M.A.H.S.A
03-21-2012, 11:38 PM
اندرحكایت ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه فرزند محمد شاه قاجار بود كه بعد از فوت پدر در سن 16 سالگی به سلطنت رسید . وی حدود 50 سال با اقتدار حكومت كرد و در جشن پنجاهمین سال سلطنت در حرم حضرت عبدالعظیم در 17 ذیقعده 1313 ه . ق در هنگام خواندن نماز به دست میرزا رضا كرمانی كه از مریدان سید جمال الدین اسد آبادی بود به قتل رسید و در همان جا به خاك سپره شد . در زیر چند حكایت از زندگی خصوصی وی خواهد آمد . http://img.tebyan.net/big/1390/10/23819601554725211414723119520956114139109225.jpg
مشروطه از دیدگاه ناصر الدین شاه : روزی ناصرالدین شاه قاجار با معدودی از خواص در دیوانخانه به صحبت ایستاده بود . ناگاه از لای درخت ها نظرش به حاج سیاح افتاد كه كنار دیوار برای شرفیابی انتظار می برد . شاه به نشانه دیدن او سر را آهسته جنبانید. لحظه ای به فكر فرو شد . آنگاه با اشاره دست او را پیش خواند . حاج سیاح با شتاب آهنگ حضور كرد و بنا بر سنت دیرین كه آن زمان منسوخ شده بود هنوز فاصله ای به شاه مانده ، كفش ها را از پا بیرون كرده ، با جوراب نزدیك آمد . ناصرالدین شاه رو به او كرده گفت :
« از قراری كه شنیده ام هم مسلكت ملكم ( میرزا ملكم خان ) در روزنامه قانون مطالبی در مورد لزوم دادن آزادی و برقراری آیین مشروطه در ایران نوشته . از قول من به او بنویس كه به اندازه تو و امثال تو عقل و شعور دارم . تواریخ هم خوانده ام و از اوضاع دنیا آگاهم ، نیك می دانم كه ترقی كامل مملكت بسته به آزادی است ولی دادن آزادی به مردم نادان و بی سواد و رها ساختن عنان اراذل و اوباش ، تیغ در كف زنگی مست نهادن است و آرامش و امنیت كشور را به خاطر انداختن .
مخصوصاً به او بگو كه این فضولی ها را كنار بگذار و مطمئن باشد روزی كه تشخیص دهم مردم شایستگی داشتن حكومت مشروطه و لیاقت استفاده از آزادی را دارند اگر لازم شود از تاج و تخت نیز می گذرم و مشروطه را به آنان ارزانی می دارم .»
آنگاه شاه رو به حاضران نموده اضافه كرد : مردم قبل از آزادی ، احتیاج به سواد و تربیت صحیح دارند . ترتیب این كار را درحدود امكانات داده ام و بلافاصله پس از برگزاری تشریفات قرن به یاری خداوند آن را به اجرا خواهم گذارد .
میرزا ملكم خان ارمنی بود و از سران فرقه فراماسون ، روزنامه قانون را در خارج به زبان فارسی منتشر می كرد . پس از وقایعی كه ذكر آن در بالا گذشت سر بر فرمان ناصر الدین شاه نهاد و دیری نگذشت كه به سمت سفیر ایران در انگلستان منصوب گردید و سال ها به این سمت باقی ماند .
حاج سیاح از محلات بود . مردی نیك نفس و خیرخواه و از اعضای فراماسون به شمار می رفت . به اعتبار هم مسلكی با میرزا ملكم خان روابط دوستانه داشت . ( معیر الممالك ، 1362 ، ص 37 )
ناصرالدین شاه نسبت به كمال الملك بی اندازه توجه داشت و احترامی خارج از حدود معمول به وی می گذاشت و شاید هم به این جهت بود كه خود نیز ذوقی داشت و نسبتاً نقاشی متوسطی می كرد و می دانست تهیه یك تابلو به این زیبایی چه اندازه هنر و استعداد می خواهد
بیزاری ناصرالدین شاه از تملق و چاپلوسی : مرحوم دوستعلی خان معیر الممالك نوه ناصرالدین در خاطرات خود می نویسد : ناصرالدین شاه از چاپلوسی سخت بیزار بود و تملق و گزاف گویی را در حق خود توهین می شمرد . خود در این باره شاهد مواردی چند بوده ام كه به یاد كردن یكی از آنها اكتفا می ورزم .
هنگامی كه شاهد به عزم سواری و تفرج از دوشان تپه به سوی قصر فیروزه می راند و گروهی سوار همراه او بود، ناگاه خرگوشی از برابر اسبش بیرون جسته در دامنه تپه رو به بالا دویدن گرفت . شاه در دم تفنگ گلوله زنی طلبید و خرگوش را هدف قرار داد ولی هنوز تیر رها نشده خرگوش جستنی كرده پس از چند بار دست و پا زدن بر سراشیبی تپه در غلتید و بی حركت به جای ماند . همراهان شاه زبان به تحسین و تمجید گشودند و تیراندازی شاه را ستودن گرفتند . ناصرالدین شاه از مشاهده این حالت بر آشفت و گفت : مگر كسی صدای تیر را شنید تا به هدف آمدن آن را بستاید ؟ مكرر گفته ام كه از ستایش های بی اساس و اغراق گویی در تحسین بیزارم . این آخرین بار باشد كه خلاف آن را می شنوم .
http://img.tebyan.net/big/1390/08/7463204213231277180216282986234214386.jpg
آنگاه امر كرد تا كسی رفته خرگوش را بیاورد . آقا مردك خان آجودان حضور پیش تاخته ، حیوان را به حضور آورد . شاه از اسب به زیر آمده بدن خرگوش را به دقت رسیدگی كرد و از زخم یا نقصی در آن اثرنیافت . ناگزیر حدس زده شد كه شاید حیوان واژگون بخت بطور ناگهانی دچار اختلالی درونی شده و به هلاكت رسیده باشد . ( آذر ، 1389 ، ص 326 ) .
تجارت شاهانه : ناصرالدین شاه نسبت به كمال الملك بی اندازه توجه داشت و احترامی خارج از حدود معمول به وی می گذاشت و شاید هم به این جهت بود كه خود نیز ذوقی داشت و نسبتاً نقاشی متوسطی می كرد و می دانست تهیه یك تابلو به این زیبایی چه اندازه هنر و استعداد می خواهد .
مرحوم كمال الملك خود یك روز برای یكی از شاگردان خود ، آقای استاد میرزا اسماعیل آشتیانی ، نقل كرده بود كه هر تابلویی برای شاه می ساختم ، شاه مدتی طولانی ملاحظه می نمود و سپس تابلو را بر زمین خوابانیده می فرمود تا چندان اشرفی بر آن بریزند كه سطح تابلو از اشرفی پوشیده شود . آنگاه به من دستور می داد تا اشرفی ها را بردارم .
یك روز یكی از وزرا كه چشم تنگ دنیا دارش از این گونه گشوده دستی های شاه آزرده شده بود . به شاه عرض كرد كه چرا برای این تابلو نقاشی این اندازه پول می دهید ؟ این كار از صرفه به دور است . ناصرالدین شاه به او گفت : نمی فهمی من با این پول در ایران تجارت می كنم . اولاً این تابلو پس از چندی ده برابر اشرفی ها قیمت پیدا می كند ، ثانیاً با این كار صدهاكمال الملك برای حفظ آبروی كشور و برای سرافرازی این مملكت پیدا می شود . پیش گویی مرحوم ناصرالدین شاه هرچند كه قسمت اخیرش عملی نشد و دیگر مردی بهتر و بزرگوارتر از كمال پیدا نشد ، اما آنچه در باره قیمت تابلوهای كمال گفته بود ثابت شد . این محبت باعث شد تا كمال الملك تا آخر عمر نسبت به مرحوم ناصرالدین شاه ارادت خاصی داشته باشد . ( باقرزاده ، 1377 ، ص 144 ) .
میرزا ملكم خان ارمنی بود و از سران فرقه فراماسون ، روزنامه قانون را در خارج به زبان فارسی منتشر می كرد . پس از وقایعی كه ذكر آن در بالا گذشت سر بر فرمان ناصر الدین شاه نهاد و دیری نگذشت كه به سمت سفیر ایران در انگلستان منصوب گردید و سال ها به این سمت باقی ماند
ماه صیام : در این ماه شب ها عبور و مرور در شهر آزاد بود و شب نشینی و شب زنده داری تا صبح ادامه داشت . در آن زمان هفت دهم جمعیت تهران در كمال عقیده روزه نگاه می داشتند . ناصرالدین شاه در نخستین سال های سلطنت روزه می داشت ، ولی تا آن جا كه من به یاد دارم ، روزه داری را ترك گفته بود اما آداب دیگر ماه صیام را به كار می بست .
در ماه رمضان اداره های دولتی به جای روز ، شب كار می كردند . بساط افطار در دربار گسترده می شد ، سپس شاه نیز به كارها رسیدگی كرده ، وزیران را به حضور می پذیرفت .
http://img.tebyan.net/big/1388/08/11054521859613108102117610190224128161171.jpg
در اندرون ، مجلسی مفصل برای وعظ و نماز تشكیل می یافت . میان تالار پرده زنبوری می كشیدند . آن سوی پرده منبری نهاده ، ترتیب محرابی می دادند و شیخ سیف الدین برادر شیخ الرئیس كه از شهزادگان و به لباس اهل علم در آمده بود ، به نماز می ایستاد . این روی پرده زنبوری بانوان صف آراسته اقتدا می كردند . پس از نماز ، شیخ مزبور به منبر می رفت و خانم ها از پس پرده سوال های مذهبی مطرح می كردند . آن مرحوم كه در حركت دادن سر و دست و ابرو ماهرتر از بیان و تقریر بود ، جواب هایی می داد كه كما بیش چیزی از آن مفهوم نمی شد و مقارن غروب مجلس پایان می یافت .
شب ها زن های سالخورده شاه در منزل یكدیگر محفلی تماشایی برای مقابله قرآن و طرح مسائل شرعی بر پا می ساختند و شیخ اسدالله ، قاری نابینا ، اصلاح قرائت و حل مسائل می كرد . زن های به اصطلاح عاقله پس از ادای مختصر آدابی به دور هم گرد آمده ، پیچاز بازی می كردند و بانوان جوان پس از افطار و نماز تا سحرگاه به صحبت های مناسب سن و شوخی و خنده می گذراندند . در سه شب احیا اهل اندرون در تالار نماز قضا به جای آورده ، قرآن سر می گرفتند و نیز ( الغوث ) كه یكی از اعمال مخصوص شب های مزبور است خوانده و هر بندی از آن را به شیشه گلاب یا چند نبات و حب قند می دمیدند .
از افطار تا سحرگاه چهارنوبت خوردنی می خوردند از این قرار : پیش افطاری كه عبارت بود از میوه های فصل و انواع پالوده و انگشت پیچ و غیره ؛ افطار كه از انواع آش و كوفته و كوكو و شامی و شیربرنج و فرنی و لرزانك و یخ دربهشت تشكیل می یافت ؛ شبچره كه نیمه شب صرف می شد و زولبیا و بامیه و پشمك از لوازم آن بود ؛ وسرانجام سحری كه بیشتر چند نوع پلو و چلو و خورش های مختلف بود . ( معیر الممالك ، 1362 ، ص 68 )
ناصرالدین شاه فرزند محمد شاه قاجار بود كه بعد از فوت پدر در سن 16 سالگی به سلطنت رسید . وی حدود 50 سال با اقتدار حكومت كرد و در جشن پنجاهمین سال سلطنت در حرم حضرت عبدالعظیم در 17 ذیقعده 1313 ه . ق در هنگام خواندن نماز به دست میرزا رضا كرمانی كه از مریدان سید جمال الدین اسد آبادی بود به قتل رسید و در همان جا به خاك سپره شد . در زیر چند حكایت از زندگی خصوصی وی خواهد آمد . http://img.tebyan.net/big/1390/10/23819601554725211414723119520956114139109225.jpg
مشروطه از دیدگاه ناصر الدین شاه : روزی ناصرالدین شاه قاجار با معدودی از خواص در دیوانخانه به صحبت ایستاده بود . ناگاه از لای درخت ها نظرش به حاج سیاح افتاد كه كنار دیوار برای شرفیابی انتظار می برد . شاه به نشانه دیدن او سر را آهسته جنبانید. لحظه ای به فكر فرو شد . آنگاه با اشاره دست او را پیش خواند . حاج سیاح با شتاب آهنگ حضور كرد و بنا بر سنت دیرین كه آن زمان منسوخ شده بود هنوز فاصله ای به شاه مانده ، كفش ها را از پا بیرون كرده ، با جوراب نزدیك آمد . ناصرالدین شاه رو به او كرده گفت :
« از قراری كه شنیده ام هم مسلكت ملكم ( میرزا ملكم خان ) در روزنامه قانون مطالبی در مورد لزوم دادن آزادی و برقراری آیین مشروطه در ایران نوشته . از قول من به او بنویس كه به اندازه تو و امثال تو عقل و شعور دارم . تواریخ هم خوانده ام و از اوضاع دنیا آگاهم ، نیك می دانم كه ترقی كامل مملكت بسته به آزادی است ولی دادن آزادی به مردم نادان و بی سواد و رها ساختن عنان اراذل و اوباش ، تیغ در كف زنگی مست نهادن است و آرامش و امنیت كشور را به خاطر انداختن .
مخصوصاً به او بگو كه این فضولی ها را كنار بگذار و مطمئن باشد روزی كه تشخیص دهم مردم شایستگی داشتن حكومت مشروطه و لیاقت استفاده از آزادی را دارند اگر لازم شود از تاج و تخت نیز می گذرم و مشروطه را به آنان ارزانی می دارم .»
آنگاه شاه رو به حاضران نموده اضافه كرد : مردم قبل از آزادی ، احتیاج به سواد و تربیت صحیح دارند . ترتیب این كار را درحدود امكانات داده ام و بلافاصله پس از برگزاری تشریفات قرن به یاری خداوند آن را به اجرا خواهم گذارد .
میرزا ملكم خان ارمنی بود و از سران فرقه فراماسون ، روزنامه قانون را در خارج به زبان فارسی منتشر می كرد . پس از وقایعی كه ذكر آن در بالا گذشت سر بر فرمان ناصر الدین شاه نهاد و دیری نگذشت كه به سمت سفیر ایران در انگلستان منصوب گردید و سال ها به این سمت باقی ماند .
حاج سیاح از محلات بود . مردی نیك نفس و خیرخواه و از اعضای فراماسون به شمار می رفت . به اعتبار هم مسلكی با میرزا ملكم خان روابط دوستانه داشت . ( معیر الممالك ، 1362 ، ص 37 )
ناصرالدین شاه نسبت به كمال الملك بی اندازه توجه داشت و احترامی خارج از حدود معمول به وی می گذاشت و شاید هم به این جهت بود كه خود نیز ذوقی داشت و نسبتاً نقاشی متوسطی می كرد و می دانست تهیه یك تابلو به این زیبایی چه اندازه هنر و استعداد می خواهد
بیزاری ناصرالدین شاه از تملق و چاپلوسی : مرحوم دوستعلی خان معیر الممالك نوه ناصرالدین در خاطرات خود می نویسد : ناصرالدین شاه از چاپلوسی سخت بیزار بود و تملق و گزاف گویی را در حق خود توهین می شمرد . خود در این باره شاهد مواردی چند بوده ام كه به یاد كردن یكی از آنها اكتفا می ورزم .
هنگامی كه شاهد به عزم سواری و تفرج از دوشان تپه به سوی قصر فیروزه می راند و گروهی سوار همراه او بود، ناگاه خرگوشی از برابر اسبش بیرون جسته در دامنه تپه رو به بالا دویدن گرفت . شاه در دم تفنگ گلوله زنی طلبید و خرگوش را هدف قرار داد ولی هنوز تیر رها نشده خرگوش جستنی كرده پس از چند بار دست و پا زدن بر سراشیبی تپه در غلتید و بی حركت به جای ماند . همراهان شاه زبان به تحسین و تمجید گشودند و تیراندازی شاه را ستودن گرفتند . ناصرالدین شاه از مشاهده این حالت بر آشفت و گفت : مگر كسی صدای تیر را شنید تا به هدف آمدن آن را بستاید ؟ مكرر گفته ام كه از ستایش های بی اساس و اغراق گویی در تحسین بیزارم . این آخرین بار باشد كه خلاف آن را می شنوم .
http://img.tebyan.net/big/1390/08/7463204213231277180216282986234214386.jpg
آنگاه امر كرد تا كسی رفته خرگوش را بیاورد . آقا مردك خان آجودان حضور پیش تاخته ، حیوان را به حضور آورد . شاه از اسب به زیر آمده بدن خرگوش را به دقت رسیدگی كرد و از زخم یا نقصی در آن اثرنیافت . ناگزیر حدس زده شد كه شاید حیوان واژگون بخت بطور ناگهانی دچار اختلالی درونی شده و به هلاكت رسیده باشد . ( آذر ، 1389 ، ص 326 ) .
تجارت شاهانه : ناصرالدین شاه نسبت به كمال الملك بی اندازه توجه داشت و احترامی خارج از حدود معمول به وی می گذاشت و شاید هم به این جهت بود كه خود نیز ذوقی داشت و نسبتاً نقاشی متوسطی می كرد و می دانست تهیه یك تابلو به این زیبایی چه اندازه هنر و استعداد می خواهد .
مرحوم كمال الملك خود یك روز برای یكی از شاگردان خود ، آقای استاد میرزا اسماعیل آشتیانی ، نقل كرده بود كه هر تابلویی برای شاه می ساختم ، شاه مدتی طولانی ملاحظه می نمود و سپس تابلو را بر زمین خوابانیده می فرمود تا چندان اشرفی بر آن بریزند كه سطح تابلو از اشرفی پوشیده شود . آنگاه به من دستور می داد تا اشرفی ها را بردارم .
یك روز یكی از وزرا كه چشم تنگ دنیا دارش از این گونه گشوده دستی های شاه آزرده شده بود . به شاه عرض كرد كه چرا برای این تابلو نقاشی این اندازه پول می دهید ؟ این كار از صرفه به دور است . ناصرالدین شاه به او گفت : نمی فهمی من با این پول در ایران تجارت می كنم . اولاً این تابلو پس از چندی ده برابر اشرفی ها قیمت پیدا می كند ، ثانیاً با این كار صدهاكمال الملك برای حفظ آبروی كشور و برای سرافرازی این مملكت پیدا می شود . پیش گویی مرحوم ناصرالدین شاه هرچند كه قسمت اخیرش عملی نشد و دیگر مردی بهتر و بزرگوارتر از كمال پیدا نشد ، اما آنچه در باره قیمت تابلوهای كمال گفته بود ثابت شد . این محبت باعث شد تا كمال الملك تا آخر عمر نسبت به مرحوم ناصرالدین شاه ارادت خاصی داشته باشد . ( باقرزاده ، 1377 ، ص 144 ) .
میرزا ملكم خان ارمنی بود و از سران فرقه فراماسون ، روزنامه قانون را در خارج به زبان فارسی منتشر می كرد . پس از وقایعی كه ذكر آن در بالا گذشت سر بر فرمان ناصر الدین شاه نهاد و دیری نگذشت كه به سمت سفیر ایران در انگلستان منصوب گردید و سال ها به این سمت باقی ماند
ماه صیام : در این ماه شب ها عبور و مرور در شهر آزاد بود و شب نشینی و شب زنده داری تا صبح ادامه داشت . در آن زمان هفت دهم جمعیت تهران در كمال عقیده روزه نگاه می داشتند . ناصرالدین شاه در نخستین سال های سلطنت روزه می داشت ، ولی تا آن جا كه من به یاد دارم ، روزه داری را ترك گفته بود اما آداب دیگر ماه صیام را به كار می بست .
در ماه رمضان اداره های دولتی به جای روز ، شب كار می كردند . بساط افطار در دربار گسترده می شد ، سپس شاه نیز به كارها رسیدگی كرده ، وزیران را به حضور می پذیرفت .
http://img.tebyan.net/big/1388/08/11054521859613108102117610190224128161171.jpg
در اندرون ، مجلسی مفصل برای وعظ و نماز تشكیل می یافت . میان تالار پرده زنبوری می كشیدند . آن سوی پرده منبری نهاده ، ترتیب محرابی می دادند و شیخ سیف الدین برادر شیخ الرئیس كه از شهزادگان و به لباس اهل علم در آمده بود ، به نماز می ایستاد . این روی پرده زنبوری بانوان صف آراسته اقتدا می كردند . پس از نماز ، شیخ مزبور به منبر می رفت و خانم ها از پس پرده سوال های مذهبی مطرح می كردند . آن مرحوم كه در حركت دادن سر و دست و ابرو ماهرتر از بیان و تقریر بود ، جواب هایی می داد كه كما بیش چیزی از آن مفهوم نمی شد و مقارن غروب مجلس پایان می یافت .
شب ها زن های سالخورده شاه در منزل یكدیگر محفلی تماشایی برای مقابله قرآن و طرح مسائل شرعی بر پا می ساختند و شیخ اسدالله ، قاری نابینا ، اصلاح قرائت و حل مسائل می كرد . زن های به اصطلاح عاقله پس از ادای مختصر آدابی به دور هم گرد آمده ، پیچاز بازی می كردند و بانوان جوان پس از افطار و نماز تا سحرگاه به صحبت های مناسب سن و شوخی و خنده می گذراندند . در سه شب احیا اهل اندرون در تالار نماز قضا به جای آورده ، قرآن سر می گرفتند و نیز ( الغوث ) كه یكی از اعمال مخصوص شب های مزبور است خوانده و هر بندی از آن را به شیشه گلاب یا چند نبات و حب قند می دمیدند .
از افطار تا سحرگاه چهارنوبت خوردنی می خوردند از این قرار : پیش افطاری كه عبارت بود از میوه های فصل و انواع پالوده و انگشت پیچ و غیره ؛ افطار كه از انواع آش و كوفته و كوكو و شامی و شیربرنج و فرنی و لرزانك و یخ دربهشت تشكیل می یافت ؛ شبچره كه نیمه شب صرف می شد و زولبیا و بامیه و پشمك از لوازم آن بود ؛ وسرانجام سحری كه بیشتر چند نوع پلو و چلو و خورش های مختلف بود . ( معیر الممالك ، 1362 ، ص 68 )