توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : :``•. این شعر از کیه ..بقیه اش چیه؟ .•``:
poliyananilo
08-29-2010, 04:33 PM
(http://kocholo.org/modules.php?name=Forums&file=thanks&p=304147)
http://image.kocholo.org/user/Sana/tazin/line/main17.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3A%2F%2Fimage.kocholo.org%2Fuser%2 FSana%2Ftazin%2Fline%2Fmain17.gif)
دوستان عزیز در این تاپیک اولین شخص یک بیت قرار میده و نفر بعد ادامه ی اون شعر و شاعرش رو مینویسه و یک بیت هم برای نفر بعدی میذاره . نفر بعد هم به همین ترتیب و تا آخر ادامه میدن
فقط دقت کنید که شعری که میذارید :
1- شاعرش مشخص باشه یعنی جزو شاعران گمنام نباشه
2- حتما ادامه دار باشه و ذاتا تک بیتی نباشه . چون بعضی شاعران هستن که کلا سبکشون تک بیت هست
* اگر تا 2 روز کسی نتونه ادامه شعر رو بنویسه در آغاز روز سوم پستش ویرایش میشه و یک شعر دیگه جایگزینش میشه ( در پایان روز دوم خود ارسال کننده میتونه جواب رو بگه و یک بیت دیگه قرار بده)
http://image.kocholo.org/user/Sana/tazin/line/main18.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3A%2F%2Fimage.kocholo.org%2Fuser%2 FSana%2Ftazin%2Fline%2Fmain18.gif)
poliyananilo
08-29-2010, 04:34 PM
برای شروع خودم یک بیت قرار میدم:
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند http://www.kocholo.org//modules/Forums/images/smiles/53.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3A%2F%2Fwww.kocholo.org%2F%2Fmodul es%2FForums%2Fimages%2Fsmiles%2F53.gif)http://www.kocholo.org//modules/Forums/images/smiles/53.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3A%2F%2Fwww.kocholo.org%2F%2Fmodul es%2FForums%2Fimages%2Fsmiles%2F53.gif) http://www.kocholo.org//modules/Forums/images/smiles/53.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3A%2F%2Fwww.kocholo.org%2F%2Fmodul es%2FForums%2Fimages%2Fsmiles%2F53.gif) http://www.kocholo.org//modules/Forums/images/smiles/53.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3A%2F%2Fwww.kocholo.org%2F%2Fmodul es%2FForums%2Fimages%2Fsmiles%2F53.gif)http://www.kocholo.org//modules/Forums/images/smiles/53.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3A%2F%2Fwww.kocholo.org%2F%2Fmodul es%2FForums%2Fimages%2Fsmiles%2F53.gif)از گوشه بـــــــامی که پــریدیم پریدیم
Behzad AZ
08-29-2010, 05:18 PM
برای شروع خودم یک بیت قرار میدم:
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند http://www.kocholo.org//modules/forums/images/smiles/53.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3a%2f%2fwww.kocholo.org%2f%2fmodul es%2fforums%2fimages%2fsmiles%2f53.gif)http://www.kocholo.org//modules/forums/images/smiles/53.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3a%2f%2fwww.kocholo.org%2f%2fmodul es%2fforums%2fimages%2fsmiles%2f53.gif) http://www.kocholo.org//modules/forums/images/smiles/53.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3a%2f%2fwww.kocholo.org%2f%2fmodul es%2fforums%2fimages%2fsmiles%2f53.gif) http://www.kocholo.org//modules/forums/images/smiles/53.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3a%2f%2fwww.kocholo.org%2f%2fmodul es%2fforums%2fimages%2fsmiles%2f53.gif)http://www.kocholo.org//modules/forums/images/smiles/53.gif (http://forum.my-love.ir/go.php?url=http%3a%2f%2fwww.kocholo.org%2f%2fmodul es%2fforums%2fimages%2fsmiles%2f53.gif)از گوشه بـــــــامی که پــریدیم پریدیم
فک کنم از بافقی باید باشه
ما چون زدری پای کشیدیم کشیدیم
امّـید زهــرکس کــه بریدیم بریدیم
دل نیست کبوتر که چوبرخاست نشیند
ازگوشـــه ی بامی کــه پریدیم پریدیم
رم دادن صید خود ازآغاز غلط بود
حــالاکه رمـــاندی ورمیدیم رمیدیم
کوی تو که باغ ارم وروضه ی خلد است
انــگار کــه دیــدیم نــدیـدیم نــدیـدیم
صد باغ بهار است وصلای گل وگلشن
گـرمیوه ی یـک باغ نچیـدیم نچیـدیم
سرتا به قدم تیغ دعایـیـم وتو غافل
هان واقف د´م باش رسیدیم رسیدیم
وحشی سبـب دوری واین قِسم قسم ها
آن نیست کــه ما هــم نشنیدیم شنیدیم!
خوب این شعر از کیه
ندانم چون کنم يارب دل دیوانه ی خود را :^::^: ندارد الفت صحرا نه ميل خانه ی خود را
شراب عشق را کردند از روز ازل قسمت :^::^: من از روز اول پر کرده ام پيمانه ی خودرا
poliyananilo
08-29-2010, 05:29 PM
ندانم چون کنم يارب دل دیوانه ی خود را ندارد الفت صحرا نه ميل خانه ی خود را
شراب عشق را کردند از روز ازل قسمت من از روز اول پر کرده ام پيمانه ی خودرا
شب تارم نشد روشن زعشقی همچو پروانه مگر از دست خود آتش زنم کاشانه ی خود را
بکن قصديکه با من داری ايچرخ جفاپرور که کردم فرش راه سيل غم ويرانه ی خودرا
زآهم همچو نی آتش بجان رفته زليخارا کشم تا در نيستان ناله مستانه ی خود را
ندارد مزرع دنيا بجز غم حاصلی ايدل بسوز از برق آهی خرمن بيدانه ی خود را
رسد از دوستانم زخم ها بردل از آن داغم غنيمت ز آشنايی صحبت بيگانه ی خودرا
نديدم در جهان بی وفا از کس وفا مخفی که تا سازد فدای شمع اوپروانه ی خودرا
شعری از مخفی بدخشی
http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-38.gif
یارب! نه دلم بستهی غمهای تو بود؟
چشمم شب و روز غرق نمهای توبود؟
amir3faz
08-29-2010, 05:45 PM
بر جرم و خطای من چه میگیری خشم؟
چون جمله به امید کرمهای تو بود
نا کرده گنه در این جهان کیست بگو
وانکس که گنه نکرد چون زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیست بگو
لیوان ز لبت بوسه گرفت من ز لیوان
دیدی ز لبت بوسه گرفتن به چه عنوان؟
poliyananilo
08-29-2010, 06:11 PM
شعرت شاعر نداشت
ولی بقیه اش اینه:
لیوان ز لبت بوسه گرفت من ز لیوان
دیدی ز لبت بوسه گرفتن به چه عنوان؟
از بس ز لبت بوسه چون قند گرفتم
از قند لبت من مرض قند گرفتم...
اسم شاعر رو ننوشته بودی
اوحدی مراغه ای بود
http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-38.gif
در وصل هم ز عشق تو اي گل در اتشم
عاشق نمي شوي كه ببيني چه مي كشم
با عقل اب عشق به يك جو نمي رود
بيچاره من كه ساخته از اب و اتشم
smrbh
08-29-2010, 10:00 PM
این شعر زیبا از محمد حسین بهجت تبریزی ، استاد شهریار می باشد . ( در وصل هم زعشق تو ای گل در آتشم )
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بیغشم
باور مکن که طعنهی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچهی خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو میکشم
:^::^::^::^::^::^::^::^::^::^:
دستی افشان ، تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد ، هر قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور ، شب ما را باکند روزن روزن.
ما بی تاب ، و نیایش بی رنگ.
از مهرت لبخندی کن ، بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو.
Behzad AZ
08-30-2010, 02:16 PM
نام شعر : نیایش
دستی افشان ، تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد ، هر
قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور ، شب ما را بکند
روزن روزن.
ما بی تاب ، و نیایش بی رنگ .
از مهرت لبخندی کن ، بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو.
ما هسته پنهان تماشاییم.
ز تجلی ابری کن ، بفرست ، که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم ، باشد که ببالیم و
به خورشید تو پیوندیم.
ما جنگل انبوه دگرگونی.
از آتش همرنگی صد اخگر برگیر ، برهم تاب ، برهم پیچ :
شلاقی کن ، و بزن بر تن ما
باشد که ز خاکستر ما ، در ما، جنگل یکرنگی بدر
آرد سر.
چشمان بسپردیم ، خوابی لانه گرفت.
نم زن بر چهره ما
باشد که شکوفا گردد زنبق چشم ، و شود سیراب
از تابش تو ، و فرو افتد.
بینایی ره گم کرد.
یاری کن ، و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد که تراود در ما ، همه تو.
ما چنگیم: هر تار از ما دردی ، سودایی.
زخمه کن از آرامش نامیرا ، ما را بنواز
باشد که تهی گردیم ، آکنده شویم از والا "نت"
خاموشی.
آیینه شدیم ، ترسیدیم از هر نقش.
خود را در ما بفکن.
باشد که فرا گیرد هستی ما را ، و دگر نقشی
ننشیند در ما.
هر سو مرز، هر سو نام.
رشته کن از بی شکلی ، گذران از مروارید زمان و مکان
باشد که بهم پیوندد همه چیز ، باشد که نماند
مرز، که نماند نام.
ای دور از دست ! پر تنهایی خسته است.
گه گاه ، شوری بوزان
باشد که شیار پریدین در تو شود خاموش.
باشد که شیار پریدین در تو شود خاموش http://www.sohrabsepehri.com/images/pixel.gif
این که راحته همه میتونن بگن
یک دست جام باده و یک دست جعد یار**رقصی چنین میانه ی میدانم ارزوست
poliyananilo
08-30-2010, 06:26 PM
نمــای رخ که باغ و گلســـتانم آرزوســــت بگشای لَب که قَند فراوانم آرزوســت
ای آفتــــاب حُســن، برون آ دمــی زِ ابـــر کان چهره ی مُشَعشَعِ تابانم آرزوست
بشنیــــدم از هـــوای تـــو آواز طبـل، بــاز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوســت
گفتــی زِ نـــاز: بیش مـــرنجان مـــرا، بــرو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیســــت وان ناز و باز تندی دربانم آرزوســـت
در دست هر که هست ز خوبی قراضه هاست آن معدن مَلاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چــو سیلیســت بــی وفا من ماهیم، نهـــنگم، عمّــانم آرزوست
یعقــوب وار « وا اَسَفـــا ها » هَمــــی زَنـــم دیدار خوب یوسفِ کنعانم آرزوســت
ولله که شهـــــر بی تو مرا حبــس می شـود آوارگـــی و کـــوه و بیابانم آرزوسـت
زین همرهان سُست عناصر دلـــم گرفــت شیـــر خـدا و رستم دستانم آرزوست
جانـم ملــول گشت زِ فرعــون و ظلــــم او آن نور روی موسیِ عَمرانم آرزوسـت
زین خَلقِ پُرشکایتِ گریــان، شدم مَلــــول آن های هوی و نعره ی مستانم آرزوست
گــویاتَر ام زِ بلبــل، امّــا زِ رَشـــکِ عــــام مُهــــر است بر دهانم و اَفغانم آرزوست
دی شیــخ با چراغ هَمــی گشت گرد شهـر کز دیــو و دَد ملــولم و انسـانم آرزوست
گفتنـــد یافـت مــی نشود، جسـته ایم مـــا گفت آن که یافت می نشود، آنم آرزوست
هر چند مُفلســـم، نپذیرم عقیـــــقِ خُــرد کانِ عقیــقِ نـــادرِ ارزانـــــم آرزوســـت
پنــهان زِ دیده ها و همــه دیده ها زِ اوست آن آشــکار صنعت پنهـــانم آرزوســـت
خـــود، کار من گذشـــت زِ هر آرزو و آز از کان و از مکان پـــــیِ ارکانم آرزوست
گوشم شنیـــد قصه ی ایمـــان و مسـت شد کو قسـم چشــم صورتِ ایمــانم آرزوست
یک دســت جام باده و یک دســت جَعدِ یار رقصــی چنین میانه ی میــدانم آرزوســت
مـی گویــد آن رُباب که مُـــردم ز انتــــظار دست و کنـــار و زخمه ی عُثمانم آرزوست
من هم رُبــاب عشقــم و عشقــم رُبابی ست وان لطف های زخمه ی رحمــانم آرزوست
مولوی
http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-38.gif
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
smrbh
08-30-2010, 06:48 PM
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
سعدی
:^::^::^::^::^:
در دامن این مخوف جنگل
و این قله که سر به چرخ سوده است
اینجاست که مادر من زار
گهواره ی من نهاده بوده است
اینجاست ظهور طالع نحس
کامد طفلی زبون به دنیا
بیهوده بپرورید مادر
عشق آمد و در وی آشیان ساخت
poliyananilo
08-30-2010, 07:53 PM
در دامن اين مخوف جنگل
و اين قله كه سر به چرخ سوده است
اينجاست كه مادر من زار
گهواره ي من نهاده بوده است
اينجاست ظهور طالع نحس
كامد طفلي زبون به دنيا
بيهوده بپروريد مادر
عشق آمد و در وي آشيان ساخت
بيچاره شد او ز پاي تا سر
دل داد ندا بدو كه : برخيز
اينجاست كه من به ره فتادم
بودم با بره ها همآغوش
ابر و گل و كوه پيش چشمم
آوازه ي زنگ گله در گوش
با ناله ي آبها هماهنگ
اينجا همه جاست خانه ي من
جاي دل پر فسانه ي من
اين شوم و زبون دلم كه گم كرد
از شوميش آشيانه ي من
اينجاست نشان بچگي ها
هيچم نرود ز ياد كانجا
پيره زنگي رفيق خانه
مي گفت براي من همه شب
نقلي به پسند بچگانه
تا ديده ي من به خواب مي رفت
خيزيد مي از ميانه ي خواب
هر روز سپيده دم بدانگاه
كه گله ي گوسفند ما بود
جنبيده ز جا فتاده بر راه
بزغاله ز پيش و بره از پي
من سر ز دواج كرده بيرون
دو ديده برابر روي صحرا
كه توده شد چو پيكر كوه
حلقه زده همچو موج دريا
از پيش رمه بلند مي شد
دو گوش به بانگ ناي چوپان
و آن زنگ بز بزرگ گله
آواز پرندگان كوچك
و آن خوب خروسك محله
كز لانه برون همه پريدند
وز معركه ي چنين هياهو
من خرم و خوش ز جاي جسته
فارغ زدي و ز رنج فردا
از كشمكش زمانه رسته
لب پر ز تبسم رضايت
دل پر ز خيال وقت بازي
ناگاه شنيدمي صدايي
اين نعره ي بچه هاي ده بود
هاي هاي رفيق جان كجايي
ما منتظريم از پس در
من هيچ نخورده ، كف زننده
بر سر نه كله نه كفش بر پاي
يكتاي به پر سفيد جامه
زنگوله به دست جسته از جاي
از خانه به كوه مي دويديم
مادر مي گفت : بچه آرام
مي كرد پدر به من تبسم
من زلف فشانده شعر خوانان
در دامن ابر مي شدم گم
دنيا چو ستاره مي درخشيد
اينجاست كه عشق آمد و ساخت
از حلقه ي بچه ها مرا دور
خنده بگريخت از لب من
دل ماند ز انبساط مهجور
ديده به فراق ، قطره ها ريخت
اي عشق ،اميد ، آرزوها
خسته نشويد در دل من
تا چند به آشيانه ماندن
ديديد چه ها ز حاصل من
كه ترك مرا دگر نگوييد ؟
اي دور نشاط بچگي ها
برقي كه به سرعتي سرآ’ي
اي طالع نحس من مگر تو
مرگي كه به ناگهان درآيي
ايام گذشته ام كجايي ؟
باز آي كه از نخست گرديد
تقدير تو بر سرم نوشته
بوسم رخ روز و گيسوي شب
كز جنس تواند اي گذشته
هر لحظه ز زلف تو است تاري
از عمر هر آنچه بود با من
نزد تو به رايگان سپردم
اي نادره يادگار عشقا
مردم ز بر تو دل نبردم
تا باغم خود ترا سرشتم
باز آي چنان مرا بيفشار
تا خواب ز ديده ام ربايي
اميد دهي به روزگاري
كز تو نبود مرا جدايي
بازآ كه غم است طالب غم
نیما یوشیج
http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-38.gif
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
...
Behzad AZ
08-31-2010, 09:24 PM
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
زبس که خون دل از چشم انتظار چکید
بیاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه جویبار گریه بید
چه جای من که در این روزگار بی فریاد
زدست جور تو ناهید بر فلک نالید
بدور ما که همه خون دل به ساغرهاست
زچشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید
هوشنگ ابتهاج (سایه)
من غلام قمرم ، غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگو
سخن رنج مگو ، جز سخن گنج مگو
ور از اين بي خبري رنج مبر ، هيچ مگو
دوش ديوانه شدم ، عشق مرا ديد و بگفت
آمدم ، نعره مزن ، جامه مدر ،هيچ مگو ......
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.