PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : توضیح المسائل آیت الله مکارم شیرازی (مد ظله العالی)



صفحه ها : [1] 2

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:23 PM
مقدّمه ناشر

چند تذكّر لازم
1ـ رساله «توضيح المسائل» كه متن نخستين آن توسّط چند تن از فضلاى حوزه علميّه قم در عصر مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى ـ قدّس سرّه ـ بر طبق فتاواى ايشان تنظيم شد، گام مؤثّرى در طريق واضح ساختن احكام فقهى، براى اوّلين بار، جهت عموم مردم بود; چراكه هم اصطلاحات پيچيده مخصوص فقه كه رساله هاى پيشين مملوّ از آن بود در توضيح المسائل وجود نداشت، و هم جمله بندى ها ساده و روشن، و در عين حال دقيق و منسجم بود; و به همين دليل، اثر عميقى در رغبت اقشار متديّن نسبت به فهم مسائل دينى گذاشت.
بعد از «معظّم له»، مراجع بزرگ ديگر ـ كثّراللّه امثالهم ـ نيز ازآن متن استفاده كرده، با داخل نمودن فتاواى خود در متن مزبور، همان سنّت پسنديده را تعقيب كردند.
امّا از آنجا كه جمله بندى هاى كتاب براى فتاواى مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى تهيّه شده بود، با مرور زمان و تلفيق با فتاواى بزرگان ديگر، ناهماهنگى هايى در آن به وجود آمد و سلاست و انسجام نخستين را از دست داد، تا آنجا كه در اين اواخر قسمت قابل توجّهى از «توضيح المسائل» دوباره شكل پيچيده به خود گرفت و فهم آن براى بعضى مشكل شد حتّى در بعضى از موارد، شايد تناقضهايى در آن به وجود آمد.
2ـ از سوى ديگر مشغله زياد مراجع بزرگ، غالباً به آنها اجازه نمى داد كه خودشان شخصاً تمام مسائل «توضيح» را بر فتاواى خود تطبيق و تغييرات لازم را در عبارات انجام دهند و اين كار احياناً زير نظر فرد يا جمعى از فضلاى مورد اعتمادشان انجام مى شد و پيداست كه طرز كار و دقّت اين فضلا با خود مراجع فرق بسيار داشت هرچند هر دو از نظر شرعى حجّت بود.
3ـ از اين گذشته، تغييرات تند و سريع جامعه سبب مى شد مسائلى كه از محلّ ابتلا خارج شده بود و هنوز در آن به چشم مى خورد از توضيح المسائل خارج گردد و در عوض مسائل مهمّ مورد ابتلاء و حاجت به آن افزوده شود، تا جوابگوى نيازهاى مردم مسلمان در مسائل فقهى باشد.
در رساله حاضر اين مشكلات بحمداللّه برطرف گشته و توضيح المسائل به طرز شايسته ترى عرضه شده است زيرا:
اوّلاً: با اصلاح كامل عبارات و بازنگرى دقيق، سلاست و انسجام و هماهنگى به توضيح المسائل بازگشته است.
ثانياً: حضرت آية اللّه العظمى مكارم شيرازى شخصاً بر تمام مسائل نظارت داشته و متون «توضيح» را با فتاواى خودشان كه در «تعليقات عروة الوثقى» آمده تطبيق نموده و مسائلى را كه در عروه نبوده، بر آن افزوده اند و تمام عبارات را اصلاح كرده اند.
ثالثاً: مسائل غير مورد ابتلاء از آن حذف و مسائل مورد حاجت به آن افزوده شده است و انشاءاللّه به صورتى درآمده كه نفع آن عام و بهره گيرى از آن براى همه آسانتر باشد.
خداوند متعال به همه ما توفيق عمل به احكام اسلام و قرآن و سنّت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و ائمّه طاهرين(عليهم السلام) را عنايت فرمايد و نيّت ما را خالص و در مسير رضاى خودش قرار دهد!

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:23 PM
تـقـلـيد
احكام تقليد
مسأله 1ـ هيچ مسلمانى نمى تواند در اصول دين تقليد نمايد، بلكه بايد آنها را از روى دليل ـ به فراخور حال خويش ـ بداند ولى در فروع دين يعنى احكام و دستورات عملى، اگر مجتهد باشد (يعنى بتواند احكام الهى را از روى دليل به دست آورد) به عقيده خود عمل مى كند و اگر مجتهد نباشد بايد از مجتهدى تقليد كند، همان گونه كه مردم در تمام امورى كه تخصّص و اطّلاع ندارند، به اهل اطّلاع مراجعه مى كنند و از آنها پيروى مى نمايند.
و نيز مى تواند عمل به احتياط كند، يعنى در اعمال خود طورى رفتار نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضى از مجتهدين كارى را حرام و بعضى مباح مى دانند آن را ترك كند و يا اگر بعضى، آن را مستحب و بعضى واجب مى دانند آن را حتماً به جا آورد، ولى چون عمل به احتياط مشكل است و احتياج به اطّلاعات نسبتاً وسيعى از مسائل فقهى دارد، راه براى توده مردم غالباً همان مراجعه به مجتهدين و تقليد از آنهاست.
مسأله 2ـ حقيقت تقليد در احكام، استنادعملى به دستور مجتهد است، يعنى انجام اعمال خود را موكول به دستور مجتهد كند.
مسأله 3ـ مجتهدى كه از او تقليد مى كند بايد داراى صفات زير باشد: مرد، بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامى، حلال زاده و همچنين بنابراحتياط واجب عادل و زنده باشد. (عادل كسى است كه داراى حالت خداترسى باطنى است كه او را از انجام گناه كبيره و اصرار بر گناه صغيره باز مى دارد).
مسأله 4ـ در مسائلى كه مجتهدين اختلاف نظر دارند بايد از «اعلم» تقليد كند.
مسأله 5ـ «مجتهد» و «اعلم» را از سه راه مى توان شناخت:
اوّل: اين كه خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.
دوم: اين كه دو نفر عادل از اهل علم به او خبر دهند، به شرط اين كه دو نفر عالم ديگر برخلاف گفته آنها شهادت ندهند.
سوم: اين كه آنچنان در ميان اهل علم و محافل علمى مشهور باشد كه انسان يقين پيدا كند او اعلم است.
مسأله 6ـ هرگاه شناختن «اعلم» بطور قطع ممكن نشود، احتياط آن است از كسى تقليد كند، كه گمان به اعلم بودن او دارد و در صورت شك ميان چند مجتهد و عدم ترجيح آنها از هركدام بخواهد مى تواند تقليد كند.
مسأله 7ـ براى آگاهى از فتواى مجتهد چند راه وجود دارد:
اوّل، شنيدن از خود مجتهد يا ملاحظه دستخطّ او;
دوم، ديدن در رساله اى كه مورد اطمينان باشد;
سوم، شنيدن از كسى كه مورد اعتماد است;
چهارم، مشهور بودن در ميان مردم بطورى كه سبب اطمينان شود.
مسأله 8ـ اگر احتمال دهد فتواى مجتهد عوض شده، مى تواند به فتواى سابق عمل كند و جستجو لازم نيست.
مسأله 9ـ در جايى كه مجتهد صريحاً فتوا ندارد، بلكه مى گويد احتياط آن است كه فلان گونه عمل شود، اين احتياط را «احتياط واجب» مى گويند و مقلّد يا بايد به آن عمل كند و يا به مجتهد ديگر مراجعه نمايد و امّا اگر فتواى صريحى داده، مثلاً گفته است اقامه براى نماز مستحبّ است، سپس گفته احتياط آن است كه ترك نشود، اين را «احتياط مستحبّ» مى گويند و مقلّد مى تواند به آن عمل كند يا نكند و در مواردى كه مى گويد «محلّ تامّل» يا «محلّ اشكال» است مقلّد مى تواند عمل به احتياط كند
يا به ديگرى مراجعه نمايد. امّا اگر بگويد «ظاهر چنين است» يا «اقوى چنين است»، اين تعبيرها فتوا محسوب مى شود و مقلّد بايد به آن عمل كند.
مسأله 10ـ هرگاه مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند، از دنيا برود باقى ماندن بر تقليد او جايز است; بلكه اگر اعلم باشد واجب است، به شرط اين كه عمل به فتواى او كرده باشد.
مسأله 11ـ عمل كردن به فتواى مجتهد مرده ابتداءً جايز نيست هرچند اعلم باشد بنابر احتياط واجب.
مسأله 12ـ هركس بايد مسائلى را كه معمولاً مورد احتياج او واقع مى شود ياد گيرد يا طريقه احتياط آن را بداند.
مسأله 13ـ اگر مسأله اى پيش آيد كه حكم آن را نمى داند مى تواند عمل به احتياط نمايد، يا اگر وقت آن نمى گذرد صبر كند تا دسترسى به مجتهد پيدا كند، و اگر دسترسى ندارد يك طرف را كه بيشتر احتمال صحّت مى دهد انجام مى دهد و بعداً سؤال مى كند، اگر مطابق فتواى مجتهد بود صحيح است وگرنه بايد اعاده كند.
مسأله 14ـ هرگاه كسى مدّتى اعمال خود را بدون تقليد انجام داده، سپس تقليد كند، اگر اعمال سابق، مطابق فتواى اين مجتهد باشد صحيح است و گرنه بايد اعاده كند، همچنين است اگر بدون تحقيق كافى از مجتهدى تقليد نموده.
مسأله 15ـ هرگاه كسى در نقل فتواى مجتهدى اشتباه كرده بايد بعد از اطّلاع، صحيح آن را بگويد، و اگر در منبر و سخنرانى گفته بايد آن را در جلسات مختلف تكرار كند تا كسانى كه به اشتباه افتاده اند از اشتباه درآيند، امّا اگر فتواى آن مجتهد تغيير كرده، اعلام تغيير بر او لازم نيست.
مسأله 16ـ عدول، يعنى تغيير تقليد از مجتهدى به مجتهد ديگر، جايز نيست بنابر احتياط واجب، مگر آن كه مجتهد دوم اعلم باشد و اگر بدون تحقيق عدول كرده بايد بازگردد.
مسأله 17ـ هرگاه فتواى مجتهد تغيير كند بايد به فتواى جديد عمل شود، امّا اعمالى را كه مطابق فتواى سابق عمل كرده (مانند عبادات يا معاملاتى كه انجام داده) صحيح است و اعاده لازم ندارد، همچنين اگر از مجتهدى به مجتهد ديگر عدول كند، اعاده اعمال سابق لازم نيست.
مسأله 18ـ هرگاه مدّتى تقليد كرده امّا نمى داند تقليد او صحيح بوده يا نه، نسبت به اعمال گذشته اشكالى ندارد، امّا براى اعمال فعلى و آينده بايد تقليد صحيح كند.
مسأله 19ـ هرگاه دو مجتهد مساوى باشند، مى توان بعضى از مسائل را از يكى و بعضى را از ديگرى تقليد كرد.
مسأله 20ـ فتوا دادن و اظهار نظر كردن در مسائل شرعى براى كسى كه مجتهد نيست (يعنى قادر به استنباط احكام از مدارك و دلايل آن نمى باشد) حرام است و هرگاه بدون اطّلاع اظهار نظر كند، مسؤول اعمال تمام كسانى است كه به گفته او عمل مى كنند.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:24 PM
طــهـارت
اقسام آبها
مسأله 21ـ آب يا «مطلق» است يا «مضاف». آب مضاف آبى است كه به تنهايى به آن آب گفته نشود، مثلاً بگويند «آب ميوه»، «آب نمك» و «آب گل»; امّا آب مطلق آن است كه مى توان بدون هيچ قيد و شرطى به آن آب گفت; مثل آبهاى معمولى.
مسأله 22ـ آب مطلق اقسامى دارد كه هركدام حكمى دارد و آن پنج قسم است: اوّل آب كر، دوم آب قليل، سوم آب جارى و آبهاى لوله كشى، چهارم آب باران، پنجم آب چاه، ولى همه اين آبها پاك و پاك كننده اند; امّا آب مضاف چيزى را پاك نمى كند، بلكه با ملاقات به نجس، نجس مى شود.
1ـ آب كر
مسأله 23ـ آب كر بنابر احتياط واجب مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه طول و عرض و عمق آن هركدام سه وجب ونيم است بريزند، آن ظرف را پركند، يا وزن آن 384 كيلوگرم (384 ليتر) باشد و معيار در وجب، وجبهاى متوسّط است.
مسأله 24ـ اگر عين نجس مانند بول و خون در آب كر بريزد نجس نمى شود، مگر اين كه رنگ، يا بو يا مزه آن تغيير كند.
مسأله 25ـ اگر چيزى كه نجس شده (مانند لباس و ظرف) در آب كر بشويند، پاك مى شود.
مسأله 26ـ هرگاه رنگ و بو و طعم آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمى شود ولى خوب است از هرگونه آب آلوده اجتناب گردد.
مسأله 27ـ هرگاه عين نجس (مانند خون) به آبى كه بيشتر از كر است برسد و قسمتى از آن را تغيير دهد چنانچه باقيمانده به اندازه كر يا بيشتر است، فقط آن قسمت كه تغيير كرده نجس مى شود و الاّ تمام آن نجس خواهد شد.
مسأله 28ـ هرگاه چيز نجس را زير شيرى كه متّصل به كر است بگيرند، آبى كه از آن مى ريزد پاك است، مگر اين كه بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود گيرد.
مسأله 29ـ آبى كه به اندازه كر يا بيشتر بوده، چنانچه شك كنيم از كر افتاده حكم آب كر را دارد و بعكس، اگر آبى كمتر از كر بوده و شك داريم كر شده، حكم آب كمتر از كر را دارد.
مسأله 30ـ كُر بودن آب را از دو راه مى توان شناخت: نخست اين كه خود انسان يقين پيدا كند و ديگر اين كه لااقل يك نفر عادل خبر دهد.
2ـ آب قليل
مسأله 31ـ آب قليل آبى را گويندكه از مقداركر كمتر باشد و از زمين نجوشد.
مسأله 32ـ هرگاه چيز نجسى به آب قليل برسد آن را نجس مى كند (بنابر احتياط واجب) امّا اگر از بالا بريزند، فقط آن مقدار كه به نجس رسيده نجس مى شود و اگر به صورت فوّاره از پايين به بالا رود و به چيز نجسى برسد، قسمت پايين آن نجس نمى شود.
مسأله 33ـ اگر با آب قليل پاك چيزى را كه نجس شده بشويند پاك مى شود (باشرايطى كه بعداً گفته خواهد شد) امّا آبى كه از آن جدا مى شود و آن را «غساله» گويند، نجس است; مگر در آبى كه با آن مخرج بول و مدفوع را مى شويند كه با پنج شرط پاك است: 1ـ يكى از اوصاف سه گانه نجس را به خود نگرفته باشد. 2ـ نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد. 3ـ نجاست ديگرى مانند خون يا بول همراه آن نباشد. 4ـ بنابر احتياط واجب ذرّات مدفوع در آب پيدا نباشد. 5ـ بيشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد، ولى پاك بودن اين آب به آن معنى است كه اگر به بدن و لباس ترشّح كند لازم نيست آن را آب بكشند، امّا ساير استفاده هاى آب پاك را از آن نمى توان كرد.
3ـ آب جارى
مسأله 34ـ آبهايى كه از زمين مى جوشد و جارى مى شود مانند آب چشمه و قنات، يا از برفهاى متراكم در كوهها سرچشمه مى گيرد و ادامه دارد آب جارى است.
مسأله 35ـ آب جارى با ملاقات نجاست نجس نمى شود، هرچند كمتر از كر باشد، مگر اين كه بو، يا رنگ، يا طعم نجاست به خود گيرد.
مسأله 36ـ هرگاه نجاستى به آب جارى برسد و قسمتى از آن، بو، يا رنگ ويا طعم نجس گيرد همان مقدار نجس مى شود و طرفى كه متّصل به چشمه است اگرچه كمتر از كر باشد پاك است، ولى طرف ديگر اگر كمتر از كر باشد نجس مى شود، مگر اين كه با آب تغيير نكرده، اتّصال به چشمه داشته باشد.
مسأله 37ـ آبهاى ايستاده كه هروقت از آن برمى دارند باز هم مى جوشد حكم آب جارى دارد و با ملاقات نجاست نجس نمى شود، هرچند كمتر از كر باشد، همچنين آبهاى ايستاده كنار نهرها كه متّصل به نهر است.
مسأله 38ـ چشمه ها و قناتها كه گاه مى جوشد و گاه از جوشش مى افتد، در هنگامى كه مى جوشد حكم آب جارى دارد.
مسأله 39ـ آبهاى لوله كشى شهرها و حمّام ها و مانند آن كه متّصل به منبع است حكم آب جارى را دارد، به شرط اين كه آب منبع به تنهايى يا به اضافه لوله ها كمتر از كر نباشد.
مسأله 40ـ هرگاه ظرفى را زير آب لوله كشى بگذارند، آبى كه درون ظرف است حكم آب جارى را دارد، به شرط اين كه متّصل به آب لوله كشى باشد.
4ـ آب باران
مسأله 41ـ آب باران در حكم آب جارى است و به هر چيز نجسى برسد آن را پاك مى كند، خواه زمين باشد، يا بدن، يا فرش و يا غير اينها، به شرط اين كه عين نجاست در آن نباشد و غساله يعنى آبى كه با آن شسته شده جدا شود.
مسأله 42ـ بارش چند قطره كافى نيست، بلكه بايد به مقدارى ببارد كه به آن «باران» گويند.
مسأله 43ـ هرگاه باران روى عين نجسى ببارد و به جاى ديگر ترشح كند، احتياط واجب اجتناب از آن است.
مسأله 44ـ هرگاه روى زمين يا پشت بام عين نجس باشد و باران روى آن ببارد احتياط واجب اجتناب است، امّا آن مقدار كه روى نجس نباريده پاك است و اگر باهم مخلوط شود و از ناودان جارى گردد آن هم پاك است.
مسأله 45ـ هرگاه آب باران جارى شود و به زير سقف يا جايى كه باران نمى بارد برسد آن را پاك مى كند، به شرط اين كه باران قطع نشده باشد.
مسأله 46ـ هرگاه آب باران در جايى جمع شود و متّصل به باران باشد، حكم آب باران را دارد و هرچيز نجسى را پاك مى كند هرچند كمتر از كر باشد.
مسأله 47ـ هرگاه فرش پاكى روى زمين نجس باشد و باران بر آن ببارد و از زير آن جارى شود، آن فرش نجس نمى شود، بلكه زمين هم پاك مى شود.
مسأله 48ـ هرگاه باران بر حوضى كه آب آن نجس است ببارد و با آن مخلوط گردد پاك مى شود.
5ـ آب چاه
مسأله 49ـ آب چاه پاك و پاك كننده است، هرچند كمتر از كر باشد و اگر
چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست با آن شسته شود پاك مى گردد، مگر اين كه به واسطه رسيدن عين نجس، بو يا رنگ ويا طعم نجس به خود
بگيرد.
مسأله 50ـ گرچه آب چاه بر اثر افتادن چيز نجس در آن نجس نمى شود، ولى مستحبّ است مقدارى از آن را براى هريك از اشياء نجس بكشند و دور بريزند، اين مقدار در كتابهاى مفصل فقهى تعيين شده است.
مسأله 51ـ چاههاى عميق و نيمه عميق و معمولى كه آب آن با موتور و تلمبه كشيده مى شود هرگاه آبى كه از آن كشيده اند، به مقدار كر باشد پاك كننده است و اگر كمتر از كر باشد مادام كه آب جريان مستمر دارد حكم آب چاه را دارد و با ملاقات نجاست نجس نمى شود.
مسأله 52ـ هرگاه آب چاه بر اثر ريختن عين نجس در آن بو يا رنگ يا طعم نجاست گيرد و بعداً اين تغيير، خود به خود از بين برود آب چاه پاك نمى شود، مگر اين كه آبهاى تازه اى از آن بجوشد و با آن مخلوط گردد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:24 PM
احكام آبها مسأله 53ـ آب مضاف كه در اوّل اين بحث معنى آن گفته شد مانند گلاب و آب ميوه، چيز نجس را پاك نمى كند و نيز وضو و غسل با آن صحيح نيست.
مسأله 54ـ هرگاه آب مضاف با چيز نجسى ملاقات كند نجس مى شود، مگر در سه صورت:
اوّل اين كه از بالا به پايين بريزد، مثلاً گلاب را از گلابدان روى دست نجسى بريزيم، گلابهايى كه در گلابدان است نجس نمى شود.
دوم اين كه مانند فوّاره با فشار از پايين به بالا رود، در اين صورت نيز تنها آن قسمت كه با نجس ملاقات كرده نجس مى شود.
سوم آن كه بقدرى زياد باشد كه بگويند نجاست به آن سرايت نكرده، مثل اين كه استخر بزرگى از آب مضاف باشد و نجس در گوشه اى از آن بيفتد يا لوله طولانى از نفت باشد و نجس با يك طرف آن ملاقات كند، در اين گونه موارد، بقيّه نجس نمى شود.
مسأله 55ـ هرگاه آب مضاف نجس، با كر يا آب جارى، چنان مخلوط شود كه ديگر به آن مضاف نگويند، پاك مى شود.
مسأله 56ـ هرگاه آبى مطلق بوده، شك كنيم مضاف شده يا نه ـ مانند سيلابهايى كه نمى دانيم به آن آب مى گويند يا نه ـ حكم آب مطلق را دارد، يعنى مى توان چيزهاى نجس را با آن شست و وضو گرفت و غسل كرد، امّا بعكس اگر آبى مضاف بوده، شك داريم مطلق شده، حكم آب مضاف را دارد.
مسأله 57ـ آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و حالت سابقه آن هم معلوم نيست چيزى را پاك نمى كند، وضو و غسل هم با آن باطل است، امّا اگر چيز نجسى به آن رسد نجس نمى شود.
مسأله 58ـ هرگاه آبى بر اثر مجاورت و نزديكى با عين نجس بوى نجس بگيرد پاك است، مگر اين كه عين نجس به آن برسد، درعين حال اجتناب از آن بهتر است.
مسأله 59ـ هرگاه آبى كه بو، يا رنگ و يا طعم آن بر اثر نجاست تغيير كرده خود به خود رنگ و بو و طعمش از بين برود پاك نمى شود، مگر اين كه با آب كر يا باران يا جارى مخلوط گردد.
مسأله 60ـ آبى كه قبلاً پاك بوده شك داريم نجس شده يا نه، پاك است و آبى كه قبلاً نجس بوده شك داريم پاك شده يا نه نجس است.
مسأله 61ـ آب نيم خورده «حيوانات نجس» مانند سگ و خوك نجس است، امّا نيم خورده حيوانات حرام گوشت (مانند گربه و جانوران درنده) پاك است هرچند خوردن آن مكروه است.
مسأله 62ـ مستحبّ است آب نوشيدنى كاملاً تميز بوده باشد، خوردن آبهاى آلوده كه موجب بيمارى مى گردد حرام است، آبهاى شست و شو نيز شايسته است تميز باشد از آبهاى متعفّن و آلوده تا آنجا كه ممكن است، بايد پرهيز شود.
احكام تخلّى
مسأله 63ـ واجب است انسان عورت خود را از ديگران بپوشاند، چه در موقع تخلّى و چه در مواقع ديگر، خواه بيننده محرم او باشد (مانند خواهر و مادر) يا نامحرم، بالغ باشد يا غير بالغ، حتّى از اطفال مميّز كه خوب و بد را مى فهمند. ولى زن و شوهر لازم نيست خود را از يكديگر بپوشانند.
مسأله 64ـ براى پوشانيدن عورت از هر چيز مى توان استفاده كرد، حتّى با دست و آب كدر.
مسأله 65ـ در موقع تخلّى بايد رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و برگرداندن عورت به تنهايى كافى نيست، امّا اگر بدن رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله نكند.
مسأله 66ـ در موقع شستن مخرج بول و غائط مانعى ندارد رو به قبله و پشت به قبله باشد، ولى در موقع «استبراء» احتياط واجب ترك است.
مسأله 67ـ احتياط واجب آن است كه بزرگترها بچّه ها را در موقع تخلّى رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند، امّا اگر خود بچّه بنشيند جلوگيرى او واجب نيست، هرچند بهتر است.
مسأله 68ـ در منزلهايى كه مستراح آن رو به قبله يا پشت به قبله ساخته شده (خواه از روى عمد باشد، يا اشتباه، يا ندانستن مسأله) بايد طورى بنشينند كه رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و الاّ حرام است.
مسأله 69ـ اگر قبله را نمى داند بايد جستجو كند و اگر طريقى براى جستجو نيست اگر مى تواند تأخير بيندازد، امّا در صورت ضرورت به هر طرف بنشيند اشكالى ندارد، در هواپيماها و قطارها نيز بايد همين معنى را مراعات كرد.
مسأله 70ـ در چند محل تخلّى كردن حرام است (خواه بول يا غائط): اوّل در كوچه ها و جادّه هايى كه مسير مردم است. دوم در جايى كه براى عدّه خاصى وقف شده، مانند مدرسه هايى كه مخصوص طلاّب است يا مساجدى كه آبريز آن فقط براى نمازگزاران مى باشد. سوم روى قبر مؤمن يا هر محلّ ديگرى كه موجب بى احترامى نسبت به مؤمن يا يكى از مقدّسات شود.
مسأله 71ـ مخرج غائط را مى توان با آب شست، يا با سه قطعه كاغذ يا سنگ يا پارچه يا مانند آن تميز كرد، مگر در صورتى كه از حدّ معمول تجاوز كرده و اطراف مخرج را آلوده نموده باشد، يا نجاست ديگرى مانند خون با آن بيرون آيد،يا از خارج نجاستى به آن برسد، كه در اين حال فقط با آب پاك مى شود.
مسأله 72ـ در مواردى كه مى توان مخرج غائط را با غير آب تميز كرد، شستن با آب بهتر است.
مسأله 73ـ مخرج بول با غير آب پاك نمى شود و اگر با آب قليل بشويند واجب است دوبار بشويند، امّا با شيلنگ هاى متّصل به آب لوله كشى كه در حكم جارى است، يك مرتبه كافى است.
مسأله 74ـ در شستن مخرج بول و غائط فرق ميان مجراى طبيعى و غيرطبيعى نيست، ولى در مخرج غيرطبيعى غير آب كفايت نمى كند.
مسأله 75ـ هرگاه مخرج غائط را با سه قطعه سنگ، يا كاغذ و مانند آن پاك كنند و ذرات كوچكى كه معمولاً جز با آب برطرف نمى شود باقى بماند، ضررى ندارد و مى تواند با آن نماز بخواند.
مسأله 76ـ هرگاه با سه طرف يك قطعه سنگ محل را پاك كند كافى است، همچنين با سه گوشه يك قطعه كاغذ و پارچه.
مسأله 77ـ اگر شك كند كه مخرج را پاك كرده، بايد خود را تطهير كند، ولى اگر بعد از نماز شك كند، نمازش صحيح، امّا براى نمازهاى بعد بايد خود را تطهير كند.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:25 PM
استبراء
مسأله 78ـ استبراء عمل مستحبّى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مى دهند، به اين ترتيب كه چند مرتبه از بيخ آلت تا بالا دست مى كشند و قسمت بالا را چند مرتبه فشار مى دهند، تا باقيمانده قطرات بول خارج شود، امّا استبراء از منى آن است كه بعد از خروج منى بول كنند تا ذرّات باقى مانده خارج شود.
مسأله 79ـ رطوبتهايى كه از انسان خارج مى شود غير از بول و منى بر چند قسم است: اوّل آبى كه گاه بعد از بول بيرون مى آيد و كمى سفيد و چسبنده است و به آن «وَدْى» مى گويند، دوم آبى كه هنگام ملاعبه و بازى كردن با همسر بيرون مى آيد و به آن «مَذْى» مى گويند، سوم آبى كه گاه بعد از منى بيرون مى آيد و به آن «وَذْى» گويند، همه اين آبها در صورتى كه مجرا آلوده به بول و منى نباشد، پاك است و وضو و غسل را هم باطل نمى كند.
مسأله 80ـ فايده استبراء از بول اين است كه، مجرا را از بول پاك مى كند، يعنى اگر آب مشكوكى بعد از آن خارج شود پاك است و وضو را هم باطل نمى كند، امّا اگر استبراء نكرده بايد وضو را اعاده كند و محل را بشويد.
مسأله 81ـ فايده استبراء از منى اين است كه اگر رطوبت مشكوكى از او خارج شود و نداند منى است يا يكى از آبهاى پاك، غسل ندارد و اگر استبراء نكند و احتمال دهد ذرّات منى در مجرى باقى بوده و همراه بول يا رطوبت ديگرى خارج شده، بايد دوباره غسل كند.
مسأله 82ـ هرگاه شك كند استبراء كرده يا نه، بايد از رطوبتهاى مشكوك اجتناب كند، امّا اگر استبراء كرده ولى نمى داند درست بوده يا نه، اعتنا به شك نمى كند.
مسأله 83ـ براى زن استبراء نيست و هرگاه رطوبت مشكوكى از او خارج شود، پاك است وضو وغسل هم ندارد.
مستحبّات و مكروهات تخلّى
مسأله 84ـ مستحبّ است در موقع تخلّى جايى بنشيند كه كسى مطلقاً او را نبيند، همچنين مستحبّ است هنگام تخلّى سر را بپوشاند.
مسأله 85ـ اين كارها در موقع تخلّى مكروه است:
1ـ نشستن زير درختان ميوه، 2ـ نشستن در جايى كه محلّ عبور و مرور مردم است، هرچند كسى او را نبيند. 3ـ نشستن اطراف خانه ها، 4ـ نشستن مقابل خورشيد و ماه، ولى اگر عورت خود را بپوشاند، مكروه نيست. 5ـ توقّف زياد، 6ـ سخن گفتن مگر به هنگام ضرورت، ولى ذكر خدا در همه حال خوب است. 7ـ ايستاده بول كردن، 8ـ بول كردن در آب، مخصوصاً آبهاى ايستاده، 9ـ بول كردن در سوراخ جانوران، 9ـ بول كردن در زمينهاى سفت كه از آن ترشّح مى شود و در مقابل باد.
مسأله 86ـ نگه داشتن بول و غائط مكروه است، و اگر ضرر داشته باشد اشكال دارد.
مسأله 87ـ مستحبّ است پيش از خواب و پيش از نماز و بعد از خارج شدن منى، بول كند.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:25 PM
چيزهاى نجس
مسأله 88ـ نجاسات بنابر احتياط واجب يازده چيز است: 1ـ بول 2ـ مدفوع 3ـ منى 4ـ مردار 5ـ خون 6ـ سگ 7ـ خوك 8ـ كافر 9ـ مايعات مست كننده 10ـ آبجو 11ـ عرق حيوان نجاستخوار

1 و 2ـ بول و مدفوع
مسأله 89ـ بول و مدفوع انسان و هر حيوان حرام گوشت كه خون جهنده دارد، يعنى اگر رگ آن را ببرندخون از آن به سرعت جارى مى شود، نجس است، احتياط واجب آن است از بول حيوان حرام گوشت كه خون جهنده ندارد نيز اجتناب كند; ولى فضله حيوانات كوچك ـ مثل پشه مگس و مانند آنها پاك است ـ بنابر اين از فضله موش و گربه و حيوانات درنده و مانند آنها بايد اجتناب كرد.
مسأله 90ـ بول و مدفوع حيوان نجاستخوار نجس است بنابر احتياط واجب همچنين بول و غائط حيوانى كه انسانى آن را وطى كرده، يعنى با آن نزديكى نموده است.
مسأله 91ـ از بول و مدفوع گوسفندى كه شير خوك خورده بايد اجتناب كرد. مسأله 92ـ فضله و بول پرندگان حلال گوشت و حرام گوشت نجس نيست، ولى احتياط مستحبّ پرهيز از حرام گوشت است مخصوصاً از بول خفّاش.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:25 PM
3ـ منى
مسأله 93ـ منى حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، خواه حرام گوشت باشد، يا حلال گوشت و احتياط واجب آن است كه از منى حيوانى كه خون جهنده ندارد نيز اجتناب شود.

4ـ مردار
مسأله 94ـ مردار حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است در صورتى كه خودش مرده باشد، امّا اگر به غير دستور شرعى آن را ذبح كرده باشند پاك است، ولى احتياط مستحبّ پرهيز است، بنابراين گوشت و پوست حيواناتى كه از ممالك غيراسلامى مى آورند پاك است، ولى خوردن اين گوشت ها حرام است، مگر اين كه يقين به ذبح شرعى آنها پيدا شود، يا آورنده آن خبر دهد كه ذبح شرعى شده است.
مسأله 95ـ اجزاى مردار كه روح ندارد مانند پشم و مو و ناخن پاك است، ولى استخوان و قسمتى از دندان و شاخ كه روح دارد يعنى اگر آسيبى به آن برسد ناراحت مى شود، اشكال دارد.
مسأله 96ـ اجزايى را كه روح دارد اگر از بدن انسان يا حيوان زنده جدا كنند نجس است، هرچند گوشت كمى باشد.
مسأله 97ـ پوستهايى كه از لب و سر و جاهاى ديگر بدن انسان جدا مى شود پاك است، امّا اگر آن را با فشار جدا كنند احتياط واجب اجتناب است.
مسأله 98ـ تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مى آيد پاك است، به شرط اين كه پوست آن سفت شده باشد، ولى بايد ظاهر آن را آب بكشند.
مسأله 99ـ اگر برّه و بزغاله پيش از آن كه علفخوار شود بميرد، پنير مايه اى كه در شيردان آنهاست پاك است، ولى بيرون آن را بنابر احتياط واجب بايد آب بكشند.
مسأله 100ـ گوشت و پوست و پيه و چرمى كه در بازار مسلمانان فروخته مى شود، يا مسلمانى براى انسان هديه مى آورد پاك است، ولى اگر بدانند آن مسلمان از كافر گرفته و رسيدگى لازم را نكرده است، مستحبّ است از آن اجتناب شود، ولى خوردن آن حرام مى باشد.
مسأله 101ـ تمام مواد غذايى و غيرغذايى كه از كشورهاى غير اسلامى مى آورند مانند كره و روغن و پنير و انواع داروها و صابون و واكس و پارچه و عطر و امثال اينها، اگر انسان يقين به نجس بودن آنها نداشته باشد، پاك است.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:25 PM
5ـ خون
مسأله 102ـ خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد (يعنى اگر رگ آن را ببرند خون از آن به سرعت جارى مى شود) نجس است، ولى خون حيواناتى كه خون جهنده ندارند مانند ماهى و مار و همچنين خون پشه پاك است.
مسأله 103ـ هرگاه حيوان حلال گوشت را مطابق دستور شرع سر ببرند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد خونى كه در بدنش باقى مى ماند پاك است، مگر اين كه سر حيوان را در جاى بلند قرار دهند و خون به بدن حيوان بر گردد و اگر به علّت نفس كشيدن، خون برگردد نيز احتياط واجب، اجتناب است.
مسأله 104ـ خونى كه در تخم مرغ است نجس است بنابر احتياط واجب و خوردن آن نيز حرام است.
مسأله 105ـ خونى كه به هنگام دوشيدن شير در آن ديده مى شود نجس است و شير را هم نجس مى كند.
مسأله 106ـ خونى كه از لثه يا جاى ديگر دهان بيرون مى آيد هرگاه در آب دهان حل شود و از بين برود پاك است و فرو بردن آب دهان نيز در اين صورت جايز است، ولى عمداً اين كار را نكند.
مسأله 107ـ هرگاه خون به واسطه كوبيده شدن زير پوست يا ناخن بميرد، اگر طورى باشد كه ديگر به آن خون نگويند پاك است و اگر به آن خون بگويند مادام كه زير پوست و ناخن است براى وضو و غسل نماز اشكال ندارد، امّا هرگاه سوراخ شود اگر ضرر و زحمت فوق العاده اى ندارد بايد آن را بيرون آورند و اگر زحمت زياد دارد بايد براى وضو و غسل اطراف آن را شست و پارچه اى روى آن بگذارد و روى پارچه دست تر بكشد و احتياطاً تيمّم هم بكند.
مسأله 108ـ اگر انسان نداند سياهى زير پوست، خون مرده است يا گوشت بر اثر كوبيده شدن، به آن رنگ درآمده، پاك است.
مسأله 109ـ زردابه اى كه گاه موقع خراشيدگى پوست يا در اطراف زخم پيدا مى شود چنانچه معلوم نباشد خون است يا با خون مخلوط شده، پاك است.
مسأله 110ـ پوست سرخ رنگى كه بعد از شستن زخم يا هنگام بهبودى روى زخم ظاهر مى شود پاك است، مگر اين كه يقين حاصل شود خون در آن است.

6 و 7ـ سگ و خوك
مسأله 111ـ سگ و خوك معمولى نجس است، حتّى مو و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آن نجس مى باشد ولى سگ و خوك دريايى پاك است.
مسأله 112ـ حيوانى كه از اين دو يعنى سگ و خوك متولّد گردد، يا از جفت گيرى يكى از اين دو باحيوان ديگرى متولّد شود و به آن سگ و خوك نگويند پاك است.
8ـ كافر و كسانى كه در حكم كافرند
مسأله 113ـ كافر يعنى كسى كه خدا، يا پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) را قبول ندارد، يا براى خدا شريكى قرار مى دهد بنابر احتياط نجس است، هرچند به يكى از اديان آسمانى، مانند آيين يهود و نصارى ايمان داشته باشد.
مسأله 114ـ كسانى كه به خدا و پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) ايمان دارند، ولى وسوسه هايى براى آنها پيدا مى شود و به مطالعه و تحقيق مى پردازند پاكند و اين وسوسه ها ضررى ندارد.
مسأله 115ـ كسى كه ضرورى دين اسلام يعنى چيزى را كه همه مسلمانان مى دانند (مانند معاد روز قيامت و واجب بودن نماز و روزه و امثال آن) را منكر شود، چنانچه ضرورى بودن آن را بداند، كافر است و اگر در ضرورى بودن آن شك دارد كافر نيست، ولى احتياط مستحبّ آن است كه از او اجتناب شود.
مسأله 116ـ آنچه در بالا درباره نجس بودن كافر گفته شد، تمام اجزاى بدن او حتّى مو و ناخن را شامل مى شود.
مسأله 117ـ كسى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كند و از اعتقادات او خبر نداريم، پاك است و جستجو و تفتيش لازم نيست و نيز در جوامع غير اسلامى چنانچه افرادى باشند كه معلوم نباشد مسلمان هستند يا كافر، پاكند.
مسأله 118ـ بچّه هاى كفّار به حكم آنها هستند و بچّه هاى مسلمانان حتّى بچّه اى كه فقط پدرش مسلمان است پاك است، امّا اگر فقط مادرش مسلمان باشد احتياط، اجتناب است.
مسأله 119ـ هرگاه كسى ـ پناه بر خدا ـ به خدا، يا پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا يكى از ائمّه معصومين(عليهم السلام) يا فاطمه زهرا(عليهم السلام) دشنام و ناسزا گويد يا عداوت داشته باشد، كافراست.
مسأله 120ـ كسانى كه در حق على(عليه السلام) و ساير امامان(عليهم السلام) غلوّ كنند; يعنى، آن بزرگواران را خدا بدانند يا صفات مخصوص خدايى براى آنها قائل باشند، كافرند.
مسأله 121ـ كسانى كه عقيده به وحدت وجود دارند يعنى مى گويند در عالم هستى يك وجود بيش نيست و آن خداست و همه موجودات عين خدا هستند و كسانى كه معتقدند خدا در انسان، يا موجود ديگرى حلول كرده و با آن يكى شده، يا خدا را جسم بدانند احتياط واجب، اجتناب از آنهاست.
مسأله 122ـ تمام فرقه هاى اسلامى پاكند، مگر آنها كه با ائمه معصومين(عليهم السلام)عداوت و دشمنى دارند و خوارج و غُلات، يعنى غلوكنندگان در حق ائمّه(عليهم السلام).

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:26 PM
9ـ مسكر مايع
مسأله 123ـ شراب و هر مايعى كه انسان را مست مى كند نجس است بنابراحتياط واجب، امّا اگر مثل بنگ و حشيش باشد كه مخدّر و مستى آور است و ذاتاً مايع نيست پاك است، هرچند آن را با آب مخلوط كنند و به صورت مايع درآورند، ولى استعمال آن به هر حال حرام است.
مسأله 124ـ الكل طبّى و صنعتى كه انسان نمى داند از چيز مست كننده مايع گرفته شده، پاك است همچنين ادكلن و عطرها و داروهايى كه با الكل طبّى يا صنعتى مخلوط است.
مسأله 125ـ الكلهايى كه ذاتاً قابل شرب نيست يا جنبه سمّى دارد نجس نيست، ولى هرگاه آن را رقيق كنند و مشروب و مسكر باشد نوشيدنش حرام است و احتياطاً حكم نجس دارد.
مسأله 126ـ هرگاه آب انگور به خودى خود جوش آيد (جوش آمدنى كه معمولاً مقدّمه شراب شدن است) نجس و حرام است، ولى اگر با حرارت آتش يا غير آن به جوش آيد نجس نيست، ولى خوردنش حرام است. همچنين آب خرما و مويز و كشمش، بنابر احتياط واجب.
مسأله 127ـ هرگاه خرما و مويز و كشمش را در غذا بريزند و بجوشد، خوردن آن اشكال ندارد.
10ـ آبجو
مسأله 128ـ مشروب الكى كه از جو گرفته مى شود و به آن «آبجو» مى گويند حرام و از جهت نجاست مانند شراب است، ولى آبى كه براى خواصّ طبّى از جو مى گيرند و به آن «ماء الشّعير» مى گويند و ابداً مسكر نيست، پاك و حلال است.
مسأله 129ـ مخمّر آبجو كه به آن «لوردوبير» نيز مى گويند و به صورت گردى است كه مصرف طبّى دارد نه مسكر است و نه مايع، پاك و حلال است.

11ـ عرق حيوان نجاستخوار
مسأله 130ـ عرق شتر نجاستخوار بلكه حيوانات ديگر نجاستخوار نجس است بنابر احتياط واجب.
عرق جُنُب از حرام
مسأله 131ـ كسى كه از طريق حرام جُنُب شود، خواه به واسطه زنا باشد، يالواط و يا استمناء، عرق او نجس نيست، ولى مادام كه بدن يا لباس او عرق دارد با آن نماز نخواند بنابر احتياط واجب.
مسأله 132ـ احتياط مستحبّ آن است كه از عرق جُنُب از حرام پرهيز شود و
براى رعايت اين احتياط، بهتر است با آب ملايم غسل كند، كه به هنگام غسل بدن او عرق نكند، اين در صورتى است كه با آب قليل غسل نمايد و اگر با آب كر و مانند آن باشد اشكال ندارد، امّا بعد از پايان غسل يك بار همه بدن را آب بكشد (بنابراحتياط مستحبّ).
مسأله 133ـ نزديكى كردن با همسر در حال عادت ماهيانه يا در حال روزه ماه مبارك رمضان حرام است و اگر عرق كند، احتياط واجب آن است كه با آن، معامله عرق جُنُب از حرام كند.
مسأله 134ـ منظور از عرق جُنُب از حرام عرقى است كه در آن حال يا بعد از آن، پيش از آن كه غسل كند از بدن او بيرون مى آيد.
مسأله 135ـ هرگاه جنب ازحرام به واسطه نداشتن آب، يا عذر ديگر، يا تنگى وقت تيمّم كند، عرقهاى بدن او بعد از آن پاك و نمازخواندن با آن، جايز است.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:26 PM
راههاى ثابت شدن نجاست
مسأله 136ـ نجس بودن چيزى از سه راه ثابت مى شود: اوّل آن كه انسان يقين پيدا كند، ولى گمان حتّى گمان قوى كافى نيست; بنابراين، غذا خوردن در بعضى از اماكن عمومى كه گاه انسان گمان قوى به نجس بودن آنها دارد جايز است، مگر آن كه يقين به نجاست پيدا كند. دوم آن كه «ذواليد» يعنى كسى كه چيزى در اختيار اوست (مانند صاحب خانه و فروشنده و خدمتكار) خبر دهد كه آن چيز نجس است. سوم دو نفر عادل و يا حتّى يك نفر گواهى دهد.
مسأله 137ـ هرگاه چيزى پاك بوده شك دارد نجس شده است يا نه، پاك است و اگر چيزى قبلاً نجس بوده شك دارد پاك شده يا نه، نجس است.
مسأله 138ـ هرگاه مى داند يكى از دو ظرف، يا دو لباس كه هر دو قابل استفاده اوست نجس شده و نداند كدام است بايد از هر دو اجتناب كند، امّا اگر مثلاً نداند لباس خودش نجس شده، يا لباس شخص بيگانه اى كه مورد استفاده او نيست، اجتناب لازم نمى باشد.
مسأله 139ـ افراد وسواسى نبايد به علم و يقين خود در طهارت و نجاست توجّه كنند، بلكه بايد ببينند افراد معمولى درچه مورد يقين به طهارت يانجاست پيدا مى كنند و به همان ترتيب عمل كنندوبراى ترك وسواس،بهترين راه، بى اعتنايى است.
مسأله 140ـ احتياط زياد از حد در مسأله طهارت و نجاست از نظر شرع كار پسنديده اى نيست، بلكه اگر سبب وسواس گردد اشكال دارد.
مسأله 141ـ هرگاه گمان كند چيزى نجس شده، تفحّص و جستجو و سؤال كردن لازم نيست و اگر جستجو موجب وسواس گردد، آن هم اشكال دارد.
مسأله 142ـ مستحبّ است علاوه بر رعايت مسائل مربوط به طهارت و نجاست، نظافت و پاكيزگى در بدن و لباس و خانه و مسكن و مركب و تمام محيط زندگى رعايت شود ، همان گونه كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) و ائمّه هدى(عليهم السلام) رعايت مى فرمودند.

اسباب سرايت نجاست
مسأله 143ـ هرگاه چيز پاكى با چيز نجسى ملاقات كند و يكى از آن دو رطوبت داشته باشد نجس مى شود، امّا اگر هر دو خشك باشند يا رطوبت بقدرى كم باشد كه سرايت نكند، پاك است (مگر در ملاقات چيزى با مرده انسان پيش از غسل دادن كه احتياط واجب اجتناب است، هرچند خشك باشد).
مسأله 144ـ اگر در ملاقات يا در رطوبت داشتن شك كند، آن چيز نجس نمى شود.
مسأله 145ـ هرگاه بداند قسمتى از فرش، يا لباس نجس شده امّا نمى داند كدام قسمت آن است اگر دست، به قسمتى از آن بزند نجس نمى شود، همين طور هر دو چيزى كه مى داند يكى از آن دو نجس شده ،ولى نمى داند كدام نجس است ملاقات با يكى از آن دو سبب نجاست نمى شود.
مسأله 146ـ زمين يا پارچه و مانند آن اگر رطوبت داشته باشد و چيز نجسى به آن برسد همان قسمت نجس مى شود و بقيّه پاك است، مگر اين كه رطوبت بقدرى زياد باشد كه از جايى به جاى ديگر سرايت كند. همچنين خيار و خربزه و ماست و امثال آنها اگر رطوبت زياد و مسرى نداشته باشد، همان محلّ ملاقات نجس مى شود.
مسأله 147ـ روغن و شيره اگر روان باشد هرگاه نقطه اى از آن نجس شود تمام آن نجس مى شود، امّا اگر روان نباشد، بطورى كه از جايى به جايى سرايت كند فقط محلّ ملاقات نجس است و مى توان آن را برداشت و دور ريخت.
مسأله 148ـ اگر مگس يا مانند آن روى چيز نجسى بنشيند، كه تر است و بعد روى چيز پاكى بنشيند نجس نمى شود، چون احتمال دارد پاى اين حشرات رطوبتى به خود نگيرد،امّا اگر بدانيم نجاستى را باخود حمل كرده وسرايت نموده،نجس مى شود.
مسأله 149ـ هرگاه جايى از بدن كه عرق دارد نجس شود، هرجا كه عرق به آن سرايت كند نجس مى شود.
مسأله 150ـ اخلاطى كه از بينى يا گلو مى آيد هرگاه غليظ باشد و نقطه اى از آن خون داشته باشد همان نقطه نجس است اگر روان باشد،همه نجس مى شود.
مسأله 151ـ هرگاه ظرفى را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجسى بگذارند، چنانچه آب با فشار از آن خارج شود داخل ظرف نجس نخواهد شد.
مسأله 152ـ هرگاه چيزى مانند سوزن در داخل بدن با نجاستى مانند خون ملاقات كند نجس مى شود بنابر احتياط واجب ، هر چند موقع بيرون آمدن آلوده نباشد، همچنين است آب دهان و بينى هرگاه در داخل دهان و بينى با خون ملاقات كند احتياط، اجتناب است.
مسأله 153ـ چيزى كه نجس شده مثلاً دستى كه با بول ملاقات كرده، اگر با رطوبت با چيز پاكى ملاقات كند آن هم نجس مى شود.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:26 PM
احكام نجاسات
مسأله 154ـ اوّل: خوردن و آشاميدن چيز نجس حرام است و خورانيدن عين نجس، مانند مسكرات به اطفال نيز حرام مى باشد و بنابر احتياط واجب بايد از خورانيدن غذايى كه نجس شده به اطفال نيز خوددارى كرد، امّا آنچه بر اثر نجس بودن دست خود آنها نجس مى شود، اشكال ندارد.
مسأله 155ـ فروختن و عاريه دادن چيز نجس اشكال ندارد و اطّلاع دادن نيز لازم نيست، مگر در صورتى كه بداند گيرنده آن را در خوردن و نماز و مانند آن استعمال مى كند، كه احتياط واجب اعلام است. همچنين اگر نزد عاريه گيرنده نجس شود، به هنگام برگرداندن در همين صورت اعلام مى كند.
مسأله 156ـ هرگاه انسان ببيند كسى بدون اطّلاع چيز نجسى را مى خورد، يا با لباس نجس نماز مى خواند لازم نيست به او خبر دهد، امّا اگر صاحب خانه ببيند ميهمان با لباس و بدن تر روى فرش نجسى مى نشيند، احتياط آن است كه به او اعلام كند.
مسأله 157ـ هرگاه صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بنابر احتياط بايد به ميهمانها بگويد، ولى اگر يكى از ميهمانها بفهمد لازم نيست به ديگران بگويد فقط خودش بايد اجتناب كند، مگر اين كه با او معاشرت داشته باشند كه براى جلوگيرى از آلودگى خودش مى تواند بعد از غذا خوردن به آنها بگويد، تا دست و دهان خود را آب بكشند.
مسأله 158ـ دوم: نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود بايد فوراً آن را آب كشيد. نجس كردن جلد قرآن اگر سبب بى احترامى به قرآن باشد نيز،همين حكم را دارد.
مسأله 159ـ گذاشتن قرآن روى عين نجس چنانچه موجب بى احترامىباشد، حرام است و بايد آن را برداشت.
مسأله 160ـ نوشتن قرآن با مركّب نجس حرام است و اگر عمداً يا سهواً نوشته شود بايد آن را محو كنند، يا آب بكشند.
مسأله 161ـ دادن قرآن به دست كافر اگر موجب بى احترامى باشد حرام است
و اگر اميد هدايت او برود، يا براى تبليغ اسلام باشد جايز، بلكه گاهى واجب
است.
مسأله 162ـ هرگاه ورق قرآن و دعا يا ورقى كه نام خدا، يا پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يا ائمّه(عليهم السلام)روى آن نوشته باشد در جاى آلوده و نجسى بيفتد بايد فوراً آن را بيرون آورد و آب كشيد، هرچند مخارجى داشته باشد و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد احتياط واجب آن است كه اگر مستراح باشد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده، يا خطّ آن محو شده است.
مسأله 163ـ پاك كردن ورق قرآن فقط وظيفه كسى كه آن را نجس كرده نيست، بلكه اگر ديگران هم باخبر شوند وظيفه همه است كه آن را پاك كنند و اگر يكى اين وظيفه را انجام دهد، از ديگران ساقط مى شود، ولى اگر قرآن مال ديگرى است و با شستن از بين مى رود يا ناقص مى شود آن كس كه آن را نجس كرده، بايد خسارت آن را بدهد.
مسأله 164ـ سوم: نجس كردن تربت امام حسين(عليه السلام) حرام است و پاك كردن آن واجب و اگر درمحلّ آلوده اى بيفتد بايد همانند ورق قرآن كه در مسأله 162 گفته شد عمل نمايد.
مسأله 165ـ چهارم: نجس كردن مسجد حرام است و پاك كردن آن واجب است و شرح اين مسأله در بحث احكام مسجد در مكان نمازگزار به خواست خدا خواهد آمد.
مسأله 166ـ پنجم: بدن و لباس نمازگزار و محلّ سجده او بايد پاك باشد، شرح اين مسائل نيز در بحث لباس و مكان نمازگزار خواهد آمد.
مسأله 167ـ هرگاه «ذواليد» يعنى كسى كه چيزى در اختيار اوست خبر دهد كه آن چيز، نجس يا پاك است بايد قبول كرد، خواه عادل باشد يا نه، به شرط اين كه بالغ باشد بنابراين، خبر دادن غيربالغ دراين باره قبول نيست، مگر اين كه اطمينان از گفته او حاصل شود.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:27 PM
مُطهِّرات
مسأله 168ـ مطهّرات به چيزهايى گفته مى شود كه نجس را پاك مى كند و آن 12 چيز است: 1ـ آب 2ـ زمين 3ـ آفتاب 4ـ استحاله 5ـ انقلاب 6ـ ثلثان شدن 7ـ انتقال 8ـ اسلام 9ـ تبعيّت 10ـ برطرف شدن عين نجاست 11ـ استبراء حيوان نجاستخوار 12ـ غايب شدن مسلمان، كه احكام اينها بطور تفصيل در مسائل آينده خواهد آمد.

1ـ آب
مسأله 169ـ آب پاك و مطلق هرچيز نجسى را پاك مى كند، به شرط اين كه هنگامى كه چيز نجس را با آن مى شويند آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود نگيرد و با آب كشيدن عين نجاست برطرف شود، مثلاً اگر خون در آن است آنقدر بشويند كه خون برطرف گردد، البته در آب قليل شرايط ديگرى نيز هست، كه بعداً اشاره مى شود.
مسأله 170ـ ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست، ولى در آب كر يا جارى يك مرتبه كافى است، هرچند سه مرتبه بهتر است (آبهاى لوله كشى در حكم آب جارى است).
مسأله 171ـ هرگاه سگ ظرفى را ليسيده، يا از آن، آب يا مايع ديگرى، خورده باشد، اوّل بايد آن را با خاك پاك كه مخلوط با كمى آب باشد خاك مال كرد و بعد دومرتبه در آب قليل، يا يك مرتبه در آب كر يا جارى شست و اگر آب دهان سگ در ظرفى بريزد، احتياط مستحبّ آن است كه همين كار انجام شود، امّا اگر جاى ديگرى از بدن سگ با رطوبت به ظرف ملاقات كند خاك مال كردن واجب نيست بلكه بايد آن را در آب قليل سه مرتبه و در آب كر يا جارى يك مرتبه شست.
مسأله 172ـ هرگاه دهانه ظرفى كه سگ دهان زده، تنگ باشد و نتوان آن را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است بايد پارچه اى را به چوبى پيچيد و توسّط آن خاك را با كمى آب به آن ظرف بمالند و اگر ممكن نشود مقدارى خاك و كمى آب در آن بريزند و تكان دهند، سپس طبق دستور بالا آب بكشند.
مسأله 173ـ ظرفى را كه خوك از آن، چيز مايعى را خورده بايد هفت مرتبه با آب شست و لازم نيست آن را خاك مال كنند و در ليسيدن خوك و مردن موش صحرايى در آن نيز، بنابر احتياط واجب بايد هفت مرتبه شست.
مسأله 174ـ ظرفى را كه با شراب نجس شده، بايد با آب قليل سه مرتبه بشويند و دست در آن بمالند و مستحبّ است هفت مرتبه شسته شود.
مسأله 175ـ كوزه اى كه از گل نجس ساخته شده، يا آب نجس در آن فرو رفته، اگر در آب كر يا جارى بگذارند و آب در باطن آن نفوذ كند و خارج شود پاك مى شود و اگر آب در آن نفوذ نكند ظاهرش پاك مى شود، با آب قليل نيز مى توان ظاهر آن را شست.
مسأله 176ـ براى آب كشيدن ظروف با آب قليل مى توان آن را سه مرتبه پر و خالى كرد و يا هر بار قدرى آب در آن بريزند و طورى بگردانند كه به جاهاى نجس برسد، بعد بيرون بريزند.
مسأله 177ـ براى شستن ظرفهاى بزرگ مثل خمره و پاتيل هرگاه آن را سه مرتبه با آب پر كنند و بعد خالى كنند پاك مى شود و راه آسانتر اين است كه هر دفعه آب را از بالا به پايين به تمام اطراف آن بريزند و هربار آبى كه ته آن جمع مى شود بيرون آورند و لازم است در هر دفعه ظرفى را كه با آن آبها را بيرون مى آورند، بشويند.
مسأله 178ـ هرگاه فلزّ نجس را آب بكشند ظاهرش پاك مى شود، هرچند اعماقش هنگامى كه ذوب شده، نجس شده باشد.
مسأله 179ـ براى تطهير تنور نجس كافى است يك مرتبه از بالا به پايين آب در آن بريزند بطورى كه تمام اطراف آن شسته شود، امّا اگربوسيله بول نجس شده باشد دوبار لازم است و بهتر است گودالى ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بيرون آورند و بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند.
مسأله 180ـ اگر چيز نجسى را با آب كر يا جارى يا آب لوله كشى بشويند تا عين نجاست برطرف شود، يا بعد از برطرف كردن عين نجس در آب كر يا جارى فرو برند پاك مى شود، ولى فرش و لباس و مانند آن را بايد فشار يا حركت داد تا آب آن خارج شود.
مسأله 181ـ براى تطهير چيزى كه با بول نجس شده با آب قليل دومرتبه و در آب كر و جارى و آب لوله كشى يك مرتبه كفايت مى كند، امّا در غير بول يك مرتبه با آب قليل يا كر كافى است.
مسأله 182ـ براى شستن لباس و فرش و مانند آن با آب قليل بايد آن را مقدارى فشار دهند تا آب از آن خارج شود.
مسأله 183ـ هرگاه چيزى با بول پسر يا دختر شيرخوارى كه غذاخور نشده نجس گردد، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند پاك مى شود و در لباس و فرش و مانند آن فشار لازم نيست، ولى احتياط مستحبّ آن است كه دومرتبه بريزند.
مسأله 184ـ اگر حصير نجس را كه با نخ بافته اند در آب كر يا جارى فرو برند، يا زير آب لوله كشى بگيرند بعد از برطرف شدن عين نجاست، پاك مى شود.
مسأله 185ـ اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند آن نجس شود با فرو بردن در آب كر جارى و يا گرفتن زير شير آب، پاك مى گردد اگر باطن آنها نجس شود بايد آن قدر صبر كرد تا يقين حاصل شود آب، داخل آن نفوذ كرده و خارج شده.
مسأله 186ـ هرگاه شك كند كه آب نجس به باطن چيزى رسيده يا نه، باطن آن پاك است.
مسأله 187ـ اگر چيزى نجس شود چنانچه آن را در ظرفى بگذارند و سه مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند پاك مى شود و ظرف هم پاك مى گردد و اگر مانند
لباس يا چيزى كه فشار لازم دارد باشد، بايد در هر مرتبه آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا آب، بيرون بريزد.
مسأله 188ـ هرگاه لباس نجسى را رنگ كرده باشند و در آب كر يا جارى فرو برند، يا زير شير آب بگيرند و آب پيش از آن كه به واسطه رنگ، مضاف شود به تمام آن برسد، پاك مى شود، هرچند موقع فشار دادن، آب مضاف از آن بيرون آيد، امّا اگر آب، قبل از رسيدن به تمام لباس مضاف گردد بايد آنقدر آن را بشويند تا آب مطلق به آن برسد.
مسأله 189ـ هرگاه بعد از آب كشيدن فرش و لباس مختصرى گل يا ذرّات صابون و اشياء ديگر در آن ديده شود پاك است و اگر اشياء بزرگترى باشد ظاهر آنها نيز پاك است و اگر آب نجس به باطن آنها نفوذ كرده براى پاك شدن باطن آنها بايد آب پاك نيز به آن برسد و خارج شود.
مسأله 190ـ هرگاه چيز نجسى را بشويند و عين نجس برطرف شود امّا بو يا رنگ آن بماند ضررى ندارد و اگر شك كند عين نجس مانده يا نه، بايد بيشتر بشويد تا يقين كند از بين رفته است.
مسأله 191ـ براى تطهير بدن در آب كر يا جارى يا زير شير آب، همين اندازه كه عين نجاست برطرف شود بدن پاك است و بيرون آمدن و دوباره در آب فرو رفتن لازم نيست.
مسأله 192ـ هرگاه غذاى نجس در لاى دندانهاباقى مانده، اگر آب در دهان بگردانند به طورى كه به تمام اجزاى آن برسد پاك مى شود.
مسأله 193ـ اگر موى سر و صورت را با آب قليل آب بكشند چنانچه آب، خود به خود بيرون آيد فشار لازم نيست، و الاّ فشار دهند.
مسأله 194ـ گوشت و دنبه اى كه نجس شده با آب كشيدن پاك مى شود، همچنين اگر بدن يا لباس كمى چرب باشد كه مانع رسيدن آب نگردد، ولى اگر طورى چرب باشد كه مانع رسيدن آب شود بايد اوّل چربى را از بدن برطرف كنند.
مسأله 195ـ شيرى كه متّصل به كر مى باشد آبى كه از آن مى ريزد حكم آب كر و جارى را دارد، بنابر اين هر چيز نجسى را با آن بشويند همين كه عين نجاست برطرف شد، پاك مى شود.
مسأله 196ـ هرگاه انسان چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده، بعد شك كند كه آن را درست آب كشيده يا نه، آن چيز پاك است، مگر اين كه بداند كه در حال شستن توجّه نداشته است.
مسأله 197ـ هرگاه زمينى را با آب قليل آب بكشند اگر از شن يا ريگ باشد و غساله يعنى آب باقيمانده در آن فرو رود پاك است، امّا ريگهاى زير آن زمين نجس مى شود. همچنين اگر سراشيبى داشته باشد آب از آن بگذرد پاك مى گردد، امّا اگر غساله روى زمين بماند نجس است، مگر با وسيله اى آن را جمع كنند.
مسأله 198ـ هرگاه ظاهر نمك سنگ و مواد ديگرى مانند آن نجس شود با آب كشيدن پاك مى شود، خواه با آب قليل باشد، يا كر و جارى، يا زير شير آب.
مسأله 199ـ هرگاه قند يا شكر نجس شود با آب كشيدن پاك نمى شود.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:27 PM
2ـ زمين
مسأله 200ـ اگر پاى انسان يا ته كفش او بر اثر راه رفتن روى زمين نجس، نجس شود با راه رفتن روى زمين پاك، يا كشيدن بر زمين، پاك مى شود، به شرط اين كه زمين پاك و خشك باشد و عين نجاست زايل گردد و نيز بايد زمين خاك، يا سنگ، يا آجر فرش، يا سيمان و يا مانند آن باشد. امّا با راه رفتن روى فرش و حصير و سبزه، كف پا و ته كفش نجس، پاك نمى شود.
مسأله 201ـ هرگاه روى زمينى كه با چوب فرش شده راه برود پاك شدن كف پا و ته كفش نجس مشكل است، ولى با راه رفتن روى آسفالت پاك مى شود.
مسأله 202ـ براى پاك شدن كف پا و ته كفش اگر مختصرى راه برود يا پا را بر زمين كشد كافى است، ولى بهتراست لااقل پانزده ذراع (تقريباً 5/7 متر) راه برود.
مسأله 203ـ لازم نيست كف پا و يا ته كفش، تر باشد، بلكه اگر خشك هم باشد با راه رفتن پاك مى شود، وجود رطوبت غير مسرى در زمين نيز ضرر ندارد.
مسأله 204ـ مقدارى از اطراف پا و كفش كه با راه رفتن روى زمين آلوده نجس مى شود آن هم اگر به زمين برسد پاك مى گردد، ولى پاك شدن كف دست يا زانوى كسى كه با دست و زانو راه مىورد محلّ اشكال است و همچنين پاهاى مصنوعى و ته عصا و نعل چهارپايان و چرخ اتومبيل و مانند اينها.
مسأله 205ـ ذرّات كوچكى از نجاست كه جز با آب، پاك نمى شود هرگاه در كف پا يا ته كفش باقى بماند ضررى ندارد، همچنين باقى ماندن بو و رنگ.
مسأله 206ـ داخل كفش به واسطه راه رفتن پاك نمى شود و پاك شدن كف جوراب به واسطه راه رفتن نيز محلّ اشكال است، مگر اين كه جوراب چرمى و مانند آن باشد كه به جاى كفش از آن استفاده شود.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:28 PM
3ـ آفتاب
مسأله 207ـ تابش آفتاب، زمين و پشت بام را پاك مى كند، ولى پاك كردن ساختمان و درب و پنجره و مانند آن محلّ اشكال است.
مسأله 208ـ براى پاك شدن زمين و پشت بام با تابش آفتاب چند شرط است: اوّل اين كه چيز نجس داراى رطوبت مسرى باشد، بنابراين اگر خشك باشد بايد آن را قبلاً تر كنند، تا بوسيله آفتاب خشك گردد. دوم اين كه عين نجاست را قبلاً برطرف سازد. سوم اين كه آفتاب مستقيماً بر آن بتابد، نه از پشت ابر و مانند آن، مگر اين كه ابر بقدرى نازك باشد كه مانع تابش آفتاب نشود ولى تابش از پشت شيشه مانعى ندارد. چهارم اين كه چيز نجس به واسطه تابش آفتاب خشك شود، امّا اگر به كمك باد يا وسيله حرارتى ديگرى خشك شود كافى نيست، مگر اين كه بسيار كم باشد كه بگويند با آفتاب خشك شده است.
مسأله 209ـ تابش آفتاب، حصير نجس و درخت و گياه را بنابر احتياط واجب پاك نمى كند.
مسأله 210ـ هرگاه شك كند كه زمين نجس با آفتاب خشك شده يا نه، يا چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه و يا قبلاً عين نجاست را برطرف كرده است يا نه، آن زمين نجس است.
مسأله 211ـ اگر آفتاب به قسمتى از زمين نجس بتابد و آن را خشك كند فقط همان قسمت پاك مى شود.
4ـ استحاله
مسأله 212ـ هرگاه عين نجس چنان تغيير يابد كه آن نام از آن برداشته و نام ديگرى به آن داده شود، پاك مى گردد و مى گويند «استحاله» شده است، مثل اين كه سگ در نمكزار فرو رود و مبدّل به نمك شود. همچنين اگر چيزى كه نجس شده است بكلّى تغيير يابد، مثل اين كه چوب نجس را بسوزانند و خاكستر كنند، يا آب نجس تبديل به بخار شود، امّا اگر تنها صنعت آن تغيير كند مثل اين كه گندم نجس را آرد كنند، پاك نمى شود.
مسأله 213ـ زغالى كه از چوب نجس درست شده، نجس است و همچنين كوزه يا آجرى را كه از گل نجس ساخته اند.
مسأله 214ـ اگر شك كنيم چيز نجسى استحاله شده يا نه، نجس است.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:28 PM
5ـ انقلاب
مسأله 215ـ هرگاه شراب به خودى خود يا به واسطه ريختن چيزى در آن مبدّل به سركه گردد، پاك مى شود و آن را «انقلاب» گويند.
مسأله 216ـ شرابى كه از انگور نجس درست كنند با سركه شدن پاك نمى شود، حتّى اگر نجاستى از خارج به شراب برسد، واجب است بعد از سركه شدن از آن اجتناب كرد، همچنين سركه اى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس مى گيرند، نجس است.
مسأله 217ـ اگر انگور را با چوبهايش سركه بريزند و معمولاً قبل از سركه شدن شراب مى شود، بعد از آن مبدّل به سركه مى گردد پاك است، امّا اگر خيار و بادنجان و مانند آنها، در آن بريزند احتياط واجب، اجتناب است.
مسأله 218ـ كشمش و خرمايى كه در غذا مى ريزند خوردنش حلال است، هرچند جوشيده باشد.

6ـ ثلثان شدن
مسأله 219ـ هرگاه آب انگور با آتش بجوشد نجس نيست، ولى خوردنش حرام است، امّا اگر آن قدر بجوشد كه دوقسمت آن بخار شود و يك قسمت بماند، حلال مى شود و اگر خود به خود به جوش آيد و مست كننده شود حرام و نجس است و تنها با سركه شدن پاك و حلال مى شود.
مسأله 220ـ اگر در ميان خوشه هاى غوره، دانه هايى از انگور باشد آب همه آن را بگيرند چنانچه به آن «آبغوره» گويند با جوشيدن نجس يا حرام نمى شود.
مسأله 221ـ چيزى كه معلوم نيست غوره است، يا انگور اگر با آتش بجوشد، حرام نمى شود.
مسأله 222ـ شيره اى كه از بازار مى گيرند و مى دانند فروشنده از اين مسائل باخبر است، پاك و حلال است و تفحّص لازم نيست.

7ـ انتقال
مسأله 223ـ اگر خون بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد منتقل گردد و خون آن حيوان حساب شود پاك است و آن را «انتقال» گويند بنابراين، خون پشه كه جزء بدن اوست پاك است، هر چند در اصل آن را از انسان گرفته، ولى خونى كه زالو از انسان مى مكد پاك نيست، چون جزء بدن او محسوب نمى شود.
مسأله 224ـ هرگاه خونى از پشه بيرون آيد و نداند خونى است كه تازه از او مكيده، يا از خود پشه است پاك; ولى اگر بداند هنوزخون جزء بدن پشه نشده نجس مى باشد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:28 PM
8ـ اسلام آوردن
مسأله 225ـ در بحث نجاسات گفتيم احتياط واجب آن است كه از كافر اجتناب شود حال اگر كافر شهادتين بگويد يعنى بگويد: «اَشْهَدُ اَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» مسلمان مى شود و بدن او پاك مى گردد، ولى اگر عين نجاست در بدن او باشد بايد آن را برطرف كرده و جاى آن را آب بكشد، ولى اگر قبل از اسلام آوردن عين نجاست برطرف شده باشد لازم نيست جاى آن را آب بكشد.
مسأله 226ـ لباسى كه بر تن كافر است وقتى اسلام آورد پاك نمى شود بنابراحتياط واجب.
مسأله 227ـ هرگاه كافر شهادتين نگويد، ولى قلباً به معنى آن ايمان داشته باشد مسلمان است، امّا اگر بر زبان جارى كند و يقين باشد كه قلباً به آن ايمان ندارد احتياط واجب آن است كه از او اجتناب شود.

9ـ تَبَعيّت
مسأله 228ـ «تَبَعيّت» آن است كه چيزى به تبع چيز ديگرى پاك شود كه شرح آن در مسائل آينده خواهد آمد.
مسأله 229ـ هرگاه شراب، سركه شود، ظرف آن هم تا جايى كه شراب يا انگور موقع جوش آمدن به آن رسيده پاك مى شود، پارچه و چيزى كه روى آن مى گذارند اگر معمولاً به آن رطوبت، نجس شود آن هم پاك مى گردد، امّا اگر موقع جوشش سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود بعد از سركه شدن پشت ظرف پاك نمى شود.
مسأله 230ـ فرزندان نابالغ كفّار بعد از ايمان آوردن پدران آنها پاك مى شوند.
مسأله 231ـ سنگى كه ميّت را روى آن غسل مى دهند و پارچه اى كه عورت ميّت را با آن مى پوشانند و دست كسى كه او را غسل مى دهد، بعد از تمام شدن غسل پاك مى شود.
مسأله 232ـ هرگاه لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آب از آن خارج شود،آبى كه درآن باقى مى ماند، پاك است.
مسأله 233ـ هرگاه ظرف نجس را با آب قليل آب كشند قطره هايى كه آخر كار در آن مى ماند، پاك است.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:28 PM
10ـ بر طرف شدن عين نجاست
مسأله 234ـ هرگاه بدن حيوان، نجس شود همين كه عين نجاست برطرف شود، بدن حيوان پاك مى گردد، مثلاً اگر منقار پرنده خون آلود باشد يا حيوانى روى چيزهاى آلوده بنشيند، همين كه خون و آلودگى برطرف شد، بدن حيوان پاك است.
مسأله 235ـ باطن بدن انسان (مانند داخل دهان و بينى) اگر نجس شود همين كه نجاست از بين برود پاك مى شود، مثلاً اگر از لثه ها خون بيرون آيد و در آب دهان از بين برود يا خون را بيرون بريزد آب كشيدن داخل دهان لازم نيست، ولى اگر دندان مصنوعى در دهان باشد، احتياط واجب آن است كه آن را آب بكشد.
مسأله 236ـ هرگاه غذا در دهان يا لاى دندانها باقى مانده باشد و داخل دهان خون بيايد چنانچه انسان نداند خون به غذا سرايت كرده، آن غذا پاك است و اگر خون به آن برسد، نجس مى شود و خوردن آن غذا حرام است.
مسأله 237ـ جايى از لب و مانند آن كه انسان نداند جزء ظاهر بدن است يا باطن، اگر نجس شود بايد آن را آب بكشد.
مسأله 238ـ هرگاه گرد و غبار نجس روى بدن يا لباس و فرش و مانند آن بنشيند هردو خشك باشد نجس نمى شود كافى است آن را تكان دهند، همچنين اگر رطوبت غيرمسرى داشته باشد، امّا اگر يكى از آنها تر باشد نجس مى شود و اگر در نجاست گرد و غبار يا رطوبت محل شك داشته باشد، آن هم پاك است.

11ـ استبراء حيوان نجاستخوار
مسأله 239ـ هرگاه حيوانى به خوردن مدفوع انسان عادت كند بول و مدفوع آن نجس است و گوشت آن نيز حرام است و اگر بخواهند پاك شود، بايد حيوان را غذاى پاك بدهند تا نام حيوان نجاستخوار از آن برداشته شود و بايد در شتر چهل روز ، و در گاو سى روز، و در گوسفند ده روز، و در مرغابى پنج روز و در مرغ خانگى سه روز بگذرد و در حيوانات ديگر همين اندازه كه نام نجاستخوار از آن برداشته شود، كافى است.
مسأله 240ـ گاهى در مرغداريها پودر خون با غذاى آنها مخلوط مى كنند بطورى كه گوشت مرغ به واسطه آن مى رويد، گوشت و تخم آن مرغ حرام نيست و رطوبتهاى مرغ نجس نمى شود، ولى بهتر آن است كه از چنين مرغ و تخم آن پرهيز شود.
مسأله 241ـ هرگاه حيوان، ساير نجاستها را غير از مدفوع انسان بخورد باعث نجاست بول و مدفوع او نمى شود، گوشت او هم حرام نيست، مگر حيوانى كه از شير خوك تغذيه كرده بوسيله آن رشد و نمو كرده باشد كه گوشتش حرام است.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:29 PM
12ـ غايب شدن مسلمان
مسأله 242ـ هرگاه بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگرى كه در اختيار اوست نجس شود و او هم بفهمد كه نجس شده، سپس آن مسلمان غايب گردد، اگر انسان احتمال دهد كه آن را آب كشيده، پاك است، به شرط اين كه از چيزهايى باشد كه طهارت در آن شرط است، مانند لباسى كه با آن نماز مى خواند و يا غذا و ظروف غذا.
مسأله 243ـ هرگاه دو نفر عادل، يا يك نفر، از پاك شدن چيز نجسى خبر دهند شهادت آنها قبول است، همچنين اگر «ذواليد» يعنى كسى كه چيزى را در اختيار دارد بگويد پاك شده است، يا بدانيم مسلمانى آن را آب كشيده، ولى نمى دانيم درست آب كشيده يا نه، پاك است.
مسأله 244ـ هرگاه انسانى لباسش را به لباسشويى مسلمان دهد كه آن را بشويد و آب كشد قول او قبول است.
مسأله 245ـ كسانى كه گرفتار حالت وسوسه مى شوند و زود يقين به نجس بودن چيزى پيدا مى كنند و يا به هنگام آب كشيدن چيز نجس به آسانى يقين به پاكى پيدا نمى كنند، يقين آنها اعتبار ندارد و مى توانند همان طور كه ديگران يقين پيدا مى كنند قناعت كنند.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:29 PM
احكام ظرفها
مسأله 246ـ ظرفها و مشكهايى كه از پوست مردار، يا حيوان نجس العين مثل سگ و خوك درست شده، استعمال آنها براى خوردن يا آشاميدن يا آب وضو و غسل و مانند آن جايز نيست، امّا براى كارهايى كه طهارت در آن شرط نيست (مانند آبيارى زراعت و آب دادن به حيوانات) مانعى ندارد، هرچند احتياط مستحبّ آن است كه به هيچ وجه از آنها استفاده نشود.
مسأله 247ـ خوردن و نوشيدن از ظرف «طلا» و «نقره» و استعمال آنها حرام است، بلكه استفاده از آنها براى زينت اتاق و يا هر منظور ديگر نيز جايز نيست (بنابراحتياط واجب).
مسأله 248ـ از ساختن ظروف طلا و نقره و مزدى كه در مقابل آن مى گيرند بنابر احتياط واجب بايد اجتناب كرد، همچنين از خريد و فروش آنها و پولى كه در مقابل آن گرفته مى شود نيز اشكال دارد.
مسأله 249ـ آنچه را ظرف نمى گويند مانند گيره استكان و بادگير قليان و غلاف شمشير و امثال اينها، اگر از طلا يا نقره باشد اشكال ندارد، ولى بنابراحتياط واجب از عطردان و سرمه دان و مثل آنها بايد اجتناب كرد.
مسأله 250ـ ظرفى كه روى آن را «آب طلا» يا «آب نقره» داده اند اشكال ندارد.
مسأله 251ـ هرگاه فلزّ ديگرى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند چنانچه به آن ظرف طلا يا نقره نگويند، استعمال آن مانعى ندارد، ولى اگر فقط طلا و نقره را با هم مخلوط كنند حرام است.
مسأله 252ـ هرگاه غذايى را كه در ظرف طلا يا نقره است به منظور پرهيز از حرام در ظرف ديگرى بريزند اين استعمال جايز است، ولى اگر به اين منظور نباشد حرام است، امّا به هر حال خوردن آن غذا از ظرف دوم كه طلا و نقره نيست، اشكال ندارد.
مسأله 253ـ استفاده از ظرف طلا يا نقره در حال ناچارى جايز است و براى وضو و غسل نيز در حال تقيّه مانعى ندارد.
مسأله 254ـ هرگاه شك كند ظرفى از طلا يا نقره است يا جنس ديگر، استفاده از آن اشكال ندارد، تفحّص و جستجو نيز لازم نيست.
مسأله 255ـ آنچه را طلاى سفيد مى گويند نيز در حكم طلاى سرخ و زرد است، بنابر احتياط واجب، اگر به آن «طلا» گفته شود.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:29 PM
وضــــو
طريقه وضو گرفتن
مسأله 256ـ وضو عبارت است از شستن صورت و دستها و مسح جلو سر و روى پاها، به شرحى كه در مسائل آينده خواهد آمد.
مسأله 257ـ صورت را از بالاى پيشانى يعنى جايى كه موى سر مى رويد تا آخر چانه و از نظر پهنا به مقدارى كه ميان انگشت وسط و شست قرار مى گيرد، بايد شست و اگر مختصرى از اين مقدار شسته نشود وضو باطل است، لذا براى اين كه يقين پيدا كند تمام اين مقدار شسته شده بايد كمى اطراف آن را هم بشويد.
مسأله 258ـ هرگاه انگشتانش بيش از حدّ معمول بزرگ يا كوچك باشد اعتبارى به آن نيست، بلكه بايد ببيند افراد معمولى چه اندازه از صورت خود را مى شويند، او هم همان مقدار را بشويد، همچنين كسى كه رستنگاه موى او بسيار بالا يا بسيار پايين است مطابق افراد معمولى صورت خود را مى شويد.
مسأله 259ـ صورت و دستها را بايد آنچنان شست كه آب به پوست بدن برسد و اگر موانعى وجود دارد بايد برطرف كند، حتّى اگر احتمال مانع مى دهد بايد وارسى نمايد.
مسأله 260ـ كسانى كه محاسن دارند، چنانچه پوست صورت از لاى موها پيدا باشد بايد آب را به پوست برسانند و اگر پيدا نباشد شستن روى مو كافى است و رسانيدن آب به زير آن لازم نيست.
مسأله 261ـ هرگاه شك كند كه موى صورت به اندازه اى است كه پوست از لاى آن پيدا است يا نه، بنابر احتياط واجب هر دو را بشويد.
مسأله 262ـ شستن داخل بينى و مقدارى از لب و چشم كه در وقت بستن ديده نمى شود، واجب نيست.
مسأله 263ـ بعد از شستن صورت بايد دست راست را از آرنج تا سر انگشتها بشويد و بعد از آن دست چپ را به همين ترتيب.
مسأله 264ـ بايد صورت و دستها را از بالا به پايين شست و اگر از پايين به بالا بشويد، وضو باطل است.
مسأله 265ـ اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه ترى دست بقدرى باشد كه به آن شستن گفته شود كافى است.
مسأله 266ـ براى آن كه يقين كند آرنج را كاملاً شسته، كمى بالاتر از آرنج را هم بشويد.
مسأله 267ـ معمولاً پيش از شستن صورت، دستها را تا مچ مى شويند، ولى اين براى وضو كافى نيست، بايد بعد از شستن صورت در موقعى كه دست راست و چپ را مى شويد تمام دست را بشويد و اگر فقط تا مچ را بشويد وضوى او باطل است.
مسأله 268ـ براى وضو، شستن صورت و دستها مرتبه اوّل واجب است و احتياط واجب، ترك مرتبه دوم است و امّا سوم و بيشتر حرام است. منظور از مرتبه اوّل آن است كه تمام عضو را بشويد خواه با يك مشت آب باشد يا چندين مشت، وقتى كه تمام شد يك مرتبه حساب مى شود.
مسأله 269ـ بعد از شستن دستها بايد جلو سر را با رطوبت آب وضو كه در دست باقى مانده مسح كند و بنابر احتياط واجب، لازم است با دست راست باشد و بهتر اين است كه از بالا به پايين دست بكشد، ولى عكس آن يعنى از پايين به بالا نيز اشكال ندارد.
مسأله 270ـ جلو سر، كه بالاى پيشانى است جاى مسح است هرجاى اين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافى است، ولى احتياط مستحبّ آن است كه از درازا به اندازه درازاى يك انگشت از پهنا به اندازه پهناى سه انگشت مسح نمايد.
مسأله 271ـ مسح سر را جايز است بر پوست سر يا بر موهايى كه بر آن روييده است بكشند، امّا كسى كه موى سر او به اندازه اى بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش مى ريزد، يا به جاهاى ديگر سر مى رسد، بايد بيخ موها را مسح كند و بهتر است كه قبل از وضو ،فرق سر را باز كند تا پس از شستن دست چپ، بن موها يا پوست سر را به راحتّى مسح نمايد.
مسأله 272ـ بعد از مسح سر نوبت مسح پاها مى رسد كه بايد با همان رطوبتى كه در دست مانده روى پاها را از سر انگشتها تا برآمدگى پشت پا مسح كند و بنابر احتياط مستحبّ تا مفصل پا مسح نمايد.
مسأله 273ـ از نظر عرض، كافى است به اندازه يك انگشت مسح كند، ولى بهتر است كه به اندازه پهناى سه انگشت بسته باشد وبهتر از آن مسح كردن تمام پشت پا با تمام كف دست است و اگر همه دست را روى پا بگذارد وكمى بكشد كافى است.
مسأله 274ـ براى مسح سر و روى پاها بايد دست را روى آنها بكشد و اگر دست را ثابت نگه دارد و سر يا پا را زير آن حركت دهد وضو باطل است بنابر احتياط واجب، امّا اگر مختصرى سر يا پا حركت كند اشكال ندارد.
مسأله 275ـ جاى مسح بايد خشك باشد، ولى اگر مختصرى رطوبت داشته باشد بطورى كه آب دست هنگام مسح بر آن غلبه كند اشكال ندارد.
مسأله 276ـ اگر رطوبت كف دست خشك شود مى تواند از اعضاى ديگر وضو رطوبت بگيرد با آن مسح كند، ولى از آب خارج جايز نيست و اگر فقط به اندازه مسح سر رطوبت دارد سر را با همان رطوبت مسح كند براى مسح پاها از اعضاى ديگر، رطوبت بگيرد.
مسأله 277ـ مسح بايد روى پوست پا باشد و مسح كردن روى جوراب و كفش فايده ندارد، مگر در حال تقيّه و اگر به واسطه سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند آن نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد كافى است روى آنهامسح كند و اگر روى كفش نجس است، بايد چيز پاكى بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح كند.
مسأله 278ـ اگر روى پا نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد بنابر احتياط واجب بايد چيز پاكى روى آن بيندازد و بر آن مسح كند و بعد تيمّم نمايد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:30 PM
وضوى ارتماسى
مسأله 279ـ انسان مى تواند صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد، يا بعد از فرو بردن در آب به قصد وضو از آب بيرون آورد و آن را «وضوى ارتماسى» مى گويند.

احكام وضوى ارتماسى
مسأله 280ـ در وضوى ارتماسى بايد صورت و دستها از بالا به پايين شسته شود، يعنى اگر وقتى صورت و دستها را در آب فرو مى برد قصد وضو كند، بايد صورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضو مى كند بايدصورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج بيرون آورد.
مسأله 281ـ در وضوى ارتماسى براى اين كه مسح سر و پاها با آب خارج نباشد، بايد هنگامى كه دست راست و چپ را وضوى ارتماسى مى دهد قصد كند كه بعد از خارج شدن از آب تا وقتى كه آب روى دستها جريان دارد جزء وضو است، در غير اين صورت مسح سر و پاها اشكال دارد.
مسأله 282ـ جايز است وضوى بعضى از اعضا را ارتماسى و بعضى را غير ارتماسى بگيرد و بهتر است وضوى دست چپ را هميشه غير ارتماسى بگيرد تا براى مسح سر
و پاها مشكلى پيش نيايد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:30 PM
دعاهاى وضو
مسأله 283ـ شايسته است كسى كه وضو مى گيرد، موقعى كه نگاهش به آب مى افتد بگويد:
«بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِسَاً»
و موقعى كه پيش از وضو دست خود را مى شويد بگويد:
«اللّهُمَّ اجْعَلْنِى مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنِى مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ»
و در وقت مضمضه كردن، يعنى آب در دهان گرداندن بگويد:
«اَللّهُمَّ لَقِّنِىْ حُجَّتِى يَوْمَ اَلْقَاكَ وَ اَطْلِقْ لِسانِىْ بِذِكْرِكَ»
و در وقت استنشاق، يعنى آب در بينى كردن بگويد:
«اَللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَىَّ رِيحَ الْجَنَّةَ وَاجْعَلْنِى مِمَّنْ يَشُمُّ رِيحَها وَ رُوحَها وَ طِيبَهَا»
و موقع شستن صورت بگويد:
«اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِى يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجوُهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهِى يَوْمَ تَبْيَضُّ فِيهِ الْوُجُوهُ»
و در وقت شستن دست راست بخواند:
«اَللّهُمَّ اَعْطِنى كِتابِى بِيَمينِى وَ الْخُلْدَ فِى الْجِنانِ بِيَسارِى وَ حاسِبْنى حِسابَاً يَسِيراً»
و موقع شستن دست چپ بگويد:
«اَللّهُمَّ لا تُعْطِنِى كِتابِى بِشِمالِى وَ لا مَنْ وَراء ظَهْرِى وَ لا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً اِلَى عُنُقِى وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطِّعَاتِ النّيْران»
و موقعى كه سر را مسح مى كند بگويد:
«اَللّهُمَّ غَشِّنِى بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ عَفْوِكَ»
و در وقت مسح پا بخواند:
«اَللّهُمَّ ثَبِّتْنِى عَلَى الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الاَْقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْيِى فِى مَا يُرضِيكَ عَنِّى يَا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ».

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:30 PM
شرايط وضو
مسأله 284ـ شرايط وضو دوازده چيز است: شرط اوّل: پاك بودن آب وضو. شرط دوم: اين كه مطلق باشد، بنابراين وضو با آب نجس يا مضاف باطل است، اگرچه نداند يا فراموش كرده باشد و اگر نمازى با آن خوانده بايد اعاده كند.
مسأله 285ـ اگر غير از آب مضاف آب ديگرى ندارد بايد تيمّم كند و اگر آب مضاف او آب گل آلود است چنانچه وقت دارد، بايد صبر كند تا آب صاف شود (بنابر احتياط واجب).
مسأله 286ـ شرط سوم: آن كه آب وضو و فضايى كه در آن وضو مى گيرد و جايى كه آب وضو در آن مى ريزد و ظرف آن بنابر احتياط واجب مباح باشد، بنابر اين وضو با آب غصبى يا آبى كه معلوم نيست صاحبش راضى باشد، اشكال دارد.
مسأله 287ـ اگر صاحب آب قبلاً اجازه داده و انسان نمى داند از اجازه اش برگشته يا نه، وضوى او صحيح است.
مسأله 288ـ وضو گرفتن از آب مدارس علوم دينى كه نمى داند آب آن را براى همه مردم وقف كرده اند يا فقط براى طلاب همان مدرسه، اشكال دارد، مگر در صورتى كه معمولاً مردم متديّن از آب آنجا وضو بگيرند بطورى كه نشانه عمومى بودن وقف باشد.
مسأله 289ـ كسى كه نمى خواهد در مسجد يا حسينيه اى نماز بخواند اگر نمى داند آب آن وقف عموم است يا فقط براى كسانى است كه در آنجا نماز مى خوانند، نمى تواند آنجا وضو بگيرد، همچنين وضو گرفتن از آب تيمچه ها و مسافرخانه ها براى كسانى كه ساكن آنجا نيستند، مگر اين كه از عمل افراد متديّن بفهمد كه وقف آن، عام است.
مسأله 290ـ هرگاه كسى محصّل مدرسه اى نيست ولى ميهمان محصّلين است، وضو گرفتن او در آن مدرسه اشكال ندارد، به شرط اين كه پذيرفتن چنان ميهمانى برخلاف شرايط وقف نباشد، همچنين در مورد كسى كه ميهمان مسافران مسافرخانه و يا ساكنان تيمچه ها است.
مسأله 291ـ وضو گرفتن از نهرهاى بزرگ و كوچك جايز است، هرچند انسان نداند صاحبان آنها راضى هستند، امّا اگر صاحب آنها از وضو گرفتن صريحاً نهى كند احتياط واجب ترك است و اگر مجراى نهر را بدون اجازه صاحبش تغيير داده اند، احتياط آن است كه از آن وضو نگيرند.
مسأله 292ـ هرگاه فراموش كند آب غصبى است و با آن وضو بگيرد وضويش صحيح است، مگر اين كه خودش آب را غصب كرده باشد كه در اين صورت اشكال دارد.
مسأله 293ـ اگر گمان مى كرد آب از خود اوست و بعد از وضو معلوم شد مال ديگرى است،وضوى او صحيح است و بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 294ـ شرط چهارم آن است كه ظرف آب وضو بنابر احتياط واجب از طلا و نقره نباشد.
مسأله 295ـ هرگاه آب وضو در ظرف غصبى يا طلا و نقره است و غير از آن آب ديگرى ندارد، بايد تيمّم كند و اگر وضو بگيرد اشكال دارد، خواه وضو را به صورت ارتماسى بگيرد و يا با دست آب را برداشته به صورت و دست بريزد، امّا مى تواند آبى را كه در ظرف طلا و نقره است در ظرف ديگرى بريزد و از آن وضو بگيرد.
مسأله 296ـ هرگاه در حوضى كه مثلاً يك آجر يا يك سنگ آن غصبى است وضو بگيرد اگر وضوى او تصرّف در غصب محسوب شود اشكال دارد، همچنين اگر شير آب يا قسمتى از لوله كشى غصبى باشد.
مسأله 297ـ اگر در صحن يكى از امامان(عليهم السلام) يا امام زادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض يا نهرى بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را مخصوص قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن از آن حوض يا نهر اشكال ندارد.
مسأله 298ـ شرط پنجم آن است كه اعضاى وضو موقع شستن يا مسح كردن پاك باشد، امّا اگر بعد از تمام شدن وضوى يك عضو، همان عضو نجس شود وضو صحيح است.
مسأله 299ـ اگر غير از اعضاى وضو جايى از بدن نجس باشد مانعى براى وضو ندارد، ولى در مخرج بول و غائط احتياط مستحب آن است كه اوّل آن را تطهير كرده، بعد وضو بگيرد.
مسأله 300ـ هرگاه يكى از اعضاى وضو قبلاً نجس بوده و بعد از وضو شك كند كه آن را پيش از وضو آب كشيده يا نه، وضوى او صحيح است، ولى بايد براى نماز آن را آب بكشد و اگر چيزى با آن ملاقات كرده تطهير كند.
مسأله 301ـ هرگاه در صورت يا دستها بريدگى است كه خون آن بند نمى آيد و آب براى آن ضرر ندارد، بايد در آب كر يا جارى فرو برد، يا زير شير آب بگيرد و قدرى فشار دهد كه خون بند بيايد و بعد به دستورى كه قبلاً گفته شد وضوى ارتماسى بگيرد، امّا اگر آب ضرر دارد بايد به دستور وضوى جبيره كه بعداً مى آيد، عمل كند.
مسأله 302ـ شرط ششم آن كه وقت كافى براى وضو و نماز داشته باشد، بنابراين اگر وقت بقدرى تنگ است كه اگر وضو بگيرد تمام يا مقدارى از واجبات نماز بعد از وقت خوانده مى شود بايد تيمّم كند.
مسأله 303ـ كسى كه در تنگى وقت نماز، بايد تيمّم كند، هرگاه براى نماز وضو بگيرد باطل است، امّا اگر به قصد كار ديگرى مانند خواندن قرآن باشد صحيح است.
مسأله 304ـ شرط هفتم آن است كه وضو را به قصد قربت يعنى براى خدا انجام دهد، بنابر اين اگر به قصد ريا و خودنمايى يا براى خنك شدن بدن و مانند آن بگيرد باطل است، ولى اگر تصميم قطعى دارد كه براى اطاعت فرمان خدا وضو بگيرد در ضمن مى داند خنك هم مى شود، ضررى ندارد.
مسأله 305ـ لازم نيست نيّت را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند، همين اندازه كافى است كه اگر از او بپرسند چه مى كنى؟ بداند وضو مى گيرد.
مسأله 306ـ هرگاه زن در جايى وضو بگيرد كه نامحرم او را مى بيند وضوى او باطل نيست، هرچند گناه كرده است.
مسأله 307ـ شرط هشتم آن كه «ترتيب» را در وضو رعايت كند، يعنى اوّل صورت، بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن مسح سر و بعد مسح پاها را انجام دهد و بنابر احتياط پاى چپ را پيش از پاى راست مسح نكند.
مسأله 308ـ شرط نهم اين كه كارهاى وضو را چنان به جا آورد كه بگويند پشت سر هم انجام مى دهد و اگر چنين كند وضوى او صحيح است، هرچند بر اثر گرمى هوا و وزش باد اعضاى سابق خشك شده باشد، مثلاً موقعى كه مى خواهد دست راست را بشويد صورت او خشك شود، ولى اگر طورى انجام دهد كه پشت سر هم نباشد وضوى او باطل است، هرچند بر اثر سردى هوا اعضاى قبل، خشك نشده باشد.
مسأله 309ـ راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، بنابراين اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد مسح سر و پا را بكشد وضوى او صحيح است.
مسأله 310ـ شرط دهم «مباشرت» است، يعنى خود انسان شستن صورت و دست و مسح سر و پاها را انجام دهد و اگر ديگرى او را وضو دهد، يا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نمايد وضو باطل است، ولى كمك در مقدّمات وضو اشكال ندارد.
مسأله 311ـ كسى كه شخصاً قادر به وضو گرفتن نيست بايد كسى را كمك بگيرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد در صورت توانايى بايد بدهد، ولى بايد خود او نيّت وضو كند و با دست خود مسح نمايد و اگر نمى تواند بايد ديگرى دست او را بگيرد و به محل مسح بكشد و اگر اين هم ممكن نيست، بايد از دست او رطوبت بگيرد و با آن رطوبت سر و پاى او را مسح نمايد، ولى در اين صورت احتياط واجب اين است كه تيمّم هم بكند.
مسأله 312ـ انسان هر يك از كارهاى وضو را كه مى تواند به تنهايى انجام دهد، نبايد كمك بگيرد.
مسأله 313ـ شرط يازدهم آن است كه استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد، بنابر اين اگر خوف ضرر دارد، يا مى ترسد اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند، بايد تيمّم كند.
مسأله 314ـ هرگاه وضو بگيرد بعد بفهمد آب براى او ضرر داشته، وضوى او صحيح است.
مسأله 315ـ هرگاه آب به مقدار كم براى او ضرر ندارد بايد با همان مقدار وضو بگيرد، يا مثلاً اگر آب سرد ضرر دارد بايد آب را گرم كند.
مسأله 316ـ شرط دوازدهم آن است كه مانعى از رسيدن آب نباشد و هرگاه مى داند چيزى به اعضاى وضو چسبيده، ولى شك دارد كه آيا مانع رسيدن آب هست يا نه بايد آن را برطرف كند.
مسأله 317ـ اگر زير ناخن كمى چرك باشد وضو اشكال ندارد، ولى بهتر است آن را تميز كند، امّا اگر ناخن را بگيرد بايد آن چرك را كه مانع رسيدن آب به بدن است برطرف كند و نيز اگر ناخن بيش از حدّ معمول بلند باشد و چرك زير آن، مانع رسيدن آب وضو است، بايد آن را برطرف سازد.
مسأله 318ـ هرگاه به واسطه سوختگى يا چيز ديگر تاولهايى بر اعضاى وضو پيدا شود شستن و مسح روى آن كافى است و چنانچه سوراخ شود رساندن آب به زير پوست لازم نيست، ولى چنانچه قسمتى از پوست كنده شده كه گاهى به بدن مى چسبد و گاهى بلند مى شود بايد آب را به زير آن برساند به شرط اين كه ضرر نداشته باشد.
مسأله 319ـ هرگاه انسان احتمال دهد مانعى در اعضاى وضو وجود دارد اگر احتمال آن عقلايى است بايد وارسى كند، مثل اين كه بعد از گِل كارى يا رنگ كارى شك كند مقدارى گِل يا رنگ به دست او چسبيده است.
مسأله 320ـ رنگهايى كه مانع رسيدن آب به بدن نيست، براى وضو ضررى ندارد ولى اگر مانع باشد،يا شك كندكه مانع است يا نه، بايد آن را برطرف سازد.
مسأله 321ـ وجود انگشتر و دستبند و مانند آن اگر مانع رسيدن آب نباشد، براى وضو ضررى ندارد و مى تواند آن را جابه جا كند تا آب به زير آن برسد و شسته شود و اگر بعد از وضو، انگشتر يا مانع ديگرى در دست ببيند و نداند موقع وضو بوده يا نه،وضوى او صحيح است، به شرط اين كه احتمال بدهد در حال وضو توجّه به اين امر داشته است.
مسأله 322ـ اگر بعد از فراغت وضو شك كند همه كارهاى وضو را انجام داده يا نه، يا شرايط در آن جمع بوده يا نه، اعتنا نكند، امّا اگر در حال وضو شك كند بايد به جا آورد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:30 PM
احكام وضو
مسأله 323ـ هرگاه انسان وضو داشته و شك كند باطل شده يا نه، بنامى گذارد كه وضوى او باقى است و بعكس اگر كسى وضو نداشته، شك دارد وضو گرفته يا نه، بنا مى گذارد كه وضو نگرفته است.
مسأله 324ـ كسى كه مى داند وضو گرفته و حدثى هم از او سر زده، مثلاً بول كرده، چنانچه نداند كداميك جلوتر بوده، بايد وضو بگيرد.
مسأله 325ـ كسى كه در كارهاى وضو يا شرايط آن مثل پاك بودن آب و وجود مانع بر اعضاى وضو، زياد شك مى كند، بايد اعتنا نكند و مطابق معمول مردم انجام دهد.
مسأله 326ـ هرگاه بعد از نماز شك كند وضو گرفته يا نه، نماز او صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد وضو بگيرد.
مسأله 327ـ هرگاه در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، بنابر احتياط واجب نماز را تمام كند و بعد از آن وضو بگيرد و اعاده نمايد.
مسأله 328ـ هرگاه انسان مرضى دارد كه بول او قطره قطره خارج مى شود، يا نمى تواند از بيرون آمدن غائط خود دارى كند، چنانچه مى داند كه از اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پيدا مى كند بايد نماز را در همان وقت مهلت بخواند و بايد به واجبات نماز قناعت كند و اذان و اقامه و قنوت را اگر مهلت نمى دهد ترك كند.
مسأله 329ـ اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمى كند ولى در بين نماز فقط چند مرتبه بول و غائط از او خارج مى شود بطورى كه اگر بخواهد بعد از هر كدام وضو بگيرد مشكل نيست، در اين صورت بايد بنابر احتياط واجب ظرف آبى پهلوى خود بگذارد و هر وقت چيزى از او خارج شد وضو بگيرد و بقيّه نماز را بخواند، امّا اگر چنان پى در پى از او خارج مى شود كه اين كار براى او مشقّت بار است يك وضو كافى است.
مسأله 330ـ چنان كه گفته شد هرگاه بول يا غائط طورى پى در پى از او خارج شود كه وضو گرفتن بعد از هر دفعه براى او بسيار مشكل است، يك وضو كافى است، بلكه مى تواند دو نماز مانند ظهر و عصر را با همان يك وضو بخواند، اگر چه احتياط آن است كه براى هر نماز يك وضو بگيرد.
مسأله 331ـ هرگاه اين گونه افراد با اختيار خود بول يا غائط كنند بايد وضو بگيرند.
مسأله 332ـ هرگاه مرضى دارد كه نمى تواند از خارج شدن باد جلوگيرى كند، بايد بهوظيفه كسانى كه نمى توانند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كنند عمل نمايد.
مسأله 333ـ كسى كه بول يا غائط پى در پى از او خارج مى شود بايد بعد از هر وضو فوراً مشغول نماز شود و براى به جا آوردن نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده، وضو گرفتن ديگرى لازم نيست، به شرط اين كه ميان نماز و اين كارها فاصله اى نيندازد.
مسأله 334ـ كسى كه بول يا غائط از او بى اختيار خارج مى شود بايد براى نماز به وسيله كيسه و مانند آن از آلودگى جاهاى ديگر بدن جلوگيرى كند و احتياط آن است كه پيش از هر نماز مخرج را آب بكشد.
مسأله 335ـ كسانى كه داراى چنين بيمارى هستند، اگر به آسانى قابل معالجه باشند واجب است معالجه كنند و اگر نكنند براى آنها اشكال دارد.
مسأله 336ـ كسانى كه به چنين بيمارى مبتلا هستند پس از بهبودى لازم نيست نمازهايى را كه در وقت بيمارى طبق دستورهاى بالا خوانده اند قضا نمايند، ولى اگر قبل از پايان وقت نماز بهبودى يابند بايد نمازى را كه وقتش باقى است اعاده كنند (بنابر احتياط واجب).

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:30 PM
امورى كه بايد براى آنها وضو گرفت
مسأله 337ـ وضو براى شش چيز واجب است:
1ـ نماز واجب (غير از نماز ميّت)
2ـ سجده و تشهّد فراموش شده.
3ـ طواف واجب (بايد توجّه داشت طوافهايى كه جزء حج يا عمره است طواف واجب حساب مى شود هرچند اصل حج و عمره مستحب باشد).
4ـ هرگاه نذر يا عهد كرده، يا قسم خورده كه وضو بگيرد و با طهارت باشد.
5ـ هرگاه نذر كرده جايى از بدن خود را به خطّ قرآن برساند (در صورتى كه اين نذر شرعاً رجحان داشته باشد مثل اين كه مى خواهد از روى احترام خطّ قرآن را ببوسد).
6ـ براى آب كشيدن قرآنى كه نجس شده يا بيرون آوردن آن از محل آلوده، هرگاه مجبور باشد دست يا جاى ديگر بدن خود را به خطّ قرآن برساند.
مسأله 338ـ تماسّ بدن با خطّ قرآن براى كسى كه وضو ندارد حرام است، ولى ترجمه قرآن به زبانهاى ديگر اين حكم را ندارد.
مسأله 339ـ هرگاه ديوانه يا بچّه اى بدون وضو دست به خطّ قرآن مى زند جلوگيرى او واجب نيست، امّا اگر كارى كنند كه بى احترامى به قرآن باشد بايد از آنها جلوگيرى كرد.
مسأله 340ـ كسى كه وضو ندارد حرام است اسم خداوند متعال را كه به هر زبانى نوشته شده باشد مس نمايد (بنابر احتياط واجب ) و مسّ اسم مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمّه هدى(عليهم السلام) و حضرت زهرا(عليها السلام) نيز اگر هتك حرمت و بى احترامى باشد حرام است.
مسأله 341ـ مستحبّ است انسان براى اين كه با طهارت باشد وضو بگيرد، خواه نزديك وقت نماز باشد يا نه و با آن وضو، مى تواند نماز بخواند.
مسأله 342ـ هرگاه يقين دارد وقت، داخل شده و قصد وضوى واجب كند، بعد بفهمد وقت، داخل نشده بود، وضوى او صحيح است.
مسأله 343ـ وضو گرفتن در چند جا مستحبّ است: براى خواندن قرآن، براى نماز ميّت و براى دعا و مانند آن و نيز مستحبّ است كسى كه وضو دارد براى خواندن نماز، تجديد وضو كند و هرگاه به قصد يكى از اين كارها وضو بگيرد تمام كارهايى را كه مشروط به وضو است مى تواند انجام دهد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:31 PM
امورى كه وضو را باطل مى كند
مسأله 344ـ هشت چيز وضو را باطل مى كند:
1ـ خارج شدن بول. 2ـ غائط. 3ـ بادى كه از مخرج غائط خارج شود. 4ـ خوابى كه بر عقل غلبه كند و به واسطه آن چشم نبيند و گوش نشنود، ولى اگر چشم نبيند و گوش بشنود وضو باطل نمى شود. 5ـ كلّيّه امورى كه عقل را از بين مى برد مانند مستى، بيهوشى و ديوانگى (بنابر احتياط واجب). 6ـ استحاضه زنان كه شرح آن در جاى خود مى آيد. 7ـ كارى كه براى آن بايد غسل كرد، مانند جنابت. 8ـ مسّ ميّت انسان.

احكام وضوى جبيره
چيزى كه با آن زخم يا عضو شكسته را مى بندند و دوايى كه روى آن مى گذارند «جبيره» ناميده مى شود.
مسأله 345ـ هرگاه در يكى از جاهاى وضو زخم يا دمل يا شكستگى باشد چنانچه روى آن باز است و خون ندارد و آب هم براى آن مضر نيست، بايد مطابق معمول وضو بگيرد.
مسأله 346ـ هرگاه زخم يا دمل يا شكستگى در صورت و دستها است و روى آن باز است امّا آب ريختن روى آن ضرر دارد، كافى است اطراف آن را بشويد، ولى اگر كشيدن دست تر بر آن ضرر ندارد بايد دست تر بر خود آن نيز بكشد و اگر ضرر دارد مستحبّ است پارچه پاكى روى آن بگذارد و دست تر روى آن بكشد.
مسأله 347ـ هرگاه زخم يا دمل و شكستگى در محلّ مسح باشد چنانچه نتواند آن را مسح كند بايد پارچه پاكى روى آن بگذارد و روى پارچه را با رطوبت آب وضو مسح كند و بنابر احتياط واجب، تيمّم هم بنمايد و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد بايد وضوى بدون مسح بگيرد و بنابر احتياط واجب تيمّم هم بكند.
مسأله 348ـ هرگاه زخم يا دمل و شكستگى با پارچه يا گچ يا مانند آن بسته شده است، چنانچه باز كردن آن ضرر و مشقّت زيادى ندارد و آب هم براى آن مضر نيست، بايد آن را باز كند و وضو بگيرد، در غير اين صورت اطراف زخم يا شكستگى را بشويد و احتياط مستحب آن است كه روى جبيره را نيز مسح كند و اگر جبيره، نجس است يا نمى شود روى آن دستِ تر بكشد، پارچه پاكى را بر آن ببندد و دستِ تر روى آن بكشد.
مسأله 349ـ هرگاه جبيره تمام صورت يا تمام يكى از دستها را گرفته باشد، بايد بنابر احتياط هم وضوى جبيره اى بگيرد و هم تيمّم كند، همچنين اگر جبيره تمام اعضاى وضو را گرفته باشد.
مسأله 350ـ كسى كه در كف دست و انگشتهايش جبيره دارد و در موقع وضو دست تر روى آن كشيده، مى تواند مسح سر و پا را با همان رطوبت انجام دهد و اگر كافى نباشد، از جاهاى ديگر وضو رطوبت مى گيرد.
مسأله 351ـ هرگاه جبيره بيشتر از معمول، اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نيست بايد به دستور جبيره عمل كند و بنابر احتياط مستحب، تيمّم هم بنمايد و اگر برداشتن جبيره اضافى ممكن است بايد آن را بردارد.
مسأله 352ـ هرگاه در جاى وضو، زخم و جراحت و شكستگى وجود ندارد، امّا به جهت ديگرى آب براى آن ضرر دارد، بايد تيمّم كند، ولى اگر فقط براى مقدارى از دست و صورت ضرر دارد، چنانچه اطراف آن را بشويد كافى است و احتياط آن است كه تيمّم هم بكند.
مسأله 353ـ اگر در جاى وضو يا غسل چيزى چسبيده كه برداشتن آن ممكن نيست، يا بسيار مشقّت دارد بايد به دستور جبيره عمل كند، يعنى اطراف آن را بشويد و روى آن را دست بكشد.
مسأله 354ـ غسل جبيره اى مثل وضوى جبيره اى است، ولى تا ممكن است بايد غسل را ترتيبى به جا آورد، بنابر احتياط واجب.
مسأله 355ـ كسى كه وظيفه او تيمّم است هرگاه در اعضاى تيمّم او زخم، يا دمل، يا شكستگى باشدبايد مطابق دستور وضوى جبيره اى تيمّم جبيره اى كند.
مسأله 356ـ كسى كه وظيفه او وضو يا غسل جبيره اى است، چنانچه مى داند تا آخر وقت عذر او برطرف نمى شود مى تواند در اوّل وقت نماز بخواند، امّا اگر اميد دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود احتياط واجب آن است كه صبر كند.
مسأله 357ـ اگر به خاطر درد چشم شستن صورت ضرر دارد بايد تيمّم كند و اگر مى تواند اطراف چشم و بقيّه صورت را بشويد، كافى است.
مسأله 358ـ نمازهايى را كه با وضو يا غسل جبيره اى مى خوانند اعاده ندارد، مگر اين كه قبل از پايان وقت نماز، عذر برطرف شود، در اينجا بنابر احتياط واجب، نماز را اعاده كنند.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:32 PM
غـســـل

غسلهاى واجب
مسأله 359ـ غسلهاى واجب هفت غسل است:
1ـ غسل جنابت 2ـ غسل استحاضه 3ـ غسل حيض 4ـ غسل نفاس 5ـ غسل مسّ ميّت 6ـ غسل ميّت 7ـ غسل مستحبّى كه بواسطه نذر و قسم و مانند آن واجب شده است.

1ـ جنابت
مسأله 360ـ انسان با دو چيز جُنُب مى شود: اوّل جماع (آميزش جنسى) دوم بيرون آمدن منى، چه در خواب باشد يا بيدارى، كم باشد يا زياد، با شهوت باشد يا بى شهوت.

احكام جنابت
مسأله 361ـ اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا رطوبت ديگر، چنانچه همراه با «جستن» و «شهوت» بوده باشد آن رطوبت حكم منى دارد و اگر اين دو نشانه، يا يكى از آنها را نداشته باشد حكم منى ندارد، ولى در زن و مريض لازم نيست كه با جستن بيرون آيد، بلكه اگر رطوبت هنگامى بيرون آيد كه به اوج شهوت جنسى رسيده است، حكم منى دارد.
مسأله 362ـ غالباً بعد از بيرون آمدن منى بدن سست مى شود، ولى اين موضوع جزء شرايط قطعى و نشانه ها نيست.
مسأله 363ـ مستحبّ است بعد از بيرون آمدن منى بول كند تا ذرّات باقيمانده خارج شود و اگر نكند و بعد از غسل رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند منى است يا رطوبت ديگر، حكم منى دارد و بايد دوباره غسل كند.
مسأله 364ـ اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود، مرد و زن هردو جُنُب مى شوند، خواه بالغ باشند يا نابالغ، منى بيرون آيد يانه. اين در صورتى است كه جماع در قُبُل باشد و اگر در دُبُر باشد بنابر احتياط واجب بايد جمع كند بين غسل و وضو.
مسأله 365ـ اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
مسأله 366ـ هرگاه نعوذ باللّه با حيوانى نزديكى كند و منى از او بيرون آيد، جُنُب مى شود و غسل كافى است، امّا اگر منى بيرون نيايد احتياط واجب آن است كه براى نماز و مانند آن، هم غسل كند و هم وضو بگيرد، مگر اين كه قبل از اين كار وضو داشته باشد كه در اين صورت تنها غسل كافى است.
مسأله 367ـ هرگاه منى از جاى خود حركت كند امّا از ريختن آن به بيرون جلوگيرى بعمل آورد، يا به علّت ديگر بيرون نيايد غسل واجب نيست، همچنين اگر شك كند كه بيرون آمده يا نه.
مسأله 368ـ كسى كه آب براى غسل كردن ندارد مى تواند با همسر خود نزديكى كند و تيمّم براى او كافى است، خواه بعد از داخل شدن وقت نماز باشد يا قبل از آن.
مسأله 369ـ هرگاه در لباس خود منى ببيند و يقين نمايد از خود اوست بايد غسل كند و نمازهايى را كه يقين دارد با جنابت خوانده قضا نمايد، ولى آنچه را شك دارد لازم نيست قضا نمايد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:32 PM
كارهايى كه بر جُنُب حرام است
مسأله 370ـ پنج كار بر جُنُب حرام است:
1ـ مسّ خطّ قرآن يا اسم خدا و پيامبران و امامان بنابر احتياط واجب، همانطور كه در وضو گفته شد.
2ـ رفتن به مسجدالحرام و مسجد پيغمبر(صلى الله عليه وآله)، هرچند از يك در داخل و از در ديگر خارج شود.
3ـ توقّف كردن در مساجد ديگر، امّا اگر از يك در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براى برداشتن چيزى برود مانعى ندارد و احتياط واجب آن است كه در حرم امامان هم توقّف نكند.
4ـ داخل شدن در مسجد براى گذاشتن چيزى در آن.
5ـ خواندن يكى از آيات سجده، ولى خواندن غير آيه سجده از سوره سجده مانعى ندارد.
مسأله 371ـ سوره هايى كه سجده واجب در آن است چهار سوره است:
1ـ سوره الم سجده (سوره 32). 2ـ سوره حم سجده (سوره 41). 3ـ سوره والنّجم (سوره 53). 4ـ سوره اقرأ (سوره 96).

كارهايى كه بر جُنُب مكروه است
مسأله 372ـ شايسته است جُنُب چند چيز را ترك كند:
1 و 2ـ خوردن و آشاميدن، ولى اگر وضو بگيرد مكروه نيست. 3ـ خواندن بيشتر از هفت آيه از قرآن، حتّى از سوره هايى كه سجده واجب ندارد. 4ـ تماسّ بدن با جلد وحاشيه و فاصله سطور قرآن مجيد و همراه داشتن آن. 5ـ خوابيدن بدون وضو. 6ـ رنگ كردن موها به حنا و مانند آن. 7ـ ماليدن روغن و انواع كِرِم ها به بدن. 8ـ جماع كردن بعد از محتلم شدن.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:32 PM
احكام غسل جنابت
مسأله 373ـ غسل جنابت را هرگاه براى رفع جنابت و پاك شدن انجام دهد مستحبّ است، امّا براى خواندن نماز واجب مانند آن واجب مى شود. براى نماز ميّت سجده شكر سجده هاى واجب قرآن (هنگامى كه آيه سجده را از ديگرى بشنود) غسل جنابت واجب نيست، بلكه در همان حال نيز انجام اين كارها جايز است، هرچند بهتر است كه براى نماز ميّت و سجده شكر و امثال آن غسل كند.
مسأله 374ـ هنگام غسل كردن لازم نيست نيّت واجب يا مستحب كند، همين اندازه كه به قصد قربت و اطاعت فرمان خدا انجام دهد كافى است.
مسأله 375ـ هرگاه يقين كند وقت نماز داخل شده و نيّت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پيش از وقت بوده، غسل او صحيح است، همچنين اگر به نيّت نماز واجب غسل كند، بعد معلوم شود وقت گذشته بوده است،غسل او صحيح مى باشد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:32 PM
اقسام و احكام غسل
مسأله 376ـ غسل را خواه واجب باشد يا مستحب، به دو صورت مى توان انجام داد: ترتيبى و ارتماسى.
مسأله 377ـ غسل ترتيبى به اين صورت است كه بعد از نيّت، اوّل سر و گردن را مى شويد و بعد طرف راست و بعد طرف چپ را (بنابر احتياط واجب) و اگر عمداً يا از روى فراموشى يا ندانستن مسأله به اين ترتيب عمل نكند غسل را اعاده مى كند.
مسأله 378ـ بايد نصف ناف و نصف عورت را با طرف راست بدن و نصف ديگر را با طرف چپ بشويد، ولى بهتر است تمام آن را با هر دو طرف غسل دهد.
مسأله 379ـ براى اين كه يقين كند هر سه قسمت بدن يعنى سر و گردن و طرف راست و طرف چپ را كاملاً غسل داده، كمى از قسمتهاى ديگر را با آن قسمت مى شويد و احتياط مستحبّ آن است كه طرف راست گردن را با طرف راست بدن و طرف چپ گردن را با طرف چپ بدن بشويد.
مسأله 380ـ اگر بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافى است و اگر از طرف راست باشد، احتياط آن است كه بعد از شستن آن دوباره طرف چپ را بشويد و اگر از سر و گردن باشد، بايد بعد از شستن آن دوباره طرف راست و چپ را بشويد.
مسأله 381ـ اگر بعد از تمام شدن غسل، شك كند كه اعضا را درست شسته يا نه، اعتنا نكند.
مسأله 382ـ غسل ارتماسى آن است كه بعد از نيّت، تمام بدن را يك دفعه يا به تدريج در آب فرو مى برد،خواه در مثل حوض استخر باشد و يا زير آبشارى كه آب آن يك مرتبه تمام بدن را فرامى گيرد، امّا غسل ارتماسى زير دوش معمولى ممكن نيست.
مسأله 383ـهرگاه مقدارى از بدن بيرون آب باشد و نيّت غسل ارتماسى كند و در آب فرو رود كافى است، امّا اگر تمام بدن زير آب باشد و آن را تكان دهد مشكل است.
مسأله 384ـاگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد مقدارى از بدن شسته نشده، بايد دوباره غسل كند.
مسأله 385ـ در غسل ارتماسى بايد پاها را نيز از زمين بلند كند تا آب به زير آن برسد.
مسأله 386ـ اگر براى غسل ترتيبى وقت ندارد و مى تواند ارتماسى انجام دهد، واجب است ارتماسى انجام دهد.
مسأله 387ـ احتياط واجب آن است كه كسى كه روزه واجب گرفته، يا براى حج يا عمره احرام بسته، غسل ارتماسى نكند و سر خود را زير آب فرو نبرد، ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى كند، صحيح است و ضرر به روزه و احرام او نمى زند.
مسأله 388ـ در غسل ترتيبى مى تواند سه بار در آب فرو رود، يك بار به نيّت سر و گردن، ديگرى به نيّت طرف راست و ديگرى را به نيّت طرف چپ.
مسأله 389ـ در غسل ارتماسى بايد تمام بدن پاك باشد(بنابر احتياط واجب) ولى در غسل ترتيبى پاك بودن تمام بدن لازم نيست، همين اندازه كه هر عضو پيش از غسل دادن پاك باشد، كافى است.
مسأله 390ـ سابقاً گفتيم عرق جُنُب از حرام نجس نيست و چنين كسى مى تواند با آب گرم غسل كند، ولى بهتر است با آب ملايم غسل كند كه عرق ننمايد.
مسأله 391ـ هرگاه مختصرى از بدن شسته نشود، غسل باطل است، امّا شستن باطن، مانند داخل گوش و بينى و داخل چشم لازم نيست.
مسأله 392ـ هنگام غسل بايد هر چيز كه مانع رسيدن آب به بدن است برطرف كند و اگر احتمال عقلايى مى دهد مانعى باشد، بايد وارسى كند تا مطمئن شود مانعى نيست.
مسأله 393ـموهاى كوتاه را كه جزء بدن حساب مى شود بايد بشويد، بنابر احتياط واجب شستن موهاى بلند و زير آنها هر دو لازم است.
مسأله 394ـشرايطى كه براى وضو گفته شد مانند پاك بودن آب و غير آن در غسل هم شرط است، ولى در غسل لازم نيست كه از بالا به پايين بشويد و فاصله افتادن ميان شستن اعضا در غسل ترتيبى نيز اشكالى ندارد، مگر در مورد كسى كه نمى تواند بول و غائط خود را حفظ كند كه بايد پشت سر هم به جاآورد و فوراً نماز بخواند، همچنين در زن مستحاضه.
مسأله 395ـ كسى كه قصد دارد پول حمّامى را ندهد، يا بدون علم به رضايت او مى خواهد نسيه بگذارد بنابر احتياط، غسل او باطل است، همچنين اگر قصد دارد پول حرام يا پولى كه خمس آن را نداده به حمّامى بدهد.
مسأله 396ـ كسى كه زيادتر از معمول در حمّام آب مى ريزد، غسل او اشكال دارد، مگر اين كه تصميم داشته باشد حمّامى را با پول اضافى راضى كند.
مسأله 397ـ هرگاه شك كند غسل كرده يا نه،بايد غسل كند ولى اگر بعد از غسل شك كند غسل او صحيح بوده يا نه، اعتنا به شك نكند.
مسأله 398ـ اگر در اثناء غسل، حَدَث اصغر از او سر زند (مثلاً بول كند) بنابر احتياط واجب، بايد غسل را از سر گيرد و براى نماز و مانند آن، وضو نيز بگيرد.
مسأله 399ـ هرگاه كسى جُنُب شده و نمازهايى خوانده است، بعداً شك كند غسل كرده يا نه، آن نمازها صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد غسل كند.
مسأله 400ـ چند غسل واجب، يا واجب و مستحب را مى توان با يك نيّت انجام داد، يعنى يك غسل كند به نيّت جنابت و حيض و مسّ ميّت و غسل جمعه و مانند آن و از همه كفايت مى كند.
مسأله 401ـ با هر غسلى مى توان نماز خواند و وضو واجب نيست، خواه جنابت باشد يا غير آن، واجب باشد يا مستحب، ولى احتياط مستحب آن است كه در غير غسل جنابت وضو بگيرد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:33 PM
2ـ استحاضه
مسأله 402ـ يكى از خونهايى كه از زن خارج مى شود خون «استحاضه» است و دراين موقع زن را «مستحاضه» مى گويند، بطور كلّى تمام خونهايى كه غير از حيض و نفاس و زخم و دمل است و از رحم زن خارج مى شود خون استحاضه است.
مسأله 403ـ خون استحاضه غالباً كم رنگ و سرد و رقيق است و بدون فشار و سوزش بيرون مى آيد، ولى ممكن است گاهى تيره رنگ يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش خارج شود.
مسأله 404ـ استحاضه فقط دو قسم است: «قليله» و «كثيره»: استحاضه قليله آن است كه هرگاه زن پنبه اى را داخل كند، خون، آن را آلوده نمايد ولى از طرف ديگر خارج نشود، خواه خون در پنبه فرو رود يا نه، و استحاضه كثيره آن است كه خون، در پنبه فرو رود و از آن بگذرد و جارى شود.

احكام زن مستحاضه
مسأله 405ـ در استحاضه قليله بايد زن براى هر نماز يك وضو بگيرد (بنابراحتياط واجب) و واجب است از سرايت خون به ساير اعضا جلوگيرى كند، امّا عوض كردن پنبه و دستمال واجب نيست، هر چند احتياط است. و در استحاضه كثيره واجب است سه غسل انجام دهد: يك غسل براى نماز صبح و ديگر براى نماز ظهر و عصر و سوم براى مغرب و عشا و بايد ميان اين نمازها جمع كند و احتياط مستحب آن است كه علاوه بر اين، براى هر نماز يك وضو بگيرد، قبل از غسل يا بعد از آن.
مسأله 406ـ هرگاه قبل از داخل شدن وقت نماز وضو يا غسل را انجام داده باشد بايد در موقع نماز بنابر احتياط واجب، آن را اعاده كند.
مسأله 407ـ هرگاه استحاضه قليله بعد از نماز صبح كثيره شود، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود، بايد براى نماز مغرب و عشا غسل كند.
مسأله 408ـ در تمام مواردى كه غسل بر او واجب مى شود اگر غسل كردن مكرّر براى او ضرر دارد، يا مايه مشقّت زياد است مى تواند به جاى آن تيمّم كند.
مسأله 409ـ در استحاضه «كثيره» يا «قليله» اگر قبل از اذان صبح براى نماز شب غسل كند يا وضو به جا آورد و نماز شب را بخواند احتياط واجب آن است كه بعد از داخل شدن صبح، دو مرتبه غسل و وضو را انجام دهد.
مسأله 410ـ هرگاه زن مستحاضه قليله، نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا را از هم جدا بخواند، بايد براى هر كدام يك وضو بگيرد و همچنين براى نمازهاى مستحب، ولى براى مجموع نماز شب، يك وضو يا غسل كافى است و براى خواندن نماز احتياط و سجده فراموش شده و تشهّد فراموش شده و سجده سهو كه بلافاصله بعد از نماز به جا مى آورد، غسل و وضو لازم نيست.
مسأله 411ـ زن مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط براى اولين نماز بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد.
مسأله 412ـ هرگاه نداند استحاضه او قليله است يا كثيره، بنابر احتياط واجب بايد قبل از نماز، خود را وارسى كند و اگر نمى تواند خود را وارسى كند، احتياط آن است كه هم وظيفه استحاضه كثيره را انجام دهد و هم قليله، امّا اگر حالت سابق او معلوم است كثيره يا قليله بوده مى تواند به وظيفه همان ادامه دهد.
مسأله 413ـ هرگاه زن مستحاضه بعد از نماز، خود را وارسى كند و خون نبيند، با وضويى كه دارد مى تواند نماز ديگر را بخواند، هرچند بعد از مدّتى دوباره خون بيايد.
مسأله 414ـ هرگاه زن مستحاضه بداند پيش از گذشتن وقت نماز بكلّى پاك مى شود و يا به اندازه خواندن نماز، خون قطع مى گردد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند و هنگامى كه پاك شد غسل كند، يا وضو بگيرد و نماز را بخواند.
مسأله 415ـ مستحاضه بايد بعد از غسل يا وضو فوراً مشغول نماز شود، ولى گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاى قبل از نماز بلكه انتظار جماعت به اندازه معمول اشكال ندارد و در نماز نيز، مى تواند مستحبّات، مثل قنوت و مانند آن را انجام دهد.
مسأله 416ـ هرگاه خون به بيرون جريان دارد چنانچه براى او ضرر نداشته باشد بايد پيش از غسل و بعد از آن بوسيله پنبه و مانند آن از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند، ولى اگر اين كار مشقّت زياد دارد، لازم نيست.
مسأله 417ـ هرگاه در موقع غسل خون قطع نشود، ضررى براى غسل ندارد، خواه ترتيبى باشد يا ارتماسى.
مسأله 418ـ زن مستحاضه بايد روزه ماه رمضان را بگيرد و در صورتى روزه او صحيح است كه غسل نماز مغرب و عشاى شبى كه مى خواهد فرداى آن را روزه بگيرد به جا آورد و همچنين غسلهاى روزى را كه روزه است (بنابر احتياط واجب).
مسأله 419ـ هرگاه زن روزه دار بعد از نماز ظهر و عصر مستحاضه شود براى روزه آن روز غسلى ندارد.
مسأله 420ـ اگر در بين نماز، استحاضه قليله زن، كثيره شود بايد نماز را رها كند و غسل نمايد و از نو بخواند و در صورتى كه براى غسل وقت ندارد تيمّم كند، ولى اگر براى تيمّم هم وقت ندارد بايد همان نماز را تمام كرده و بنابر احتياط واجب قضا نمايد.
مسأله 421ـ هرگاه استحاضه كثيره زن، قليله شود، بايد براى نماز اوّل غسل كند و براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.
مسأله 422ـ مستحاضه كثيره، هرگاه غسلهاى روزانه خود را انجام دهد براى اعمال ديگر مانند طواف و نماز قضا و نماز آيات و نماز شب، غسل ديگرى بر او واجب نيست تنها بايد وضو بگيرد.
مسأله 423ـ زن مستحاضه مى تواند نماز قضا بخواند، ولى براى هر نماز بنابر احتياط واجب بايد يك وضو بگيرد، ولى براى خواندن نوافل روزانه، همان وضوى نماز واجب كافى است و همچنين براى تمام نماز شب يك وضو كفايت مى كند، به شرط اين كه پشت سر هم به جا آورد.
مسأله 424ـ هر خونى كه از زن خارج شود و شرايط حيض و نفاس را نداشته باشد و مربوط به بكارت يا زخم يا جراحتّى در رحم نبوده باشد، خون استحاضه است.
مسأله 425ـ هرگاه شك كند كه خون، از زخم است يا نه و ظاهر حال او سلامت است، خون استحاضه حساب مى شود، امّا اگر وضع حال او مشكوك باشد كه خون از زخم است يا غير آن، احكام استحاضه ندارد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:33 PM
3ـ عادت ماهانه
مسأله 426ـ «حيض» كه گاهى از آن تعبير به «عادت ماهانه» مى كنند خونى است كه غالباً در هر ماه چند روزى از رحم خارج مى شود و به هنگام انعقاد نطفه، غذاى فرزند است. زن را در موقع ديدن خون حيض «حائض» مى گويند و در شرع مقدّس اسلام احكامى دارد كه در مسائل آينده خواهد آمد.

احكام زن حائض
مسأله 427ـ خون حيض نشانه هايى دارد: در بيشتر اوقات غليظ و گرم و رنگ آن تيره يا سرخ است و با فشار و كمى سوزش خارج مى شود.
مسأله 428ـ زنان سيّده و غير سيّده هر دو بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه مى شوند، يعنى اگر خونى ببينند خون حيض نيست، مگر زنانى كه از قبيله «قريش» محسوب مى شوند كه آنها بعد از تمام شدن شصت سال يائسه مى شوند.
مسأله 429ـ خونى را كه دختر پيش از تمام شدن نه سال و زن بعد از يائسه شدن مى بيند حكم حيض ندارد و اگر مربوط به زخم و جراحتّى نباشد. استحاضه است كه احكام آن قبلاً گفته شد.
مسأله 430ـ زنان باردار يا زنانى كه بچّه شير مى دهند ممكن است حائض شوند.
مسأله 431ـ دخترى كه نمى داند نه سالش تمام شده يا نه، اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را نداشته باشد، حيض نيست و اگر نشانه ها را داشته باشد و اطمينان حاصل كند كه حيض است، دليل بر اين است كه نه سالش تمام و بالغ شده است، ولى زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه، هر گاه خونى ببيند و نداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه حيض است و هنوز يائسه نشده است.
مسأله 432ـ مدّت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمى شود، حتّى اگر مختصرى كمتر باشد حيض نيست.
مسأله 433ـ سه روز اوّل حيض بايد پشت سر هم باشد، بنابراين اگر مثلاً دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره ببيند، حيض نيست و اين كه مى گوييم بايد پشت سر هم باشد، معنايش اين نيست كه در تمام سه روز خون بيرون آيد، بلكه اگر در فضاى داخل فرج خون باشد كافى است.
مسأله 434ـ لازم نيست شب اوّل و شب چهارم را خون ببيند، ولى بايد در شب دوم و سوم قطع نشود و ادامه داشته باشد.
مسأله 435ـ هرگاه سه روز پشت سر هم خون ببيند و پاك شود چنانچه دوباره خون ببيند و ايّامى كه خون ديده روى هم رفته از ده روز بيشتر نشود، تمام روزهايى را كه خون ديده حائض است، ولى روزهايى كه در وسط پاك بوده، حكم زنان پاك را دارد.
مسأله 436ـ اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود، بعداً سه روز يا بيشتر خون ببيند با نشانه هايى كه گفته شد فقط خون دوم حيض است.
مسأله 437ـ زنى كه مبتلا به خونريزى است اگر به طبيب مراجعه كند و او تشخيص دهد خون حيض يا خون زخم و مانند آن است، چنانچه به گفته طبيب اطمينان حاصل كند مى تواند بر طبق احكام آن عمل نمايد.
مسأله 438ـ كارهايى كه بر حائض حرام است به شرح زير است:
1ـ تمام عبادتهايى كه با وضو يا غسل يا تيمّم انجام مى شود، مانند نماز و روزه و طواف خانه خدا، ولى به جا آوردن عباداتى كه طهارت در آن شرط نيست مانند نماز ميّت مانعى ندارد.
2ـ تمام كارهايى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.
3ـ نزديكى كردن، كه هم براى مرد حرام است و هم براى زن.
4ـ طلاق در اين حالت نيز باطل و بى اثر است.
مسأله 439ـ هرگاه مرددر حال حيض با همسر خود نزديكى كند مستحبّ است كفّاره دهد و كفّاره آن، در ثلث اوّل روزهاى حيض، يك مثقال طلاى سكّه دار، يا قيمت آن است (مثقال شرعى 18 نخود مى باشد) و اگر در ثلث دوم باشد نيم مثقال و اگر در ثلث سوم باشد يك چهارم مثقال است، بنابر اين اگر ايّام عادت شش روز است دو روز اوّل يك مثقال، دو روز وسط نيم مثقال و دو روز آخر يك چهارم مثقال كفّاره دارد.
مسأله 440ـ هرگاه بخواهد قيمت طلا را بپردازد بايد به قيمت روزى كه مى پردازد حساب كند.
مسأله 441ـ بازى كردن با همسر در حال حيض، حرام نيست و كفّاره هم ندارد.
مسأله 442ـ هرگاه نزديكى را تكرار كند مستحبّ است كفّاره را نيز تكرار كند.
مسأله 443ـ اگر مرد در حال نزديكى بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و اگر جدانشود، گناه كرده و بنابر احتياط مستحب بايد كفّاره نيز بپردازد.
مسأله 444ـ اگر مرد با زن حائض زنا كند، يا با زن حائض بيگانه اى به گمان اين كه همسر خود اوست نزديكى نمايد، احتياط آن است كه كفّاره دهد.
مسأله 445ـ كسى كه نمى تواند كفّاره بدهد بهتر آن است كه صدقه اى بدهد و اگر نمى تواند، بايد از گناه خود استغفار كند.
مسأله 446ـ هرگاه زن بگويد حائض هستم يا از حيض پاك شده ام، حرف او قبول است، مگر اين كه مورد سوءظن باشد.
مسأله 447ـ هرگاه زن در وسط نماز حائض شود نماز او باطل است و نبايد ادامه دهد، ولى اگر شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او صحيح است.
مسأله 448ـ هنگامى كه زن از حيض پاك شود بايد براى انجام عبادات خود غسل كند و اگر دسترسى به آب ندارد تيمّم نمايد، دستور غسل حيض مثل غسل جنابت است و از وضو نيز كفايت مى كند، ولى احتياط مستحب آن است كه وضو هم بگيرد (خواه پيش از غسل باشد يا بعد از غسل).
مسأله 449ـ هنگامى كه زن از خون حيض پاك شود، طلاق او صحيح است و همسرش نيز مى تواند با او نزديكى كند، هر چند هنوز غسل نكرده باشد ولى احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از نزديكى خود دارى كند، ولى كارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او حرام بوده، مانند توقّف در مسجد و مسّ خطّ قرآن، تا غسل نكند بر او حلال نمى شود، بنابر احتياط واجب.
مسأله 450ـ نمازهاى روزانه كه زن در حال حيض نخوانده قضا ندارد، ولى روزه واجب را بايد قضا كند.
مسأله 451ـ هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند يا گمان داشته باشد كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مى شود، بايد فوراً نماز را بخواند.
مسأله 452ـ هرگاه زن در اوّل وقت به اندازه انجام واجبات يك نماز پاك باشد و نماز نخواند و حائض شود، آن نماز را بايد بعداً قضا كند و در اندازه «وقت براى انجام واجبات» بايد ملاحظه حال خود را نمايد، مثلاً براى مسافر به اندازه دو ركعت و براى حاضر، به اندازه چهار ركعت و كسى كه وضو ندارد، وقت وضو را نيز بايد در نظر بگيرد و همچنين تطهير لباس و بدن و اگر فقط به اندازه خود نماز وقت داشته باشد احتياط، قضا كردن نماز است.
مسأله 453ـ هرگاه در آخر وقت نماز پاك شود بايد غسل كند و نماز را بخواند، حتّى اگر به اندازه يك ركعت نماز وقت داشته باشد احتياط واجب خواندن نماز است و در صورت نخواندن، قضاى آن را به جاآورد.
مسأله 454ـ هرگاه در آخر وقت پاك شود، امّا وقت براى غسل ندارد فقط مى تواند تيمّم كند و يك ركعت نماز را در وقت و بقيّه را در خارج وقت به جا آورد نماز بر او واجب نيست، ولى اگر گذشته از تنگى وقت تكليفش تيمّم است، مثل اين كه آب براى او ضرر دارد بايد تيمّم كند و نماز را به جا آورد.
مسأله 455ـ هرگاه زن پاك شود و شك كند كه به مقدار كافى وقت براى نماز باقى مانده يا نه، بايد نمازش را بخواند.
مسأله 456ـ مستحبّ است زن حائض در وقت نماز خود را از خون پاك كند و دستمال و پنبه را عوض نمايد و وضو بگيرد، يا اگر نمى تواند تيمّم كند و در جاى نماز خود رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر خدا و دعا و صلوات شود، امّا خواندن قرآن و همراه داشتن آن و مسّ حواشى و فاصله ميان خطوط آن و نيز خضاب كردن به حنا براى حائض شايسته نيست.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:34 PM
اقسام زنان حائض
مسأله 457ـ زنان حائض بر شش گونه اند:
1ـ صاحب عادت وقتيّه و عدديّه: يعنى زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببيند و شماره روزهاى او در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثل اين كه دو ماه پشت سر هم از اوّل ماه تا هفتم، خون ببيند.
2ـ صاحب عادت وقتيّه: و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببيند، ولى شماره روزهاى او به يك اندازه نباشد، مثلاً يك ماه، پنج روز و يك ماه، هفت روز ببيند.
3ـ صاحب عادت عدديّه: و آن زنى است كه شماره روزهاى عادت او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه است (مثلاً هفت روز)، ولى وقت ديدن آن مختلف است، مثلاً يك بار از اوّل ماه و بار ديگر از دهم ماه شروع مى شود.
4ـ مضطربه: و آن زنى است كه چندماه حائض شده ولى عادت معيّن پيدا نكرده و يا اگر سابقاً عادت داشته، به هم خورده و عادت تازه اى جانشين آن نشده است.
5ـ مبتدئه: و آن زنى است كه براى اوّلين بار حائض مى شود.
6ـ ناسيه: و آن زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است. هر كدام از اينها احكامى دارند كه در مسائل آينده گفته مى شود.

1ـ صاحب عادت وقتيّه و عدديّه
مسأله 458ـ زنانى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارند همين كه در ايّام عادت خون ببينند حائض مى شوند و تا پايان ايّام عادت، احكام حائض را دارند، خواه نشانه هاى خون حيض در آن بوده باشد، يا نه.
مسأله 459ـ هرگاه زنى در تمام ماه پاك نمى شود، ولى در دوماه پشت سر هم چند روز معيّن (مثلاً از اوّل تا هفتم ماه) خونى را كه مى بيند، نشانه هاى حيض را دارد، امّا بقيّه چنين نيست، او نيز بايد همان ايّام را عادت قرار دهد.
مسأله 460ـ زنانى كه «عادت وقتيّه و عدديّه» دارند، اگر يكى دو سه روز جلوتر از زمان عادت يا بعد از آن خون ببينند بطورى كه بگويند عادت را جلو يا عقب انداخته، بايد به احكام زن حائض عمل كنند، خواه آن خون نشانه هاى حيض را داشته باشد يا نه.
مسأله 461ـ زنى كه «عادت وقتيّه و عدديّه» دارد، اگر چند روز پيش از عادت و چند روز بعد از عادت خون ببيند (بطورى كه در ميان زنها معمول است كه گاهى عادت را جلو يا عقب مى اندازند) و روى هم رفته از ده روز بيشتر نشود همه حيض است و اگر ده روز بيشتر شود، فقط خونى را كه در روزهاى عادت ديده حيض است و قبل و بعد از آن استحاضه مى باشد، همين طور اگر چند روز قبل از ايّام عادت به اضافه تمام عادت را خون ببيند، يا فقط چند روز بعد از عادت به اضافه تمام ايّام عادت را خون ببيند كه اگر از ده روز تجاوز نكند، همه اش حيض است و اگر تجاوز كند فقط ايّام عادت حيض محسوب مى شود.
مسأله 462ـ زنى كه عادت دارد هرگاه سه روز يا بيشتر خون ببيند و پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون، كمتر از ده روز باشد و تمام روزهايى را كه خون ديده، بيش از ده روز نباشد، همه آن حيض است (امّا ايّامى كه در وسط پاك بوده، پاك محسوب مى شود) و اگر زيادتر از ده روز باشد آن خونى كه در عادت بوده حيض و ديگرى كه نبوده، استحاضه است و اگر هيچ كدام در عادت نبوده آن خونى كه داراى صفات حيض است حيض و ديگرى استحاضه است و اگر هر دو صفات حيض دارد، تا ده روز حيض محسوب مى شود بعد از آن استحاضه است.
مسأله 463ـ زنى كه «عادت وقتيّه و عدديّه» دارد اگر در وقت عادت، خون نبيند و در غير آن ايّام به شماره روزهاى حيضش خون ببيند بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت باشد، يا بعد از آن، به شرط اين كه نشانه هاى حيض را داشته باشد.
مسأله 464ـ زنى كه «عادت وقتيّه و عدديّه» دارد، اگر در وقت عادت خون ببيند ولى شماره روزهاى آن كمتر يا بيشتر از ايّام عادت باشد قبل از وقت عادت، يا بعد از آن به شماره روزهاى عادت خون ببيند، فقط خونى را كه در وقت عادت ديده حيض قرار مى دهد.
مسأله 465ـ زنانى كه «عادت وقتيّه و عدديّه» دارند اگر بيشتر از ده روز خون ببينند، آنچه را در روزهاى عادت ديده اند حيض است (خواه نشانه هاى حيض را داشته باشد يا نه) و آنچه بعد از روزهاى عادت ديده اند استحاضه است (خواه نشانه هاى حيض داشته باشد يا نه).

2ـ صاحب عادت وقتيّه
مسأله 466ـ زنانى كه فقط «عادت وقتيّه» دارند يعنى دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببينند سپس پاك شوند، ولى شماره روزهاى آن يك اندازه نباشد، بايد تمام آن را حيض قرار دهند به شرط آن كه از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد.
مسأله 467ـ زنى كه از خون پاك نمى شود، ولى دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون او نشانه هاى حيض را دارد، امّا شماره روزهاى خونى كه نشانه حيض را دارد يك اندازه نيست، چنين زنى نيز بايد تمام آنچه را نشانه حيض دارد حيض قرار دهد.
مسأله 468ـ زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن، سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود، دو مرتبه سه روز يا بيشتر خون ببيند و مجموع روزهايى كه خون ديده از ده روز بيشتر نشود (ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اوّل باشد) چنين زنى نيز بايد تمام آنچه را ديده حيض قرار دهد، ولى در روزهاى وسط كه پاك است حكم طاهر را دارد.
مسأله 469ـ زنى كه «عادت وقتيّه» دارد اگر در وقت عادت خود، يا دو سه روز قبل يا بعد از عادت خون ببيند بطورى كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، بايد به حكم زنهاى حائض عمل كند، خواه آن خون نشانه هاى حيض را داشه باشد يا نه.
مسأله 470ـ زنى كه «عادت وقتيّه» دارد اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند تعداد روزهاى حيض را به واسطه نشانه هاى آن تشخيص دهد، بايد مطابق تعداد روزهاى عادت زنان خويشاوند خود حيض قرار دهد (اعم از خويشاوندان پدرى يا مادرى، زنده يا مرده و اين در صورتى است كه همه يا اكثريّت قريب به اتفاق آنها يكسان باشند، امّا اگر در ميان آنها اختلاف است، مثلاً بعضى پنج روز و بعضى هشت روز عادت مى بينند، احتياط واجب آن است كه در هر ماه هفت روز را ايّام عادت خود قرار دهد.

3ـ صاحب عادت عدديّه
مسأله 471ـ زنانى كه «عادت عدديّه» دارند يعنى شماره روزهاى حيض آنها در دو ماه پشت سر هم يك اندازه است، ولى وقت آن تغيير مى كند، آنها بايد در همان چند روز به احكام حائض عمل كنند.
مسأله 472ـ زنانى كه از خون پاك نمى شوند ولى دو ماه پشت سر هم چند روز از خونى را كه مى بينند نشانه حيض و بقيّه نشانه هاى استحاضه دارد و شماره روزهايى كه نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است، امّا وقت آن يكى نيست، بايد آن چند روزى كه نشانه حيض را دارد حيض قرار دهند.
مسأله 473ـ زنى كه «عادت عدديّه» دارد اگر بيشتر از شماره عادت خود، خون ببيند و از ده روز بيشتر شود چنانچه همه خونهايى كه ديده يك جور باشد بايد از موقع ديدن خون به شماره روزهاى عادتش حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد و اگر چند روز آن نشانه حيض دارد بايد همان را حيض قرار دهد و اگر بيشتر از ايّام عادت او باشد از آخر آن كم مى كند و اگر كمتر از ايّام عادت او ست، بايد آن روزها را با چند روز بعد از آن كه روى هم رفته به اندازه عادتش شود، حيض قرار دهد و بقيّه را استحاضه.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:34 PM
4ـ مضطربه
مسأله 474ـ «مضطربه» يعنى زنى كه چند ماه خون ديده، ولى عادت معيّنى پيدا نكرده است، اگر ده روز يا كمتر خون ببيند همه اش حيض است و اگر بيشتر از ده روز ببيند چنانچه بعضى نشانه حيض داشته باشد و از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد، حيض محسوب مى شود و اگر همه اش يك جور باشد مطابق عادت خويشاوندان خود عمل مى كند (اگر عادت همه يا اكثريّت قاطع آنها يكسان باشد) و هرگاه عادت آنها مختلف باشد، احتياط آن است كه عادت خود را هفت روز قرار دهد.

5ـ مبتدئه
مسأله 475ـ «مبتدئه» يعنى زنى كه دفعه اوّل خون ديدن اوست، اگر ده روز يا كمتر خون ببيند همه اش حيض است و اگر بيشتر از ده روز ببيند و همه اش يك جور باشد بايد عادت خويشان خود را، بطورى كه در مسأله قبل گفته شد، حيض قرار دهد و بقيّه را استحاضه.
مسأله 476ـ اگر مبتدئه بيشتر از ده روز خون ببيند كه چند روز آن نشانه حيض دارد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، آن خون حيض و بقيّه استحاضه است و اگر كمتر از سه روز باشد بايد آنچه را نشانه حيض دارد بگيرد و باقيمانده را به عادت خويشاوندان خود مراجعه كند، همچنين اگر آنچه نشانه حيض دارد بيش از ده روز باشد به تعداد عادت خويشاوند خود حيض قرار مى دهد و بقيّه استحاضه است.

6ـ ناسيه
مسأله 477ـ «ناسيه» يعنى زنى كه عادت خود را فراموش كرده، اگر ده روز يا كمتر خون ببيند همه اش حيض است و اگر بيشتر از ده روز ببيند، بايد روزهايى كه خون او نشانه حيض دارد حيض قرار دهد (به شرط اين كه كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد) و اگر بيشتر باشد، يا همه روزها را يك جور ديده، احتياط واجب آن است كه هفت روز اوّل را حيض قرار دهد و بقيّه را استحاضه.

مسائل متفرّقه حيض
مسأله 478ـ «مبتدئه» و «مضطربه» و «ناسيه» و زنى كه «عادت عدديّه» دارد، اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض داشته باشد، بايد فوراً عبادت را ترك كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده، بايد عبادتهايى را كه به جا نياورده قضا كند، ولى اگر نشانه هاى حيض را نداشته باشد بر طبق حكم مستحاضه عمل مى كند تا ثابت شود كه خون حيض است، ولى زنى كه «عادت وقتيّه» يا «وقتيّه و عدديّه» دارد به محض ديدن خون در ايّام عادت، عبادت را ترك مى كند.
مسأله 479ـ زنى كه داراى عادت است (خواه وقتيّه و عدديّه باشد، يا فقط عادت وقتيّه يا عادت عدديّه)، هرگاه دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود، خونى ببيند عادتش بر مى گردد به آنچه در آن دو ماه ديده است.
مسأله 480ـ زنى كه معمولاً ماهى يك مرتبه خون مى بيند اگر در يك ماه دوبار خون ببيند و آن خون نشانه هاى حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايى كه در وسط پاك بوده كمتر از ده روز نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
مسأله 481ـ هرگاه سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را دارد و بعد ده روز يا بيشتر خونى را ببيند كه نشانه هاى استحاضه را دارد و مجدّداً خونى را ببيند كه نشانه حيض را دارد، بايد تمام خونهايى را كه نشانه حيض داشته است حيض قرار دهد.
مسأله 482ـ هرگاه زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد غسل كند و عبادتهاى خود را انجام دهد، اگرچه يقين داشته باشد پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند.
مسأله 483ـ هرگاه زن پيش از ده روز پاك شود ولى احتمال مى دهد كه در باطن خون است بايد به وسيله قدرى پنبه خود را امتحان كند، چنانچه پاك بود غسل كند و عبادتهاى خود را انجام دهد و اگر پاك نبود، هرچند به خونابه آلوده باشد بايد مطابق احكامى كه سابقاً درباره حائض گفته شد عمل نمايد.

4ـ نفاس
مسأله 484ـ از موقعى كه نخستين جزء بچّه از شكم مادر بيرون مى آيد، هر خونى كه زن مى بيند خون «نفاس» است و زن را در اين حال «نفساء» مى گويند، بنابر اين خونى كه قبل از خارج شدن طفل مى بيند نفاس نيست.
مسأله 485ـ ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولى بيشتر از ده روز نمى شود.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:34 PM
احكام زن نفساء
مسأله 486ـ در خون نفاس احتياط واجب اين است كه خلقت بچّه تمام باشد، بنابر اين اگر خون بسته اى از رحم خارج شود و بداند كه اگر در رحم مى ماند انسان مى شد بايد ميان اعمال زنى كه از خون پاك است و كارهايى را كه حائض ترك مى كند جمع نمايد.
مسأله 487ـ هرگاه شك كند چيزى از او ساقط شده يا نه، يا چيزى كه ساقط شده اگر مى ماند انسان مى شد يا نه، خونى كه از او خارج مى شود خون نفاس نيست، و لازم نيست جستجو كند.
مسأله 488ـ تمام كارهايى كه بر حائض حرام است بر «نفساء» نيز حرام است و آنچه بر حائض واجب، يا مستحب، يا مكروه مى باشد، براى او نيز همين حكم را دارد.
مسأله 489ـ نزديكى كردن با زن در حال «نفاس» حرام است و اگر شوهر با او نزديكى كند، احتياط مستحب آن است مطابق دستورى كه در حائض گفته شد كفّاره دهد، طلاق او نيز در اين حال باطل است.
مسأله 490ـ هنگامى كه زن از خون نفاس پاك شد بايد غسل كند و عبادتهاى خود را انجام دهد و هرگاه قبل از گذشتن ده روز از ولادت، دوباره خون ببيند چنانچه روزهايى كه خون ديده روى هم رفته ده روز يا كمتر از ده روز است، تمام آن نفاس مى باشد روزهايى كه در وسط پاك بوده، عباداتش صحيح است.
مسأله 491ـ هرگاه زن ظاهراً از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون وجود دارد، بايد با كمى پنبه خود را امتحان كند و اگر پاك بود غسل كند و عبادتهاى خود را انجام دهد.
مسأله 492ـ هرگاه خون نفاس از ده روز بگذرد چنانچه در حيض، عادت عدديّه دارد به اندازه آن نفاس، و بقيّه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس، و بقيّه استحاضه است.
مسأله 493ـ زنى كه عادت او در حيض كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاى عادتش خون نفاس ببيند بايد به اندازه روزهاى عادت خود نفاس قرار دهد و بعد از آن، تا روز دهم بنابر احتياط واجب ترك عبادت كند، اگر خون از ده روز گذشت فقط به اندازه روزهاى عادتش نفاس است و بقيّه استحاضه و عباداتى را كه در اين چند روز ترك كرده، بايد قضا كند.
مسأله 494ـ بسيارى از زنان بعد از وضع حمل يك ماه يا بيشتر خون مى بينند، چنين زنانى اگر درحيض عادت دارند بايد به تعداد روزهاى عادتشان نفاس قرار دهند بعد از آن تا ده روز حكم استحاضه دارد، بعد از گذشتن ده روز اگر همزمان با ايّام عادت حيضش باشد بايد مطابق احكام حائض عمل كند (خواه نشانه هاى خون حيض را داشته باشد يا نه) و اگر همزمان با ايّام عادتش نباشد حكم استحاضه دارد، مگر اين كه خون داراى نشانه هاى حيض باشد.
مسأله 495ـ زنانى كه تا يك ماه يا بيشتر بعد از وضع حمل خون مى بينند، اگر عادت ماهيانه ندارند ده روز اوّل نفاس است و ده روز دوم استحاضه و بعد از آن اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد، حيض وگرنه آن هم استحاضه است.

5ـ مسّ ميّت
مسأله 496ـ هرگاه كسى بدن انسان مرده اى را بعد از سرد شدن و قبل از غسل، مس كند (يعنى جايى از بدن او با ميّت تماس پيدا كند) بايد غسل مسّ ميّت نمايد، خواه با اختيار باشد يا بى اختيار، حتّى اگر ناخن او به ناخن ميّت برسد، غسل واجب است.

احكام مسّ ميّت
مسأله 497ـ مسّ بدن مرده اى كه تمام آن سرد نشده موجب غسل نيست، هرچند محلّ مس سرد شده باشد، همچنين مسّ بدن ميّت بعد از تمام شدن غسلهاى سه گانه او، غسل ندارد.
مسأله 498ـ هرگاه موى خود را به بدن ميّت بزند، يا دست به موى ميّت برساند، احتياط واجب آن است كه غسل كند.
مسأله 499ـ اگر كسى بچّه سقط شده اى را كه چهارماه او تمام شده مس كند، غسل بر او واجب است اگر كمتر از چهار ماه تمام باشد، احتياط مستحب غسل است.
مسأله 500ـ هرگاه بچّه چهارماهه اى يا بيشتر مرده به دنيا بيايد، مادر او بنابر احتياط واجب بايد غسل مسّ ميّت كند.
مسأله 501ـ هرگاه بچّه اى بعد از مردن مادر به دنيا بيايد، احتياط واجب آن است كه بعد از بلوغ، غسل مسّ ميّت كند.
مسأله 502ـ بچّه نابالغ يا ديوانه هرگاه مسّ ميّت كند، بعد از بلوغ يا عاقل شدن غسل بر او واجب مى شود اگر كودك مميّز غسل كند، غسل او صحيح است.
مسأله 503ـ هرگاه از بدن زنده يا مرده اى كه غسلش نداده اند قطعه اى كه داراى استخوان است جدا شود (مثلاً يك دست و يا حتّى يك انگشت) هر كس آن را مس نمايد، بايد غسل مسّ ميّت كند، امّا اگر استخوان نداشته باشد غسل واجب نيست، همچنين براى مسّ استخوان تنها يا دندان كه از مرده يا زنده جدا شده غسل لازم نيست.
مسأله 504ـ غسل مسّ ميّت مثل غسل جنابت است و كفايت از وضو نيز مى كند، هرچند احتياط مستحبّ آن است كه وضو بگيرد.
مسأله 505ـ اگر چند ميّت را مس كند، يا يك ميّت را چند بار مس نمايد، يك غسل براى همه كافى است.
مسأله 506ـ كسى كه غسل مسّ ميّت بر او واجب شده، مى تواند به مسجد برود و سوره هايى كه سجده واجب دارد بخواند و با همسر خود نزديكى نمايد، ولى براى نماز و مانند آن بايد غسل كند، يعنى كسى كه غسل مسّ ميّت بر او است مانند كسى است كه وضو ندارد.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:34 PM
محـتضـر

مسأله 507ـ «محتضر» يعنى كسى كه در حال جان دادن است.

احكام محـتضر
مسأله 508ـ بنا بر احتياط واجب بايد محتضر را به پشت بخوابانند و پاى او را به طرف قبله كنند، خواه مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك و اگر خواباندن او به اين صورت كاملاً ممكن نيست، بنابر احتياط واجب، آن مقدار كه ممكن است به اين دستور عمل كنند و اگر ممكن نشد رو به قبله بنشانند و اگر آن هم ممكن نيست به پهلوى راست، يا به پهلوى چپ رو به قبله بخوابانند.
مسأله 509ـ رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمانى واجب است و اجازه گرفتن از وليّش لازم نيست.
مسأله 510ـ مستحبّ است شهادتين و اقرار به دوازده امام و ساير عقائد اسلام را به كسى كه در حال احتضار است طورى تلقين كنند كه بفهمد و مستحبّ است آن را تا وقت مرگ تكرار كنند.
مسأله 511ـ مستحبّ است اين دعا را به محتضر تلقين كنند بطورى كه بفهمد:
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعاصِيكَ وَ اقْبَلْ مِنّى الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اِقْبَلْ مِنِّى الْيَسِيرَ وَاعْفُ عَنِّى الْكَثيرَ إِنَّكَ اَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اَللّهُمَّ ارْحَمْ فَإِنَّكَ رَحيم،
و بهتر است كه خودش نيز بخواند.
مسأله 512ـ مستحبّ است كسى كه سخت جان مى دهد او را به محلّ نمازش ببرند.
مسأله 513ـ شايسته است براى راحت شدن محتضر بر بالين او سوره مباركه «يس» و «صافّات» و «احزاب» و «آية الكرسى» و هرچه از قرآن ممكن است بخوانند.
مسأله 514ـ تنها گذاشتن محتضر يا گذاشتن چيزى سنگين روى شكم او و حضور جُنُب و حائض نزد او و همچنين گريه كردن و حرف زدن و تنها گذاشتن زنها نزد او را، از مكروهات شمرده اند.

M.A.H.S.A
04-23-2012, 09:35 PM
امـــوات

احكـام امـوات
مسأله 515ـ مستحبّ است بعد از مرگ دهان ميّت را روى هم بگذارند كه باز نماند، چشمها و چانه ميّت را ببندند، دست و پاى او را صاف كرده و پارچه اى روى او بيندازند، براى تشييع جنازه او مؤمنين را خبر كنند، تا وقتى از محل مردن حركت نداده اند رو به قبله باشد و در دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مرگ او ندارند، بايد صبر كنند تا كاملاً معلوم شود.
مسأله 516ـ اگر ميّت زن حامله باشد و هنوز بچّه در شكم او زنده است و يا احتمال زنده بودن او را بدهند، بايد پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند، سپس پهلو را بدوزند و چنانچه دسترسى به اهل اطّلاع بوده باشد اين كار را زير نظر آنها انجام دهند.
مسأله 517ـ غسل و كفن و نماز و دفن ميّت مسلمان واجب كفائى است يعنى، اگر بعضى انجام دهند، از ديگران ساقط مى شود چنانچه هيچ كس انجام ندهد، همه معصيت كرده اند و در اين مسأله تفاوتى ميان فرقه هاى مختلف مسلمانان نيست.
مسأله 518ـ هرگاه كسى مشغول وظايف بالا شود بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، امّا اگر عمل خود را نيمه كاره بگذارد بايد ديگران تمام كنند و هرگاه شك كند كسى اقدام به كارهاى ميّت كرده است يا نه، بايد خودش اقدام كند.
مسأله 519ـ هرگاه كسى اقدام به غسل يا كفن و نماز و دفن ميّت كرده و ندانيم صحيح به جا آورده يا باطل، بايد بگوييم صحيح بوده، امّا اگر يقين داريم باطل انجام داده است بايد دوباره انجام دهيم.
مسأله 520ـ براى غسل و كفن و نماز و دفن ميّت بايد از ولىّ او اجازه بگيرند، شوهر نسبت به زن خود از همه اَوْلى است، سپس كسانى كه از ميّت ارث مى برند به ترتيبى كه در ارث بيان شده ولايت بر ميّت دارند و چنانچه در يك طبقه وارث مرد و زن باشند، احتياط اين است از هر دو اجازه بگيرند.
مسأله 521ـ اگر كسى بگويد من وصى يا ولىّ ميّت هستم، يا ولىّ ميّت به من اجازه داده كه اعمال او را انجام دهم و بدن ميّت در اختيار اوست، انجام كارهاى ميّت بايد با اجازه او باشد.
مسأله 522ـ هرگاه ميّت براى كارهاى خود شخص ديگرى غير از ولى را معيّن كند، مثلاً وصيّت كند فلان شخص بر من نماز بخواند، واجب است به آن عمل شود و احتياط مستحب آن است كه از ولى هم اجازه بگيرد، امّا كسى كه ميّت، او را براى انجام اين كارها معيّن كرده واجب نيست اين وصيّت را قبول كند، اگرچه قبول بهتر است و اگر قبول كرد بايد به آن عمل كند.
مسأله 523ـ هرگاه بداند ولى راضى است، امّا صريحاً با زبان اجازه نداده است، همين اندازه كه اجازه او از ظاهر حال نمايان باشد كافى است.

6ـ غسل ميّت
مسأله 524ـ واجب است ميّت مسلمان را سه غسل بدهند: اوّل با آبى كه با سدر مخلوط باشد، دوم با آبى كه با كافور مخلوط است، سوم با آب تنها، ولى شهيد و بعضى ديگر غسل ندارند كه شرح آن بعداً خواهد آمد.
احكام غسل ميّت
مسأله 525ـ مانعى ندارد سدر و كافور به اندازه اى باشد كه آب را مضاف كند، ولى بايد به اندازه اى كم نباشد كه بگويند سدر و كافور با آب مخلوط نشده است و در صورتى كه مضاف شود بهتر اين است ميّت را اوّل با آن بشويند و بعد آب روى بدن او بريزند تا به صورت مطلق در آيد.
مسأله 526ـ هرگاه سدر و كافور به اندازه لازم پيدا نشود، بنابر احتياط واجب بايد همان مقدار كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند و اگر آن هم پيدا نشود به جاى آن با آب معمولى غسل دهند.
مسأله 527ـ كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است هرگاه پيش از تمام كردن طواف و قبل از حلال شدن بوى خوش بر او، از دنيا برود بايد به جاى آب كافور او را با آب معمولى غسل دهند.
مسأله 528ـ كسى كه ميّت را غسل مى دهد بايد مسلمان و بالغ و عاقل باشد و مسائل لازم غسل را بداند و احتياط مستحب آن است كه شيعه دوازده امامى باشد.
مسأله 529ـ غسل ميّت بايد با قصد قربت،يعنى براى خدا انجام داده شود.
مسأله 530ـ بچّه مسلمان اگر چه از زنا باشد غسل او واجب است و كسى كه از بچّگى ديوانه بوده و با همان حال بالغ شده، چنانچه پدر يا مادر او مسلمان باشد غسل او واجب است، همچنين كسى كه قبلاً مسلمان بوده و بعد ديوانه شده است.
مسأله 531ـ بچّه سقط شده اى را كه چهار ماه يا بيشتر دارد بايد غسل دهند و اگر كمتر از آن باشد بنابر احتياط واجب در پارچه اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
مسأله 532ـ مرد نمى تواند زن را غسل دهد، همچنين زن نمى تواند مرد را غسل دهد، مگر زن و شوهر كه هر كدام مى تواند ديگرى را غسل دهد، هرچند احتياط مستحب آن است كه اگر ضرورتى نيست اين كار را نكنند.
مسأله 533ـ مرد مى تواند دختر بچّه اى را كه سن او از سه سال كمتر است غسل دهد و زن هم مى تواند پسر بچّه اى را كه سه سال كمتر دارد غسل دهد.
مسأله 534ـ اگر براى غسل دادن ميّت مرد، مرد پيدا نشود زنانى كه با او محرمند مى توانند او را غسل دهند، همچنين اگر براى غسل دادن ميّت زن، زن پيدا نشود مردهايى كه با او محرمند مى توانند او را غسل دهند و بهتر است از روى لباس باشد.
مسأله 535ـ هرگاه ميّت مرد را مرد غسل دهد و يا ميّت زن را زن غسل دهد، جايز است غير از عورت، بدن او را برهنه كند.
مسأله 536ـ نگاه كردن به عورت ميّت حرام است ولى غسل را باطل نمى كند.
مسأله 537ـ هرگاه عضوى از بدن ميّت ملاقات با نجس كرده باشد، بايد پيش از آن كه آن را غسل بدهند آب بكشند و احتياط مستحب آن است كه تمام بدن ميّت را پيش از شروع غسل از نجاست بشويند.
مسأله 538ـ غسل ميّت مثل غسل جنابت است و احتياط آن است كه تا غسل ترتيبى ممكن است غسل ارتماسى ندهند، ولى جايز است در غسل ترتيبى هر يك از سه قسمت بدن را به ترتيب در آب فرو برند. هرگاه زن حائض يا شخص جُنُب از دنيا برود همان غسل ميّت براى او كافى است.
مسأله 539ـ جايز نيست براى غسل دادن ميّت مزد بگيرند، ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدّماتى و نظافت او و مانند آن اشكالى ندارد.
مسأله 540ـ اگر آب پيدا نشود، يا بدن ميّت طورى باشد كه نمى توان آن را غسل داد و يا به خاطر هر مانع ديگر غسل ممكن نشود، بايد ميّت را عوض هر غسل يك تيمّم بدهند، به اين ترتيب كه تيمّم دهنده روبروى ميّت قرار مى گيرد و دست خود را بر زمين مى زند و به صورت و پشت دستهاى ميّت مى كشد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:08 PM
احكام كفن كردن
مسأله 541ـ واجب است ميّت مسلمان را با سه پارچه كه يكى را لنگ و ديگرى را پيراهن و ديگرى را سرتاسرى مى نامند كفن كنند.
مسأله 542ـ «لنگ» بايد از ناف تا زانو تمام اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است كه از سينه تا روى پا برسد و بنابر احتياط واجب «پيراهن» بايد از سر شانه تا نصف ساق، تمام اطراف بدن را بپوشاند و بلندى «سرتاسرى» بنابر احتياط واجب بايد بقدرى باشد كه بستن دو سر آن ممكن شود و پهناى آن به اندازه اى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر قرار گيرد.
مسأله 543ـ كفن را بطور متعارف از واجب و مستحب مى توان از اموال ميّت برداشت، هرچند صغير داشته باشد، امّا زايد بر متعارف را نمى توان از حقّ صغير برداشت، مگر اين كه وصيّت كرده باشد، كه در اين صورت مى توان مقدار اضافى را از ثلث حساب كرد.
مسأله 544ـ مقدار واجب كفن و هزينه واجبات ديگر مانند غسل و حُنُوط و دفن را از اصل مال برمى دارند، و احتياجى به وصيّت ندارد و اگر ميّت مالى نداشته باشد، از بيت المال مى دهند.
مسأله 545ـ كفن زن بر عهده شوهر است، هرچند از خودش مال داشته باشد و زنى كه طلاق رجعى گرفته هرگاه پيش از تمام شدن عدّه بميرد، كفن او نيز بر شوهر است.
مسأله 546ـ هرگاه ميّت مالى نداشته باشد، بر خويشاوندان او واجب نيست كفن او را بپردازند، هرچند واجب النّفقه آنها باشد، ولى اگر راه ديگرى نباشد احتياط واجب آن است كه شخصى كه ميّت، واجب النّفقه اوست كفن او را بدهد.
مسأله 547ـ احتياط واجب آن است كه هريك از سه پارچه كفن بقدرى ضخيم باشد كه زير آن پيدانباشد.
مسأله 548ـ كفن كردن با پارچه غصبى جايز نيست، هرچند چيز ديگرى پيدا نشود و چنانچه با پارچه غصبى كفن كرده باشند و صاحب آن راضى نشود، بايد از تنش بيرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند و اين بر عهده كسى است كه اين كار را كرده و نيز كفن كردن با پوست مردار و چيز نجس، جايز نيست، و احتياط واجب آن است كه با پارچه ابريشمى خالص، يا پارچه طلا بافت و پارچه اى كه از پشم و موى حيوان حرام گوشت گرفته شده باشد كفن نكنند، مگر اين كه ناچار باشند.
مسأله 549ـ كفن كردن در پوست حيوانات هرچند حلال گوشت باشد در غير حال ضرورت اشكال دارد، ولى كفن كردن با پارچه اى كه از پشم يا موى حيوان حلال گوشت تهيّه شده اشكال ندارد، اگرچه احتياط مستحب ترك آن است.
مسأله 550ـ اگر كفن به نجاستى از خارج، يا از خود ميّت نجس شود بايد آن را بشويند،يا اگر كفن ضايع نمى شود قسمت نجس را ببرند و اگر ممكن نيست، چنانچه بتوانند آن را عوض كنند.
مسأله 551ـ كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته اگر از دنيا برود بايد او را مثل ديگران كفن كنند و پوشاندن سر و صورت او اشكال ندارد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:08 PM
احكام حَنُوط
مسأله 552ـ بعد از تمام شدن غسل، واجب است ميّت را «حَنُوط» كنند، يعنى به محلهاى هفتگانه سجده (پيشانى، كف دستها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها) كافور بمالند و احتياط آن است مقدارى از كافور روى اين اعضا بگذارند و بايد كافور، پاك و مباح و تازه باشد، بطورى كه عطر معمولى خود را حفظ كند.
مسأله 553ـ احتياط آن است كه اوّل كافور را به پيشانى ميّت بمالند، بعد به اعضاى ديگر و اين كار قبل از كفن كردن، يا در اثناى آن باشد، نه بعد از آن.
مسأله 554ـ كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است اگر از دنيا برود حنوط و هيچ بوى خوش ديگرى براى او جايز نيست.
مسأله 555ـ زنى كه شوهرش مرده و هنوز در عدّه وفات است، حرام است خود را خوشبو كند، ولى اگر بميرد حنوط او واجب است.
مسأله 556ـ احتياط آن است كه ميّت را با مشك و عنبر و عطرهاى ديگر خوشبو نكنند، حتّى براى حنوط، اينها را با كافور مخلوط ننمايند.
مسأله 557ـ اگر كافور به اندازه غسل و حنوط نباشد بنابر احتياط واجب غسل رامقدّم دارند و اگر براى هفت عضو نرسد پيشانى را مقدم دارند.
مسأله 558ـ شايسته است قدرى تربت حضرت سيّدالشّهداء(عليه السلام) را با كافور مخلوط كنند، امّا بقدرى زياد نباشد كه آن را كافور نگويند.
مسأله 559ـ مستحبّ است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند، خواه داخل كفن باشد يا بيرون آن.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:08 PM
نماز ميّت
مسأله 560ـ واجب است بر هر ميّت مسلمان و بالغ نماز بخوانند و بر بچّه نابالغ اگر كمتر از شش سال نداشته باشد نيز احتياط واجب آن است كه نماز بخوانند.
مسأله 561ـ نماز ميّت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن خوانده شود و اگر پيش از اينها، يا در بين اينها بخوانند باطل است، هرچند از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد.
مسأله 562ـ در نماز ميّت، وضو و غسل يا تيمّم و پاك بودن بدن و لباس شرط نيست; ولى احتياط مستحب آن است كه تمام امورى را كه در نمازهاى ديگر لازم است رعايت كنند.
مسأله 563ـ واجب است نماز ميّت را رو به قبله بخوانند و نيز احتياط واجب آن است كه ميّت را مقابل نمازگزار به پشت بخوابانند بطورى كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاى او به طرف چپ نمازگزار باشد.
مسأله 564ـ مكان نمازگزار بايد از جاى ميّت پست تر و بلندتر نباشد، ولى مختصر پستى و بلندى اشكال ندارد، همچنين نمازگزار نبايد از ميّت دور بايستد، ولى كسانى كه به جماعت مى خوانند اگر دور باشند و به صف اتّصال داشته باشند اشكالى ندارد.
مسأله 565ـ نمازگزار بايد در مقابل ميّت بايستد و پرده و ديوارى حائل نباشد، ولى گذاردن ميّت در تابوت و مانند آن، اشكال ندارد.
مسأله 566ـ نماز ميّت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نيّت، ميّت را معيّن كند مثلاً نيّت كند «نماز مى خوانم بر اين ميّت قربة الى اللّه» و اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميّت را ايستاده بخواند بايد نشسته بر او نماز خواند.
مسأله 567ـ هرگاه ميّت وصيّت كرده شخص معيّنى بر او نماز بخواند، عمل به وصيّت او واجب است و لازم نيست از ولى اجازه بگيرد، هرچند احتياط مستحب آن است كه اجازه بگيرد.
مسأله 568ـ مكروه است بر ميّت چند مرتبه نماز بخوانند، بلكه اگر يك نفر چند مرتبه بخواند محلّ اشكال است، ولى اگر ميّت اهل علم و فضل و تقوا باشد مكروه نيست.
مسأله 569ـ هرگاه ميّت را عمداً يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است، واجب است با همان ترتيب به قبرش نماز بخوانند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:08 PM
دستور نماز ميّت
مسأله 570ـ نماز ميّت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است: بعد از نيّت و گفتن تكبير اوّل بگويد:
اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ
و بعد از تكبير دوم بگويد:
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد
و بعد از تكبير سوم بگويد:
اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ
و بعد از تكبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد:
اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّتِ
و اگر زن است بگويد:
اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّتِ
و بعد، تكبير پنجم را بگويد و بهتر است بعد از تكبير اوّل بگويد:
اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً بَيْنَ يَدَىِ السّاعَةِ
و بعد از تكبير دوم بگويد:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ بارِكْ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد كَاَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلى إبْراهيمَ وَ آلِ اِبْراهيمَ إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ وَ صَلِّ عَلى جَميعِ الاْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّيقينَ وَ جَميعِ عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ
بعد از تكبير سوم بگويد:
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ الاْحْياءِ مِنْهُمْ وَ الاْمْواتِ تابِعْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالْخَيْراتِ إنَّكَ مُجيبُ الدَّعَواتِ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ
و بعد از تكبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد:
اَللّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ اَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلاّ خَيْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فى اِحْسانِهِ وَ اِنْ كانَ مُسيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فى اَعْلى عِلِّيّينَ وَاخْلُفْ عَلَى اَهْلِهِ فِى الْغابِرينَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
و بعد، تكبير پنجم را بگويد ولى اگر ميّت زن است بعد تكبير چهارم بگويد:
اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ اَمَتُكَ وَ ابْنَةُ عَبْدِكَ وَ ابْنَةُ اَمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلاّ خَيْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فى اِحْسَانِها وَ اِنْ كَانَتْ مُسيئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اَللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ فى اَعْلى عِلِّيّينَ وَ اخْلُفْ عَلى اَهْلِها فِى الْغابِرينَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ و اگر نماز بر چند نفر مرد بخواند، مى گويد: اَللّهُمَّ اِنَّ هوُلاءِ عَبيدُكَ وَ اَبْناءُ عَبيدِكَ وَ اَبْناءُ اِمائِكَ نَزَلُوا بِكَ وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهْ...
و بقيّه ضميرها را جمع مذكر مى آورد. و در مورد چند زن ضميرها و اسماء اشاره را به صورت مؤنّث مى آورد و در تثنيه به صورت تثنيه.
مسأله 571ـ بايد تكبيرها و دعا را طورى پشت سر هم بخوانند كه نماز از صورت خود خارج نشود و احتياط واجب آن است كه در وسط نماز با كسى سخن نگويند.
مسأله 572ـ مستحبّ است نماز ميّت را با جماعت بخوانند، ولى كسى كه نماز ميّت را با جماعت بخواند بايد تمام تكبيرها و دعاهاى آن را بخواند و همان گونه كه گفته شد خواندن دعاهاى مفصّل بالا مستحبّ است و اگر كسى آن را حفظ ندارد، مى تواند از روى كتاب بخواند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:09 PM
مستحبّات نماز ميّت
مسأله 573ـ مستحبّ است كسى كه نماز ميّت مى خواند با وضو يا غسل يا تيمّم باشد و احتياط آن است در صورتى تيمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، يا اگر وضو بگيرد و غسل كند، به نماز ميّت نرسد، علاوه بر اين مستحبّ است امور ديگرى را به اميد ثواب پروردگار در نماز ميّت رعايت كند: اوّل اگر ميّت مرد است امام جماعت يا كسى كه فرادى بر او نماز مى خواند مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميّت زن است مقابل سينه اش. دوم پابرهنه نماز بخواند. سوم در هر تكبير دستها را بلند كند. چهارم فاصله او با ميّت بقدرى كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد، به جنازه برسد. پنجم اگر نماز را با جماعت مى خوانند امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز مى خوانند، آهسته بخوانند ششم نمازگزار براى ميّت و مومنين زياد دعا كند. هفتم قبل از نماز سه مرتبه بگويد: «الصّلاة». هشتم نماز را در جايى بخواند كه عده بيشترى براى نماز ميّت حاضر مى شوند. نهم بهتر است نماز ميّت را در مسجد نخوانند، مگر در مسجد الحرام. دهم زن حائض اگر نماز ميّت را به جماعت بخواند در يك صف، تنها بايستد.

احكام دفن
مسأله 574ـ ميّت را بايد طورى دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد و درندگان هم به او دسترسى پيدا نكنند، اگر ترس آن باشد كه جانور به جسد آسيب رساند بايد قبر او را با آجر و مانند آن محكم كنند.
مسأله 575ـ هرگاه دفن ميّت در زمين ممكن نباشد واجب است به جاى دفن، او را در بنا، يا تابوتى بگذارند و اطراف آن را ببندند.
مسأله 576ـ هنگام دفن كردن بايد ميّت را در قبر به پهلوى راست بخوابانند بطورى كه رو به قبله باشد.
مسأله 577ـ هرگاه كسى در كشتى بميرد چنانچه بدن او فاسد نمى شود و بودنش در كشتى مانعى ندارد بايد صبر كنند تا به خشكى برسند و او را در زمين دفن نمايند و گرنه بايد او را غسل دهند و حنوط و كفن كنند و نماز بخوانند بعداً او را در چيزى كه حيوانات آبى نتوانند به بدن او دست يابند بگذارند و در آن را محكم كنند و به دريا بيندازند و اگر اين هم ممكن نشود چيز سنگينى به پايش ببندند و به دريا بيفكنند و واجب است او را تا ممكن است در جايى بيندازند كه فورا طعمه حيوانات دريا نشود.
مسأله 578ـ هرگاه خوف اين باشدكه دشمن قبر ميّت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد و يا به آن آسيب رساند، چنانچه ممكن باشد بايد بطورى كه در مسأله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.
مسأله 579ـ مخارج محكم كردن قبر ميّت در جايى كه لازم است و همچنين هزينه انداختن در دريا را بايد از اصل مال ميّت بردارند.
مسأله 580ـ اگر زن كافرى از دنيا برود و بچّه در شكم او نيز بميرد، چنانچه پدر آن بچّه مسلمان باشد بايد زن را در قبر به پهلوى چپ پشت به قبله بخوابانند تا روى بچّه به طرف قبله باشد، حتّى اگرهنوزروح به بدن بچّه داخل نشده باشد (يعنى هنوز حسّ حركت پيدا نكرده است) بنابر احتياط واجب به همين دستور عمل كنند.
مسأله 581ـ دفن مسلمان در قبرستان غير مسلمان و دفن كافر در قبرستان مسلمان جايز نيست بنابر احتياط واجب، همچنين دفن مسلمان در جايى كه نسبت به او بى احترامى باشد حرام است، مانند جايى كه خاكروبه و كثافت مى ريزند.
مسأله 582ـ ميّت را نبايد در جاى غصبى دفن كنند و همچنين در جايى كه براى دفن وقف نشده است (مانند مساجد و مدارس دينى)، مگر اين كه از اوّل جايى را براى دفن در نظر بگيرند و از وقف مستثنا كنند.
مسأله 583ـ دفن ميّت در قبر مرده ديگر در صورتى كه موجب نبش نشود (يعنى بدن مرده قبلى ظاهر نگردد) و زمين هم مباح يا وقف عام باشد مانعى ندارد.
مسأله 584ـ بنابراحتياط واجب چيزى كه از ميّت جدا مى شود، حتّى مو يا ناخن و دندان را بايد با او دفن كرد، ولى به صورتى كه موجب نبش قبر نشود، امّا دفن ناخن و دندانى كه در حال حيات از انسان جدا مى شود واجب نيست، هر چند بهتر است.
مسأله 585ـ هرگاه كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد بايد درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتى كه چاه مال غير باشد، بايد به نحوى او را راضى كنند.
مسأله 586ـ هرگاه بچّه اى در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براى مادر خطر داشته باشد، بايد به آسانترين راه ممكن او را بيرون آورند، حتّى اگر ناچار شوند او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، اين كار بايد در درجه اوّل به وسيله شوهرش اگر اهل فن است و در درجه بعد زنى كه اهل فن باشد انجام شود و اگر ممكن نيست، از مرد محرمى كه اهل فن است استفاده كنند و در غير اين صورت، ناچار بايد از مرد نامحرمى كه اهل فن است كمك بگيرند.
مسأله 587ـ هرگاه مادر بميرد و بچّه در شكمش زنده باشد بايد فورا بچّه را بوسيله كسانى كه در مسأله پيش اشاره شد از هر طرفى كه سالم بيرون مى آيد بيرون آورند و دوباره شكم او را بدوزند و حتّى الامكان بايد اين كار زير نظر اهل فن انجام گيرد و اگر اهل فن نباشد، پهلوى چپ را مى شكافند و بچّه را فورا بيرون مى آورند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:09 PM
مستحبّات دفن
مسأله 588ـ مستحبّ است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد امور زير را در دفن ميّت رعايت كنند:
1ـ قبر را به اندازه قامت انسان متوسط گود كنند.
2ـ ميّت را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند، مگر آن كه قبرستان دورتر، از جهتى بهتر باشد، مثل اين كه افراد خوب در آنجا دفن شده اند، يا مردم براى فاتحه بيشتر به آنجا مى روند.
3ـ هنگام دفن، جنازه را در چند قدمى قبر بر زمين بگذارند و تا سه مرتبه، كم كم نزديك ببرند و در مرتبه چهارم وارد قبر كنند.
4ـ اگر ميّت مرد است او را از طرف سر وارد قبر كنند و اگر زن است از طرف عرض بدن و به هنگام وارد كردن او پارچه اى روى قبر بگيرند.
5ـ جنازه را با آرامى از تابوت بردارند و با آرامى وارد قبر كنند، و دعاهايى كه دستور داده شده پيش از دفن و موقع دفن بخوانند.
6ـ قبر لحد داشته باشد، يعنى آن راطورى بسازند كه خاك روى بدن ميّت نريزد،به اين ترتيب كه قسمت پايين قبررا باريكتر كنند و بعد از گذاشتن ميّت در قبر، بالاى آن خشت يا آجر بچينند و يا طرف قبله قبر را كمى از پايين توسعه دهند به اندازه اى كه ميّت در آن قرار بگيرد.
7ـ پشت سر ميّت مقدارى خاك يا خشت بگذارند كه وقتى او را به طرف راست مى خوابانند به عقب برنگردد.
8ـ بعد از گذاشتن در قبر، گره كفن را باز كنند و صورت ميّت را روى خاك بگذارند و بالشى از خاك زير سر او قرار دهند.
9ـ كسى كه ميّت را در قبر مى گذارد با طهارت و سربرهنه و پا برهنه باشد و غير از خويشان ميّت، با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند: «اِنَّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ» و اگر ميّت زن است كسى كه با او محرم است او را در قبر بگذارد و اگر محرم نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.
10ـ پيش از آن كه «لحد» را بپوشانند دست راست به شانه ميّت بزنند و او را حركت دهند و سه مرتبه بگويند:
اِسْمَعْ اِفْهَمْ يا فُلانَ ابْنِ فُلان (و به جاى فلان ابن فلان اسم ميّت و پدرش را ببرند) مثلاً سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ اِفْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنِ عَلِى» سپس به ترتيب زير او را به عقايد حقّه اسلامى تلقين دهند و بگويند:
«هَلْ اَنْتَ عَلَى الْعَهْدِ الَّذِى فارَقْتَنا عَلَيْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَيِّدُ النَّبِيّينَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلينَ وَ اَنَّ عَلِيَّاً اَميرُ الْمُؤمِنينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيّينَ وَ اِمامٌ افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَى الْعالَمينَ، وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَر وَ عَلِىَّ بْنَ مُوسى وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ وَ عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّد وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ وَ الْقائِمَ الحُجَّةَ الْمَهْدِىَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَئِمَّةُ الْمُؤمِنينَ وَ حُجَجُ اللّهِ عَلَى الْخَلْقِ اَجْمَعينَ، وَ اَئِمَّتُكَ اَئِمَّةُ هُدىً اَبْرارٌ يا فُلانَ بْنَ فُلان
(و به جاى فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويند) و بعد بگويند:
اِذا اَتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَيْنَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعَالى وَ سَئَلاكَ عَنْ رَبِّكَ وَ عَنْ نَبِيِّكَ وَ عَنْ دينِكَ وَ عَنْ كِتابِكَ وَ عَنْ قِبْلَتِكَ وَ عَنْ اَئِمَّتِكَ فَلاْ تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ فى جَوابِهِما: اَللّهُ رَبِّى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَبِيّى وَ الاْسْلامُ دِينى وَ الْقُرآنُ كِتابى وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتى وَ اَميرُالْمُؤمِنينَ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِب اِمامى وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِىٍّ الُْمجْتَبى اِمامِى وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىٍّ الشَّهيدُ بِكَرْبَلاءَ اِمامى وَ عَلِىٌّ زَيْنُ الْعابِدينَ اِمامى وَ مُحَمَّدٌ الْباقِرُ اِمامى وَ جَعْفَرٌ الصّادِقُ اِمامى وَ مُوسَى الْكاظِمُ اِمامى وَ عَلِىٌّ الرِّضا اِمامى وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامى وَ عَلِىٌّ الْهادِىُ اِمامى وَ الْحَسَنُ الْعَسْكَرِىُّ اِمامى وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامى هؤُلآءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ اَئِمَّتي وَ سادَتي وَ قادَتي وَ شُفَعائي، بِهِمْ اَتَوَلّى وَ مِنْ اَعْدآئِهِمْ اَتَبَرَّءُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، ثُمَّ اعْلَم يا فُلانَ بْنَ فُلان(و به جاى فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويند)
بعد بگويند:
إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى نِعْمَ الرَّبُّ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نِعْمَ الرَّسُولُ وَ اَنَّ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِب وَ اَوْلادَهُ الْمَعْصُومينَ الاْئِمَّةَ الإثْنَى عَشَرَ نِعْمَ الاْئِمَّةُ وَ أَنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَقٌّ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنْكَر وَ نَكير فِى الْقَبْرِ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّراطَ حَقٌّ وَ الْميزانَ حَقٌّ وَ تَطايُرَ الْكُتُبِ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيهَا وَ أَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ.
پس بگويند:
اَفَهِمْتَ يا فُلانُ (و به جاى فلان اسم ميّت را بگويد)
پس از آن بگويند:
ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ وَ هَدَاكَ اللّهُ اِلى صِراط مُسْتَقيم عَرَّفَ اللّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اَولِيائِكَ فِى مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ. پس بگويند: اَللّهُمَّ جافِ الاْرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَ اَصْعِدْ بِرُوحِهِ اِلَيْكَ وَ لَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً اَللّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ».
11ـ قبر را به صورت مربع مستطيل بسازند به اندازه چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه اى روى آن بگذارند كه شناخته شود و روى قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب، كسانى كه حاضرند دستها را بر قبر گذارند انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره «إنّا انزلناه» بخوانند وبراى ميّت طلب آمرزش كنند. 12ـ اين دعا را بعد از آن بخوانند:
«اَللّهُمَّ جافِ الاْرْضَ عَنْ جَنْبَيهِ وَ اَصْعِدْ اِلَيْكَ رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَ اَسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنِيهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ».
مسأله 589ـ مستحبّ است صاحبان عزا را تسليت گويند، امّا اگر مدّتى گذشته است و خاطره مصيبت فراموش شده و به واسطه تسليت مصيبت يادشان مى آيد ترك آن بهتر است و نيز شايسته است تا سه روز براى اهل خانه ميّت غذا بفرستند.
مسأله 590ـ سزاوار است انسان در مرگ خويشاوندان، مخصوصاً در مرگ فرزند شكيبايى را از دست ندهد و هر وقت ميّت را ياد مى كند «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد و براى ميّت قرآن بخواند و طلب آمرزش كند.
مسأله 591ـ جايز نيست انسان در مرگ كسى صورت و بدن خود را بخراشد، و به خود لطمه بزند، و پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر نيز، جايز نيست.
مسأله 592ـ هرگاه مرد در مرگ زن يا فرزند، لباس خود را پاره كند يا زن در عزاى ميّت صورت خود را بخراشد بطورى كه خون بيايد، يا موى خود را بكند، بنابر احتياط واجب بايد مانند كفّاره قسم را بدهد، يعنى يك بنده آزاد كند، يا ده فقير راطعام دهد و يا آنها را بپوشاند، بلكه اگر خون هم نيايد به اين دستور عمل نمايد.
مسأله 593ـ احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميّت صدا را خيلى بلند نكنند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:09 PM
نماز وحشت
مسأله 594ـ مستحبّ است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد در شب اوّل قبر دو ركعت نماز وحشت براى ميّت بخوانند، به اين ترتيب كه در ركعت اوّل بعد از حمد يك مرتبه «آية الكرسى» و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه انّا اَنْزَلْناه بخواند و بعد از سلام نماز بگويد: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ابْعَثْ ثَوابَهَا اِلَى قَبْرِ فُلان» (و به جاى فلان، اسم ميّت را بگويد).
مسأله 595ـ نماز وحشت را در هرموقع از شب اوّل قبر مى تواند به جا آورد، ولى مناسبتردر اوّل شب بعد از نماز عشا است.
مسأله 596ـ اگر دفن ميّت به علتى به تأخير بيفتد بايد نماز وحشت را تا شب اوّل دفن او تأخير بيندازد.

احكام نبش قبر
مسأله 597ـ نبش قبر مسلمان يعنى شكافتن قبر او حرام است، هر چند طفل يا ديوانه باشد و منظور از نبش قبر آن است كه آن را طورى بشكافند كه آثار بدن ميّت ظاهر شود و اگر بدن ظاهر نشود اشكال ندارد، مگر اين كه موجب هتك و بى احترامى باشد.
مسأله 598ـ اگر يقين داشته باشد بدن بكلى از بين رفته و خاك شده است شكافتن قبر اشكالى ندارد، مگر در قبور امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا كه اگر سالها بر آن بگذرد نيز نبش قبر آنها جايز نيست.
مسأله 599ـ نبش قبر در چند مورد حرام نيست:
1ـ در صورتى كه ميّت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود، همچنين اگر كفن يا چيز ديگرى كه با ميّت دفن شده غصبى باشد، يا چيزى از اموال ميّت كه به ورثه تعلّق دارد با او دفن شده باشد و ورثه راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند (مانند انگشتر يا زينت آلات قيمتى) حتّى اگر راضى شوند و ماندن آن در قبر اسراف باشد بايد آن را بيرون آورند، امّا اگر ميّت وصيّت كرده كه دعا يا انگشترى را مثلاً با او دفن كنند در صورتى كه وصيّت او بيش از ثلث نباشد و اسراف محسوب نشود نمى توانند قبر را بشكافند.
2ـ در صورتى كه براى اثبات حقّى لازم باشد بدن ميّت را ببينند.
3ـ در موردى كه ميّت را در جايى دفن كرده اند كه نسبت به او بى احترامى است، مانند قبرستان كفّار، يا جايى كه كثافات مى ريزند.
4ـ براى انجام يك مطلب شرعى كه اهمّيّت آن از شكافتن قبر بيشتر است، مثل اين كه بخواهند بچه زنده اى را از شكم زن حامله بيرون آورند (البتّه معلوم است بچّه مدّت كمى بعد از مادر ممكن است زنده بماند).
5ـ در جايى كه بترسند درنده اى به بدن ميّت آسيب برساند، يا دشمن آن را بيرون آورد.
6ـ در موردى كه قسمتى از بدن ميّت با او دفن نشده و بخواهند دفن كنند، ولى احتياط واجب آن است كه آن قسمت را طورى دفن كنند كه بدن ميّت ظاهر نشود.
مسأله 600ـ هرگاه كسى وصيّت كند بدن او را در جاى معيّنى دفن كنند و به وصيّت او عمل نكنند و در جاى ديگرى دفن شود جايز نيست قبر او را نبش كنند و به جاى مورد وصيّت انتقال دهند.
مسأله 601ـ هرگاه كسى وصيّت كند كه بعد از دفن، قبر او را نبش كرده و بدن او را به مشاهد مشرفه يا نقطه ديگر ببرند عمل به چنين وصيتى مشكل است.
مسأله 602ـ تأخير دفن ميّت درصورتيكه موجب هتكوتوهين او باشد جايز نيست.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:09 PM
احكام شهيد
مسأله 603ـ غسل دادن ميّت مسلمان و كفن كردن او چنان كه گفته شد واجب است ولى دو گروه از اين حكم مستثنا هستند: اوّل «شهيدان راه خدا» يعنى كسانى كه در ميدان جهاد در راه اسلام، همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا امام معصوم(عليه السلام) يا نايب خاصّ او كشته شده اند، همچنين كسانى كه در حال غيبت امام زمان(ارواحنا فداه) براى دفاع در برابر دشمنان اسلام كشته مى شوند، خواه مرد باشند، يا زن، بزرگ باشند و يا كودك، در اين گونه موارد غسل و كفن و حنوط واجب نيست، بلكه بايد آنها را با همان لباسهايشان بعد از خواندن نماز دفن كنند.
مسأله 604ـ حكم مسأله سابق درباره كسانى است كه در ميدان جنگ كشته شده باشند، يعنى پيش از آن كه مسلمانان به او برسند جان داده است، امّا اگر به او برسند و زنده باشد، يا به صورت مجروح او را از ميدان جنگ خارج سازند و در بيمارستان يا غير آن از دنيا برود، گرچه ثواب شهيدان را دارد ولى حكم فوق شامل حال آنها نمى شود.
مسأله 605ـ در جنگهاى امروز كه ميدانهاى جنگ وسعت دارد و گاه كيلومترها يا فرسخها مسافت را در بر مى گيرد و گلوله هاى دشمن و مانند آن تا مسافت زيادى مى رسد، تمام اين صحنه كه مركز تجمّع سربازان است ميدان جنگ محسوب مى شود، ولى اگر دشمن بوسيله بمباران افرادى را دور از جبهه هاى جنگ به قتل برساند احكام بالا در مورد آنها جارى نيست.
مسأله 606ـ هرگاه به علّتى شهيد برهنه شده باشد بايد او را كفن كنند و بدون غسل دفن نمايند.
مسأله 607ـ دوم كسانى كه قتل آنها به عنوان قصاص يا حدّ شرعى واجب شده است و حاكم شرع به آنها دستور مى دهد مراسم غسل ميّت را خودشان در حال حيات انجام دهند و سه غسل را طبق دستورى كه قبلاً گذشت به جا آورده، سپس دو قسمت از قسمتهاى سه گانه كفن را يعنى لنگ و پيراهن را مى پوشند و مانند ميّت حنوط مى كنند و بعد از كشته شدن، قطعه سوم را بر آنها مى پوشانند و نماز بر آنها خوانده و به همان حال دفنشان مى كنند و لازم نيست خون را از بدن و كفن آنها بشويند، حتّى اگر بر اثر ترس و وحشت خود را نجس كنند، تكرار غسل لازم نيست.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:10 PM
غسلهاى مستحب
مسأله 608ـ غسلهاى مستحب در شرع اسلام بسيار فراوان است و از جمله، غسلهاى زير است:
1ـ غسل جمعه كه از مهمترين و مؤكّدترين غسلهاى مستحب محسوب مى شود و بهتر است كه حتّى الامكان آن را ترك نكنند، وقت آن از اذان صبح روز جمعه است تا ظهر و اگر تا ظهر انجام نشود احتياط آن است كه بدون نيّت ادا و قضا و به قصد مافى الذّمّه تا عصر جمعه به جا آورند، و اگر در روز جمعه غسل نكنند مستحبّ است از صبح شنبه تا غروب، قضاى آن را به جا آورند و كسى كه مى ترسد در روز جمعه آب پيدا نكند مى تواند روز پنجشنبه غسل را به نيّت مقدّم داشتن انجام دهد.
2ـ غسل شبهاى ماه مبارك رمضان و آن عبارت است از غسل شب اوّل ماه و تمام شبهاى فرد (مانند شب سوم، پنجم و...) و از شب بيست يكم مستحبّ است همه شب غسل كنند، وقت اين غسلها تمام شب است، هرچند بهتر است كه همراه غروب آفتاب به جا آورند، ولى از شب بيست و يكم تا آخر ماه ميان نماز مغرب و عشا انجام دهند و احتياط آن است كه تمام غسلهاى ماه مبارك و غسلهايى را كه در مسائل آينده مى آيد به قصد رجاء يعنى به اميد مطلوبيّت پروردگار به جا آورند.
3ـ غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح عيد است تا غروب و بهتر است آن را پيش از نماز عيد به جا آورند.
4ـ غسل شب عيد فطر و وقت آن از اوّل مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اوّل شب به جا آورند.
5ـ غسل روز هشتم و نهم ذى الحجّه كه روز «ترويه» و روز «عرفه» نام دارد.
6ـ غسل روز «اوّل، نيمه، بيست و هفتم (روز مبعث) و آخر ماه رجب».
7ـ غسل روز هيجدهم ذى الحجّه (عيد غدير).
8ـ غسل روز پانزدهم شعبان (ميلاد ولىّ عصر عجّل اللّه تعالى فرجه) و هفدهم ربيع الاوّل (ميلاد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)) و غسل روز عيد نوروز.
9ـ غسل بچّه اى كه تازه به دنيا آمده است.
10ـ غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده و غسل كسى كه در حال مستى خوابيده است.
11ـ غسل كسى كه به تماشاى كسى كه به دار آويخته اند رفته و آن را ديده است، امّا اگر تصادفا نگاهش بر او بيفتد، يا براى مطلب لازمى مانند شهادت دادن رفته باشد غسل ندارد.
12ـ غسل توبه يعنى هرگاه بعد از ارتكاب گناهى توبه كند، غسل به جا مى آورد. مسأله 609ـ غسل كردن براى وارد شدن در مكانهاى مقدس به اميد ثواب پروردگار مستحبّ است، از جمله براى داخل شدن در مكّه و مدينه، يا براى داخل شدن در مسجدالحرام و مسجد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و همچنين حرم امامان(عليهم السلام) و اگر در يك روز چند مرتبه مشرّف شود يك غسل كافى است و اگر كسى مى خواهد در يك روز داخل مكّه شود و به مسجد الحرام رود، يا داخل شهر مدينه شود و به مسجد پيغمبر(صلى الله عليه وآله)برود، يك غسل به نيّت همه كفايت مى كند. همچنين مستحبّ است غسل براى زيارت پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله) يا امامان از دور يا نزديك و براى نشاط عبادت و رفتن به سفر به قصد رجاء.
مسأله 610ـ انسان نمى تواند با غسلى كه به اميد مطلوب بودن به جا آورده نماز بخواند بلكه بايد احتياطاً وضو نيز بگيرد، ولى با غسلهايى كه مستحب بودن آن قطعى است مانند غسل جمعه مى توان نماز خواند.
مسأله 611ـ هرگاه چند غسل مستحبّى، يا چند غسل كه بعضى مستحبّ است و بعضى واجب و يا چند غسل واجب بر كسى باشد مى تواند يك غسل به نيّت همه آنها به جا آورد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:10 PM
تيـمّــم

موارد تيمّــم
مسأله 612ـ در هفت مورد بايد بجاى وضو يا غسل تيمّم كرد:

اوّل از موارد تيمّم
در جايى كه تهيه آب به اندازه وضو يا غسل ممكن نيست.
مسأله 613ـ هرگاه انسان در شهر و آبادى باشد و آب پيدا نكند بايد آنقدر جستجو نمايد تا از پيدا كردن آب مأيوس شود، امّا اگر در بيابان است چنانچه كوهستانى و يا زمين پست و بلند است يا به واسطه درخت و مانند آن عبور از آن مشكل مى باشد بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير كه در قديم با كمان پرتاب مى كردند به جستجوى آب رود (1) و اگر زمين هموار و بى مانع است بايد در هر طرف به اندازه مسافت دو تير جستجو كند، ولى هر طرفى كه يقين دارد آب نيست جستجو لازم ندارد و هرگاه بعضى از چهار طرف هموار و بعضى پست و بلند است بايد در هر طرف طبق دستور خودش عمل نمايد.
مسأله 614ـ هرگاه اطمينان دارد كه آب در محلى دورتر از اين مقدار، موجود است و وقت نماز نيز تنگ نشده، بايد به سراغ آن برود، مگر اين كه مشقّت فوق العاده اى داشته باشد، ولى اگر احتمال دهد يا گمان داشته باشد كه آب در فاصله دورتر است جستجو لازم نيست.
مسأله 615ـ انسان مى تواند شخص ديگرى را كه مورد اطمينان اوست به جستجوى آب بفرستد و نيز اگر يك نفر از طرف چند نفر برود كافى است.
مسأله 616ـ هرگاه قبل از وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند چنانچه تا وقت نماز در همان جا بماند لازم نيست دوباره به جستجوى آب برود مگر اين كه تغييرى در اوضاع محل پيدا شده باشد و همچنين اگر براى يك نماز جستجو كند براى نمازهاى ديگر تا تغييرى پيدا نشده جستجو لازم نيست.
مسأله 617ـ هرگاه وقت نماز تنگ است و اگر جستجوى آب كند وقت مى گذرد و يا خطرى وجود دارد، جستجو لازم نيست، ولى اگر بتواند مقدارى جستجو كند همان مقدار لازم است.
مسأله 618ـ اگر عمداً به جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود گناه كرده، ولى نمازش با تيمّم صحيح است.
مسأله 619ـ كسى كه يقين دارد آب پيدا نمى كند و به جستجوى آب نرود و با تيمّم نماز بخواند بعد از نماز بفهمدكه اگر جستجو مى كرد آب پيدا مى شد نمازش باطل است، همچنين اگر بعد از جستجو، تيمّم كرده و نماز خوانده و بعداً بفهمد آب در آن جا وجود داشته بنابر احتياط واجب نماز را اعاده كند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسأله 620ـ كسى كه وضو دارد و مى داند اگر وضوى خود را باطل كند نمى تواند وضو بگيرد، چنانچه ضرر يا مشقّت فوق العاده اى ندارد بايد وضوى خود را براى نماز نگه دارد، حتّى اگر احتمال قابل توجّهى بدهد كه آب براى وضو پيدا نخواهد كرد و يا اين كه قبل از وقت نماز وضو دارد و مى داند بعداً دسترسى به آب ندارد، احتياط واجب آن است كه وضوى خود را نگه دارد.
مسأله 621ـ هرگاه فقط به مقدار وضو يا غسل آب دارد و مى داند اگر آن را بريزد
آب پيدا نمى كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد ريختن آن حرام است و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز هم اين كار را نكند، همچنين اگر احتمال عقلايى مى دهد كه اگر آب را بريزد آب ديگرى به دستش نمى رسد احتياط واجب آن است كه آب را نگه دارد و در تمام اين صورتها اگر آب را بريزد كار خلافى كرده امّا نماز او با تيمّم صحيح است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:10 PM
دوم از موارد تيمّم
مسأله 622ـ هرگاه آب در چاه باشد و بواسطه عدم توانايى يا نداشتن وسيله، دسترسى به آب ندارد، بايد تيمّم كند و همچنين اگر مشقّت فوق العاده داشته باشد كه عادتاً مردم آن را تحمّل نمى كنند.
مسأله 623ـ اگر براى بيرون آوردن آب از چاه وسايلى لازم است بايد تهيّه كند، يا كرايه نمايد، هرچند به چند برابر قيمت معمول باشد، امّا اگر تهيّه وسايل يا خريدن خود آب وضو آنقدر هزينه مى خواهد كه نسبت به حال او ضرر دارد واجب نيست.
مسأله 624ـ هرگاه ناچار شود براى تهيّه آب قرض كند واجب است قرض نمايد، امّا اگر مى داند يا گمان داردتوانايى اداى آن دين را نداردواجب نيست قرض كند و اگر كسى مقدارى آب بدون منت فوق العاده اى به او ببخشد بايد قبول كند.

سوم از موارد تيمّم
مسأله 625ـ هرگاه آب دارد ولى مى ترسد اگر وضو بگيرد بيمار شود يا بيمارى او به طول انجامد، يا شدّت كند، يا معالجه آن سخت شود، در تمام اين موارد بايد تيمّم كند، ولى اگر مثلاً آب گرم براى او ضرر ندارد بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند و لازم نيست يقين به ضرر داشته باشد همين اندازه كه خوف ضرر داشته باشد كافى است كه وضو نگيرد و تيمّم كند.
مسأله 626ـ كسى كه مبتلا به درد چشم است و آب براى او ضرر دارد اگر بتواند اطراف چشم را بشويد بايد وضو بگيرد و الاّ تيمّم كند.
مسأله 627ـ كسى كه مى داند آب براى او ضرر دارد هرگاه تيمّم كند و بعداً بفهمد آب براى او ضرر نداشته تيمّم او باطل است و اگر نماز با آن خوانده، بنابر احتياط واجب اعاده كند و بعكس اگر يقين داشت آب براى او ضرر ندارد و وضو گرفت و غسل كرد بعد فهميد آب براى او ضرر دارد احتياط واجب آن است كه تيمّم كند و اگر نماز خواند اعاده نمايد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:10 PM
چهارم از موارد تيمّم
مسأله 628ـ هرگاه به مقدار كافى آب دارد امّا اگر آن را به مصرف وضو يا غسل برساند مى ترسد خودش يا فرزندان يا دوستان و همراهانش از تشنگى هلاك يا بيمار شوند، يا فوق العاده به زحمت بيفتند، بايد تيمّم كند و آب را نگه دارد، همچنين اگر انسان غير مسلمانى جان او در خطر باشد بايد آب را به او بدهد و تيمّم نمايد، درباره حيوان نيز همين حكم جارى است.
مسأله 629ـ هرگاه غير از آب پاك، آب نجسى هم به مقدار آشاميدن دارد، از آب نجس نمى تواند استفاده كند، بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد و براى نماز تيمّم كند، ولى دادن آب نجس به حيوان اشكالى ندارد.

پنجم از موارد تيمّم
مسأله 630ـ كسى كه آب كمى در اختيار دارد كه اگر با آن وضو بگيرد و يا غسل كند براى تطهير بدن يا لباس او چيزى نمى ماند بايد نخست بدن و لباس را آب بكشد، بعد تيمّم كند و نماز بخواند، امّا اگر چيزى كه بر آن تيمّم كند ندارد بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.

ششم از موارد تيمّم
مسأله 631ـ هرگاه آب يا ظرفش غصبى است، يا از طلا و نقره است و آب و ظرف ديگرى ندارد،بايد به جاى وضو يا غسل، تيمّم كند.

هفتم از موارد تيمّم
مسأله 632ـ در تنگى وقت كه اگر بخواهد وضو بگيرد يا غسل كند همه نماز يا مقدارى از آن خارج از وقت واقع مى شود بايد تيمّم كند.
مسأله 633ـ هرگاه كسى عمداً نماز را بقدرى تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد معصيت كرده، ولى نماز او با تيمّم صحيح است، هرچند احتياط مستحب آن است كه قضاى آن را نيز به جا آورد.
مسأله 634ـ كسى كه نمى داند وقت تنگ شده يا نه، بايد وضو بگيرد يا غسل كند، ولى اگر مى داند مقدار كمى وقت دارد امّا مى ترسد اگر سراغ وضو يا غسل برود به نماز نرسد بايد تيمّم كند.
مسأله 635ـ هرگاه كسى به واسطه تنگى وقت تيمّم كرده و مشغول نماز است و در بين نماز آبى كه داشته از دست برود براى نمازهاى بعد مى تواند با همان تيمّم نماز بخواند.
مسأله 636ـ هرگاه بتواند وضو بگيرد يا غسل كند و نماز را بدون مستحبات (ماننداقامه و قنوت) به جاآورد بايد چنين كند حتّى اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد مى تواند آن را ترك نمايد و با وضو نمازبخواند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:11 PM
بر چه چيزهايى مى توان تيمّم كرد؟
مسأله 637ـ تيمّم بر چند چيز جايز است: خاك، شن، ريگ، كلوخ (خاكهاى به هم چسبيده) و سنگ، به شرط اين كه پاك باشند و مختصر غبارى لااقل بر آنها باشد.
مسأله 638ـ تيمّم بر سنگ آهك و سنگ گچ و سنگ مرمر و سنگ سياه و مانند آن جايز است،ولى تيمّم بر جواهرات مانند سنگ عقيق و فيروزه باطل است و احتياط واجب آن است كه بر گچ و آهك پخته وهمچنين بر آجر و سفال تيمّم نكند.
مسأله 639ـ هرگاه چيزهايى كه در مسأله سابق گفتيم پيدا نشود، بايد برگرد و غبارى كه روى لباس و مانند آن است تيمّم كند و چنانچه غبار پيدا نشود بايد بر گِل تيمّم كند و اگر گل هم پيدا نشود احتياط واجب آن است كه نماز را بدون تيمّم بخواند و بعداً قضاى آن را نيز به جا آورد و چنين كسى را «فاقد الطّهورين» نامند.
مسأله 640ـ كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد چنانچه ممكن است بايد آن را آب كند و با آن وضو يا غسل به جا آورد.
مسأله 641ـ اگر كاه يا اشياء ديگرى با خاك و ريگ مخلوط شود تيمّم بر آن جايز نيست، ولى اگر آنقدر كم باشد كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب شود تيمّم بر آن مانعى ندارد.
مسأله 642ـ هرگاه خاك و مانند آن براى تيمّم ندارد امّا مى تواند خريدارى كند واجب است اقدام نمايد.
مسأله 643ـ تيمّم بر ديوار گلى صحيح است و احتياط مستحب آن است كه با وجود زمين يا خاك خشك بر زمين يا خاك نمناك تيمّم نكند.
مسأله 644ـ چيزى كه بر آن تيمّم مى كند بنابر احتياط واجب بايد غصبى نباشد، امّا اگر نداند غصبى است و يا فراموش كرده باشد تيمّم او صحيح است، مگر آن كه خودش آن را غصب كرده باشد.
مسأله 645ـ كسى كه در جاى غصبى زندانى است مى تواند بر خاك يا سنگ آن تيمّم نمايد و نمازبخواند.
مسأله 646ـ همان گونه كه اشاره شد واجب است تا آنجا كه امكان دارد چيزى كه بر آن تيمّم مى كند گردى داشته باشد كه بر دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحبّ است دست را بتكاند كه گرد و خاك اضافى آن بريزد.
مسأله 647ـ بهتر است از تيمّم بر زمينهاى آلوده، زمين گود، كنار جاده ها و زمين شوره زار در صورتى كه نمك روى آن نگرفته باشد خود دارى كند و اگر نمك روى آن را گرفته است باطل است، اگر آلودگى طورى است كه بيم بيمارى از تيمّم بر آن مى رود، بايد بنابر احتياط واجب بدون تيمّم نماز بخواند و بعداً قضا كند.

طريقه تيمّم كردن
مسأله 648ـ براى تيمّم بايد اوّل نيّت كند، بعد تمام دو كف دست را باهم بر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند، سپس هردو دست را بنابر احتياط واجب به تمام پيشانى و دوطرف آن از جايى كه موى سر مى رويد تا ابروها و بالاى بينى بكشد و احتياط واجب آن است كه روى ابروها را نيز مسح كند، سپس كف دست چپ را بر تمام پشت دست راست مى كشد و بعد از آن، كف دست راست را بر تمام پشت دست چپ.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:11 PM
احكام تيمّم
مسأله 649ـ تيمّم بدل از وضو و بدل از غسل فرقى باهم ندارند، ولى احتياط مستحب آن است كه در تيمّم بدل از غسل يك بار ديگر دستها را بر زمين زند و مجدداً با آن پشت دست راست و سپس پشت دست چپ را مسح كند.
مسأله 650ـ تمام پيشانى و پشت دستها را بايد مسح كند و اگر مختصرى از آن را مسح نكند تيمّم باطل است، خواه عمداً باشد يا از روى فراموشى، ولى دقّت زياد هم لازم نيست، همين اندازه كه بگويند تمام پيشانى و پشت دستها مسح شده كافى است.
مسأله 651ـ براى اين كه يقين كند تمام پيشانى و پشت دستها را مسح كرده بايد كمى از اطراف آن را نيز داخل كند، ولى مسح ميان انگشتان لازم نيست و احتياط واجب اين است كه پيشانى و پشت دستها را از بالا به پايين مسح كند و كارهاى تيمّم را پشت سر هم به جا آورد و اگر ميان آنها بقدرى فاصله دهد كه صورت تيمّم از بين برود باطل است.
مسأله 652ـ لازم نيست در موقع نيّت معيّن كند كه تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو، همين اندازه كه قصد اطاعت امر الهى را دارد كافى است، حتّى اگر يكى را به جاى ديگرى نيّت كند امّا قصد او اطاعت امر واقعى الهى باشد صحيح است.
مسأله 653ـ بنابر احتياط واجب بايد اعضاى تيمّم و كف دستها پاك باشد، ولى اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد بايد با همان وضع تيمّم كند.
مسأله 654ـ بايد براى تيمّم، موانع را از اعضاى تيمّم برطرف كند و اگر انگشترى در دست دارد بيرون آورد، همچنين اگر موى پيش سر روى پيشانى افتاده آن را بايد كنار زند، حتّى اگر احتمال قابل توجهى مى دهد كه مانعى در كار باشد بايد جستجو نمايد.
مسأله 655ـ هرگاه پيشانى يا پشت دستها يا كف دستها زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى بر آن بسته است كه نمى تواند باز كند، يا ضرر دارد، بايد با همان حال تيمّم كند.
مسأله 656ـ كسى كه خودش توانايى بر تيمّم ندارد بايد نايب بگيرد، يعنى كسى دستهاى او را بر زمين زند، و اگر ممكن نيست، بر زمين بگذارد و بعد با دست خودش او را تيمّم دهد، اگر اين هم ممكن نباشد بايد نايب دست خود را بر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و بر پيشانى و دستهاى او بكشد.
مسأله 657ـ بعد از فراغت از تيمّم اگر شك كند كه درست انجام داده يا نه، اعتنا نكند و اگر در اثنا شك كند احتياط واجب آن است كه برگردد و قسمت مشكوك را دوباره انجام دهد.
مسأله 658ـ كسى كه وظيفه اش تيمّم است نبايد پيش از وقت نماز تيمّم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگر يا كار مستحبّى تيمّم كند و تا وقت نماز عذرش باقى باشد مى تواند با همان تيمّم نماز بخواند.
مسأله 659ـ كسى كه وظيفه اش تيمّم است اگر يقين داشته باشد يا احتمال دهد كه تا آخر وقت عذرش باقى مى ماند مى تواند در اوّل وقت با تيمّم نماز بخواند، ولى اگر يقين داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او برطرف مى شود بنابر احتياط واجب بايد صبر كند.
مسأله 660ـ كسى كه با تيمّم نماز مى خواند مى تواند نماز قضا را نيز در آن حال با تيمّم بخواند، ولى هرگاه يقين دارد عذر او بزودى برطرف مى شود بايد صبر كند، همچنين بنابر احتياط واجب اگر اميد برطرف شدن عذر را بزودى دارد تأخير اندازد.
مسأله 661ـ كسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند جايز است نمازهاى مستحبّى را با تيمّم بخواند، حتّى اگر مثلاً براى انجام نماز شب وقت تنگ است مى تواند تيمّم كند.
مسأله 662ـ كسى كه به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمّم كند بعد از پيدا شدن آب يا برطرف شدن عذر، تيمّم او خود به خود باطل مى شود.
مسأله 663ـ تمام كارهايى كه وضو را باطل مى كند تيمّم بدل از وضو را هم باطل مى كند و تمام كارهايى كه غسل را باطل مى كند تيمّم بدل از غسل را هم باطل مى نمايد.
مسأله 664ـ هرگاه چند غسل بر انسان واجب شود و نتواند غسل كند يك تيمّم به قصد همه آنها كافى است.
مسأله 665ـ هرگاه به جاى غسل تيمّم كند لازم نيست وضو بگيرد، يا تيمّم ديگرى بدل از وضو كند، خواه غسل جنابت باشد يا غسلهاى ديگر، ولى احتياط مستحب آن است كه در غسلهاى ديگر وضو بگيرد يا اگر نمى تواند تيمّم ديگرى بدل از وضو كند.
مسأله 666ـ هرگاه به جاى غسل تيمّم كند و بعد كارى كه وضو را باطل مى كند انجام دهد براى نمازهاى بعد فقط بايد وضو بگيرد و اگر نمى تواند وضو بگيرد به جاى آن تيمّم كند.
مسأله 667ـ كسى كه وظيفه اش تيمّم است اگر براى كارى تيمّم كند تا تيمّم و عذر او باقى است مى تواند تمام كارهايى را كه وضو و غسل در آن شرط است به جا آورد، حتّى اگر تيمّم را به خاطر تنگى وقت نماز گرفته باشد دست گذاردن روى خط قرآن و مانند آن براى او جايز است.
مسأله 668ـ نمازهايى را كه با تيمّم خوانده اعاده و قضا ندارد، ولى در چند مورد احتياط مستحب آن است كه نمازهاى خود را اعاده كند:
اوّل در جايى كه آب نداشته يا مانع از استعمال آب داشته و عمداً خود را جُنُب كرده و با تيمّم نماز خوانده است.
دوم در جايى كه عمداً به جستجوى آب نرود و در تنگى وقت با تيمّم نماز بخواند و بعد بفهمد اگر جستجو مى كرد آب پيدا مى شد.
سوم آن كه مى دانسته يا گمان داشته كه دسترسى به آب ندارد و آبى را كه داشته ريخته و تلف كرده است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:11 PM
نـمـــاز

اهمّيّت نماز
نماز رابطه انسان با خداست و مايه صفاى روح و پاكى دل و پيدايش روح تقوا و تربيت انسان و پرهيز از گناهان است. نماز مهمترين عبادات است كه طبق روايات اگر قبول درگاه خدا شود عبادات ديگر نيز قبول خواهد شد و اگر قبول نگردد اعمال ديگر نيز قبول نخواهد شد. و نيز بر طبق روايات، كسى كه نمازهاى پنجگانه را انجام مى دهد از گناهان پاك مى شود همان گونه كه اگر شبانه روز پنج مرتبه در نهر آبى شست و شو كند اثرى از آلودگى در بدنش باقى نمى ماند. به همين دليل، در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى و وصايا و سفارشهاى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمّه هدى(عليهم السلام)از مهمترين كارهايى كه روى آن تأكيد شده همين نماز است و لذا ترك نماز از بزرگترين گناهان كبيره محسوب مى شود.
سزاوار است انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و به آن اهمّيّت بسيار دهد و از تند خواندن نماز كه ممكن است مايه خرابى نماز گردد جدّاً بپرهيزد.
در حديث آمده است روزى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مردى را در مسجد مشغول نماز ديد كه ركوع و سجود را بطور كامل انجام نمى دهد، فرمود: اگر اين مرد از دنيا برود در حالى كه نمازش اين گونه باشد به دين من از دنيا نخواهد رفت.
روح نماز «حضور قلب» است و سزاوار است از آنچه مايه پراكندگى حواس مى شود بپرهيزد، معانى كلمات نماز را بفهمد و در حال نماز به آن توجّه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه كسى سخن مى گويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند بسيار كوچك ببيند.
در حالات معصومين(عليهم السلام) آمده است به هنگام نماز آنچنان غرق ياد خدا مى شدند كه از خود بى خبر مى گشتند، تا آنجا كه پيكان تيرى در پاى اميرالمؤمنين على(عليه السلام)مانده بود، در حال نماز بيرون آوردند و آن حضرت متوجّه نشد.
براى قبولى نماز و كمال و فضيلت آن علاوه بر شرايط واجب بايد امور زير را نيز رعايت كند:
قبل از نماز از خطاهاى خود توبه و استغفار نمايد و از گناهانى كه مانع قبول نماز است مانند «حسد» و «تكبّر» و «غيبت» و «خوردن مال حرام» و «آشاميدن مسكرات» و «ندادن خمس و زكات» بلكه هر معصيتى بپرهيزد.
همچنين سزاوار است كارهائى كه ارزش نماز و حضور قلب را كم مى كند انجام ندهد، مثلاً در حال خواب آلودگى و خوددارى از بول و در ميان سر و صداها و در برابر منظره هايى كه جلب توجّه مى كند به نماز نايستد و كارهايى كه ثواب نماز را زياد مى كند انجام دهد، مثلاً لباس پاكيزه بپوشد، موهاى خود را شانه زند و مسواك كند و خود را خوشبو نمايد و انگشتر عقيق به دست كند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:11 PM
نمازهاى واجب
مسأله 669ـ نمازهاى واجب شش نماز است: 1ـ نمازهاى يوميّه، 2ـ نماز طواف واجب خانه خدا، 3ـ نماز آيات، 4ـ نماز ميّت، 5ـ نماز قضاى پدر و مادر كه بر پسر بزرگتربه شرحى كه مى آيد واجب است، 6ـ نماز نافله اى كه به واسطه نذر و عهد و قسم واجب شده است.

نمازهاى واجب يوميّه
مسأله 670ـ نمازهاى واجب يوميّه پنج نماز است: نمازهاى «ظهر» و «عصر» كه هركدام چهار ركعت است، نماز «مغرب» سه ركعت، نماز «عشاء» چهار ركعت و نماز «صبح» دو ركعت، امّا در سفر بايد نماز چهار ركعتى را با شرايطى كه بعداً به خواست خدا مى آيد دو ركعت بخواند.

نماز جمعه
مسأله 671ـ نمازجمعه دو ركعت است و در روز جمعه جانشين نماز ظهر مى شود و در زمان حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امام معصوم(عليه السلام) و نايب خاصّ او واجب عينى است، امّا در زمان غيبت كبرى واجب تخييرى است، يعنى ميان نماز جمعه و نماز ظهر مخيّر است، ولى در زمانى كه حكومت عدل اسلامى باشد احتياط آن است كه ترك نشود.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:11 PM
احكام نماز جمعه
الف: وقت نماز جمعه از اوّل ظهر است به مقدارى كه اذان و خطبه ها و نماز مطابق معمول انجام شود و با گذشتن اين مقدار، وقت نماز جمعه پايان مى يابد و بايد نماز ظهر خوانده شود.
ب: كسانى كه تا دو فرسخى از محلّ نماز جمعه قرار دارند مشمول حكم نماز جمعه هستند و در صورتى كه نماز جمعه واجب عينى باشد حضور آنها در نماز جمعه واجب است.
ج: هرگاه كسى به خطبه ها نرسد و در نماز شركت كند، يا فقط يك ركعت از نماز جمعه را درك نمايد نماز او صحيح است، ولى احتياط واجب آن است كه عمداً تأخير نيندازد.
د: نماز جمعه بايد به جماعت خوانده شود و حدّاقلّ جمعيّت براى انعقاد جمعه، پنج نفر است (امام جمعه و چهار نفر ديگر).
هـ : فاصله دو نماز جمعه بايد كمتر از يك فرسخ نباشد كه اگر در كمتر از يك فرسخ دو نماز جمعه خوانده شود نماز اوّلى صحيح و دومى باطل است.
و: نماز جمعه بر «مسافران» و «زنان» و «بيماران» و «از كارافتادگان» واجب نيست، ولى اگر آنها در نماز جمعه حاضر شوند نمازشان صحيح است، امّا احتياط واجب آن است كه پنج نفر اصلى نماز جمعه (امام و چهار نفر ديگر) غير آنها باشد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:12 PM
طريقه نماز جمعه
ز: نماز جمعه دو ركعت است مانند نماز صبح و دو قنوت دارد يكى در ركعت اوّل پيش از ركوع و دومى در ركعت دوم بعد از ركوع. مستحبّ است امام در ركعت اوّل، بعد از حمد، سوره جمعه را بخواند در ركعت دوم، سوره منافقين را و هرگاه مشغول يكى از اينها شود احتياط واجب آن است كه به سوره ديگرى عدول نكند.
ح: بايد قبل از نماز جمعه دو خطبه به وسيله امام جمعه خوانده شود.
ط: خطبه ها بايد بنابر احتياط واجب بعد از اذان ظهر باشد و اگر قبل از آن خوانده شود اعاده كنند.
ى: هر يك از خطبه ها بايد مشتمل بر امور زير باشد:
1ـ حمد و ثناى الهى.
2ـ صلوات بر محمّد و آل محمّد.
3ـ وعظ و ارشاد و سفارش به تقواى الهى.
4ـ خواندن يك سوره كوتاه در هر خطبه مانند سوره قل هو اللّه، قل يا أيّها الكافرون يا سوره والعصر (بنابر احتياط واجب).
5ـ بنابر احتياط واجب براى خود و مؤمنين و مؤمنات استغفار كند و در خطبه دوم ائمّه هدى(عليهم السلام) را هنگام صلوات و درود يك يك نام ببرد. بنابراين خطبه اوّل شامل پنج قسمت و خطبه دوم شامل شش قسمت است. امام بايد خطبه ها را در حال قيام بخواند و ميان دو خطبه جلوس مختصرى بنمايد و صداى خود را در حدّ مقدور به نمازگزاران برساند و وعظ و ارشاد را به زبان قابل فهم براى مردم ايراد كند.
ك: شايسته است خطيب ملبّس به عمامه و عبا باشد و بر عصا يا مانند آن تكيه كند و قبل از شروع به خطبه، به مأمومين سلام كند و سزاوار است مسائل مهمّ سياسى و اجتماعى و اخلاقى مسلمين و جهان اسلام و آن منطقه را براى مردم شرح دهد و آنها را به وظايفشان در برابر اين مسائل آشنا سازد و در برابر توطئه هاى دشمنان به آنها هشدار دهد. پس خطيب بايد حدّاكثر استفاده را از خطبه ها براى تهذيب نفوس مردم و آگاه ساختن آنها از مسائل مهمّ روز بنمايد كه يكى از اهداف اصلى خطبه ها همين است. خطبه ها را با عبارات فصيح و گويا و بليغ و مؤثّر و نافذ ايراد نمايد تا خطبه ها تأثير لازم را در نفوس مسلمين بگذارد و از اين فريضه عبادى سياسى بهره گيرى كامل شود; هرگز به سراغ مسائل تفرقه انداز نرود و مسلمين را به وحدت در مقابل دشمنان دعوت نمايد و احتياط واجب آن است كه نمازگزاران هنگام ايراد خطبه با طهارت باشند و رو به امام نشينند و سكوت را رعايت كنند و به خطبه ها گوش فرا دهند، ولى اگر عمداً سخن بگويند، نماز جمعه آنها باطل نمى شود، هر چند كار خلافى كرده اند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:12 PM
اوقات نمازهاى پنجگانه
وقت نماز ظهر و عصر
مسأله 672ـ وقت نماز ظهر و عصر از اوّل ظهر شرعى (يعنى مايل شدن خورشيداز وسط آسمان به سوى مغرب) تا هنگام غروب آفتاب است و بهترين راه براى پى بردن به دخول وقت ظهر استفاده از شاخص است و آن اين است كه قطعه چوب صاف يا ميله اى را در زمين هموار بطور عمودى فرو كند، صبح كه خورشيد بيرون مى آيد سايه آن به طرف مغرب مى افتد و هر چه آفتاب بالا آيد اين سايه كم مى شود، هنگامى كه سايه به آخرين درجه كمّى رسيد موقع ظهر است و همين كه رو به زيادى گذارد و سايه به سوى مشرق برگشت اوّل وقت نماز ظهر و عصر است، البتّه در بعضى از شهرها مثل مكّه در بعضى از روزهاى سال هنگام ظهر سايه بكلّى از بين مى رود و آفتاب كاملاً عمودى مى تابد، در اين گونه مناطق موقعى كه مجدّداً سايه پيدا شد وقت نماز ظهر و عصر شده است.(2)
مسأله 673ـ نمازهاى ظهر و عصر هر كدام «وقت مخصوص» و «وقت مشتركى» دارد: وقت مخصوص نماز ظهر از اوّل ظهر است تا موقعى كه به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد و وقت مخصوص نماز عصر موقعى است كه به اندازه خواندن يك نماز به غروب باقى مانده باشد و اگر كسى تا اين موقع نماز ظهر را نخوانده نماز ظهر او قضا شده و بايد نماز عصر را بخواند و ما بين اين دو، وقت مشترك نمازظهر و عصراست.
مسأله 674ـ هرگاه پيش از خواندن نماز ظهر سهواً مشغول خواندن نماز عصر شود و در بين متوجّه گردد، چنانچه در وقت مشترك باشد بايد عدول كند، يعنى نيّت خود را به نماز ظهر برگرداند و قصد كند آنچه خوانده نماز ظهراست و به همين ترتيب آن را ادامه دهد و بعد از آن كه نماز را تمام كرد نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص ظهر باشد نماز او باطل است و بايد نماز را به نيّت ظهر از سر بگيرد.

وقت نماز مغرب و عشا
مسأله 675ـ مغرب موقعى است كه قرص آفتاب در افق پنهان شود و احتياط آن است كه صبر كند تا سرخى طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پيدا مى شود از بالاى سر بگذرد و به طرف مغرب برگردد، هنگام مغرب وقت نماز مغرب و عشا وارد مى شود و تا نيمه شب ادامه دارد.
مسأله 676ـ نماز مغرب و عشاء نيز هر كدام وقت مخصوص و وقت مشتركى دارند، وقت مخصوص نماز مغرب از اوّل مغرب است تا به اندازه سه ركعت و اگر كسى مسافر باشد و تمام نماز عشا را در اين وقت بخواند باطل است، هرچند از روى سهو باشد. و وقت مخصوص نماز عشا موقعى است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب باقى مانده باشد و اگر كسى عمداً تا اين موقع نماز مغرب را تأخير اندازد بايد اوّل نماز عشا را بخواند و بعد نماز مغرب را قضا كند و در ميان اين دو، وقت مشترك است، اگر كسى در اين وقت اشتباهاً نماز عشا را قبل از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز متوجّه شود، نمازش صحيح است و بايد نماز مغرب را بعداً به جا آورد.
مسأله 677ـ وقت مخصوص و مشترك كه معنى آن در مسأله پيش گفته شد براى اشخاص فرق مى كند مثلاً براى مسافر در مورد نماز ظهر و عصر و عشا به اندازه دو ركعت است و براى حاضر به اندازه خواندن چهارركعت.
مسأله 678ـ هرگاه از روى غفلت يا فراموشى شروع به نمازعشا كند و در اثنا بفهمد كه نماز مغرب را نخوانده بايد نيّت را به نماز مغرب برگرداند، مگر اين كه وارد ركوع ركعت چهارم شده باشد كه در اين صورت عدول جايز نيست و بايد ادامه دهد و نماز مغرب را بعد به جا آورد.
مسأله 679ـ آخر وقت نماز عشا نصف شب است و احتياط واجب آن است كه شب را از اوّل غروب آفتاب تا اذان صبح حساب كند ولى براى نماز شب و مانند آن تا اوّل آفتاب حساب كند.
مسأله 680ـ هرگاه عمداً نماز مغرب و عشا را تا نصف شب نخواند وقت آن گذشته و بايد قضا كند، امّا اگر به واسطه عذرى نخوانده باشد بايد تا قبل از نماز صبح به جا آورد و نماز او ادا است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:12 PM
وقت نماز صبح
مسأله 681ـ وقت اذان صبح (براى نماز و روزه) در شبهاى مهتابى و غير مهتابى يكسان است و معيار، ظاهر شدن نور شفق در افق است، هرچند بر اثر تابش مهتاب نمايان نباشد، و وقت نماز صبح از اوّل طلوع فجر صادق است تا طلوع آفتاب و فجر صادق سپيده صبح است كه در افق پهن مى شود و بهتر است نماز صبح را قبل از روشن شدن هوا در همان تاريكى اوّل صبح به جاآورد.

احكام اوقات نماز
مسأله 682ـ هنگامى انسان مى تواند مشغول نماز شود كه يقين به داخل شدن وقت پيدا كند، يا لااقل يك مرد عادل خبر از ورود وقت دهد، اذان شخص وقت شناس و مورد اطمينان نيز كافى است و اگر گمان قوى به دخول وقت از راههاى ديگر پيدا كند نيز كفايت مى كند، خواه از روى ساعت صحيح باشد يا غيرآن.
مسأله 683ـ كسانى كه به واسطه وجود مانع در آسمان (مانند ابر و غبار) و يا گرفتارى در زندان و يا نداشتن بينايى چشم، نمى توانند يقين به دخول وقت پيدا كنند، چنانچه گمان قوى داشته باشند مى توانند مشغول نماز شوند.
مسأله 684ـ هرگاه مطابق دستورهاى بالا مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است، همچنين اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده بايد نماز را اعاده كند، ولى اگر در بين نماز يا بعد از نماز بفهمد وقت داخل شده بود نمازش صحيح است.
مسأله 685ـ هرگاه انسان بر اثر غفلت و فراموشى مشغول نماز شود بى آن كه از دخول وقت با خبر گردد چنانچه تمام نمازش در وقت واقع شده باشد صحيح است و اگر همه يا قسمتى از آن پيش از وقت بود نمازش باطل است.
مسأله 686ـ هرگاه بعد از نماز شك كند نماز را در وقت خوانده يا نه، نماز او صحيح است، به شرط آن كه هنگام شروع نماز غافل از وقت نباشد ولى اگر در بين نماز شك كند، نماز او باطل است و بايد پس از دخول وقت اعاده كند.
مسأله 687ـ در تنگى وقت اگر انجام مستحبّات نماز باعث شود مقدارى از واجبات در خارج وقت واقع گردد بايد آن مستحبات را ترك كند (مانند قنوت و اقامه).
مسأله 688ـ كسى كه به اندازه يك ركعت نماز وقت دارد بايد تمام نماز را به نيّت ادا بخواند، ولى تأخيرانداختن نمازتا اين حد حرام است، بنابر اين اگر به اندازه پنج ركعت تا مغرب وقت داشته باشد نماز ظهر و عصر را به نيّت ادا بخواند و به همين ترتيب ساير نمازها.
مسأله 689ـ يكى از مستحبات مؤكّد اين است كه نماز را در اوّل وقت فضيلت آن بخوانند و در روايات راجع به آن بسيار سفارش شده است و هرچه به اوّل وقت فضيلت نزديكتر باشد بهتر است.
مسأله 690ـ كسانى كه داراى عذرى هستند و يقين دارند عذرشان تا آخر وقت برطرف مى شود واجب است صبر كنند و چنانچه يقين داشته باشند عذر باقى مى ماند، صبر كردن واجب نيست، امّا اگر احتمال مى دهند برطرف شود احتياط واجب آن است كه صبر كنند، مگر در مورد تيمّم كه مى توانند در چنين صورتى در اوّل وقت نماز بخوانند.
مسأله 691ـ كسى كه مسائل نماز يا شكّيات و سهويّات را نمى داند و احتمال مى دهد در نمازش پيش آيد بايد براى يادگرفتن اينها نماز را از اوّل وقت تأخير بيندازد، ولى اگر اطمينان دارد كه مى تواند نماز را بطور كامل تمام كند جايز است در اوّل وقت مشغول نماز شود.
مسأله 692ـ هرگاه در نماز مسأله اى پيش آيد كه حكم آن را نمى داند مى تواند به يكى از دو طرفى كه احتمال مى دهد به قصد رجاء عمل كند و بايد بعد از نماز مسأله را سؤال كند كه اگر باطل بوده دوباره بخواند (و احتياط آن است طرفى را كه بيشتر احتمال مى دهد بگيرد).
مسأله 693ـ هرگاه ببيند مسجد نجس شده بهتر اين است اوّل مسجد را تطهير كند بعد نماز بخواند، همچنين اگر طلبكارى ايستاده و طلب خود را مطالبه مى كند، اگر نماز و مقدّمات آن وقت زيادى را بگيرد واجب است اوّل تطهير مسجد كند و اداء دين نمايد بعد نماز بخواند، اگر بر خلاف اين دستور عمل كند معصيت كرده ولى نمازش صحيح است و در تنگى وقت، نماز مقدّم است.
مسأله 694ـ مستحبّ است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، يعنى هركدام را در وقت فضيلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله يا تعقيبات كافى نيست، بلكه معيار همان وقت فضيلت است.
مسأله 695ـ وقت فضيلت نماز ظهر تا موقعى است كه سايه شاخص به اندازه خود شاخص شود (منظور سايه اى است كه از ظهر به بعد پيدا مى شود) و وقت فضيلت عصر از موقعى كه سايه شاخص به اندازه خود آن است تا موقعى كه به اندازه دو برابر آن شود و وقت فضيلت نماز مغرب از غروب است تا ناپديد شدن حمره مغربيّه (رنگ سرخى كه بعد از غروب آفتاب در مغرب ظاهر مى شود) و وقت فضيلت نماز عشاء از موقعى است كه سرخى مزبور ناپديدمى شود تا يك سوم از شب و وقت فضيلت نماز صبح از اوّل طلوع فجر سپيده صبح است تا موقعى كه هوا روشن شود.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:12 PM
ترتيب در ميان نمازها
مسأله 696ـ نماز ظهر و عصر بايد به ترتيب خوانده شود، يعنى اوّل نماز ظهر، بعد نماز عصر، همچنين بايد در ميان نماز مغرب و عشا نيز ترتيب رعايت شود و اگر عمداً نماز عصر را پيش از نماز ظهر، يا عشا را پيش از نماز مغرب بخواند باطل است.
مسأله 697ـ هرگاه به نيّت نماز ظهر، نماز را شروع كند و در بين نماز يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده است نمى تواند نيّت نماز را به عصر برگرداند و نماز او باطل است، همچنين در مورد نماز مغرب و عشا، امّا اگر نيّت نماز عصر كند و بعد متوجّه شود كه نماز ظهر را نخوانده هر جاى نماز باشد مى تواند نيّت خود را به ظهر برگرداند، همچنين اگر شروع به نماز عشا كرده و متوجّه شود نماز مغرب را نخوانده اگر قبل از ركوع ركعت چهارم متوجّه شود نيّت را بر مى گرداند، ولى اگر بعد از ركوع ركعت چهارم متوجّه شود نماز را به نيّت عشا تمام مى كند، بعداً نماز مغرب را مى خواند و احتياطاً نماز عشا را نيز اعاده كند.
مسأله 698ـ اگر در اثناء نماز عصر شك كند كه آيا نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد به همان دستور كه در مسأله قبل گفته شد عمل كند، يعنى نيّت را به ظهر برگرداند و بعداً عصر را بخواند، همچنين اگر در وسط نماز عشاء شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد به دستور گذشته عمل كند.
مسأله 699ـ عدول از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب، جايز نيست، ولى عدول از نماز ادا به قضا جايز است و اگر نماز قضا، قضاى همان روز باشد احتياط واجب اين است كه عدول كند و بعد از فراغت از نماز قضا، نماز ادا را بخواند، البته اين در صورتى است كه جاى عدول باقى باشد، مثلاً در صورتى مى تواند نيّت را به قضاى صبح برگرداند كه داخل ركعت سوم از نماز ظهر نشده باشد.

نمازهاى نافله (مستحب)
مسأله 700ـ نمازهاى مستحبّى بسيار است و آنها را «نافله» گويند و از ميان نمازهاى نافله، نافله هاى شبانه روزى بيشتر سفارش شده است.
مسأله 701ـ نافله هاى شبانه روزى عبارتند از: نافله ظهر هشت ركعت و نافله عصر نيز هشت ركعت است، نافله مغرب چهار ركعت و نافله عشا دو ركعت است كه نشسته خوانده مى شود، نافله شب يازده ركعت و نافله صبح دو ركعت است و چون دو ركعت نافله عشا يك ركعت حساب مى شود، مجموع اين نافله ها سى و چهار ركعت خواهد بود، ولى در روز جمعه سى و هشت ركعت است زيرا چهار ركعت به نافله ظهر و عصر اضافه مى شود (همه نافله ها دو ركعت دو ركعت خوانده مى شود).
مسأله 702ـ از يازده ركعت نافله شب هشت ركعت را به نيّت «نافله شب» و دو ركعت آن به نيّت «نافله شفع» و يك ركعت به نيّت «نافله وتر» به جا مى آورد.
مسأله 703ـ نافله شب از مهمترين نمازهاى نافله است كه در روايات اسلامىو قرآن مجيد روى آن تاكيد شده و تأثير عميقى در صفاى روح و پاكى قلب و تربيت نفوس انسانى وحلّ مشكلات دارد و در كتب معروف دعا، آدابى براى آن ذكر كرده اند، مخصوصاً براى قنوت نافله وتر، رعايت اين آداب خوب است ولى مى توان نماز شب را بدون اين آداب مانند نمازهاى معمولى نيز انجام داد و كسى كه به علّتى نتواند آخر شب بيدار شود و نماز شب را بخواند مى تواند قبل از خواب آنها را به جا آورد.
مسأله 704ـ نماز نافله را مى توان نشسته خواند، ولى در اين صورت احتياط اين است كه هر دو ركعت را يك ركعت حساب كند، مثلاً به جاى هشت ركعت نافله ظهر ايستاده، شانزده ركعت نشسته بخواند.
مسأله 705ـ نافله ظهر و عصر در سفر ساقط است و نبايد خواند و احتياط آن است كه نافله عشارا نيز ترك كند، امّا بقيّه نافله هاى شبانه روزى يعنى نافله صبح و مغرب و نافله شب در سفر ساقط نمى شود.
مسأله 706ـ چنان كه گفتيم نمازهاى نافله را بايد دو ركعت دو ركعت انجام داد، جز نافله وتر، كه يك ركعت است و اگر بخواهد نافله وتر رانشسته بخواند بايد دو نماز يك ركعتى جداگانه به جا آورد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:12 PM
وقت نافله هاى شبانه روزى
مسأله 707ـ وقت نافله ظهر قبل از نماز ظهر است، از اوّل ظهر تا موقعى كه سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود بيشتر از دو هفتم طول شاخص شود، مثلاً اگر طول شاخص هفت وجب است هر وقت مقدار سايه اى كه بعد از ظهر پيدا مى شود بيشتر از دو وجب شود وقت نافله ظهر تمام شده.
مسأله 708ـ وقت نافله عصر كه قبل از نماز عصر خوانده مى شود تا موقعى است كه سايه شاخص به چهارهفتم آن برسد به شرحى كه در مسأله پيش گفتيم.
مسأله 709ـ وقت نافله مغرب بعد از نماز مغرب است تا موقعى كه سرخى طرف مغرب كه بعد از غروب آفتاب پيدا مى شود از بين برود.
مسأله 710ـ وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا است تا نصف شب و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود.
مسأله 711ـ وقت نافله صبح پيش از نماز صبح است از طلوع فجر تا آشكار شدن سرخى در طرف مشرق و مى تواند آن را بعد از نماز شب بلافاصله به جا آورد.
مسأله 712ـ وقت نافله شب بنابر احتياط از نصف شب است تا اذان صبح، ولى بهتر است در موقع سحر يعنى در ثلث آخر شب بخواند.

نماز غُفيله
مسأله 713ـ از نمازهايى كه به جا آوردن آن به اميد ثواب پروردگار خوب است نماز غفيله است كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مى شود و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا موقعى كه سرخى طرف مغرب از بين برود، در ركعت اوّل بعد از حمد به جاى سوره اين آيه را مى خواند:
«وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ إلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤمِنينَ»
و در ركعت دوم بعد از حمد به جاى سوره اين آيه را بخوانند:
«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إلاَّ هُو وَ يَعْلَمُ ما فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة إلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّة فِى ظُلُماتِ الاْرْضِ وَ لا رَطْب وَ لا يَابِس إلاَّ فى كِتاب مُبين»
و در قنوت آن بگويند:
«اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِمَفاتِحِ الْغَيْبِ الَّتى لا يَعْلَمُهَا إلاَّ اَنْتَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تَفْعَلْ بِى كَذا وَ كَذا»
و به جاى كلمه كذا و كذا حاجتهاى خود را بگويند و بعد بگويند:
«اَللّهُمَّ اَنْتَ وَلِىُّ نِعْمَتِى وَ الْقادِرُ عَلى طَلِبَتى تَعْلَمُ حاجَتى فَأَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السّلامُ لَمّا قَضَيْتَها لِى».

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:12 PM
احكام قبله
مسأله 714ـ تمام نمازهاى واجب بايد رو به قبله خوانده شود.
مسأله 715ـ «خانه كعبه» كه در مكّه معظّمه است قبله تمام مسلمين دنياست و هركس در هرجا باشد بايد روبروى آن نماز بخواند، امّا كسى كه دور است اگر طورى بايستد كه بگويند رو بقبله نماز مى خواند كافى است، بنابراين صفهاى طولانى نماز جماعت كه طول آنها از طول خانه خدا بيشتر است همه مى تواند رو به قبله باشد.
مسأله 716ـ لازم نيست در موقع ايستادن، نوك انگشتان پا هم رو به قبله باشد، يا در موقع نشستن، سر زانوها كاملاً رو به قبله قرار گيرد، همين اندازه كه بگويند رو به قبله ايستاده يا نشسته كفايت مى كند.
مسأله 717ـ كسى كه نمى تواند نماز را نشسته بخواند بايد به پهلوى راست طورى بخوابد كه جلو بدنش روبه قبله باشد و اگر آن هم ممكن نيست به پهلوى چپ طورى بخوابد كه جلو بدنش رو به قبله باشد و اگر اين را هم نمى تواند بايد به پشت بخوابد بطورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.
مسأله 718ـ در نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده نيز بايد رو به قبله باشد و در سجده سهو احتياط واجب نيز همين است.
مسأله 719ـ جايز است نماز مستحبّى را در حال راه رفتن و سواره بخواند و در اين حال لازم نيست رو به قبله باشد.
مسأله 720ـ براى تعيين قبله راههاى زيادى وجود دارد: نخست كوشش كند تا يقين حاصل نمايد و نيز مى تواند به گفته دو شاهد عادل و يا يك فرد مورد اطمينان كه از روى نشانه هاى حسّى شهادت مى دهد و يا به قول كسى كه از روى قاعده علمى قبله را مى شناسد و محلّ اطمينان است عمل كند و اگر اينها ممكن نشد بايد به گمانى كه از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاى آنان يا از راههاى ديگر پيدا مى شود عمل نمايد.
مسأله 721ـ قبله نماهاى معمولى در صورتى كه سالم باشد از وسايل خوب براى شناخت قبله است و گمان حاصل از آن كمتر از گمان از راههاى ديگر نيست، بلكه غالباً دقيق تر است.
مسأله 722ـ به گفته صاحب منزل يا مسؤول يك مسافرخانه و مانند آن در صورتى كه فرد بى مبالات نباشد مى توان اعتماد كرد.
مسأله 723ـ هرگاه راهى براى پيدا كردن قبله وجود نداشته باشد و قبله در ميان چهار سمت مختلف مردّد شود يك نماز به يك طرف كافى است، ولى احتياط مستحب آن است كه چهار نماز به چهار طرف بخواند و هرگاه در سه طرف يا دو طرف احتمال وجود قبله را مى دهد فقط به سمت آنها نماز بخواند.
مسأله 724ـ كسى كه مى خواهد به چند طرف نماز بخواند اگر بخواهد نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا را به جا آورد بهتر آن است نماز اوّل را به چند طرف تمام كند بعد نماز دوم را شروع نمايد.
مسأله 725ـ سر بريدن حيوانات نيز بايد رو به قبله باشد و هرگاه قبله را پيدا نكند بايد به گمان خود عمل نمايد و اگر تحصيل گمان ممكن نيست و نياز به سر بريدن حيوان دارد به هر طرف كه انجام دهد صحيح است و در مورد دفن مسلمان كه بايد رو به قبله باشد نيز به همين ترتيب بايد عمل كرد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:13 PM
پوشانيدن بدن در نماز
مسأله 726ـ مرد بايد در حال نماز عورتين خود را بپوشاند، هرچند كسى اورا نمى بيند و بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند و از آن بهتر اين كه لباس كامل كه در برابر افراد محترم در تن مى كند به تن داشته باشد.
مسأله 727ـ زن بايد در موقع نماز تمام بدن حتّى سر و موى خود را بپوشاند، ولى پوشاندن گردى صورت و دستها تا مچ و پاها تا مچ لازم نيست، امّا براى اين كه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است احتياط اين است كه مقدارى از اطراف صورت و قدرى پايين تر از مچ را هم بپوشاند.
مسأله 728ـ در نماز احتياط و قضاى سجده يا تشهّد فراموش شده، بلكه بنابر احتياط واجب در موقع سجده سهو و سجده هاى واجب قرآن نيز خود را مانند موقع نماز بپوشاند.
مسأله 729ـ براى زنان پوشانيدن موهاى مصنوعى و زينتهاى پنهانى (مانند دستبند و گردن بند) نيز لازم است.
مسأله 730ـ هرگاه در بين نماز بفهمد كه قسمتى را كه بايد بپوشاند پيداست بايد فورا آن را بپوشاند، به شرط اين كه كارى كه صورت نماز را بر هم مى زند به جا نياورد و چنانچه پوشاندن آن زياد طول بكشد احتياط واجب آن است خود را بپوشاند و نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
مسأله 731ـ هرگاه بعد از نماز بفهمد كه مقدار واجب را در حال نماز نپوشانده، نمازش صحيح است.
مسأله 732ـ انسان مى تواند خود را در نماز با برگ درختان يا علف بپوشاند، ولى احتياط مستحب آن است هنگامى از اينها استفاده كند كه چيز ديگرى نباشد.
مسأله 733ـ اگر چيزى غير از گِل در اختيار ندارد بايد بدن خود را با آن بپوشاند و نماز بخواند.
مسأله 734ـ هرگاه برهنه است و چيزى براى پوشانيدن بدن در نماز ندارد، چنانچه احتمال مى دهد تا آخر وقت پيدا كند، احتياط آن است كه نماز را به تأخير اندازد و اگر پيدا نكرد چنانچه كسى او را مى بيند بايد نشسته نماز بخواند و عورت خود را به اين وسيله بپوشاند و اگر كسى او را نمى بيند ايستاده نماز بخواند و بنابر احتياط واجب عورت را با دست بپوشاند و ركوع و سجود را با اشاره انجام دهد و براى سجود سر را قدرى پايين تر بياورد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:13 PM
شرايط لباس نمازگزار
مسأله 735ـ لباس نمازگزار شش شرط دارد: 1ـ پاك بودن. 2ـ غصبى نبودن، بنابراحتياط واجب. 3ـ ازاجزاء مردار نباشد. 4ـ از حيوان حرام گوشت نباشد. 5 و 6ـ اگر نمازگزار مرد است لباس او از ابريشم خالص يا طلا بافت نباشد و شرح اينها در مسائل آينده خواهد آمد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:13 PM
شرط اوّل ـ پاك بودن
مسأله 736ـ اگر كسى عمداً با لباس يا بدن نجس نماز بخواند نمازش باطل است، حتّى اگر به خاطر ياد نگرفتن مسأله باشد.
مسأله 737ـ اگر خبر ندارد كه بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد، نمازش صحيح است، امّا اگر قبلاً باخبر بوده و فراموش كرده و با آن نماز خوانده بايد نماز را اعاده كند، خواه در وسط نماز يادش بيايد، يا بعد از نماز و اگر وقت نماز گذشته بايد قضا كند.
مسأله 738ـ هرگاه كسى مشغول نماز است و در وسط نماز لباس يا بدن او نجس شود، يا بفهمد لباس يا بدن او نجس شده است امّا نداند همان موقع نجس شده يا از قبل نجس بوده، چنانچه آب در دسترس اوست و آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن آن نماز را به هم نمى زند بايد همان موقع آن را آب بكشد، يا عوض كند، سپس نماز را ادامه دهد و اگر ممكن نيست بايد نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند و اين در صورتى است كه وقت تنگ نباشد و الاّ با همان حال نماز مى خواند و صحيح است.
مسأله 739ـ كسى كه بعد از نماز بفهمد بدن يا لباسش نجس بوده نمازش صحيح است، خواه در وقت باشد يا بعد از وقت.
مسأله 740ـ هرگاه لباس يا بدن نجس بوده و آن را آب بكشد و يقين به پاكى آن پيدا كند و نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد هنوز پاك نشده است، نماز او صحيح است و براى نمازهاى بعد بايد آن را پاك كند.
مسأله 741ـ هرگاه در لباس خود خونى ببيند و يقين كند كه به مقدار كمتر از درهم است و يا خون زخم و دمل است كه براى نماز اشكال ندارد و با آن نماز بخواند، بعد بفهمد خون بيش از مقدار درهم بوده، يا خون از غير زخم و دمل است نمازش صحيح است.
مسأله 742ـ هرگاه نجس بودن چيزى را فراموش كند و بدن يا لباسش با رطوبت به آن ملاقات كند و نماز بخواند بعد يادش بيايد نماز او صحيح است، ولى اگر بدنش با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده ملاقات كند و بدون آن كه خود را آب بكشد، غسل كند، غسل و نمازش باطل است.
مسأله 743ـ كسى كه يك لباس بيشتر ندارد هرگاه بدن و لباس او هر دو نجس شود و به اندازه آب كشيدن يكى از آن دو بيشتر آب ندارد احتياط واجب آن است كه بدن را آب بكشد و نماز را با همان لباس نجس بخواند، ولى اگر نجاست لباس شديد تر باشد (مثلاً نجاستش از بول باشد كه بايد آن را با آب قليل دو مرتبه شست و نجاست بدن مثلاً از خون باشد كه يك مرتبه شستن كافى است) احتياط واجب آن است كه لباس را بشويد و با نجاست بدن نماز را بخواند.
مسأله 744ـ هرگاه كسى غير از لباس نجس لباس ديگرى در اختيار ندارد واحتمال نمى دهد تا آخر وقت لباس پاك پيدا كند بايد با همان لباس نماز بخواند.
مسأله 745ـ كسى كه دو لباس دارد و مى داند يكى از آن دو نجس است امّا نمى داندكداميك از آنهاست با هيچ كدام نمى تواند نماز بخواند و بايد هر دو را آب بكشد و اگر توانايى بر اين كار نداشته باشد بايددو نماز جداگانه با آن دو لباس بخواند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:13 PM
شرط دوّم - غصبى نبودن
مسأله 746ـ لباس نمازگزار بنابر احتياط واجب بايد مباح باشد و اگر عمداً در لباس غصبى نماز بخواند حتّى اگر نخ يا دكمه آن غصبى باشد نماز را اعاده كند، ولى اگر نمى دانست غصبى است و با آن نماز خواند نمازش صحيح است، همچنين اگر قبلاً مى دانسته غصبى است و بعد فراموش كرده، مگر اين كه غاصب خود نمازگزار باشد، به اين معنى كه چيزى را غصب كرده و بعد فراموش نموده و با آن نماز خوانده است در اينجا احتياط واجب آن است كه اعاده نمايد.
مسأله 747ـ چنانچه در اثناء نماز متوجّه شود كه لباس او غصبى است اگر چيز ديگرى كه عورت او را بپوشاند در تن دارد بايد لباس غصبى را بيرون آورد و نماز را ادامه دهد و اگر چيز ديگرى در تن ندارد نماز را بشكند و با لباس غير غصبى نماز بخواند.
مسأله 748ـ اگر كسى براى حفظ جان خود با لباس غصبى نماز بخواند نمازش صحيح است، همچنين اگر براى حفظ آن لباس از دستبرد دزد و مانند آن، آن را بپوشد، نمازش درست است.
مسأله 749ـ اگر با پولى كه خمس يا زكات آن را نداده لباس بخرد، نماز در آن لباس اشكال دارد، همچنين اگر لباسى را نسيه بخرد امّا در موقع معامله قصدش اين باشد كه از پولى كه خمس يا زكات آن را نداده بدهى خود را بدهد يا اصلاً بدهى خود را ندهد نمازش اشكال دارد.

شرط سوم ـ از اجزاء مردار نباشد
مسأله 750ـ لباس نمازگزار بايد از اجزاء حيوان مرده اى كه خون جهنده دارد نباشد، بلكه احتياط واجب آن است كه از اجزاى حيوانهاى مرده ديگر كه خون جهنده ندارند (مانند ماهى و مار) نيز اجتناب كند.
مسأله 751ـ نمازگزار بايد از اجزاى مردار چيزى همراه نداشته باشد هرچند به صورت لباس هم نباشد امّا اجزايى كه مانند مو و پشم بى روح است مانعى ندارد، مثلاً مى توان از مو و پشم مردار حلال گوشت لباس تهيّه كرد و با آن نماز خواند.
مسأله 752ـ با لباسهاى چرمى كه از بازار مسلمانان تهيّه مى شود مى توان نماز خواند هرچند شك داشته باشد كه از حيوانى است كه ذبح شرعى شده يا نه، امّا اگر يقين داشته باشد كه چرم را از ممالك غير اسلامى آورده اند و فروشنده يك انسان لاابالى است كه درباره آن تحقيق نكرده نماز با آن جايز نيست و اگر نداند چرم از بلاد اسلامى است يا غير بلاد اسلامى اشكالى ندارد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:13 PM
شرط چهارم ـ از حيوان حرام گوشت نباشد
مسأله 753ـ لباس نمازگزار بايد ازحيوان حرام گوشت نباشد، حتّى اگر مويى ازآن همراه نمازگزار باشد اشكال دارد.
مسأله 754ـ هرگاه آب دهان يا بينى يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام گوشت (مانند گربه) در بدن يا لباس نمازگزار باشد مادام كه عين آن برطرف نشده نماز با آن اشكال دارد، امّا اگر خشك شود و عين آن برطرف گردد نماز صحيح است.
مسأله 755ـ بودن مو يا عرق يا آب دهان انسانى در بدن يا لباس انسانى ديگر براى نماز او اشكال ندارد.
مسأله 756ـ اگر مرواريد يا موم همراه نمازگزار باشد براى نماز او اشكالى ندارد ولى نماز خواندن با دكمه صدف كه از حيوان حرام گوشت گرفته مى شود مشكل است.
مسأله 757ـ اگر شك داشته باشد كه لباس از پشم و كرك و موى حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت، نماز با آن صحيح است، خواه در داخل تهيّه شده باشد يا در خارج.
مسأله 758ـ اين ايّام چرمهاى مصنوعى را به وسيله مواد پلاستيكى و مانند
آن مى سازند نماز خواندن با آن اشكالى ندارد و هرگاه شك كند كه چيزى چرم مصنوعى است يا چرم واقعى يا از حيوان حرام گوشت، يا حيوان مرده، آن هم اشكالى ندارد.
مسأله 759ـ بنابر احتياط واجب بايد از پوست خز و سنجاب در نماز اجتناب كرد.

شرط پنجم ـ طلابافت نباشد
مسأله 760ـ نماز خواندن با لباس طلا بافت براى مردان جايز نيست و نماز را باطل مى كند، ولى براى زنان در صورتى كه اسراف نباشد اشكالى ندارد، در غير حال نماز نيز پوشيدن چنين لباسى براى مردان حرام است.
مسأله 761ـ زينت طلا مانند انگشتر طلا و يا ساعت مچى طلا و مانند آن براى مردان حرام است و نماز با آن نيز باطل است و احتياط واجب آن است كه از استعمال عينك طلا نيز خوددارى شود ولى همه اينها براى زنان در نماز و غير نماز جايز است.
مسأله 762ـ دندان طلا اگر در جلو باشد و جنبه زينت داشته باشد براى مردان چه در نماز و چه در غير نماز اشكال دارد، مگر اين كه ناچار باشند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:14 PM
شرط ششم ـ از ابريشم خالص نباشد
مسأله 763ـ پوشيدن لباس از ابريشم خالص براى مردان حرام است، حتّى عرقچين و بند شلوار و نماز با آن باطل است، حتّى آستر لباس نيز نبايد از ابريشم خالص باشد، امّا براى زنان همه اينها چه در حال نماز و چه در غير نماز جايز است.
مسأله 764ـ لباسى كه معلوم نيست از ابريشم خالص است يا چيز ديگر پوشيدن آن اشكال ندارد و نماز با آن صحيح است.
مسأله 765ـ اگر دستمال ابريشمى و مانند آن در جيب مرد باشد حرام نيست و نماز را باطل نمى كند.
مسأله 766ـ هرگاه لباس مخلوط از ابريشم و غير آن باشد اشكالى براى هيچ كس ندارد، امّا اگر غير ابريشم بقدرى كم باشدكه به حساب نيايد براى مرد جايز نيست.
مسأله 767ـ در حال اضطرار و ناچارى پوشيدن لباس ابريشمى خالص و طلا بافت يا غصبى و يا لباسى كه از مردار تهيّه شده مانعى ندارد و مى تواند با آن نماز بخواند.
مسأله 768ـ اگر غير از لباس نجس و ابريشمى و طلا بافت يا لباسى كه از مردار يا حيوان حرام گوشت تهيّه شده لباس ديگرى ندارد بايد با همان نماز بخواند، ولى اگر لباس او منحصر به غصبى است و مى تواند برهنه نماز بخواند بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد عمل كند.
مسأله 769ـ هرگاه لباسى كه نماز در آن جايز است در اختيار ندارد اگر مى تواند بايد بخرد يا كرايه كند واگر ديگرى به او ببخشد يا عاريه دهد چنانچه منّت و ناراحتى زيادى نداشته باشد بايد قبول كند.
مسأله 770ـ بنابر احتياط واجب بايد انسان از پوشيدن لباس شهرت خوددارى كند، منظور از لباس شهرت لباسى است كه جنبه رياكارى دارد و مى خواهد به وسيله آن مثلاً به زهد و ترك دنيا مشهور شود، خواه از جهت پارچه يا رنگ آن باشد يا دوخت آن، امّا اگر واقعا قصدش ساده پوشيدن است و جنبه ريا كارى ندارد نه تنها جايز است بلكه عملى است شايسته و اگر كسى با لباس شهرت نماز بخواند نماز او باطل نيست.
مسأله 771ـ پوشيدن لباسى كه مايه هتك و بى آبرويى انسان يا منشأ فساد مى شود اشكال دارد.
مسأله 772ـ احتياط آن است كه مرد لباس مخصوص زنان و زن لباس مخصوص مردان را نپوشد، ولى نماز با آن اشكال ندارد.
مسأله 773ـ كسى كه بايد خوابيده نماز بخواند هرگاه برهنه باشد، بنابر احتياط واجب بايد لحاف يا تشك او نجس يا ابريشم خالص و مانند آن كه در بالا گفته شد نباشد، مگر در حالت اضطرار.

مواردى كه نجس بودن لباس يا بدن نمازگزار جايز است
مسأله 774ـ در شش صورت اگر بدن يا لباس نمازگزار نجس باشد نماز او صحيح است:
1ـ در جايى كه به واسطه زخم يا جراحت و دمل، لباس يا بدن به خون آلوده شده باشد.
2ـ در جايى كه خون موجود در لباس كمتر از درهم باشد (درهم تقريباً به اندازه يك «بند انگشت» اشاره است).
3ـ هرگاه لباسهاى كوچك مانند جوراب و عرقچين او نجس باشد.
4ـ محمول متنجّس.
5ـ لباس زنى كه پرستار بچّه است.
6ـ در جايى كه ناچار است با بدن يا لباس نجس نماز بخواند. شرح اينها در مسائل آينده خواهد آمد.
مسأله 775ـ اوّل هرگاه در بدن يا لباس نمازگزار خون زخم يا جراحت يا دمل باشد اگر به گونه اى است كه آب كشيدن بدن يا لباس، كار مشكلى است تا وقتى كه زخم يا جراحت و دمل خوب نشده مى تواند با آن نماز بخواند، همچنين است چركى كه با خون بيرون مى آيد، يا دوايى كه روى زخم مى گذارند و نجس مى شود، ولى اگر زخم بزودى خوب مى شود و شستن خون آن از لباس يا بدن آسان است بايد آن را آب كشد.
مسأله 776ـ جايى از لباس يا بدن كه با زخم فاصله دارد اگر با آن نجس
شود بايد آن را آب بكشد، مگر جاهايى كه معمولاً خون از زخم به آنجا
سرايت مى كند.
مسأله 777ـ هرگاه به آسانى مى تواند زخم را پانسمان كند و از سرايت خون به ساير بدن يا لباس جلوگيرى كند بايد اين كار را انجام دهد.
مسأله 778ـ هرگاه زخم داخل بينى يا دهان باشد و خونى از آن به بدن يا لباس رسد احتياط واجب آن است كه با آن نماز نخواند، خون بواسير نيز اگر از داخل بدن باشد همين حكم را دارد.
مسأله 779ـ كسى كه بدنش زخم است اگر در لباس يا بدن خود خونى ببيند و نداند از آن زخم است يا خون ديگر نماز خواندن با آن مشكل است.
مسأله 780ـ اگر چند زخم در بدن وجود دارد و بطورى نزديك هم است كه يك زخم حساب مى شود تا وقتى كه همه خوب نشده است نماز خواندن با آنها اشكال ندارد، ولى اگر به اندازه اى از هم دور است كه هر كدام يك زخم حساب مى شود، هر كدام خوب شود بايد بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.
مسأله 781ـ دوم از موارد عفو، خون كمتر از درهم است كه در لباس نمازگزار باشد، نماز خواندن با آن جايز است به شرط اين كه از خون حيض يا نفاس و استحاضه و خون سگ و خوك و مردار و خون حيوان حرام گوشت و همچنين خون كافر نباشد(بنابر احتياط واجب).
مسأله 782ـ هرگاه خون در چند جاى لباس پراكنده باشد اگر مجموع آن كمتر از درهم است براى نماز ضررى ندارد، ولى خونى كه بر بدن است به هر مقدار باشد بنابر احتياط واجب بايد آن را شست.
مسأله 783ـ هرگاه لباس داراى آستر است اگر خون به آستر نيز سرايت كند هر كدام خون جداگانه اى حساب مى شود، ولى در پارچه اگر زياد ضخيم نباشد و از يك طرف به طرف ديگر سرايت كند، پشت و روى آن يكى محسوب مى شود.
مسأله 784ـ خونى كه كمتر از مقدار درهم است هرگاه بدون شستن از لباس زايل شود جاى آن نجس است، ولى براى نماز اشكالى ندارد.
مسأله 785ـ اگر خونى كه در لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست ديگرى مانند بول روى آن بريزد نماز خواندن با آن جايز نيست.
مسأله 786ـ سوم از موارد عفو، لباسهاى كوچك نمازگزار است، مانند عرقچين و جورابى كه نمى توان با آن عورت را پوشانيد، اگر نجس باشد نماز با آنها صحيح است و همچنين انگشتر و عينك كه نجس شده است.
مسأله 787ـ چهارم، هرگاه دستمال يا لباس نجسى كه مى توان با آن عورت را پوشانيد در جيب نمازگزار باشد نماز او صحيح است و همچنين ساير اشياء نجس، ولى احتياط مستحب اجتناب از آن است.
مسأله 788ـ پنجم، زنى كه پرستار بچّه است و نمى تواند براى نماز به آسانى لباس طاهر تهيّه كند، هرگاه در شبانه روز يك مرتبه لباس خود را بشويد مى تواند با آن نماز بخواند، هرچند لباسش با بول بچّه نجس شود، ولى احتياط آن است كه لباس خود را براى اوّلين نمازى كه به جا مى آورد آب بكشد.
مسأله 789ـ هرگاه بتواند با وسايلى (مثلاً با پوشكهاى معمولى) جلو سرايت نجاست بچّه را بگيرد بايد چنين كند و نيز اگر لباسهاى متعدد دارد بايد از لباس پاك استفاده كند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:14 PM
مستحبّات و مكروهات لباس نمازگزار
مسأله 790ـ چند چيز در لباس نمازگزار به اميد ثواب مطلوب است، از آن جمله: پوشيدن لباس سفيد و پاكيزه ترين لباسها و استعمال بوى خوش و انگشتر عقيق به دست كردن.
مسأله 791ـ ترك چند چيز در لباس نمازگزار به اميد ثواب مطلوب است از جمله: پوشيدن لباس سياه (مگر در مورد تعظيم شعائر، چادر، عبا، و عمّامه سادات) و لباس كثيف و تنگ و لباس كسى كه از نجاست پرهيز نمى كند، مخصوصاً لباس شرابخوار و باز بودن دكمه هاى لباس و پوشيدن لباسى كه نقش صورت دارد و همچنين انگشترى كه روى آن صورت انسان يا حيوانى نقش شده است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:14 PM
مكان نمازگزار
مسأله 792ـ مكان نمازگزار بايد داراى شرايط زير باشد:
شرط اوّل ـ مباح بودن
احتياط واجب آنست كه مكان نمازگزار مباح باشد، بنابراين كسى كه درملك غصبى يا روى فرش يا تخت غصبى نماز مى خواند نمازش اشكال دارد، همچنين نماز در ملكى كه منفعت آن متعلّق به ديگرى است (مثل اين كه در اجاره اوست) كه نماز خواندن در آن بدون اجازه مستأجر اشكال دارد، همچنين در ملكى كه مورد تعلّق حقّ ديگرى است، مثل اين كه ميّت وصيّت كرده كه ثلث مال او را به مصرفى برسانند تا وقتى كه ثلث را جدا نكنند نمى توان در آن ملك نماز خواند.
مسأله 793ـ كسى كه در مسجد نشسته اگر ديگرى جاى او را غصب كند و در آن نماز بخواند بنابر احتياط واجب بايد نمازش را اعاده كند.
مسأله 794ـ هرگاه در جايى نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد غصبى است نمازش صحيح است، همچنين اگر غصبى بودن جايى را مى دانست امّا فراموش كرد و بعداً به خاطرش آمد، ولى اگر خود غاصب فراموش كند و نماز بخواند نمازش اشكال دارد.
مسأله 795ـ هرگاه بداند مكانى غصبى است، امّا اين مسأله را كه نبايد در جاى غصبى نماز بخواند نمى دانست، هرگاه در آنجا نماز بخواند بنابر احتياط واجب نمازش را اعاده كند.
مسأله 796ـ كسى كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند چنانچه مركب يا صندلى و زين آن غصبى باشد و مجبور نباشد بر آن مركب نماز بخواند نماز او اشكال دارد، همچنين است اگر بخواهد در حال اختيار نماز مستحبّى را سواره بخواند.
مسأله 797ـ كسى كه با ديگرى در ملكى شريك است اگر سهم او جدا نباشد بدون اجازه شريكش نمى تواند در آن ملك تصرّف كند و نماز بخواند.
مسأله 798ـ اگر با پولى كه خمس و زكات آن را نداده ملكى بخرد، تصرّف او در آن ملك حرام است و نمازش هم در آن اشكال دارد، همچنين است اگر به ذمّه بخرد امّا هنگام خريدن قصدش اين باشد از مالى كه خمس يا زكاتش را نپرداخته پول آن را بپردازد كه بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب كند.
مسأله 799ـ هرگاه رضايت صاحب ملك از قرائن روشن و قطعى باشد نماز خواندن در آن ملك اشكالى ندارد، هرچند به زبان نگويد و بعكس اگر با زبان اجازه دهد امّا بداند قلباً راضى نيست نمى تواند نماز بخواند.
مسأله 800ـ تصرّف و نماز خواندن در ملك ميّتى كه خمس يا زكات بدهكار است حرام است، مگر آن كه بدهى او را بدهند.
مسأله 801ـ تصرّف و نماز خواندن در ملك ميّتى كه به مردم بدهكار است با اجازه ورثه مانعى ندارد، مگر اين كه آن تصرّف مزاحم حقّ طلبكاران گردد.
مسأله 802ـ هرگاه بعضى از ورثه ميّت، صغير يا ديوانه يا غايب باشند تصرّف در ملك آنها و نماز در آن حرام است، ولى تصرّفات جزيى كه براى برداشتن ميّت معمول است اشكال ندارد.
مسأله 803ـ نماز خواندن در مسافرخانه ها و حمّامها و مانند آن براى مسافران و مشتريان كه طبق متعارف وارد آنجا مى شوند اشكال ندارد، ولى در اماكن خصوصى بدون اجازه مالك جايز نيست، مگر آن كه اجازه تصرّفى بدهد كه معلوم شود براى نماز خواندن نيز راضى است مثل اين كه كسى را به ناهار يا شام يا استراحت دعوت كند كه مسلّماً براى نماز نيز رضايت دارد.
مسأله 804ـ در زمينهاى بزرگ زراعتى و غير زراعتى كه ديوار ندارد و زراعتى فعلاً در آن نيست نماز خواندن و نشستن و خوابيدن و تصرّفات جزئى اشكال ندارد، خواه نزديك شهر و روستا باشد يا دور از آن و خواه مالكين آن صغير باشند يا كبير، ولى اگر صاحبش صريحاً بگويد راضى نيستم يا بدانيم قلباً راضى نيست تصرّف در آن حرام و نماز نيز اشكال دارد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:14 PM
شرط دوم ـ استقرار
مسأله 805ـ اگر مكان نمازگزار متحرّك باشد بطورى كه نتواند كارهاى نماز را بطور عادى انجام دهد، نماز او باطل است بنابراين، نماز خواندن در كشتى و قطار و مانند آن اگر بتواند كارهاى نماز را صحيح انجام دهد اشكال ندارد و اگر از جهت تنگى وقت يا ضرورت ديگرى ناچار باشد نماز را در كشتى و اتومبيل و مانند آن بخواند و قبله دائماً در حال تغيير باشد بايد تا آنجا كه مى تواند به طرف قبله برگردد و در حال برگشتن به سوى قبله چيزى نخواند.
مسأله 806ـ نماز خواندن روى خرمن گندم و جو و مانند اينها كه مقدارى حركت دارد جايز است به شرط اين كه بتواند واجبات نماز را انجام دهد.
مسأله 807ـ در جايى كه به واسطه احتمال باد و باران يا فشار جمعيّت و مانند آن اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كنداگر به اميد تمام كردن شروع كند و به مانعى برخورد ننمايد نمازش صحيح است.
مسأله 808ـ در جايى كه ماندن در آن حرام است (مثلاً جايى كه خطر خراب شدن سقف، يا ريزش كوه و آمدن سيلاب دارد) بايد نماز نخواند و اگر بخواند احتياط واجب اعاده آن است، همچنين روى چيزى كه ايستادن و نشستن بر آن حرام است مانند فرشى كه نام خدا بر آن نوشته شده است.

شرط سوم ـ توانائى انجام واجبات در آن محل
مسأله 809ـ بايددر جايى نماز بخواندكه بتواند واجبات راانجام دهد، پس در جايى كه سقف آن كوتاه است ونمى تواند بايستد ياجاى ركوعوسجود ندارد نمازباطل است.
مسأله 810ـ شايسته است انسان رعايت ادب كند و جلوتر از قبر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و امام(عليه السلام)، نماز نخواند و در صورتى كه نماز خواندن هتك و بى احترامى باشد حرام است و نماز هم اشكال دارد، در غير اين صورت نماز باطل نيست.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:14 PM
شرط چهارم ـ تقدّم مرد بر زن
مسأله 811ـ بايد در نماز، زن عقب تر از مرد بايستد و جاى سجده او از جاى سجده مرد كمى عقب تر باشد و الاّ نماز باطل است در اين حكم محرم و غير محرم تفاوتى ندارند، ولى اگر ميان مرد و زن ديوار يا پرده و مانند آن باشد، يا به اندازه ده ذراع (تقريباً 5 متر) فاصله باشد اشكال ندارد.
مسأله 812ـ اگر زن در كنار مرد يا جلوتر بايستد و باهم وارد نماز شوند نماز
هر دو باطل است، امّا اگر يكى قبلاً وارد نماز شده، نماز او صحيح و نماز
دومى باطل است.

شرط پنجم ـ بلندتر نبودن محلّ پيشانى از جاى ايستادن
مسأله 813ـ بايد محلّ پيشانى نمازگزار از جاى ايستادن او به اندازه اى بلند نباشد كه از صورت سجده بيرون رود و احتياط واجب آن است بيش از چهار انگشت بسته بلند تر يا پست تر نباشد.
مسأله 814ـ بودن مرد با زن نامحرم در جاى خلوت كه ديگرى نمى تواند به آنجا وارد شود اشكال دارد و احتياط واجب ترك آن است و نماز خواندن در آنجا نيز اشكال دارد، همچنين نماز خواندن در محلّى كه مجلس گناه است مثلاً در آنجا شراب مى نوشند، قمار مى زنند يا غيبت مى كنند.
مسأله 815ـ احتياط واجب آن است كه نماز واجب را در خانه كعبه نخوانند، ولى نماز مستحب اشكال ندارد، بلكه مستحبّ است در داخل خانه كعبه در مقابل هر زاويه اى دو ركعت نماز بخوانند، ولى نماز بر پشت بام كعبه خواه واجب يا مستحب اشكال دارد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:14 PM
مكانهايى كه نماز خواندن در آنها مستحب يا مكروه است
مسأله 816ـ مستحبّ است انسان نماز را در مسجد بخواند و بسيار روى آن تاكيد شده و بهتر از همه مساجد، مسجدالحرام است، سپس مسجد پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و بعد مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بيت المقدّس است و در درجه بعد مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محلّه و مسجد بازار است.
مسأله 817ـ براى زنها در صورتى كه خود را از نامحرم بخوبى حفظ كنند بهتر است نماز را در مسجد بخوانند و اگر راهى براى ياد گرفتن مسائل اسلامى جز از طريق رفتن به مسجد وجود ندارد واجب است به مسجد بروند.
مسأله 818ـ نماز در حرم امامان(عليهم السلام) مستحبّ است، بلكه در حديث آمده نماز در حرم مطهّر حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) برابر با دويست هزار نماز است.
مسأله 819ـ رفتن به مسجدى كه نمازگزار ندارد مستحبّ است و همسايگان مسجد تا عذرى نداشته باشند نماز در مسجد را ترك نكنند.
مسأله 820ـ شايسته است انسان با كسانى كه از روى بى اعتنايى، به مسجد مسلمانها حاضر نمى شوند رابطه دوستى برقرار نكند، با آنها غذا نخورد و در كارها با آنها مشورت ننمايد و از آنها زن نگيرد و به آنها زن ندهد.
مسأله 821ـ شايسته است نماز را در اين چند جا نخوانند: حمّام، زمين نمك زار، مقابل انسانى كه نشسته يا ايستاده است، مقابل درى كه باز است و در جادّه ها، و كنار خيابانها، در صورتى كه مزاحم عبور و مرور مردم نباشد، و اگر مزاحم باشد حرام است; همچنين نماز خواندن در مقابل آتش، چراغ، داخل آشپزخانه و هرجا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه و چاله اى كه محلّ فاضلاب است و روبه روى عكس و مجسّمه چيزى كه روح دارد، مگر آن كه روى آن پرده بكشند و در جايى كه عكس باشد هرچند مقابل نمازگزار نيست و در مقابل قبر و روى قبر و در قبرستان و در اطاقى كه شخص جُنُب در آن باشد.
مسأله 822ـ هرگاه انسان در جايى نماز مى خواند كه مردم از جلو او عبور مى كنند مستحبّ است جلو خود چيزى بگذارد كه ميان او و آنها حايل گردد، حتّى اگر عصا و تسبيح و ريسمانى هم باشد كافى است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:15 PM
آداب و احكام مسجد
مسأله 823ـ نجس كردن مسجد حرام است، خواه زمين مسجد باشد و يا سقف و بام و طرف داخل ديوارها و احتياط واجب آن است كه طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس نكند، مگر آن كه واقف آن را جزء مسجد قرار نداده باشد.
مسأله 824ـ هرگاه مسجد نجس شود بر همه لازم است كه بطور واجب كفائى نجاست را برطرف كنند، يعنى اگر يك يا چند نفر اقدام به تطهير كنند از ديگران ساقط مى شود وگرنه همه گنهكارند و كسى كه مسجد را نجس كرده در اين حكم با ديگران تفاوتى ندارد.
مسأله 825ـ هرگاه نتواند مسجد را تطهير كند مثل اين كه مسافر و در حال عبور باشد، يا احتياج به كمك دارد و پيدا نكند، احتياط واجب آن است كه به ديگران كه مى توانند تطهير كنند اطّلاع دهد.
مسأله 826ـ هرگاه جايى از مسجد نجس شود كه تطهير آن بدون كندن يا خراب كردن ممكن نيست بايد آنجا را بكنند، يا اگر خرابى زيادى لازم نمى آيد خراب نمايند و بنابر احتياط واجب جايى را كه كنده اند يا خراب كرده اند به حالت اوّل بازگردانند و بهتر است كسى كه نجس كرده تعمير آن را بر عهده گيرد و اگر مخارجى داشته باشد بنابر احتياط واجب ضامن است.
مسأله 827ـ هرگاه مسجدى را غصب كنند و آن را از صورت مسجد بكلّى در آورند، بطورى كه ديگر به آن مسجد نگويند، باز هم نجس كردن آن بنا بر احتياط حرام است و تطهير آن لازم است.
مسأله 828ـ آلوده كردن حرم پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام) اگر موجب هتك باشد حرام است و در اين صورت تطهير آن نيز واجب است، بلكه اگر بى احترامى هم نباشد احتياط آن است كه آن را تطهير كنند.
مسأله 829ـ نجس كردن فرش مسجد نيز حرام است و چنانچه نجس شود بايد آن را تطهير كرد و اگر خسارتى لازم آيد كسى كه آن را نجس كرده است ضامن است (بنابر احتياط واجب).
مسأله 830ـ بردن عين نجاست مانند خون و بول در مسجد حرام است هر چند بى احترامى به مسجد نباشد بنابر احتياط واجب، مگر چيز جزئى كه گاه در لباس و بدن شخص وارد شونده يا در لباس بچّه هاى كوچك است، امّا بردن متنجّس (چيزى كه نجس شده مانند لباس و كفش نجس) در صورتى كه بى احترامى به مسجد نباشد و سبب آلودگى مسجد نيز نشود حرام نيست.
مسأله 831ـ اگر براى روضه خوانى و مراسم سوگوارى يا جشن مذهبى و مانند آن مسجد را چادر بزنند و سياهى بكوبند و اسباب چاى و غذا در آن ببرند، در صورتى كه اين كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد.
مسأله 832ـ تزيين كردن مسجد به طلا اشكال دارد و همچنين احتياط آن است كه صورت چيزهايى كه روح دارد مثل انسان و حيوان در مسجد نقش نكنند.
مسأله 833ـ اگر مسجد خراب شود نمى توانند زمين آن را بفروشند يا داخل ملك و جادّه كنند، حتّى فروختن در و پنجره ها و چيزهاى ديگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود بايد آنها را صرف تعمير همان مسجد كنند و هرگاه به درد آن مسجد نخورد بايد در مساجد ديگر صرف شود و اگر به درد مساجد ديگر نيز نخورد بايد آن را بفروشند و پولش را اگر ممكن است صرف تعمير همان مسجد و گرنه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند.
مسأله 834ـ ساختن مسجد مستحبّ است و هر قدر در جاى مناسبتر و بهترى باشد كه مسلمانان از آن بيشتر استفاده كنند بهتر است. تعمير مسجد نيز مستحبّ است و از بهترين كارها است و اگر مسجد طورى خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد مى توانند آن را بكلّى خراب كنند و دوباره بسازند.
مسأله 835ـ مسجدى كه خراب نشده و قابل استفاده است اگر نياز به توسعه دارد مى توان آن را خراب كرد و بهتر و بزرگتر ساخت.
مسأله 836ـ تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن و كوشش در تأمين حوائج آن مستحبّ است و نيز مستحبّ است كسى كه مى خواهد به مسجد برود خود را خوشبو كند و لباس پاكيزه بپوشد و ته كفش خود را به هنگام ورود به مسجد وارسى كند كه آلوده نباشد و شايسته است موقع داخل شدن پاى راست و موقع بيرون آمدن پاى چپ را بگذارد و زودتر به مسجد آيد و ديرتر از مسجد بيرون رود.
مسأله 837ـ وقتى انسان وارد مسجد مى شود مستحبّ است دو ركعت نماز به قصد تحيّت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب يا مستحبّ ديگرى بخواند كافى است.
مسأله 838ـ خوابيدن در مسجد و سخن گفتن درباره كارهاى دنيا و خواندن اشعارى كه نصيحت و مانند آن در آن نباشد مكروه است و همچنين انداختن آب دهان و بينى و اخلاط سينه در مسجد و بلند كردن صدا و داد و فرياد و آنچه با موقعيّت مسجد منافات دارد مكروه مى باشد.
مسأله 839ـ راه دادن بچّه و ديوانه به مسجد مكروه است ولى در صورتى كه آوردن بچّه ها توليد مزاحمتى نكند و آنها را به مسجد و نماز علاقه مند سازد مستحبّ است و گاه واجب.
مسأله 840ـ كسى كه سير و پياز و مانند اينها خورده و بوى دهانش مردم را آزار مى دهد مكروه است به مسجد برود.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:15 PM
اذان و اقامه
مسأله 841ـ مستحبّ است پيش از نمازهاى يوميّه اذان و اقامه بگويند وبهتر است حتّى الامكان ترك نشود، مخصوصاً «اقامه»، ولى براى نماز عيد «فطر» و «قربان» و نمازهاى واجب ديگر، اذان و اقامه نيست، بلكه سه مرتبه به اميد مطلوبيّت پروردگار بگويند «الصّلاة» و نيز مستحبّ است به عنوان تبرّك و اميد ثواب در روز اوّل كه بچّه به دنيا مى آيد، يا پيش از آن كه بند نافش بيفتد در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.
مسأله 842ـ اذان داراى 18 جمله است به ترتيب زير:
اَللّهُ اَكْبَرُ چهار مرتبه (يعنى خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آيد).
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ دو مرتبه (يعنى گواهى مى دهم غير از خداوند يكتا معبود ديگرى نيست).
اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ دو مرتبه (يعنى گواهى مى دهم كه محمّد فرستاده خداست).
حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ دو مرتبه (يعنى بشتاب به سوى نماز).
حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ دو مرتبه (يعنى بشتاب به سوى رستگارى).
حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ دو مرتبه (يعنى بشتاب به سوى بهترين كارها كه نماز است).
اَللّهُ اَكْبَرُ دو مرتبه (يعنى خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آيد).
لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ دو مرتبه (يعنى هيچ معبودى جز خداوند يكتا نيست).
و اقامه 17 جمله است به اين ترتيب كه همه چيزش مانند اذان است جز اين كه در اوّل آن فقط دو مرتبه «اَللّهُ اَكْبَرُ» مى گويند و در آخر آن يك مرتبه «لا اِلهَ إِلاّ اللّهُ» ولى بعد از گفتن «حَىَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ»، دو مرتبه «قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ» ( يعنى نماز برپا شد) اضافه مى شود.
مسأله 843ـ «اَشْهَدُ أَنَّ عَلِيَّاً وَلِىُّ اللّهِ» (يعنى گواهى مى دهم كه على ولىّ خدا بر همه خلق است) جزء اذان و اقامه نيست، ولى خوب است بعد از «اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» به قصد تبرّك گفته شود، لكن به صورتى كه معلوم شود جزء آن نيست.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:15 PM
مواردى كه اذان گفتن ساقط مى شود
مسأله 844ـ در پنج مورد اذان ساقط مى شود و بنابر احتياط واجب بايد آن را ترك كرد: 1ـ اذان نماز عصر روز جمعه هنگامى كه با نماز جمعه همراه خوانده شود. 2ـ نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذى الحجّه است هنگامى كه همراه ظهر خوانده شود. 3ـ نماز عشاى شب عيد قربان براى كسى كه در مشعرالحرام است و آن را با مغرب همراه مى خواند. 4ـ نماز عصر و عشاى زن مستحاضه كه بايد آن رابلافاصله بعد از نماز ظهر يا مغرب بخواند. 5ـ نماز عصر و عشاى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند.
بطور كلّى هر نمازى كه با نماز قبل همراه خوانده شود اذان آن ساقط مى شود و فاصله شدن نافله و تعقيب كافى نيست، ولى اگر نمازها را جدا از هم هر يك را در وقت فضيلت خود به جا آورند اذان و اقامه هر دو مستحبّ است.
مسأله 845ـ در نماز جماعت اگر يك نفر اذان و اقامه بگويد براى همه كافى است و بقيّه بنابر احتياط واجب بايد اذان و اقامه را ترك كنند.
مسأله 846ـ هرگاه براى خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببيند نماز جماعت تمام شده، ولى صفها هنوز به هم نخورده است احتياط آن است كه براى نماز خود اذان و اقامه نگويد، به شرط اين كه براى جماعت اوّل اذان و اقامه گفته شده باشد.
مسأله 847ـ در جايى كه عدّه اى مشغول نماز جماعتند يا نماز آنان تازه تمام شده و صفها به هم نخورده است اگر كسى بخواهد فرادى يا با جماعت ديگرى كه برپا مى شود نماز بخواند اذان و اقامه از او ساقط است به شرط اين كه براى آن نماز اذان و اقامه گفته باشند و نماز جماعت صحيح باشد و هر دو نماز در يك مكان و هر دو ادا و مربوط به يك وقت و در مسجد باشد.
مسأله 848ـ كسى كه اذان ديگرى را مى شنود مستحبّ است هر جمله را كه مى شنود بازگو كند، بازگو كردن اقامه نيز به اميد ثواب مستحبّ است (و آن را حكايت اذان و اقامه گويند).
مسأله 849ـ اگر مرد اذان زن را بشنود اذان از او ساقط نمى شود، ولى اگر زن اذان مرد را بشنود اذان از او ساقط مى شود.
مسأله 850ـ در جماعتى كه مردان و زنان شركت دارند اذان و اقامه نماز جماعت را بايد مرد بگويد، ولى در جماعت زنان اذان و اقامه زنان كافى است.
مسأله 851ـ هرگاه كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلاً «اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدَاً رَسُولُ اللّهِ» را قبل از «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ» بگويد، بايد برگردد و ترتيب را رعايت كند.
مسأله 852ـ ميان اذان و اقامه بايد زياد فاصله ندهد و اگر فاصله بقدرى باشد كه اقامه مربوط به آن اذان حساب نشود دوباره بگويد و همچنين ميان اذان و اقامه با نماز نبايد زياد فاصله شود و اِلاّ اذان و اقامه را اعاده نمايد.
مسأله 853ـ اذان و اقامه بايد به عربى صحيح گفته شود، بنابراين اگر غلط بگويد، يا ترجمه آنها را به فارسى يا زبان ديگر بگويد صحيح نيست.
مسأله 854ـ اذان و اقامه را قبل از داخل شدن وقت نماز نمى توان گفت و اگر بگويد باطل است.
مسأله 855ـ هرگاه پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان را گفته يا نه، اذان را بگويد، ولى اگر مشغول اقامه شود و شك كند، اعتنا به شك نكند، ولى اگر در جمله هاى اذان و اقامه شك كند احتياط آن است كه برگردد و به جا آورد.
مسأله 856ـ مستحبّ است در موقع اذان گفتن رو به قبله بايستد و باوضو باشد و صدا را بلند كند وبكشد و بين جمله هاى آن كمى فاصله دهد و درميان آن حرف نزند.
مسأله 857ـ شايسته است كه بدن در موقع گفتن اقامه آرام باشد و اقامه را از اذان آهسته تر بگويد و فاصله جمله ها را كمتر كند و ميان اذان و اقامه يك گام بردارد، يا كمى بنشيند، يا سجده كند، يا دعا نمايد، يا دو ركعت نماز به جا آورد.
مسأله 858ـ بهتر است كسى راكه براى اذان معيّن مى كنند، عادل و وقت شناس و صدايش مناسب و بلند باشد و اذان را در جاى بلند بگويد و در صورتى كه از بلندگوها استفاده شود مانعى ندارد گوينده اذان در محل پايين قرار گيرد.
مسأله 859ـ شنيدن اذان از راديو و مانند آن براى نماز كافى نيست، بلكه خود نمازگزاران به شرحى كه در بالا گفته شد بايد اذان بگويند.
مسأله 860ـ اذان گفتن به صورت غنا يعنى آهنگى كه مناسب مجالس لهو و لعب است حرام و باطل است.
مسأله 861ـ احتياط واجب آن است كه اذان را هميشه به قصد نماز بگويند و گفتن اذان براى اعلام دخول وقت بدون قصد نماز بعد از آن مشكل است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:15 PM
واجبات نماز
مسأله 862ـ واجبات نماز يازده چيز است: 1ـ نيّت، 2ـ تكبيرة الاحرام، يعنى «اللّهُ اكبرُ» در اوّل نماز، 3ـ قيام، 4ـ قرائت، 5ـ ركوع، 6ـ سجود، 7ـ ذكر ركوع و سجود، 8ـ تشهّد، 9ـ سلام، 10ـ ترتيب، 11ـ موالات (پى در پى به جا آوردن اجزاء نماز).
مسأله 863ـ واجبات نماز بر دوگونه است: بعضى ركن است و بعضى غير ركن، ركن چيزى است كه اگر آن را به جا نياورد يا اضافه كند نماز باطل است، خواه عمداً باشد يا از روى سهو و اشتباه، ولى در واجبات غير ركنى هنگامى نماز باطل مى شود كه آن را عمداً كم و زياد كند و اگر از روى سهو و اشتباه كم و زياد كند نماز صحيح است.
مسأله 864ـ اركان نماز پنج چيز است: اوّل نيّت. دوم تكبيرة الاحرام. سوم قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام متّصل به ركوع، يعنى ايستادن پيش از ركوع. چهارم ركوع. پنجم دو سجده (البتّه در نيّت زيادى تصوّر نمى شود و زيادى تكبيرة الاحرام نيز اگر از روى سهو باشد نماز را باطل نمى كند، هرچند احتياط مستحب آن است كه آن را اعاده كند).

1ـ نيّت
مسأله 865ـ نماز را بايد به قصد قربت يعنى براى اطاعت فرمان خدا انجام داد و لازم نيست نيّت را به زبان آورد و يا در اوّل نماز از قلب بگذراند، همين اندازه كه اگر سؤال كنند چه مى كنى، بتواند جواب دهد كه براى خدا نماز مى خوانم كافى است.
مسأله 866ـ در موقع نيّت بايد قصد كند كه نماز ظهر مى خواند يا عصر يا نمازهاى ديگر و اگر فقط نيّت كند چهار ركعت نماز مى خوانم كافى نيست، بلكه نمازى را كه مى خواند بايد در نيّت خود معيّن كند و احتياط واجب آن است كه قضا و ادا بودن آن را نيز معيّن نمايد.
مسأله 867ـ نيّت بايد تا آخر نماز ادامه داشته باشد و اگر طورى غافل شود كه نداند چه مى كند نمازش باطل است.
مسأله 868ـ هركس براى ريا يعنى نشان دادن به مردم نماز يا عبادت ديگرى را انجام دهد علاوه بر اين كه عبادتش باطل است گناه كبيره نيز انجام داده است و اگر خدا و مردم را هر دو در نظر بگيرد باز عملش باطل و گناه كبيره است.
مسأله 869ـ اگر قسمتى از نماز را به قصد ريا انجام دهد نماز باطل است، خواه قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره، يا مستحب مانند قنوت، بنابراحتياط واجب.
مسأله 870ـ هرگاه اصل نماز را براى خدا مى خواند، ولى به قصد ريا آن را در مسجد يا در اوّل وقت يا با جماعت انجام مى دهد نمازش باطل است، ولى اگر براى ريا نيست بلكه نماز خواندن در اوّل وقت يا در مسجد براى او راحت تر است اشكالى ندارد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:15 PM
2ـ تكبيرة الاحرام
مسأله 871ـ اوّلين جزء نماز «اَللّهُ اَكْبَرُ» است كه آن را «تكبيرة الاحرام» مى گويند و ترك آن خواه از روى عمد باشد يا سهو نماز را باطل مى كند، امّا اضافه كردن آن (يعنى به جاى يك اَللّهُ اَكْبَرُ مثلاً دو مرتبه اَللّهُ اَكْبَرُ بگويد) اگر عمدى باشد موجب باطل شدن نماز است.
مسأله 872ـ «اَللّهُ اَكْبَرُ» مانند ساير ذكرهاى نماز و حمد و سوره بايد به عربى صحيح گفته شود و عربى غلط يا ترجمه آن كافى نيست.
مسأله 873ـ بايد موقع گفتن تكبيرة الاحرام بدن آرام باشد و اگر در حالى كه مثلاً قدم بر مى دارد اَللّهُ اَكْبَرُ بگويد باطل است و چنانچه سهواً بگويد احتياط واجب آن است كارى كند كه نماز باطل شود (مثلاً صورت را به طرف پشت قبله كند) و دوباره تكبير بگويد.
مسأله 874ـ تكبير و حمد و سوره و ساير ذكرهاى نماز را بايد طورى بخواند كه اگر مانعى در كار نباشد حدّاقل خودش آن را بشنود.
مسأله 875ـ كسانى كه به خاطر بيمارى يا لال بودن نمى توانند تكبير را درست بگويند بايد هر طورى مى توانند بگويند و اگر هيچ نمى توانند بگويند احتياط واجب آن است كه اشاره كنند و با زبانى كه در ميان افراد كر و لال متعارف است آن را ادا نمايند و در قلب خود نيز بگذرانند.
مسأله 876ـ مستحبّ است بعد از تكبيرة الاحرام به قصد رجاء اين دعا را بخوانند: «يا مُحْسِنُ قَدْ اَتاكَ الْمُسىءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الْمـُحْسِنَ اَنْ يَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسيئِ اَنتَ الْمـُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسيئُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبِيحِ ما تَعْلَمُ مِنّى. يعنى: «اى خداى نيكوكار! بنده گنهكارت به در خانه تو آمده است تو امر كرده اى كه نكوكار از گنهكار بگذرد،تو نيكو كارى و من گنهكارم، به حقّ محمّد و آل محمّد رحمتت را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از كارهاى زشتى كه مى دانى از من سرزده بگذر!»
مسأله 877ـ مستحبّ است در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و ساير تكبيرهاى نماز دستها را تا مقابل گوش بالاببرد.
مسأله 878ـ هرگاه شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن حمد شده است به شك خود اعتنا نكند واگر چيزى نخوانده بايد تكبير را بگويد و هرگاه مى داند تكبيرة الاحرام را گفته امّا شك دارد كه صحيح گفته است يا نه، اگر اين شك بعد از گفتن تكبير پيدا شود اعتنا نكند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:16 PM
3ـ قيام
مسأله 879ـ قيام يعنى ايستادن، در دو جاى نماز، واجب و ركن است: هنگام گفتن تكبيرة الاحرام و قيام قبل از ركوع كه آن را «قيام متّصل به ركوع» گويند، ولى قيام در موقع خواندن حمد و سوره و همچنين بعد از ركوع واجب است امّا ركن نيست.
مسأله 880ـ هرگاه ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشيند و يادش بيايد كه ركوع نكرده بايد بايستد و به ركوع رود و اگر به حالت خميدگى به ركوع برگردد نماز او باطل است زيرا قيام متّصل به ركوع را به جا نياورده است.
مسأله 881ـ در موقع قيام نبايد بدن و پاها را حركت دهد و به طرفى خم شود يا به جايى تكيه كند، ولى اگر از روى ناچارى باشد مانعى ندارد.
مسأله 882ـ هرگاه در حال قيام براى حمد و سوره از روى فراموشى بدن و پاها را حركت دهد يا به طرفى خم شود نماز باطل نيست، امّا اگر در موقع تكبيرة الاحرام و قيام متّصل به ركوع باشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و اعاده نمايد.
مسأله 883ـ هرگاه در موقع قيام روى يك پا بايستد نمازش اشكال دارد، ولى لازم نيست سنگينى بدن را بطور مساوى روى هر دو پا قرار دهد.
مسأله 884ـ اگر پاها را بيش از اندازه گشادبگذارد بطورى كه از شكل ايستادن بيرون رود نمازش باطل است، مگر اين كه ناچار باشد.
مسأله 885ـ هرگاه در نماز مى خواهد كمى جلو يا عقب رود يا بدن را كمى به طرف راست و چپ حركت دهد بايد چيزى نگويد ولى «بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُدُ» را بايد در حال برخاستن بگويد.
مسأله 886ـ در موقع ذكرهاى واجب نماز نيز بايد بدن آرام باشد، بلكه احتياط واجب آن است كه در ذكرهاى مستحب نيز اين معنى رعايت شود.
مسأله 887ـ هرگاه در حال حركت بدن ذكر بگويد مثلاً موقع رفتن ركوع يا در حال رفتن به سجده تكبير آن را بگويد، احتياط آن است كه نماز را دوباره بخواند، مگر آن كه قصدش مطلق ذكر باشد، يعنى نه آن تكبير مخصوصى كه مثلاً قبل از سجده در حال ايستادن گفته مى شود، بلكه از آنجا كه ذكر خدا در هر جاى نماز خوب است تكبير مى گويد.
مسأله 888ـ هرگاه در موقع قرائت حمد و سوره يا تسبيحات بى اختيار بقدرى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود و يا مثلاً در ميان جمعيّت باشد و به او تنه بزنند و او را حركت دهند احتياط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.
مسأله 889ـ هرگاه در بين نماز از ايستادن عاجز شود بايد بنشيند و اگر از نشستن هم عاجز شود بايد بخوابد، ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى نخواند.
مسأله 890ـ كسى كه نمى تواند ايستاده نماز بخواند بايد بنشيند، ولى اگر بتواند بايستد و به عصا يا ديوار و مانند آن تكيه كند، يا پاهايش را از هم دور بگذارد بايد ايستاده نماز بخواند، مگر اين كه فوق العاده براى او زحمت داشته باشد، همچنين مادام كه مى تواند نشسته نماز بخواند هرچند به چيزى تكيه كند بايد خوابيده نماز نخواند و هرگاه نتواند بايد به پهلوى راست بخوابد، بطورى كه جلو بدن او رو به قبله باشد و اگر نتواند به پهلوى چپ و اگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد بطورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.
مسأله 891ـ كسى كه مى تواند قسمتى از نماز را ايستاده بخواند واجب است آن مقدار را بايستد و بقيّه را بنشيند و اگر نتوانست بخوابد.
مسأله 892ـ هرگاه كسى بر اثر ناتوانى نماز را خوابيده بخواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند بايد آن مقدار را كه مى تواند، بنشيند و يا اگر مى تواند برخيزد و همچنين كسانى كه نشسته نماز مى خوانند و در اثناء نماز توانايى ايستادن پيدا مى كنند بايد بايستند، ولى تا بدن آرام نگرفته است چيزى نخوانند.
مسأله 893ـ كسى كه احتمال مى دهد تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز بخواند بنابر احتياط واجب در اوّل وقت نماز نخواند.
مسأله 894ـ هرگاه توانايى بر ايستادن دارد امّا مى داند يا احتمال عقلائى مى دهد كه براى او ضرر داشته باشد، يا بيمارى اش طولانى مى شود، يا مثلاً زخم يا شكستگى استخوان او دير التيام پيدا مى كند، بايد نشسته نماز بخواند و اگر آن هم ضرر دارد خوابيده نماز بخواند.
مسأله 895ـ شايسته است در حال ايستادن بدن را راست نگه دارد، شانه ها را پايين بيندازد، دستها را روى رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، سنگينى بدن را بطور مساوى روى دو پا بيندازد و به محل سجده نگاه كند و با خضوع و خشوع باشد، مردان كمى پاها را باز بگذارند و زنان به هم بچسبانند.

4ـ قرائت
مسأله 896ـ در ركعت اوّل و دوم نمازهاى واجب روزانه بايد بعد از تكبيرة الاحرام سوره حمد را قرائت كند و بعد از آن بنابر احتياط واجب يك سوره تمام از قرآن مجيد را و خواندن يك يا چند آيه كافى نيست. و بايد توجّه داشت كه سوره «فيل» و «ايلاف» يك سوره حساب مى شود و همچنين سوره «والضّحى» و «الم نشرح».
مسأله 897ـ در تنگى وقت يا در جايى كه ترس از دزد يا درنده اى باشد مى توان سوره را ترك كرد و همچنين در جايى كه عجله براى كار مهمّى داشته باشد.
مسأله 898ـ واجب است قرائت حمد قبل از سوره باشد و اگر عمداً برخلاف اين انجام دهد نمازش باطل است اگر از روى اشتباه باشد چنانچه قبل از ركوع يادش بيايد بايد برگردد و درست بخواند، امّا اگر بعد از رسيدن به حدّ ركوع يادش بيايد نمازش صحيح است، همچنين اگر حمد يا سوره يا هر دو را فراموش كند.
مسأله 899ـ هرگاه در نماز واجب يكى از چهار سوره اى را كه آيه سجده دارد (3) عمداً بخواند بنابراحتياط واجب بايد سجده را به جا آورد سپس برخيزد و حمد و سوره ديگرى بخواند و نماز را تمام كند و بعد اعاده نمايد و چنانچه سهواً مشغول خواندن سوره سجده شود اگر قبل از رسيدن به آيه سجده متوجّه گردد بايد آن سوره را رها كرده و سوره ديگرى بخواند و اگر از نصف گذشته باشد احتياطاً نماز را اعاده كند اگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد بايد به ترتيب بالا عمل كند.
مسأله 900ـ خواندن سوره هاى سجده در نمازهاى مستحب مانعى ندارد و بايد به دنبال آيه سجده، سجده كند، سپس برخيزد و نماز را ادامه دهد.
مسأله 901ـ در نمازهاى مستحبّى مى توان سوره را ترك كرد حتّى آن نماز مستحبّى كه بهواسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولى نمازهاى مستحبّى مخصوصى كه سوره هاى خاصّى دارد بايد به دستور آن عمل كرد.
مسأله 902ـ مستحبّ است در ركعت اوّل نماز ظهر روز جمعه بعد ازحمد، سوره جمعه بخواند در ركعت دوم، سوره منافقين را و هرگاه مشغول يكى از اينها شود احتياط واجب آن است كه به سوره ديگرى عدول نكند.
مسأله 903ـ عدول كردن از سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ»، يا سوره «قُلْ يا اَيُّهَا الْكافِرُونَ» به سوره ديگرى در هر نماز باشد جايز نيست، جز در نماز جمعه كه اگر به جاى سوره جمعه و منافقين يكى از اين دو سوره را بخواند پيش از آن كه به نصف برسد مى تواند آن را رها كرده، سوره جمعه و منافقين را بخواند.
مسأله 904ـ هرگاه غير سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ» و «قُلْ يا اَيُّهَا الْكافِرُونَ» را در نماز بخواند مى تواند آن را رها كرده و سوره ديگرى را بخواند، به شرط اين كه به نصف نرسيده باشد.
مسأله 905ـ هرگاه مقدارى از سوره را فراموش كند، يا از جهت تنگى وقت نتواند به آن ادامه دهد، مى تواند آن را رها كرده و سوره ديگرى را بخواند، خواه از نصف گذشته باشد و خواه سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» و يا «قُلْ يا اَيُّهَا الْكافِرُونَ» باشد يا نه.
مسأله 906ـ واجب است مردان حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند و حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند و زنان نيز بايد حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند، امّا حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را مى توانند بلند يا آهسته بخوانند، ولى اگر نامحرم صداى آنها را بشنود احتياط مستحب آن است كه آهسته بخوانند.
مسأله 907ـ در جايى كه بايد حمد و سوره را بلند بخواند اگر عمداً يك كلمه را آهسته بخواند نماز باطل است، همچنين در جايى كه بايد آهسته بخواند اگر يك كلمه را بلند بخواند نماز باطل مى شود.
مسأله 908ـ هرگاه در جايى كه بايد قرائت را بلند بخواند عمداً آهسته بخواند يا در جايى كه بايد آهسته بخواند عمداً بلند بخواند نمازش باطل است، ولى اگر از روى فراموشى، يا ندانستن مسأله باشد، صحيح است، مگر اين كه در ياد گرفتن مسأله كوتاهى كرده باشد كه بنابر احتياط واجب اعاده مى كند.
مسأله 909ـ هرگاه در اثناء حمد و سوره متوجّه شود مقدارى را بر خلاف دستور بالا سهواً بلند يا آهسته خوانده لازم نيست برگردد، هرچند بهتر است كه برگردد و صحيح بخواند.
مسأله 910ـ هرگاه كسى در قرائت و ذكر نماز صداى خود را بيش از حدّ معمول بلند كند و با فرياد بخواند نمازش باطل است.
مسأله 911ـ بايد قرائت و ذكر نماز را صحيح بخواند و اگر نمى داند ياد بگيرد، امّا كسانى كه نمى توانند تلفّظ صحيح را ياد بگيرند بايد همانطور كه مى توانند بخوانند و براى چنين اشخاصى بهتر است كه تا مى توانند نماز خود را با جماعت به جا آورند.
مسأله 912ـ كسى كه درياد گرفتن قرائت و ذكر نماز كوتاهى كرده نمازش باطل است و اگر وقت تنگ شده احتياط واجب آن است كه با جماعت نماز بخواند و اگر دسترسى به جماعت ندارد نمازش در تنگى وقت صحيح است.
مسأله 913ـ كسى نمى تواند براى ياد دادن واجبات نماز، مزد بگيرد (بنابراحتياط واجب) امّا براى مستحبّات مانعى ندارد، مگر اين كه از شعائر دين باشد يا حفظ احكام الهى منوط به تعليم آن گردد.
مسأله 914ـ هرگاه يكى از كلمات حمد و سوره يا ذكرهاى ديگر نماز را نداند، يا زير و زبر آن را غلط بخواند، يا حرفى را به حرف ديگرى تبديل كند، مثلاً به جاى (ض) (ز) بگويد بطورى كه از نظر لغت عرب غلط باشد، نماز او باطل است.
مسأله 915ـ هرگاه كلمه يا تلفّظ آيه يا ذكرى را صحيح مى دانسته و مدّتى در نمازها خوانده وبعد مى فهمد غلط بوده، نمازش اعاده ندارد، هرچند احتياط مستحب اعاده يا قضاى آن است.
مسأله 916ـ لازم نيست آنچه را علماى تجويد براى بهتر خوانى قرآن ذكر كرده اند رعايت كند، بلكه لازم است طورى بخواند كه بگويند عربى صحيح است هرچند رعايت دستورات تجويد بهتر است.
مسأله 917ـ احتياط واجب آن است كه در نماز، وقف به حركت ننمايد و معنى وقف به حركت آن است كه زير و زبر آخر كلمه را بگويد امّا بين آن كلمه و كلمه بعد فاصله دهد، مثل اين كه بگويد: اَللّهُ اَكْبَرُ (و آخر آن راپيش دهد) امّا مدّتى سكوت كند بعد بِسْمِ اللّه را شروع نمايد، ولى وصل به سكون مانعى ندارد، هرچند ترك آن بهتر است، معنى وصل به سكون اين است كه آخر جمله را بدون زير و زبر بخواند و بلافاصله آيه يا كلمه بعد را بگويد.
مسأله 918ـ در ركعت سوم و چهارم نمازهاى سه ركعتى و چهار ركعتى مخير است كه حمد بخواند (بدون سوره) يا سه مرتبه تسبيحات اربعه يعنى «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ» بگويد، بلكه يك مرتبه نيز كافى است و مانعى ندارد در يك ركعت حمد و در ركعت ديگر تسبيحات بگويد.
مسأله 919ـ واجب است در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد يا تسبيحات اربعه را آهسته بخوانند، حتّى بِسْم اللّه را ( بنابر احتياط واجب).
مسأله 920ـ اگر در ركعت اوّل و دوم نماز به گمان اين كه ركعت سوم و چهارم است تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع متوجّه شود بايد برگردد و حمد و سوره بخواند و اگر در ركوع يا بعد از آن بفهمد نمازش صحيح است و احتياط مستحب آن است كه دو سجده سهو به جا آورد.
مسأله 921ـ اگر در ركعت سوم يا چهارم مى خواست حمد بخواند تسبيحات به زبانش آمد، يا بعكس مى خواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد، كافى نيست، بايد برگردد و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند، ولى اگر هر دو در نيّت او بوده است هر كدام به زبانش آيد كافى است.
مسأله 922ـ مستحبّ است بعد از تسبيحات استغفار كند مثلاً بگويد: «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّى وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ» يا بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لى».
مسأله 923ـ اگر در ركوع يا بعد از آن شك كند كه تسبيحات را خوانده يا نه، اعتنا به شك نكند، امّا اگر هنوز به اندازه ركوع خم نشده احتياط واجب آن است كه برگردد و بخواند.
مسأله 924ـ هرگاه در آيه و يا ذكرى از نماز شك كند بايد آن را تكرار كند تا صحيح بگويد، امّا اگر به حدّ وسواس برسد بايد اعتنا نكند و اگر اعتنا كند نمازش اشكال دارد و بنابر احتياط واجب بايد دوباره بخواند.
مسأله 925ـ مستحبّ است در ركعت اوّل نماز پيش از خواندن حمد بگويد:
«اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ» و نيز مستحبّ است امام جماعت «بِسْمِ اللّه» را در ركعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر در جماعت بلند بگويد، همچنين مستحبّ است حمد و سوره و اذكار نماز را شمرده بخواند و آيات را به هم نچسباند و مخصوصاً به معنى آنها توجّه داشته باشد و اگر نماز را با جماعت مى خواند بعد از تمام شدن حمد امام، به اميد ثواب پروردگار بگويد: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رِبِّ الْعالَمينَ» و بعد از خواندن سوره «قُلْ هُوَ اللّه اَحَدٌ» يك يا دو يا سه مرتبه بگويد: «كَذلِكَ اللّهُ رَبِّى» يا «كَذلِكَ اللّهُ رَبُّنَا».
مسأله 926ـ شايسته است در نمازها در ركعت اوّل سوره «اِنّا اَنْزَلْناهُ» و در ركعت دوم سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» را بخواند و هيچ سوره اى را در هر دو ركعت تكرار نكند، مگر سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ» و سزاوار نيست در تمام نمازهاى شبانه روز سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» را ترك كند و بهتر است سوره هايى براى نماز انتخاب شود كه مردم را متوجّه امورى كه به آن نياز دارند و ترك گناهانى كه به آن آلوده اند كند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:16 PM
5ـ ركوع
مسأله 927ـ در هر ركعت بعد از قرائت، يك ركوع واجب است، يعنى به اندازه اى خم شود كه اگر بخواهد كف دستها را به زانو بگذارد بتواند، بلكه احتياط واجب آن است كه كف دستها را بر زانو بگذارد.
مسأله 928ـ كسى كه دست يا زانوى او با ديگران تفاوت دارد، مثلاً دستش خيلى بلند است كه اگر كمى خم شود به زانو مى رسد، يا زانويش خيلى پايين است چنين كسى بايد به اندازه معمول خم شود.
مسأله 929ـ كسى كه نماز نشسته مى خواند براى ركوع بايد بقدرى خم شود كه بگويند ركوع كرده است.
مسأله 930ـ خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، بنابراين اگر بدون اين قصد خم شود نمى تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه بايد بايستد و به قصد ركوع خم شود.
مسأله 931ـ در ركوع واجب است ذكر بگويد، ذكر ركوع بنابر احتياط واجب سه مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» يا يك مرتبه «سُبْحانَ رِبِّىَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» است كه بايد به عربى صحيح گفته شود و مستحبّ است آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه تكرار كند.
مسأله 932ـ در موقع ذكر واجب بايد بدن آرام باشد و براى ذكر مستحب نيز اگر آن را به قصد ذكر ركوع مى گويد آرام بودن بدن لازم است.
مسأله 933ـ هرگاه در موقعى كه مشغول ذكر واجب است كسى به او تنه بزند، يا به علّت ديگرى بدن از آرامش بيرون رود، بايد بعد از آرام گرفتن دوباره ذكر را بگويد، ولى حركات مختصر اشكال ندارد.
مسأله 934ـ هرگاه ذكر را قبل از رسيدن به حدّ ركوع و آرام گرفتن بدن بگويد بايد آن را بعد از آرام گرفتن اعاده كند، حتّى اگر عمداً اين كار را كند احتياط اين است كه نماز را نيز بعداً اعاده نمايد.
مسأله 935ـ هرگاه پيش از تمام شدن ذكر واجب عمداً سر از ركوع بردارد نمازش باطل است و اگر سهواً باشد چنانچه پيش از خارج شدن از حال ركوع متوجّه شود بايد در حال آرامى بدن دوباره ذكر را بگويد و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد متوجّه گردد، نمازش صحيح است.
مسأله 936ـ كسى كه نمى تواند به اندازه ركوع خم شود اگر بتواند بايد به چيزى تكيه كند و ركوع نمايد و اگر آن هم ممكن نشود بايد به هر اندازه كه ممكن است خم شود و اگر هيچ نتواند خم شود بايد ركوع را به صورت نشسته انجام دهد، و اگر آن هم ممكن نشود در حال ايستاده با سر اشاره مى كند و اگر اين را هم نتواند به نيّت ركوع چشمها را بر هم مى گذارد و ذكر را مى گويد و به نيّت برخاستن از ركوع چشمها را بازمى كند.
مسأله 937ـ هرگاه كسى مى تواند ركوع كند امّا به خاطر بيمارى يا علّت ديگرى نمى تواند به اندازه ذكر واجب توقّف كند بايد پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود ذكر واجب را بگويد هرچند بدن آرام نباشد و اگر نتواند، در حال برخاستن ذكر را تمام كند.
مسأله 938ـ هرگاه كسى بر اثر پيرى خميده شده، يا به خاطر بيمارى يا به علّت ديگر به حالتى شبيه ركوع درآمده، بايد در موقع نماز آن قدر كه مى تواند كمر را براى قرائت راست كند و اگر نمى تواند قدرى كمر را قبل از ركوع راست كند سپس به حال ركوع در آيد و اگر آن هم ممكن نشود براى انجام ركوع كمى بيشتر خم شود، به شرط اين كه از حالت ركوع خارج نگردد و اگر آن هم ممكن نشود احتياط اين است كه هم با سر اشاره كند و هم قصد كند كه آن حالتش جزء ركوع باشد.
مسأله 939ـ ركوع از واجبات ركنى است كه اگر ترك شود يا در يك ركعت دو ركوع يا بيشتر به جا آورد نماز باطل است خواه عمداً باشد يا از روى سهو و فراموشى.
مسأله 940ـ بعد از تمام شدن ركوع، واجب است راست بايستد و بعد از آرام گرفتن بدن به سجده رود و اگر عمداً اين كار را ترك كند نمازش باطل است، امّا اگر از روى سهو باشد اشكالى ندارد.
مسأله 941ـ هرگاه ركوع را فراموش كند و پيش از سجده اوّل يا ميان دو سجده، يا قبل از آن كه پيشانى براى سجده دوم به زمين رسد متوجّه شود، بايد برگردد و بايستد و بعد به ركوع رود.
مسأله 942ـ مستحبّ است پيش از رفتن به ركوع در حالى كه راست ايستاده «اللّهُ اَكْبَرُ» بگويد و در حال ركوع زانوها را عقب دهد و پشت را صاف نگه دارد، گردن را بكشد و مساوى پشت نگه دارد و ميان دو قدم نگاه كند و بعد از آن كه از ركوع برخاست و راست ايستاددرحالى كه بدن آرام است بگويد: «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ».
مسأله 943ـ در احكام ركوع فرقى بين نماز واجب و مستحب نيست، حتّى زيادى ركوع بنابر احتياط واجب.

6ـ سجود
مسأله 944ـ در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب دو سجده واجب است و محلّ آن بعد از ركوع است و هرگاه هر دو را عمداً يا از روى فراموشى ترك كند يا به جاى دو سجده چهار سجده به جا آورد نماز باطل است، امّا زيادى يا كمى يك سجده به شرط اين كه از روى سهو باشد نماز را باطل نمى كند.
مسأله 945ـ در سجده بايد هفت موضع بر زمين قرار گيرد: پيشانى، كف دستها، سر دو زانو، سردوانگشت بزرگ پا و هرگاه يكى از اين اعضا را عمداً بر زمين نگذارد سجده اش باطل است و اگر سهواً پيشانى را به زمين نگذارد باز سجده باطل است، امّا اگر پيشانى به زمين باشد و بعضى ديگر از اعضا را سهواً به زمين نگذارد سجده صحيح است.

7ـ ذ كر ركوع و سجود
مسأله 946ـ در ركوع واجب است ذكر بگويد، ذكر ركوع بنابر احتياط واجب سه مرتبه «سُبْحَانَ اللّهِ» يا يك مرتبه «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» است. ذكر سجده نيز واجب است و احتياط آن است كه حدّاقل سه مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» يا يك مرتبه «سُبْحانَ رِبِّىَ الاَْعْلى وَ بِحَمْدِهِ» بگويد و هرچه بيشتر بگويد بهتر است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:16 PM
احكام سجود
مسأله 947ـ در سجده بايد بدن به مقدار گفتن ذكر واجب آرام باشد، در موقع ذكر مستحب نيز اگر آن را به قصد ذكرى كه براى سجده دستور داده شده بگويد آرام بودن بدن لازم است و امّا اگر به قصد ذكر مطلق باشدكه در هر جاى نماز جايز است حركت مانعى ندارد.
مسأله 948ـ هرگاه پيش از آن كه بدن آرام گيرد ذكر سجده را شروع كند، نماز باطل است، همچنين اگر قسمتى از آن را هنگام بلند شدن از سجده بگويد، امّا اگر سهواً باشد مانعى ندارد و اگر قبل از برداشتن سر از سجده متوجّه شود بايد ذكر را اعاده كند.
مسأله 949ـ هنگامى كه مشغول ذكر نيست مى تواند بعضى از اعضاى هفتگانه را جز پيشانى از زمين بردارد، يا جا به جا كند، ولى در موقع ذكر جايز نيست.
مسأله 950ـ بعد از سجده اوّل بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد، سپس به سجده رود.
مسأله 951ـ بنابر احتياط واجب جاى پيشانى نمازگزار بايد از جاى زانوهايش بيش از چهار انگشت بسته، بالاتر و پايين تر نباشد، همچنين جاى پيشانى نسبت به جاى انگشتان پاى او، خواه زمين سراشيبى باشد يا نباشد.
مسأله 952ـ هرگاه پيشانى را سهواً بر جايى بگذارد كه از محلّ زانوها يا انگشتان پا بيش از چهار انگشت بسته، پست تر و بلند تر باشد، اگر بلندى به حدّى است كه به آن سجده نمى گويند بايد سر را بردارد و روى چيزى بگذارد كه بلندى آن از چهار انگشت بسته كمتر است، امّا اگر بقدرى است كه سجده به آن مى گويند واجب است پيشانى را از روى آن به روى چيزى بكشد كه به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است و اگر كشيدن پيشانى ممكن نيست، احتياط آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
مسأله 953ـ پيشانى بايد روى چيزى قرار گيرد كه سجده بر آن صحيح است و شرح آن به خواست خدا در مسائل آينده ذكر مى شود و اگر حايلى در اين وسط باشد مانند موى سر يا چرك بودن مهر به حدّى كه پيشانى به خود مهر نرسد سجده باطل است، ولى تغيير رنگ مهر اشكالى ندارد.
مسأله 954ـ هرگاه نتواند كف دستها را بر زمين بگذارد بايد پشت دستها را به زمين بگذارد و اگر آن هم ممكن نيست مچ دستها را بر زمين بگذارد و چنانچه آن هم ممكن نباشد بنابر احتياط واجب هر جاى دست تا آرنج ممكن شود روى زمين مى گذارد و در صورتى كه نتواند، بازو را بگذارد.
مسأله 955ـ بنابر احتياط واجب بايد هنگام سجده سر دو انگشت پاها بر زمين باشد و انگشتهاى ديگر كافى نيست، حتّى اگر ناخن انگشت بزرگ پا طورى بلند باشد كه سر انگشت به زمين نرسد اشكال دارد.
مسأله 956ـ كسى كه مقدارى از شست پايش بريده شده بايد بقيّه را بر زمين بگذارد و اگر چيزى نمانده بقيّه انگشتان را بگذارد و اگر انگشت ندارد ، مقدارى از پا كه باقيمانده بر زمين مى گذارد.
مسأله 957ـ هرگاه بطور غير معمول سجده كند مثلاً بخوابد و هفت عضو بدن را بر زمين بچسباند سجده اش باطل است.
مسأله 958ـ هرگاه در پيشانى دمل و مانند آن باشد و نتواند آن را بر مهر و مانند آن بگذارد مى تواند مهر را دركنار پيشانى يا در هر دو طرف قرار دهد و مهر را در هر دو طرف آن قدر از زمين بلند كند كه دمل در وسط آن قرار گيرد به شرط اين كه از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد و هرگاه دمل يا زخم تمام پيشانى را گرفته باشد بايد به يكى از دو طرف بيرون پيشانى سجده كند و اگر ممكن نيست چانه را بر مهر مى گذارد و اگر آن هم ممكن نيست هر جاى از صورت كه ممكن شود بر مهر بگذارد و اگر به هيچ جاى از صورت ممكن نشود بايد به اندازه اى كه مى تواند خم شود.
مسأله 959ـ كسى كه نمى تواند پيشانى را بر زمين بگذارد بايد به اندازه اى كه مى تواند خم شود و مهر ياچيزديگرى كه سجده بر آن صحيح است بر محلّ بلندترى قرار دهد كه پيشانى به آن برسد و كف دستها و زانوها و انگشتان را بطور معمول بر زمين بگذارد هرگاه نتواند خم شود بايد با سر اشاره كند و الاّ با چشمها اشاره مى نمايد، يعنى آن را به قصد سجده مى بندد و به نيّت سر برداشتن باز مى كند و در هر صورت احتياط واجب آن است كه مهر را بلند كند و بر پيشانى بگذارد، اگر هيچ يك از اينها را نتواند احتياط اين است كه در قلبش نيّت سجده كند.
مسأله 960ـ هرگاه پيشانى بى اختيار از جاى سجده بلند شود و برگردد، يك سجده حساب مى شود، چه ذكر سجده را گفته باشد يا نه، ولى اگر اختياراً آن را بردارد اگر قبل از ذكر و از روى عمد باشد نمازش باطل است و الاّ اشكال ندارد.
مسأله 961ـ در مورد تقيّه مى تواند بر فرش و مانند آن سجده نمايد و لازم نيست براى نماز به جاى ديگرى رود تا روى مهر سجده كند، ولى اگر در همان جا بتواند روى سنگ يا بوريا و مانند آن سجده كند واجب است.
مسأله 962ـ سجده كردن روى چيزى كه بدن روى آن آرام نمى گيرد اشكال دارد، ولى چنان كه قبلاً نيز گفتيم اگر در كشتى و قطار و مانند آن بتواند واجبات نماز را در حال حركت رعايت كند نمازش صحيح است، اگر انسان روى تشك يا چيز ديگرى سجده كند كه بدن در اوّل آرام نيست و بعد آرام مى گيرد مانعى ندارد.
مسأله 963ـ هرگاه زمين گِل باشد كه اگر بخواهد سجده كند بدن و لباس او آلوده مى شود مى تواند ايستاده نماز بخواند و براى سجده با سر اشاره كند.
مسأله 964ـ بعد از سجده دوم در جايى كه تشهّد واجب نيست بهتر است لحظه اى بنشيند سپس براى ركعت بعد برخيزد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:17 PM
چيزى كه سجده بر آن صحيح است
مسأله 965ـ هنگام سجده بايد پيشانى بر زمين يا چيزهايى كه از زمين مى رويد مانند چوب و برگ درختان باشد، ولى سجده بر چيزهاى خوراكى و پوشاكى هرچند از زمين برويد جايز نيست و همچنين سجده كردن بر فلزّات مانند طلا و نقره باطل است، امّا سجده بر سنگهاى معدنى مانند سنگ مرمر و سنگهاى سفيدوسياه و حتّى عقيق اشكال ندارد.
مسأله 966ـ احتياط واجب آن است كه بر برگ درخت مو كه بعضى آن را در غذا مصرف مى كنند سجده نكند.
مسأله 967ـ سجده بر علف و كاه و مانند اينها كه از زمين مى رويد و خوراك حيوان است اشكال ندارد و همچنين سجده بر گلهايى كه خوراكى انسان نيستند، امّا گلها و گياهانى كه از قبيل داروى خوراكى هستند مانند گل بنفشه و گل گاو زبان بنا بر احتياط، سجده بر آنها صحيح نيست، همچنين سجده بر گياهانى كه در بعضى از شهرها خوراكى است و در بعضى از شهرها خوراكى نيست.
مسأله 968ـ سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ چه قبل از پخته شدن و چه بعد از آن صحيح است، همچنين بر آجر و سفال و سيمان نيز جايز است.
مسأله 969ـ سجده بر كاغذ جايز است مگر آن كه يقين داشته باشيم از پنبه يا چيزهايى ساخته شده كه سجده بر آنها شرعاً جايز نيست و از آنجا كه غالب كاغذها را در حال حاضر از چوب مى سازند و يا حدّاقل شك داريم از چه مى سازند سجده بر آنها جايز است.
مسأله 970ـ بهتر از هر چيز براى سجده خاك مخصوصاً «تربت حضرت سيّد الشّهداء(عليه السلام)» است كه يادآور خونهاى شهيدان مى باشد.
مسأله 971ـ هرگاه چيزى كه سجده بر آن صحيح است در اختيار ندارد، يا به واسطه گرمى و سردى زياد نمى تواند بر آن سجده كند، بايد بر لباسش اگر از كتان يا پنبه است سجده كند و اگر از چيز ديگر است (مثلاً از پشم است) بر همان يا بر فرش سجده نمايد و اگر آن هم ممكن نيست بر فلزّات و اشياء معدنى سجده كند و اگر مطلقا چيزى پيدا نمى كند كه بتوان بر آن سجده كرد بر پشت دست خود سجده مى كند، بنابر اين پشت دست آخرين چيزى است كه مى توان بر آن سجده كرد.
مسأله 972ـ هرگاه در سجده اوّل مهر به پيشانى بچسبد بايد آن را براى سجده دوم از پيشانى جدا كند و اگر به همان حال به سجده دوم رود اشكال دارد.
مسأله 973ـ هرگاه در اثناء نماز چيزى را كه سجده بر آن صحيح است از دست بدهد، مثلاً بچّه اى آن را بردارد، چنانچه وقت نماز باقى است نماز را تمام كرده و بنابر احتياط دوباره مى خواند و اگر وقت تنگ است قضا ندارد، در هر دو صورت به ترتيبى كه در دو مسأله قبل گفته شد عمل نمايد.
مسأله 974ـ هرگاه در حال سجده متوجّه شود پيشانى را بر چيزى گذارده كه سجده بر آن جايز نيست، اگر ممكن است و منافات با صورت نماز گزار ندارد پيشانى را به روى چيزى كه سجده بر آن صحيح است بكشد و اگر دسترسى ندارد و وقت تنگ است به دستور مسأله پيش عمل كند.
مسأله 975ـ هرگاه بعد از نماز يابعد از سجده متوجّه شود بر چيزى سجده كرده كه سجده بر آن جايز نبوده، نمازش صحيح است.
مسأله 976ـ سجده كردن براى غير خداوند متعال حرام است و بعضى از مردم عوام كه در مقابل قبر امامان(عليهم السلام) پيشانى را بر زمين مى گذارند اگر به قصد سجده براى امام(عليه السلام) باشد فعل حرام است و اگر براى شكر خدا باشد اشكالى ندارد، ولى اگر در نظر بينندگان چنين نشان دهد كه سجده براى امام(عليه السلام) است يا بهانه به دست دشمنان دهد اشكال دارد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:17 PM
مستحبّات سجده
مسأله 977ـ چند چيز در سجده به رجاء ثواب الهى مطلوب است:
1ـ بعد از سر برداشتن از ركوع در حالى كه بدن آرام است براى رفتن به سجده تكبير گويد و همچنين بعد از سجده اوّل و نيز براى رفتن به سجده دوم.
2ـ مردان اوّل دستها را به زمين بگذارند و زنان اوّل زانوها را.
3ـ علاوه بر پيشانى، بينى را نيز بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد.
4ـ در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و مقابل گوش رو به قبله بگذارد.
5ـ در سجده دعا كند و حاجات خود را از خداوند بخواهد و از دعاهاى خوب و مناسب اين دعا است: «يا خَيْرَ الْمَسْؤولينَ وَ اَوْسَعَ الْمُعْطينَ اُرْزُقْنِى وَ ارْزُقْ عِيالى مِنْ فَضْلِكَ فَإنَّكَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ» يعنى: «اى بهترين كسى كه مردم از او حاجت مى طلبند و اى بهترين بخشندگان، به من و عيالم از فضل خودت روزى بده كه تو داراى فضل عظيمى».
6ـ بعد از سجده روى ران چپ بنشيند، و روى پاى راست را بر كف پاى چپ بگذارد (واين را تَوَرّك گويند).
7ـ در ميان دو سجده هنگامى كه بدن آرام است «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ» گويد.
8ـ سجده را طولانى كند و تسبيح و حمد و ذكر خدا گويد و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد.
9ـ در موقع نشستن دستها را روى ران بگذارد.
10ـ به هنگام بلند شدن، اوّل زانوها را از زمين بردارد و بعد دستها را.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:17 PM
مكروهات سجده
مسأله 978ـ قرآن خواندن در سجده مكروه است، همچنين فوت كردن محلّ سجده براى برطرف كردن گرد و غبار و اگر در اثر فوت كردن عمداً كلمه دو حرفى از دهان بيرون آيد نماز اشكال دارد.

سجده هاى واجب قرآن مجيد
مسأله 979ـ چنان كه گفته شد در چهار سوره از قرآن مجيد آيه سجده است (سوره «الم سجده» و «حم سجده» و «النجم» و «اقرء») و هرگاه انسان آيه سجده را بخواند يا گوش كند بايد فوراً به سجده رود و اگر فراموش كرد هر زمان يادش آيد سجده واجب است و اگر گوش ندهد بلكه آيه سجده به گوشش بخورد، بنابر احتياط واجب بايد سجده كند.
مسأله 980ـ اگر انسان خودش آيه سجده را بخواند و در همان حال از ديگرى هم بشنود يك سجده كافى است.
مسأله 981ـ هرگاه در غير نماز در حال سجده آيه سجده را بخواند يا به آن گوش فرا دهد، بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.
مسأله 982ـ هرگاه آيه سجده را از مثل نوار يا راديو گوش كند احتياط آن است كه سجده كند.
مسأله 983ـ در سجده واجب قرآن، بايد پيشانى را بر چيزى بگذارد كه سجده نماز بر آن جايز است بنابر احتياط واجب، همچنين ستر عورت و غصبى نبودن را رعايت كند، ولى ساير شرايطى كه در نماز لازم است در اين سجده واجب نيست.
مسأله 984ـ براى سجده واجب قرآن كافى است به سجده رود و ذكر گفتن واجب نمى باشد، امّا بهتر است ذكر بگويد و بهتر است اين ذكر را انتخاب كند: «لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ اِيماناً وَ تَصْديقاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ عُبُودِيَّةً وَرِقّاً سَجَدْتُ لَكَ يا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْكِفاً وَ لا مُسْتَكْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَليلٌ ضَعيفٌ خائِفٌ مُسْتَجيرٌ».
مسأله 985ـ در سجده قرآن، رو به قبله بودن شرط نيست و به هرسوى مى تواند سجده كند، ولى بهتر روبه قبله بودن است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:17 PM
8ـ تشهّد
مسأله 986ـ در ركعت دوم تمام نمازها، تشهّد واجب است، همچنين در ركعت آخر نماز مغرب و عشا و ظهر و عصر، و طريقه تشهّد اين است كه بعد از سجده دوم مى نشيند و در حال آرام بودن بدن ذكر تشهّد را مى گويد و كافى است بگويد: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد» و اين كلمات بايد به عربى صحيح و به ترتيب و پشت سر هم گفته شود.
مسأله 987ـ هرگاه تشهّد را فراموش كند اگر پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد بايد بنشيند و تشهّد را بخواند و دوباره برخيزد و از نو تسبيحات را بخواند، امّا اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد نمازش صحيح است و برگشتن واجب نيست، ولى احتياط آن است كه بعد از نماز تشهّد را قضا كند و دو سجده سهو نيز به جا آورد.
مسأله 988ـ اگر شك كند كه تشهّد را خوانده يا نه، در صورتى كه وارد ركعت بعد شده اعتنا نكند و اگر هنوز بر نخاسته بايد آن را بخواند.
مسأله 989ـ مستحبّ است در حال تشهّد بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ بگذارد و نيز مستحبّ است قبل از تشهّد بگويد: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» يا «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الحَمْدُ لِلّهِ وَ خَيْرُ الاْسْماءِ لِلّهِ» و نيز مستحبّ است در حال تشهّد دستها را بر ران بگذارد و انگشتها را به يكديگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام شدن تشهّد اوّل بگويد: «وَ تَقَبَّلْ شَفْاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ» (خداوندا شفاعت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را بپذير و درجه او را بالاتر ببر).

9ـ سلام
مسأله 990ـ در ركعت آخر تمام نمازها بعد از تشهّد، واجب است سلام بگويد و سلام داراى سه صيغه است: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ، اَلسّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ» سلام واجب همان سلام سوم است و مى تواند به آن قناعت كند، ولى اكتفا به سلام دوم به تنهايى مشكل است و سلام اوّل از مستحبّات است.
مسأله 991ـ اگر سلام نماز را فراموش كند و هنگامى يادش بيايد كه صورت نماز به هم نخورده و كارى كه عمداً و سهواً نماز را باطل مى كند (مانند پشت به قبله كردن) انجام نداده است، بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح است، امّا اگر موقعى يادش بيايد كه صورت نماز به هم خورده، ولى كارى كه عمداً و سهواً نماز را باطل مى كند انجام نداده، سلام لازم نيست و نمازش صحيح است و اگر پيش از آن كه صورت نماز به هم بخورد چنين كارى را انجام داده احتياط واجب آن است كه نماز را اعاده كند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:18 PM
10ـ ترتيب
مسأله 992ـ نمازگزار بايد كارهاى نماز را به ترتيبى كه در مسائل گذشته گفته شد انجام دهد و اگر عمداً برخلاف آن انجام دهد، مثلاً سجود را قبل از ركوع، يا تشهّد را قبل از سجده انجام دهد نمازش باطل است و اگر از روى فراموشى باشد بايد تا داخل ركن بعد نشده، برگردد و انجام دهد بطورى كه ترتيب حاصل شود و اگر وارد ركن بعد شده نمازش صحيح است، مگر آن كه جزء فراموش شده از اركان نماز باشد، مثل اين كه ركوع را فراموش كند تا وارد سجده دوم شود كه در اين صورت نمازش باطل است.

11ـ موالات
مسأله 993ـ نمازگزار بايد موالات را رعايت كند، يعنى در ميان كارهاى نماز، مانند ركوع و سجود و تشهّد، آن قدر فاصله نيندازد كه از صورت نماز خارج شود وگرنه نمازش باطل است خواه عمداً باشد يا از روى سهو.
مسأله 994ـ اگر در ميان حرفها يا كلمات قرائت، يا كلمات ذكر و تشهّد سهواً فاصله بيندازد كه صورت قرائت و كلمات از بين برود ولى صورت نماز از بين نرود بايد برگردد و بطور صحيح بخواند، مگر آن كه وارد ركن بعد شده باشد كه نمازش صحيح است و بازگشت ندارد.
مسأله 995ـ طول دادن ركوع و سجود و قنوت وخواندن سوره هاى طولانى درقرائت، موالات را به هم نمى زند، بلكه افضل است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:18 PM
قنوت
مسأله 996ـ قنوت در تمام نمازهاى واجب و مستحب پيش از ركوع ركعت دوم مستحبّ است، ولى احتياط آن است كه در نماز شفع قنوت را ترك نمايد و در نماز وتر با آن كه يك ركعت است خواندن قنوت پيش از ركوع مستحب مى باشد.
مسأله 997ـ نماز آيات پنج قنوت و نماز عيد فطر و قربان در ركعت اوّل پنج قنوت و ركعت دوم چهار قنوت دارند.
مسأله 998ـ در قنوت، ذكر و دعاى مخصوصى شرط نيست، همچنين بلند كردن دستها، ولى بهتر آن است دستها را تا مقابل صورت بلند كند بطورى كه كف دست رو به آسمان باشد و آنها را به يكديگر بچسباند و ذكر خدا بگويد و يا دعا كند و هر ذكرى در قنوت بخواند جايز است حتّى گفتن يك «سُبْحانَ اللّهِ»، ولى بهتر است دعاهايى مانند دعاى زير را بخواند: «لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمَواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاْرَضينَ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» وحوائج دنياو آخرت را از خدا طلب كند.
مسأله 999ـ مستحبّ است قنوت را كمى بلند تر بخواند ولى در نماز جماعت طورى نخواند كه امام جماعت صداى او را بشنود.
مسأله 1000ـ هرگاه قنوت را عمداً ترك كند قضا ندارد و اگر فراموش كند اگر پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد مستحبّ است بايستد و بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد مستحبّ است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده يادش بيايد بعد از سلام نماز قضا نمايد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:21 PM
ترجمه نماز

ترجمه سوره حمد
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ: به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ: ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.
اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ: بخشنده و بخشايشگر است.
مَالِكِ يَوْمِ الدّينِ: (خداوندى كه) صاحب روز جزا است.
اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعِينُ: (پروردگارا) تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم.
اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ: ما را به راه راست هدايت فرما!
صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ: راه كسانى كه آنان را مشمول نعمت خود ساختى،
غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضّآلّينَ: نه راه كسانى كه بر آنان غضب كردى و نه گمراهان!

ترجمه سوره قل هو اللّه
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ: به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ: بگو اوست خداى يكتا.
اَللّهُ الصَّمَدُ: خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى كنند;
لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ: (هرگز) نزاد و زاده نشد;
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ و براى او هيچ گاه شبيه و مانندى نبوده است.

ترجمه ذ كر ركوع
سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمدِهِ: پاك و منزّه است پروردگار بزرگ من و او را سپاس مى گويم.

ترجمه ذ كر سجود
سُبْحانَ رَبِّىَ الاْعْلى وَ بِحَمْدِهِ: پاك و منزّه است خداوند بلند مقام من و او را سپاس مى گويم.

ترجمه تشهّد
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ: گواهى مى دهم هيچ كس شايسته پرستش جز خداوند نيست، يگانه است و شريك ندارد.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ: و گواهى مى دهم محمد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت او(عليهم السلام).

ترجمه سلام
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ: سلام بر تواى پيغمبر و رحمت خدا و بركات او بر تو باد.
اَلسَّلاْمُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ: سلام بر ما و بر تمام بندگان صالح خدا.
السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ: سلام بر شما اى جمعيّت نمازگزاران و رحمت و بركات او بر شما باد.

ترجمه تسبيحات
سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ: پاك و منزّه است خداوند و حمد و ستايش مخصوص اوست و معبودى جز او نيست و خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آيد.

ترجمه قنوت
رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ: خداوندا در دنيا و در سراى ديگر به ما نيكى مرحمت فرما و ما را از عذاب دوزخ نگاه دار!

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:21 PM
تعقيبات نماز
مسأله 1001ـ مستحبّ است نمازگزار بعد از نماز مشغول ذكر و دعا و قرآن شود و اين را تعقيب مى نامند و بهتر است پيش از آن كه از جاى خود حركت كند و وضوى او باطل شود رو به قبله بنشيند و تعقيب را بخواند. در كتابهاى دعا تعقيب هاى زيادى از ائمّه معصومين(عليهم السلام) نقل شده كه يكى از مهمترين آنها تسبيح حضرت زهراء(عليها السلام) است، به اين ترتيب كه 34 مرتبه «اَللّهُ اَكْبَرُ»، سپس 33 مرتبه «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» و بعد 33 مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» بگويد و فضيلت و ثواب بسيار دارد.
مسأله 1002ـ ديگر از مستحبّات بعد از نماز سجده شكر است و آن اين است كه پيشانى را به قصد شكر بر زمين بگذارد و اگر شكر خداوند را به زبان نيز آورد بهتر است و به قصد رجاء يك مرتبه يا سه مرتبه، يا صد مرتبه «شُكْراً لِلّهِ» بگويد و مستحبّ است هر وقت نعمتى به انسان برسد يا بلايى از او دفع شود سجده شكر به جا آورد.
مسأله 1003ـ صلوات بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و آل او(عليهم السلام) بعد از نماز، يا در حال نماز و همچنين در ساير حالات از مستحبّات مؤكّد است و نيز مستحبّ است هر موقع نام مبارك حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) خواه محمّد باشد يا احمد و همچنين لقب و كنيه آن جناب را مانند مصطفى و ابوالقاسم بشنود صلوات بفرستد، حتّى اگر در نماز باشد، همچنين اگر خودش اين نامهاى مقدّس را بر زبان جارى كند صلوات بفرستد.
مسأله 1004ـ هنگام نوشتن اسم مبارك حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) نيز مستحبّ است صلوات را بنويسد، حتّى بهتر است هر وقت ياد آن حضرت مى كند هرچند بر زبان جارى نكند صلوات بفرستد و صلوات از اذكار بسيار با فضيلت و پرثواب است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:22 PM
مبطلات نماز
مسأله 1005ـ دوازده چيز نماز را باطل مى كند كه آنها را «مبطلات نماز» مى گويند.

اوّل: از بين رفتن يكى از شروط نماز
يعنى: در بين نماز يكى از شرطهاى آن از بين برود.

دوم: باطل شدن وضو
مسأله 1006ـ اگر در بين نماز چيزى كه وضو را باطل مى كند انجام دهد، خواه عمداً باشد يا سهواً، يا از روى ناچارى نماز او باطل است; ولى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط جلوگيرى كند بايد مطابق دستورى كه در احكام وضو گفته شد عمل نمايد، همچنين خارج شدن خون از زن مستحاضه نماز را باطل نمى كند به شرط اين كه به دستورات استحاضه عمل كرده باشد.
مسأله 1007ـ كسى كه بى اختيار خوابش برده (مثلاً در حال سجده خوابش برده) امّا نمى داند در سجده نماز بوده يا بعد از آن، در سجده شكر، بايد نماز را اعاده كند.

سوم: دست بسته نماز خواندن
مسأله 1008ـ اگر دست بسته نماز بخواند آن گونه كه بعضى از فرق اسلامى انجام مى دهند، حتّى اگر به قصد ادب دستها را روى هم بگذارد، يا دست به سينه نماز بخواند، هرچند شبيه آنها نباشد احتياط آن است كه نماز را اعاده كند، امّا اگر از روى فراموشى و ناچارى يا براى كار ديگرى مثل خاراندن دست و مانند آن باشد اشكال ندارد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:22 PM
چهارم: آمين گفتن
مسأله 1009ـ اگر بعد از خواندن حمد «آمين» بگويد، احتياط واجب اين است كه نماز را تمام كند و اعاده نمايد ولى اگر از روى اشتباه يا در حال تقيّه بگويد اشكال ندارد.

پنجم: پشت به قبله نماز خواندن
مسأله 1010ـ اگر پشت به قبله كند يا كاملاً به طرف راست يا چپ قبله برگردد، خواه از روى عمد باشد يا فراموشى، همچنين اگر عمداً بقدرى منحرف شود كه نگويند رو به قبله است نمازش باطل است.
مسأله 1011ـ هرگاه عمداً يا سهواً صورت را به تنهايى كاملاً به طرف راست يا چپ برگرداند بنابر احتياط واجب نمازش را اعاده كند، ولى اگر صورت را كمى بگرداند بطورى كه از قبله خارج نشود نماز باطل نمى شود.

ششم: حرف زدن
مسأله 1012ـ اگر عمداً حرف بزند، حتّى يك جمله، يا يك كلمه، حتّى كلمه دو حرفى مانند «من» و «ما» نماز او باطل است بلكه بنابر احتياط اگر دو حرف معنى دار هم نباشد نماز باطل مى شود (منظوراز احتياط در مبطلات نماز آن است كه نماز را تمام كرده بعد اعاده كند).
مسأله 1013ـ سخن گفتن از روى سهو و فراموشى و نسيان نماز را باطل نمى كند.
مسأله 1014ـ هرگاه كلمه اى بگويد كه يك حرف بيشتر ندارد چنانچه معنى داشته باشد (مانند «ق» در عربى يعنى نگه دار) و معنى آن را قصد كند نمازش باطل است و اگر قصد نكند امّا متوجّه معنى آن باشد احتياط آن است كه نماز را اعاده كند.
مسأله 1015ـ سرفه كردن، آه كشيدن، عطسه زدن، نماز را باطل نمى كند، هرچند عمدى باشد، ولى گفتن «آخ» و «آه» و مانند اينها كه دو حرف دارد اگر عمدى باشد بنابر احتياط واجب نماز را باطل مى كند.
مسأله 1016ـ ذكر خدا، قرائت قرآن دعا، در هر جاى نماز جايز است اگر جمله اى را مانند «اَللّهُ اَكْبَرُ» به قصد ذكر خدا بگويد، امّا در موقع گفتن، صدا را بلندكند كه چيزى را به ديگرى بفهماند اشكال ندارد، ولى دعا و ذكر به زبانهاى غير عربى اشكال دارد.
مسأله 1017ـ تكرار كردن آيات حمد و سوره يا ذكرهاى ركوع و سجود و تسبيحات براى ثواب يا براى احتياط مانعى ندارد، امّا اگر به خاطر وسوسه باشد اشكال دارد.
مسأله 1018ـ نمازگزار نبايد در حال نماز به ديگرى سلام كند، ولى اگر ديگرى به او سلام كند جواب او واجب است، امّا جواب بايد مانند سلام باشد، مثلاً اگر گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ» در جواب بگويد «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ» و اگر بگويد «سَلامٌ عَلَيْكُمْ» در جواب بگويد «سَلامٌ عَلَيْكُمْ»، حتّى اگر بگويد «سلام» در جواب بايد بگويد «سلام».
مسأله 1019ـ در غير نماز هم جواب سلام واجب، امّا سلام كردن مستحبّ است و بايد جواب را طورى بگويد كه جواب سلام محسوب شود، يعنى اگر زياد فاصله بيندازد كه جواب محسوب نشود كار حرامى كرده و جواب دادن واجب نيست.
مسأله 1020ـ اگر كسى در حال نماز جواب سلام را ندهد گناه كرده ولى نمازش صحيح است.
مسأله 1021ـ واجب است جواب سلام را طورى بگويد كه سلام كننده بشنود، امّا اگر سلام كننده كر باشد يا در محيطى است كه سر و صدا زياد است چنانچه بطور معمول جواب دهد كافى است و احتياط آن است كه با اشاره نيز به او بفهماند.
مسأله 1022ـ جواب سلام را بايد به قصد جواب بگويد، نه به قصد قرائت بعضى از آيات قرآن و مانند آن.
مسأله 1023ـ هرگاه مرد يا زن نامحرم حتّى بچّه اى كه خوب و بد را مى فهمد به نمازگزار يا غير نمازگزار سلام كند جواب او واجب است.
مسأله 1024ـ هرگاه سلام از روى مسخره يا شوخى باشد و يا طورى غلط بگويد كه سلام حساب نشود جواب آنها لازم نيست و احتياط واجب آن است كه در جواب سلام غير مسلمان فقط «سلام» بگويد، يا تنها «عليك».
مسأله 1025ـ اگر كسى وارد مجلس شود و به جمعيّت سلام كند جواب او بر همه واجب است، ولى اگر يك نفر جواب دهد كافى است.
مسأله 1026ـ هرگاه به عدّه اى سلام كند و در ميان آنها بعضى مشغول نماز باشند اگر نمازگزار شك كند كه سلام كننده قصد او را داشته يا نه، نبايد جواب دهد و نيز اگر بداند قصد او را هم داشته، ولى ديگرى جواب سلام را بدهد، امّا در اين صورت اگر ديگران جواب نگويند او بايد جواب دهد.
مسأله 1027ـ سلام كردن از مستحبّات مؤكّد است و در قرآن مجيد و روايات اسلامى روى آن تأكيد فراوان شده است و سزاوار است كه سواره به پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.
مسأله 1028ـ اگر دو نفر همزمان به يكديگر سلام كنند احتياط واجب آن است كه هر دو جواب دهند.
مسأله 1029ـ اين كه بعضى در جواب سلام مى گويند: «سلام از من» كافى نيست، بلكه سلام ديگر از ناحيه شخص مقابل محسوب مى شود و هر دو احتياطاً بايد بعد از آن جواب دهند.
مسأله 1030ـ مستحبّ است جواب سلام را بهتر از سلام بگويند (البتّه در نماز همان گونه كه گفته شد بايد مثل آن باشد) مثلاً اگر كسى درغير نماز بگويد: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ» در جواب بگويد : «سَلامٌ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ».

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:23 PM
هفتم: خنده
مسأله 1031ـ خنده عمدى و با صدا نماز را باطل مى كند و همچنين خنده اى كه در آن بى اختيار باشد، امّا تبسم و لبخند نماز را باطل نمى كند هرچند عمدى باشد و نيز خنده سهوى به گمان اين كه در حال نماز نيست موجب باطل شدن نماز نمى شود.
مسأله 1032ـ هرگاه براى جلوگيرى از صداى خنده به خود فشار آورد بطورى كه حالش تغيير كند و رنگش سرخ شود و بدن تكان بخورد بطورى كه از شكل نمازگزار بيرون رود نماز او باطل است واگر به اين حد نرسد اشكالى ندارد.

هشتم: گريه كردن
مسأله 1033ـ گريه كردن با صدا نماز را باطل مى كند هرچند بى اختيارشود، بلكه بنابر احتياط واجب گريه بى صدا نيز نماز را باطل مى كند اينهادر صورتى است كه گريه از ترس خدا و براى آخرت نباشد، و الاّ نه تنها نماز را باطل نمى كند، بلكه از بهترين اعمال و از كارهاى اولياى خداست.

نهم: بهم خوردن صورت نماز
مسأله 1034ـ كارهايى كه صورت نماز را به هم مى زند مانند كف زدن و به هوا پريدن و مانند آن، خواه از روى عمد باشد يا از روى فراموشى باعث باطل شدن نماز است، امّا كارهايى كه صورت نماز را به هم نمى زند اشكالى ندارد مانند اشاره كردن به دست.
مسأله 1035ـ هرگاه در اثناء نماز آنقدر سكوت كند كه از صورت نمازگزار خارج شود نمازش باطل است، امّا اگر مقدارى سكوت كند و شك كند كه آيا اين مقدار سكوت، نماز را به هم زده يا نه، نمازش صحيح است، همچنين اگر كارى انجام داده كه شك دارد صورت نماز را به هم مى زند يا نه.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:23 PM
دهم: خوردن و آشاميدن
مسأله 1036ـ خوردن و آشاميدن به گونه اى كه صورت نماز را به هم زند موجب باطل شدن نماز است، ولى اگر ذرّاتى از غذا و مانند آن در دهان باشد و موقع نماز فرو برد نماز را باطل نمى كند.

يازدهم: شك
مسأله 1037ـ از مبطلات نماز شك در ركعتهاى نماز دو ركعتى، يا سه ركعتى، همچنين شك در ركعت اوّل و دوم نماز چهار ركعتى است.

دوازدهم: كم يا زياد كردن اركان
مسأله 1038ـ اگر ركنى از اركان نماز را كم يا زياد كند عمداً باشد يا سهواً، مانند كم و زياد كردن ركوع، يا دو سجده باهم موجب باطل شدن نماز است، امّا كم و زياد كردن چيزى كه ركن نيست اگر عمدى نباشد اشكالى ندارد و اگر از روى عمد باشد نماز را باطل مى كند، مانند كم و زياد كردن يك سجده.
مسأله 1039ـ هرگاه بعد از نماز شك كند كه چيزى از مبطلات را در نماز انجام داده يا نه اعتنا نكند و نمازش صحيح است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:23 PM
امورى كه در نماز مكروه است
مسأله 1040ـ هركارى كه خضوع و خشوع نمازگزار را از بين ببرد مكروه است، از جمله نگاه كردن به چپ و راست (البته اگر صورت را زياد برگرداند نماز اشكال دارد) و بازى كردن با ريش و با دست خود و داخل كردن انگشتها در يكديگر و انداختن آب دهان و نگاه كردن به خط انگشتر و نيز مكروه است هنگامى كه مشغول حمد و سوره و ذكر نماز است براى شنيدن حرف كسى ساكت شود، همچنين مكروه است كه انسان در موقع خواب آلودگى يا وقتى كه نياز به دفع بول و غائط دارد، يا لباس تنگ در تن كرده نماز بخواند.

مواردى كه شكستن نماز جايز است
مسأله 1041ـ شكستن نماز واجب عمداً بنابر احتياط جايز نيست، ولى براى جلوگيرى كردن از ضرر قابل توجّه مالى يا بدنى مانعى ندارد، مثلاً اگر جان نمازگزار يا كسى كه حفظ جان او واجب است به خطر بيفتد و بدون شكستن نماز رفع خطر ممكن نباشد بايد نماز را شكست، همچنين براى حفظ مالى كه نگهدارى آن لازم است، امّا براى مالى كه اهمّيّت چندانى ندارد، مكروه است.
مسأله 1042ـ هرگاه مشغول نماز باشد و طلبكارى طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد و صورت نماز به هم نخورد بهتر است در همان حال بپردازد، ولى اگر بدون شكستن نماز ممكن نيست صبر كند تا نماز تمام شود و اين مقدار تأخير منافات با فوريت اداى دين ندارد مگر اين كه ضرورت خاصى داشته باشد، مثل اين كه همراهان وهمسفران طلبكار مى روند واو به زحمت مى افتد.
مسأله 1043ـ هرگاه در اثناء نماز بفهمد مسجد نجس شده و تطهير مسجد نماز را به هم نزند آن را تطهير كند، در غير اين صورت بعد از نماز اقدام به تطهير مسجد نمايد و احتياط آن است كه نماز خود را طولانى نكند.
مسأله 1044ـ در مواردى كه شكستن نماز واجب است چنانچه ادامه دهد معصيت كرده و نماز او نيز اشكال دارد.
مسأله 1045ـ اگر پيش از ركوع متوجّه شود اذان و اقامه را فراموش كرده چنانچه وقت وسعت داشته باشد بهتر است نماز را بشكند و اذان و اقامه را بگويد و دوباره شروع كند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:23 PM
شكّيّات نماز
مسأله 1046ـ شكيّات نماز 23 قسم است:
1ـ شكهايى كه نماز را باطل مى كند و آن 8 قسم است.
2ـ شكهايى كه نبايد به آن اعتنا كرد و آن 6 قسم است.
3ـ شكهاى صحيح و آن 9 قسم است كه شرح همه آنها در مسائل آينده به خواست خدا مى آيد.

1ـ شكهاى باطل
مسأله 1047ـ شكهاى هشتگانه اى كه نماز را باطل مى كند به شرح زير است:
1ـ شك در ركعتهاى نماز دو ركعتى مانند نماز صبح و نماز مسافر، ولى شك در نمازهاى مستحب دو ركعتى نماز را باطل نمى كند.
2ـ شك در ركعتهاى نماز سه ركعتى (مغرب).
3ـ شك در نماز چهار ركعتى هرگاه يك طرف شك ،يك باشد، مثل اين كه شك كند يك ركعت خوانده يا سه ركعت.
4ـ شك در نمازهاى چهار ركعتى پيش از تمام شدن سجده دوم در حالى كه يك طرف شك دو باشد (مانند شك دو و سه قبل از اتمام دو سجده).
5ـ شك بين دو و پنج يا بيشتر از پنج.
6ـ شك بين سه و شش يا بيشتر (البتّه اين شكها كمتر اتّفاق مى افتد ولى در عين حال بايد حكم آن روشن شود).
7ـ شك بين چهار و شش يا بيشتر، ولى در اينجا احتياط واجب آن است كه مانند شك چهار و پنج عمل كند، يعنى بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد و سپس نماز را دوباره بخواند.
8ـ شك در عدد ركعتهاى نماز كه اصلاً نداند چند ركعت خوانده است.
مسأله 1048ـ اگر يكى از شكهاى باطل در اثناء نماز براى انسان پيش آيد نمى تواند نماز را بشكند، بلكه بايد اوّل مقدارى فكر كند اگر شك پابرجا شود، نماز را رها كند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:23 PM
2ـ شكهايى كه اعتبار ندارد
مسأله 1049ـ شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد به شرح زير است:
1ـ شكّ بعد از محل
2ـ شكّ بعد از سلام
3ـ شكّ بعد از گذشتن وقت نماز
4ـ شكّ كثيرالشّك يعنى كسى كه زياد شك مى كند.
5ـ شكّ امام و ماموم
6ـ شكّ در نمازهاى مستحبّى و شرح هر يك از اينها در مسائل آينده مى آيد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:23 PM
اوّل: شكّ بعد از محل
مسأله 1050ـ هرگاه در اثناء نماز بعد از گذشتن محل چيزى، شك كند آن را به جا آورده يا نه مثل اين كه بعد از داخل شدن در ركوع، شك در حمد و سوره كند و يا بعد از ورود در سجده شك در ركوع كند، در هيچ يك از اين موارد نبايد به شكّ خود اعتنا كند، خواه جزء بعدى ركن باشد يا غير ركن.
مسأله 1051ـ هرگاه در آيات حمد يا سوره شك كند، مثلاً موقعى كه وارد آيه دوم شده شك كند آيه اوّل را خوانده يا نه يا وارد كلمه اى از يك آيه شده، شك كند كلمه قبل را خوانده بايد بنابر احتياط برگردد و آن را به قصد قربت به جا آورد و بعد دنبال آن را ادامه دهد.
مسأله 1052ـ هرگاه بعد از ركوع يا سجود بداند ذكر واجب را گفته امّا نمى داند با شرايط و بطور صحيح انجام داده يا نه، به شكّ خود اعتنا نكند.
مسأله 1053ـ اگر در حال برخاستن شك كند تشهّد را به جا آورده يا نه يا در حالى كه به سجده مى رود شك كند ركوع را به جا آورده يا نه احتياط واجب آن است كه برگردد و به جا آورد.
مسأله 1054ـ كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند هرگاه موقعى كه حمد و تسبيحات مى خواند شك كند سجده يا تشهّد را به جا آورده يانه، بايد اعتنا نكند، امّا اگر پيش از آن كه مشغول حمد و تسبيحات شود شك كند بايد به جا آورد.
مسأله 1055ـ هرگاه قبل از گذشتن محل، شك كند و برگردد و به جا آورد، بعد معلوم شود آن جزء را انجام داده بود و بار دوم اضافه بوده، اگر ركن باشد نمازش باطل مى شود و اگر ركن نباشد صحيح است.
مسأله 1056ـ هرگاه بعد از گذشتن محل، شك كند و طبق دستور، اعتنا نكرده و بگذرد، بعد متوجّه شود كه آن عمل مشكوك را انجام نداده، هرگاه وارد ركن بعد نشده بايد برگردد و به جا آورد و اگر وارد ركن بعد شده نمازش صحيح است، مگر آن كه آن جزء مشكوكى كه ترك شده ركن باشد.
مسأله 1057ـ هرگاه شك كند كه «سلام» نماز را گفته يا نه يا شك كند درست گفته يا نه چنانچه وارد نماز ديگرى شده، يا مشغول كارى است كه نماز را به هم مى زند،و از حال نمازگزار بيرون رفته بايد به شكّ خود اعتنا نكند و اگر پيش از اينهاست بايد برگردد و سلام را بگويد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:24 PM
دوم: شكّ بعد از سلام
مسأله 1058ـ هرگاه بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بود يا نه خواه شك مربوط به عدد ركعتهاى نماز باشد يا شرايط نماز، مانند قبله و طهارت و يا اجزاى نماز مانند ركوع و سجود، به شكّ خود اعتنا نمى كند.
سوم: شكّ بعد از وقت
مسأله 1059ـ هرگاه بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز را خوانده يا نه يا حتّى گمان كند نخوانده است، به شك اعتنا نكند، ولى هرگاه پيش از گذشتن وقت نماز شك كند، بايد نماز را به جا آورد، حتّى اگر گمان دارد نماز را خوانده كافى نيست.
مسأله 1060ـ هرگاه بعد از گذشتن وقت نمازظهر و عصر بداند فقط چهار ركعت نماز خوانده، ولى نداند به نيّت ظهر بوده يا عصر بايد چهار ركعت نماز قضا به نيّت ما فى الذّمّه (يعنى نمازى كه بر او واجب است) خواه ظهر يا عصر به جا آورد، امّا اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا بداند يكى از آن دو نماز را به جا آورده ولى نداند مغرب بوده يا عشا بايدهم نماز مغرب را قضا كند و هم عشا را.

چهارم: شكّ كثيرالشّك
مسأله 1061ـ «كثيرالشّك» يعنى كسى كه زياد شك مى كند نبايد به شكّ خود اعتنا كند، خواه در عدد ركعات نماز باشد، يا در اجزاى نماز، يا شرايط نماز.
مسأله 1062ـ كثيرالشّك كسى است كه بگويند زياد شك مى كند و اگر كسى در يك نماز سه مرتبه شك كند يا در سه نماز پشت سرهم شك كند كثيرالشّك است.
مسأله 1063ـ هرگاه به خاطر يك حالت فوق العاده مانند بيمارى، غضب يا مصيبت موقّتاً گرفتار حالت كثرت شك شود بايد به شكّ خود اعتنا كرده و مطابق احكام آن رفتار كند.
مسأله 1064ـ منظور از اعتنا نكردن به شك اين است كه آن طرف را كه به نفع اوست بگيرد، مثلاً اگر شك كند سجده يا ركوع را به جا آورده، بنا بگذارد كه به جا آورده است، هرچند از محل آن نگذشته است، يا اگر شك كند نماز صبح را دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است.
مسأله 1065ـ كسى كه فقط در يك مورد نماز زياد شك مى كند (مثلاً در حمد و سوره) چنانچه در چيزهاى ديگر شك كند بايد به دستور شك عمل نمايد، تنها درموردى كه زياد شك مى كند اعتنا نخواهد كرد، همچنين اگر كسى در نماز معيّنى مانند نماز صبح زياد شك مى كند، فقط در آن بايد اعتنا نكند و نيز اگر كسى در مكان مخصوصى ( مثلاً وقتى در ميان جمع نماز مى خواند) زياد شك مى كند فقط در همان جا اعتنا به شكّ خود نمى كند.
مسأله 1066ـ هرگاه انسان شك كند كثيرالشّك شده يا نه بنا مى گذارد بر اين كه كثيرالشّك نشده و بعكس اگر كثيرالشّك بوده، تا يقين نكند به حال معمولى برگشته، بايد به شكّ خود اعتنا نكند.
مسأله 1067ـ كسى كه زياد شك مى كند اگر شك كند ركنى را به جا آورده يا نه (مانند ركوع) و به آن اعتنا نكند بعد يادش بيايد كه آن را به جا نياورده است، چنانچه وارد ركن بعد نشده بايد آن را به جا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، ولى اگر غير ركن باشد و بعد يادش بيايد كه به جا نياورده، چنانچه وارد ركن بعد نشده به جا مى آورد و اگر وارد ركن بعد شده بر نمى گردد و نمازش صحيح است.
مسأله 1068ـ اشخاص وسواسى بايد به يقين و شكّ خود عمل نكنند بلكه مطابق اشخاص معمولى عمل كنند خواه يقين براى آنها حاصل شود يا نه، و الاّ در بسيارى از موارد نمازشان باطل خواهد بود.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:24 PM
پنجم: شكّ امام و مأموم
مسأله 1069ـ اگر امام جماعت در عدد ركعتهاى نماز شك كند، مثلاً نداند سه ركعت خوانده يا چهارركعت هرگاه مأموم بداند چهار ركعت خوانده با علامتى به امام مى فهماند و امام بايد مطابق آن عمل كند و بعكس اگر امام مى داند چند ركعت خوانده، ولى مأموم شك مى كند، بايد از امام پيروى كند و به شكّ خود اعتنا نكند.
مسأله 1070ـ براى آگاه كردن امام ممكن است به عدد ركعات نماز دست بر زانو بزند، يا «اللّه اكبر» بگويد و يا به هر ترتيب ديگر كه سخن گفتن و كارى بر خلاف نماز انجام دادن در آن نباشد، ولى نبايد قبل از امام برخيزد و نماز خود را ادامه دهد.

ششم: شكّ در نماز مستحبّى
مسأله 1071ـ هرگاه در عدد ركعتهاى نماز مستحبّى شك كند مخيّر است بنا را بر كمتر بگذارد يا بيشتر، مگر اين كه طرف بيشتر، نماز را باطل كند كه در اين صورت بنا را بر كمتر مى گذارد، مثلاً اگر شك ميان يك و دو كند مخيّر است بنا را بر يك يا دو بگذارد، امّا اگر شك در ميان دو و سه كند حتماً بنا را بر دو، مى گذارد.
مسأله 1072ـ كم و زياد شدن ركن در نافله نيز اشكال دارد.
مسأله 1073ـ شك در افعال نماز مستحب با نماز واجب فرق ندارد، مثلاً اگر شك در حمد يا ركوع كند چنانچه محل آن نگذشته است بايد به جا آورد و اگر محلّ آن گذشته است اعتنا نكند.
مسأله 1074ـ در نمازهاى مستحبّى بنابر احتياط واجب بايد به ظنّ و گمان خود عمل كند، تا آنجا كه نماز را باطل نمى كند، مثلاً اگر گمانش به دو ركعت مى رود بنا بر آن بگذارد و اگر گمانش به سه ركعت مى رود بايد بنا بر همان دو بگذارد.
مسأله 1075ـ نمازهاى مستحب سجده سهو ندارد، يعنى اگر كارى كند كه در نمازهاى واجب سجده سهو دارد، در نمازهاى مستحب سجده سهو لازم نيست، همچنين سجده و تشهّد فراموش شده در نمازهاى مستحب قضا ندارد.
مسأله 1076ـ هرگاه بعد از گذشتن وقت نماز نافله شك كند آن را به جا آورده يا نه، اعتنا نكند و اگر وقت باقى است به جا آورد.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:26 PM
3ـ شكهاى صحيح
مسأله 1077ـ چنانچه گفته شد شك در عدد ركعتهاى نمازهاى چهار ركعتى در نُه صورت صحيح است:
اوّل ـ شك ميان «دو و سه» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: بايد بنابگذارد كه سه ركعت خوانده و يك ركعت ديگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز، يك ركعت نماز احتياط ايستاده به دستورى كه بعداً گفته مى شود به جا آورد و اگر در سجده دوم بعد از ذكر واجب شك كند بنا بر احتياط واجب همين دستور را عمل كند، بعداً نماز را هم اعاده نمايد (اين حكم در تمام مواردى كه شك بايد بعد از تمام كردن سجده دوم باشد جارى است).
دوّم ـ شك ميان «سه و چهار»: كه در هر جاى نماز باشد بنابر چهار مى گذارد و نماز را تمام كرده و بعداًزآن يك ركعت نماز احتياط ايستاده، يا دو ركعت نشسته، به جا مى آورد.
سوم ـ شك ميان «دو و چهار» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: كه بايد بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند.
چهارم ـ شك ميان «دو و سه و چهار» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: بايد بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز، دو ركعت نماز احتياط ايستاده، سپس دو ركعت نشسته به جا آورد.
پنجم ـ شك ميان «چهار و پنج» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: بنا را بر چهار مى گذارد و نماز را تمام مى كند و بعد از آن دو سجده سهو به جا مى آورد.
ششم ـ شك ميان «چهار و پنج» در حال ايستاده: بايد بنشيند تا شك او تبديل به سه و چهار شود و بنا را بر چهار مى گذارد و نماز را تمام مى كند بعد يك ركعت نماز احتياط ايستاده، يا دو ركعت نشسته به جا مى آورد و احتياط واجب آن است كه نماز را نيز اعاده كند.
هفتم ـ شك بين «سه و پنج» در حال ايستاده: بايد بنشيند و شك او به دو و چهار برمى گردد، بنا را بر چهار مى گذارد و نماز را تمام مى كند، سپس دو ركعت نماز احتياط ايستاده به جا مى آورد و بنابر احتياط واجب اصل نماز را نيز اعاده مى كند.
هشتم ـ شك بين «سه و چهار و پنج» در حال ايستاده: بايد بنشيند و شك او به دو و سه و چهار برمى گردد، بنا را بر چهار مى گذارد و نماز را تكميل كرده، سپس دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دوركعت نشسته به جا مى آورد و احتياطاً اصل نماز را اعاده مى كند.
نهمـ شك ميان «پنج و شش» در حال ايستاده: بايد بنشيند و شك او به چهار و پنج بر مى گردد، نماز را تمام كرده و دو سجده سهو به جا مى آورد و بنابر احتياط اصل نماز را اعاده مى كند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:26 PM
مسائل متفرّقه شكّيّات
مسأله 1078ـ هرگاه يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد نمى تواند نماز را بشكند، بلكه بايد به دستورهاى بالا عمل كند و در مورد تمام شكها بايد قبلاً كمى فكر كند اگر يقين به هيچ طرف حاصل نشد و يا گمان در مواردى كه معتبر است بر هيچ طرف قرار نگرفت، چنانچه از شكهاى باطل باشد نماز را رها مى كند و اگر از شكهاى صحيح باشد به دستور آن عمل مى نمايد.
مسأله 1079ـ ظن و گمان در ركعات نماز در حكم يقين است، يعنى بايد بنابر گمان بگذارد و نماز را ادامه دهد، ولى اگر در ركعت اوّل و دوم باشد احتياط واجب اين است كه نماز را بعداً نيز اعاده كند.
مسأله 1080ـ هرگاه در ابتدا گمانش به يك طرف قرار گرفت و بعد هر دو مساوى شد و حالت شك پيدا كرد، بايد به دستور شك عمل كند و بعكس اگر نخست حالت شك داشت و بعد گمانش بيشتر به يك طرف شد، بايد مطابق گمان عمل كند، ولى اگر شك از شكهايى است كه نماز را باطل مى كند و پا برجا شد بايد نماز را از سر گيرد و مبدّل شدن آن به ظن اثرى ندارد.
مسأله 1081ـ كسى كه نمى داند حالتى كه براى او پيدا شده است شك است يا ظن بايد به احكام شك عمل كند.
مسأله 1082ـ هرگاه مشغول تشهّد است، يا وارد ركعت بعد شده و شك كند آيا دو سجده را به جا آورده يا نه و در همان موقع يكى از شكهايى كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتّفاق بيفتد صحيح است براى او پيش آيد (مثلاً شك ميان دو و سه) بايد بنا بگذارد كه سجده ها را به جا آورده و به دستور شك عمل كند و نمازش صحيح است، ولى اگر قبل از گذشتن از محلّ سجده شك كند نمازش باطل است.
مسأله 1083ـ هرگاه شكّ او از بين برود و شكّ ديگرى به جاى آن پيدا شود، بايد به شكّ دوم عمل كند، مثلاً اگر شك در ميان دو و سه بود، بعد يقين كرد سه ركعت را خوانده و شكّ ميان سه و چهار كرد، بايد به دستور شكّ سه و چهار عمل كند.
مسأله 1084ـ هرگاه مى داند در وسط نماز شكّ كرده، امّا نمى داند مثلاً شكّ دو و سه بوده، يا دو و چهار، احتياط واجب آن است كه به دستور هر دو عمل كند و نماز را نيز اعاده نمايد.
مسأله 1085ـ كسى كه نشسته نماز مى خواند اگر شكّى كند كه بايد براى آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده، يا دوركعت نشسته بخواند، بايد يك ركعت نماز نشسته به جا آورد و اگر شكّى كند كه بايد براى آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند بايد دو ركعت نشسته به جا آورد، همچنين در ساير شكها.
مسأله 1086ـ كسى كه نماز ايستاده مى خواند اگر موقع خواندن نماز احتياط از ايستادن عاجز شود، بايد مثل كسى كه نماز را نشسته مى خواند و حكم آن در مسأله قبل گذشت نماز احتياط را به جا آورد و بعكس كسى كه نماز نشسته مى خواند اگر موقع خواندن نماز احتياط بتواند بايستد بايد به وظيفه كسى كه نماز را ايستاده مى خواند عمل كند.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:27 PM
طريقه نماز احتياط
مسأله 1087ـ نماز احتياط كه براى شك در ركعتهاى نماز به جا آورده مى شود به اين ترتيب است كه بعد از سلام نماز بايد فورا نيّت نماز احتياط كند و اللّه اكبر بگويد و حمد را بخواند (و سوره را ترك كند) بعد به ركوع رود و مانند نمازهاى معمولى سجده نمايد، اگرنماز احتياط او يك ركعت است بعد از دو سجده تشهّد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت است بعد از دو سجده يك ركعت ديگر را مثل ركعت اوّل به جا آورد و بعد از تشهّد سلام دهد.
مسأله 1088ـ نماز احتياط اذان و اقامه و سوره و قنوت ندارد و حمد را بايد آهسته بخواند، حتّى احتياط واجب آن است كه «بسم اللّه» را نيز آهسته بگويد ودر ميان اصل نماز و نماز احتياط كارى كه نماز را باطل مى كند انجام ندهد.
مسأله 1089ـ هرگاه قبل از خواندن نماز احتياط متوجّه شود نمازى را كه خوانده است درست بوده، نماز احتياط لازم نيست و اگر در وسط نماز احتياط بفهمد مى تواند آن را رها كند.
مسأله 1090ـ هرگاه پيش از خواندن نماز احتياط متوجّه شود كه ركعتهاى نمازش كم بوده، مثلاً به جاى چهار ركعت سه ركعت خوانده، چنانچه كارى كه نماز را باطل كند انجام نداده بايد آن مقدار را كه كم خوانده است انجام دهد و براى سلام بى جا احتياطاً دو سجده سهو به جا مى آورد و اگر كارى كه نماز را باطل مى كند انجام داده بايد نماز را اعاده كند.
مسأله 1091ـ هرگاه بعد از نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش درست به اندازه نماز احتياط بوده (مثلاً در شك ميان سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند و بعد بفهمد نماز راسه ركعت خوانده) نمازش صحيح است و اگر بفهمد كسرى نماز كمتر از نماز احتياط بوده بنابر احتياط واجب بايد كسرى نماز را بلافاصله به جا آورد و اصل نماز را هم اعاده كند و اگر بفهمد كسرى نماز بيشتر از نماز احتياط بوده، چنانچه بعد از نماز احتياط كارى كه نماز را باطل كند انجام نداده، احتياط واجب اين است كسرى نماز را به جا آورد و اصل نماز را هم اعاده كند.
مسأله 1092ـ اگر كسى شك كند نماز احتياطى كه بر او واجب بوده به جا آورده است يا نه،چنانچه بعد از وقت نماز باشد به شكّ خود اعتنا نكند و اگر هنوز وقت نماز باقى است در صورتى كه مشغول كار ديگرى نشده بايد نماز احتياط را بخواند و اگر كارى كه نماز را باطل مى كند به جا آورده است احتياط واجب آن است كه نماز احتياط را بخواند و نماز را هم اعاده كند.
مسأله 1093ـ دستور نماز احتياط از نظر كم و زياد كردن ركن و اجزاى غير ركن و شك در به جا آوردن اجزا مانند ساير نمازهاى واجب است.
مسأله 1094ـ اگر در عدد ركعتهاى نماز احتياط نيز شك كند بايد بنا را بر بيشتر بگذارد، امّا اگر طرف بيشتر نماز را باطل مى كند، بنا را بر كمتر مى گذارد و نمازش صحيح است.
مسأله 1095ـ براى كم و زياد كردن اجزاء نماز احتياط از روى سهو، سجده سهو واجب نيست.
مسأله 1096ـ اگر در نماز احتياط تشهّد يا سجده را فراموش كند احتياط واجب آن است كه بعد از سلام، قضاى آن را به جا آورد.
مسأله 1097ـ هرگاه قضاى سجده يا قضاى تشهّد يا سجده سهو بر او واجب شده و در عين حال نماز احتياط نيز بر او واجب است بايد اوّل نماز احتياط را به جا آورد، بعد قضاى سجده يا تشهّد را و بعد سجده سهو را.
مسأله 1098ـ احكامى كه درباره شكّ و سهو و ظنّ در نمازهاى واجب روزانه گفته شد، در ساير نمازهاى واجب نيز عيناً وجود دارد، مثلاً اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا دوركعت چون شك او در نماز دو ركعتى است نماز باطل مى شود، همچنين ساير احكام شكّ و سهو و ظنّ.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:27 PM
مواردى كه سجده سهو واجب است
مسأله 1099ـ براى چند چيز بنابر احتياط واجب بايد بعد از نماز دو سجده سهو به دستورى كه گفته مى شود به جا آورد:
1ـ كلام بى جا، يعنى سهواً به گمان اين كه نماز تمام شده حرف بزند.
2ـ سلام بى جا، يعنى مثلاً در ركعت دوم نماز چهار ركعتى سلام بدهد.
3ـ سجده فراموش شده.
4ـ تشهّد فراموش شده.
5ـ به جاى ايستادن سهواً بنشيند، يا به جاى نشستن برخيزد.
6ـ در شكّ ميان چهار و پنج بعد از سجده دوم واجب است نماز را تمام كند، بعداً دو سجده سهو بجا آورد و براى كم و زياد كردن غير اينها سجده سهو مستحبّ است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:27 PM
احكام سجده سهو
مسأله 1100ـ اگر چيزى را غلط خوانده و دوباره بطور صحيح بخواند سجده سهو ندارد.
مسأله 1101ـ اگر در نماز چند كلمه يا چند جمله بگويد بطورى كه از صورت نمازگزار خارج نشود وهمه آن يكى حساب شود، دوسجده سهو براى همه كافى است.
مسأله 1102ـ هرگاه اشتباهاً «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ» را بگويد سجده سهو واجب نيست، بلكه مستحبّ است، ولى اگر مقدارى از دو سلام ديگر را بگويد احتياط واجب انجام سجده سهو است و هرگاه هر سه سلام را در جايى كه نبايد سلام دهد از روى اشتباه بگويد دو سجده سهو براى همه كفايت مى كند.
مسأله 1103ـ اگر سجده سهو واجب را بعد از سلام نماز عمداً به جا نياورده معصيت كرده و بايد هرچه زودتر به جا آورد، ولى نمازش باطل نيست.
مسأله 1104ـ اگر شك دارد كارى كه موجب سجده سهو مى شود انجام داده يا نه، چيزى بر او نيست و اگر شك كند دو سجده سهو بر او واجب شده يا چهار سجده سهو، همان دو سجده كافى است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:27 PM
دستور سجده سهو
مسأله 1105ـ سجده سهو به ترتيب زير است بعد از نماز بلافاصله نيّت سجده سهو مى كند و بعد به سجده مى رود و مى گويد: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ» سپس سر از سجده بر مى دارد و مى نشيند، دوباره به سجده مى رود و همان ذكر را مى گويد و بعد از آن كه سر از سجده برداشت تشهّد مى خواند و سلام مى دهد و احتياط آن است كه در تشهّد به مقدار واجب اكتفا كند و تنها به سلام آخر قناعت نمايد.
مسأله 1106ـ سجده سهو بايد رو به قبله و با حالت وضو و طهارت باشد و پيشانى را نيز بر چيزى گذارد كه سجده نماز بر آن جايز است.

M.A.H.S.A
04-25-2012, 05:27 PM
قضاى سجده و تشهّد فراموش شده
مسأله 1107ـ هرگاه كسى يك يا چند سجده نماز را فراموش كرد بايد قضاى آن را بعد از نماز به جا آورد (البته اگر دو سجده از يك ركعت فراموش شود نماز باطل است) همچنين اگر تشهّد را فراموش نمايد بايد بلافاصله بعد از نماز آن را قضا كند و علاوه بر قضاى سجده و تشهّد بايد براى هر كدام بنابر احتياط واجب دو سجده سهو به جا آورد (ولى چنان كه قبلاً نيز گفته شد تشهّد سجده سهو، كفايت از تشهّد فراموش شده مى كند).
مسأله 1108ـ در قضاى سجده و تشهّد فراموش شده تمام شرايط نماز مانند طهارت و قبله و شرطهاى ديگر لازم است و بايد بلافاصله بعد از نماز انجام دهد.
مسأله 1109ـ اگر يك سجده و تشهّد را فراموش كند احتياط واجب آن است كه هر كدام را اوّل فراموش كرده اوّل قضا كند و اگر نداند كدام يك را اوّل فراموش كرده احتياطاً يك سجده و بعد يك تشهّد و بار ديگر يك سجده به جا مى آورد، تا يقين كند سجده و تشهّد رابه ترتيبى كه فراموش كرده قضا كرده است.
مسأله 1110ـ هرگاه بعد از نماز كارى كند كه صورت نماز را به هم مى زند يا نماز را باطل مى كند (مثل اين كه پشت به قبله كند) بايد قضاى سجده و تشهّد را به جا آورد و نماز را بنابر احتياط واجب اعاده كند و اگر كارى كند كه سجده سهو مى آورد، بعد از قضاى سجده يا تشهّد احتياط آن است كه سجده سهو به جا آورد.
مسأله 1111ـ اگر شك دارد كه سجده يا تشهّد را فراموش كرده يا نه واجب نيست قضا كند و اگر مى داند يكى را فراموش كرده، امّا نمى داند كدام يك بوده، هر دو را قضا كند و هر كدام را اوّل به جا آورد مانعى ندارد.
مسأله 1112ـ هرگاه علاوه بر قضاى سجده يا تشهّد، سجده سهو نيز بر ذمّه او باشد، بايد بعد از نماز اوّل سجده يا تشهّد را قضا كند و بعد سجده سهو را به جا آورد.
مسأله 1113ـ هرگاه شك كند كه آيا قضاى سجده يا تشهّد فراموش شده كه بر عهده او بود بعد از نماز به جا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته سجده يا تشهّد را قضا نمايد و اگر گذشته نيز بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن را به جا آورد و نماز او صحيح است.
مسأله 1114ـ براى قضاى سجده يا تشهّد، بعد از نماز نيّت مى كند، سپس همان سجده يا تشهّد را بدون اللّه اكبر و چيز اضافى ديگر قضا مى كند و بعد بنابر احتياط سجده سهو به جا مى آورد.

خلل در اجزاء و شرايط نماز
مسأله 1115ـ اگر چيزى از واجبات نماز را عمداً كم و زياد كند نماز او باطل است، امّا اگر به واسطه ندانستن مسأله باشد اگر آن جزء از اركان نماز است، نماز باطل مى شود و اگر غير اركان است، نمازش صحيح است به شرط اين كه جاهل قاصر باشد، يعنى دسترسى براى يادگرفتن مسأله نداشته باشد.
مسأله 1116ـ هرگاه سهواً چيزى از اجزاى نماز را كم و زياد كند اگر از اركان نماز باشدنماز باطل است واگر از غيراركان باشد نماز صحيح است و در صورتيكه شرايطى مثل وضو يا غسل انجام نشده باشد نماز باطل است، خواه عمداً باشد يا سهواً.
مسأله 1117ـ اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز را نخوانده، بايد آن را به جا آورد و نمازش صحيح است، ولى اگر بعد از سلام متوجّه شود چنانچه كارى كه نماز را عمداً و سهواً باطل مى كند (مانند پشت به قبله كردن) انجام داده نماز باطل است و اگر انجام نداده بايد بلافاصله ركعت هاى فراموش شده را به جا آورد و نمازش صحيح است و احتياط واجب آن است كه سجده سهو براى سلام بى جا انجام دهد.
مسأله 1118ـ هرگاه بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، يا پشت به قبله به جا آورده، بايد آن را اعاده كند و اگر وقت گذشته قضا نمايد، امّا اگر سهواً نماز را به طرف راست يا چپ خوانده نماز باطل نيست.

turk
04-25-2012, 05:42 PM
بسیار بسیار سپاسگزارم از این مطلب سودمند
لطفا در صورت امکان از کتاب « خیار العلما فی شکاف الفقرا » هم مطلب قرار دهید.
مرسی

M.A.H.S.A
04-28-2012, 01:04 PM
نماز مسافر
مسأله 1119ـ مسافر با «هشت شرط» بايد نمازهاى چهار ركعتى را دو ركعت به جا آورد:

شرط اوّل ـ سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد
مسأله 1120ـ كسى كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ (حدود 43 كيلومتر) است بايد نماز را شكسته بخواند، خواه رفتنش چهار فرسخ (5/21 كيلومتر تقريباً) باشد يا كمتر يا بيشتر، همين اندازه كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ باشد نماز شكسته است و خواه در همان روز و شب برگردد يا فاصله اى بيفتد، مگر اين كه در بين اين مسافت، ده روز قصد اقامه كند.
مسأله 1121ـ اگر شك دارد سفر او هشت فرسخ است يا نه، نبايد نماز را شكسته بخواند، ولى در صورت شك بايد از كسانى كه به آن راه آشنا هستند تحقيق كند، مگر اين كه مشقّت زيادى داشته باشد.
مسأله 1122ـ مقدار مسافت را از راههاى مختلف مى توان دريافت نخست اين كه خودش اندازه گيرى كرده و يقين حاصل كند، دوم اين كه در ميان مردم معروف باشد، سوم اين كه شخص مورد اعتمادى خبر دهد.
مسأله 1123ـ هرگاه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است و نماز را شكسته بخواند، بعد بفهمد هشت فرسخ نبوده، نمازش باطل است و بايد آن را اعاده كند و چهار ركعت بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد، امّا اگر يقين داشت مسافت مورد نظر هشت فرسخ نيست و در اثناء راه فهميد كه هشت فرسخ بوده بايد نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده اعاده كند.
مسأله 1124ـ اگر ميان دو محلّى كه فاصله آن كمتر از چهار فرسخ است چند مرتبه رفت و آمد كند نماز او شكسته نخواهد بود، هرچند روى هم رفته هشت فرسخ و بيشتر شود مگر اين كه عرفاً به او مسافر بگويند و در اين صورت بنا بر احتياط هم نماز را تمام و هم شكسته بخواند.
مسأله 1125ـ هرگاه محلّى دو راه دارد كه يكى كمتر از هشت فرسخ و ديگرى هشت فرسخ يا بيشتر است، اگر از راه اوّل برود بايد تمام بخواند و اگر از راه دوم برود نمازش شكسته است.
مسأله 1126ـ براى حساب مسافت هشت فرسخ بايد از آخرين خانه هاى شهر حساب كرد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 01:04 PM
شرط دوم ـ از اوّل، قصد هشت فرسخ را داشته باشد
مسأله 1127ـ اگر اوّل مى خواهد به محلّى كه كمتر از هشت فرسخ است برود و در وسط راه يا پس از رسيدن به آن مقصد قصد كند مسافرت خود را ادامه دهد بطورى كه مجموع مسافرت او هشت فرسخ باشد، چون از اوّل قصد نداشته بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر در اثنا، يا پس از رسيدن به مقصد قصد كند از آنجا هشت فرسخ يا بيشتر برود، نماز او شكسته است.
مسأله 1128ـ كسى كه به دنبال گمشده اى مى رود و نمى داند چه مقدار بايد برود تا مقصود خود را پيدا كند، بايد نماز را تمام بخواند، ولى در برگشتن چنانچه تا وطن يا محل اقامتش هشت فرسخ يا بيشتر باشد نماز او شكسته است.
مسأله 1129ـ كسى كه قصد هشت فرسخ دارد بايد نمازش را شكسته بخواند، هرچند هر روز مقدار كمى راه برود ولى به اندازه اى باشد كه به او مسافر گويند.
مسأله 1130ـ كسى كه اختيارش در سفر با ديگرى است مانند پسرى كه با پدر خود مسافرت مى كند، چنانچه بداند سفر پدرش هشت فرسخ است بايد نماز را شكسته بخواند، حتّى اگر كسى را به اجبار به جايى مى برند (مانند زندانى) و بداند مسافت او هشت فرسخ يا بيشتر است همين حكم را دارد، مگر اين كه احتمال عقلايى بدهد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از آنها جدا مى شود و برمى گردد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 01:05 PM
شرط سوم ـ در بين راه از قصدش برنگردد
مسأله 1131ـ اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، يا مردّد شود بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت خود منصرف شود، بايد نماز را شكسته بخواند، مگر اين كه مردّد درماندن و برگشتن باشد و يا بخواهد همان جا ده روز بماند.
مسأله 1132ـ هرگاه بخواهد به محلّى كه هشت فرسخ يا بيشتر است برود، اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد مردّد شود كه بقيّه راه را برود يا نه و در آنجا مقدارى متوقّف شود و بعد تصميم بگيرد بقيّه راه را ادامه دهد بايد نماز را شكسته بخواند و اگر در حال ترديد مقدارى از مسافت را طى كند سپس تصميمش بر ادامه راه شود، چنانچه باقيمانده راه با آنچه قبلاً با قصد طى كرده هشت فرسخ يا بيشتر باشد نماز را شكسته مى خواند.

شرط چهارم ـ قبل از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود عبور نكند و نخواهد ده روز يا بيشتر در اثناء راه توقف كند
مسأله 1133ـ اگر مسافر به وطن خود وارد شود سفر او قطع مى گردد و همچنين اگر به محلّ اقامه ده روز برسد، حتّى اگر ترديد دارد كه از وطنش بگذرد يا در جايى ده روز اقامه كند باز هم نماز او تمام است.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 01:06 PM
شرط پنجم ـ سفر او براى كار حرامى نباشد
مسأله 1134ـ اگر به قصد دزدى، خيانت، يا كار حرام ديگرى سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند، همچنين اگر خود سفر حرام باشد مثل اين كه چنان مسافرتى براى بدن او ضرر قابل ملاحظه اى دارد، يا زن بدون اجازه شوهر سفر كند (بنا بر احتياط واجب) يا فرزند با نهى پدر و مادر سفر نمايد بطورى كه مايه اذيّت آنها شود، بايد نماز را تمام بخواند; ولى اگر سفر واجبى مانند حجّ واجب بوده باشد رضايت شوهر و پدر ومادر شرط نيست و نماز شكسته است.
مسأله 1135ـ هرگاه خود سفر حرام نباشد و به منظور كار حرامى نيز سفر نمى كند، ولى در اثناء سفر، معصيت يا معصيتهايى انجام مى دهد، مثل اين كه در سفر شراب بخورد، يا غيبت كند و به مردم ظلم نمايد، نماز او شكسته است.
مسأله 1136ـ هرگاه براى فرار از انجام كار واجبى مسافرت نمايد، مثل اين كه بدهكار است و مى تواند بدهى خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه مى كند، امّا او براى فرار از پرداخت بدهى مسافرت نمايد، بايد نماز را تمام به جا آورد، ولى اگر چنين قصدى را ندارد بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1137ـ اگر سفر حرام نيست، ولى سوار بر مركب غصبى شود، يا در زمين غصبى مسافرت مى كند، بنابر احتياط جمع ميان نماز شكسته و تمام كند، يعنى هم نماز دو ركعتى هم چهارركعتى به جاآورد.
مسأله 1138ـ هرگاه كسى همراه ظالمى سفر كند و مسافرت او كمك به ظالم محسوب شود سفر او حرام است و نمازش را بايد تمام بخواند، مگر آن كه مجبور باشد يا براى انجام وظيفه مهمترى مانند نجات جان مظلومى با او سفر كند كه در اين صورت نمازش شكسته است.
مسأله 1139ـ مسافرت به قصد تفريح و گردش و استفاده از آب و هوا و مانند آن تا آنجا كه موجب اسراف و كار حرام ديگرى نباشد جايز است و نماز را بايد شكسته بخواند.
مسأله 1140ـ كسى كه براى امرار معاش به شكار مى رود سفرش حلال و نمازش شكسته است، همچنين اگر براى فراهم كردن درآمد بيشتر باشد، امّا كسى كه براى لهو و تفريح و خوشگذرانى به شكار مى رود، سفرش حرام ونمازش را بايد تمام بخواند.
مسأله 1141ـ كسى كه از سفر معصيت بر مى گردد اگر توبه كرده و تا محلّى كه مى خواهد بر گردد هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شكسته بخواند، همچنين اگر توبه نكرده ولى در بازگشت آلوده به معصيت نيست.
مسأله 1142ـ هرگاه كسى كه سفرش سفر معصيت است در اثناء راه از قصد خود برگردد، چنانچه باقيمانده راه هشت فرسخ يا بيشتر باشد و يا مجموع رفتن و برگشتن هشت فرسخ است بايد نماز را شكسته بخواند، ولى بعكس اگر به قصد معصيت سفر نكرده، ولى در بين راه قصدش تغيير كند و بقيّه راه را براى معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند، امّا آنچه را قبلاً شكسته خوانده اشكالى ندارد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:02 PM
شرط ششم ـ از صحرانشين هاى خانه بدوش نباشد
مسأله 1143ـ «صحرانشينهاى خانه بدوش» كه وطن خاصى ندارند و هرجا آب و خوراك براى خود و حيواناتشان فراهم باشد توقّف مى كنند، بايد در اين مسافرتها نمازشان را تمام بخوانند و روزه را بگيرند.
مسأله 1144ـ هرگاه صحرانشين خانه به دوش مانند مردم ديگر براى زيارت خانه خدا، يا تجارت، يا مسافرت ديگرى غير از آن مسافرت كه جزء زندگى اوست برود بايد نماز را شكسته بخواند.

شرط هفتم ـ شغل و كار او مسافرت نباشد
مسأله 1145ـ راننده ها، خلبان ها، كشتيبان ها و ساربان ها و مانند آنها كه سفر، شغل آنهاست بايد نماز را تمام بخوانند هرچند در سفر اوّل باشد.
مسأله 1146ـ كسى كه شغلش مسافرت نيست، ولى مسافرت مقدّمه شغل اوست، مانند معلّم و كارگر و كارمندى كه خودش ساكن شهرى است و همه روز براى انجام كار به نقطه ديگرى مى رود كه رفت و آمد او هشت فرسخ يا بيشتر است، بايد نماز را تمام بخواند و روزه را بگيرد.
مسأله 1147ـ كسى كه شغلش مسافرت است اگر براى كار ديگرى غير از شغل خود (مثلاً براى حج يا زيارت يا مقصد ديگرى) مسافرت كند، بايد مانند ساير مسافران نماز را شكسته بخواند، ولى اگر راننده اى اتومبيل خود را براى زيارت كرايه دهد و در ضمن خودش هم زيارت كند بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1148ـ كسانى كه راهنماى حج و مدير كاروان حجّاج و مانند آن مى باشند، در صورتى كه مسافرت جزء يا مقدّمه شغل آنها محسوب شود و اين كار مدّت قابل ملاحظه اى (حدود چند ماه) به طول انجامد بايد نماز را تمام بخوانند.
مسأله 1149ـ كسى كه در مقدارى از سال شغلش مسافرت است مثل راننده اى كه فقط در تابستان يا زمستان كار رانندگى مى كند، بايد در سفرى كه مشغول به كارش هست نماز را تمام بخواند.
مسأله 1150ـ كسى كه شغلش رانندگى داخل شهرهاست اگر اتّفاقاً به سفر خارج از شهر برود و هشت فرسخ و بيشتر باشد نمازش شكسته است، امّا كسى كه هم رانندگى داخل شهر مى كند و هم راننده بيابانى است وقتى به خارج شهر مى رود نماز را بايد تمام بخواند.
مسأله 1151ـ كسى كه شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در محلّى بماند، خواه وطن او باشد يا نه، و خواه از اوّل، قصد ده روز را داشته يا نه، بايد در سفر اوّل نماز را شكسته بخواند و اگر شك كند كه ده روز مانده يا نه، بايد نمازش را تمام بخواند.
مسأله 1152ـ كسانى كه براى خود وطنى اختيار نكرده اند و به سياحت و جهانگردى مشغولند بايد نماز را تمام بخوانند.
مسأله 1153ـ كسى كه شغلش مسافرت نيست، ولى در شهر يا دهى جنسى دارد كه براى حمل آن مسافرتهاى پى در پى مى كند بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1154ـ كسى كه از وطنش صرف نظر كرده و مى خواهد وطن ديگرى براى خود انتخاب كند بايد در مسافرت نماز را شكسته بخواند، مگر آن كه سفرش طولانى شود و جزء افراد خانه بدوش حساب شود.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:03 PM
شرط هشتم ـ به حدّ ترخّص برسد
مسأله 1155ـ «حدّ ترخّص» يعنى از وطن يا محلّ اقامتش به اندازه اى دور شود كه صداى اذان شهر را نشنود و مردم شهر او را نبينند، امّا ديدن و نديدن ديوارهاى شهر اثرى ندارد، ولى بايد در هوا گرد و غبار يا مه يا چيز ديگرى كه مانع ديدن است يا سرو صدايى كه مانع شنيدن است وجود نداشته باشد و اگر يكى از اين دو علامت حاصل شود كافى است، به شرط اينكه يقين به نبودن ديگرى نداشته باشد، و الاّ احتياط جمع ميان نماز شكسته و تمام است.
مسأله 1156ـ معيار در شهرها شهرهاى معمولى است و اگر شهرى زياد در گودى يا در بلندى قرار گرفته باشد بايد مطابق شهرهاى معمولى با آن رفتار كرد، يعنى ببينيم چه اندازه مسافت سبب مى شود كه در شهرهاى معمولى انسان صداى اذان شهر را نشنود و اهالى شهر او را نبينند.
مسأله 1157ـ هرگاه شك كند به حدّ ترخّص رسيده يا نه، يا نداند صدايى را كه مى شنود صداى اذان است يا صداى ديگر، بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر بفهمد صداى اذان است ولى كلمات آن قابل تشخيص نباشد احتياط جمع است.
مسأله 1158ـ هرگاه به جايى برسد كه اذان شهر را كه معمولاً در جاى بلند مى گويند نشنود نمازش شكسته است، هر چند اذانى را كه با بلند گوهاى قوى مى گويند بشنود و اگر كسى گوش و چشمش از معمول ضعيف تر يا بسيار قوى تر است اعتبارى به آن نيست بلكه اعتبار به گوش و چشمهاى معمولى است.
مسأله 1159ـ هرگاه كسى در اثناء مسافرت به وطنش برسد نمازش در آنجا تمام است، ولى اگر مى خواهد سفر خود را از آنجا هشت فرسخ يا بيشتر ادامه دهد وقتى به حدّ ترخّص رسيد بايد نماز را شكسته بخواند.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:04 PM
چيزهايى كه سفر را قطع مى كند
مسأله 1160ـ چند چيز است كه سفر را قطع مى كند و بايد نماز را تمام خواند:

اوّل ـ رسيدن به «وطن»
منظور از وطن محلّى است كه انسان آن را براى اقامت و زندگى خود انتخاب كرده، خواه در آنجا متولّد شده باشد يا نه و خواه وطن پدر و مادرش باشد يا خودش آنجا را انتخاب كرده است.
مسأله 1161ـ هرگاه انسان جايى را براى «محلّ اقامت» خود انتخاب كند بطورى كه وقتى در آنجاست او را مسافر نمى گويند، خواه قصد اقامت دائم داشته باشد يا موقّت، مثلاً مى خواهد دو سال يا بيشتر در آنجا بماند اين محل در حكم وطن مى باشد و همين گونه است حال مأموران ادارات كه ممكن است هر چند سال در محلّى باشند و آنجا حكم وطنشان را دارد.
مسأله 1162ـ ممكن است كسى در دو محل زندگى كند، مثلاً شش ماه در شهرى و شش ماه ديگر در شهر ديگر، هردو وطن او محسوب مى شود و حتّى ممكن است انسان داراى سه وطن باشد.
مسأله 1163ـ هرگاه انسان در محلّى زندگى مى كرده و وطن او بوده، چنانچه از آنجا اعراض كند، يعنى ديگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگى كند، هر چند گاهى به عنوان مسافرت و ديدار بستگان و دوستان به آنجا برود، نمازش در آنجا شكسته است، خواه در آنجا ملكى داشته باشد يا نه و خواه اقوام و بستگانش در آنجا زندگى كنند يا نكنند، مگر اين كه قصد كند در آنجا ده روز بماند، همچنين اگر انسان غير از وطن اصلى خود جاى ديگرى را براى زندگى انتخاب كند و شش ماه يا كمتر و بيشتر در آنجا بماند بعد، از آنجا اعراض نمايد نمازش در آنجا شكسته است، خواه ملكى در آنجا داشته باشد يا نه.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:04 PM
دوم ـ قصد اقامت ده روز
مسأله 1164ـ هرگاه مسافرى مى خواهد ده روز پشت سر هم در محلّى بماند، يا مى داند اجباراً بايد در آنجا توقّف كند بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1165ـ آنچه براى قصد اقامه كه در مسأله پيش گفته شد لازم است ماندن ده روز است و امّا شب قبل از آن و شب بعد از آن لزومى ندارد، بنابراين اگر از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز دهم بماند (يعنى ده روز و نُه شب) بايد نماز را تمام بخواند، همچنين اگر مثلاً قصدش اين باشد كه از ظهر روز اوّل تا ظهر روز يازدهم توقف كند.
مسأله 1166ـ مسافرى كه قصد دارد ده روز در محلّى بماند مى تواند قصد كند در چند جا توقّف كند به شرط اين كه فاصله آنها كم باشد (مثلاً يكى دو كيلومتر و يا بيشتر) بطورى كه بگويند او مسافر نيست، همچنين هيچ تفاوتى ميان شهرهاى بزرگ و كوچك نيست يعنى «بلاد كبيره» و «صغيره» تفاوتى در احكام مسافر ندارد.
مسأله 1167ـ مسافرى كه قصد اقامه ده روز در محلّى كرده، اگر از اوّل قصد داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف برود چنانچه جايى كه مى خواهد برود به اندازه اى دور نيست كه جزء مسافرت محسوب شود بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر طورى است كه جزء مسافرت محسوب مى شود بايد تمام ده روز را شكسته بخواند.
مسأله 1168ـ هرگاه كسى قصد دارد ده روز در جايى بماند امّا احتمال مى دهد در اثنا مانعى پيدا شود درصورتى كه مردم به اين گونه احتمالات اعتنا نكنند بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر احتمال وجود مانع قوى باشد نمازش شكسته است.
مسأله 1169ـ هرگاه مسافرى قصد ندارد ده روز در جايى توقف كند ولى قصدش اين است كه مثلاً اگر رفيقش بيايد يا منزل خوبى پيدا كند ده روز بماند بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1170ـ هرگاه مسافرى بداند مثلاً ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده و قصد كند كه تا آخر ماه در محلّى بماند، بايد نماز را تمام بخواند، همچنين اگر نداند آن روز چندم ماه است و تا آخر ماه چقدر مانده، ولى قصدش اين است كه به هر حال تا آخر ماه بماند، چنانچه در واقع تا آخر ماه ده روز يا بيشتر باشد، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1171ـ هرگاه كسى قصد اقامه ده روز كند و بعداً منصرف يا مردّد شود، اگر پيش از خواندن يك نماز چهار ركعتى باشد نمازش شكسته است، ولى اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى منصرف يا مردّد شود، بايد تا وقتى در آنجاست نماز را تمام بخواند.
مسأله 1172ـ هرگاه كسى قصد ده روز كند و روزه بگيرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود چنانچه يك نماز چهار ركعتى خوانده باشد روزه اش صحيح است و بايد تا آنجا هست نمازها را تمام بخواند و روزه ماه رمضان را بگيرد امّا اگر نماز چهار ركعتى نخوانده روزه اش صحيح نيست و نمازها را نيز بايد شكسته بخواند.
مسأله 1173ـ هرگاه شك كند كه آيا نماز چهار ركعتى خوانده و بعد منصرف يا مردّد شده يا نه، بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند.
مسأله 1174ـ هرگاه مسافر به نيّت نماز شكسته مشغول نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد ده روز يا بيشتر در آنجا بماند بايد نماز را چهار ركعتى تمام كند و اگر بعكس قصد ده روز كرده بوده و مشغول نماز چهار ركعتى شده بود ولى در وسط نماز از قصد خود برگشت، چنانچه مشغول ركعت سوم نشده بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و بقيّه نمازها را نيز شكسته بخواند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است و تا وقتى كه آنجاست بايد شكسته بخواند.
مسأله 1175ـ كسى كه قصد كرده ده روز در محلّى بماند هرگاه بيشتر از ده روز بماند تا وقتى مسافرت نكرده بايد نمازش را تمام بخواند و لازم نيست دوباره قصد ده روز كند.
مسأله 1176ـ مسافرى كه قصد ده روز كرده بايد روزه واجب را بگيرد و مى تواند روزه مستحبّى به جاآورد و نافله هاى ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.
مسأله 1177ـ مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى توقّف كند، چنانچه بعد از گذشتن ده روز يا بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى به جايى كه كمتر از چهار فرسخ است برود و به محلّ اقامه خود بازگردد، بايد نماز را تمام بخواند و هرگاه بخواهد از محلّ اقامت به جاى ديگرى برود كه كمتر از هشت فرسخ است و در محلّ دوم ده روز بماند بايد نماز خود را در مسير راه و در جاى دوم تمام بخواند، امّا اگر هشت فرسخ يا بيشتر باشد در مسير راه شكسته مى خواند و در محلّ دوم كه قصد اقامه كرده تمام مى خواند.
مسأله 1178ـ هرگاه كسى به خيال اين كه دوستانش مى خواهند ده روز در محلّى بمانند قصد ده روز كند و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بفهمد كه آنها قصد نكرده اند و منصرف شود تا مدّتى كه او در آنجاست بايد نماز را تمام بخواند.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:04 PM
سوم ـ توقّف يك ماه بدون قصد
مسأله 1179ـ هرگاه مسافر در محلّى توقّف كند ولى نمى داند مدّت توقّف او چند روز است بايد نماز را شكسته بخواند، امّا بعد از گذشتن سى روز بايد نماز را تمام بخواند، اگر چه مقدار كمى بعد از آن در آنجا بماند (اگر يك ماه از ماههاى قمرى بماند كه كمتر از سى روز باشد نيز كافى است مثلاً از دهم اين ماه تا دهم ماه ديگر).
مسأله 1180ـ هرگاه كسى مى خواهد نه روز يا كمتر در محلّى بماند بعد از گذشتن اين مدّت باز تصميم مى گيرد نه روز يا كمتر بماند، تا سى روز، بايد نماز را شكسته بخواند، از روز سى و يكم بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1181ـ هرگاه توقّف سى روز در يك محل نباشد كافى نيست، بنابراين اگر در جايى مثلاً بيست روز بدون قصد بماند سپس از آنجا چند فرسخ دورتر رود و بيست روز ديگر بماند نماز او شكسته است.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:04 PM
مسائل متفرّقه نماز مسافر
مسأله 1182ـ در چهار محل مسافر مخيّر است نماز را تمام يا شكسته بخواند: «مسجدالحرام»، «مسجد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)»، «مسجد كوفه» و «حرم حضرت سيّد الشّهداء(عليه السلام)» و افضل در اين موارد نماز تمام است و فرقى ميان مسجدالحرام در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمّه هدى(عليهم السلام) و اضافاتى كه بعداً بر آن افزوده شده، يا در آينده افزوده مى شود نيست ، همچنين در مورد مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و كوفه و حرم حسينى.
مسأله 1183ـ كسى كه مى داند مسافر است و نماز را بايد شكسته بخواند اگر عمداً تمام بخواند باطل است، همچنين اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند بايد اعاده كند و نيز اگر حكم نماز مسافر را مى دانست امّا توجّه نداشت كه در حال سفر است و نمازش را تمام بخواند، امّا اگر اصلاً اين حكم را نمى دانست كه وظيفه مسافر نماز شكسته است و هنوز اين مسأله را نشنيده بود اگر به جاى نماز شكسته نماز را تمام بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 1184ـ مسافرى كه اجمالاً مى داند بايد نماز را شكسته بخواند اگر بعضى از جزئيّات آن را نداند (مثلاً نداند كه شرط اين مسأله سفر هشت فرسخى است) چنانچه تمام بخواند احتياط آن است كه بطور شكسته اعاده كند.
مسأله 1185ـ هرگاه فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند چنانچه در وقت يادش بيايد بايد شكسته به جا آورد و اگر بعد از وقت متوجّه شود قضا ندارد.
مسأله 1186ـ كسى كه وظيفه اش نماز تمام است اگر عمداً يا از روى اشتباه يا فراموشى شكسته بخواند نمازش باطل است، حتّى اگر قصد اقامه ده روز كرده و نمى دانسته كه بايد در اين حال تمام بخواند و نماز خود را شكسته خوانده، احتياط واجب آن است كه به صورت تمام اعاده كند.
مسأله 1187ـ هرگاه مشغول نماز چهار ركعتى است و در بين نماز يادش بيايد كه مسافر است، يا متوجّه شود كه سفر او هشت فرسخ است، اگر به ركوع ركعت سوم نرفته، بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است و بايد شكسته بخواند.
مسأله 1188ـ هرگاه كسى مشغول نماز شكسته شود و در بين نماز يادش بيايد كه مسافر نيست و يا سفرش سفرى نيست كه نماز در آن شكسته باشد، بايد نماز را چهار ركعتى تمام كند و نمازش صحيح است.
مسأله 1189ـ هرگاه كسى اوّل وقت مسافر بوده و نماز را نخوانده و بعد به وطن يا جايى كه قصد دارد ده روز بماند وارد شود بايد نماز را تمام بخواند و بعكس، اگر كسى اوّل وقت در وطن يا محلّ اقامت بوده و نماز را نخوانده، مسافرت كرد، بايد نمازش را در سفر شكسته بخواند.
مسأله 1190ـ هرگاه نماز انسان در سفر قضا شود بايد قضاى آن را شكسته بخواند (خواه در سفر قضا كند يا در وطن) و بعكس اگر در وطن نمازش قضا شود بايد قضاى آن را تمام بخواند (خواه در سفر قضا كند يا در وطن).
مسأله 1191ـ مستحبّ است مسافر به اميد ثواب الهى بعد از هر نماز شكسته سى مرتبه سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ بگويد.
مسأله 1192ـ حكم نماز مسافر مربوط به آسان بودن و سخت بودن سفر نيست، بلكه در مسافرتهاى راحت امروز نيز با شرايطى كه گفته شد بايد نماز را شكسته خواند.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:05 PM
نماز قضا
مسأله 1193ـ هركس نماز واجب را در وقت آن ترك كند بايد قضاى آن را به جا آورد، هر چند در تمام وقت نماز خواب بوده، يا به واسطه بيمارى، يا مستى، نماز را نخوانده باشد، امّا كسى كه در تمام وقت بى هوش بوده، قضا بر او واجب نيست، همچنين كافرى كه مسلمان شده و زنى كه در حال حيض يا نفاس بوده.
مسأله 1194ـ هرگاه بعد از وقت نماز بفهمد نمازى را كه خوانده باطل بوده بايد آن را قضا كند.
مسأله 1195ـ كسى كه نماز قضا برعهده دارد بايد درخواندن آن كوتاهى نكند، ولى واجب نيست آن را فوراً به جا آورد، مگر آنكه يك يا دو نماز قبل از آن قضا شده باشد كه احتياط واجب اين است كه پيش از نماز همان روز آن را قضا كند.
مسأله 1196ـ كسى كه نماز قضا بر ذمّه دارد مى تواند نماز مستحبّى بخواند و خواندن نماز قضا قبل از نماز يوميّه يا بعد از آن مانعى ندارد.
مسأله 1197ـ اگر كسى گمان دارد بعضى از نمازهاى گذشته او صحيح نبوده، يا فراموش كرده است، احتياط مستحب آن است كه قضاى آن را به جا آورد.
مسأله 1198ـ در نماز قضا ترتيب واجب نيست، جز در ميان قضاى ظهر و عصر و مغرب و عشاء از يك روز.
مسأله 1199ـ كسى كه چند نماز از او قضا شده و شماره آنها را نمى داند، مثلاً نمى داند دو نماز بوده يا سه نماز، كافى است مقدار كمتر را بخواند، امّا اگر قبلاً شماره آنها را مى دانسته، ولى به واسطه سهل انگارى فراموش كرده، احتياط واجب آن است كه مقدار بيشتر را بخواند.
مسأله 1200ـ كسى كه نماز قضا از روزهاى پيش بر ذمّه دارد مى تواند قبل از خواندن نماز قضا به نمازاداى روزانه مشغول شود، مگر آنكه يك يا دو نماز قبل از آن باشد كه بنابر احتياط واجب بايد قبلاً بجا آورد.
مسأله 1201ـ كسى كه مى داند يك نماز چهار ركعتى بر ذمّه دارد، امّا نمى داند قضاى ظهر بوده يا عصر يا عشاء اگر يك نماز چهار ركعتى به نيّت ما فى الذّمّه يعنى قضايى كه بر عهده اوست بخواند كافى است و در بلند خواندن و آهسته خواندن حمد و سوره مخيّر است.
مسأله 1202ـ هيچ كس نمى تواند نماز قضاى ديگرى را كه در حال حيات است به جا آورد، هر چند او از خواندن نماز قضا عاجز باشد، امّا بعد از مردن مانعى ندارد.
مسأله 1203ـ نماز قضا را مى توان با جماعت خواند، خواه نماز امام جماعت ادا باشد يا قضا، ولى احتياط اين است كه هر دو يك نماز را بخوانند، مثلاً نماز قضاى ظهر را با نماز ظهر بخواند و نماز قضاى عصر را با نماز عصر.
مسأله 1204ـ مستحبّ است كودكى كه خوب و بد را تميز مى دهد به نماز خواندن و ساير عبادتها عادت دهند، بلكه مستحبّ است او را به قضاى نماز تشويق كنند (البتّه نبايد اين كار به صورتى انجام گيرد كه موجب ناراحتى و بيزارى او از نماز گردد).

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:06 PM
نماز قضاى پدر و مادر
مسأله 1205ـ بر پسر بزرگتر (يعنى بزرگترين پسرى كه بعد از مرگ آنها در حال حيات است) واجب است كه نماز و روزه هايى كه از پدر يا مادرش فوت شده و از روى نافرمانى نبوده و توانايى بر قضا داشته، بعد از مرگ آنها به جا آورد، بلكه اگر از روى نافرمانى هم ترك كرده باشد بنابر احتياط مستحب بايد به همين طور عمل كند، همچنين روزه اى را كه در سفر نگرفته هرچند توانايى قضاى آن را پيدا نكرده احتياط آن است كه پسر بزرگتر قضا نمايد.

مواردى كه نماز قضاى پدر و مادر بر پسر بزرگتر واجب نيست
مسأله 1206ـ هرگاه شخص ديگرى آن نماز و روزه را قضا نمايد از پسر بزرگتر ساقط مى شود.
مسأله 1207ـ اگر پسر بزرگتر نمى داند كه از پدر يا مادرش نماز و روزه اى قضا شده يا نه، چيزى بر او واجب نيست و تفحّص و جستجو نيز لازم نمى باشد.
مسأله 1208ـ اگر پسر بزرگتر از دنيا برود بر ساير پسران تكليفى نيست.
مسأله 1209ـ اگر معلوم نباشد پسر بزرگتر كدام است يعنى تاريخ تولّد پسرها درست روشن نباشد، قضاى نماز و روزه پدر و مادر بر هيچ كدام واجب نيست، ولى احتياط مستحب آن است كه بين خودشان قسمت كنند.
مسأله 1210ـ پسر بزرگتر هنگام قضاى نماز و روزه پدر و مادر بايد به تكليف خود عمل كند، يعنى دستورات نماز و روزه را مطابق حكم مرجع تقليد خود به جا آورد.
مسأله 1211ـ كسى كه خودش نماز و روزه قضا دارد و نماز و روزه پدر و مادر نيز بر او واجب شده، هركدام را اوّل به جا آورد صحيح است.
مسأله 1212ـ هرگاه پسر بزرگتر در موقع مرگ پدر يا مادر نابالغ يا ديوانه بوده، هروقت بالغ و عاقل شود بايد نماز و روزه پدر يا مادر را قضا نمايد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:07 PM
نماز استيجارى
مسأله 1213ـ اجير گرفتن براى قضاى نماز و عبادتهاى ديگر از طرف اموات خالى از اشكال نيست، مگر در حج و اگر كسى بخواهد در عبادتهاى ديگر اجير بگيرد قصد رجاء كند، امّا به جا آوردن نماز و روزه قضا و همچنين نماز و روزه مستحبّى به قصد قربت و بدون گرفتن اجرت اشكالى ندارد.
مسأله 1214ـ انسان مى تواند براى بعضى از كارهاى مستحب مانند زيارت قبر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام) از طرف زندگان اجير شود، ولى احتياط واجب آن است كه پول را براى مقدّمات كار بگيرد و نيز مى تواند اعمال مستحبّى را انجام دهد و ثواب آن را به اموات يا زنده ها هديه نمايد.
مسأله 1215ـ كسى كه براى نماز قضاى ميّت اجير شده، بايد مسائل نماز را بخوبى بداند و قرائت او صحيح باشد.
مسأله 1216ـ شخصى كه مى خواهد از طرف ديگرى نماز يا روزه، يا عبادت ديگرى، به جا آورد بايد در موقع نيّت، ميّت را معيّن كند، لازم نيست اسم او را بداند، همين اندازه كه علامت و نشانه اى براى او در قصد و نيّت خود قرار دهد كافى است.
مسأله 1217ـ شخص نايب بايد خود را به جاى ميّت فرض كند و عبادتى را كه بر ذمّه اوست قضا نمايد و اگر عملى را انجام دهد و ثواب آن را براى او هديه كند دين او ادا نمى شود.
مسأله 1218ـ در صورتى ذمّه ميّت ادا خواهد شد كه اطمينان پيدا شود كه نايب نماز را خوانده است و اگر شك كند كافى نيست، ولى اگر يقين داشته باشد نماز را خوانده امّا نداند صحيح انجام داده يا نه اشكال ندارد.
مسأله 1219ـ اگر نايب بگويد نماز را خوانده ام تنها به گفته او نمى توان قناعت كرد مگر اين كه فرد مورد اطمينانى باشد.
مسأله 1220ـ شخصى كه از ميّت نيابت مى كند بايد كسى باشد كه در انجام اجزاء و شرايط نماز معذور نباشد، مثلاً كسى كه نشسته نماز مى خواند نمى تواند نايب شود، حتّى بنابر احتياط واجب كسى كه با تيمّم يا جبيره نماز مى خواند نيابت نكند.
مسأله 1221ـ مرد مى تواند براى زن و زن براى مرد نيابت كند و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز بايدبه وظيفه خودش عمل نمايد، نه وظيفه ميّت و لازم نيست قضاى نمازهاى ميّت به ترتيب خوانده شود، خواه ترتيب آن را بداند يا نداند، مگر در مورد ظهر و عصر، يا مغرب و عشا از يك روز كه رعايت ترتيب در آن لازم است.
مسأله 1222ـ كسى كه اجير براى قضاى نماز و روزه مى شود اگر طرز مخصوصى را با او شرط كنند (مثلاً بگويند نماز را بايد در مسجد يا در فلان ساعت بخواند) بايد به شرط عمل كند، امّا اگر شرط خاصّى با او نكنند مطابق تكليف خود و طبق معمول انجام دهد و در مستحبّات نيز آنچه معمول است به جا مى آورد و بيش از آن لازم نيست مگر شرط كنند، خواندن نماز آيات نيز تا شرط نكنند لازم نيست.
مسأله 1223ـ هرگاه اشخاص متعدّدى را براى قضاى نماز ميّت اجير كند لازم نيست براى هر كدام وقت معيّنى را تعيين نمايد، بلكه آنها مى توانند در هر وقت كه بخواهند نماز را به جا آورند، ولى براى رعايت ترتيب بين نمازهاى قضا احتياط مستحب آن است كه براى هر كدام از آنها وقتى را معيّن نمايد، مثلاً با يكى قرار مى گذارد كه در فاصله صبح تا ظهر نماز قضا به جا آورد و با ديگرى از ظهر تا شب و نيز بهتر است هريك از آنها مقدار نمازى را كه مى خواند با ديگرى شبيه باشد، مثلاً اگر از نماز ظهر شروع مى كند و تا نماز صبح پايان مى دهد (خواه يك شبانه روز بخواند يا چند شبانه روز) ديگرى نيز از ظهر شروع كند و به صبح خاتمه دهد.
مسأله 1224ـ هرگاه شخص اجير پيش از تمام كردن نماز و روزه اى كه اجير شده بود از دنيا برود درحاليكه اجرت همه آنها را گرفته، اگر شرط كرده باشند تمام نمازها را خودش به جا آورد بايد اجرت مقدارى را كه نخوانده از مال او برگردانند و اگر چنين شرطى نكرده اند بايد ورثه از مال او كسى را اجير كنند تا باقيمانده را بجا آورد و اگر مالى ندارد چيزى بر ورثه واجب نيست، ولى بهتر است دين ميّت را ادا كنند.
مسأله 1225ـ هرگاه اجير پيش از تمام كردن عمل از دنيا برود و خودش نيز نماز قضا بر ذمّه داشته باشد، بايد از مال او براى نمازهايى كه اجير بوده ديگرى را اجير كنند و يا اگر شرط كرده اند خودش به جا آورد باقيمانده را برگردانند، امّا براى نمازهاى خودش نمى توانند از مال او بردارند مگر با رضايت ورثه و يا در صورتى كه وصيّت كرده از ثلث مالش به مصرف نماز برسانند.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:08 PM
نماز جماعت
مسأله 1226ـ نمازجماعت از مهمترين مستحبّات و از بزرگترين شعائر اسلامى است و در روايات، فوق العاده روى آن تكيه شده است، مخصوصاً براى همسايه مسجد يا كسى كه صداى اذان مسجد را مى شنود بيشتر سفارش شده و سزاوار است انسان تا مى تواند نمازش را با جماعت بخواند. در روايتى آمده است كه اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند هر ركعت آن ثواب 150 نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا كند هر ركعت ثواب 600 نماز و هر قدر عدد نمازگزاران بيشتر شود ثواب نمازشان بيشتر خواهدشد و اگر عدد آنان از ده نفر بگذرد اگر تمام آسمانها كاغذ و درياها مركّب و درختها قلم و ملائكه و انس و جن نويسنده شوند، نمى توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند.
مسأله 1227ـ حاضر نشدن به نماز جماعت اگر از روى بى اعتنايى و سبك شمردن باشد حرام است.
مسأله 1228ـ مستحبّ است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اوّل وقت كه فرادى (تنها) باشد بهتر است و نيز جماعتى كه مختصر بخوانند از نماز فرادى كه آن را طول دهند برتر است.
مسأله 1229ـ هرگاه جماعت برپا شود مستحبّ است كسى كه نمازش را فرادى خوانده دوباره باجماعت بخواند و اگر بعداً بفهمد كه نماز اوّلش باطل بوده نماز دوم كافى است.
مسأله 1230ـ جايز است «امام جماعت» كه يك بار نماز خود را با جماعت خوانده آن را با جماعت ديگرى دوباره بخواند، امّا بيش از دوبار اشكال دارد، بنابراين يك امام جماعت مى تواند در دو مسجد اقامه جماعت كرده و نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1231ـ كسى كه در نماز وسواس دارد و وسواس او اسباب اشكال نماز مى شود، چنانچه بداند در صورتى كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت مى شود بايد نماز را به جماعت بخواند.
مسأله 1232ـ هيچ نماز مستحبّى را نمى توان با جماعت خواند، مگر نماز استسقاء، يعنى نمازى كه براى آمدن باران مى خوانند و نماز عيد فطر و قربان كه در زمان غيبت امام(عليه السلام) مستحبّ است.
مسأله 1233ـ در نمازهاى يوميّه هر نمازى را مى توان با هر نماز امام اقتدا كرد، مثلاً اگر امام نماز ظهر را مى خواند و او نماز ظهر را قبلاً خوانده مى تواند نماز عصرش را با نماز ظهر امام بخواند، ولى اگر امام براى احتياط نمازش را اعاده كرده، نمى تواند نماز خود را با او بخواند، مگر اين كه هر دو از جهت احتياط مثل هم باشند.
مسأله 1234ـ اگر امام جماعت نماز قضا مى خواند مى شود به او اقتدا كرد ولى اگر نمازش را احتياطاً قضا كند اقتدا به او اشكال دارد.
مسأله 1235ـ اگر انسان نداند نمازى را كه امام مى خواند نماز نافله است يا نماز واجب نمى تواند به او اقتدا كند.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:34 PM
شرايط نماز جماعت
مسأله 1236ـ در جماعت چند چيز بايد رعايت شود:

اوّل ـ نبودن حايل
ميان امام و مأموم و همچنين ميان مأمومين نسبت به يكديگر بايد چيزى كه مانع ديدن است نباشد، بلكه حايل شيشه اى نيز اشكال دارد، امّا اگر مأموم زن باشد حايل ميان او و مردان مانعى ندارد.
مسأله 1237ـ اگر امام در محراب باشد و كسى پشت سر او اقتدا نكرده باشد كسانى كه در دو طرف محراب ايستاده اند و به واسطه ديوار محراب امام را نمى بينند نمى توانند به او اقتدا كنند، بلكه اگر كسى هم پشت سر امام اقتدا كرده باشد كسانى كه دو طرف او ايستاده اند و به واسطه ديوار محراب امام را نمى بينند جماعت آنها اشكال دارد، ولى صفهايى كه پشت سر آنها قرار دارد نمازشان صحيح است، همچنين اگر صفها به در مسجد برسد و از آن خارج گردد.
مسأله 1238ـ هرگاه به واسطه طولانى شدن صفها كسانى كه دو طرف صف ايستاده اند امام را نمى بينند مانعى ندارد، همچنين اگر به واسطه طولانى شدن يكى از صفها كسانى كه در دو طرف آن ايستاده اند صف جلو خود را نبينند جماعتشان صحيح است.
مسأله 1239ـ كسى كه پشت ستون ايستاده اگر از طرف راست يا چپ به واسطه مأموم ديگر به امام متصل باشد كافى است.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:34 PM
شرط دوم ـ بلندتر نبودن جاى ايستادن امام از مأموم
مسأله 1240ـ جاى ايستادن امام از جاى مأموم بلندتر نباشد; مگر به مقدار بسيار كم، و اگر زمين سراشيبى باشد و امام در طرفى كه بلندتر است بايستد در صورتى كه سراشيبى آن زياد نباشد و به آن زمين مسطّح گويند مانعى ندارد.
مسأله 1241ـ بلندتر بودن جاى مأموم از جاى امام اشكال ندارد، ولى اگر امام در صحن مسجد بايستد و عدّه اى از مأمومين در بالكن و پشت بام، و طورى باشد كه به آن جماعت نگويند، صحيح نيست. مثل اين كه امام در طبقه اوّل بايستد و مأمومين در بعضى از طبقات بالا كه از جماعت دور است.

شرط سوّم ـ نبودن فاصله ميان امام و مأموم
مسأله 1242ـ اگر يك يا چند قدم ميان امام و مأموم يا مأمومين با يكديگر فاصله باشد، بطوريكه به آن جماعت گويند مانعى ندارد، بنابراين فاصله شدن يك يا دو نفر كه نماز نمى خوانند مانعى ندارد، ولى مستحبّ است صفوف كاملاً به هم متّصل باشد.
مسأله 1243ـ هنگامى كه امام تكبير مى گويد و وارد نماز مى شود در صورتى كه صفهاى جلوتر آماده نماز باشند همه مى توانند تكبير بگويند و وارد نماز شوند و لازم نيست انتظار بكشند تا صفهاى جلو وارد نماز شوند بلكه انتظار كشيدن بر خلاف احتياط است.
مسأله 1244ـ هرگاه بداند يكى از صفهاى جلو، نمازشان باطل است اگر صف جلو حايل شود، صفهاى بعد نمى توانند اقتدا كنند.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:35 PM
شرط چهارم ـ مأموم جلوتر از امام نايستد
مسأله 1245ـ اگر مأموم در ابتداى جماعت يا در اثناء، جلوتر بايستد جماعت او باطل مى شود، احتياط اين است كه مساوى هم نايستد، بلكه كمى عقب تر قرار گيرد و اين عقب تر بودن در تمام حالات نماز مراعات گردد حتّى در حالت ركوع و سجود.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:35 PM
احكام جماعت
مسأله 1246ـ هرگاه مأموم بداند نماز امام قطعاً باطل است، مثلاً بداند امام وضو ندارد نمى تواند به او اقتدا كند هر چند امام متوجّه نباشد، امّا اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده و يا خداى نكرده كافر بوده است يا نمازش باطل بوده، نماز مأموم صحيح است.
مسأله 1247ـ اگر مأموم در اثناء نماز شك كند كه نيّت اقتدا كرده يا نه، چنانچه در حالى باشد كه اطمينان پيدا كند مشغول جماعت است نماز را به جماعت تمام مى كند، ولى اگر اطمينان پيدا نكند بايد نماز را به نيّت فرادى انجام دهد.
مسأله 1248ـ بدون عذر نمى توان از جماعت جدا شد و نيّت فرادى كرد، خواه از اوّل تصميم بر اين كار داشته باشد، يا در اثناء نماز.
مسأله 1249ـ هرگاه مأموم به واسطه عذرى بعد از حمد و سوره امام از او جدا شد و نيّت فرادى كرد لازم نيست حمد و سوره را بخواند، ولى اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيّت فرادى كند بايد آن مقدار را كه امام نخوانده بخواند.
مسأله 1250ـ اگر در اثناء نماز به خاطر عذرى نيّت فرادى كند نمى تواند دوباره به جماعت برگردد و نيز اگر مردّد شود كه نيّت فرادى كند يا نكند و بعد تصميم بگيرد نماز را به جماعت تمام كند جماعت او اشكال دارد، امّا هرگاه شك كند كه نيّت فرادى كرده يا نه، بنا مى گذارد بر اين كه نيّت فرادى نكرده است.
مسأله 1251ـ اگر موقعى كه امام در ركوع است به او اقتدا كند و به ركوع رود و به ركوع امام برسد نماز او صحيح است، خواه امام ذكر ركوع را گفته باشد يا نه و ركعت اوّل او حساب مى شود، امّا اگر به ركوع امام نرسد نمازش را بطور فرادى تمام كند و بنابر احتياط واجب اعاده نمايد، همچنين اگر شك كند به ركوع امام رسيده يا نه.
مسأله 1252ـ در ركعتهاى ديگر نماز (غير از ركعت اوّل) نيز بايد خود را به ركوع امام برساند و گرنه جماعت او اشكال دارد.
مسأله 1253ـ اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود امام سر از ركوع بردارد، نيّت فرادى مى كند و نمازش صحيح است و اعاده ندارد.
مسأله 1254ـ هرگاه در اوّل نماز يا در بين حمد و سوره اقتدا كند و خود را به ركوع امام نرساند جماعت او صحيح نيست، مگر اين كه عذرى داشته باشد.
مسأله 1255ـ اگر موقعى به جماعت رسد كه امام مشغول خواندن تشهّد آخر نماز است چنانچه بخواهد به ثواب نماز جماعت برسد بايد نيّت كند و تكبيره الاحرام بگويد و بعد بنشيند و تشهّد نماز را با امام بخواند، ولى سلام نگويد و كمى صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد، بعد بايستد و نماز را ادامه دهد، يعنى حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اوّل نماز خود حساب كند.
مسأله 1256ـ اگر در ركعت دوم اقتدا كند قنوت و تشهّد را با امام مى خواند و احتياط آن است كه موقع خواندن تشهّد زانوها را از زمين بلند كند و تنها انگشتان دست و سينه پا را بر زمين بگذارد (و به صورت نيمه خيز بنشيند) و بعد از تشهّد امام برخيزد و حمد و سوره بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند و در ركوع، خود را به امام برساند.
مسأله 1257ـ كسى كه در ركعت دوم امام اقتدا مى كند، بايد در ركعت دوم نماز خودش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشيند و تشهّد را به مقدار واجب بخواند و برخيزد و خود را به امام برساند و چنانچه براى گفتن سه مرتبه تسبيحات وقت ندارد يك مرتبه بگويد و در ركوع خود را به امام برساند.
مسأله 1258ـ اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمى رسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا امام به ركوع برود بعد اقتدا كند.
مسأله 1259ـ هرگاه درركعت سوّم ياچهارم بهاماماقتداكند،بايد حمدوسوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد فقط حمد را بخواند و خود را در ركوع به امام برساند.
مسأله 1260ـ كسى كه اطمينان دارد اگر سوره را بخواند به ركوع امام مى رسد، احتياط واجب آن است كه سوره را بخواند و در اين حال اگر سوره را بخواند و اتفاقا به ركوع امام نرسد جماعتش صحيح است.
مسأله 1261ـ اگر امام ايستاده باشد و مأموم نداند در كدام ركعت است مى تواند اقتدا كند و حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و نمازش صحيح است، خواه معلوم شود امام در ركعت سوم و چهارم بوده، يا در ركعت اوّل و دوم، به شرط اين كه نماز ظهر و عصر باشد كه حمد و سوره را امام آهسته مى خواند.
مسأله 1262ـ اگر خيال مى كرد امام در ركعت اوّل يا دوم است و حمد و سوره را نخواند و بعد از ركوع فهميد كه ركعت سوم و چهارم بوده، نمازش صحيح است، ولى اگر پيش از ركوع بفهمد بايد حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد فقط حمد را بخواند و در ركوع، خود را به امام برساند.
مسأله 1263ـ هرگاه مشغول نماز مستحبّى باشد و جماعت برپا شود چنانچه مى ترسد اگر نماز خود را تمام كند به جماعت نرسد مستحبّ است آن نماز را رها كند و مشغول جماعت شود.
مسأله 1264ـ هرگاه مشغول نماز واجب است و جماعت برپا شود، چنانچه وارد ركعت سوم نشده و مى ترسد اگر نماز را تمام كند به جماعت نرسد مستحبّ است نيّت خود را به نماز مستحبّى برگرداند و آن را دو ركعتى تمام كرده، خود را به جماعت برساند.
مسأله 1265ـ اگر نماز امام تمام شود و مأموم هنوز مشغول تشهّد يا سلام است لازم نيست نيّت فرادى كند.
مسأله 1266ـ كسى كه يك ركعت از امام عقب مانده، وقتى امام تشهّد را مى خواند احتياط آن است كه زانوها را از زمين بلند كند و انگشتان دست و سينه پا را بر زمين بگذارد و همراه او تشهّد بخواند، يا ذكر بگويد و اگر تشهّد آخر است صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد و ادامه دهد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:35 PM
شرايط امام جماعت
مسأله 1267ـ امام جماعت بايد «بالغ» و «عاقل» و «عادل» و «حلال زاده» و «شيعه دوازده امامى» باشد و قرائت را صحيح بخواند و اگر مأموم مرد است امام هم بايد مرد باشد، ولى امامت زن براى زن مانعى ندارد و هر انسانى حلال زاده است خواه مسلمان يا غير مسلمان، مگر اين كه خلاف آن ثابت شود.
مسأله 1268ـ «عدالت» يك حالت خداترسى باطنى است كه انسان را از انجام گناه كبيره و تكرار گناه صغيره باز مى دارد و همين اندازه كه با كسى معاشرت داشته باشيم و گناهى از او نبينيم نشانه وجود عدالت است و اين را حسن ظاهر كه حاكى از ملكه باطن است مى گويند.
مسأله 1269ـ كسى كه سابقاً عادل بوده هرگاه شك شود كه بر عدالت باقى مانده است يا نه بايد گفت عادل است، مگر اين كه يقين به خلاف پيدا شود.
مسأله 1270ـ كسى كه ايستاده نماز مى خواند نمى تواند به كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند اقتداكند و كسى كه نشسته نماز مى خواند نمى تواند به كسى كه خوابيده نماز مى خواند اقتدا كند.
مسأله 1271ـ اگر امام جماعت با تيمّم يا وضوى جبيره اى نماز مى خواند مى توان به او اقتدا كرد، ولى اگر به واسطه عذرى با لباس نجس از روى ناچارى نماز مى خواند بنابر احتياط واجب نبايد به او اقتدا كرد، همچنين كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند و همچنين زن مستحاضه و بطور كلّى هر كس نماز خود را به سبب عذرى ناقص مى خواند حق ندارد امام جماعت براى ديگران شود (بنابر احتياط واجب) مگر آنچه در بالا درباره تيمّم يا وضوى جبيره اى گفته شد.
مسأله 1272ـ كسى كه بيمارى جذام (خوره) يا برص (پيسى) دارد بنابر احتياط نمى تواند امام جماعت شود حتّى براى مثل خودش.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:35 PM
ادامه احكام جماعت
مسأله 1273ـ مأموم بايد امام را در نيّت خود معيّن كند، ولى دانستن اسم او لازم نيست، مثلاً همين اندازه كه نيّت كند اقتدا به امام حاضر مى كنم و عدالت و ساير جهات در او جمع باشد كافى است.
مسأله 1274ـ ماموم بايد غير از حمد و سوره همه چيز نماز را خودش بخواند و حمد و سوره در صورتى از او ساقط است كه در ركعت اوّل و دوم با امام نماز بخواند، امّا اگر در ركعت سوم و چهارم در حال قيام امام، اقتدا كند بايد حمد و سوره را خودش بخواند.
مسأله 1275ـ اگر مأموم صداى قرائت امام را در نمازهاى صبح و مغرب و عشاء بشنود بايد حمد و سوره را ترك كند و اگر صداى امام را نشنود جايز است حمد و سوره را بخواند، ولى بايد آهسته بخواند، امّا در نمازهاى ظهر و عصر احتياط واجب آن است كه هميشه حمد و سوره را ترك نمايد، امّا ذكر گفتن بطور آهسته جايز، بلكه مستحبّ است.
مسأله 1276ـ هرگاه مأموم بعضى از كلمات حمد و سوره امام، يا صداى همهمه او را بشنود احتياط واجب ترك حمد و سوره است.
مسأله 1277ـ اگر مأموم سهواً حمد و سوره را بخواند، يا گمان كند صدايى را كه مى شنود صداى امام نيست و حمد و سوره را بخواند و بعد بفهمد صداى امام بوده نمازش صحيح است و هرگاه شك كند صداى امام است يا صداى كس ديگر بنابر احتياط حمد و سوره را نخواند.
مسأله 1278ـ مأموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد، ولى در ذكرهاى ديگر مانع ندارد، هرچند احتياط مستحب آن است كه اگر صداى امام را بشنود پيش از او نگويد.
مسأله 1279ـ مأموم بايد كارهاى نماز را مانند ركوع و سجود جلوتر از امام انجام ندهد، بلكه همراه امام يا كمى بعد از او به جا آورد و اگر سهوا پيش از امام سر از ركوع بردارد بايد دوباره به ركوع برود و با امام سربردارد و زيادى ركوع در اينجا نماز را باطل نمى كند، ولى اگر به ركوع برگردد و پيش از آن كه به ركوع برسد امام سر بردارد نمازش باطل است.
مسأله 1280ـ هرگاه مأموم خيال مى كرد امام سر از سجده برداشته، او هم سر از سجده برداشت، بايد دوباره به سجده برود و اگر اين كار در هر دو سجده واقع شود زيادى دو سجده كه ركن است نماز را در اينجا باطل نمى كند، امّا اگر به سجده برگردد در حالى كه در همان لحظه امام سر از سجده برداشته است، اگر در يك سجده چنين اتفاق افتد نمازش صحيح است و اگر در دو سجده باهم باشد نمازش باطل مى شود.
مسأله 1281ـ اگر اشتباهاً سر از ركوع يا سجده بردارد و سهواً يا به خيال اين كه به امام نمى رسد به ركوع يا سجده نرود نمازش صحيح است.
مسأله 1282ـ هرگاه مأموم سهواً قبل از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر سر بردارد به مقدارى از قرائت امام مى رسد بايد برگردد و قرائت امام را درك كند و با او به ركوع رود و هرگاه مى داند به چيزى از قرائت امام نمى رسد احتياط واجب آن است كه سر بردارد و با امام نماز را تمام كند و نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1283ـ در تمام مواردى كه مأموم بايد برگردد اگر عمداً برنگردد نمازش اشكال دارد.
مسأله 1284ـ اگر امام در ركعتى كه تشهّد ندارد اشتباهاً تشهّد بخواند، يا در ركعتى كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، مأموم نبايد تشهّد و قنوت را بخواند، ولى نمى تواند پيش از امام برخيزد، يا پيش از امام به ركوع رود، بلكه بايد مطلب را با علامت و اشاره اى به او حالى كند، و اگر نشد صبر كند تا امام تشهّد و قنوت را تمام كند و بقيّه نماز را با او بخواند.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:36 PM
امورى كه در نماز جماعت مستحبّ است
مسأله 1285ـ مستحبّ است امور زيربه اميد ثواب الهى در جماعت رعايت شود:
1ـ اگر مأموم يك مرد است در طرف راست امام، كمى عقب تر از او بايستد و اگر يك زن است در طرف راست امام طورى بايستد كه جاى سجده اش مساوى زانو يا قدم امام باشد و اگر يك مرد و يك زن يا يك مرد و چند زن باشند مرد طرف راست امام و باقى پشت سر امام مى ايستند و اگر چند مرد يا چند زن باشند همه پشت سر امام مى ايستند و اگر چند مرد و چند زن باشند مردها پشت سر امام و زنها پشت سر مردها بايستند. 2ـ اگر امام و مأموم هر دو زن باشند در يك صف مى ايستند، ولى امام كمى جلوتر مى ايستد. 3ـ امام در وسط صف بايستد و اهل علم و فضيلت و تقوا در صف اوّل بايستند. 4ـ صفهاى جماعت منظم باشد آنچنان كه شانه هاى آنان رديف يكديگر قرار گيرد و ميان كسانى كه در يك صف ايستاده اند فاصله اى نباشد.
5ـ بعد از گفتن «قَدْ قامَتِ الصَّلاة» مأمومين همگى برخيزند و آماده جماعت شوند. 6ـ امام جماعت حال مأمومى را كه از ديگران ضعيف تر است رعايت كند و عجله نكند تا افراد ضعيف به او برسند، همچنين ركوع و سجود و قنوت را زياد طولانى نكند، مگر اين كه بداند همه كسانى كه به او اقتدا كرده اند آمادگى دارند.
7ـ امام جماعت هنگام قرائت حمد و سوره صداى خود را بلند كند تا مأمومين بشنوند ولى نه بيش از اندازه. 8ـ اگر امام در ركوع بفهمد شخص يا اشخاصى تازه رسيده اند و مى خواهند اقتدا كنند ركوع را كمى طول بدهد تا به او برسند، ولى بيش از دو برابر ركوع معمولى طول ندهد، هرچند بداند شخص يا اشخاص ديگرى نيز مى خواهند اقتدا كنند.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:36 PM
امورى كه در نماز جماعت مكروه است
مسأله 1286ـ شايسته است به اميد ثواب از امور زير بپرهيزند:
1ـ اگر در صفهاى جماعت جا باشد نمازگزار تنها نايستد. 2ـ مأموم ذكرهاى نماز را طورى نگويد كه امام بشنود. 3ـ مسافرى كه نماز ظهر و عصر و عشا را شكسته مى خواند براى كسانى كه مسافر نيستند امامت نكند، همچنين كسى كه مسافر است به شخص حاضر اقتدا نكند (البته منظور از كراهت در اينجا كمتر بودن ثواب است وگرنه نماز جماعت در هر صورت ثواب دارد).
مسأله 1287ـ نماز آيات در چهار صورت واجب مى شوداوّل و دوم گرفتن خورشيد و ماه هرچند مقدار كمى از آنها بگيرد، خواه كسى بترسد يا نه. سوم زلزله، خواه كسى بترسد يا نه. چهارم صاعقه و بادهاى سياه و سرخ و هرگونه حوادث خوفناك آسمانى در صورتى كه بيشتر مردم بترسند، بلكه براى حوادث خوفناك زمينى نيز اگر موجب وحشت بيشتر مردم شود احتياط واجب آن است كه نماز آيات بخوانند.
مسأله 1288ـ هرگاه امورى كه نماز آيات براى آنها واجب است مكرّر اتّفاق بيفتد واجب است براى هريك از آنها يك نماز آيات بخواند، مثل اين كه چند بار زلزله شود، يا گرفتن خورشيد با زلزله همراه گردد، امّا اگر در بين نماز آيات اين امور واقع شود همان يك نماز آيات كافى است.
مسأله 1289ـ لازم نيست تعيين كند نمازى كه مى خواند براى كدام يك از اين حوادث است كه رخ داده، همين اندازه كه نيّت آنچه بر او واجب است بكند كافى است.
مسأله 1290ـ در صورتى نماز آيات واجب است كه اين امور در همان محل رخ دهد و اگر در شهرها و نقاط ديگر رخ دهد بر او واجب نيست.
مسأله 1291ـ در موقع گرفتن خورشيد يا ماه وقت نماز آيات از موقعى است كه شروع به گرفتن كرده و تازمانى كه كاملاً باز نشده ادامه دارد، ولى احتياط مستحب آن است قبل از شروع به باز شدن نمازرابخواند.
مسأله 1292ـ هنگامى كه زلزله يا صاعقه و مانند آن اتّفاق مى افتد بايد بلافاصله نماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت كرده و احتياط مستحب آن است كه تا آخر عمر هر وقت توانست بخواند.
مسأله 1293ـ اگر بعد از گذشتن وقت بفهمد تمام خورشيد يا ماه گرفته بوده، بايد قضاى نماز آيات را به جا آورد، امّا اگر تمام آن نگرفته باشد قضا واجب نيست.
مسأله 1294ـ اگر به او خبر دهند خورشيد يا ماه گرفته است ولى براى او يقين حاصل نشود و نماز نخواند بعداً معلوم شود كه راست گفته اند، اگر تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد بايد نماز آيات را بخواند وگرنه واجب نيست.
مسأله 1295ـ اگر از گفته منجّمين و اشخاصى كه از اين امور اطّلاع دارند اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته، بايد نماز آيات را بخواند و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مى گيرد و فلان مقدار طول مى كشد و به گفته آنها اطمينان پيدا كند، بايد وقت را رعايت كند.
مسأله 1296ـ اگر در وقتى كه نماز روزانه واجب است نماز آيات بر او واجب شود، هرگاه براى هر دو وقت دارد، هر كدام را اوّل بخواند اشكالى ندارد و اگر وقت يكى از آن دو تنگ شود، بايد اوّل آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، بايد اوّل نماز روزانه را بخواند.
مسأله 1297ـاگر در وسط نماز روزانه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است و وقت نماز روزانه هم تنگ باشد، بايد نماز روزانه را ادامه دهد بعد نماز آيات را بخواند و اگر وقت نماز روزانه تنگ نيست بايد آن را بشكند اوّل نماز آيات را بخواند، بعد نماز روزانه را و اگر در بين نماز آيات بفهمد وقت نماز روزانه تنگ است بايد نماز آيات را بشكند و مشغول نماز روزانه شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد بايد پيش از انجام كارى كه نماز را به هم مى زند، بقيّه نماز آيات را از همان جا كه رها كرده به جا آورد.
مسأله 1298ـ اگر در حال عادت ماهانه يا نفاس، آفتاب يا ماه بگيرد و تا آخر مدّتى كه خورشيد يا ماه بازمى شود از خون حيض و نفاس پاك نشده باشد، نماز آيات بر او واجب نيست و قضا هم ندارد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:36 PM
دستور نماز آياتمسأله 1299ـ نماز آيات دو ركعت است و هر ركعت پنج ركوع دارد و مى توان آن را دو گونه به جا آورد:
1ـ بعد از نيّت، تكبير بگويد و يك حمد و سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد، دوباره يك حمد و يك سوره تمام بخواند، باز به ركوع رود، تا پنج بار اين كار را انجام دهد، بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نمايد و برخيزد و ركعت دوم را مانند ركعت اوّل به جا آورد و تشهّد بخواند و سلام دهد. 2ـ بعد از نيّت و تكبير و خواندن حمد، آيه هاى يك سوره را پنج قسمت كند و يك قسمت از آن را بخواند و به ركوع رود، بعد سر بردارد و قسمت دوم از همان سوره را (بدون حمد) بخواند و به ركوع رود و همين طور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد و بعد به ركوع رود و ركعت دوم را هم به همين صورت به جا آورد، مثلاً سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» را به ترتيب زير تقسيم كند: قبل از ركوع اوّل: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» بگويد و به ركوع رود بعد بايستد و بگويد: «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» باز به ركوع رود و سربردارد و بگويد: «اَللّهُ الصَّمَدُ»، باز به ركوع رود و سر بردارد و بگويد: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» و به ركوع رود و سر بردارد و بگويد: «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوَاً اَحَدٌ»، بعد به ركوع رود و بعد از سر برداشتن دو سجده كند و ركعت دوم را نيز مانند ركعت اوّل به جا آورد و در آخر تشهّد بخواند و سلام گويد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:37 PM
احکام نماز آیات
مسأله 1300ـ مانعى ندارد كه در نماز آيات ركعت اوّل را مطابق يكى از اين دو روش به جا آورد و ركعت دوم را مطابق روش ديگر.
مسأله 1301ـ تمام كارهايى كه در نماز روزانه واجب و مستحبّ است در نماز آيات هم واجب و مستحبّ است، فقط در نماز آيات اذان و اقامه نيست و به جاى آن سه مرتبه به اميد ثواب «الصَّلاة»مى گويد.
مسأله 1302ـ مستحبّ است در هر ركعت قبل از خم شدن براى سجده «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» وَ «اللّهُ اَكْبَرُ» بگويد و نيز قبل از هر ركوع و بعد از آن تكبير بگويد.
مسأله 1303ـ مستحبّ است قبل از ركوع دهم قنوت بخواند.
مسأله 1304ـ اگر در عدد ركعات شك كند و نداند چند ركعت خوانده و فكرش به جايى نرسد، نماز باطل است، ولى اگر در عدد ركوعها شك كند بنابر كمتر مى گذارد و اگر از محل گذشته يعنى وارد سجده شده باشد اعتنا نمى كند.
مسأله 1305ـ هر يك از ركوعهاى نماز آيات ركن است و اگر عمداً يا سهواً كم و زياد شود نماز باطل است.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:37 PM
نماز عيد فطر و قربانمسأله 1306ـ اين نماز در زمان حضور امام(عليه السلام) واجب است و بايد به جماعت خوانده شود، ولى در زمان ما كه امام(عليه السلام) غايب است مستحب مى باشد و مى توان آن را به جماعت يا فرادى خواند.
مسأله 1307ـ وقت نماز عيد فطر و قربان از اوّل آفتاب است تا ظهر، ولى مستحبّ است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخواند و در عيد فطر مستحبّ است بعد از بلند شدن آفتاب افطار كند و زكات فطره را بدهد و بعد نماز عيد را بجا آورد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:38 PM
دستور نماز عيد فطر و قربانمسأله 1308ـ نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است، در ركعت اوّل بعد از خواندن حمد و سوره بايد پنج تكبير بگويد و بعد از هر تكبير يك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبير ديگرى بگويد و به ركوع رود، بعد دو سجده به جا آورد و برخيزد و در ركعت دوم چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند و تكبير پنجم را بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده به جا آورد و تشهّد بخواند و سلام گويد.
مسأله 1309ـ در قنوت اين نماز هر دعايى كافى است، ولى مناسب است اين دعا را به قصد ثواب بخواند:
«اَللّهُمَّ اَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَ الْعَظِمَة وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوى وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذَا الْيَوْمِ الَّذِى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمينَ عيداً وَ لِمحَمَّد صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ كِرامَةً وَ مَزيداً اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تُدْخِلَنِى فى كُلِّ خَيْر اَدْخَلْتَ فيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ اَنْ تُخْرِجَني مِنْ كُلِّ سُوء اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ خَيْرَ ما سَئَلَكَ بِهِ عِبادُكَ الصّالِحُونَ وَ اَعُوذُ بِكَ مِمّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الْمـُخْلَصُونَ».

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:38 PM
مستحبّات نماز عيد فطر و قربانمسأله 1310ـ مستحبّ است در نماز عيد فطر و قربان امور زير را به اميد ثواب پروردگار رعايت كند:
1ـ قرائت نماز عيد را بلند بخواند. 2ـ بعد از نماز دو خطبه بخواند مانند خطبه هاى نماز جمعه با اين تفاوت كه در نماز جمعه قبل از نماز و در نماز عيد بعد از نماز خوانده مى شود (و اين خطبه در صورتى است كه نماز را با جماعت بخواند). 3ـ در اين نماز سوره مخصوص شرط نيست، ولى بهتر است در ركعت اوّل سوره «سَبِّحِ اسْمِ رَبِّكَ الاْعْلى» و در ركعت دوم سوره «وَ الشَّمْس» بخواند.4ـ در روز عيد فطر قبل از نماز عيد با خرما افطار كند و در عيد قربان بعد از نماز قدرى از گوشت قربانى بخورد. 5ـ پيش از نماز عيد غسل كند و دعاهايى كه قبل از نماز و بعد از آن در كتب دعا آمده بخواند. 6ـ در نماز عيد بر زمين سجده كند و در موقع گفتن تكبيرها دستها را بلند كند. 7ـ بعد از نماز مغرب و عشا در شب عيد فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عيد و نيز بعد از نماز عيد فطر اين تكبيرها را بگويد: «اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ، لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَ اَللّهُ اَكْبَرُ، اللّهُ اَكْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، اَللّهُ اَكْبَرُ عَلى ما هَدانا». 8ـ در عيد قربان بعد از ده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است، همان تكبيرها را بگويد و بعد از آن اضافه كند: «اَللّهُ اَكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الاْنْعامِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلى ما اَبْلانَا»، ولى اگر روز عيد قربان در منى باشد اين تكبيرات را بعد از پانزده نماز مى گويد كه اوّل آن نماز ظهر روز عيد و آخر آن نماز صبح روز سيزدهم ذى الحجّه است. 9ـ نماز عيد را در فضاى باز بخواند نه زير سقف.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:39 PM
احكام نماز عيد فطر و قربانمسأله 1311ـ اگر در تكبيرهاى نماز و قنوتهاى آن شك كند چنانچه از محل نگذشته بنابر كمتر بگذارد و اگر بعد معلوم شود كه گفته بود اشكال ندارد.
مسأله 1312ـ اگر از روى سهو، قرائت، يا تكبيرها، يا قنوتها را فراموش كند و بعد از رفتن به ركوع يادش بيايد نمازش صحيح است.
مسأله 1313ـ اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهّد را فراموش كند احتياط واجب آن است كه بعد از نماز آن را به جا آورد و اگر كارى كند كه در نمازهاى روزانه سجده سهو دارد احتياط واجب آن است كه سجده سهو را بعد از نماز به جا آورد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:39 PM
روزه
وجوب روزهمسأله 1314ـ در هر سال واجب است همه افراد مكلّف يك ماه مبارك رمضان را به شرحى كه در مسائل آينده گفته مى شود روزه بدارند.
مسأله 1315ـ روزه آن است كه انسان براى اطاعت فرمان خدا، از اذان صبح تا مغرب، از چيزهايى كه روزه را باطل مى كند و شرح آن در مسائل بعد مى آيد خوددارى كند.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:39 PM
نــيّـتمسأله 1316ـ روزه از عبادات است و لازم است با نيّت به جا آورده شود، در موقع نيّت لازم نيست به زبان بگويد، يا از قلب خود بگذراند همين اندازه كه در نظرش اين باشد كه براى اطاعت فرمان خدا از اذان صبح تا مغرب كارهايى كه روزه را باطل مى كند ترك نمايد كافى است.
مسأله 1317ـ بايد احتياطاً كمى قبل از اذان صبح و كمى هم بعد از مغرب، از انجام اين كارها خوددارى كند تا يقين حاصل كند كه تمام اين مدّت را روزه داشته است.
مسأله 1318ـ كافى است كه در هر شب از ماه مبارك رمضان براى روزه فردا نيّت كند، ولى بهتر است كه در شب اوّل ماه، علاوه براين، نيّت روزه همه ماه را نيز بنمايد.
مسأله 1319ـ نيّت وقت معيّنى ندارد، بلكه هر موقعى تا قبل از اذان صبح نيّت كند كافى است و همين كه براى خوردن سحرى برمى خيزد و اگر از او سؤال شود منظورت چيست؟ بگويد: «قصد روزه دارم» كافى است.
مسأله 1320ـ وقت نيّت براى روزه مستحبّى در تمام روز نيز ادامه دارد حتّى اگر مختصرى به مغرب باقى مانده باشد و تا آن موقع كارهايى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده است مى تواند نيّت روزه مستحبّى كند و روزه او صحيح است.
مسأله 1321ـ اگر در ماه رمضان نيّت را فراموش كند چنانچه تا قبل از اذان ظهر يادش بيايد و فوراً نيّت كند و كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد روزه اش صحيح است، امّا اگر بعد از ظهر نيّت كند صحيح نيست.
مسأله 1322ـ هرگاه كسى بخواهد روزه اى غير از روزه ماه رمضان به جا آورد بايد آن را معيّن كند، مثلاً نيّت كند روزه قضا مى گيرم، يا روزه نذر به جا مى آورم ولى در ماه مبارك رمضان همين اندازه كه نيّت كند فردا را روزه مى گيرم كافى است، بلكه اگر نداند ماه رمضان است يا بداند و فراموش كند و روزه ديگرى را قصد كند روزه ماه رمضان حساب مى شود، ولى اگر عمداً در ماه مبارك رمضان نيّت روزه غير ماه رمضان را كند (در حالى كه مى داند در ماه رمضان روزه غير ماه رمضان صحيح نيست) روزه او باطل است، يعنى نه از رمضان حساب مى شود و نه از غير آن.
مسأله 1323ـ لازم نيست در موقع نيّت، معيّن كند كه روز اوّل ماه است يا دوم يا غير آن، حتّى اگر روزى را تعيين كند مثلاً بگويد به نيّت روز دوم ماه روزه مى گيرم بعد معلوم شود سوم بوده، روزه او صحيح است.
مسأله 1324ـ اگر پيش از اذان صبح نيّت روزه كند و بعد بيهوش يا مست شود و در بين روز به هوش آيد در حالى كه هيچ كار خلافى به جا نياورده، احتياط واجب آن است روزه آن روز را تمام كند و قضاى آن را هم به جا آورد.
مسأله 1325ـ اگر نداند يا فراموش كند ماه رمضان است و روزه نگيرد و بعد از ظهر ملتفت شود و يا قبل از ظهر در حالى كه افطار كرده باشد، بايد به احترام ماه رمضان تا مغرب كارهايى كه روزه را باطل مى كند ترك نمايد و بعد از ماه رمضان آن روز را قضا كند.
مسأله 1326ـ اگر كودكى پيش از اذان صبح بالغ شود بايد روزه بگيرد و اگر بعد از اذان بالغ شود و كارى كه روزه را باطل كند انجام نداده باشد احتياط واجب آن است كه روزه را بگيرد و بعد هم قضا كند.
مسأله 1327ـكسى كه روزه قضاى ماه رمضان يا روزه واجب ديگرى بر ذمّه دارد جايز نيست روزه مستحبّى بگيرد و اگر فراموش كند و روزه مستحبّى بگيرد چنانچه قبل از ظهر يادش بيايد مى تواند نيّت خود را به روزه واجب برگرداند، ولى اگر بعد از ظهر باشد روزه او باطل است.
مسأله 1328ـ كسى كه براى روزه شخص مرده اى اجير شده مى تواند روزه مستحبّى براى خودش بگيرد.
مسأله 1329ـ اگر غير از روزه ماه مبارك روزه ديگرى بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر كرده كه روز معيّنى را روزه بگيرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نيّت نكند روزه اش باطل است، ولى اگر يادش برود و پيش از ظهر يادش بيايد مى تواند نيّت كند.
مسأله 1330ـ هرگاه روزه واجب غير معيّن بر ذمّه دارد (مانند روزه قضاى ماه رمضان يا روزه كفّاره) وقت نيّت آن تا ظهر باقى است، يعنى چنانچه چيزى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد وقبل از ظهر نيّت كند روزه او صحيح است.
مسأله 1331ـ هرگاه كافرى در ماه رمضان پيش از ظهر مسلمان شود چنانچه تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده، بنابر احتياط واجب روزه بگيرد و قضا هم ندارد، همچنين اگر مريض پيش از ظهر خوب شود و كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد بايد نيّت روزه كند و احتياطاً قضا هم نمايد، ولى اگر بعد از ظهر خوب شود روزه آن روز واجب نيست فقط بايد قضاى آن را به جا آورد.
مسأله 1332ـ يوم الشّك يعنى روزى كه انسان شك دارد آخر ماه شعبان است يا اوّل ماه رمضان، روزه آن واجب نيست و اگر بخواهد روزه بگيرد بايد نيّت ماه شعبان كند، يا اگر روزه قضا به ذمه دارد نيّت قضا كند و چنانچه بعداً معلوم شود ماه رمضان بوده از رمضان حساب مى شود، ولى اگر در اثناء روز بفهمد بايد فوراً نيّت خود را به روزه ماه رمضان برگرداند.
مسأله 1333ـ هرگاه در ماه رمضان يا هر روزه واجب معيّن ديگر، از نيّت روزه برگردد، يا مردّد شود كه روزه بگيرد يا نه، روزه اش باطل مى شود، همچنين اگر نيّت كند چيزى كه روزه را باطل مى كند به جا آورد، مثلاً تصميم بر خوردن غذا بگيرد، روزه اش باطل مى شود، هرچند اصلاً غذا هم نخورد، مگر اين كه در آن حال توجّه نداشته باشد كه فلان عمل روزه را باطل مى كند.
مسأله 1334ـ در روزه مستحب و روزه واجبى كه وقت آن معيّن نيست (مانند روزه قضا) اگر قصد كند يكى از مبطلات روزه را انجام دهد يا مردّد شود كه به جا آورد يا نه، چنانچه به جا نياورد و پيش از ظهر دوباره نيّت كند روزه اش صحيح است.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:40 PM
كارهايى كه روزه را باطل مى كندمسأله 1335ـ كارهايى كه روزه را باطل مى كند بنابر احتياط نُه چيز است:
1ـ خوردن و آشاميدن، 2ـ جماع، 3ـ استمناء، 4ـ دروغ بستن به خدا و پيغمبر(صلى الله عليه وآله)و ائمّه(عليهم السلام)، 5ـ رساندن غبار غليظ به حلق، 6ـ فرو بردن سر در آب، 7ـ باقى ماندن بر جنابت يا حيض يا نفاس تا اذان صبح، 8ـ اماله كردن با مايعات، 9ـ قى كردن عمدى.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:40 PM
احكام كارهايى كه روزه را باطل مى كند
1ـ خوردن و آشاميدنمسأله 1336ـ خوردن و آشاميدن از روى عمد روزه را باطل مى كند، خواه از چيزهاى معمولى باشد مانند نان و آب و يا غير معمولى مانند برگ درختان، كم باشد يا زياد، حتّى اگر مسواك را از دهان بيرون آورده، دوباره داخل دهان كند و رطوبت آن را فرو برد روزه اش باطل مى شود، مگر آن كه رطوبت مسواك كم باشد و در آب دهان از بين برود.
مسأله 1337ـ اگر هنگامى كه مشغول خوردن غذا يا نوشيدن آب است بفهمد صبح شده، بايد آنچه را در دهان است بيرون آورد و اگر عمداً فرو برد روزه اش باطل است و كفّاره نيز دارد.
مسأله 1338ـ خوردن و آشاميدن از روى سهو و فراموشى روزه را باطل نمى كند.
مسأله 1339ـ احتياط واجب آن است كه روزه دار از تزريق آمپولها و سرمهايى كه به جاى غذا يا دوا به كار مى رود خود دارى كند، ولى تزريق آمپول هايى كه عضو را بى حس مى كند اشكال ندارد.
مسأله 1340ـ كسى كه مى خواهد روزه بگيرد بهتر است پيش از اذان صبح دندانهايش را بشويد و خلال كند و اگر بداند غذايى كه لاى دندان مانده در روز فرو مى رود احتياط واجب آن است كه قبلاً آن را بشويد و خلال كند و اگر نكند و غذا فرو رود روزه را تمام كند و بعد قضا نمايد.
مسأله 1341ـ فرو بردن آب دهان، هر چند به واسطه خيال كردن ترشى و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمى كند، و فرو بردن اخلاط سر و سينه تا به فضاى دهان نرسيده اشكال ندارد، امّا اگر داخل فضاى دهان شود احتياط واجب آن است كه آن را فرو نبرد.
مسأله 1342ـ جويدن غذا براى بچّه و همچنين چشيدن غذا و مانند آن و شست و شوى دهان با آب يا داروها اگر چيزى از آن فرو نرود روزه را باطل نمى كند و اگر بدون اراده به حلق برسد اشكالى ندارد، ولى اگر از اوّل بداند بى اختيار به حلق مى رسد روزه اش باطل است و قضا و كفّاره دارد.
مسأله 1343ـ اگر روزه دار به اندازه اى تشنه شود كه طاقت تحمّل آن را ندارد و يا ترس بيمارى و تلف داشته باشد، مى تواند به اندازه ضرورت آب بنوشد، ولى روزه او باطل مى شود و اگر ماه رمضان باشد بايد بقيّه روز را امساك كند.
مسأله 1344ـ انسان نمى تواند به خاطر ضعف، روزه را بخورد، ولى اگر بقدرى ضعف پيدا كند كه تحمّل آن بسيار مشكل شود، مى تواند روزه را بخورد و همچنين اگر خوف بيمارى داشته باشد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:40 PM
2ـ جماعمسأله 1345ـ «جماع» (نزديكى با زن) روزه هر دو طرف را باطل مى كند، هرچند فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد و اگر كمتر از آن باشد و منى هم بيرون نيايد باطل نمى شود و هرگاه شك كند كه اين مقدار داخل شده يا نه روزه اش صحيح است.
مسأله 1346ـ هرگاه از روى فراموشى جماع كند و يا از روى اجبار بطورى كه هيچ اختيارى نداشته باشد، روزه باطل نمى شود، ولى چنانچه در بين جماع يادش بيايد، يا اجبار برطرف شود، بايد فورا ترك كند و الاّ روزه او باطل است.


3ـ استمناءمسأله 1347ـ اگر روزه دار با خود كارى كند كه منى از او بيرون آيد روزه اش باطل مى شود، امّا اگر بى اختيار در حال خواب يا بيدارى بيرون آيد، روزه باطل نمى شود.
مسأله 1348ـ هرگاه روزه دار مى داند كه اگر در روز بخوابد محتلم مى شود، يعنى در خواب منى از او بيرون مى آيد، جايز است بخوابد و چنانچه محتلم شود براى روزه او اشكالى ندارد.
مسأله 1349ـ هرگاه روزه دار در حال بيرون آمدن منى از خواب بيدار شود واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيرى كند.
مسأله 1350ـ شخص روزه دارى كه محتلم شده مى تواند بول و استبراء از بول كند هر چند مى داند بهواسطه آن باقيمانده منى از مجرا بيرون مى آيد، حتّى اگر غسل كرده باشد اين كار براى روزه اش ضررى ندارد هر چند با خارج شدن باقيمانده منى از مجرا بايد مجدّداً غسل كند.
مسأله 1351ـ روزه دارى كه محتلم شده اگر بداند منى در مجرا باقى مانده و در صورتى كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل منى بيرون مى آيد بهتر است قبلاً بول كند ولى واجب نيست.
مسأله 1352ـ اگر روزه دار به قصد بيرون آمدن منى استمناء كند روزه اش باطل مى شود هر چند منى از او بيرون نيايد.
مسأله 1353ـ اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن منى مثلاً با همسر خود بازى و شوخى كند در صورتى كه عادت نداشته باشد كه به اين مقدار بازى و شوخى منى از او خارج شود روزه اش صحيح است، ولى اگر اتّفاقاً منى بيرون آيد روزه اش اشكال دارد، مگر اين كه قبلاً مطمئن بوده كه منى از او خارج نمى شود.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:40 PM
4ـ دروغ بستن به خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله) و امامان (عليهم السلام)مسأله 1354ـ هرگاه روزه دار دروغى به خدا و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و جانشينان معصوم او(عليهم السلام) نسبت دهد خواه با گفتن باشد، يا نوشتن، يا اشاره و مانند آن، بنابراحتياط واجب روزه اش باطل مى شود، هر چند بلافاصله توبه كند. دروغ بستن به ساير انبيا و فاطمه زهرا(عليها السلام) نيز همين حكم را دارد.
مسأله 1355ـ هرگاه بخواهد خبرى را نقل كند كه از راست يا دروغ بودن آن اطّلاعى ندارد، بايد از كسى كه آن خبر را گفته، يا از كتابى كه در آن نوشته شده نقل نمايد، مثلاً بگويد: فلان راوى چنين مى گويد و يا در فلان كتاب چنان نوشته شده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود...
مسأله 1356ـ اگر چيزى را به اعتقاد اين كه راست است از قول خدا يا پيغمبر(صلى الله عليه وآله)نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده روزه اش صحيح است، ولى بعكس اگر چيزى را دروغ مى دانست و به خدا و پيغمبر نسبت داد و بعداً معلوم شد صحيح بوده، روزه اش اشكال دارد.
مسأله 1357ـ اگر دروغى را كه ديگرى ساخته عمداً به خدا و پيغمبر نسبت دهد روزه اش اشكال دارد.
مسأله 1358ـ اگر از شخص روزه دار سؤال كنند كه آيا پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چنين مطلبى را فرموده، و او عمداً بگويد: آرى، در حالى كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نگفته باشد، يا بگويد: نه، درحالى كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) گفته باشد، روزه اش اشكال دارد.
مسأله 1359ـ اگر در نقل احكام شرعيّه عمداً دروغ گويد، مثلاً واجبى را غير واجب و حرامى را حلال ذكر كند، اگر منظورش نسبت دادن آن حكم به خدا يا پيغمبر(صلى الله عليه وآله)باشد، روزه اش اشكال دارد و اگر قصدش نسبت دادن فتوا به مجتهد است كار حرامى كرده، امّا روزه اش باطل نمى شود و كسى كه بدون اطّلاع، حكم مشكوكى را نقل مى كند، نيز همين حكم را دارد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:40 PM
5ـ رساندن غبار غليظ به حلقمسأله 1360ـ رساندن غبار غليظ به حلق هرگاه در حلق تبديل به گِل شود و فرو رود روزه را باطل مى كند، در غير اين صورت روزه صحيح است، خواه غبار چيزى باشد كه خوردن آن حلال است مانند آرد، يا غبار چيزى كه خوردن آن حرام است.
مسأله 1361ـ هرگاه به واسطه باد يا جارو كردن زمين، غبار غليظى برخيزد و بر اثر عدم مواظبت به حلق برسد، روزه اش باطل مى شود (همانطور كه در مسأله قبل آمد)
مسأله 1362ـ احتياط واجب آن است كه روزه دار از كشيدن سيگار و تنباكو و ساير دخانيات پرهيز كند و بخار غليظ نيز به حلق نرساند، ولى رفتن به حمّام اشكال ندارد، هرچند فضاى حمّام را بخار گرفته باشد.
مسأله 1363ـ اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند، يا بى اختيار و بدون اراده، غبار و مانند آن به حلق او رسد، روزه اش باطل نمى شود.
مسأله 1364ـ درجايى كه احتمال مى دهدغبار يا دود به حلق برسدبايد احتياط كند، ولى اگر يقين يا گمان داشته باشد به حلق نمى رسد روزه اش صحيح است.


6ـ فرو بردن سر در آب (ارتماس)مسأله 1365ـ روزه دار بنابر احتياط واجب تمام سر را عمداً در آب فرونبرد، حتّى اگر بقيّه بدن بيرون ازآب باشد، امّا اگر تمام بدن و قسمتى از سر زير آب برود ولى مقدارى از سر بيرون باشد روزه باطل نمى شود، فرو بردن سر در مايعاتى مانند گلاب و آبهاى مضاف ديگر حكم آب مطلق را دارد.
مسأله 1366ـ اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر را دفعه ديگر، در آب فرو برد، روزه اش صحيح است، ولى اگر تمام سر را زير آب ببرد امّا مقدارى از موها بيرون بماند روزه اش اشكال دارد.
مسأله 1367ـ كسى كه براى نجات غريق مجبور است سر را در آب فرو ببرد روزه اش اشكال دارد، ولى به عنوان نجات جان مسلمانى اين كار واجب است و بعداً قضا كند.
مسأله 1368ـ غوّاصان اگر سر خود را در كلاهك پنهان كنند و با آن زير آب روند روزه آنها صحيح است.
مسأله 1369ـ اگر روزه دار بى اختيار در آب بيفتد، يا او را در آب بيندازند و سر او زير آب رود، يا فراموش كند كه روزه است سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمى شود، ولى اگر يادش بيايد بنابر احتياط واجب بايد فوراً سر را از آب بيرون آورد.
مسأله 1370ـ اگر فراموش كند كه روزه است و به نيّت غسل سر را زير آب كند روزه و غسل او هر دو صحيح است، ولى اگر بداند روزه واجب معيّن است و عمداً چنين كند بنابر احتياط واجب هم روزه را بايد قضا كند و هم غسل را دوباره انجام دهد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:41 PM
7ـ باقى ماندن بر جنابت تا اذان صبحمسأله 1371ـ اگر شخص جنب عمداً تا صبح غسل نكند بنابر احتياط واجب روزه اش باطل است ولى اگر توانايى برغسل ندارد يا وقت تنگ است تيمّم نمايد، امّا اگر از روى عمد نباشد روزه اش صحيح است و زنى كه از حيض يا نفاس پاك شده و تا اذان صبح غسل نكرده در حكم كسى است كه باقى بر جنابت مانده است.
مسأله 1372ـ باطل شدن روزه به خاطر بقاء بر جنابت مخصوص روزه ماه رمضان و قضاى آن است و در روزه هاى ديگر موجب بطلان نمى شود.
مسأله 1373ـ اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك يا چند روز يادش بيايد، بايد روزه هر چند روزى را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد، مثلاً اگر نمى داند سه روز جنب بوده يا چهارروز، بايد سه روز را قضا كند و قضاى روز چهارم احتياط مستحبّ است.
مسأله 1374ـ كسى كه در شب ماه رمضان وقت براى غسل و تيمّم ندارد اگر خود را جنب كند روزه اش اشكال دارد و احتياطاً قضا و كفّاره به جا آورد، همچنين اگر براى غسل وقت ندارد و فقط براى تيمّم وقت دارد.
مسأله 1375ـ اگر گمان كند به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و تيمّم كند روزه اش صحيح است.
مسأله 1376ـ كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند اگر بخوابد تا صبح بيدار نمى شود نبايد بخوابد و چنانچه بخوابد و بيدار نشود روزه اش اشكال دارد و بنابر احتياط واجب بايد قضا و كفّاره به جا آورد، امّا اگر احتمال دهد كه بيدار مى شود، مى تواند بخوابد، و احتياط اين است كه در دفعه دوم كه بيدار شد نخوابد تا غسل كند.
مسأله 1377ـ كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا احتمال مى دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند و با اين تصميم بخوابد و تا اذان بيدار نشود روزه اش صحيح است، ولى اگر تصميم بر غسل نداشته باشد يا مردّد باشد كه غسل بكند يا نه، در اين صورت اگر بيدار نشود روزه اش اشكال دارد.
مسأله 1378ـ هرگاه چنين كسى بخوابد و بيدار شود و بداند يا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح براى غسل كردن بيدار مى شود چنانچه بخوابد و بيدار نشود احتياطاً بايد روزه آن روز را قضا كند، هم چنين است اگر براى دفعه سوم بخوابد و بيدار نشود، ولى در هيچ يك از اينها كفّاره بر او واجب نمى شود.
مسأله 1379ـ خوابى كه در آن محتلم شده خواب اوّل حساب نمى شود ولى اگر از آن خواب بيدار شود و دوباره بخوابد خواب اوّل حساب مى شود.
مسأله 1380ـ هرگاه روزه دار در روز محتلم شود بهتر است فوراً غسل كند امّا اگر نكند براى روزه اش اشكالى ندارد.
مسأله 1381ـ هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده روزه اش صحيح است، خواه بداند پيش از اذان محتلم شده، يا بعد از آن و يا شك داشته باشد.
مسأله 1382ـ كسى كه مى خواهد قضاى روزه ماه رمضان را بگيرد اگر بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان صبح محتلم شده، اگر وقت قضاى روزه تنگ نيست بنابر احتياط واجب روز ديگرى را روزه بگيرد، اگر وقت قضاى روزه تنگ است مثلاً پنج روز قضا به ذمّه دارد پنج روز هم بيشتر به ماه رمضان باقى نمانده، همان روز را روزه بگيرد و روزه اش صحيح است.
مسأله 1383ـ اگر در ماه مبارك رمضان پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براى غسل وقت ندارد تيمّم كند و روزه اش صحيح است، امّا اگر براى هيچ كدام از غسل و تيمّم وقت ندارد بايد بعداً غسل كند و روزه او نيز صحيح است.
مسأله 1384ـ اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود نمى تواند روزه بگيرد، همچنين اگر در اثناء روز خون حيض يا نفاس ببيند اگر چه نزديك مغرب باشد.
مسأله 1385ـ اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهى كند، بنابراحتياط واجب روزه اش باطل است، ولى چنانچه كوتاهى نكند، مثلاً منتظر باشد كه حمّام باز شود يا آب حمّام گرم شود و تا اذان غسل نكند در صورتى كه تيمّم كرده باشد روزه او صحيح است.
مسأله 1386ـ زنى كه در حال استحاضه است بايد غسل خود را به تفصيلى كه در احكام استحاضه گفته شد به جا آورد و روزه او صحيح است.
مسأله 1387ـ كسى كه مسّ ميّت كرده و غسل مسّ ميّت بر او واجب شده، مى تواند بدون غسل مسّ ميّت روزه بگيرد و اگر در حال روزه هم مسّ ميّت كند روزه اش باطل نمى شود، ولى براى نماز بايد غسل كند.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:41 PM
8ـ اماله كردن با مايعاتمسأله 1388ـ تنقيه (اماله كردن) با مايعات روزه را باطل مى كند هر چند براى معالجه بيمارى و از روى ناچارى باشد، ولى استعمال شيافها براى معالجه اشكال ندارد و احتياط واجب آن است كه از استعمال شيافهايى كه براى تغذيه است خوددارى شود.


9ـ قى كردنمسأله 1389ـ قى كردن از روى عمد روزه را باطل مى كند، هرچند براى نجات از مسموميّت و درمان بيمارى و مانند آن باشد، ولى قى كردن بدون اختيار يا از روى سهو روزه را باطل نمى كند.
مسأله 1390ـ اگر در شب چيزى بخورد كه مى داند در روز بى اختيار قى مى كند روزه باطل نمى شود، ولى احتياط مستحب اين است كه چنين كارى نكند و اگر كرد، روزه را قضا نمايد.
مسأله 1391ـ واجب نيست روزه دار با فشار آوردن به خود از قى كردن خوددارى كند، ولى اگر ضرر و مشقّتى نداشته باشد بهتر است جلوگيرى كند.
مسأله 1392ـ اگر خرده هاى غذا يا حشره اى مانند مگس بى اختيار در گلوى روزه دار برود چنانچه بقدرى پايين برود كه نمى توان آن را بيرون آورد روزه اش صحيح است و اگر بتواند آن را بيرون آورد بايد چنين كند و بيرون آوردنش ضررى براى روزه ندارد، بلكه اگر در اين حال فرو برد روزه اش باطل است.
مسأله 1393ـ هرگاه يقين دارد كه به واسطه آروغ زدن چيزى از گلو بيرون مى آيد كه به آن قى كردن مى گويند نبايد عمداً آروغ بزند، ولى اگر يقين نداشته باشد اشكال ندارد و هر گاه بر اثر آروغ زدن بدون اختيار چيزى در گلو يا دهانش بيايد بايد آن را بيرون بريزد و اگر عمداً فرو ببرد روزه اش باطل است، ولى اگر بى اختيار فرو رود اشكالى ندارد.
مسأله 1394ـ هرگاه يكى از امور نه گانه اى كه قبلاً گفته شد سهواً يا بدون اختيار به جا آورد روزه اش صحيح است، ولى جنب اگر بخوابد و تا اذان صبح غسل نكند روزه اش به شرحى كه قبلاً گفته شد اشكال دارد.
مسأله 1395ـ اگر روزه دار سهواً يكى از كارهايى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد و بعد به گمان اين كه روزه اش باطل شده دوباره يكى از آنها را عمداً به جا آورد روزه اش باطل نمى شود، ولى احتياط مستحب قضاى آن است.
مسأله 1396ـ اگر چيزى را به زور در گلوى روزه دار بريزند، يا سر او را در آب فرو برند، روزه اش باطل نمى شود، ولى اگر مجبورش كنند كه خودش افطار كند، مثلاً به او بگويند اگر غذا نخورى ضرر جانى يا مالى به تو مى زنيم و او براى جلوگيرى از ضرر، غذا بخورد روزه اش باطل مى شود.
مسأله 1397ـ احتياط واجب آن است كه روزه دار به جايى نرود كه مى داند چيزى در گلويش مى ريزند يا مجبورش مى كنند كه روزه را افطار كند، امّا اگر قصد رفتن كند و نرود يا بعد از رفتن چيزى به خوردش ندهند روزه اش صحيح است.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:41 PM
كارهايى كه براى روزه دار مكروه استمسأله 1398ـ چند كار براى روزه دار مكروه است از جمله:
1ـ ريختن دوا در چشم
2ـ سرمه كشيدن در صورتى كه مزه يا بوى آن به حلق برسد.
3ـ انجام كارهايى كه باعث ضعف مى شود، مانند خون گرفتن و حمّام رفتن.
4ـ انفيه كشيدن اگر نداند به حلق مى رسد، ولى اگر بداند به حلق مى رسد جايز نيست.
5ـ بو كردن گياههاى معطّر
6ـ نشستن زن در آب، بنابر احتياط
7ـ استعمال شياف بنابر احتياط
8ـ تر كردن لباس بر بدن
9ـ كشيدن دندان و هر كارى كه سبب خون آمدن از دهان و موجب ضعف شود.
10ـ مسواك كردن با چوب تازه
11ـ بوسيدن همسر بدون قصد بيرون آمدن منى و هر كارى كه شهوت را به حركت در آورد، امّا اگر به قصد بيرون آمدن منى باشد روزه او باطل مى شود.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:42 PM
مواردى كه قضا و كفّاره واجب استمسأله 1399ـ كارهايى كه روزه را باطل مى كند اگر عمداً و با علم و اطّلاع انجام دهد، علاوه بر اين كه روزه او باطل مى شود و قضا دارد، كفّاره نيز دارد; ولى اگر به خاطر ندانستن مسأله باشد كفّاره ندارد، ولى احتياط آن است كه قضا كند. همچنين هرگاه انسان شك دارد مغرب شده يا نه.
مسأله 1400ـ هرگاه به واسطه بى اطّلاعى و ندانستن مسأله، كارى را انجام دهد كه مى داند حرام است، ولى نمى دانسته است كه روزه را باطل مى كند بنابر احتياط كفّاره بر او واجب است.

كفّاره روزه
مسأله 1401ـ كفّاره روزه يكى از سه چيز است: آزاد كردن يك بنده، يا دو ماه روزه گرفتن، يا شصت فقير را سير كردن (و اگر به هر كدام يك «مُد» كه تقريباً 750 گرم است گندم يا جو يا مانند آنها بدهد كافى است). و در زمان ما كه بنده آزاد كردن موضوع ندارد در ميان دو چيز ديگر مخيّر است و به جاى گندم مى تواند مقدار نانى بدهد كه گندم آن به اندازه يك «مُد» است.
مسأله 1402ـ هرگاه هيچ يك از اين سه كار ممكن نشود هر چند «مُد» كه مى تواند به فقرا اطعام كند و اگر نتواند بايد 18 روز روزه بگيرد و اگر نتواند هر چند روز كه مى تواند به جا آورد و اگر نتواند استغفار كند و همين اندازه كه در قلب بگويد: «استغفراللّه» كافى است و واجب نيست بعداً كه قدرت پيدا كرد كفّاره رابدهد.

M.A.H.S.A
04-28-2012, 02:42 PM
احكام كفّاره روزه
مسأله 1403ـ كسى كه شصت روزه را براى كفّاره انتخاب كرده، احتياط واجب آن است كه 31 روز آن را پى در پى به جا آورد، ولى در 18 روز كه در بالا گفته شد پى در پى به جا آوردن لازم نيست.
مسأله 1404ـ در جايى كه بايد پى در پى روزه بگيرد اگر در وسط يك روز را عمداً روزه نگيرد بايد همه را از نو به جا آورد، ولى اگر مانعى پيش آيد مانند عادت ماهانه و نفاس و سفرى كه ناچار از انجام آن است مى تواند بعد از رفع مانع ادامه دهد و لازم نيست از سر بگيرد.
مسأله 1405ـ اگر روزه دار به چيز حرامىروزه خود را باطل كند، بنابر احتياط واجب بايد كفّاره جمع بدهد، يعنى هم يك بنده آزاد كند و هم دو ماه روزه بگيرد و هم شصت فقير را سير كند (يا به هر كدام از آنها يك مد طعام كه تقريبا 750 گرم است بدهد) و چنانچه هر سه برايش ممكن نباشد هر كدام كه ممكن است بايد انجام دهد (خواه آن چيز حرام، مانند شراب و زنا باشد يا مانند نزديكى كردن با همسر خود در عادت ماهانه).
مسأله 1406ـ هرگاه روزه دار نسبت دروغ به خدا و پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دهد يك كفّاره كافى است و كفّاره جمع لازم نيست.
مسأله 1407ـ اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند يك كفّاره بر او واجب است و در صورتى كه جماع او حرام باشد يك كفّاره جمع و همچنين اگر در يك روز چند مرتبه كارهاى ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد.
مسأله 1408ـ اگر روزه دار روزه خود را به چيز حلالى باطل كند، بعد كار حرامى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد احتياط واجب آن است براى هر كدام يك كفّاره بدهد.
مسأله 1409ـ هرگاه روزه دار آروغ بزند و چيزى در دهانش بيايد نبايد آن را فرو ببرد، و الاّ روزه او باطل مى شود و قضا و كفّاره دارد، ولى كفّاره جمع لازم نيست.
مسأله 1410ـ اگر نذر كند كه روز معيّنى را براى خدا روزه بگيرد چنانچه عمداً روزه نگيرد يا روزه خود را باطل كند بايد كفّاره بدهد (و كفّاره آن مانند كفّاره ماه رمضان است).
مسأله 1411ـ هرگاه به گفته كسى كه سخنش قابل اعتماد نيست و مى گويد مغرب شده افطار كند، بعد بفهمد مغرب نبوده، قضا و كفّاره بر او واجب است.
مسأله 1412ـ هرگاه روزه خود را عمداً باطل كند، بعد به مسافرت برود، كفّاره از او ساقط نمى شود، ولى اگر عمداً روزه خود را باطل كند بعد عذرى مانند حيض يا نفاس يا بيمارى براى او پيدا شود كفّاره بر او واجب نيست.
مسأله 1413ـ هرگاه يقين كند كه آن روز اوّل ماه رمضان است و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده، كفّاره بر او واجب نيست.
مسأله 1414ـ همچنين اگر شك كند آخر رمضان است يا اوّل شوال و عمداً روزه را باطل كند بعد معلوم شود روز عيد بوده كفّاره ندارد.
مسأله 1415ـ هرگاه روزه دار در ماه رمضان با همسر خود كه روزه دار است جماع كند چنانچه او را مجبور كرده باشد بايد كفّاره روزه خود و زنش را هر دو بدهد و اگر او به جماع راضى بوده، بر هر كدام يك كفّاره واجب مى شود، ولى اگر اجبار به مفطرات ديگر كند گناه كرده، امّا كفّاره بر هيچ كدام واجب نيست، امّا آن كسى كه روزه اش را خورده بايد قضا كند.
مسأله 1416ـ هرگاه زن روزه دار شوهر روزه دار خود را مجبور به جماع نمايد فقط يك كفّاره بر او واجب است و لازم نيست كفّاره شوهر را بدهد.
مسأله 1417ـ هرگاه زن در آغاز، مجبور بوده و در اثناء راضى شده احتياط واجب آن است كه مرد دو كفّاره بدهد و بر زن چيزى جز قضا لازم نيست.
مسأله 1418ـ هرگاه كسى به واسطه مسافرت يا بيمارى روزه نگيرد نمى تواند همسر خود را مجبور به جماع نمايد و اگر او را مجبور كند گناه كرده، ولى لازم نيست كفّاره او را هم بدهد.
مسأله 1419ـ به جا آوردن كفّاره واجب فورى نيست ولى نبايد طورى باشد كه بگويند كوتاهى مى كند.
مسأله 1420ـ اگر چند سال بگذرد و كفّاره را به جا نياورد چيزى بر آن اضافه نمى شود.
مسأله 1421ـ كسى كه براى كفّاره روزه، اطعام شصت فقير را انتخاب كرده بايد به هر كدام يك مد طعام (تقريبا 750 گرم) بدهد و نمى تواند چند مد را به يك نفر بدهد، مگر اين كه دسترسى به شصت فقير پيدانكند، ولى اگر اطمينان داشته باشد كه فقير طعام را به عيالات خود مى دهد و با آنها مى خورد، مى تواند براى هر يك از عيالات او، هر چند صغير باشند، يك مد به آن فقير بدهد.
مسأله 1422ـ كسى كه قضاى روزه ماه رمضان را گرفته جايز نيست بعد از ظهر روزه را باطل كند و اگر عمداً چنين كارى كند بايد به ده نفر فقير هر كدام يك مد طعام بدهد و اگر نمى تواند بايد سه روز پى در پى روزه بگيرد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:06 PM
مواردى كه فقط قضا لازم است
مسأله 1423ـ در چند صورت فقط قضاى روزه لازم است و كفّاره واجب نيست:
1ـ در صورتى كه در شب ماه رمضان جُنُب باشد و بخوابد و بيدار شود و براى بار دوم يا سوم بخوابد و بيدار نشود، در اين صورت احتياط واجب قضاى روزه است. امّا اگر در خواب اوّل بيدار نشود، قضا ندارد و روزه اش صحيح است.
2ـ هرگاه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد، ولى نيّت روزه نكرده باشد يا قصد كند كه روزه خود را بخورد، يا با ريا روزه را باطل نمايد.
3ـ هرگاه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با همان حال يك يا چند روز روزه بگيرد بنابراحتياط واجب.
4ـ در ماه رمضان بدون آن كه تحقيق كند صبح شده يا نه، كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، همچنين اگر بعد از تحقيق شك يا گمان كند كه صبح شده است; ولى اگر بعد از تحقيق يقين كند صبح نشده، و چيزى بخورد، بعد معلوم شود كه صبح بوده، قضا واجب نيست.
5ـ هرگاه كسى بگويد صبح نشده و هنوز وقت باقى است و انسان به گفته او كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده، در اينجا نيز قضا لازم است، ولى اگر بعد از تحقيق يقين كند صبح نشده و چيزى بخورد بعد معلوم شود صبح بوده قضا واجب نيست.
6ـ كسى بگويد صبح شده و انسان به گفته او يقين نكند يا خيال كند شوخى مى كند و كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده.
7ـ هرگاه شخص عادلى خبر دهد مغرب شده و او افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است.
8ـ هرگاه در هواى صاف به واسطه تاريكى يقين كند مغرب شده و افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده.
9ـ هرگاه براى خنك شدن، يا بدون هدف، آب در دهان بگرداند و بى اختيار فرو رود بايد قضا كند، امّا اگر فراموش كرده كه روزه است و آب را فرو برد قضا ندارد، همچنين اگر براى وضو آب در دهان كند و بى اختيار فرو رود قضا بر او واجب نيست.
10ـ كسى كه با همسر خود بازى كند بدون اين كه قصد استمناء داشته باشد و منى از او خارج شود، ولى اگر اطمينان داشت كه با اين كار منى خارج نمى شود و تصادفا خارج شد روزه اش صحيح است و قضا ندارد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:06 PM
مواردى كه قضا واجب نيست
در چند صورت قضاى روزه لازم نيست:
مسأله 1424ـ الف: هرگاه چيز ديگرى غيراز مايعات را در دهان ببرد و بى اختيار فرو رود يا آب داخل بينى كند و بى اختيار فرو رود.
ب: در ماه رمضان اگر بعد از تحقيق يقين كند صبح نشده و چيزى بخورد و بعد معلوم شود صبح بوده است.
ج: اگر فراموش كرده كه روزه است و آب را فرو برد.
د: اگر براى وضو آب در دهان كند و بى اختيار فرو رود.
هـ : كسى با همسر خود بازى كند و اطمينان داشته باشد كه با اين كار منى خارج نمى شود و تصادفاً خارج شود.
و: در صورتى كه در شب ماه رمضان جنب باشد و بخوابد ولى در خواب اوّل بيدار نشود.
مسأله 1425ـ مضمضه كردن زياد براى روزه دار مكروه است و بعد از مضمضه بايد آب خارجى را از دهان بيرون بريزد و بهتر است سه مرتبه آب دهان را بيندازد و اگر بداند به واسطه مضمضه بى اختيار آب وارد گلويش مى شود نبايد مضمضه كند.
مسأله 1426ـ هرگاه انسان شك دارد مغرب شده يا نه نمى تواند افطار كند و اگر افطار كند هم قضا دارد و هم كفّاره، ولى اگر شك كند كه صبح شده يا نه مى تواند كارهايى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد و تحقيق كردن نيز واجب نيست.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:06 PM
احكام روزه قضا
مسأله 1427ـ روزه هايى كه در حال جنون به جا نياورده بعد از عاقل شدن لازم نيست قضا كند، همچنين اگر كافرى مسلمان شود قضاى روزه هاى گذشته واجب نيست، امّا اگر مسلمانى مرتد شود و دوباره برگردد و مسلمان شود روزه هاى دوران مرتد بودن را بايد قضا نمايد.
مسأله 1428ـ هرگاه به واسطه مستى روزه او ترك شده بايد قضا كند، هرچند مادّه مست كننده را از روى اشتباه و يا براى معالجه خورده باشد، بلكه اگر نيّت روزه را قبلاً كرده بعد در حال مستى روزه را تمام كند بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد.
مسأله 1429ـ روزه هايى كه به خاطر مسافرت يا بيمارى و مانند آن ترك شده بايد قضا كند، امّا اگر نداند تعداد روزه هاى فوت شده چه اندازه بوده، كافى است مقدارى كه يقين دارد قضا كند و اضافه بر آن واجب نيست، هرچند احتياط مستحبّ است.
مسأله 1430ـ اگر از چند ماه رمضان روزه قضا بر ذمّه دارد قضاى هر كدام را اوّل بگيرد مانعى ندارد، ولى اگر وقت براى قضاى رمضان آخر تنگ شده باشد بايد بنابر احتياط اوّل قضاى رمضان آخر را بگيرد.
مسأله 1431ـ كسى كه روزه قضاى ماه رمضان را به جا مى آورد مى تواند پيش از ظهر روزه را افطار كند، به شرط اين كه وقت براى قضاى روزه تنگ نباشد، ولى بعد از ظهر جايز نيست، همچنين اگر قضاى روزه غير معيّنى (مانند قضاى روزه نذر) را گرفته باشد احتياط واجب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.
مسأله 1432ـ كسى كه به واسطه بيمارى يا حيض و نفاس روزه ماه رمضان را نگيرد و پيش از پايان ماه رمضان از دنيا برود لازم نيست روزه هايى را كه نگرفته براى او قضا نمايند.
مسأله 1433ـ هرگاه به واسطه بيمارى، روزه ماه رمضان را نگيرد و بيمارى او تا ماه رمضان سال بعد طولانى شود، قضاى روزه هايى را كه نگرفته واجب نيست، فقط بايد براى هر روز يك مد (تقريبا 750 گرم) گندم يا جو و مانند آن به فقير بدهد، ولى اگر به واسطه عذر ديگرى (مثلاً بخاطر مسافرت) روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقى بماند احتياط واجب آن است كه روزه هايى را كه نگرفته بعد از ماه رمضان قضا كند و براى هر روز يك مد طعام به فقير دهد، همچنين اگر ترك روزه بخاطر بيمارى بوده، بعد بيمارى رفع شده و عذر ديگرى مانند مسافرت پيش آمده است.
مسأله 1434ـ هرگاه روزه ماه رمضان را به واسطه عذرى نگيرد و تا رمضان آينده عمداً قضاى آن را به جانياورد در حالى كه عذرش برطرف شده، بايد بعداً روزه را قضا كند و براى هر روز يك مد طعام كفّاره بدهد، همچنين اگر در قضاى روزه كوتاهى كند تا وقت تنگ شود و در تنگى وقت عذرى پيدا كند، بايد بعداً هم قضا به جا آورد و هم كفّاره دهد، امّا اگر كوتاهى نكرده و اتّفاقاً در تنگى وقت عذرى پيدا شده فقط قضا لازم است.
مسأله 1435ـ هرگاه بيمارى انسان چند سال طول كشد و بعداً خوب شود اگر تا رمضان آينده به مقدار قضا وقت باقى است بايد فقط قضاى رمضان آخر را بگيرد و براى هر روز از سالهاى پيش يك مد طعام بدهد.
مسأله 1436ـ هرگاه قضاى روزه ماه رمضان را چند سال به تأخير اندازد بايد قضا را به جا آورد و براى هر روز يك مد طعام به فقير دهد و با گذشت سالها كفّاره متعدّد نمى شود.
مسأله 1437ـ لازم نيست كفّاره هر روز را به يك فقير بدهد، بلكه مى تواند كفّاره چندين روز را به يك نفر بدهد و اگر مقدارى نان دهد كه گندم آن به اندازه يك مد باشد كافى است، ولى پول آن را نمى تواند بدهد مگر اين كه اطمينان داشته باشد آن را براى خريد نان مصرف مى كند.
مسأله 1438ـ بعد از مرگ پدر بايد پسر بزرگتر قضاى نماز و روزه او را به شرحى كه در مسائل قضاى نماز گفته شد به جا آورد و احتياط اين است كه قضاى نماز و روزه مادر را نيز انجام دهد.
مسأله 1439ـ اگر ولى ميّت نداند كه ميّت قضاى روزه بر ذمّه دارد يا نه، واجب نيست براى او قضا بگيرد و اگر اجمالاً بداند مقدارى قضاى روزه بر ذمّه اوست بايد به اندازه اى كه يقين دارد به جا آورد و بيش از آن لازم نيست.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:06 PM
احكام روزه شخص مسافر
مسأله 1440ـ شخص مسافر (با شرايطى كه در مسأله نماز مسافر گفته شد) نبايد روزه بگيرد، و بطور كلّى در هر موردى نماز شكسته است روزه را بايد ترك كرد و در جايى كه نماز را بايد تمام بخواند (مانند كسى كه شغلش مسافرت است و يا در محلّى قصد ماندن ده روز كرده) بايد روزه را بگيرد.
مسأله 1441ـ مسافرت در ماه رمضان حرام نيست، ولى اگر براى فرار از روزه باشد مكروه است.
مسأله 1442ـ هرگاه روزه روز معيّنى غير از ماه رمضان بر انسان واجب باشد (مثل اين كه نذر كرده نيمه شعبان را روزه بگيرد) بنابر احتياط واجب نبايد در آن روز مسافرت كند، حتّى اگر در سفر است بايد در جايى قصد توقّف ده روز كند و آن روز را روزه بگيرد.
مسأله 1443ـ اگر نذر روزه كند ولى روز آن رامعيّن نسازد نمى تواند آن را در سفر به جا آورد، ولى اگر نذر كند روز معيّنى را در سفر روزه بگيرد يا نذر كند روز معيّنى را چه مسافر باشد چه نباشد روزه بگيرد، احتياط واجب آن است كه آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگيرد.
مسأله 1444ـ مسافر مى تواند براى گرفتن حاجت، سه روز در مدينه روزه مستحبّى بگيرد (هر چند قصد ده روز نكند) ولى احتياط آن است كه روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را اختيار كند.
مسأله 1445ـ كسى كه اصلاً نمى داند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگيرد روزه اش صحيح است، ولى اگر در بين روز مسأله را بفهمد روزه اش باطل مى شود.
مسأله 1446ـ هر گاه فراموش كندمسافر است،يا فراموش كند كه روزه مسافر باطل است و در اين حال روزه بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد روزه را قضا كند.
مسأله 1447ـ هرگاه روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد بايد روزه خود را تمام كند، امّا اگر پيش از ظهر مسافرت نمايد روزه اش باطل است، ولى قبل از آن كه به حدّ ترخص برسد نمى تواند روزه را افطار كند و اگر پيش از آن افطار كند كفّاره بر او واجب است (منظور از حدّ ترخص جايى است كه صداى اذان شهر را نشنود، يا به جايى برسد كه از نظر مردم شهر پنهان گردد).
مسأله 1448ـ هرگاه مسافر پيش از ظهر وارد وطن شود، يا به جايى برسد كه قصد ده روز توقّف دارد، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد بايد روزه بگيرد و اگر انجام داده بايد بعداً قضا كند و مستحبّ است باقيمانده آن روز را امساك نمايد، ولى اگر بعد از ظهر وارد شود نمى تواند روزه بگيرد.
مسأله 1449ـ مسافر و كسى كه از روزه گرفتن معذور است مكروه است در روز ماه رمضان در خوردن و آشاميدن، خود را كاملاً سير كنند، همچنين جماع براى آنها مكروه است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:07 PM
كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست
مسأله 1450ـ مرد و زن پير كه روزه گرفتن براى آنها مشكل است مى توانند روزه را ترك كنند، ولى بايد براى هر روز يك مد (تقريباً 750 گرم) گندم يا جو و مانند اينها به فقير دهند و بهتر آن است به جاى گندم و جو نان را انتخاب كنند و در اين صورت احتياط واجب اين است به اندازه اى باشد كه گندم خالص آن مقدار يك مد شود.
مسأله 1451ـ كسانى كه به خاطر پيرى روزه نگرفته اند اگر در فصل مناسبى كه هوا ملايم و روزها كوتاه است بتوانند قضاى آن را به جا آورند احتياط آن است كه آن را قضا كنند.
مسأله 1452ـ روزه بر كسانى كه مبتلا به بيمارى استسقاء هستند، يعنى زياد تشنه مى شوند و توانايى روزه گرفتن را ندارند و يا براى آنها بسيار مشكل است واجب نيست، ولى بايد براى هر روز يك مدّ طعام كه در مسأله قبل به آن اشاره شد كفّاره بدهند و بهتر است كه بيش از مقدار ضرورت آب نياشامند و اگر بعداً بتوانند قضا كنند احتياط واجب قضا كردن است.
مسأله 1453ـ زنان باردارى كه وضع حمل آنها نزديك است و روزه براى حمل آنها ضرر دارد روزه گرفتن بر آنها واجب نيست، ولى كفّاره اى را كه در مسأله قبل گفته شد بايد بدهند، امّا اگر روزه براى خودش ضرر دارد روزه بر او واجب نيست كفّاره هم ندارد، ولى بعداً قضا مى كند.
مسأله 1454ـ زنانى كه بچّه شير مى دهند خواه مادر بچّه باشند يا دايه، اگر روزه گرفتن باعث كمى شير آنها و ناراحتى بچّه شود روزه بر آنها واجب نيست، ولى براى هر روز همان كفّاره (يك مدّ طعام) واجب است، بعداً نيز بايد روزه را قضا كنند، امّا اگر روزه براى خودشان ضرر داشته باشد، نه روزه واجب است و نه كفّاره، ولى بايد بعداً روزه هايى را كه نگرفته اند قضا نمايند.
مسأله 1455ـ اگر كسى پيدا شود كه بدون اجرت، بچّه را شير دهد يا شخصى پيدا شود كه اجرت دايه را بى منّت بپردازد، در اين صورت روزه گرفتن واجب است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:07 PM
راه ثابت شدن اوّل ماه
مسأله 1456ـ اوّل ماه از پنج طريق ثابت مى شود:
1ـ ديدن ماه با چشم، امّا ديدن با دوربين و وسايل ديگرى از اين قبيل كافى نيست.
2ـ شهادت عدّه اى كه از گفته آنها يقين پيدا شود (هر چند عادل نباشند، همچنين هر چيزى كه مايه يقين گردد).
3ـ شهادت دو مرد عادل، ولى اگر اين دو شاهد صفت ماه را بر خلاف يكديگر بگويند، يا نشانه هايى بدهند كه دليل بر اشتباه آنهاست به گفته آنها اوّل ماه ثابت نمى شود.
4ـ گذشتن سى روز تمام از اوّل ماه شعبان كه اوّل ماه رمضان با آن ثابت مى شود، يا گذشتن سى روز تمام از اوّل ماه رمضان كه اوّل ماه شوال ثابت مى شود (البتّه اين در صورتى است كه اوّل ماه قبل مطابق همين طريق ثابت شده باشد).
5ـ حكم حاكم شرع، به اين صورت كه براى مجتهد عادلى اوّل ماه ثابت شود و سپس حكم كند كه آن روز اوّل ماه است، در اين صورت پيروى از او بر همه لازم است، مگر كسى كه يقين به اشتباه او دارد.
مسأله 1457ـ اوّل ماه به وسيله تقويمها و محاسبات منجّمين ثابت نمى شود، هرچند آنها اهل اطّلاع و دقّت باشند، مگر اين كه از گفته آنها يقين حاصل گردد، همچنين بلند بودن ماه و دير غروب كردن آن دليل بر اين نمى شود كه شب قبل شب اوّل ماه بوده است.
مسأله 1458ـ اگر در شهرى اوّل ماه ثابت شود براى شهرهاى ديگر كه با آن نزديك است كافى است و همچنين شهرهاى دور دستى كه افق آنها باهم متّحد است، همچنين اگر در بلاد شرقى ماه ديده شود براى كسانى كه در بلاد غربى نسبت به آنها باشند كافى است (مثل اين كه اوّل ماه در مشهد ثابت شود مسلّماً براى كسانى كه در تهران هستند كافى است ولى عكس آن كفايت نمى كند).
مسأله 1459ـ اگر اوّل ماه رمضان ثابت نشود روزه واجب نيست، ولى اگر بعداً ثابت شود كه آن روزى را كه روزه نگرفته اوّل ماه بوده بايد آن را قضا كند.
مسأله 1460ـ روزى را كه انسان شك دارد آخر رمضان است يا اوّل شوّال بايد روزه بگيرد، امّا اگر در اثناء روز ثابت شود كه اوّل شوّال است بايد افطار كند هر چند نزديك مغرب باشد.
مسأله 1461ـ هرگاه شخص زندانى نتواند به ماه رمضان يقين پيدا كند بايد به گمان خود عمل نمايد و آن ماه را كه بيشتر احتمال مى دهد كه ماه رمضان است روزه بگيرد و اگر گمان براى او حاصل نشود هر ماهى را كه روزه بگيرد صحيح است، ولى احتياط واجب آن است كه اگر زندان او ادامه يابد در سال آينده نيز همان ماه را روزه بگيرد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:07 PM
روزه هاى حرام
مسأله 1462ـ دو روز از سال روزه اش حرام است: عيد فطر (اوّل ماه شوّال) و عيد قربان (دهم ماه ذى الحجّه).
مسأله 1463ـ روزه گرفتن زن (روزه مستحبّى) در صورتى كه حقّ شوهرش از بين برود بدون اجازه او جايز نيست، و اگر حقّ او از بين نرود نيز، بنابر احتياط واجب بايد با اجازه شوهر باشد، همچنين روزه مستحبّى اولاد اگر اسباب اذيّت پدر و مادر شود جايز نيست، ولى اجازه گرفتن از آنها لازم نمى باشد.
مسأله 1464ـ كسى كه مى داند روزه براى او ضرر دارد بايد روزه را ترك كند و اگر روزه بگيرد صحيح نيست، همچنين اگر يقين ندارد امّا احتمال قابل توجّهى مى دهد كه روزه براى او ضرر دارد، خواه اين احتمال از تجربه شخصى حاصل شده باشد يا از گفته طبيب.
مسأله 1465ـ اگر طبيب بگويد روزه ضرر دارد امّا او با تجربه دريافته است كه ضرر ندارد، بايد روزه بگيرد و در صورت معلوم نبودن ضرر، مى تواند يكى دو روز تجربه كند و بعد طبق دستور بالا عمل نمايد.
مسأله 1466ـ هرگاه عقيده اش اين بود كه روزه براى او ضرر ندارد و روزه گرفت و بعد از مغرب فهميد روزه براى او ضرر داشته، احتياط آن است كه قضاى آن را به جا آورد.
مسأله 1467ـ روزى كه انسان شك دارد كه آخر ماه شعبان است يا اوّل ماه رمضان، اگر مى خواهد روزه بگيرد بايد به قصد آخر شعبان باشد و اگر به نيّت اوّل ماه رمضان روزه بگيرد حرام و باطل است.
مسأله 1468ـ غير از روزه هايى كه گفته شد روزه هاى حرام ديگرى نيز هست كه در كتابهاى مفصّل گفته شده است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:07 PM
روزه هاى مكروه
مسأله 1469ـ روزه روز عاشورا مكروه است، همچنين روزى كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان و روزه ميهمان بدون اجازه ميزبان نيز كراهت دارد.

روزه هاى مستحب
مسأله 1470ـ روزه تمام روزهاى سال، غير از روزه هاى حرام و مكروه كه دربالا گفته شد، مستحبّ است، ولى بعضى از روزها تأكيد بيشترى دارد از جمله:
1ـ پنجشنبه اوّل و آخر هر ماه و اوّلين چهارشنبه بعد از روز دهم ماه، حتّى اگر كسى اينها را به جا نياورد مستحبّ است قضا كند.
2ـ سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.
3ـ تمام ماه رجب و شعبان و اگر نتواند قسمتى از آن را روزه بگيرد، هر چند يك روز باشد.
4ـ روز بيست و چهارم ذى الحجّه و بيست و نهم ذى القعده.
5ـ روز اوّل ذى الحجّه تا روز نهم، ولى اگر به واسطه ضعف روزه نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است.
6ـ عيد سعيد غدير (هيجده ذى الحجّه).
7ـ روز اوّل و سوم و هفتم محرم.
8ـ روز تولّد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) (17 ربيع الاول).
9ـ روز مبعث رسول خدا (صلى الله عليه و آله) (27 رجب).
10ـ روز عيد نوروز.
مسأله 1471ـ هرگاه كسى روزه مستحبّى بگيرد واجب نيست آن را به آخر برساند و هر موقع بخواهد مى تواند روزه خود را بخورد، بلكه اگر برادر مؤمنى او را به غذا دعوت كند مستحبّ است دعوت او را قبول كرده در اثناء روز افطار نمايد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:07 PM
كسانى كه نمى توانند روزه بگيرند
مسأله 1472ـ براى شش گروه روزه گرفتن ممكن (صحيح) نيست هرچند مستحبّ است اعمالى كه روزه را باطل مى كند ترك كنند:
1ـ مسافرانى كه در سفر روزه خود را خورده اند و پيش از ظهر به وطن يا جايى كه مى خواهند ده روز اقامت كنند وارد شوند.
2ـ مسافرانى كه بعد از ظهر به وطن يا محلّ اقامت مى رسند.
3ـ بيمارانى كه قبل از ظهر بهبودى يابند، ولى كارى كه روزه را باطل مى كند قبلاً انجام داده اند و نمى توانند روزه بگيرند.
4ـ بيمارانى كه بعد از ظهر خوب شوند هرچند تا آن ساعت چيزى نخورده اند.
5ـ زنانى كه در بين روز از عادت ماهانه، يا نفاس پاك شوند.
6ـ افراد غير مسلمانى كه در روز ماه رمضان بعد از ظهر مسلمان شوند، ولى اگر قبل از ظهر باشد و چيزى نخورده باشند احتياط واجب آن است كه روزه بگيرند.
مسأله 1473ـ مستحبّ است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار بخواند، ولى اگر حضور قلب ندارد، يا كسى منتظر اوست، بهتر است اوّل افطار كند، امّا بقدرى كه بتواند نماز را در وقت فضيلت به جا آورد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:08 PM
خــمــس

موارد هفتگانه خمس
مسأله 1474ـ خمس در هفت چيز واجب است:
1ـ منافع كسب و كار 2ـ معدن 3ـ گنج 4ـ مال حلال مخلوط به حرام 5ـ جواهراتى كه با غوّاصى از دريا به دست مى آيد. 6ـ غنيمت جنگى 7ـ زمينى كه كافر ذمّى از مسلمان مى خرد (بنابر احتياط واجب).

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:08 PM
احكام و موارد هفتگانه خمس
1ـ منافع كسب و كار
مسأله 1475ـ هرگاه انسان از طريق زراعت يا صنعت يا تجارت يا از طريق كارگرى و كارمندى در مؤسّسات مختلف درآمدى به دست آورد، چنانچه از مخارج سال او و همسر و فرزندان و ساير كسانى كه نفقه آنها را مى دهد زياد آيد، بايد خمس (پنج يك) آن را به شرحى كه بعداً گفته مى شود بپردازد.
مسأله 1476ـ هيچ گونه تفاوتى ميان كسب ها و درآمدهاى كسب نيست، ولى اگر انسان چيزى را به عنوان وام از ديگرى بگيرد خمس ندارد، همچنين اموالى كه به عنوان ارث به او مى رسد مشمول خمس نيست، مگر اين كه بداند شخص ميّت خمس آن را نداده است و يا اين كه به خاطر ساير اموالش بدهكار خمس است.
مسأله 1477ـ اگر كسى چيزى را به او ببخشد و از مخارج سالش زياد آيد احتياط واجب آن است كه خمس آن را بپردازد، همچنين اگر از كسى ارثى به او رسد كه خويشاوندى دورى با او دارد و اطّلاعى از چنين خويشاوندى و انتظارى درباره چنين ارثى نداشته، در اينجا نيز احتياط واجب آن است كه خمس آن را بپردازد.
مسأله 1478ـ هرگاه ملكى را برافراد معيّنى، مثلاً اولاد خود وقف نمايد، چنانچه آن ملك درآمدى داشته باشد و از مخارج سال آنها زياد بيايد بايد خمس آن را بدهند.
مسأله 1479ـ چيزى را كه افراد مستحق از باب خمس يا زكات مى گيرند خمس ندارد، هر چند از مخارج سالشان به عللى زياد بيايد،ولى اگر از مالى كه از اين طريق به او رسيده منفعتى ببرد، مثلاً از درختى كه از باب خمس به او داده شده ميوه اى به دست آورد بايد خمس آن مقدارى كه از مخارج سالش زياد آمده بپردازد.
مسأله 1480ـ اگر با عين پولى كه خمس آن را نداده اند جنسى بخرد، معامله نسبت به مقدار خمس باطل است، مگر اين كه حاكم شرع آن را اجازه دهد، در اين صورت بايد پنج يك جنسى را كه خريده به حاكم شرع دهد.
مسأله 1481ـ اگر جنسى را به ذمّه بخرد ولى بعد از معامله قيمت آن را از پولى كه خمس آن را نداده بپردازد معامله او صحيح و تصرّفاتش در آن جنس جايزاست، ولى چون از پولى كه خمس در آن است به فروشنده داده به مقدار خمس آن پول به او مديون است و در صورتى كه آن مقدار در دست فروشنده موجود باشد حاكم شرع همان را مى گيرد و اگر از بين برود عوض آن را از خريدار يا فروشنده مطالبه مى كند.
مسأله 1482ـ هرگاه كسى مالى را كه خمسش را نداده اند خريدارى كند، معامله او نسبت به خمس باطل است، مگر آن كه حاكم شرع اجازه دهد كه در اين صورت خمس پول معامله را بايد به او داد و اگر به فروشنده داده باشد بايد از او بگيرد و به حاكم شرع دهد.
مسأله 1483ـ اگر چيزى را كه خمس آن را نداده به ديگرى ببخشد مقدار خمس آن ملك او نمى شود.
مسأله 1484ـ هرگاه مالى به دست انسان از شخص كافر، يا كسى كه عقيده به خمس ندارد از طريق تجارت يا غير آن بيايد، دادن خمس آن واجب نيست، امّا اگر عقيده به خمس دارد ولى خمس آن را نداده، دادن خمس آن واجب است.
مسأله 1485ـ اگر اجمالاً مى دانيم كسى عقيده به خمس دارد و خمس نمى دهد ولى نمى دانيم خصوص مالى را كه به ما داده خمس به آن تعلّق گرفته يا نه، مثل اين كه احتمالاً اموالى از طريق ارث به او رسيده، يا وام گرفته و احتمال مى دهيم اين مال از آنها باشد، تصرّف در چنين مالى اشكال ندارد و خمس آن لازم نيست، همچنين قبول دعوت اين گونه اشخاص و يا نماز خواندن در خانه آنها جايز است، مگر اين كه بدانيم غذايى را كه تهيّه كرده و يا خانه او از پولهايى است كه خمس آن را نداده.
مسأله 1486ـ آغاز سال براى حساب خمس هر كسى اوّلين درآمد اوست، يعنى اگر كسى شروع به تجارت و كسب و صنعت و زراعت و غير اينها كند، اوّلين زمانى كه درآمد براى او حاصل مى شود اوّل سال خمس اوست و نمى توان با قصد و نيّت آن را جلو يا عقب انداخت و اگر بخواهد اوّل سال را جلو بيندازد راهش اين است كه حساب سال خود را زودتر از موعد معيّن برسد و خمس خود را بپردازد، همان وقت اوّل سال او خواهد شد.
مسأله 1487ـ انسان مى تواند در وسط سال هر وقت منفعتى به دستش آمد خمس آن را بدهد، ولى مى تواند آن را تا آخر سال تأخير بيندازد تا مخارج احتمالى اش را از آن بردارد.
مسأله 1488ـ براى دادن خمس مى توان معيار را سال شمسى يا قمرى قرار داد.
مسأله 1489ـ كسى كه درآمد اضافى ندارد نياز به قرار دادن سال خمسى ندارد.
مسأله 1490ـ كسى كه سال خمس دارد اگر در وسط سال بميرد بايد مخارج او را تا موقع مرگش از منافع او كم كنند و خمس باقيمانده را بدهند.
مسأله 1491ـ اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود و روى ملاحظات تجارتى و كسبوكار آن را نفروشد و در بين سال قيمتش پايين آيد، خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب نيست، ولى اگر قيمت آن تا آخر سال همچنان بالا باشد بايد سر سال خمس آن را بدهد، هر چند قيمت آن بعد از گذشتن سال پايين آيد، اين در صورتى است كه آخر سال وقت فروش آن باشد و به ميل خود آن را نگه دارد.
مسأله 1492ـ هرگاه غير مال التّجاره مالى دارد كه خمس آن را داده يا اصلاً خمس ندارد (مانند ارث) چنانچه قيمتش بالا رود، اگر آن را بفروشد بايد خمس اضافه قيمت را بدهد، همچنين اگر گوسفندى را كه خمسش داده چاق شود بايد خمس آنچه زياد شده بعد از فروش بدهد.
مسأله 1493ـ اگر باغى احداث كند براى آن كه بعد از بالا رفتن قيمتش بفروشد چنانچه وقت فروش آن رسيده باشد بايد خمس آن را بدهد، ولى اگر قصدش اين باشد كه از ميوه آن استفاده كند بايد خمس ميوه ها را بدهد و خمس خود باغ را هنگام فروش مى دهد.
مسأله 1494ـ درختانى را كه براى استفاده از چوبشان پرورش مى دهند وقتى موقع فروش چوب آنها رسيد بايد خمس آن را بدهند، هر چند نخواهند آنها را بفروشند، ولى اگر موقع فروش آنها نرسيده خمس ندارد هر چند سالها بگذرد.
مسأله 1495ـ كسى كه داراى چند رشته كسب و كار است، مثلاً هم زراعت دارد و هم صنعت و هم درآمد كارگرى، بايد منافع همه را در آخر سال يكجا حساب كند، چنانچه چيزى زايد بر مخارج داشت خمس آن را بدهد.
مسأله 1496ـ مخارجى را كه براى به دست آوردن فايده مى كند، مانند خرج باربرى و دلالى و غير آن جزء مخارج كسب حساب مى شود.
مسأله 1497ـ هزينه زندگى خمس ندارد، يعنى آنچه را انسان از درآمدش در بين سال مصرف خوراك و پوشاك و مسكن و اثاث خانه و ازدواج و جهيزيه دختر و زيارت واجب يا مستحب و بذل و بخشش و ميهمانى و مانند آن مى كند، چنانچه در آن زياده روى نكرده باشد خمس ندارد و تنها آنچه در آخر سال اضافه مى ماند خمس دارد; ولى هرگاه چيزى جزء مؤونه سال گردد، مانند خانه و فرش و وسايل ديگر، اگر بعداً آن را بفروشند به قيمت آن خمس تعلّق نمى گيرد مخصوصاً اگر بخواهند آن را تبديل به مثل كنند.
مسأله 1498ـ اموالى را كه انسان به مصرف نذر و كفّاره و مانند آن مى رساند جزء مخارج ساليانه اوست، همچنين اموالى را كه به ديگران مى بخشد يا جايزه مى دهد اگر از شأن او زياد نباشد جزء مخارج سالانه حساب مى شود.
مسأله 1499ـ كسى كه نياز به خانه ملكى دارد آنچه را صرف خريد خانه مى كند خمس ندارد، ولى اگر درآمد سالش براى خريد خانه كفايت نكند و مجبور باشد چند سال پس انداز كند تا قادر به تهيّه خانه شود پولهايى كه سال بر آنها گذشته خمس دارد، امّا اگر فى المثل زمين خانه را در اثناء سال اوّل بخرد و مصالح ساختمانى را در اثناء سال بعد و اجرت بنا را در سال سوم بدهد هيچ كدام خمس ندارد.
مسأله 1500ـ در ميان بسيارى از خانواده ها معمول است كه جهيزيه دختران را تدريجاً تهيّه مى كنند، چنانچه سال بر آن جهيزيه بگذرد خمس آن واجب است ولى در مناطقى كه اگر جهيزيه را قبلاً تهيّه نكنند عيب است و يا اين كه تهيّه آن جز به صورت تدريجى مشكل است، خمس ندارد.
مسأله 1501ـ كسانى كه قبر يا كفن از قبل براى خود تهيّه مى كنند چنانچه سال بر آن بگذرد خمس دارد.
مسأله 1502ـ هر مالى را كه يك بار خمس آن را بدهند ديگر خمس به آن تعلق نمى گيرد، مگر اين كه نمو كند يا قيمت آن اضافه شود.
مسأله 1503ـ همان گونه كه اشاره شد هزينه سفر حج يا زيارتهاى مستحبّى اگر از درآمد همان سال باشد خمس ندارد و اگر ناچار باشد از چند سال قبل اسم نويسى كند و هزينه را بدهد، جزء مخارج همان سالش محسوب مى شود و خمس ندارد، نه در آن سال و نه در سالهاى بعد.
مسأله 1504ـ كسى كه درآمدى از كسب و كار به دست آورده اگر مال ديگرى هم دارد كه خمس آن واجب نيست يا خمس آن را داده، مى تواند آن دو را از هم جدا كند و مخارج سال خود را فقط از فايده كسب آن سال بردارد، امّا اگر مخارج خود را از پولى كه خمس ندارد يا خمسش را قبلاً داده است بردارد، نمى تواند اين مخارج را از درآمد آن سال كم كند.
مسأله 1505ـ اگر از درآمد كسب و كار آذوقه اى براى مصرف سالش خريده، چنانچه چيزى در آخرسال از آن زياد بماند بايد خمس آن را بدهد احتياط اين است كه حتّى اشياء كم اهمّيّت را مانند مختصر مواد غذايى اضافى و امثال آن را هرچه هست حساب كند و بايد توجّه داشت كه اگر مى خواهد قيمت آنها را بدهد بايد قيمت همان آخر سال را در نظر بگيرد خواه كمتر از خريد باشد يا بيشتر.
مسأله 1506ـ اگر در اثناء سال وسايل مورد نياز خود را بخرد خمس ندارد و اگر بعداً از آن وسائل بى نياز شود خمس دادن آن لازم نيست، همچنين زيور آلات زنانه اگر بعد از گذشتن سنّ و سالى از زن، مورد نيازش نباشد خمس به آن تعلق نمى گيرد، ولى احتياط مستحب آن است كه خمس اين وسايل يا زيورآلات را بدهد.
مسأله 1507ـ كتابهايى را كه طلاّب علوم دينى يا غير آنها از درآمد كسب و كار مى خرند چنانچه مورد نيازشان باشد خمس ندارد، ولى اگر فعلاً نيازى به آن ندارند و مقصودشان استفاده در آينده است خمس به آن تعلّق مى گيرد (اگر در تمام طول سال نيز از آن استفاده نكند، ولى وجود آن كتاب براى مواقع ضرورى در كتابخانه لازم است، نياز محسوب مى شود) همچنين وسايلى مانند اسباب آتش نشانى در جاهايى كه بيم آتش سوزى است يا داروهاى ضرورى و كمكهاى اوّليّه در خانه جزء هزينه هاى زندگى محسوب مى شود و خمس ندارد هر چند اتّفاقاً در تمام سال از آنها استفاده نشود.
مسأله 1508ـ اگر در يك سال منفعتى نبرد، بنا بر احتياط نمى تواند مخارج آن سال را از منافع سال بعد كم كند.
مسأله 1509ـ هرگاه در ابتداى سال منافعى نداشته باشد و از سرمايه خرج كند، امّا پيش از تمام شدن سال منفعتى ببرد، در اين صورت مى تواند آنچه را از سرمايه برداشته از منافع كم كند.
مسأله 1510ـ سرمايه اى كه مورد نياز است و با كمتر از آن زندگى او در حدّ آبرو و شؤونش اداره نمى شود خمس ندارد، يعنى مى تواند از درآمد همان سال و سالهاى بعد بردارد و جزء سرمايه كند، ولى اگر با پرداختن خمس آن، لطمه اى به كار او نمى خورد، بايد خمس آن را بدهد، خواه اين سرمايه سرمايه تجارت باشد يا زمين و آب و ملك براى زراعت، يا ابزار كار.
مسأله 1511ـ اگر چيزى ازسرمايه به خاطر كسب و كار از بين برود بطورى كه جزء ضرر معامله حساب شود، مى تواند مقدار آن را از منافع بردارد، ولى اگر به واسطه حوادث ديگرى از بين برود (مانند سرقت وامثال آن) نمى تواند آن را از منافع كم كند، مگر اين كه با سرمايه باقيمانده نتواند كسبى كه سزاوار شأن اوست انجام دهد.
مسأله 1512ـ هرگاه غير از سرمايه چيز ديگرى از اموال او به خاطر شكستن و سوختن و سرقت و غير آن از بين برود اگر در همان سال به آن احتياج دارد مى تواند آن را از منافع همان سال تهيّه كند.
مسأله 1513ـ هرگاه در ابتداى سال براى مخارج خود قرض كند و قبل از تمام شدن سال منفعتى ببرد مى تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نمايد و اگر در تمام سال منفعتى نبرد و براى مخارج خود قرض نمايد مى تواند قرض خود را از منافع سالهاى بعد ادا كند.
مسأله 1514ـ قرضهايى كه بر ذمّه انسان آمده خواه براى هزينه زندگى باشد يا خسارت و غرامت و يا غير اينها، مى تواند از درآمد سال آنها را ادا كند، ولى قرضهايى را كه به اقساط مى پردازد فقط قسطهايى را كه در آن سال بايد بپردازد جزء مخارج آن سال محسوب مى شود.
مسأله 1515ـ اگر براى زياد كردن مال يا خريدن ملكى كه به آن احتياج ندارد قرض كند نمى تواند آن قرض را از منافع سال كم كند، ولى اگر مالى را كه قرض كرده يا چيزى را كه از قرض خريده به علّتى از بين برود و ناچار شود قرض خود را بدهد مى تواند از منافع و درآمدهاى آن سال، قرض خود را ادا كند.
مسأله 1516ـ انسان تا خمس مال را ندهد نمى تواند در آن تصرّف كند و نيّت دادن خمس به تنهايى كافى نيست، همچنين نمى تواند خمس را به ذمّه بگيرد و در مال تصرّف كند و چنانچه تصرّف كند كار حرامى كرده و اگر آن مال تلف شود بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1517ـ كسى كه بدهكار خمس است اگر با حاكم شرع (با در نظر گرفتن مصلحت مستحقّين) مصالحه و دستگردان كند مى تواند در تمام مال تصرّف نمايد و اگر بعد از آن منافعى از آن مال به دست آيد مال خود اوست.
مسأله 1518ـ كسى كه با ديگرى شريك است و مى داند شريكش خمس درآمد خود را نمى دهد، ادامه شركت براى او جايز نيست و تصرّف در مال شركت بعد از تعلّق خمس براى هر دو حرام است.
مسأله 1519ـ انسان نمى تواند در مالى كه يقين دارد خمسش را نداده اند تصرّف كند، ولى در مال كسى كه شك دارد خمس آن داده شده يا نه، تصرّف جايز است و قبول بخشش و معامله يا شركت در ميهمانى چنين كسى اشكال ندارد و تفحّص و جستجو لازم نيست.
مسأله 1520ـ كسى كه از اوّل تكليف، خمس نداده و درآمدهايى پيدا كرده و وسايلى براى زندگى خود خريده است و الآن متوجّه وظيفه خمس شده و مى خواهد تكليف خود را درباره آن ادا كند و زندگى خود را پاك نمايد اگر از منافع كسب، چيزى را كه به آن احتياج ندارد خريده و يك سال از خريد آن گذشته بايد خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چيزهاى ديگرى كه به آنها نياز دارد مطابق شأن خود خريده، پس اگر بداند در بين سالى كه در آن سال فايده برده آنها را خريده است لازم نيست خمس آن را بدهد و اگر نداند كه در بين سال يا بعد از تمام شدن سال بوده بنابر احتياط واجب بايد با حاكم شرع يا نماينده او مصالحه كند، يعنى تمام اموال مشكوك خود را حساب كرده و حاكم شرع بدهى او را از جهت خمس به مقدارى تخمين مى زند و با او مصالحه مى كند و با پرداخت آن تمام اموالش پاك مى شود.
مسأله 1521ـ هرگاه بچّه صغير درآمدى داشته باشد و از هزينه سال او اضافه بماند بنابر احتياط واجب بايد بعد از آن كه بالغ شد خمس آن را بدهد.
مسأله 1522ـ لباسهاى متعدّد و همچنين انگشتر و زيور آلات و وسايل مختلف زندگى، اگر همه آنها مورد نياز و در حدّ شأن او باشد و از درآمد همان سال تهيّه شده باشد خمس ندارد، ولى اگر زايد بر نياز و شأن باشد، مقدار زيادى، خمس دارد.
مسأله 1523ـ پولى را كه خرج خريدن وسايل حرام مى كند (مانند انگشتر طلا براى مرد و وسايل لهو و لعب) خمس دارد.
مسأله 1524ـ حقوق بازنشستگى و يا مبلغى كه به عنوان بازخريد كار داده مى شود جزء درآمد همان سال محسوب مى گردد و اگر چيزى تا آخر سال از آن باقى نماند خمس ندارد، امّا اگر اضافه بماند خمس دارد.
مسأله 1525ـ جوايزى كه به پس اندازها تعلّق مى گيرد اگر قراردادى ميان پس انداز كننده و پس انداز گيرنده نباشد حلال است و بنابر احتياط واجب با گذشتن سال خمس آن واجب مى شود، اين در صورتى است كه پس انداز كننده خود را طلبكار جايزه نداند، بلكه پس انداز گيرنده شخصاً براى تشويق پس انداز كنندگان جوايزى مى دهد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:09 PM
2ـ معدن
مسأله 1526ـ واجب است خمس چيزى را كه از معادن طلا، نقره، سرب، آهن، مس، زغال سنگ، نفت، گوگرد، فيروزه، نمك و معدنهاى ديگر و انواع فلزات به دست مى آورند بدهند و احتياط واجب آن است كه نصاب معيّنى در آن نيست،يعنى آنچه را از معدن استخراج مى كنند كم باشديا زياد خمس دارد.
مسأله 1527ـ گچ و آهك و گل سرخ و مانند آن اگر به آنها معدن گفته شود بايد خمس آن را بدهد، همچنين انواع سنگها.
مسأله 1528ـ معدن، خواه روى زمين باشد يا زير زمين، در زمين ملكى باشد يا در جايى كه مالك ندارد، استخراج كننده آن مسلمان باشد يا غير مسلمان، بالغ باشد يا غير بالغ، در تمام اين صورتها بايد خمس آن پرداخته شود و در صورتى كه كودك باشد، ولىّ او مى پردازد.
مسأله 1529ـ مخارج و هزينه استخراج معدن و تصفيه آن (در صورتى كه احتياج به تصفيه دارد) و همچنين اجاره اى را كه جهت معدن مى پردازد از آن كم مى شود و باقيمانده خمس دارد، ولى مخارج سال از درآمد معدن كسر نمى شود.
مسأله 1530ـ اگر چند نفر چيزى را از معدن استخراج كنند بايد بعد از كم كردن مخارج، خمس آن را بدهند، خواه كم باشد يا زياد (بنابر احتياط واجب).
مسأله 1531ـ اگر معدنى را كه در ملك ديگرى است استخراج كند، آنچه از آن به دست مى آيد مال صاحب آن زمين است و چون صاحب ملك براى بيرون آوردن آن خرجى نكرده، بايد خمس تمام آنچه از معدن استخراج شده بدهد، ولى اگر اين كار به دستور او انجام گرفته هزينه آن بر عهده اوست و از درآمد معدن كم مى شود.
مسأله 1532ـ هرگاه معدن از معادن عظيمه و در اراضى مباح يا ملكى باشد، حاكم شرع (مجتهد عادل) حق دارد بر اخراج و صرف آن در مصارف مسلمين نظارت كند در اين صورت استخراج كنندگان بايد نظر حاكم شرع را رعايت كنند.
مسأله 1533ـ اگر حكومت اسلامى معدنى را استخراج كند خمس به آن تعلّق نمى گيرد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:09 PM
3ـ گنج
مسأله 1534ـ «گنج» مالى است كه در زير زمين، يا كوه، يا ديوار، يا درون درخت پنهان كرده باشند و در عرف به آن گنج گويند.
مسأله 1535ـ اگر انسان در زمينى كه ملك كسى نيست گنجى پيدا كند و مالك آن گنج به هيچ وجه شناخته نيست مال خود اوست و بايد خمس آن را بدهد و نيز اگر در زمينى كه از ديگرى خريده گنجى پيدا كند و بداند مال كسانى كه قبلاً مالك آن زمين بوده اند نيست، مال خود او مى شود و بايد خمس آن را بدهد، ولى اگر احتمال مى دهد كه مال يكى از آنان است، بنابر احتياط واجب بايد به مالك قبلى اطّلاع دهد چنانچه معلوم شود مال او نيست به كسى كه پيش از او، مالك آن زمين بوده اطّلاع مى دهد و به همين ترتيب به تمام كسانى كه پيش از او مالك زمين بوده اند و آنها را مى شناسد خبر مى دهد، اگر معلوم شود مال هيچ يك از آنان نيست مال خود او مى شود و بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1536ـ گنج داراى نصاب است و نصاب آن صد و پنج مثقال نقره يا پانزده مثقال طلا است، يعنى اگر قيمت چيزى را كه از گنج به دست آمده به اين مقدار برسد خمس آن واجب است، امّا اگر كمتر از آن باشد خمس آن واجب نيست و اگر قيمت آن به پانزده مثقال طلا نرسد ولى به صدو پنج مثقال نقره برسد باز خمس آن واجب است و همچنين عكس آن.
مسأله 1537ـ اگر در ظرفهاى متعدّدى كه در يك جا دفن شده مالى پيدا كند كه قيمت آن روى هم رفته به حدّ نصاب برسد، بايد خمس آن را داد، ولى اگر گنجهاى متعدّدى در جاهاى مختلف پيدا كند هر كدام از آنها كه قيمتش به حدّ نصاب برسد خمس دارد و لازم نيست آنها را روى هم حساب كند.
مسأله 1538ـ هرگاه براى استخراج گنج، مخارجى كرده، مقدار آن را كم مى كند و خمس بقيّه را مى دهد.
مسأله 1539ـ اگر دو يا چند نفر گنجى پيدا كنند همه در آن شريكند و طبق قراردادى كه دارند عمل مى كنند و سهم هر يك به حدّ نصاب برسد خمس دارد.
مسأله 1540ـ هرگاه كسى حيوانى را بخرد و در شكم آن مالى پيدا شود، چنانچه احتمال دهد مال فروشنده است بنابر احتياط واجب بايد به او خبر دهد و اگر معلوم شود مال او نيست بايد به ترتيب از صاحبان قبلى سؤال كند، چنانچه معلوم شود مال هيچ يك از آنان نيست مال خود او مى شود و احتياط مستحب آن است كه خمس آن را شبيه خمس معدن بدهد خواه به اندازه نصاب باشد يا نه.
مسأله 1541ـ هرگاه كسى ماهى خريدارى كند و گوهرى در دل آن بيابد مال خود اوست، نه مال صيّادى كه قبلاً آن را صيد كرده و به ديگرى فروخته و نه مال فروشندگان قبل از او و احتياط مستحب آن است كه خمس آن را بدهد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:09 PM
4ـ مال حلال مخلوط به حرام
مسأله 1542ـ هرگاه مال حلال با حرام مخلوط شود بطورى كه انسان نتواند آنها را از هم تشخيص دهد و مقدار مال حرام و همچنين صاحب آن، هيچ كدام معلوم نباشد، بايد خمس تمام آن مال را بدهد و بقيّه براى او حلال است.
مسأله 1543ـ هرگاه مال حلال با حرام مخلوط گردد اگر مقدار آن را بداند (مثلاً بداند يك سوم آن حرام است) ولى صاحب آن را نشناسد بايد آن مقدار را بنابر احتياط واجب به مصرفى برساند كه هم مصرف خمس باشد و هم صدقه (مانند سادات فقير)
مسأله 1544ـ هرگاه مال حلال با حرام مخلوط شود و مقدار حرام را نداند، ولى صاحبش را بشناسد، بايد يكديگر را راضى كنند و چنانچه صاحب مال راضى نشود در صورتى كه بداند مقدار معيّنى قطعا مال اوست (مثلاً يك چهارم مال) و در بيشتر از آن شك داشته باشد بايد مقدارى را كه يقين دارد به او بدهد و مقدار بيشتر را كه احتمال مى دهد مال اوست با او نصف كند.
مسأله 1545ـ هرگاه خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد مقدار حرام بيشتر از خمس بوده، بنابر احتياط واجب بايد مقدارى را كه مى داند از خمس بيشتر بوده به مصرفى برساند كه هم مصرف خمس باشد و هم صدقه.
مسأله 1546ـ هرگاه خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، بعد صاحبش پيدا شود، بنابراحتياط واجب بايد عوض آن را به او بدهد، همچنين اگر مالى كه صاحبش را نمى شناسد به نيّت صدقه از جانب صاحبش بدهد و بعد صاحبش پيدا شود و راضى نشود.
مسأله 1547ـ هرگاه انسان بداند مال او با اموال ديگران مخلوط شده و مقدار آن معلوم باشد و بداند كه مالك آن از چند نفر معيّن بيرون نيست، ولى نتواند مالك را بطور معيّن تشخيص دهد، بايد در بين همه آنها بطور مساوى تقسيم كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:10 PM
5ـ جواهراتى كه با غوّاصى به دست مى آيد
مسأله 1548ـ هرگاه انسان به واسطه فرو رفتن در دريا جواهراتى مانند لؤلؤ و مرجان و مانند آن از دريا بيرون آورد بايد خمس آن را بدهد، به شرط آن كه قيمت آن بعد از كم كردن مخارج بيرون آوردن كمتر از يك مثقال شرعى طلاى سكه دار نباشد (مثقال شرعى 18 نخود است) خواه آن جواهرات معدنى باشد يا روييدنى و خواه در يك مرتبه از دريا بيرون آورد يا در چند دفعه پشت سر هم و با فاصله كه عرفاً يك مرتبه حساب شود، از يك جنس باشد يا از چند جنس.
مسأله 1549ـ هرگاه چند نفر جواهراتى را از دريا بيرون آورند بنابر احتياط لازم نيست سهم هر كدام به اندازه نصاب برسد، بلكه اگر مجموعاً به اندازه نصاب باشد بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1550ـ هرگاه بدون فرو رفتن در دريا جواهرات را با اسبابى بيرون آورند و يا از روى آب دريا و يا از كنار دريا بگيرند، چنانچه قيمت آن بعد از كم كردن مخارج به حدّ نصاب برسد احتياط واجب آن است خمس آن را بدهند.
مسأله 1551ـ ماهى و حيوانات ديگرى را كه از دريا مى گيرند خمس ندارد، ولى جزء درآمد كسب حساب مى شود كه اگر در آخر سال چيزى از آن يا قيمت آن اضافه بماند خمس دارد.
مسأله 1552ـ لازم نيست انسان به قصد صيد جواهرات در دريا فرو برود بلكه اگر به قصد ديگرى برود و جواهراتى به دستش آيد بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1553ـ هرگاه انسان در دريا فرو رود و حيوانى را بيرون آورد كه در شكم آن جواهرى باشد كه قيمتش بعد از كم كردن مخارج به حدّ نصاب برسد، چنانچه آن حيوان مانند صدف باشد كه نوعاً در شكمش جواهر است بايد خمس آن را بدهد و اگر اتّفاقاً آن جواهر را بلعيده باشد باز احتياط واجب پرداختن خمس آن است.
مسأله 1554ـ جواهراتى كه از رودخانه هاى بزرگى كه محل پرورش جواهر و صيد صدف است بيرون مى آورند نيز خمس دارد.
مسأله 1555ـ عنبر مادّه خوش بويى كه از دريا مى گيرند، هرگاه به وسيله غوّاصى بيرون آورند خمس دارد و اگر از روى آب، يا كنار دريا به دست آورند باز هم بنابر احتياط واجب بايد خمسش را بدهند.
مسأله 1556ـ كسانى كه كارشان غوّاصى يا بيرون آوردن معادن است هرگاه خمس آنها را بدهند و در آخر سال چيزى از مخارج سالشان زياد بيايد لازم نيست دوباره خمس بدهند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:10 PM
6ـ غنائم جنگى
مسأله 1557ـ هرگاه مسلمانان به دستور امام معصوم با كفّار جنگ كنند و چيزهايى در جنگ به دست آورند بايد خمس آن را بدهند، امّا مخارجى را كه براى حفظ غنيمت و حمل و نقل آن كرده اند از آن كم مى شود.
مسأله 1558ـ هرگاه مسلمانان به اذن نايب خاص، يا نائب عامّ امام(عليه السلام) اقدام به جنگ بر ضدّ كفّار كنند و غنائمى به دست آورند احتياط واجب آن است كه خمس آن را بپردازند.
مسأله 1559ـ سلاحهاى بزرگى كه در جنگهاى امروز در غنائم به دست مى آيد و مصرف شخصى ندارد، مانند تانكها و توپها، حاكم شرع و ولىّ امر مسلمين مى تواند آن را منحصراً در اختيار ارتش اسلام قرار دهد.
مسأله 1560ـ مسلمانان حق دارند اموال كفّارى را كه با آنها در حال جنگ هستند تملّك كنند و بايد خمس آن را بدهند.
مسأله 1561ـ غنائم جنگى كه خمس آن را بايد داد منحصر به غنائم منقول است كه با دادن خمس ملك جنگجويان است، امّا زمينهايى كه از كفّار با جنگ به دست مى آيد خمس ندارد و ملك همه مسلمين است.
مسأله 1562ـ هرگاه گروهى از مسلمانان بر ضدّ گروه ديگرى تجاوز كنند بايد جلو متجاوز را گرفت تا به حكم خدا گردن نهد و اگر مسلمانان در اين ميان غنائمى به دست آورند نمى توانند آن را ملك خود سازند، بلكه بايد نگهدارى كنند و بموقع به آنها بازگردانند، مگر چيزهايى كه اگر در دست آنها باشد منشأ فساد و ادامه تجاوز مى شود كه با اجازه حاكم شرع از آن استفاده صحيح مى شود.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:10 PM
7ـ زمينى كه كافر ذمّى از مسلمان مى خرد
مسأله 1563ـ هرگاه كافر ذمّى، يعنى كافرى كه به صورت يك اقلّيّت سالم در كنار مسلمانان زندگى مى كند و شرائط ذمّه را پذيرفته است، زمينى را از مسلمان بخرد بايد يك پنجم عوايد را به جاى يك دهم زكات معمولى بپردازد.
مسأله 1564ـ هرگاه كافر ذمّى زمينى را كه از مسلمانى خريده به مسلمان ديگرى بفروشد خمس ساقط نمى شود، همچنين اگر بميرد مسلمانى آن زمين را از او به ارث ببرد احتياط آن است كه خمس آن را بپردازد، اگر كافر ذمّى در موقع خريد زمين شرط كند كه خمس آن را ندهد، يا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او باطل است و بايد خمس آن را خودش بپردازد، ولى اگر شرط كند فروشنده به جاى او مقدار خمس را بدهد عمل به اين شرط لازم است.
مسأله 1565ـ هرگاه مسلمان زمينى را بدون خريد و فروش ملك كافر كند و عوض آن را بگيرد، مثلاً به او صلح نمايد، بنابر احتياط واجب بايد كافر ذمّى خمس آن را بدهد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:10 PM
مصرف خمس
مسأله 1566ـ خمس را بايد دو قسمت كرد: يك قسمت آن سهم مبارك امام(عليه السلام)است و نيم ديگر سهم سادات. سهم سادات را بايد به سادات فقير يا يتيم نيازمند، يا ساداتى كه در سفر وامانده اند و نيازمند هستند، داد (هرچند در محلّ خود فقير نباشند) ولى سهم امام(عليه السلام) را در زمان ما بايد به مجتهد عادل يا نماينده او داد، تا در مصارفى كه مورد رضاى امام(عليه السلام) است از مصالح مسلمين و مخصوصاً اداره حوزه هاى علميّه و مانند آن مصرف كند.
مسأله 1567ـ صرف كردن قسمتى از سهم مبارك امام(عليه السلام) براى ساختن مساجد يا حسينيه ها يا بيمارستان و درمانگاه و مدارس، تنها در صورتى مجاز است كه با اجازه مجتهد عادل و رعايت اولويّت باشد، ولى سهم سادات را جز در مورد ساداتى كه گفته شد نمى توان مصرف كرد.
مسأله 1568ـ بدهكار مى تواند اگر مجتهد صلاح ببيند با او يا نماينده او مقدار بدهى خود را دست گردان كند و به ذمّه بگيرد و به اقساط بپردازد.
مسأله 1569ـ سهم سادات را بدون اجازه مجتهد نمى توان به ساداتى كه در بالا گفته شد پرداخت (بنابر احتياط واجب)، و سهم امام(عليه السلام) را نيز اگر بدون اجازه مجتهد بپردازد قبول نيست، مگر اين كه مجتهد بعداً بپذيرد و اجازه دهد.
مسأله 1570ـ كسى كه بدهى زيادى از خمس دارد و قادر به اداى آن نيست اگر مجتهد مصلحت ببيند ممكن است مقدارى از سهم امام(عليه السلام) را به خودش ببخشد.
مسأله 1571ـ اگر كسى بخواهد سهم امام(عليه السلام) را به مجتهدى كه از او تقليد نمى كند بدهد در صورتى مجاز است كه بداند آن مجتهد و مجتهدى كه از او تقليد مى كند سهم امام را يك طور مصرف مى كنند.
مسأله 1572ـ به سيّدى كه عادل نيست مى توان خمس داد، ولى احتياط واجب آن است به كسى بدهند كه آشكارا گناه نكند و اگر در سفر مانده است در صورتى مى توان به او خمس داد كه سفرش سفر معصيت نباشد، مگر اين كه توبه كند و باقيمانده سفر را در طريق معصيت انجام ندهد.
مسأله 1573ـ به سيّدى كه دوازده امامى نيست نمى توان خمس داد و همچنين به كسى كه واجب النّفقه است، مثلاً انسان نمى تواند به زنش كه سيّده است خمس خود را بدهد، مگر اين كه آن زن ناچار باشد مخارج اشخاص ديگرى را كه واجب النّفقه مرد نيستند بپردازد.
مسأله 1574ـ سيّد بودن سادات از راههاى زير ثابت مى شود:
1ـ دو نفر عادل سيّد بودن او را تصديق كند (يك نفر نيز كافى است).
2ـ در شهر و منطقه خود مشهور باشد كه سيّد است، خواه اين شهرت سبب يقين شود يا گمان.
مسأله 1575ـ سادات فقيرى كه مخارج آنها بر ديگرى واجب است اگر آن شخص نتواند خرج او را بدهد مى توان به او خمس داد، مثلاً زن سيّده اى كه شوهرش قادر به اداره زندگى او نيست مى تواند خمس بگيرد.
مسأله 1576ـ بنابر احتياط واجب سادات نمى توانند بيش از مخارج يك سال خود را از خمس بگيرند.
مسأله 1577ـ بردن خمس از شهرى به شهر ديگر مانعى ندارد، خواه در شهر خودش مستحقّى باشد يا نه، ولى در هر صورت اگر تلف شود احتياط واجب آن است كه از اموال ديگرش بپردازد مخارج حمل و نقل نيز بر عهده اوست، امّا اگر به نماينده حاكم شرع دهد و او از شهرى به شهرى ديگر ببرد و تلف شود چيزى بر او نيست.
مسأله 1578ـ در صورتى كه سادات فقير نياز به سرمايه اى براى كسب و كار داشته باشند مى توان از باب خمس به آنها داد (البتّه به مقدارى كه نياز زندگى آنها را تأمين كند).
مسأله 1579ـ هرگاه سهم سادات بيش از نياز سادات باشد بايد آن را به مجتهد عادل داد تا در مصارف ديگرى كه صلاح مى داند صرف كند و اگر كمتر از نياز سادات باشد مى توان از سهم امام(عليه السلام) به آنها داد، بنابراين كم و زياد بودن سهم سادات مشكلى ايجاد نمى كند.
مسأله 1580ـ احتياط واجب آن است كه سهم سادات را از خود آن مال و يا از پول رايج بدهند، نه از جنس ديگر، مگر اين كه جنس ديگر را به مستحق بفروشد سپس بدهى او را از باب خمس حساب كند.
مسأله 1581ـ كسى كه از سيّد نيازمندى طلبكار است مى تواند طلب خود را از باب خمس حساب كند، ولى در مورد سهم امام بايد به اجازه حاكم شرع باشد.
مسأله 1582ـ لازم نيست به سيّد گفته شود كه اين پول خمس است، بلكه مى تواند به عنوان هديه به او بدهد و نيّت خمس كند، همچنين در مورد سهم امام كه به اذن حاكم شرع به اشخاص مستحقّى مى دهد.
مسأله 1583ـ مستحق نمى تواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد، مگر آن مقدار كه در خور شأن اوست كه اگر خودش مالى داشت به آن شخص ممكن بود ببخشد.
مسأله 1584ـ اگر خمس را با حاكم شرع يا وكيل او دستگردان كند و بخواهد در سال بعد بپردازد نمى تواند از منافع آن سال كسر كند، مثلاً اگر دو هزار تومان خمس بدهكار است و از منافع سال بعد بيست هزار تومان بيشتر از مخارجش دارد بايد خمس بيست هزار تومان را بدهد و دو هزار تومانى كه از باب خمس بدهكار است از بقيّه بپردازد.
مسأله 1585ـ دادن سهم سادات به سادات به خاطر آن است كه آنها از گرفتن زكات محرومند بنابراين تبعيضى محسوب نمى شود و محروم بودن آنها از زكات دلايلى دارد كه در جاى خود گفته شده.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:11 PM
زكــــات

احكام زكات مال
مسأله 1586ـ زكات بر نُه چيز واجب است: گندم، جو، خرما، انگور (كشمش) طلا، نقره، گوسفند، گاو و شتر و اگر كسى مالك يكى از اين نُه چيز باشد با شرايطى كه بعداً گفته مى شود بايد مقدار معيّنى را كه در مسائل آينده خواهد آمد در مصارفى كه گفته مى شود صرف كند، ولى مستحبّ است از سرمايه كسب و كار و تجارت نيز همه سال زكات بدهد، همچنين ساير غلاّت (غير از گندم و جو و خرما و كشمش) نيز زكات آن مستحبّ است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:11 PM
شرايط واجب شدن زكات
مسأله 1587ـ زكات با چند شرط واجب مى شود:
1ـ مال به مقدار نصابى كه بعداً گفته مى شود برسد.
2ـ مالك آن بالغ و عاقل باشد.
3ـ بتواند در آن مال تصرّف كند.
4ـ در مورد گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره بايد دوازده ماه بر آن بگذرد، ولى احتياط واجب آن است كه از اوّل ماه دوازدهم زكات تعلّق مى گيرد، و اگر بعضى از شرايط در اثناء ماه دوازدهم از بين برود زكات را بايد بپردازد.
مسأله 1588ـ اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ شود زكات بر او واجب نيست.
مسأله 1589ـ زكات گندم و جو وقتى واجب مى شود كه دانه آن بسته شود و به آن گندم و جو گويند و زكات انگور و كشمش موقعى است كه ميوه برسد و به آن انگور گويند و همچنين در مورد خرما زمانى است كه خرما برسد و قابل خوردن شود، ولى وقت دادن زكات در گندم و جو زمانى است كه آن را خرمن كنند و كاه را جدا نمايند و در خرما و كشمش موقعى است كه خشك شود، مگر اين كه بخواهند آن را به صورت تر مصرف كنند كه بايد زكات آن را بدهند به شرط اين كه خشك شده آن به حدّ نصاب برسد.
مسأله 1590ـ در مورد گندم و جو و كشمش و خرما زكات در صورتى واجب است كه هنگام واجب شدن زكات صاحب آنها بالغ باشد.
مسأله 1591ـ مالى را كه از انسان غصب كرده اند و نمى تواند در آن تصرّف كند زكات ندارد و همچنين هرگاه زراعتى غصب شده و موقعى كه زكات آن واجب مى شود در دست غاصب باشد، اگر بعداً به مالكش برگردد زكات ندارد.
مسأله 1592ـ هرگاه طلا و نقره يا چيز ديگرى را كه در آن زكات است قرض كند و يك سال نزد او بماند، بايد زكات آن را بدهد و بر كسى كه قرض داده چيزى واجب نيست.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:11 PM
زكـات غـلاّت
مسأله 1593ـ زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتى واجب است كه به حدّ نصاب برسد و نصاب آنها «288 من تبريز، 45 مثقال كمتر» است كه حدود «847 كيلوگرم» برآورد شده (كمى كمتر ازسه خروار).
مسأله 1594ـ اگر قبل از دادن زكات مقدارى از انگور و خرما و جو وگندم را مصرف كنديا به ديگرى بدهد بايد زكات آن را بپردازد.
مسأله 1595ـ اگر مالك بعد از واجب شدن زكات بميرد بايد زكات را از مال او بدهند، ولى اگر قبل از واجب شدن زكات بميرد زكات بر عهده ورثه است، يعنى سهم هر كدام به اندازه نصاب رسد بايد زكات خود را بدهد.
مسأله 1596ـ حاكم شرع مى تواند مأمورى براى جمع آورى زكات تعيين كند تا بعد از جدا كردن گندم و جو از كاه، يا خشك شدن خرما و انگور، زكات را جمع آورى كند و اگر از پرداختن زكات كه حقّ محرومان است خوددارى نمايند مى تواند به زور از آنها بگيرد.
مسأله 1597ـ هرگاه زراعت يا باغى را قبل از واجب شدن زكات خريدارى كند زكات بر عهده مالك جديد است و اگر بعد از آن كه زكات واجب شده بخرد، زكات بر عهده فروشنده يعنى مالك قديم است.
مسأله 1598ـ هرگاه انسان گندم و جو، يا خرما، يا انگور را بخرد و بداند فروشنده زكات آن را داده زكات بر او واجب نيست و اگر شك كند باز چيزى بر او لازم نيست، ولى اگر بداند زكات آن را نداده است، معامله نسبت به مقدار زكات باطل است مگر اين كه حاكم شرع اجازه دهد، در اين صورت قيمت مقدار زكات را از فروشنده مى گيرد و اگر اجازه ندهد زكات را از خريدار خواهد گرفت و در صورتى كه خريدار قيمت آن را به فروشنده داده مى تواند از او پس بگيرد.
مسأله 1599ـ اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعى كه هنوز تر است به حدّ نصاب برسد و بعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود زكات آن واجب نيست.
مسأله 1600ـ اگر رطب و انگور را پيش از خشك شدن مصرف كند يا به فروش رساند، در صورتى زكات آن واجب است كه خشك شده آنها به اندازه نصاب باشد.
مسأله 1601ـ غلاّتى كه زكات آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زكات ندارد.
مسأله 1602ـ مقدار زكات گندم و جو و خرما و انگور در صورتى كه از آب باران، يا قنات و نهر و سد و يا رطوبت زمين مشروب شود، ده يك است و اگر با آب چاههاى عميق و نيمه عميق و كم عمق، يا بهوسيله دلو و دست و حيوان از چاه يا رودخانه آب بكشد و آن را مشروب سازد زكات آن بيست يك است.
مسأله 1603ـ اگر زراعتى با آب باران و آب چاه آبيارى شود، چنانچه يكى از آنها بقدرى كم باشد كه به حساب نيايد، بايد مطابق آن كه غالباً مشروب شده زكات بدهد، ولى اگر از هر دو به مقدار قابل توجهى مشروب شده است، مثلاً نصف يا ثلث مدّت با آب باران و بقيّه با آب چاه مشروب شده بايد زكات آن را نيمى به حساب ده يك و نيمى به حساب بيست يك بدهد.
مسأله 1604ـ اگر نداند كه آبيارى با آب باران بوده يا با آب چاه و مانند آن، فقط بيست يك بر او واجب است.
مسأله 1605ـ هرگاه زراعت با آب باران و نهر مشروب شود و احتياجى به آب چاه نداشته باشد امّا با آن نيز آبيارى گردد و اين كار تاثيرى در محصول نداشته باشد زكات آن ده يك است و اگر بعكس با آب چاه آبيارى شود و آب باران بر آن ببارد امّا تأثيرى نگذارد زكات آن بيست يك است.
مسأله 1606ـ هرگاه زراعتى را با آب چاه آبيارى كنند و در زمين مجاور آن زراعتى باشد كه از رطوبت آن زمين استفاده كند و محتاج به آبيارى نشود زكات زراعتى كه با آب چاه آبيارى شده، بيست يك و زكات زراعتى كه مجاور آن است ده يك مى باشد.
مسأله 1607ـ بنابر احتياط واجب مخارجى را كه براى زراعت كرده از حاصل كسر نكند، همچنين قيمت تخمى را كه براى زراعت پاشيده است.
مسأله 1608ـ هرگاه درخت انگور يا خرما را بخرد قيمت آن مسلّماً جزءِ مخارج نيست و اگر خرما يا انگور را پيش از رسيدن بخرد احتياط واجب آن است كه پول آن را نيز از محصول كم نكند، همچنين پولى را كه براى خريد زمين مى دهد جزءِ مخارج نيست.
مسأله 1609ـ اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد، يعنى زراعت و ميوه آنها در يك وقت به دست نمى آيد، گندم يا جو يا خرما و انگور داشته باشد، همه آنها محصول يك سال حساب مى شود و چنانچه چيزى كه اوّل مى رسد به اندازه نصاب باشد بايد زكات آن را بدهد و زكات بقيّه را هر وقت به دست آيد مى پردازد و اگر آنچه اوّل مى رسد به اندازه نصاب نباشد، صبر مى كند تا بقيّه آن برسد، اگر روى هم رفته به مقدار نصاب شود زكات آن واجب است.
مسأله 1610ـ اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد، زكات آن را بنابر احتياط واجب بايد بدهد.
مسأله 1611ـ اگر زكات خرما يا كشمش بر او واجب باشد نمى تواند زكات را از رطب تازه يا انگور بدهد (ولى مى تواند رطب تازه يا انگور را به مستحق بفروشد بعد بدهى او را از باب زكات حساب كند) امّا اگر بخواهد رطب يا انگور را قبل از خشك شدن بفروشد مى تواند زكات آن را از خودش بدهد.
مسأله 1612ـ هرگاه كسى از دنيا برود در حالى كه زكات واجب بر ذمّه اوست و هم بدهى به مردم دارد، اوّل بايد تمام زكات را از مالى كه زكات آن واجب شده بدهند بعد دين او را ادا كنند و اين در صورتى است كه مالى كه زكات به آن تعلّق گرفته موجود باشد.
مسأله 1613ـ هرگاه كسى كه بدهكار است و زراعتى نيز دارد فوت كند و ورثه پيش از آن كه زكات زراعت واجب شود دين او را از اموال ديگرى بدهند، هركدام از ورثه سهمش به اندازه زكات برسد بايد زكات را بدهد امّا اگر دين او را قبل از واجب شدن زكات نپردازند، چنانچه مال ميّت فقط به اندازه دين است زكات واجب نمى شود.
مسأله 1614ـ اگر محصول زراعت او خوب و بد دارد بايد زكات هر كدام را از خود آن بدهد و يا قيمتش را حساب كند و نمى تواند زكات همه را از جنس بد بدهد و اگر همه را از خوب بدهد بهتر است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:11 PM
نصاب طلا و نقره
مسأله 1615ـ طلا داراى دو نصاب است:
نصاب اوّل آن 20 مثقال شرعى است كه معادل 15 مثقال معمولى مى باشد، هرگاه به اين مقدار برسد و شرايط ديگر نيز در آن جمع باشد بايد چهل يك آن را (دو و نيم درصد) به عنوان زكات بپردازد و اگر به اين مقدار نرسد زكات ندارد.
نصاب دوم 4 مثقال شرعى است كه 3 مثقال معمولى مى شود، يعنى اگر 3 مثقال به 15 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام 18 مثقال را از قرار دو و نيم درصد بدهد و اگر كمتر از 3 مثقال اضافه شود فقط زكات 15 مثقال واجب است و زيادى آن زكات ندارد، همچنين هر چه بالا رود، يعنى اگر 3 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام آن را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقدار اضافه زكات ندارد.
مسأله 1616ـ نقره نيز دو نصاب دارد:
نصاب اوّل 105 مثقال معمولى است كه اگر به آن مقدار برسد و شرايط ديگر در آن جمع باشد بايد چهل يك آن را (دو و نيم درصد) به عنوان زكات بپردازد و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست.
نصاب دوم 21 مثقال است، يعنى اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام 126 مثقال را بدهد و هرگاه كمتر از 21 مثقال اضافه شود فقط زكات 105 مثقال واجب است و زيادى زكات ندارد، همچنين هر قدر بالا رود، ولى براى آسان شدن حساب اگر انسان دو و نيم درصد از طلا و نقره كه دارد بدهد زكاتى را كه بر او واجب بوده داده، گاهى هم بيشتر از مقدار واجب داده است.
مسأله 1617ـ به طلا و نقره همه سال زكات تعلّق مى گيرد، يعنى اگر انسان زكات مقدار طلا يا نقره را بدهد و سال بعد نيز شرايط در او جمع باشد بايد دوباره زكات آن را بدهد، تا زمانى كه از حد نصاب بيفتد، ولى در خمس چنين نيست، يعنى اگر
مال را يك بار خمس دادند ديگر خمس به آن تعلّق نمى گيرد، مگراين كه اضافه شود، همچنين گندم وجو و كشمش و خرما يك بار بيشتر زكات ندارد.
مسأله 1618ـ يكى ديگر از شرايط واجب شدن زكات طلا و نقره اين است كه «داراى سكّه» باشد و معامله با آن رواج داشته باشد، بنابر اين سكّه هايى كه رواج معامله ندارد زكات به آن تعلّق نمى گيرد.
مسأله 1619ـ احتياط مستحب آن است كه از ساير پولهاى رايج مانند اسكناس اگر شرايط ديگر در آن جمع باشد زكات بدهند.
مسأله 1620ـ هرگاه طلا و نقره سكّه دار رايج را زنها به صورت زينت آلات درآورند و براى زينت از آن استفاده كنند زكات ندارد و هر گاه كسى داراى مقدارى طلا و نقره است، امّا هيچ كدام از آن دو به اندازه نصاب نيست زكات بر او واجب نمى باشد، هر چند قيمت مجموع آن به حدّ نصاب برسد.
مسأله 1621ـ شرط ديگر آن است كه انسان يك سال تمام مالك مقدار نصاب باشد و اگر وارد ماه دوازدهم شود احتياط آن است كه زكات آن را بدهد، امّا اگر قبل از گذشتن يازده ماه آن رابفروشد، يا از نصاب بيفتد، يا در اختيار او نباشد، زكات به آن تعلّق نمى گيرد، همچنين اگر آن را با چيز ديگرى عوض نمايد، يا آنها را آب كند و از صورت سكّه خارج سازد، امّا اگر سكّه هاى طلا و نقره را به سكّه هاى طلا و نقره ديگرى عوض كند احتياط واجب آن است كه زكات آن را بپردازد.
مسأله 1622ـ اگر كسى به قصد فرار از زكات، طلا و نقره را تبديل نمايد، يا آنها را آب كند، زكات به او تعلّق نمى گيرد، ولى از خير و سعادتى محروم شده و احتياط مستحب آن است كه زكات آن را بدهد.
مسأله 1623ـ هرگاه طلا و نقره اى كه دارد جنس خوب و بد يا عيار كم و زياد داشته باشد، زكات هركدام را از همان مى دهد، ولى بهتر آن است كه زكات همه را از نوع مرغوب بدهد.
مسأله 1624ـ هرگاه طلا و نقره بيش از اندازه معمول فلزّ ديگرى مخلوط دارد بطورى كه به آن طلا و نقره نگويند، اگر خالص آن به اندازه نصاب برسد بايد زكات آن را بدهد و چنانچه شك دارد كه به اندازه نصاب هست يا نيست زكات واجب نيست، ولى اگر مى تواند آن را امتحان كند احتياط واجب آن است كه امتحان كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:12 PM
زكات حيوانات
مسأله 1625ـ در زكات گوسفند و گاو و شتر علاوه بر شرايطى كه قبلاً گفته شد لازم است كه اين حيوانات بيكار باشد اگر در تمام طول سال روزهاى پراكنده اى كار كرده بطورى كه حيوان كارگر محسوب نشود زكات آن واجب است.
مسأله 1626ـ احتياط واجب آن است كه زكات گاو و گوسفند و شتر را اگر به حدّ نصاب برسد بدهد، خواه از علف بيابان بخورد يا علف دستى به آن بدهد و يا گاهى از اين و گاه از آن.
مسأله 1627ـ اگر براى اين حيوانات چراگاهى را كه كسى نكاشته بخرد يا اجاره كند يا براى چراندن در آن متحمّل مخارجى شود بايد زكات را بدهد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:13 PM
نصاب گوسفند
مسأله 1628ـ گوسفند 5 نصاب دارد:
1ـ (40) گوسفند و زكات آن يك گوسفند است، و كمتر از آن زكات ندارد.
2ـ (121) گوسفند و زكات آن دو گوسفند است.
3ـ (201) گوسفند و زكات آن سه گوسفند است.
4ـ (301) گوسفند و زكات آن چهار گوسفند است.
5ـ (400) گوسفند و بالاتر، كه بايد براى هر صد تاى آنها يك گوسفند بدهد و مقدارى كه از صد تا كمتر است زكات ندارد و ميان دو نصاب نيز زكات نيست، يعنى اگر گوسفندان به (40) رسيده است تا به نصاب دوم كه (121) گوسفند است نرسد، فقط يك گوسفند مى دهد و همچنين در نصابهاى بعد.
مسأله 1629ـ لازم نيست زكات را از خود گوسفندان بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگرى بدهد جايز است و همچنين مى تواند به جاى گوسفند و گاو و شتر پول آنها را بدهد، مگر آن كه دادن خود حيوان براى مستحق مفيدتر باشد در اين صورت احتياط آن است كه خود آن را بدهد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:13 PM
نصاب گاو
مسأله 1630ـ گاو داراى دو نصاب است:
نصاب اوّل 30 رأس است، يعنى وقتى شماره گاوها به 30 رسد اگر شرايطى را كه قبلاً گفته شد دارا باشد، بايد يك گوساله نر يا ماده كه لااقل داخل سال دوم شده باشد زكات دهد.
نصاب دوم 40 رأس است و زكات آن يك گوساله ماده است كه لااقل داخل سال سوم شده باشد و آنچه در بين 30 و 40 باشد زكات ندارد، مثلاً كسى كه (35) گاو دارد فقط زكات 30 رأس آن را مى دهد و همچنين اگر از (40) گاو زيادتر شود تا به 60 نرسيده، فقط زكات همان 40 گاو را مى دهد، و هرگاه به 60 رسيد بايد دو گوساله كه لااقل داخل سال دوم شده بدهد، همين طور هرچه افزايش يابد آنها را سى سى، يا چهل چهل، و يا اگر ممكن است با 30 و 40 حساب كند و مطابق دستور بالا عمل نمايد، امّا بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر مى ماند از 9 بيشتر نباشد، مثلاً كسى كه 70 رأس گاو دارد بايد به حساب 30 و 40 حساب كند و هر كدام را مطابق دستور بالا زكات بدهد و كسى كه 80 رأس گاو دارد با حساب چهل چهل حساب كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:14 PM
نصاب شتر
مسأله 1631ـ براى شتر 12 نصاب است:
اوّل: 5 شتر و زكات آن يك گوسفند است و كمتر از مقدار، زكات ندارد.
دوم: 10 شتر و زكات آن دو گوسفند است.
سوم: 15 شتر و زكات آن سه گوسفند است.
چهارم: 20 شتر و زكات آن چهار گوسفند است.
پنجم: 25 شتر و زكات آن پنج گوسفند است.
ششم: 26 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال دوم شده باشد.
هفتم: 36 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.
هشتم: 46 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.
نهم: 61 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد.
دهم: 76 شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.
يازدهم: 91 شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.
دوازدهم: 121 شتر و بالاتر از آن است كه بايد يا چهل چهل حساب كند و براى هر 40 شتر يك شتر بدهد كه داخل سال سوم شده باشد، يا پنجاه پنجاه حساب كند و براى هرپنجاه شتر يك شتر بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب كند، ولى در اين جا نيزبايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند و يا اگر باقى مى ماند از 9 شتر بيشتر نباشد و شتر زكات بايد حتماً ماده باشد.
مسأله 1632ـ مابين دو نصاب زكات ندارد، يعنى اگر از نصاب اوّل كه 5 شتر است بگذرد تا به نصاب دوم كه 10 شتر است نرسيده، فقط زكات 5 شتر را مى دهد، همچنين در نصابهاى بعد.
مسأله 1633ـ هرگاه گوسفند و گاو و شتر به مقدار نصاب برسد زكات آن واجب است خواه همه آنها نر باشد يا ماده يا بعضى نر و بعضى ماده.
مسأله 1634ـ بز و ميش و شيشك در زكات با هم فرق ندارد و همچنين انواع شتر، گاو و گاوميش نيز يك جنس حساب مى شود.
مسأله 1635ـ گوسفندى را كه براى زكات مى دهد احتياط واجب آن است كه حدّاقل سال اوّل آن تمام شده باشد اگر بز مى دهد دوسال آن تمام شده باشد.
مسأله 1636ـ گوسفندى را كه براى زكات مى دهد اگر قيمتش از گوسفندهاى ديگر او كمتر باشد اشكال ندارد، ولى مستحبّ است گوسفندى كه قيمتش بيشتر است بدهد، يا لااقل حدّ وسط را در نظر بگيرد و همچنين در گاو و شتر.
مسأله 1637ـ اگر چند نفر باهم شريك باشند هر كدام سهمش به حدّ نصاب برسد بايد زكات را بدهد.
مسأله 1638ـ اگر يك نفر در چند جا گوسفند يا گاو و شتر دارد و روى هم رفته به حدّ نصاب برسد، بايد زكات آن را بدهد و اگر گاو و گوسفند و شتر مريض و معيوب هم باشند زكاتشان واجب است.
مسأله 1639ـ اگر همه گوسفندان و گاو و شترها سالم و بى عيب و جوان باشد نمى تواند زكات آنها را از مريض يا معيوب و پير بدهد، بلكه اگر بعضى سالم و بعضى مريض، دسته اى معيوب و دسته اى بى عيب، مقدارى پير و مقدارى جوان باشد، احتياط واجب آن است كه براى زكات، سالم و بى عيب و جوان را انتخاب كند، ولى اگر همه آنها مريض يا معيوب يا پير باشند مى تواند زكات را از خود آنها بدهد.
مسأله 1640ـ كسى كه زكات حيوان بر او واجب است اگر زكات را از مال ديگرش بدهد تا وقتى كه شماره آنها از نصاب كم نشده همه سال بايد زكات بدهد و هرگاه از نصاب افتاد ديگر زكات واجب نيست و اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم حيوان را با چيز ديگر عوض كند، زكات بر او واجب نيست، ولى اگر آن حيوانات را با گاو و گوسفند و شتر ديگرى عوض كند، مثلاً 40 گوسفند بدهد و 40 گوسفند ديگر بگيرد احتياط واجب آن است كه زكات آن را بپردازد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:15 PM
مصرف زكات
مسأله 1641ـ زكات را در يكى از هشت مورد زير بايد صرف كرد:
1 و 2ـ «فقرا» و «مساكين» و آنها كسانى هستند كه مخارج سال خود و عيالاتشان را ندارند. تفاوت فقير و مسكين در اين است كه فقير روى سؤال از كسى ندارد، امّا مسكين نيازمندى است كه روى سؤال دارد، كسانى كه صنعت و ملك و سرمايه و كسبى دارند كه زندگى آنها را اداره نمى كند فقير محسوب مى شوند و كمبود زندگى خود را مى توانند از زكات بگيرند.
3ـ كسى كه از طرف امام يا نايب او مأمور جمع آورى زكات يا نگهدارى يا رسيدگى به حساب آن و يا رساندن آن به امام و نايب او، يا رساندن به مصارف لازم هستند مى توانند به اندازه زحمتى كه مى كشند از زكات استفاده كنند.
4ـ افراد ضعيف الايمانى كه با گرفتن زكات تقويت مى شوند و تمايل به اسلام پيدا مى كنند.
5ـ خريدن برده ها و آزاد كردن آنها.
6ـ اشخاص بدهكارى كه نمى توانند قرض خود را ادا كنند.
7ـ «سبيل اللّه» يعنى كارهايى مانند ساختن مسجد كه منفعت دينى عمومى دارد و همچنين مدارس علوم دينى، مراكز تبليغاتى، اعزام مبلّغين، نشر كتابهاى مفيد اسلامى و خلاصه آنچه براى اسلام نفع داشته باشد به هر نحو كه باشد، مخصوصاً جهاد در راه خدا.
8ـ «ابن السّبيل» يعنى مسافرى كه در سفر مانده و محتاج شده كه به مقدار نيازش مى تواند از زكات استفاده كند، هر چند در محلّ خود غنى و بى نياز باشد.
مسأله 1642ـ فقير يا مسكين بنابر احتياط واجب نمى تواند بيش از مخارج سال خود و عيالاتش را از زكات بگيرد و اگر كسرى دارد تنها به اندازه كسرى خود مى تواند بگيرد.
مسأله 1643ـ صنعتگر يا كارگرى كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است مى تواند كسرى مخارجش را از زكات بگيرد و لازم نيست ابزار كار يا سرمايه و ملك خود را به مصرف مخارج برساند.
مسأله 1644ـ شخص نيازمند مى تواند مركب سوارى مورد نياز و همچنين خانه اى كه به آن احتياج دارد وسرمايه لازم براى كسب و كار را از زكات تهيّه كند و در اين قسمت بايد به آن مقدار كه براى نياز و حفظ آبروى او لازم است قناعت كند.
مسأله 1645ـ كسى كه مى تواند با ياد گرفتن صنعت يا كارهاى ديگر زندگى خود را اداره كند، بايد يادگيرد تا نيازى به زكات نداشته باشد، ولى تا زمانى كه مشغول ياد گرفتن است مى تواند زكات بگيرد.
مسأله 1646ـكسانى كه مشغول فراگرفتن علم واجب هستند مى توانند از زكات استفاده كنند، همچنين قضّات و مجريان حدود و مانند آنها.
مسأله 1647ـ كسى كه زكات بر ذمّه دارد و از فقيرى طلبكار است، مى تواند طلب خود را از باب زكات حساب كند، حتّى اگر فقير بدهكار از دنيا برود مى تواند بدهى او را از زكات محسوب دارد، امّا اگر چيزى از خود گذاشته كه به اندازه بدهى اوست بنابر احتياط واجب نمى توان بدهى او را از زكات حساب كرد.
مسأله 1648ـ كسى كه فقير بودنش معلوم نيست نمى توان به او زكات داد، ولى اگر از ظاهر حالش گمان پيدا شود كه فقير است، زكات دادن به او جايز است، همچنين اگر افراد مورد اعتماد خبر دهند كه او فقير مى باشد.
مسأله 1649ـ لازم نيست به فقير بگويند كه اين مال زكات است، بلكه مى توان زكات را به صورت هديه به او داد (البته بطورى كه دروغ نشود) ولى در هر حال بايد قصد زكات كند.
مسأله 1650ـ اگر به گمان اين كه كسى فقير است زكات به او دهد بعد بفهمد فقير نبوده، يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه فقير نيست زكات بدهد، چنانچه چيزى را كه به او داده باقى باشد مى تواند پس بگيرد و به مستحق بدهد و اگر از بين رفته هرگاه كسى كه آن چيز را گرفته مى دانسته يا احتمال مى داده كه زكات است بايد عوض آن را بدهد و او نيز به مستحق برساند، ولى اگر به غير عنوان زكات داده نمى تواند چيزى از او بگيرد و در هر حال چنانچه در تشخيص مستحق كوتاهى نكرده باشد لازم نيست دوباره از مال خود بپردازد.
مسأله 1651ـ كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد، مى تواند براى دادن قرض خود زكات بگيرد، هر چند مخارج سال خود را داشته باشد، به شرط اين كه مالى را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده باشد.
مسأله 1652ـ مسافرى كه خرجى او تمام شده، يا اموالش به سرقت رفته، يا مركبش از كار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با فروختن چيزى يا قرض كردن مالى خود را به مقصد برساند، مى تواند زكات بگيرد، هر چند در وطن خود فقير نباشد و لازم نيست بعد از رسيدن به وطن مقدارى را كه از باب زكات گرفته برگرداند، ولى اگر بعد از رسيدن به وطن چيزى از زكات زياد آمده باشد بايد آن را به حاكم شرع بدهد و بگويد زكات است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:16 PM
ستحقّين زكات
مسأله 1653ـ مستحقّين زكات بايد شرايط زير را داشته باشند:
اوّل، ايمان به خدا و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمّه دوازده گانه(عليهم السلام)، به اطفال يا ديوانگانى كه از مسلمانان شيعه فقير باشند مى توان زكات داد، منتهى بايد زكات را به دست ولى آنها بدهند، خواه به نيّت تمليك به طفل يا ديوانه باشد يا به قصد مصرف كردن درباره آنها و اگر به ولى دسترسى ندارد مى تواند خودش يا به وسيله يك نفر امين زكات را براى احتياجات آنها صرف كند.
مسأله 1654ـ دوم، دادن زكات بايد مايه كمك به گناه نشود، بنابراين زكات را به كسى كه آن را در معصيت صرف مى كند نمى توان داد و احتياط واجب آن است به شرابخوار نيز زكات ندهند.
مسأله 1655ـ در زكات عدالت شرط نيست، همچنين عدم ارتكاب گناهان كبيره.
مسأله 1656ـ سوم، واجب النّفقه نبودن، يعنى زكات را نمى توان به فرزند و همسر و پدر و مادر داد، ولى اگر آنها بدهكار باشند و نتوانند بدهى خود را بپردازند زكات را به مقدار اداء دين مى توان به آنها داد.
مسأله 1657ـ اگر كسى نمى تواند مخارج افراد واجب النّفقه خود را بپردازد، مثلاً قادر نيست خرج زن و بچّه خود را بدهد، يا توانايى دارد و نمى دهد، ديگران مى توانند به آنها زكات دهند.
مسأله 1658ـ هرگاه فرزندى به كتابهاى علمى دينى احتياج دارد پدر مى تواند براى خريدن آنها به او زكات دهد.
مسأله 1659ـ هرگاه شوهر مخارج همسرش را نمى پردازد، ولى زن مى تواند از طريق حاكم شرع يا غير او حقّ خود را بگيرد، چنين زنى نمى تواند از زكات استفاده كند.
مسأله 1660ـ زن مى تواند به شوهر فقير خود زكات دهد، هر چند شوهر زكات را بگيرد و صرف مخارج آن زن و اولادش كند.
مسأله 1661ـ چهارم زكات گيرنده از سادات نباشد، مگر اين كه زكات دهنده هم از سادات باشد، ولى اگر خمس و ساير وجوهات كفايت مخارج آنها را نكند و ناچار به گرفتن زكات باشند، مى توانند از غير سيّد زكات بگيرند، امّا احتياط واجب آن است كه فقط به مقدار مخارج روزانه بگيرند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:16 PM
نيّت زكات
مسأله 1662ـ در زكات قصد قربت شرط است، يعنى بايد براى اطاعت فرمان خداوند متعال زكات بدهد و بايد در نيّت خود معيّن كند كه زكات مال است يا زكات فطره، ولى اگر زكات گندم و جو و اموال ديگرى بر او باشد لازم نيست معيّن كند چيزى را كه مى دهد زكات كدام است.
مسأله 1663ـ كسى كه زكات چند مال بر او واجب است اگر مقدارى زكات بدهد و نيّت هيچ كدام را نكند، چنانچه چيزى را كه داده همجنس يكى از آنها باشد، زكات همان جنس حساب مى شود و اگر همجنس هيچ كدام نباشد به همه آنها قسمت مى شود، بنابراين اگر مثلاً يك گوسفند از باب زكات بدهد زكات گوسفند حساب مى شود، ولى اگر مقدارى پول نقره بدهد در حالى كه بدهكار زكات گوسفند و گاو است در ميان هر دو تقسيم مى گردد.
مسأله 1664ـ هرگاه كسى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد همين اندازه كه مالك نيّت داشته باشد كافى است، خواه وكيل نيّت كند يا نه، ولى اگر مالك نيّت زكات را نكرده بلكه وكالت در همه چيز به او داده بايد وكيل نيّت كند.
مسأله 1665ـ اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت، زكات را به فقير دهد و پيش از آن كه مال ازبين برود خود مالك نيّت قربت كند، زكات حساب مى شود.
مسأله 1666ـ هرگاه زكات را به ميل خود نپردازد حاكم شرع مى تواند به اجبار از او دريافت دارد و زكات محسوب مى شود و نيّت قربت در اينجا ساقط است، ولى احتياط آن است كه حاكم شرع قصد قربت كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:16 PM
مسائل متفرّقه زكات
مسأله 1667ـ در اداى زكات نبايد كوتاهى كرد يعنى موقعى كه زكات واجب مى شود بايد آن را به فقير يا حاكم شرع برساند، ولى اگر منتظر فقير معيّنى باشد يا بخواهد به فقيرى بدهد كه از جهتى برترى دارد مى تواند انتظار او را بكشد، ولى احتياط واجب آن است كه در اين صورت زكات را از مال جدا كند.
مسأله 1668ـ كسى كه مى تواند زكات را به مستحق برساند اگر كوتاهى كند و مال از بين برود ضامن است و بايد عوض آن را بدهد ولى اگر كوتاهى نكرده باشد چيزى بر او نيست.
مسأله 1669ـ اگر زكات را از خود مال جدا كند مى تواند در بقيّه آن تصرّف نمايد و اگر از مال ديگرى كنار بگذارد مى تواند در تمام آن مال تصرّف كند.
مسأله 1670ـ انسان نمى تواند زكاتى را كه جدا كرده و كنار گذاشته بردارد و چيز ديگرى به جاى آن بگذارد.
مسأله 1671ـ اگر از زكاتى كه كنار گذاشته منفعتى حاصل شود، مثلاً گوسفندى باشد كه برّه بياورد، آن نيز جزء مال زكات است.
مسأله 1672ـ اگر موقعى كه زكات را كنار گذارده مستحقّى حاضر باشد بهتر است زكات را به او بدهد، مگر اين كه كسى را در نظر داشته باشد كه از او اولى باشد.
مسأله 1673ـ هنگامى كه حاكم شرع مبسوط اليد است يعنى مى تواند احكام اسلام را اجرا نمايد احتياط واجب آن است كه زكات را به او دهند، يا به اجازه او مصرف كنند و اقدام اشخاص به تقسيم آن بدون اذن حاكم شرع در اين صورت اشكال دارد.
مسأله 1674ـ اگر با عين مالى كه براى زكات كنار گذاشته، براى خودش تجارت كند صحيح نيست، ولى اگر با اجازه حاكم شرع باشد صحيح است ومنافع آن مال زكات است.
مسأله 1675ـ قبل از آن كه زكات بر انسان واجب شود نمى تواند چيزى از باب زكات به فقير دهد، ولى مى تواند به او قرض دهد و بعد از آن كه زكات بر او واجب شد حساب كند.
مسأله 1676ـ فقيرى كه مى داند زكات بر شخصى واجب نشده، نمى تواند چيزى از باب زكات از او بگيرد و اگر بگيرد و پيش او تلف شود ضامن است، امّا اگر آن فقير به فقر خود باقى باشد مى توان بدهى او را بعداً جهت زكات حساب كرد.
مسأله 1677ـ مستحبّ است زكات گوسفند و گاو و شتر را به نيازمندان آبرومند بدهند و نيز مستحبّ است در دادن زكات خويشاوندان را بر ديگران و اهل كمال و علم را برغير آنان و كسانى را كه اهل سؤال نيستند بر اهل سؤال مقدّم دارند.
مسأله 1678ـ بهتر است زكات واجب را آشكارا و صدقه مستحبّى را مخفى بدهند.
مسأله 1679ـ هرگاه زكات بر كسى واجب شود، ولى در آن محل مستحقّى نباشد، چنانچه اميد نداشته باشد كه بعداً در آنجا مستحقّى پيدا كند بايد زكات را به محلّ ديگرى ببرد و به مصرف برساند و بنابراحتياط واجب مخارج حمل و نقل به محلّ ديگر به عهده خود او است، ولى اگر زكات تلف شود، ضامن نيست.
مسأله 1680ـ اگر در محلّ خودش مستحق پيدا شود، با اين حال مى تواند زكات را به محلّ ديگرى ببرد; ولى مخارج آن بر عهده خود اوست و اگر زكات تلف شود بنابر احتياط واجب ضامن است، هرچند با اجازه حاكم شرع باشد.
مسأله 1681ـ اجرت وزن كردن گندم و جو و مانند آن، كه براى زكات مى دهد بر خود اوست.
مسأله 1682ـ احتياط واجب آن است كه به هر فقير از زكات نصاب اوّل نقره (يعنى به اندازه دومثقال و 15 نخود) كمتر ندهد و اگر از چيز ديگر مانند گندم و جو زكات مى دهد نيز قيمت آن كمتر از اين مقدار نباشد.
مسأله 1683ـ مكروه است انسان از مستحق بخواهد كه زكاتى را كه به او داده به خودش بفروشد، ولى اگر مستحق بخواهد زكاتى را كه گرفته تبديل به پول كند، كسى كه زكات را به او داده بر ديگران مقدّم است.
مسأله 1684ـ هرگاه شك كند كه زكات واجب را پرداخته يا نه، بايد بدهد، هر چند شكّ او مربوط به زكات سالهاى گذشته است.
مسأله 1685ـ فقير حق ندارد زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند، يا چيزى را گرانتر از قيمت آن به عنوان زكات بپذيرد، يا زكات را از مالك گرفته و به خودش ببخشد، حتّى اگر كسى زكات زيادى بدهكار است و فقير شده و نمى تواند زكات را ادا كند بر ذمّه او مى ماند، مانند بدهى هاى ديگرش و گرفتن و بخشيدن به او اشكال دارد.
مسأله 1686ـ انسان مى تواند از زكات، كتابهاى دينى و علمى و قرآن و دعا و ساير كتبى كه در پيشرفت هدفهاى اسلامى مؤثّر است بخرد و وقف نمايد، خواه وقف عموم كند، يا وقف اشخاص خاص، حتّى مى تواند بر اولاد خود و كسانى كه واجب النّفقه او هستند وقف كند، ولى نمى تواند از زكات املاكى بخرد و بر اولاد خود وقف نمايد.
مسأله 1687ـ شخص فقير مى تواند براى رفتن به حج و زيارت و مانند آن، زكات بگيرد، ولى اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد گرفتن زكات براى زيارت و مانند آن اشكال دارد.
مسأله 1688ـ اگر مالك كسى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد چنانچه ظاهر عبارتش اين باشد كه به ديگران بدهد، خود وكيل نمى تواند چيزى از آن را بردارد، هرچند مستحق باشد، ولى اگر ظاهر عبارت عام است، خودش نيز مى تواند استفاده كند.
مسأله 1689ـ هرگاه كسى گوسفند و گاو و شتر يا طلا و نقره را از باب زكات به اندازه نيازش بگيرد، اگر به مقدار نصاب باشد و اتّفاقاً سال بر آن بگذرد بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 1690ـ هرگاه دو نفر در مالى كه زكات آن واجب شده باهم شريك باشند و يكى از آنان سهم زكات خود را بدهد و بعد مال را تقسيم كند، تصرّف او در سهم خودش اشكال ندارد، هر چند ديگرى سهم زكاتش را نداده است.
مسأله 1691ـ هرگاه كسى بدهكار خمس يا زكات است و قرض هم دارد و اموالى از باب كفّاره و نذر و مانند آن بر او نيز واجب شده، چنانچه نتواند همه آنها را بپردازد، اگر عين مالى كه خمس يا زكات بر آن واجب شده از بين نرفته است بايد خمس و زكات را مقدم دارد و اگر از بين رفته، احتياط اين است كه حقّ مردم را مقدّم دارد و اگر چنين كسى از دنيا برود و مال او براى همه اينها كافى نباشد به همين ترتيب عمل كنند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:16 PM
زكات فطره
مسأله 1692ـ زكات فطره بر تمام كسانى كه قبل از غروب شب عيد فطر بالغ و عاقل و غنى باشند واجب است، يعنى بايد براى خودش و كسانى كه نانخور او هستند، هر نفر به اندازه يك صاع (تقريباً سه كيلو) از آنچه غذاى نوع مردم آن محل است، اعم از گندم و جو يا خرما يا برنج يا ذرّت و مانند اينها به مستحق بدهد و اگر پول يكى از اينها را بدهد كافى است.
مسأله 1693ـ غنى كسى است كه مخارج سال خود و عيالاتش را دارد، يا ازطريق كسب و كار به دست مى آورد و اگر كسى چنين نباشد فقير است، زكات فطره بر او واجب نيست و مى تواند زكات فطره بگيرد.
مسأله 1694ـ انسان بايد فطره كسانى را كه قبل از غروب شب عيد فطر نانخور او حساب مى شوند بدهد، خواه بزرگ باشند يا كوچك، مسلمان باشند يا كافر، واجب النّفقه باشند يا غير واجب النّفقه، نزد او زندگى كنند يا در جاى ديگر.
مسأله 1695ـ اگر كسى را كه نانخور اوست و در شهر ديگر زندگى مى كند وكيل نمايد كه از مال او فطره خودش را بپردازد، چنانچه اطمينان و وثوق داشته باشد كه فطره را مى دهد كافى است.
مسأله 1696ـ ميهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت صاحب خانه وارد شده و نانخور او محسوب مى شود (يعنى تصميم دارد مدّتى نزد او بماند) دادن زكات فطره او نيز واجب است، امّا اگر فقط براى شب عيد دعوت شده فطره او بر ميزبان واجب نيست و در صورتى كه بدون رضايت صاحب خانه باشد نيز بنابر احتياط واجب فطره او را بدهد، همچنين فطره كسى كه انسان را مجبور كرده است كه خرجى او را بپردازد.
مسأله 1697ـ اگر پيش از غروب ، بچّه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير غنى شود، بايد زكات فطره را بدهد، ولى اگر بعد از غروب باشد زكات فطره بر او واجب نيست، هر چند مستحبّ است اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرايط حاصل شود زكات فطره را بدهد.
مسأله 1698ـ مستحبّ است شخص فقيرى كه فقط به اندازه يك صاع (تقريباً سه كيلو) گندم يا مانند آن دارد زكات فطره را بدهد و چنانچه عيالاتى داشته باشد و بخواهد فطره آنها را بپردازد، مى تواند آن يك صاع را به قصد فطره به يكى از آنان بدهد و او هم با همين قصد به ديگرى مى دهد، تا نفر آخر و بهتر است بعداً آن را به كسى بدهند كه از خودشان نباشد و اگر يكى از آنها صغير است ولىّ او به جاى او بگيرد و بعد به شخص ديگرى دهد.
مسأله 1699ـ هرگاه بعد از غروب شب عيد فطر بچّه دار شود، يا كسى نانخور او گردد مستحبّ است فطره او را بپردازد، ولى واجب نيست.
مسأله 1700ـ اگر انسان نانخور كسى باشد، ولى قبل از غروب نانخور ديگرى شود، زكات فطره او بر عهده شخص دوم است، مثل اين كه دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود كه شوهرش بايد فطره او را بدهد.
مسأله 1701ـ اگر زكات فطره انسان بر ديگرى واجب باشد، بر خود او واجب نيست، ولى اگر كسى كه بر او واجب است نپردازد احتياط واجب آن است كه اگر مى تواند خودش بدهد.
مسأله 1702ـ هرگاه فطره انسان بر ديگرى واجب باشد اگر خودش آن را بپردازد از او ساقط نمى شود، مگر اين كه با اذن و اجازه طرف باشد.
مسأله 1703ـ زنى كه شوهرش مخارج او را نمى دهد و نانخور ديگرى است فطره اش بر عهده كسى است كه نانخور او مى باشد و اگر زن غنى است و از مال خود خرج مى كند بايد شخصاً فطره را بدهد.
مسأله 1704ـ كسى كه سيّد است نمى تواند زكات فطره از غير سيّد بگيرد.
مسأله 1705ـ طفل شير خوارى كه از مادر يا دايه شير مى خورد، فطره او بر كسى است كه مخارج مادر يا دايه را مى پردازد و اگر از اموال خود آن طفل خرجش را بردارند فطره او بر كسى واجب نيست، نه بر خودش و نه بر ديگرى.
مسأله 1706ـ هرگاه كسى مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد واجب است فطره آنها را از مال حلال بدهد.
مسأله 1707ـ هرگاه انسان كسى را اجير كند و شرط نمايد كه مخارج او را نيز بدهد (مانند خدمتكار) بايد فطره او را هم بدهد، ولى در مورد كارگرانى كه مخارج آنها بر عهده صاحب كار است و اين مخارج جزئى از مزد آنها محسوب مى شود، فطره آنها بر صاحب كار واجب نيست، همچنين در ميهمانخانه ها و مانند آن،كه معمول است كاركنان غذاى خود را در همان جا مى خورند و اين در حقيقت جزء حقوق آنها محسوب مى شود، فطره آنها بر خودشان است، نه بر صاحب كار.
مسأله 1708ـ مخارج سربازها در سربازخانه ها يا ميدان جنگ بر عهده دولت است، ولى فطره آنها بر دولت واجب نيست و اگر شرايط در خودشان جمع است بايد زكات فطره خود را بدهند.
مسأله 1709ـ هرگاه كسى بعد از غروب روز آخر ماه از دنيا برود، بايد فطره او و عيالاتش را از مالش بدهند، ولى اگر پيش از غروب بميرد واجب نيست و در صورتى كه عيالاتش داراى شرايط وجوب فطره هستند خودشان بايد زكات فطره را بپردازند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:16 PM
مصرف زكات فطره
مسأله 1710ـ زكات فطره را بنابر احتياط واجب بايد فقط به فقرا و مساكين بدهند مشروط بر اين كه مسلمان و شيعه دوازده امامى باشند و به اطفال شيعه كه نيازمند هستند نيز مى توان فطره داد، خواه به مصرف آنها برسانند يا از طريق ولىّ طفل به آنها تمليك كنند.
مسأله 1711ـ فقيرى كه فطره مى گيرد لازم نيست عادل باشد، ولى احتياط واجب آن است كه به شرابخوار و كسى كه آشكارا معصيت كبيره مى كند فطره ندهند و همچنين به كسانى كه فطره را در معصيت خداوند مصرف مى كنند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:17 PM
احكام زكات فطره
مسأله 1712ـ احتياط واجب آن است كه به فقير بيشتر از مخارج سالش و كمتر از يك صاع (تقريباً سه كيلو) داده نشود.
مسأله 1713ـ هرگاه به جاى يك صاع، نصف صاع از جنس خوب بدهد بطورى كه قيمتش به اندازه يك صاع جنس معمولى باشد، كافى نيست و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد.
مسأله 1714ـ انسان نمى تواند نصف صاع را از يك جنس (مثلاً گندم) و نصف صاع را از جنس ديگر (مثلاً جو) بدهد، مگر اين كه مخلوط آن دو غذاى معمول آن محل باشد.
مسأله 1715ـ مستحبّ است در دادن زكات فطره خويشاوندان محتاج را بر ديگران مقدّم دارد و بعد همسايگان نيازمند را و مستحبّ است اهل علم و فضل را اگر نيازى داشته باشند بر غير آنها مقدّم بشمرد.
مسأله 1716ـ هرگاه به گمان اين كه كسى فقير است به او فطره دهند و بعد معلوم شود فقير نبوده، مى تواند آن مال را پس بگيرد و به مستحق بدهد و اگر پس نگيرد بايد از مال خودش فطره را بدهد و اگر از بين رفته باشد، در صورتى كه گيرنده فطره مى دانسته آنچه را گرفته زكات فطره است، بايد عوض آن را بدهد و در غير اين صورت عوض بر او واجب نيست و اگر دهنده فطره در تحقيق حال فقير كوتاهى نكرده باشد بر او هم چيزى نيست.
مسأله 1717ـ به كسى كه ادّعاى احتياج مى كند نمى توان زكات فطره داد، مگر آن كه اطمينان حاصل گردد كه او فقير است، يا لااقل از ظاهر حالش گمان پيدا شود و يا بداند سابقاً فقير بوده و رفع فقر او ثابت نشده باشد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:17 PM
مسائل متفرّقه زكات فطره
مسأله 1718ـ در زكات فطره مانند زكات مال قصد قربت لازم است، يعنى بايد براى اطاعت فرمان خدا زكات فطره بدهد و نيّت فطره نيز شرط است.
مسأله 1719ـ زكات فطره را نمى توان قبل از ماه رمضان داد و اگر بدهد بايد روز عيد فطر اعاده كند، همچنين احتياط واجب آن است كه در ماه مبارك رمضان هم ندهد، ولى اگر پيش از ماه رمضان يا در ماه رمضان چيزى را به فقير قرض دهد و بعد از آن كه فطره بر او واجب شد طلب خود را به جاى فطره حساب كند مانعى ندارد.
مسأله 1720ـ در زكات فطره خوراك شخصى خود انسان ملاك نيست بلكه خوراك معمولى اهل شهر و يا محل ملاك است; بنابراين، كسى كه هميشه برنج مى خورد مى تواند زكات فطره را از گندم بدهد.
مسأله 1721ـ در زكات فطره مى توان به جاى جنس، پول داد، مثلاً حساب مى كند قيمت يك من گندم چه اندازه است; پول آن را به همين عنوان به فقير مى دهد، ولى بايد توجّه داشت ملاك، قيمت خرده فروشى در بازار آزاد است نه قيمت عمده فروشى و نرخ رسمى و به تعبير ديگر بايد پولى بدهد كه فقير اگر بخواهد بتواند با آن همان جنس را از بازار بخرد.
مسأله 1722ـ گندم يا چيز ديگرى را كه براى فطره مى دهند بايد مخلوط با خاك و اشياء ديگر نباشد، مگر اين كه بقدرى كم باشد كه به حساب نيايد.
مسأله 1723ـ زكات فطره را از جنس معيوب نمى توان داد، ولى اگر جايى باشد كه آن جنس خوراك غالب آنها محسوب مى شود اشكال ندارد.
مسأله 1724ـ كسى كه زكات فطره چند نفر را مى دهد لازم نيست همه را از يك جنس بدهد و مى تواند (مثلاً) براى بعضى گندم و براى بعضى جو بدهد.
مسأله 1725ـ وقت اداى زكات فطره، روز عيد فطر قبل از انجام نماز است; بنابراين، كسى كه نماز عيدفطر را مى خواند بايد فطره را پيش از نماز عيد بدهد، ولى اگر نماز عيد را نمى خواند مى تواند تا ظهر روز عيد تأخير بيندازد.
مسأله 1726ـ اگر دسترسى به فقير ندارد مى تواند مقدارى از مال خود را به نيّت فطره جدا كرده و براى مستحقّى كه در نظر دارد يا براى هر مستحق كنار بگذارد و بايد هر وقت كه آن را مى دهد نيّت فطره نمايد.
مسأله 1727ـ اگر موقعى كه دادن زكات فطره واجب است فطره را ندهد و كنار هم نگذارد احتياط آن است كه بعداً به نيّت «ما فى الذّمّه» يعنى بدون اين كه قصد ادا و قضا كند فطره را بدهد.
مسأله 1728ـ مالى را كه به قصد فطره كنار گذارده، نمى تواند آن را با مال ديگرى عوض كند، بلكه بايد همان را براى فطره بدهد.
مسأله 1729ـ هرگاه مالى را كه براى فطره كنار گذاشته از بين برود، چنانچه دسترسى به فقير داشته و كوتاهى كرده بايد عوض آن را بدهد و اگر دسترسى نداشته و در حفظ آن نيز كوتاهى نكرده چيزى بر او نيست.
مسأله 1730ـ هرگاه انسان مالى دارد كه قيمتش از فطره بيشتر است چنانچه نيّت كند كه مقدارى از آن مال براى فطره است اشكال دارد.
مسأله 1731ـ احتياط واجب آن است كه زكات فطره را در همان محل مصرف كند، مثلاً نمى تواند براى بستگانش كه در شهر ديگرى هستند بفرستد، مگر اين كه در آن محل مستحقّى پيدا نشود و هرگاه با وجود مستحق فطره را به جاى ديگرى ببرد و تلف شود ضامن است، ولى حاكم شرع مى تواند با توجّه به مصالح نيازمندان اجازه دهد آن را به محلّ ديگرى ببرند.
مسأله 1732ـ همانطور كه قبلاً هم اشاره شد زكات فطره را بنابر احتياط واجب در غير مورد فقرا و مساكين نمى توان مصرف كرد، همچنين نمى توان از آن كارخانه هايى تأسيس كرد و منافع آن را در خدمت نيازمندان گذارد، ولى تهيّه سرمايه از آن براى افراد نيازمند به مقدارى كه زندگانى آنها را اداره كند جايزاست.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:17 PM
حــــــج

حج و شرايط آن
مسأله 1733ـ «حج» يعنى زيارت خانه خدا و انجام اعمالى كه آنها را مناسك حج مى نامند ودر تمام عمر يك بار برهمه كسانى كه داراى شرايط زير باشند واجب است:
1ـ بالغ بودن 2ـ عاقل بودن 3ـ با انجام حج، عمل واجب ديگرى كه مهمتر از حج است ترك نشود ياكار حرامى كه اهمّيّتش درشرع بيشتراست بجانياورد. 4ـ استطاعت و آن بچند چيز حاصل مى شود: 1ـ داشتن زادوتوشه راه و آنچه در سفرش به آن محتاج است و مركب سوارى مورد نياز، يا مالى كه بتواند به وسيله آن، اينها را به دست آورد. 2ـ نبودن مانعى در راه و عدم وجود ترس از خطرو ضرر بر جان و عرض و مال خويش، كه اگر راه بسته است يا ترس از خطرىوجود دارد حج بر او واجب نيست، ولى اگر راه ديگرى دارد هر چند دورتراست لازم است از آن راه به حج رود. 3ـ توانايى جسمانى بر انجام مناسك حج 4ـ داشتن وقت كافى براى رسيدن به مكّه و انجام مناسك 5ـ داشتن مخارج كسانى كه خرج آنها بر او شرعاً يا عرفاً لازم است. 6ـ داشتن مال يا كسب و كارى كه بعد از بازگشت بتواند با آن زندگى كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:17 PM
احكام استطاعت
مسأله 1734ـ كسى كه بدون خانه ملكى رفع احتياجش نمى شود هنگامى حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد، ولى اگر با خانه اجاره اى يا وقفى و مانند آن مى تواند زندگى كند مستطيع است.
مسأله 1735ـ هرگاه زن مالى دارد كه مى تواند با آن حج برود ولى بعد از بازگشت نه شوهرش قادر بر تأمين زندگى اوست و نه خودش، حج بر او واجب نمى شود.
مسأله 1736ـ هرگاه كسى مخارج رفتن به مكّه را ندارد، ولى ديگرى مالى به او مى بخشد يا در اختيار او مى گذارد كه با آن حج برود و مخارج زن و فرزند او را در اين مدّت نيز مى پردازد بر چنين كسى حج واجب است، هر چند بدهكار باشد و در موقع بازگشت نيز وسيله كافى براى امرار معاش نداشته باشد و قبول كردن چنين هديه اى واجب است، مگر اين كه در آن منّت يا ضرر يا مشقّت غير قابل تحمّلى باشد و اين حج كفايت از حجّ واجب او مى كند.
مسأله 1737ـ شخص بدهكار هرگاه مخارج حج را داشته باشد ولى با پرداخت بدهى خود توانايى بر حج ندارد چنين كسى مستطيع نيست، مگر اين كه طلبكار عجله اى نداشته باشد و او هم مطمئن باشد كه بعداً قادر به اداء دين است.
مسأله 1738ـ هرگاه كسى را اجير كنند كه در سفر حج خدمت شخص يا كاروانى را كند و به اين صورت حجّ خود را به جا آورد حجّ واجب او حساب مى شود; ولى قبول چنين كارى واجب نيست.
مسأله 1739ـ كسى كه مى تواند با قرض كردن حج به جا آورد، مستطيع نمى باشد و حج بر او واجب نيست; ولى اگر چند نفر مخارج حجّ كسى و نفقه عيال او را بپردازند حج بر او واجب مى شود.
مسأله 1740ـ هركس مى تواند از طرف ديگرى براى انجام حج اجير شود، به شرط اين كه از مسائل حج آگاه باشد، خواه قبلاً حج به جا آورده باشد يا نه، ولى اگر خودش نتواند حج را به جا آورد نمى تواند آن را به ديگرى واگذار كند مگر به اجازه صاحب پول.
مسأله 1741ـ با اجير كردن كسى براى حج از طرف ميّت ذمّه او ادا نمى شود، مگر زمانى كه اطمينان حاصل شود او حج را به جا آورده است.
مسأله 1742ـ جايز است از مال زكات يا سهم امام بگيرند و حج به جا آورند، و اين حج، حج واجب محسوب مى شود.
مسأله 1743ـ كسى كه نياز به ازدواج دارد و بيش از مخارج آن، پولى براى حج ندارد، مستطيع نيست و حج بر او واجب نمى شود.
مسأله 1744ـ هرگاه حج بر كسى واجب شود و انجام ندهد و استطاعتش از دست برود بايد به هر طريق كه مى تواند حج را به جا آورد، ولو با قرض گرفتن يا اجير شدن باشد.
مسأله 1745ـ هرگاه شخص مستطيع حج به جا نياورد سپس توانايى جسمانى را از دست بدهد، بطورى كه نا اميد باشد از اين كه خودش حج را به جا آورد، بايد شخص ديگرى را از طرف خود به حج بفرستد، امّا هرگاه كسى قدرت مالى پيدا كند ولى بر اثر پيرى يا بيمارى، توانايى نداشته باشد، حج بر او واجب نيست، ولى احتياط مستحب اين است كه اجير بگيرد.
مسأله 1746ـ كسى كه حجّ واجب را به جا آورده مستحبّ است دوباره حج به جا آورد، ولى اگر ازدحام بيش از حدّ حجّاج براى كسانى كه هنوز حج به جا نياورده اند توليد مزاحمت شديد كند بهتر است موقّتاً از انجام حجّ مستحبّى خوددارى نمايند، همچنين در مقام نوبت بندى بهتر است نوبت را به كسانى دهند كه حجّ واجب را به جا مى آورند و اگر خانه خدا فرضاً يك سال از زوّار خالى بماند بر حاكم شرع واجب است عدّه اى را به حج بفرستد هرچند حجّ واجب خود را انجام داده باشند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:17 PM
خـريـد و فـروش

مسأله 1747ـ بر هر مسلمانى واجب است احكام معاملات را به مقدارى كه معمولاً مورد احتياج او است ياد بگيرد و بر علما واجب است اين احكام را به مردم بياموزند.

معاملات واجب و مستحب
مسأله 1748ـ كسب و كار و تلاش براى زندگى از طريق تجارت و زراعت و صنعت و مانند آن براى كسانى كه مخارج همسر و فرزند خود را ندارند واجب است، همچنين براى حفظ نظام و تأمين احتياجات جامعه اسلامى، و در غير اين صورت، مستحبّ مؤكّد است، مخصوصاً براى كمك به فقرا و يا وسعت بخشيدن به زندگى خانواده.

احكام معاملات
مسأله 1749ـ مستحبّ است فروشنده ميان مشتريها در قيمت جنس فرق نگذارد و سخت گيرى نكند، قسم نخورد و اگر مشترى پشيمان شده و از او تقاضاى فسخ معامله را كند بپذيرد.
مسأله 1750ـ هرگاه انسان نداند معامله اى را كه انجام داده صحيح است يا باطل، نمى تواند در مالى كه گرفته تصرّف نمايد، ولى مى تواند معامله را انجام دهد و قبل از تصرّف در مال، حكم آن را سؤال كرده، مطابق آن عمل كند، ولى اگر در موقع معامله احكام آن را مى دانسته و بعد از معامله شك كند صحيح انجام داده يا نه، معامله او صحيح است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:17 PM
معاملات مكروه
مسأله 1751ـ بسيارى از فقها معاملات زير را مكروه شمرده اند و بهتر است از آنها اجتناب شود:
1ـ صرّافى و هر كارى كه ممكن است انسان را به رباخوارى يا ساير اعمال حرام بكشاند. 2ـ كفن فروشى هرگاه به صورت شغل و حرفه درآيد. 3ـ معامله با افراد پست و كسانى كه اموالشان مشكوك است، هر چند ظاهراً اموالشان حلال باشد. 4ـ معامله بين اذان صبح و اوّل آفتاب. 5ـ هرگاه كسى اقدام به خريدن چيزى كرده و هنوز معامله او تمام نشده ديگرى داخل معامله او شود.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:17 PM
معاملات حرام و باطل
مسأله 1752ـ در موارد زير معامله باطل است:
1ـ خريد و فروش عين نجس يعنى چيزهايى كه ذاتاً نجس است بنابر احتياط واجب ( مانند بول و غائط و خون) بنابراين، خريد و فروش كودهاى نجس اشكال دارد، ولى استفاده از آنها بى مانع است، امّا خريد و فروش خون در عصر و زمان ما كه براى نجات مجروحين و بيماران مورد استفاده قرار مى گيرد جايز است و همچنين خريد و فروش سگ شكارى و نگهبان. 2ـ خريد و فروش اموال غصبى، مگر آن كه صاحبش معامله را اجازه دهد. 3ـ خريد و فروش چيزهايى كه منافع معمولى آن حرام است، مانند آلات موسيقى و قمار. 4ـ خريد و فروش چيزهايى كه در بين مردم مال محسوب نمى شود هرچند براى شخص خاصّى ارزش داشته باشد مانند بسيارى از حشرات. 5ـ معاملاتى كه در آن ربا باشد. 6ـ فروختن اجناس تقلّبى كه خريدار از وضع آن خبر ندارد، مانند فروختن شير مخلوط با آب يا روغنى كه آن را با پيه يا چيز ديگرى مخلوط كرده اند، اين عمل را «غشّ» مى گويند و يكى از گناهان كبيره است; از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود: «كسى كه در معامله با مسلمانان غِش كند، يا به آنها ضرر برساند، يا تقلّب و حيله نمايد از ما نيست و هر كس با برادر مسلمانش غِش كند خداوند بركت را از روزى او مى برد و راه معاش او را مى بندد و او را به خودش وامى گذارد. 7ـ خريد و فروش اعضاى بدن مانند كليه و امثال آن; ولى احتياط آن است كه اگر پولى مى خواهند بگيرند در مقابل اجازه برداشتن عضو از بدن شخص دهنده بوده باشد، نه در مقابل خود عضو و اصل اين كار در صورتى جايز است كه براى دهنده توليد خطر نكند. 8ـاراضى موات با ثبت دادن ملك كسى نمى شود، و خريد و فروش آن جايز نيست، بلكه بايد آن را احياء كند يعنى آماده براى كشت و زرع نمايد.
مسأله 1753ـ فروختن متنجّس، يعنى چيز پاكى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است، مانند ميوه و پارچه و فرش اشكال ندارد، ولى اگر مشترى بخواهد آن را براى خوردن يا كارهاى ديگرى كه پاك بودن در آن شرط است مصرف كند بايد به او بگويد.
مسأله 1754ـ هرگاه چيز پاكى مانند روغن كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس شود اگر مصرف آن فقط خوردن است فروختن آن باطل و حرام است، ولى اگر مصرفى دارد كه شرط آن پاك بودن نيست معامله آن صحيح است (مانند نفت نجس).
مسأله 1755ـ موادّ غذايى و دارويى و امثال آن، كه از كشورهاى غير اسلامى مى آورند اگر نجس بودن آنها قطعى نباشد معامله آنها اشكالى ندارد، مثل اين كه احتمال دهيم شير و پنير و روغن را به وسيله دستگاه مى گيرند.
مسأله 1756ـ خريد و فروش گوشت و پيه كه از ممالك غير اسلامى مى آورند يا از دست كافر گرفته مى شود باطل است، همچنين چرم بنابر احتياط، ولى اگر بداند كه آنها از حيوانى است كه مطابق دستور شرع يا بانظارت مسلمان ذبح شده اشكال ندارد.
مسأله 1757ـ گوشت و پيه كه از دست مسلمان گرفته شود خريد و فروشش اشكال ندارد، ولى اگر بداند مسلمانى كه آن را از دست كافر گرفته يا از بلاد كفّار آورده تحقيق نكرده كه حيوانش مطابق دستور شرع ذبح شده يا نه، خريد و فروش آن باطل و حرام است (چرم نيز بنابر احتياط همين حكم را دارد)، ولى اگر از مسلمانى گرفته كه ظاهراً پايبند شرع است و احتمال مى دهد تحقيق كرده باشد معامله اش صحيح است.
مسأله 1758ـ خريد و فروش تمام انواع مسكرات حرام و باطل است.
مسأله 1759ـ خريد و فروش مال غصبى نيز حرام و باطل است و فروشنده بايد پول را به خريدار برگرداند، ولى خريدار حق ندارد آن مال غصبى را به غير صاحبش بدهد و اگر صاحب آن را نمى شناسد بايد به نظر حاكم شرع عمل كند.
مسأله 1760ـ هرگاه خريدار از اوّل قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد معامله اشكال دارد، همچنين اگر قصدش اين باشد كه از پول حرام بدهد، ولى اگر از اوّل قصدش اين نباشد بعداً از حرام بدهد معامله صحيح است، ولى پول حرامى را كه داده است كفايت نمى كند، بايد مجدّداً از پول حلال بدهد.
مسأله 1761ـ خريد و فروش آلات لهو و لعب مانند تار و ساز حتّى سازهاى كوچك حرام است، مگراين كه از آلات مشترك باشد يا بازيچه باشد و از آلات لهو حساب نشود.
مسأله 1762ـ خريد و فروش راديو و تلويزيون و ساير وسايلى كه داراى منافع مباح و مشروع قابل ملاحظه است، جايز است، ولى هرگاه چيزى را كه منافع حلال دارد به كسى بفروشند كه آن را قطعاً در حرام مصرف مى كند (مثلاً انگور را به كارخانه شراب سازى بفروشند)، معامله آن حرام است.
مسأله 1763ـ ساختن و خريد و فروش مجسّمه اشكال دارد، ولى خريد و فروش صابون ومانند آن كه روى آنها شكل مجسّمه يا نقشهاى برجسته است اشكالى ندارد.
مسأله 1764ـ خريد و فروش چيزهايى كه از قمار يا دزدى يا معاملات باطل به دست آمده، حرام و باطل است و تصرّف در آنها جايز نيست و اگر كسى آن را بخرد بايد به صاحب اصلى اش بازگرداند و اگر صاحب اصلى اش را نمى شناسد به دستور حاكم شرع عمل كند.
مسأله 1765ـ هرگاه جنس تقلّبى مانند روغنى را كه با پيه مخلوط كرده است بفروشد، چنانچه آن را معيّن كرده، مثلاً بگويد اين روغن را مى فروشم مشترى هر زمان متوجّه شد مى تواند معامله را فسخ كند، ولى اگر آن را معيّن نكند، بلكه بگويد فلان مقدار روغن را مى فروشم امّا هنگام تحويل دادن جنس تقلّبى تحويل دهد، مشترى مى تواند آن را پس بدهد و جنس سالم بگيرد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:17 PM
ربـــا
مسأله 1766ـ رباخوارى حرام است و آن بر دوگونه است: نخست رباى در قرض كه در بحث قرض به خواست خدا خواهد آمد، دوم رباى در معامله است و آن اين است كه مقدارى از جنسى را كه با وزن يا پيمانه مى فروشند به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً يك من گندم را به يك من و نيم بفروشد، در روايات اسلامى مذمّت از ربا بسيار شده است و از گناهان بسيار بزرگ محسوب مى شود.

احكام ربــا
مسأله 1767ـ هرگاه يكى از آن دو جنس، معيوب و ديگرى سالم، يا يكى مرغوب و ديگرى نامرغوب باشد، يا به خاطر جهات ديگر تفاوت قيمت داشته باشد، مثل اين كه ده كيلو گندم مرغوب يا سالم را بدهد، و پانزده كيلو نامرغوب يا ناسالم را بگيرد آن هم ربا و حرام است; بنابراين، اگر طلاى ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاى نساخته بگيرد، يا مس ساخته را بدهد و بيشتر از آن مسهاى شكسته را بگيرد، يا برنج درجه يك بدهد و بيشتر از آن درجه دو و سه بگيرد همه ربا و حرام است و همچنين اگر اضافه اى از غير جنس آن بگيرد مثل اين كه ده كيلو گندم مرغوب را بدهد و ده كيلو گندم نامرغوب به اضافه ده تومان پول بگيرد آن هم ربا و حرام است، بلكه اگر چيزى زيادتر نگيرد ولى شرط كند خريدار كارى براى او انجام دهد آن نيز ربا و حرام است.
مسأله 1768ـ هرگاه كسى كه مقدار كمتر را مى دهد جنس ديگرى به آن اضافه كند مثلاً ده كيلو گندم به اضافه يك متر پارچه را به پانزده كيلو گندم بفروشد اشكال ندارد، همچنين اگر به هر دو طرف چيز ديگرى اضافه كنند. ولى حيله هاى ربا كه قصد جدّى در آن نيست، مثل آنچه در ميان بعضى معمول است كه وامى را به كسى مى دهند و بعد سود آن را كه مبلغ هنگفتى است با يك سير نبات مصالحه مى كنند باطل و بى اساس است و مبلغ اضافى ربا محسوب مى شود.
مسأله 1769ـ جنس هايى را كه با وزن و پيمانه نمى فروشند بلكه با عدد و متر مى فروشند مانند تخم مرغ و پارچه و بسيارى از ظروف و يا با مشاهده مى فروشند مانند بسيارى از حيوانات، اگر تعداد كمتر را به تعداد بيشتر بفروشند اشكال ندارد.
مسأله 1770ـ جنسهايى كه در بعضى از شهرها با وزن يا پيمانه فروخته مى شود و در بعضى از شهرها با شماره (مانند تخم مرغ كه امروز در بعضى از مناطق با وزن و در بعضى با شماره مى فروشند) هرگاه در شهرى كه با وزن يا پيمانه مى فروشند زيادتر بگيرند ربا و حرام است و در شهر ديگر اشكال ندارد.
مسأله 1771ـ خريد و فروش چيزهايى كه از يك جنس نيست به هر صورت كه باشد مانعى ندارد، مثل اين كه ده كيلو برنج را به بيست كيلو گندم بفروشند.
مسأله 1772ـ معامله جنسهاى مختلفى كه از يك ريشه گرفته شده است با تفاوت اشكال دارد، مثل اين كه ده كيلو روغن را به بيست كيلو پنير بفروشند، يا به پنجاه كيلو شير، يا پانزده كيلو كره.
مسأله 1773ـ جو و گندم در ربا يك جنس حساب مى شود، بنابراين نمى توان ده كيلو گندم را با دوازده كيلو جو يا بالعكس معامله كرد، حتّى اگر ده كيلو جو بخرد كه در مقابل آن هنگام خرمن ده كيلو گندم بدهد آن نيز حرام است، زيرا جو را نقد گرفته و بعد از مدّتى گندم را مى دهد و اين مانند آن است كه زيادى گرفته باشد.
مسأله 1774ـ در چند مورد ربا گرفتن حرام نيست:
1ـ ربا گرفتن مسلمانان از كفّارى كه در پناه اسلام نيستند.
2ـ ربا گرفتن پدر و فرزند از يكديگر.
3ـ ربا گرفتن زن و شوهر از يكديگر.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:18 PM
شرايط خريدار و فروشنده
مسأله 1775ـ براى خريدار و فروشنده چند چيز شرط است: 1ـ بالغ بودن 2ـ عاقل بودن 3ـ ممنوع التّصرّف در اموال نبودن (مانند كسانى كه به خاطر ورشكستگى از طرف حاكم شرع از تصرّف در اموالشان جلوگيرى شده اند). 4ـ طرفين قصد جدّى براى معامله داشته باشند، پس اگر به شوخى بگويد مالم را فروختم اثرى ندارد.
5ـ كسى آنها را مجبور نكرده باشد. 6ـ جنسى را كه خريد و فروش مى كنند ملك آنها باشد يا از طرف مالك وكيل بوده، يا ولىّ صغير باشند.
مسأله 1776ـ معامله با بچّه نابالغ باطل است حتّى اگر ولى به او اجازه داده باشد، مگر اين كه طرف معامله ولىّ طفل باشد و طفل وسيله رساندن پول به فروشنده يا جنس به خريدار است، در اين صورت اشكال ندارد، امّا بايد خريدار و فروشنده يقين داشته باشند كه بچّه جنس يا پول را به صاحب آن مى رساند.
مسأله 1777ـ هرگاه از بچّه نابالغ چيزى بخرد يا چيزى به او بفروشد معامله او باطل است و بايد آن جنس يا پول را كه از بچّه گرفته به صاحب آن بدهد، نه به خود طفل و اگر صاحب آن را نمى شناسد و راهى براى شناختن او ندارد بايد آن را با اجازه حاكم شرع به فقيرى بدهد و اگر مال خود كودك باشد بايد به وليّش برساند، البتّه پول يا جنسى را كه او به صغير داده مى تواند از او بگيرد ولى اگر تلف شده عوض آن را نمى تواند بگيرد.
مسأله 1778ـ هرگاه خريدار يا فروشنده را كه مجبور به معامله كرده اند بعداً رضايت دهد صحيح است و احتياط مستحب آن است كه صيغه معامله را دوباره بخوانند.
مسأله 1779ـ هرگاه مال كسى را بدون اجازه او بفروشند اگر بعداً راضى شود و اجازه دهد معامله صحيح است.
مسأله 1780ـ پدر و جدّ پدرى طفل (بنابر احتياط واجب) در صورتى حقّ تصرّف و خريد و فروش در اموال طفل را دارند كه براى او مصلحتى داشته باشد، همچنين وصى و حاكم شرع.
مسأله 1781ـ هرگاه مالى را كه غصب كرده بفروشد و صاحب مال بعداً آن را براى خودش اجازه دهد معامله او صحيح است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:19 PM
شرايط جنس و عوض آن
مسأله 1782ـ جنسى را كه مى فروشند و چيزى را كه عوض آن مى گيرند چند شرط دارد: 1ـ بايد مقدار آن معلوم باشد، به وسيله وزن، يا پيمانه، يا شماره و عدد. 2ـ توانايى بر تحويل آن را داشته باشند، بنابراين فروختن حيوانى كه فرار كرده، صحيح نيست، حتّى اگر چيزى را به آن ضميمه كنند(بنابر احتياط). 3ـ صفات و خصوصيّاتى را كه در آنهاست و در ارزش جنس و ميل مردم به معامله اثر دارد معيّن نمايند. 4ـ شخص ديگرى در جنس يا عوض آن حقّى نداشته باشد، بنابر اين مالى را كه نزد كسى گرو گذاشته اند بدون اجازه او نمى توان فروخت و نيز خريدار مى تواند به جاى پول، منفعت ملك خود را بدهد، مثلاً فرشى از كسى بخرد و در عوض آن منافع يك ساله خانه خود را به او واگذار كند. خريدار و فروشنده در تعيين نرخ كالا آزادند، ولى اگر اين آزادى در مواردى سبب فساد و اختلال نظام اقتصادى جامعه اسلامى گردد، حاكم شرع در چنين مواردى مى تواند تعيين نرخ كند و مردم را به آن ملزم سازد.
مسأله 1783ـ جنسى را كه با ديدن معامله مى كنند، مانند خانه و اتومبيل و بسيارى از انواع فرشها، معامله آن بدون مشاهده صحيح نيست.
مسأله 1784ـ هرگاه جنسى را در شهرى با وزن يا پيمانه معامله مى كنند و در شهر ديگر با شماره يا مشاهده، بايد در هر كدام طبق عرف آن محل رفتار نمايند.
مسأله 1785ـ هرگاه يكى از شروط بالا حاصل نباشد معامله باطل است ، ولى اگر خريدار و فروشنده راضى باشند كه در عين باطل بودن معامله در مال يكديگر تصرّف كنند مانعى ندارد.
مسأله 1786ـ معامله اموال موقوفه باطل است، ولى هرگاه طورى خراب شود كه نتوانند استفاده اى را كه براى آن وقف شده ببرند، مثلاً فرش مسجد طورى پاره شود كه نتوان از آن براى نماز در مسجد استفاده كرد فروش آن اشكالى ندارد، همچنين مصالح كهنه اى كه بعد از تعمير و نوسازى مسجد زياد مى آيد، ولى پس از فروختن بايد پول آن را در همان مسجد به همان مصرف برسانند و اگر ممكن نشود به مصرفى كه به مقصود واقف نزديكتر است و اگر نيازى نباشد در مساجد ديگر مصرف كنند.
مسأله 1787ـ در وقف خاص هرگاه بين كسانى كه مال براى آنان وقف شده چنان اختلافى پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند بيم آن مى رود كه فسادى به بار آيد، خونى بريزد يا اموالى تلف شود، در اين صورت مى توانند آن مال را بفروشند و در مصرفى كه به مقصود وقف كننده نزديكتر است صرف نمايند.
مسأله 1788ـ مالك مى تواند ملكى را كه به ديگرى اجاره داده بفروشد و اجاره آن باطل نمى شود و استفاده از آن ملك در مدّت اجاره مال مستأجر است، امّا اگر خريدار نمى دانسته كه آن ملك را اجاره داده اند، يا گمان مى كرده مدّت اجاره كم است، پس از اطّلاع مى تواند معامله را فسخ كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:19 PM
صيغه معامله
مسأله 1789ـ طرفين معامله به هر زبانى آشنا باشند مى توانند صيغه بخوانند، بنابراين اگر فروشنده به فارسى بگويد: «اين جنس را به فلان قيمت فروختم» و مشترى بگويد: «قبول كردم» معامله صحيح است، همچنين با عبارات ديگرى كه اين معنى را به روشنى بيان كند و اگر صيغه نخوانند امّا فروشنده جنس را به قصد فروختن به ديگرى دهد و او هم به قصد خريدن بگيرد كافى است (به شرط اين كه تمام شرايط معامله در آن جمع باشد).
مسأله 1790ـ نوشتن و امضاء اسناد در تمام معاملات خواه در دفاتر رسمى باشد يا غير آن، مى تواند جانشين خواندن صيغه لفظى گردد، جز در ازدواج و طلاق كه احتياط واجب آن است كه صيغه لفظى خوانده شود.
مسأله 1791ـ هنگام خواندن صيغه معامله بايد دو طرف قصد انشاء داشته باشند يعنى مقصودشان از گفتن اين دو جمله خريد و فروش باشد، همچنين در جايى كه داد و ستد عملى جانشين صيغه لفظى مى شود بايد قصد انشاء وجود داشته باشد. همچنين شخصيّتهاى حقيقى و حقوقى هر دو مالك مى شوند و مى توانند طرف معامله واقع گردند، بنابراين هر موسّسه خيريّه يا انتفاعى كه تأسيس گردد و داراى شخصيّت حقوقى شود، با اشخاص حقيقى از اين نظر تفاوت نمى كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:19 PM
خريد و فروش ميوه ها بر درخت
مسأله 1792ـ خريد و فروش خرمايى كه زرد يا سرخ شده، يا ميوه اى كه گل آن ريخته و دانه آن بسته، به طورى كه معمولاً از آفت گذشته باشد صحيح است و همچنين فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد، البتّه مقدار آنها بايد به وسيله تخمين كارشناس معلوم شود.
مسأله 1793ـ اگر بخواهند ميوه اى را كه بر درخت است پيش از آن كه گلش بريزد بفروشند احتياط آن است كه چيزى از حاصل زمين مانند سبزيهاى موجود را با آن بفروشند.
مسأله 1794ـ خريد و فروش خيار و بادنجان و انواع سبزيها و مانند آن كه سالى چند مرتبه چيده مى شود در صورتى كه ظاهر و نمايان شده باشد اشكال ندارد، ولى بايد معيّن كنند كه مشترى در سال چند دفعه آن را مى چيند.
مسأله 1795ـ خريد و فروش خوشه گندم و جو بعد از آن كه دانه آن بسته شده است اشكال ندارد، امّا فروختن آن به گندم و جو مشكل است، همچنين خود زراعت را مى توان قبل از ظاهر شدن خوشه ها خريدارى كرد، خواه شرط كند باقى بماند تا برسد، يا فقط از علف آن استفاده كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:19 PM
معامله نقد و نسيه
مسأله 1796ـ هرگاه جنسى را نقد بفروشند هر كدام از خريدار و فروشنده بعد از معامله مى تواند جنس يا پول خود را مطالبه كند و آن را تحويل بگيرد، تحويل دادن خانه و زمين و مانند اينها به اين است كه آن را طورى دراختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن تصرّف كند و تحويل دادن اشياء منقول مانند فرش و لباس به اين است كه آن را طورى در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد به جاى ديگرى ببرد مانعى نباشد.
مسأله 1797ـ در معامله نسيه بايد مدّت كاملاً معيّن باشد و اگر تاريخى براى آن معيّن نكنند معامله باطل است.
مسأله 1798ـ هرگاه جنسى را نسيه بفروشد قبل از فرا رسيدن مدّت نمى تواند عوض آن را مطالبه كند، ولى اگر مشترى از دنيا برود فروشنده مى تواند طلب خود را از اموال ميّت مطالبه نمايد، هر چند وقت آن نرسيده باشد.
مسأله 1799ـ هرگاه بعد از فرا رسيدن مدّت، مشترى نتواند پول را بپردازد بايد او را مهلت داد.
مسأله 1800ـ هرگاه جنسى را بطور نقد با قيمتى معامله كنند و بطور نسيه با قيمتى گرانتر، مثلاً بگويد: اين جنس را نقداً به فلان مقدار مى دهم بطور نسيه ده درصد گرانتر حساب مى كنم و مشترى قبول كند مانعى ندارد و ربا حساب نمى شود.
مسأله 1801ـ هرگاه كسى جنسى را نسيه بفروشد ولى بعداً مقدارى از طلب خود را كم كند و بقيّه را نقد بگيرد اشكال ندارد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:20 PM
معامله سلف و شرايط آن
مسأله 1802ـ معامله سلف (يا پيش خريد) آن است كه مشترى پول را بدهد كه بعد از مدّتى جنس را تحويل بگيرد و همين اندازه كه بگويد اين پول را مى دهم كه مثلاً بعد از شش ماه فلان مقدار جنس را بگيرم و فروشنده بگويد قبول كردم كافى است، حتّى اگر صيغه اى نخوانند و خريدار به اين قصد پول را بدهد و فروشنده بگيرد صحيح است.
مسأله 1803ـ هرگاه خود پول را سلف بفروشد و عوض آن را پول بگيرد معامله باطل است، ولى اگر جنسى را سلف بفروشد و عوض آن را پول يا جنس ديگر بگيرد صحيح است، هر چند احتياط مستحب آن است كه هميشه در عوض جنس پول بگيرد نه جنس ديگر.
مسأله 1804ـ معامله سلف شش شرط دارد: 1ـ صفات و خصوصيّات جنس را كه در قيمت تأثير دارد بايد معيّن كنند، ولى البتّه دقت زياد لازم نيست، همين قدر كه گفته شود خصوصيّات آن معلوم شده كفايت مى كند; به همين جهت، معامله سلف در اجناسى كه نمى توان خصوصيّات آن را معيّن كرد (مانند بعضى از انواع پوست و گوشت و فرش باطل است). 2ـ پيش از آن كه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند، تمام قيمت بايد پرداخته شود و اگر مقدارى از قيمت را بدهد معامله به همان مقدار صحيح است، ولى فروشنده مى تواند معامله را فسخ كند. 3ـ بايد مدّت را كاملاً معيّن كند، مثلاً اگر بگويد اوّل خرمن جنس را تحويل مى دهم (و اوّل خرمن دقيقاً معيّن نباشد)، معامله باطل است. 4ـ زمانى را براى تحويل جنس معيّن كنند كه در آن وقت معمولاً جنس وجود دارد.5ـ بنابر احتياط واجب محلّ تحويل جنس را تعيين كنند كه در كدام شهر و كدام منطقه تحويل مى دهند، مگر اين كه از سخنان آنها جاى آن معلوم باشد. 6ـ بايد وزن يا پيمانه آن را تعيين كنند، امّا جنسى را كه معمولاً با ديدن معامله مى كنند (مانند بسيارى از انواع فرش) اگر با ذكر صفات، سلف بفروشند اشكال ندارد، ولى بايد تفاوت افراد آن بقدرى كم باشد كه مردم به آن اهمّيّت ندهند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:20 PM
احكام معامله سلف
مسأله 1805ـ جنسى را كه سلف خريده اند نمى توانند پيش از فرا رسيدن مدّت به ديگرى بفروشند، ولى بعد از رسيدن مدّت هرچند آن را تحويل نگرفته باشد فروختن آن بى مانع است.
مسأله 1806ـ هرگاه در معامله سلف، فروشنده جنس بهترى را تحويل دهد (يعنى جنسى كه تمام آن اوصاف مورد قرارداد را به اضافه صفات ديگرى داراست) مشترى بايد قبول كند، ولى اگر بعضى از آن صفات را نداشته باشد مى تواند قبول نكند.
مسأله 1807ـ اگر فروشنده به جاى جنسى كه قرارداد كرده جنس ديگرى بدهد و يا همان جنس را با صفات پست ترى تحويل دهد در صورتى كه مشترى راضى شود اشكال ندارد.
مسأله 1808ـ هرگاه جنسى كه سلف فروخته شده، در موقع تحويل ناياب شود و نتواند آن را تهيّه كند، مشترى مى تواند صبر كند و نيز حق دارد معامله را به هم بزند و قيمتى را كه داده پس بگيرد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:20 PM
خريد و فروش طلا و نقره
مسأله 1809ـ هرگاه طلا را به طلا، يا نقره را به نقره بفروشند (خواه سكّه دار باشد يا بى سكّه) در صورتى كه وزن يكى از آنها زيادتر باشد معامله حرام و باطل است هرچند يكى طلاى ساخته شده باشد و ديگرى نساخته، يا ساخت آنها از نظر مرغوبيّت تفاوت داشته باشد، يا عيار آنها مختلف باشد، مثلاً يك گرم طلاى 18 عيار را به يك گرم و نيم طلاى 14 عيار بدهد، همه اينها حرام و باطل است، ولى فروختن طلا به نقره اشكالى ندارد، چه وزن آنها مساوى باشد يا غير مساوى.
مسأله 1810ـ در معامله طلا با طلا يا نقره با نقره، بايد فروشنده و خريدار پيش از آن كه از هم جدا شوند جنس و عوض آن را به يكديگر تحويل دهند، اگر تحويل ندهند معامله باطل است و اگر فقط مقدارى از آن را تحويل دهند معامله فقط به همان مقدار صحيح است و طرف مقابل مى تواند معامله را فسخ كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:21 PM
مواردى كه مى توان معامله را فسخ كرد
مسأله 1811ـ حقّ به هم زدن معامله را «خيار فسخ» مى گويند و خريدار و فروشنده در يازده صورت مى توانند معامله را فسخ كنند:
1ـ خيار مجلس: در صورتى كه از مجلس معامله متفرّق نشده باشند.
2ـ خيار غبن: در صورتى كه يكى از دو طرف مغبون شده باشد.
3ـ خيار شرط: در صورتى كه شرط كنند كه هر دو يا يكى از آن دو تا مدّت معيّنى حقّ فسخ دارد.
4ـ خيار تدليس: در صورتى كه خريدار يا فروشنده تقلّب كند و مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد.
5ـ خيار تخلّف از شرط: در صورتى كه فروشنده يا خريدار شرط كند كارى را براى طرف مقابل انجام دهد، يا جنس طرز مخصوصى باشد، سپس به آن شرط عمل نكند، در اين صورت طرف مقابل مى تواند معامله را فسخ كند.
6ـ خيار عيب: در صورتى كه يكى از دو جنس يا هر دو معيوب باشد و قبلاً اطّلاع نداشته باشند.
7ـ خيار شركت يا خيار تبعّض صفقه: در صورتى كه معلوم شود مقدارى از جنسى را كه فروخته اند مال ديگرى است كه اگر صاحب آن راضى به معامله نشود خريدار مى تواند معامله را به هم بزند، يا معامله را در مقدارى كه مال فروشنده بوده قبول كند و پول بقيّه را پس بگيرد.
8ـ خيار رؤيت: در صورتى كه فروشنده جنس معيّنى را كه مشترى نديده با بيان صفات بفروشد بعد معلوم شود آن طور كه گفته نبوده است، در اين صورت مشترى مى تواند معامله را به هم بزند، همين حكم در مورد عوض نيز وجود دارد.
9ـ خيار تأخير: در صورتى كه مشترى پول جنسى را كه نقداً خريده تا «سه روز» ندهد و فروشنده هم جنس را تحويل نداده باشد، فروشنده مى تواند معامله را به هم بزند (مگر اينكه مشترى شرط كرده باشد دادن پول را تا مدّت معيّنى تأخير بيندازد) و اگر جنسى كه فروخته شده مثل بعضى از ميوه ها و سبزيها باشد كه اگر يك روز بر آن بگذرد ضايع مى شود چنانچه تا شب پول آن را ندهد فروشنده مى تواند معامله را به هم بزند.
10ـ خيار حيوان: در صورتى كه حيوانى را خريده باشد خريدار مى تواند تا سه روز معامله را به هم بزند.
11ـ خيار تعذّر تسليم: در صورتى كه فروشنده نتواند جنسى را كه فروخته تحويل دهد مشترى مى تواند معامله را فسخ كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:22 PM
احكام خيارات
مسأله 1812ـ هرگاه خريدار قيمت جنس را نداند و يا غفلت كند و جنس را گرانتر از قيمت معمولى بخرد، چنانچه بقدرى گران خريده باشد كه مردم او را مغبون بدانند مى تواند معامله را فسخ كند، اين حكم در صورتى كه فروشنده قيمت جنس را نداند و مغبون شود نيز جارى است.
مسأله 1813ـ در معاملهبيع شرط كه مثلاً خانه صدهزار تومانى را با علم و آگاهى به پنجاه هزار تومان مى فروشند و قرار مى گذارند اگر فروشنده در موعد مقرّر پول را بدهد مى تواند معامله را فسخ كند، معامله اشكالى ندارد، به شرط اين كه طرفين واقعاً قصد خريد و فروش داشته باشند و اگر در موعد مقرّر پول را ندهد جنس از آن خريدار خواهد بود.
مسأله 1814ـ هرگاه در جنس تقلّب كند و مثلاً چاى اعلا را با چاى پست مخلوط نمايد و به اسم چاى اعلا بفروشد مشترى مى تواند معامله را به هم بزند.
مسأله 1815ـ هرگاه خريدار بفهمد جنسى را كه گرفته معيوب است، مثلاً پارچه يا فرشى را كه خريده پوسيدگى يا پارگى دارد، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمى دانسته، مى تواند معامله را فسخ كند، يا تفاوت قيمت سالم و معيوب را معيّن كند و به همان نسبت از پولى كه به فروشنده داده پس بگيرد، مثلاً جنسى را به صد تومان خريده، هرگاه بفهمند معيوب است و تفاوت سالم و معيوب آن در بازار يك چهارم است، مى تواند يك چهارم پولى را كه داده يعنى بيست و پنج تومان از فروشنده بگيرد، ولى احتياط واجب آن است كه اين كار با رضايت طرف مقابل انجام گيرد، همين حكم در صورتى كه عيبى در عوض باشد نيز جارى است.
مسأله 1816ـ هرگاه بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن جنس، عيبى در آن پيدا شود، مشترى مى تواند معامله را فسخ كند، همچنين اگر در عوض آن جنس بعد از معاملهوپيش از تحويل گرفتن عيبى پيدا شود فروشنده مى تواند معامله را به هم زند.
مسأله 1817ـ هرگاه بعد از معامله عيب جنس را بفهمد و فورا معامله را فسخ نكند بنابر احتياط حقّ او ساقط مى شود، ولى مقدارى تأخير براى فكر كردن مانعى ندارد و شرط نيست كه فروشنده موقع فسخ حاضر باشد.
مسأله 1818ـ در چند صورت با وجود عيب نمى تواند معامله را فسخ كند يا تفاوت قيمت را بگيرد:
1ـ در صورتى كه موقع خريدن عيب مال را بداند.
2ـ درصورتى كه بعداً راضى شود.
3ـ فروشنده موقع معامله بگويد اين مال را با هر عيبى كه دارد مى فروشم، ولى اگر عيب معيّنى را ذكر كند و بگويد با اين عيب مى فروشم بعد معلوم شود عيب ديگرى دارد خريدار مى تواند معامله را فسخ كند.
4ـ خريدار در موقع معامله بگويد اگر مال عيبى داشته باشد فسخ نمى كنم و تفاوت قيمت هم نمى گيرم.
مسأله 1819ـ در چند صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد نمى تواند معامله را به هم بزند ولى مى تواند تفاوت قيمت را بگيرد:
1ـ در صورتى كه بعد از معامله تغييرى در جنس بدهد بطورى كه مردم بگويند جنس خريدارى شده به صورت خود باقى نمانده است.
2ـ در صورتى كه بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد ولى حقّ فسخ را ساقط كرده باشد.
3ـ بعد از تحويل گرفتن مال عيب ديگرى در آن پيدا شود، ولى اگر حيوان معيوبى را بخرد و قبل از گذشتن سه روز عيب ديگرى پيدا كند باز هم مى تواند آن را پس دهد، همچنين اگر فقط براى خريدار تا مدّتى حقّ فسخ قرار داده شده باشد و در آن مدّت مال عيب ديگرى پيدا كند در اين صورت نيز مى تواند معامله را فسخ كند هر چند آن را تحويل گرفته باشد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:22 PM
مسائل متفرّقه خريد و فروش
مسأله 1820ـ هرگاه فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد و براساس آن معامله كند بايد تمام چيزهايى را كه به واسطه آنها قيمت كم و زياد مى شود بيان كند، مثلاً بگويد كه آن را نقد به اين قيمت خريده يا نسيه (خواه به همان قيمت بفروشد يا كمتر يا بيشتر).
مسأله 1821ـ هرگاه جنسى را به كسى دهد و بگويد اين جنس را به اين قيمت براى من بفروش و هر چه زيادتر فروختى مال خودت باشد معامله صحيح است و مقدار زيادى مال دلاّل مى باشد، همچنين اگر بگويد اين جنس را به اين قيمت به تو فروختم و او بگويد قبول كردم، هرچه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال خود اوست.
مسأله 1822ـ هرگاه قصّاب گوشت ماده را به اسم گوشت نر بفروشد چنانچه آن گوشت را معيّن كرده و گفته است اين گوشت نر را مى فروشم مشترى مى تواند معامله را فسخ كند و اگر معيّن نكرده مشترى حق دارد آن را برگرداند و گوشت نر بگيرد.
مسأله 1823ـ هرگاه مشترى به پارچه فروش بگويد: پارچه اى مى خواهم كه رنگ آن ثابت باشد و او پارچه اى بدهد كه رنگ آن ثابت نيست، مشترى مى تواند معامله را فسخ كند.
مسأله 1824ـ قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد حرام.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:22 PM
شـركت

مسأله 1825ـ هرگاه دو مال طورى به هم آميخته شود كه از يكديگر تشخيص داده نشود و جدا كردن آن دو از يكديگر ممكن نباشد در آن مال شركت حاصل مى شود، خواه اين كار از روى قصد انجام شده باشد، يا نه. همچنين اگر صيغه شركت را به عربى، يا فارسى، يا هر زبان ديگر بخوانند، يا كارى كنند كه معلوم شود مى خواهند با هم شركت كنند، شركت آنها در اموالى كه صيغه خوانده اند صحيح است و نيازى به آميختن دو مال به يكديگر نيست.

احكام شركت
مسأله 1826ـ اگر چند نفر با هم قرارداد كنند كه در مزدى كه مى گيرند شريك باشند، مثلاً چند نفر دلاّل قرار بگذارند كه هر قدر درآمد پيدا كردند با هم قسمت كنند، شركت آنها صحيح نيست.
مسأله 1827ـ هرگاه دو نفر قرار بگذارند كه هر كدام جنسى را جداگانه به اعتبارخود بخرد قيمت آن را خودش بدهكار شود، ولى در جنس و استفاده آن هر دو شريك باشند صحيح نيست، امّا مانعى ندارد كه هر كدام ديگرى را وكيل كند كه جنس را براى او بطور مشترك بخرد در اين صورت شركت آنها صحيح است.
مسأله 1828ـ كسانى كه مى خواهند باهم قرارداد شركت ببندند بايد بالغ و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار اقدام كنند و نيز بايد ممنوع التّصرّف در اموال خود نباشند (مانند آدم سفيهى كه مال خود را نمى تواند سرپرستى كند و بيهوده مصرف مى نمايد).
مسأله 1829ـ مانعى ندارد كه در قرارداد شركت شرط كنند كسى كه كار مى كند بيشتر منفعت ببرد، يا بعكس شرط كنند كسى كه كار نمى كند يا كمتر كار مى كند بيشتر منفعت ببرد (به خاطر ارفاق يا علّت ديگر) امّا اگر قرار بگذارند تمام منافع را يك نفر ببرد صحيح نيست، ولى اگر قرار بگذارند تمام ضرر يا قسمت بيشتر آن را يكى بدهد صحيح است.
مسأله 1830ـ شريك ها هر كدام به نسبت سرمايه خود سود و زيان مى برند، مگر اين كه شرط خاصى در قرارداد شركت ذكر كنند، بنابراين كسى كه سرمايه اش دوبرابر سرمايه ديگرى است سهم او از سود و زيان نيز دوبرابر سهم ديگرى خواهد بود امّا اگر قرارداد كنند سهمشان مساوى باشد مانعى ندارد.
مسأله 1831ـ در قرارداد شركت مى توانند شرط كنند كه هر دوباهم خريد و فروش نمايند، ياهر كدام به تنهايى، يا فقط يكى از آنان معامله كند، در هر صورت بايد مطابق قرارداد عمل كنند و اگر اين مطلب را معيّن نكنند هيچ كدام بدون اجازه ديگرى نمى تواند با آن سرمايه معامله كند.
مسأله 1832ـ كسى كه اختيار سرمايه شركت براى معامله به او داده شده بايد دقيقاً مطابق قرارداد و شرايط عمل كند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته اند كه نسيه ندهد، يا از فلان مؤسّسه و شركت خريدارى نكند، يا در برابر نسيه ها وثيقه بگيرد بايد به همان قرارداد رفتار نمايد، ولى اگر با او قرارى نگذاشته اند، معاملات خود را مطابق معمول و متعارف انجام مى دهد.
مسأله 1833ـ كسى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر برخلاف قراردادى كه با او كرده اند خريد و فروش كند و خسارتى پيش آيد ضامن است، همچنين اگر قرارداد خاصّى با او نگذاشته باشند و برخلاف معمول عمل كند ضامن مى باشد.
مسأله 1834ـ كسى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر در نگهدارى سرمايه كوتاهى يا زياده روى نكند و بر اثر پيش آمدى تمام سرمايه يا مقدارى از آن از دست برود ضامن نيست.
مسأله 1835ـ كسى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر ادّعا كند سرمايه بدون سهل انگارى و زياده روى تلف شده و طرف مقابل ادّعا كند خيانت كرده ولى دليلى براى اثبات گفتار خود نداشته باشد، چنانچه معامله كننده نزد حاكم شرع قسم بخورد بايد حرف او را قبول كرد.
مسأله 1836ـ شركت از معاملات لازم است يعنى هيچ يك از طرفين نمى تواند پيش خود اين قرارداد را برهم زند و نيز قبل از پايان مدّت شركت حق ندارد تقاضاى تقسيم سرمايه كند، مگر اين كه چنين حقّى در قرارداد براى او پيش بينى شده باشد.
مسأله 1837ـ هرگاه يكى از شريك ها بميرد يا ديوانه يا سفيه شود شريك هاى ديگر نمى توانند در مال شركت تصرّف كنند، ولى بيهوشى موقّت تأثيرى ندارد.
مسأله 1838ـ هرگاه شريك، چيزى را به صورت نسيه براى خود بخرد نفع و ضررش مال خود اوست و اگر مطابق قرارداد به قصد شركت بخرد مال هر دو است.
مسأله 1839ـ هرگاه با سرمايه شركت معامله اى انجام دهند بعد معلوم شود شركت باطل بوده، چنانچه همه شركا آن معامله را اجازه دهند صحيح است و درآمدش مال همه آنهاست و كسانى كه در اين ميان كارى براى شركت كرده اند مى توانند مزد زحمتهاى خود را به اندازه معمولى بگيرند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:22 PM
صلـح

مسأله 1840ـ «صلح» آن است كه انسان با ديگرى در امرى كه مورد اختلاف است يا امكان دارد مورد اختلاف و نزاع واقع شود سازش كند كه مقدارى از مال يا منفعت يا حقّ خود را به ديگرى واگذار نمايد، يا از طلب يا حقّ خود بگذرد كه او هم در عوض مقدارى از مال يا منافع خود را به او واگذار نمايد، يا از طلب يا حقّ خود بگذرد و اين را «صلح معوّض» مى نامند و اگر اين واگذارى بدون عوض باشد «صلح غيرمعوّض» نام دارد و هر دو صحيح است.

احكام و شرايط صلح
مسأله 1841ـ كسى كه چيزى را به ديگرى صلح مى كند بايد بالغ و عاقل باشد و كسى او را مجبور نكرده و در قصد صلح جدّى باشد; سفيه نباشد، (اموال خود را بيهوده مصرف نكند) و نيز حاكم شرع او را از تصرّف دراموالش جلوگيرى نكرده باشد.
مسأله 1842ـ صلح را مى توان با صيغه عربى يا فارسى يا هر زبان ديگرى خواند، بلكه هر اقدام عملى كه به وضوح نشان دهد طرفين مى خواهند به وسيله آن صلح و سازش كنند كافى است.
مسأله 1843ـ اگر كسى بخواهد طلب خود را در برابر چيزى يا بدون عوض، به ديگرى صلح كند، درصورتى صحيح است كه طرف قبول نمايد، ولى اگر بخواهد از طلب يا حقّ خود بگذرد قبول كردن طرف لازم نيست و اين نيز نوعى از صلح است.
مسأله 1844ـ اگر انسان با اين كه مقدار بدهى خود را مى داند اظهار بى اطّلاعى كند و طلبكار او نداند و طلب خود را به كمتر از مقدارى كه هست صلح كند صحيح نيست و بدهكار نسبت به مقدار اضافى مديون است، مگر اين كه چنان باشد كه اگر مقدار طلب خود را هم مى دانست باز به اين صلح راضى بود.
مسأله 1845ـ اگر بخواهند دو چيز از يك جنس را كه وزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند در صورتى صحيح است كه ربا لازم نيايد. يعنى وزن هردو يكى باشد و اگر وزن آنها معلوم نباشد و احتمال كم و زياد بدهند صلح كردن اشكال دارد.
مسأله 1846ـ هرگاه كسى از ديگرى طلبى دارد كه وقت آن نرسيده است چنانچه طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقدارى از طلب خود بگذرد و بقيّه را نقداً بگيرد اشكال ندارد، مثل اين كه ده هزار تومان طلب دارد كه بعد از شش ماه ديگر بگيرد، از هزار تومان آن صرف نظر مى كند و بقيّه را با رضايت طرف مقابل بطور نقد مى گيرد.
مسأله 1847ـ قرارداد صلح را با رضايت طرفين مى توان فسخ كرد، همچنين اگر در ضمن قرارداد براى يكى از آن دو، يا براى هر دو، حقّ فسخ قرار داده باشند آن شخص مى تواند صلح را به هم بزند.
مسأله 1848ـ در احكام خريد و فروش گفته شد كه در يازده مورد مى توان معامله را فسخ كرد در تمام اين يازده مورد صلح را نيز مى توان فسخ كرد، مگر در مورد خيار مجلس و خيار حيوان و خيار تأخير، يعنى اگر در مجلس مصالحه بعد از تمام شدن صلح يكى از دو طرف پشيمان شود حقِّ فسخ ندارد، همچنين در مصالحه حيوان حقِّ فسخ در سه روز اوّل ثابت نيست و نيز اگر جنسى را نقداً مصالحه كند چنانچه در پرداختن عوض تأخير نمايد در همان روز اوّل حقّ فسخ براى طرف ديگر ثابت است و احتياج به گذشتن سه روز ندارد.
مسأله 1849ـ هرگاه چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد و از آن اطلاعى نداشته مى تواند صلح را به هم زند، ولى گرفتن تفاوت قيمت صحيح و معيوب بستگى به رضايت طرفين دارد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:22 PM
اجــــاره

مسأله 1850ـ واگذار كردن منافع ملك يا منافع شخص خود را به ديگرى «اجاره» گويند و اجاره دهنده و اجاره كننده بايد بالغ و عاقل باشند و با قصد و اراده خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايد حقّ تصرّف در اموال خود داشته باشند، بنابراين سفيهى كه توانايى بر اداره صحيح اموال خود ندارد و آن را بيهوده مصرف مى كند اجاره اش باطل است.

احكام اجاره
مسأله 1851ـ انسان مى تواند از طرف ديگرى وكيل شود و مال او را اجاره دهد، همچنين ولى يا قيّم صغير مى تواند مال او را اجاره دهد به شرط اين كه مصلحت او رعايت شود و احتياط اين است كه زمان بعد از بلوغ او را در اجاره داخل نكند مگر اين كه بدون آن، مصلحت صغير حاصل نشود و در صورتى كه ولى و قيّم ندارد بايد از حاكم شرع اجازه گرفت و هرگاه دسترسى به مجتهد عادل و نماينده او نباشد از يك نفر مومن عادل كه مصلحت صغير را مراعات كند مى توان اجازه گرفت.
مسأله 1852ـ در اجاره مى توان با زبان عربى يا فارسى يا هر زبان ديگر صيغه خواند (مثلاً مالك به شخصى بگويد فلان ملك خودم را به فلان مبلغ در فلان مدّت به تو اجاره دادم، او هم بگويد: قبول كردم) و نيز كافى است كه ملك خود را به قصد اجاره در اختيار مستأجر بگذارد و او هم تحويل بگيرد.
مسأله 1853ـ هرگاه كسى بدون خواندن صيغه براى انجام دادن كارى اجير شود همين كه با درخواست طرف معامله، مشغول كار شود اجاره صحيح است.
مسأله 1854ـ كسى كه توانايى بر حرف زدن ندارد اگر با اشاره بفهماند كه ملك خود را براى مدّت معيّن به مبلغ معيّن اجاره داده يا اجاره كرده صحيح است.
مسأله 1855ـ خانه يا دكّان يا چيز ديگرى را كه اجاره كرده نمى تواند به ديگرى اجاره دهد، مگر اين كه چنين حقّى به مستأجر داده شده باشد.
مسأله 1856ـ كسى كه خانه يا مغازه يا اطاقى را اجاره كرده و حق دارد به ديگرى واگذار كند نمى تواند به زيادتر از آن مبلغ اجاره دهد مگر اين كه كارى (مانند تعمير و سفيد كردن يا گذاردن قفسه و فرش) در آن انجام داده باشد تا مقدار اضافى در برابر آن قرار گيرد.
مسأله 1857ـ هرگاه كارگر يا كارمندى خود را در استخدام و اجاره ديگرى قرار دهد نمى تواند او را به استخدام و اجاره ديگرى درآورد، مگر اين كه ظاهر كلام يا عملش اين باشد كه مستأجر از اين جهت آزاد است، در اين صورت چنانچه او را به زيادتر از آن مبلغ واگذار كند اشكال دارد ولى در غير خانه و مغازه و اجير اشكال ندارد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:22 PM
شرايط اجاره
مسأله 1858ـ مالى را كه اجاره مى دهند چند شرط دارد: 1ـ بايد معيّن باشد، بنابراين اگر بگويد: يكى از خانه ها يا يكى از اتومبيلهاى خود را اجاره مى دهم صحيح نيست. 2ـ مستأجر بايد آن را ببيند يا مالك اوصاف آن را كاملاً بيان كند. 3ـ تحويل آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبى كه فرار كرده و مستأجر قادر بر گرفتن آن نيست باطل است. 4ـ آن مال به واسطه استفاده كردن از بين نرود، بنابراين اجاره دادن نان و ميوه صحيح نيست. 5ـ استفاده اى كه مال را براى آن اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمين براى زراعت، در صورتى كه قابل زراعت نباشد يا آب كافى نداشته باشد باطل است. 6ـ چيزى را كه اجاره مى دهد ملك او باشد، يا وكيل و ولى در اجاره آن باشد.
مسأله 1859ـ اجاره درخت يا باغ يا مرتع براى استفاده از ميوه يا علف آن صحيح است.
مسأله 1860ـ زن مى تواند براى اين كه از شيرش استفاده كنند اجير شود و لازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر به واسطه شير دادن حقّ شوهر از بين برود، بدون اجازه او جايز نيست.
مسأله 1861ـ منافعى كه مال را براى آن اجاره مى دهند چند شرط دارد: 1ـ حلال بودن، بنابراين اجاره دادن مغازه يا ماشين براى شراب فروشى يا حمل شراب باطل است. 2ـ پول دادن در مقابل چنان منفعتى در نظر مردم بيهوده نباشد. 3ـ اگر آن مال فايده هاى مختلفى دارد بايد معيّن كنند براى كدام فايده آن را اجاره مى دهند، مثلاً حيوانى كه به درد سوارى و باربرى هر دو مى خورد بايد معيّن كنند كه اجاره آن براى كدام يك از اين دو است، و اگر هر دو در نظر باشد باز بايد روشن سازند. 4ـ بايد مدّت اجاره را نيز معيّن كنند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:23 PM
مسائل متفرّقه اجاره
مسأله 1862ـ هرگاه ابتداى اجاره را معيّن نكنند ابتداى آن بعد از خواندن صيغه يا تحويل گرفتن مال است.
مسأله 1863ـ اگر خانه يا ملكى را مثلاً يك ساله اجاره دهند و ابتداى آن را يك ماه بعد از خواندن صيغه معيّن كنند اجاره صحيح است، اگر چه در موقع خواندن صيغه آن خانه در اجاره ديگرى باشد.
مسأله 1864ـ اگر به مستأجر بگويد: خانه را يك ماهه به هزار تومان به تو اجاره مى دهم و هر قدر بيشتر بمانى به همين قيمت است، فقط در ماه اوّل اجاره صحيح است چون بقيّه را معيّن نكرده، ولى اگر ماه اوّل را هم معيّن نكند فقط بگويد هر ماه يك هزار تومان است، اجاره بكلّى باطل است.
مسأله 1865ـ مسافرخانه ها و هتل هايى كه معلوم نيست انسان در آن چقدر مى ماند اگر قرار بگذارند كه مثلاً شبى يكصد تومان بدهد و طرفين راضى باشند اشكال ندارد، ولى چون مدّت اجاره را معلوم نكرده اند اجاره صحيح نيست، بنابراين مادام كه رضايت صاحب آن حاصل است مى تواند بماند وگرنه حقّى ندارد، امّا اگرتعداد شبها را از اوّل معيّن كنند، حق دارد تا آخر مدّت بماند.
مسأله 1866ـ هرگاه زمين را براى زراعت گندم يا جو اجاره دهد و مال الاجاره را گندم يا جو همان زمين قرار دهد اجاره صحيح نيست، همچنين در مقابل محصولات ديگر زمين.
مسأله 1867ـ كسى كه چيزى را اجاره داده تا آن را تحويل ندهد حق ندارد مال الاجاره آن را مطالبه كند، همچنين اگر براى انجام كارى اجير شده پيش از انجام كار حقّ مطالبه اُجرت ندارد.
مسأله 1868ـ مستحبّ است اجرت كارگر را قبل از آن كه عرق او بخشكد به او بدهند، مگر اين كه خود كارگر مايل نباشد و مثلاً مى خواهد حقوق خود را ماه به ماه بگيرد.
مسأله 1869ـ هرگاه چيزى را كه اجاره داده تحويل مستأجر دهد، امّا او تحويل نگيرد، يا تحويل بگيرد و از آن استفاده اى نكند، بايد مال الاجاره را بپردازد.
مسأله 1870ـ اگر كسى اجير شود كه در روز معيّنى كارى را انجام دهد و در آن روز براى انجام كار حاضر شود، ولى صاحب كار، كارى به او ندهد، بايد اُجرت او را بدهد، مثلاً اگر بنايى را براى ساختن بنايى در روز معيّنى اجير كند و بنّا در آن روز آماده كار باشد ولى صاحب كار طفره برود و بنّا در آن روز بيكار بماند، بايد اجرتش را بدهد; امّا اگر براى خودش يا ديگرى كار كند احتياط آن است كه فقط تفاوت را از صاحب كار اوّل بگيرد (در صورتى كه مزد دوم كمتر باشد).
مسأله 1871ـ هرگاه بعد از تمام شدن مدّت اجاره يا در اثناء بفهمد اجاره باطل بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار ارزش معمولى به صاحب ملك بدهد (خواه كمتر از مقدار قرارداد باشد يا بيشتر) پس اگر ارزش معمولى ماهى يك هزار تومان است، ولى او به پانصد تومان يا دو هزار تومان اجاره كرده بايد همان يك هزار تومان را بدهد.
مسأله 1872ـ اگر چيزى را كه اجاره كرده تلف شود، يا معيوب گردد چنانچه درنگهدارى آن كوتاهى نكرده و در استفاده از آن زياده روى ننموده باشد ضامن نيست، مثلاً اگر پارچه اى كه به خيّاط داده دزد ببرد يا در آتش سوزى از بين برود، در صورتى كه در حفظ آن كوتاهى نكرده باشد، مسؤول نيست، ولى اگر بر اثر اشتباه يا هر علّت ديگر آن را با دست خود ضايع يا معيوب كرده باشد ضامن است، مگر اين كه عيب از خود جنس باشد، مثلاً جنس پارچه طورى است كه با اطو زدن خراب مى شود در اين صورت ضامن نيست.
مسأله 1873ـ هرگاه قصّاب سر حيوانى را ببرد و آن را حرام كند، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد، خواه مجّانى سر بريده باشد يا در برابر مزد، و مزدى هم طلبكار نيست.
مسأله 1874ـ هرگاه حيوانى را براى بردن بار شكستنى اجاره دهد چنانچه آن حيوان بلغزد يا رم كند و بار را بشكند صاحب حيوان ضامن نيست، ولى اگر به واسطه زدن و مانند آن يا كوتاهى در هدايت حيوان از راه مورد اطمينان، حيوان به زمين خورد و بار را بشكند ضامن است، همچنين در مورد چپ شدن اتومبيلها و تلف شدن بارها اگر تخلّفات يا كوتاهى او، سبب تلف گردد ضامن است، امّا اگر اتومبيل سالم، به علّتى بعضى از قسمتهايش بشكند و چپ شود و بار تلف گردد ضامن نيست.
مسأله 1875ـ هرگاه طبيب به هنگام جرّاحى بيمار يا ختنه كردن كودك بر اثر سهل انگارى ضررى به بيمار يا كودك برساند، يا سبب مرگ او گردد ضامن است و همچنين اگر خطا كند و سبب زيانى شود، ولى اگر كوتاهى نكرده و مرتكب خطا نشده است، بلكه بر اثر عوامل ديگرى، بيمار معيوب گردد يا بميرد ضامن نيست به شرط اين كه در مورد كودك با اجازه ولى اقدام كرده باشد.
مسأله 1876ـ هرگاه طبيب نسخه اى براى بيمار بنويسد يا دستورى به او بدهد و يا شخصاً دوا را به او بخوراند يا تزريق كند، چنانچه در معالجه خطا كند و به مريض ضررى برسد يا بميرد ضامن است.
مسأله 1877ـ طبيب و جرّاح براى اين كه در مقابل خطا و اشتباهى كه مرتكب مى شوند ضامن نباشند مى توانند به مريض يا ولىّ او بگويند كه اگر ضررى بدون توجّه به مريض برسد ضامن نيستند و آنها قبول كنند، در چنين صورتى اگر دقّت و احتياط لازم را بكند و به مريض ضررى برسد، يا بميرد طبيب و جرّاح ضامن نيستند.
مسأله 1878ـ مستأجر و مالك مى توانند اجاره را با رضايت يكديگر به هم بزنند و همچنين اگر در اجاره حقّ فسخ براى يكى از آن دو، يا براى هر دو، قرار داده شده باشد مى تواند مطابق آن اجاره را فسخ كند.
مسأله 1879ـ اگر اجاره دهنده يا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است و قبلاً از قيمت باخبر نبوده مى تواند اجاره را فسخ كند، ولى اگر در موقع اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حقّ فسخ ندارند در اين صورت نمى توانند اجاره را به هم زنند.
مسأله 1880ـ هرگاه چيزى را به كسى اجاره دهد و پيش از تحويل دادن به مستأجر كسى آن را غصب كند مستأجر حق دارد اجاره را به هم بزند ونيز مى تواند صبر كند و اجاره مدّتى را كه در تصرّف غاصب بوده به ميزان معمول از او بگيرد، امّا اگر بعد از تحويل كسى آن را غصب كند نمى تواند اجاره را فسخ كند.
مسأله 1881ـ هرگاه پيش از تمام شدن مدّت اجاره، ملك را به مستأجر بفروشد اجاره به هم نمى خورد و مستأجر بايد مال الاجاره را بپردازد، همچنين اگر به ديگرى بفروشد باز اجاره به حال خود باقى است.
مسأله 1882ـ هرگاه پيش از شروع مدّت اجاره ملك بطورى خراب شود كه قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اى كه در قرارداد گفته اند، نباشد، اجاره باطل مى شود و پولى كه مستأجر به صاحب ملك داده به او برمى گردد، ولى اگر بعد از گذشتن مقدارى از مدّت كه در آن قابل استفاده بوده خراب شود، اجاره مدّتى كه باقى مانده است باطل مى شود.
مسأله 1883ـ اگر خانه اى را كه مثلاً دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود اجاره باطل نمى شود و مستأجر هم حقّ فسخ ندارد، ولى اگر ساختن آن به اندازه اى طول بكشد كه مقدارى از استفاده مستأجر از بين برود اجاره نسبت به آن اطاق باطل مى شود، و در بقيّه نيز حقّ فسخ دارد.
مسأله 1884ـ اجاره با مرگ صاحب ملك يا مستأجر باطل نمى شود و آن حق تا آخر مدّت براى ورثه آنها باقى مى ماند، ولى اگر شرط كرده اند كه مستأجر شخصاً از آن ملك استفاده كند نه ديگرى، صاحب ملك حق دارد باقيمانده مدّت را فسخ كند.
مسأله 1885ـ هرگاه صاحب كار، بنّايى را وكيل كند كه براى او كارگر ساختمانى بگيرد چنانچه بيش از آنچه به كارگر مزد مى دهد از صاحب كار بگيرد حرام است، ولى اگر قبول كند كه ساختمان را با مبلغ معيّنى تمام نمايد و بيش از آنچه خرج كرده است باشد اشكالى ندارد، امّا احتياط اين است كه خودش هم كارى را انجام داده باشد، خواه بنّايى باشد، يا نظارت بر آن، يا تهيّه مصالح.
مسأله 1886ـ هرگاه رنگرز قرار بگذارد كه مثلاً پارچه را فلان طور رنگ كند چنانچه طور ديگرى رنگ كند حق ندارد مزدى بگيرد، بلكه اگر سبب خرابى يا كمى ارزش پارچه شود ضامن است، همين مسأله در مورد خيّاط و كفّاش و غير آنها ثابت است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:23 PM
مـزارعــه

مسأله 1887ـ «مزارعه» آن است كه صاحب زمين، زمين خود را در اختيار زارع بگذارد تا زراعت كند و سهم معيّنى از حاصل را به مالك دهد. قرارداد مزارعه ممكن است با صيغه لفظى باشد، مثلاً بگويد: «من اين زمين را در برابر يك سوم حاصل آن براى مدّت دو سال در اختيار تو مى گذارم و زارع بگويد: قبول كردم»، يا بدون آن كه صيغه اى بخواند زمين را براى زراعت در اختيار او بگذارد و او تحويل بگيرد (البتّه گفتگوهاى لازم درباره مدّت و مقدار حصّه و مانند آن بايد قبلاً شده باشد).

شرايط مزارعه
مسأله 1888ـ در مزارعه چند چيز شرط است: 1ـ صاحب زمين و زارع هر دو بايد بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختيار خود مزارعه را انجام دهند و حاكم شرع آنها را از تصرّف در اموالشان جلوگيرى نكرده باشد و سفيه نباشند، 2ـ همه حاصل زمين به يكى از آن دو اختصاص داده نشود. 3ـ سهم هر كدام بطورمشاع باشد، مانند نصف يا ثلث حاصل و مثل اينها، بنابراين اگر شرط كنندكه نوعى از حاصل مخصوص به يكى و نوع ديگر مخصوص به ديگرى باشد، يا شرط كنند حاصل فلان قسمت از زمين مال يكى و حاصل قسمت ديگر مال دومى باشد صحيح نيست و نيز اگر صاحب زمين بگويد اين زمين را زراعت كن و هرچه مى خواهى به من بده باطل است.
4ـ بايد مدّتى را كه زمين در اختيار زارع است معيّن كنند و به اندازه اى باشد كه به دست آمدن حاصل در آن مدّت ممكن شود. 5ـ زمين بايد قابل زراعت باشد ولى اگر زمين آماده نيست امّا مى توان كارى كرد كه آماده زراعت شود مزارعه صحيح است. 6ـ نوع زراعت را بايد معيّن كند، مگر اين كه زراعت هر چه باشد تفاوتى در نظر آنها و نظر توده مردم نداشته باشد و يا اين كه معلوم باشد كه اين زمين براى چه زراعتى مناسب است. 7ـ بايد زمين معيّن باشد، بنابراين اگر كسى چند قطعه زمين دارد و بگويد يكى از آنها را به مزارعه دادم در صورتى كه زمينها در مرغوبيّت متفاوت باشد مزارعه باطل است، ولى اگر آن زمينها يكسان است و مثلاً بگويد مقدار پنج هكتار از اين زمين را به تو واگذار مى كنم مانعى ندارد و نيز ممكن است زمين را بدون اين كه زارع ديده باشد با اوصاف براى او بيان كند. 8ـ مخارج زراعت و همچنين بذر و مانند آن را بايد معيّن كنند كه بر عهده چه كسى است; ولى اگر مخارجى را كه هر كدام بايد بكنند ميان مردم آن محل معلوم باشد كافى است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:24 PM
احكام مزارعه
مسأله 1889ـ اگر مالك يا زارع قرار بگذارد كه مقدار معيّنى از حاصل (مثلاً يك خروار) مال او باشد و بقيّه را ميان هر دو تقسيم كنند اشكال دارد.
مسأله 1890ـ هرگاه مدّت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نيايد، چنانچه بر اثر كوتاهى زارع باشد صاحب زمين مى تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند، ولى اگر به خاطر عقب افتادن سال باشد (طبق آنچه متعارف است) مالك بايد صبر كند و اگر هيچ كدام نباشد و چيدن زراعت باعث ضرر و زيان زارع شود و مالك ضررى نبيند نيز بايد صبر كند، امّا در صورتى كه ضرر متوجّه او شود حق دارد زارع را وادار به چيدن زراعت كند.
مسأله 1891ـ هرگاه به واسطه پيش آمدى زراعت در زمين ممكن نشود، مثلاً قناتها خراب شود و آب قطع گردد، در صورتى كه مقدارى از زراعت به دست آمده حتّى مثل قصيل (علف) كه مى توان آن را به حيوانات داد آن مقدار مطابق قرارداد مال هر دوى آنهاست و در بقيّه، مزارعه باطل است.
مسأله 1892ـ هرگاه زارع زراعت نكند چنانچه زمين در تصرّف او بوده بايد اجاره آن مدّت را مطابق معمول به مالك بدهد و اگر نقصى در زمين پيدا شده آن را نيز ضامن است.
مسأله 1893ـ صاحب زمين و زارع بدون رضايت يكديگر نمى توانند مزارعه را به هم بزنند، ولى اگر به هنگام قرارداد، حقّ فسخ براى هر دو، يا يكى از آن دو معيّن كرده باشند، مى تواند مطابق قرارداد، معامله را به هم زند.
مسأله 1894ـ اگر بعد از قرارداد، صاحب زمين يا زارع بميرد مزارعه به هم نمى خورد و ورثه آنها به جاى آنان خواهند بود، ولى اگر زارع بميرد و شرط كرده باشند كه شخصاً زراعت كند مزارعه به هم مى خورد و اگر زراعت نمايان شده باشد بايد سهم او را به ورثه اش بدهند، ولى ورثه نمى توانند صاحب زمين را مجبور كنند كه زراعت در زمين باقى بماند، مگر اين كه چيدن آن موجب ضرر و زيان آنها شود.
مسأله 1895ـ هرگاه بعد از زراعت و قبل از پايان محصول بفهمند مزارعه باطل بوده اگر بذر از صاحب زمين است زراعت متعلّق به اوست و بايد اجرت زارع را مطابق معمول بپردازد و اگر بذر از زارع باشد زراعت مال اوست و بايد مال الاجاره زمين را مطابق معمول به صاحب زمين بدهد و چنانچه رضايت به باقى ماندن زراعت تا پايان مدّت در زمين خود ندهد زارع بايد آن را بچيند، مگر اين كه اين كار موجب ضرر و زيان او گردد و باقى ماندن در زمين و پرداختن مال الاجاره موجب ضرر و زيانى براى مالك نباشد.
مسأله 1896ـ اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارعه، ريشه زراعت در زمين بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد چنانچه صاحب زمين و زارع از آن صرف نظر نكرده باشند حاصل سال دوم مطابق سال اوّل بايد تقسيم شود.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:24 PM
مــسـاقــات

مسأله 1897ـ هرگاه كسى درختان ميوه خود را تا مدّت معيّنى به ديگرى واگذار كند كه در مقابل دريافت سهمى از ميوه، باغ او را آبيارى و رسيدگى نمايد اين معامله را «مساقات» گويند.
مسأله 1898ـ معامله مساقات علاوه بر درختان ميوه در مورد درختانى مانند درخت گل كه از گل آن براى گلاب گيرى و مانند آن استفاده مى كنند و يا درختانى مثل درخت حنا و سدر كه از برگ آنها بهره مى گيرند، يا بعضى از درختان كه از شيره و صمغ آن استفاده مى كنند صحيح است، ولى در مورد درختانى كه هيچ يك از اينها را ندارد مساقات صحيح نيست.
مسأله 1899ـ در معامله مساقات مى توانند صيغه بخوانند، همچنين اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را دراختيار كسى كه كار مى كند بگذارد و او نيز به همين قصد تحويل گيرد بى آن كه صيغه اى بخواند، باز معامله صحيح است (ولى گفتگوى لازم براى مدّت و شرايط بايد قبلاً شده باشد).

شرايط مساقات
مسأله 1900ـ مساقات چند شرط دارد: 1ـ مالك و باغدار بايد بالغ و عاقل باشند. 2ـ كسى آنها را مجبور به اين كار نكرده باشد. 3ـ ممنوع از تصرّف در مال خود نباشند. 4ـ مدّت مساقات بايد معلوم باشد و اگر ابتداى آن را معيّن كنند و آخر آن را موقعى قرار دهند كه حاصل آن سال بدست مى آيد صحيح است. 5ـ بايد سهم هر كدام به صورت نصف يا ثلث حاصل و مانند آن باشد، بنابراين اگر قرار بگذارند كه مثلاً يك تن از ميوه، مال صاحب باغ و بقيّه مال كسى است كه كار مى كند معامله باطل است. 6ـ بايد قرار داد معامله را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن ميوه و پيش از رسيدن آن بگذارند چنانچه كارهايى مانند آبيارى و سمپاشى كه براى پرورش ميوه لازم است باقى مانده باشد مساقات صحيح است وگرنه اشكال دارد و اگر فقط احتياج به كارهايى مانند چيدن ميوه و نگهدارى آن باشد قرارداد آنها صحيح است، ولى مساقات نيست.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 08:24 PM
احكام مساقات
مسأله 1901ـ در مورد بوته خربزه و خيار و مانند آن اگر قرارداد روشنى بگذارند و تعداد چيدن و سهم هر كدام را مشخص كنند صحيح است، هر چند مساقات ناميده نمى شود.
مسأله 1902ـ درختانى كه احتياج به آبيارى ندارند و از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مى كنند، اگر به كارهاى ديگرى مانند بيل زدن و كود دادن و سمپاشى كه موجب زياد شدن يا مرغوبيت ميوه مى شود احتياج داشته باشد معامله مساقات در آن صحيح است.
مسأله 1903ـ طرفين معامله مى توانند با رضايت يكديگر معامله مساقات را فسخ كنند و نيز اگر در ضمن قرارداد، حقّ فسخ براى هر دو يا براى يكى قرارداده باشند مى توانند معامله را به هم زنند واگر در قرارداد مساقات شرطى ذكر كرده باشند و آن شرط عملى نشود و كسى كه شرط به نفع اوست نتواند طرف را وادار به انجام آن كند، مى تواند معامله را به هم زند.
مسأله 1904ـ معامله مساقات با مرگ صاحب باغ به هم نمى خورد و ورثه او به جاى او هستند، امّا اگر كسى كه تربيت درختها به او واگذار شده بميرد در صورتى كه شرط كرده باشند خودش باغدارى كند معامله به هم مى خورد، ولى اگر چنين شرطى نكرده باشند ورثه او جانشين او مى شوند.
مسأله 1905ـ بايد اعمالى را كه بر عهده هر كدام از دو طرف مى باشد قبلاً معيّن كنند، مانند تعمير قنات، يا موتور چاه و همچنين تهيّه كود و وسيله سمپاشى و غير اينها و اگر عرف و قاعده اى در محل باشد همان كافى است.
مسأله 1906ـ اگرمعلوم شودمعامله مساقات باطل بوده ميوه هاى باغ مال صاحب باغ است، ولى بايد اجرت آبيارى و كارهاى ديگر را مطابق معمول به كسى كه درختان را سرپرستى كرده بدهد.
مسأله 1907ـ اگر زمين را به ديگرى واگذار كنند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل مى آيد مال هردو باشد در صورتى كه تمام جهات را روشن كنند معامله صحيح است، هر چند مساقات ناميده نمى شود.
مسأله 1908ـ ممكن است طرف قرارداد در مساقات متعدّد باشد يعنى صاحب باغ آن را در اختيار چند نفر بگذارد و با آنها قرارداد مساقات ببندد.

مـحجـوريـن
محجورين كسانى هستند كه حقّ تصرّف در مال خود را ندارند.
مسأله 1909ـ بچّه نابالغ حقّ تصرّف در مال خود را ندارد و نشانه بلوغ يكى از سه چيز است: «اوّل» پانزده سال قمرى تمام در مرد و نه سال قمرى تمام در زن «دوم» بيرون آمدن منى «سوم» روييدن موى درشت بالاى عورت.
مسأله 1910ـ درشت شدن صدا و روييدن موى درشت در صورت و پشت لب و مانند آن، دليل بر بلوغ نيست، مگر اين كه از اين راه يقين به بالغ شدن حاصل شود.
مسأله 1911ـ «ديوانه» و «سفيه» يعنى كسى كه مال خود را بيهوده مصرف مى كند و توانايى بر نگهدارى و معامله ندارد، حق ندارند در مال خود تصرّف كنند بلكه بايد زير نظر ولىّ آنها باشد.
مسأله 1912ـ كسى كه ورشكست شده يعنى بدهكارى او بيش از سرمايه موجود اوست و طلبكاران از حاكم شرع خواسته اند كه او را از تصرّف در اموالش ممنوع كند بعد از حكم حاكم حقّ تصرّف در اموال خود ندارد.
مسأله 1913ـ كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه است تصرّفى كه در موقع ديوانگى در اموال خود مى كند صحيح نيست.
مسأله 1914ـ انسان مى تواند قبل از مرگ خود خواه صحيح و سالم باشد يا بيمار هر قدر از مال خود را بخواهد، به ديگرى ببخشد، يا جنسى را ارزانتر از قيمت بفروشد، يا به مصرف خود و عيال و ميهمان برساند، ولى احتياط آن است كه در مرضى كه با آن از دنيا مى رود (يعنى در آستانه مرگ) در بيش از ثلث مال خود چنين تصرّفاتى نكند، مگر با اجازه ورثه.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:05 PM
وكــالــت

مسأله 1915ـ «وكالت» آن است كه انسان كارى كه شرعاً مى تواند در آن دخالت و تصرّف كند به ديگرى واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلاً كسى را وكيل كند كه خانه او را بفروشد، يا همسرى را براى او عقد كند و در صورتى كه شرايط در آن جمع باشد صحيح است.
مسأله 1916ـ وكيل و موكّل هر دو بايد عاقل و بالغ و رشيد (كسى كه اموال خود را بيهوده مصرف نكند) باشند و وكالت را از روى قصد و اختيار انجام دهند.
مسأله 1917ـ قرارداد وكالت را مى توان به وسيله خواندن صيغه فارسى يا عربى يا هر زبان ديگر انجام داد، همچنين اگر عملاً به ديگرى بفهماند كه او را وكيل كرده و او هم عملاً بفهماند كه قبول نموده است (مثلاً مال خود را براى فروختن به او بسپارد و او هم قبول كند) آن نيز صحيح است.
مسأله 1918ـ هرگاه انسان كسى را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد و براى او وكالتنامه بفرستد و او قبول كند، وكالت صحيح است، هرچند وكالتنامه بعد از مدّتى بدست او برسد وكارهاى وكيل بعد ازرسيدن وكالتنامه و قبول آن صحيح خواهد بود.
مسأله 1919ـ وكالت در كارهاى حرام، يا در امورى كه وكيل قدرت انجام آن را عقلاً يا شرعاً ندارد باطل است، مثلاً شخصى كه در حال احرام است چون نبايد صيغه عقد ازدواج را بخواند نمى تواند براى خواندن صيغه از طرف ديگرى وكيل شود.
مسأله 1920ـ هرگاه انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش يا قسمت معيّنى از كارها (مثلاً آنچه مربوط به اموال اوست) وكيل كند جايز است، ولى اگر براى يكى از كارها بدون اين كه آن كار را معيّن نمايد، وكيل كند صحيح نيست.
مسأله 1921ـ هرگاه كسى وكيل خود راعزل كند، بعد از رسيدن اين خبر به او بركنار مى شود، ولى اگر پيش از رسيدن اين خبر به او كارى را انجام داده باشد صحيح است، امّا وكيل هرموقع بخواهد مى تواند از وكالت كنار برود هرچند موكّل غايب باشد.
مسأله 1922ـ وكيل نمى تواند براى انجام كارى كه به او واگذار شده ديگرى را وكيل كند، مگر اين كه موكّل به او اجازه داده باشد كه از طرف خودش يا از طرف او وكيل بگيرد، در اين صورت مى تواند هر طور كه به او اجازه داده است عمل نمايد.
مسأله 1923ـ هرگاه انسان با اجازه موكّل كسى را از طرف او وكيل نمايد نمى تواند آن وكيل را عزل كند و اگر وكيل اوّل بميرد يا از وكالت كناره گيرى كند وكالت دومى باطل نمى شود، ولى اگر با اجازه موكّل كسى را از طرف خودش (از طرف وكيل) وكيل نمايد هم موكّل مى تواند او را عزل كند و هم وكيل اوّل و اگر وكيل اوّل بميرد يا عزل شود وكالت دومى هم از بين مى رود.
مسأله 1924ـ هرگاه چند نفر را براى انجام كارى وكيل كند و به آنها بگويد هر كدام از شما وكيل من هستيد، در اين صورت هر يك از آنان كار را انجام دهد صحيح است و چنانچه يكى از آنها بميرد، وكالت ديگران باطل نمى شود و اگر بگويد همه باهم وكيل من هستيد هيچ كدام به تنهايى نمى تواند كارى انجام دهد و اگر يكى از آنان بميرد وكالت ديگران هم باطل مى شود.
مسأله 1925ـ هرگاه وكيل يا موكّل از دنيا برود يا ديوانه شود وكالت باطل مى شود، هر چند ديوانه بعداً عاقل گردد، ديوانگى موقّت نيز بنابر احتياط باعث باطل شدن وكالت است، ولى بى هوشى موقّت موجب باطل شدن وكالت نيست.
مسأله 1926ـ هرگاه كسى را براى انجام كارى وكيل كند و حقّى براى او قرار دهد بايد بعد از انجام كار، آن را بپردازد.
مسأله 1927ـ اگر وكيل در نگهدارى اموالى كه در اختيار اوست كوتاهى كند، يا غير از آن تصرفى كه به او اجازه داده شده تصرّف ديگرى بنمايد و آن مال از بين برود يا ناقص شود، ضامن است، ولى اگر بعد از آن تصرّف، مال باقى باشد و در آن تصرّفاتى را كه اجازه داده بكند آن تصرّف صحيح است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:06 PM
عـالـه

مسأله 1928ـ جُعاله آن است كه انسان قرار بگذارد كه در مقابل كارى كه براى او انجام مى دهند مال معيّنى بدهد، مثلاً بگويد «هر كس گمشده مرا پيدا كند هزار تومان به او مى دهم» به شخصى كه اين قرار را مى گذارد «جاعل» و به شخصى كه كار را انجام مى دهد «عامل» مى گويند و فرق ميان «جعاله» و «اجير كردن كسى براى انجام كارى» اين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه اجير بايد عمل را انجام دهد و كسى هم كه او را اجير كرده اجرت را به او بدهكار است، ولى در جعاله عامل مى تواند مشغول كار نشود، يا در وسط كار از آن دست بكشد و نيز تا كار را انجام نداده جاعل بدهكار نيست.
مسأله 1929ـ جعاله ممكن است با شخص غير معيّن يا با شخص معيّن صورت گيرد مثلاً، بگويد: اگر طبيبى بيمارى فرزندم را علاج كند، فلان مقدار خواهم داد; و يا به غوّاصى بگويد: اگر فلان جنس غرق شده مرا از دريا بيرون آورى، هزار تومان به تو مى دهم در هر دو صورت صحيح است.

شرايط جعاله
مسأله 1930ـ جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روى اراده و اختيار قرارداد ببندد و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف كند، بنابراين جعاله آدم سفيهى كه مال خود را بيهوده مصرف مى كند صحيح نيست.
مسأله 1931ـ كار مورد قرارداد بايد حرام نباشد و نيز بايد نتيجه عقلايى داشته باشد، بنابراين اگر بگويد هر كسى شراب بخورد، يا هر كس در شب به جاى تاريكى برود فلان مبلغ را به او مى دهم اين جعاله صحيح نيست.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:06 PM
احكام جعاله
مسأله 1932ـ هرگاه مالى را معيّن كند و مثلاً بگويد هر كس اسب مرا پيدا كند اين گندم را به او مى دهم احتياط آن است كه مقدار و خصوصيّات آن را كه در ارزش آن تأثير دارد معيّن كند و اگرمال را معيّن نكند و مثلاً بگويد كسى كه اسب مرا پيدا كند صد كيلوگندم به او مى دهم بايد خصوصيّات گندم را كه در قيمت دخالت دارد معيّن نمايد، ولى اگر جاعل مزد معيّنى را براى اين كار قرار ندهد و بگويد هر كسى گمشده مرا پيدا كند پولى به او مى دهم يا مژدگانى دريافت خواهد كرد جعاله باطل است و چنانچه كسى آن عمل را انجام دهد بايد مزد او را به مقدارى كه كار او در نظرمردم ارزش دارد بدهد، مگر اين كه ظاهر گفتار جاعل اين باشدكه مبلغ مورد نظر او كمتر از آن است، در اين صورت بايد همان را بدهد.
مسأله 1933ـ اگر عامل پيش از قرارداد آن كار را انجام داده باشد حقّى نسبت به مزد ندارد، همچنين اگر بعد از قرارداد كار را به قصد اين كه پول نگيرد انجام دهد.
مسأله 1934ـ هرگاه كسى بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند نيمى از آن را به او مى دهم، در صورتى كه عامل از خصوصيّات و قيمت آن گمشده باخبر نباشد جعاله اشكال دارد.
مسأله 1935ـ «جاعل» و «عامل» مى توانند قبل از شروع به كار، جعاله را فسخ كنند، بعد از شروع نيز مى توانند جعاله را به هم بزنند، ولى اگر جاعل به هم زند بايد مزد مقدار عملى را كه انجام داده به او بدهد.
مسأله 1936ـ چنان كه گفتيم عامل مى تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولى اگر ناتمام گذاردن عمل سبب ضرر و زيان جاعل شود بايد آن را تمام كند و در صورتى كه تمام نكند ضامن است، مثلاً اگر به طبيب بگويد اگر چشم مرا عمل كنى فلان مقدار به تو مى دهم و او جراحى را شروع كند، چنانچه ناتمام گذاردن آن باعث معيوب شدن چشم گردد حقّى بر جاعل ندارد و ضامن ضرر و زيان او نيز هست.
مسأله 1937ـ هرگاه عامل كارى را كه تا تمام نشود فايده ندارد نيمه كاره رها كند، مثلاً مقدارى دنبال گمشده بگردد و بعد رها كند هيچ گونه حقّى بر جاعل ندارد، همچنين اگر انجام دادن قسمتى از كار مفيد باشد (مثل اين كه قسمتى از لباس را بدوزد) در صورتى كه مزد را براى اتمام كار قرار داده باز هيچ گونه حقّى ندارد، ولى اگر مقصودش اين باشد كه هر مقدار عمل كند به همان مقدار مزد دريافت نمايد بايد مزد مقدارى را كه انجام داده به خيّاط بدهد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:06 PM
قــــــرض

مسأله 1938ـ قرض دادن از كارهاى بسيار مستحبّ است و در آيات قرآن مجيد و اخبار معصومين(عليهم السلام) درباره آن زياد سفارش شده، از پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه «هركس به برادر مسلمان خود قرض دهد مال او زياد مى شود و ملائكه بر او رحمت مى فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند بدون حساب و به سرعت از صراط مى گذرد و كسى كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد بهشت بر او حرام مى شود» و نيز در روايتى آمده است كه «ثواب صدقه ده برابر است و ثواب قرض هيجده برابر!»

شرايط قرض
مسأله 1939ـ قرارداد قرض را مى توان با صيغه لفظى انجام داد و نيز با عمل، به اين گونه كه چيزى را به نيّت قرض به كسى بدهد و او هم به همين نيّت بگيرد، در هر دو صورت صحيح است.
مسأله 1940ـ در قرض بايد «مقدار» و «مدّت» و جنس روشن باشد و نيز «قرض دهنده» و «گيرنده» هر دو بالغ و عاقل باشند و سفيه و ممنوع از تصرّف در اموال خود نباشند و اين كار را از روى اراده و قصد انجام دهند، نه اجبار و اكراه يا شوخى.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:06 PM
احكام قرض
مسأله 1941ـ اگر در قرارداد قرض براى پرداخت آن مدّتى قرار دهند طلبكار پيش از رسيدن آن مدّت نمى تواند طلب خود را بخواهد، ولى اگر مدّت نداشته باشد هر وقت بخواهد مى تواند طلب خود را مطالبه كند.
مسأله 1942ـ در صورتى كه قرض مدّت دار باشد و بدهكار بخواهد قبل از رسيدن مدّت بدهى خود را بپردازد، طلبكار مجبور به قبول آن نيست، ولى اگر تعيين مدّت فقط براى همراهى با بدهكار باشد چنانچه پيش از وقت بدهى را بدهد طلبكار بايد قبول كند.
مسأله 1943ـ هرگاه طلبكار طلب خود را در موقعى كه حق دارد مطالبه كند بدهكار بايد فوراً آن را بپردازد، و تأخير آن گناه است، ولى اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته و اثاث و لوازم منزل و چيزهاى ديگرى كه به آن احتياج دارد چيزى نداشته باشد، طلبكار بايد صبر كند و نمى تواند او را مجبور كند كه چيزهاى مورد احتياجش را بفروشد، امّا بدهكار بايد براى پرداخت بدهى خود تلاش كند و از طريق كسب و كار يا راههاى مشروع ديگر چيزى به دست آورده و بدهى خود را بپردازد.
مسأله 1944ـ كسى كه دسترسى به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته باشد او را پيدا كند، احتياط واجب آن است كه مقدار طلب او را با اجازه حاكم شرع به فقير دهد، خواه آن فقير غير سيّد باشد يا سيد.
مسأله 1945ـ اگر مال ميّت بيش از مخارج واجب كفن و دفن و بدهى او نباشد بايد مال او را در همين راه مصرف كرد و به وارث چيزى نمى رسد.
مسأله 1946ـ هرگاه كسى مقدارى پول طلا و نقره رايج يا غير آن را قرض كند و بعداً ارزش آن كم شود، يا چند برابر گردد، بايد همان مقدار را كه گرفته پس بدهد، خواه قيمت آن كم شده باشد يا زياد.
مسأله 1947ـ اگر مدّت فرا رسد و چيزى را كه قرض كرده عيناً موجود باشد و طلبكار همان را مطالبه كند، لازم نيست آن را به او بدهد، هر چند احتياط مستحب دادن همان مال است.
مسأله 1948ـ هرگاه قرض دهنده شرط كند كه زيادتر از مقدارى كه داده بگيرد، ربا و حرام است، خواه جنسى باشد كه با وزن و پيمانه خريد و فروش مى شود يا با عدد، بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار عملى براى او انجام دهد يا جنس ديگرى اضافه كند، مثلاً شرط كند علاوه بر پولى كه قرض كرده مقدارى گندم هم به او بدهد، يا اين كه مقدارى طلاى نساخته را قرض دهد و شرط كند كه همان مقدار را ساخته پس بگيرد، همه اينها ربا و حرام است، ولى مانعى ندارد خود بدهكار بدون اين كه شرطى در كار باشد مقدارى اضافه كند بلكه اين كار مستحبّ است.
مسأله 1949ـ ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسى كه قرض ربايى گرفته مالك آن نمى شود و تصرّف در آن جايز نيست، ولى هرگاه طورى باشد كه اگر قرار ربا را هم نداده بود صاحب پول راضى بود كه گيرنده قرض در آن تصرّف كند در اين صورت قرض گيرنده مى تواند در آن تصرّف نمايد.
مسأله 1950ـ هرگاه گندم يا بذر ديگرى را بطور قرض ربايى بگيرد و با آن زراعت كند حاصلى كه از آن بدست مى آيد مال قرض دهنده است نه قرض گيرنده.
مسأله 1951ـ هرگاه لباسى را بخرد و بعداً با پولى كه از راه قرض ربايى به دست آورده، يا از پول حلالى كه مخلوط به ربا است، به صاحب لباس بدهد، چنانچه موقع خريد قصدش اين بوده كه از چنين پولى آن را بپردازد پوشيدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال دارد و اگر موقع خريد قصدش اين نبوده بعداً اين قصد براى او پيدا شده، اشكال ندارد، ولى ذمّه او با مال حرام ادا نمى شود.
مسأله 1952ـ انسان مى تواند مقدارى پول را به كسى بدهد كه در شهر ديگر از كسى كه طرف اوست كمتر بگيرد و اين را صرف برات گويند و به اين مى ماند كه از قسمتى از طلب خود صرف نظر كرده است ولى اگر مقدارى پول بدهد كه بعد از مدّتى در شهر ديگر زيادتر بگيرد مثلاً هزارتومان بدهد و در شهر ديگر يك هزار و صد تومان بگيرد ربا و حرام است.
مسأله 1953ـ هرگاه بدهكار از دنيا برود تمام بدهيهاى او (هر چند مدّت آن نرسيده باشد) بايد پرداخت شود و طلبكاران مى توانند آن را مطالبه نمايند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:06 PM
حـــوالـــه

احكام حواله
مسأله 1954ـ هرگاه بدهكار، طلبكار خود را حواله بدهد كه طلبش را از شخص ديگرى بگيرد و طلبكار قبول كند، بدهى بر ذمّه آن شخص مى شود و بدهكار از بدهى خلاص مى شود.
مسأله 1955ـ حواله دهنده و طلبكار و كسى كه سر او حواله داده شده هر سه بايد بالغ و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، و سفيه و ممنوع از تصرّف در اموالشان نباشند، ولى حواله دادن شخص ممنوع التّصرّف سر كسى كه به او بدهكار نيست اشكال ندارد.
مسأله 1956ـ هرگاه سر كسى حواله بدهند كه بدهكار است لازم است قبول كند، ولى اگر سر كسى حواله دهند كه بدهكار نمى باشد لازم نيست قبول كند و در صورتى حواله صحيح است كه او قبول كند، همچنين اگر انسان بخواهد به كسى كه طلبكار است جنس ديگرى را حواله دهد مثلاً يكصد كيلوگندم طلبكار است به او حواله دهد يكصد كيلو جو در عوض آن بگيرد، در صورتى صحيح است كه طلبكار اين حواله را قبول كند.
مسأله 1957ـ حواله در صورتى صحيح است كه انسان بدهكار باشد، پس اگر به كسى بگويد قرضهايى را كه از تو بعداً مى گيرم از همين حالا حواله مى كنم صحيح نيست.
مسأله 1958ـ حواله دهنده و طلبكار بايد مقدار حواله و جنس آن را بدانند و اگر ندانند حواله باطل است، پس اگر بگويد يكى از دو طلبى كه دارى از فلان كس بگير، درست نيست.
مسأله 1959ـ اگر بدهى واقعا معيّن باشد، ولى طلبكار و بدهكار در موقع حواله دادن مقدار يا جنس آن را نداند حواله صحيح است، مثلاً اگر طلب كسى را در دفتر نوشته باشد و پيش از ديدن دفتر حواله بدهد بعد دفتر را ببيند و به طلبكار مقدار طلبش را بگويد حواله صحيح است، به شرط اين كه حدود بدهى معلوم باشد.
مسأله 1960ـ طلبكار مى تواند حواله را قبول نكند خواه كسى كه حواله سر او داده شده غنى باشد يا فقير، خوش حساب باشد يا بد حساب.
مسأله 1961ـ هرگاه سر كسى حواله دهند كه بدهكار نيست او پيش از پرداختن حواله نمى تواند مقدار آن را از حواله دهنده بگيرد و اگر طلبكار به كمتر از آن مقدار راضى شود فقط همان مقدار را مى تواند از حواله دهنده بگيرد.
مسأله 1962ـ هيچ يك از حواله دهنده و حواله گيرنده نمى توانند قرارداد حواله را به هم بزنند، مگراين كه هر دو راضى باشند، ولى اگر كسى كه سر او حواله داده اند در همان وقت حواله دادن فقير باشد و طلبكار نداند مى تواند حواله را به هم بزند، امّا اگر بعداً فقير شده يا اين كه از اوّل فقير بوده و طلبكار مى دانسته است حقّ فسخ ندارد.
مسأله 1963ـ اگر بدهكار و طلبكار و كسى كه به او حواله داده شده يا يكى از آنان براى خود حقّ فسخ قرار دهد مطابق آن مى تواند حواله را به هم بزند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:07 PM
رهــــــن

مسأله 1964ـ «رهن» يا «گرو گذاردن» آن است كه بدهكار با طلبكار قراردادمى بندد كه مقدارى از مال خود را نزد او بگذارد كه اگر طلب او را بموقع ندهد بتواند طلبش را از آن مال بردارد.
مسأله 1965ـ رهن را مى توان با صيغه لفظى خواند، مثلاً بگويد: اين مال را در برابر آن طلب نزد تو گرو گذاردم او هم بگويد: «قبول كردم» و يا اينكه عملاً انجام دهند، يعنى بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و او هم به همين قصد، بگيرد.

شرايط و احكام رهن
مسأله 1966ـ «گروگذار» و «كسى كه مال را گرو مى گيرد» بايد بالغ و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند همچنين حاكم شرع او را به خاطر ورشكستگى از تصرّف در اموالش جلوگيرى نكرده باشد.
مسأله 1967ـ انسان مالى را مى تواند رهن بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرّف كند و اگر مال شخص ديگرى را رهن بگذارد صحيح نيست، مگر اين كه صاحب مال اجازه دهد و اگر صاحب مال به طلبكار بگويد: «من اين مال را در مقابل بدهى فلان كس رهن گذاردم» و او «قبول كند» صحيح است.
مسأله 1968ـ چيزى را كه گرو مى گذارند بايد خريد و فروش آن صحيح باشد، پس شراب و آلات قمار و مانند آن را نمى توان گرو گذارد.
مسأله 1969ـ منافع چيزى را كه گرو مى گذارند مانند شير حيوان و ميوه درخت، مال صاحب مال است.
مسأله 1970ـ احتياط واجب آن است كه گرو بدون تحويل دادن به طلبكار صورت نمى گيرد، ولى اگر گرو گذارى به اين حاصل شود كه مثلاً خانه را طبق سند محضرى گرو بگذارند و سند را به طلبكار بدهند بطورى كه در صورت لزوم بتواند طلب خود را از فروش آن بردارد مانعى ندارد، هر چند بدهكار در آن خانه ساكن باشد.
مسأله 1971ـ هرگونه تصرّفى كه با گرو گذاردن مخالف باشد جايز نيست، بنابراين طلبكار و بدهكار هيچ كدام نمى تواند مالى را كه گرو گذاشته شده بدون اذن ديگرى ملك كسى كند، مثلاً آن را ببخشد، يا بفروشد، ولى اگر يكى از آنان آن را ببخشد يا بفروشد بعد ديگرى اجازه دهد اشكال ندارد و احتياط آن است كه هيچ كدام بدون اجازه ديگرى تصرّفهاى ديگر هر چند مزاحم رهن نباشد نكنند.
مسأله 1972ـ اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد رهن باطل مى شود و پول آن رهن نيست، مگر اين كه اجازه فروش با اين شرط باشد كه پول آن به جاى آن گرو باشد.
مسأله 1973ـ هرگاه بدهكار سر موعد با مطالبه طلبكار بدهى خود را ندهد، طلبكار مى تواند مالى را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و بقيّه را به بدهكار بدهد و چنانچه دسترسى به حاكم شرع دارد احتياط واجب آن است كه براى اين كار از او اجازه بگيرد.
مسأله 1974ـ هرگاه بدهكار گروگانى نپرداخته و غير از خانه مسكونى اش و وسايل ضرورى خانه مال ديگرى نداشته باشد، طلبكار نمى تواند طلب خود را از او بخواهد، بلكه بايد مهلت بدهد، ولى اگر مالى را كه گرو گذاشته، خانه و اثاث ضرورى خانه نباشد طلبكار مى تواند آن را بفروشد و طلب خود را بردارد.
مسأله 1975ـ در ميان بعضى از مردم معمول است كه وامى به صاحب خانه مى دهند و خانه او را گرو برمى دارند به شرط اين كه قيمت كمترى جهت مال الاجاره بپردازند، يا اصلاً مال الاجاره اى ندهند و آن را خانه رهنى مى گويند اين كار ربا و حرام است، راه صحيح آن است كه اوّل صاحب خانه، خانه را به او بمبلغى اجاره دهد ولو مقدار كمى باشد و در ضمن اجاره شرط نمايد كه بايد فلان مقدار وام به او بدهد و خانه را در مقابل آن گرو بگذارد، در اين صورت ربا نيست و حلال است.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:07 PM
ضــمـانـت

مسأله 1976ـ هرگاه انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد مى تواند صيغه لفظى به زبان فارسى يا عربى يا هر زبان ديگر بخواند و مثلاً بگويد: «من ضامنم طلب فلان كس را بدهم» و طلبكار هم بگويد: «قبول كردم» و نيز مى تواند قرارداد ضمانت را به و سيله امضا كردن ضمانت نامه، يا هر كار ديگر كه اين مطلب را به طلبكار بفهماند و او هم عملاً قبول كند، انجام دهد.
مسأله 1977ـ بعد از ضامن شدن بدهى بدهكار به ذمّه ضامن منتقل مى گردد و ذمّه بدهكار پاك مى شود و اگر ضمانت به خواهش بدهكار صورت گرفته باشد هر وقت ضامن بدهى را داد مى تواند آن را از بدهكار سابق بگيرد، نوع ديگرى از ضمان نيز وجود دارد كه شخصى، ضامن ديگرى مى شود، به اين منظور كه اگر بدهكار در دادن بدهى كوتاهى كرد، يا نتوانست آن را بپردازد، طلبكار طلب خود را از ضامن بگيرد، اين نوع ضمان نيز صحيح است و غالب ضمانتهايى كه در بانكها يا در برابر وامها مى گيرند از اين قبيل است (اوّلى را نقل ذمّه مى گويند و دومى را ضمّ ذمّه به ذمّه و هر دو صحيح است).

شرايط و احكام ضمانت
مسأله 1978ـ «ضامن» و «طلبكار» بايد بالغ و عاقل باشند، و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، ونيز سفيه نباشند و طلبكارى كه حاكم شرع به واسطه ورشكستگى او را
از تصرّف در اموالش جلوگيرى كرده نمى تواند ضامن بگيرد (يعنى بدهى خود را به ذمّه ديگرى منتقل كند).
مسأله 1979ـ كسى كه انسان ضامن بدهى او مى شود، بايد بدهكار باشد بنابراين اگر كسى بخواهد از ديگرى وام بگيرد تا وقتى نگرفته كسى نمى تواند ضامن او بشود ولى اشكالى ندارد كه مثلاً بگويد فلان كارمند يا كارگر را استخدام كن اگر خرابى يا خيانتى به بار آورد من ضامنم، اين ضمانت نيز معتبر است.
مسأله 1980ـ در ضمانت بايد «طلبكار» و «بدهكار» و «جنس بدهى» معيّن باشد، بنابراين اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و انسان بگويد من در برابر يكى از آن دو ضامن هستم، فايده اى ندارد، همچنين اگر دو نفر به كسى بدهكار باشند و كسى بگويد من ضامنم كه بدهى يكى از آن دو نفر را بدهم، چون معيّن نكرده باطل است و نيز اگر كسى از ديگرى يكصد كيلو گندم و يكصد تومان پول طلبكار باشد و كسى بگويد من ضامن يكى از دو طلب هستم و معيّن نكند صحيح نيست.
مسأله 1981ـ هرگاه طلبكار، طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمى تواند از بدهكار چيزى بگيرد و اگر مقدارى از آن را ببخشد آن مقدار رانمى تواندمطالبه نمايد.
مسأله 1982ـ شخص ضامن نمى تواند ضمانت خود را بدون رضايت طلبكار فسخ كند، ولى اگر ضامن يا طلبكار در قرار داد خود شرط كنند كه هر وقت بخواهند مى توانند فسخ كنند مانعى ندارد.
مسأله 1983ـ هرگاه ضامن در موقع ضمانت توانايى پرداختن بدهى را داشته باشد طلبكار نمى تواند ضمانت او را فسخ كند و طلب خود را از بدهكار اوّل مطالبه نمايد، همچنين اگر ضامن در آن موقع فقير باشد ولى طلبكار اين مطلب را بداند و به ضامن شدن او راضى شود حقّ فسخ ندارد، امّا اگر ضامن از همان اوّل فقير باشد و طلبكار هم نداند و بعد متوجّه شود مى تواند ضامن بودن او را فسخ كند.
مسأله 1984ـ هرگاه كسى بدون اجازه بدهكار ضامن او شود كه بدهى او را بدهد حق ندارد چيزى از او بگيرد، ولى اگر با اجازه او باشد مى تواند بعد از پرداخت بدهى به طلبكار، از بدهكار بگيرد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:07 PM
مسأله 1984ـ هرگاه كسى بدون اجازه بدهكار ضامن او شود كه بدهى او را بدهد حق ندارد چيزى از او بگيرد، ولى اگر با اجازه او باشد مى تواند بعد از پرداخت بدهى به طلبكار، از بدهكار بگيرد.

كــفــالـت

مسأله 1985ـ هرگاه كسى بر ديگرى حقّى داشته باشد (مثلاً طلبى يا قصاصى يا ديه اى يا حقّ ديگرى) يا ادّعاى حقّى كند كه دعوى او قابل قبول باشد چنانچه انسان ضامن شود كه صاحب حق يا مدّعى، شخص متّهم را رها كند و هر وقت او را خواست به دست او بسپارد اين قرار داد را «كفالت» و به كسى كه ضامن اين كار مى شود «كفيل» گويند.
مسأله 1986ـ كفالت را مى توان با صيغه لفظى ادا كرد، مثلاً كفيل به طلبكار بگويد من ضامنم هر وقت بدهكار را بخواهى به دست تو دهم و طلبكار هم قبول نمايد، يا كارى انجام دهند كه معنى اين صيغه لفظى را برساند خواه از طريق امضاء سندى باشد يا غير آن، كفالت صحيح است.

شرايط كفالت و كفيل
مسأله 1987ـ در كفالت رضايت كسى كه حق بر عهده اوست لازم نيست، بنابراين رضايت بدهكار شرط نمى باشد.
مسأله 1988ـ كفيل بايد بالغ و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسى را كه كفيل او شده بموقع حاضر نمايد.
مسأله 1989ـ چند چيز كفالت را به هم مى زند:
1ـ طلب طلبكار داده شود.
2ـ طلبكار از طلب خود بگذرد.
3ـ بدهكار بميرد.
4ـ بدهكار يا شخصى را كه متّهم است به دست طلبكار يا مدّعى بدهند. 5ـ طلبكار حقّ خود را از كفيل ساقط كند. 6ـ كفيل بميرد. 7ـ صاحب حق طلب خود را به وسيله حواله يا طور ديگر به شخص ديگرى واگذار كند.
مسأله 1990ـ هرگاه كسى به زور بدهكارى را از دست طلبكار رها كند، چنانچه طلبكار توانايى دسترسى به او را نداشته باشد واجب است او را به دست طلبكار برساند يا دين او را ادا نمايد و اگر شخص يا اشخاصى قاتلى را از دست صاحبان خون بگيرند و فرارى دهند حاكم شرع مى تواند آن شخص يا اشخاص را زندانى كند تا قاتل را به وسيله كسان خود تحويل دهند و اگر تحويل قاتل ممكن نشود بايد ديه شخص مقتول را بپردازند.
مسأله 1991ـ هرگاه كفالت به اجازه شخص مديون باشد و كفيل ناچار شود طلب طلبكار را بدهد، حق دارد آن را از بدهكار بگيرد، ولى اگر به اجازه او نبوده حق ندارد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:07 PM
امانت (وديعه)

مسأله 1992ـ «وديعه» آن است كه انسان مال خود را به ديگرى به عنوان امانت و به منظور حفظ و نگهدارى بسپارد هر گاه اين مطلب را با صيغه لفظى بگويد، يا بدون اين كه صيغه اى بخواند به شخص امانتدار بفهماند كه مال را براى نگهدارى به او مى دهد و او هم به همين قصد بگيرد، بايد به احكام وديعه و امانت كه بعداً گفته مى شود عمل نمايد.
مسأله 1993ـ خيانت در امانت حرام است و از گناهان كبيره است و اگر كسى امانتى را بپذيرد بايد در نگهدارى آن كوتاهى نكند و هر وقت صاحب امانت از او بخواهد به او بدهد، خواه صاحب امانت مسلمان باشد يا غير مسلمان.

شرايط و احكام امانت
مسأله 1994ـ امانتدار و كسى كه مال را امانت مى گذارد هر دو بايد «بالغ» و «عاقل» باشند، بنابراين اگر بچّه نابالغ يا ديوانه مالى را نزد كسى امانت بگذارد صحيح نيست، همچنين نمى توان مالى را نزد بچّه نابالغ يا ديوانه امانت گذارد، ولى اگر مميّز باشد و ولىّ او اجازه دهد مى تواند امانت را قبول كند.
مسأله 1995ـ هرگاه از بچّه يا ديوانه چيزى را بطور امانت قبول كند اگر آن چيز مال خود آن بچّه يا ديوانه است بايد به ولىّ او برساند و نمى تواند به خود او بازگرداند و اگر مال شخص ديگرى است بايد به صاحبش بدهد و در هر حال اگر آن مال تلف شود بايد عوض آن را بدهد، ولى اگر كسى مالى را دست بچّه يا ديوانه اى ببيند كه ممكن است از بين برود و آن را بگيرد و در نگهدارى آن كوتاهى نكند ضامن نيست.
مسأله 1996ـ كسى كه توانايى نگهدارى امانت را ندارد نبايد آن را قبول كند، ولى اگر صاحب مال در نگهدارى آن عاجزتر باشد و كسى هم كه بهتر حفظ كند وجود نداشته باشد، قبول كردن آن مانعى ندارد.
مسأله 1997ـ هرگاه انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال او حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و اين شخص مال را بر ندارد و آن مال تلف شود، كسى كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست، ولى بهتر آن است كه اگر مى تواند آن را نگهدارى كند.
مسأله 1998ـ كسى كه چيزى را امانت مى گذارد هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگيرد و كسى هم كه امانتى قبول كرده هر وقت بخواهد مى تواند آن را به صاحبش بازگرداند.
مسأله 1999ـ هرگاه انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و وديعه را فسخ كند بايد هرچه زودتر مال را به صاحب آن يا وكيل يا ولىّ او برساند، يا به آنها خبر دهد كه مالشان را ببرند و اگر بدون عذر مال را به آنها نرساند و خبر هم ندهد چنانچه تلف شود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2000ـ هرگاه كسى امانتى را قبول كند اگر جاى مناسبى براى حفظ آن ندارد بايد تهيّه نمايد و طورى آن را نگهدارى كند كه مردم بگويند در حفظ امانت كوتاهى نكرده است در غير اين صورت اگر تلف شود ضامن است.
مسأله 2001ـ كسى كه امانت را قبول نموده اگر در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد و زياده روى هم ننمايد و اتّفاقاً آن مال تلف شود ضامن نيست، ولى اگر به اختيار خودش آن را در جايى بگذارد كه گمان مى رود ظالمى بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود ضامن است، مگر اين كه جايى بهتر از آن نداشته باشد و نتواند مال را به صاحبش يا كسى كه بهتر حفظ مى كند برساند.
مسأله 2002ـ هرگاه صاحب مال محلّى را براى نگهدارى مال خود معيّن كند و به امانتدار بگويد كه بايد آن را در اينجا حفظ كنى و به جاى ديگر نبرى، امانتدار حق ندارد آن را به جاى ديگر ببرد، مگر آن كه احتمال دهد در آنجا از بين مى رود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال براى حفظ بهتر بوده است گفته است بيرون نبر، ولى اگر نداند به چه جهت اين سخن را گفته بايد به جاى ديگر نبرد و اگر ببرد و تلف شود احتياط واجب آن است كه عوض آن را بدهد.
مسأله 2003ـ اگر صاحب مال جايى را براى نگهدارى مال معيّن كند، ولى به امانتدار نگويد آن را به جاى ديگر نبر، چنانچه امانتدار احتمال دهد كه در آنجا از بين مى رود بايد آن را به جاى ديگرى كه محفوظ تر است ببرد و چنانچه مال در جاى اوّل بماند و تلف شود ضامن است.
مسأله 2004ـ هرگاه صاحب مال ديوانه شود امانتدار بايد امانت را فوراً به ولىّ او برساند، يا به او خبر دهد كه مال را ببرد و اگر بدون عذر شرعى اين كار را نكند و مال تلف شود ضامن است، مگر اين كه ولىّ او اجازه دهد امانت به حال خود بماند.
مسأله 2005ـ هرگاه صاحب مال بميرد امانتدار بايد مال را به وارث او برساند، يا به او خبر دهد كه آن را ببرد و چنانچه در اين كار كوتاهى كند ضامن است، ولى اگر براى آن كه مى خواهد وارث را بشناسد، يا بداند ميّت وارث ديگرى هم دارد يا نه، مال را ندهد و مال تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2006ـ اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد، امانتدار بايد مال را به همه ورثه بسپارد، يا به كسى كه وكيل همه آنان باشد بنابراين، اگر تمام مال را فقط به يكى از ورثه بدون اجازه ديگران بدهد ضامن سهم ديگران است.
مسأله 2007ـ هرگاه امانتدار بميرد، يا ديوانه شود، وارث يا ولىّ او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطّلاع دهد، يا امانت را به او برساند.
مسأله 2008ـ هرگاه امانتدار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند چنانچه ممكن است بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند و اگر ممكن نيست احتياط آن است به حاكم شرع دهد و اگر دسترسى ندارد بايد وصيّت كند و شاهد بگيرد و به وصى و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصيّات و محلّ آن را بگويد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:08 PM
عــاريــه

مسأله 2009ـ هرگاه انسان مال خود را در اختيار ديگرى بگذارد كه از آن استفاده كند، و چيزى هم از او نگيرد، آن را «عاريه» گويند.
مسأله 2010ـ «عاريه» را به دو صورت مى توان انجام داد نخست اين كه براى آن صيغه فارسى يا عربى بخواند، مثلاً بگويد: «من اين مال را به تو عاريه مى دهم» و او هم قبول كند; ديگر اين كه بدون خواندن صيغه، مال مورد نظر را به قصد عاريه در اختيار ديگرى بگذارد، او هم به آن قصد بگيرد.

احكام عاريه
مسأله 2011ـ عاريه دادن چيز غصبى و چيزى كه مال انسان است ولى منفعت آن به ديگرى واگذار شده صحيح نيست، مگر اينكه صاحب حق راضى شود و اجازه دهد مسأله 2012ـ چيزى را كه منفعتش مال انسان است، مثلاً آن را اجاره كرده، مى توان عاريه داد، به شرط اين كه حقّ واگذارى به ديگرى داشته باشد.
مسأله 2013ـ ديوانه و بچّه نابالغ نمى توانند مال خود را عاريه دهند امّا اگر ولى اجازه دهد و اين كار به نفع آنها باشد مانعى ندارد.
مسأله 2014ـ هرگاه چيزى را كه به عاريت گرفته تلف شود ضامن نيست، مگر اين كه در حفظ آن كوتاهى كرده باشد. همچنين اگر عاريه دهنده شرط ضمان كرده باشد، يا چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره يا زينت آلات ساخته شده از آنها باشد، در اين دو صورت نيز اگر تلف شود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2015ـ هرگاه عاريه دهنده بميرد بايد چيزى را كه عاريه شده به ورثه او بدهند و اگر عاريه دهنده ديوانه شود بايد آن را به ولىّ او داد.
مسأله 2016ـ كسى كه چيزى را عاريه داده هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگيرد، عاريه گيرنده نيز مى تواند آن را پس دهد.
مسأله 2017ـ جايز نيست چيزى كه فايده حلال و حرام هر دو دارد به قصد فايده حرام عاريه بدهند.
مسأله 2018ـ عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن و عاريه دادن حيوانات ديگر براى منافع مشروع آنها صحيح است.
مسأله 2019ـ هرگاه ظرف نجسى را براى استعمال خوردن و آشاميدن عاريه دهد، احتياط واجب آن است كه نجس بودن آن را به كسى كه عاريه مى دهد بگويد، همچنين اگر لباسى را براى نماز عاريه دهد.
مسأله 2020ـ هرگاه چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگرى عاريه دهد، چنانچه عاريه كننده اوّل بميرد يا ديوانه شود و صاحب اصلى زنده باشد عاريه دوم باطل نمى شود.
مسأله 2021ـ هرگاه بعداً معلوم شود چيزى را كه عاريه كرده غصبى است بايد آن را به صاحبش برساند و اگر صاحبش را نمى شناسد مطابق دستور مجهول المالك عمل كند و در هر حال نمى تواند آن را به عاريه دهنده بازگرداند.
مسأله 2022ـ اگر مال غصبى را با اطّلاع از غصب بودن عاريه كند و در دست او از بين برود، مالك مى تواند عوض مال را از او بگيرد و اگر به او دسترسى پيدا نكند از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند و همچنين عوض استفاده هايى را كه عاريه كننده برده بايد بدهد و در صورتى كه نمى دانسته است آن مال غصبى است اگر مالك خسارت مال يا منافع آن را بگيرد او مى تواند آنچه را به مالك داده از عاريه دهنده غاصب بگيرد، البته اين در صورتى است كه عاريه دهنده شرط ضمان نكرده باشد و چيز عاريت شده از جنس طلا و نقره نباشد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:08 PM
ازدواج و زناشوئى

مسأله 2023ـ ازدواج از مستحبّات است و اگر كسى بترسد كه با ترك ازدواج در حرام بيفتد ازدواج بر او واجب است.
مسأله 2024ـ به واسطه عقد ازدواج زن و مرد به هم حلال مى شوند و آن بر دو قسم است: ازدواج دائم كه هميشگى است و زنى را كه به اين عقد در مى آيد «دائمه» گويند و ازدواج موقّت كه براى مدّت معيّنى عقد زناشوئى مى بندند، خواه اين مدّت كوتاه باشد يا طولانى و آن را «متعه» و «صيغه» نيز مى نامند.
مسأله 2025ـ در عقد ازدواج خواه دائم باشد يا موقّت، خواندن صيغه لازم است و رضايت طرفين به تنهايى كافى نيست و صيغه عقد را طرفين يا وكيل آنها مى توانند بخوانند.
مسأله 2026ـ وكالت مرد از طرف زن، يا زن از طرف مرد، براى خواندن صيغه مانعى ندارد.
مسأله 2027ـ هرگاه زن و مردى به كسى وكالت داده اند صيغه عقد آنها را بخواند تا يقين نكنند كه وكيل صيغه را خوانده بر يكديگر حلال نمى شوند، ولى اگر وكيل مورد اعتماد باشد و بگويد خوانده ام كافى است.
مسأله 2028ـ هرگاه زن، كسى را وكيل كند كه او را مثلاً براى ده روز يا دو ماه به عقد مردى درآورد و ابتداى آن را معيّن نكند بايد آغاز آن را از روز و ساعتى كه عقد مى كند قرار دهد.
مسأله 2029ـ احتياط مستحب آن است كه يك نفر از سوى دو همسر صيغه عقد نخواند، يعنى دو طرف عقد دو نفر باشند و نيز احتياط مستحب اين است كه انسان نمى تواند از طرف زن وكيل شود تا او را براى خود بطور دائم و يا موقّت عقد كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:09 PM
دستور خواندن صيغه عقد دائم
مسأله 2030ـ براى خواندن صيغه عقد دائم كافى است كه زن بگويد:
«زَوَّجْتُكَ نَفْسِي عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» (يعنى خود را به همسرى تو درآوردم به مهرى كه معيّن شده)
و مرد هم بعد از آن بگويد:
«قَبِلْتُ التَّزْويجَ» (يعنى قبول كردم اين ازدواج را)
و اگر ديگرى را براى اين كار وكيل كنند كافى است كه وكيل زن بگويد:
«زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتي مُوَكِّلَكَ عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» (موكّله خودم را به همسرى موّكل تو با مهر معلوم درآوردم)
وكيل مرد نيز بگويد:
«قَبِلْتُ لِمُوَكِّلي هَكَذا» (من نيز همين گونه از طرف موكّل خودم قبول كردم).

دستور خواندن صيغه عقد موقت
مسأله 2031ـ براى خواندن صيغه عقد موقّت كافى است بعد از آن كه مدّت و مهر معيّن شد، زن بگويد:
«زَوَّجْتُكَ نَفْسِي فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» (من خودم را به همسرى تو در مدّت معيّن با مهر معيّن درآوردم)
مرد نيز بگويد:
«قَبِلْتُ» (قبول كردم)
يا اين كه وكيل زن بگويد:
«مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتِي مُوَكِّلَكَ فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» (موكّله خودم را به ازدواج موكّل تو در مدّت معيّن با مهر معيّن درآوردم)
وكيل مرد نيز بگويد:
«قَبِلْتُ لِمُوَكِّلِي هَكَذا» (قبول كردم براى موكّل خودم همين طور).

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:11 PM
شرايط عقد ازدواج
مسأله 2032ـ عقد ازدواج شرايطى دارد از جمله:
1ـ احتياط آن است كه صيغه آن به عربى صحيح خوانده شود، ولى در صورتى كه مرد و زن نتوانند صيغه را به عربى بخوانند مى توانند به زبان خود بخوانند و گرفتن وكيل براى خواندن صيغه به زبان عربى واجب نيست، ولى بايد لفظى بگويند كه معنى همان صيغه عربى را بفهماند.
2ـ كسى كه صيغه را مى خواند بايدقصد انشاء داشته باشد يعنى قصدشان اين باشد كه با گفتن اين الفاظ همسرى در ميان آن دو برقرار گردد، زن خود را همسر مرد قرار دهد و مرد اين معنى را قبول كند، وكيل نيز بايد چنين قصدى را داشته باشد.
3ـ كسى كه صيغه عقد را مى خواند بايد عاقل و احتياطاً بالغ باشد هر چند از طرف ديگرى وكيل باشد.
4ـ ولى يا وكيل در اجراى صيغه عقد بايد زن و شوهر را معيّن كند، بنابراين اگر كسى چند دختر دارد نمى تواند به مردى بگويد : «زَوَّجْتُكَ اِحْدى بَناتي» (يكى از دخترانم را به همسرى تو درآوردم).
5ـ زن و مرد بايد از روى اختيار به ازدواج راضى باشند ولى اگر يكى از آن دو ظاهراً با كراهت اجازه مى دهد، امّا مى دانيم قلباً راضى است عقد صحيح است.
6ـ صيغه عقد بايد صحيح خوانده شود و اگر طورى غلط بخوانند كه معنى آن را عوض كند عقد باطل است، امّا اگر معنى عوض نشود اشكالى ندارد.
مسأله 2033ـ كسى كه دستور زبان عربى را نمى داند ولى كلمات عقد را صحيح ادا مى كند و معنى آن را نيز مى داند عقد او صحيح است.
مسأله 2034ـ اگر عقد زنى را براى مردى بدون اجازه آنها بخوانند و بعداً آنها راضى شوند و اجازه دهند عقد صحيح است.
مسأله 2035ـ اگر زن و مردى يا يكى از آن دو را مجبور به ازدواج نمايند ولى بعد از خواندن عقد راضى شوند و اجازه دهند احتياط واجب آن است كه صيغه عقد را از نو بخوانند.
مسأله 2036ـ پدر و جدّ پدرى مى توانند (در صورت ضرورت) براى فرزند نابالغ يا ديوانه خود ازدواج كنند و بعد از آن كه طفل بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد بنابر احتياط واجب نبايد آن را به هم زد.
مسأله 2037ـ دخترى كه به حدّ بلوغ رسيده و رشيده است، يعنى مصلحت خود را تشخيص مى دهد چنانچه باكره باشد احتياط آن است كه با اجازه پدر يا جدّ پدرى ازدواج نمايد ولى اگر همسر مناسبى براى دختر پيدا شود و پدر مخالفت كند اجازه او شرط نيست، همچنين اگر به پدر يا جدّ پدرى دسترسى نباشد و دختر هم احتياج به شوهر كردن داشته باشد، يا اين كه دختر قبلاً شوهر كرده باشد كه در اين دو صورت نيز اجازه پدر و جد در ازدواج جديد لازم نيست.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:11 PM
عيوب فسخ نكاح
مسأله 2038ـ هرگاه مرد بعد از عقد بفهمد كه زن او يكى از هفت عيب زير را دارد مى تواند عقد را فسخ كند: 1ـ ديوانگى 2ـ بيمارى خوره 3ـ بيمارى برص (پيسى)
4ـ كور بودن 5ـ شل بودن بطورى كه آشكار باشد. 6ـ افضا شدن (يعنى راه بول و حيض او، يا راه حيض و غائط او، يكى شده باشد و بطور كلّى پارگى طورى باشد كه قابل استفاده براى آميزش جنسى نباشد). 7ـ گوشت يا استخوان يا غدّه اى در او باشد كه مانع نزديكى شود.
مسأله 2039ـ زن نيز مى تواند در چند صورت عقد را به هم زند: 1ـ ديوانه بودن شوهر 2ـ نداشتن آلت مردى 3ـ ناتوانى از نزديكى جنسى 4ـ بيضه هاى او را كشيده باشند (تفصيل اين مسأله و مسأله سابق در كتابهاى مفصّل فقهى آمده است).
مسأله 2040ـ هرگاه مرد يا زن به واسطه يكى از عيوبى كه در دو مسأله قبل گفته شد عقد را به هم زنند احتياجى به طلاق نيست، همان فسخ كافى است.
مسأله 2041ـ هرگاه به خاطر ناتوانى مرد از نزديكى، زن عقد را به هم زند، شوهر بايد نصف مهر او را بپردازد، ولى اگر به خاطر يكى ديگر از عيبهايى كه گفته شد مرد يا زن عقد را به هم بزند اگر باهم نزديكى نكرده باشند چيزى بر مرد نيست و اگر كرده باشند بنابر احتياط واجب بايد تمام مهر را بپردازد.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:12 PM
گروهى از زنانى كه ازدواج با آنان حرام است
مسأله 2042ـ ازدواج با زنانى كه با انسان محرم هستند حرام است، مانند مادر، دختر، خواهر، عمّه، خاله، دختر برادر، دختر خواهر، زن پدر، دختر زن و مادر زن (و شرح آن در مسائل آينده خواهد آمد).
مسأله 2043ـ هرگاه كسى زنى را براى خود عقد نمايد، هر چند با او نزديكى نكرده باشد، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم مى شوند، ولى دختر زن و نوه دخترى و پسرى آن زن در صورتى به آن مرد حرام مى شوند كه با آن زن نزديكى كرده باشد.
مسأله 2044ـ عمّه و خاله پدر و عمّه و خاله پدر پدر و عمّه و خاله مادر و عمّه و خاله مادر مادر، هر چه بالا روند به انسان محرمند.
مسأله 2045ـ پدر شوهر و جدّ او هر چه بالا روند و پسر و نوه پسرى و دخترى شوهر، هرچه پايين آيند به زن او محرمند، چه قبل از عقد متولد شده باشند يا بعد از عقد.
مسأله 2046ـ هرگاه زنى را براى خود عقد كند تا وقتى آن زن در عقد اوست نمى تواند با خواهر آن زن ازدواج كند، خواه عقد دائم باشد يا موقّت، حتّى بعد از طلاق مادام كه در عدّه است، در صورتى كه عدّه رجعى باشد (كه شرح آن در كتاب طلاق خواهد آمد)، نمى تواند خواهر او را بگيرد و احتياط مستحب آن است كه در عدّه طلاق بائن كه شرح آن خواهد آمد با او ازدواج نكند، همچنين در عدّه متعه، خواه بعد از تمام شدن مدّت باشد و يا بخشيدن مدّت.
مسأله 2047ـ مرد نمى تواند بدون اجازه زن خود، با خواهرزاده يا برادرزاده او ازدواج كند، ولى اگر بدون اجازه آنها را عقد نمايد بعد اجازه دهد عقد صحيح است.
مسأله 2048ـ زن مسلمان نمى تواند به عقد كافر درآيد، همچنين مرد مسلمان نمى تواند بنابر احتياط با زن كافر ازدواج دائم كند ولى ازدواج موقت با زنان اهل كتاب مانند يهود و نصارى مانعى ندارد.
مسأله 2049ـ اگر با زن شوهردارى (نعوذ باللّه) زنا كند آن زن براى هميشه بر او حرام مى شود، يعنى اگر از شوهرش طلاق بگيرد نمى تواند با او ازدواج نمايد.
مسأله 2050ـ اگر با زنى كه در عدّه ديگرى است زنا كند آن زن بر او حرام مى شود، خواه طلاق رجعى باشد يا غير رجعى بنابر احتياط واجب.
مسأله 2051ـ اگر با زن بى شوهرى كه در عدّه نيست زنا كند بعداً مى تواند با او ازدواج نمايد، ولى احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند بعد او را به عقد خود درآورد.
مسأله 2052ـ هرگاه زنى را كه در عدّه ديگرى است براى خود عقد كند چنانچه مرد و زن يا يكى از آنان بداند زن در عدّه است و نيز بداند عقد كردن زن در عدّه حرام است آن زن بر او حرام ابدى مى شود، خواه با او نزديكى كرده باشد يا نه، ولى اگر هيچ كدام نمى دانسته اند زن در عدّه است، يا نمى دانسته اند عقد كردن زن در عدّه حرام است، اگر باهم نزديكى كرده باشند زن بر او حرام مى شود و اگر نزديكى نكرده باشند حرام نمى شود.
مسأله 2053ـ هرگاه كسى بداند زنى شوهر دارد و او را براى خود عقد كند، بايد از او جدا شود، بعداً هم بنابر احتياط واجب نمى تواند با او ازدواج كند هر چند با او نزديكى نكرده باشد.
مسأله 2054ـ زن شوهردار اگر زنا دهد بر شوهر خود حرام نمى شود، ولى چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقى باشد بهتر است شوهر او را طلاق دهد، امّا مهرش را بايد بدهد و اگر مشهور به زنا شود احتياط واجب طلاق دادن اوست.
مسأله 2055ـ هرگاه كسى با زن شوهردارى (نعوذ باللّه) زنا كند براى توبه كردن لازم نيست به آن مرد بگويد، بلكه بايد در پيشگاه خدا توبه حقيقى كند.
مسأله 2056ـ «مادر» و «خواهر» و «دختر» پسرى كه لواط داده بر لواط كننده حرام است، خواه لواط دهنده بالغ باشد يا نابالغ، ولى اگر لواط كننده نابالغ باشد حرام نمى شود، همچنين اگر شك داشته باشد كه دخول حاصل شده يا نه.
مسأله 2057ـ اگر با «مادر» يا «خواهر» يا «دختر» كسى ازدواج نمايد و بعد از ازدواج با آن شخص لواط كند آنها بر او حرام نمى شوند.
مسأله 2058ـ هرگاه كسى در حال احرام كه يكى از اعمال «حج» يا «عمره» است با زنى ازدواج نمايد عقد او باطل است و چنانچه مى دانسته كه زن گرفتن در اين حال حرام است ديگر نمى تواند آن زن را عقد كند خواه نزديكى كرده باشد يا نه.
مسأله 2059ـ اگر مرد طواف نساء را كه يكى از اعمال حجّ است به جا نياورد، زن كه به واسطه احرام بستن بر او حرام شده بود حلال نمى شود، اين حكم درباره زن نيز ثابت است، ولى اگر بعداً طواف نساء را به جا آورند به يكديگر حلال مى شوند.
مسأله 2060ـ هرگاه كسى دختر نابالغى را با اجازه ولىّ او براى خود عقد كند پيش از آن كه نه سال دختر تمام شود نزديكى كردن با او حرام است و بعد از نه سال نيز اگر استعداد جسمانى ندارد اشكال دارد، ولى در هر حال اگر نزديكى كند و او را افضا نمايد آن زن بر او حرام نمى شود مخصوصاً اگر از طريق جراحى يا درمان خوب شود و به حال اصلى بازگردد، بنابراين در مسأله نزديكى با زن علاوه بر تمام شدن سنّ نه سال، لازم است رشد جسمانى براى نزديكى نيز داشته باشد و اگر بيم افضا و ناقص شدن زن باشد نزديكى با او اشكال دارد هرچند به سنّ بلوغ رسيده باشد.
مسأله 2061ـ زنى را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام مى شود ولى اگر با شرايطى كه در كتاب طلاق آمده با مرد ديگرى ازدواج كند و سپس طلاق بگيرد مى تواند با شوهر اوّل دوباره ازدواج كند.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:12 PM
احكام عقد دائم
مسأله 2062ـ زنى كه عقد دائم شده بنابر احتياط نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود يا كارى در خارج خانه انتخاب كند (خواه اجازه لفظى باشد و يا از قرائن معلوم شود كه او راضى است) و بدون عذر شرعى از نزديكى كردن او جلوگيرى نكند. بر شوهر نيز واجب است كه غذا و لباس و منزل و لوازم ديگر را مطابق معمول براى او تهيّه كند (حتّى هزينه طبيب و دارو و مانند آن) و اگر تهيّه نكند بنابر احتياط بدهكار او خواهد بود، خواه توانايى داشته باشد يا نه.
مسأله 2063ـ اگر زن در كارهايى كه در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر نكند گناهكار است و حقّ غذا و لباس و منزل و همخوابى او از بين مى رود ولى مهر او از بين نمى رود.
مسأله 2064ـ زن وظيفه ندارد خدمت خانه را انجام دهد و غذا تهيّه كند و نظافت و مانند آن را انجام دهد، مگر به ميل خود و اگر مرد او را مجبور بر اين كارها نمايد زن مى تواند حقّ الزّحمه خود را در برابر اين كارها از او بگيرد.
مسأله 2065ـ هرگاه زن مطالبه خرجى كند و شوهر ندهد مى تواند هر روز به اندازه خرجى آن روز بدون اجازه از مال او بردارد و احتياط واجب آن است كه اين كار با اجازه حاكم شرع باشد و اگر مجبور شود كه خودش معاش خود را تهيّه كند در موقعى كه مشغول كار است اطاعت شوهر بر او واجب نيست.
مسأله 2066ـ مرد حق ندارد زن دائمى خود را طورى ترك كند كه نه مانند زن شوهردار باشد نه بى شوهر، ولى واجب نيست هر چهار شب يك شب نزد او بماند، ولى اگر همسرهاى متعدد دارد بايد در ميان آنها از اين جهات با عدالت رفتار نمايد كه شرح آن در كتابهاى مفصّل فقهى آمده است.
مسأله 2067ـ مرد نمى تواند بيش از چهار ماه، نزديكى با همسر دائمى خود را ترك كند، بلكه اگر زن جوان باشد و در اين مدّت بيم آن مى رود كه به گناه بيفتد احتياط واجب آن است كه طورى رفتار كند كه او به گناه نيفتد.
مسأله 2068ـ تعيين مهر در عقد دائم واجب نيست و بدون آن عقد صحيح است، ولى بعداً چنانچه با زن نزديكى كند بايد مهر او را مطابق معمول زنهايى كه مثل او هستند بدهد.
مسأله 2069ـ در صورتى كه مدّتى براى دادن مهر در عقد تعيين نشده باشد زن حق دارد مهر خود را فوراً مطالبه كند، بلكه مى تواند پيش از گرفتن مهر از نزديكى كردن شوهر جلوگيرى كند، چه شوهر توانايى بر دادن مهر را داشته باشد يا نه، مگر اين كه عدم توانايى او قرينه بر اين باشد كه مهر از اوّل بر ذمّه بوده نه بصورت نقدى.

M.A.H.S.A
04-30-2012, 09:12 PM
احكام عقد موقّت
مسأله 2070ـ در ازدواج موقّت بايد مقدار وقت و مقدار مهر تعيين شده باشد و بدون آن باطل است.
مسأله 2071ـ ازدواج موقّت هر چند براى لذّت بردن هم نباشد بلكه به قصد محرم شدن نزديكان آن دختر باشد جائز است مشروط بر اين كه دخترى را كه به ازدواج موقّت در مى آورند در حدّى باشد كه قابل لذّت جنسى باشد، مثلاً اگر كوچك است بايد وقت را به اندازه اى زياد كنند كه دوران آمادگى دختر را شامل شود، هرچند بعد از عقد مدّت را ببخشند.
مسأله 2072ـ احتياط واجب آن است كه شوهر بيش از چهار ماه نزديكى با همسر خود را در ازدواج موقّت نيز ترك نكند.
مسأله 2073ـ زن مى تواند در ازدواج موقّت شرط كند كه شوهر با او نزديكى نكند و تنها لذّتهاى ديگر ببرد، ولى اگر بعداً به اين امر راضى شود مانعى ندارد.
مسأله 2074ـ همسر ازدواج موقّت حقّ خرجى ندارد، هرچند باردار شود و از شوهر ارث نمى برد و شوهر هم از او ارث نمى برد و حقّ واجب همخوابى نيز ندارد.
مسأله 2075ـ همسر موقّت مى تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود يا كارى در خارج خانه براى خود انتخاب كند، مگر اين كه به خاطر بيرون رفتنش حقّ شوهر از بين برود.
مسأله 2076ـ پدر يا جدّ پدرى مى تواند براى محرم شدن با زنى او را به عقد موقّت پسر نابالغ خود درآورد (به شرط اين كه مدّت عقد به اندازه اى باشد كه پسر به حدّ بهره گيرى جنسى برسد) و نيز مى تواند دختر نابالغى را براى محرم شدن بستگان به عقد كسى درآورد (به همان شرط كه در مورد پسر گفته شد) و در هر دو صورت بنابر احتياط واجب بايد عقد فايده اى براى آن دو داشته باشد و خالى از مفسده باشد.
مسأله 2077ـ مرد مى تواند مدّت ازدواج موقّت را ببخشد و به آن پايان دهد، در اين صورت اگر با آن زن نزديكى كرده بايد تمام مهر و اگر نزديكى نكرده بايد نصف آن را بدهد.
مسأله 2078ـ مرد مى تواند زنى را كه صيغه اوست به عقد دائمى درآورد، ولى بايد نخست باقيمانده مدّت را ببخشد، سپس او را عقد كند.
مسأله 2079ـ ازدواج موقّت بعد از تمام شدن مدّت آن، عدّه دارد، به شرحى كه در كتاب طلاق خواهدآمد و فرزندانى كه از آن متولد مى شوند تمام حقوق فرزندى را دارند و از پدر و مادر و بستگان خود ارث مى برند هرچند آن زن و شوهر از هم ارث نمى برند.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:19 PM
شرايط ذبح حيوانات
مسأله 2223ـ سر بريدن حيوان پنج شرط دارد:
1ـ ذبح كننده بنابر احتياط واجب بايد مسلمان باشد، ناصبى ها يعنى كسانى كه با اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) دشمنى دارند در حكم كفّارند.
2ـ بايد سر حيوان را با جسم تيزى كه از آهن، يا فلز ديگر باشد ببرند، ولى اگر احتياج به ذبح باشد و آهن پيدا نشود، يا اگر سر حيوان را نبرند مى ميرد و دسترسى به آهن نيست، با هر چيز تيزى كه رگها را بتواند جدا كند (مانند شيشه و سنگ و چوب تيز) مى شود آن را ذبح كرد.
3ـ در موقع سر بريدن بايد جلو بدن حيوان رو به قبله باشد و اگر عمداً رو به قبله نكنند حيوان حرام مى شود، ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسأله يا اشتباه كردن قبله، حيوان را به سمتى غير از قبله سر ببرند حرام نيست.
4ـ هنگام سر بريدن بايد نام خدا را ببرد همين قدر كه بگويد «بسم اللّه» يا «سُبْحانَ اللّهِ» يا بگويد «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» كافى است و به زبان فارسى يا هر زبان ديگر نيز جايز است، ولى اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد كافى نيست و در صورتى كه از روى فراموشى نام خدا را نبرد اشكال ندارد.
5ـ بايد حيوان بعد از سر بريدن حركتى كند اگر چه مثلاً چشم يا دم خود را حركت دهد يا پاى خود را به زمين زند كه معلوم شود زنده بوده و احتياط واجب آن است كه خون به مقدار كافى از آن بيرون بريزد.
مسأله 2224ـ كسى كه حيوان را ذبح مى كند مى تواند مرد باشد يا زن يا بچه نابالغى كه دستورات ذبح را مى داند، ولى بهتر است تا دسترسى به مرد باشد زنان و كودكان را معاف دارند.
مسأله 2225ـ سر بريدن حيوانات با وسايل ماشينى در صورتى كه شرايط شرعى آن مطابق آنچه در بحث ذبح حيوانات گفته شد انجام شود جايز است و چنين حيوانى پاك و حلال است.
مسأله 2226ـ هرگاه چند مرغ يا چند حيوان را باهم سر ببرند يك بسم اللّه براى همه آنها كافى است، همچنين هرگاه با ماشين، تعداد زيادى حيوان را در زمان واحد (با وجود شرايط ديگر) سر ببرند يك بسم اللّه كفايت مى كند و اگر ماشين مرتّباً كار مى كند احتياط آن است مرتّباً نام خدا را تكرار كنند.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:20 PM
دستور كشتن شتر
مسأله 2227ـ براى كشتن شتر بايد با پنج شرطى كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد، كارد يا چيز ديگرى را كه از آهن و برنده باشد در گودى پايين گردنش فرو كنند و اين عمل را «نحر»مى گويند و مطابق بعضى از روايات بهتر است كه شتر ايستاده باشد، ولى اگر در حالى كه زانوها را به زمين زده يا به پهلو خوابيده و جلو بدنش رو به قبله است كارد در گودى گردنش فرو كنند آن هم اشكالى ندارد.
مسأله 2228ـ هرگاه شتر را به جاى نحر كردن سر ببرند، يا گوسفند و گاو را به جاى سر بريدن نحر كنند، گوشت آنها حلال نيست، ولى اگر بعد از اين كار هنوز حيوان زنده باشد و فورا او را بر طبق دستور شرع بكشند گوشتش حلال است.
مسأله 2229ـ حيوان سركشى كه نمى توان آن را مطابق دستور شرع كشت و همچنين حيوانى كه در چاه افتاده و امكان كشتن آن مطابق دستور شرع نيست و احتمال دارد در آنجا بميرد، چنانچه با چيز برنده اى مانند كارد جايى از بدنش را زخم كنند و در اثر آن زخم جان دهد حلال است و رو به قبله بودن آن لازم نيست، ولى بايد شرايط ديگرى كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد دارا باشد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:21 PM
مستحبّات و مكروهات ذبح
مسأله 2230ـ چند چيز در ذبح حيوانات طبق بعضى از روايات مستحبّ است:
1ـ هنگام سربريدن گوسفند دستوپايش را باز بگذارند و موقع سربريدن گاو چهاردستوپايش را ببندند و هنگام كشتن شتر دودست آن را از پايين يا زيربغل به يكديگر ببندندوپاهايش رابازگذارند و مرغ را بعد از سر بريدن رها كنندتا پروبال بزند.
2ـ كسى كه حيوان را مى كشد رو به قبله باشد.
3ـ پيش از كشتن حيوان آب جلو آن بگذارند.
4ـ كارى كنند كه حيوان كمتر اذيّت شود، مثلاً با سرعت سر او را ببرند.
مسأله 2231ـ احتياط مستحب آن است كه پيش از بيرون آمدن روح سر حيوان را از بدنش جدا نكنند، بنابراين اگر دستگاه هايى براى ذبح حيوانات تهيّه شود كه سر حيوان را بكلّى قطع مى كند حيوان حرام نمى شود هر چند بهتر است طورى باشد كه تمام سر را قطع نكند، ولى در هر حال بايد تمام شرايط با دستگاه هاى ماشينى رعايت شود و نيز احتياط مستحب آن است كه مغز حرام حيوان را كه در وسط تيره پشت است قبل از جان دادن نبرند و پوست حيوان را جدا ننمايند.
مسأله 2232ـ مطابق بعضى از روايات چند چيز در كشتن حيوانات مكروه است:
1ـ كارد را پشت حلقوم حيوان فرو كنند و به طرف جلو بياورند كه حلقوم از پشت بريده شود.
2ـ در جايى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را مى بيند.
3ـ در موقع شب يا پيش از ظهر جمعه سر حيوان را ببرند، ولى در صورت احتياج عيبى ندارد.
4ـ حيوانى را كه انسان خودش پرورش داده با دست خود بكشد.
مسأله 2233ـ در زمان ما گاه براى آسان شدن ذبح حيوانات به حيوان شوك مى دهند، تا كمى بى حس شود و به راحتى يا به و سيله دستگاهها سر آن را ببرند، اين كار در صورتى كه حيوان بعد از شوك زنده باشد اشكالى ندارد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:23 PM
شرايط شكار با اسلحه
مسأله 2234ـ هرگاه حيوان حلال گوشت وحشى را با اسلحه شكار كنند با پنج شرط حلال مى شود:
1ـ آن كه با اسلحه برنده اى مانند شمشير و كارد و خنجر يا تفنگ و مانند آن باشد خواه گلوله آن تيز باشد يا نه، ولى طورى باشد كه بدن حيوان را پاره كند و از آن خون جارى گردد، ولى اگر به و سيله دام يا چوب و سنگ و مانند آن حيوانى را شكار كنند حرام است، مگر اين كه موقعى به حيوان برسند كه هنوز زنده باشد و آن را مطابق آداب شرع سر ببرند.
2ـ بنابر احتياط واجب شكار كننده، مسلمان باشد يا بچّه مسلمانى كه خوب و بد را مى فهمد.
3ـ اسلحه را به منظور شكار كردن به كار برد، امّا اگر مثلاً جايى را نشانه گيرى كند و اتّفاقاً تير به حيوانى اصابت كند، خوردن گوشت آن حيوان حرام است.
4ـ هنگام به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد، ولى اگر فراموش كند اشكالى ندارد.
5ـ وقتى به حيوان برسد كه جان داده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد، ولى اگر به اندازه سر بريدن وقت داشته باشد و در ذبح حيوان كوتاهى كند تا بميرد حرام است.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:25 PM
احكام شكار
مسأله 2235ـ اگر دونفر حيوانى را شكار كنند، يكى مسلمان وديگرى كافر، يا يكى نام خدا را ببرد و ديگرى عمداً نبرد، آن حيوان بنابراحتياط واجب حرام است.
مسأله 2236ـ اگر حيوانى را با تير بزند، بعد در آب بيفتد و بداند كه به واسطه تير و افتادن در آب جان داده است حلال نيست، بلكه اگر شك كند كه فقط به خاطر تير بوده يا نه حلال نمى باشد.
مسأله 2237ـ هرگاه با اسلحه يا سگ غصبى، حيوانى را شكار كند، شكار حلال است و مال او مى شود، ولى گذشته از اين كه گناه كرده بايد اجرت اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.
مسأله 2238ـ اگر با شمشير يا سلاح ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح است با شرايطى كه قبلاً گفته شد حيوانى را دونيم كند و سر و گردن در يك قسمت باقى بماند اگر وقتى برسد كه حيوان جان داده است، هر دو قسمت حلال است، همچنين اگر زنده باشد ولى وقت براى سر بريدن تنگ باشد امّا اگر وقت براى سر بريدن دارد آن قسمت كه در آن سر نيست حرام است و آن قسمت ديگر كه سر دارد اگر مطابق دستورشرع ببرد حلال است.
مسأله 2239ـ هرگاه به و سيله دام يا چوب يا سنگ يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح نيست حيوانى را دو قسمت كند قسمتى كه سر و گردن ندارد در هر حال حرام است و امّا قسمتى كه سر و گردن دارد اگر هنوز زنده است و سر آن را مطابق دستور شرع ببرد حلال است.
مسأله 2240ـ اگر حيوانى را سر ببرند يا شكار كنند و بچّه زنده اى از آن بيرون آيد، چنانچه آن بچّه را مطابق دستور شرع سر ببرند حلال وگرنه حرام است، امّا اگر بچّه با شكار كردن يا سر بريدن مادر، در شكم او مرده باشد حلال است به شرط اين كه خلقت بچّه كامل شده و مو يا پشم در بدنش روييده باشد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:25 PM
شرايط شكار با سگهاى شكارى
مسأله 2241ـ هرگاه با سگ شكارى، حيوان وحشى حلال گوشتى را شكار كند، اين حيوان با پنج شرط حلال مى شود:
1ـ سگ طورى تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براى گرفتن شكار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگيرى كنند بايستد، بلكه همين اندازه كه سگ را براى شكار تربيت كرده اند كافى است، ولو اين كه وقتى چشمش به شكار افتاد خودش حركت كند و به سوى شكار برود، ولى احتياط واجب آن است كه اگر عادت دارد پيش از رسيدن صاحبش شكار را مى خورد از شكار او اجتناب شود، امّا اگر گاهى شكار را بخورد، يا فقط خون او را بخورد، اشكال ندارد.
2ـ كسى كه سگ را مى فرستد بنابر احتياط واجب بايد مسلمان يا بچّه مسلمانى كه خوب و بد را مى فهمد باشد، كسى كه نسبت به اهل بيت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اظهار دشمنى كند مسلمان نيست و شكار او اشكال دارد.
3ـ هنگام فرستادن يا حركت كردن سگ بايد نام خدا را ببرد، ولى اگر از روى فراموشى آن را ترك كند اشكال ندارد و لازم نيست پيش از فرستادن سگ نام خدا را ببرد، بلكه اگر پيش از آن كه سگ به شكار برسد نام خدا را ببرد حلال است.
4ـ شكار به واسطه زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد، بنابراين اگر سگ، شكار خود را خفه كند يا از زيادى دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.
5ـ كسى كه سگ را فرستاده وقتى برسد كه شكار جان داده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن وقت نباشد، امّا اگر زمانى برسد كه به اندازه سربريدن وقت دارد مثلاً چشم خود را حركت مى دهد يا پاى بر زمين مى زند، بايد سر حيوان را مطابق دستور شرع ببرد وگرنه حرام است.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:25 PM
احكام شكار با سگهاى شكارى
مسأله 2242ـ كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه مى تواند سر حيوان را ببرد ولى كارد نداشته باشد، يا براى پيدا كردن كارد مدّتى وقت لازم باشد، چنانچه حيوان بميرد احتياط واجب اجتناب از گوشت آن است.
مسأله 2243ـ هرگاه چند سگ را براى شكار حيوانى بفرستند چنانچه همه آنها داراى شرايط فوق باشد شكار حلال است و اگر بعضى از آنها داراى اين شرايط نيست شكار حرام است.
مسأله 2244ـ هرگاه سگ تربيت شده را براى شكار حيوانى بفرستد ولى آن سگ حيوان حلال ديگرى را شكار كند، اشكالى ندارد، همچنين اگر آن حيوان را با حيوان ديگرى شكار كند هر دو حلال است.
مسأله 2245ـ اگر چند نفر باهم سگى را بفرستند ويكى از آنان كافر باشد، يا عمداً نام خدا را نبرد، يا چند سگ بفرستند و يكى از آنها تربيت شده نباشد بنابر احتياط واجب بايد از گوشت آن شكار پرهيز كرد.
مسأله 2246ـ هرگاه به و سيله باز شكارى يا حيوان ديگر تربيت شده اى غير از سگ، حيوانى را شكاركند آن شكار حلال نيست، مگر اين كه وقتى برسند كه حيوان زنده باشد مطابق دستور شرع آن را ذبح كنند، در اين صورت حلال است.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:26 PM
صيد ماهى
مسأله 2247ـ ماهى حلال آن ماهى است كه فلس داشته باشد، خواه فلس آن كم باشد يا زياد، كوچك باشد يا درشت، حتّى ماهيانى كه فلس آنها سست است و در دام مى ريزد حلال است، ولى فلسهاى ذرّه بينى و مانند آن، كه مردم به آن فلس نمى گويند فايده اى ندارد.
مسأله 2248ـ اگر ماهى را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، پاك و حلال است، حتّى اگر در دامى كه در آب باشد بميرد آن نيز حلال است.
مسأله 2249ـ اگر ماهى از آب بيرون بيفتد، يا موج آن را بيرون بيندازد، يا بر اثر جزر و مَد دريا در خشكى بماند و بميرد، حرام است، ولى اگر پيش از آن كه بميرد با دست يا با وسيله ديگرى آن را بگيرند و بعد جان دهد حلال است.
مسأله 2250ـ صيد كننده ماهى لازم نيست مسلمان باشد و در موقع صيد ماهى نام خدا را ببرد، ولى بايد معلوم باشد آن را زنده از آب گرفته يا بعد از افتادن در دام جان داده است.
مسأله 2251ـ اگر ماهى از بازار مسلمانان يا از دست مسلمانى گرفته شود حلال است، هر چند معلوم نباشد آن را زنده از آب گرفته اند يا نه و جستجو نيز لازم نيست، ولى اگر از كافرى گرفته شود و معلوم نباشد ماهى زنده از آب گرفته شده يا زنده به دام افتاده يا نه، حرام است.
مسأله 2252ـ خوردن ماهى هاى كوچك زنده اشكال دارد، مگر براى درمان در مقام ضرورت.
مسأله 2253ـ اگر ماهى را كه هنوز كاملاً جان نداده بريان كنند، يا در بيرون آب پيش از جان دادن بكشند خوردن آن اشكال ندارد.
مسأله 2254ـ اگر ماهى را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن در حالى كه زنده است در آب بيفتد و بميرد خوردن قسمتى كه بيرون آب مانده اشكال دارد.
مسأله 2255ـ ميگو كه آن را روبيان نيز مى گويند از حيوانات آبى حلال است، ولى ماهى سمنقور كه از حشرات خشكى است و نام ماهى بر آن نهاده اند حرام است، مگر براى درمان در مقام ضرورت.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:26 PM
خوردنى ها و آشاميدنى ها

حيوانات حلال و حرام گوشت
مسأله 2256ـ گوشت گاو و گوسفند و شتر اهلى و همچنين گاو و گوسفند و بز و خر وحشى و آهو حلال است، ولى گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه مى باشد، حيوانات درنده عموما، همچنين فيل و خرگوش و حشرات گوشتشان حرام است.
مسأله 2257ـ گوشت پرندگانى كه داراى چنگال هستند حرام است، همچنين پرندگانى كه موقع پرواز بالهاى خود را صاف نگه مى دارند، يا اگر بال مى زنند بال زدن آنها كمتر و صاف نگه داشتن آنها بيشتر است، امّا پرندگانى كه بال مى زنند يا بال زدن آنها از صاف نگه داشتن بيشتر است گوشتشان حلال است از جمله انواع كبوترها و قمرى و كبك حلال است، ولى گوشت هدهد مكروه است.
مسأله 2258ـ اگر از حيوانى كه زنده است قطعه اى جدا كنند خواه دنبه يا گوشت بوده باشد خوردن آن حرام است.

اجزاء حرام حيوانات حلال گوشت
مسأله 2259ـ چهارده چيز از حيوانات حلال گوشت (بنابر احتياط واجب در بعضى از آنها) حرام است: 1ـ خون 2ـ نرى 3ـ فرج 4ـ بچّه دان 5ـ غدد كه آن را دشول مى گويند. 6ـ تخم كه آن را دنبلان مى گويند. 7ـ دانه كوچكى كه در مغز سر است و به شكل نخود مى باشد. 8ـ مغز حرام كه در ميان تيره پشت است. 9ـ پى كه در دو طرف گردن قرار دارد و تا تيره پشت كشيده شده. 10ـزهره دان 11ـ سپرز (طحال) 12ـ مثانه (محل اجتماع بول) 13ـ سياهى چشم 14ـ چيزى كه در ميان سم است و عرب آن را ذات الاشاجع مى گويد، اين در حيوانات بزرگ است، امّا در حيوانات كوچكى مانند گنجشك چنانچه بعضى از اين امور قابل تشخيص، يا جدا كردن نيست خوردن آن اشكالى ندارد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:26 PM
خوردنى ها و آشاميدنى هاى حرام
مسأله 2260ـ خوردن اشياء خبيث و پليد كه طبع انسان از آن تنفّر دارد (مانند فضله حيوانات و آب بينى و امثال آن) حرام است هرچند پاك باشد.
مسأله 2261ـ خوردن خاك و گِل حرام است، ولى خوردن كمى از تربت پاك حضرت سيّدالشّهداء امام حسين(عليه السلام) (كمتر از يك نخود) به قصد شفاء اشكال ندارد و همچنين گل داغستان و گل ارمنى كه براى معالجه مى خورند در صورتى كه علاج منحصر به آن باشد جايز است.
مسأله 2262ـ خوردن يا نوشيدن چيزى كه براى انسان ضرر مهمّى دارد حرام است، كشيدن سيگار و ساير انواع دخانيّات اگر به تصديق اهل اطّلاع ضرر مهمّى داشته باشد نيز حرام است، ولى استفاده از مواد مخدّر مطلقاً حرام است خواه به صورت تزريق يا دود كردن يا خوردن و يا به هر طريق ديگرى بوده باشد. و همچنين توليد، خريد و فروش و هرگونه كمك به انتشار آن حرام است.
مسأله 2263ـ اگر با گاو و گوسفند و شتر نزديكى كنند، علاوه بر اين كه گوشت آنها حرام است، بول و مدفوع آنها نيز بنابر احتياط واجب نجس مى باشد و آشاميدن شير آنها نيز حرام است و بايد آن حيوان را ذبح كنند و لاشه آن را بسوزانند و كسى كه با آن نزديكى كرده بايد پول آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 2264ـ آشاميدن شراب حرام و از گناهان كبيره است، بلكه در بعضى از اخبار بزرگترين گناه شمرده شده است و اگر كسى آن را حلال بداند در صورتى كه متوجّه باشد كه لازمه حلال دانستن آن تكذيب خدا و پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مى باشد كافر است. از حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: «شراب ريشه بديها و منشأ گناهان است و كسى كه شراب مى خورد عقل خود را از دست مى دهد و در آن موقع خدا را نمى شناسد و از هيچ گناهى باك ندارد، احترام هيچ كس را نگه نمى دارد و حقّ خويشان نزديك را رعايت نمى كند و از زشتيهاى آشكار رو نمى گرداند، روح ايمان و خداشناسى از او بيرون مى رود، و روح خبيثى كه از رحمت خدا دور است در او مى ماند، خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين او را لعنت مى كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمى شود و روز قيامت روى او سياه است!»
مسأله 2265ـ منظور از شراب هر مايع مست كننده اى است و آبجو نيز جزء مشروبات الكلى است، حتّى نوشيدن يك قطره شراب و كمتر از آن نيز حرام است.
مسأله 2266ـ سفره اى كه بر سر آن شراب مى خورند اگر انسان يكى از آنان حساب شود نشستن كنار آن و خوردن از آن سفره حرام است هرچند غذاى حلال باشد.
مسأله 2267ـ هرگاه جان مسلمانى به خاطر گرسنگى يا تشنگى در خطر باشد بر همه واجب است به او آب و غذا داده و از مرگ نجاتش بخشند.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:27 PM
مستحبّات و مكروهات غذا خوردن
مسأله 2268ـ چند چيز است كه انجام آن موقع غذا خوردن به اميد ثواب مستحبّ است: 1ـ هر دو دست را قبل از غذا بشويد. 2ـ بعد از غذا نيز دست خود را بشويد و با دستمال خشك كند. 3ـميزبان قبل از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد. 4ـ در اوّل غذا «بسم اللّه» و آخر غذا «الحمد للّه» بگويد و اگر سر يك سفره چند جور غذا باشد موقع خوردن از هر كدام از آنها «بسم اللّه» بگويد. 5ـ با دست راست غذا بخورد. 6ـ اگر چند نفر سر يك سفره غذا مى خورند هر كسى از غذاى جلو خودش بخورد. 7ـ لقمه را كوچك بردارد. 8ـ با عجله غذا نخورد و غذاخوردن را طول دهد و غذا را خوب بجود. 9ـ بعد از غذا خلال نمايد و اجزاء غذا را از لاى دندانها بيرون آورده و دهان را بشويد. 10ـ از دور ريختن مواد غذايى خوددارى كند، ولى اگر در بيابان غذا مى خورد آنچه از سفره بيرون مى ريزد براى پرندگان و حيوانات بگذارد. 11ـ در شبانه روز دوبار غذا بخورد، اوّل روز و اوّل شب. 12ـ در اوّل و آخر غذا نمك بخورد. 13ـ تمام ميوه ها را پيش از خوردن با آب تميز بشويد. 14ـ تا بتواند بر سفره ميهمانى داشته باشد.
مسأله 2269ـ كارهاى زير را در موقع غذا خوردن از مكروهات شمرده اند: 1ـ در حال سيرى غذا خوردن 2ـ پرخوردن و در خبر است كه خداوند عالم از شكم پر بيش از هر چيز بدش مى آيد. 3ـ نگاه كردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن
4ـ خوردن غذاى داغ 5ـ فوت كردن به چيزى كه مى خورد يا مى آشامد 6ـ بعد از گذاشتن نان در سفره منتظر چيز ديگرى بودن 7ـ پاره كردن نان با كارد 8ـ گذاشتن نان زير ظرف غذا و هرگونه بى احترامى به آن 9ـ پوست كندن ميوه (ميوه هايى كه با پوست خورده مى شود) 10ـ دور انداختن ميوه پيش از آن كه آن را كاملاً بخورد

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:27 PM
مستحبّات و مكروهات آشاميدن آب
مسأله 2270ـ چند كار در روايات به هنگام آشاميدن آب توصيه شده است:
1ـ آب را بطور مكيدن بياشامد.
2ـ در روز ايستاده آب بخورد.
3ـ پيش از نوشيدن آب «بسم اللّه» و بعد آن «الحمد للّه» بگويد.
4ـ آب را به سه نفس بياشامد، نه يك نفس.
5ـ از روى ميل آب بياشامد.
6ـ بعد از نوشيدن آب حضرت امام حسين(عليه السلام) و اهل او را ياد كند و قاتلان ايشان را لعنت نمايد.
مسأله 2271ـ در روايات از چند چيز در موقع آشاميدن آب نهى شده است: 1ـ زياد آشاميدن. 2ـ آشاميدن آب بعد از غذاى چرب 3ـ ايستاده نوشيدن در شب 4ـ نوشيدن آب بادست چپ 5ـنوشيدن از جاى شكسته كوزه يا طرفى كه دسته آن است

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:27 PM
نــذر و عهد

مسأله 2272ـ «نذر» آن است كه كار خيرى را براى خدا بر عهده خود قراردهد، يا ترك كارى كه نكردن آن بهتر است.
مسأله 2273ـ نذر دو قسم است: نذرى كه به صورت «مشروط» انجام مى شود، مثلاً مى گويد: چنانچه مريض من خوب شود انجام فلان كار براى خدا بر عهده من است (اين را «نذر شكر»گويند) يا اگر مرتكب فلان كار بد شوم فلان كار خير را براى خدا انجام خواهم داد (و آن را «نذر زجر» گويند)، دوم نذر مطلق است و آن اين كه بدون هيچ قيد و شرطى بگويد: «من براى خدا نذر مى كنم كه نماز شب بخوانم» و همه اينها صحيح است.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:28 PM
شرايط و احكام نذر و عهد
مسأله 2274ـ نذر در صورتى صحيح است كه براى آن صيغه خوانده شود، خواه به عربى باشد يا زبانهاى ديگر، بنابراين اگر بگويد چنانچه فلان حاجت من روا شود براى خدا بر من است كه فلان مقدار مال را به فقير بدهم، نذر او صحيح است، بلكه اگر بگويد نذر مى كنم براى خدا اگر فلان حاجت من رواشود فلان كار خير را انجام دهم، كافى است.
مسأله 2275ـ نذر در صورتى صحيح است كه از انسان بالغ و عاقل انجام شود و از روى اختيار و قصد باشد، بنابراين نذر از روى اجبار، يا به واسطه عصبانى شدن و از دست دادن اختيار، صحيح نيست.
مسأله 2276ـ آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، همچنين كسى كه حاكم شرع او را به خاطر ورشكست شدن از تصرّف در اموالش جلوگيرى كرده، نذرهاى مربوط به اموالشان صحيح نيست.
مسأله 2277ـ نذر زن اگر مزاحم حقوق شوهر باشد بى اجازه او باطل است و اگر مزاحم نباشد احتياط مستحب آن است كه با اجازه او باشد.
مسأله 2278ـ اگر زن در جايى كه احتياج به اجازه شوهر دارد با اجازه او نذر كند، شوهرش بنابراحتياط واجب نمى تواند نذر او را به هم بزند يا او را از عمل كردن به نذر جلوگيرى نمايد.
مسأله 2279ـ نذر فرزند احتياجى به اجازه پدر ندارد، مگر اين كه كار او مايه آزار پدر باشد كه دراين صورت نذر او صحيح نيست.
مسأله 2280ـ نذر در مورد كارهايى صحيح است كه انجام آن ممكن باشد.
مسأله 2281ـ كارى را كه انسان نذر مى كند بايد شرعاً مطلوب باشد، بنابراين نذر كار حرام، يا مكروه، يا ترك واجب و مستحب، صحيح نيست.
مسأله 2282ـ لازم نيست جزئيّات و خصوصيّات عملى كه نذر كرده مطلوب باشد، همين اندازه كه اصل آن شرعاً مطلوب باشد كافى است، مثلاً اگر نذر كند شب اوّل هر ماه نماز شب بخواند صحيح است و بايد به آن عمل كند، يا اگر نذر كند در محلّ خاصّى فقرا را اطعام نمايد بايد مطابق آن عمل نمايد.
مسأله 2283ـ كار مباحى كه انجام و ترك آن از هر جهت مساوى است نذر انجام آن صحيح نيست، ولى اگر انجام يا ترك آن از جهتى بهتر باشد و به همان منظور نذر كند صحيح است، مثلاً نذر كند غذايى بخورد كه براى عبادت قوّت گيرد يا غذايى كه مايه سستى بدن او براى انجام عبادت مى شود ترك نمايد.
مسأله 2284ـ هرگاه نذر كند روزه بگيرد ولى وقت و مقدار آن را معيّن نكند، چنانچه يك روز روزه بگيرد كافى است، همچنين اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصيّات آن را معيّن نكند يك نماز دو ركعتى كفايت مى كند، نذر ساير كارهاى خير نيز همين گونه است.
مسأله 2285ـ هرگاه نذر كند روز معيّنى را روزه بگيرد، احتياط واجب آن است كه آن روز سفر نكند تا بتواند روزه خود را به جا آورد و چنانچه در آن روز مسافرت كند قضاى آن روز بر او واجب است و احتياط واجب آن است كه كفّاره نيز بدهد.
مسأله 2286ـ اگر كسى از روى اختيار به نذر خود عمل نكند گناه كرده و بايد كفّاره بدهد و كفّاره نذر عبارت است از اطعام شصت فقير، يا دو ماه پى در پى روزه گرفتن، يا يك بنده آزاد كردن.
مسأله 2287ـ اگر نذر كند تا وقت معيّنى عملى را ترك نمايد بعد از گذشتن آن وقت مى تواند آن كار را به جا آورد و اگر پيش از گذشتن وقت از روى فراموشى يا اجبار انجام دهد چيزى بر او نيست، ولى لازم است تا آخر وقت نذر، آن عمل را به جا نياورد و اگر بدون عذر آن را به جا آورد بايد مطابق آنچه در مسأله پيش گفته شد كفّاره بدهد.
مسأله 2288ـ كسى كه نذر كرده عملى را مستمرّاً ترك كند و زمانى براى آن معيّن ننموده، چنانچه از روى اختيار آن را به جا آورد براى دفعه اوّل بايد كفّاره بدهد و اگر نذر او چنان بوده كه هر دفعه از آن عمل، مستقلاًّ تحت نذر قرار داشته احتياط واجب آن است كه براى هر دفعه، كفّاره اى بدهد، امّا اگر چنين قصدى نداشته، يا شك كند قصدش چگونه بوده يك كفّاره بيشتر واجب نيست.
مسأله 2289ـ اگر نذر كند در هر هفته روز معيّنى (مثلاً روز جمعه) را روزه بگيرد، چنانچه يكى از جمعه ها مصادف با عيد فطر يا قربان شود، يا عذر ديگرى مانند حيض براى او پيش آيد، بايد روزه راترك كند احتياطاً قضاى آن را به جا آورد.
مسأله 2290ـ هرگاه نذر كند مقدار معيّنى را صدقه دهد، چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.
مسأله 2291ـ هرگاه نذر كند به فقير معيّنى صدقه دهد نمى تواند آن را به ديگرى دهد و اگر آن فقير بميرد بنابر احتياط به ورثه او بدهد.
مسأله 2292ـ هرگاه نذر كند به زيارت يكى از امامان مثلاً به زيارت حضرت امام حسين(عليه السلام) مشرّف شود، اگر به زيارت امام ديگرى برود كافى نيست و هرگاه به واسطه عذرى نتواند آن امام را زيارت كند چيزى بر او نيست.
مسأله 2293ـ كسى كه نذر كرده زيارت برود ولى غسل زيارت و نماز آن را نذر نكرده، لازم نيست آنها را به جا آورد.
مسأله 2294ـ اگر چيزى براى حرم يكى از امامان يا امامزادگان نذر كند بايد آن را به مصارف حرم برساند، از قبيل تعميرات و فرش و روشنايى و خدّامى كه مشغول خدمت هستند و مانند آن، ولى اگر چيزى براى خود امام(عليه السلام) يا امامزاده نذر كرده بى آن كه نام حرم را ببرد، مى تواند علاوه بر امورى كه ذكر شد صرف مجالس عزادارى و سوگوارى يا نشر آثار آن بزرگواران، يا كمك به زوّار آنها يا هر كار ديگرى كه نسبتى با آنها دارد بكند.
مسأله 2295ـ گوسفندى را كه نذر كرده اند پشم آن و مقدارى كه چاق مى شود جزء نذر است و اگر پيش از آن كه گوسفند به مصرف نذر برسد بچّه اى بياورد، يا شير دهد، احتياط واجب آن است آن را هم به مصرف نذر برساند.
مسأله 2296ـ هرگاه نذر كند اگر مريض او خوب شود يا مسافرش سالم بازگردد فلان كار خير را انجام دهد، چنانچه معلوم شود پيش از نذر كردن مريض او خوب شده، يا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر واجب نيست.
مسأله 2297ـ هرگاه پدر يا مادرى نذر كند دختر خود را به سيّد شوهر دهد نذر آنها اعتبارى ندارد و هنگامى كه دختر به حدّ بلوغ رسيد اختيار با خود اوست.
مسأله 2298ـ عمل كردن به «عهد» مانند نذر واجب است به شرط اين كه صيغه عهد را بخواند، مثلاً بگويد: «با خدا عهد كردم كه فلان كار خير را انجام دهم» امّا اگر صيغه نخواند، يا آن كار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتبارى ندارد.
مسأله 2299ـ كسى كه به عهد خود با شرايط بالا عمل نكند بايد كفّاره بدهد و كفاره عهد مانند كفاره نذر است، يعنى سير كردن شصت فقير، يا دوماه روزه پى در پى (يعنى سى و يك روز آن را پشت سر هم به جا آورد) يا آزاد كردن يك بنده.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:29 PM
قـسم خـوردن

شرايط قسم خوردن
مسأله 2300ـ هرگاه كسى با شرايط زير قسم ياد كند بايد به قسم خود عمل نمايد و گرنه كفّاره دارد:
1ـ كسى كه قسم ياد مى كند بايد بالغ و عاقل باشد و اگر درباره مال خود قسم مى خورد بايد سفيه نباشد، همچنين حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع نكرده باشد و از روى قصد و اختيار قسم بخورد، بنابراين قسم خوردن بچّه و ديوانه و كسى كه مجبورش كرده اند درست نيست، همچنين اگر در حال عصبانى بودن بدون اراده و قصد قسم بخورد.
2ـ كارى را كه براى انجام آن قسم مى خورد بايد حرام و مكروه نباشد و كارى را كه قسم بر ترك آن مى خورد واجب و مستحب نباشد و اگر براى انجام كار مباحى قسم مى خورد بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، همچنين اگر قسم براى ترك كار مباحى مى خورد بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد.
3ـ به يكى از نامهاى خداوند قسم ياد كند خواه نامى باشد كه به غير ذات مقدّس او گفته نمى شود، مانند «خدا» و «اللّه» يا نامى كه به غير او نيز گفته مى شود، ولى از قرائن معلوم است كه مقصودش خداست، بلكه اگر به نامهايى قسم ياد كند كه بدون قرينه خدا به نظر نمى آيد ولى او قصد خدا را كند بنابر احتياط واجب بايد به آن قسم عمل كند.
4ـ قسم را بايد به زبان بياورد، بنابراين اگر در قلبش بگذراند كافى نيست و در كتابت و نوشتن احتياط، عمل به آن است، ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است.
5ـ عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد و اگر موقعى كه قسم مى خورد ممكن باشد ولى بعداً عاجز شود يا مشقّت شديد داشته باشد از همان وقت كه چنين شده قسم او به هم مى خورد.

احكام قسم خوردن
مسأله 2301ـ هرگاه پدر از قسم خوردن فرزند جلوگيرى كند يا شوهر از قسم خوردن زن مانع شود قسم آنان صحيح نيست، حتّى اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم ياد كند قسم آنان صحيح نمى باشد.
مسأله 2302ـ هرگاه عمداً با قسم خود مخالفت كند بايد كفّاره دهد، ده فقير را سير كند، يا بر آنها لباس بپوشاند، يا يك بنده را آزاد نمايد و اگر توانايى بر اينها نداشته باشد بايد سه روز روزه بگيرد.
مسأله 2303ـ اگر از روى فراموشى يا اجبار و اضطرار به قسم عمل نكند كفّاره ندارد و قسمى كه آدم وسواسى مى خورد مثل اين كه مى گويد و اللّه الآن مشغول نماز مى شوم، ولى وسواس مانع مى گردد اگر وسواس او طورى باشد كه بى اختيار به قسم خود عمل نكند كفّاره ندارد.
مسأله 2304ـ كسانى كه براى اثبات مطلبى قسم مى خورند اگر حرف آنها راست باشد قسم خوردن مكروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان كبيره است، ولى اگر مجبور شود كه براى نجات خود يا مسلمانان ديگرى از شرّ ظالمى قسم دروغ بخورد اشكال ندارد، بلكه گاه واجب مى شود و اين نوع قسم خوردن كه براى اثبات مطلبى است غير از قسمى است كه در مسائل پيش گفته شد كه براى انجام كار يا ترك كارى بود.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:30 PM
وقــــــف

احكام و شرايط وقف
مسأله 2305ـ هرگاه كسى چيزى را وقف كند از ملك او خارج مى شود نه او، و نه ديگران نمى توانند آن را بفروشند، يا ببخشند و هيچ كس از آن ارث نمى برد، ولى در بعضى از موارد كه در مسأله 1786 گفته شد فروختن آن جايز است.
مسأله 2306ـ صيغه وقف را مى توان به عربى يا به هر زبان ديگر خواند، مثلاً اگر بگويد: «خانه خود را براى فلان منظور وقف كردم» كافى است و احتياج به قبول ندارد، خواه وقف عام باشد يا وقف خاص، هرچند احتياط مستحب آن است كه حاكم شرع در وقف عام و اشخاصى كه براى آنها وقف شده در وقف خاص، صيغه قبول بخوانند.
مسأله 2307ـ وقف معاطاتى نيز صحيح است يعنى همين كه مثلاً مسجدى را به قصد وقف بر مسلمين بسازد و در اختيار آنها بگذارد كافى است هر چند صيغه لفظى نخواند.
مسأله 2308ـ هرگاه ملكى را براى وقف معيّن كند و پيش از خواندن صيغه يا تحويل به كسانى كه براى آنها وقف شده پشيمان شود يا بميرد وقف درست نيست.
مسأله 2309ـ كسى كه مالى را وقف مى كند بنابر احتياط واجب بايد از همان موقع خواندن صيغه براى هميشه مال را وقف كند و اگر مثلاً بگويد اين مال بعد از وفات من وقف باشد اشكال دارد، يا بگويد از حالا تا ده سال وقف باشد آن نيز اشكال دارد، بلكه بايد وقف هميشگى و از موقع خواندن صيغه باشد.
مسأله 2310ـ وقف در صورتى صحيح است كه مال وقف را به تصرّف كسانى كه براى آنها وقف شده يا وكيل يا ولىّ آنها بدهد، ولى در اوقاف عامّه مانند مساجد و مدارس و امثال آنها تحويل دادن شرط نيست، هرچند احتياط مستحب آن است كه پس از خواندن صيغه آن را در اختيار كسانى كه وقف براى آنها شده قراردهند تا وقف كامل گردد.
مسأله 2311ـ وقف كننده بايد بالغ و عاقل و داراى قصد و اختيار باشد و شرعاً حق تصرّف در اموال خود را داشته باشد، بنابراين انسان سفيه يا بدهكارى كه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع كرده اگر چيزى از اموال خود را وقف كند صحيح نيست.
مسأله 2312ـ وقف براى كسانى كه هنوز به دنيا نيامده اند صحيح نمى باشد، ولى وقف براى اشخاصى كه بعضى از آنها به دنيا آمده اند و بعضى هنوز به دنيا نيامده اند صحيح است (مانند وقف بر فرزندان موجود و نسلهاى آينده) و آنها كه بعداً به دنيا مى آيند در آن وقف شريك خواهند شد.
مسأله 2313ـ هرگاه كسى چيزى را براى خودش وقف كند (مثل آن كه ملكى را وقف كند كه عايدى آن صرف خودش شود، يا بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند). صحيح نيست ولى اگر مثلاً، مدرسه يا مزرعه اى را وقف بر طلاّب كند و خودش طلبه باشد، مى تواند مانند سايرين از منافع وقف استفاده نمايد.
مسأله 2314ـ هرگاه براى چيزى كه وقف كرده متولّى معيّن كند، بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايد و اگر معيّن نكند اگر از قبيل اوقاف عامّه (مانند مسجد و مدرسه) باشد تعيين متولّى وظيفه حاكم شرع است و اگر وقف خاص باشد (مانند ملكى كه وقف بر اولاد است) در مورد كارهايى كه مربوط به مصلحت وقف و منفعت طبقات بعد مى باشد، احتياط آن است كه نسل موجود و حاكم شرع با موافقت يكديگر تعيين متولّى كنند و اگر تنها مربوط به منافع طبقه موجود است اختيار آن با خود آنهاست در صورتى كه بالغ باشند و اگر بالغ نباشند اختيار با ولىّ آنهاست.
مسأله 2315ـ در وقف خاص (مانند وقف بر اولاد) چنانچه متولّى، آن ملك را اجاره دهد و از دنيا برود در صورتى كه اجاره با مراعات مصلحت وقف و طبقات آينده بوده باشد اجاره باطل نمى شود، ولى اگر متولّى نداشته باشد و طبقه اوّل آن را اجاره دهند و در بين مدّت اجاره بميرند، ادامه اجاره نسبت به آينده بدون اجازه طبقه بعد اشكال دارد و هرگاه مستأجر، مال الاجاره تمام مدّت را داده باشد آنچه مربوط به بعد از مرگ طبقه اوّل است گرفته مى شود و به طبقه بعد داده خواهد شد (به شرط اين كه آنها اجاره را اجازه بدهند).
مسأله 2316ـ اگر ملك وقف خراب شود از وقف بودن بيرون نمى رود.
مسأله 2317ـ وقف مشاع جايز است، يعنى مى توان مثلاً، دو دانگ از خانه يا مزرعه اى را وقف كرد و در صورت لزوم حاكم شرع يا متولّى مى تواند مال موقوفه را با نظر اهل خبره جدا كند.
مسأله 2318ـ هرگاه در اوقاف عمومى متولّى خيانت كند و عايدات آن را به مصرفى كه معيّن شده نرساند، حاكم شرع بايد متولّى امينى براى آن معيّن نمايد يا در كنار او بگذارد و اگر متولّى وقف خاص خيانت كند، حاكم شرع با موافقت طبقه موجود براى آنها متولّى تعيين، يا ضميمه مى كند.
مسأله 2319ـ فرشى را كه براى حسينيّه وقف كرده اند نمى توان براى نماز به مسجد ببرند و اگر ندانند آن فرش مخصوص حسينيّه است يا نه، باز بردن آن به جاى ديگر صحيح نيست، همچنين ساير اموال وقف، حتّى مهر نماز مسجدى را به مسجد ديگرى نمى توان برد.
مسأله 2320ـ هرگاه ملكى را براى تعمير مسجدى وقف كنند چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد و احتمال هم نمى رود كه تا مدّتى احتياج به تعمير پيدا كند در آمد آن ملك را مى توان به مصرف تعمير مسجد ديگرى رساند.
مسأله 2321ـ هرگاه ملكى را وقف كنند كه عايدى آن خرج تعمير مسجد و امام جماعت و اذان گو و مانند آن شود، در صورتى كه معلوم باشد براى هر كدام چه مقدار معيّن كرده بايد به همان گونه مصرف كنند و اگر مقدارى براى آن تعيين نشده بايد مطابق نظر متولّى آن طور كه صلاح و مصلحت است عمل نمايند.
مسأله 2322ـ مؤسّسات و جمعيّت هايى كه در زمان ما تشكيل مى دهند و به ثبت مى رسانند و داراى شخصيّت حقوقى است مى توان چيزى را به آن تمليك كرد و در اين صورت بايد مطابق اساسنامه مصرف شود، اموال اين گونه مؤسّسات در بعضى از جهات شبيه وقف است، ولى وقف نيست، بلكه ملك آن مؤسّسه است و هرگاه كسى از مؤسّسين يا اداره كنندگان از دنيا بروند چيزى به وارث آنها نمى رسد، مگراين كه در اساسنامه ذكر شده باشد. آنچه در بالا گفته شد در مورد مؤسّساتى كه طبق موازين عقلاء تشكيل شده، ولى هنوز به ثبت قانونى نرسيده، نيز جارى است.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:30 PM
وصيّـــــت

مسأله 2323ـ «وصيّت» آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش كارهايى را انجام دهند (و آن را وصيّت عهديه گويند) مانند وصيّت هايى كه براى كفن و محلّ دفن و مراسم ديگر مى كنند، يا بگويد بعد از مرگش چيزى از اموال او ملك كسى باشد (آن را وصيّت تمليكيّه گويند) يا براى اولاد خود قيّم و سرپرستى معيّن كند.
مسأله 2324ـ كسى كه مى خواهد وصيّت كند مى تواند با گفتن يا نوشتن مقصود خود را بفهماند و اگر قادر به سخن گفتن و نوشتن نباشد مى تواند با اشاره اى كه مقصودش را برساند وصيّت كند.
مسأله 2325ـ علاوه بر وصيّت، تمام معاملات را مى توان به وسيله نوشتن و امضا كردن مطابق آنچه امروز معمول است كه اسناد را با امضاء تكميل مى كنند انجام داد، ولى در ازدواج و طلاق اكتفا به نوشتن اشكال دارد.

شرايط وصيّت كننده
مسأله 2326ـ وصيّت كننده بايد بالغ و عاقل باشد، ولى بچه ده ساله اى كه خوب و بد را تميز مى دهد اگر براى كارهاى خير، مانند ساختن مسجد و مدرسه و بيمارستان، يا براى خويشاوندان خود وصيّت مناسب و معقولى كند صحيح است و نيز بايد وصيّت كننده سفيه نباشد و حاكم شرع او را از تصرّف دراموالش ممنوع نكرده باشد و از روى قصد و اختيار وصيّت كند، نه از روى اكراه و اجبار.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:30 PM
احكام وصيّت
مسأله 2327ـ كسى كه به قصد خودكشى، مثلاً زخمى به خود زده يا مادّه سمّى خورده، اگر درباره اموال خود وصيّت كند، سپس بميرد، وصيّت او صحيح نيست.
مسأله 2328ـ هرگاه كسى وصيّت كند كه چيزى از اموالش را به كسى دهند آن مال بعد از مرگ او ملك آن شخص مى شود قبول هم لازم نيست، ولى اگر در حال حيات او وصيّت را رد كند احتياط آن است كه در آن مال تصرّف مالكانه نكند.
مسأله 2329ـ هنگامى كه انسان آثار و نشانه هاى مرگ را در خود ديد بايد فوراً امانت هاى مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر بدهكار است و موقع آن رسيده بايد بدهى خود را بدهد و اگر خودش نمى تواند بدهد يا وقت دادن بدهى نرسيده، بايد وصيّت كند و اگر اطمينان ندارد كه به وصيّت او عمل كنند بايد شاهد بگيرد، ولى اگر مطمئن است كه ورثه بدهى او را مى پردازند، وصيّت لازم نيست.
مسأله 2330ـ كسى كه آثار و نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار است بايد فوراً بپردازد و اگر نمى تواند بدهد چنانچه مالى دارد، يا اگر مال ندارد احتمال مى دهد دوستان يا بستگانش آن را ادا كنند بايد وصيّت نمايد، همچنين است اگر حج بر او واجب باشد و اگر نماز و روزه قضا دارد بنا بر احتياط واجب بايد وصيّت كند (با رعايت آنچه در مسأله نماز و روزه استيجارى گفته شد).
مسأله 2331ـ كسى كه آثار مرگ را در خود مى بيند اگر مالى نزد كسى دارد، يا در جايى پنهان كرده كه ورثه نمى دانند، چنانچه به واسطه ندانستن حقّشان از بين برود بايد به آنان اطّلاع دهد و نيز در صورتى كه فرزندان صغير دارد و اگر قيّم و سرپرست معيّن نكند حقّ آنها از بين مى رود يا خودشان ضايع مى شوند، بايد براى آنان قيّم امينى معيّن نمايد.
مسأله 2332ـ كسى را كه به او وصيّت مى كنند «وصىّ» مى گويند و بنابر احتياط واجب بايد مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اعتماد باشد.
مسأله 2333ـ هرگاه كسى چند وصى براى خود معيّن كند چنانچه اجازه داده است هر كدام به تنهايى به وصيّت او عمل كنند لازم نيست از يكديگر اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده است (خواه گفته باشد همه باهم عمل كنند يا نگفته باشد) بايد با نظر يكديگر به وصيّت او عمل نمايند و اگر حاضر به همكارى نباشند، يا در تشخيص مصلحت اختلاف كنند، در صورتى كه تأخير، سبب تعطيل عمل به وصيّت يا تأخير آن گردد بايد حاكم شرع ترتيبى دهد كه عمل به وصيّت، زمين نماند.
مسأله 2334ـ هرگاه انسان از وصيّت خود برگردد (مثلاً اوّل بگويد ثلث مالش را به كسى دهند و بعد بگويد ندهند) وصيّت باطل مى شود، همچنين اگر وصيّت خود را تغيير دهد مثل آن كه قيّمى براى صغير معيّن كرده بعد ديگرى را به جاى او تعيين كند وصيّت اوّل باطل مى شود و نيز اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيّت خود برگشته است (مثلاً خانه اى را كه وصيّت كرده به كسى بدهند، بفروشد، يا كسى را براى فروش آن وكيل نمايد).
مسأله 2335ـ هرگاه وصيّت كند چيز معيّنى را به كسى دهند بعد وصيّت كند نصف آن را به ديگرى دهند، بايد آن مال را دو قسمت كرده، به هر كدام نصف آن را بدهند.
مسأله 2336ـ هرگاه كسى در مرضى كه با آن مرض از دنيا برود مقدارى از مالش را به كسى ببخشد و نيز وصيّت كند كه بعد از مردن او مقدارى به شخص ديگر بدهند، چنانچه مجموعاً بيش از ثلث مال او باشد در مقدار اضافى احتياط آن است كه از ورثه اجازه بگيرند.
مسأله 2337ـ هرگاه وصيّت كند ثلث مال او را نگه دارند و عايدى آن را به مصرفى برسانند بايد مطابق آن عمل شود.
مسأله 2338ـ هرگاه در مرضى كه با آن از دنيا مى رود بگويد مقدارى به كسى بدهكار است چنانچه متّهم باشد كه براى ضرر زدن به ورثه اين اقرار را نموده است بايد آن را از ثلث او حساب كنند و اگر متّهم نباشد از اصل مال مى دهند.
مسأله 2339ـ شخصى كه براى او وصيّت شده بايد وجود داشته باشد، بنابراين اگر مالى را براى بچّه اى كه ممكن است بعداً به وجود آيد وصيّت كند اشكال دارد و احتياط آن است كه با ورثه صلح كنند، ولى اگر براى بچّه اى كه در شكم مادر است وصيّتى كند وصيّت او صحيح است هر چند هنوز روح نداشته باشد، پس اگر زنده به دنيا آمد بايد آنچه را كه وصيّت كرده به او دهند و اگر مرده به دنيا آيد وصيّت باطل مى شود و آن مال به ورثه مى رسد.
مسأله 2340ـ هرگاه انسان با خبر شود كسى او را وصىّ خود كرده، چنانچه به اطّلاع وصيّت كننده برساند كه حاضر به قبول وصيّت نيست و او بتواند ديگرى را وصىّ خود كند وصيّت اوّل باطل مى شود، ولى اگر پيش از مردن او باخبر نشود، يا باخبر شود امّا به او اطّلاع ندهد كه حاضر به قبول وصيّت نيست، يا اطّلاع دهد و او دسترسى به شخص ديگرى نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه به وصيّت عمل كند، مگر اين كه مشقّت شديدى داشته باشد.
مسأله 2341ـ وصى نمى تواند ديگرى را براى انجام كارهاى ميّت معيّن كند و خود كنار برود ولى اگر بداند مقصود ميّت فقط انجام كار بوده خواه به وسيله او، يا ديگرى، مى تواند ديگرى را از طرف خود وكيل كند.
مسأله 2342ـ هرگاه كسى دو نفر را وصى قرار دهد كه مشتركاً كارها را انجام دهند، چنانچه يكى از آن دو بميرد يا ديوانه يا كافر شود حاكم شرع يك فرد ديگر را به جاى او معيّن مى كند و اگر هر دو چنين شوند حاكم شرع دو نفر ديگر را معيّن مى كند.
مسأله 2343ـ هرگاه وصى نتواند به تنهايى كارهاى ميّت را انجام دهد و نتواند كسى را كمك بگيرد حاكم شرع براى كمك او فردى را تعيين مى كند.
مسأله 2344ـ هرگاه همه يا قسمتى از مال ميّت در دست وصى تلف شود، چنانچه او در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و برخلاف دستور ميّت رفتار ننموده ضامن نيست و الاّ ضامن است.
مسأله 2345ـ هرگاه كسى را وصىّ خود كند و بگويد اگر او بميرد فلان شخص ديگر وصىّ من باشد اين وصيّت صحيح است و اگر وصىّ اوّل بميرد وصىّ دوم جانشين او مى شود.
مسأله 2346ـ بدهكارى و حجّ واجب و خمس و زكات و مانند آن را بايد از اصل مال بدهند، اگر چه وصيّت نكرده باشد و چنانچه چيزى اضافه بيايد هرگاه وصيّتى كرده باشد كه ثلث يا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند بايد به وصيّت عمل كنند و اگر كسى وصيّت نكرده باشد ثلث براى او نيست و آنچه بعد از اداى دين اضافه مى ماند مال ورثه است.
مسأله 2347ـ انسان نمى تواند بيش از مقدار ثلث مال خود را وصيّت كند، مگر اين كه ورثه اجازه دهند، خواه اين اجازه قبل از فوت او باشد يا بعد از فوت و ورثه بعد از اجازه نمى توانند از حرف خود برگردند، خواه قبل از فوت اجازه داده باشند يا بعد از آن بنابر احتياط واجب.
مسأله 2348ـ هرگاه كسى وصيّت هاى متعدد براى كارهاى مختلف كند و ثلث او كفايت نكند، بايد به ترتيب آنچه در وصيّت ذكر شده عمل كنند تا به اندازه ثلث برسد و بقيّه وصيّت باطل است (مگر اين كه ورثه اجازه دهند) امّا اگر در وصيّت خود واجبات را هم ذكر كرده باشد مانند حج و خمس و زكات و مظالم اين قسمت از اصل مال برداشته مى شود و بقيّه از ثلث.
مسأله 2349ـ اگر كسى بگويد كه ميّت وصيّت كرده فلان مال را به من بدهيد چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند، يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد، يا يك مرد عادل و دو زن عادله، يا چهار زن عادله گواهى دهند، بايد به گفته آن شخص عمل شود و اگر موقع وصيّت مرد عادلى حضور نداشته تنها يك زن عادله شهادت دهد بايد يك چهارم آن مال را به او دهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند بايد سه چهارم آن را به او دهند و نيز اگر دو مرد كافر ذمّى كه در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق كنند در صورتى كه ميّت ناچار بوده كه وصيّت كند و مرد و زن مسلمان عادلى هم در آنجا نبوده بايد به وصيّت عمل شود.
مسأله 2350ـ هرگاه كسى ادّعا كند من وصىّ ميّتم كه اموال او را به مصرفى برسانم، يا قيّم بچّه هاى او هستم فقط در صورتى بايد ادّعاى او را پذيرفت كه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند.
مسأله 2351ـ هرگاه كسى وصيّت كند چيزى به شخصى بدهند و آن شخص قبل از آن كه قبول يا رد كند از دنيابرود، ورثه او مى توانند آن وصيّت را قبول كنند، خواه قبل از وصيّت كننده از دنيا رفته باشد و يا بعد از او و اين در صورتى است كه وصيّت كننده از وصيّت خود برنگردد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:31 PM
ارث

كسانى كه ارث مى برند
مسأله 2352ـ كسانى كه به واسطه خويشاوندى ارث مى برند سه گروهند.
گروه اوّل: پدر و مادر و اولاد ميّت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد او هرچه پايين روند (البته هر كدام از آنان كه به ميّت نزديكتر است) و تا يك نفر از اين گروه باشد گروه دوم ارث نمى برند.
گروه دوم: پدر بزرگ و پدر او، هر چه بالا روند و مادر بزرگ و مادر او، هر چه بالا روند (پدرى باشند يا مادرى) و همچنين خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر اولاد ايشان و اولاد اولاد ايشان، هر كدام به ميّت نزديكتر است و تا يك نفر از اين گروه وجود دارد گروه سوم ارث نمى برند.
گروه سوم: عمو و عمّه و دايى و خاله هر چه بالا روند و اولاد آنان هر چه پايين روند (البته هر كدام نزديكترند ارث مى برند) و تا يك نفر از عمو و عمّه ها و دايى و خاله ها زنده اند اولاد آنان ارث نمى برند و تا اولاد آنها زنده اند اولاد اولاد آنها ارث نمى برند و تنها يك استثناء دارد و آن اين كه: اگر ميّت عموى پدرى و پسر عموى پدرى و مادرى داشته باشد، عموى پدرى ارث نمى برد و مال به پسر عموى پدر و مادرى مى رسد.
مسأله 2353ـ اگر عمو و عمّه و دايى و خاله خود ميّت و اولاد آنان وجود نداشته باشند نوبت به عمو و عمّه و دايى و خاله «پدر و مادر» ميّت مى رسد و اگر اينها نباشند اولادشان ارث مى برند و اگر آنها هم نباشند عمو و عمّه و دايى و خاله «پدر بزرگ و مادر بزرگ» ميّت ارث مى برند و اگر آنها نباشند نوبت به اولادشان مى رسد.
مسأله 2354ـ زن و شوهر از يكديگر ارث مى برند به شرحى كه در بحثهاى آينده خواهد آمد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:31 PM
ارث گروه اوّل
مسأله 2355ـ هرگاه وارث ميّت فقط يك نفر از گروه اوّل باشد (مثلاً پدر يا مادر، يا يك پسر يا يك دختر) تمام مال ميّت به او مى رسد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، ميان آنها بطور مساوى قسمت مى شود و اگر دختر و پسر هر دو باشند مال را طورى قسمت مى كنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.
مسأله 2356ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت مى شود دو قسمت آن را پدر و يك قسمت آن را مادر مى برد، ولى اگر ميّت دو برادر، يا چهار خواهر، يا يك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنها پدر و مادرى باشند يا پدرى فقط (يعنى پدر آنان با پدر ميّت يكى باشد) مادر شش يك مال را مى برد و بقيّه به پدر مى رسد.
مسأله 2357ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك دختر باشند، مال را پنج قسمت مى كنند پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مى برد، مگر اين كه ميّت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى داشته باشد، در اين صورت مال را شش قسمت مى كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت مى برد و يك قسمت باقى مانده را پدر و دختر در ميان خود تقسيم مى كنند و احتياط آن است كه آن دو در اين تقسيم باهم صلح كنند.
مسأله 2358ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك پسر باشد مال را شش قسمت مى كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مى برد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را بطور مساوى ميان خودشان تقسيم مى كنند و اگر پسر و دختر باهم باشند طورى تقسيم مى كنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.
مسأله 2359ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و يك پسر، يا مادر و يك پسر باشد مال را شش قسمت مى كند، يك قسمت سهم پدر يا مادر است و پنج قسمت سهم پسر.
مسأله 2360ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر يا مادر و پسر و دختر باشد مال را شش قسمت مى كنند يك سهم آن را پدر يا مادر مى برد و پنج سهم باقى مانده را طورى تقسيم مى كنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.
مسأله 2361ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و يك دختر، يا مادر و يك دختر باشد مال را چهار قسمت مى كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و سه قسمت را دختر مى برد.
مسأله 2362ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و چند دختر، يا مادر و چند دختر باشد مال را پنج قسمت مى كنند، يك قسمت را پدر يا مادر مى برد و چهار قسمت ديگر سهم دخترهاست كه بطور مساوى ميان خودشان تقسيم مى كنند.
مسأله 2363ـ هرگاه ميّت اولاد نداشته باشد نوه پسرى او (هرچند دختر باشد) سهم پسر ميّت را مى برد و نوه دخترى او (هر چند پسر باشد) سهم دختر ميّت را مى برد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:31 PM
ارث گروه دوم
مسأله 2364ـ گروه دوم از كسانى كه به واسطه خويشاوندى ارث مى برند «پدر بزرگ» و «مادر بزرگ» و «برادر» و «خواهر» ميّت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد اولادشان به جاى آنها ارث مى برند، اين گروه در صورتى ارث مى برند، كه هيچ كس از گروه اوّل وجود نداشته باشد.
مسأله 2365ـ هرگاه وارث فقط يك برادر يا يك خواهر باشد، همه مال به او مى رسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدر و مادرى باشند همه مال بطور مساوى در ميان آنها تقسيم مى شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى باهم باشند سهم هر برادر دو برابر خواهر خواهد بود.
مسأله 2366ـ با وجود برادر و خواهر پدر و مادرى، برادر و خواهر پدرى فقط كه از مادر با ميّت جدا است ارث نمى برد، ولى اگر برادر وخواهر پدر ومادرى ندارد چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدرى دارد تمام مال به او مى رسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدرى دارد مال بطور مساوى درميان آنها تقسيم مى شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدرى دارد هر برادر دو برابر خواهر مى برد.
مسأله 2367ـ هرگاه وارث فقط يك خواهر يا يك برادر مادرى باشد كه از پدر با ميّت جداست تمام مال به او مى رسد و اگر چند برادر مادرى، يا چند خواهر مادرى، يا چند برادر و خواهر مادرى باشند، درهرصورت مال بطور مساوى ميان آنها تقسيم مى شود.
مسأله 2368ـ اگر وارث، برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى و يك برادر و يك خواهر مادرى باشند برادر و خواهر پدرى ارث نمى برند و مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادرى، بقيّه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند و هر برادر دو برابر خواهر مى برد امّا اگر بيش از يك برادر يا يك خواهر مادرى دارد مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى بطور مساوى ميان خودشان تقسيم مى كنند و دو قسمت را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند و سهم هر برادر دو برابر خواهر است.
مسأله 2369ـ هرگاه وارث فقط برادر و خواهر پدرى و يك برادر يا خواهر مادرى باشد، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آن را برادر يا خواهر مادرى مى برد و پنج قسمت ديگر به برادر و خواهر پدرى مى رسد و هر برادر دو برابر خواهر مى برد.
مسأله 2370ـ هرگاه وارث فقط برادر و خواهر پدرى و دو يا چند برادر و خواهر مادرى باشد، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آن را برادر وخواهر مادرى بطور مساوى تقسيم مى كنند و دو قسمت به برادر و خواهر پدرى مى رسد و سهم هر برادر دو برابر خواهر است.
مسأله 2371ـ هرگاه وارث فقط برادر وخواهر و همسر او باشند، همسر ارث خود را به تفصيلى كه در مسائل آينده گفته مى شود مى برد و خواهر و برادر بطورى كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مى برند، ولى براى آن كه زن يا شوهر ارث مى برد از سهم برادر و خواهر مادرى چيزى كم نمى شود، ولى از سهم برادر و خواهر پدر و مادرى يا پدرى كم مى شود، مثلاً اگر وارث ميّت شوهر و برادر و خواهر مادرى و برادر و خواهر پدر و مادرى او باشند، نصف مال به شوهر مى رسد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال به برادر و خواهر مادرى و باقيمانده سهم برادر و خواهر پدر و مادرى است، مثلاً اگر تمام مال شش تومان باشد، سه تومان به شوهر، و دو تومان به برادر و خواهر مادرى و يك تومان به برادر و خواهر پدر و مادرى مى رسد.
مسأله 2372ـ در صورتى كه ميّت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم آنان به اولادشان مى رسد، سهم برادر زاده و خواهرزاده مادرى بطور مساوى بين آنها تقسيم مى شود و سهم برادرزاده و خواهرزاده پدرى يا پدر و مادرى چنان تقسيم مى شود كه پسر دو برابر دختر مى برد، ولى اگر برادرزاده پدرى، يا پدر و مادرى، همه از يك برادر باشند احتياط آن است كه در مقدار تفاوت ميان پسر و دختر، باهم مصالحه كنند.
مسأله 2373ـ هرگاه وارث فقط يك جد يا يك جدّه است، چه پدرى باشد يا مادرى همه مال به او مى رسد و با وجود جدّ ميّت، پدر جدّ او ارث نمى برد.
مسأله 2374ـ هرگاه وارث ميّت فقط جدّ و جدّه پدرى باشند، مال سه قسمت مى شود دو قسمت را جدّ و يك قسمت را جدّه مى برد و اگر جدّ و جدّه مادرى باشند مال بطور مساوى ميان آنها تقسيم مى شود.
مسأله 2375ـ اگر وارث فقط يك جد يا جدّه پدرى و يك جد يا جدّه مادرى باشد، مال سه قسمت مى شود، دو قسمت سهم جد يا جدّه پدرى است و يك قسمت سهم جد يا جدّه مادرى.
مسأله 2376ـ هرگاه وارث جدّ و جدّه پدرى و جدّ و جدّه مادرى باشد مال سه قسمت مى شود يك قسمت آن را جدّ و جدّه مادرى، بطور مساوى بين خود تقسيم مى كنند و دو قسمت آن را جدّ و جدّه پدرى طورى تقسيم مى كنند كه سهم جد دوبرابر جدّه باشد.
مسأله 2377ـ اگر وارث فقط زن يا شوهر و جدّ و جدّه پدرى و جدّ و جدّه مادرى او باشند، زن يا شوهر، ارث خود را به شرحى كه در مسائل آينده خواهد آمد مى برند و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جدّ و جدّه مادرى مى دهند كه بطورى مساوى ميان خود تقسيم مى كنند و بقيّه به جدّ و جدّه پدرى مى رسد و سهم جد دو برابر جدّه است.
مسأله 2378ـ اگر وارث، جد يا جدّه مادرى (يا هر دو) با برادران مادرى باشد، جد در حكم يك برادر و جدّه در حكم يك خواهر است و مال را در ميان خود بطور مساوى تقسيم مى كنند و اگر وارث، جدّ و جدّه پدرى (يا پدر و مادرى) با برادران پدرى (يا پدرى و مادرى) باشند جد، حكم يك برادر و جدّه، حكم يك خواهر را دارد و ارث را در ميان خود چنان تقسيم مى كنند كه سهم هر مرد دو برابر سهم زن شود.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:31 PM
ارث گروه سوم
مسأله 2379ـ گروه سوم عمو و عمّه و دايى و خاله و اولاد آنان است كه اگر از گروه اوّل و دوم كسى نباشد آنها ارث مى برند.
مسأله 2380ـ هرگاه وارث فقط يك عمو يا يك عمّه است، چه پدر و مادرى باشد (يعنى با پدر ميّت از يك پدر مادر باشد) يا پدرى فقط، يا مادرى، تمام مال به او مى رسد و اگر چند عمو و چند عمّه باشند و همه پدر و مادرى يا پدرى باشند مال بطور مساوى ميان آنها تقسيم مى شود، ولى اگر عمو و عمّه هر دو باشند (و همه پدر و مادرى يا پدرى باشند) عمو دو برابر عمّه مى برد.
مسأله 2381ـ هرگاه وارث فقط چند عمو يا چند عمّه مادرى باشد مال بطور مساوى بين آنها تقسيم مى شود، ولى اگر فقط چند عمو و عمّه مادرى داشته باشد بنابر احتياط واجب بايد در تقسيم مال باهم مصالحه كنند.
مسأله 2382ـ هرگاه وارث عمو و عمّه باشد و بعضى پدرى و بعضى مادرى و بعضى پدر و مادرى باشند، عمو و عمّه پدرى ارث نمى برند، سپس اگر ميّت تنها يك عمو يا يك عمّه مادرى دارد مال را شش قسمت مى كنند يك قسمت را به عمو يا عمّه مادرى و بقيّه را به عمو و عمّه پدر و مادرى مى دهند (به طورى كه سهم عمو دو برابر عمّه باشد) و اگر ميّت عمو و عمّه مادرى متعدّد دارد (دو عمو يا دو عمّه يا يك عمو و يك عمّه مادرى) مال را سه قسمت مى كنند، دو قسمت را عمو و عمّه پدر و مادرى مى برند (عمو دو برابر عمّه) و يك قسمت را عمو و عمّه مادرى و احتياط واجب آن است كه در تقسيم با يكديگر مصالحه كنند.
مسأله 2383ـ هرگاه وارث فقط يك دايى يا يك خاله باشد همه مال به او مى رسد، و اگر هم دايى و هم خاله باشد (و همه پدر و مادرى يا پدرى يا مادرى باشند) مال بطور مساوى ميان آنها قسمت مى شود و احتياط مستحب آن است كه با يكديگر مصالحه كنند.
مسأله 2384ـ هرگاه وارث، فقط يك دايى، يا يك خاله مادرى، و دايى و خاله پدر و مادرى، دايى و خاله پدرى باشد، دايى و خاله پدرى ارث نمى برند و مال را شش قسمت مى كنند يك سهم به دايى و خاله مادرى و بقيّه به دايى و خاله پدر و مادرى مى رسد و آنها بطور مساوى تقسيم مى كنند.
مسأله 2385ـ هرگاه وارث فقط دايى و خاله پدرى و دايى و خاله مادرى و دايى و خاله پدر و مادرى باشد، دايى و خاله پدرى ارث نمى برند و بايد مال را سه قسمت كنند، يك سهم آن را دايى و خاله مادرى به طور مساوى تقسيم مى كنند و بقيّه به دايى و خاله پدر و مادرى مى رسد، آنها هم بطور مساوى ميان خود تقسيم مى كنند.
مسأله 2386ـ هرگاه وارث يك دايى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمّه باشد، مال را سه قسمت مى كنند، يك سهم را دايى يا خاله، دو سهم را عمو يا عمّه مى برد.
مسأله 2387ـ اگر وارث يك دايى يا يك خاله و عمو و عمّه باشد، چنانچه عمو و عمّه پدر و مادرى يا پدرى، باشند مال را سه قسمت مى كنند يك قسمت را دايى يا خاله مى برد و از بقيّه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمّه مى دهند، بنابراين اگر مال را نه سهم كنند سه سهم به دايى يا خاله و چهار سهم به عمو و دو سهم به عمّه مى رسد.
مسأله 2388ـ اگر وارث، يك دايى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمّه مادرى و عمو و عمّه پدر و مادرى يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آن را به دايى يا خاله مى دهند و دو قسمت باقيمانده را شش سهم مى كنند يك سهم را به عمو يا عمّه مادرى و پنج سهم را به عمو و عمّه پدر و مادرى يا پدرى مى دهند و عمو دو برابر عمّه مى برد.
مسأله 2389ـ هرگاه وارث، يك دايى يا يك خاله و عمو و عمّه مادرى و عمو و عمّه پدرى و مادرى يا پدرى باشد مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى يا خاله مى برد و دو قسمت باقى مانده را سه سهم مى كنند، يك سهم آن به عمو و عمّه مادرى مى رسد (و بنابر احتياط واجب در تقسيم باهم مصالحه مى كنند) و دو سهم ديگر را ميان عمو و عمّه پدر و مادرى يا پدرى قسمت مى نمايند و عمو دو برابر عمّه مى برد.
مسأله 2390ـ هرگاه وارث، چند دايى و چند خاله باشد كه همه پدر و مادرى، يا پدرى، يا مادرى باشند و ميّت عمو و عمّه هم داشته باشد، مال را سه سهم مى كنند، دو سهم آن به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد عمو و عمّه بين خودشان تقسيم مى كنند و يك سهم آن را دايى ها و خاله ها بطور مساوى ميان خود قسمت مى نمايند.
مسأله 2391ـ هرگاه وارث، دايى يا خاله مادرى و چند دايى و خاله پدر و مادرى يا پدرى و عمو و عمّه باشد، مال سه سهم مى شود دو سهم آن به دستورى كه قبلاً گفته شد ميان عمو و عمّه تقسيم مى شود و در مورد يك سهم باقى مانده اگر ميّت يك دايى يا يك خاله مادرى دارد آن را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به دايى يا خاله مادرى مى دهند، و بقيّه را به دايى و خاله پدر و مادرى يا پدرى و آنها بطور مساوى قسمت مى كنند و اگر چند دايى مادرى يا چند خاله مادرى، يا هم دايى مادرى و هم خاله مادرى دارد، آن يك سهم را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى ها و خاله هاى مادرى بطور مساوى تقسيم مى كنند و بقيّه به دايى و خاله پدر و مادرى يا پدرى مى رسد كه آنها نيز بطور مساوى قسمت مى كنند.
مسأله 2392ـ اگر ميّت عمو و عمّه و دايى و خاله نداشته باشد، سهم عمو و عمّه به اولاد آنها و سهم دايى و خاله نيز به اولاد آنها مى رسد.
مسأله 2393ـ هرگاه وارث ميّت عمو و عمّه و دايى و خاله پدر و عمو و عمّه و دايى و خاله مادر او باشد، مال او سه سهم مى شود، يك سهم به عمو و عمّه و دايى و خاله مادر ميّت مى رسد (و آنها بنا بر احتياط واجب در تقسيم آن مصالحه مى كنند) و دو سهم ديگر را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى و خاله پدر ميّت، بطور مساوى ميان خود تقسيم مى كنند و دو قسمت ديگر آن به عمو و عمّه پدر ميّت مى رسد (و سهم عمو دو برابر عمّه است).
مسأله 2394ـ سهم ارث عمو و عمّه و دايى و خاله را (در صورتى كه همه پدر و مادرى باشند كه غالباً چنين هستند) مى توان چنين خلاصه كرد: به يك عمو يا يك عمّه تمام مال مى رسد و اگر وارث چند عمو يا چند عمّه باشند بطور مساوى مى برند و اگر هم عمو و هم عمّه باشند عمو دو برابر عمّه مى برد و اگر يك دايى يا يك خاله باشد تمام مال به او مى رسد و اگر چند دايى يا چند خاله باشد، يا هم دايى و خاله باشند، مال را بطور مساوى تقسيم مى كنند و هرگاه عمو و عمّه و دايى و خاله باشند، عمو و عمّه دو سهم مى برند و دايى و خاله يك سهم و هر عمو دوبرابر عمّه مى برد، امّا سهم دايى و خاله مساوى است.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:31 PM
ارث زن و شوهر
مسأله 2395ـ هرگاه زن دائمى از دنيا برود و اولاد نداشته باشد نصف تمام مال او به شوهر مى رسد و بقيّه را ورثه ديگر مى برند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگرى اولاد داشته باشد يك چهارم تمام مال او به شوهرش مى رسد و بقيّه به وارثان ديگر.
مسأله 2396ـ هرگاه مردى از دنيا برود و فرزند نداشته باشد، يك چهارم مال او را همسر دائمى او مى برد و بقيّه را ورثه ديگر و هرگاه از آن زن يا از زن ديگر فرزند داشته باشد، يك هشتم مال به زن او مى رسد و بقيّه به وارثان ديگر.
مسأله 2397ـ زن از تمام اموال منقول شوهر ارث مى برد، ولى از زمين و قيمت آن ارث نمى برد، خواه زمين خانه باشد يا باغ، يا زمين زراعتى و مانند آن و نيز از خود هوايى ساختمان ارث نمى برد، مثل بنا و درخت، امّا بايد هوايى را قيمت كنند و از قيمت آن سهم ارث او را بدهند.
مسأله 2398ـ هرگاه زن بخواهد در چيزى كه از شوهرش ارث نمى برد (مانند زمين و بناى خانه) تصرّف كند بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد، همچنين ورثه ديگر تا سهم زن را از قيمت هوايى نداده اند (مانندبناى خانه) نبايد بدون اجازه زن در آن تصرّف كنند و چنانچه پيش از دادن سهم زن، آنها را بفروشند، در صورتى كه زن معامله را اجازه دهد صحيح و گرنه نسبت به سهم او باطل است.
مسأله 2399ـ اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت كنند بايد چنين حساب كنند كه اگر آنها با دادن مال الاجاره در آن زمين باقى بماند چقدر ارزش دارد، پس سهم زن را از قيمت آن بدهند.
مسأله 2400ـ مجراى آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد و آجر و چيزهايى كه در آن بكار رفته در حكم ساختمان است.
مسأله 2401ـ اگر ميّت بيش از يك زن داشته باشد در صورت نداشن فرزند چهار يك اموال او و در صورت داشتن فرزند، هشت يك آن به شرحى كه در بالا گفته شد بطور مساوى ميان زنان او تقسيم مى شود، خواه شوهر با آنها نزديكى كرده باشد يا نه، امّا اگر در مرضى كه به آن مرض از دنيا رفته زنى را عقدكرده، در صورتى ارث از او مى برد كه با او نزديكى كرده باشد.
مسأله 2402ـ هرگاه زن در حال بيمارى، شوهر كند و با همان بيمارى از دنيا برود شوهرش از او ارث مى برد، خواه نزديكى كرده باشد يا نه.
مسأله 2403ـ هرگاه زن را به ترتيبى كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعى دهد و در بين عدّه بميرد شوهر از او ارث مى برد، همچنين اگر شوهر در بين عدّه زن بميرد زن از او ارث مى برد، ولى در عدّه طلاق بائن هرگاه يكى از آنان بميرد ديگرى از او ارث نمى برد.
مسأله 2404ـ هرگاه شوهر در حال بيمارى، همسرش را طلاق دهد و پيش از گذشتن يك سال(قمرى) از دنيا برود، زن با سه شرط از او ارث مى برد:
«اوّل» اين كه شوهر در همان مرض از دنيا برود.
«دوم» اين كه زن بعد از طلاق و گذشتن عدّه، شوهر نكند.
«سوم» آن كه طلاق به رضايت زن نباشد و اگر با رضايت او باشد، ارث بردنش مشكل است.
مسأله 2405ـ لباس و زينت آلات و مانند آنها كه مرد براى همسرش مى گيرد مال همسر اوست، مگر اين كه ثابت شود كه قصد تمليك نكرده بلكه جنبه عاريتى داشته باشد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:31 PM
مسائل متفرّقه ارث
مسأله 2406ـ هرگاه مردى از دنيا برود، قرآن، انگشتر و شمشير و لباسى را كه مى پوشيده، يا براى پوشيدن آماده كرده، مال پسر بزرگتر اوست و اگر ميّت از اين چهار چيز بيش از يكى دارد، مثلاً دو قرآن يا دو انگشتر دارد چنانچه از همه آنها استفاده مى كرده همه به پسر بزرگترش مى رسد.
مسأله 2407ـ هرگاه ميّت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او يا زيادتر از آن باشد، چهار چيزى كه در مسأله قبل گفته شد به پسر بزرگترش نمى رسد و بايد به قرض او بدهند، ولى اگر اموالش بيشتر باشد و بتوان قرض او را داد و مقدار قابل توجّهى هم براى ورثه باقى مى ماند، بايد آن چهار چيز را به پسر بزرگترش داد.
مسأله 2408ـ مسلمان از كافر ارث مى برد، ولى كافر اگر چه پدر يا پسر ميّت باشد از مسلمان ارث نمى برد.
مسأله 2409ـ هرگاه كسى يكى از خويشاوندان خود را عمداً و به ناحق بكشد از او ارث نمى برد، ولى اگر از روى خطا باشد ارث مى برد (مثل اين كه سنگى به هوا پرتاب كند و اتّفاقاً به يكى از خويشان او بخورد و او را به قتل برساند) و در اين صورت از ديه قتل بنابر احتياط ارث نمى برد.
مسأله 2410ـ هرگاه از ميّت فرزندى در شكم مادر باشد و در طبقه او وارث ديگرى نيز مانند اولاد و پدر و مادر وجود داشته باشد، بايد هنگام تقسيم براى بچّه اى كه در شكم مادر است سهم دو پسر را كنار بگذارند، هرگاه زنده به دنيا آمد ارث مى برد و چنانچه مثلاً يك پسر يا يك دختربه دنيا آيد زيادى را ورثه بين خودشان تقسيم مى كنند و اگر در طبقه او وارث ديگرى نباشد هرگاه حمل زنده متولد شود تمام مال به او مى رسد و الاّ ميان ساير ورثه تقسيم مى گردد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:32 PM
دفاع و امر به معروف و نهى از منكر

احكام دفاع
مسأله 2411ـ دفاع بر همه مسلمانان در برابر هجوم دشمنان به كشورهاى اسلامى و مرزهاى آن واجب است و منحصر به كشورى نيست كه انسان در آن زندگى مى كند، بلكه همه مسلمين دنيا بايد در برابر هجوم اجانب به كشورهاى اسلامى يا مقدّسات مسلمانان مدافع يكديگر باشند، خواه از طريق بذل مال يا جان يا هر وسيله ديگر، و در اين امر احتياج به اذن حاكم شرع نيست، ولى براى نظم و هماهنگى برنامه هاى دفاعى بايد در صورت امكان فرمانده يا فرماندهان آگاه و مورد اعتمادى را با نظر حاكم شرع تعيين كنند.
مسأله 2412ـ هرگاه مسلمانان از اين بيم داشته باشند كه اجانب نقشه استيلا بر ممالك اسلامى را كشيده و بدون واسطه يا به واسطه عمّال خود از داخل يا خارج آن را عملى كنند بر همه مكلّفين واجب است به هر وسيله اى كه امكان دارد در برابر آن بايستند و از ممالك اسلامى دفاع كنند.
مسأله 2413ـ اگر به واسطه توسعه نفوذ سياسى يا اقتصادى و تجارى بيگانگان، خوف آن باشد كه آنها بر ممالك اسلامى تسلّط پيدا كنند، بر همه واجب است كه از نفوذ آنان جلوگيرى نموده، ايادى آنها را قطع كنند، همچنين در مورد برقرار ساختن روابط سياسى با دولتهاى غير اسلامى بايد طورى باشد كه موجب ضعف و ناتوانى مسلمين يا اسارت آنها در چنگال بيگانگان يا وابستگى اقتصادى و تجارى نگردد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:32 PM
امر به معروف و نهى از منكر
مسأله 2414ـ امر به معروف و نهى از منكر بر تمام افراد عاقل و بالغ با شرايط زير واجب است: 1ـ كسى كه مى خواهد امر و نهى كند بايد يقين داشته باشد كه طرف مقابل مشغول انجام حرام يا ترك واجبى است. 2ـ احتمال دهد كه امر و نهى او اثردارد، خواه اثر فورى داشته باشد يا غير فورى، كامل يا ناقص، بنابراين اگر بداند هيچ اثر نمى كند واجب نيست. 3ـ در امر و نهى او مفسده و ضررى نباشد، پس اگر بداند يا خوف اين باشد كه امر يا نهى او، ضرر جانى يا عرضى و آبرويى يا مالى قابل توجّه نسبت به او يا بعضى از مؤمنين مى رساند واجب نيست، ولى اگر معروف و منكر از امورى باشد كه شارع مقدّس اسلام اهمّيّت زيادى به آن مى دهد (مانند حفظ اسلام و قرآن و استقلال ممالك اسلامى، يا حفظ احكام ضرورى اسلام)، بايد اعتنا به ضرر نكند و با بذل جان و مال در حفظ آنها بكوشد.
مسأله 2415ـ هرگاه بدعتى در اسلام واقع شود (مانند منكراتى كه دولتهاى ناصالح به نام اسلام انجام مى دهند) بر همه، مخصوصاً علماى دين واجب است حق را اظهار و باطل را انكار كنند و اگر سكوت علماى دين موجب هتك مقام علم، يا سوء ظنّ به علماى اسلام شود، اظهار حق به هر نحوى كه ممكن باشد واجب است، هرچند بدانند تاثير نمى كند.
مسأله 2416ـ هرگاه احتمال صحيح داده شود كه سكوت، سبب مى شود كه عمل منكرى معروف، يا عمل معروفى منكر شود، بر همه مخصوصاً علماى اسلام واجب است كه حق را اظهار و اعلام كنند و سكوت جايز نيست.
مسأله 2417ـ هرگاه سكوت علماى اسلام يا غير آنها موجب تقويت ظالم يا تأييد او شود، يا سبب جرأت او بر ساير محرّمات گردد، واجب است اظهار حق و انكار باطل كنند، هر چند تأثير فورى نداشته باشد.
مسأله 2418ـ اگر داخل شدن بعضى از مؤمنين يا علماى اسلام در دستگاههاى ظلمه سبب جلوگيرى از مفاسد يا منكراتى شود واجب است قبول اين كار، مگر آن كه مفسده مهمترى در آن باشد، مثل اين كه باعث سستى عقايد مردم، يا سلب اعتماد آنها از علماى دين گردد كه در اين صورت جايز نيست.
مسأله 2419ـ امر به معروف و نهى از منكر مراتبى دارد كه بعضى از اين مراتب، احتياج به اجازه حاكم شرع ندارد و بعضى دارد، آنچه احتياج به اجازه حاكم شرع ندارد همان امر به معروف با زبان و دل و نصيحت كردن يا اعراض و بى اعتنايى و ترك مراوده نمودن است و اگر تأثير نكرد جايز است با كلمات تند و خشن كه خالى از گناه باشد يا با توسّل به زور، به اين طريق كه جلو فرد گنهكار را بگيرد، يا وسايل گناه را از دسترس او خارج سازد، اقدام نمايد ولى اگر براى امر به معروف و نهى از منكر لازم شود كه متوسّل به ضرب و جرح يا اتلاف اموال و بالاتر از آن گردد در اين صورت هيچ كس بدون اجازه حاكم شرع حقّ اقدام ندارد، بلكه بايد اصل كار و مقدار و اندازه آن طبق ضوابط اسلامى با نظر حاكم شرع تعيين گردد.

M.A.H.S.A
05-04-2012, 09:32 PM
مسائل جديد مورد نياز

معاملات بانكى و صندوقهاى قرض الحسنه
مسأله 2420ـ پولهايى را كه مردم به عنوان حساب جارى به بانك ها مى سپارند صورت قرض الحسنه به بانك دارد كه هر وقت بخواهند، مى توانند آن را بگيرند و اگر سودى در مقابل آن قرار دهند حرام است و قرض هم باطل است و بانك نمى تواند در آن تصرّف كند.
مسأله 2421ـ سپرده هاى كوتاه مدّت و درازمدّت مردم، نزد بانكها و سودى كه بانك به آن مى دهد، در صورتى حلال است كه طبق موازين شرعى و از طريق قراردادها و عقود اسلامى (از قبيل مضاربه و شركت و امثال آن) باشد و دهنده پول يقين داشته باشد يا احتمال قابل ملاحظه دهد كه بانك بعنوان وكالت از طرف مشترى اين قراردادها را به صورت شرعى انجام مى دهد، امّا اگر يقين دارد كه اين امور جنبه ظاهرى و صورى دارد و فقط روى كاغذ است، آن سود حرام است.
مسأله 2422ـ آنچه اشخاص از بانكها به عنوان قرض الحسنه يا غير آن مى گيرند و اضافه اى مى پردازند در صورتى حلال است كه معامله به صورت شرعى انجام گيرد و جنبه ربا نداشته باشد.
مسأله 2423ـ اگر انسان بداند در بانك پول حلال و حرام هر دو وجود دارد ولى نداند پولى را كه از بانك مى گيرد از پولهاى حرام است يا نه، گرفتن آن اشكالى ندارد، ولى اگر مطمئن باشد از پول حرام است تصرّف در آن جايز نيست و حكم مجهول المالك را دارد كه بايد بنابر احتياط واجب به اجازه حاكم شرع از طرف صاحب اصلى اش در راه خدا صدقه دهد و در اين مسأله فرقى ميان بانكهاى داخلى و خارجى دولتى و غير دولتى نيست.
مسأله 2424ـ گرفتن سود از بانك هاى خارجى و غيرمسلمان اشكال ندارد، ولى از بانكهاى مسلمان، حرام است.
مسأله 2425ـ حواله هاى بانكى يا تجارى كه به آنها «صرف برات» گفته مى شود مانعى ندارد، يعنى بانك يا تاجر پولى را از كسى در محلّى مى گيرد و حواله مى دهد كه از بانك يا طرفش در محلّ ديگر به آن شخص بپردازند و در مقابل اين حواله از صاحب پول چيزى مى گيرد، اين معامله حلال است خواه حقّ حواله را از خود آن پول كم كند، يا جداگانه بگيرد، همچنين اگر بانك يا موسّسه ديگر، پولى را به شخص دهد و حواله كند كه اين شخص پول را در محلّ ديگر به شعبه بانك يا شخص معيّنى بپردازد و اگر مقدارى به عنوان حق ّزحمت در اين حواله بگيرد نيز، اشكال ندارد.
مسأله 2426ـ بانكهاى رهنى و غير آنها اگر قرض بدهند به شرط سود و چيزى را رهن بگيرند، هم قرض باطل و حرام است و هم رهن و بانك حق ندارد مالى را كه رهن گذارده اند براى گرفتن حق خود بفروشد و نيز اگر كسى آن را بخرد مالك نمى شود.
مسأله 2427ـ چيزى را كه صندوقهاى قرض الحسنه به عنوان كارمزد و حقّ الزّحمه در برابر خدماتى كه براى نگهدارى حساب اقساط و امثال اين امور مى گيرند اشكال ندارد، ولى احتياط واجب آن است كه اين مبلغ متناسب با زحمات هزينه هاى بانك باشد، نه اين كه همان سود پول را به نام كارمزد بگيرند. صندوقهاى قرض الحسنه نمى توانند هيچ گونه شرطى در برابر دادن وام بكنند، مثلاً بگويند شرط وام آن است كه كارمزدى بدهند، بنابراين بايد كارمزدى را كه مى گيرند چيزى جداگانه از وام باشد.
مسأله 2428ـ بعضى از صندوق هاى قرض الحسنه مقدارى از سرمايه خود را در كارهاى تجارى يا توليدى به كار مى گيرند، تا از درآمد آن هزينه هاى صندوق يا سوخت و سوز وامها را تأمين كنند، اين كار در صورتى جايز است كه صاحبان پول از اين جريان باخبر بوده و اجازه داده باشند و درآمد حاصل شده نيز تنها صرف هزينه هاى بانك شود.