PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آهو در طويله خران



M.A.H.S.A
03-27-2012, 06:01 PM
صيادي، يك آهوي زيبا را شكار كرد واو را به طويلة خران انداخت. در آن طويله، گاو و خر بسيار بود. آهو از ترس و وحشت به اين طرف و آن طرف مي‌گريخت. هنگام شب مرد صياد، كاه خشك جلو خران ريخت تا بخورند. گاوان و خران از شدت گرسنگي كاه را مانند شكر مي‌خوردند. آهو، رم مي‌كرد و از اين سو به آن سو مي‌گريخت، گرد و غبار كاه او را آزار مي‌داد. چندين روز آهوي زيباي خوشبو در طويلة خران شكنجه مي‌شد. مانند ماهي كه از آب بيرون بيفتد و در خشكي در حال جان دادن باشد. روزي يكي از خران با تمسخر به دوستانش گفت: اي دوستان! اين امير وحشي، اخلاق و عادت پادشاهان را دارد، ساكت باشيد. خر ديگري گفت: اين آهو از اين رميدن‌ها و جستن‌ها، گوهري به دست آورده و ارزان نمي‌فروشد. ديگري گفت: اي آهو تو با اين نازكي و ظرافت بايد بروي بر تخت پادشاه بنشيني. خري ديگر كه خيلي كاه خورده بود با اشارة سر، آهو را دعوت به خوردن كرد. آهو گفت كه دوست ندارم. خر گفت: مي‌دانم كه ناز مي‌كني و ننگ داري كه از اين غذا بخوري.
آهو گفت: اي الاغ! اين غذا شايستة توست. من پيش از اين‌كه به اين طويلة تاريك و بد بو بيايم در باغ و صحرا بودم، در كنار آب‌هاي زلال و باغ‌هاي زيبا، اگرچه از بد روزگار در اينجا گرفتار شده‌ام اما اخلاق و خوي پاك من از بين نرفته است. اگر من به ظاهر گدا شوم اما گدا صفت نمي شوم. من لاله سنبل و گل خورده‌ام. خر گفت: هرچه مي‌تواني لاف بزن. در جايي كه تو را نمي‌شناسند مي‌تواني دروغ زياد بگويي. آهو گفت : من لاف نمي‌زنم. بوي زيباي مشك در ناف من گواهي مي‌دهد كه من راست مي‌گويم. اما شما خران نمي‌توانيد اين بوي خوش را بشنويد، چون در اين طويله با بوي بد عادت كرده ايد.