينا حاجتش را از جايگاه اصلى اش خواسته و به دنبال مطلبش از راه صحيح و درستش آمده، و كسى كه براى حاجتش به يكى از آفريده هاى تو رو كند، يا او را به جاى تو وسيله رسيدن به نيازش قرار دهد، قطعا خود را در معرض محروميت قرار داده، و سزاوار از دست رفتن احسان تو شده.
با اشتياق و شوق آهنگ تو كردم، و از باب اطمينان به تو، اميدم را به جانب حضرتت آوردم، و دانستم آنچه را از تو مى خواهم هر چند زياد باشد در كنار دارائيت اندك است. و چيزهاى با ارزشى كه بخشش را از تو درخواست مى كنم، در جنب توانائيت كوچك و بى مقدار است، و دايره كرم و بزرگواريت با تقاضاى هيچ كس تنگ نمى شود، و دست بخشندگيت از هر دستى برتر است.
ممكنات كه روزگارى عدم محض بودند، و وجودى نداشتند تا قابل ذكر باشند، با اراده و رحمت و قدرت حق وجود يافتند و تداوم وجودشان بر اثر عنايت و نظر حق و رحمت و قدرت اوست، و هيچ استقلالى در هيچ زمينه اى از خود ندارند، و مهر فقر ذاتى و خضوع و ذلت ماهيتى و حيثيتى بر پيشانى حيات آنان خورده، و هميشه خاكسار و ذليل و خاضع و خوار در جنب قدرت ازلى و ابدى او هستند.
سزاوار و شايسته انسان نيست كه در برابر قدرت بى نهايت او از خود قدرتى نشان دهد، و كوس منيت بزند و بر طبل تكبر بكوبد، و با خضوع ذاتى، و ذلت هويتى، و با اين كوچكى جثه كه جز مقدارى خاك چيزى نيست، و با اين محدوديت روحى كه جز يك نفخه و دم واقعيتى نيست، و با اين محدوديت عقل كه از پى بردن به حقيقت يك ذره ناچيز، عاجز و ناتوان است در برابر قدرت مولا و خالق و مدبر و پروردگارش كه همه چيز خود را از شعاع رحمت او دارد عرض و اندام كند، كه عرض و اندامش عامل سقوط، و ورشكستگى و افتضاح و آبروريزى، و سبب محروميت از رحمت و گرفتار شدن به چنگال عقوبت، و دچار آمدن به عذاب است

R A H A
04-24-2012, 08:09 PM
پى نوشت‏ها:
1. زمر، 53.
2. روايات باب رحمت به طورمفصل در بحار ج 6، و محجه البيضإ، ج 8 و كتاب تفسير فاتحه الكتاب و تفاسير قرآن نقل شده.
3. تفسير فاتحه الكتاب، ص 74.
4. تفسير فاتحه الكتاب ص 63.
5. انيس الليل، ص 45.
6. محجه البيضإ، ج 7، ص 26.
7. تفسير روح البيان، ج 1، ص 337.
8. انيس الليل، ص 45.
9. انيس الليل، ص 46.
10. تفسير فاتحه الكتاب، ص 107.

R A H A
04-24-2012, 08:45 PM
و بجبروتك التى غلبت‏بها كل شى‏ء:
و از تو درخواست مى‏كنم به جبروتت كه به آن بر همه چيز غلبه كردى.
جبروت از جهت لغت صيغه مبالغه است، يعنى كمبودها و نقائص همه موجودات و ممكنات عرصه هستى را با رساندن انواع خيرات و نعمت‏ها و ابزار و وسائل به آنها جبران مى‏كند، جبرانى در حد عالى، و جبرانى فراوان و كثير.
همه موجودات و ممكنات در ابتداى آفرينش اشيايى غير قابل ذكرند، صورت اوليه آنها يا يك اتم است، يا يك حبه و دانه، يا نطفه‏اى ناچيز و بى‏مقدار، هر موجودى آنچه را كم دارد، يا آنچه را دارد ناقص است، صفت بى‏نهايت جبروتى او كمبودها و نواقصش را جبران مى‏كند تا به صورتى كامل و شكلى جامع، و هويتى باارزش، و حيثيتى كريمانه در عرصه هستى جلوه كند و در جايگاه اصلى خودش قرار بگيرد.
مسئله جبران كمبودها و نواقص از جانب حضرت حق مسئله‏اى در خور توجه و دقت است، دو سه مورد را در اين زمينه از كتاب‏هاى علمى نقل مى‏كنم، باشد كه ايمان ما را به حضرت فياض، و منبع جبران كننده كمبودها و نواقص بيفزايد:
خورشيدى كه قسمت عمده‏اى از انرژى را تامين مى‏كند واحدى كوچك از كل شى‏ء است.حرارت خورشيد چنان زياد است كه سوزانترين آتش‏ها در برابر آن سرد است، حرارت سطح خورشيد معادل 6093 درجه سانتى گراد و گرماى درون آن خيلى بيش از اين مقدار است!خورشيد در هر ثانيه بيش از 12 ميليون و چهار صد هزار تن انرژى در فضا پخش مى‏كند، به طورى كه اگر خواسته باشيم آن اندازه حرارت كه خورشيد در يك دقيقه مصرف مى‏كند توسط ذغال سنگ به دست آوريم بايد مقدار 679 ميليون ميليارد تن از آن را بسوزانيم.وزن مقدار انرژى كه در هر يك ثانيه به وسيله خورشيد مصرف مى‏شود بالغ بر 4 ميليون تن است و اين رقم براى يك سال معادل 000/000/000/144/126 تن است، مسلما اگر آتشى بى‏مايه بماند، خاموش مى‏شود. بنابراين اگر خورشيد از خارج چيزى نمى‏گيرد، و در هر سال اين مقدار انرژى مصرف مى‏كند، چرا به خاموشى و سردى نمى‏گرايد، در حالى كه اگر خورشيد از ذغال خالص رست‏شده بود، بيش از شصت قرن سوخت نداشت!

R A H A
04-24-2012, 08:50 PM
پاسخ اين پرسش را فقط صفت جبروت مى‏دهد، او خورشيد را توده‏اى عظيم از گاز قرار داده، گاز ضمن عمل تراكم و انقباض انرژى از دست داده را باز مى‏گيرد، اين جمله كوتاه: گاز ضمن عمل تراكم و انقباض انرژى از دست داده را باز مى‏گيرد، نتيجه مطالعات و پى‏گيرى دانشمندان بسيارى در شرق و غرب و نوشتن هزاران صفحه كتاب است كه امروز در اين زمينه به صورت ساده‏ترين جمله به دست ما رسيده.
آرى اوست كه انرژى‏هاى مصرف شده اشياء را به صورت‏هاى گوناگون جبران مى‏كند و جبران انرژى مصرف شده خورشيد يكى از نشانه‏ها و آيات جبروتى اوست.
سطح درياى خزر از درياى آزاد پائين‏تر است، در حدود 6/27 متر و پايين‏تر نيز مى‏شود.درياى خزر با درياهاى آزاد پيوستگى ندارد، لذا تابع جزر و مد عمومى اقيانوس‏ها نيست.درياى خزر بر اثر كوچكى به طور كافى نمى‏تواند از جاذبه ماه استفاده كند، پس بايستى جزر و مدى نداشته باشد، پس بايد بگندد و ماهى هايش نابود شوند، و كرانه‏ها و ساحل‏هاى چهار سويش را به گند بزند و جاندارى و گياهى در آنجاها نرويد، چرا چنين نشد و نمى‏شود.
وجود مباركى كه درياى خزر و سواحل آن را به وجود آورد مى‏دانست كه اين نقيصه را چگونه جبران كند.بادهايى را به نام «سرنوك» و «خزرى» و «ميانوا» فرستاد كه آب اين دريا را با فشارى هر چه تمام‏تر به حركت آورند به طورى كه سطح رودهايى كه در آن مى‏ريزد بالا ببرند و پائين بياورند.اين بادها به اندازه‏اى پر زور آب درياى خزر را بالا مى‏برند كه اغلب قايقرانان نمى‏توانند برابر فشار آب مقاومت كنند.

R A H A
04-24-2012, 08:51 PM
اين بادها كار ديگرى نيز انجام مى‏دهند، ابرها را از شمال درياى خزر به جنوب مى‏رانند و در سواحل شمالى ايران بارندگى ايجاد مى‏كنند، تا در مرغزارهاى آنجا هميشه گل برويد، و بوستانهايش لاله و سنبل بزايد.اين بادها آب دريا را به داخل مرداب انزلى مى‏رانند تا عمل تخليه و پاكيزه كردن مرداب را انجام دهند، رودهاى گيلان در اثر بارندگى‏هاى پى در پى و كوهبارهاى سيل آسا بيشتر اوقات گل‏آلود هستند و پر از ريشه‏ها و تخم‏هاى گياهان جنگلى است، گل و لاى رودهايى كه وارد مرداب مى‏شوند، در آنجا رسوب مى‏كند، كف آن را بالا مى‏آورند و مرداب را پر مى‏كنند، تخم‏ها و ريشه‏ها نيز نمو و رشد مى‏نمايند، و همين دو عامل بس است كه به زودى مرداب را خشك كرده تبديل به باتلاق كنند، ولى هزاران سال است كه مرداب به حال خود باقى است چرا؟
خداى جبران كننده براى جلوگيرى از آن، آب دريا را به ملاقات سيلاب‏ها مى‏فرستد، و همان موقع كه بادهاى سرنوك و خزرى و ميانوا ابرها را براى باريدن به سوى جنوب حركت مى‏دهند آب پاك و تميز دريا به جلو آبهاى گل آلود رودخانه‏ها مى‏روند و با آنها مخلوط مى‏شود، غلظت آنها رقيق مى‏گردد، ريشه‏ها و تخم‏ها در اثر آب شور دريا از بين مى‏رود.
هنگامى كه اين بادها آرام گرفت، بادهاى «كراموا» «كناروا» «آفتاب بوشو» وارد عمل مى‏شوند و اين آب‏ها را سرازير كرده از مرداب داخل درياى خزر مى‏كنند و عمل تخليه مرداب از آبهاى گل آلود انجام مى‏شود.بادها گيلوا، درشتوا، نيز مامور فشار دادن آب مرداب از مشرق به سوى مغرب هستند، و براى اختلاط آب‏ها كمك مؤثر مى‏كنند!! 1

R A H A
04-24-2012, 08:52 PM
دانه‏هاى ميوه جات تا كاشته نشوند، و جبروتى حضرت جبار به شكل‏هاى گوناگون و به وسيله ساير عناصر نواقص و كمبودهاى آنها را جبران نكند، قابل استفاده نيستند.سيب خوشمزه درختى را دقت كنيد كه روزى به صورت دانه‏اى ريز و به حالت ذره‏اى كوچك و دربسته، در ظرف عطارى بود.روز دانه بودنش، جز براى كاشته شدن در دل خاك تيره، بهره‏اى نداشت، وقتى به دست كشاورز در دل خاك تيره قرار گرفت عناصرى از قبيل هوا، نور، آب، املاح و... به سراغ وى آمد تا به اراده حضرت حق كمبودها و نواقصش جبران شود و به صورت سيبى خوشرنگ، خوشمزه، خوش خوراك درآيد و زينت مجالس، و خوراك انسان‏ها شود.
براى اين كه بيشتر با صفت جباريت حضرت محبوب آشنا شويد سطور زير را چند بار با دقت بخوانيد.
تركيبات سيب به طور خلاصه:
تركيبات ازته (پروتئين‏ها و اسيدهاى امينه: ليزين ارژنين، هيستيدين، تيروزين)
مواد معدنى (يد، پتاسيم، بر، فسفر، كلسيم، آهن، مس، سديم، گوگرد، منگنز، روى، پنيزيم)
مواد قندى نشاسته‏اى (دكستروز، سلولز، نپتوزان، نشاسته، قندها: گاوكز، فروكتوز، سوكروز، و مواد پكتينى، اسيد پكتيك، پكتين، اسيد پكتينيك پروتوپكتين) چربيها، اسيدها: اسيد ماليك، اسيد سيتريك، اسيد آگزاليك، اسيد اسكوربيك، اسيد لاكتيك)
تركيبات رنگى: (انتوسيانين‏ها، فلاوونها، و كلروفيل.)
ويتامين‏ها (a - b - c - g) انزيم‏ها (كاتالاز، اكسيداز) آب 84 درصد.
دقت كنيد كه خداى جبار چگونه كمبودها و نواقص يك ميوه را جبران مى‏كند، و اگر به جبران بقيه عناصر مادى و اضافه بر آن به جبران نواقص معنوى اشاره شود، بايد مطالبى بسيار مهم در صفحاتى به شماره صفحات وجود كل موجودات نوشته شود!!

R A H A
04-24-2012, 08:55 PM
و بجبروتك التى غلبت‏بها كل شى‏ء
به سنگى بخشد آنسان اعتبارى
كه بر تاجش نشاند تاجدارى
به خاك تيره‏اى بخشد عطايش
چنان قدرى كه گردد ديده جايش
ز گل تا سنگ وز گل گير تا خار
از او هر چيز با خاصيتى يار
به آن خارى كه در صحرا فتاده
دواى درد بيمارى نهاده
نرويد از زمين شاخ گياهى
كه ننوشته ست‏بر برگش دوايى
در نابسته احسان گشادست
به هر كس آنچه ميبايست دادست
ضروريات هر كس از كم و بيش
مهيا كرده و بنهاده‏اش پيش
چراغ افروز ناز جان گدازان
نيازآموز طور عشق بازان
اگر لطفش قرين حال گردد
همه ادبارها اقبال گردد
خرد را گر نبخشد روشنائى
بماند تا ابد در تيره رائى
و بعزتك التى لايقوم لها شى‏ء

R A H A
04-24-2012, 09:01 PM
و از تو درخواست مى‏كنم به عزتت كه چيزى در برابر آن نايستد، و تاب و توان نياورد.
وجود مقدسى كه همه چيز را با قدرتش آفريده، و با رحمتش فراگرفته، و همه چيز با تمام وجودشان نشان مى‏دهند كه در برابر قدرت او خاكسار و فروتن و خوارند، و با جباريت‏خود تمام كمبودها و نواقص همه چيز را جبران كرده، چه جاى اين كه چيزى در هر هويت و حيثيتى باشد، در برابر عزتش و توانايى و اقتدارش ايستادگى كند.
وجود يك شى‏ء با همه تركيبات وجوى‏اش، از آسمان‏ها و زمين گرفته، تا آنچه بين آسمان‏ها و زمين است، از موجودات غيبى گرفته، تا آنچه در مملكت‏شهود است، پرتوى بسيار بسيار اندك از عزت و توانمندى اوست، و نسبت‏به حضرت او جز سايه و نمايشى ضعيف از وجود نيست، پس چگونه تاب ايستادگى در برابر عزت ازلى و ابدى و توانايى بى‏نهايت بياورد.
عزت كه به معناى توانايى و قدرت است، در همه موجودات شعاعى سوسو زنان از عزت و توانايى اوست، شعاع جرقه ناچيز و وبى‏مقدار كجا و نور بى‏نهايت و ازلى و ابدى كجا.
«فلله العزة جميعا». 2
آرى براساس آيات قرآن عزيز، همه عزت از اوست، به هر كس بخواهد به اندازه لياقتش عزت مى‏دهد، و هر كس را اراده نداشته باشد عزت نمى‏بخشد، و عزت داده شده را از هر كس بخواهد باز مى‏ستاند، پس عزيز مستقلى برابر او وجود ندارد، و كسى را ياراى ايستادگى در برابر عزت او نيست، او تواناى شكست‏ناپذير، و غالب غير مغلوب است.
و بعظمتك التى ملات كل شى‏ء

R A H A
04-24-2012, 09:10 PM
و از تو درخواست مى‏كنم به عظمت و بزرگيت كه همه چيز را پر كرده.
مى‏دانيم كه عظمت و بزرگى هر فاعلى را تا حدى مى‏توان از فعل او به دست آورد.مهندسى كه آسمان خراش صد و ده طبقه‏اى يا بيشتر ساخته از دقت در آسمان خراشش به عظمت فكرى و علمى و روحى او پى مى‏بريم.
مؤلف بزرگوارى چون صدرالمتالهين كه كتاب كم نظير اسفار، و عرشيه، و حكمت متعاليه، و اسرار الآيات را تاليف كرده، عظمت فكرى، و بزرگى عقل و انديشه والاى او را از دقت در كتابهايش درمى‏يابيم.
مخترعى كه كارخانه عظيم توليد الكتريسيته را بنها نهاده، و شب كره زمين را با برق دادن چون روز، روشن جلوه مى‏دهد، عظمتش را از دقت در كارش درك مى‏كنيم.
عظمت و بزرگى خدا به خاطر ازلى بودن و ابدى بودنش، و به سبب اين كه بى‏نهايت است، براى ما كه وجودى بسيار بسيار محدود هستيم قابل فهم نيست، ولى شعاعى از آن عظمت را مى‏توان با دقت در جهان هستى، و تامل در موجودات، و توجه به عظمت آفرينش با عمق باطن خود لمس كنيم، زيرا جلوه عظمتش همه چيز را پر كرده.
در اين زمينه فقط به يك روايت، سپس به يك قطعه علمى اشاره مى‏شود، كه يقينا اين اشاره تا اندازه‏اى روشن كننده حقيقتى است كه دنبال توضيح و تفسيرش هستيم.كتاب كم نظير اسلام و هيئت اثر علامه بزرگ، دانشمند مصلح، سيد هبة الدين شهرستانى از كتاب خصال صدوق، و بحار علامه مجلسى، و انوار نعمانيه، و شرح صحيفه، و تفسير نورالثقلين با سلسله سندى قوى و قويم از حضرت صادق عليه‏السلام روايت مى‏كند:
«ان لله عزوجل اثنى عشر الف عالم كل عالم منهم اكبر من سبع سماوات و سبع ارضين ما يرى عالم منهم ان لله عزوجل عالما غيرهم:
خداى عزوجل را دوازده هزار جهان است، كه هر يك، از همه هفت آسمان و زمين بزرگ‏تر است و هيچ كدام از آنهااز وجود جهانى غير از خود خبر ندارد!!
دانشمندان كيهان شناس معاصر مى‏گويند: جهان هستى مركب از هزاران جهان است، و هر جهانى داراى آسمان‏ها و زمين‏هايى بزرگتر از آسمان و زمين ما!عدد به طور اغلب در آيات قرآن مجيد و روايات براى بيان حدود و شماره نيست، بلكه براى بيان كثرت و فراوانى است، بنابراين تصور نشود كه هستى محدود به دوازده هزار جهان است، جهان‏ها بيش از چيزى است كه در قرآن و روايات و كتاب‏هاى علم نجوم و جهان‏شناسى بيان شده.
در شرح صحيفه سيد نعمت الله از رسول خدا و ائمه طاهرين عليهم السلام روايت شده:
خدا صد هزار قنديل آفريده، و همه را به عرش معلق ساخته، و تمام آسمان‏ها و زمين و آن چه در آنهاست‏حتى بهشت و دوزخ در يك قنديل است و جز خدا كسى نمى‏داند كه در ساير قنديل‏ها چيست!!

R A H A
04-24-2012, 09:10 PM
علامه شهرستانى در شرح اين روايت معجزه آسا، و اين حقيقت عظيمه مى‏گويد:
وجوه مشابهتى در قنديل به منظومه شمسى است:
وجه اول: شكل قنديل بيضى است، و شكل مجموعه نظام شمسى هم به عقيده متاخرين «از دانشمندان» بيضى است.
وجه دوم: قنديل مشتمل بر جسم لطيفى است كه در وسط آن است و از خود نور و نار به اطراف مى‏پراكند، و نظام شمسى هم بنابر عقيده متاخرين مشتمل است‏بر كره لطيف شمس كه در وسط مستقر است و از خود به سيارات نور و نار مى‏بخشد.
وجه سوم: قنديل در هوا معلق و آويزان است و بر ديوار و چيز ديگرى نصب نيست، و منظومه شمسى هم معلق در فضاست.
وجه چهارم: جرم روشنى بخش كه در قنديل است در وسط حقيقى آن نيست و به يك حد آن نزديك‏تر است، و خورشيد هم در وسط حقيقى منظومه شمسى نيست.
با توجه به وجوه مشابهت، انطباق اين روايت معجزه اثر بر مبانى هيئت جديد، و مخالفتش با فلسفه قديم آشكار است و صريحا بر وجود هزاران جهان، و منظومه شمسى كه هر كدام جداگانه مشتمل بر اراضى سياره، و اقمار و بلاد، و امصار و ديار، و بهشت و دوزخ و غيره دلالت دارد، و اين كه هر يك از جهان‏هاى اين قناديل يك نظام شمسى و به پهناى آسمان و زمين است! 3
پى‏نوشت‏ها:
1. نشانه‏هايى از او، ص 151.
2. فاطر، 10.
3. اسلام و هيئت، ص 460.

R A H A
04-24-2012, 09:11 PM
و بعظمتك التى ملات كل شى‏ء!
در آغاز قرن بيستم وقتى مردم مى شنيدند كه در كهكشان ما «كه شب‏ها در آسمان به وضوح ديده مى‏شود» سى ميليون خورشيد وجود دارد، از شدت حيرت انگشت به دهان مى‏بردند و مى‏گزيدند، ولى امروز معلوم شده كه فقط در كهكشان ما ده هزار ميليون ستاره يعنى خورشيد وجود دارد.
ما وقتى هنگام شب بدون دوربين، كهكشان را از نظر مى‏گذرانيم حقير و كوچك جلوه مى‏كند، و حتى جلوه ابرهاى انبوه يك روز زمستان يا بهار را ندارد، ولى اگر به وسيله يك دوربين بزرگ فلكى مثل دوربين رصدخانه كوه ويلسون، يا دوربين بزرگ فلكى مثل دوربين رصدخانه كوه پالومر كه وسعت دهانه آن پنج متر است، كهكشان را از نظر بگذرانيم مى‏فهميم چقدر عظمت دارد، خورشيدها در كهكشان ما طورى يكى پس از ديگرى قرار گرفته اند كه شمارش دقيق آن‏ها امكان ندارد، و هنوز هيچ منجم نتوانسته با دقت تعيين كند كه در كهكشان ما چند خورشيد وجود دارد، فقط از روى تخمين گفته‏اند ده هزار ميليون خورشيد در كهكشان است!
به اين ترتيب يك قسمت از كهكشان را محدود كرده خورشيدهاى آن را شمرده‏اند و از روى آن مى‏گويند: كهكشان ما ده هزار ميليون خورشيد دارد، و ممكن است شماره خورشيدها خيلى بيش از اين باشد، چون ستارگان كهكشان آنقدر انبوه است كه قسمتى از آن‏ها حاجب ديگر مى‏شود، و نمى‏گذارد كه منجم قسمت‏هايى را كه در عقب آنها قرار گرفته ببيند، ولى عمق شگرف كهكشان نشان مى‏دهد، كه در پس خورشيدهاى ظاهرى خورشيدهاى ديگرى وجود دارد.در ميان خورشيدهاى كهكشان، خورشيدهايى هستند كه ده ميليون مرتبه از خورشيد ما بزرگترند!!

R A H A
04-24-2012, 09:11 PM
در جهان ما ميليون‏ها كهكشان وجود دارد كه گاهى فاصله ميان يك كهكشان مانند كهكشان ما با كهكشان ديگر به اندازه دو ميليون سال نورى است، (سال نورى عبارت از مسافتى است كه نور با سرعت ثانيه اى سيصد هزار كيلومتر در مدت يك سال طى مى كند).قويترين دوربين فلكى امروز جهان دوربين رصدخانه كوه پالومر در آمريكاست، آن دوربين مى‏تواند طيف كهكشان‏هايى كه در فاصله هزار ميليون سال نورى است ببيند، ولى گاهى از ماورإ هزار ميليون سال نورى روشنايى‏هايى به چشم مى‏رسد كه به منجمان مى فهماند در آن جا هم كهكشان‏هايى وجود دارد!!
وزن خورشيد دو بليون بليون تن است و كهكشان ما كه ولايت كوچكى از مملكت جهان عظيم است در حدود 165 هزار ميليون برابر خورشيد وزن دارد!!با وجود اين همه ماده و عنصر كه با همه بزرگى و عظمتشان در سراسر جهان پراكنده است، بيشتر جهان خالى يا تقريبا خالى است!فاصله ميان ما و نزديك‏ترين ستاره ثابت قريب 40 ميليون ميليون كيلومتر است!! 1
اين گوشه‏اى از جهان عظيم است، كه دوربين‏هاى بسيار محدود نجومى توانسته‏اند به ما نشان دهند، شما با مطالعه همين ارقام و اعداد، كه نمايشگرى از يك گوشه محدود جهان و طول و عرض و حجم و وزن آن است آيا مى توانى بزرگى و عظمت حضرت حق را آن هم عظمتى كه بى‏نهايت است و همه چيز را پر كرده درك كنى؟!
جهان عظيم فعل و صنعت و كارخانه و كارگاه و كتاب خداست، كتاب تكوينى، از فعل عظيم حق، و كتاب با عظمت او تا حدى بسيار بسيار محدود، مى‏توان به عظمت حضرت عظيم پى برد و از عمق جان و با همه وجود فريادى خالصانه برآورد كه:
«الله اكبر من ان يوصف؛ خدا بزرگ‏تر از آن است كه وصف شود».
زيرا نيرومندترين واصفان از وصفش عاجزند، و بليغ‏ترين زبان ها از تعريفش لالند، و پاى قويترين انديشه‏ها از رسيدن به گوشه‏اى از عظمتش لنگ است!
آرى در حد استعداد و فهم خود همان را در پيشگاهش بايد بگوئيم كه از پيامبر بزرگ اسلام تعليم گرفته‏ايم:

R A H A
04-24-2012, 09:12 PM
ما عرفناك حق معرفتك».
گر كسى وصف او زمن پرسد
بى دل از بى‏نشان چه گويد باز
عاشقان كشتگان معشوقند
بر نيايد زكشتگان آواز
و بسلطانك الذى علا كل شى‏ء:
و از تو درخواست مى كنم به سلطنت و فرمانروايى مطلق و همه جانبه‏ات كه برفراز همه چيز است.
در سطور گذشته گوشه‏اى حقير و ناچيز از عظمت مملكت هستى را خوانديد، فرمانروايى بى‏چون و چراى او فوق ظاهر و باطن جهان وجهانيان است، تسلط و چيره‏گى و قدرت او برفراز همه چيز قرار دارد و همه چيز در همه شئون، محكوم سلطنت و فرمانروايى آن سلطان مقتدر است.هر كس در اين جهان، به حق و بخاطر شايستگى داراى فرمانروايى است، فرمانروائيش عطا و بخشش خدا به اوست، هرگاه اراده كند از او مى‏گيرد، و در اختيار ديگرى قرار مى‏دهد.
فرمانروايان بايد فرمانروائى خود را شعاعى از حاكميت و فرمانروائى حضرت محبوب بدانند و جز به عدل و احسان فرمان نرانند، كه اگر بيرون از دايره عدالت و احسان حكمرانى كنند، در زمره ستمكاران قرار مى‏گيرند، و چنانكه در آيات قرآن آمده، و تاريخ حيات هم اثبات كرده، دست انتقام خدا كه برفراز همه دستهاست، آنها را دستگير مى‏كند، و بدون اينكه بتوانند از خود مقاومتى نشان دهند به خاك ذلت و پستى دچار مى‏شوند، و به كام عذاب دردناك ابدى فرو مى‏روند.
فرمانروائى او به آب نازل شده از آسمان، و به آب جوشيده از زمين دستور داد به صورت طوفان درآيد و كفار و مشركين زمان نوح را نابود كند.فرمانروائى حضرت او با وزيدن بادى قوم نيرومند عاد را هم چون علف خشكى كه از زمين كنده شود از ريشه بدر آورد و در لحظه‏اى به زندگى نكبت بارشان خاتمه داد.فرمانروائى او به رود نيل دستور داد تا با موجى خروشان فرعون قلدر، ستمگر، طاغى، و متكبر را با قومش به ديار نيستى فرستد.
و بوجهك الباقى بعد فناء كل شى‏ء
و از تو درخواست مى‏كنم به ذاتت كه پس از فنإ همه چيز باقى است.
ذات مقدس او عين هستى است، هستى او ازلى و ابدى و سرمدى است، او هميشه و همواره بود و چيزى در جنب او نبود، به اراده حكيمانه‏اش همه چيز را به وجود آورد، در حالى كه از همه چيز بى‏نياز، بود و هست، مدت عمر همه چيز پايان مى‏گيرد و او هميشه و همواره خواهد بود.
چيزى در جهان هستى از خودش حيات مستقل ندارد، حيات او رشحه‏اى از نفخه الهى است، پس قابليت فنا در همه چيز حتمى است، فنا از صفات نقص و بقا از صفات كمال است، در نتيجه كمال مطلق بقإ مطلق دارد، و فنا مهريست كه بر پيشانى تمام موجودات، و بر دفتر حيات همه چيز خورده است.
و باسمائك التى ملأت اركان كل شى‏ء
و از تو درخواست مى‏كنم به اسمائت كه پايه‏هاى همه چيز را پر كرده.

R A H A
04-24-2012, 09:14 PM
منظور از اسمإ در اين كلام ملكوتى، و فراز عرشى اسمإ لفظى كه تركيبى از حروفند نيست.منظور حقايق و واقعيات و مصاديقى هستند، كه الفاظ بر آنان دلالت دارد.رحمت واقعى، لطف حقيقى، علم ذاتى، عدل عينى، و قدرت فعلى پايه‏هاى همه چيز را پركرده، و به عبارت ديگر هر چيزى جلوه گاه خالقيت، بارئيت، مصوريت، و علم و بصيرت، و عدل و حكمت، و رحمت و رإفت حقيقى حق است نه لفظى.موجودات به آن حقايق به وجود آمده‏اند، و به آنها برپا هستند، و از بركت آنها حياتشان دوام مى‏يابد، و به سبب آنها روزى مى‏خورند.
با دقت در اين حقيقت روشن مى شود كه اسمإ لفظيه كه تركيبى از حروفند اسمإ حقيقى اند،آنچه در همه شئون موجودات، و هويت و حيثيت كل شى‏ء موثر است اسمإ حقيقيه است نه لفظيه.
در هر صورت اسمإ حقيقيه واسطه تحقق حقايق در اين بساط هستى است.در يكى از دعاهاى وارده از معصوم بنام دعاى سمات مى‏خوانيم:
خدايا از تو درخواست مى كنم به نام بزرگت، نام بزرگتر، عزيزتر، برجسته تر، باارزش تر، كه چون براى بازشدن درهاى بسته آسمان به آن خوانده شوى به رحمت باز شود، و هنگامى كه براى گشايش تنگاهاى درهاى زمين خوانده شوى گشوده گردد، و زمانى كه براى آسانى سختى‏ها خوانده شوى آسان شود، و وقتى براى زنده شدن مردگان به آن خوانده شوى زنده شوند، و چون براى برطرف شدن تنگدستى و پريشانحالى خوانده شوى، برطرف گردد...
آنچه كه امور بيان شده در اين دعا را تحقق مى دهد لفظ قدرت كه مركب از قاف و دال و را و تا است نيست بلكه حقيقت قدرت و عين قدرت است.اسمائى كه پايه‏هاى كل شى‏ء را پر كرده اند در حقيقت حقايق موجوده هستند كه در قرآن و روايات از آنها تعبير به اسمإ شده.
از مظاهر حقايق اسمإ ائمه طاهرين هستند، كه ميان همه موجودات از ويژه گى‏هاى خاصى برخوردارند، و بين خدا و مردم تا روز قيامت واسطه فيض هستند، رحمت و هدايت و لطف و رإفت و كرم و غفران حق به واسطه آن بزرگواران به مردم مى‏رسد، و اعمال خوبشان در سايه معرفت و ولايت آنان به قبولى مى‏رسد.تفسير باارزش صافى حكيم بزرگوار فيض كاشانى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده:
نحن والله الاسمإ الحسنى الذى لا يقبل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا:
به خدا قسم اسمإ حسناى خدا ما هستيم، كه خدا عملى را از بندگان جز به معرفت و شناخت آنان نسبت به ما و ولايت و جايگاه ما قبول نمى‏كند.
بنابراين توجه به لفظ انسان را به جائى نمى‏رساند، و حقيقتى را در او ظهور نمى‏دهد، بايد از دنياى لفظ گذشت، و به حريم حقيقت پيوست، كه آنچه آثار بر صفحه هستى ديده مى‏شود از اسمإ حقيقى يا عين واقعيات است:
و باسم الذى خلقت به العرش، و باسم الذى خلقت به الكرسى، و باسم الذى خلقت به الروح:
ترا به حق اسمى كه به وسيله آن عرش را آفريدى، و به حق اسمى كه به سبب آن كرسى را به وجود آوردى، و به حق اسمى كه از بركت آن روح را پديد كردى.

R A H A
04-24-2012, 09:19 PM
و بعلمك الذى احاط بكل شى‏ء
و از تو درخواست مى كنم به دانش و دانائيت كه به همه چيز احاطه كرده.
در زمينه علم حق كه علم فعلى و علم حضوريست و ظاهر و باطن همه موجودات را احاطه كرده، و چيزى گرچه از يك اتم كه ميلياردها از آن در نوك سوزنى جاى مى‏گيرند از علم او پنهان نيست، و شماره و عدد همه مخلوقات حتى اتم‏ها، دانه‏ها، حبه‏ها، برف و باران، نزد علم او حاضراست، فقط به چند آيه قرآن كه خود دريائى عظيم از معارف است قناعت مى‏كنيم.
«يعلم ما فى السماوات و ما فى الارض؛ 2
آن چه در آسمانها و آنچه در زمين است مى‏داند»
«و يعلم ما فى البر و البحر، و ما تسقط من ورقه الا يعلمها، 3
آنچه در خشكى و درياست مى‏داند، و هيچ برگى نمى‏افتد مگر اينكه به آن عالم است».
«والله يعلم ما تسرون و ماتعلنون، 4
خدا آنچه را پنهان مى‏داريد، و آنچه را آشكار مى كنيد مى‏داند».
«يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السمإ و ما يعرج فيها و هوالرحيم الغفور، 5
آنچه در زمين فرو مى‏رود، و آنچه از آن بيرون مى‏آيد، و آنچه از آسمان نازل مى شود، و آنچه در آن بالا مى‏رود مى‏داند، و او مهربان و بسيار آمرزنده است».
حقيقت اين آيات را با توجهى به بريدگى يك تپه كه هزاران عددش در پنج قاره به چشم مى‏خورد بهتر مى‏فهميد:
تاكنون حشره شناسان نزديك به هفتصد هزار حشره احصا كرده‏اند، شماره حشرات به اندازه ايست كه ارقام براى بيان آن قاصر است.در يك روز تابستانى كه هوا صاف باشد، شماره سوسك‏ها، مگس‏ها، و خرخاكى‏هائى كه در بريدگى‏هاى تپه‏اى در تكاپو هستند از عده نفوس يك قاره بيشتر است، اگر ناگهان نژاد بشر بكلى از روى زمين معدوم شود، مخلوقات ديگرى كه بر روى زمين مى‏لولند به زحمت متوجه غيبت او خواهند شد. 6
و بنور وجهك الذى اضاء له كل شى‏ء
و از تو درخواست مى كنم به نور ذاتت كه به سبب آن همه موجودات غيبى و شهودى به تابش آمد و روشن شد.
در قرآن مجيد و روايات از كمالات و ارزش‏ها تعبير به نور شده. مراد از نور هدايت است. 7 نور به معناى توفيق براى حركت به سوى ايمان است، 8 نور يعنى اسلام، نور يعنى معرفت، نور يعنى علم، نور يعنى روشنائى دل. 9 نور به معناى قرآن است:
«قد جائكم من الله نور و كتاب مبين». 10
نور به معناى احكام الهى و مسائل اخلاقى، و حقايق اعتقادى است:
«انا انزلنا التورات فيها هدى و نور». 11

R A H A
04-24-2012, 09:24 PM
با توجه به اين معانى بايد گفت: منظور از نور ذات كمالات و صفات و اسمإ حسناى حضرت حق است، كه هر يك از موجودات به تناسب وجود خود، وبه اندازه امكان و استعدادش، و در حد ظرفيت و قابليتش از آن استفاده مى‏كند، و در اين بهره گيرى از ظلمتى كه دچار آن است رهائى مى‏يابد. انسان مستعد، در اين موقعيت بسيار مهم و فوق‏العاده از ظلمت عدم به نور هستى، از ظلمت نقص به نور كمال، از ظلمت جهل به نور معرفت، از ظلمت ظلم به نور عدالت، از ظلمت كفر به نور ايمان، از ظلمت ضلالت به نور هدايت، از ظلمت ماديت به نور معنويت آراسته مى‏شود، و در حقيقت مطلع الفجر طلوع اسمإ و صفات حق كه نور محض و روشنائى خالص است مى‏شود.
با توجه به آيات قرآن و معارف اهل بيت شايد بتوان گفت منظور از نور وجه همان حقايق و كمالاتى است كه در هزار مورد در دعاى جوشن كبير آمده.
و اما مفرد بودن كلمه نور بخاطر اين است كه همه صفات عليا و اسمإ حسنى عين ذات است و در آن حريم مقدس دوئى كه عبارت از صفت و موصوف باشد وجود ندارد، علم و حكمت وعدل و رحمت و لطف و رحمانيت و... همه و همه همان ذات يكتاى يگانه و فرد و احد است.و از آنجا كه استعمال نور بر هدايت در معارف الهى زياد به چشم مى‏خورد شايد معناى اين كلام ملكوتى، و جمله عرشى اين باشد:
خدايا از تو درخواست مى كنم به هدايت و راهنمائيت كه به سبب آن همه موجودات هدايت يافتند.
در هر صورت كلمه نور تحمل همه معانى آسمانى، و مفاهيم ملكوتى را دارد، تا ذوق سليم، و قلب نورانى در موارد لازم كدام معنا و مفهومش را استعمال كند؟

R A H A
04-24-2012, 09:24 PM
يا نور و يا قدوس يا اول الاولين و يا آخرالاخرين
اى همه كمالات، اى پيداى پيدا، اى ظهور محض، اى آشكار، اى ظاهر، اى هويدائى كه روز عرفه در صحراى عرفات عاشق بى‏قرارت، و عارف دلداده‏ات، و بنده خالصت، و مطلع الفجر نورت حضرت حسين عليه السلام به پيشگاهت عرضه داشت:
«ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك، حتى يكون هوالمظهر لك؟ متى غبت حتى تحتاج الى دليل يدل عليك، و متى بعدت حتى تكون الاثار هى التى توصل اليك؛ پروردگارا در آن هنگام كه حالت زودگذر روانيم را كنار مى‏گذارم و به خود آمده و با دقت مى‏نگرم مى‏بينم: روشنائى جمال و جلالت در جهان هستى آشكارتر از هر چيز است، و براى آن وجود مقدس خفا و پوشيدگى نيست، تا چراغى سر راهم گيرم و بارگاه ربوبى ترا جستجو كنم، زيرا هر آنگاه كه حقيقتى را دليل راه و طريقم فرض مى‏كنم، با كمى تامل درك مى‏كنم كه سازنده همين دليل، و فروزنده همين چراغ راه توئى.
كى و كجا غايب بوده اى تا نياز به دليلى باشد كه بر وجودت دلالت كند، و كى و كجا دور بوده اى، تا آثارى كه خود پديد آورده اى ما را به تو برساند؟» 12
اى منزه از همه عيوب، اى پاك از همه نواقص، اى برتر از آنچه به آن توصيف مى شوى، اى كل الكمال، اى حقيقت محض، يا نور و يا قدوس، اى ابتداى همه ابتداها بدون اينكه براى ذات مقدست ابتدائى باشد، و اى آخر همه آخرها بدون اينكه براى وجود مباركت آخرى باشد، تو ابتدا كننده هر چيزى در حالى كه خود ابتدا ندارى و ازلى هستى، و پس از فناى همه موجودات آخرى در حالى كه آخرى ندارى و ابدى مى‏باشى.
ابتدا و آخر اصطلاحى صفت كل شى‏ء است، همه چيز اول و آخر و ابتدا و انتها دارد، و اين ابتدا و انتها دو حقيقتى است كه تو براى كل موجودات قرار داده‏اى، ابتدا داشتن دليل بر اين است كه موجودات روزى نبودند، و تو آنها را به وجود آورده‏اى، و آخر داشتن دليل بر اين است كه موجودات روزى در كام فنا فرو مى‏روند و تو آنها را فرو مى برى، پس پيش از كل شى‏ء بودى و چيزى پيش از تو نبوده، و بعد از كل شى‏ء هستى، و پس از تو چيزى نخواهد بود يا اول الاولين و يا آخرالاخرين.

R A H A
04-24-2012, 09:24 PM
پى نوشت‏ها:
1. اسلام و هيئت، ص 449.
2. آل عمران، آيه 29.
3. انعام، آيه 59.
4. نحل، آيه 19.
5. سبا، آيه 2.
6. دانستنى‏هاى جهان علم، آيه 190.
7. ج 1،ص 487.
8. ابوالفتوح، ج 1، ص 331.
9. كشف الاسرار، ج 1، ص 703.
10. مائده، آيه 15.
11. مائده، آيه 44.
12. نيايش حسين در بيابان عرفات، ص 80.
پاسداراسلام - شماره246

R A H A
04-24-2012, 09:25 PM
اللهم اغفر لى الذنوب التى تهتك العصم
خدايا براى من بيامرز گناهانى كه پرده‏هاى بازدارنده از نزول سختى‏ها و عذابها و زيانها و خسرانها را پاره مى‏كند.
گناه
حركات و اعمال، و حالات و رفتار، و اخلاق و كردارى كه ضد دستورات خدا، و انبياء و امامان عليهم السلام باشد گناه شمرده شده.سنگينى و شدت پاره‏اى از گناهان به اندازه‏اى است كه انجام دهنده آن اعلان جنگ با خدا و پيامبر داده. 1گناهى كه در دنيا از انسان سر مى‏زند، فرداى قيامت آتشى است كه براى هميشه گريبانگير گنه‏كار است:
«ان الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا» 2
مسلما كسانى كه اموال يتيمان را از روى ستم مى‏خورند، جز اين نيست كه در شكم‏هاى خود آتش مى‏خورند.
گناه نمك خوردن از سفره كريم، و روزى رحيم، و مصرف كردن نعمت خداى عظيم، و نمكدان شكستن است.ساليانى دراز، و عمرى طولانى نمك خوردن، و نمكدان شكستن كمال بى‏انصافى و نامردى است:

R A H A
04-24-2012, 09:25 PM
داستانى شگفت آور از نمك خوردن و نگاه داشتن حرمت صاحب نمك»
يعقوب ليث چهره پرآوازه سيستان، و پايه گذار انقلابى رهائى‏بخش بر ضد حكومت خونخوار، و ظالم و ستمكار عباسى، در ابتداى جوانى رويگرزاده‏ بيش نبود.مدتى به كار رويگرى مشغول بود، و پاداش كارش را سخاوتمندانه با جوانان هم سن و سالش مى‏خورد.سخاوت و شجاعت و آزادمنشى او، عامل گردآمدن جوانانى متهور و سختكوش به گرد او شد.با دست برداشتن از روى‏گرى، همراه جوانان مجذوبش به شغلى ديگر روى آورد، از آن شغل هم روى گردان شد، و بنا گذاشت همراه يارانش دستبردى به خزينه اموال امير سيستان بزند، از آنجا كه خزانه در حفاظت نيروئى كارآمد قرار داشت، و دستبرد به آن به آسانى ممكن نبود، بنا گذاشتند از بيرون شهر با كندن كانالى تا زير كف خزانه به اموال امير دست يابند، و با شتاب و سرعت همه را تصرف كنند.
كندن كانال شش ماه به طول انجاميد، عاقبت نيمه شبى با سوراخ كردن كف خزانه وارد خزانه شدند، و همه طلا و نقره، و جواهرات قيمتى، و درهم و دينار را بطورى كه مامور بيرون خزانه نفهمند در كيسه‏هاى متعددى جمع كردند، آماده بردن اموال از راه كانال به بيرون شهر بودند كه يعقوب در تاريكى نيمه شب، چشمش به چيزى گوهر مانند افتاد كه درخشندگى خاصى داشت، از آنجا كه تاريكى شديد مانع شناخت آن بود، با زبانش عنصر بدست آمده را امتحان كرد، و يافت كه قطعه‏اى نمك بلورين است، به تمام همراهانش دستور داد اموال را بگذاريد، و از راه كانال به طرف بيرون شهر حركت كنيد، جوانان مطيع او با دست‏خالى به بيرون شهر آمدند، و علت اين كار را از يعقوب جويا شدند، يعقوب گفت‏با اينكه پس از شش ماه زحمت مداوم خود را به خزانه رسانديم، و اقتضا داشت همه اموال گردآمده در خزانه را تصرف كنيم، ولى من با چشيدن نمك اميرسيستان از مردانگى و انصاف دور ديدم كه اموال او را به غارت ببريم!»

R A H A
04-24-2012, 09:25 PM
ماموران حفاظت‏خزانه، پس از بازكردن در خزانه، از ديدن وضع خزانه، و كانالى كه با مهارت هر چه تمامتر زده شده بود، و به ويژه از بجا ماندن اموال و طلا و نقره، و درهم و دينار شگفت زده شدند، و جريان امر را به اميرسيستان گزارش دادند، امير دستور داد جارچيان در شهر آواز بردارند، كه دزد خزانه هركه هست، خود را به امير بشناساند تا از لطف و احسان امير بهره‏مند شود، يعقوب بدون دغدغه خاطر خود را به امير سيستان معرفى كرد، و از اينكه نمك خورده و نمكدان شكستن را دور از مردانگى و انصاف ديده داد سخن داد، امير سيستان از بودن چنين جوان شجاع، پركار، باانصاف، و داراى صفت مردانگى بسيار خوشحال شد، و او را به منصب باارزش امارت لشگر سيستان برگزيد، و يعقوب از همانجا راه ترقى و كمال را، تا درگيرشدن با حكومت عباسيان آسوده براى نجات مظلومان پيمود.
گناه، نجاست معنوى است كه روح و روان، و انديشه فكر، و باطن و سينه و قلب را آلوده مى‏كند، و باعث محروم شدن انسان از الطاف حق، و رحمت‏خدا و فيوضات الهيه مى‏شود.گناه پرده حفاظت انسان را از عذاب و خوارى، و رسوائى و افتضاح پاره مى‏كند، و عامل فاش شدن اسرار انسان در دنيا و آخرت مى‏شود، و زمينه خارج شدن انسان را از مقام بندگى، و دور شدن از پرده پوشى حق، و غفران و آمرزش خداى مهربان را فراهم مى‏آورد.
بزرگان دين بر اساس آيات قرآن، و روايات اهل بيت گناهان را به دو دسته تقسيم كرده‏اند: گناهان كبيره، و گناهان صغيره.

R A H A
04-24-2012, 09:25 PM
گناهان كبيره به فرموده امام صادق عليه‏السلام گناهانى است كه خداى عز وجل دوزخ را بر آنها واجب ساخته. 3انسان اگر از گناهان كبيره خوددارى كند، و قدم در اين لجن زار مهلك نگذارد، و دامن انسانيت‏به اين آلودگى نيالايد، خداوند مهربان از ديگر گناهانش مى‏گذرد، و او را مشمول رحمت و بخشايش خود مى‏فرمايد:
«ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما». 4
در كتاب پرقيمت عيون اخبار الرضا از امام هشتم عليه السلام روايت‏شده كه گناهان كبيره عبارت است از:
1- به قتل رساندن انسانى كه خدا ريختن خونش را حرام كرده.
2- زنا.
3- سرقت.
4- خوردن مست كننده.
5- عاق شدن از جانب پدر و مادر.
6- فرار از جنگ.
7- خوردن مال يتيم به ستم.
8- خوردن گوشت ميته، و خون، و گوشت خوك، و آن چه به نام غير خدا كشته شده.
9- ربا.
10- خوردن مال حرام.
11- قمار.
12- كم گذاشتن از پيمانه و ترازو.
13- تهمت به پاكدامن.
14- لواط.
15- نااميدى از رحمت خدا.
16- ايمن دانستن خود از عذاب خدا.
17- كمك دادن به ستمكاران.
18- ميل قلبى به ستمگران.
19- سوگند دروغ.
20- حبس كردن حقوق مردم بدون تنگدستى.
21- دروغ.
22- كبر.
23- اسراف.
24- تبذير.
25- خيانت.
26- سبك شمردن حج.
27- جنگ با دوستان خدا.
28- اشتغال به سرگرمى‏هاى بيهوده و بى‏منفعت.
29- پافشارى بر گناه.

R A H A
04-24-2012, 09:26 PM
آثار شوم گناهان
از آيات قرآن و روايات، عناوين زير به عنوان آثار شوم گناهان استفاده مى‏شود:
گناه، اعمال نيك را تباه و نابود مى‏كند، گناه، باعث دچار شدن انسان به فتنه‏ها و بلاهاى دنيايى و عذاب سخت آخرتى است، گناه، مانع مستجاب شدن دعاست. گناه، انسان را از شفاعت‏شفيعان محروم مى‏كند، گناه، دل را سخت و سياه مى‏سازد، گناه ايمان را از بين مى‏برد، گناه مانع نتيجه بخشيدن موعظه مى‏شود، گناه، انسان را خوار و رسوا مى‏كند، گناه، باعث محروميت آدمى از رزق حق مى‏شود، گناه، انسان را از منطقه عبادت و بندگى دور مى‏كند، گناه، زمينه چيرگى شيطان را بر انسان فراهم مى‏آورد، گناه، رشته نظم زندگى و نظام خانواده و جامعه را از هم مى‏گسلد، گناه، اعتماد و اطمينان مردم را از يكديگر از بين مى‏برد، گناه، قلب را مى‏ميراند، گناه، باعث سختى جان كندن، و فشار برزخ است.
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده:
«اما انه ليس من عرق يضرب، و لا نكبة و لا صداع و لا مرض الا بذنب و ذلك قول الله عزوجل في كتابه: و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير...» 5
هيچ رگى زده نشود، و پائى به سنگ نخورد، و درد سر پيش نيايد، و بيمارى و مرضى به انسان نرسد، جز به ارتكاب گناهى، و همين است كه خداى عزوجل در كتابش فرمود: هر مصيبتى به شما رسيد، به خاطر گناهى است كه مرتكب شديد، و خدا از بسيارى از گناهان در مى‏گذرد». 6
و نيز از آن حضرت روايت شده:
«ان الرجل يذنب الذنب فيحرم صلاة الليل و ان العمل السى‏ء اسرع فى صاحبه من السكين فى اللحم»
قطعا شخص مرتكب گناهى مى‏شود، و به خاطر آن از خواندن نماز شب محروم مى‏ماند، و تاثير گناه در گناهكار از تاثير كارد در گوشت‏سريعتر است».

R A H A
04-24-2012, 09:26 PM
از حضرت رضا عليه السلام روايت شده:
«اوحى الله عزوجل الى نبى من الانبياء: اذا اطعت رضيت، و اذا رضيت باركت، و ليس لبركتى نهاية، و اذا عصيت لعنت و لعنتى تبلغ السابع من الورى». 7
خداى عزوجل به پيامبرى از پيامبران وحى فرمود: هرگاه اطاعت شوم خوشنود گردم، و چون خوشنود گردم، بركت بخشم وبركت من بى‏پايان است، و هنگامى كه از من نافرمانى شود، خشم گيرم، و چون خشم گيرم لعنت كنم، و لعنت من تا هفت پشت را شامل شود».
به تجربه ثابت شده، كه گاهى فرزندان ستم پيشگان به بلاى تهيدستى، و بيمارى و ناتوانى، و تنگى رزق دچار شده‏اند، و اين خود عنايت و رحمتى از جانب خدا به آنهاست تا مانند پدران خويش به گناه و طغيان مبتلا نشوند.درباره اصرار بر گناه، و ادامه معصيت، از اميرالمؤمنين عليه‏السلام روايت شده:
«هيچ بنده‏اى نيست مگر اين كه بر او چهل پرده حرمت قرار دارد، تا مرتكب چهل گناه كبيره شود، چون مرتكب چهل گناه كبيره شود، خدا به فرشته‏ها وحى مى‏كند:بنده‏ام را با بال‏هاى خود بپوشانيد، فرشتگان او را با بال‏هاى خود مى‏پوشانند، سپس آن بنده هيچ كار زشتى را نگذارد جز آن كه مرتكب شود، تا جايى كه ميان مردم به خاطر ارتكاب گناه ببالد، فرشتگان گويند: پروردگارا! بنده‏ات هر گناهى را مرتكب مى‏شود و ما از كردار او شرمساريم، خداى عزوجل به آنان وحى مى‏كند: بالهايتان را از او برداريد، چون كارش به اين جا رسد آغاز به دشمنى با اهل بيت كند، آن زمان است كه پرده حرمتش در آسمان و زمين پاره شود، فرشتگان گويند: پروردگارا! بنده‏ات پرده دريده مانده، خداى عزوجل وحى كند: اگر خدا را به او توجه بود، به شما فرمان نمى‏داد بالهايتان را از او برداريد» 8
انسان پاكدامن و باتقوا، كه با ياد خدا، و با توجه به قيامت، و با معرفت به آثار شوم گناه، در پيدا و پنهان از گناه فرارى و متنفر است، انسانى زنده، و گناهكار آلوده دامن، كه از خدا و قيامت غافل است، و از عواقب گناه نمى‏هراسد، ميت است، در روايات اهل بيت در ضمن جمله‏اى كوتاه به اين دو حقيقت اشاره شده:
«ان المؤمن حى والكافر ميت»
حديث شناس با عظمت، شيخ صدوق (ره) در كتاب معانى‏الاخبار حديث بسيار مهمى در رابطه با گناهانى كه آثار شومى دارد از حضرت زين العابدين عليه السلام نقل كرده كه بخشى از آن روايت اين قطعه از دعاى كميل را كه هر جمله‏اش با اللهم اغفر لى الذنوب... شروع شده توضيح مى‏دهد

R A H A
04-24-2012, 09:26 PM
گناهانى كه باعث پرده درى است، عبارت است از:
1- خوردن مايع مست كننده.
2- قمار بازى.
3- به كار گرفتن كار بيهوده و شوخى بى‏جا براى خنداندن مردم.
4- بيان عيوب مردم.
5- همنشينى با متهمين به گناه و بدكارى. شراب خوارى
حضرت موسى بن جعفر، و امام هشتم و حضرت جواد عليهم‏السلام، شرابخوارى را از گناهان كبيره شمرده‏اند.
دانشمندان بزرگ شرق و غرب اثبات كرده‏اند كه مايعات مست كننده چه كم و چه زياد آثار زيانبارى در مغز، معده، كبد، قلب، كليه و مجارى تنفس، گردش خون، عقل و نسل به جا مى‏گذارند، كه گاهى علاج آن آثار غير ممكن، و هلاكت مشروبخوار قطعى و حتمى است.شيطان بطرى، شيطانى بسيار خطرناك، و دشمنى زيان آفرين، و موجودى پليد و نجس است.
قرآن مجيد مايع مست كننده را ناپاك و رجس و از كارهاى شيطان برشمرده 10 و سودش را در برابر زيانش ناچيز و اندك دانسته 11 و به خاطر خطرات فراوان، و زيان‏هاى غير قابل جبرانش آن را بر تمام مردم حرام كرده، و مرتكب آن را چنان چه موفق به توبه نشود، به عذاب سنگين دنيائى، و آتش سوزان آخرتى دچار خواهد كرد.رسول خدا در رابطه با مايع مست كننده ده نفر را لعنت كرده:
كسى كه درختش را به اين خاطر كاشته، و آن كه از درختش نگهبانى كرده، وكسى كه انگور يا ماده ديگرش را فشرده، و شخصى كه آن را نوشيده، و كسى كه ساقى آن بوده، و آن كه آن را با دوش يا با مركب جابجا كرده، و كسى كه از باربر تحويل گرفته، و شخصى كه آن را فروخته، و آن كه آن را خريده، و كسى كه پولش را خورده. 12

R A H A
04-24-2012, 09:27 PM
حضرت باقر عليه السلام روايت شده:
«فرداى قيامت شرابخوار وارد عرصه محشر مى‏شود، در حالى كه رويش سياه، و دهانش كج، و زبانش بيرون افتاده و فرياد تشنگى اش بلند است، به او از چاهى كه چرك زناكاران در آن ريخته شده، مى‏آشامانند». 13
امام صادق عليه السلام فرمود:
«شرابخوارى مساوى با بت پرستى است، شرابخوار در قيامت كافر محشور مى‏شود، شراب پايه هر گناهى است!» 14
به اميرالمؤمنين گفته شد: آيا شما فرموده‏ايد: شراب از دزدى و زنا بدتر است؟ فرمود: «آرى، زنا كننده شايد گناه ديگرى انجام ندهد، ولى شرابخوار چون شراب خورد، زنا مى‏كند، آدم مى‏كشد، نماز را ترك مى‏كند!» 15
رسول خدا فرمود:
«كسى كه شراب را پس از آن كه حرمتش را خدا به زبان من ابلاغ كرد بنوشد، سزاوار نيست هنگامى كه به خواستگارى بيايد، پاسخ مثبت‏به او داده شود، شفاعت‏شرابخوار چون شفاعت كند پذيرفته نيست، گفتارش نبايد مورد تصديق قرار گيرد، نبايد او را بر امانتى امين دانست. پس كسى كه چيزى به او بسپارد، براى او از جانب خدا ضمانى نيست». 16

R A H A
04-25-2012, 11:43 PM
قمار
از گناهان بزرگ، و معاصى كبيره قمار است، امام صادق عليه‏السلام در روايتى مهم به كبيره بودن اين گناه اشاره فرموده.در قرآن مجيد فقط در رابطه با قمار و شراب تعبير به گناه بزرگ شده:
«يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير». 17
از تو از مايع مست كننده و قمار مى‏پرسند، بگو در مايع مست كننده و قمار، گناه بزرگ است».
ساختن همه آلات و ادوات قمار، و اجرت گرفتن بر ساخت آن‏ها، و خريد وفروشش حرام است، و به فتواى بسيارى از فقهاى بزرگ شيعه، بازى با آن‏ها حتى بدون برد و باخت شرعى نيست، و نگاه داشتن اين وسايل، حرام، و از بين بردنش لازم است. نشستن در مجلس قمار، و تماشاى آن حرام، و ترك مجلس قمار واجب شرعى است.
به كار گرفتن كار بيهوده براى خنداندن مردم
منظور از به كار گرفتن كار بيهوده، انجام كارها و اعمالى است كه براى انجام دهنده و بيننده سود دنيايى و آخرتى ندارد، و از موارد ضايع كردن عمر است، عمرى كه يك لحظه‏اش با دست به دست دادن ميلياردها عوامل در اختيار انسان گذاشته مى‏شود.بدون ترديد ضايع كردن عمر از موارد كفران نعمت است، نعمت عمر از بزرگترين و مفيدترين نعمت‏هايى است كه حضرت حق به انسان عنايت فرموده، و شكر اين نعمت به اين است كه انسان تمام لحظاتش را در راه عبادت و بندگى، و علم و دانش، و خدمت به بندگان خدا به كار گيرد.

R A H A
04-25-2012, 11:43 PM
محدث قمى در كتاب منازل الآخرة حكايت مى‏كند:
مردى به نام ابن صمد بيشتر اوقات شب و روز وجود خود را محاسبه مى‏كرد، روزى ايام گذشته عمرش را حساب كرد، به نظر آورد شصت‏سال از عمرش گذشته، روزهاى آن را به شماره آورد بيست و يك هزار و نهصد روز شد، فرياد زد واى بر من اگر روزى يك گناه بيشتر مرتكب نشده باشم، پس خدا را با بيست و يك هزار و نهصد گناه ملاقات مى‏كنم، اين را گفت و بيهوش بر زمين افتاد، و در همان حالت‏بيهوشى از دنيا رفت.

بيان عيوب مردم
حفظ آبروى مسلمانان و مؤمنان واقعيتى بسيار مهم، و به شدت مورد توجه آئين اسلام است، تا جايى كه در معارف دينى آبروى مؤمن با خونش برابر دانسته شده:
«عرض المؤمن كدمه»
با به باد رفتن آبروى مردم، بناى اعتماد و اطمينان ويران مى‏شود، و نظام زندگى خانواده و جامعه در هم فرو مى‏ريزد، و امور مسلمانان مختل مى‏شود.

R A H A
04-25-2012, 11:45 PM
كاملان و بى‏عيب‏ها فقط انبيا و امامان و اولياء خاص حضرت حقند، جز اينان هر كس داراى عيبى و عيوبى است كه از ديد و نظر مردم پنهان مى‏كند، البته در ميان مردم عده‏اى بى‏شرم و حيا وجود دارند كه از پخش شدن عيب خود ننگ ندارند، و آزارى از اين ناحيه حس نمى‏كنند، ولى ديگر مردم براى آبروى خود حرمت و ارزش قائل هستند، و رضايت‏به بازگو شدن عيب يا عيوبشان ندارند، پس كسانى كه عيب مردم را چه عيب بدنى يا عملى، يا اخلاقى، يا گفتارى، يا مالى، يا دينى و يا دنيوى بازگو مى‏كنند، و از اين جهت‏به آبروى مردم لطمه مى‏زنند، و باعث‏خفت و خوارى و سبكى آنان مى‏شوند، خود را به گناه بسيار سنگينى دچار مى‏كنند، و خويش را مستحق عذاب قيامت و رسوائى در دنيا مى‏كنند.از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام روايت‏شده:
«اقرب ما يكون العبد الى الكفر ان يواخى الرجل على الدين فيحصى عليه عثراته و زلاته ليعنفه بها يوما ما» 18
نزديك‏ترين چيزى كه انسان به كفر دارد اين است كه با مردى براساس دين عقد برادرى بسته باشد، تا لغزش‏ها و خطاهايش را شماره كند، براى اين كه روزى او را به آنها سرزنش و ملامت كند.»
امام ششم از رسول خدا روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمود:
«يا معشر من اسلم بلسانه و لم يخلص الايمان الى قلبه لاتذموا المسلمين و لا تتبعوا عوراتهم، فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله تعالى عورته يفضحه ولو فى بيته». 19
اى گروهى كه به زبان اسلام آورده‏ايد، و ايمان به قلبش نرسيده، مسلمانان را نكوهش نكنيد، و به جستجوى عيوبشان نباشيد، زيرا هر كس عيوب آنان را جستجو كند، خداوند عيوبش را دنبال مى‏كند، و هر كه خدا عيوبش را دنبال كند، گرچه در خانه‏اش باشد رسوايش مى‏كند».

R A H A
04-25-2012, 11:46 PM
همنشينى با متهمين به گناه
اثرپذيرى انسان از همنشين بيش از اثرپذيرى از ديگر امور است، به اندازه‏اى كه همنشين در انسان اثر مى‏گذارد، چيزى اثر نمى‏گذارد، به همين خاطر آيات قرآن مجيد و روايات اهل بيت براى انتخاب دوست و همنشين رهنمودهاى مهمى به انسان به خصوص اهل ايمان دارند.تفسير و تحليل اين واقعيت و بيان آيات و روايات كتاب جداگانه‏اى مى‏طلبد، كه خوشبختانه دانشمندان علوم اسلامى در اين زمينه آثار مهمى در دسترس مردم قرار داده‏اند.
قرآن و روايات مردم را از نشست و برخاست و همنشينى با اهل كفر و شرك و فسق و فجور، و دوستى با يهود و نصارى و حتى متهمين به گناه و معصيت نهى مى‏كند، مباد كه فرهنگ و اخلاق و منش و عقايد شيطانى آنان در انسان اثر بگذارد، و او را از رحمت حق محروم كند.
امام صادق (ع) فرمود:
«لاينبغى للمؤمن ان يجلس مجلسا يعصى الله فيه و لايقدر على تغييره» 20
براى مؤمن شايسته نيست در مجلسى بنشيند كه خدا در آن مجلس نافرمانى مى‏شود. و او قدرت تغيير آن را نداشته باشد» .
ابوهاشم جعفرى مى‏گويد: حضرت رضا(ع) به من فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمن بن يعقوب مى‏بينم؟ابوهاشم گفت: او دائى من است.حضرت فرمود: او درباره خدا سخن ناهموار و غير قابل قبولى مى‏گويد، «سخنى كه با آيات قرآن و معارف اهل بيت ناهماهنگ است».خدا را «به صورت اشياء و اوصاف آن» وصف مى‏كند، بنابراين يا با او همنشين باش و ما را واگذار، يا با ما بنشين و او را رها كن.عرضه داشتم: او هر چه مى‏خواهد بگويد، چه زيانى به من دارد، وقتى من آن چه را او مى‏گويد نگويم چيزى بر عهده من نيست.

R A H A
04-25-2012, 11:46 PM
حضرت فرمود: آيا بيم دارى از اين كه عذابى بر او فرود آيد و هر دوى شما را بگيرد، آيا داستان كسى را كه خود از ياران موسى (ع) بود و پدرش از ياران فرعون، هنگامى كه لشگر فرعون كنار دريا به موسى و يارانش رسيد، آن پسر از موسى جدا شد كه پدرش را نصيحت كند و به موسى و يارانش ملحق نمايد، پدرش به راه باطل خود دنبال فرعونيان مى‏رفت و اين جوان با او درباره آئينش ستيزه مى‏كرد، تا هر دو به كنارى از دريا رسيدند، و با هم غرق شدند، خبر به موسى رسيد فرمود او در رحمت خداست ولى چون عذاب نازل شود، از كسى كه نزديك گنهكار است دفاعى نشود. 21
اميرالمؤمنين (ع) فرمود:
«من كان يؤمن بالله واليوم الآخر فلايقوم مكان ريبة» 22
هر كه ايمان به خدا و روز جزا دارد در مكان تهمت و شك نايستد.
امام صادق (ع) فرمود:
«من قعد عند سباب لاولياء الله فقد عصى الله تعالى». 23
هر كه نزد دشنام گوى به دوستان خدا بنشيند، خداى تعالى را نافرمانى كرده».
مسيح عليه السلام فرمود:
«دوستى خود را با كينه ورزى به اهل معصيت آشكار كنيد، و با دور شدن از آنان به خدا نزديك شويد، و خوشنودى خدا را به عوض خشم آنان بخواهيد، گفتند: اى روح خدا با كه بنشينيم؟
فرمود: با كسى كه ديدنش شما را به ياد خدا اندازد، و گفتارش به دانش شما بيفزايد، و كردارش شما را به جانب آخرت رغبت دهد». 24

R A H A
04-26-2012, 02:17 PM
آرى پرده هايى كه چون تقوا و پاكدامنى، ورع و پارسائى، صداقت و درستى، عبادت و خدمت، مانع بين انسان و بلا و عذاب و خشم و نفرت خداست، وقتى برجا مى‏ماند كه انسان از گناه آشاميدن مايع مست كننده، و قمار، و به كارگرفتن كارهاى بيهوده، و بيان عيوب مردم، و همنشينى با متهمين به گناه بپرهيزد، و اگر دچار تسويل نفس، و وسوسه‏هاى شياطين باطنى و ظاهرى شود، و دامن به اين گناهان بيالايد، با دست‏خود آن پرده‏ها و حجاب‏ها و موانع را پاره مى‏كند، و راه را براى فرود آمدن بلا و مصيبت و خوارى و عذاب بر خود هموار و باز مى‏كند.
هر كه در اين درد گرفتار نيست
يك نفسش در دو جهان يار نيست
هر كه دلش ديده بينا نيافت
ديده او محرم ديدار نيست
هر كه از اين واقعه بوئى نبرد
جز به صفت صورت ديوار نيست
اى دل اگر دم زنى از سر عشق
جاى تو جز آتش و جز دار نيست
آن كه سزاوار در گلخن است
در حرم شاه سزاوار نيست
پرده پندار بسوز و بدان
در دو جهانت‏به از اين كار نيست.

R A H A
04-26-2012, 02:17 PM
پى‏نوشت‏ها:
________________________________________
1. بقره، آيه 279.
2. نساء، آيه 10.
3. اصول كافى، ج 3، ص 378.
4. نساء، آيه 31.
5. اصول كافى، ج 3، ص 370.
6. شورى، 30.
7. اصول كافى، ج 3، ص 374.
8. همان، ص 377.
9. همان، ص 381.
10. چاپ مكتبه مفيد، ص 256.
11. مائده، 90.
12. بقره، 219.
13. وسائل الشيعه، ج 12، كتاب تجارت، باب 84.
14. همان، ج 17، ابواب نوشيدنى‏هاى حرام، باب 9.
15. همان، باب 12.
16. گناهان كبيره، ج 1، ص 256.
17. همان، ص 268.
18. بقره، 216.
19. اصول كافى، ج 4، ص 57.
20. همان، ص 82.
21. همان.
22. همان، ص 87.
23. همان، ص 88.
24. محجةالبيضاء، ج 3، ص 288.

R A H A
04-26-2012, 02:19 PM
http://www.eteghadat.com/Files/Images/besm/03.gif


http://dle.shiaha.com/images/jycwm857gdgy6bz54pyi.jpg



یکی از سرمایه های گران قدر و بی مانند در فرهنگ شیعه، برای راه یابی انسانها به کمال واقعی،

دعا و راز و نیاز است

که از زبان پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ نقل شده است.

دعای کمیل از شور انگیزترین و پر محتواترین معارف اسلامی است

که حضرت خضر آن دعا را به امیر المومنین ـ علیه السّلام ـ داده و آن حضرت به کمیل بن زیاد نخعی تعلیم نمودند.

در این دعا بهترین روش برای تربیت فرد و جامعه بیان شده است.

و در عظمت سند این دعا همین بس که علمای رجال وقتی به کمیل می رسند می گویند:

کمیل کسی است که دعای پرمحتوای معارف اسلامی از او مشهور است و از زبان حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نقل شده است.[۱]


http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

R A H A
04-26-2012, 02:20 PM
http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif




سید بن طاووس می گوید:

کمیل روایت می کند که روزی با مولای خود امیر المومنین ـ علیه السّلام ـ بودیم و درباره شب نیمه شعبان سخن به میان آمد،

حضرت فرمودند: هر کس این شب را احیا کند و دعای حضرت خضر (کمیل) را در این شب بخواند،

البته دعای او مستجاب می گردد. وقتی حضرت به منزل برگشت، به خدمت آن حضرت رفته و در خواست آموزش دعای خضر کردم.

حضرت فرمود: ای کمیل این دعا را حفظ نما، در هر شب جمعه یا در هر ماه و یا در هر سالی یک مرتبه آن را بخوان،

تا از شر دشمنان در امان بمانی، روزیِ تو فراوان گشته و گناهانت آمرزیده شود.[۲]

http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

R A H A
04-26-2012, 02:21 PM
http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif


معارف و معانی دعای کمیل، والاتر از آن است که در این مختصر بگنجد. برای همین فقط به چند محور اساسی آن اشاره می شود:

الف: شناخت الهی:

امیر المومنین ـ علیه السّلام ـ در ضمن نیایش، صفات برجسته خداوند متعال را بیان می دارند از جمله:

رحمت خدا همه عالم را گرفته است، حرکت جهان و قدرت موجودات همه از خداست و دیگران از خود قدرتی ندارند،

همه چیز در مقابل خداوند فروتن هستند زیرا که او خالق، مدیر و مدبر است، عزت داشتن در دنیا به پست و مقام نیست،

بلکه همه عزت ها از خداوند است که مولا می فرماید:

«و بعزتک التی لا یقوم لها شیء».

http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

R A H A
04-26-2012, 02:24 PM
http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

همه غیر از خدا فنا شدنی و آنچه ازلی و ابدی است، خداست.

پس انسان باید دل به نعمتی ببندد که ماندگار باشد و آن در حرکت به سوی خدا و رسیدن به کمال و نعمت های اخروی است.

همه روشنائی های دنیا از نور خداست یعنی خدا نور است و غیر او ظهورات آن نور.

از آنجا که بشر همواره سعی دارد از تاریکی فرار کند و به سوی روشنائی که آرامش و آسایش را همراه دارد گام بردارد،

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ این انسان مشتاق به نور را راهنمائی کرده و می فرماید:

از تو درخواست می کنم به نورت که همه چیز به سبب آن روشن می شود.

دیگر این که خداوند بخشنده است و غیر از او، کسی گناهان بنده را نمی بخشد پس نباید به سوی غیر خدا تمایل پیدا کرد.

http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

R A H A
04-26-2012, 02:24 PM
http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

ب: شناخت خود:

انسان از خود شناسی به خدا شناسی می رسد یعنی وقتی خود را ضعیف دید و گفت: خدایا به ضعف جسمم رحم کن،

به فکر می افتد که او را یک قدرت قوی آفریده است، پس امیر المومنین ـ علیه السّلام ـ به ما می آموزد که

اولاً: ضعیف هستیم،

ثانیاً: نمی توانیم از سلطه و حکومت الهی فرار کنیم و همیشه تحت قدرت خدائیم.

امیر المومنین به انسانها می آموزد که گرفتاری های این دنیا که گاهی انسان را زمین گیر می کند خیلی کمتر

و قابل تحمل تر است از بلاهای آخرت و لذا انسانی که تحمل بلا و گرفتاری این دنیا را ندارد،

خود را نباید از مسیر الهی دور نگه دارد و بداند که گرفتاری آخرت همیشگی و سخت است.

http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

R A H A
04-26-2012, 02:24 PM
http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif


ج: شناخت آداب دعا:

انسانها برای رسیدن به خواسته هایشان راهکار مناسبی را اختیار می کنند

تا با شکست مواجه نشوند و حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ در این دعا، راهکار مناسب برای رسیدن به هدف عالی را چنین بیان می دارد:

اللهم اغفرلی: خدایا گناهان مرا ببخش.

پس راه اول: توبه و استغفار است،

راه دوم: شفیع قرار دادن خداست، یعنی خدایا مرا به غیر خودت وامگذار و خود دستم را بگیر.

راه سوم: درخواست فروتنانه و با ادب است،

یعنی خود را کوچک بداند و بگوید خدایا من از تو درخواست می کنم مانند درخواست کننده ای که ذلیل و خوار و ندار است،

سوال کسی که گرفتار شده است و حاجت مند است.

دیگر این که عیب دیگران را بپوشاند تا خدا هم آبروی او را حفظ کند،

چرا که باید چیزی را که بر خود می خواهیم برای دیگران هم بخواهیم و انسان باید مواظب باشد دنیا او را مغرور نکند.

و گرنه انسان مغرور خود را کوچک نمی کند و از خدا عذر خواهی نمی کند.

http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

R A H A
04-26-2012, 02:24 PM
http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

آداب دیگر دعا در کلام امیر المومنین ـ علیه السّلام ـ،

امیدوار به رحمت خدا بودن و گریه کردن است

که می فرماید:

رحم کند به کسی که غیر از گریه سلاحی ندارد.

و دیگر

پیروی از احکام الهی و مخالفت با هوای نفس،

حسن ظن به خدا داشتن و صلوات و سلام فرستادن بر پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ است.

http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

R A H A
04-26-2012, 02:25 PM
http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

د: شناخت وسیله:

برای رسیدن به مقصود، باید از وسیله خوب استفاده کرد.

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در این دعای شریف، یاد خدا بودن، کرم و بخشش الهی، خود دعا کردن و…

را بهترین وسیله برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت معرفی می کنند.

http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

R A H A
04-26-2012, 02:25 PM
http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif


هـ : آثار این شناخت:

انسان ها بعد از طی این مراحل در این دنیا آثاری را مشاهده می کنند که امیر المومنین ـ علیه السّلام ـ آن را چنین بیان می دارد:

تبدیل کردن گناهان بنده به حسنه و ثواب، بوجود آوردن طعم شیرین عبادت در دل دعا کننده،

این که ذکرت را به من الهام کنی و توفیق شکر گذاری به من عطا نمایی. «و ان توزعنی شکرک» و آثار فراوان دیگر.

در پایان، یادآوری این نکته لازم است که این نوشته قطره ای است از دریای معارف دعای کمیل

که باید با تفکر در کلمه کلمة این دعا به عمق این دریای بی کران نزدیک شد

و برکاتش را در این دنیا و در آخرت مشاهده نمود تا به سعادت رسید

که حضرت فرمود:

خدایا به عزت خویش قسمت می دهم در همه احوال برای من مهربان باش

و در همه امور با من به عطوفت رفتار نما چرا که من غیر از تو کسی را ندارم تا بخواهم مشکلاتم را حل کنم و…[۳]


http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

R A H A
04-26-2012, 02:25 PM
http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

۱٫ کلباسی، محمد رضا، انیس اللیل در شرح دعای کمیل، قم، نشر روح، سوم، ۱۳۶۲ ه.ش.
۲٫ زمردیان، احمد، علی و کمیل، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ ه.ش.
۳٫ انصاریان، حسین، شرح دعای کمیل.
۴٫ جعفر بن محمد باقر، اسرار العارضین.
[۱] . ر.ک: رازی، منتخب الدین علی، الفهرست، قم، کتابخانة مرعشی نجفی، ۱۳۶۶، ص۱۹۹؛
جابلغی، علی اصغر، طرائف المقال، قم، مکتبة مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۱۰ هـ .ق، ج۲، ص۷۱٫
[۲] . ابن طاوس، علی بن موسی، الاقبال الاعمال، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ هـ .ش، ج۱، ص۷۰۹؛ کفعمی، ابراهیم، البلد الامین، ص۱۸۸٫
[۳] . دعای کمیل، و کُن اللهمّ بعزتّک لی فی کلِ الاحوالِ رؤفا و علیّ فی جمیع الامور عطوفا و…

http://s18.rimg.info/99acf87d238a65efe4ccedc2afd0ff4d.gif

R A H A
04-26-2012, 02:26 PM
http://shiaupload.ir/images/1wc4alq1vbb2o7zwf6yg.gif http://shiaupload.ir/images/9utr8tmwa3c7wvskexn9.gif http://shiaupload.ir/images/1wc4alq1vbb2o7zwf6yg.gif



دعاي كميل



اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ

خدايا من از تو مى خواهم بحق آن رحمتت كه همه چيز را فرا گرفته

وَبِقُوَّتِكَ الَّتى قَهَرْتَ بِها كُلَّشَىْءٍ

و به آن نيرويت كه همه چيز را بوسيله آن مقهور خويش كردى

وَخَضَعَ لَها كُلُّ شَىْءٍ وَذَلَّ لَها كُلُّ شَىْءٍ

و همه چيز در برابر آن خاضع و همه در پيش آن خوار است

وَبِجَبَرُوتِكَ الَّتى غَلَبْتَ بِها كل شي

و به جبروت تو كه بوسيله آن چيره گشتى

وَبِعِزَّتِكَ الَّتى لا يَقُومُ لَها شَىْءٌ وَبِعَظَمَتِكَ الَّتى مَلاَتْ كُلَّ شَىْء

و به عزتت كه چيزى در برابرش نه ايستد و به آن عظمت و بزرگيت كه پركرده هر چيز را

وَبِسُلْطانِكَ الَّذى عَلا كُلَّشَىْءٍ وَبِوَجْهِكَ الْباقى بَعْدَفَناَّءِ كُلِّشَىْءٍ

و به آن سلطنت و پادشاهيت كه بر هر چيز برترى گرفته و به ذات پاكت كه پس از نابودى هر چيز باقى است

وَبِأَسْمائِكَ الَّتى مَلاَتْ اَرْكانَ كُلِّشَىْءٍوَبِعِلْمِكَ الَّذى اَحاطَ ِكُلِّشَىْء

و به نامهاى مقدست كه اساس هر موجودى را پركرده و به آن علم و دانشت كه احاطه يافته به هر چيز

وَبِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى اَضاَّءَ لَهُ كُلُّشىْءٍ

و به نور ذاتت كه روشن شد در پرتوش هر چيز

يا نُورُيا قُدُّوسُ

اى نور حقيقى و اى منزه از هر عيب اى

يااوَّلَ الاْوَّلِينَ وَيا اخِرَ الاْ خِرينَ

آغاز موجودات اولين و اى پايان آخرين

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِكُ الْعِصَمَ

خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را كه پرده ها را بدرد

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ النِّقَمَ

خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را كه عقاب و كيفرها را فرو ريزد

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَيِّرُ النِّعَمَ

خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را كه نعمت ها را تغيير دهد


اَللّهُمَّ اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُالدُّعاَّءَ

خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را كه از اجابت دعا جلوگيرى كند

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ الْبَلاَّءَ

خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را كه بلا نازل كند

اَللّهُمَّ اغْفِرْلى كُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ وَكُلَّ خَطَّيئَةٍ اَخْطَاْتُها

خدايا بيامرز برايم هر گناهى كه كرده ام و هر خطايى كه از من سر زده

اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ بِذِكْرِكَ وَاَسْتَشْفِعُ بِكَ اِلى نَفْسِكَ وَاَسْئَلُكَ بِجُودِكَ اَنْ تُدْنِيَنى مِنْ قُرْبِكَ

خدايا من به سوى تو تقرب جويم بوسيله ذكر تو و شفيع آورم بدرگاهت خودت را و به جود و كرمت از تو مى خواهم كه مرا به مقام قرب خويش نزديك سازى

وَاَنْ تُوزِعَنى شُكْرَكَ وَاَنْ تُلْهِمَنى ذِكْرَكَ

و شكر و سپاسگذاريت را بر من روزى كنى و ذكر خود را به من الهام كنى

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ سُؤ الَ خاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خاشِعٍ اَنْ تُسامِحَنى وَتَرْحَمَنى

خدايا از تو درخواست مى كنم درخواست شخص فروتن خوار ترسان كه بر من آسان گيرى و به من رحم كنى

وَتَجْعَلَنى قَِسْمِكَ راضِياً قانِعاً وَفى جَميعِ الاْحْوالِ مُتَواضِعاً

و مرا به آنچه برايم قسمت كرده اى راضى و قانعم سازى و در تمام حالات فروتنم كنى

اَللّهُمَّ وَاَسْئَلُكَ سُؤ الَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ وَاَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدآئِدِحاجَتَهُ وَعَظُمَ فيما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ

خدايا ازتو درخواست كنم درخواست كسى كه سخت فقير و بى چيز شده و خواسته اش را هنگام سختيها پيش توآورده و اميدش بدانچه نزد تو است بسيار بزرگ است

اَللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُكَ وَعَلا مَكانُكَ وَخَفِىَ مَكْرُكَ وَظَهَرَ اَمْرُكَ وَغَلَبَ قَهْرُكَ وَجَرَتْ قُدْرَتُكَ وَلايُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ

خدايا سلطنت و پادشاهيت بس بزرگ و مقامت بسى بلند استمكر و تدبيرت در كارها پنهان و امر و فرمانت آشكار است قهرت غالب و قدرت و نيرويت نافذ است و گريز از تحت حكومت تو ممكن نيست

اَللّهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبى غافِراً وَلا لِقَبائِحى ساتِراً وَلا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَكَ

خدايا نيابم براى گناهانم آمرزنده اى و نه براى كارهاى زشتم پرده پوشى و نه كسى را كه عمل زشت مرا به كار نيك تبديل كند جز تو،

لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ وَبِحَمْدِكَ

نيست معبودى جز تو منزهى تو و به حمد تو مشغولم

R A H A
04-26-2012, 02:27 PM
ظَلَمْتُ نَفْسى

من به خويشتن ستم كردم

وَتَجَرَّاءْتُ بِجَهْلى وَسَكَنْتُ اِلى قَديمِ ذِكْرِكَ لى وَمَنِّكَ عَلَىَّ

و در اثر نادانيم دليرى كردم و به اينكه هميشه از قديم به ياد من بوده وبر من لطف و بخشش داشتى آسوده خاطر نشستم

اَللّهُمَّ مَوْلاىَ كَمْ مِنْ قَبيحٍ سَتَرْتَهُ وَكَمْ مِنْ فادِحٍ مِنَ الْبَلاَّءِ اَقَلْتَهُ وَكَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَيْتَهُ وَكَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ َدفَعْتَهُ وَكَمْ مِنْ ثَناَّءٍ جَميلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ

اى خدا اى مولاى من چه بسيار زشتيها كه از من پوشاندى و چه بسيار بلاهاى سنگين كه از من بازگرداندى و چه بسيار لغزشها كه از آن نگهم داشتى و چه بسيار ناراحتيها كه از من دور كردىو چه بسيار مدح و ثناى خوبى كه من شايسته اش نبودم و تو آن را منتشر ساختى

اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلاَّئى وَاَفْرَطَ بى سُوَّءُ حالى وَقَصُرَتْ بى اَعْمالى وَقَعَدَتْ بى اَغْلالى

خدايا بلاى من بسى بزرگ است و بدى حالم از حد گذشته و اعمالم نارسا است و زنجيرهاى علايق مرا خانه نشين كرده

وَحَبَسَنى عَنْ نَفْعى بُعْدُ اَمَلى وَخَدَعَتْنِى الدُّنْيا بِغُرُورِهاوَنَفْسى بِجِنايَتِها وَمِطالى

و آرزوهاى دور و دراز مرا از رسيدن به منافعم بازداشته و دنيا با ظواهر فريبنده اش مرا گول زد و نفسم بوسيله جنايتش و به مسامحه گذراندم

يا سَيِّدى فَاَسْئَلُكَ بِعِزَّتِكَ اَنْ لايَحْجُبَ عَنْكَ دُعاَّئى سُوَّءُ عَمَلى وَفِعالى

اى آقاى من پس از تو مى خواهم به عزتت كه بدى رفتار و كردار من رفتار و كردار من دعايم را از اجابتت جلوگيرى نكند

وَلا تَفْضَحْنى بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ من سِرّى وَلا تُعاجِلْنى بِالْعُقُوبَةِ عَلى ما عَمِلْتُهُ فى خَلَواتى

و رسوا نكنى مرا به آنچه از اسرار پنهانى اطلاع دارى و شتاب نكنى در عقوبتم براى رفتار بد و كارهاى بدى كه در خلوت انجام دادم

مِنْسُوَّءِ فِعْلى وَاِساَّئَتى وَدَوامِ تَفْريطى وَجَهالَتى وَكَثْرَةِ شَهَواتى وَغَفْلَتى

و ادامه دادنم به تقصير و نادانى و زيادى شهوت رانى و بى خبريم

وَ كُنِ اللّهُمَّ بِعِزَّتِكَ لى فى كُلِّ الاْحْوالِ رَؤُفاً وَعَلَىَّ فى جَميعِ الاُْمُورِ عَطُوفاً

و خدايا به عزتت سوگند كه در تمام احوال نسبت به من مهربان باش و در تمام امور بر من عطوفت فرما

الهي وَرَبّى مَنْ لى غَيْرُكَ اَسْئَلُهُ كَشْفَ ضُرّى وَالنَّظَرَ فى اَمْرى

اى معبود من و اى پروردگار من جز تو كه را دارم كه رفع گرفتارى و توجه در كارم را از او درخواست كنم

'اِلهى وَمَوْلاىَ اَجْرَيْتَ عَلَىَّ حُكْماًاِتَّبَعْتُ فيهِ هَوى نَفْسى وَلَمْ اَحْتَرِسْ فيهِ مِنْ تَزْيينِ عَدُوّى فَغَرَّنى بِمااَهْوى

اى خداى من و اى مولاى من تو بر من حكمى را مقرر داشتى كه در اجراى آن پيروى هواى نفسم را كردم و از فريبكارى دشمنم در اين باره نهراسيدم پس او هم طبق دلخواه خويش گولم زد

فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِكَ وَلا حُجَّةَ لى فيما جَرى عَلَىَّ فيهِ قَضاَّؤُكَ وَاَلْزَمَنى حُكْمُكَ وَبَلا ؤُكَ

پس در تمام آنچه پيش آمده تو را ستايش مى كنم و اكنون از حكمى كه درباره كيفر من جارى گشته و قضا و آزمايش تو مرا بدان ملزم ساخته حجت و برهانى ندارم

وَقَدْ اَتَيْتُكَ يا اِلهى بَعْدَ تَقْصيرى وَاِسْرافى عَلىنَفْسى

و اينك اى معبود من در حالى به درگاهت آمده ام كه درباره ات كوتاهى كرده و بر خود زياده روى نموده

R A H A
04-26-2012, 02:29 PM
معتَذِراً نادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقيلاً مُسْتَغْفِراً مُنيباًمُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً

و عذرخواه و پشيمان و دل شكسته و پوزش جو و آمرزش طلب و بازگشت كنان و به گناه خويش اقرار و اذعان و اعتراف دارم

لا اجِدُ مَفَرّاً مِمّا كانَ مِنّى وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيْهِ فى اَمْرى

راه گريزى از آنچه از من سر زده نيابم و پناهگاهى كه بدان رو آورم در كار خويش ندارم

غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرى وَاِدْخالِكَ اِيّاىَ فى سَعَةِ رَحْمَتِكَ

جز اينكه تو عذرم بپذيرى و مرا در فراخناى رحمتت درآورى

اللهُمَّ فَاقْبَ لْعُذْرى وَارْحَمْ شِدَّةَ ضُرّى وَفُكَّنى مِنْ شَدِّ وَثاقى

پس اى خداى من عذرم بپذير و بر سخت پريشانيم رحم كن و از بند سخت گناهانم رهائيم ده

يا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ َبدَنى

اى پروردگار من بر ناتوانى بدنم

وَرِقَّةَ جِلْدى وَدِقَّةَ عَظْمى يا مَنْ بَدَءَ خَلْقى وَذِكْرىوَتَرْبِيَتى و َبِرّى وَتَغْذِيَتى هَبْنى لاِبْتِدآءِ كَرَمِكَ وَسالِفِ بِرِّكَ بى

و نازكى پوست تنم و باريكى استخوانم رحم كن اى كسى كه آغاز كردى به آفرينش من و به ياد من و بپرورشم و به احسان و خوراك دادنم اكنون به همان بزرگوارى و كرم نخستت و سابقه احسانى كه به من داشتى مرا ببخش

يااِلهى وَسَيِّدى وَرَبّى اَتُراكَ مُعَذِّبى بِنارِكَ بَعْدَ تَوْحيدِكَ وَبَعْدَمَا انْطَوى عَلَيْهِ قَلْبى مِنْ مَعْرِفَتِكَ

اى معبود من و اى آقاى من و اى پروردگارم آيا تو به راستى چنانى كه مرا به آتش عذاب كنى پس از اينكه به يگانگيت اقرار دارم و دلم به نور معرفتت آباد گشته

وَلَهِجَ بِهِ لِسانى مِنْ ذِكْرِكَ وَاعْتَقَدَهُ ضَميرى مِنْ حُبِّكَ وَبَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافى وَدُعاَّئى خاضِعاًلِرُبُوبِيَّتِكَ

و زبانم به ذكر تو گويا شده و نهادم به دوستى تو پيوند شدهو پس از اعتراف صادقانه و دعاى خاضعانه ام به مقام بنده پرورى و ربوبيتت ؟

هَيْهاتَ اَنْتَ اَكْرَمُ مِنْ اَنْ تُضَيِّعَ مَنْ رَبَّيْتَهُ اَوْتُبْعِدَ مَنْ اَدْنَيْتَهُ

بسيار دور است ! تو بزرگوارتر از آنى كه از نظر دور دارى كسى را كه خود پروريده اى يا دور گردانى كسى را كه خود نزديكش كرده

اَوْ تُشَرِّدَ مَنْ اوَيْتَهُ اَوْ تُسَلِّمَ اِلَى الْبَلا ءِ مَنْ كَفَيْتَهُ وَرَحِمْتَهُ

يا تسليم بلا و گرفتارى كنى كسى را كه خود سرپرستى كرده و به لطف پروريده اى

وَلَيْتَ شِعْرى يا سَيِّدى وَاِلهى وَمَوْلاىَ اَتُسَلِّطُ النّارَ عَلى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِكَ ساجِدَةً

و كاش مى دانستم اى آقا و معبود و مولايم آيا چيره مى كنى آتش دوزخ را بر چهره هايى كه در برابر عظمتت به سجده افتاده

وَعَلى اَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحيدِكَ صادِقَةً وَبِشُكْرِكَ مادِحَةً

و بر زبانهايى كه صادقانه به يگانگيت گويا شده و سپاسگزارانه به شكرت باز شده

وَعَلى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِاِلهِيَّتِكَ مُحَقِّقَةً وَعَلى ضَماَّئِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِكَ حَتّى صارَتْ خاشِعَةً

و بر دلهايى كه از روى يقين به خدائيت اعتراف كرده اند و بر نهادهايى كه علم و معرفتت آنها را فرا گرفته تا به جايى كه در برابرت خاشع گشته

وَعَلى جَوارِحَ سَعَتْ اِلى اَوْطانِ تَعَبُّدِكَ طاَّئِعَةً وَاَشارَتْ بِاسْتِغْفارِكَ مُذْعِنَةً

و بر اعضاء و جوارحى كه مشتاقانه به پرستشگاهايت شتافته و با حال اقرار به گناه جوياى آمرزش تو هستند

R A H A
04-26-2012, 02:31 PM
ما هكَذَاالظَّنُّ بِكَ وَلا اُخْبِرْنا بِفَضْلِكَ عَنْكَ

چنين گمانى به تو نيست و از فضل تو چنين خبرى به ما نرسيده

يا كريمُ يا رَبِّ

اى خداى كريم اى پروردگار من

وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفى عَنْ قَليلٍ مِنْ بَلاَّءِ الدُّنْيا وَعُقُوباتِها وَما يَجْرى فيها مِنَ الْمَكارِهِ عَلى اَهْلِها

اى خداى كريم اى پروردگار من و تو ناتوانى مرا در مقابل اندكى از بلاى دنيا و كيفرهاى ناچيز آن و ناملايماتى كه معمولاً بر اهل آن مى رسد مى دانى

عَلى اَنَّ ذلِكَ بَلاَّءٌ وَمَكْرُوهٌ قَليلٌ مَكْثُهُ يَسيرٌ بَقَّئُهُقَصيرٌ مُدَّتُهُ

در صورتى كه اين بلا و ناراحتى دوامش كم است و دورانش اندك و مدتش كوتاه است

فَكَيْفَ احْتِمالى لِبَلاَّءِ الاْ خِرَةِ وَجَليلِ وُقُوعِ الْمَكارِهِ فيها

پس چگونه تاب تحمل بلاى آخرت و آن ناملايمات بزرگ را در آنجا دارم

وَهُوَ بَلاَّءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَيَدُومُ مَقامُهُ وَلا يُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ

در صورتى كه آن بلا مدتش طولانى و دوامش هميشگى است و تخفيفى براى مبتلايان به آن نيست

لاِنَّهُ لا يَكُونُ اِلاّ عَنْ غَضَبِكَ وَاْنتِقامِكَ وَسَخَطِكَ وَهذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَالاَْرْضُ

زيرا آن بلا از خشم و انتقام و غضب تو سرچشمه گرفته و آن هم چيزى است كه آسمانها و زمين تاب تحمل آن را ندارند

يا سَيِّدِى فَكَيْفَ لى وَاَنَا عَبْدُكَ الضَّعيفُ الذَّليلُ الْحَقيرُ الْمِسْكينُ الْمُسْتَكينُ

اى آقاى من تا چه رسد به من بنده ناتوان خوارناچيز مستمند بيچاره !

يا اِلهى وَرَبّى وَسَيِّدِىوَمَوْلاىَ، لاِىِّ الاُْمُورِ اِلَيْكَ اَشْكُو وَلِما مِنْها اَضِجُّ وَاَبْكى

اى معبود و پروردگار و آقا و مولاى من آيا براى كداميك از گرفتاريهايم به تو شكايت كنم وبراى كداميك از آنها شيون و گريه كنم ؟

لاِليمِ الْعَذابِ وَشِدَّتِهِ اَمْ لِطُولِ الْبَلاَّءِ وَمُدَّتِهِ فَلَئِنْ صَيَّرْتَنى لِلْعُقُوباتِ مَعَ اَعْدآئِكَ

آيا براى عذاب دردناك و سخت يا براى بلاى طولانى و مديدپس اگر بنا شود مرا بخاطر كيفرهايم درزمره دشمنانت اندازى

وَجَمَعْتَ بَيْنى وَبَيْنَ اَهْلِ بَلاَّئِكَ وَفَرَّقْتَ بَيْنى وَبَيْنَ َحِبّاَّئِكَ وَاَوْلياَّئِكَ

و مرا با گرفتاران در بلا و عذابت در يكجا گردآورى و ميان من و دوستانت جدايى اندازى

فَهَبْنى يا اِلهى وَسَيِّدِى وَمَوْلاىَوَرَبّى صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ

گيرم كه اى معبود و آقا و مولا و پروردگارم من بر عذاب تو صبر كنم اما چگونه بر دورى از تو طاقت آورم

وَهَبْنى صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نارِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى كَرامَتِكَ

و گيرم كه اى معبود من حرارت آتشت را تحمل كنم اما چگونه چشم پوشيدن از بزرگواريت را بر خود هموار سازم

اَمْ كَيْفَ اَسْكُنُ فِى النّارِ وَرَجاَّئى عَفْوُكَ

يا چگونه در ميان آتش بمانم با اينكه اميد عفو تو را دارم

فَبِعِزَّتِكَ يا سَيِّدى وَمَوْلاىَ

پس به عزتت سوگند

اُقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنى ناطِقاً لاَضِجَّنَّ اِلَيْكَ بَيْنَ اَهْلِها ضَجيجَ الاْمِلينَ

اى آقا و مولاى من براستى سوگند مى خورم كه اگر زبانم را در آنجا بازبگذارى حتماً در ميان دوزخيان شيون را بسويت سر دهم شيون اشخاص آرزومند

َصْرُخَنَّ اِلَيْكَ صُراخَ الْمَسْتَصْرِخينَ وَلاََبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكاَّءَالْفاقِدينَ

و مسلماً چون فريادرس خواهان به درگاهت فرياد برآرم و قطعاً مانند عزيز گمگشتگان بر دورى تو گريه و زارى كنم

ُ و لا نادِيَنَّكَ اَيْنَ كُنْتَ يا وَلِىَّ الْمُؤْمِنينَ يا غايَةَ امالِالْعارِفينَ

و با صداى بلند تو را مى خوانم و مى گويم كجايى اى يار و نگهدار مؤ منان اى منتهاى آرمان عارفان

ياغِياثَ الْمُسْتَغيثينَ

اي فريادرس درماندگان

يا حَبيبَ قُلُوبِ الصّادِقينَ وَيا اِلهَالْعالَمينَ

اى محبوب دل راستگويان و اى حيران كننده عالميان

اَفَتُراكَ سُبْحانَكَ يا اِلهى وَبِحَمْدِكَ تَسْمَعُ فيها صَوْتَ عَبْدٍمُسْلِمٍ

آيا براستى چنان مى بينى اى منزه و معبودم كه به ستايشت مشغولم كه بشنوى در آن آتش صداى بنده مسلمانى

سُجِنَ فيها بِمُخالَفَتِهِ وَذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِيَتِهِ وَحُبِسَ بَيْنَ اَطْباقِها بِجُرْمِهِ وَجَريرَتِهِ وَهُوَ يَضِجُّ اِلَيْكَ ضَجيجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِكَ

را كه در اثر مخالفتش در آنجا زندانى شده و مزه عذاب آتش را به خاطر نافرمانيش چشيده و در ميان طبقات دوزخ به واسطه جرم و جنايتش گرفتار شده و در آن حال به درگاهت شيون كند شيون شخصى كه آرزومند رحمت توست

وَيُناديكَ بِلِسانِ اَهْلِ تَوْحيدِكَ وَيَتَوَسَّلُ اِلَيْكَبِرُبُوبِيَّتِكَ

و به زبان يگانه پرستان تو را فرياد زند و به بنده پروريت متوسل گردد

يا مَوْلاىَ فَكَيْفَ يَبْقى فِى الْعَذابِ وَهُوَ يَرْجُوا ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ

اى مولاى من پس چگونه در عذاب بماند با اينكه به بردبارى سابقه دارت چشم اميد دارد

اَمْ كَيْفَ تُؤْلِمُهُ النّارُ وَهُوَ يَاءْمَلُ فَضْلَكَ وَرَحْمَتَكَ اَمْ كَيْفَ يُحْرِقُهُ لَهيبُها

يا چگونه آتش او را بيازارد با اينكه آرزوى فضل و رحمت تو را دارد

وَاَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَتَرى مَكانَهُ اَمْ كَيْفَ يَشْتَمِلُعَلَيْهِ زَفيرُها وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ

با اينكه تو صدايش را بشنوى و جايش را ببينى يا چگونه شراره هاى آتش او را دربرگيرد يا چگونه شعله آتش او را بسوزاند با اينكه تو ناتوانيش دانى

اَمْ كَيْفَ يَتَقَلْقَلُ بَيْنَ اَطْباقِهاوَاَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ ،اَمْ كَيْفَ تَزْجُرُهُ زَبانِيَتُها وَهُوَ يُناديكَ يا رَبَّهُ

يا چگونه در ميان طبقات آتش دست و پا زند با اينكه تو صدق و راستگوئيش را دانى يا چگونه موكلان دوزخ او را با تندى برانند با اينكه تو را به پروردگارى بخواند

اَمْ كَيْفَ يَرْجُو فَضْلَكَ فى عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُكُهُ فيها

يا چگونه ممكن است كه اميد فضل تو را در

هَيْهاتَ ما ذلِكَ الظَّنُ بِكَ وَلاَالْمَعْرُوفُ مِنْ فضْلِكَ َ وَلا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدينَ مِنْ بِرِّكَ وَاِحْسانِكَ

آزادى خويش داشته باشد ولى تو او را به حال خود واگذارى چه بسيار از تو دور است و چنين گمانى به تو نيست فضل تو اينسان معروف نيست و نه شباهت با رفتار تو نسبت به يگانه پرستان دارد با آن نيكى و احسانت كه نسبت بدانها دارى

فَبِالْيَقينِ اَقْطَعُ لَوْ لا ما حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذيبِ جاحِديكَ وَقَضَيْتَ بِهِ مِنْ اِخْلادِ مُعانِديكَ

و من بطور قطع مى دانم كه اگر فرمان تو در معذب ساختن منكرانت صادر نشده بود و حكم تو به هميشه ماندن در عذاب براى دشمنانت در كار نبود

لَجَعَلْتَ النّارَ كُلَّها بَرْداًوَسَلاماً وَما كانَ لاِحَدٍ فيها مَقَرّاً وَلا مُقاماً

حتماً آتش دوزخ را هر چه بود به تمامى سرد و سالم مى كردى وهيچكس در آن منزل و ماءوا نداشت

لكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ اَسْماَّؤُكَ اَقْسَمْتَ اَنْ تَمْلاَها مِنَ الْكافِرينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ اَجْمَعينَ وَاَنْ تُخَلِّدَ فيهَاالْمُعانِدينَ

ولى تو اى خدايى كه تمام نامهايت مقدس است سوگند ياد كرده اى كه دوزخ را از كافران از پريان و آدميان پركنى و دشمنانت را براى هميشه در آن جا دهى

وَاَنْتَ جَلَّ ثَناؤُكَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً وَتَطَوَّلْتَ بِالاِْنْعامِ مُتَكَرِّماً، اَفَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ

و تو كه حمد ثنايت برجسته است در ابتداء بدون سابقه فرمودى و به اين انعام از روى بزرگوارى تفضل كردىكه فرمودى آيا كسى كه مؤ من است مانند كسى است كه فاسق است ؟ نه يكسان نيستند

R A H A
04-26-2012, 02:32 PM
الهى وَسَيِّدى فَاَسْئَلُكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتى قَدَّرْتَها وَبِالْقَضِيَّةِ الَّتىحَتَمْتَها وَحَكَمْتَها وَغَلَبْتَ مَنْ عَلَيْهِ اَجْرَيْتَها

اى معبود من و اى آقاى من بحق آن نيرويى كه مقدرش كردى و به فرمانى كه مسلمش كردى و صادر فرمودىو بر هر كس آن را اجرا كردى مسلط گشتى

اَنْ تَهَبَ لى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ وَفى هذِهِ السّاعَةِ

از تو مى خواهم كه ببخشى بر من در اين شب و در اين ساعت

كُلَّ جُرْمٍ اَجْرَمْتُهُ وَكُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ وَكُلَّ قَبِيحٍ اَسْرَرْتُهُ

هر جرمى را كه مرتكب شده ام و هر گناهى را كه از من سرزده و هر كار زشتى را كه پنهان كرده ام

وَكُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ كَتَمْتُهُ اَوْ اَعْلَنْتُهُ اَخْفَيْتُهُ اَوْاَظْهَرْتُهُ

و هر نادانى كه كردم چه كتمان كردم و چه آشكار چه پنهان كردم و چه در عيان

وَكُلَّ سَيِّئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْكِرامَ الْكاتِبينَ الَّذينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مايَكُونُ مِنّى

و هر كار بدى را كه به نويسندگان گراميت دستور يادداشت كردنش را دادى همان نويسندگانى كه آنها را موكل بر ثبت اعمال من كردى و آنها را

وَجَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى وَكُنْتَ اَنْتَ الرَّقيبَ عَلَىَّ مِنْ وَراَّئِهِمْ وَالشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ

به ضميمه اعضاء و جوارحم گواه بر من كردى اضافه بر آنها خودت نيز مراقب من بودى و گواه اعمالى بودى كه از ايشان پنهان مى ماند

وَبِرَحْمَتِكَ اَخْفَيْتَهُ وَبِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ

و البته به واسطه رحمتت بود كه آنها را پنهان داشتى و از روى فضل خود پوشاندى

وَاَنْ تُوَفِّرَ حَظّى مِنْ كُلِّ خَيْرٍ اَنْزَلْتَهُ ،اَوْاِحْسانٍ فَضَّلْتَهُ اَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ اَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ اَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ اَوْ خَطَاءٍتَسْتُرُهُ

و نيز خواهم كه بهره ام را وافر و سرشار گردانى از هر خيرى كه فرو ريزى يا احسانى كه بفرمائى يا نيكيهايى كه پخش كنى يا رزقى كه بگسترانى يا گناهى كه بيامرزى يا خطايى كه بپوشانى

يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ

روردگارا پروردگارا پروردگارا

يا اِلهى وَسَيِّدى وَمَوْلاىَ وَمالِكَ رِقّى يا مَنْبِيَدِهِ ناصِيَتى يا عَليماً بِضُرّى وَمَسْكَنَتى يا خَبيراً بِفَقْرىوَفاقَتى

اى معبود من اى آقا و مولايم و اى مالك من اى كسى كه اختيارم بدست او است اى داناى بر پريشانى و بى نوائيم اى آگه از بى چيزى و نداريم

يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ

پروردگارا، پروردگارا پروردگارا

اَسْئَلُكَ بِحَقِّكَ وَقُدْسِكَ وَاَعْظَمِصِفاتِكَ وَاَسْماَّئِكَ

از تو مى خواهم به حق خودت و به ذات مقدست و به بزرگترين صفات و اسمائت

اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهارِبِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً وَبِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً وَاَعْمالى عِنْدَكَ مَقْبُولَةً

كه اوقاتم را در شب و روز به ياد خودت معمور و آباد گردانى و به خدمتت پيوسته دارى و اعمالم را مقبول درگاهت گردانى

حَتّى تَكُونَ اَعْمالى وَا َوْرادى كُلُّها وِرْداً واحِداً وَحالى فى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً

تا اعمال و گفتارم همه يك جهت براى تو باشد و حالم هميشه در خدمت تو مصروف گردد

ياسَيِّدى يامَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلى يا مَنْ اِلَيْهِ شَكَوْتُ اَحْوالى

اى آقاى من اى كسى كه تكيه گاهم او است اى كسى كه شكايت احوال خويش به درگاه او برم

يا رَبِّ يارَبِّ يا رَبِّ

پروردگارا پروردگارا پروردگارا

قَوِّ عَلى خِدْمَتِكَ جَوارِحى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزيمَةِ جَوانِحى

نيرو ده بر انجام خدمتت اعضاى مرا و دلم را براى عزيمت به سويت محكم گردان

وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فى خَشْيَتِكَ وَالدَّوامَ فِى الاِْتِّصالِ بِخِدْمَتِكَ

و به من كوشش در ترس و خشيتت و مداومت در پيوستن به خدمتت عطا فرما

حَتّى اَسْرَحَ اِلَيْكَفى مَيادينِ السّابِقينَ وَاُسْرِعَ اِلَيْكَ فِى الْبارِزينَ

تا تن و جان را در ميدانهاى پيشتازان بسويت برانم و در زمره شتابندگان بسويت بشتابم

وَاَشْتاقَ اِلى قُرْبِكَ فِى الْمُشْتاقينَ وَاَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصينَ

و در صف مشتاقان اشتياق تقربت را جويم و چون نزديك شدن مخلصان به تو نزديك گردم

وَاَخافَكَ مَخافَةَ الْمُوقِنينَ وَاَجْتَمِعَ فى جِوارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ

و چون يقين كنندگان از تو بترسم و در جوار رحمتت با مؤ منان در يكجا گرد آيم

اَللّهُمَّ وَمَنْ اَرادَنى بِسُوَّءٍ فَاَرِدْهُ وَمَنْ كادَنى فَكِدْهُ

خدايا هر كه بد مرا خواهد بدش را بخواه و هر كه به من مكر كند به مكر خويش دچارش كن

وَاجْعَلْنى مِنْ اَحْسَنِ عَبيدِكَ نَصيباً عِنْدَكَ، وَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ وَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ

و نصيبم را پيشخود بهتر از ديگر بندگانت قرار دهو منزلتم را نزد خود نزديكتر از ايشان كن و رتبه ام را در پيشگاهت مخصوص تراز ديگران گردان

فَاِنَّهُ لا يُنالُ ذلِكَ ِلاّ بِفَضْلِكَ وَجُدْ لى بِجُودِكَ وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ

كه براستى جز به فضل تو كسى به اين مقام نرسد و به جود و بخشش خود به من جود كن و به مجد و بزرگوارى خود بر من توجه فرما

وَاحْفَظْنى بِرَحْمَتِكَ وَاجْعَلْ لِسانى بِذِكْرِكَ لَهِجاً وَقَلْبى بِحُبِّكَ مُتَيَّماً

و به رحمت خود مرا نگهدار و قرار ده زبانم را به ذكرت گويا و دلم را به دوستيت بى قرار و شيدا

وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ اِجابَتِكَ وَاَقِلْنى عَثْرَتى وَاغْفِرْ زَلَّتى

و با اجابت نيكت بر من منت بنه و لغزشم را ناديده گير و گناهم را بيامرز

فَاِنَّكَ قَضَيْتَ عَلى عِبادِكَ بِعِبادَتِكَ وَاَمَرْتَهُمْ بِدُعاَّئِكَ وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجابَةَ

زيرا كه تو خود بندگانت را به پرستش خويش فرمان دادى و به دعا كردن به درگاهت ماءمور ساختى و اجابت دعايشان را ضمانت كردى

فَاِلَيْكَ يارَبِّ نَصَبْتُ وَجْهى وَاِلَيْكَ يا رَبِّ مَدَدْتُ يَدى

پس اى پروردگار من به سوى تو روى خود بداشتم و به درگاه تو اى پروردگارم دست حاجت دراز كردم

فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لى دُعاَّئى وَبَلِّغْنى مُناىَ وَلا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجاَّئى

پس به عزتت دعايم را مستجاب فرما و به آرزويم برسان و اميدم را از فضل خويش قطعمنما

وَاكْفِنى شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ اَعْدآئى

و شر دشمنانم را از جن و انس كفايت فرما اى خداى زودگذر

يا سريع الرضا

اي كسي كه زود راضي مي شوي

اِغْفِرْ لِمَنْ لا مْلِكُ اِلا الدُّعاَّءَ فَاِنَّكَ فَعّالٌ لِما تَشاَّءُ

بيامرز كسى را كه جز دعا چيزى ندارد كه براستى تو هر چه را بخواهى انجام دهي

يا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ وَذِكْرُهُ شِفاَّءٌ

اى كسى كه نامش دوا است و يادش شفاء است

وَطاعَتُهُ غِنىً اِرْحَمْ مَنْ رَاءْسُ مالِهِ الرَّجاَّءُ وَسِلاحُهُ الْبُكاَّءُ

و طاعتش توانگرى است ترحم فرما بر كسى كه سرمايه اش اميد و ساز و برگش گريه و زارى است

يا سابِغَ النِّعَمِ يا دافِعَ النِّقَمِ يا نُورَ الْمُسْتَوْحِشينَ فِى الظُّلَمِ يا عالِماً لا يُعَلَّمُ

اى تمام دهنده نعمتها و اى برطرف كننده گرفتاريها اى روشنى وحشت زدگان در تاريكيها اى داناى بى معلم

صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ

درود فرست بر محمد و آل محمد و انجام ده درباره من آنچه را كه تو شايسته آنى

وَصَلَّى اللّهُ عَلى رَسُولِهِ وَالاْئِمَّةِ الْمَيامينَ مِنْ الِهِ وَسَلَّمَ تَسْليماً كَثيراً

و درود خدا بر پيامبر و پيشوايان با بركت از خاندانش و سلام فراوان