mehraboOon
03-04-2012, 04:42 PM
تو چقدر خود یارویی!
خاطره بازی با عمو خسرو به بهانه اکران آخرین فیلمش
اهمیت اکران فیلم «شب» پس از چند سال در این است که مرحوم خسرو شکیبایی در این فیلم بازی درخشانی داشته و یکی از آخرین فیلم هایش است و آخرین فیلم غیرتکراری و اکران نشده اوست که می بینیم.
تماشا: اهمیت اکران فیلم «شب» پس از چند سال در این است که مرحوم خسرو شکیبایی در این فیلم بازی درخشانی داشته و یکی از آخرین فیلم هایش است و آخرین فیلم غیرتکراری و اکران نشده اوست که می بینیم.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67764_598.jpg
او در این فیلم رو به روی عزت انتظامی بازی کرده است. همین کافی است که خاطره بازها، اکران شب را دیدنی تر و مهم تر از حد یک اکران عمومی بدانند. زیرا این همکاری دو نفره در این فیلم یادآور دو همکاری دیگر این دو بازیگر است که به بهترین و خاطره انگیزترین تقابل ها در سینمای ایران تبدیل شد یعنی «حکم» و «هامون». همزمان با اکران شب و به مناسبت آخرین دیدار با خسرو شکیبایی از چند تن از کارگردانانی که با او همکاری زیادی داشتند، پرسیدیم که کدام یکی از آثار او را بیشتر دوست دارند و اگر هم خاطره ای از او دارند برایمان بگویند. این خاطره بازی را به آنهایی تقدیم می کنیم که مثل ما عاشق عمو خسرو هستند.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67772_904.jpg
سیرویس الوند، کارگردان «یک بار برای همیشه» و «مزاحم»
من 3 تا کار از او را بیشتر از همه دوست دارم؛ «روزی روزگاری»، «هامون» و یکی از فیلم های خودم یعنی «یک بار برای همیشه». او در هر سه این فیلم ها سه اجرای کاملا متفاوت داشت چون در هرکدام عهده دار سه نقشی بود که واقعا با هم تفاوت داشتند. او در اجرای هرکدام شیوه ای جدید از خودش بروز می داد و همیشه به کارگردان هم مشورت می داد و اتفاقا پیشنهادهای سازنده ای را هم در طول کار ارائه می داد. یکی از خاطراتی که با او در ذهنم هست این است که من همیشه به او می گفتم:«تو دستت بازه و آزادی هر خلاقیتی داری بروز بدی».
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67763_766.jpg
قبل از فیلمبرداری همیشه دیالوگ ها را با هم تمرین می کردیم و برای او می خواندم؛ همیشه به من می گفت:«تو چقدر خوب این دیالوگ ها را می گی تو چقدر خود یارویی!»
بهش می گفتم:«شوخی نکن»
و می گفت:«خودت یه دور برام بازیکن ببینم برداشتت از این چیه»
و همیشه با توجه به منظور من عالی نقش را ایفا می کرد.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67762_123.jpg
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67761_725.jpg
مهدی صباغ زاده، کارگردان «جست و جو در جزیره»، «صبحانه ای برای دو نفر» و «پیشنهاد 50 میلیونی»
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67765_317.jpg
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67766_958.jpg
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67767_462.jpg
من «صبحانه ای برای دو نفر» و «هامون» را خیلی دوست دارم به خاطر اینکه او در این دو فیلم نقش هایی را بازی کرد که واقعا سخت بود و این سختی نقش استرس زیادی به بازیگر می دهد اما شکیبایی خیلی خوب توانسته بود از عهده ایفای این دو کاراکتر بربیاید. من خاطرات خوبی با او دارم خصوصا برای فیلم «جست و جو در جزیره» که اولین همکاری من با او بود. در کیش خاطرات زیادی با هم داشتیم. او بازیگری است که خیلی سرزنده و سرحال بود و همیشه پر از نشاط و تحرک بود. جایش خالیست.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67768_955.jpg
امرالله احمدجو، کارگردان «روزی روزگاری» و «تفنگ سرپر»
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67769_951.jpg
قبل از اینکه او را در تلویزیون یا سینما ببینم در تله تئاتری به نام «مدرس» با بازی او آشنا شدم و باعث شد که به شدت جذب او شوم. من اغلب کارهای ایشان را دوست داشتم خصوصا «هامون» را. بعد از هامون در هر کاری قبل از هر بازیگر دیگری از او دعوت می کردم. برایم فرقی نداشت که او در اثر من نقشی کوتاه داشته باشد یا بلند فقط می خواستم که حضور داشته باشد. من مرحوم شکیبایی را در همه فیلم هایی که با داریوش مهرجویی همکاری کرد دوست داشتم. خاطرات فراوانی با او دارم که بعد از فوتش هم خیلی از آنها را نقل کردم اما دیروز خاطره ای از او یادم آمد که شاید شنیدنش جالب باشد.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67770_631.jpg
من همیشه عادت داشتم که قبل از شروع فیلمبرداری صحبت های فراوانی پیرامون نقش و اجرا با عوامل داشته باشم. یک روز این صحبت ها خیلی طولانی شد و شکیبایی به من گفت:«حوصلم سر رفت»
به او گفتم: «قرار نیست که خر برونیم می خوایم یک کار ذوقی بکنیم!»
بعد از آن بارها یادم می آید که به من گفت:«رفتم یه فیلم بازی کردم توش خر روندم»
و این خر روندن برایش به معنی بازی کردن در آثاری شده بود که به نظرش کیفیت نداشتند.
علی رویین تن، کارگردان «دلشکسته»
آقای شکیبایی بازیگر بزرگی بودند. ایشان پایه گذار مکتب بازیگری مسجع در ایران بودند. به نظرم یک قصیده بازیگری از میان ما رفت. خیلی عجیب است اما او در فیلم های متوسط هم عالی بوده، سخت است که بتوان از میان آثارش یکی را انتخاب کرد اما به نظرم او در «هامون» خیلی غریب بود. "رضاخان میرپنج" در «مدرس» هیچ وقت از یادمان نمی رود. «روزی روزگاری» را هم که نمی توان دوست نداشت.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67771_162.jpg
یادم می آید وقتی که برای «دلشکسته» دورخوانی گذاشته بودیم، خسرو شکیبایی و "بیتا بادران" خیلی استقبال می کردند در همین دورخوانی ها یکی از دیالوگ ها را هرچقدر اصرار کردم مرحوم شکیبایی نمی گفت می خواست سر صحنه آن را بیان کند. روز فیلمبرداری وقتی به آن دیالوگ رسید گفت:«من اینو نمی گم».
هرچقدر هم اصرار کردم گوش نمی کرد آن دیالوگ هم این بود:«برو بگو امام حسین بیاد»
بعد برایش توضیح دادم که همه مسئولیتش با من و این شخصیت با این دیالوگ است که شناخته می شود در نهایت بالاخره آن را گفت. بعد از «دلشکسته» دوتا فیلمنامه هم داشتم که می خواستم دوباره با او کار کنم. آن موقعی که بیمارستان بودند از من می خواست که بعضی شب ها کنارش باشم و در نهایت زمان به او مهلت نداد که بتوانم دوباره افتخار همکاری با او داشته باشم.
خاطره بازی با عمو خسرو به بهانه اکران آخرین فیلمش
اهمیت اکران فیلم «شب» پس از چند سال در این است که مرحوم خسرو شکیبایی در این فیلم بازی درخشانی داشته و یکی از آخرین فیلم هایش است و آخرین فیلم غیرتکراری و اکران نشده اوست که می بینیم.
تماشا: اهمیت اکران فیلم «شب» پس از چند سال در این است که مرحوم خسرو شکیبایی در این فیلم بازی درخشانی داشته و یکی از آخرین فیلم هایش است و آخرین فیلم غیرتکراری و اکران نشده اوست که می بینیم.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67764_598.jpg
او در این فیلم رو به روی عزت انتظامی بازی کرده است. همین کافی است که خاطره بازها، اکران شب را دیدنی تر و مهم تر از حد یک اکران عمومی بدانند. زیرا این همکاری دو نفره در این فیلم یادآور دو همکاری دیگر این دو بازیگر است که به بهترین و خاطره انگیزترین تقابل ها در سینمای ایران تبدیل شد یعنی «حکم» و «هامون». همزمان با اکران شب و به مناسبت آخرین دیدار با خسرو شکیبایی از چند تن از کارگردانانی که با او همکاری زیادی داشتند، پرسیدیم که کدام یکی از آثار او را بیشتر دوست دارند و اگر هم خاطره ای از او دارند برایمان بگویند. این خاطره بازی را به آنهایی تقدیم می کنیم که مثل ما عاشق عمو خسرو هستند.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67772_904.jpg
سیرویس الوند، کارگردان «یک بار برای همیشه» و «مزاحم»
من 3 تا کار از او را بیشتر از همه دوست دارم؛ «روزی روزگاری»، «هامون» و یکی از فیلم های خودم یعنی «یک بار برای همیشه». او در هر سه این فیلم ها سه اجرای کاملا متفاوت داشت چون در هرکدام عهده دار سه نقشی بود که واقعا با هم تفاوت داشتند. او در اجرای هرکدام شیوه ای جدید از خودش بروز می داد و همیشه به کارگردان هم مشورت می داد و اتفاقا پیشنهادهای سازنده ای را هم در طول کار ارائه می داد. یکی از خاطراتی که با او در ذهنم هست این است که من همیشه به او می گفتم:«تو دستت بازه و آزادی هر خلاقیتی داری بروز بدی».
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67763_766.jpg
قبل از فیلمبرداری همیشه دیالوگ ها را با هم تمرین می کردیم و برای او می خواندم؛ همیشه به من می گفت:«تو چقدر خوب این دیالوگ ها را می گی تو چقدر خود یارویی!»
بهش می گفتم:«شوخی نکن»
و می گفت:«خودت یه دور برام بازیکن ببینم برداشتت از این چیه»
و همیشه با توجه به منظور من عالی نقش را ایفا می کرد.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67762_123.jpg
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67761_725.jpg
مهدی صباغ زاده، کارگردان «جست و جو در جزیره»، «صبحانه ای برای دو نفر» و «پیشنهاد 50 میلیونی»
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67765_317.jpg
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67766_958.jpg
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67767_462.jpg
من «صبحانه ای برای دو نفر» و «هامون» را خیلی دوست دارم به خاطر اینکه او در این دو فیلم نقش هایی را بازی کرد که واقعا سخت بود و این سختی نقش استرس زیادی به بازیگر می دهد اما شکیبایی خیلی خوب توانسته بود از عهده ایفای این دو کاراکتر بربیاید. من خاطرات خوبی با او دارم خصوصا برای فیلم «جست و جو در جزیره» که اولین همکاری من با او بود. در کیش خاطرات زیادی با هم داشتیم. او بازیگری است که خیلی سرزنده و سرحال بود و همیشه پر از نشاط و تحرک بود. جایش خالیست.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67768_955.jpg
امرالله احمدجو، کارگردان «روزی روزگاری» و «تفنگ سرپر»
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67769_951.jpg
قبل از اینکه او را در تلویزیون یا سینما ببینم در تله تئاتری به نام «مدرس» با بازی او آشنا شدم و باعث شد که به شدت جذب او شوم. من اغلب کارهای ایشان را دوست داشتم خصوصا «هامون» را. بعد از هامون در هر کاری قبل از هر بازیگر دیگری از او دعوت می کردم. برایم فرقی نداشت که او در اثر من نقشی کوتاه داشته باشد یا بلند فقط می خواستم که حضور داشته باشد. من مرحوم شکیبایی را در همه فیلم هایی که با داریوش مهرجویی همکاری کرد دوست داشتم. خاطرات فراوانی با او دارم که بعد از فوتش هم خیلی از آنها را نقل کردم اما دیروز خاطره ای از او یادم آمد که شاید شنیدنش جالب باشد.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67770_631.jpg
من همیشه عادت داشتم که قبل از شروع فیلمبرداری صحبت های فراوانی پیرامون نقش و اجرا با عوامل داشته باشم. یک روز این صحبت ها خیلی طولانی شد و شکیبایی به من گفت:«حوصلم سر رفت»
به او گفتم: «قرار نیست که خر برونیم می خوایم یک کار ذوقی بکنیم!»
بعد از آن بارها یادم می آید که به من گفت:«رفتم یه فیلم بازی کردم توش خر روندم»
و این خر روندن برایش به معنی بازی کردن در آثاری شده بود که به نظرش کیفیت نداشتند.
علی رویین تن، کارگردان «دلشکسته»
آقای شکیبایی بازیگر بزرگی بودند. ایشان پایه گذار مکتب بازیگری مسجع در ایران بودند. به نظرم یک قصیده بازیگری از میان ما رفت. خیلی عجیب است اما او در فیلم های متوسط هم عالی بوده، سخت است که بتوان از میان آثارش یکی را انتخاب کرد اما به نظرم او در «هامون» خیلی غریب بود. "رضاخان میرپنج" در «مدرس» هیچ وقت از یادمان نمی رود. «روزی روزگاری» را هم که نمی توان دوست نداشت.
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/12/13/67771_162.jpg
یادم می آید وقتی که برای «دلشکسته» دورخوانی گذاشته بودیم، خسرو شکیبایی و "بیتا بادران" خیلی استقبال می کردند در همین دورخوانی ها یکی از دیالوگ ها را هرچقدر اصرار کردم مرحوم شکیبایی نمی گفت می خواست سر صحنه آن را بیان کند. روز فیلمبرداری وقتی به آن دیالوگ رسید گفت:«من اینو نمی گم».
هرچقدر هم اصرار کردم گوش نمی کرد آن دیالوگ هم این بود:«برو بگو امام حسین بیاد»
بعد برایش توضیح دادم که همه مسئولیتش با من و این شخصیت با این دیالوگ است که شناخته می شود در نهایت بالاخره آن را گفت. بعد از «دلشکسته» دوتا فیلمنامه هم داشتم که می خواستم دوباره با او کار کنم. آن موقعی که بیمارستان بودند از من می خواست که بعضی شب ها کنارش باشم و در نهایت زمان به او مهلت نداد که بتوانم دوباره افتخار همکاری با او داشته باشم.