PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حکایتی از کریم خان زند و مرد درویش



sorna
02-18-2012, 05:28 PM
درویشی تهیدست از كنار باغ
كریم خان زند عبور می‌كرد.
چشمش به شاه افتاد با دست اشاره‌ای به او کرد. كریم
خان دستور داد درویش را به داخل باغ اوردند.
كریم خان گفت:
این اشاره‌های تو برای چه بود؟ درویش گفت: نام من كریم است و نام تو هم كریم و خدا
هم كریم. ان كریم به تو چقدر داده است و به من چی
داده؟
كریم خان در حال كشیدن قلیان بود؛ گفت چه
می‌خواهی؟
درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است.
چند روز
بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان
كسی نبود جز كسی كه می‌خواست نزد كریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش
پر از سكه كرد و قلیان نزد كریم خان برد.
روزگاری سپری شد.
درویش جهت تشكر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد. با دست
اشاره‌هایی به كریم خان زند كرد و گفت: نه من كریمم نه تو. كریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول كرد و قلیان تو هم سر جایش هست.