s.rozekabood
04-23-2012, 11:40 PM
گرد و غبارش را با اشک میگیرم و از شادی که در راه است، میگویم.
وقتی دلم خسته میشود،
برایش از فردایی روشن میخوانم
بهیادش میآورم که چه دلهایی را از خستگی به درآورده!
وقی دلم خسته میشود،
مینشینم و برایش آرام نجوا میکنم
گرد و غبارش را با اشک میگیرم
و از شادی که در راه است، میگویم.
وقتی دلم خسته میشود،
دوست را صدا میزنم
و به خدایی که بزرگ است، میسپارماش...
وقتی دلم خسته میشود،
برایش از فردایی روشن میخوانم
بهیادش میآورم که چه دلهایی را از خستگی به درآورده!
وقی دلم خسته میشود،
مینشینم و برایش آرام نجوا میکنم
گرد و غبارش را با اشک میگیرم
و از شادی که در راه است، میگویم.
وقتی دلم خسته میشود،
دوست را صدا میزنم
و به خدایی که بزرگ است، میسپارماش...