R A H A
02-25-2012, 04:45 PM
تاريخ سبکشناسى (۲)
در قرن ۱۲ هجرى ”مشتاق“ از شعراى اصفهان به خلاف طرز شعراى هندوستان ميان بست و به قول ”آذر ـ آتشکده آذر معاصرين ضمن حامل مشتاق“ و مفتون ـ حدايقالحنان تأليف مفتون نسخهٔ خطي.“ او نخستين کسى بود که به طرز و طريقهٔ فصحاى قديم شعر گفت و آن طريق را رواج بخشيد و از طريقهٔ بىمزهٔ ”وحيد“ و ”صائب“ اعراض نمود.
مرحوم ”هدايت“ نيز در مقدمهٔ مجمعالفصحا (مقدمهٔ ج۱ ص۶ـ۷) اصطلاحات: طرز ـ طريقه ـ سياق ـ سبک ـ شيوه“ را مکرر به همين معنى مانحنفيه آورده و مخصوصاً نخستين جائى که با لفظ ”سبک“ برمىخوريم در آن کتاب است.
از نتيجهٔ اين تحقيقات معلوم مىشود که پس از تغيير سبک شعر از شيوهٔ ”عراقي“ به شيوهٔ ”هندي“ که در زمان صفويه صورت گرفت، محققان و شعرشناسان به اين معنى برخوردند که طريقهٔ شعر با قديم تفاوت کرده است، و از فحواى کلام نصرآبادى و ديگران هم اين معنى برمىآيد که در آن عصر، يعنى عصر صفويه و اوان سلطنت عباس دوم و سليمان، شعرائى بودهاند که با سبک هندى انس نگرفته و به شيوهٔ استادان قديم راغبتر بودهاند و اين رويه در عصر سلطانحسين و نادرشاه و زنديه قوّت يافته شيوهٔ هندى مطعون و متروک و سبک و طريقهٔ متقدمان مطلوب و مرغوب واقع گرديد ـ و در عصر قاجاريه اين رسم يعنى ”بازگشت ادبي“ قوت يافت و سبک قديم و شيوه شعراى عهد خوارزمى و سلجوقى و غزنوى رايج گرديد جنانکه هدايت در مقدمهٔ مجمعالفصحا به اين تصريح دارد و آثار شعراى آن دوره نيز خود شاهد صدق ديگرى است که قابل انکار نيست.
با همهٔ اين سوابق، هنوز در آن دوره، شناختن ”سبک“ يا به اصطلاح ما ”سبکشناسي“ مورد توجه عموم قرار نگرفته بود و اين علم که نطفه آن از يک قرن پيش در زهدان عهد صفويه بسته شده بود آغاز کودکى و شيرخوراگى خود را طى مىنمود. در واقع عمل و ورزش در کار بود اما مانند همهٔ علوم و فنون که ابتدا عملى شده بعد مرتّب و مدوّن گرديده و تحت قاعده درمىآيد ـ اين علم هم مقدّمات ايجاد خود را در ساحت طبع و ذوق استادان تدارک مىديد.
تتبع در شعر قديم بهوسيلهٔ سروش و شيبانى و محمودخان و خانوادهٔ ”صبا“ به حدّ کمال رسيد و نديمباشى بردار محمودخان ملکالشعرا که خجسته تخلص مىکرد در خراسان مجاورت گزيد و در اواسط دورهٔ ناصرالدين شاه و اوايل قرن چهاردهم هجرى قمرى محفلى ادبى از هواداران ”سبکترکستانى (۱) “ در شهر مشهد بهوجود آمد.
(۱). آن روز سبک خراسانى اين نام را داده بودند و تا زمان ما هم اين صطلاح دوام داشت و بعد متروک شده اصطلاح حقيقى خود را که سبک خراسانى باشد پيدا کرد.
قبل از آن هم عملاً سبکى بينبين بهوسيلهٔ نشر ديوان قاآنى در عراق و خراسان بهوجود آمده بود و شعراى خراسان همه به شيوهٔ قاآنى شعر مىگفتند ـ ولى اساتيد بعد آن سبک را انتقاد کرده سبک حقيقى خراسانى را با نکات دقيق و لطافتهائى که در او است ترويج کرده بودند ـ و اين بحث و انتقاد بهوسيلهٔ ”نديمباشي“ در مشهد تدريس شد.
شعرائى در نتيجهٔ اين بحث و انتقاد از سبک قاآنى که سبک نيمهترکستانى و نيمهعراقى بود دست برداشتند و به سبک جديد روى آوردند که از آن جمله مرحوم ”صبوري“ و مرحوم ”صفاى اصفهاني“ و مرحوم ”اديب نيشابوري“ و مرحوم ”سيداحمد اديب پيشاوري“ و گروهى ديگر بودند. صبورى علاوه بر انتسابى که با خانوادهٔ ”صبا“ داشت نسبت به خجسته قربت شاگردى نيز يافت و تربيت ”سبکشناسي“ که خاندان صبا در تهران صاحبان آن مکتب بودند و بدينوسيله در خانوادهٔ صبورى نيز شيوع يافت ـ و مؤلف که فرزند صبورى است اين تربيت را نزد پدر آموخت و پس از آن در خدمت اديب نيشابورى و سيدعليخان درگزى مدتها تلمّذ کرد، و پس از آن به پايتخت اين مبحث را در مطبوعات پايتخت خاصه ”مجلهٔ دانشکده“ و انجمن ادبى به همين نام، انتشار داد.
تاريخ بالا مربوط به شعر تنها است، ولى در نثر هرگز بحث و انتقادى در اين باره شنيده و خوانده نشده است زيرا در تاريخ ادبيات ايران تا امروز فصلى در باب نثر باز نشده و هر چه نوشته و گفته شده است مربوط به شعر است و به طريق اولى در سبک نثر فارسى هيچوقت بحث و انتقادى بهعمل نيامده است.
اين بود که حالت سير عملى و مباحثاتى که بدون نظم و ترتيب صحيح در ميان ادباى ايران سينه به سينه جارى بود ـ و باز هم جامعهٔ اهل ادب و شيفتگان زبان شيرين فارسى از کيفيت آن علم محروم بودند و در مدارس قديم و جديد نيز چيزى در اين باب تدريس نمىشد و آنچه هم گاهى بر زبان معلم يا استادى مىگذشت شمهاى بىنظم و ترتيب در مورد سبک شعر بود و بس؛ تا در سنهٔ ۱۳۰۹ ـ ۱۳۱۰ شمسى مؤلف نخستين بار پرده از روى اين کشف تاريخى ضمن سخنرانى که چند ماه به طول انجاميد در ”انجمن ادبي“ برداشت . (قسمتى از اين سخنرانى در دورهٔ سيزدهم مجلهٔ ارمغان منتشر شده و شمهاى از آن را آقاى دکتر شفق در تاريخ ادبيات خود زير عنوان ”بازگشت ادبي“ نقل کردهاند.)
و از آن تاريخ صحبت در اطراف ”سبکشناسي“ پيدا شد و از سبک خراسانى و عراقى و هندى و بازگشت ادبى در محافل اهل ذوق و جوانانى که خدمت استادان قديم را درک نکرده بودند سخن به ميان آمد، ولى هنوز اين بحث و انتقاد از دايرهٔ اشعار تجاوز نکرده بود.
تا در سال ۱۳۱۲ که مؤلف در اصفهان به حال تبعيد و بازداشت محکوم بود، مختصرى در تحوّل زبان فارسى و چگونگى تحولات زبان از عهد باستان تا امروز و حالات نثر پهلوى و درى و تبدّلات طولانى اين زبان به مجلهٔ ”باختر“ داده شد، و در سال ۱۳۱۳ که در تهران توقف صورت گرفت و بليهٔ مذکور مندفع گرديد و سال بعد به مؤلف از وزارت فرهنگ اشارد رفت که در دانش سراى عالى چند ساعتى درس بگويد. در يکى از آن ساعات براى نخستين مرتبه، علم ”سبکشناسي“ در ذيل عنوان ”تاريخ تطوّر و تحوّل و نثر فارسي“ به طريق جزوه القاء شد و چند سال متوالى اين حالت دوام يافت.
در سال ۱۳۱۶ وزارت فرهنگ مصمم گرديد که براى دورهٔ دکترى ادبيات زبان فارسى فکرى بينديشد ـ و بالاخره قرار بر اين شد که مدت دو سال دروس دورهٔ دکترى تدريس شود و صواب ديده آمد که تارخى تطوِّر و تحوّل نظم و نثر فارسى که در دانشکده، نتيجهٔ خوبى داده بود و به اختصار تدريس مىشد، مفصلتر آموخته شود و دو دوره نيز افتخار اين دورس به طريق جزوه دادن به مؤلف بخشوده آمد.
در ۱۳۱۸ شمسي، وزارت فرهنگ چنين صواب ديد که سبکشناسى را کتابى خاص تدوين و تصنيف گردد و براى اين دروس نظم و نسقى تازهتر و ترتيبى سهلتر در نظر گرفته شود و کتابى ساخته شود که عموم اهل فضل بهويژه دانشجويان دانشکدهها بخوانند و دورهٔ دکترى را نيز بهکار آيد، ملکالشعراء نامزد اين کار شد و مقرر شد که نثر و نظم هر يک جداگانه مورد بحث و تحقيق قرار گيرد و نثر بر نظم مقدم داشته آيد.
ملکشعراء در مدت دو سال سه جلد کتاب ”سبکشناسي“ که خلاصه و نقاوهٔ سى سال تلمذّ و تتبع و بررسى و مطالعه و تدريس او بود با شوق وافر و رنج و زحمت متکاثر بدين نظم و نسق پرداخت و به جامعهٔ پارسىزبانان پيشکش ساخت
در قرن ۱۲ هجرى ”مشتاق“ از شعراى اصفهان به خلاف طرز شعراى هندوستان ميان بست و به قول ”آذر ـ آتشکده آذر معاصرين ضمن حامل مشتاق“ و مفتون ـ حدايقالحنان تأليف مفتون نسخهٔ خطي.“ او نخستين کسى بود که به طرز و طريقهٔ فصحاى قديم شعر گفت و آن طريق را رواج بخشيد و از طريقهٔ بىمزهٔ ”وحيد“ و ”صائب“ اعراض نمود.
مرحوم ”هدايت“ نيز در مقدمهٔ مجمعالفصحا (مقدمهٔ ج۱ ص۶ـ۷) اصطلاحات: طرز ـ طريقه ـ سياق ـ سبک ـ شيوه“ را مکرر به همين معنى مانحنفيه آورده و مخصوصاً نخستين جائى که با لفظ ”سبک“ برمىخوريم در آن کتاب است.
از نتيجهٔ اين تحقيقات معلوم مىشود که پس از تغيير سبک شعر از شيوهٔ ”عراقي“ به شيوهٔ ”هندي“ که در زمان صفويه صورت گرفت، محققان و شعرشناسان به اين معنى برخوردند که طريقهٔ شعر با قديم تفاوت کرده است، و از فحواى کلام نصرآبادى و ديگران هم اين معنى برمىآيد که در آن عصر، يعنى عصر صفويه و اوان سلطنت عباس دوم و سليمان، شعرائى بودهاند که با سبک هندى انس نگرفته و به شيوهٔ استادان قديم راغبتر بودهاند و اين رويه در عصر سلطانحسين و نادرشاه و زنديه قوّت يافته شيوهٔ هندى مطعون و متروک و سبک و طريقهٔ متقدمان مطلوب و مرغوب واقع گرديد ـ و در عصر قاجاريه اين رسم يعنى ”بازگشت ادبي“ قوت يافت و سبک قديم و شيوه شعراى عهد خوارزمى و سلجوقى و غزنوى رايج گرديد جنانکه هدايت در مقدمهٔ مجمعالفصحا به اين تصريح دارد و آثار شعراى آن دوره نيز خود شاهد صدق ديگرى است که قابل انکار نيست.
با همهٔ اين سوابق، هنوز در آن دوره، شناختن ”سبک“ يا به اصطلاح ما ”سبکشناسي“ مورد توجه عموم قرار نگرفته بود و اين علم که نطفه آن از يک قرن پيش در زهدان عهد صفويه بسته شده بود آغاز کودکى و شيرخوراگى خود را طى مىنمود. در واقع عمل و ورزش در کار بود اما مانند همهٔ علوم و فنون که ابتدا عملى شده بعد مرتّب و مدوّن گرديده و تحت قاعده درمىآيد ـ اين علم هم مقدّمات ايجاد خود را در ساحت طبع و ذوق استادان تدارک مىديد.
تتبع در شعر قديم بهوسيلهٔ سروش و شيبانى و محمودخان و خانوادهٔ ”صبا“ به حدّ کمال رسيد و نديمباشى بردار محمودخان ملکالشعرا که خجسته تخلص مىکرد در خراسان مجاورت گزيد و در اواسط دورهٔ ناصرالدين شاه و اوايل قرن چهاردهم هجرى قمرى محفلى ادبى از هواداران ”سبکترکستانى (۱) “ در شهر مشهد بهوجود آمد.
(۱). آن روز سبک خراسانى اين نام را داده بودند و تا زمان ما هم اين صطلاح دوام داشت و بعد متروک شده اصطلاح حقيقى خود را که سبک خراسانى باشد پيدا کرد.
قبل از آن هم عملاً سبکى بينبين بهوسيلهٔ نشر ديوان قاآنى در عراق و خراسان بهوجود آمده بود و شعراى خراسان همه به شيوهٔ قاآنى شعر مىگفتند ـ ولى اساتيد بعد آن سبک را انتقاد کرده سبک حقيقى خراسانى را با نکات دقيق و لطافتهائى که در او است ترويج کرده بودند ـ و اين بحث و انتقاد بهوسيلهٔ ”نديمباشي“ در مشهد تدريس شد.
شعرائى در نتيجهٔ اين بحث و انتقاد از سبک قاآنى که سبک نيمهترکستانى و نيمهعراقى بود دست برداشتند و به سبک جديد روى آوردند که از آن جمله مرحوم ”صبوري“ و مرحوم ”صفاى اصفهاني“ و مرحوم ”اديب نيشابوري“ و مرحوم ”سيداحمد اديب پيشاوري“ و گروهى ديگر بودند. صبورى علاوه بر انتسابى که با خانوادهٔ ”صبا“ داشت نسبت به خجسته قربت شاگردى نيز يافت و تربيت ”سبکشناسي“ که خاندان صبا در تهران صاحبان آن مکتب بودند و بدينوسيله در خانوادهٔ صبورى نيز شيوع يافت ـ و مؤلف که فرزند صبورى است اين تربيت را نزد پدر آموخت و پس از آن در خدمت اديب نيشابورى و سيدعليخان درگزى مدتها تلمّذ کرد، و پس از آن به پايتخت اين مبحث را در مطبوعات پايتخت خاصه ”مجلهٔ دانشکده“ و انجمن ادبى به همين نام، انتشار داد.
تاريخ بالا مربوط به شعر تنها است، ولى در نثر هرگز بحث و انتقادى در اين باره شنيده و خوانده نشده است زيرا در تاريخ ادبيات ايران تا امروز فصلى در باب نثر باز نشده و هر چه نوشته و گفته شده است مربوط به شعر است و به طريق اولى در سبک نثر فارسى هيچوقت بحث و انتقادى بهعمل نيامده است.
اين بود که حالت سير عملى و مباحثاتى که بدون نظم و ترتيب صحيح در ميان ادباى ايران سينه به سينه جارى بود ـ و باز هم جامعهٔ اهل ادب و شيفتگان زبان شيرين فارسى از کيفيت آن علم محروم بودند و در مدارس قديم و جديد نيز چيزى در اين باب تدريس نمىشد و آنچه هم گاهى بر زبان معلم يا استادى مىگذشت شمهاى بىنظم و ترتيب در مورد سبک شعر بود و بس؛ تا در سنهٔ ۱۳۰۹ ـ ۱۳۱۰ شمسى مؤلف نخستين بار پرده از روى اين کشف تاريخى ضمن سخنرانى که چند ماه به طول انجاميد در ”انجمن ادبي“ برداشت . (قسمتى از اين سخنرانى در دورهٔ سيزدهم مجلهٔ ارمغان منتشر شده و شمهاى از آن را آقاى دکتر شفق در تاريخ ادبيات خود زير عنوان ”بازگشت ادبي“ نقل کردهاند.)
و از آن تاريخ صحبت در اطراف ”سبکشناسي“ پيدا شد و از سبک خراسانى و عراقى و هندى و بازگشت ادبى در محافل اهل ذوق و جوانانى که خدمت استادان قديم را درک نکرده بودند سخن به ميان آمد، ولى هنوز اين بحث و انتقاد از دايرهٔ اشعار تجاوز نکرده بود.
تا در سال ۱۳۱۲ که مؤلف در اصفهان به حال تبعيد و بازداشت محکوم بود، مختصرى در تحوّل زبان فارسى و چگونگى تحولات زبان از عهد باستان تا امروز و حالات نثر پهلوى و درى و تبدّلات طولانى اين زبان به مجلهٔ ”باختر“ داده شد، و در سال ۱۳۱۳ که در تهران توقف صورت گرفت و بليهٔ مذکور مندفع گرديد و سال بعد به مؤلف از وزارت فرهنگ اشارد رفت که در دانش سراى عالى چند ساعتى درس بگويد. در يکى از آن ساعات براى نخستين مرتبه، علم ”سبکشناسي“ در ذيل عنوان ”تاريخ تطوّر و تحوّل و نثر فارسي“ به طريق جزوه القاء شد و چند سال متوالى اين حالت دوام يافت.
در سال ۱۳۱۶ وزارت فرهنگ مصمم گرديد که براى دورهٔ دکترى ادبيات زبان فارسى فکرى بينديشد ـ و بالاخره قرار بر اين شد که مدت دو سال دروس دورهٔ دکترى تدريس شود و صواب ديده آمد که تارخى تطوِّر و تحوّل نظم و نثر فارسى که در دانشکده، نتيجهٔ خوبى داده بود و به اختصار تدريس مىشد، مفصلتر آموخته شود و دو دوره نيز افتخار اين دورس به طريق جزوه دادن به مؤلف بخشوده آمد.
در ۱۳۱۸ شمسي، وزارت فرهنگ چنين صواب ديد که سبکشناسى را کتابى خاص تدوين و تصنيف گردد و براى اين دروس نظم و نسقى تازهتر و ترتيبى سهلتر در نظر گرفته شود و کتابى ساخته شود که عموم اهل فضل بهويژه دانشجويان دانشکدهها بخوانند و دورهٔ دکترى را نيز بهکار آيد، ملکالشعراء نامزد اين کار شد و مقرر شد که نثر و نظم هر يک جداگانه مورد بحث و تحقيق قرار گيرد و نثر بر نظم مقدم داشته آيد.
ملکشعراء در مدت دو سال سه جلد کتاب ”سبکشناسي“ که خلاصه و نقاوهٔ سى سال تلمذّ و تتبع و بررسى و مطالعه و تدريس او بود با شوق وافر و رنج و زحمت متکاثر بدين نظم و نسق پرداخت و به جامعهٔ پارسىزبانان پيشکش ساخت