M.A.H.S.A
03-19-2012, 10:54 AM
در کشف حقیقت نوروز
هر که روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد و این تجربت حکما از برای پادشاهان کردهاند.
http://img.tebyan.net/big/1390/11/155156701185316179251116561340641255666.jpg
اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه حمل باز آید به همانوقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن چه هر سال از مدت همی کم شود، و چون جمشید آنروز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند و قصه آن چنانست که چون کیومرث اول از ملوک عجم به پادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آنرا بدانند. بنگریست که آنروز بامداد آفتاب به اول دقیقه حمل آمده مؤبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند. مؤبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند و چنین گفتند مؤبدان عجم که دانا آن روزگار بودهاند که ایزد تبارک و تعالی دوازده فرشته آفریده است. از آن چهار فرشته بر آسمانها گماشته است تا آسمان را به هرچه اندروست از اهرمنان نگاه دارد و چهار فرشته را بر چهار گوشه جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهد که از کوه قاف برگذرند و چنین که چهار فرشته در آسمانها و زمینها میگردند و اهرمنان را دور میدارند از خلایق. و چنین میگویند که این جهان اندر میان چون خانهایست نو اندر سرای کهن برآورده و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمانها و زمینها را بدو پرورش داد و جهانیان چشم بر وی دارند که نوریست از نورهای ایزد تعالی و اندر وی با جلال و تعظیم نگرند که آفرینش وی ایزد تعالی را عنایت بیش از دیگران بوده است.
و گویند مثال این چنانست که ملکی بزرگ اشارت کند. به خلیفتی از خلفای خویش که او را بزرگ دارند و حق هنر وی بدانند که هر که وی را بزرگ داشته است ملک را بزرگ داشته باشد و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات برگیرد تا تابش و منفعت او به همه چیزها برسد آفتاب از سر حمل برفت و آسمان او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را و پس از آن به هزار و چهارصد و شصت و یکسال به همان دقیقه و همان روز باز رسید، و آن مدت هفتاد (و سه بار قران) کیوان و اورمزد باشد که آنرا قران اصغر خوانند و این قران هر بیست سال باشد و هرگاه که آفتاب دور خویشتن سپری کند و بدینجای برسد و زحل و مشتری را بههمین برج که هبوط زحل اندروست قران بود با مقابله این برج که زحل اندورست یک دور اینجا و یک دور آنجا برین ترتیب یاد کرده آمد، و جایگاه کواکب نموده شد، چنانک آفتاب از سر حمل روان شد، و زحل و مشتری با دیگر کواکب آنجا بودند به فرمان ایزد تعالی حالهای عالم دیگرگون گشت، چیزها نو پدید آمد، مانند آنک در خورد عالم گردش بود، چون آنوقت را دریافتند ملکان عجم، از بهر بزرگداشت آفتاب را و از بهر آنکه هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگنان آنرا بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند. و چنین گویند که کیومرث این روز را آغاز تاریخ کرد و هر سال آفتاب را (و چون یک دور آفتاب بگشت در مدت سیصد و شصت و پنج روز) به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فریشتهای باز بست از آن دوانزده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است، پس آنگاه دور بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروزی است سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد، چون چهار قسم از این سال بگذرد نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد. و بر پادشاهان واجبست آیین و رسم ملوک بهجای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال. هر که روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد و این تجربت حکما از برای پادشاهان کردهاند.
فروردین به زبان پهلوی است، معنیاش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد، و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندرین برج باشد.
فروردین به زبان پهلوی است، معنیاش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد، و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندرین برج باشد.
اردیبهشت ماه، این ماه را از بهشت نام کردهاند یعنی این ماه آن ماهست که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرمی، و ارد به زبان پهلوی مانند بود و آفتاب اندرین ماه بر دور است و برج ثور باشد و میانه بهار بود.
خرداد ماه، یعنی آن ماهست که خورش دهد مردمان را از گندم و جو میوه و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد.
تیر ماه، این ماه را بدان تیرماه خوانند که اندرو جو و گندم و دیگر چیزها را قسمت کنند و تیر آفتاب از غایت بلندی آفتاب فرود آمدن گیرد، و اندرین ماه آفتاب در برج سرطان باشد و اول ماه از فصل تابستان بود.
مرداد ماه، یعنی خاک داد خویش بداد از بر ها و میوههای پخته که در وی بهکمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج اسد باشد.
شهریور ماه، این ماه از بهر آن شهریور خوانند که ریو ِ دخل بود یعنی دخل پادشاهان در این ماه باشد و در این ماه برزگران را دادن خراج آسانتر باشد و آفتاب در این ماه در سنبله باشد و آخر تابستان بود.
مهر ماه، این ماه را از آن مهر گویند که مهربانی بود مردمان را بر یکدیگر از هر چه باشد از غله و میوه نصیب باشد بدهند و بخورند بههم، و آفتاب در این ماه در میزان باشد و آغاز خریف بود.
آبان ماه، یعنی آبها در این ماه زیادت گردد از بارانها که آغاز کند و مردمان آب گیرند و از بهر کشت و آفتاب در آن ماه در برج عقرب باشد.
آذر ماه، به زبان پهلوی آذر آتش بود و هوا در این ماه سرد گشته باشد و به آتش حاجت بود، یعنی ماه آتش، و نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد.
دی ماه، به زبان پهلوی دیو باشد بهدان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرمیها دور مانده بود، و آفتاب در جدی بود و او اول زمستان باشد.
بهمن ماه، یعنی این ماه به همان ماند و مانند بود به ماه دی به سردی و به خشکی و به کنج اندر مانده و تیر آفتاب اندرین ماه به خانه آفتاب زحل باشد [که] با جدی پیوند دارد.
اسفندارمذ ماه، این ماه را بدان اسفندارمذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندرین ماه میوهها و گیاهها دمیدن گیرد، و نوبت آفتاب به آخر برجها رسد به برج حوت.
هر که روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد و این تجربت حکما از برای پادشاهان کردهاند.
http://img.tebyan.net/big/1390/11/155156701185316179251116561340641255666.jpg
اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه حمل باز آید به همانوقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن چه هر سال از مدت همی کم شود، و چون جمشید آنروز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند و قصه آن چنانست که چون کیومرث اول از ملوک عجم به پادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آنرا بدانند. بنگریست که آنروز بامداد آفتاب به اول دقیقه حمل آمده مؤبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند. مؤبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند و چنین گفتند مؤبدان عجم که دانا آن روزگار بودهاند که ایزد تبارک و تعالی دوازده فرشته آفریده است. از آن چهار فرشته بر آسمانها گماشته است تا آسمان را به هرچه اندروست از اهرمنان نگاه دارد و چهار فرشته را بر چهار گوشه جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهد که از کوه قاف برگذرند و چنین که چهار فرشته در آسمانها و زمینها میگردند و اهرمنان را دور میدارند از خلایق. و چنین میگویند که این جهان اندر میان چون خانهایست نو اندر سرای کهن برآورده و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمانها و زمینها را بدو پرورش داد و جهانیان چشم بر وی دارند که نوریست از نورهای ایزد تعالی و اندر وی با جلال و تعظیم نگرند که آفرینش وی ایزد تعالی را عنایت بیش از دیگران بوده است.
و گویند مثال این چنانست که ملکی بزرگ اشارت کند. به خلیفتی از خلفای خویش که او را بزرگ دارند و حق هنر وی بدانند که هر که وی را بزرگ داشته است ملک را بزرگ داشته باشد و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات برگیرد تا تابش و منفعت او به همه چیزها برسد آفتاب از سر حمل برفت و آسمان او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را و پس از آن به هزار و چهارصد و شصت و یکسال به همان دقیقه و همان روز باز رسید، و آن مدت هفتاد (و سه بار قران) کیوان و اورمزد باشد که آنرا قران اصغر خوانند و این قران هر بیست سال باشد و هرگاه که آفتاب دور خویشتن سپری کند و بدینجای برسد و زحل و مشتری را بههمین برج که هبوط زحل اندروست قران بود با مقابله این برج که زحل اندورست یک دور اینجا و یک دور آنجا برین ترتیب یاد کرده آمد، و جایگاه کواکب نموده شد، چنانک آفتاب از سر حمل روان شد، و زحل و مشتری با دیگر کواکب آنجا بودند به فرمان ایزد تعالی حالهای عالم دیگرگون گشت، چیزها نو پدید آمد، مانند آنک در خورد عالم گردش بود، چون آنوقت را دریافتند ملکان عجم، از بهر بزرگداشت آفتاب را و از بهر آنکه هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگنان آنرا بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند. و چنین گویند که کیومرث این روز را آغاز تاریخ کرد و هر سال آفتاب را (و چون یک دور آفتاب بگشت در مدت سیصد و شصت و پنج روز) به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فریشتهای باز بست از آن دوانزده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است، پس آنگاه دور بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروزی است سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد، چون چهار قسم از این سال بگذرد نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد. و بر پادشاهان واجبست آیین و رسم ملوک بهجای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال. هر که روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد و این تجربت حکما از برای پادشاهان کردهاند.
فروردین به زبان پهلوی است، معنیاش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد، و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندرین برج باشد.
فروردین به زبان پهلوی است، معنیاش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد، و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندرین برج باشد.
اردیبهشت ماه، این ماه را از بهشت نام کردهاند یعنی این ماه آن ماهست که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرمی، و ارد به زبان پهلوی مانند بود و آفتاب اندرین ماه بر دور است و برج ثور باشد و میانه بهار بود.
خرداد ماه، یعنی آن ماهست که خورش دهد مردمان را از گندم و جو میوه و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد.
تیر ماه، این ماه را بدان تیرماه خوانند که اندرو جو و گندم و دیگر چیزها را قسمت کنند و تیر آفتاب از غایت بلندی آفتاب فرود آمدن گیرد، و اندرین ماه آفتاب در برج سرطان باشد و اول ماه از فصل تابستان بود.
مرداد ماه، یعنی خاک داد خویش بداد از بر ها و میوههای پخته که در وی بهکمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج اسد باشد.
شهریور ماه، این ماه از بهر آن شهریور خوانند که ریو ِ دخل بود یعنی دخل پادشاهان در این ماه باشد و در این ماه برزگران را دادن خراج آسانتر باشد و آفتاب در این ماه در سنبله باشد و آخر تابستان بود.
مهر ماه، این ماه را از آن مهر گویند که مهربانی بود مردمان را بر یکدیگر از هر چه باشد از غله و میوه نصیب باشد بدهند و بخورند بههم، و آفتاب در این ماه در میزان باشد و آغاز خریف بود.
آبان ماه، یعنی آبها در این ماه زیادت گردد از بارانها که آغاز کند و مردمان آب گیرند و از بهر کشت و آفتاب در آن ماه در برج عقرب باشد.
آذر ماه، به زبان پهلوی آذر آتش بود و هوا در این ماه سرد گشته باشد و به آتش حاجت بود، یعنی ماه آتش، و نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد.
دی ماه، به زبان پهلوی دیو باشد بهدان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرمیها دور مانده بود، و آفتاب در جدی بود و او اول زمستان باشد.
بهمن ماه، یعنی این ماه به همان ماند و مانند بود به ماه دی به سردی و به خشکی و به کنج اندر مانده و تیر آفتاب اندرین ماه به خانه آفتاب زحل باشد [که] با جدی پیوند دارد.
اسفندارمذ ماه، این ماه را بدان اسفندارمذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندرین ماه میوهها و گیاهها دمیدن گیرد، و نوبت آفتاب به آخر برجها رسد به برج حوت.