PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ساحل عاج: سفر به قارۀ سیاه



Mohamad
03-07-2010, 06:58 PM
وقتی به دوستان می گویی می خواهی به آفریقا بروی بدون استثنا هیجان زده می شوند. با اینکه روی نقشه٬ آفریقا خیلی دور نیست اما برای خیلی ها از جمله من تنها چند کلمه بعد از شنیدن اسمش به ذهن می آید: سیاه پوست٬ گرما٬ آدمخوار! و شاید چند چیز کم و بیش مشابه دیگر. اکنون که از سفر به یکی از کشورهای این قارۀ سیاه برگشته ام باید اعتراف کنم تقریبا هیچ چیز در آفریقا با آن چیزهایی که قبلا دیده یا شنیده ام برابری نمی کند. با من در این سفر همراه باشید تا بیشتر با گوشۀ دیگری از دنیا آشنا شوید.

http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-01.jpg

این بار نیزسفرم به یک دلیل کاری کلید می خورد. شرکت در یک نمایشگاه. جالب آنکه اول فکر می کردم قرار است به شهر "ابوجا" در نیجریه سفر کنم و طبق معمول شروع کردم به تحقیق. همۀ اطلاعاتم در مورد نیجریه را که جمع کردم تازه فهمیدم مقصد٬ تنها یک شباهت اسمی با این شهر بزرگ و معروف نیجریه ای دارد. مقصد من به جای "ابوجا" با آن پارک های ملی حیات وحش و مردم تقریبا پولدارش تبدیل می شود به "ابیجان" در کشوری که ما آن را "ساحل عاج" می خوانیمش (خود این مساله به خودی خود عجیب است. چرا باید نام یک کشور را ترجمه کرد؟ نام اصلی و رسمی این کشور Cote d'Ivoire است که نامی فرانسوی است. در انگلیسی هم البته آن را ترجمه کرده اند به Ivory Coast). بگذریم.
قرار است برای نخستین بار در غرب آفریقا نمایشگاهی از توانمندیهای صنایع پزشکی و دارویی کشور با نام Africa Health برگزار شود. نمایشگاهی که به ابتکار سفیر ساحل عاج در تهران در آن کشور برگزار خواهد شد. مطابق معمول همیشه می روم سراغ اینترنت و انتظار دارم صدها و هزاران صفحه اطلاعات مختلف دربارۀ کشور مقصدم پیدا کنم اما چیزی که متعجبم می کند اینست که انگار هرچه بیشتر می گردم کمتر پیدا می کنم. ظاهرا اطلاعات چندانی دربارۀ ساحل عاج در دست نیست. علتش را بعدتر می فهمم.
اطلاعات اولیه اینهاست: ساحل عاج کشوری با بیش از بیست میلیون نفر جمعیت در ناحیه غربی آفریقا همسایه این کشورهاست: غنا٬ بورکینافاسو (بله همان کشور دوست و برادر!)٬ مالی٬ گینه و لیبریا. از جنوب هم وصل می شود به اقیانوس اطلس جنوبی یا همان آتلانتیک. تا سال 1960 مستعمره فرانسه بود و زبان رسمی اش را از آن کشور وام گرفته است. تا حوالی سال 2000 کشور از وضع اقتصادی قابل قبولی در بین کشورهای آفریقایی برخوردار بود اما با دو کودتایی که در سالهای 1999 و 2001 صورت گرفت وضع اقتصادی اش به سرعت افول کرد تا جایی که امروزه بیش از یک چهارم جمعیت آن زیر خط فقر بین المللی (کمتر از 1.25 دلار در روز) قرار دارند.

http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-02.gif

بر خلاف کشورهای دیگری که رفته ام اینبار نه خبری از امکانات فرودگاهی و شهری و تفریحی این کشور در اینترنت هست و نه اطلاعاتی راجع به مردم و زندگی آنها. البته کمی توی ذوقم می خورد اما از طرفی با خودم عهد می کنم تا در برگشت این سفرنامه را هرطور که هست بنویسم شاید منبعی شود برای حداقل فارسی زبانان بعدی که به ساحل عاج سفر می کنند.

یکی از اطلاعات نه چندان دلگرم کننده که در اینترنت هست شیوع بالای مالاریاست و البته سخت ترین و کشنده ترین نوع آن یعنی "مالاریا فالسیپاروم". این نوع بخصوص از مالاریا در افرادی که تا کنون در معرض پشۀ آن نبوده اند در کمتر از بیست و چهار ساعت کشنده است (به شرط عدم درمان سریع). قاعدتا مسافران مناطق مالاریا خیز می بایست پیش از عزیمت درمان پیشگیرانۀ مالاریا را آغاز کرده و در طول سفر ادامه دهند. در ایران به علت شیوع بسیار کم مالاریا٬ توزیع داروهای پیشگیری و درمان مالاریا در انحصار مراکز بهداشت دانشگاهی است و من هم به یکی از این مراکز یعنی مرکز بهداشت غرب تهران معرفی می شوم. البته از آنجا که در ایران زندگی می کنیم مسئول مربوطه به من می گوید فعلا دارو در ایران موجود نیست و بهتر است با توکل و بدون نگرانی به مسافرت بروم!

سفرمان از فرودگاه امام تا ابیجان بیشتر از بیست ساعت طول می کشد به اینصورت که با پرواز امارات (Emirate) دو ساعت و نیمه می رویم دوبی و هفت ساعت منتظر می مانیم تا پرواز بعدی امارات به مقصد ابیجان در ساحل عاج پرواز کند. البته با یک توقف کوتاه در "آکرا" پایتخت کشور "غنا". از فرصت چند ساعته در فرودگاه دوبی استفاده می کنم تا شانسم را برای پیدا کردن داروی ضد مالاریا امتحان کنم و عجیب اینکه در همان داروخانۀ کوچک فرودگاه داروی مربوطه (Mefloquine) موجود است. با خوشحالی می خرمش و نفس راحتی می کشم. پرواز تا غنا هشت و نیم ساعت طول می کشد و یکساعتی در فرودگاه توقف می کنیم تا مسافران غنایی به مقصد دوبی سوار شوند. از "آکرا" تا ابیجان کمی بیشتر از یکساعت پرواز داریم و با سه و نیم ساعت اختلاف در ساعت رسمی به ابیجان می رسیم.

از هواپیما که پیاده می شوی اولین چیزی که جلب توجه می کند گرما و رطوبت بالاست که شرشر عرق را از سر و صورتت جاری می کند. کمی که می گذرد متوجه دومین نکته جالب و بسیار مهم ساحل عاج می شوی: زبان فرانسه.
از آنجا که در هنگام نوشتن این سفرنامه در حال گذراندن ترم نهم فرانسه هستم قند توی دلم آب می شود! اولین باری است که می توانم از زبانی که شاید بدون هیچ انگیزه ای (بجز سرگرمی) شروع به یادگیری آن کرده بودم استفاده کنم . البته انگار همراهان خیلی با زبان فرانسه راحت نیستند (در واقع بجز یکی از شرکتها که یک فوق لیسانس ادبیات فرانسه را استخدام کرده اند و در این سفر همراهشان هست کسی فرانسه بلد نیست).
فرودگاه کوچک است و انگار پلیسها هم از دیدن این همه ایرانی (یا سفیدپوست) در شهرشان تعجب کرده اند. قبل از سفر به هرکداممان یک سیم کارت MTN البته فقط با 1 دلار شارژ! داده اند. شاید بدانید که MTN یک کنسرسیوم آفریقایی است که ایرانسل یکی از زیر مجموعه های آن محسوب می شود. این سیم کارت با پیش شماره 00225 که مربوط به ساحل عاج است کار می کند و با آن لازم نیست داخل کشور ساحل عاج از سیم کارتهای ایرانی مان (که اینجا هم رومینگ دارد) استفاده کنیم. البته تلاش برای تماس گرفتن به وسیلۀ سیم کارتهای 0912 و 0935 گاهی وقت ها با مشکل مواجه می شد.
چمدانهایمان را که می گیریم و بیرون می آییم باران به شدت هرچه تمامتر می بارد. باران استوایی! خوانده بودم در این منطقه 9 ماه از سال هوا گرم و بارانی و سه ماه باقیمانده گرم و خشک است و الان تا فصل بارانی یکماهی باقی مانده است! البته فردا دوباره هوا آفتابی می شود و تا پایان سفر هم دیگر از باران خبری نیست.
پا را که از فرودگاه بیرون می گذارم چشمم برای اولین بار به ماشین های مخصوص سربازان حافظ صلح سازمان ملل می افتد. بارها آنها را در اخبار در جای جای دنیا دیده ام اما این اولین بار است که از نزدیک می بینمشان. نمی دانم چرا اما احساس خوبی به من نمی دهند. انگار بیشتر تاکید می کنند اینجا آتشی زیر خاکستر نهفته است. یک جور هشدار.
در راه هتل به مناظر که نگاه می کنم اول شبیه شمال خودمان به نظر می رسد اما کم کم وجه تمایز آن بیشتر می شود. جاییکه درختان نخل و نارگیل در دو طرف مسیر فرودگاه تا هتل خودنمایی می کنند و البته آب! به هر طرف که نگاه می کنی کمی آنطرفتر از ساختمانهای نه چندان بلند آب می بینی. ابیجان مخلوطی از خشکی و آب اقیانوس است. مخلوطی در هم امتزاج
یافته.
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-03-s.jpg
نمای عمومی ابیجان - ساحل عاج


خودرو ونِ حامل ما از پلی طولانی می گذرد تا به منطقه Plateau که در حقیقت منطقۀ تجاری شهر است می رسد. هتل ما به نام Tiama Hotel در این منطقه قرار دارد. در این تجاری ترین منطقۀ شهر تنها ده دوازده برج نه چندان بلند به چشم می خورد. اتاق من هم در بالاترین طبقۀ هتل قرار دارد: طبقۀ دهم. هتل اسم پنج ستاره را یدک می کشد اما خب قطعا استانداردهای آفریقا چیزیست تقریبا مثل استانداردهای ایران خودمان! هر چه هست با تمام دنیا فرق دارد. هتل هرچند راحت اما از لحاظ ستاره با هتلی سه ستاره در دبی برابری می کند.
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-04-s.jpg
لابی هتل تیاما - ابیجان - ساحل عاج

تا وارد اتاق می شوم دستگاه حشره کش برقی (ویپ) را که از تهران خریده ام به برق می زنم و با قرص مخصوص شارژ می کنم! بالاخره باید از جان نازنین محافظت کرد! دو سه روزی طول می کشد تا مطمئن شوم پشه ای در هتل نیست.
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-05-s.jpg
اتاق من در هتل تیاما و آن حشره کش کذایی- ابیجان - ساحل عاج


از پنجره طبقه دهم به بیرون نگاه می کنم. در آسمان عصرگاهی ابیجان هزاران هزار پرنده پرواز می کنند. پرنده هایی که تا از نزدیک نمی بینمشان نمی فهمم چیزی جز خفاش های درشت پیکر نیستند. بله. درست خواندید. هزاران هزار خفاش بزرگ تنها بخشی از جاذبه های گردشگری شهر ساحلی ابیجان در کشور آفریقایی ساحل عاج است.
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-06-s.jpg
خفاشها بر فراز شهر! - ابیجان - ساحل عاج

Mohamad
03-07-2010, 07:03 PM
در قسمت اول سفرنامۀ ساحل عاج گفته بودم چیزهای جالب تری از پرواز هزاران خفاش در پایتخت تجاری این کشور برایتان بازگو می کنم. اما راستش را بخواهید شاید نتوانم به این وعده وفا کنم. براستی چه چیزی می تواند عجیب تر از این باشد که در آفریقا بجای فیل و زرافه و اسب آبی فقط خفاش ببینی و مارمولک های درشت پیکر؟! بگذریم. با من باشید تا در ادامۀ سفر به قارۀ سیاه هر آنچه دیده ام برایتان بازگو کنم.

http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-07.jpg
از هتل بیرون می زنم. یکشنبه است و شهر تعطیل. این با وجودی است که جمعیت مسلمانان اندکی بیشتر از مسیحیان است. در شهر پرنده پر نمی زند. البته نه... صبر کنید! بهتر است بگویم جز خفاش پرنده ای پر نمی زند. فردا صبح که از هتل بیرون می زنم روی درخت روبروی هتل صدها عدد از آنها را می بینم که برعکس آویزان شده اند و به خواب رفته اند. از دور٬ انگار برگهای همان درختند اما دقت که می کنی می بینیشان. عکس زیر را بزرگ کنید و ببینید چند تا از آنها را می توانید بشمرید؟!
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-08-s.jpg
خفاشهای ابیجان - ساحل عاج


امروز دوشنبه است و شهر جنب و جوش خودش را پیدا کرده. تعداد زیاد تاکسی ها که در به در دنبال مسافر می گردند جلب توجه می کند. تاکسی ها همه قرمز رنگ هستند و بدون استثناء "تویوتا" البته از مدل قدیمی. دود غلیظی هم از اگزوزشان بیرون می آید که بعدا می فهمم بخاطر دیزل بودنشان است. ماشینهای شخصی بیشتر از مدلهای بالا هستند و معمولا پژو یا دیگر ماشینهای فرانسوی.
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-09-s.jpg
تاکسی های ابیجان - ساحل عاج

تعداد زیادی جوان با اونیفرمهای یکرنگ (آبی یا کِرِم) در شهر حرکت می کنند که با اندکی دقت مشخص می شود نوجوانند و محصٌل (اینجا همه درشت تر از اندازه های معمول دیگر نژادها هستند یعنی نوجوانها به اندازۀ جوانها هستند و بچه ها به اندازۀ نوجوانها!). فکر می کنم همین درشت هیکل بودن آدمها ست که من را محتاط تر می کند. راستش نمی دانم چرا اما از همان لحظات اول ورودم احساس می کنم این مردم در عین آرام بودن آمادۀ انفجار و غیر قابل کنترل شدن هستند و هرلحظه ممکن است عصبانی شوند. این احساس تا روز آخر با من می ماند.

قرار است به نمایشگاه برویم. نمایشگاهی از توانمندیهای پزشکی ایرانیان. هرچند می شود حدس زد که نمایشگاه آماده نیست! وسایل غرفه ها هنوز نرسیده اند پس فقط افتتاحیه٬ با کوهی از سخنرانی های بی مصرف انجام می شود و تمام! تنها نکتۀ جالبش این است که سفیر ساحل عاج در ایران٬ فارسی را مثل بلبل صحبت می کند و بسیار خاکی و دوست داشتنی است.

در راه بازگشت٬ کمی مانده به هتل متوجه یکی از عجیب ترین بازارهایی که تا کنون در دنیا دیده ام می شوم. بازار غذا ! چند لحظه ای همانطور که توصیفم را می خوانید موقعیت را تصور کنید:
تعداد زیادی دکٌۀ فقیرانه و فشردۀ در هم با انبوهی از آدمهای مفلوک که در هم می لولند. در این دکٌه ها غذا می فروشند. قابلمه های بزرگ پر از روغن که معلوم است روزها مانده اند و در آنها تکه های ماهی یا میوه (بله٬ میوه!) در حال سرخ شدنند. بشقاب ها در ازاء چند سکه پر می شوند و ظرف دقایقی دوباره در همان بشقابها٬ نوبت نفر بعدی است. نوعی موز مخصوص غذای غالب در این بازار است. موزی که کباب یا سرخ می شود و اندازه اش دوبرابر یک موز معمولی است. فقر از سر و روی مردم می بارد و بچه های چند ماهه زیر دست و پای بزرگتر ها می لولند. با ترس و لرز یک عکس می گیرم و از زیر نگاه کنجکاو رهگذران از بازار غذا بیرون می آیم.
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-10-s.jpg
بازار غذای ابیجان - ساحل عاج


در حاشیه اما بازار دیگری برپاست که جالبتر است! بازار انواع سی دی و دی وی دی که بیشترشان تصاویر ناجوری دارند و برخی هم جدیدترین فیلمهای روز هالیوود هستند بعلاوۀ انواع قرصهای تقویتی مخصوص! با عکسهایی که از دی وی دی ها هم ناجورتر هستند!
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-11-s.jpg
بازار فیلمهای هالیوودی - ابیجان - ساحل عاج


به هتل برمی گردم و عصر از پذیرش هتل سراغ یک فروشگاه بزرگ و خوب را می گیرم. روی تکه کاغذی می نویسد Cap Sud و می دهد دستم. من هم تاکسی می گیرم و با حدود چهار هزار تومان کرایه (که کرایۀ معمول تاکسی ها در این شهر است) به کپ سود می روم. فروشگاهی تقریبا بزرگ و مدرن به سبک Carrefour یا همین شهروند خودمان. در قسمت ارزاق و لوازم فروشگاه تقریبا همه چیز هست. بیشتر کالاها از فرانسه وارد شده اند و قیمت همه چیز بسیار گران است( به عنوان نمونه اینها را داشته باشید: مرغ هر کیلو 6000 تومان٬ گوجه فرنگی هر کیلو 4000 تومان و آب معدنی بزرگ هر عدد هزار تومان). انواع میوه های گرمسیری و غیر گرمسیری هم هست.
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-12-s.jpg
میوه های گرمسیری در Cap Sud - ابیجان - ساحل عاج


در طبقۀ بالای فروشگاه٬ بهشت موعود خودم را می یابم. یک کتابفروشی بزرگ به سبک فروشگاههای Virgin Megastores اما اغلب یه زبان فرانسه. البته دقیقا مانند فروشگاه های ویرجین در آن انواع دی وی دی و سایر محصولات فرهنگی هم موجود است. از آنجا به آن بهشت می گویم که یافتن کتابهای اصلی (اریژینال) فرانسه در ایران بسیار مشکل است. البته محصولات فرهنگی هم به سیاق باقی کالاها بسیار گران هستند. با خرید دوعدد دیکشنری Larousse سر و تهش را هم می آورم و با حسرت بیرون می آیم. ارزش پولمان حتی در این گوشۀ مفلوک دنیا هم بسیار پایین است.

واحد پول ساحل عاج (Franc CFA) که "فرانک سیفا" خوانده می شود واحد پول مشترک 14 کشور غرب آفریقاست که مستعمرۀ فرانسه بوده اند. هر فرانک سیفا 2.2 تومان است یعنی حتی اگر واحد پولمان را تومان (ونه ریال) فرض کنیم باز هم ارزش پول آنها دو برابر پول ماست!
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-15-s.jpg
اسکناسهای رایج در ساحل عاج و کشورهای غرب آفریقا


در بازگشت به هتل با ما هماهنگ می کنند راس ساعت هشت شب در لابی هتل منتظر بمانیم تا به دیدار بانوی اول (همسر رییس جمهور) ساحل عاج برویم. ظاهرا امشب شام مهمان رئیس جمهور ساحل عاجیم.
از آنجا که ساحل عاج وضعیت سیاسی شکننده ای دارد و هنوز امنیت چندانی ندارد اتوبوس حامل ما با دو کامیون کوچک ارتشی پر از سربازان مسلح و تعدادی موتور سوار که راه را باز می کنند محافظت می شود. فاصلۀ زیادی را طی می کنیم تا به منطقۀ خوش آب و هوا و بسیار زیبا و اعیان نشین شهر می رسیم. بسیار شبیه شهرکهای ساحلی شمال خودمان است با خانه هایی بزرگ و زیبا. دم درب کاخ ریاست جمهوری (که البته خیلی بزرگ هم نیست) ما را به صف می کنند و بعد از جستجویی مختصر به داخل سالنی هدایت می شویم.
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-14-s.jpg
درختی عجیب در حیاط کاخ رییس جمهور - ابیجان - ساحل عاج


لحظاتی بعد بانوی اول ساحل عاج وارد می شود. باز هم چند سخنرانی از جنس همانهایی که در افتتاحیه ایراد شد و به هیچ دردی هم نمی خورد. بانو هم سخنرانی تقریبا مفصلی می کند به زبان فرانسه البته با لهجۀ بسیار زیاد. تا یادم نرفته بگویم ساحل عاجی ها (و ظاهرا همۀ فرانسه زبانان غیر فرانسوی) لهجۀ بسیار متفاوتی دارند که مثلا آن صدای "خ" معروف را "ر" تلفظ می کنند یا صداها را به هم می چسبانند طوری که نمی توانی حدس بزنی حروف اصلی چه هستند. در کل خیلی دهاتی وار صحبت می کنند.
http://www.writeage.com/images/cote-d-ivoire-13-s.jpg
بانوی اول ساحل عاج - همسر رییس جمهور


باری به هر حال سخنرانی تمام می شود و برای پذیرایی کوچکی به حیاط سرسبز کاخ ریاست جمهوری (که بیشتر شبیه یک ویلای بزرگ است) هدایت می شویم. آنجا علاوه بر نوشیدنی٬ اسنک هایی هم شبیه فلافل خودمان گذاشته اند که خیلی از لحاظ مزه تعریفی ندارند. بعد هم دوباره سورا اتوبوسمان می کنند و دوباره اسکورت و یک راه طولانی تا رستورانی در آن سر شهر که آنهم غذای جالبی ندارد. چیزی شبیه به فیلۀ مرغ سرخ کرده که اکثرا نصفش را دست نخورده رها کردند. همانجاست که سفیر ساحل عاج در ایران با شعف زیاد اعلام می کند با تلاشهای بی شائبه اش بالاخره محمولۀ وسایلمان که برای نمایشگاه آورده ایم از گمرک ابیجان ترخیص شده است! خسته و کوفته به هتل بر می گردیم تا برای نمایشگاه فردا آماده شویم.