Mohamad
03-06-2010, 08:41 PM
هموطن آنلاين _همواره شور و اميدي كه در ورزشگاههاي بزرگ و به هنگام مسابقات حساس با غريو شادي و حركات هيجانانگيز بهنمايش درميآيد در پايان مسابقه و پس از شكست يك تيم، به صورت سيلابي ويرانگر عليه زندگي شهروندان و تاسيسات شهري به حركت درميآيد و ديوانهوار، ونداليسم را در ابعاد وحشتناك بروز ميدهد.
حال پرسش اين است كه چگونه ميتوان براحساس شكست فائق آمد؟ به اين معنا كه از باخت، درس و تجربه آموخت، اما يكسره تسليم هرمان و حسرت نشد.
آيا ميتوان هنگام مسابقات حساس، به جاي تكيه بر برد قطعي، چند احتمال را در خانه ذهن آماده داشت؟ ممكن است عدهاي خرده بگيرند كه چرا هميشه اميد به برد نداشته باشيم؟ در پاسخ به اين سؤال ميتوان گفت كه اگر رويا و آرزوها با خرد و واقعبيني همراه نباشد، هر شكستي ميتواند ابعاد فاجعهآميزي پيدا كند، همچنان كه شماري از نوجوانان پس از ناكامي در آزمونها دست به خودكشي زدهاند و يا دچار افسردگي درازمدت شدهاند. احساس جمعي شكست آن هم شكستي كه با فروريختن كاخ روياها پيش آمده باشد، براي يك جامعه پيامدهاي بسيار زيانباري دارد و به همين دليل بازنگري در مقوله شكست و به ويژه احساس شكست براي داشتن دركي منطقيتر از اين رخداد كه در تمام عمر دركنار پيروزيها با آدمي است ضرورت دارد.
چنين به نظر ميرسد كه شكست، عاملي براي طرد شدن، پرت شدن و افتادن است و يا يك كاستي يا ناخوشي جبرانناپذيري كه به آساني، پويايي را در يك انسان متوقف ميكند.
چنين بهنظر ميرسد كه در ريشهيابي كلمه شكست در آنجا كه به رفتار انسان و جامعه انساني مربوط ميشود بايد از نو نگريست. آدمي در مسير زندگي و كسب تجربههاي تازه بر بستري از سايه روشنها و يا همان شكستها و پيروزيها گام برميدارد و اين روند، همواره بر تجربههاي او ميافزايد. پس شكست به مفهوم واخوردگي و پسنشستن نميتواند باشد.
در مسير زندگي آنچه حاصل ميشود، بيشتر صيقل يافتن است.در برخورد با شكست، يك انسان خردمند، تمام سعي خود را براي برخاستن دوباره به كار ميگيرد و اجازه نميدهد، اندوه ناشي از شكست، پويندگي و حس پيشرفت و موفقيت را در او مغلوب كند.
اما در رويارويي با موقعيتهاي دشوار پيروزي يا شكست، همواره ميتوان با در پيش داشتن احتمالات گوناگون از تلخيهاي ناشي از شكست كاست و شيريني پيروزي را چند برابر كرد. بيشتر تماشاگران جوان و پرشوري كه پس از پايان مسابقات بزرگ و حساس ورزشي، خشم برآمده از احساس شكست را بر تاسيسات شهري و از جمله اتوبوسها فروميبارند، حدس و گمان خود را تنها بر برد تيم مورد علاقهشان استوار كردهاند و در رويارويي با شكست به آستانه انفجار دروني كشانده ميشوند.
از اينرو فرهنگسازي و آموزش جوانان براي رويارويي با واقعيتها و كنترل احساسات، فضايي آكنده از شور و همبستگي در ورزشگاهها پديد ميآورد و از فوران خشم ناشي از احساس تلخ شكست جلوگيري ميكند.
جامعه در سطح كلان تا هسته خانواده نيز اين توان را مييابد كه در هنگام هرگونه مسابقهاي، انتظارات معقول خود را مطرح كند و از روياسازيهاي زيانبار بپرهيزد، هرچند تشويقها، آرزوها و شور اميد به پيروزي در هنگامه مسابقات بزرگ جاي خود را دارند، اما نبايد پيامدهاي تلخ و مخرب به همراه داشته باشند.
مربيان آموزشي، روانشناسان و رسانهها در سوق دادن جامعه به سوي واقعنگري، نقش بسيار حساسي دارند و ميتوانند با سازوكارهاي مناسب اين نقش را ايفا كنند.
حال پرسش اين است كه چگونه ميتوان براحساس شكست فائق آمد؟ به اين معنا كه از باخت، درس و تجربه آموخت، اما يكسره تسليم هرمان و حسرت نشد.
آيا ميتوان هنگام مسابقات حساس، به جاي تكيه بر برد قطعي، چند احتمال را در خانه ذهن آماده داشت؟ ممكن است عدهاي خرده بگيرند كه چرا هميشه اميد به برد نداشته باشيم؟ در پاسخ به اين سؤال ميتوان گفت كه اگر رويا و آرزوها با خرد و واقعبيني همراه نباشد، هر شكستي ميتواند ابعاد فاجعهآميزي پيدا كند، همچنان كه شماري از نوجوانان پس از ناكامي در آزمونها دست به خودكشي زدهاند و يا دچار افسردگي درازمدت شدهاند. احساس جمعي شكست آن هم شكستي كه با فروريختن كاخ روياها پيش آمده باشد، براي يك جامعه پيامدهاي بسيار زيانباري دارد و به همين دليل بازنگري در مقوله شكست و به ويژه احساس شكست براي داشتن دركي منطقيتر از اين رخداد كه در تمام عمر دركنار پيروزيها با آدمي است ضرورت دارد.
چنين به نظر ميرسد كه شكست، عاملي براي طرد شدن، پرت شدن و افتادن است و يا يك كاستي يا ناخوشي جبرانناپذيري كه به آساني، پويايي را در يك انسان متوقف ميكند.
چنين بهنظر ميرسد كه در ريشهيابي كلمه شكست در آنجا كه به رفتار انسان و جامعه انساني مربوط ميشود بايد از نو نگريست. آدمي در مسير زندگي و كسب تجربههاي تازه بر بستري از سايه روشنها و يا همان شكستها و پيروزيها گام برميدارد و اين روند، همواره بر تجربههاي او ميافزايد. پس شكست به مفهوم واخوردگي و پسنشستن نميتواند باشد.
در مسير زندگي آنچه حاصل ميشود، بيشتر صيقل يافتن است.در برخورد با شكست، يك انسان خردمند، تمام سعي خود را براي برخاستن دوباره به كار ميگيرد و اجازه نميدهد، اندوه ناشي از شكست، پويندگي و حس پيشرفت و موفقيت را در او مغلوب كند.
اما در رويارويي با موقعيتهاي دشوار پيروزي يا شكست، همواره ميتوان با در پيش داشتن احتمالات گوناگون از تلخيهاي ناشي از شكست كاست و شيريني پيروزي را چند برابر كرد. بيشتر تماشاگران جوان و پرشوري كه پس از پايان مسابقات بزرگ و حساس ورزشي، خشم برآمده از احساس شكست را بر تاسيسات شهري و از جمله اتوبوسها فروميبارند، حدس و گمان خود را تنها بر برد تيم مورد علاقهشان استوار كردهاند و در رويارويي با شكست به آستانه انفجار دروني كشانده ميشوند.
از اينرو فرهنگسازي و آموزش جوانان براي رويارويي با واقعيتها و كنترل احساسات، فضايي آكنده از شور و همبستگي در ورزشگاهها پديد ميآورد و از فوران خشم ناشي از احساس تلخ شكست جلوگيري ميكند.
جامعه در سطح كلان تا هسته خانواده نيز اين توان را مييابد كه در هنگام هرگونه مسابقهاي، انتظارات معقول خود را مطرح كند و از روياسازيهاي زيانبار بپرهيزد، هرچند تشويقها، آرزوها و شور اميد به پيروزي در هنگامه مسابقات بزرگ جاي خود را دارند، اما نبايد پيامدهاي تلخ و مخرب به همراه داشته باشند.
مربيان آموزشي، روانشناسان و رسانهها در سوق دادن جامعه به سوي واقعنگري، نقش بسيار حساسي دارند و ميتوانند با سازوكارهاي مناسب اين نقش را ايفا كنند.