R A H A
02-25-2012, 04:45 PM
تاريخ سبکشناسى1
سبکشناسى به معناى حقيقى خود، در ايران سابقهاى نداشته است و نخستين آثار اين فن، بهغايت ضعيف در تذکرهها ديده مىشود. تذکره نويسان در ترجمهٔ احوال يک شاعر و ندرتاً يک نويسنده، ضمن بهکار بردن عبارات مشحون از صنايع لفظى و معنوى دربارهٔ وجه امتياز سبک وى از سبک ديگران به تسامح گذرانده گفتار را به تمجيد اغراقآميز خداوند ترجمه به پايان مىرسانند مثلاً عوفى در لبابالالباب (نخستين تذکرهاى است که به ما رسيده.) در ترجمهٔ (ابوعبدالله محمدبنالحسن المعروفى البلخي) مىنويسد (چاپ ليدن مصحح آقاى قزوينى مجلد دوم ص ۱۶):
”معروفى معروف بوده است به ساحرى و شاعري، و به متقدائى در سخنسرائي، شعرش چون مشاهدهٔ دوستان در صحن بوستان يا مکاشفهٔ معشوقان پريزاده با عاشقان دلداده ـ آنگاه ابياتى از او ذکر مىکند.“ و دربارهٔ ”شهرياري“ مىنويسد (لبابالباب چاپ ليدن مجلد دوم ص ۳۳۶):
”شهريارى که فضلاى شهر يارى از بيان دستان او خواستندي، و افاضل خراسان بر مائدهٔ فضل او خور آسان يافتندي“ و در مواردى نيز که مؤلف مىخواهد دربارهٔ سبک شاعر و يا نويسنده، اظهار نظر کند به ذکر کلياتى نظير ”جماعتى برآنند که شيوهٔ سخن بر خاقانى ختم شده است، و بعد از او کسى بر منوال بيان چنان نسيج نظم نيافته“ و يا ”فاما رباعيات او که از لطف طبع نشان دارد در اطراف جهان ساير است“ اکتفاء مىکند ـ و دولتشاه سمرقندى در تذکرةالشعرا از عوفى تقليد کرده است و نويسندگان تذکرههاى بعد، از هر دو تقليد کرده و چيزى بر اصل نيفزودهاند و نهايت کارى که انجام دادهاند معرفى نوع شعر گروهى معدود است و بهندرت ديده مىشود که صاحبان تذکره از شيوهٔ خاص يک شاعر بحث کنند چنانکه عوفى گاهى اين کار را کرده منجمله دربارهٔ عنصرى گويد: ”و اشعار عنصرى شعر فصاحت و دليرى دارد، دقت معنى با رقت فحوى جمع است ـ لبابالالباب ج ۲ ص ۳۲۰“ و در مورد فرخى گويد: ”شعر او عذب و پرمعنى است و اوّل در صنعت سخن و بهدقت معانى کوشيد و در آن از قرآن سابق آمد و به آخر سخن سهل ممتنع ايراد مىکرد ـ لبابالالباب ج ۱ ص ۴۷“ ـ همچنين رشيد وطواط گاهى از شيوهٔ فلان شاعر دم زده است اما به قدرى مختصر که فايدهاى بيش بر آن مترتّب نتواند بود.
خود شعراء قديم نيز از سبک شعر، بدان تعبير که ما مىخواهيم، زياد بحث نکردهاند و گاهى از ”فن“ فلان شاعر و يا از ”شيوهٔ“ فلان شعر سخن گفتهاند. چنانکه ابوحنيفه (ظاهراً ابوحنيفهٔ اسکافى است و اين شعر را سنائى از قول ابوحفيفه نقل کرده است ”رجوع کنيد: ديوان طبع قديم ص ۱۱۶ س ۱۵). دربارهٔ عنصرى مىگويد:
اندرين يک فن که دارى وانطريق پارسى
دست دست توست و کس را نيست با تو همسرى
که قصد او از اين يک فن همانا فن قصيدهسازى است که شايد سبک و طرز اداء شاعر را هم در نظر داشته است و نيز خاقانى در مورد عنصرى گويد:
ز ده شيوه کان شيوهٔ شاعرى ست به يک شيوه شد داستان عُنصرى
مرا شيوهٔ خاص و تازه است و داشت همان شيوهٔ باستان عُنصرى
نه تحقيق گفت و نه وعظ و نه زهد که حرفى ندانست از آن عُنصرى
از اين شعر هم پيدا است که مراد خاقانى از ”شيوه“ باز ”سبک“ به اصطلاح ما نبوده است. و مراد او ”نوع“ شعر است زيرا ديديم که ”زهد“ و ”تحقيق“ و ”وعظ“ را در عداد ”شيوه“ آورده است؛ معهذا باز اشاره به سبک تازهاى مىکند.
و از قسم اخير است اين شعر خاقانى:
خاقانى آن کسان که طريق تو مىروند زاغند و زاغ را روش کبک آرزو ست
گيريم که مارچوبه کند تن به شکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست
مراد ”خاقاني“ در اين قطعه بدون شک شاعرانى است که به سبک و طريقهٔ او شعر مىگفتهاند نه آنها که قصيدهٔ زهد يا حسب حال يا طرز ديگر مىگفتهاند.
مفاد اخير را در يکى از ابيات ”نظامي“ گنجوى نيز مىبينيم:
به قياس شيوهٔ من که نتيجهٔ نو آمد همه طرزهاى کهنه کهنىست باستانى
و اين شعر نظامى نيز بىشک اشاره به سبک و شيوه است.
همچنين بهوسيلهٔ ”راوندي“ خبر داريم که در قرن ششم سيداشرف وارد همدان شده در مکتبها مىگرديد و جوانان موزون را از پيروى شيوهٔ شعراى قديم نهى مىکرد. (راحةالصدور ص ۵۷ ـ ۵۸)
علت عمده کمى برخورد ما، به معنى و مفاد ”سبک“ مطابق سليقهٔ امروز در اشعار قديم آن است که سبکهاى دورهٔ سامانى و غزنوى و سلجوقي، بهتدريج تطوِّر يافته و در اين ميانه مبتکرى که تصرفات او در تغيير سبک کاملاً نمودار باشد، يافت نشده است بنابراين کسى متوجه ”سبک“ و اهميت آن نبوده، ولى از عصر خاقانى و نظامى به بعد ابتکارهاى زيادي، از طرف خود آن دو، و بعد از طرف ديگران در شعر مشهود گرديد. پس جاى تعجب نيست اگر طريقه و طرز تازهٔ شعر از عصر خاقانى و نظامى مورد توجه واقع شده باشد.
از عهد صفويه به بعد در کتب تذکره به مفاد معنى ”سبک“ برمىخوريم. در تذکرهٔ ”نصرآبادي“ به اين مضمون که : ”فلان شاعر تتبع اشعار قدما مىکند“ و يا: ”فلان کس به طرز صائب راغبتر است“ و امثال اين عبارات مکرر مصادف مىشويم و ملتفت مىشويم که در آن عهد شعرشناسان متوجه معنى ”سبک“ شده بودند.
مخصوصاً در تذکرهٔ ”آتشکدهٔ آذر“ در اين معنى صراحت زيادتر است و مکرر ذکر ”طريقهٔ متقدمين“ مىکند، چنانکه دربارهٔ ”شعله“ گويد: ”از متأخرين کسى از سيّد مشاراليه به طريقهٔ اعاظم فصحاى متقدمين بيشتر آشنا نبوده“ و در شرح حال ”صفا“ چنين نويسد: ”اگر چنانچه به طريقهٔ متقدمين آشنا مىبود از زمرهٔ سخنوران مىشد“ و گاهى نيز از ”سبک“ به کلمهٔ ”طرز“ يا ”ادا“ تعبير مىکردهاند و اين دو کلمه بيشتر در ميان شعراى هندوستان رايج بوده است.
سبکشناسى به معناى حقيقى خود، در ايران سابقهاى نداشته است و نخستين آثار اين فن، بهغايت ضعيف در تذکرهها ديده مىشود. تذکره نويسان در ترجمهٔ احوال يک شاعر و ندرتاً يک نويسنده، ضمن بهکار بردن عبارات مشحون از صنايع لفظى و معنوى دربارهٔ وجه امتياز سبک وى از سبک ديگران به تسامح گذرانده گفتار را به تمجيد اغراقآميز خداوند ترجمه به پايان مىرسانند مثلاً عوفى در لبابالالباب (نخستين تذکرهاى است که به ما رسيده.) در ترجمهٔ (ابوعبدالله محمدبنالحسن المعروفى البلخي) مىنويسد (چاپ ليدن مصحح آقاى قزوينى مجلد دوم ص ۱۶):
”معروفى معروف بوده است به ساحرى و شاعري، و به متقدائى در سخنسرائي، شعرش چون مشاهدهٔ دوستان در صحن بوستان يا مکاشفهٔ معشوقان پريزاده با عاشقان دلداده ـ آنگاه ابياتى از او ذکر مىکند.“ و دربارهٔ ”شهرياري“ مىنويسد (لبابالباب چاپ ليدن مجلد دوم ص ۳۳۶):
”شهريارى که فضلاى شهر يارى از بيان دستان او خواستندي، و افاضل خراسان بر مائدهٔ فضل او خور آسان يافتندي“ و در مواردى نيز که مؤلف مىخواهد دربارهٔ سبک شاعر و يا نويسنده، اظهار نظر کند به ذکر کلياتى نظير ”جماعتى برآنند که شيوهٔ سخن بر خاقانى ختم شده است، و بعد از او کسى بر منوال بيان چنان نسيج نظم نيافته“ و يا ”فاما رباعيات او که از لطف طبع نشان دارد در اطراف جهان ساير است“ اکتفاء مىکند ـ و دولتشاه سمرقندى در تذکرةالشعرا از عوفى تقليد کرده است و نويسندگان تذکرههاى بعد، از هر دو تقليد کرده و چيزى بر اصل نيفزودهاند و نهايت کارى که انجام دادهاند معرفى نوع شعر گروهى معدود است و بهندرت ديده مىشود که صاحبان تذکره از شيوهٔ خاص يک شاعر بحث کنند چنانکه عوفى گاهى اين کار را کرده منجمله دربارهٔ عنصرى گويد: ”و اشعار عنصرى شعر فصاحت و دليرى دارد، دقت معنى با رقت فحوى جمع است ـ لبابالالباب ج ۲ ص ۳۲۰“ و در مورد فرخى گويد: ”شعر او عذب و پرمعنى است و اوّل در صنعت سخن و بهدقت معانى کوشيد و در آن از قرآن سابق آمد و به آخر سخن سهل ممتنع ايراد مىکرد ـ لبابالالباب ج ۱ ص ۴۷“ ـ همچنين رشيد وطواط گاهى از شيوهٔ فلان شاعر دم زده است اما به قدرى مختصر که فايدهاى بيش بر آن مترتّب نتواند بود.
خود شعراء قديم نيز از سبک شعر، بدان تعبير که ما مىخواهيم، زياد بحث نکردهاند و گاهى از ”فن“ فلان شاعر و يا از ”شيوهٔ“ فلان شعر سخن گفتهاند. چنانکه ابوحنيفه (ظاهراً ابوحنيفهٔ اسکافى است و اين شعر را سنائى از قول ابوحفيفه نقل کرده است ”رجوع کنيد: ديوان طبع قديم ص ۱۱۶ س ۱۵). دربارهٔ عنصرى مىگويد:
اندرين يک فن که دارى وانطريق پارسى
دست دست توست و کس را نيست با تو همسرى
که قصد او از اين يک فن همانا فن قصيدهسازى است که شايد سبک و طرز اداء شاعر را هم در نظر داشته است و نيز خاقانى در مورد عنصرى گويد:
ز ده شيوه کان شيوهٔ شاعرى ست به يک شيوه شد داستان عُنصرى
مرا شيوهٔ خاص و تازه است و داشت همان شيوهٔ باستان عُنصرى
نه تحقيق گفت و نه وعظ و نه زهد که حرفى ندانست از آن عُنصرى
از اين شعر هم پيدا است که مراد خاقانى از ”شيوه“ باز ”سبک“ به اصطلاح ما نبوده است. و مراد او ”نوع“ شعر است زيرا ديديم که ”زهد“ و ”تحقيق“ و ”وعظ“ را در عداد ”شيوه“ آورده است؛ معهذا باز اشاره به سبک تازهاى مىکند.
و از قسم اخير است اين شعر خاقانى:
خاقانى آن کسان که طريق تو مىروند زاغند و زاغ را روش کبک آرزو ست
گيريم که مارچوبه کند تن به شکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست
مراد ”خاقاني“ در اين قطعه بدون شک شاعرانى است که به سبک و طريقهٔ او شعر مىگفتهاند نه آنها که قصيدهٔ زهد يا حسب حال يا طرز ديگر مىگفتهاند.
مفاد اخير را در يکى از ابيات ”نظامي“ گنجوى نيز مىبينيم:
به قياس شيوهٔ من که نتيجهٔ نو آمد همه طرزهاى کهنه کهنىست باستانى
و اين شعر نظامى نيز بىشک اشاره به سبک و شيوه است.
همچنين بهوسيلهٔ ”راوندي“ خبر داريم که در قرن ششم سيداشرف وارد همدان شده در مکتبها مىگرديد و جوانان موزون را از پيروى شيوهٔ شعراى قديم نهى مىکرد. (راحةالصدور ص ۵۷ ـ ۵۸)
علت عمده کمى برخورد ما، به معنى و مفاد ”سبک“ مطابق سليقهٔ امروز در اشعار قديم آن است که سبکهاى دورهٔ سامانى و غزنوى و سلجوقي، بهتدريج تطوِّر يافته و در اين ميانه مبتکرى که تصرفات او در تغيير سبک کاملاً نمودار باشد، يافت نشده است بنابراين کسى متوجه ”سبک“ و اهميت آن نبوده، ولى از عصر خاقانى و نظامى به بعد ابتکارهاى زيادي، از طرف خود آن دو، و بعد از طرف ديگران در شعر مشهود گرديد. پس جاى تعجب نيست اگر طريقه و طرز تازهٔ شعر از عصر خاقانى و نظامى مورد توجه واقع شده باشد.
از عهد صفويه به بعد در کتب تذکره به مفاد معنى ”سبک“ برمىخوريم. در تذکرهٔ ”نصرآبادي“ به اين مضمون که : ”فلان شاعر تتبع اشعار قدما مىکند“ و يا: ”فلان کس به طرز صائب راغبتر است“ و امثال اين عبارات مکرر مصادف مىشويم و ملتفت مىشويم که در آن عهد شعرشناسان متوجه معنى ”سبک“ شده بودند.
مخصوصاً در تذکرهٔ ”آتشکدهٔ آذر“ در اين معنى صراحت زيادتر است و مکرر ذکر ”طريقهٔ متقدمين“ مىکند، چنانکه دربارهٔ ”شعله“ گويد: ”از متأخرين کسى از سيّد مشاراليه به طريقهٔ اعاظم فصحاى متقدمين بيشتر آشنا نبوده“ و در شرح حال ”صفا“ چنين نويسد: ”اگر چنانچه به طريقهٔ متقدمين آشنا مىبود از زمرهٔ سخنوران مىشد“ و گاهى نيز از ”سبک“ به کلمهٔ ”طرز“ يا ”ادا“ تعبير مىکردهاند و اين دو کلمه بيشتر در ميان شعراى هندوستان رايج بوده است.