توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : # یک نفر تا به ابد دلتنگ است... #
R A H A
03-22-2012, 01:19 AM
عشق آبی رنگ است...
اشک ها جاری شد...
در فرو دست انگار ، یک نفر دلتنگ است...
همه ی شهر کنون خوابیدند ،
چشم من بیدار است ،
با تپش های دل پنجره گویی امشب ،
لحظه ی دیدار است...
در دل شهر غریب ،
با تو این عمر گرانمایه رقم خواهم زد ،
در شب تنهایی...
با تو در کوچه ی مهتاب قدم خواهم زد...
یاد آن روز بخیر...
فاصله بین من و تو ، فقط نامت بود ،
در میان همگان ،
دل من در سفر عشق خریدارت بود ،
تا افق همسفرت خواهم بود...
با دلم باش که در این وادی
دل مردم سنگ است...
یاد این باش که در پشت سرت ،
یک نفر تا به ابد دلتنگ است...
R A H A
03-22-2012, 01:20 AM
روزگاري رفت و من در هر زمان ـ
آزمودم رنج « غربت » را بسي
درد « غربت » ميگدازد روح را
جز « غريب » اين را نميداند كسي
هست غربت گونه گون در روزگار
محنت غربت بسي مرگ آور است
از هزاران غربت اندوه خيز
غربت « بي همزباني » بدتر است
R A H A
03-22-2012, 01:21 AM
مثل یه کابوس بارون عشق پایان گرفت
من
به باور نرسیدم
که چه تنها ماندم
و تمام رویاهایم
خشکیده شد
و تمام روزها و شب هایم در یکرنگی خود می پوسد
و من تنهام
تنهاتر از دیروزهایی که با
زجر یکی شدن می گذشت
و چه شیرین بود همان تحمل های یکسان
که حجم
روزهایم را سبک میکرد
و من احمقانه
پس می زدم
کسی را که از جنس
خودم نبود
اما از جنس عمیق دوست داشتن های ناب بود
شاید
فقط
من فردا را شادتر در انتظارم
R A H A
03-22-2012, 01:22 AM
زخم می خورم عمیق و جانانه
و یک چیز عجیب دردناک در دلم می شکند
بی صدا
و فریاد بغض آلودم از گلو خارج نمی شود
و هوای اطرافم را خفقان می دهد
دوباره و سه باره
و من را پشیمان می کند
از این
اصرار به ماندن های پوچ
R A H A
03-22-2012, 01:22 AM
ندانستم که هستی و ستم بر خود روا کردم
برای لحظه ای مستی ، دل از اصلش جدا کردم
کمند عشق را اول تو دادی دست من اما
ندانستم بهایش را ، به آسانی رها کردم
قدم های نگاهم را ، نگاهت تا افق می برد
به پاس قدر دانی پس ، جفا این سان چرا کردم؟
سوارم کرده بودی در ، میان هاله های عشق
پیاده خود شدم از آن ، چرا من این خطا کردم
نگاهم باز امشب در میان آینه سر خورد
به روی شانه دستت را ، دلم دید و صدا کردم:
بده فرصت که من یک بار دیگر عاشقت گردم
خودم می دانم این مدت به نفس خود جفا کردم
پس از هجر تو بی چشمت به چاه و چاله افتادم
تو تا دستم بگیری من ، چه شب ها که دعا کردم
بده در چشم خود راهم ، که کوری را رها کردم
R A H A
03-22-2012, 01:23 AM
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
R A H A
03-22-2012, 01:25 AM
ما دو نفر بودیم
باد که آمد
یکی رفت و خاطره شد
یکی ماند تا خاطراتش را مرور کند
R A H A
03-22-2012, 01:27 AM
¸¸.•` جان گرفته `•.¸¸
ミ از دفتر : مرگ رنگ ミ
http://image.kocholo.org/user/Sana/tazin/line/line104.gif
ازهجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب
مرده ای را جان به رگ ها ریخت
پا شد از جا در میان سایه و روشن
بانگ زد برمن : مرا پنداشتی مرده
و به خاک روزهای رفته بسپرده ؟
لیک پندار تو بیهوده است
پیکر من مرگ را از خویش می راند
سرگذشت من به زهر لحظه های تلخ آلوده است
من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم
شادی ات را با عذاب آلوده می سازم
با خیالت می دهم پیوند تصویری
که قرارت را کند در رنگ خود نابود
درد را با لذت آمیزد
در تپش هایت فرو ریزد
نقش های رفته را باز آورد با خود غبار آلود
مرده لب بر بسته بود
چشم می لغزید بر یک طرح شوم
می تراوید از تن من درد
نغمه می آورد بر مغزم هجوم
R A H A
03-22-2012, 03:40 PM
در دور دست
قويي پريده بي گاه از خواب
شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد
لبهاي جويبار
لبريز موج زمزمه در بستر سپيد
در هم دويده سايه و روشن
لغزان ميان خرمن دوده
شبتاب مي فروزد در آذر سپيد
همپاي رقص نازك ني زار
مرداب مي گشايد چشم تر سپيد
خطي ز نور روي سياهي است
گويي بر آبنوس درخشد زر سپيد
ديوار سايه ها شده ويران
دست نگاه درافق دور
كاخي بلند ساخته با مرمر سپيد
سهراب سپهری
R A H A
03-22-2012, 03:40 PM
به سراغ من اگر مياييد
پشت هيجستانم
پشت هيچستان جاييست
پشت هيچستان رگ هاي هوا پر قاصدهاييست
كه خبر مي ارند از گل واشده ي دورترين بوته خاك
روي شن ها هم نقش هاي سم اسبان سواران ظريفي است ك صبح
به سر تپه معراج شقايق رفتند
پشت هيچستان چتر خواهش باز است
تا نسيم عطشي در بن برگي بدود
زنگ باران به صدا مي ايد
ادم اينجا تنهاست
و در اين تنهايي سايه ي ناروني تا ابديت جاري ست
به سراغ من اگر مي اييد
نرم و اهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد
چيني نازك تنهايي من.
R A H A
03-22-2012, 03:41 PM
و خدایی که در این نزدیکیست...
سهراب گر چه عارف نام نگرفت اما شیوه اش کم از عرفان نداشت و نوای اشعارش
گرچه غزل نبود کم از غزل نداشت
و کنون در این روزگار که "نفس آدم ها سر به سر افسردست و هر نشاطی مردست"
یادمان هست که در ظلمت سوزان غم خود کافیست بگوییم
" چترها را باید بست زیر باران باید رفت "
یادمان هست اگر رفت دلی از برمان بدانیم که " مرگ پایان کبوتر نیست "
ویادمان باشد که از چشمان او :
"عشق پیدا بود ... موج پیدا بود"
"برف پیدا بود ... دوستی پیدا بود "
R A H A
03-22-2012, 03:41 PM
*-* در قیر شب *-*
دیرگاهیست در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است.
رخنه ای نیست در این تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته.
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته.
نفس آدم ها
سر به سر افسردست.
روزگاریست در این گوشه ی پژمرده هوا
هر نشاطی مردست .
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد.
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد.
نقش هایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنجه زدود .
دیرگاهیست که چون من همه را
رنگ خاموشی ذر طرح لب است .
جنبشی نیست در این خاموشی
دست ها پاها در قیر شب است .
R A H A
03-22-2012, 03:42 PM
http://image.kocholo.org/user/Sana/tazin/sahm_zard.gifروشن شبhttp://image.kocholo.org/user/Sana/tazin/sahm_zard.gif
http://image.kocholo.org/user/Sana/tazin/roban_kh.gif
روشن است آتش درون شب
وز پس دودش
طرحی از ویرانه های دور
گر به گوش اید صدایی خشک
استخوان مرده می لغزد درون گور
دیرگاهی ماند اجاقم سرد
و چراغم بی نصیب از نور
خواب درمان را به راهی برد
بی صدا آمد کسی از در
در سیاهی آتشی افروخت
بی خبر اما
که نگاهی درتماشا سوخت
گرچه می دانم که چشمی راه دارد به افسون شب
لیک می بینم ز روزن های خوابی خوش:
آتشی روشن درون شب
R A H A
03-22-2012, 03:43 PM
رو به غروب
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2536/2536700aiklq2mm8p.gif
ریخته سرخ غروب
جا به جا بر سر سنگ
کوه خاموش است
می خروشد رود
مانده در دامن دشت
خرمنی رنگ کبود
سایه آمیخته با سایه
سنگ با سنگ گرفته پیوند
روز فرسوده به ره می گذرد
جلوه گر آمده در چشمانش
نقش اندوه پی یک لبخند
جغد بر کنگره ها می خواند
لاشخورها سنگین
از هوا تک تک آیند فرود
لاشه ای مانده به دشت
کنده منقار ز جا چشمانش
زیر پیشانی او
مانده دو گود کبود
تیرگی می آید
دشت می گیرد آرام
قصه رنگی روز
می رود رو به تمام
شاخه ها پژمرده است
سنگها افسرده است
رود می نالد
جغد می خواند
غم بیامیخته با رنگ غروب
می ترواد ز لبم قصه سرد
دلم افسرده در این تنگ غروب
R A H A
03-22-2012, 03:43 PM
غمي غمناك
****
شب سردي است و من افسرده
راه دوري است و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
ميكنم تنها از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سايه اي از سر ديوار گذشت،
غمي افزود مرا بر غم ها
فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهاني.
نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر،سحر نزديك است.
هر دم اين بانگ برآرم از دل:واي،اين شب چقدر تاريك است!
خنده اي كو كه به دل انگيزم؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم؟
صخره اي كو كه بدان آويزم؟
مثل اين است كه شب نمناك است.
ديگران را هم غم است به دل،
غم من،ليك،غمي غمناك است.
R A H A
03-22-2012, 03:43 PM
¸¸.•` خراب `•.¸¸
ミ از دفتر : مرگ رنگ ミ
http://image.kocholo.org/user/Sana/tazin/line/line103.gif
فرسود پای خود را چشمم به راه دور
تا حرف من پذیرد آخر که : زندگی
رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود
دل را به رنج هجر سپردم ولی چه سود
پایان شام شکوه ام
صبح عتاب بود
چشمم نخورد آب از این عمر پرشکست
این خانه را تمامی پی روی آب بود
پایم خلیده خار بیابان
جز با گلوی خشک نکوبیده ام به راه
لیکن کسی ز راه مددکاری
دستم اگر گرفت فریب سراب بود
خوب زمانه رنگ دوامی به خود ندید
کندی نهفته داشت شب رنج من به دل
اما به کار روز نشاطم شتاب بود
آبادی ام ملول شد از صحبت زوال
بانگ سرور دردلم افسرد کز نخست
تصویر جغد زیب تن این خراب بود
R A H A
03-22-2012, 03:44 PM
دوستت دارم زیاد
زیاد زیاد دوستت دارم
اما برای خوشبخت کردن تو
" من " کافی نیستم چه رسد به " دوست داشتنم " !
R A H A
03-22-2012, 03:45 PM
تا انتهای حضور
امشب
در یک خواب عجیب
رو بهسمت کلمات
باز خواهد شد
باد چیزی خواهد گفت
سیب خواهد افتاد
روی اوصاف زمین خواهد غلتید
تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت
سقف یک وهم فرو خواهد ریخت
چشم
هوش محزون نباتی را خواهددید
پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید
راز سر خواهد رفت
ریشه زهد زمان خواهد پوسید
سر راه ظلمات
لبه صحبت آب
برق خواهد زد
باطن اینه خواهد فهمید
امشب
ساقه معنی را
وزش دوست تکانخواهدداد
بهت پرپر خواهد شد
ته شب یک حشره
قسمت خرم تنهایی را
تجربه خواهد کرد
داخل واژه صبح
صبح خواهد شد
R A H A
03-22-2012, 03:45 PM
اینجاهمیشه تیه
ظهر بود
ابتدای خدا بود
ریگزار عفیف
گوش می کرد
حرفهای اساطیری آب را می شنید
آب مثل نگاهی به ابعاد ادرک
لکلک
مثل یک اتفاق سفید
بر لب برکه بود
حجم مرغوب خود را
در تماشای تجرید می شست
چشم
وارد فرصت آب می شد
طعم پک اشارت
روز ذوق نمکزار از یاد می رفت
باغ سبز تقرب
تا کجای کویر
صورت ناب یک خواب شیرین ؟
ای شبیه
مکث زیبا
درحریم علف های قربت
در چه سمت تماشا
هیچ خوشرنگ
سایه خواهد زد
کی
انسان
مثل آواز ایثار
در کلام فضا کشف خواهد شد؟
ای شروع لطیف
جای الفاظ مجذوب خالی
R A H A
03-22-2012, 03:45 PM
سمت خیال دوست
ماه
رنگ تفسیر مس بود
مثل اندوه تفهیم بالا می آمد
سرو
شیهه بارز خک بود
کاج نزدیک
مثل انبوه فهم
صفحه ساده فصل را سیاه می زد
کوفی خشک تیغال ها خوانده می شد
از زمین های تاریک
بوی تشکیل ادرک می آمد
دوست
توری هوش را روی اشیا
لمس می کرد
جمله جاری جوی را می شنید
با خود انگار می گفت
هیچ حرفی به این روشنی نیست
من کنار زهاب
فکر می کردم
امشب
راه معراج اشیا چه صاف است
R A H A
03-22-2012, 03:46 PM
تنهای منظره
کاج های زیادی بلند
زاغ های زیادی سیاه
آسمان به اندازه آبی
سنگچین ها تماشا تجرد
کوچه باغ فرارفته تا هیچ
ناودان مزین به گنجشک
آفتاب صریح
خک خشنود
چشم تا کار می کرد
هوش پاییز بود
ای عجیب قشنگ
با نگاهی پر از لفظ مرطوب
مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ
چشم هایی شبیه حیای مشبک
پلک های مردد
مثل انگشت های پریشان خواب مسافر
زیر بیداری بیدهای لب رود
انس
مثل یک مشت خکستر محرمانه
روی گرمای ادرک پاشیده
فکر
آهسته بود
آرزو دور بود
مثل مرغی که روی درخت حکایت بخواند
در کجاهای پاییزهایی که خواهند آمد
یک دهان مشجر
از سفرهای خوب
حرف خواهد زد ؟
R A H A
03-22-2012, 03:46 PM
مي گن دلت ديگه برام تنگ نمي شه چشماي مهربونتم ديگه برام از جنس بارون نمي شه
مي گن از وقتي اومدي قلبتو دادي به كسي اون كيه كه زندگيتو به پاي حرفاش مي زاري
عهدي كه بسته بوديمو چه زود شكستي نازنين قول و قرار و حرفامون يادت رفته اي بهترين
طفلكي اين دل من هم عاقبت تلخي داره چه سرنوشت شومي و چه بخت تاريكي داره
عيب نداره عزيزكم الهي كه خوشبخت بشي به پاي اونكه دوست داري بموني وعاشق باشي
R A H A
03-22-2012, 03:46 PM
چشمان یک عبور
آسمان پرشد از خال پروانه های تماشا
عکس گنجشک افتاد در آبهای رفاقت
فصل پرپر شد از روی دیوار در امتداد غریزه
باد می آمد از سمت زنبیل سبز کرامت
شاخه مو به انگور
مبتلا بود
کودک آمد
جیب هایش پر از شور چیدن
ای بهار جسارت
امتداد در سایه کاج های تامل
پک شد
کودک از پشت الفاظ
تا علف های نرم تمایل دوید
رفت تا ماهیان همیشه
روی پاشویه حوض
خون کودک پر از فلس تنهایی زندگی شد
بعد خاری
پای او را خراشید
سوزش جسم روی علف ها فنا شد
ای مصب سلامت
شور تن در تو شیرین فرو می نشیند
جیک جیک پریروز گنجشک های حیاط
روی پیشانی فکر او ریخت
جوی آبی که از پای شمشاد ها تا تخیل روان بود
جهل مطلوب تن را به همراه می برد
کودک از سهم شاداب خود دور می شد
زیر بارانم تعمیدی فصل
حرمت رشد
از سر شاخه های هلو روی پیراهنش ریخت
در مسیر غم صورتی رنگ اشیا
ریگ های فراغت هنوز
برق می زد
پشت تبخیر تدریجی موهبت ها
شکل پرپرچه ها محو می شد
کودک از باطن حزن پرسید
تا غروب عروسک چه اندازه راه است ؟
هجرت برگی از شاخه او را تکان داد
پشت گلهای دیگر
صورتش کوچ می کرد
صبحگاهی در آن روزهای تماشا
کوچ بازیچه ها را
زیر شمشاد های جنوبی شنیدم
بعد در زیر گرما
مشتم از کاهش حجم انگور پر شد
بعد بیماری آب در حوض های قدیمی
فکر های مرا تا ملالت کشانید
بعد ها در تب حصبه دستم به ابعاد پنهان گل ها رسید
گرته دلپذیر تغافل
روی شنهای محسوس خاموش می شد
من
روبرو می شدم با عروج درخت
با شیوع پر یک کلاغ بهاره
با افول وزغ در سجایای ناروشن آب
با صمیمیت گیج فواره حوض
با طلوع تر سطل از پشت ابهام یک چاه
کودک آمد میان هیاهوی ارقام
ای بهشت پریشانی پک پیش از تناسب
خیس حسرت پی رخت آن روزها می شتابم
کودک از پله های خطا رفت بالا
ارتعاشی به سطح فراغت دوید
وزن لبخند ادرک کم شد
R A H A
03-22-2012, 03:47 PM
حالا من يه گوشه تنهام با يه عكس يادگاري
رفتي بي وفا و گفتي كه منو دوسم نداري
حالا باز دوباره بارون مي خوره رو تن شيشه
اخه چي كم شده از تو كه مي ري واسه هميشه
عزيزم دنيا كوچيكه تو بگو اخه كجايي
ياد تو مي افتم هر وقت
هي مي گم جاي تو خالي
هي ميگم جاي تو خالي
تو شباي پر ستاره
دل من هواتو داره
ياد من مي مونه نيستي
بودنت خواب و خياله
روي بام خاطراتت من كبوتر شدم اما
با يه سنگ نفرت تو پريدم از بوم دنيا
حالا بعد رفتن تو من يه گوشه اي نشستم
هي مي گم كجايي اخر اخه من دل به كي بستم
ديگه خسته ام از اين عشق خيالي
هي ميگم جاي تو خالي
R A H A
03-22-2012, 03:47 PM
بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟
تو ، خودت را هدیه ام کردی ، ولی من هم
شعرهایم را که بی پرواست ، می دانی؟
هر چه می خواهیم – آری – از همین امروز
از همین امروز ، مال ماست ، می دانی؟
گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم
روح تو ، هم – سایه دریاست می دانی؟
دوستت دارم!» - همین ! – این راز پنهانی
از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟
عشق من ! – بی هیچ تردیدی – بمان با من
عشق یک مفهوم بی « اما» ست ، می دانی؟
R A H A
03-22-2012, 03:49 PM
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم کرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد
R A H A
03-22-2012, 03:50 PM
زندگي سخت نيست ما سختش ميکنيم
عشق قشنگ نيست ما قشنگش ميکنيم
دل ما تنگ نيست ما تنگش ميکنيم
دل هيچکس سنگ نيست ما سنگش ميکنيم
R A H A
03-22-2012, 03:50 PM
شنبه : با نگاهی عاشقانه مست شدم ...
یکشنبه : به او گفتم گرفتارت شدم ...
دو شنبه : همچو لیلی عاشق صحرا شدم ...
سه شنبه : بی وفایی کرد و من گریان شدم ...
چهار شنبه : اسیر هجرانش شدم ...
پنج شنبه : او رفت و من در عاشقی فانی شدم ...
جمعه : بی او تنها شدم
R A H A
03-22-2012, 03:50 PM
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر قصه ی فردا نبود
کاش بودی تا برای قلب من
زندگی اینگونه بی معنا نبود
کاش بودی تا لبان سرد من
قصه گوی قصه ی غم ها نبود
کاش بودی تا نگاه خسته ام
بی خبر از موج و دریا نبود
کاش بودی تا زمستان دلم
این چنین ر سوز و سرما نبود
R A H A
03-22-2012, 03:51 PM
بهش نگید!
بهش نگید که من چقدر دوسش دارم ,
برای بردن دلش کوه و رو شونم میذارم ...
بهش نگید دیوونه ی چشاش شدم ,
مست همه شیطونیهاش , عاشق خنده هاش شدم ...
اگه بفهمه عاشقم , میره و پیداش نمیشه ,
کی میدونه عاقبت این دل زارم چی میشه ؟!
اگه بگم دوسش دارم قلبش و پنهون میکنه ,
پیش چشای عاشقم رقیب و مهمون میکنه ...
R A H A
03-22-2012, 03:51 PM
رو به تو سجده می كنم دری به كعبه باز نیست
بس كه طواف كردمت مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر كنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می كشی از این رهاترم كنی
زخم نمی زنی به من كه مبتلاترم كنی
از همه توبه می كنم بلكه تو باورم كنی
قلب من از صدای تو چه عاشقانه كوك شد
تمام پرسه های من كنار تو سلوك شد
عذاب میكشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شكنجه گر تویی شكنجه اشتباه نیست
قلب من از صدای تو چه عاشقانه كوك شد
تمام پرسه های من كنار تو سلوك شد
عذاب میكشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شكنجه گر تویی شكنجه اشتباه نیست
R A H A
03-22-2012, 03:52 PM
شبی همصحبتی میگفت:
((که با روییدن یک مرگ
شهابی می چکد
از چشمهای آسمان ناگاه))
و من با گریه پرسیدم:
چرا درمرگ دل
اما
سقوط بی نهایت اشک
کافی نیست؟!
R A H A
03-22-2012, 03:52 PM
از خود نمی پرسی : چرا
این خسته را آزردمش؟
با خود نمی گویی ؟- چرا ،
این مرغک پر بسته را
در دام غم افسردمش؟
اما چرا،
عشق تو را،
من سالها در سینه پنهان داشتم
وین راز دردآلود را ،
در دل نهفتم- آه- تا جان داشتم
این آتش سوزنده را، آخر کجا می بردمش؟
R A H A
03-22-2012, 03:52 PM
ای داد ... او هم رفت
.
کوتاه نیا ولی
میبینی چه به قصد کشت میزنند ؟
باید به قصد کشت ایستاد ...
وگرنه
خانه نشین میشود دوباره این احساس تند.
این نفسهای آشفته در تلاطم یک پیکار ،
یکی یکی
سرد میشوند
در دهم ثانیه ای ، سرد.
پیش از آنکه سرودی خوانده باشند.
مغرور مغرور
با گردنی بلند تر از همیشه
ومشتاق بوی خوش صبح ،
از لای دندان های سخت به هم چسبیده.
فریادی بزن تا دیر نشده
ای داد ... ای داد ... ای داد ... ای داد ...
او هم رفت... او هم رفت ... او هم رفت ...
R A H A
03-22-2012, 03:53 PM
من که باورم نمیشه ...
تو نباشی ....
عشق نباشه...
گل نباشه...
بشت بنجره نباشی...
دلم از
دلت جدا شه....
من که باورم نمیشه...
تو نمونی...
تو نباشی...
من نباشم...
مگه میشه؟؟؟
تو نمونی...
من نمیرم...
زنده باشم...
من که باورم نمیشه...
بردن اسم تو از یاد
اخه حس عاشقی رو
دستای تو یاد من داد
زیر سایه تو بودن
از گذشته تا همیشه
منو جا نذار تو دردها
اخه باورم نمیشه
من که باورم نمیشه
R A H A
03-22-2012, 03:53 PM
يک روز و يک شب ديگر هم بي تو گذشت ...
و من اينجا از پشت قاب پنجره تنهايي ام به گذشته هاي با تو بودن و فرداهاي بي تو ماندن مي نگرم!
آري... اين صداي قدم هاي توست که کم رنگ و کم رنگ تر مي شود...ردپايي اما باقيست!
شايد فرصتي باشد هنوز براي رسيدن...درنگ نمي کنم!
کبوتر دلم را به سويت روانه مي کنم!مي روي ....مي آيد! مي روي و باز هم مي آيد!
باراني مي شود هواي دلم از اين دويدن ها و نرسيدن ها!
اين بار تو رفتي اما تقلاي کبوتر خيس بالم براي رسيدن به تو بي ثمر ماند!
دگر صدايي نيست!!
کبوتر هم گويي اسير باد و طوفان شد!
حال نه تو ماندي نه کبوتر دلم غمگينم!
حتي دگر ردپايي نيست براي تقلايي دوباره!
باران تندتر و تندتر مي بارد ....
و من باز اينجا از پشت قاب پنجره تنهاييم جز شيشه اي گريان نمي بينم!
R A H A
03-22-2012, 03:54 PM
اي که گفتي هيچ مشکل چون فراق يار نيست
گر اميد وصل باشد همچنان دشوار نيست
خلق را بيدار بايد بود از آب چشم من
وين عجب کان وقت ميگريم که کس بيدار نيست
نوک مژگانم به سرخي بر بياض روي زرد
قصه دل مينويسد حاجت گفتار نيست
بيدلان را عيب کردم لاجرم بيدل شدم
آن گنه را اين عقوبت همچنان بسيار نيست
اي نسيم صبح اگر باز اتفاقي افتدت
آفرين گويي بر آن حضرت که ما را بار نيست
بارها روي از پريشاني به ديوار آورم
ور غم دل با کسي گويم به از ديوار نيست
ما زبان اندرکشيديم از حديث خلق و روي
گر حديثي هست با يارست و با اغيار نيست
قادري بر هر چه ميخواهي مگر آزار من
زان که گر شمشير بر فرقم نهي آزار نيست
احتمال نيش کردن واجبست از بهر نوش
حمل کوه بيستون بر ياد شيرين بار نيست
سرو را ماني وليکن سرو را رفتار نه
ماه را ماني وليکن ماه را گفتار نيست
گر دلم در عشق تو ديوانه شد عيبش مکن
بدر بي نقصان و زر بي عيب و گل بي خار نيست
لوحش الله از قد و بالاي آن سرو سهي
زان که همتايش به زير گنبد دوار نيست
دوستان گويند سعدي خيمه بر گلزار زن
من گلي را دوست ميدارم که در گلزار نيست
سعدي
R A H A
03-22-2012, 03:54 PM
http://wallpaper1.persiangig.ir/image/nature/landscape1.jpg
منم كه گام ميزنم هميشه در مسير تو
بدون توكجا رود دلي كه شد اسير تو
هميشه سر پناه من حريم دست هاي تو
هميشه سايبان من نگاه سر به زير تو
R A H A
03-22-2012, 03:54 PM
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب
دیگر حتی به امید تو نیز نخواهم بود قاصدک
R A H A
03-22-2012, 03:55 PM
صبح ميخندد و من گريه کنان از غم دوست***اي دم صبح چه داري خبر از مقدم دوست
بر خودم گريه هميآيد و بر خنده تو**********تا تبسم چه کني بيخبر از مبسم دوست
اي نسيم سحر از من به دلارام بگوي********که کسي جز تو ندانم که بود محرم دوست
گو کم يار براي دل اغيار مگير************دشمن اين نيک پسندد که تو گيري کم دوست
تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست**********به که ضايع نگذاري طرف معظم دوست
من نه آنم که عدو گفت تو خود داني نيک*********که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست
ني ني اي باد مرو حال من خسته مگوي************تا غباري ننشيند به دل خرم دوست
هر کسي را غم خويشست و دل سعدي را******همه وقتي غم آن تا چه کند با غم دوست
http://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifسعديhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gif
R A H A
03-22-2012, 03:55 PM
زندگی باید کرد...
روزگارا که چنین سخت به من میگیری .
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست .
گرچه دلگیرتر از دیروزم .
گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند .
لیک باور دارم دلخوشی هام کم نیست .
زندگی باید کرد...
http://vahids0ft.persiangig.com/image/91htaf.jpg
R A H A
03-22-2012, 03:56 PM
ای کاش زبان نگاهم را می دانستی
و با این همه سکوت
مرا به خاموشی متهم نمی کردی
کاش می دانستی من همیشه
با زبان چشمانم با تو سخن می گویم
چشمانی که از ندیدنت
سیل ها دارند برای جاری ساختن
سخن ها دارند برای گفتن
غزل ها دارند برای از تو سرودن و
عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن
کاش می دانستی که من تو را
دوست دارم
کاش می دانستی....
R A H A
03-22-2012, 03:56 PM
امید
نماندی تو برای من
بمان اما برای خود
سلامت باشی و سر خوش
برای آشنای خود
همانکه در دلت داری
و او را دوست میداری
دل خود را به او دادی
به دام او گرفتاری
و من که عاشقت بودم
زخود راندی و آزردی
ولی هر جا که میرفتی
دل من را تو میبردی
اگر چه با دروغ خود
شکستی شیشه ی قلبم
و در چشم پر احساسم
نشاندی شبنم اشکم
و آخر بار از پیشت
به چشم خیس بگذشتم
ولی بازم به امید
دوچشمان تو بنشستم
http://pic90.picturetrail.com/VOL2226/12034637/21397984/367402086.jpg
R A H A
03-22-2012, 03:57 PM
دیریست غریبه ای مرا می پاید
عاشق شده بر دو چشم مستم شاید
امروز دلم حقیقتی را فهمید
دیوانه زدیوانه خوشش می آید
http://www.dezfoul.net/%7Ehamid21/jadeh.jpg
R A H A
03-22-2012, 03:57 PM
http://static1.cloob.com//public/user_data/album_photo/241/722978-b.jpg
R A H A
03-22-2012, 03:58 PM
هر کسي سهم خودش را طلبيد
سهم هر کس که رسيد
داغ تر از دل ما بود
ولي نوبت من که رسيد
سهم من يخ زده بود!
سهم من چيست مگر؟
يک پاسخ
پاسخ يک حسرت!
سهم من کوچک بود
قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتي تا ته دلتنگيها
شايد از وسعت آن بود
که بي پاسخ ماند
R A H A
03-22-2012, 05:02 PM
خداحافظ دلارامم هنوز جان از تو میگیرم
ولی درمانده و خسته دگر از بند و زنجیرم
خداحافظ ولی افسوس که من از زندگی سیرم
که قلبم می تپد اما دارم هر لحظه میمیرم
خداحافظ نگو تا کی که هرگز برنمی گردم
اگرچه چشم غمگینم تو را خواهد ز من هر دم
خداحافظ دل زخمی خداحافظ تن بیمار
خداحافظ غل و زنجیر خداحافظ در و دیوار
خداحافظ همین حالا که مسحورم ز جادویت
همین حالا که زد تیرم کمان ناب ابرویت
خداحافظ پرستو وار به رسم رهگذر این بار
نه شوقی بهر برگشتن نه قول آخرین دیدار....
R A H A
03-22-2012, 05:03 PM
باز دیشب ماه دلتنگ تو بود
ماه و حتی راه دلتنگ تو بود
باز دیشب این دل ویرانه از
دردو رنج و آه دلتنگ تو بود
باز دیشب بال پروازم شکست
گرد غم بر قاب چشمانم نشست
خواستم تا اینکه بگریزم ولی
پای دل را درد هجران تو بست
R A H A
03-22-2012, 05:03 PM
عشق...عشق...عشق...
چه واژه ي غريبي ....
سرد...بي معنا...خاک خورده...
چه به سرش امد؟ کسي مي داند؟
ان کلمه که به ژرفاي تمام زندگي بود...
حالا ديگر به عنوان يک کلمه هم از ان ياد نمي شود...
چه بايد کرد...سرنوشتش اين بود...
اين که در ويراني ها گم گردد...
اين که ديگر هيچ کس قدرت ادراک ان را نداشته باشد...
اين که او هم تنها باشد...تنهاي تنها...
سرنوشت است...کاري نمي شود کرد...
ما هم سرنوشتي داريم...درست مانند عشق...
روزي تنها...روزي بي معني... و روزي باد مارا خواهد برد
R A H A
03-22-2012, 05:03 PM
و آن زمان که عاشق مي شوي
و مي داني که عشقي هست
و باور داري کسي که تو را دوست دارد
و در آن شبهاي سرد و يخبندان با تو مي ماند..
در آن لحظات مي فهمي دوست داشتن چقدر زيباست .....
و آن زمان که کسي در فراسوي خيال تو نيست
و تو تنهاي تنها در جاده هاي برهوت زندگي قدم مي زني
تنها اوست که به تو
آرامش خيال مي دهد.....
R A H A
03-22-2012, 05:03 PM
غربت را میان ِ بند بند ِ حرف های صد من یه غاز زیسته ام !
بین ِ یک شهر آدم ِ بهتر از آنهای قدیم
و همیشه دلخوش به صداقت هایی مانده ام که صاحبانشان
را ندیده ام ...
گاه برای رسیدن بی حوصله ام ....
گاه برای راهی شدن !
میــــــــان ِ من و لبخــــــند هایم فــــــاصله میافتد گاهی ،
میــــــــان ِ من و روزگارانم !
می روم ....
می مانم ....
یاد می شوم بعـــــــــضی وقت ها!
و جز فردایی بهتر هیچ نمی خواهم
شاید یقین دارم که حقـــــــم است
شاید باید من هم کمی از سرنوشت انتظـار داشته باشم !
غربت را میان ِ بند بند ِ حرف های صد من یه غاز زیسته ام !
با دوستانی زیادی دور ....
آنقدر که حتی گاهی زیادی غریبه اند ....
زیادی نـــــــــــاشناس ....
زیادی ....
چه بگویم ؟
طاقت نمی آورم لحظه هایی که می خـــواهند مثلا دلسنگ
باشند !
طاقت نمی آورم برای شنیدن ِ صـداهایی که دریغ میشوند،
R A H A
03-22-2012, 05:04 PM
"شب از جنگل سایه ها میگذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش میسوخت گفتم:
مسوز اینچنین گرم در خود مسوز
مپیچ اینچنین تلخ بر خود مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تورا می دواند به دنبال باد
مرا می دواند به دنبال هیچ!"
R A H A
03-22-2012, 05:04 PM
رفتی تو
من در تنهایی سوختم
با بار دردها و رنج ها
هنوز فریاد های من
در تمام دنیا پرصداست
R A H A
03-22-2012, 05:04 PM
عاشق نشدی زاهد
دیوانه چه میدانی
بر شعله نرقصیدی
پروانه چه میدانی
پروانه چه میدانی
من مست می عشقم
و ز توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد
میخانه چه میدانی
میخانه چه میدانی
لبریز می غمهام
شد ساغر جان من
من دیدی و بگذشتی
پیمانه چه میدانی
یک سلسله دیوانه
افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو
افسانه چه میدانی
تا چند فریب خلق
با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده
می خوردن پنهانی
می خوردن پنهانی
عاشق شو و مستی کن
ترک همه هستی کن
ای بت نپرستیده
بتخانه چه میدانی
تو سنگ سیه بوسی
من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد
بیگانه چه میدانی
تا چند فریب خلق
با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده
می خوردن پنهانی
می خوردن پنهانی
روزی که فرو ریزیم
بنیاد تاسف را
دیگر نه تو می مانی
نه ظلم و پریشانی
نه ظلم و پریشانی
R A H A
03-22-2012, 05:05 PM
وقتی شب سر می رسه
سیاهی از سر میگیره
قاب هر پنجره عکس
تورو در بر میگیره
این که میزنه به در
تو این نواد رهگذر
توئي نه باد رهگذر
این که رسیده از سفر
مثل هر شب خدا
عطر تو داره هوا
صاحب خانه تویی
خانه کوچک ما
بجز تو عشق را باور نکردم
از آتش رو به خاکستر نکردم
شقایق وار بر آتش نشستم
شقایق را ولی پرپر نکردم
همه جای جهان جان جهانی
زبان ناتوانم را زبانی
کجا باید بدنبالت بگردم
تو هر جای زمینی و زمانی
تو هر جای زمینی و زمانی
مثل هر شب خدا
عطر تو داره هوا
صاحب خانه تویی
خانه کوچک ما
بجز تو عشق را باور نکردم
از آتش رو به خاکستر نکردم
شقایق وار بر آتش نشستم
شقایق را ولی پرپر نکردم
همه جای جهان جان جهانی
زبان ناتوانم را زبانی
کجا باید بدنبالت بگردم
تو هر جای زمینی و زمانی
تو هر جای زمینی و زمانی
مثل هر شب خدا
عطر تو داره هوا
صاحب خانه تویی
خانه کوچک ما
وقتی شب سر می رسه
سیاهی از سر میگیره
قاب هر پنجره عکس
تورو در بر میگیره
R A H A
03-22-2012, 05:05 PM
عاشق نشدی زاهد
دیوانه چه میدانی
بر شعله نرقصیدی
پروانه چه میدانی
پروانه چه میدانی
من مست می عشقم
و ز توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد
میخانه چه میدانی
میخانه چه میدانی
لبریز می غمهام
شد ساغر جان من
من دیدی و بگذشتی
پیمانه چه میدانی
یک سلسله دیوانه
افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو
افسانه چه میدانی
تا چند فریب خلق
با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده
می خوردن پنهانی
می خوردن پنهانی
عاشق شو و مستی کن
ترک همه هستی کن
ای بت نپرستیده
بتخانه چه میدانی
تو سنگ سیه بوسی
من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد
بیگانه چه میدانی
تا چند فریب خلق
با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده
می خوردن پنهانی
می خوردن پنهانی
روزی که فرو ریزیم
بنیاد تاسف را
دیگر نه تو می مانی
نه ظلم و پریشانی
نه ظلم و پریشانی
R A H A
03-22-2012, 05:06 PM
بنويس بر ياس كبود
بنويس بر باورِ رود
بنويس از من بنويس
بنويس عاشق يكي بود
بنويس، بنويس، بنويس
آه، قصه بگو
از اين عاشق دور
تو از اين تنهاي صبور
بي تو شكست
چو جام بلور
بنويس بر ياس سپيد
بنويس از عشق و اميد
بنويس ديوانهء تو
به خود از عشق تو رسيد
بنويس، بنويس، بنويس
تو موج غرور
اين دل سنگ صبور
بنويس از آنكه چو اشك
از ديده چكيد
به گونه دويد
بنويس دنياي مني
همهء روياي مني
منم اون بي تابيِ موج
تو هنوز درياي مني
بنويس، بنويس، بنويس
غريبونه شكستم ( شكستم )
من اينجا تك و تنها
دلخسته تريدم
در اين گوشهء دنيا
اي بي خبر از عشق
نداري خبر از من
روزي تو ميايي
نمانده اثر از من
بنويس دنياي مني
همهء روياي مني
منم اون بي تابي موج
تو هنوز درياي مني
بنويس، بنويس، بنويس
بنويس بر ياس كبود
بنويس بر باورِ رود
بنويس از من بنويس
بنويس عاشق يكي بود
بنويس، بنويس، بنويس
بنويس، بنويس، بنويس
بنويس، بنويس
بنويس، بنويس، بنويس
بنويس
بنويس
بنويس
بنويس
R A H A
03-22-2012, 05:06 PM
برات آخر يه شب نامه نوشتم
که باشي با خبر از سرنوشتم
نوشتم هر چه مي خواهی خطا کن
که من ديگر تو را تنها گذاشتم
نوشتم سرنوشت من چنين بود
نصيب و قسمتم عمری همين بود
خدايا شاهدی می گفتم اما
تو می دانی حقيقت غير از اين بود
جدا از تو دلم
دريای خون بود
همه دنیای من
رنگ خزون بود
تو را ديدم کنار يار ديگه
دل توجای عشق ديگرون بود
نامهربون بود
خيال کردم غمم را چاره کردم
علاج اين دل بيچاره کردم
برات هر روز يکی نامه نوشتم
چو شب اومد تمومش پاره کردم
نمی دونی چه رنجی بی تو بردم
زبس در سینه این دل را فشردم
میاد روزی که بعد از من بدونی
اگه مردم من از عشق تو مردم
R A H A
03-22-2012, 05:06 PM
رفتی دلم شکـــــستی، این دل شکسته بهتر
پوسیده رشته عشق، از هم گســسته بهتر
مـن انتــــــقام دل را هرگــز نگـــــیرم
ازتـو این رفته راه ناحق، در خون نشسته بهتر
در بزم باده نوشــــان ای غافـــل از دل من
بستی دو چشم و گفتم ، میخانه بسته بهتر
چون لاله های خونین ریزد سرشکم امشب
بر گور عشق دیرین ، گل دسته دسته بهتر
آییـــنه ای است گویـــا این چهـــره غمیـنم
تا راز دل نـــــدانی، در هم شکســــته بهتر
فرســـوده بنـــد الـفت،با صـــد گره نیـــرزد
پیمان ســست و بیجا ،ای گل نبســته بهتر
گر یادگـــــار باید از عشـــق خانـــه سوزی
داغی"هما" به سینه، جانی که خسته بهتر
R A H A
03-22-2012, 05:07 PM
رفتی دلم شکـــــستی، این دل شکسته بهتر پوسیده رشته عشق، از هم گســسته بهتر
مـن انتــــــقام دل را هرگــز نگـــــیرم ازتـو این رفته راه ناحق، در خون نشسته بهتر
در بزم باده نوشــــان ای غافـــل از دل من بستی دو چشم و گفتم ، میخانه بسته بهتر
چون لاله های خونین ریزد سرشکم امشب بر گور عشق دیرین ، گل دسته دسته بهتر
آییـــنه ای است گویـــا این چهـــره غمیـنم تا راز دل نـــــدانی، در هم شکســــته بهتر
فرســـوده بنـــد الـفت،با صـــد گره نیـــرزد پیمان ســست و بیجا ،ای گل نبســته بهتر
گر یادگـــــار باید از عشـــق خانـــه سوزی داغی"هما" به سینه، جانی که خسته بهتر
R A H A
03-22-2012, 05:07 PM
می دانم که دلت جای آدم ها نیست
آن حجم وسیع جای ما کم ها نیست
باور دارم که اوج پروانه خداست
در غربت فلسفیش این غم ها نیست
دریاب نهنگ خویش را در خشکی
آن لحظه ی قهر با من این دم ها نیست
در موج و تلاطمی که چشمت دارد
جا برای مثنوی و معجم ها نیست
کم مانده که از دوری تو پاره شود
این بند دلی که بند همدم ها نیست
بی بودن تو ندارم امید با هیچ
با بودن تو غم از ندارم ها نیست
گفتم همه عشق باز هم می دانم
آن حجم وسیع جای ما کم ها نیست
R A H A
03-22-2012, 05:08 PM
تمام روز جلوی آینه بود
با تمام لب ها . . . لب خندها
تمام دل شوره ها . . . شورها
. . . و با تمام زنانگی ها . . . رفت
به مرد رویای اش بگوید
قد تمام آینه ها دوستش دارد . . . !
بعد . . .
تمام شب را کنار آینه گریست
تمام شب را . . .
__________________
تمام حرف دلم این است ؛
من عشق را به نام تو آغاز کردم،
هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا !!!
R A H A
03-22-2012, 05:08 PM
نگاهت را می تکانی از خاطره هایت
سر میخورم به شب احساس تو
لبهایت به وسوسه های بوسه پشت میکنند
من اما همچنان
برای آمدن دیروزمان دست تکان میدهم!
عقربه های ساعت دلشان برای هم تنگ شده
پیش از انکه به هم برسند خوابشان میبرد
من هنوز رسیدنت را لحظه شماری میکنم
و نبض سر و دست با هم نمیزنند
باور نمیکنی
بیا عشقمان را عوض کنیم
R A H A
03-22-2012, 05:09 PM
طنین وحشت مرگم بدون تو بردار
شبیه حالت عصیان باد بر آوار
شکسته طاقت بر جای بودنم امشب
خراب خاطره هایت نشسته ام بیدار
غروب های جدایی شبیه یک عادت
نمیشود که بمانی به خاطرم اینبار
سکوت حاشیه دارم عذاب لبریز است
منم چو ساعت جامانده خسته از تکرار
تو را به ساحت این بغز های نشکفته
نمیشود که بپرسی تو حال من یکبار
بیا گلم و رگم را بزن ولی هرگز
مرا به حال خودم این چنین دمی مگذار
ببین که خسته غریبانه ام و دریابم
میان این همه دشمن مرا نکن انکار
تمام نیتم امشب هوای بودن توست
بیا که قبله ی حاجات دل شدی انگار
R A H A
03-22-2012, 05:09 PM
ديگه به نبودت عادت كرده بودم
خو دمو با خيالت راحت كرده بودم
دو باره زد به سرم شعر دلتنگي بگم
براي دل خو دم شعر غريبي رو بگم
گو نمو تر بكنم شوق اشكا مو ببينم
او مدي دلتنگي ها همه رفتن
شوق وصال و جا گذاشتن
تا او مدم با آغوشت جون بگيرم
خيال تازه اي رو پيش چشماي تو ديدم
دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقي
سر كار گذاشتن دل تو شب ها ي بي قراري
دو باره لحظه ناب رسيدن
دو باره تشنه ي شوق بو سيدين
چه خيال ساده و خوبي
پيش چشما ي تو بودن و دل فريبي
R A H A
03-22-2012, 05:09 PM
از من مخواه از قفس بدرآیم
وقتی هنوز دل مطمئنی نیست،
اعتمادی هم نیست.
بگذار همچنان در پیله خود بمانم؛
وقتی یار همدلی نیست،
بگذار بالها بسته بماند .....
R A H A
03-22-2012, 05:10 PM
در زیر سایه سار کهن سالی غروب عمر
نفرین من گرفت دامن تقدیر و سرنوشت
خود را
به دست ضجه ی باران سپرده بود
باور نمی کنم
که تماشای کوچه ها
یک حجم سنگ و ماسه و سیمان سبز نیست
حالا غروب هم به تماشای کوچه هاست
باران صدای بی کسی و غربت خداست
در کوچه های سنگی و سیمانی زمین
فکر خدا چه قدر بی سر و صداست
R A H A
03-22-2012, 05:10 PM
چه می گذشت بر سر من با شروع این فریاد
جوانی از سر من رفت با هزاران یاد
به گوشه ای نشسته ام از دست این تقدیر
سرم به سینه ی دیوار این خراب آباد
R A H A
03-22-2012, 05:10 PM
اصلا نگاهم رو نمیبینی
صدایت نمیزنم.............زیرا
اشک های من برای تو بی فایده است
فقط میخندم ......چون تو
در هر صورت میگویی من دیوانه ام
R A H A
03-22-2012, 05:10 PM
در این خاموشی راه
چراغ امیدم را دزدیدند
از که بخواهم نور را؟
در زمین پیدایش نیست
دراین هستی پر فریب
قلبم را شکستند
از که بخواهم مرهم را؟
مرا هیچ کس نیاز نیست
... ایمان...
وجودم را نورانی کرد و
زخم هایم را مرهم نهاد
به راستی هیچ کس
مانند خدا نیست...
R A H A
03-22-2012, 05:11 PM
بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش
را از نگاهش می توان خواند
کاش برای حرف زدن
نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلبها در چهره بود
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم
دنیا را ببین...
بچه بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکس نمیبینه
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم
بچه که بودیم اگه با کسی
دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی
بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم...
هیچ کس نمی فهمد ....
R A H A
03-22-2012, 05:11 PM
روزگار بی وفا
خواستم بگویم که کیستم…
دیدمنگفتن بهتراست !!!
چه سود،آنکه با من نمی ماند!
همان بهتر که مرا نشناسد...
آنکس که می ماند ، خود ،مرا خواهد شناخت...
R A H A
03-22-2012, 05:11 PM
مي نويسم براي تو
براي تو كه در تنهاييهايم درخشيدي و تو كه در نا اميدي هايم لبخند را بر لبانم نقش بستي/
تو كه فرشته نجات احساسم بودي
ديروز تو را ديدم امروز تو را شناختم و فردا تو را از دست خواهم داد
اما در اين مهلت اندك با تو بودن دوستت داشتم و دارم
اما تو چه زود بار سفر بستي و عاشقانه آخرين نگاهت را هديه چشمان اشكبارم كردي
هيچگاه آخرين نگاهت را از ياد نخواهم بردكه در آن سكوت مبهم هزاران حديث آشنا را ديدم
هيچگاه آخرين لحظه را از ياد نخواهم برد
هيچگاه آخرين لحظه را از ياد نخواهم برد
هیچگاه ...............
R A H A
03-22-2012, 05:18 PM
هنوز هم
میان ِ تلاشت برای گم کردن ِ راهم
پی ِ بالهای پروانه می گردم
مبادا،
برای پریدن ، قرض گرفته باشی...
حالا انگار پروانه ای برایم ساخته ای
تا نشانم دهی.
بگویی نگاه کن،پروانه ام را ببین....
زیباست، و من بازی ِ رنگ هایش را
دوست می دارم..
به گمانت باورم می شود ،
پی اش دویده ای؟!
تمام ِ تکه های شکسته غرورم را هم
که جمع می کنم
باز، کم می آورم نشان ِ نگاه ِ معصومت را
حالا بگو برایم
خسته کدام راه نرفته ای
که قدم هایم را می شکنی؟!...
R A H A
03-22-2012, 05:19 PM
آن روز با تو بودم
امروز بي توام
آن روز كه با تو بودم
بي تو بودم
امروز كه بي توام
با توام
R A H A
03-22-2012, 05:19 PM
لحظه ديدار نزديك است .
باز من ديوانه ام، مستم .
باز مي لرزد، دلم، دستم .
باز گويي در جهان ديگري هستم .
هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !
هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست!
آبرويم را نريزي، دل !
- اي نخورده مست -
لحظه ديدار نزديك است
R A H A
03-22-2012, 05:19 PM
شب تنهایی
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
هماره قلب بیمارم به یاد توشود روشن
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی
R A H A
03-22-2012, 05:20 PM
گل من! قلبت را به خداوند سپار...
آن همه تلخی و غم،این همه شادی و ایمانت را...
گاهی از عشق گذر کن و دلت را بسپار به خداوندی که
خوب می داند گل من! سهم تو از دل چیست....
گاه دلتنگ شوی،گاه بی حوصله و سخت و غریب
و زمانی را هم،غرق شادی و پر از خنده و عشق...
همه را ای گل ناز،به خداوند سپار...
خاطرت جمع عزیز! که عدالت،خصلت مطلق اوست...
گل نازم! این بار چشم دل را وا کن!
دست رد بر دل هر غصه بزن...حرفهایت را
گرم و آرام و بلند،به خداوند بگو...
عشق را تجربه کن!
حرف نو را این بار،از لب شاد چکاوک بشنو!
قطره آبی بچکان بر کویر دل و بر بایر این عاطفه ها...!
گل من! در این سال که پر از روز و شب است
و پر از خاطره هایی تازه!
چشم دل را نو کن
و شبیه شب و شبنم غرق موسیقی باش!
لحظه ها میگذرندـتند و بی فاصله از هم...
مثل آن روز که انگار،گلم! هرگز از راه نرسید...!
آری ای خوب قشنگ!
زندگی آمدن و رفتن نیست....
خاطره ها هستند،گاه شیرین و گهی تلخ و غریب!
بهتر آن است که در روز جدید
فکر را نو بکنیم،عشق را سر بکشیم
و دل تار غمین را بنشانیم سر سفره نور
خانه اش را بتکانیم و سپس
هر در و پنجره را،سوی چشمان خدا وا بکنیم...
روز نو آمده است! و بهار هم امسال
مثل هر سال از آغوش خدا می روید!
کاش این بار گلم!
با دل گرم زمین عهد ببندیم،دگر
قدر بودنها را، خوبتر می دانیم...
و خدا را هر روز،از نگاه همگان می خوانیم...!
فاصله بسیار است بین خوبی و بدی...می دانم!!!
ولی ای ماه قشنگ!
آنچه در ما جاری است،این همه فاصله نیست!
چشمه گرم وصال است و عبور...
زندگی...میگذرد،تند و آسان و سبک...!
عاشق هم باشیم،عاشق بودن هم-
عاشق ماندن هم،عاشق شادی و هر غصه هم...
روز نو،هر روز است!
فکر را نو بکنیم...!
عشق را سر بکشیم...!
زندگی، میگذرد....!تند،آسان و سبک!!!
مهین رضوانی فرد
R A H A
03-23-2012, 01:19 AM
در پیش چشم دنیا
دوران عمر ما
یك قطره دربرابر اقیانوس
در چشمهای آن همه خورشید كهكشان
عمر جهانیان
كم سوتراز حقارت یك فانوس
افسوس !
حمید مصدق
R A H A
03-23-2012, 01:21 AM
کوچيک تر که بودم فکر مي کردم
بارون اشک خداست ولي مگه خدا هم گريه مي کنه
چرا بايد دل خدا بگيره!!!! دوست داشتم زير بارون قدم بزنم
تا بوي خدا رو حس کنم اشک خدا را تو يه کاسه جمع کنم
تا هر وقت دلم گرفت کمي بنوشم تا پاک و آسماني شوم!
آسمان که خاکستري مي شد دل منم ابري مي شد
حس ميکرم که آدما دل خدا رو شکستند و يا از ياد خدا غافل شدند
همه مي گفتند باران رحمت خداست ولي حس کودکانه من مي گفت
خدا دلش از دست آدما گرفته..
R A H A
03-23-2012, 01:28 AM
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد اهنگ است
بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی بازگشت بگذاریم ببینیم ایا
اسمان هر جا
همین رنگ است...
R A H A
03-30-2012, 02:11 AM
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
R A H A
03-30-2012, 02:12 AM
نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز
ز جمع آشنایان می گریزم ، به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من، به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند
دل من ای دل دیوانه من ، که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس کن این دیوانگی ها
(( فروغ فرخزاد ))
R A H A
03-30-2012, 02:13 AM
عشق
عشق لهیب دونگاه نمیدونم / یا اینکه حدیث یه گناه نمیدونم
عشق تمنای دو قلب نمیدونم / یا اینکه رفیق نیم راهه نمیدونم
عشق سوال بی جوابه / تقصیر پیاله ی شرابه
در سینه نشوندن ثوابه / یا اینکه هباب روی ابه
نمیدونم / نمیدونم
من عشق رو رو پیشونی بر خاک بجویم
/ در چهره ی عاشقان غم ناک بجویم
/ در جشن به اشک امده ی مست خرامان یا پیش فقیر دست و دلباز بجویم
ای عشق عزیز هر کجا که هستی
من بنده ی درگاه تو هستم
تا یک قدمی مرگ مانده ای عشق هوا خواه تو هستم
R A H A
03-30-2012, 02:14 AM
جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را
که سازد کامیاب از وصل پیر ناتوانی را
به قتلم کوشی ای زیبا جوان و من درین حیرت
که از قتل کهن پیری چه خیزد نوجوانی را
تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم
به امیدی که سازم مهربان نامهربانی را
چه باشد جادهی ای سرو سرکش در پناه خود
تذرو بیپناهی قمری بی آشیانی را
مکن آزار جان هاتف آزرده جان دیگر
کزین افزون نشاید خست جان خسته جانی را
R A H A
03-30-2012, 02:14 AM
جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب
تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا
جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق
این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا
در لب یار است آب زندگی در حیرتم
خضر میرفت از پی سرچشمهٔ حیوان کجا
چون جرس با ناله عمری شد که ره طی میکند
تا رسد هاتف به گرد محمل جانان کجا
R A H A
03-30-2012, 02:15 AM
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها
من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها
تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من و شبها و درد انتظار و دل طپیدنها
نصیحتهای نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی
چها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدنها
پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر
خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدنها
کنون در من اگر بیند به خواری و غضب بیند
کجا رفت آن به روی من به شوق از شرم دیدنها
تغافلهای او در بزم غیرم کشته بود امشب
نبودش سوی من هاتف گر آن دزدیده دیدنها
R A H A
03-30-2012, 02:15 AM
به بزمم دوش یار آمد به همراه رقیب اما
شبی با او بسر بردم ز وصلش بینصیب اما
مرا بی او شکیبایی چه میفرمائی ای همدم
شکیب آمد علاج هجر دانم کو شکیب اما
ز هر عاشق رموز عشق مشنو سر عشق گل
ز مرغان چمن نتوان شنید از عندلیب اما
خورد هر تشنه لب آب از لب مردم فریب او
از آن سرچشمه من هم میخورم گاهی فریب اما
به حال مرگ افتاده است هاتف ای پرستاران
طبیبش کاش میآمد به بالین عنقریب اما
R A H A
03-30-2012, 02:19 AM
ناقه آن محمل نشین چون راند از منزل مرا
جان قفای ناقه رفت و دل پی محمل مرا
ز آتش رشکم کنی تا داغ، هر شب میشوی
شمع بزم غیر و میخواهی در آن محفل مرا
بعد عمری زد به من تیغی و از من درگذشت
کشت لیک از حسرت تیغ دگر قاتل مرا
بارها گفتم که پیکانش ز دل بیرون کشم
جهدها کردم ولی برنامد این از دل مرا
خط برآوردی و عاشق کشتی آخر کرد عشق
غرقه در دریا تو را آسوده در ساحل مرا
چاره جو هاتف برای مشکل عشقم ولی
مشکل از تدبیر آسان گردد این مشکل مرا
R A H A
03-30-2012, 02:19 AM
جان و دلم از عشقت ناشاد و حزین بادا
غمناک چه میخواهی ما را تو چنین بادا
بر کشور جان شاهی ز اندوه دل آگاهی
شادش چو نمیخواهی غمگینتر ازین بادا
هر سرو که افرازد قد پیش تو و نازد
چون سایهات افتاده بر روی زمین بادا
با مدعی از یاری گاهی نظری داری
لطف تو به او باری چون هست همین بادا
جز کلبهٔ من جائی از رخش فرو نایی
یا خانهٔ من جایت یا خانهٔ زین بادا
گر هست وفا گفتی هم در تو گمان دارم
در حق منت این ظن برتر ز یقین بادا
پیش از هم کس افتاد در دام غمت هاتف
امید کز این غم شاد تا روز پسین بادا
R A H A
03-30-2012, 02:44 AM
گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد
گفتمش بی تو چه می باید کرد؟ عکس رخساره ی ماهش را داد
وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد
R A H A
03-30-2012, 02:45 AM
به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد عجب از محبت من كه در او اثر ندارد
غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی می رسد روزی که تنها مرگ را باور کنی
می رسد روزی که تنها در کنار قبر من شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی
R A H A
03-30-2012, 02:46 AM
بی تو اینجا نا تمام افتاده ام
پخته ای بودم که خام افتاده ام
گفته بودی تا که عاقلتر شوم
آه ، می خواهی مگر کافر شوم
من سری دارم که می خواهد کمند
حالتی دارم که محتاجم به بند
کاشکی در گردنم زنجیر بود
کاشکی دست تو دامنگیربود
عقل ما سرمایه دردسر است
من جهان را زیر وبالا کرده ام
عشق خود را در تــــــو پیدا کرده ام
من دگر از هر چه جز دل خسته ام
عهد یاری با دل دل بسته ام
بر لب تو خنده مجنونی ام
خنده تو رنگی از دلخونیم
R A H A
03-30-2012, 02:49 AM
ببین که من غریب جاده های این حوالی ام
ز یاد رفته روزهای سبز و پاک شالی ام
نگاه کن چه می کند نبودن تو با دلم
که مثل یک کویر گشته این دل شمالی ام
گریختی تو از کسی که اهل گریه بود و غم
ببین همان همیشگی ترین این اهالی ام
به باد کوج تلخ تو چنان شکسته این دلم
که بعد رفتنت کسی ندیده بی زوالی ام
بیا ببین که خسته ام ،ببین که دل شکسته ام
به جستجوی تو دگر نمانده پرّ و بالی ام
برای چشمهای تو ببین غزل سروده ام
و می کشد مرا خجالت دو دست خالی ام
R A H A
03-30-2012, 03:14 AM
دنیا سکوت کرد و دلم آرام گریست …
Click here to view the original image of 700x407px.
http://ezrail2010.persiangig.com/1194734462.jpg
R A H A
03-30-2012, 03:19 AM
http://www.eyd.ir/ProductsImages/BigImages/6/37/4s.jpg
زندگی تکثیر ثروتی است که نامش محبت است
ای ماه قشنگ
آن چه در ما جاری است،این همه فاصله نیست!
چشمه گرم وصال است و عبور . . .
زندگی . . . می گذرد،تند و آسان و سبک . . .!
عاشق هم باشیم،عاشق بودن هم،
عاشق ماندن هم،عاشق شادی و هر غصه هم . .. .
روز نو،هر روز است،
فکر را، نو بکنیم . . .!
. . . عشق را، سر بکشیم . . .!
زندگی
می گذرد . . .! تند،آسان و سبک!!!
آنچه که هرگز فروغش رنگ فنا نمیپذیرد
دوستیهای پاک و بی آلایش است.http://forum.1pars.com/images/smilies/53.gif
R A H A
03-30-2012, 03:20 AM
قاصدك / از دفتر شعر "آخر شاهنامه"
قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي ، اما ،اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي
انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند
قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو ، دروغ
كه فريبي تو. ، فريب
قاصدك
هان،
ولي ... آخر ... اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي! كجا رفتي ؟ آي
راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي طمع شعله نمي بندم خردك شرري هست هنوز ؟
قاصدك
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.