M.A.H.S.A
03-22-2012, 10:45 AM
نظریهٔ «حیات زمانه» در دوره بندی تاریخ معماری ایران ....
http://www.aftab.ir/articles/art_culture/architecture/images/e5b7a2c20ef97bba67c4ca1cd49af270.jpg
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رأی برهمنی
تا کنون آنچه دربارهٔ تاریخ معماری ایران نوشته شده بر بنیادهای تاریخ نویسی غربی مبتنی بوده است. وقتی که این تاریخ از منظری بیگانه با گوهر آن نوشته شود، می توان انتظار داشت که بخشهایی از آن نادیده و مغفول بماند. برای تأسیس تاریخ نویسی حقیقی معماری ایران باید در پی بنیادهای نظری ای بود که از دل فرهنگ اسلامی و ایرانی برآمده باشد. ایرانیان در مدت هزار سال نشاط فرهنگی خود با آنکه تاریخ معماری ننوشته اند، در نوشتن تاریخ دستی توانا داشته اند. چون بدون بنیادهای نظری نمی توان تاریخ نوشت، پس ناگزیر آنان برای تاریخ نویسی بنیادهای نظری ای داشته اند که می توان آنها را بازخواند و یافت و توانایی آنها را برای ساختن دستگاه تاریخ نویسی معماری ایران آزمود. از جملهٔ منابع این بنیادها، آثار نثر فارسی در سده های نخست اسلامی است. در این منابع، تاریخ (زمانه) موجود با شعور و جاندار تصویر شده است. و آنچه را از آدمیان در ادوار تاریخ به ظهور می رسد با احوال تاریخ در آن دوره ها متناسب شمرده اند. بر این مبنا می توان نظریه ای برای دوره بندی تاریخ معماری ایران پرداخت.
۱) در فرهنگ ایرانی، مانند همهٔ فرهنگهای نامدرن، تاریخ معماری ننوشته اند؛ زیرا معماری را امری نوشتنی نمی دانسته اند. اما امروز، چون از عالم فرهنگ ایرانی تا حدودی بیرون آمده ایم، چه برای شناختن معماری ایرانی و چه برای یافتن خود، نیازمند نوشتن تاریخ معماری ایرانیم. هیچ تاریخ نامهٔ معماری بدون بنیادهای نظری پدید نیامده است. اگر در تاریخ نامه ای سخن از بنیادهای نظری آن نیست، فقط بدین معناست که نویسنده بدانها تصریح نکرده یا از آنها غفلت داشته است. مورخ ناگزیر تاریخ خود را از همان نظر گاهی می نویسد که از آنجا به انسان و جامعه و فرهنگ و تاریخ و جهان می نگرد.
تاریخ نویسی معماری ایران کاری تازه نیست. پیش از این، بسیاری از محققان به نوشتن این تاریخ، دست کم در پاره ها و موضوعاتی از آن، پرداخته اند. لیکن چون تاریخ نویسی معماری در مغرب زمین پیدا شده است، همهٔ تاریخ نامه های معماری خواه ناخواه بر مبناهای نظری غربی نوشته می شود؛ مگر آنکه نویسنده آگاهانه قصد دیگری کند و بنیادهایی تازه بنهد. تا کنون کسی در تاریخ نویسی معماری ایران چنین نکرده و بنیادی تازه، متفاوت با بنیادهای تاریخ نویسی غربی، ننهاده است. وصف کار برخی از پیشگامان تاریخ نویسی معماری در ایران به «تاریخ نویسی ایرانی معماری ایرانی» مدحی است بی بنیاد. تاریخ نویسی معماری ایران با تغییر الفاظ و سره نویسی و احیای واژه های کهن و تسلط بر فنون و شیوه ها «ایرانی» نمی شود. تاریخ نویسی معماری ایرانی با اسلامی آن گاه به حقیقت ایرانی یا اسلامی است که در آب فرهنگ این قوم و دین ریشه داشته و از همان جا رسته باشد.
اما بنیادهای نظری تاریخ نویسی ایرانی معماری ایران را از کجا می توان به دست آورد؟ ما که امروز در فضای فرهنگ قومی و دینی خود تنفس نمی کنیم، نیاز به دهها، بلکه صدها سال تلاش داریم تا بتوانیم دستگاهی نظری پدید آوریم که حقیقتا با فرهنگ بومی سازگار و بر آن مبتنی باشد. پیداست که در مسیر این روزگار دراز، تتمهٔ پیوند وجودی ما با این فرهنگ هم از میان خواهد رفت و دیگر توش و توانی برای بازشناسی و احیای آن نخواهد ماند. لیکن گذشتگان ما هم در این فرهنگ دم می زدند و می بالیدند، و هم صدها سال فرصت داشتند تا اندیشه هایی مبتنی بر دین و متناسب با صفات قومی پدید آورند. شاید استفاده از تجربهٔ آنان و تلاش برای تبیین آنها در قالبهایی که برای ما انسانهای بیرون افتاده از آن فضا هم به کار آید، راه میان بر و بلکه تنها راه برای تأسیس تاریخ نویسی ایرانی معماری ایران بر بنیادهای نظری زادهٔ این فرهنگ باشد.
تاریخ معماری نوعی از تاریخ است؛ پس بنیادهای نظری آن در کلیات، چیزی جز بنیادهای نظری تاریخ عام نیست. گذشتگان ما اگر چه تاریخ معماری ننوشته اند، در نوشتن تاریخ دستی توانا داشته و از پرکارترین کسان در روزگار کهن بوده اند. می توان با کاوش در آثار آنان بنیادهای نظری تاریخ نویسی را به دست آورد و کارآمدی آنها را برای ابتنای تاریخ معماری ایران آزمود.
از این گذشته، آدمی با همهٔ حیثیتش در تاریخ به ظهور می رسد. حتی جنبه های معنوی و غیر مادی وجود انسان نیز، مادام که در این جهان است، ظهوری تاریخی دارد. از جهتی دیگر، آدمی یکسره در مکان می زید و برای زیستن خود، در مکان تصرف می کند و مکان می سازد. به سخن دیگر، آدمی در جایی می زید که محصول کار معماری است. او اثر معماری را متناسب با زندگی و نیازهای معنوی و مادی خود می سازد. پس اثر معماری تجلیگاه اندیشه ها و دیدگاهها و نیازهای انسان و ظرف زندگی اوست. انسان در تاریخ به ظهور می رسد و این ظهور در ظرف معماری است. پس ظهور تاریخی انسان به حقیقت ظهور در معماری است و تاریخ معماری یعنی تاریخ انسان و تاریخ زندگی او در این جهان، سخن از تاریخ انسان با تاریخ معماری ملازم است و سخن از تاریخ معماری با تاریخ انسان. تاریخ معماری نه تنها از آن جهت که نوعی تاریخ است با تاریخ قرابت دارد، بلکه از آن جهت که تاریخ انسان از معماری جدا و بیگانه نیست و بلکه معماری دربایست زندگی انسان است، با آن خویشاوند است. سخن از مبانی نظری تاریخ معماری کمابیش همان سخن از مبانی نظری تاریخ است؛ اگر چه می توان در بحث تفصیلی، وجوه اختصاصی مبانی نظری تاریخ معماری را نیز بدان افزود.
هدف از نوشتار حاضر تبیین یافته ای از متون نثر سده های نخست دوران اسلامی است که گمان می رود بتوان از آن به منزلهٔ بنیاد نظری برای یکی از مهم ترین مقوله های تاریخ نویسی، یعنی تبیین کلی سیر تاریخ و عرضهٔ طرحی برای سیر تحول در تاریخ و طبقه بندی و دوره بندی در آن، استفاده کرد.
نگارنده آگاه است که آنچه در اینجا بر مبنای متون حدود هزار سال پیش بیان می شود به برخی نظریه هایی شباهت دارد که عده ای از اندیشمندان اروپایی در سده های اخیر مطرح کرده اند. با این حال، به عمد این اندیشه ها و سخنان مفسران ایرانی آنها را، به رغم ارزشی که دارد، نادیده می گیرد تا بتواند حتی الامکان اندیشه های نهفته در متون فارسی را در بستر فرهنگی تبیین کند که این متون زادهٔ آن اند و بر قدر توان، آنها را از تأثیر اندیشه های متعلق به فرهنگهای دیگر دور نگاه دارد.
۲) واژهٔ «تاریخ» در تداول فارسی روزگار ما دگرگون شده و معانی ای افزون بر معناهای اصیل خود یافته است. در گذشته، مقصود از «تاریخ» نوشته ای بود دربارهٔ اخبار گذشتگان، یا اخبار معاصران از آن رو که زمانی به گذشته بدل خواهند شد. وقتی که ابوالفضل بیهقی می گوید:«می خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم، تا هیچ از احوال پوشیده نماند» {۱}، از نوشته ای به نام «تاریخ» یاد می کند که موضوعش احوال و اخبار گذشتگان است. به سخن دیگر، موضوع تاریخ «احوال و اخبار گذشتگان» بوده است و به خود آن موضوع «تاریخ» نمی گفتند. موضوع تاریخ، بسته به مورد، اخبار والیان دین یا دنیا یا احوال مکانی و شهری بود و به تناسب، نام حال و خبر و حدیث و واقعه و اثر و مأثر و سیرت و تذکرت و حکایت می گرفت. امروز ما، گویی متأثر از زبانهای اروپایی، هم به دانش تاریخ و گزارش تاریخ و نوشتار تاریخ «تاریخ» می گوییم، هم به موضوع آن. از همین روست که برخی برای پرهیز از خلط، بدانچه گذشتگان «تاریخ» می گفتند، «تاریخ نامه» می گویند؛ و گاهی تاریخ چون امر خارجی (یا تاریخ چون رویداد) را «تاریخ درجهٔ یک» و تاریخ چون گزارش از آن امر بیرونی را «تاریخ درجه دو» می خوانند. باری در بحث از تاریخ معماری، برای پرهیز از خلط و مغالطه، باید به این تفاوت توجه کرد .{۲}
اما «تاریخ درجهٔ یک» یا «تاریخ چون رویداد» را نیز می توان به صورتهای گوناگونی تلقی کرد. ممکن است تاریخ را مجموعه ای از رویدادها بدانیم که به تصادف در پی هم قرار گرفته اند؛ یا آن را مجموعهٔ رویدادهایی بدانیم که بنا بر «میل» های ویژه و ناشناخته ای در کنار هم قرار می گیرند؛ یا رویدادها و تتابع آنها را مبتنی بر قوانینی بدانیم که چون تکرار شدنی نیستند، شناختن آنها هم ناممکن است؛ یا این قانونها را شناختن بدانیم یا اینکه شناخت این قانونها را تنها از طریق اتصال به منبعی فراتر از انسان ممکن بشماریم. از سوی دیگر، ممکن است برای تاریخ موجودیتی حقیقی قایل نباشیم و آن را موجودی اعتباری بدانیم که انسانها از مجموعهٔ رویدادها در حرکت جامعه در طول زمان انتزاع کرده و بر ساخته اند؛ یا موجودی بی جان که مانند دیگر موجودات بی جان، بی شعور است. شاید هم برعکس، آن را موجودی بدانیم که همانند دیگر موجودات جهان ماده، از جاندار و بی جان، هوشمند است.
ادعای نگارنده در این نوشته این است که همهٔ نویسندگان متون نثر فارسی سده های نخست که به نحوی به تاریخ پرداخته اند معتقد بوده اند که اولا، بر تاریخ قوانینی کلی حاکم است و می توان از وجود طرحی کلی در تاریخ سخن گفت: ثانیا، تاریخ موجودیتی حقیقی است و از هستی بهره دارد، از صفات هستی هم به میزان حصه اش از هستی بهره مند است، از جمله حیات و شعور. به سخن دیگر، تاریخ موجودی است زنده و با شعور و تابع قوانینی کلی که مانند دیگر مخلوقات، ناصیه اش در دست خدای قادر متعال است و خداوند با «قضا» خود آن را، گاهی آشکارا و گاهی نهان از چشم آدمیان، به پیش می برد.
تاریخ، مانند دیگر موجودات جهان، جلوه و مظهری از خداست و به همین سبب، حیات و شعور دارد. اما این موجود زنده موجودی است دنیوی. پس مقید به قیود دنیوی هم هست؛ یعنی محدودیت و دگرگونی و اوج و حضیض و سلامت و بیماری و نشاط و فتور در آن راه می یابد. تاریخ طفولیت و بلوغ دارد، سلامت و بیماری دارد، قوت و ضعف دارد. اما نکته اینجاست که در زبان فارسی سده های نخست (و بلکه در فارسی تا پیش از روزگار جدید) به این موجود «تاریخ» نمی گفتند؛ بلکه از آن با الفاظی چون «زمانه» و «دهر» یاد می کردند.
http://www.aftab.ir/images/article/break.gif
نویسنده: مهرداد - قیومی
منبع: فصل نامه - گلستان هنر - ۱۳۸۶ - شماره پیاپی ۷، بهار
کتاب نامه
- ابویعقوب سجستانی. کشف المحجوب، رساله در آیین اسماعیلی از قرن چهارم، تصحیح هنری کربین، تهران. طهوری، ۱۳۶۷ .
- استنفورد، مایکل. درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۲.
- اعتصامی، پروین. دیوان پروین اعتصامی، براساس طبع ابوالفتح اعتصامی، تهران، نی، ۱۳۸۴.
- بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران، مهتاب، ۱۳۸۱، ۳ج.
- قیومی، مهرداد ، «اصفهان صفوی و معضل طبقه بندی در تاریخ هنر»، در : گلستان هنر، ش ۵ ، (پاییز ۱۳۸۵) ، ص ۵-۹.
- ـــــــ.. «جستجوی مبنایی دیگر برای تاریخ و تاریخ هنر در ایران:
- تاریخ ذاکرانه (بررسی ظهور ذکر در تاریخ بیهقی)»، عرضه شده در: دومین هم اندیشی هنر، سنت و سنت گرایان، تهران، فرهنگستان هنر و موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، خرداد ۱۳۸۵.
- ــــــــ.. «نظریه در تاریخ و علم»، در: «مجموعه مقاله های دوره آموزشی دکتری معماری»، تهران دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۸۲ (منتشر نشده).
- محمدبن سرخ نیشابوری (منسوب به)، شرح قصیده فارسی خواجه ابوالهیثم احمدبن حسن جرجانی، به تصحیح و مقدمه فارسی و فرانسوی هنری کربین و محمد معین، تهران، قسمت ایرانشناسی انستیتو ایران و فرانسه، ۱۳۳۴.
- نظام الملک طوسی، ---------- نامه (سیرالملوک)، به کوشش جعفرشعار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۴.
- نوذری، حسینعلی (گردآورنده و مترجم). فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخنگاری، (تهران، طرح نو، ۱۳۷۹).
- هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان. کشف المحجوب، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، تهران، سروش، ۱۳۸۴.
کد:
http://islamqu.com
کد:
http://www.hadith.ac.ir
پی نوشتها
{۱}. ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۱۰.
{۲}. مهرداد قیومی، «اصفهان صفوی و معضل طبقه بندی در تاریخ هنر». ص۴.
آنچه در این استحاله معنایی اهمیتی دیگر می یابد این است که تاریخ در معنای امروزی خود بر جای واژه هایی دیگر نشسته است که رفته رفته از زبان امروز پا پس می کشند و چیزی نمانده است که فارسی زبان امروزی آنها را بازنشناسد. یکی از آنها «زمانه» یا «دهر» است. وقتی که امروزه از «زباله دان تاریخ» سخن می گوییم، پیش تر از آنکه متأثر از متفکران تاریخ باور مغرب زمین باشیم، آنچه را حل می کنیم. از همین است که گاهی آشکارا و به درستی واژه «دهر» در روایتهای دینی را هم به «تاریخ» برمی گردانیم. در روایتی معروف آمده است که «العملاء باقون مابقی الدهر» (عالمان تا دهر باقی است، باقی اند)، امام خمینی در بیان مصداقی از این روایت، آن را این چنین به زبان امروزی برگردانده اند: «مدرس زنده است تا تاریخ زنده است».
{۳}. مهرداد قیومی، «جستجوی مبنایی دیگر برای تاریخ و تاریخ هنر در ایران: تاریخ ذاکرانه (بررسی ظهور ذکر در تاریخ بیهقی)».
{۴}. بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص ۱۸۲.
{۵}. همان، ج۳، ص ۱۱۱۵.
{۶}. همان، ج۱، ص ۲۸۴.
{۷}. مثلاً نک: همان، ج۳، ص ۹۳۳.
{۸}. همان، ج۲، ص ۵۱۲.
{۹}. همان، ج۱، ص ۲۸۴.
{۱۰}. همان، ج۱، ص ۴۹.
{۱۱}. همان، ج۳، ص ۱۱۱۸.
{۱۲}. مثلاً نک: همان، ج۱، ص ۲۲۹، ج۲، ص ۶۷۶، ج۲، ص ۷۱۱، ج۳، ص ۹۵۰، ج۳، ص ۹۶۲.
{۱۳}. همان، ج۳، ص۹۸۶.
{۱۴}. ج۳، ص ۱۰۹۷-۱۰۹۸.
{۱۵}. هارون پسر خوارزم شاه.
{۱۶}. یعنی خواهد مرد.
{۱۷}. همان، ج۳، ص ۹۱۳.
{۱۸}. پروین اعتصامی، دیوان پروین اعتصامی، ص ۳۸.
{۱۹}. گویا در اعتبار این حدیث خلاف نیست. در وب گاه دانشکده علوم حدیث (در ایران)، این روایت متفق علیه شیعه و سنی شمرده شده و منابع آن چنین یاد شده است: منتخب مسند عبد حمید، ص ۹۷؛ السنن الکبری، ج۶، ص ۴۵۷؛ المعجم الاوسط، ج۱، ص ۲۰۰.-
کد:
http://www.hadith.ac.ir/default.aspx?pageid=۲۰۵۱
در وب گاه «الاسلام ، سئوال و جواب» علاوه بر روایت یاد شده (که آن را معتبر و متفق علیه شمرده)، این صورتهای دیگر آن را نیز نقل کرده است:« یقول الله، یؤذینی این آدم یسبّ الدهر و أنا الدهر بیدی الامر اقلب الیل و النهار»؛ «لاتسبّوا الدهر؛ فان الله هو الدهر، یقلب الیل و النهار» «یقول ابن آدم یا خیبه الدهر؛ و انا الدهر»-
کد:
http://islamqa.com/index.php?ref=۹۷۷۳۹&In=ara
{۲۰}. پیداست که از طریق تجربه نمی توان به قطع از چنین طرحی سخن گفت؛ بلکه این قول متکی بر یافته های غیبی، در قرآن کریم و روایات، است.
{۲۱}. درباره تفاوتهای نظریه در تاریخ و علم، نک: مهرداد قیومی، «نظریه در تاریخ و علم»، ص ۹۱-۱۱۲.
باشگاه اندیشه
http://www.aftab.ir/articles/art_culture/architecture/images/e5b7a2c20ef97bba67c4ca1cd49af270.jpg
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رأی برهمنی
تا کنون آنچه دربارهٔ تاریخ معماری ایران نوشته شده بر بنیادهای تاریخ نویسی غربی مبتنی بوده است. وقتی که این تاریخ از منظری بیگانه با گوهر آن نوشته شود، می توان انتظار داشت که بخشهایی از آن نادیده و مغفول بماند. برای تأسیس تاریخ نویسی حقیقی معماری ایران باید در پی بنیادهای نظری ای بود که از دل فرهنگ اسلامی و ایرانی برآمده باشد. ایرانیان در مدت هزار سال نشاط فرهنگی خود با آنکه تاریخ معماری ننوشته اند، در نوشتن تاریخ دستی توانا داشته اند. چون بدون بنیادهای نظری نمی توان تاریخ نوشت، پس ناگزیر آنان برای تاریخ نویسی بنیادهای نظری ای داشته اند که می توان آنها را بازخواند و یافت و توانایی آنها را برای ساختن دستگاه تاریخ نویسی معماری ایران آزمود. از جملهٔ منابع این بنیادها، آثار نثر فارسی در سده های نخست اسلامی است. در این منابع، تاریخ (زمانه) موجود با شعور و جاندار تصویر شده است. و آنچه را از آدمیان در ادوار تاریخ به ظهور می رسد با احوال تاریخ در آن دوره ها متناسب شمرده اند. بر این مبنا می توان نظریه ای برای دوره بندی تاریخ معماری ایران پرداخت.
۱) در فرهنگ ایرانی، مانند همهٔ فرهنگهای نامدرن، تاریخ معماری ننوشته اند؛ زیرا معماری را امری نوشتنی نمی دانسته اند. اما امروز، چون از عالم فرهنگ ایرانی تا حدودی بیرون آمده ایم، چه برای شناختن معماری ایرانی و چه برای یافتن خود، نیازمند نوشتن تاریخ معماری ایرانیم. هیچ تاریخ نامهٔ معماری بدون بنیادهای نظری پدید نیامده است. اگر در تاریخ نامه ای سخن از بنیادهای نظری آن نیست، فقط بدین معناست که نویسنده بدانها تصریح نکرده یا از آنها غفلت داشته است. مورخ ناگزیر تاریخ خود را از همان نظر گاهی می نویسد که از آنجا به انسان و جامعه و فرهنگ و تاریخ و جهان می نگرد.
تاریخ نویسی معماری ایران کاری تازه نیست. پیش از این، بسیاری از محققان به نوشتن این تاریخ، دست کم در پاره ها و موضوعاتی از آن، پرداخته اند. لیکن چون تاریخ نویسی معماری در مغرب زمین پیدا شده است، همهٔ تاریخ نامه های معماری خواه ناخواه بر مبناهای نظری غربی نوشته می شود؛ مگر آنکه نویسنده آگاهانه قصد دیگری کند و بنیادهایی تازه بنهد. تا کنون کسی در تاریخ نویسی معماری ایران چنین نکرده و بنیادی تازه، متفاوت با بنیادهای تاریخ نویسی غربی، ننهاده است. وصف کار برخی از پیشگامان تاریخ نویسی معماری در ایران به «تاریخ نویسی ایرانی معماری ایرانی» مدحی است بی بنیاد. تاریخ نویسی معماری ایران با تغییر الفاظ و سره نویسی و احیای واژه های کهن و تسلط بر فنون و شیوه ها «ایرانی» نمی شود. تاریخ نویسی معماری ایرانی با اسلامی آن گاه به حقیقت ایرانی یا اسلامی است که در آب فرهنگ این قوم و دین ریشه داشته و از همان جا رسته باشد.
اما بنیادهای نظری تاریخ نویسی ایرانی معماری ایران را از کجا می توان به دست آورد؟ ما که امروز در فضای فرهنگ قومی و دینی خود تنفس نمی کنیم، نیاز به دهها، بلکه صدها سال تلاش داریم تا بتوانیم دستگاهی نظری پدید آوریم که حقیقتا با فرهنگ بومی سازگار و بر آن مبتنی باشد. پیداست که در مسیر این روزگار دراز، تتمهٔ پیوند وجودی ما با این فرهنگ هم از میان خواهد رفت و دیگر توش و توانی برای بازشناسی و احیای آن نخواهد ماند. لیکن گذشتگان ما هم در این فرهنگ دم می زدند و می بالیدند، و هم صدها سال فرصت داشتند تا اندیشه هایی مبتنی بر دین و متناسب با صفات قومی پدید آورند. شاید استفاده از تجربهٔ آنان و تلاش برای تبیین آنها در قالبهایی که برای ما انسانهای بیرون افتاده از آن فضا هم به کار آید، راه میان بر و بلکه تنها راه برای تأسیس تاریخ نویسی ایرانی معماری ایران بر بنیادهای نظری زادهٔ این فرهنگ باشد.
تاریخ معماری نوعی از تاریخ است؛ پس بنیادهای نظری آن در کلیات، چیزی جز بنیادهای نظری تاریخ عام نیست. گذشتگان ما اگر چه تاریخ معماری ننوشته اند، در نوشتن تاریخ دستی توانا داشته و از پرکارترین کسان در روزگار کهن بوده اند. می توان با کاوش در آثار آنان بنیادهای نظری تاریخ نویسی را به دست آورد و کارآمدی آنها را برای ابتنای تاریخ معماری ایران آزمود.
از این گذشته، آدمی با همهٔ حیثیتش در تاریخ به ظهور می رسد. حتی جنبه های معنوی و غیر مادی وجود انسان نیز، مادام که در این جهان است، ظهوری تاریخی دارد. از جهتی دیگر، آدمی یکسره در مکان می زید و برای زیستن خود، در مکان تصرف می کند و مکان می سازد. به سخن دیگر، آدمی در جایی می زید که محصول کار معماری است. او اثر معماری را متناسب با زندگی و نیازهای معنوی و مادی خود می سازد. پس اثر معماری تجلیگاه اندیشه ها و دیدگاهها و نیازهای انسان و ظرف زندگی اوست. انسان در تاریخ به ظهور می رسد و این ظهور در ظرف معماری است. پس ظهور تاریخی انسان به حقیقت ظهور در معماری است و تاریخ معماری یعنی تاریخ انسان و تاریخ زندگی او در این جهان، سخن از تاریخ انسان با تاریخ معماری ملازم است و سخن از تاریخ معماری با تاریخ انسان. تاریخ معماری نه تنها از آن جهت که نوعی تاریخ است با تاریخ قرابت دارد، بلکه از آن جهت که تاریخ انسان از معماری جدا و بیگانه نیست و بلکه معماری دربایست زندگی انسان است، با آن خویشاوند است. سخن از مبانی نظری تاریخ معماری کمابیش همان سخن از مبانی نظری تاریخ است؛ اگر چه می توان در بحث تفصیلی، وجوه اختصاصی مبانی نظری تاریخ معماری را نیز بدان افزود.
هدف از نوشتار حاضر تبیین یافته ای از متون نثر سده های نخست دوران اسلامی است که گمان می رود بتوان از آن به منزلهٔ بنیاد نظری برای یکی از مهم ترین مقوله های تاریخ نویسی، یعنی تبیین کلی سیر تاریخ و عرضهٔ طرحی برای سیر تحول در تاریخ و طبقه بندی و دوره بندی در آن، استفاده کرد.
نگارنده آگاه است که آنچه در اینجا بر مبنای متون حدود هزار سال پیش بیان می شود به برخی نظریه هایی شباهت دارد که عده ای از اندیشمندان اروپایی در سده های اخیر مطرح کرده اند. با این حال، به عمد این اندیشه ها و سخنان مفسران ایرانی آنها را، به رغم ارزشی که دارد، نادیده می گیرد تا بتواند حتی الامکان اندیشه های نهفته در متون فارسی را در بستر فرهنگی تبیین کند که این متون زادهٔ آن اند و بر قدر توان، آنها را از تأثیر اندیشه های متعلق به فرهنگهای دیگر دور نگاه دارد.
۲) واژهٔ «تاریخ» در تداول فارسی روزگار ما دگرگون شده و معانی ای افزون بر معناهای اصیل خود یافته است. در گذشته، مقصود از «تاریخ» نوشته ای بود دربارهٔ اخبار گذشتگان، یا اخبار معاصران از آن رو که زمانی به گذشته بدل خواهند شد. وقتی که ابوالفضل بیهقی می گوید:«می خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم، تا هیچ از احوال پوشیده نماند» {۱}، از نوشته ای به نام «تاریخ» یاد می کند که موضوعش احوال و اخبار گذشتگان است. به سخن دیگر، موضوع تاریخ «احوال و اخبار گذشتگان» بوده است و به خود آن موضوع «تاریخ» نمی گفتند. موضوع تاریخ، بسته به مورد، اخبار والیان دین یا دنیا یا احوال مکانی و شهری بود و به تناسب، نام حال و خبر و حدیث و واقعه و اثر و مأثر و سیرت و تذکرت و حکایت می گرفت. امروز ما، گویی متأثر از زبانهای اروپایی، هم به دانش تاریخ و گزارش تاریخ و نوشتار تاریخ «تاریخ» می گوییم، هم به موضوع آن. از همین روست که برخی برای پرهیز از خلط، بدانچه گذشتگان «تاریخ» می گفتند، «تاریخ نامه» می گویند؛ و گاهی تاریخ چون امر خارجی (یا تاریخ چون رویداد) را «تاریخ درجهٔ یک» و تاریخ چون گزارش از آن امر بیرونی را «تاریخ درجه دو» می خوانند. باری در بحث از تاریخ معماری، برای پرهیز از خلط و مغالطه، باید به این تفاوت توجه کرد .{۲}
اما «تاریخ درجهٔ یک» یا «تاریخ چون رویداد» را نیز می توان به صورتهای گوناگونی تلقی کرد. ممکن است تاریخ را مجموعه ای از رویدادها بدانیم که به تصادف در پی هم قرار گرفته اند؛ یا آن را مجموعهٔ رویدادهایی بدانیم که بنا بر «میل» های ویژه و ناشناخته ای در کنار هم قرار می گیرند؛ یا رویدادها و تتابع آنها را مبتنی بر قوانینی بدانیم که چون تکرار شدنی نیستند، شناختن آنها هم ناممکن است؛ یا این قانونها را شناختن بدانیم یا اینکه شناخت این قانونها را تنها از طریق اتصال به منبعی فراتر از انسان ممکن بشماریم. از سوی دیگر، ممکن است برای تاریخ موجودیتی حقیقی قایل نباشیم و آن را موجودی اعتباری بدانیم که انسانها از مجموعهٔ رویدادها در حرکت جامعه در طول زمان انتزاع کرده و بر ساخته اند؛ یا موجودی بی جان که مانند دیگر موجودات بی جان، بی شعور است. شاید هم برعکس، آن را موجودی بدانیم که همانند دیگر موجودات جهان ماده، از جاندار و بی جان، هوشمند است.
ادعای نگارنده در این نوشته این است که همهٔ نویسندگان متون نثر فارسی سده های نخست که به نحوی به تاریخ پرداخته اند معتقد بوده اند که اولا، بر تاریخ قوانینی کلی حاکم است و می توان از وجود طرحی کلی در تاریخ سخن گفت: ثانیا، تاریخ موجودیتی حقیقی است و از هستی بهره دارد، از صفات هستی هم به میزان حصه اش از هستی بهره مند است، از جمله حیات و شعور. به سخن دیگر، تاریخ موجودی است زنده و با شعور و تابع قوانینی کلی که مانند دیگر مخلوقات، ناصیه اش در دست خدای قادر متعال است و خداوند با «قضا» خود آن را، گاهی آشکارا و گاهی نهان از چشم آدمیان، به پیش می برد.
تاریخ، مانند دیگر موجودات جهان، جلوه و مظهری از خداست و به همین سبب، حیات و شعور دارد. اما این موجود زنده موجودی است دنیوی. پس مقید به قیود دنیوی هم هست؛ یعنی محدودیت و دگرگونی و اوج و حضیض و سلامت و بیماری و نشاط و فتور در آن راه می یابد. تاریخ طفولیت و بلوغ دارد، سلامت و بیماری دارد، قوت و ضعف دارد. اما نکته اینجاست که در زبان فارسی سده های نخست (و بلکه در فارسی تا پیش از روزگار جدید) به این موجود «تاریخ» نمی گفتند؛ بلکه از آن با الفاظی چون «زمانه» و «دهر» یاد می کردند.
http://www.aftab.ir/images/article/break.gif
نویسنده: مهرداد - قیومی
منبع: فصل نامه - گلستان هنر - ۱۳۸۶ - شماره پیاپی ۷، بهار
کتاب نامه
- ابویعقوب سجستانی. کشف المحجوب، رساله در آیین اسماعیلی از قرن چهارم، تصحیح هنری کربین، تهران. طهوری، ۱۳۶۷ .
- استنفورد، مایکل. درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۲.
- اعتصامی، پروین. دیوان پروین اعتصامی، براساس طبع ابوالفتح اعتصامی، تهران، نی، ۱۳۸۴.
- بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران، مهتاب، ۱۳۸۱، ۳ج.
- قیومی، مهرداد ، «اصفهان صفوی و معضل طبقه بندی در تاریخ هنر»، در : گلستان هنر، ش ۵ ، (پاییز ۱۳۸۵) ، ص ۵-۹.
- ـــــــ.. «جستجوی مبنایی دیگر برای تاریخ و تاریخ هنر در ایران:
- تاریخ ذاکرانه (بررسی ظهور ذکر در تاریخ بیهقی)»، عرضه شده در: دومین هم اندیشی هنر، سنت و سنت گرایان، تهران، فرهنگستان هنر و موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، خرداد ۱۳۸۵.
- ــــــــ.. «نظریه در تاریخ و علم»، در: «مجموعه مقاله های دوره آموزشی دکتری معماری»، تهران دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۸۲ (منتشر نشده).
- محمدبن سرخ نیشابوری (منسوب به)، شرح قصیده فارسی خواجه ابوالهیثم احمدبن حسن جرجانی، به تصحیح و مقدمه فارسی و فرانسوی هنری کربین و محمد معین، تهران، قسمت ایرانشناسی انستیتو ایران و فرانسه، ۱۳۳۴.
- نظام الملک طوسی، ---------- نامه (سیرالملوک)، به کوشش جعفرشعار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۴.
- نوذری، حسینعلی (گردآورنده و مترجم). فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخنگاری، (تهران، طرح نو، ۱۳۷۹).
- هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان. کشف المحجوب، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، تهران، سروش، ۱۳۸۴.
کد:
http://islamqu.com
کد:
http://www.hadith.ac.ir
پی نوشتها
{۱}. ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۱۰.
{۲}. مهرداد قیومی، «اصفهان صفوی و معضل طبقه بندی در تاریخ هنر». ص۴.
آنچه در این استحاله معنایی اهمیتی دیگر می یابد این است که تاریخ در معنای امروزی خود بر جای واژه هایی دیگر نشسته است که رفته رفته از زبان امروز پا پس می کشند و چیزی نمانده است که فارسی زبان امروزی آنها را بازنشناسد. یکی از آنها «زمانه» یا «دهر» است. وقتی که امروزه از «زباله دان تاریخ» سخن می گوییم، پیش تر از آنکه متأثر از متفکران تاریخ باور مغرب زمین باشیم، آنچه را حل می کنیم. از همین است که گاهی آشکارا و به درستی واژه «دهر» در روایتهای دینی را هم به «تاریخ» برمی گردانیم. در روایتی معروف آمده است که «العملاء باقون مابقی الدهر» (عالمان تا دهر باقی است، باقی اند)، امام خمینی در بیان مصداقی از این روایت، آن را این چنین به زبان امروزی برگردانده اند: «مدرس زنده است تا تاریخ زنده است».
{۳}. مهرداد قیومی، «جستجوی مبنایی دیگر برای تاریخ و تاریخ هنر در ایران: تاریخ ذاکرانه (بررسی ظهور ذکر در تاریخ بیهقی)».
{۴}. بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص ۱۸۲.
{۵}. همان، ج۳، ص ۱۱۱۵.
{۶}. همان، ج۱، ص ۲۸۴.
{۷}. مثلاً نک: همان، ج۳، ص ۹۳۳.
{۸}. همان، ج۲، ص ۵۱۲.
{۹}. همان، ج۱، ص ۲۸۴.
{۱۰}. همان، ج۱، ص ۴۹.
{۱۱}. همان، ج۳، ص ۱۱۱۸.
{۱۲}. مثلاً نک: همان، ج۱، ص ۲۲۹، ج۲، ص ۶۷۶، ج۲، ص ۷۱۱، ج۳، ص ۹۵۰، ج۳، ص ۹۶۲.
{۱۳}. همان، ج۳، ص۹۸۶.
{۱۴}. ج۳، ص ۱۰۹۷-۱۰۹۸.
{۱۵}. هارون پسر خوارزم شاه.
{۱۶}. یعنی خواهد مرد.
{۱۷}. همان، ج۳، ص ۹۱۳.
{۱۸}. پروین اعتصامی، دیوان پروین اعتصامی، ص ۳۸.
{۱۹}. گویا در اعتبار این حدیث خلاف نیست. در وب گاه دانشکده علوم حدیث (در ایران)، این روایت متفق علیه شیعه و سنی شمرده شده و منابع آن چنین یاد شده است: منتخب مسند عبد حمید، ص ۹۷؛ السنن الکبری، ج۶، ص ۴۵۷؛ المعجم الاوسط، ج۱، ص ۲۰۰.-
کد:
http://www.hadith.ac.ir/default.aspx?pageid=۲۰۵۱
در وب گاه «الاسلام ، سئوال و جواب» علاوه بر روایت یاد شده (که آن را معتبر و متفق علیه شمرده)، این صورتهای دیگر آن را نیز نقل کرده است:« یقول الله، یؤذینی این آدم یسبّ الدهر و أنا الدهر بیدی الامر اقلب الیل و النهار»؛ «لاتسبّوا الدهر؛ فان الله هو الدهر، یقلب الیل و النهار» «یقول ابن آدم یا خیبه الدهر؛ و انا الدهر»-
کد:
http://islamqa.com/index.php?ref=۹۷۷۳۹&In=ara
{۲۰}. پیداست که از طریق تجربه نمی توان به قطع از چنین طرحی سخن گفت؛ بلکه این قول متکی بر یافته های غیبی، در قرآن کریم و روایات، است.
{۲۱}. درباره تفاوتهای نظریه در تاریخ و علم، نک: مهرداد قیومی، «نظریه در تاریخ و علم»، ص ۹۱-۱۱۲.
باشگاه اندیشه