توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : لحظه های بی تو...
Sara12
09-28-2010, 01:32 AM
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام هستی ام را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
Sara12
09-28-2010, 01:34 AM
آن روز که رفتن تو را می دیدم
چون برگ درخت بید می لرزیدم
ترس من از این بود که روزی بروی
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
Sara12
09-28-2010, 01:35 AM
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
آن شب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم
Sara12
09-28-2010, 01:35 AM
درد تو به جان خریدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم هیچ
آهسته لبی گزیدم و دم نزدم
Sara12
09-28-2010, 01:35 AM
دلم را ورق می زنم
به دنبال نامی که گم شد
در اوراق زرد و پراکنده ی این کتاب قدیمی
به دنبال نامی که من....
من شعر هایم که من هست و من نیست
به دنبال نامی که تو....
توی آشنا_ناشناس تمام غزل ها_
به دنبال نامی که او....
به دنبال اویی که کو؟
Sara12
09-28-2010, 01:35 AM
لحظه های بی تو....
تا به حال فکرش رو کردی؟
بی تو این لحظه ها همش برام مرگه؟
لحظه های بی تو یعنی لحظه های بی عشق،بی شور،بی ... بی همه چی
لحظه هایی که فقط خودت می مونی و خودت.
خود تنهات
لحظه هایی که حتی دوست نداری نفس بکشی
دلت واسه همه چی تنگه ولی نمیدونی واسه چی و واسه کی
روزایی که غروباش انگار داره خفت می کنه
لحظه هایی که تازه می فهمی چقدر تنهایی
و چقدر عاشق
Sara12
09-28-2010, 01:35 AM
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
تو که نیستی همه ی ثانیه ها سایه شدند
سایه در سایه ی این خاطره ها خواهم مرد
Sara12
09-28-2010, 01:35 AM
رفتی و ماندم میان خاطرات بودنت
عکس و قاب کهنه و تنهایی و پیراهنت
گرمی دست تو حتی زیر باران های برف
نه خیالی بود حتی حسرت بوسیدنت
نازنینم مانده ام تنهای تنها در کویر
زنده ام تنها به یاد چشم های روشنت
چشم هایم تار می بیند جهان را بعد تو
بعد تو حتی نفس هم هست اینجا دشمنت
نه،نمیدانم تو آنجا یادی از من می کنی؟
هست یادت لحظه لحظه خاطرات با منت؟
من که اینجا انتظار لحظه ها را می کشم
انتظار چشم هایت انتظار دیدنت
Sara12
09-28-2010, 01:36 AM
در کوچه باد می آید
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دست های تو ویران شدند باد می آمد
Sara12
09-28-2010, 01:39 AM
بی تو تمام لحظ ها تکراری است نازنین
بی تو نه منی می ماند و نه دلی
نازنین بی تو هر نفسم مرگ را به من نوید می دهد
Sara12
09-28-2010, 01:40 AM
زیر باران های سخت زندگی می توان همدمی را یافت که ترا زیر چتر عشق بگنجاند.
و برایت تکیه گاهی شود تا تنهایی را حس نکنی.تا نشکنی.تا......
زیر چترت آرام نشستم آنقدر آرام که خوابم برد.
چشمم را که باز کردم من بودم و چتر....
رفتی
من ماندم و یک دنیا سوال بی جواب
من ماندم و یک دنیا سوال بی جواب
من ماندم و....
خداحافظ
Sara12
09-28-2010, 01:40 AM
نوای قلبم رو خوب گوش کن.....
دیگر آهنگ ملایم و زیبا نمی نوازد....
روزها ، ماها ، سالها میگذرند اما ...
اما هنوز این غم آرامم نکرده ....
خوش به سعادت تو ای دوست...
چه زیبا بارت را بستی و رفتی....
ای کاش دلت به رحم می آمد و
مرا در این روزگار بی رحم تنها رها نمیکردی....
قصه رفتنت را شنیدم و آرام اشکم فرو ریخت...
بیشتر از فراغت ، افسوس و حسرت رفتنت را دارم...
Sara12
09-28-2010, 01:40 AM
"تموم شد"
ديگه زندگيم داره ته ميکشه از دلم پياده شو آخرشه
نه بمون شايد بازهم جون بگيرم نه برو ميخوام که راحت بميرم
نه بشين که سر رو شونه ت بزارم نه پاشو که ديگه دوست ندارم
نه نه نه بيا، بيا و دستهامو بگير عشق من بيا تو هم با من بمير
Sara12
09-28-2010, 01:42 AM
بی مقدمه!
دلم تنگ میشه!
خیلی دلم می خواد برم...
اما می ترسم...
می ترسم دلم تنگ بشه!
شایدم نمی خوام برم دارم بهونه میارم!
اما قول میدم برم!
نمی گم زود زود...
اما می رم!
شاید روزای اول وقتی میگفتم خداحافظ دلم هررری می ریخت!
اما ببین حالا چه راحت می گم می رم؟؟!
اگه برم یه روزی بشنوم کسی جامو گرفته میمیرمو زنده می شم...
اگرم نرم میترسم یه روز خودت بگی برو!
تو بگو من چکار کنم!
به جون خودت قسم هر کاری بگی می کنم!
همیشه از خدا می پرسم بین من و تو کی گناه کاره؟
می دونم من!
منو ببخش به خاطر دل باختنم!
تو دعا کن!
دعا کن من برم!...
ببین کارمون به کجا رسیده؟!
می دونم حرفام شبیه التماسه!
اما تو اعتنا نکن...
تو که خوب بلدی بی اعتنایی رو!
تو دعا کن عزیز دلم!
Sara12
09-28-2010, 01:42 AM
دیشب شب رویای تو بود و تو نبودی
در گوش من آوای تو بود و تو نبودی
دل زیر لب آهسته تمنای تو میکرد
در حسرت ایمای تو بود و تو نبودی
نقاشی دریا که کشیدم تک و تنها
محتاج تماشای تو بود و تو نبودی
آن عطر قلم - جوهر عشق و دل رسوا
خواهان هوس های تو بود و تو نبودی
صد قافیه زد دل به هوای سر کویت
دل وسعت دریای تو بود و تو نبودی
دیشب که گل از آیینه ماه گل انداخت
در فکر تمنای تو بود و تو نبودی
Sara12
09-28-2010, 01:43 AM
بگذار خنده هایت دلگرمم کند
بی تو
نمی توانم ادامه دهم
مبارزه
هیچ وقت
ساده نیست
گلادیاتور عشق!
بخند!
Sara12
09-28-2010, 01:43 AM
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم اید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی :
از این عشق حذز کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت باد گران است!
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی
من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
"حذر از عشق؟" ندانم
نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....
بی تو اما
به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
Sara12
09-28-2010, 01:43 AM
کاش می آمدی اما...
نشانی از آمدنت نیست...
دروغ نمی گویم آری...!
دلتنگت شده ام
Sara12
09-28-2010, 01:44 AM
او گفت:
اشتباه می کنند بعضی ها
که اشتباه نمی کنند!
باید راه افتاد
مثل رودها که بعضی به دریا می رسند
بعضی هم به دریا نمی رسند
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد
او گفت:
تنها شغال می داند
شهریور فصلِ رسیدنِ انگور است
Sara12
09-28-2010, 01:49 AM
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!
Sara12
09-28-2010, 01:50 AM
سكوت ، تو ، من
بگو ، دوباره صدايم كن
دوباره در ذهنت مرا به ياد بياور
اسمم ، يادم و نوشته هايم …
نگاهم كن كه مدتي است نديده ام نگاهت را ...
نگاه كن ، ببين چه ساده شكستم !
چه ساده و تنها
به فراموشي سپرده شدم ...
ببين منم نشسته به زانوي غم ...
اكنون من ، تنها ،در زمزمه سرد زمستان
در آغاز بهاری بی فروغ...
به ياد تو سكوت ميفروشم ...
سکوت ميفروشم و لبخند ميخرم ...
Sara12
09-28-2010, 01:51 AM
یک روز دیگر بی تو گذشت و همچنان لحظه های زندگی ام بی تو سرد است!
یک روز دیگر با دلتنگی گذشت و همچنان دلم هوای تو را کرده است....
روزهای سرد زندگی ام بی تو میگذرد ، اما هنوز هم به یادت هستم و با عشقت زندگی
میکنم....
اگر هنوز هم زنده ام ، به عشق بودنت نفس میکشم!
اگر هنوز هم وفادار مانده ام میخواهم پاسخ بی وفاییهای تو را بدهم!
یک روز دیگر بدون تو گذشت و دوباره یک قطره اشک دیگر از چشمانم سرازیر شد!
و همچنان لحظه های بی تو بودن میگذرد اما من هنوز در کنار تو هستم!
تو نیستی و من هنوز عاشقت مانده ام ، تو مرا دوست نداری اما من هنوز دوستت دارم!
Sara12
09-28-2010, 01:51 AM
اون منم که عاشقونه شعر چشمات رو می گفتم
هنوزم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم
هنوزم می یای به خوابم تو شبای پر ستاره
هنوزم می گم خدایا کاشکی برگردی دوباره
Sara12
09-28-2010, 01:51 AM
اون منم که عاشقونه شعر چشمات رو می گفتم
هنوزم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم
هنوزم می یای به خوابم تو شبای پر ستاره
هنوزم می گم خدایا کاشکی برگردی دوباره
Sara12
09-28-2010, 01:53 AM
بی تو ای روشنگر شبهای من
بوسه میزد ناله بر لبهای من
در بلور اشک من یاد تو بود
در سکوت سینه فریاد تو بود
مخمل سرخ شفق رنگ تو داشت
پرده های ساز اهنگ تو داشت
Sara12
09-28-2010, 01:53 AM
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
Sara12
09-28-2010, 01:54 AM
بی تو ای روشنگر شبهای من
بوسه میزد ناله بر لبهای من
در بلور اشک من یاد تو بود
در سکوت سینه فریاد تو بود
مخمل سرخ شفق رنگ تو داشت
پرده های ساز اهنگ تو داشت
Sara12
09-28-2010, 01:54 AM
لحظه های بی تو بودن را در گوش شب نجوا می کنم
ستاره می شنود و تو را آرزو بر دل می ماند ...
آرزوهایم را در لحظه های بی تو بودن می شمارم
به گمانم می آید که روزی تک تک این آرزوها را تو حقیقت می کنی ...
Sara12
09-28-2010, 01:55 AM
گریه بعد از
تو
بر بودن
من
باید کرد
Sara12
09-28-2010, 01:56 AM
بی تو در کنج دلم خانه ای از غم دارم
نازنین تا به سحر اشک،دمادم دارم
Sara12
09-28-2010, 01:56 AM
دو تا آهو از اين صحرا گذشتند
چه بي آوا چه بي پروا گذشتند
از اين صحراي بي حاصل دو آهو
كنار هم... ولي تنها..... گذشتند .
Sara12
09-28-2010, 01:57 AM
بي مرغ آشيانه چه خاليست !
خالي تر آشيانه مرغي
کز جفت خود جداست !
*
آه اي کبوتران سپيد شکسته بال
اينک به آشيانه ديرين خوش آمديد !
اما
دلم به غارت رفتست...
با آن کبوتران که پريدند
با آن کبوتران که دريغا
هرگز به خانه بازنگشتند ...
Sara12
09-28-2010, 01:59 AM
همه رفتن ... کسی با ما نموندش
کسی خط دل ما رو نخوندش .....
همه رفتن ولی این دل ما رو
همون که فکر نمی کردیم سوزوندش !!
Sara12
09-28-2010, 01:59 AM
بايد گذشت و رفت ...
بايد فراموشت کنم
تقصيرمن نيست...
خداحافظ...
تو که نيستي...
ميخ هاي روي ديوار
ازفاصله ها شکوه زياد است نگو اين قصه فقط قصه باد است نگو...
زيباترين عشق زميني
گوش کن...
خداوند تمام عشق است
من خسته زين کشاکش دردآلود رفتم به سوي شهر فراموشي
Sara12
09-28-2010, 01:59 AM
به دادم برس اي اشك دلم خيلي گرفته
نگو از دوري كي نپرس از چي گرفته
Sara12
09-28-2010, 02:00 AM
در تنهايي خود لحظه ها را برايت گريه کردم
در بي کسيم براي تو که همه کسم بودي گريه کردم
در حال خنديدن بودم که به ياد خنده هاي سرد و تلخت گريه کردم
در حين دويدن در کوچه هاي زندگي بودم که ناگاه به ياد لحظه هايي که بودي و اکنون نيستي ايستادم و آرام گريه کردم
ولي اکنون مي خندم آري ميخندم به تمام لحظه هاي بچگانه اي که به خاطرت اشک هايم را قرباني کردم
Sara12
09-28-2010, 02:00 AM
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
Sara12
09-28-2010, 02:01 AM
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من ده
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
Sara12
09-28-2010, 02:01 AM
جز خدا کيست که دانــد غــم تـنهايي من
تـب دوري ز تـــو و گــريـه ي پـنـهـــاني من
جز تو آن کيست که حسرت ز دلم پاک کند
مـژده ي صبح شود بـــر شـب يـلدايي من
Sara12
09-28-2010, 02:01 AM
سرنوشت تو
متنی ست که اگر ندانی
دستهای نویسندگان می نویسند،
اگر بدانی
خود، می توانی نوشت.
"دکتر علی شریعتی"
Sara12
09-28-2010, 02:02 AM
تو به من خنديدي
و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلوده به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چرا
خانه كوچك ما سيب نداشت؟؟
Sara12
09-28-2010, 02:02 AM
خبرت هست
که بی روی
تو آرامم نیست؟؟؟
Sara12
09-28-2010, 02:02 AM
امشب غم تو در دل دیوانه نگنجد ،
گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد!
تنهاییام امشب که پر است از غم غربت ،
آنقدر بزرگ است که در خانه نگنجد!
بیرون زدهام تا بدرم پردهی شب را ،
کاین نعرهی دیوانه به کاشانه نگنجد!
خمخانه بیارید که آن باده که باشد ،
در خورد خماریم به پیمانه نگنجد!
میخانهی بیسقف و ستون کو که جز آنجا ،
جای دگر این گریهی مستانه نگنجد!
مجنون چه هنر کرد در آن قصه ؟! مرا باش
با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد!
تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر ،
سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد!
در چشم منت باد تماشا که جز اینجا ،
دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد!
دور از تو چنانم که غم غربتم امشب ،
حتی به غزلهای غریبانه نگنجد.!..
حسین منزوی
Sara12
09-28-2010, 02:03 AM
قطار نمی ایستد ...
سوت می کشد و می رود
دلم اما ایستاده !!!
در ایستگاهی حوالی شهرک اسفند توقف کرد
و دیگر تکان نخورد ...
نفهمید که مسافر ... مسافرست
حتی اگر هر روز از شهرک اسفند رد شود ...
Sara12
09-28-2010, 02:03 AM
دل من در سبدی
عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار
به موسی شدنش می ارزد
Sara12
09-28-2010, 02:03 AM
گرچه شب تاريك است ...
دل قوي دار سحر نزديك است ...
درميان من و تو فاصله هاست ...
گاه مي انديشم ،
مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري ...
تو توانايي بخشش داري ...
دست هاي تو توانايي آنرا دارد ،
كه مرا زندگاني بخشد ...
چشم هاي تو به من آرامش مي بخشد ...
و تو چون مصرع شعري زيبا ،
سطر برجسته اي از زندگي من هستي...
دفتر شعر مرا با وجود تو شكوهي ديگر ،
رونقي ديگر هست...
مي تواني تو به من زندگاني بخشي ...
Sara12
09-28-2010, 02:04 AM
اي خدا اين وصل را هجران مكن
سرخوشان عشق رانالان مكن
كعبه اقبال اين حلقه است و بس
كعبه اميد را ويران مكن
نيست در عالم ز هجران تلختر
هر چه خواهي كن وليكن آن مكن
Sara12
09-28-2010, 02:04 AM
سبک نکرده دلمو گریه ،برای دیدنت
آرزوهام تمام شدن،تو حسرت ندیدنت
روزای تکراری من، انگار تمومی نداره
بدون تو، بی کسی هام ،طاقت دوری نداره
کجا برم ؟به کی بگم؟قصه ی ما تموم شده
تواین سکوت لحظه ها،داشتنت آرزوم شده
خدایا اگه هنوز بیادمی،بدون براش دلواپسم...
خدایا نذارکه باورم بشه دیگه بهش نمیرسم
خسته شده نگاه شب،ازدیدن اشکای من
چی مونده جز گذشته هام بدون تو برای من؟
بیا که پایان منه لحظه ی بی تورفتنم
تو انتظار هر نفس،در انتظار مردنم
Sara12
09-28-2010, 02:05 AM
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي قدم بگذار! خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو! کلبه ي غريبي ام را پيدا کن، کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي رنگي ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن! مرا مي يابي
Sara12
09-28-2010, 02:05 AM
توی یک دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن
دوتا خسته دوتا تنها یکیشون تو یکیشون من
دیوار از سنگ سیاهه سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بی صدایی به لبای خسته ی ما
نمی تونیم که بجنبیم زیر سنگینی دیوار
همه ی عشق من و تو قصه اس قصه ی دیدار
همیشه فاصله بوده بین دستای من و تو
با همین تلخی گذشته شب و روزای من و تو
راه دوری بین ما نیست اما باز اینم زیاده
تنها پیوند من و تو دست مهربون باده
ما باید اسیر بمونیم زنده هستیم تا اسیریم
واسه ما رهایی مرگه تا رها بشیم میمیریم
کاشکی این دیوار خراب شه من و تو با هم بمیریم
توی یک دنیای دیگه دستای همو بگیریم
شاید اونجا توی دلها درد بیزاری نباشه
میون پنجره هاشون دیگه دیواری نباشه
Sara12
09-28-2010, 02:05 AM
نازنین
تو هرگز ندانستی که بودنت ، برای عاشقت ، زندگیست
بی تو قمار زندگی را چه ساده باختم
Sara12
09-28-2010, 02:06 AM
نازنین
وقتی از اوی رفته ی نیامده ات پرسیدم
گفتی
اونی که می خواستم منو برد بهشت و
اسم من و رو سردرش نوشت و
بهونه کرد بازی سرنوشت و
تو شهر رویا منو رها کرد
ولی
تو بعد از رفتنت ، هرگز نپرسیدی که
من بگویم
اونی که می خواستم منو برد از یاد و
رفت پیش اون کس که دلش می خواد و
زد زیر عشقش که یادش نیاد و
مثل همه آدما بی وفا شد
Sara12
09-28-2010, 02:06 AM
چند سال از امشب بگذره؟ ، تا من فراموشت کنم
تا با یه دریا تو خودم ، خاموش خاموشت کنم
چیزی نمی تونم بگم ، قراره از من بگذری
چیزی نگو می فهممت ، باید از این خونه بری
تنهاییامو بعد از این ، با قلب کی قسمت کنم؟
واسه فراموش کردنت ، باید به چی عادت کنم؟
تو باید از من رد بشی ، من باید از تو بگذرم
کاری نمی تونم کنم ، باید بیفتی از سرم
بعد از تو باید با خودم ، تنهای تنها سر کنم
یک عمر باید بگذره ، تا امشبو باور کنم
چند سال از امشب بگذره؟ ، با من یکی هم خونه شه
احساس امروزم به تو ، تنها یه شب وارونه شه
چیزی نمی تونم بگم...
Sara12
09-28-2010, 02:06 AM
اشکهایم را پذیرا باش
آنگاه که سجده بر خاک تو می زنم
آنگاه که حجم خاک دیواریست بین بودن و نبودن
اضطرابم را پذیرا باش
آنگاه که پر می کشم تا آسمان تو
آنگاه که حجم خاک جسمم را گرو می گیرد
تا بداند که در آغوش تو آرام می گیرم
سقوطم را پذیرا باش
که نیاموختی ام هر فرازی را فرودیست
ایستاده ای اما جای خالی ات خالیست
و تنها کلامم بعد از تو باز هم
تنهاییست
Sara12
09-28-2010, 02:06 AM
اگر با غم ولی همسایه ی من
اگر پاییزی ام از برگ تا برگ
اگر از درد تو خسته ترینم
اگر از کوچ تو خانه نشینم
اگر از تو به تن جامه دریدم
اگر از تو به خودسوزی رسیدم
تو رو می بخشم ای مغرور شبگرد
تو رو می بخشم ای تنها ترین من
من از تو تازه اما پیرم از تو
من از تو سرخوش و دلگیرم از تو
من از تو زنده و می میرم از تو
تو را می خواهم ای مرهم ای درد
تو رو می بخشم ای مغرور شبگرد
منو بی تو عذاب شب شمردن
منو بی تو به گریه دل سپردن
منو از مرگ لحظه جان گرفتن
منو در ماتم هر لحظه مردن
نمی دانی چه دلتنگم چه دلتنگ
Sara12
09-28-2010, 02:07 AM
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
برای دله من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
سر از کار چشمات کسی در نیاورد
که هر کی تو رو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرور رو تو چشمات شکستم
واسه من که برعکس کار زمونه
یکی نیست که قدر دلم رو بدونه
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
هنوزم زمستون به یادت بهاره
تو قلبم کسی جز تو جایی نداره
صدای دلم ساز ناسازگاره
سکوتم به جز تو صدایی نداره
تو خواب و خیالم همش فکر اینم
که دستاتو بازم تو دستام ببینم
ولی حیف از این خواب پریدم
که بازم با چشمایه کورم به راهت بشینم
سر از کار چشمات کسی در نیاورد
که هر کی تو رو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرور رو تو چشمات شکستم
Sara12
06-19-2011, 12:28 AM
من با به تمناي تو خواهم ماند
من با سخن از تو خواهم خواند
ما خاطره از شبانه مي گيريم
ما خاطره از گريختن در باد
از لذت ارمغان در پنهان
ما خاطره ايم از نجواها......
Sara12
06-19-2011, 12:28 AM
خداحافظ برای تو چه اسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت
خداحافظ طلوع من غروب من
خداحافظ تو ای محبوب خوب من
Sara12
06-19-2011, 12:31 AM
باز کن پنجره را
من تورا خواهم برد به سر رود خروشان حيات
آب اين رود به سرچشمه نميگردد باز
بهتر آن است که غفلت نکنيم از آغاز
باز کن پنجره را
صبح دميد
Sara12
06-19-2011, 12:32 AM
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
Sara12
06-19-2011, 12:33 AM
دوست دارم پرواز کنم تا که از میان ابرها بگذرم و به وسعت عشق تو دست یابم
دوست دارم که تنها در گوشه ای خلوت گزینم تا که شاید ذره ای از زجرهایت را حس کنم
دوست دارم در نگاه عاشقت قرق شوم تا که شاید گرمی اشکهایت را لمس کنم
دوست دارم زیر دوش آب سرد ساعتی بی اختیار بایستم تا که شاید تلخی آن لحظه را زندگی کنم
دستم را در زیر خاکستر خاموش عشقت فرو بردم اما سوختم
سوختم از آتش روشن زیر خاکسترت
Sara12
06-19-2011, 12:34 AM
در خاطره ی تو در نگاهم جای دارد .
آیا یک خاطره از من داری؟
آیا حجم سبز مهرم را میستایی
شبانگاه است
سکوت ژرف است و طاقت فرسا
ولی من در این تنگنا به تو می اندیشم
Sara12
06-19-2011, 12:35 AM
از دوريت غمگينم
دلم براي تو تنگ است و در نبود تو، حضور من امنيتي براي خود از
شور احساس نميبيند!
آه... که دلم بهانه اولين ديدار را ميکند، اولين نگاه و اولين کلام؛
آري، اگر بخواهم شرح کننده وجودت باشم، آنقدر از دوريت غمگينم
و آنقدر منتظر وجود ورودت هستم که زمانه از آه سوزان من سودائي
ميکند
صداي جانسوزم را بشنو! که از ته قلب صدايت ميکند و از صميم دل
دوستت دارد
بيا و ببين چقدر عاشقم و چقدر خواهان تو!
چون ميدانم آنچه ميماند "عشق" است و آنچه ميگذرد "عمر"!
پس بيا و ببين که چقدر عاشقم حتي اگر با شلاق جدائي تنبيهم کني
چون ميدانم بي تو برايم امنيت نيست!!!
اي آرام بخش وجودم! بيا و باورکن چشمانم فقط تورا ميبيند و دلم فقط
بهانه تورا ميگيرد و من عاشق فقط دلم به نگاه تو خوش است؛
...حتي اگر مستانه ترين چشمها را مقابل ديدگانم خمار کنند من فقط
ناز چشمان تورا ميخواهم
با تمام وجودم نام تورا ميبرم و با تمام احساسم برايت مينويسم که ...
.... دوستت دارم
Sara12
06-19-2011, 12:36 AM
ای خدا کی می شه روزی که بدون واهمه
بتونم عشقمو فریاد بزنم بین همه
بگیرم دستای گرمشو تو دستام همیشه
بدونم دلم دیگه همسفر تنهاییشه
نزنه شور جدایی دل تنگ و بی قرار
لحظه دیدن روی ماه اون گل بهار
مثل پروانه که گرد گل همش پر می زنه
دل تنگم نمی تونه از نگاش دل بکنه
بدوزم چشامو تو چشای پاک و بی ریاش
بخونم راز قشنگ عشقو از توی چشاش
بزنم بوسه به اون لبهایی که دلم می خواد
بدونه آرزومه فقط بهش خنده بیاد
موهای لطیفشو شونه کنم دونه دونه
بخونم ترانه مهر و وفا عاشقونه
بکنم زمزمه وقتی سر رو شونم می ذاره
عزیزت دوست داره بدون واست جون می گذاره
Sara12
06-20-2011, 03:11 PM
خالی ام از حرف
پُرم از دلتنگی
تشویش هجرت باران
خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها
آلوده ام به روزمرگی
دورم از عشق
بی میلم به گفتن یا نگفتن
حنجره را رغبتی به فریاد نیست
تلخم ..نا پاکم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم
از خود فرسنگها فاصله دارم ..فاصله ای که کم نمی شود
در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم
خسته ام ...خسته ام از تکرار ..از تکرار لبخند بی ریشه ! میان
در میان دغدغه هام خسته حتی از تظاهر کردن برای شادی
Sara12
06-20-2011, 03:11 PM
دل مرده ام بدون تو،
اما مسیح من ....
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن....
Sara12
06-20-2011, 03:12 PM
یک صبح سرد
آن هنگام که خورشید آخرین نشانه های سیاهی شب را با آستین پیراهن طلایی اش
از آبی آسمان پاک می کرد
پرستوها خبر هجرت تو را برایم آوردند
و من بناگاه از خواب غفلتی که به سنگینی یک عمر اهمال در دوست داشتن بود بیدار
شدم
از آن صبح تلخ تا کنون رد چشمانت را دنبال کرده ام ..به هرکجا که نظر انداخته ای
به گلزار...به باغهای نارنج..دشتهای خوشبختی....چشمه های امید...آسمان دلتنگی...و به اوج کهکشان عشق
هر آنجا را که طراوت چشمانت مقدس کرده بود..با نم ا شکی بوسه زدم
هنوز تو را نیافته ام اما چشم که می گشایم نگاهت در سرتاسر بیشه وجودم
جاریست ....همچون ترنم باران...
Sara12
06-20-2011, 03:12 PM
شب است و در به در کوچه های پر دردم
فقیر و خسته به دنبال گم شده ام می گردم
اسیر ظلمتم ای ماه من پس کجا ماندی؟
من به اعتبار تو فانوس نیاوردم...
Sara12
06-20-2011, 03:13 PM
نمي بخشمت ....
بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي ....
بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي ....
نمي بخشمت ....
بخاطر دلي كه برايم شكستي ....
بخاطر احساسي كه برايم پرپر كردي .....
نمي بخشمت ....
بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي .....
بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي ....
نمي بخشمت چون در مورد عشقم ترديد کردي...
نمي بخشمت چون بدون اينکه بدوني چي به سر من مياد گذاشتي رفتي....
نمي بخشمت چون بهت گفتم چرا زنگ نميزنم ولي تو انگار اون موقع گوش نداشتي....
نمي بخشمت چون حتي خبر منو از دوستام نگرفتي ولي من هميشه خبر تورو از اونا ميگرفت....
نمي بخشمت...
به خدا نمي بخشمت...
ولي به خاطر عشقي که بر قلبم حک کردي
http://up.iranblog.com/images/e83wwcw81ug5ejbycn2a.jpg
Sara12
06-20-2011, 03:14 PM
هنوزم بغض بــارونی چشمـــــات
می تونـه واسـه دلتنگــــيم بباره
تو اين پاييز سنگی دست سبزت
رو زخم بی کسيـم مرهـم بذاره
http://mahsaaa.persiangig.com/image/rain%2520on%2520window%2520267.jpg
Sara12
06-20-2011, 03:15 PM
قلبم، طوفان را تجربه میکند با لحظه ای نگاه تو
و روحم به خوش خیالی او می خندد
مهم نیست حرفهای دیگران
من عاشق تو ام!
چه از این بالا تر؟
قلب، مال تو
دست، مال تو
و چشمان خیسم فدایت
Sara12
06-20-2011, 03:15 PM
روزها را می شمارم خوب من
تا تو برگردی دوباره پیش من
عاشقی مستی مطلق می دهد
من کنون مات تو و تو کیش من
...
می رسد روزی که سر بر دامنم
اشک شوق از دیده ات جاری شود
با تپش های دل بی تابمان
لحظه ی مستی و دلداری شود
...
چشم می دوزم به تقویمی که هست
رو به رویم ، روی دیوار اتاق
می گذارم یک نشان از روز قبل
خط به خط ، بر روی دیوار اتاق
...
فاصله هر روز کمتر می شود
روز موعود من و تو می رسد
لحظه های روشن فردای ما
با شتاب و پر هیاهو می رسد
...
Sara12
06-24-2011, 05:07 PM
صبحِ بی تو، رنگِ بعد از ظهر یك آدینه دارد
بی تو حتّی مهربانی حالتی از كینه دارد
بی تو میگویند: تعطیل است كار عشقبازی
عشق امّا كی خبر از شنبه و آدینه دارد؟
جغد بر ویرانه میخواند به انكار تو امّا
خاكِ این ویرانهها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی كه رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر میكشد با بیقراری
آن كبوتر چاهی زخمی كه او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
آنكه در دستش كلید شهر پر آیینه دارد
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.