M.A.H.S.A
02-19-2012, 06:14 PM
یكی از دلایل همیشگی پژوهش بر روی اساطیر، اهمیت آن در مطالعات فرهنگی است، چرا كه اسطوره و فرهنگ هیچ گاه از هم جدا نبودهاند و بیهوده نیست كه شادروان دكتر بهار گفته است: «در واقع آنچه امروز فرهنگ مینامیم در جهان باستان برابر اسطوره و آیین بوده است.»(1) بنابراین فرهنگ امروز بشری، بدون شك وامدار دوران اساطیر است، دورانی كه اگر چه پایان یافت، اما روح آن در ساختار اجتماعی و فرهنگی دوران تاریخی كالبدینه شد.
با پایان یافتن دوران اساطیر، موضوعات اساطیری تغییر شكل و كاركرد میدهند تا در دوران تاریخی بتوانند به حیات خود ادامه دهند. اساطیر در دل فرهنگ، تاریخ و ادبیات همه اعصار جای میگیرند و البته در این تغییر جایگاه بدیهی است كه بخشی از امكانات اسطورهها سلب میشود و اساطیر اقتضاءات فرهنگ، تاریخ و ادبیات را میپذیرند.
بهترین زمینه برای حضور اساطیر در ادبیات، حماسه است. (اصولاً موضوعات اساطیری در اعصار متأخر به موضوعات حماسی بدل شدهاند.)(2) اما در این سیر تحول اسطوره به حماسه مهمترین امكانی كه از اساطیر سلب میشود، عنصر تقدس دینی است. در واقع اسطوره روایتی است كه بر گرد خدایان شكل میگیرد، حال آنكه حماسه روایتی است كه بر گرد پهلوانان با بیشتر ویژگیهای انسانی آنان شكل میگیرد.
پهلوانان حماسی در حقیقت (و البته با تسامح) همان خدایان اسطورهایاند كه در حماسهها به كالبد انسانی درآمدهاند. به عبارت دیگر، خدایان اسطورهای به دو شكل در حماسهها حضور مییابند:
1- گاهی خود مستقیماً به دنیای حماسه پا مینهند و در جریان حوادث تأثیر میگذارند. در ایلیاد و اودیسه، دو حماسه یونانی، بارها حضور بیواسطه خدایان و دخالت ایشان را در جریان حوادث شاهدیم. همچنین در بعضی روایتهای اسطورهای از داستانهای حماسی ایران نیز حضور مستقیم و ملموس خدایان را در حماسه میبینیم. مثلاً در جایی از كتابهای پهلوی آمده است: زمانی كه افراسیاب آب را از ایرانشهر بازداشت، برای بازآوردن آب، سپندارمد، ایزدبانوی زمین، به شكل دوشیزهای با جامهای پرشكوه به خانه منوچهر كه در آن زمان در تصرف افراسیاب بود، داخل شد. افراسیاب دلباخته سپندارمد شد و از او خواستگاری كرد. سپندارمد نخست افراسیاب را واداشت تا آب را به ایرانشهر بازآورد و چون او چنین كرد، آن ایزد بانو به زمین فرو رفت.(3)
2- گاهی نیز خدایان بخشی از كاركردهای اسطورهای خود را به قهرمانان و پهلوانان حماسه میبخشند و این كاركردها با ورود به دنیای پهلوانان، شكل انسانی به خود میگیرند. به عبارت دیگر پهلوانان، متصف به صفات خدایان و نماینده آنان بر روی زمین هستند. از همین روست كه پژوهشگران اسطوره و حماسه، یكی از موضوعاتی كه در پژوهشهای خود مدنظر دارند، یافتن ویژگیهای مشترك بین خدایان اسطورهای و پهلوانان حماسی است.(4)
نگارنده نیز در این مقاله بر آن است تا به بررسی برخی ویژگیهای مشترك میان بانوان (پهلوان بانوان و خدابانوان) در داستانهای حماسی و اسطورهای بپردازد تا ضمن نشان دادن پیوند كاركردهای مثبت یا منفی بانوان، اهمیت ایشان را در شكلگیری داستانهای اسطورهای و حماسی، بهتر و ملموستر بنمایاند.
دوران اسطوره از حیث تقابل عناصر مادینه و نرینه، به دو دوره كلی تقسیم میشود: دوره مادرسالاری و دوره پدرسالاری. در دوره اول، زن (مادینه) منشاء باروری و حیات، بخشش و رحمت دانسته میشد. ایزدبانوان كه در این دوره از قدرت فراوانی برخوردارند، عموماً نماد زمین (باروری)، چشمه (جوشش و حیات) و درخت و گیاه (سرسبزی و شادابی و رحمت) هستند. اما با ورود به دوره پدرسالاری، «مرد خدایان» جای ایزدبانوان را گرفتند و ایزدبانوان به حاشیه رانده شدند. این روند با ظهور مذاهب «تك خدا» مثل دین یهود و دین زردشت، شدت گرفت تا بدانجا كه دیدِ هرمزد نسبت به زن در بندهش این چنین است: «هرمزد هنگامی كه زن را آفرید گفت كه تو را نیز آفریدم (درحالی كه) تو را سرده پتیاره از جهی است... از من تو را یاری است زیرا مرد از تو زاده شود؛ (با وجود این) مرا نیز كه هرمزدم بیازاری. اما اگر مخلوقكی را مییافتم كه مرد را از او كنم، آنگاه هرگز تو را نمیآفریدم... اما در آب و زمین و گیاه و گوسفند، بر بلندی كوهها... خواستم و نیافتم مخلوقكی كه مرد پرهیزگار از او باشد جز زن (كه) از (سرده) جهی پتیاره است.»(5)
در واقع از همین دوره پدرسالاری است كه زنان در داستانهای اساطیری، دركنار نقشهای مثبت، دارای كاركردهای ویرانكننده منفی میشوند و نقشهای منفی ایشان در دوره تاریخی و در حماسهها در كنار كاركردهای مثبت (كه یا زادن فرزند پسر است و یا یاری رساندن به مردان) تداوم مییابد.
وجود زن در حماسههای ایران، مثل دیگر حماسههای جهان، مستقل از وجود مرد تعریف نمیشود. به عبارت دیگر، زن در حماسه یا مادر قهرمان داستان است یا همسر او و یا دخترش و موارد اندكی میتوان یافت كه در حماسه، به شخصیت زن جدا از این نقشها توجه شده باشد. در واقع وجود زنانی دلاور مثل گردیه، گردآفرید و بانوگشسب نیز در گردونهای معنا مییابد كه به دست مردان داستان چرخانده میشود و حتی داستانهای مربوط به ایشان نیز رنگ و بویی مردانه دارد. بدین گونه است كه گردیه رزمجو، زنی بیوفا و خائن از آب درمیآید كه شوهر خود را میكشد تا به عقد خسرو پرویز درآید. از گردآفرید هم، قبل و بعد از زمانی كه با سهراب روبرو میشود، خبری نیست و آن زمانی هم كه در مقابل سهراب قرار میگیرد، پس از شكست، از حربه زنانه خود استفاده میكند و همرزم را فریب میدهد. بانوگشسب پهلوان نیز كه برای او مجموعهای مستقل سروده شده است(6)، نقش همراه و حامی برادرش فرامرز را دارد و در نهایت مقهور حكم پدرش رستم است و باید ناخواسته با گیو زناشویی كند.
به سختی میتوان نقشهای متنوعی برای مردان و زنان در داستانهای اسطورهای و حماسی یافت. مردان و زنان نیكسرشتی كه نقشهای مثبت دارند، عموماً مانند هم هستند و مردان و زنان دیوصفت مانند هم. زنان نیز همچون مردان در این دو گروه نیك و بد نقش ایفا میكنند. مادر سیاوش از سرزمین پلیدی و تیرگی (توران) به سرزمین پاكی و روشنی (ایران) میآید تا خویشكاریاش را كه همانا زادن سیاوش است، به جای آورد و سودابه هرچند در میان ایرانیان زندگی میكند، اما به نفع دشمنان ایران عمل میكند و عامل مرگ سیاوش میشود.
بدین گونه است كه كاركردهای ویژه برخی زنان در حماسه، اهمیت و اعتباری ویژه مییابد و با دقت در شخصیت و ویژگیهای این زنان، میتوان به مسائل بسیاری از جمله موضوعات جامعهشناختی و روانشناختی حول محور زنان پی برد.(7) در این میان یكی از موضوعات برجسته و قابل تأمل، شباهتهای بسیار بین پهلوان بانوان و خدابانوان است: از شكل و شمایل ظاهری تا كردارهای ایشان.
آنچه در ادامه به آن خواهیم پرداخت، بررسی اجمالی ویژگیهای مشترك اسطورهای و حماسی چند پهلوان بانو و خدابانوی ایرانی، یونانی و مصری است تا گوشهای از پیوند كاركردهای اسطورهای- حماسی شخصیتهای مطرح زن در داستانهای باستان نمایان شود: «بانوگشسب»، پهلوان بانوی ایرانی؛ «آناهیتا»، خدابانوی ایرانی؛ «آتنا»، خدا بانو (و پهلوان بانو) یونانی؛ و «نیث»، خدابانوی مصری. اما پیش از پرداختن به این موضوع، لازم است به این پرسش مقدر پاسخ دهیم كه چرا شباهتهای بین پهلوان بانوان و خدابانوانی را كه از ملل مختلف و در نتیجه فرهنگهای متفاوتی هستند، بررسی میكنیم؟ در پاسخ میگوییم: اولاً اساطیر ملل گوناگون در گذشتههای دور با هم تعامل بسیاری داشتهاند و بدیهی است كه بر روی هم تأثیرات بسیاری گذاشتهاند و این تأثیرات بعدها به حماسه نیز وارد شده است(8) و ثانیاً به عقیده «رابرت گریوز»، مورخ و اسطورهشناس، خدابانوان گوناگون حدود پنج هزار سال پیش وجودی مركب به نام «خدابانوی كبیر» بودهاند. این خدابانوی كبیر با ظهور مذاهب تكخدا و سلطه فرهنگ پدرسالار، در وجود چندین خدابانو تجزیه میشود و ویژگیهای جامع او در وجود آن خدابانوان تقسیم میشود.(9) به همین خاطر است كه شباهتهای میان خدابانوان و پهلوان بانوان گوناگون هرچند قابل تأمل است، اما عجیب نیست.
ابتدا اندكی درباره این چهار شخصیت بخوانیم:
- بانوگشسب: او دختر رستم، خواهر فرامرز، همسر گیو و مادر بیژن است و علاوه بر این خاندان پهلوان، خود نیز پهلوانبانویی دلاور است. او كسی است كه شیران بیشه را زنده در بند میكند(10) و مردان از نبرد با او هراس دارند. بانو، علاوه بر تواناییهای رزمی، در بافندگی نیز (به عنوان هنری بومی) دستی دارد.
- آتنا: وی آن چنان بنام است كه لازم نیست درباره او زیاده گویی كنیم. او دختر زئوس (پدرخدای بزرگ یونان) است. او را گاه خدابانوی خرد، گاه جنگ و نیز گاهی خدابانوی بافندگان میخوانند. آتنا حامی مردان مبارز آخایی است.
- آناهیتا: او مشهورترین خدابانوی ایرانی است. زنی زیبا، جذاب و بسیار محبوب است. حامی نیروهای اهورایی و كسانی است كه به آیین برای او قربانی میكنند. او را خدابانوی آبها میدانند.
- نیث: این خدابانوی مصری هم ایزدبانوی جنگ است و هم زنی چیره دست در هنر بافندگی. نیث، حامی و نگهبان مردم سرزمین سائیس، پایتخت مصر، در سده هفت پیش از میلاد بود.
آنچه با تفصیل بیشتری درباره شباهتهای این شخصیتها خواهیم نوشت، در چهار بخش تقسیم كردهایم: 1- ویژگیهای جسمانی و منشهای اخلاقی، 2- هنرهای رزمی و هنرهای دستی 3- یاری رساندن به مردان، 4- ازدواج (توجه داشته باشید كه میان دیگر شخصیتهای اسطورهای و حماسی، شباهتهای بسیاری یافت میشود و این موارد تنها مشتی نمونه خروار است.)
1- ویژگیهای جسمانی و منشهای اخلاقی
اسطوره و حماسه، عرصه برآورده شدن آرمانها و آرزوهای بشر كمالطلب است. از این رو، شخصیتهای محبوب داستانهای باستان، از بسیاری جنبههای مثبت در اوج كمالند. یكی از این جنبهها، زیبایی صورت و سیرت است. خدابانوان و پهلوان بانوان علاوه بر دارا بودن بسیاری هنرها، از زیبایی وصفناپذیری برخوردارند. آناهیتا در اوستا اینگونه وصف شده است: زنی جوان، خوشاندام، بلندبالا و برومند با چهرهای زیبا، بازوانی سفید به ستبری شانه اسب، سینههایی برآمده و كمربندی تنگ بر میان بسته. او گوهرهای گران بر خود دارد و تاجی چون چرخی كه بر آن صد گوهر تابناك آویخته باشد، بر سر دارد. او كفشی درخشان بر پای دارد و پوستی را كه میدرخشد در بر كرده است.(11)
در وصف زیبایی بانوگشسب نیز در «بانوگشسب نامه» به چنین توصیفاتی برمیخوریم:
شكر پیش گفتار او شور بود قمر پیش رخسار او كور بود...
چرا زلف او را كنم مشك نام كه در پیش زلفش بود مشك خام
نگویم كه بالاش بود سرو راست كه هرگز چو بالاش سروی نخاست
به رخسار او ماه تابنده نی چو شیرین لب لعل او قند نی(12)
و در جای دیگر:
دو ابروی او نقش بسته خیال چو بر ماه تابنده شكل هلال...
لب لعل او درج یاقوت بود كه از گوهر آن درج را قوت بود
زبان بست طوطی زگفتار اوی سهی سرو در بند رفتار اوی
دل شب سوادی ز گیسوی اوی مه نو خیالی ز ابروی اوی(13)
از لحاظ منشهای اخلاقی نیز باید گفت عموماً خدابانوان و پهلوانبانوان، صفاتی شبیه به هم دارند: گروهی متصف به صفات رزمآورانند، چرا كه پرورده میدانهای جنگند؛ جسور و گستاخ، برافروخته و بی باك. آتنا را بیشتر بر روی زمین و میدان جنگ میتوان یافت تا كوه المپ و خانه خدایان. بانوگشسب در شاهنامه با صفت «سوار» حضور دارد، صفتی كه مخصوص مردان مبارز و جنگجو است، آنجا كه گیو به همسری بانوگشسب مفاخرت میكند:
به من داد رستم گزین دخترش كه بودی گرامی تر از افسرش
مهین دخت بانوگشسب سوار به من داد گردنكش نامدار(14)
2- هنرهای رزمی و هنرهای دستی
آتنا، بانوگشسب و نیث هر سه نماد زنان رزمآورند و همواره با ابزار جنگ ترسیم میشوند. درباره بانوگشسب در «بانوگشسب نامه» میخوانیم:
چو مردان به جوشن شدی در زمان سر و موی در خود كردی نهان(15)
آتنا نیز تنها خدابانوی المپ است كه با زره جنگی مجسم شده است.(16) نیث را هم در آغاز به شكل بتی متشكل از دو تیر چلیپاگونه بر سپر میپرستیدند و بعدها او را به چهره زنی تاجور نمایاندند كه تیر و كمانی در دست دارد.(17)
اما آتنا، بانوگشسب و نیث، هر سه، علاوه بر رزمآوری در هنر بافندگی نیز شهرتی دارند. بانوگشسب «سوزننگاری» میكند و به گفته سراینده ناشناس «بانوگشسب نامه»، این هنر یادگار او است:
ز بانو بمانده ست آن یادگار كه از سوزن آرند نقش و نگار(18)
آتنا نیز «هماهنگ با نقش خدابانوییاش به هنگام جنگ در گستره تدابیر رزمی عمل میكرد و در زمان صلح در حیطه صنایع دستی میدرخشید. او را با تیری در یك دست و قدح یا دوك نخریسی در دست دیگر ترسیم كردهاند.»(19)
درباره نیث(20) هم گفته شده است كه «او را به ماكوی نخریسی منسوب كردند كه گاهی حتی آن را همچون نشانهای بارز بر سر نهاده است. نیث بافنده بزرگی قلمداد میشد كه با ماكوی خویش جهان را میبافت.»(21)
اما شاید در ذهن شما خواننده گرامی نیز این پرسش نقش بسته باشد كه چه ارتباطی بین ویژگی جنگاوری و هنری بومی چون بافندگی وجود دارد كه در مورد بانوگشسب (به عنوان پهلوان بانو) و آتنا و نیث (به عنوان خدابانو) بر این دو ویژگی تأكید میشود؟ برای پاسخ به این پرسش به دوران اسطوره باز میگردیم؛ دورانی كه بخشی از آن عصر مادرسالاری است؛ دورهای كه بر خلاف دوره پدرسالاری، زنان از جایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برتری نسبت به مردان برخوردار بودند. زینب یزدانی در كتاب «زن در شعر فارسی» (دیروز- امروز) امتیازات زنان را در دوران مادرسالاری برمیشمارد و یكی از آن امتیازات را پرداختن به بافندگی– به عنوان یكی از هنرهایی كه بخشی از حاجات زندگی را برآورده میكرده است– بر میشمارد: «در كنار كشاورزی، زنان آن زمان كمكم به بافندگی و رشته كردن الیاف پرداختند و در ادامه كاركرد مثبت خود چرخ كوزهگری نیز اختراع كردند. این وسایل باعث برتری زن نسبت به مرد شد، زیرا تمامی مشكلات و احتیاجات روزمره زندگی توسط زن تهیه میشد.»(22) این چیره دستی زنان دوران باستان در هنر بافندگی طبیعتاً بر روی جریانات وشخصیتهای اسطورهای نیز اثر میگذاشته است. از این روست كه خدابانوان هم مانند زنان باستانی در هنر بافندگی چیره دست دانسته میشدهاند و حتی موضوع فراتر از این رفته است و زنان، هنر خود را در بافندگی (و بسیاری هنرهای دیگر) مدیون بخشش خدابانوان میدانستهاند.مثلاً «زنان یونان باستان معتقد بودند كه حرفه و یا مرحلهای ویژه از زندگی شان آنها را تحت قیمومت خدابانویی خاص قرار میدهد، خدابانویی كه مورد احترامشان نیز بود: بافندگان، حمایت آتنا را میطلبیدند.»(23) اینگونه است كه آتنا، نیث و نیز بانوگشسب (كه بازمانده نسل خدابانوان اسطورهای است) علاوه بر این كه رزمآورانی قدرتمند هستند، بافندگانی هنرمند نیز هستند.
3- یاری رساندن به مردان
همان طور كه در ابتدای مقاله نیز اشاره شد، برجستهترین كاركرد زن در اسطوره و حماسه این است كه یا مرد را بزاید و یا به او یاری رساند. به قول فردوسی:
زنان را همین بس بود یك هنر نشینند و زایند شیران نر
خدابانوان و پهلوانبانوان در داستانهای باستان عموماً حامی مردان مبارزند. در ایلیاد و اودیسه، بارها آتنا را در پشت و كنار مردانی همچون آشیل و اولیس میبینیم. اصولاً در این دو اثر حماسی اگر در جایی آتنا با همراهی مجسم شده باشد، آن همراه یك مرد است. در «بانوگشسب نامه» نیز بانوگشسب از جانب رستم، مأمور حمایت و همراهی فرامرز، برادرش، میشود و هم اوست كه به فرامرز شكار و سواری میآموزد:
یكی روز رستم یل پاك دین طلب كرد بانوگشسب گزین
فرامرز نامی مر او را سپرد بدو گفت كای نامبردار گرد...
تو با او به هر نیك وبد یار باش ز هر خوب و زشتش نگهدار باش...
دل بانو از پهلوان شاد شد فرامرز چون سرو آزاد شد...
دل و جان ز شادی برافروختش شكار و سواری بیاموختش(24)
این موضوع (یعنی همراهی مردان) در مورد شخصیتهای منفی زن نیز صدق میكند. جهی «دختر و همسر اهریمن، عامل اصلی تحریك اهریمن برای یورش آوردن به نیروهای اهورایی است كه این چنین اهریمن را از"گیجی سه هزار ساله" بر میخیزاند: جهی تبهكار... گفت كه برخیز پدر ما! زیرا من در... كارزار چندان درد بر مرد پرهیزگار و گاو ورز اهلم كه به سبب كردار من، زندگی نباید. فره ایشان را بدزدم، آب را بیازارم، آتش را بیازارم، گیاه را بیازارم، همه آفرینش هرمزدآفریده را بیازارم. او آن بدكرداری را چنان به تفصیل برشمرد كه اهریمن آرامش یافت، از آن گیجی فراز جست، سر جهی را ببوسید...»(25)
4- ازدواج
پیش از این گفتیم خدابانوان و پهلوان بانوان مظهر آرمانهای زنان دوران باستان بودهاند. بیگمان یكی از این آرمانها كه از دوران مادرسالاری سرچشمه میگیرد، خواست زنان برای استقلال از وجود مرد بوده است. از دوره پدرسالاری و در پی آن، مدیریت خانه و اجتماع توسط مرد، زن به عنوان ملك شخصی وی رقم خورد و از میان همه فعالیتهای مهم پیشین او، تنها وظیفه زادن و بزرگ كردن فرزندان برای او باقی ماند و مطابعت بی چون و چرا از همسر نیز از جمله نقشهای قطعی او به شمار آمد. اما خدابانوان و پهلوانبانوان برخلاف زنان دوران باستان، از منزلتی عظیم در میان مردان برخوردارند و هرگز تابع آنان نیستند. از سویی كمتر از ازدواج آنان سخنی به میان میآید و حتی این شخصیتها در صورت امكان از ازدواج طفره میروند. آتنا یكی از خدابانوانی است كه هرگز ازدواج نكرد. در اساطیر یونان میخوانیم كه هفائیستوس آهنگر از زئوس اجازه گرفت كه با دختر او، آتنا، ازدواج كند، اما آتنا كه همیشه به صورت ایزدبانویی باكره جلوه میكرد، دست رد بر سینهاش زد. هفائیستوس خواست به زور او را برباید، اما موفق نشد.(26)
بانوگشسب نیز همه خواستگاران غیرایرانیاش را یا كشت و یا فراری داد. اما در ادامه، یك تفاوت میان اسطورههای ایران و یونان وجود دارد: بانوگشسب مجبور است ازدواج كند. بنابراین وقتی صحبت از خواستگاران ایرانی به میان میآید، این بار رستم و كاووس شاه در ماجرا دخالت میكنند و طی مسابقهای كه بین پهلوانان ایرانی برای ازدواج با بانو ترتیب داده میشود، بانوگشسب به عنوان جایزه به همسری گیو كه مسابقه را برده است، درمیآید. جالب اینجا است كه در ادامه داستان، بانوگشسب در حجله، دست و پای گیو را میبندد (چرا كه به گمان بانو، گیو بیحرمتی كرده است و البته اصل ماجرا، اعتراض بانو به همسری است كه او برنگزیده است.) اما در اینجا باز هم رستم دخالت میكند و بانوگشسب را به فرمانبری از شوهر نصیحت میكند و ماجرا به خیر و خوشی تمام میشود!
یادداشتها:
1. جستاری چند در فرهنگ ایران، مهرداد بهار، ص 199.
2. اسطوره، بیان نمادین، ابوالقاسم اسماعیل پور، صفحات 17 و 18.
3. تاریخ اساطیری ایران، ژاله آموزگار، ص 56.
4. برای مثال شادروان دكتر مهرداد بهار به شباهتهای میان رستم و ایندره (خدای هند و ایرانی) پرداخته است: جستاری چند در فرهنگ ایران، صفحات 35 و 36.
5. بندهشن، گزارش مهرداد بهار، صفحات 83 و 84.
6. منظور، «بانوگشسب نامه» است كه در قرن پنجم سروده شده و شاعر آن ناشناس است.
7. برای نمونه «شینودا بولن» كه یك روانشناس زنان است در كتاب «نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان» تلاش كرده است تا ویژگیهای روانی زنان امروز را با توجه به ویژگیهای اسطوره شناختی خدابانوان یونانی تحلیل كند.
8. شادروان دكتر بهار در كتاب «جستاری چند در فرهنگ ایران» به تناوب و در مقالهها (گفتگوها)ی مختلف به تأثیرپذیری اسطورههای ایرانی از اساطیر ملل آسیای غربی اشاره میكند.
9. نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، شینودا بولن، ترجمه آذر یوسفی، صفحات 32 و 33.
10. سه شیر نر افكند در مرغزار/ دو شیر دگر زنده بست استوار: بانوگشسب نامه، ص 56، بیت 21.
11. اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، آبان یشت (بخشهای مختلف)، صفحات 297 تا 322.
12. بانوگشسب نامه، صفحات 59 و 60، به ترتیب ابیات 57، 60، 61 و 62.
13. همان، صفحات 93 و 94، به ترتیب ابیات 488، 491، 492 و 493.
14. شاهنامه فردوسی (بر اساس نسخه نه جلدی چاپ مسكو)، جلد سوم، ملحقات، ص 516، ابیات 22 و 23.
15. بانوگشسب نامه، ص 56، بیت 17.
16. نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، صفحات 101 و 102.
17. اساطیر مصر، ژ.ویو، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور، صفحات 67 و 68.
18. بانوگشسب نامه، ص 59، بیت 51.
19. نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، صفحات 101 و 102.
20. نكته جالبی هم درباره نام نیث Neith یا نیت (Neit) وجود دارد : Knit كه از لحاظ شكل ظاهری كلمه شبیه به نام این ایزدبانو است، در زبان انگلیسی به معنای بافندگی است. (با تشكر از آقای دكتر حمیدیان كه این نكته را به بنده متذكر شدند.)
21. اساطیر مصر، صفحات 67 و 68.
22. زن در شعر فارسی (دیروز- امروز)، زینب یزدانی، ص 21.
23. نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، ص 37.
24. بانوگشسب نامه، صفحات 55 و 56، به ترتیب ابیات 7، 8، 10، 12 و 14.
25. بندهشن، ص 51.
26. ایزدان و ایزد بانوان یونانی، درو سیلور، ترجمه گلشن اسماعیل پور، ص 22.
مآخذ
اساطیر مصر، ژ.ویو، ترجمه اسماعیل پور، ابوالقاسم، تهران: فكر روز، چاپ اول، 1375
اسطوره، بیان نمادین، اسماعیل پور، ابوالقاسم، تهران: سروش، چاپ اول، 1377
اوستا، 2 جلد، گزارش و پژوهش دوستخواه، جلیل، تهران: مروارید، چاپ هفتم، 1382، جلد اول
ایزدان و ایزد بانوان یونانی، درو سیلور، ترجمه اسماعیل پور، گلشن، تهران: اسطوره، چاپ اول، 1382
بانوگشسب نامه، مقدمه، تصحیح و توضیح كراچی، روح انگیز، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1382
بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش بهار، مهرداد، تهران: توس، چاپ دوم، 1380
تاریخ اساطیری ایران، آموزگار، ژاله، تهران: سمت، چاپ اول، 1374
جستاری چند در فرهنگ ایران، بهار، مهرداد، تهران: فكر روز، چاپ اول، 1373
زن در شعر فارسی(دیروز- امروز)، یزدانی، زینب، تهران: فردوس، چاپ دوم، 1377
شاهنامه فردوسی، 7جلد (بر اساس نسخه نه جلدی چاپ مسكو)، تهران: ققنوس، چاپ دوم، 1380
نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، شینودا بولن، ترجمه یوسفی، آذر، تهران: روشنگران، چاپ اول، 1373
- به نقل از مجله «زبان و ادب»، مجله دانشكده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی
مقاله .نت
با پایان یافتن دوران اساطیر، موضوعات اساطیری تغییر شكل و كاركرد میدهند تا در دوران تاریخی بتوانند به حیات خود ادامه دهند. اساطیر در دل فرهنگ، تاریخ و ادبیات همه اعصار جای میگیرند و البته در این تغییر جایگاه بدیهی است كه بخشی از امكانات اسطورهها سلب میشود و اساطیر اقتضاءات فرهنگ، تاریخ و ادبیات را میپذیرند.
بهترین زمینه برای حضور اساطیر در ادبیات، حماسه است. (اصولاً موضوعات اساطیری در اعصار متأخر به موضوعات حماسی بدل شدهاند.)(2) اما در این سیر تحول اسطوره به حماسه مهمترین امكانی كه از اساطیر سلب میشود، عنصر تقدس دینی است. در واقع اسطوره روایتی است كه بر گرد خدایان شكل میگیرد، حال آنكه حماسه روایتی است كه بر گرد پهلوانان با بیشتر ویژگیهای انسانی آنان شكل میگیرد.
پهلوانان حماسی در حقیقت (و البته با تسامح) همان خدایان اسطورهایاند كه در حماسهها به كالبد انسانی درآمدهاند. به عبارت دیگر، خدایان اسطورهای به دو شكل در حماسهها حضور مییابند:
1- گاهی خود مستقیماً به دنیای حماسه پا مینهند و در جریان حوادث تأثیر میگذارند. در ایلیاد و اودیسه، دو حماسه یونانی، بارها حضور بیواسطه خدایان و دخالت ایشان را در جریان حوادث شاهدیم. همچنین در بعضی روایتهای اسطورهای از داستانهای حماسی ایران نیز حضور مستقیم و ملموس خدایان را در حماسه میبینیم. مثلاً در جایی از كتابهای پهلوی آمده است: زمانی كه افراسیاب آب را از ایرانشهر بازداشت، برای بازآوردن آب، سپندارمد، ایزدبانوی زمین، به شكل دوشیزهای با جامهای پرشكوه به خانه منوچهر كه در آن زمان در تصرف افراسیاب بود، داخل شد. افراسیاب دلباخته سپندارمد شد و از او خواستگاری كرد. سپندارمد نخست افراسیاب را واداشت تا آب را به ایرانشهر بازآورد و چون او چنین كرد، آن ایزد بانو به زمین فرو رفت.(3)
2- گاهی نیز خدایان بخشی از كاركردهای اسطورهای خود را به قهرمانان و پهلوانان حماسه میبخشند و این كاركردها با ورود به دنیای پهلوانان، شكل انسانی به خود میگیرند. به عبارت دیگر پهلوانان، متصف به صفات خدایان و نماینده آنان بر روی زمین هستند. از همین روست كه پژوهشگران اسطوره و حماسه، یكی از موضوعاتی كه در پژوهشهای خود مدنظر دارند، یافتن ویژگیهای مشترك بین خدایان اسطورهای و پهلوانان حماسی است.(4)
نگارنده نیز در این مقاله بر آن است تا به بررسی برخی ویژگیهای مشترك میان بانوان (پهلوان بانوان و خدابانوان) در داستانهای حماسی و اسطورهای بپردازد تا ضمن نشان دادن پیوند كاركردهای مثبت یا منفی بانوان، اهمیت ایشان را در شكلگیری داستانهای اسطورهای و حماسی، بهتر و ملموستر بنمایاند.
دوران اسطوره از حیث تقابل عناصر مادینه و نرینه، به دو دوره كلی تقسیم میشود: دوره مادرسالاری و دوره پدرسالاری. در دوره اول، زن (مادینه) منشاء باروری و حیات، بخشش و رحمت دانسته میشد. ایزدبانوان كه در این دوره از قدرت فراوانی برخوردارند، عموماً نماد زمین (باروری)، چشمه (جوشش و حیات) و درخت و گیاه (سرسبزی و شادابی و رحمت) هستند. اما با ورود به دوره پدرسالاری، «مرد خدایان» جای ایزدبانوان را گرفتند و ایزدبانوان به حاشیه رانده شدند. این روند با ظهور مذاهب «تك خدا» مثل دین یهود و دین زردشت، شدت گرفت تا بدانجا كه دیدِ هرمزد نسبت به زن در بندهش این چنین است: «هرمزد هنگامی كه زن را آفرید گفت كه تو را نیز آفریدم (درحالی كه) تو را سرده پتیاره از جهی است... از من تو را یاری است زیرا مرد از تو زاده شود؛ (با وجود این) مرا نیز كه هرمزدم بیازاری. اما اگر مخلوقكی را مییافتم كه مرد را از او كنم، آنگاه هرگز تو را نمیآفریدم... اما در آب و زمین و گیاه و گوسفند، بر بلندی كوهها... خواستم و نیافتم مخلوقكی كه مرد پرهیزگار از او باشد جز زن (كه) از (سرده) جهی پتیاره است.»(5)
در واقع از همین دوره پدرسالاری است كه زنان در داستانهای اساطیری، دركنار نقشهای مثبت، دارای كاركردهای ویرانكننده منفی میشوند و نقشهای منفی ایشان در دوره تاریخی و در حماسهها در كنار كاركردهای مثبت (كه یا زادن فرزند پسر است و یا یاری رساندن به مردان) تداوم مییابد.
وجود زن در حماسههای ایران، مثل دیگر حماسههای جهان، مستقل از وجود مرد تعریف نمیشود. به عبارت دیگر، زن در حماسه یا مادر قهرمان داستان است یا همسر او و یا دخترش و موارد اندكی میتوان یافت كه در حماسه، به شخصیت زن جدا از این نقشها توجه شده باشد. در واقع وجود زنانی دلاور مثل گردیه، گردآفرید و بانوگشسب نیز در گردونهای معنا مییابد كه به دست مردان داستان چرخانده میشود و حتی داستانهای مربوط به ایشان نیز رنگ و بویی مردانه دارد. بدین گونه است كه گردیه رزمجو، زنی بیوفا و خائن از آب درمیآید كه شوهر خود را میكشد تا به عقد خسرو پرویز درآید. از گردآفرید هم، قبل و بعد از زمانی كه با سهراب روبرو میشود، خبری نیست و آن زمانی هم كه در مقابل سهراب قرار میگیرد، پس از شكست، از حربه زنانه خود استفاده میكند و همرزم را فریب میدهد. بانوگشسب پهلوان نیز كه برای او مجموعهای مستقل سروده شده است(6)، نقش همراه و حامی برادرش فرامرز را دارد و در نهایت مقهور حكم پدرش رستم است و باید ناخواسته با گیو زناشویی كند.
به سختی میتوان نقشهای متنوعی برای مردان و زنان در داستانهای اسطورهای و حماسی یافت. مردان و زنان نیكسرشتی كه نقشهای مثبت دارند، عموماً مانند هم هستند و مردان و زنان دیوصفت مانند هم. زنان نیز همچون مردان در این دو گروه نیك و بد نقش ایفا میكنند. مادر سیاوش از سرزمین پلیدی و تیرگی (توران) به سرزمین پاكی و روشنی (ایران) میآید تا خویشكاریاش را كه همانا زادن سیاوش است، به جای آورد و سودابه هرچند در میان ایرانیان زندگی میكند، اما به نفع دشمنان ایران عمل میكند و عامل مرگ سیاوش میشود.
بدین گونه است كه كاركردهای ویژه برخی زنان در حماسه، اهمیت و اعتباری ویژه مییابد و با دقت در شخصیت و ویژگیهای این زنان، میتوان به مسائل بسیاری از جمله موضوعات جامعهشناختی و روانشناختی حول محور زنان پی برد.(7) در این میان یكی از موضوعات برجسته و قابل تأمل، شباهتهای بسیار بین پهلوان بانوان و خدابانوان است: از شكل و شمایل ظاهری تا كردارهای ایشان.
آنچه در ادامه به آن خواهیم پرداخت، بررسی اجمالی ویژگیهای مشترك اسطورهای و حماسی چند پهلوان بانو و خدابانوی ایرانی، یونانی و مصری است تا گوشهای از پیوند كاركردهای اسطورهای- حماسی شخصیتهای مطرح زن در داستانهای باستان نمایان شود: «بانوگشسب»، پهلوان بانوی ایرانی؛ «آناهیتا»، خدابانوی ایرانی؛ «آتنا»، خدا بانو (و پهلوان بانو) یونانی؛ و «نیث»، خدابانوی مصری. اما پیش از پرداختن به این موضوع، لازم است به این پرسش مقدر پاسخ دهیم كه چرا شباهتهای بین پهلوان بانوان و خدابانوانی را كه از ملل مختلف و در نتیجه فرهنگهای متفاوتی هستند، بررسی میكنیم؟ در پاسخ میگوییم: اولاً اساطیر ملل گوناگون در گذشتههای دور با هم تعامل بسیاری داشتهاند و بدیهی است كه بر روی هم تأثیرات بسیاری گذاشتهاند و این تأثیرات بعدها به حماسه نیز وارد شده است(8) و ثانیاً به عقیده «رابرت گریوز»، مورخ و اسطورهشناس، خدابانوان گوناگون حدود پنج هزار سال پیش وجودی مركب به نام «خدابانوی كبیر» بودهاند. این خدابانوی كبیر با ظهور مذاهب تكخدا و سلطه فرهنگ پدرسالار، در وجود چندین خدابانو تجزیه میشود و ویژگیهای جامع او در وجود آن خدابانوان تقسیم میشود.(9) به همین خاطر است كه شباهتهای میان خدابانوان و پهلوان بانوان گوناگون هرچند قابل تأمل است، اما عجیب نیست.
ابتدا اندكی درباره این چهار شخصیت بخوانیم:
- بانوگشسب: او دختر رستم، خواهر فرامرز، همسر گیو و مادر بیژن است و علاوه بر این خاندان پهلوان، خود نیز پهلوانبانویی دلاور است. او كسی است كه شیران بیشه را زنده در بند میكند(10) و مردان از نبرد با او هراس دارند. بانو، علاوه بر تواناییهای رزمی، در بافندگی نیز (به عنوان هنری بومی) دستی دارد.
- آتنا: وی آن چنان بنام است كه لازم نیست درباره او زیاده گویی كنیم. او دختر زئوس (پدرخدای بزرگ یونان) است. او را گاه خدابانوی خرد، گاه جنگ و نیز گاهی خدابانوی بافندگان میخوانند. آتنا حامی مردان مبارز آخایی است.
- آناهیتا: او مشهورترین خدابانوی ایرانی است. زنی زیبا، جذاب و بسیار محبوب است. حامی نیروهای اهورایی و كسانی است كه به آیین برای او قربانی میكنند. او را خدابانوی آبها میدانند.
- نیث: این خدابانوی مصری هم ایزدبانوی جنگ است و هم زنی چیره دست در هنر بافندگی. نیث، حامی و نگهبان مردم سرزمین سائیس، پایتخت مصر، در سده هفت پیش از میلاد بود.
آنچه با تفصیل بیشتری درباره شباهتهای این شخصیتها خواهیم نوشت، در چهار بخش تقسیم كردهایم: 1- ویژگیهای جسمانی و منشهای اخلاقی، 2- هنرهای رزمی و هنرهای دستی 3- یاری رساندن به مردان، 4- ازدواج (توجه داشته باشید كه میان دیگر شخصیتهای اسطورهای و حماسی، شباهتهای بسیاری یافت میشود و این موارد تنها مشتی نمونه خروار است.)
1- ویژگیهای جسمانی و منشهای اخلاقی
اسطوره و حماسه، عرصه برآورده شدن آرمانها و آرزوهای بشر كمالطلب است. از این رو، شخصیتهای محبوب داستانهای باستان، از بسیاری جنبههای مثبت در اوج كمالند. یكی از این جنبهها، زیبایی صورت و سیرت است. خدابانوان و پهلوان بانوان علاوه بر دارا بودن بسیاری هنرها، از زیبایی وصفناپذیری برخوردارند. آناهیتا در اوستا اینگونه وصف شده است: زنی جوان، خوشاندام، بلندبالا و برومند با چهرهای زیبا، بازوانی سفید به ستبری شانه اسب، سینههایی برآمده و كمربندی تنگ بر میان بسته. او گوهرهای گران بر خود دارد و تاجی چون چرخی كه بر آن صد گوهر تابناك آویخته باشد، بر سر دارد. او كفشی درخشان بر پای دارد و پوستی را كه میدرخشد در بر كرده است.(11)
در وصف زیبایی بانوگشسب نیز در «بانوگشسب نامه» به چنین توصیفاتی برمیخوریم:
شكر پیش گفتار او شور بود قمر پیش رخسار او كور بود...
چرا زلف او را كنم مشك نام كه در پیش زلفش بود مشك خام
نگویم كه بالاش بود سرو راست كه هرگز چو بالاش سروی نخاست
به رخسار او ماه تابنده نی چو شیرین لب لعل او قند نی(12)
و در جای دیگر:
دو ابروی او نقش بسته خیال چو بر ماه تابنده شكل هلال...
لب لعل او درج یاقوت بود كه از گوهر آن درج را قوت بود
زبان بست طوطی زگفتار اوی سهی سرو در بند رفتار اوی
دل شب سوادی ز گیسوی اوی مه نو خیالی ز ابروی اوی(13)
از لحاظ منشهای اخلاقی نیز باید گفت عموماً خدابانوان و پهلوانبانوان، صفاتی شبیه به هم دارند: گروهی متصف به صفات رزمآورانند، چرا كه پرورده میدانهای جنگند؛ جسور و گستاخ، برافروخته و بی باك. آتنا را بیشتر بر روی زمین و میدان جنگ میتوان یافت تا كوه المپ و خانه خدایان. بانوگشسب در شاهنامه با صفت «سوار» حضور دارد، صفتی كه مخصوص مردان مبارز و جنگجو است، آنجا كه گیو به همسری بانوگشسب مفاخرت میكند:
به من داد رستم گزین دخترش كه بودی گرامی تر از افسرش
مهین دخت بانوگشسب سوار به من داد گردنكش نامدار(14)
2- هنرهای رزمی و هنرهای دستی
آتنا، بانوگشسب و نیث هر سه نماد زنان رزمآورند و همواره با ابزار جنگ ترسیم میشوند. درباره بانوگشسب در «بانوگشسب نامه» میخوانیم:
چو مردان به جوشن شدی در زمان سر و موی در خود كردی نهان(15)
آتنا نیز تنها خدابانوی المپ است كه با زره جنگی مجسم شده است.(16) نیث را هم در آغاز به شكل بتی متشكل از دو تیر چلیپاگونه بر سپر میپرستیدند و بعدها او را به چهره زنی تاجور نمایاندند كه تیر و كمانی در دست دارد.(17)
اما آتنا، بانوگشسب و نیث، هر سه، علاوه بر رزمآوری در هنر بافندگی نیز شهرتی دارند. بانوگشسب «سوزننگاری» میكند و به گفته سراینده ناشناس «بانوگشسب نامه»، این هنر یادگار او است:
ز بانو بمانده ست آن یادگار كه از سوزن آرند نقش و نگار(18)
آتنا نیز «هماهنگ با نقش خدابانوییاش به هنگام جنگ در گستره تدابیر رزمی عمل میكرد و در زمان صلح در حیطه صنایع دستی میدرخشید. او را با تیری در یك دست و قدح یا دوك نخریسی در دست دیگر ترسیم كردهاند.»(19)
درباره نیث(20) هم گفته شده است كه «او را به ماكوی نخریسی منسوب كردند كه گاهی حتی آن را همچون نشانهای بارز بر سر نهاده است. نیث بافنده بزرگی قلمداد میشد كه با ماكوی خویش جهان را میبافت.»(21)
اما شاید در ذهن شما خواننده گرامی نیز این پرسش نقش بسته باشد كه چه ارتباطی بین ویژگی جنگاوری و هنری بومی چون بافندگی وجود دارد كه در مورد بانوگشسب (به عنوان پهلوان بانو) و آتنا و نیث (به عنوان خدابانو) بر این دو ویژگی تأكید میشود؟ برای پاسخ به این پرسش به دوران اسطوره باز میگردیم؛ دورانی كه بخشی از آن عصر مادرسالاری است؛ دورهای كه بر خلاف دوره پدرسالاری، زنان از جایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برتری نسبت به مردان برخوردار بودند. زینب یزدانی در كتاب «زن در شعر فارسی» (دیروز- امروز) امتیازات زنان را در دوران مادرسالاری برمیشمارد و یكی از آن امتیازات را پرداختن به بافندگی– به عنوان یكی از هنرهایی كه بخشی از حاجات زندگی را برآورده میكرده است– بر میشمارد: «در كنار كشاورزی، زنان آن زمان كمكم به بافندگی و رشته كردن الیاف پرداختند و در ادامه كاركرد مثبت خود چرخ كوزهگری نیز اختراع كردند. این وسایل باعث برتری زن نسبت به مرد شد، زیرا تمامی مشكلات و احتیاجات روزمره زندگی توسط زن تهیه میشد.»(22) این چیره دستی زنان دوران باستان در هنر بافندگی طبیعتاً بر روی جریانات وشخصیتهای اسطورهای نیز اثر میگذاشته است. از این روست كه خدابانوان هم مانند زنان باستانی در هنر بافندگی چیره دست دانسته میشدهاند و حتی موضوع فراتر از این رفته است و زنان، هنر خود را در بافندگی (و بسیاری هنرهای دیگر) مدیون بخشش خدابانوان میدانستهاند.مثلاً «زنان یونان باستان معتقد بودند كه حرفه و یا مرحلهای ویژه از زندگی شان آنها را تحت قیمومت خدابانویی خاص قرار میدهد، خدابانویی كه مورد احترامشان نیز بود: بافندگان، حمایت آتنا را میطلبیدند.»(23) اینگونه است كه آتنا، نیث و نیز بانوگشسب (كه بازمانده نسل خدابانوان اسطورهای است) علاوه بر این كه رزمآورانی قدرتمند هستند، بافندگانی هنرمند نیز هستند.
3- یاری رساندن به مردان
همان طور كه در ابتدای مقاله نیز اشاره شد، برجستهترین كاركرد زن در اسطوره و حماسه این است كه یا مرد را بزاید و یا به او یاری رساند. به قول فردوسی:
زنان را همین بس بود یك هنر نشینند و زایند شیران نر
خدابانوان و پهلوانبانوان در داستانهای باستان عموماً حامی مردان مبارزند. در ایلیاد و اودیسه، بارها آتنا را در پشت و كنار مردانی همچون آشیل و اولیس میبینیم. اصولاً در این دو اثر حماسی اگر در جایی آتنا با همراهی مجسم شده باشد، آن همراه یك مرد است. در «بانوگشسب نامه» نیز بانوگشسب از جانب رستم، مأمور حمایت و همراهی فرامرز، برادرش، میشود و هم اوست كه به فرامرز شكار و سواری میآموزد:
یكی روز رستم یل پاك دین طلب كرد بانوگشسب گزین
فرامرز نامی مر او را سپرد بدو گفت كای نامبردار گرد...
تو با او به هر نیك وبد یار باش ز هر خوب و زشتش نگهدار باش...
دل بانو از پهلوان شاد شد فرامرز چون سرو آزاد شد...
دل و جان ز شادی برافروختش شكار و سواری بیاموختش(24)
این موضوع (یعنی همراهی مردان) در مورد شخصیتهای منفی زن نیز صدق میكند. جهی «دختر و همسر اهریمن، عامل اصلی تحریك اهریمن برای یورش آوردن به نیروهای اهورایی است كه این چنین اهریمن را از"گیجی سه هزار ساله" بر میخیزاند: جهی تبهكار... گفت كه برخیز پدر ما! زیرا من در... كارزار چندان درد بر مرد پرهیزگار و گاو ورز اهلم كه به سبب كردار من، زندگی نباید. فره ایشان را بدزدم، آب را بیازارم، آتش را بیازارم، گیاه را بیازارم، همه آفرینش هرمزدآفریده را بیازارم. او آن بدكرداری را چنان به تفصیل برشمرد كه اهریمن آرامش یافت، از آن گیجی فراز جست، سر جهی را ببوسید...»(25)
4- ازدواج
پیش از این گفتیم خدابانوان و پهلوان بانوان مظهر آرمانهای زنان دوران باستان بودهاند. بیگمان یكی از این آرمانها كه از دوران مادرسالاری سرچشمه میگیرد، خواست زنان برای استقلال از وجود مرد بوده است. از دوره پدرسالاری و در پی آن، مدیریت خانه و اجتماع توسط مرد، زن به عنوان ملك شخصی وی رقم خورد و از میان همه فعالیتهای مهم پیشین او، تنها وظیفه زادن و بزرگ كردن فرزندان برای او باقی ماند و مطابعت بی چون و چرا از همسر نیز از جمله نقشهای قطعی او به شمار آمد. اما خدابانوان و پهلوانبانوان برخلاف زنان دوران باستان، از منزلتی عظیم در میان مردان برخوردارند و هرگز تابع آنان نیستند. از سویی كمتر از ازدواج آنان سخنی به میان میآید و حتی این شخصیتها در صورت امكان از ازدواج طفره میروند. آتنا یكی از خدابانوانی است كه هرگز ازدواج نكرد. در اساطیر یونان میخوانیم كه هفائیستوس آهنگر از زئوس اجازه گرفت كه با دختر او، آتنا، ازدواج كند، اما آتنا كه همیشه به صورت ایزدبانویی باكره جلوه میكرد، دست رد بر سینهاش زد. هفائیستوس خواست به زور او را برباید، اما موفق نشد.(26)
بانوگشسب نیز همه خواستگاران غیرایرانیاش را یا كشت و یا فراری داد. اما در ادامه، یك تفاوت میان اسطورههای ایران و یونان وجود دارد: بانوگشسب مجبور است ازدواج كند. بنابراین وقتی صحبت از خواستگاران ایرانی به میان میآید، این بار رستم و كاووس شاه در ماجرا دخالت میكنند و طی مسابقهای كه بین پهلوانان ایرانی برای ازدواج با بانو ترتیب داده میشود، بانوگشسب به عنوان جایزه به همسری گیو كه مسابقه را برده است، درمیآید. جالب اینجا است كه در ادامه داستان، بانوگشسب در حجله، دست و پای گیو را میبندد (چرا كه به گمان بانو، گیو بیحرمتی كرده است و البته اصل ماجرا، اعتراض بانو به همسری است كه او برنگزیده است.) اما در اینجا باز هم رستم دخالت میكند و بانوگشسب را به فرمانبری از شوهر نصیحت میكند و ماجرا به خیر و خوشی تمام میشود!
یادداشتها:
1. جستاری چند در فرهنگ ایران، مهرداد بهار، ص 199.
2. اسطوره، بیان نمادین، ابوالقاسم اسماعیل پور، صفحات 17 و 18.
3. تاریخ اساطیری ایران، ژاله آموزگار، ص 56.
4. برای مثال شادروان دكتر مهرداد بهار به شباهتهای میان رستم و ایندره (خدای هند و ایرانی) پرداخته است: جستاری چند در فرهنگ ایران، صفحات 35 و 36.
5. بندهشن، گزارش مهرداد بهار، صفحات 83 و 84.
6. منظور، «بانوگشسب نامه» است كه در قرن پنجم سروده شده و شاعر آن ناشناس است.
7. برای نمونه «شینودا بولن» كه یك روانشناس زنان است در كتاب «نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان» تلاش كرده است تا ویژگیهای روانی زنان امروز را با توجه به ویژگیهای اسطوره شناختی خدابانوان یونانی تحلیل كند.
8. شادروان دكتر بهار در كتاب «جستاری چند در فرهنگ ایران» به تناوب و در مقالهها (گفتگوها)ی مختلف به تأثیرپذیری اسطورههای ایرانی از اساطیر ملل آسیای غربی اشاره میكند.
9. نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، شینودا بولن، ترجمه آذر یوسفی، صفحات 32 و 33.
10. سه شیر نر افكند در مرغزار/ دو شیر دگر زنده بست استوار: بانوگشسب نامه، ص 56، بیت 21.
11. اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، آبان یشت (بخشهای مختلف)، صفحات 297 تا 322.
12. بانوگشسب نامه، صفحات 59 و 60، به ترتیب ابیات 57، 60، 61 و 62.
13. همان، صفحات 93 و 94، به ترتیب ابیات 488، 491، 492 و 493.
14. شاهنامه فردوسی (بر اساس نسخه نه جلدی چاپ مسكو)، جلد سوم، ملحقات، ص 516، ابیات 22 و 23.
15. بانوگشسب نامه، ص 56، بیت 17.
16. نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، صفحات 101 و 102.
17. اساطیر مصر، ژ.ویو، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور، صفحات 67 و 68.
18. بانوگشسب نامه، ص 59، بیت 51.
19. نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، صفحات 101 و 102.
20. نكته جالبی هم درباره نام نیث Neith یا نیت (Neit) وجود دارد : Knit كه از لحاظ شكل ظاهری كلمه شبیه به نام این ایزدبانو است، در زبان انگلیسی به معنای بافندگی است. (با تشكر از آقای دكتر حمیدیان كه این نكته را به بنده متذكر شدند.)
21. اساطیر مصر، صفحات 67 و 68.
22. زن در شعر فارسی (دیروز- امروز)، زینب یزدانی، ص 21.
23. نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، ص 37.
24. بانوگشسب نامه، صفحات 55 و 56، به ترتیب ابیات 7، 8، 10، 12 و 14.
25. بندهشن، ص 51.
26. ایزدان و ایزد بانوان یونانی، درو سیلور، ترجمه گلشن اسماعیل پور، ص 22.
مآخذ
اساطیر مصر، ژ.ویو، ترجمه اسماعیل پور، ابوالقاسم، تهران: فكر روز، چاپ اول، 1375
اسطوره، بیان نمادین، اسماعیل پور، ابوالقاسم، تهران: سروش، چاپ اول، 1377
اوستا، 2 جلد، گزارش و پژوهش دوستخواه، جلیل، تهران: مروارید، چاپ هفتم، 1382، جلد اول
ایزدان و ایزد بانوان یونانی، درو سیلور، ترجمه اسماعیل پور، گلشن، تهران: اسطوره، چاپ اول، 1382
بانوگشسب نامه، مقدمه، تصحیح و توضیح كراچی، روح انگیز، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1382
بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش بهار، مهرداد، تهران: توس، چاپ دوم، 1380
تاریخ اساطیری ایران، آموزگار، ژاله، تهران: سمت، چاپ اول، 1374
جستاری چند در فرهنگ ایران، بهار، مهرداد، تهران: فكر روز، چاپ اول، 1373
زن در شعر فارسی(دیروز- امروز)، یزدانی، زینب، تهران: فردوس، چاپ دوم، 1377
شاهنامه فردوسی، 7جلد (بر اساس نسخه نه جلدی چاپ مسكو)، تهران: ققنوس، چاپ دوم، 1380
نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، شینودا بولن، ترجمه یوسفی، آذر، تهران: روشنگران، چاپ اول، 1373
- به نقل از مجله «زبان و ادب»، مجله دانشكده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی
مقاله .نت