PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زندگی نامه ادیسون



Mohamad
03-07-2010, 08:49 PM
و در کودکی با پدرش به شهرمیشیگان کوچید,در آنجا خبرنگار روزنامه ای شد وسپس خود مستقلا دست به انتشارروزنامه ای زد,همه سازمان این روزنامه در کامیونی جا داشت واین کامیون هم آزمایشگاهو چاپخانه وهم اداره روزنامه اش بود.دراین کارگاه متحرک بود که نیروی برق نظرش راجلب کرد و او را به آزمایش و تحقیق وا داشت. چون تلگراف به وجود آمد,همه همت خود رابه فرا گرفتن آن مصروف داشت تا آنجا که در این کار به مهارت رسید.ولی درانجا نایستاد وبه کاوش پرداخت تا دستگاهی اختراع کرد که بی واسطه کارگر,اخبار را با سیم دومیبه طرف برساند. چندی بعد اخبار را با چهارسیم ارسال می داشت و ضمنا در پی ارتباطتلگرافی با ترنهای متحرک برآمد . به سال 1886کارخانه وآزمایشگاهی درمنزل خود برپاداشت که بعدها مشهور شد,در آنجا چهل و پنج سال باقی عمررا به تفکر واختراع پرداختتا آنجا که کمتر وقت برای خورد و خواب می یاف تفونوگراف و میکروفون و میمو گراف ازاختراعات مفید او است که در آسان کردن زندگی آدمی اثر فراوان داشته؛اما برتر ازهمهی اختراعاتش چراغ برق است که سالها بر سرآن رنج فراوان کشید و با همه دشواریهائی کهپیش آمد؛دست از طلب و تکاپو بر نداشت آخرالامر درخت کوشش او ببار آمد وبه جهانروشنایی بخشید.کینه توسکوب از ابداعات اوست که نتایج آن سینمابوجودآمد ؛وبا ترکیبفونگرافش با فیلم ؛سینمای صدادار ایجاد شد؛هم اولاستیک مصنوعی درست کرد که امروزهرواج فراوان دارد.این مخترع بزرگ از ناشنوائی در زحمت بود و درکارش نا به سامانی همپدید می آورداما خودش شکوه نمی کرد وبرای ارضای خود می گفت :این خاموشی به من جمعیتخاطر می بخشد.ادیسون دو بار ازدواج کرد و پنج فرزند به وجود آورد که یکی ازآنهاحکمران نیوجرسی شد.این پدر اختراع و روشنائی بخش جهانیان؛خود دراکتبر 1931در تاریکیابدی فرو رفت.

mozhgan
05-12-2010, 08:52 PM
درسی زیبا از ادیسون


ادیسون در سنین پیری پس از كشف لامپ، یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگی بود هزینه می كرد... این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود كه نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا كاری از دست كسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است! آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...
پسر با خود اندیشید كه احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سكته می كند و لذا از بیدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید كه پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یك صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می كند!!!
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید كه پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت:
پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!! من فكر می كنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! كاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!! پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در
آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می كنی؟!!!!!! چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!
پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمی آید. مامورین هم كه تمام تلاششان را می كنند. در این لحظه بهترین كار لذت بردن از منظره ایست كه دیگر تكرار نخواهد شد...! در مورد آزمایشگاه و باز سازی
یا نو سازی آن فردا فكر می كنیم! الآن موقع این كار نیست! به شعله های زیبا نگاه كن كه دیگر چنین امكانی را
نخواهی داشت!!
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول كار بود و همان سال یكی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یك سال پس از آن واقعه اختراع کرد.