M.A.H.S.A
02-19-2012, 05:58 PM
علم اخلاق مطالعه در خیر و وظیفه است و آن را علم خیر و شر، و علم تكلیف و وظایف نیز خواندهاند. موضوع علم اخلاق، تكلیف و راه رسیدن به سعادت است، و تعیین بهترین طریقه عمل و پسندیدهترین طریقه زندگانی غرض و فایده آن میباشد.
علم اخلاق را نباید با علم مطالعه اخلاقیات و آداب اشتباه كرد، زیرا علم اخلاقیات به مطالعه رفتار آدمی چنانكه هست میپردازد، ولی علم اخلاق به جای مطرح كردن آنچه كه هست آنچه را كه باید باشد عنوان میكند. اخلاق علمی دستوری است، زیرا برای عمل انسان قواعد و دستورهایی مقرر میدارد.
علم اخلاق به نظری و عملی تقسیم میشود. اخلاق نظری، تكلیف و اوصاف عمومی حیات اخلاقی را مطالعه میكند. اخلاق عملی وظایف مختلف انسان، مانند وظایف شخص نسبت به خدا و خانواده و جامعه بشری را مورد مطالعه قرار میدهد.
انسان باید بر اثر عقیده و عشق به خدا و در نتیجه تزكیه و تربیت نفس و تمرین و ممارست در اعمال صالح ذاتاً تغییر كند و به تدریج تشبه و تقرب به حق پیدا كند و مستحق برخورداری از حیات عالی و جاودان و رضوان الهی گردد.
ادیان و شرایع الهی در اصول و اساس مشابه یكدیگر و در سه چیز مشتركند و در واقع در آن سه چیز خلاصه میشوند: پرستش خدا، اعتقاد به آخرت، مسئولیت در برابر نفس و خلق.
خداوند مهربان با لطف و عنایتی كه به بندگان خود دارد آنان را به حال خود رها نكرده و به وسیله پیامبران خویش دستورهایی برای بندگانش فرستاده است تا با به كار بستن آنها به سعادت و نیكبختی برسند.
پیغمبر گرامی اسلام (ص) مظهر و نمونه والای انسان كامل بوده و درباره آن حضرت همین قدر بس كه خداوند در قرآن كریم خطاب به آن وجود عزیز فرموده است: «و انك لعلی خلق عظیم» و از سخنان پیامبر اكرم(ص) است كه فرمود: «بعثت لاتمم مكارم الاخلاق.»
تعالیم اسلام در باب اخلاق و خویهای پسندیده از قبیل: عدالت، سخاوت، شجاعت، تواضع، راستگویی، امانت، عفو، وفای به عهد، صبر، شكر، قناعت، زهد، صدق و اخلاص، كمك به درماندگان و ضعفا، احسان، گشادهرویی، اهمیت تعلیم و تعلم، احترام به پیران، اغتنام وقت و مانند اینها تأكید بسیار كرده است؛ از طرف دیگر، مردم را از داشتن اخلاق بد و خویهای ناپسند مانند: غیبت، سخنچینی، حسد، خشم و غضب، حب جاه و مقام، دنیادوستی، ریا، بخل، عجب و تكبر و دیگر صفات زشت بر حذر داشته است.
خواجه حافظ نیز در این زمینه میگوید:
حسن مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دین/ بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
در مشرق زمین تأكید بر اصول اخلاقی همیشه یكی از اركان استوار بقای ملل و اقوام بوده است. رؤوس آنچه حافظ در این باب آورده تحذیر از غرور و خودپرستی و مردمآزاری و كینهتوزی و فرار از معاشرت ناجنس و غافل نشدن از مكافات عمل و تشویق به بذل و بخشش و رحم و شفقت و وفا و رفیقنوازی و مهر و محبت و رعایت حال زیردستان و مروت با دوستان و مدارا با دشمنان است.
به طور كلی اصول عقاید اخلاقی و تربیتی حافظ را میتوان به شرح زیر خلاصه كرد:
1- ناپایداری جهان: دنیای حافظ دنیایی است بیثبات و ناپایدار.
- نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل/ بنال بلبل عاشق كه جای فریاد است
- مرا در منزل جانان چه جای عیش چون هر دم/ جرس فریاد میدارد كه بربندید محملها
كاخ آمال و آرزوهای آدمی سست بنیاد، و بنیاد عمر بر باد است:
- بیا كه قصر عمل سخت سست بنیاد است/ بیار باده كه بنیاد عمر بر باد است
- بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ/ در موضعی كه تخت سلیمان رود به باد
حافظ بیاعتباری دنیا را در برابر نظر مجسم میكند و چون پرهیز از آن را واجب میشمارد یكباره دور دنیا و مافیها را خط میكشد و سخت به قناعت رو میآورد، به بوده و نابوده میتازد و دم را غنیمت میشمارد. دوام یك چنین زندگی، حالتی پدید میآورد كه در ظاهر قلندری است و در باطن آزادگی، و ما در جای خود درباره قلندری و آزادگی حافظ بحث خواهیم كرد.
- بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین/ كاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
- اعتمادی نیست بر كار جهان/ بلكه بر گردون گردان نیز هم
- جمشید جز حكایت جام از جهان نبرد/ زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
2- حقیقت جویی و دوری از ریا: حافظ معتقد است كه غرض از شرایع آسمانی اجتناب از رذایل و پلیدیهایی است كه جامعه انسانی را تاریك و احیاناً بشر عاقل و متمدن را از هر حیوانی پستتر میكند. او معتقد است كه: «كار بد مصلحت آن است كه مطلق نكنیم»، اما آنچه در جامعه او رواج دارد خلاف آن است. قرآن كریم برای این نیست كه صرفاً خوانده شود، بلكه برای آن است كه بر اساس تعالیم آن روابط و مناسبات میان انسانها با یكدیگر و انسان و خالق تنظیم شود، در غیر اینصورت از نماز و روزه و خواندن قرآن چه حاصل؟
حافظا می خور و رندی كن و خوش باش دمی/ دام تزویر مكن چون دگران قرآن را
نكوهش از ریا و تظاهر در سراسر دیوان حافظ به چشم میخورد:
- دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس/ كجاست دیر مغان و شراب ناب كجا؟
- بشارت بر به كوی می فروشان/ كه حافظ توبه از زهد ریا كرد
- در میخانه ببستند خدایا مپسند/ كه در خانه تزویر و ریا بگشایند
غزالی در «كیمیای سعادت» دربارهی ریا در عبادت میگوید: «بدان كه ریا كردن به طاعتهای حق تعالی از كبایر است و به شرك نزدیك است، و هیچ بیماری بر دل پارسایان غالبتر از این نیست كه چون عبادتی كنند خواهند كه مردمان از آن خبر یابند و جمله ایشان به پارسا اعتقاد كنند... حقیقت ریا آن بود كه خویشتن به پارسایی فرا مردمان نماید یا خویشتن به نزدیك خلق آراسته كند و اندر دل مردمان قبول گیرد تا وی را حرمت دارند و تعظیم كنند و به وی به چشم نیكو نگرند، و این بدان بود كه چیزی كه دلیل پارسایی و بزرگی است اندر دین بر ایشان عرضه میكند و همی فرانماید و این پنج جنس است: ریا به شبزندهداری و زردرویی، ریا در پوشیدن جامههای خشن و كهنه، ریا در خواندن ذكر، ریا در طاعت مداوم، و ریا به داشتن مریدان بسیار.»
در سوره ماعون، در تفسیر آیات: «الذین هم یراؤون و یمنعون الماعون» میخوانیم كه: «آنها كه نماز گزارند و از روح نماز دور و غافلند، چرا نماز میخوانند؟ تا خود را به ظاهرالصلاحی بیارایند و تا در صف نمازگزاران وارد شوند و خود را بنمایند و از بركات اجتماع آن پاكدلان بهرهمند گردند...».
اگر نماز این نمازگزاران، دور از ریا و برای قرب به خدا باشد باید بكوشند تا منابع زندگی و وسایل عمومی آن (یعنی ماعون) در دسترس همه قرار گیرد و باید حقوق مشروع خلق را ادا كنند و باید چشمشان به سوی خدا و دستشان برای دستگیری بینوایان و ستمزدگان باز باشد «وگرنه تنها نمازگزار و ریاكارند». در دیوان حافظ به نمونههایی از این گونه ریاكاریها برمیخوریم:
- ای كبك خوشخرام كجا میروی بایست/ غره مشو كه گربه زاهد نماز كرد
كه مأخذ آن آنچنان كه شارحان نوشتهاند هر چه میخواهد باشد، از ریاكاریهای زمانه حكایت میكند.
3- توكل: توكل واگذاردن امور است به خداوند و تكیه كردن بر او و آرام گرفتن دل با او در همه حال. در قرآن كریم آیاتی راجع به توكل است كه از جمله آنها این آیات است: «انّ الله یحّب المتوكلین»(سوره آلعمران بخشی از آیه 153)؛ «و من یتوكل علی الله فهو حسبه»(سوره طلاق، آیه3). در قرآن مجید آیاتی است كه مفهوم و فضیلت توكل از آنها استنباط میشود، چه توكل بر درك حقیقت توحید مبتنی است و به عبارت دیگر متوكل واقعی آن كس میتواند باشد كه به توحید نه فقط به زبان و دل، بلكه به مشاهده برسد و به قول غزالی از پوست به مغز راه یافته باشد. در واقع، توكل حقیقی در آخرین مرتبه از توحید نصیب میشود و رسیدن به آن مقام تنها خواص عارفان و مقربان و منتهیان را از راه ذوق و حال و كشف ممكن تواند بود. در شرح آن آمده است: «توكل آن است كه از حول و قوت خویش بیرون آیی.»
حافظ میفرماید:
تكیه بر تقوی و دانش در طریقت كافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توكل بایدش
البته توكل از نظر اسلام به معنی پیروی از قوانین طبیعی است با اتكاء به فضل و عنایت خداوند. به عبارت دیگر، انسان باید ضمن تلاش و كوشش و تمسك به اسباب و وسایل دنیوی فقط به فضل و عنایت خداوند كه آفریننده این اسباب و وسایل است متكی باشد نه به دیگران. بنابراین، مسلم است كه توكل با كار و كوشش برای زندگی بهتر هیچگونه تضادی ندارد و نباید توكل را وسیلهای برای سستی و تنبلی قرار داد.
كار خود گر به خدا بازگذاری حافظ/ ای بسا عیش كه با بخت خداداده كنی
4- پند پذیری: حافظ نصیحت پیران و پند بزرگان را راهگشای جوانان و سالكان طریق میداند. در سراسر دیوان حافظ جوانان به نصیحتپذیری از پیران دعوت میشوند:
- نصیحت گوش كن جانا كه از جان دوستتر دارند/ جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
- چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت/ بشنو كه پند پیران هیچت زیان ندارد
- پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت/ هان ای پسر كه پیر شوی پند گوش كن
- بنده پیر مغانم كه ز جهلم برهاند/ پیر ما هر چه كند عین عنایت باشد
5- بلند نظری و وسعت دید در طریق معرفت: خواجه به همه ملل و اقوام به چشم رأفت و ترحم مینگرد و گروهی را كه به بیراهه میروند معذور میدارد و اختلافات بشری را ناشی از محدود بودن افق دید و فكر كوتاه انسانها میداند:
- جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
6- آزادگی و وارستگی: آزادگی خواجه مربوط به همین وسعت دید و بلندنظری وی بود كه نمیگذاشت تا شاعر عمر خویش را به یكباره در خدمت ارباب بیمروت دنیا تباه كند. از اینروی فریاد برمیآورد و میگوید:
- بر در ارباب بیمروت دنیا/ چند نشینی كه خواجه كی به در آید؟
- خشت زیر سر و بر تارك هفت اختر پای/ دست قدرت نگر و منصب صاحبجاهی
- غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود/ ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
- ملك آزادگی و كنج قناعت گنجی است/ كه به شمشیر میسر نشود سلطان را
7- ارزش دوست و دوستی: حافظ در دوستی، صمیمی و پایدار است؛ برای دوست خوب و یكرنگ ارزشی بالاتر از جان عزیز قائل است. خاك راه دوست را توتیای دیده میداند و خواسته دوست را بر مراد و خواسته خود مقدم میشمارد. حاضر نیست سر مویی از دوست را در مقابل عالم بفروشد. خلاصه آنكه رفیق را كیمیای سعادت میداند و بس. این دوست صدیق و رفیق شفیق همان است كه عنصرالمعالی در «قابوسنامه» و غزالی در «كیمیای سعادت» و خواجه نصیر در «اخلاق ناصری» دربارهاش داد سخن دادهاند. این همان دوستی است كه شیخ اجل سعدی نیز در باب او میگوید:
- گر دنیی و آخرت بیارند/ كاین جمله بگیر و دوست بگذار
ما یوسف خود نمیفروشیم/ تو سیم سیاه خود نگه دار
مولانا جلالالدین نیز ارزش دوست و اهمیت مقام دوستی را چنین متذكر میشود:
- بیا تا قدر یكدیگر بدانیم/ كه تا ناگه ز یكدیگر نمانیم
كریمان جان فدای دوست كردند/ سگی بگذار ما هم مردمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را/ غرضها را چرا از دل نرانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن/ رخم را بوسه ده كاكنون همانیم
در دیوان حافظ دست كم پنج غزل به موضوع دوست و دوستی اختصاص یافته است كه از آن میانه سه غزل مردّف به ردیف دوست است با مطلعهای زیر:
- آن پیك نامور كه رسید از دیار دوست/ آورد حرز جان ز خط مشكبار دوست
- صبا اگر گذری افتدت به كشور دوست/ بیار نغمهای از گیسوی معنبر دوست
- مرحبا ای پیك مشتاقان بده پیغام دوست/ تا كنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
گذشته از این موارد، حافظ در ضمن پارهای دیگر از غزلها نیز به مناسبت مقام، از اهمیت دوست در زندگی انسان سخن میگوید:
- درخت دوستی بنشان كه كام دل به بار آرد/ نهال دشمنی بركن كه رنج بیشمار آرد
- به حق صحبت دیرین كه هیچ محرم راز/ به یار یك جهت حقگزار ما نرسد
- یار مفروش به دنیا كه بسی سود نكرد/ آنكه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
- اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر رفت/ باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
رفیق شفیق، درست پیمان و باوفاست و همهجا یار و مونس انسان است. او كیمیایی است كه مس وجود انسان را به طلا مبدل میسازد و سعادت و خوشبختی به همراه میآورد:
- اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش/ حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
- دریغ و درد كه تا این زمان ندانستم/ كه كیمیای سعادت رفیق بود رفیق
از طرف دیگر، خواجه بر لزوم احتراز از همنشینی دوست بد و مصاحبت ناجنس تأكید میورزد:
- نخست موعظه پیر صحبت این حرفست/ كه از مصاحبت ناجنس احتراز كنید
- چاك خواهم زدن این دلق ریایی چه كنم/ روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
دوست حقیقی به نظر حافظ از خویشاوندان نیز به شخص نزدیكتر است و این همان دوستی است كه صاحب قابوسنامه درباره او گفته است: «حكیمی را گفتند كه دوست بهتر یا برادر؟ گفت: برادر نیز دوست به.»
8- مقام رضا: به قول غزالی «رضا به قضای حق تعالی بلندترین مقامات است و هیچ مقام ورای آن نیست.» و از این گفت رسول صلوات الله علیه: «الرضا بالقضا باب الله الاعظم» گفت: درگاه مهین حق تعالی رضاست به قضای وی. و چون رسول، صلوات الله علیه، از قومی بپرسید كه نشان ایمان شما چیست؟ گفتند: «در بلا صبر كنیم و بر نعمت شكر كنیم و به قضا رضا دهیم.»
حافظ گوید:
- من و مقام رضا بعد ازین و شكر رقیب/ كه دل به درد تو خو كرد و ترك درمان گفت
- بیا كه هاتف میخانه دوش با من گفت/ كه در مقام رضا باش و ز قضا مگریز
رضا در نزد صوفیان عبارت است از خشنودی دل بدانچه خدا بر شخص پسندد و تسلیم محض در برابر آن. مولانا جلالالدین در دفتر اول مثنوی گوید:
- ای بدی كه تو كنی در خشم و جنگ/ با طربتر از سماع و بانگ چنگ
ای جفای تو ز دولت خوبتر/ و انتقام تو ز جان محبوبتر
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد/ بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
همچنین در دفتر سوم مثنوی در باب رضا چنین آورده است:
- هیچ دندانی نخندد در جهان/ بیرضا و امر آن فرمان روان
هیچ برگی در نیفتد از درخت/ بیرضا و حكم آن سلطان بخت
چون قضای حق رضای بنده شد/ حكم او را بنده خواهنده شد
بندهای كش خوی و خلقت این بود/ نی جهان بر امر و فرمانش رود؟
خواجه حافظ نیز در مقام رضاست و از دوست جز دوست و رضای او چیز دیگری نمیخواهد:
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب/ كه حیف باشد ازو غیر او تمنایی
9- حسن سلوك در زندگی: آسایش دو گیتی را در حسن سلوك با دشمنان و مروت با دوستان میداند، از آزار رساندن به دیگران بیزار است و ما را نیز بدین فكر عالی ترغیب مینماید:
- آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا
- مباش در پی آزار و هر چه خواهی كن/ كه در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
- دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پای/ فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
10- عشق به وطن مألوف: حافظ به شیراز و زیباییهای آن عشق میورزد و طاقت فراق و جدایی از این خطه زیبا و جانپرور را ندارد:
- نمیدهند اجازت مرا به سیر و سفر/ نسیم باد مصلا و آب ركناباد
- شیراز و آب ركنی و این باد خوش نسیم/ عیبش مكن كه خال رخ هفت كشورست
- خوشا شیراز و وضع بیمثالش/ خداوندا نگه دار از زوالش
ز ركناباد ما صد لوحش الله/ كه عمر خضر میبخشد زلالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی/ بجوی از مردم صاحبكمالش
11- وقت شناسی و صبر و ثبات در كارها: خواجه موفقیت در كارها را در رعایت وقت و استفاده درست از لحظات عمر عزیز و صبر و ثبات میداند:
- قدر وقت ار نشناسد دل و كاری نكند/ بس خجالت كه از این حاصل اوقات بریم
- این یك دو دم كه دولت دیدار ممكن است/ دریاب كام دل كه نه پیداست كار عمر
- صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند/ بر اثر صبر نوبت ظفر آید
- ساقی بیا كه هاتف غیبم به مژده گفت/ با درد صبر كن كه دوا میفرستمت
- این كه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت/ اجر صبریست كه در كلبه احزان كردم
12- امید به عفو و رحمت الهی: خواجه هرگز از لطف و رحمت الهی نومید نمیشود و در همه حال به درگاه رفیع الهی چشم دارد و منتظر عفو و رحمت اوست:
- كمر كوه كمست از كمر مور اینجا/ نا امید از در رحمت مشو ای بادهپرست
- به جان دوست كه غم پرده بر شما ندرد/ گر اعتماد به الطاف كار ساز كنید
- سهو خطای بنده گرش اعتبار نیست/ معنی عفو و رحمت آموزگار چیست؟
اندیشههای اخلاقی حافظ محدود به این موارد یاد شده نمیشود، بلكه سراسر دیوان شاعر مشحون از درسهای زندگی و حكمت و پند و اندرز است كه به علت ضیق وقت به پارهای از آنها فهرستوار اشاره میشود: قناعت و خرسندی، امید به آینده، نكوهش تنبلی و بیهنری، حقیقتجویی، نكوهش علم بیعمل، دوری از كبر و غرور، نكوهش رشك و حسد، دوری از حكام ظلم و جور، وفای به عهد، دستگیری از ضعیفان و مستمندان، مداومت در ذكر و دعای شب و خواندن قرآن كریم، ادب و جوانمردی و مانند اینها.
مآخذ:
1- قاسم غنی، تاریخ تصوف در اسلام، كتابفروشی زوار، 1340.
2- جلال همایی، مقام حافظ، كتابفروشی فروغی.
3- مرتضی مطهری، تماشاگه راز، تهران، 1359.
4- عبدالرحیم نبهی، علم اخلاق، تهران، 1332.
5- احمدعلی رجایی، فرهنگ اشعار حافظ، كتابفروشی زوار، 1340.
6- علیاصغر حكمت، درسی از دیوان حافظ، 1320.
7- محمدعلی بامداد، حافظ شناسی، ابن سینا، 1338.
8- مجموعه سخنرانیهای كنگره حافظ، دانشگاه شیراز، 1350.
9- محمد معین، حافظ شیرین سخن، تهران، 1319.
10- حافظ شناسی، به كوشش سعید نیاز كرمانی، ج پنجم، 1366.
11- عبدالحسین هژیر، حافظ تشریح، انتشارات اشرفی، 1345.
12- محمد غزالی، كیمیای سعادت، كتابخانه مركزی، 1333.
13- طالقانی، پرتوی از قرآن، تهران، 1345.
‹از كتاب «سخن اهل دل»، مجموعه مقالات كنگره بینالمللی بزرگداشت حافظ، كمیسیون ملی یونسكو در ایران،1371.›
مقاله .نت
علم اخلاق را نباید با علم مطالعه اخلاقیات و آداب اشتباه كرد، زیرا علم اخلاقیات به مطالعه رفتار آدمی چنانكه هست میپردازد، ولی علم اخلاق به جای مطرح كردن آنچه كه هست آنچه را كه باید باشد عنوان میكند. اخلاق علمی دستوری است، زیرا برای عمل انسان قواعد و دستورهایی مقرر میدارد.
علم اخلاق به نظری و عملی تقسیم میشود. اخلاق نظری، تكلیف و اوصاف عمومی حیات اخلاقی را مطالعه میكند. اخلاق عملی وظایف مختلف انسان، مانند وظایف شخص نسبت به خدا و خانواده و جامعه بشری را مورد مطالعه قرار میدهد.
انسان باید بر اثر عقیده و عشق به خدا و در نتیجه تزكیه و تربیت نفس و تمرین و ممارست در اعمال صالح ذاتاً تغییر كند و به تدریج تشبه و تقرب به حق پیدا كند و مستحق برخورداری از حیات عالی و جاودان و رضوان الهی گردد.
ادیان و شرایع الهی در اصول و اساس مشابه یكدیگر و در سه چیز مشتركند و در واقع در آن سه چیز خلاصه میشوند: پرستش خدا، اعتقاد به آخرت، مسئولیت در برابر نفس و خلق.
خداوند مهربان با لطف و عنایتی كه به بندگان خود دارد آنان را به حال خود رها نكرده و به وسیله پیامبران خویش دستورهایی برای بندگانش فرستاده است تا با به كار بستن آنها به سعادت و نیكبختی برسند.
پیغمبر گرامی اسلام (ص) مظهر و نمونه والای انسان كامل بوده و درباره آن حضرت همین قدر بس كه خداوند در قرآن كریم خطاب به آن وجود عزیز فرموده است: «و انك لعلی خلق عظیم» و از سخنان پیامبر اكرم(ص) است كه فرمود: «بعثت لاتمم مكارم الاخلاق.»
تعالیم اسلام در باب اخلاق و خویهای پسندیده از قبیل: عدالت، سخاوت، شجاعت، تواضع، راستگویی، امانت، عفو، وفای به عهد، صبر، شكر، قناعت، زهد، صدق و اخلاص، كمك به درماندگان و ضعفا، احسان، گشادهرویی، اهمیت تعلیم و تعلم، احترام به پیران، اغتنام وقت و مانند اینها تأكید بسیار كرده است؛ از طرف دیگر، مردم را از داشتن اخلاق بد و خویهای ناپسند مانند: غیبت، سخنچینی، حسد، خشم و غضب، حب جاه و مقام، دنیادوستی، ریا، بخل، عجب و تكبر و دیگر صفات زشت بر حذر داشته است.
خواجه حافظ نیز در این زمینه میگوید:
حسن مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دین/ بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
در مشرق زمین تأكید بر اصول اخلاقی همیشه یكی از اركان استوار بقای ملل و اقوام بوده است. رؤوس آنچه حافظ در این باب آورده تحذیر از غرور و خودپرستی و مردمآزاری و كینهتوزی و فرار از معاشرت ناجنس و غافل نشدن از مكافات عمل و تشویق به بذل و بخشش و رحم و شفقت و وفا و رفیقنوازی و مهر و محبت و رعایت حال زیردستان و مروت با دوستان و مدارا با دشمنان است.
به طور كلی اصول عقاید اخلاقی و تربیتی حافظ را میتوان به شرح زیر خلاصه كرد:
1- ناپایداری جهان: دنیای حافظ دنیایی است بیثبات و ناپایدار.
- نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل/ بنال بلبل عاشق كه جای فریاد است
- مرا در منزل جانان چه جای عیش چون هر دم/ جرس فریاد میدارد كه بربندید محملها
كاخ آمال و آرزوهای آدمی سست بنیاد، و بنیاد عمر بر باد است:
- بیا كه قصر عمل سخت سست بنیاد است/ بیار باده كه بنیاد عمر بر باد است
- بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ/ در موضعی كه تخت سلیمان رود به باد
حافظ بیاعتباری دنیا را در برابر نظر مجسم میكند و چون پرهیز از آن را واجب میشمارد یكباره دور دنیا و مافیها را خط میكشد و سخت به قناعت رو میآورد، به بوده و نابوده میتازد و دم را غنیمت میشمارد. دوام یك چنین زندگی، حالتی پدید میآورد كه در ظاهر قلندری است و در باطن آزادگی، و ما در جای خود درباره قلندری و آزادگی حافظ بحث خواهیم كرد.
- بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین/ كاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
- اعتمادی نیست بر كار جهان/ بلكه بر گردون گردان نیز هم
- جمشید جز حكایت جام از جهان نبرد/ زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
2- حقیقت جویی و دوری از ریا: حافظ معتقد است كه غرض از شرایع آسمانی اجتناب از رذایل و پلیدیهایی است كه جامعه انسانی را تاریك و احیاناً بشر عاقل و متمدن را از هر حیوانی پستتر میكند. او معتقد است كه: «كار بد مصلحت آن است كه مطلق نكنیم»، اما آنچه در جامعه او رواج دارد خلاف آن است. قرآن كریم برای این نیست كه صرفاً خوانده شود، بلكه برای آن است كه بر اساس تعالیم آن روابط و مناسبات میان انسانها با یكدیگر و انسان و خالق تنظیم شود، در غیر اینصورت از نماز و روزه و خواندن قرآن چه حاصل؟
حافظا می خور و رندی كن و خوش باش دمی/ دام تزویر مكن چون دگران قرآن را
نكوهش از ریا و تظاهر در سراسر دیوان حافظ به چشم میخورد:
- دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس/ كجاست دیر مغان و شراب ناب كجا؟
- بشارت بر به كوی می فروشان/ كه حافظ توبه از زهد ریا كرد
- در میخانه ببستند خدایا مپسند/ كه در خانه تزویر و ریا بگشایند
غزالی در «كیمیای سعادت» دربارهی ریا در عبادت میگوید: «بدان كه ریا كردن به طاعتهای حق تعالی از كبایر است و به شرك نزدیك است، و هیچ بیماری بر دل پارسایان غالبتر از این نیست كه چون عبادتی كنند خواهند كه مردمان از آن خبر یابند و جمله ایشان به پارسا اعتقاد كنند... حقیقت ریا آن بود كه خویشتن به پارسایی فرا مردمان نماید یا خویشتن به نزدیك خلق آراسته كند و اندر دل مردمان قبول گیرد تا وی را حرمت دارند و تعظیم كنند و به وی به چشم نیكو نگرند، و این بدان بود كه چیزی كه دلیل پارسایی و بزرگی است اندر دین بر ایشان عرضه میكند و همی فرانماید و این پنج جنس است: ریا به شبزندهداری و زردرویی، ریا در پوشیدن جامههای خشن و كهنه، ریا در خواندن ذكر، ریا در طاعت مداوم، و ریا به داشتن مریدان بسیار.»
در سوره ماعون، در تفسیر آیات: «الذین هم یراؤون و یمنعون الماعون» میخوانیم كه: «آنها كه نماز گزارند و از روح نماز دور و غافلند، چرا نماز میخوانند؟ تا خود را به ظاهرالصلاحی بیارایند و تا در صف نمازگزاران وارد شوند و خود را بنمایند و از بركات اجتماع آن پاكدلان بهرهمند گردند...».
اگر نماز این نمازگزاران، دور از ریا و برای قرب به خدا باشد باید بكوشند تا منابع زندگی و وسایل عمومی آن (یعنی ماعون) در دسترس همه قرار گیرد و باید حقوق مشروع خلق را ادا كنند و باید چشمشان به سوی خدا و دستشان برای دستگیری بینوایان و ستمزدگان باز باشد «وگرنه تنها نمازگزار و ریاكارند». در دیوان حافظ به نمونههایی از این گونه ریاكاریها برمیخوریم:
- ای كبك خوشخرام كجا میروی بایست/ غره مشو كه گربه زاهد نماز كرد
كه مأخذ آن آنچنان كه شارحان نوشتهاند هر چه میخواهد باشد، از ریاكاریهای زمانه حكایت میكند.
3- توكل: توكل واگذاردن امور است به خداوند و تكیه كردن بر او و آرام گرفتن دل با او در همه حال. در قرآن كریم آیاتی راجع به توكل است كه از جمله آنها این آیات است: «انّ الله یحّب المتوكلین»(سوره آلعمران بخشی از آیه 153)؛ «و من یتوكل علی الله فهو حسبه»(سوره طلاق، آیه3). در قرآن مجید آیاتی است كه مفهوم و فضیلت توكل از آنها استنباط میشود، چه توكل بر درك حقیقت توحید مبتنی است و به عبارت دیگر متوكل واقعی آن كس میتواند باشد كه به توحید نه فقط به زبان و دل، بلكه به مشاهده برسد و به قول غزالی از پوست به مغز راه یافته باشد. در واقع، توكل حقیقی در آخرین مرتبه از توحید نصیب میشود و رسیدن به آن مقام تنها خواص عارفان و مقربان و منتهیان را از راه ذوق و حال و كشف ممكن تواند بود. در شرح آن آمده است: «توكل آن است كه از حول و قوت خویش بیرون آیی.»
حافظ میفرماید:
تكیه بر تقوی و دانش در طریقت كافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توكل بایدش
البته توكل از نظر اسلام به معنی پیروی از قوانین طبیعی است با اتكاء به فضل و عنایت خداوند. به عبارت دیگر، انسان باید ضمن تلاش و كوشش و تمسك به اسباب و وسایل دنیوی فقط به فضل و عنایت خداوند كه آفریننده این اسباب و وسایل است متكی باشد نه به دیگران. بنابراین، مسلم است كه توكل با كار و كوشش برای زندگی بهتر هیچگونه تضادی ندارد و نباید توكل را وسیلهای برای سستی و تنبلی قرار داد.
كار خود گر به خدا بازگذاری حافظ/ ای بسا عیش كه با بخت خداداده كنی
4- پند پذیری: حافظ نصیحت پیران و پند بزرگان را راهگشای جوانان و سالكان طریق میداند. در سراسر دیوان حافظ جوانان به نصیحتپذیری از پیران دعوت میشوند:
- نصیحت گوش كن جانا كه از جان دوستتر دارند/ جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
- چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت/ بشنو كه پند پیران هیچت زیان ندارد
- پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت/ هان ای پسر كه پیر شوی پند گوش كن
- بنده پیر مغانم كه ز جهلم برهاند/ پیر ما هر چه كند عین عنایت باشد
5- بلند نظری و وسعت دید در طریق معرفت: خواجه به همه ملل و اقوام به چشم رأفت و ترحم مینگرد و گروهی را كه به بیراهه میروند معذور میدارد و اختلافات بشری را ناشی از محدود بودن افق دید و فكر كوتاه انسانها میداند:
- جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
6- آزادگی و وارستگی: آزادگی خواجه مربوط به همین وسعت دید و بلندنظری وی بود كه نمیگذاشت تا شاعر عمر خویش را به یكباره در خدمت ارباب بیمروت دنیا تباه كند. از اینروی فریاد برمیآورد و میگوید:
- بر در ارباب بیمروت دنیا/ چند نشینی كه خواجه كی به در آید؟
- خشت زیر سر و بر تارك هفت اختر پای/ دست قدرت نگر و منصب صاحبجاهی
- غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود/ ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
- ملك آزادگی و كنج قناعت گنجی است/ كه به شمشیر میسر نشود سلطان را
7- ارزش دوست و دوستی: حافظ در دوستی، صمیمی و پایدار است؛ برای دوست خوب و یكرنگ ارزشی بالاتر از جان عزیز قائل است. خاك راه دوست را توتیای دیده میداند و خواسته دوست را بر مراد و خواسته خود مقدم میشمارد. حاضر نیست سر مویی از دوست را در مقابل عالم بفروشد. خلاصه آنكه رفیق را كیمیای سعادت میداند و بس. این دوست صدیق و رفیق شفیق همان است كه عنصرالمعالی در «قابوسنامه» و غزالی در «كیمیای سعادت» و خواجه نصیر در «اخلاق ناصری» دربارهاش داد سخن دادهاند. این همان دوستی است كه شیخ اجل سعدی نیز در باب او میگوید:
- گر دنیی و آخرت بیارند/ كاین جمله بگیر و دوست بگذار
ما یوسف خود نمیفروشیم/ تو سیم سیاه خود نگه دار
مولانا جلالالدین نیز ارزش دوست و اهمیت مقام دوستی را چنین متذكر میشود:
- بیا تا قدر یكدیگر بدانیم/ كه تا ناگه ز یكدیگر نمانیم
كریمان جان فدای دوست كردند/ سگی بگذار ما هم مردمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را/ غرضها را چرا از دل نرانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن/ رخم را بوسه ده كاكنون همانیم
در دیوان حافظ دست كم پنج غزل به موضوع دوست و دوستی اختصاص یافته است كه از آن میانه سه غزل مردّف به ردیف دوست است با مطلعهای زیر:
- آن پیك نامور كه رسید از دیار دوست/ آورد حرز جان ز خط مشكبار دوست
- صبا اگر گذری افتدت به كشور دوست/ بیار نغمهای از گیسوی معنبر دوست
- مرحبا ای پیك مشتاقان بده پیغام دوست/ تا كنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
گذشته از این موارد، حافظ در ضمن پارهای دیگر از غزلها نیز به مناسبت مقام، از اهمیت دوست در زندگی انسان سخن میگوید:
- درخت دوستی بنشان كه كام دل به بار آرد/ نهال دشمنی بركن كه رنج بیشمار آرد
- به حق صحبت دیرین كه هیچ محرم راز/ به یار یك جهت حقگزار ما نرسد
- یار مفروش به دنیا كه بسی سود نكرد/ آنكه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
- اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر رفت/ باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
رفیق شفیق، درست پیمان و باوفاست و همهجا یار و مونس انسان است. او كیمیایی است كه مس وجود انسان را به طلا مبدل میسازد و سعادت و خوشبختی به همراه میآورد:
- اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش/ حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
- دریغ و درد كه تا این زمان ندانستم/ كه كیمیای سعادت رفیق بود رفیق
از طرف دیگر، خواجه بر لزوم احتراز از همنشینی دوست بد و مصاحبت ناجنس تأكید میورزد:
- نخست موعظه پیر صحبت این حرفست/ كه از مصاحبت ناجنس احتراز كنید
- چاك خواهم زدن این دلق ریایی چه كنم/ روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
دوست حقیقی به نظر حافظ از خویشاوندان نیز به شخص نزدیكتر است و این همان دوستی است كه صاحب قابوسنامه درباره او گفته است: «حكیمی را گفتند كه دوست بهتر یا برادر؟ گفت: برادر نیز دوست به.»
8- مقام رضا: به قول غزالی «رضا به قضای حق تعالی بلندترین مقامات است و هیچ مقام ورای آن نیست.» و از این گفت رسول صلوات الله علیه: «الرضا بالقضا باب الله الاعظم» گفت: درگاه مهین حق تعالی رضاست به قضای وی. و چون رسول، صلوات الله علیه، از قومی بپرسید كه نشان ایمان شما چیست؟ گفتند: «در بلا صبر كنیم و بر نعمت شكر كنیم و به قضا رضا دهیم.»
حافظ گوید:
- من و مقام رضا بعد ازین و شكر رقیب/ كه دل به درد تو خو كرد و ترك درمان گفت
- بیا كه هاتف میخانه دوش با من گفت/ كه در مقام رضا باش و ز قضا مگریز
رضا در نزد صوفیان عبارت است از خشنودی دل بدانچه خدا بر شخص پسندد و تسلیم محض در برابر آن. مولانا جلالالدین در دفتر اول مثنوی گوید:
- ای بدی كه تو كنی در خشم و جنگ/ با طربتر از سماع و بانگ چنگ
ای جفای تو ز دولت خوبتر/ و انتقام تو ز جان محبوبتر
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد/ بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
همچنین در دفتر سوم مثنوی در باب رضا چنین آورده است:
- هیچ دندانی نخندد در جهان/ بیرضا و امر آن فرمان روان
هیچ برگی در نیفتد از درخت/ بیرضا و حكم آن سلطان بخت
چون قضای حق رضای بنده شد/ حكم او را بنده خواهنده شد
بندهای كش خوی و خلقت این بود/ نی جهان بر امر و فرمانش رود؟
خواجه حافظ نیز در مقام رضاست و از دوست جز دوست و رضای او چیز دیگری نمیخواهد:
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب/ كه حیف باشد ازو غیر او تمنایی
9- حسن سلوك در زندگی: آسایش دو گیتی را در حسن سلوك با دشمنان و مروت با دوستان میداند، از آزار رساندن به دیگران بیزار است و ما را نیز بدین فكر عالی ترغیب مینماید:
- آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا
- مباش در پی آزار و هر چه خواهی كن/ كه در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
- دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پای/ فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
10- عشق به وطن مألوف: حافظ به شیراز و زیباییهای آن عشق میورزد و طاقت فراق و جدایی از این خطه زیبا و جانپرور را ندارد:
- نمیدهند اجازت مرا به سیر و سفر/ نسیم باد مصلا و آب ركناباد
- شیراز و آب ركنی و این باد خوش نسیم/ عیبش مكن كه خال رخ هفت كشورست
- خوشا شیراز و وضع بیمثالش/ خداوندا نگه دار از زوالش
ز ركناباد ما صد لوحش الله/ كه عمر خضر میبخشد زلالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی/ بجوی از مردم صاحبكمالش
11- وقت شناسی و صبر و ثبات در كارها: خواجه موفقیت در كارها را در رعایت وقت و استفاده درست از لحظات عمر عزیز و صبر و ثبات میداند:
- قدر وقت ار نشناسد دل و كاری نكند/ بس خجالت كه از این حاصل اوقات بریم
- این یك دو دم كه دولت دیدار ممكن است/ دریاب كام دل كه نه پیداست كار عمر
- صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند/ بر اثر صبر نوبت ظفر آید
- ساقی بیا كه هاتف غیبم به مژده گفت/ با درد صبر كن كه دوا میفرستمت
- این كه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت/ اجر صبریست كه در كلبه احزان كردم
12- امید به عفو و رحمت الهی: خواجه هرگز از لطف و رحمت الهی نومید نمیشود و در همه حال به درگاه رفیع الهی چشم دارد و منتظر عفو و رحمت اوست:
- كمر كوه كمست از كمر مور اینجا/ نا امید از در رحمت مشو ای بادهپرست
- به جان دوست كه غم پرده بر شما ندرد/ گر اعتماد به الطاف كار ساز كنید
- سهو خطای بنده گرش اعتبار نیست/ معنی عفو و رحمت آموزگار چیست؟
اندیشههای اخلاقی حافظ محدود به این موارد یاد شده نمیشود، بلكه سراسر دیوان شاعر مشحون از درسهای زندگی و حكمت و پند و اندرز است كه به علت ضیق وقت به پارهای از آنها فهرستوار اشاره میشود: قناعت و خرسندی، امید به آینده، نكوهش تنبلی و بیهنری، حقیقتجویی، نكوهش علم بیعمل، دوری از كبر و غرور، نكوهش رشك و حسد، دوری از حكام ظلم و جور، وفای به عهد، دستگیری از ضعیفان و مستمندان، مداومت در ذكر و دعای شب و خواندن قرآن كریم، ادب و جوانمردی و مانند اینها.
مآخذ:
1- قاسم غنی، تاریخ تصوف در اسلام، كتابفروشی زوار، 1340.
2- جلال همایی، مقام حافظ، كتابفروشی فروغی.
3- مرتضی مطهری، تماشاگه راز، تهران، 1359.
4- عبدالرحیم نبهی، علم اخلاق، تهران، 1332.
5- احمدعلی رجایی، فرهنگ اشعار حافظ، كتابفروشی زوار، 1340.
6- علیاصغر حكمت، درسی از دیوان حافظ، 1320.
7- محمدعلی بامداد، حافظ شناسی، ابن سینا، 1338.
8- مجموعه سخنرانیهای كنگره حافظ، دانشگاه شیراز، 1350.
9- محمد معین، حافظ شیرین سخن، تهران، 1319.
10- حافظ شناسی، به كوشش سعید نیاز كرمانی، ج پنجم، 1366.
11- عبدالحسین هژیر، حافظ تشریح، انتشارات اشرفی، 1345.
12- محمد غزالی، كیمیای سعادت، كتابخانه مركزی، 1333.
13- طالقانی، پرتوی از قرآن، تهران، 1345.
‹از كتاب «سخن اهل دل»، مجموعه مقالات كنگره بینالمللی بزرگداشت حافظ، كمیسیون ملی یونسكو در ایران،1371.›
مقاله .نت