PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : *^*خاطرات و حکایتها - جلد هفتم*^*



R A H A
02-07-2012, 09:00 PM
به نام خدا


http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif


عنوان کتاب:
خاطرات و حكايتها - جلد هفتم
گردآورى و تدوين : موسسه فرهنگى قدر ولايت

R A H A
02-07-2012, 09:01 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
عنوان کتاب:
خاطرات و حكايتها - جلدهفتم
70 خاطره و حكايت از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامى
گردآورى و تدوين : موسسه فرهنگى قدر ولايت

R A H A
02-07-2012, 09:01 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
پيشگفتار
انقلاب اسلامى ، همچنان كه دولتهاى بزرگ و سياستهاى جهانى را در معرض آزمايش بزرگى قرار داد تا صدق يا كذب ادعاهاى آنها براى افكار عمومى روشن شده و نقاب از چهره مكاران بين المللى برداشته شود، تمامى داعيه داران داخلى را نيز در بوته آزمون عظيمى قرار داد كه روز به روز شرايط قبولى در اين آزمون سخت تر مى گردد.
اءَحَسِبَ النَّاسُ اءَنْ يَتْرَكوُا اءَنْ يَقوُلوُا آمَنّا وَ هُمْ لا يَفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ(1)
آيا مردم گمان مى كنند كه وقتى ادعاى ايمان مى كنند، رهايشان نموده و آنان را نمى آزماييم ؟ قطعا كسانى كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينان را نيز مى آزماييم ) تا دانسته شود چه كسانى در ادعا صادقند و چه كسانى كاذب .
تاريخ ، در دل خود حادثه ها دارد و فراوانند آنها كه در آزمون الهى ، قبول نشده و سقوط نموده اند و كسانى نيز يافت مى شود كه با تمام وجود و هستى خود، پاى ايمان خويش ايستادند و صداقت خود را بر پيشانى تاريخ به يادگار براى نسلهاى آينده ، نوشتند. اينان الگوى شايسته اى براى حركت و انگيزه و اراده و شور و نشاط ملّت بزرگ ما هستند و بعد از انقلاب نيز از مؤ منانى چونان شهيد بهشتى ، شهيد رجايى ، شهيد باهنر و صدها شهيد از روحانى و سپاهى و بسيجى و ارتشى و مردم عادى ، الگوهاى بزرگ و درسهاى فراوان و فراموش نشدنى برابر نسلى كه مى خواهد فرداى مملكت را با عزّت و استقلال بسازد، قرار گرفت . همين ويژگى است كه سبب شده است تا دشمنان ، يكى از حلقه هاى تهاجم فرهنگى خود را، خدشه وارد ساختن به اين الگوها و به فراموشى سپردن آنان ، قرار دهند. مخصوصا جوانان بايستى به هوش باشند و نسبت به تاريخ گذشته و حال خود حساس ‍ بوده و از طريق محقّقان منصف و صادق و غير وابسته ، با تاريخ آشنا شوند.
امروز رسانه هاى غربى با برنامه ريزيهاى ميلياردى ، در تبليغات رسانه يى خود چه در تلويزيونشان ، چه در راديوشان ، چه در مصاحبه هايى كه دايما مى كنند و متاءسفانه بعضى از عناصر داخلى هم فريب آنها را مى خورند و اسير و نوكر آنها مى شوند؛ حرفهايى كه آنها مايلند، اينها بر زبان جارى مى كنند مى كوشند تا به شما جوانان ايرانى تفهيم كنند كه يك ظرف خالى هستيد و مظروف نداريد؛ مظروف شما را بايد بدهيم ؛ ما بايد اين ظرف را پر كنيم ؛ شما امروز اين مايه را نداريد، ديروز هم نداريد، ديروز هم نداشتيد، طبعا فردا هم نخواهيد داشت !
تاريخ شما را هم منكر مى شوند؛ مى خواهند گذشته ى شما را هم زير پا لگد كنند؛ نه فقط تاريخ قديم چند صد ساله را،بلكه تاريخ بيست ساله ى اخير را هم مى خواهند زير پا لگد كنند، و آن را انكار نمايند. آنها مى خواهند فرهنگ سازى و الگو سازى كنند، آنها مى خواهند جوان ايرانى و نسل نوى ايرانى ، يك نسل تحقير شده تو سرى خور باشد تا بتوانند روى او سوار شوند و به او ديكته كنند و آن كارى را كه آنها مى خواهند، انجام دهد. براى اين كه كسى را به زير مهميز بكشند، بهترين راه اين است كه بگويند تو چيزى نيستى ، تو كسى نيستى و گذشته يى ندارى . مفاخر يك ملت را انكار مى كنند، براى اين كه او احساس كند چيزى نيست .(2)
جايگاه تاريخ اينقدر حساس و مهم است كه براى انكار آن ، از سوى استكبار جهانى و محافل و بنيادها و رسانه هاى وابسته به او، ميلياردها دلار هزينه مى شود. آيا براى مسؤ ولان اين كشور و بويژه دست اندر كاران امور فرهنگى ، هنرى و تبليغى ، تلاش متقابل براى حفظ الگوها و ارزشها و تبيين تاريخ واقعى و امانتدارانه كشور و انقلاب و تربيت نسل جوان در راستاى مصالح انقلاب كشور، حداقل در اندازه هجمه دشمن ، اهميت ندارد؟
تهاجم فرهنگى دشمن و ايادى داخلى او، يك حقيقت است نه توهّم ، كه روز به روز صداى آن رساتر مى شود و بر عهده همه مدعيان اسلام اسلام و ايمان و خط امام و تبعيت از رهبرى است تا در عمل ، صدق ادعاى خود را روشن كنند و در دفاع از مصالح بلند مدّت اين ملّت كه به ايمان و معنويت و استقلال و حل معضلات معيشتى آنان بستگى دارد، جانانه بكوشد.
الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقامو تتنزل عليهم الملائكة ان تخافوا و لا تحزنوا
والسّلام
مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

R A H A
02-07-2012, 09:02 PM
سلسله اجداد ما
پدران ما هم در همين منطقه قرنها زندگى كردند. من به زيارت امامزاده ى بزرگوار، حضرت سلطان سيّد محمّد مشرف شده بودم ؛ ايشان در راءس سلسله سادات متفرقند. حضرت سلطان سيّد محمد، پدر سلطان سيّد احمدى است كه در هزاوه مدفون است و اين بزرگوار با چهار واسطه به امام سجاد مى رسد.
اينها وقتى مجبور شدند از ظلم و ستم پادشاهان عباسى به سمت منطقه ى دوستداران اهل بيت و ولايت بيايند، اين قسمت مركزى تفرش ، آشتيان ، فراهان ، گرگان و بقيه ى مناطقى به منطقه ى مركزى كشور عزيز ما محيط است يكى از پناهندگان اينها بوده است .
اين بزرگواران مى آمدند و مردم اين منطقه با محبتشان ، معرفتشان ، با بلند نظريشان و با شجاعتشان كه انسان بايد شجاعت داشته باشد تا دشمنان مغضوب دستگاه خلافت عباسى را با آغوش باز در ميان خود جا بدهد اين عزيزان و جگر گوشه هاى خاندان پيغمبر را در ميان خود جا دادند؛ تا وقتى كه به مرور زمان ماءموران عباسى اينها را كشف كردند و در هر نقطه يى كه بودند، بر سرشان ريختند و شهيدشان كردند. اين جا مشهد و مزار حضرت سيّد محمد است ؛ كما اين كه ميقان كه الان از اراك مى آمديم ، در بين راه آن جا را زيارت كرديم مشهد حضرت سلطان سيّد محمّد عابد است . خاندان اينها در اين جا مى ماندند. اگر مردم اين منطقه با آغوش باز اين فرزندان پيغمبر را پذيرايى نمى كردند، بچه هاشان اين جا ماندن . سلسله سادات حسينى ، تا جناب سيّد قطب الدين ، سلسله ى مستمرى است كه همه ، بزرگان اين منطقه اند. بعد از سيّد قطب الدين دو رشته مى شوند: يك رشته ، رشته ى سيّد ظهيرالدين و سيّد فخرالدين معروف به مير فخرا است كه سلسله ى ماست ؛ يك شعبه ى ديگر، خانواده ى قائم مقام فراهانى هستند كه آنها هم بزرگانى بودند تا مى رسند به ميرزا عيسى و بعد ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى كه آنها هم جزو همين سلسه ى سادات حسينى اند. آنها بيشتر مردم علم و ديانت بودند، آينها بيشتر مرد سياست بودند.
سيّد فخرالدين شخصيت بزرگ و مورد ارادت مردم بوده است . نوه ى سيّد فخرالدين ، مرحوم سيّد محمّد كه از تفرش بلند مى شود و به طرف آذربايجان مى رود و به خامنه كه مى رشد، مردم خامنه اين سيّد زيبا و رشيد و آقازاده را بزور نگه مى دارند؛ آن جا اين سلسله مى شوند خامنه اى . خامنه هم شبيه همين تفرش است ؛ جايى است تقريبا با همين آب و هوا و با همين درختهاى بادام و گردو و همين چيزهايى كه ما الان در بين را ديديم . شهر خامنه ، آن سيّد تفرشى را نگه مى دارد و پدر من كه نوه ى آن سيّد محمّد است از تبريز به مشهد مى روند و ما حالا از مشهد به تفرش بر گشتيم !(3)


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-10.jpg

R A H A
02-07-2012, 09:02 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
پدرم اجازه داد كه من باشگاه بروم
زمان طلبگى ما، باشگاهى نزد يك مدرسه ى نواب بود به نام باشگاه جوانان پدر من هم مخالف بود كه ما باشگاه برويم ؛ اما داد كه من به باشگاه بروم . بنده به باشگاه جوانان مى رفتم . وقتى مى خواستم وارد باشگاه بشوم ، اين طرف و آن طرف را نگاه مى كردم ، ببينيم طلبه ها طلبه يى از اين طرف ، يا از آن طرف مى آمد! بالاخره يكى مى ديد.
چرا؟!چه اشكالى دارد! طلبه ها بايد ورزش كنند. طلبه ها بايد كوهنوردى بروند. مرحوم آية اللّه حاج آقا مرتضى حائرى يا كسى ديگر كه ثقه بود نقل كرد كه مرحوم آية اللّه خوانسارى ، آية اللّه سيّد محمّدتقى خوانسارى و مرحوم آية اللّه سيّد على يثربى شاگردان دوره ى اوّل مرحوم آقا ضيا در نجف بعضى روزها خارج از دروازه ى نجف مى رفتند خارج از سور، آن وقت نجف ، سور داشت و بازى مى كردند. فضاى درجه ى يك ، كه بعد همه ى آنها هم مرجع تقليد شدند. چه مانعى دارد؟(4)



http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-11.jpg

R A H A
02-07-2012, 09:02 PM
شما بياييد داستان خرمشهر را بنويسيد
به نظر من ،((جنگ و صلح )) يكى از عظيمترين آثار بشرى است . ...از لحاظ كار داستانى ، واقعا فوق العاده است . بنده در ذهن خودم ، تفاوت و تمايزى بين اين ((تولستوى )) و ((ويكتور هوگر)) قايلم . اگر اينها را...از لحاظ داستان نويسى با هم مقايسه كنيم ، خيلى معلوم نيست كه به هم باجى بدهند؛...منتها تفاوتش اين است كه ((ويكتور هوگو)) ميان مردم سير مى كند؛ لذا داستانش براى خواننده اى كه احساسات اجتماعى و مردمى و انسانى دارد، دلنشين است . ...اخيرا يكى از داستانهاى ((ويكتور هوگو)) به نام ((زندانى قلعه ى فراموشى )) ترجمه شده ، كه من آن را خوانده ام ؛ داستان متوسطى هم هست ؛...در عين حال طاقت نمى آورد و در اواسط داستان ناگهان شما مى بيند كه داستان ميان مردم رفت و يك جنبه ى مردمى پيدا كرد؛ خاصيت ((ويكتور هوگو)) اين است .
((تولستوى )) اين طور نيست ؛ داخل قصرهاى پادشاهان و خانه هاى اشراف است ؛ اصلا از مردم خبرى نيست . داستان به اين عظمت و آتش سوزى مسكو را كه سر و كارش با مردم است . نوشته ، اما شما از مردم هيچ اثرى در آنجا نمى بينيد؛ فقط اشره و مرورى به يكى ، دو خانواده ى كوچك مى كند! حتى جنگ را هم كه تصوير مى كند، با اين كه جنگ كار مردم است ، اما شما مى بينيد كه همه ى قضايا در ميان فرماندهان و سرداران و ژنرال ها مى چرخد! لذاست كه داستان ((تولستوى )) براى كسى كه احساسات مردمى و انسانى دارد، خيلى دل نشين نيست . اين داستان ، از لحاظ هنرى فوق العاده است ؛ يك داستان ماندنى و فراموش نشدنى است ؛ اوجش ماجراى فتح مسكو به وسيله ى ناپلئون ، و آتش سوزى مسكو به وسيله مردم است . وقتى كه مردم مسكو ديدند شهرشان به دست دشمن افتاده است ، ناگهان به عنوان يك مقاونت ، شهر خودشان را آتش زدند! اين حادثه عجيبى است ؛ در نهايت استادى و خبرگى اين را به رشته ى نگارش در آورده است . شما اينها را بخوانيد، آن وقت آن را با خرمشهر مقايسسه كنيد؛ خواهيد ديد كه ماجراى خرمشهر، خيلى عظيمتر از ماجراى مسكو است و اصلا قابل مقايسه با آن نيست . اصلا شما مقاومت مردم خرمشهر را مقايسه كنيد با عدم مقاومت مردم مسكو،كه پادشاه زودتر از همه از مسكو گريخت و به پطروگراد رفت و پايتخت را به آن جا برد و بقيه ى مردم هم شهر را تسليم كردند و به آتش كشيدند! اين كجا، و خانه به خانه جنگيدن و دفاع كردن از خرمشهر كجا؟! آنگاه ببينيد چه ماجرايى درست خواهد شد. حالا در همه ى دنيا و در تاريخ ، ماجراى مسكو و آتش سوزى آن ، به عنوان يك حادثه ى عظيم مانده است ! چه كسى اين را ماندگار كرد؟ فقط تولستوى . اما ماجراى خرمشهر هنوز آن جاى خودش را در دنيا ندارد. البته بعد از اين لابد برجسته تر خواهد شد؛ اما بسته به اين است كه شما چه كار مى كنيد.
يك داستان هم جنگ هاى خيابانى داخل پاريس در قصه ى ((بينوايان )) است . شما آن را با سنگر بندى داخل خرمشهر مقايسه كنيد؛ ببينيد اصلا قابل مقايسه است ؟ اين جا همه چيز برجسته است . با اين مقياسهاى معمول دنيايى ، اين جا همه چيز غير قابل اندازه گيرى است . آن وقت آن نويسنده هاى چيره دست آمدند از آن چه چيزى ساختند؟ شما بياييد داستان خرمشهر را بنويسيد.(5)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:03 PM
او گفت : من از تهران مى روم
ناصر الدين شاه در اواخر عمرش يك امتياز براى انگليسيها امضاء مى كرد؛ پس فردا بلافاصله سفير روس مى آمد كه امپراتور تزار گله مند است ؛ چون شما انگليسيها را بر ما ترجيح داده ايد؛ و حالا فلان امتياز را هم به ما بدهيد؛ لذا يك امتياز هم به روس مى دادند! باز پس فردا كارگزار انگليسى مى آمد كه بله ، شما روسها راتقويت كرده ايد! همين طور يك مسابقه در غارت ايران شروع شده بود! حالا عده يى بروند بروح ناصر الدين شاه رحمت بفرستند؛ چون چهار خط شعر براى امام حسين گفته است ! آيا چهار خط شعرى كه همين طور از روى هوى و هوس بر زبان آورده ، اين همه گناه و مظلمه را جبران مى كند؟!
مملكت را به دشمن فروختند. اگر اقدام ميرزاى شيرازى آن عالم روشن بين نبود، كشور ما بيشتر در سلطه ى بيگانگان باقى مى ماند. يك روحانى روشن بين كارى را مى كند كه امير كبير هم ديگر نمى تواند بكند. امير كبير اسير دست خودشان است ؛ اگر چه مستقل و عاقل است ؛ اما وقتى كه نخواستند باشد، او را مى كشند. قائم مقام را محمّد شاه كشت ، امير كبير را پسرش ناصرالدين شاه كشت ؛ در حالى كه برزرگترين خدمت به محمّد شاه را همين قائم مقام فراهانى پسر عموى عزيز و مظلوم و بيچاره ى ما كرده بود! قائم مقام اين قدر از قاجاريه زندانى كرد و دستور قتل داد تا بتواند محمّد شاه را بر تخت سلطنت بنشاند؛ بعد كه محمّد شاه آمد و مستقر شد، به فاصله ى چند صباح ، همين آدمى را كه سلطنتش را به او مديون بود، به قتل رساند! دستگاه سلطنت و دستگاه استبداد، يعنى اين ! امير كبير و قائم مقام اصلاح طلب بودند و به كشورشان علاقه داشتند؛ دوست داشتند به كشورشان خدمت كنند؛ اما اسير دست آنها بودند. آن كسى كه اسير دست آنها نبود، چه كسى بود؟ آن عالم بزرگ ، آن مرجع تقليد، آن آية اللّه ميرزاى شيرازى است . مرجع تقليد ديگرى كه در آن زمان نقش مؤ ثرى داشت ، ميرزا حسين آشتيانى در تهران بود، اما وقتى كه با قضيه ى كمپانى رژى كه از اين طريق مى خواستند تقريبا همه ى ايران را يكسره به دشمن بفروشند مخالفت كرد، تهديدش كردند؛ اما او گفت كه من از تهران مى روم . سوار الاغش شد؛ به مجرد اين كه از تهران بيرون آمد، تمام مردم تهران تعطيل كردند، جمع شدند و دنبالش رفتند. حكومت ماند كه چه كارش كند. اگر او را بكشند، مى شود شهيد عالى قدر، بدتر مى شود؛ زنده بماند، مقاومت مى كند؛ به عنوان رشوه برايش پول بفرستند، رسوايشان مى كند و مى گويد براى من رشوه فرستادند؛ لذا هر كار بكنند كه ده نفر سياستمدار شجاع آگاه آزاد نمى توانند آن كار را انجام بدهند؛ نقش روحانيت اين است .
درآخر حكومت ناصرالدين شاه كه به وسيله ى ميرزا حسن شيرازى و نماينده ى او در تهران ميرزا حسن آشتيانى ، كه از لحاظ مقام علمى ظاهرا كمتر از ميرزاى شيرازى هم نبود، ولى خود مطيع ميرزاى شيرازى قرار داد دست انگليس از تصرف بيشتر در ايران قطع شد، آن جا بود انگليسيها فهميدند روحانيت خطرناك است و بايد علاجش كرد؛ لذا در زمان پهلوى اول رضا خان و بعد پسرش محمّد رضا برنامه ى مبارزه ى با روحانيت را با انواع و اقسام شيوه هاى ممكن شروع كردند؛ به خيال اين كه مى توانند دين و روحانيت را از دل مردم خارج كنند؛ اما نتوانستند و هيچ كس ديگر هم نمى تواند.(6)

R A H A
02-07-2012, 09:03 PM
ملّت ايران در مقابل سلطه ى بيگانه ، بى تاب مى شود
سلطه ى بيگانه در زمان قاجار ادامه پيدا كرد و در زمان پهلوى ده برابر شد؛ چرا؟ چون قاجاريه گرچه مردمان بدى بودند، اما آنها به وسيله ى بيگانه سركار نيامده بودند؛ ولى پهلوى را بيگانه ها سر كار آوردند؛ انگليسيها تراشيدن و سر كار گذاشتند؛ بعد هم كه او را از ايران خارج كردند، باز پسرش را خود انگليسيها به سلطنت نصب كردند؛ اينها ماءموران و دست نشاندگان خود انگليسيها در اين كشور بودند. بعد هم كه در دوران نهضت ملى و در حكومت دكتر مصدق نفوذ انگليس در ايران از بين رفت ، امريكاييها آمدند و جاى آنها را گرفتند و باز همان رابطه بين رژيم منحوس ‍ پهلوى و امريكاييها برقرار شد و روز به روز بيشتر گرديد؛ منتها ملت ايران ملتى است كه سلطه ى اجنبى را نمى پذيرد؛ چند صباح ممكن است تحمل كند، اما ثابت كرده است كه در مقابل تسلط بيگانه بى تاب مى شود؛ براى همين هم هست كه استعمار با اين كه سالها در اطراف اين كشور مستقر بود، اما هيچ وقت به صورت رسمى نتوانست وارد بشود و هميشه به طور غير رسمى استثمار و سلطه طلبى مى كرد.
من بارها تكرار كرده ام كه هر كس دل سوز اين كشور است ، بايد در مقابل سلطه و نفوذ مجدد رژيم ظالم امريكا چه نفوذ اقتصادى ، چه نفوذ فرهنگى ، چه نفوذ سياسى هوشيار و حساس باشد. آن كسى كه در مقابل تسلط دوباره ى امريكا بر اين كشور حساس نباشد، نمى تواند ادعا كند كه دلسوز اين كشور است . آن كسانى كه سعى مى كنند با گفتارشان ، با رفتارشان ، با حركات سياسى شان ، با انواع و اقسام كارهاى ناشيانه يى كه از آنها سر مى زند، اميد دشمن به بازگشت به ايران را در دل او بر انگيزند، اينها خيانت مى كنند.(7)

R A H A
02-07-2012, 09:03 PM
تدوين تاريخ مشروطه ، اساسى ترين كار
به واجب ترين و اساسى ترين كارها بپردازد و كار را هم متقن يعنى دقيق انجام بدهيد. حقيقتا واقعيت حس بشود، درك بشود؛ يعنى آن شخصى كه مى خواهد سراغ اين كار برود، زكام فكرى نباشد كه نتواند اين بو را استشمام كند. ببينيد در تاريخ چه گذشته است . كتابهاى دوره ى مشروطيت را كه من غالبا نگاه و مطالعه كرده ام ، نشان دهنده ى واقعياتى است كه همواره پوشيده نگه داشته است ؛ لذا به نظر من يكى از اساسى ترين كارها، تدوين ((تاريخ مشروطه )) است . ما هنوز يك تاريخ مشروطه ى سالم جامعى كه حقيقتا نقشها را درست و بر طبق واقع ترسيم كرده باشد، نداريم !...بهترين تاريخهاى ما از لحاظ نظم و ترتيب تاريخى ، تقريبا تاريخ كسروى (8) است . جهت گيرى كسروى ، جهت گيرى ضد دينى و ضد علمايى و ضد روحانى است . او به طور محسوس در تاريخ اثر گذاشته است . وقتى انسان نگاه مى كند، تاءثير عقايد او كاملا مشهود است . بعلاوه ، او تنها خودش يك نفر نشسته و يك تاريخ نوشته است ؛ اين فايده اى ندارد و نمى تواند تاريخ به معناى واقعى محسوب بشود. (9)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:03 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
هدايت و اشاره ى سرانگشت او كارها را پيش مى برد
آن چيزى كه مى تواند همه ى اين ارزشها را مورد نظر قرار بدهد و در همه ى زمينه ها پيشرفت را شامل حال همه ى آنها بكند، چيزى است كه در قانون اساسى و فقه ما پيش بينى شده است ؛ و آن اين است كه يك فقيه عادل زمان شناسى در جامعه حضور داشته باشد كه بتواند انگشت اشاره و هدايت او كارها را پيش ببرد.
چرا فقيه باشد؟ براى اين كه ارزشهاى دين و ارزشهاى اسلامى را بشناسد. بعضى ممكن است آدمهاى خوبى باشند، اما با دين آشنا نباشند و نتوانند آنچه را كه مفاد قرآن و سنت و حديث و مفاهيم دينى است ، درست درك كنند؛ ممكن است اشتباه كنند و غرضى هم نداشته باشند. پس ، بايد فقيه باشد.
چرا بايد عادل باشد؟ براى اين كه اگر او از وظيفه تخلف بكند، ضمامنت اجرا از دست خواهد رفت . او اگر به فكر خودش باشد، به فكر دنياى خودش باشد، به فكر كامجويى خودش باشد، به فكر خودش باشد، به فكر قدرت طلبى باشد، به فكر حفظ مسند باشد، آن وقت آن ضمانت لازم براى سلامت اين نظام باقى نخواهد ماند. لذا اگر از عدالت افتاد، بدون اين كه لازم باشد كسى او را عزل كند، خودش معزول است .
چرا زمان شناس باشد؟ براى اين كه اگر زمان شناس نباشد و دنيا را نشناسند، فريب خواهد خورد. بايد زمان شناس باشد، تا دشمن را بشناسد، تا حيله و ترفندها را بشناسد، تا بتوانند در مقابل ترفندها آنچه را كه لازمه ى وظيفه و مسؤ ليت اوست ، آن را تدارك ببيند و انجام بدهد. اين ساز و كارهاى لازم ، در قانون اساسى پيش بينى شده است ؛ اين آن چيزى است كه مطلوب است .(10)


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-18.jpg



http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-19.jpg

R A H A
02-07-2012, 09:17 PM
نسخه امام (ره )
آن روزى كه اروپاييها سوار كشتيها شدند و آمدند كشورهاى منطقه ى آسيا و آفريقا و خاورميانه و بقيّه ى جاها را تصرف كردند، از اين روحيّه ى مسلمانان مى ترسيدند. براى اين مسلمانان بى خطر بشود، دو كار بايد با او بكنند: يكى اين كه او را از احكام اسلامى دور كنند و دوم اين كه روحيه ى او را بشكنند و تحريقش كنند. پس ببينيد همه ى سياستهاى دشمنان اسلام در طول مبارزه ى با اسلام كه اين يكى دو قرن اخير، اوج اين مبارزه بوده است در اين دو چيز متمركز مى شود: يكى دور كردن مسلمين از احكام اسلام و دوم تحقير مسلمين و شكستن و خرد كردن روحيه ى آنان . نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه كشورهاى اسلامى ، به صورت كشورهاى اسلامى ، به صورت كشورهاى درجه ى سه ى عالم در آمدند. نمى شود گفت درجه ى دو. هر جا كشور اسلامى بود، يا مستقيم زير نفوذ دشمنان اسلام و قدرتهاى بيگانه بود، يا يك عامل قدرتهاى بيگانه بر آنها مسلط بود؛ مثل خاندان منحوس پهلوى در اين جا و بعضى كشورهاى ديگر كه نظير اين را داشتند. اين ، وضعيّت مسلمانان بوده است .
امام بزرگوار ما آمد درست روى همين دو نقطه انگشت گذاشت . علت اين كه شما مى بينيد اسم امام ، دنياى اسلامى را مثل طوفانى درنورديد، اينهاست . با تبليغات و با پروپاگاند كه نمى شود كسى را اين طور در دل ملتها جا داد. اين كه در بعضى از نقاط عالم كه مانند آن اسم ايران را اصلا نشنيده بودند، به امام بزرگوار ما عشق و ادارات مى ورزيدند، به خاطر اين چيزهاست . اين ، سنت الهى و قاعده ى آفرينش است . امام (ره ) روى اين دو نقطه تكيه كرد. وجدان ملتها بيدار شد و ديدند كه راه نجات همين است و الگو هم ملت ايران مى باشد.
امام بزرگوار، ملت ايران را به اسلام دعوت كرد و گفت بياييد به اسلام به معناى حقيقى كلمه عمل كنيد. نه فقط عمل كردن در داخل مسجدها و به صورت عبادات فردى ، بلكه به صورت عمل كامل اين كار را انجام دهيد و نظام زندگى را از اسلام بگيريد. به همين خاطر، جمهورى اسلامى را تشكيل داد. در نقطه ى دوم هم روحيه اين ملت را احيا و بازسازى كرد. به ملت ايران آموخت و فهماند كه قدرت دارد و مى تواند. به همهى ملتها مسلمان دنيا پيام داد كه شما داراى قدرت واقعى هستيد و مى توانيد دشمن را به زانو در آوريد. هر جا و به هر اندازه ، نسخه ى امام بزرگوار عمل شد، اين نتيجه را داد. در خود كشور ما، ملت ايران از حالت ضعف و انفصال به جايى رسيدند كه امروز در قضاياى مهم دنيا، اراده ى آنها داراى نقش است . دشمنان ما هم همين را مى گويند.
ديروز شرق و غرب و امروز همه ى قدرتهاى مؤ ثر، دست روى هم گذاشتند كه بتوانند حق ملت فلسطين را نابود كنند و از بين ببرند؛ ولى جمهورى اسلامى اعلام مخالفت كرده است . همه در همه جاى دنيا مى گويند چون جمهورى اسلامى مخالف است ، اين روند پيش نمى رود. اين ، اراده ى ملت ايران است . بله ، همين طور است ، پيش نخواهد رفت ، ملتى كه رئيس ‍ حكومت سابقش شاه ذليل و فاسد در امور روزمره ى زندگى خود با سفارت امريكا و انگليس مشورت مى كرد و از آنها خط مى گرفت ، وضعش ‍ به جايى رسيده است كه حالا نه آمريكا ونه هيچ قدرت ديگرى ، كوچكترين نفوذى روى اين كشور واين ملت ندارند. اين براى يك ملت اقتدار ملى است . اين كار را امام بزرگوار كرد و روحيه مسلمانى را احيا نمود.
در زمينه سازندگى هم همين طور است . گفت شما مى توانيد همه چيز بسازيد و كشور خودتان را به دست خويش آباد كنيد. و مى تواند مستغنى از بيگانه ها باشيد و مدارج علم و دانش را مثل ديگران بپيماييد و دانشگاههاى خودتان را مستقل كنيد. امروز شما ببينيد ملت ايران قدم به قدم همه ى اين موارد را پيش مى برد. اينها را ملت تجربه كرد.
اين داخل ايران بود. در هر نقطه ى جهان هم كه نسخه ى شفا بخش امام به هر اندازه عمل شد، به همان اندازه ملتها فايده بردند. شما ببينيد طبيعت قضيه ى فلسطين يا مساءله ى دردناك لبنان يا مسايل گوناگون ديگر، امروز چقدر با گذشته تفاوت كرده است . امروز، ملت فلسطين بيدار شده اند و عناصر حقيقى فلسطينى در داخل سرزمين هاى اشغالى ، خود را به صورت خارى در چشم اشغالگران نشان مى دهند و منتظر نشستند كه چهار نفر به اسم آنها در بيرون مرزهاى فلسطين حرف بزنند. خود ملت فلسطين حرف مى زند واقدام و حركت مى كند؛ آن هم به نام اسلام . در هر جايى كه اين نسخه يعنى نسخه ى اتكاى به نفس و اعتماد به خود و بازگشت به اسلام به هر اندازه عمل شد، به همان اندازه كار ابرقدرتها را مشكل و حركت ملتها را شتابنده كرد.
نسخه ى امام بزرگوار ما، مسلمانان را در هر نقطه ى عالم عزيز كرد. امروز، مسلمانان جهان در هر نقطه يى از دنيا احساس عزت مى كنند. روزى بود كه مسلمانان از مسلمانى خود احساس سرشكستگى مى كرد؛ اما امروز مسلمان از مسلمانى خود احساس سربلندى و عزت مى كند. اينها، كليات حركت امام بزرگوار ماست .
عرض من اين است كه چه ملت ايران و چه ملتهاى ديگر، هر چه نام و ياد امام را برجسته و زنده بدارند، بيشتر از راه امام بهره خواهند برد. دشمنان اسلام و مسلمين مى خواهند نام امام (ره ) زايل بشود و از بين برود و يا كم رنگ گردد. مى خواهند وانمود كنند اين حادثه كه پيش آمد و اتفاق افتاد، گذشته است . مى خواهند در آينده ى دنيا اثرى نداشته باشد. ملاحظه مى كنيد در اعمال اين تصميمات ، شيوه ها و طرقى هم به كار مى برند؛ مثل تبليغات زهرآگين و تحريفها و لجن پراكنيها. اين چيزها، در همه جاى حوزه ى نفوذ قدرتهاى استكبارى وجود دارد. نقطه ى مقابل آنها، حركتى است كه مسلمانان بايد انجام بدهند. بايد ياد امام را زنده و نام او را بلند كنند. خط روشنى را كه او ترسيم كرده است ، براى افكار و اذهان تبيين كنند و بگويند كه امام دنبال چه چيزى بود. بفهمانند كه احكام اسلام و روحيه ى عزت اسلامى ، آن دو نقطه ى روشنى است كه امام به دنبال آن بوده است .
در داخل كشور ما همين طور است . ملت ما اگر مى خواهد اين راه عزت را دنبال بكند، بايد ياد و نام امام را روز به روز زنده تر بكند. اگر ملت مى خواهد به بركت بازوان توانا و ابتكار و خلاقيت خودش ، ايران رابسازد كه مايه ى غبطه ى ملتها و كشورها باشد، بايد روزبه روز به دستورات امام بيشتر توجه بكند. بعضى دلهاى غافل ، ممكن است خيال كنند يا تبليغ نمايند كه راه امام و خط امام ، معنويات و آخرت را براى مردم تاءمين مى كند، اما دنيايشان آباد نمى شود! اين ، خطاست . راه خدا براى انسانها، دنيا و آخرت را آباد مى كند و زندگى را شيرين و آسان مى نمايد و فشار تحميل دشمن را از سر آنان بر مى دارد و كم مى كند، راه خدا اين طورى است وراه امام هم همين راه خداست .
ملت ايران ، به خاطر دخالت بيگانگان و حكومت هاى فاسد و حكومت جبار پهلوى و قاجار كه اين دو سلسله ى ننگين سالها بر اين كشور حكومت نمودند و پاى بيگانگان را بر اين سرزمين باز كردند از قافله ى علم و دانش ‍ بازماندند. ملت ايران در صورتى مى تواند زندگى را به آبادى و توسعه و رشد حقيقى برساند كه بتواند روى پاى خود بايستد و احكام الهى را در زندگى عمل و پياده بكند و دست و پاى دشمن را به كلى از اين كشور قطع نمايد. اين ، همان راه و توصيه هاى امام (ره ) است .(11)

R A H A
02-07-2012, 09:18 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
خاطره ى خيلى جالب از روز اولى كه امام آمدند
يكى از خاطرات خيلى جالب من ، آن شب اولى است كه امام وارد تهران شدند؛ يعنى روز دوازدهم بهمن شايد اطلاع داشته باشيد لابد شنيده ايد كه امام ، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى كردند، بعد با هلى كوپتر بلند شدند و رفتند.
تا چند ساعت كسى خبر نداشت كه امام كجا هستند! علت هم اين بود كه هلى كوپتر، امام را در جايى كه خلوت باشد، برده بود! چون اگر مى خواست جايى بنشيند كه جمعيت باشد، مردم مى ريختند و اصلا اجازه نمى دادند كه امام ، يك جا بروند واستراحت كنند، مى خواستند دور امام را بگيرند!
هلى كوپتر در نقطه يى در غرب تهران رفت و نشست ، بعد اتومبيلى امام را سوار كرد. همين آقاى ناطق نورى ماشينى داشتند، امام را سوار مى كنند مرحوم حاج احمد آقا هم بود امام مى گويند: من را به خيابان ولى عصر ببريد؛ آنجا منزل يكى از خويشاوندان است . درست هم بلند نبودند؛ مى روند و سراغ به سراغ ، آدرس مى گيرند، بالاخره پيدا مى كنند منزل يكى از خويشاوندان امام بى خبر، امام وارد منزل آنها مى شوند!
امم هنوز نماز هم نخوانده بودند عصر بود از صبح كه ايشان آمدند ساعت حدود نه و خرده يى و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندكى استراحت كرده بودند! آن جا مى روند كه نمازى بخوانند و استراحتى بكنند. ديگر تماس با كسى نمى گيرند؛ يعنى آنجا كه مى روند، با كسى تماس نمى گيرند. حالا كسانى كه در اين ستادهاى عملياتى نشسته بودند ماها بوديم كه نشسته بوديم چه قدر نگران مى شوند! اين ديگر بماند. چند ساعت ، هيچ كس از امام خبر نداشت ، تا بعد بالاخره خبر دادند كه بله ، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مى آيند، كسى دنبالشان نرود!
من در مدرسه ى رفاه بودم كه مركز عمليات مربوط به استقبال از امام بود همين دبستان دخترانه ى رفاه كه در خيابان ايران است ، كه شايد شماها آشنا باشيد و بدانيد آن جا در يك قسمت ، كارهايى را كه من عهده دار بودم ، انجام مى گرفت ، دو، سه تا اتاق بود. ما يك روزنامه ى روزانه منتشر مى كرديم ، در همان روزهاى انتظار امام ، سه چهار شماره روزنامه منتشر كرديم . عده يى آنجا بوديم كه كارهاى مربوط به خودمان را انجام مى داديم .
آخر شب حدود ساعت نه و نيم ، يا ده بود همه خسته و كوفته ، روز سختى را گذرانده بودند و متفرق شدند. من در اتاقى كه كار مى كردم ، نشسته بودم و مشغول كارى بودم ، ناگهان ديدم مثل اين كه صدايى از داخل حياط مى آيد جلوى ساختمان مدرسه رفاه ، يك حياط كوچك دارد كه محل رفت و آمد نيست ، البته آن هم به كوچه ، درب دارد، ليكن محل رفت و آمد نيست ، ديدم از آن حياط، صداى گفتگويى مى آيد؛ مثل اين كه كسى آمد، كسى رفت . پا شدم ببينم چه خبر است . يك وقت ديدم امام از كوچه ، تك و تنها دارند به طرف ساختمان مى آيند!
براى من خيلى جالب و هيجان انگيز بود كه بعد از سالها ايشان را مى بينم پانزده سال بود، از وقتى كه ايشان را تبعيد كرده بودند، ماديگر ايشان را نديده بوديم فورا در ساختمان ، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدد شايد حدود بيست ، سى نفر آدم ، آن جا بودند همه جمع شدند. ايشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ايشان ريختند و دست ايشان را بوسيدند. بعضيها گفتند كه امام را اذيت نكنيد، ايشان خسته هستند.
براى ايشان در طبقه بالا اتاقى معين شده بود كه به نظرم تا همين سالها هم مدرسه رفاه ، هنوز آن اتاق را نگه داشته اند و ايام دوازده بهمن ، گرامى مى دارند به نحوى طرف پله ها رفتند تا به اتاق بالا بروند، نزديك پا گرد كه رسيدند، برگشتند طرف ماها كه پاى پله ها ايستاده بوديم و مشتاقانه به ايشان نگاه مى كرديم ، روى پله ها نشستند؛ معلوم شد كه خود ايشان هم دلشان نمى آيد كه اين بيست ، سى نفر آدم را رها كنند و بروند استراحت كنند! روى پله ها به قدر شايد پنج دقيقه نشستند و صحبت كردند، حالا دقيقا يادم نيست چه گفتند. به هر حال ، ((خسته نباشيد)) گفتند و اميد به آينده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت كردند.
البته فرداى آن روز كه روز سيزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوى شماره ى دو منتقل شدند كه بر خيابان ايران است نه مدرسه علوى شماره ى يك كه همسايه ى رفاه است و ديگر رفت و آمدها و كارها، همه آنجا بود. اين خاطره به يادم مانده است .(12)

R A H A
02-07-2012, 09:18 PM
خصوصيات شهر مقدس قم
شما دوازده قرن است در اينجا ريشه داريد!
يكى از امتيازات بزرگى كه شهر عزيز قم دارد، اين است كه برگرد مضجع شريف يكى از برگزيدگان اهل بيت (عليهم السلام ) حضرت فاطمه معصومه (عليها سلام الله ) بنا شده است . اگر چه سوابق اين شهر، بيش از اين است ؛ ليكن هويت قم در طول دوازده قرن گذشته ، تقريبا هويت شهرى است كه برگرد مرقد دختر موسى بن جعفر(ع ) بنا است و اين ، امتياز بزرگى است . علاوه بر اين ، امتيازات ديگرى هم اين شهر مقدس دارد كه آن مرقد صدها نفر از بزرگان علما و برجستگان و اولياء و محدثان و شخصيتهاى برجسته اسلامى است . اينها جهات مهمى از ارزش است ؛ اما اين جهات هيچ كدام انحصارى نيست ؛ يعنى شبيه اين جهات را بعضى از شهرهاى ديگر هم ، چه در ايران و چه در ساير مناطق جهان اسلام دارند.
شهر قم سه خصوصيت انحصارى دارد كه هيچ شهر ديگرى از اين جهت به پاى قم نمى رسد. اين سه خصوصيت ، مخصوص قم است كه بر آن ، جهات ديگرى كه مطرح شد و اشياء و نظايرى هم داشت ، اضافه مى شود.
يكى از آن سه خصوصيت اين است كه شهر قم ، سابقه بسيار زيادى در پيروى و اتصال به اهل بيت دارد.
يعنى در طول هزار و دويست سال يا بيشتر، اين شهر همواره به عنوان يك شهر وابسته به اهل بيت (ع ) شناخته شده است . من شهر ديگرى را با اين خصوصيت ، سراغ ندارم . بعضى از شهرها مثل كوفه يا مدينه ، قبل از قم بلد اهل بيت بودند، ليكن دشمنان اهل بيت ، اين خصوصيت را از آنها سلب كردند، اما شهر قم از همان زمانى كه اشعريون و بقيه رجال و اعيان محدثان و علماى بزرگ ، اولين حوزه علميه مهم وانحصارى تشيع را در آن تشكيل دادند، در دنياى اسلام به اين جهت شهرت پيدا كرد.
لذا شما مى بينيد در آن زمان ، از اطراف و اكناف عالم اسلام ، كسانى راه افتادند و آمدند در قم ساكن شدند. شاگردان بسيارى از محدثان معروف و از جمله تلامذه ى ((يونس به عبدالرحمن )) و ((ابراهيم بن هاشم )) از كوفه به سمت قم عزيمت كردند و در اين شهر ساكن شدند. قبل از اين كه آنها هم بيايند، محدثان زيادى در اين جابودند. آنها مؤ سس اين حوزه نيستند؛ بلكه مجذوب اين حوزه شدند. حتى اگر از اين هم جلوتر برويم ، در اواخر قرن دوم هجرى كه حضرت على بن موسى الرضا(عليه الاف التحية و الثناء)، به طرف ايران آمدند و به خراسان رفتند؛ شهر قم به پيروى از مذهب اهل بيت (ع ) معروف بود.
اين خصوصيت ، براى شما مردم قم تقريبا از هزار و دويست سال قبل تا امروز هست . اين خصوصيت ، مخصوص قم و ريشه دار است . فرهنگ مذهبى و اسلامى و اتصال به اهل بيت (ع ) در اين شهر پديده جديد و متعلق به امروز و ديروز نيست . شمابه عنوان پيروان ولايت اهل بيت (ع )، دوازده قرن در اين جا ريشه داريد. امرايى هم مثل آل صفى و ديگران كه بر اين شهر حكومت كردند، همين گونه بودند. مردم و علما نيز از گذشته تا امروز كه گلدسته يى از حقايق امامت و ولايت در اين شهر بنا شد و دنياى اسلام را معطر كرد؛ همين گونه بودند.
خصوصيت دومى كه آن هم مخصوص قم مى باشد، اين است كه اينجا پذيرايى كننده بزرگترين حوزه علميه طول تاريخ شيعه است . ما در طول تاريخ ، از اول تشكيل حوزه هاى علميه تشيع تا امروز، به بزرگى اين حوزه مباركه اى كه به دست مرحوم آية الله حائرى (رضوان الله تعالى عليه ) در اين شهر بنيان شد يا بازسازى گرديد و در زمان مرحوم آية الله العظمى بروجردى ، عظمت و اعتلا پيدا كرد و سپس به بركت امام بزرگوار و انقلاب عظيم ، به اوج اعتلاى خود رسيد؛ در هيچ جاى دنيا نداشته ايم .
سومين خصوصيت اين شهر، اقدام بزرگى است كه مردم قم نسبت به انقلاب انجام دادند. شما در دو مقطع ، شروع كننده بوديد:
يكى هنگامى كه در سال 1341 در همين شبستانهاى مسجد اعظم ، يك مدرس و ملاى گمنام ، از نظر توده هاى مردم و كنار كشيده از مناصب روحانى ، حرف حق خود را زد و اولين كسانى كه با او بيعت كردند؛ مردم و جوانها و بازاريها و روشنفكرها و دانش آموزهاى قم بودند كه به حوزه علميه پيوستند.
مردم قم در همان سال 1341، رنجهاى نهضت را هم تحمل كردند و وقتى در سال 42، مزدوران رژيم شاه ، همه اين صحن مطهرو مدرسه فيضه و اين ميدان و خيابان ارم را با حضور و ارعاب آميز خودشان ، قرق كردند و اگر عمامه به سر مى ديدند، او را مى كوبيدند و به قصد كشتن مى زدند و اگر كسى از مردم از آنها حمايت مى كرد، او را هم هدف قرار مى دادند؛ آن روز مردم قم دست بردارى و جوانمردى را از آستين درآوردند و به حوزه قم و امام راحل عظيم و به انقلاب ، كمك كردند.
يك بار هم در سال 1356 كه شما ((قمى ها)) حركت عمومى مبارزه جويانه ملت ايران عليه رژيم مزدور و فاسد پهلوى را شروع كرديد؛ اولين شهيدها در همين خيابان چهارمردان و ميدان آستانه وخيابان ارم و صفاييه ، بر زمين افتادند. اولين پدر و مادرهاى شهيد، همين مردم شهر قم بودند كه دست برادرى و وحدت را با حوزه علميه مستحكم كردند.(13)


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-29.jpg

R A H A
02-07-2012, 09:18 PM
ورود امام همه چيز را معنا كرد
روز دوازدهم به يك معنا، روز شروع قدرت اسلام است . اگر چه در دوازدهم بهمن سال 57، هنوز ظاهرا نظام طاغوت سر كار بود؛ اما در واقع نبود. در واقع با ورود امام بزرگوار، اين نظام پوسيده ى فاسد و اصل نظام پادشاهى كه يك چيز ارتجاعى و غلط و غير انسانى وغير قابل قبول بود و نابود و دود شد و از بين رفت . يك تلاش بيهوده مى كردند كه بلكه آن را نجات بدهند و تا چند روز ادامه بدهند، كه نمى شد و نشد.
ورود قدرتمندانه ى امام بزرگوار، همه چيز را معنا كرد. امام وارد شهر شد؛ شهر تهران ، بلكه ايران از آن بزرگوار استقبال كردند. يعنى در شهرهاى ديگر هم مردم شاهد اين حادثه و گوش به زنگ اين قضيه بودند. بعضى حركت كردند و به تهران آمدند؛ بعضى هم در همان شهريهاى خودشان كارى را كردند كه اگر تهران هم بودند، انجام مى دادند. در واقع ((فاذا دخلتموه فانكم غالبون ))، با ورود امام همان مطلبى كه خداى متعال به اصحاب موسى فرمود، در مورد اصحاب امام بزرگوار ما تحقق پيدا كرد؛ وقتى وارد شد، خداى متعال غلبه را ثبت كرد و تمام شد.
روز مهمى است ؛ شايد بشود گفت از همين روز دوازدهم هم ، توطئه ى دشمن شروع شده است . البته تاريخ انقلاب يك بحث ديگر است ؛ بايد تاريخ انقلاب را كسانى بنويسند. تاريخ انقلاب هم فقط تاريخ پيروزى انقلاب نيست ؛ تاريخ شروع نهضت است . حقيقتا مردم ما از قضاياى طولانى اين نهضتى كه از روز شروع تا روز پيروزى ، پانزده ، شانزده سال طول كشيد، به تفصيل مطلع نيستند. از قضاياى بعد از پيروزى هم ، گاهى به وسيله ى بعضى افراد، مختصر سخنى گفته مى شود؛ اما به طور كامل و جامع و ريز، بخصوص با شكلهاى هنرى و ماندگار و نافذ، ثبت نشده ، يا خيلى كم ثبت شده است . من از كسانى كه توانايى اى قبيل كارها را، بخصوص در زمينه هاى هنرى دارند، واقعا انتظار دارم ؛ بايد تاريخ انقلاب را ثبت كنند.(14)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:19 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
كسانى كه با امام درافتادند، خودشان را روسياه كردند
كسانى كه با امام در افتادند، خودشان را روسياه كردند. بدبخت آن كسانى هستند كه به خاطر شاد كردن دل صهيونيست ها و خوشحال كردن آمريكا و پر كردن كيسه ى خود از پولهاى نفت ارتجاع ، حقيقت را پوشاندند وبا امام ما در افتادند. روسياه آن كسانى هستند كه مى توانستند زير بالهاى مهربان اين پدر واستاد و معلم قرار بگيرند و از او منتفع شوند؛ ولى به بخت خودشان لگد زدند و به آغوش دشمنان او پناه بردند و الان در اروپا و امريكاى لاتى و عراق و بعضى كشورهاى ديگر سرگردانند.
اين بيچاره و روسياهها هنگامى كه داخل كشور بودند، قطره يى در مقابل اقيانوس محسوب مى شدند؛ اما نمى فهميدند كه چه قدر ناچيز و كوچكند. مراسم ارتحال آن بزرگوار به همه فهماند كه امام (ره ) چه كسى بود و ملت كجاست و چه مى گويد و چگونه مى انديشد و چه مى خواهد و همچنين مخالفان چه كسانى هستند و كجايند. خدا كند براى خودشان هم ديگر اين اشتباه باقى نمانده باشد كه خيال كنند چيزى و كسى هستند.
آنها حقيقتا به خودشان جفا كردند كه در مقابل اما(ره ) ايستادند. آينده و افتخار متعلق به كسانى است كه پشت سر امام حركت كردند؛ يعنى قشر عظيم متن ملت و همه ى آحاد مردم . شما مردم نشان داديد كه ياران و وفاداران و مخلصان امام هستيد و بر اين يارى و وفادارى و اخلاص ‍ پايداريد.(15)

R A H A
02-07-2012, 09:19 PM
خصوصيات ممتاز فردى امام (ره )
امام خصوصيات ممتاز فردى خيلى داشت ؛ اما توفيقات او بالاتر از آن بود كه به خصوصيات فردى يك انسان هر چه هم بالا متكى باشد. شجاعت و آگاهى و عقل و تدبير و دورانديشى امام بسيار ممتاز بود در اينها هيچ شكى نيست اما توفيقاتى كه آن بزرگوار به دست آورد، خيلى بالاتر از اين است كه به شجاعت و عقل و تدبير و آينده نگرى زياد يك انسان متكى باشد.
آن توفيقها از جاى ديگر نشاءت مى گرفت . كه در درجه ى اول از اخلاص او ناشى مى شد؛ ((مخلصين له الدين )). مخلص خدا بود و كار را فقط براى او و لاغير انجام مى داد. لذا اگر همه ى دنيا در مقابل او قرار مى گرفتند و از چيزى مى خواستند كه مورد رضاى خدا نبود، انجام نمى داد.
در درجه ى دوم ، توكل و حسن ظن به خدا داشت . هيچ كارى در نظر او خارج از قدرت الهى نبود. كارهاى بزرگ ، حركتهاى عظيم ، كندن كوههاى راسخ و جبال راسيات براى او ميسور بود؛ چون عقيده داشت كه به خدا متكى است و خدا او را كمك مى كند؛ و چون به خدا توكل داشت ، لذا با حسن ظن مى نگريست .
روزى كه او نهضت را شروع كرد، كسانى كه فكر كنند مى شود نهضتى بر پا كرد، خيلى كم بودند. آن روزى كه او شعار اسقاط رژيم سلطنت را داد، كسانى كه فكر كنند مى شود رژيم سلطنت در ايران ساقط شود، بسيار معدود بودند. آن روزى كه سياست ((نه شرقى و نه غربى )) را اعلام كرد، كسانى كه فكر مى كردند مى شود بدون اتكاى به شرق و غرب حكومتى داشت و آن را نگه داشت و اداره كرد، بسيار نادر بودند. آن روزى كه گفت : ((آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند))، كسانى كه باورشان باشد كه امريكا نسبت به امام و امتش هيچ غلطى نمى تواند بكند، خيلى كم بودند.


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-32.jpg
او تمام اين كارهاى بزرگ را به خاطر توكل به خدا انجام داد و مى دانست كه مى تواند انجام دهد. البته براى او، انجام شدن كار هدف نبود. او مى گفت : من وظيفه اى را انجام مى دهم . پيروزى او به اين بود كه بتواند وظيفه اش را انجام مى خواهد، انجام بدهد؛ در نظر او، پيروزى اين بود كه انسان بر طبق تكليف خود عمل كند. با اين روحيه و احساس و انگيزه ، او كار را پيش برد و ادامه داد.
امام دو خصوصيت ديگر هم داشت ، كه اين هم جز با نورانيت الهى ممكن نبود، و آن عبارت بود از: دشمن شناسى و دوست شناسى . در شناخت دشمنها و دوستها اشتباه نكرد. از اول دشمنهاى را شناخت و آنها را اعلام كرد و تا آخر هم در مقابلشان ايستاد، و نيز از اول دوستها را شناخت و نيز از اول دوستها را شناخت و آنها را اعلام كرد و تا آخر هم از دوستى آنها منتفع شد.
او هميشه بر مردم و ملتها تكيه مى كرد. در سفرى كه مى خواستم به خارج از كشور بروم ، خدمت امام بزرگوارمان رفتم . در آن زمان جريانى وجود داشت ، كه به ايشان گفتم در دنيا نسبت به اين جريان عليه ما خيلى حرف است . (البته مى خواستم به ايشان گزارش بدهم ؛ و الا من هم هيچ رعب و خوفى از آن جنجالهاى جهانى نداشتم و بعدا هم وارد آن ماجرا شدم ). ايشان تمام خبرهاى دنيا را هميشه به صورت نزديك و نقد در اختيار داشتند و غالبا خبرهاى جهانى را زودتر از ديگران به دست مى آوردند. امام (ره ) در پاسخ من با لبخند رضايتى مى گفتند: بلى ، اطلاع دارم ؛ اما همه ى ملتها با ما هستند. واقعا همين طور بود كه ايشان مى فرمودند. در همان سفر، آن چنان حضور ملتها در كنار ما آشكار شد كه همه را مبهوت كرد. بنابر اين ، او هم دوستانش را مى شناخت ، و هم دشمنانش را. از دوستانش منتفع مى شد و به آنها اعتماد و تكيه مى كرد. بزرگترين دوستانش ‍ شما ملت وفادار بوديد، و امام چه خوب شما را شناخته بود.
ما بايد با تكرار اين حقيقتها، يك هدف را دنبال كنيم و آن ، درس گرفتن است و لا غير؛ والا صرف ستايش كردن فايده يى ندارد. بلكه گاهى هم مضر است ؛ زيرا وقتى كه خيال كنيم او كارها را انجام داده است ، تصور مى كنيم كه ديگر كارى به عهده ى ما نيست .
گر نماز آن بود كان مظلوم كرد
ديگران را زين عمل محروم كرد
ما آن بزرگوار و انسان والا و مقتدا و قائد را ستايش مى كنيم ، تا خودمان را به او نزديك سازيم و راهش را ادامه دهيم . تقواى خدا بر همه ى امور زندگى او حاكم بود؛ ما نيز بايد تقواى خدا را ملاك همه ى امورمان بشماريم . اصل قضيه تقواست . تقوا، يعنى مراقب باشيم بر خلاف اراده ى الهى حركتى از ما سر نزند.(16)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:19 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
كارهاى بزرگ امام (ره )
امام بزرگوار ما كارهاى بزرگ متناسب با بزرگى خود انجام مى داد و من امروز بعضى از آنها را به ياد شما مى آورم . يقينا اگر تحليل گرها و متفكران كارهاى بزرگ امام امت را فهرست كنند، چند برابر آن چيزى خواهد شد كه من امروز آنها را بر مى شمارم .
اولين كار بزرگ او، احياى اسلام بود. دويست سال است كه دستگاههاى استعمارى سعى كردند
تا اسلام به دست فراموشى سپرده شود. يكى از نخست وزيرهاى انگليس ‍ در جمع سياستمداران استعمارى دنيا اعلام كرده بود كه ما بايد اسلام را در كشورهاى اسلامى منزوى كنيم ! قبل و بعد از آن نيز پولهاى گزافى خرج شد تا اسلام در درجه ى اول از صحنه زندگى ، و در درجه ى دوم از ذهن و عمل فردى انسانها خارج شود؛ اين دين ، بزرگترين مانع در راه چپاول قدرتهاى بزرگ و استكبارى است . امام ما اسلام را دوباره زنده كرد و به ذهن و عمل انسانها و صحنه هاى سياسى جهان برگرداند.
دومين كار بزرگ او، اعاده ى روح عزت به مسلمين بود. اين گونه نبود كه اسلام صرفا در بحثها و تحليلها و دانشگاهها و صحن جامعه و زندگى مردم مطرح شود؛ بلكه بر اثر نهضت امام ما، مسلمانها در همه ى جاى عالم احساس عزت كردند.
يك نفر مسلمان از كشورى بزرگ كه مسلمين در آن در اقليت قرار دارند، به من مى گفت : قبل از انقلاب اسلامى ، مسلمان بودن خود را هرگز اظهار نمى كرديم . طبق فرهنگ آن كشور، همه اسم محلى داشتند، و هر چند خانواده هاى مسلمان روى بچه هاى خود اسم اسلامى مى گذاشتند، اما جراءت نمى كردند آن اسم را اظهار كنند و از بيان آن خجالت مى كشيدند! اما بعد از انقلاب شما، مردم ما با افتخار اسم اسلامى خود را مى گويند، و اگر از آنها بپرسند كه شما چه كسى هستيد، اول آن اسم اسلامى را با افتخار بر زبان مى آورند.
بنابر اين ، با كار بزرگى كه امام (ره ) انجام داد، مسلمانها در همه جاى دنيا احساس عزت مى كنند و به مسلمانى و اسلام خود مى بالند.
سومين كار بزرگ او اين بود كه به مسلمانها احساس درك امت اسلامى داد. قبل از اين ، مسلمانها در هر جاى دنيا كه بودند، چيزى به نام امت اسلامى برايشان مطرح نبود و يا اصلا جدى تلقى نمى شد. امروز همه ى مسلمانها در اقصاى آسيا تا قلب آفريقا و تمام خاور ميانه و در اروپا و آمريكا، احساس ‍ مى كنند كه جزو يك جامعه ى جهانى بزرگ به نام امت اسلامى هستند. امام احساس شعور نسبت به امت اسلامى را ايجاد كرد، كه بزرگترين حربه براى دفاع از جوامع اسلامى در مقابل استكبار است .
چهارمين كار بزرگ او، زاله ى يكى از مرتجعترين و پليدترين و وابسته ترين رژيمهاى منطقه و جهان بود. ازاله ى حكومت پادشاهى در ايران ، يكى از بزرگترين كارهايى بود كه كسى مى توانست آن را تصور كند. ايران مهمترين دژ استعمار در منطقه ى خليج فارس و خاورميانه بود. اين دژ، به دست امام ما در هم فرو ريخته شد.
كار پنجم او، ايجاد حكومتى بر مبناى اسلام بود؛ چيزى كه به ذهن مسلمانها و غير مسلمانها خطور نمى كرد، و خواب خوشى بودكه مسلمانهاى ساده لوح هم هرگز آن را با خود تصور نمى كردند و نمى ديدند. امام (ره ) در حد يك معجزه ، به خيال افسانه آميز لباس واقعيت پوشاند.
كار ششم او، ايجاد نهضت اسلامى در عالم بود. قبل از انقلاب اسلامى ، در بسيارى از كشورها و از جمله كشورهاى اسلامى ، گروهها و جوانها و ناراضيها و آزادى طلبها، با ايدئولوژيهاى چپ وارد ميدان مى شدند؛ اما بعد از انقلاب اسلامى ، پايه و مبناى حركتها و نهضتهاى آزاديبخش ، اسلام شد. امروز در هر نقطه يى از دنياى وسيع اسلام كه جمعيت يا گروهى به انگيزه آزادى خواهى و ضديت استكبار حركت مى كنند، مبنا و قاعده ى كار و اميد و ركنشان ، تفكر اسلامى است .
هفتمين كار بزرگ او، نگرشى جديد در فقه شيعه بود. فقاهت ما پايه هاى بسيار مستحكمى داشته و دارد. فقاهت شيعه ، يكى از محكمترين فقاهتها و متكى به قواعد و اصول و مبانى بسيار مستحكمى است . امام عزيزمان اين فقه مستحكم را در گسترده يى وسيع و بانگرشى جهانى و حكومتى مورد توجه قرار داد و ابعادى از فقه را براى ما روشن كرد كه قبل از آن روشن نبود.
كار هشتم او، ابطال باورهاى غلط در باب اخالق فردى احكام بود. در دنيا پذيرفه شده است كه كسانى كه در راءس اجتماعات قرار مى گيرند، اخلاق فردى خاصى داشته باشند! تكبر ورزيدن ، برخوردار بودن از زندگى راحت و مسرفانه ، تجمل گرايى ، خود راءيى و خود خواهى و امثال اينها، چيزهايى است كه مردم دنيا قبول كردندكه كسانى كه در راءس حكومتها قرار مى گيرند، اين اخلاق را داشته باشند. حتى در كشورهاى انقلابى ، انقلابيونى كه تا ديروز زير چادرها زندگى مى كردند و در دخمه ها مخفى مى شدند، به مجرد اين كه به حكومت مى رسند، وضع زندگى شان عوض مى شود و اخلاق حكومتيشان تغيير مى كند و همان وضعيتى را به خود مى گيرند كه بقيه ى سلاطين و رؤ ساى عالم داشتند! ما از نزديك چنين چيزى ديده ايم ؛ براى مردم هم مايه ى تعجب نيست .
امام ما اين باور غلط را عوض كرد و نشان داد كه رهبر محبوب و معشوق يك ملت و ديگر مسلمانان عالم ، مى تواند زندگى زاهدانه يى داشته باشد. و به جاى كاخهاى مجلل ، در يك حسينيه از ديدار كنندگان پذيرايى كند و با لباس و زبان و اخلاق انبيا يا مردم برخورد كند.
اگر دلهاى حكام و زمامداران به نور معرفت و حقيقت روشن شده باشد، تجمل و تشريفات و اسراف و برخورداريهاى زياد و خودراءيى و تكبر و استكبار، جزو لوازم حتمى زمامدارى آنها محسوب نمى شود. از معجزات بزرگ آن بزرگوار اين بودكه هم در زندگى خود و هم در آن دستگاهى كه به وجود آورده بود، نور معرفت و حقيقت تجلى يافته بود.
كار نهم او، احياى روحيه ى غرور و خودباورى در ملت ايران بود. براداران عزيز! حكومتهاى استبدادى و فردى ، سالهاى متمادى ملت ما را به صورت ملتى ضعيف و مستضعف و توسرى خور در آورده بودند؛ ملتى كه از استمداد جوشان و خصلتهاى جمعى فوق العاده ممتاز برخوردار است و در طول تاريخ بعد از اسلام ، اين همه افتخارات علمى و سياسى دارد.
قدرتهاى خارجى مدتى انگليسيها و مدتى هم روسها و ديگر دولتهاى اروپايى ، و پس از آن امريكاييها ملت ما را تحقير كرده بودند. ملت ما هم باور كرده بودند كه قابليت و لياقت كارهاى بزرگ را ندارد، سازندگى از او بر نمى آيد، ابتكار از او ساخته نيست و ديگران بايد بر او آقايى كنند و به او زور بگويند! بنابر اين ، روح غرور و افتخار ملى را در ملت ما كه كشته شده بودند؛ ولى امام عزيز ما، روح غرور و افتخار ملى را در ملت ايران بيدار و زنده كردند.
در همان حال كه ملت ما از احساسات و نخوت هاى بيجاى ناسيوناليستى كه استكبار هامل آن ، و رژيم منحوس پهلوى مروجش بود مبرا هستند، ما احساس عزت و قدرت مى كنند. امروز ملت ما از دست به دست هم دادن و توطئه هاى مشترك شرق و غرب و ارتجاع نمى ترسند و احساس ضعف هم نمى كنند. جوانهاى ما احساس مى كنند كه خودشان مى توانند كشورشان را بسازند. مردم ما احساس مى كنند كه قدرت و توان آن را دارند كه در مقابل تحميلها و زورگوييهاى شرق و غرب بايستند، اين روح عزت و خودباورى و غرور ملى و افتخارات حقيقى و اصيل را امام (ره ) در ملت ما زنده كرد.
و بالاخره دهمين كار بزرگ او، اثبات اين نكته بود كه ((نه شرقى و نه غربى ))، يك اصل عملى و ممكن است . ديگران خيال مى كردند كه يا بايد به شرق متكى بود و يا به غرب ، يا بايد نان اين قدرت را خورد و ستايشش كرد و يا آن قدرت را! فكر نمى كردند كه يك ملت بتواند هم به شرق و غرب ((نه )) بگويد و بايستد و بماند و خود را روزبه روز ريشه دارتر كند؛ اما امام (ره ) اين نكته را ثابت كرد.(17)

http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-39.jpg



http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-40.jpg

R A H A
02-07-2012, 09:19 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
عظمت كار او، به ارتباطش با خدا بر مى گردد
تاريخچه ى حوزه هاى علميه و سرگذشت شگفت انگيز علماى بزرگ و اسلاف درخشان ما، حامل تجربه هاى بسيار زيادى در اين زمينه است كه تهذيب چه قدر اثر مى گذارد. نزديكترين تجربه يى است كه ما در اختيار داريم ، وجود همين شخصيت عظيمى است كه امروز دنيا را به خود متوجه كرده است .
امام (ره ) مدرّسى منزوى در قم بود. درسشان در مسجد سلماسى كه داخل يك كوچه نه در مركز حوزه قرار گرفته بود، ارايه مى شد. خانه ى ايشان هم در انتهاى همان كوچه واقع شده بود؛ يعنى براى رفت و آمد به مسجد محل درس كه روزى دوبار انجام مى گرفت ، حتى احتياج به ديدن خيابان نداشتند و طبيعتا هميشه مسير خانه به مسجد و مسجد به خانه را طى مى كردند. ايشان على الظاهر منزوى بودند؛ ولى در حقيقت مدرسى بزرگ و قطبى جذاب براى طلاب و فضلاى جوان و سرشار از خصلتها و صفات خوب به شمار مى آمدند.
اعتقاد من اين است كه اخلاص و صفاى باطن و رابطه ى معنوى و پيوند مستحكم بين قلب او و خداى مقلب القلوب ، موجب شد كه اين مرد بتواند از انزواى ظاهرى خود خارج شود و دست نيرومندى براى دگرگونى كردن بنياد ارزشهاى مادى در سطح جهان شود.
براستى بينان ارزشهاى مادى در دنيا لرزيده است . رهبر كمونيست كشورى دور دست با قدرت مادى بالا و داراى پيشرفتهاى زياد مى گويد: خواهش ‍ مى كنم كتابى درباره ى اسلام بدهيد تا مطالعه كنم (!) قبل از پيروزى انقلاب ، شما نمى توانستيد بزور دست جوانى كه باد ماركسيسم به دماغش ‍ خورده بود، يك جلد كتاب اسلامى بدهيد و بگوييد اين كتاب را مطالعه كن ! ما با زحمت زياد و هزار كلام شيرين ، تعدادى جوان را گرد هم جمع مى كرديم ، تا چند كلمه از مبانى اسلام را به صورت شفاهى و يا كتبى به گوش و دل آنها برسانيم ؛ ولى باز هم نمى رسيد. در آن روزها همه ى ما حوزه هاى علميه ، علما و مدرسان و فضلا بوديم ، ولى عملا به نتيجه ى دلخواه نمى رسيديم . سرانجام به بركت قيام امام (ره )، ملت ايران و دنيا تكان خوردند و دگرگونى عظيمى در افكار و انديشه هاى مردم و جوانها به وجود آمد.
امروز نماينده ى مجلس يك كشور مادى كه هفتاد سال بر مبناى ماترياليسم ديالكتيك اداره شده است ، به من بگويد: به بركت امام شما، در پارلمان كشورم سخنرانيها با ((بسم الله الرحمن الرحيم )) شروع مى شود. شخصيتهاى معروف فكرى دنيا نيزى نسبت به آنچه كه در مشت اين مرد بزرگ بود و بر دنيا عرضه مى كرد، احساس عطش مى كنند. بنابر اين ، با حركت آن رهبر عزيز، بنياد ارزشها و قرار دادها و مسلمات مادّى تكان خورد و دگرگون شد.
مساءله اين نيست كه ما چند شرابخانه را در مملكتمان بستيم و نگذاشتيم فلان منكر انجام بگيرد؛ اينها ظواهر كار و پديدارهاى قضيه است ؛ عمق كار خيلى از اينها بيشتر است . به بركت قيام اين مرد، دنيا و ايران تكان خورد. هر چند ما نقش ملت ايران را در انقلاب ، نقش اول و درجه ى يك مى دانيم ، اما چه كسى اين ملت را اين گونه هدايت كرد؟ چه كسى اين همه سرچشمه را در آنها به جوشش در آورد و اين همه استعداد را زنده كرد؟ آيا غير از آن روح بزرگ و آن انسان عظيم ، كس ديگرى بود؟
عظمت كار او، به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس او بر مى گردد. امام (ره ) يك انسان مهذب بود. دشمنان داخلى و خارجى او نيز اين ويژگى را قبول داشتند و اعتراف مى كردند كه او آدم مؤ منى است . آن گروگان آمريكايى كه چهارصد و چهل و چهار روز در ايران اسير بوده و طبيعتا همه ى آن ماجراها را از چشم امام مى ديده است ، مصاحبه مى كند و مى گويد: من از كسانى نيستم كه از فوت امام خوشحال شوم . او ارزشهاى اخلاقى مخصوص ‍ خودش را داشت و هيچ كس در حد او نبود.(18)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:19 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
همه ى ما يتيم شديم
امروز جمعى از رهبران نهضتهاى بزرگ و معروف اسلامى دنيا براى ابراز همدردى خود، با من ملاقات داشتند. اى كاش حرفهاى آنها عينا ضبط شده بود و به گوش مردم ما مى رسيد، تا مى ديدند كه چگونه امواج ساطع شده از آن كانون جوشان و خروشان و آن مركز بى نظير نور و حرارت ، به مسلمانان و انسانهاى مظلوم و مستضعف و تحقير شده ى دنيا جان و روح و قدرت داده است و توانسته اند در برابر سيل تهاجمها و دشمنيها ايستادگى كنند. همين چهره هاى معروف نهضتهاى اسلامى لبنان ، فلسطين ، افغانستان و كشورهاى ديگر كه اسم آنها را شنيده ايد، به من مى گفتند: ما يتيم شديم . حقيقتا هم همه ى ما يتيم شده ايم و ثقل عظيمى را از دست داده ايم .(19)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:20 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
دعاى من به پيشگاه خدا اين است كه من قبل از امام بميرم !
خدا مى داند كه در طول اين ده سال ، فكر چنين روزى ، هميشه دل ما را لرزانده بود. نمى دانستيم دنياى بدون ((خمينى )) چگونه قابل تحمل است . به همين خاطر، چندين بار به ايشان عرض كردم : دعاى بزرگ من در پيشگاه خداوند اين است كه من قبل از شما بميرم .
در همان روز تلخ كه حال امام مساعد نبود، من جمعى از شوراى بازنگرى قانون اساسى را دعوت كردم و به آنها گفتم كه حال امام خوب نيست ؛ كار بازنگرى را قدرى تسريع كنيم و مژده ى تمام آن را به ايشان در بيمارستان بدهيم ، تا دل امام شاد شود. واقعا از تصور آن چيزى كه ممكن بود پيش ‍ آيد، قلب من مى لرزيد؛ صدايم شكست و نتوانستم حرفم را تمام كنم . شايد چند ساعت بعد از آن بود كه اطلاع پيدا كرديم اين وديعه ى الهى و اين گوهر ارزنده را از دست داده ايم .(20)

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:43 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
چه روزهاى سختى گذشت !
ده سال پيش كه ايشان دچار عارضه ى قلبى شدند، با جمعى از دوستان كه امروز بسيارى از آنها جزو شهدا هستند و در جوار رحمت الهى آرميده اند - خود را در آن هواى سرد و برفى به قم رسانديم و آن وجود عزيز راكه حيات انقلاب مرهون او بود، به تهران آورديم و در بيمارستان قلب بسترى كرديم . چه روزهاى سختى گذشت و چه دلهره ها و نگرانيهاى غير قابل توصيفى را پشت سر گذاشتيم .
از آن روزها تا پايان حيات ايشان ، دايما نگران اين حادثه ى تلخ بوديم و بارها به پرودگار متعال عرض مى كرديم كه دعاى شوق انگيز امت مؤ من ومخلص ما به درگاه تو، سلامت و بقاى اين قلب تپينده است ؛ با بزرگوارى خود، دعاى امت ما را مستجاب كن .(21)

R A H A
02-07-2012, 09:43 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
دل منور امام شاد شد!
در سفرى كه به كردستان و آذربايجان غربى كرده بودم و با مردم سنندج و مهاباد و عزيزان كرد و روحانيون و روشنفكرهاى آن مناطق ديدار داشتم ، آنها نسبت به امام و انقلاب اظهار اخلاص مى كردند، كه حقيقتا تودهنى محكمى به دشمنان و مدعيان و تفرقه افكنان بود. وقتى به تهران برگشتم ، خدمت امام رسيدم و شرح آن ديدارها را براى ايشان گفتم . ديدم دل منور آن مرد روحانى شاد شد و آثار آن در چهره ى پاك و مطهر او آشكار گرديد.(22)

R A H A
02-07-2012, 09:44 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
اين گزارش امام را تحت تاءثير قرار داد!
اين كه امام (ره ) در وصيت نامه ى سياسى ، الهى خويش به خودكفايى ارتش ‍ اشاره كرده بودند و مرقوم فرموده بودند:((امروز چيزهايى را با قيمت ارزانتر مى سازند))، در واقع همان گزارشى بود كه در آن سال به ايشان دادم و گفتم در زمان طاغوت وقتى مى خواستند قطعه يى از تجهيزات ارتش را تعمير كنند، با هواپيما آن را به كشور سازنده مى بردند و پس از تعمير، به كشور بر مى گرداندند؛ ولى امروز همين قطعات داخل ايران ساخته و تعمير مى شود. اين گزارش ، امام (ره ) را تحت تاءثير قرار داد و ايشان اين موضوع را در وصيت نامه ى سياسى ، الهى خود آوردند. گزارشى كه من به امام دادم ، بر اساس شايعات و گفته ها نبود؛ بلكه از روى اطلاع و بر اساس واقعيات ارتش ‍ بود كه در جريان عمل ، به آن رسيده بودم .(23)

R A H A
02-07-2012, 09:44 PM
فراموش نمى كنم آن روزهايى را كه ...
بنده فراموش نمى كنم ، آن وقتى كه مرحوم آية الله ميلانى (رضوان الله تعالى عليه ). كه حق عظيمى بر گردن اين حوزه دارند و من امروز با خودم فكر كردم كه وظيفه دارم اسم شريف آن بزرگوار را با تجليل و عظمت و عظمت در اين جا ياد كنم . اين حوزه ، بهره ى زيادى از ايشان برد وارد شهر مشهد شدند و حوزه ى مشهد را با آثار علمى خودشان مزين و مباهى كردند، انصافا حوزه احتياج به ترميم داشت .
فراموش نمى كنم ، آن روزهايى كه علما به ديدن ايشان مى رفتند، من هم با مرحوم پدرم ، ديدن ايشان رفته بوديم من خيلى جوان بودم استاد بزرگ اين حوزه و عالم نام آور و بى نظير حوزه ى مشهد، مرحوم آية الله حاج شيخ مجتبى قزوينى (رضوان الله تعالى عليه )، جلوى ايشان نشسته بود طلبكارانه از ايشان مى خواست و اصرار مى كرد كه شما در مشهد بمانيد. در واقع مرحوم حاج شيخ مجتبى ، ايشان را در مشهد نگه داشت .
مرحوم آقاى ميلانى در مشهد ماند؛ حوزه ى مشهد رونقى پيدا كرد. قبل از آن بزرگانى بودند؛ اما حوزه ى مشهد حوزه يى نبود كه بتواند متخرجين خود را در ميان حوزه هاى بزرگ شيعه در بياورد و نشان بدهد. با آمدن آقاى ميلانى اين كار شد.
يا خود مرحوم آقاى حاج شيخ مجتبى قزوينى (رضوان الله تعالى عليه ) آن مقام علمى ، آن قدس ، آن معنويت ، آن جوهره ى ارزشمند روحى كه بنده مكرر گفته ام نظير آن را در بين همه ى بزرگان و علمى شيعه ، شايد من يك مورد ديگر ديده باشم ! آن فلز گرانبها و جوهر روحى اين مرد بى نظير، مؤ ثر بود. يا مرحوم آية الله آقاى شيخ هاشم قزوينى ، اينان بزرگان اين حوزه بودند.
البته امروز هم بحمدالله بزرگانى در اين حوزه هستند، شكى نيست ؛ اما هر بزرگى كه از دنيا مى رود ، هر انسانى با ارزشى كه از يك مجموعه مى رود، خللى و ثلمه يى به وجود مى آيد همچنان كه در تعبير روايات هست آن ثلمه و خلاء را بايد پر كرد.
هر يك از شما فرض كنيد كه شما آن كسى هستيد كه بايد در آينده ، اين خلاء را پر كنيد. اين طور حركت و كار كنيد و حوزه ها بايد به فكر باشند. حقيقتا اين گونه است كه در يك دوره ، يك مجموعه ى علمى بى نظير، يا كم نظيرى در فقاهت شيعه پيدا شد، كه شاگردان مرحوم ميرزاى شيرازى و بعد شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بودند.(24)


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-46.jpg

R A H A
02-07-2012, 09:44 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
او از عين خوش بيرون آمد، سه چهار ساعت بعد دشمن عين خوش را گرفت !!
من يادم مى آيد كه در اوايل جنگ ، گزارشهايى مى رسيد كه مثلا دشمن تا فلان جا آمده است ؛ دشمن دارد فلان جا را بمباران مى كند؛ مكرر هم از طرف نيروهاى حزب اللهى در محيطهاى گوناگون انقلابى ، اين مطلب تكرار مى شد. آن بنده ى خدايى كه مسؤ ول نيروههاى مسلح بود،(25) انكار مى كرد و مى گفت دروغ است ؛ اصلا چه كسى مى گويد كه عراق دارد به ما حمله مى كند؟! در بين مردم شايع شده بود كه عين خوش را گرفته اند؛ او به آن جا رفت و از تلويزيون با او مصاحبه كردند؛ گفت : مى گويند عين خوش را گرفته اند؛ من الان دارم در عين خوش مصاحبه مى كنم ! او از عين خوش ‍ بيرون آمد؛ اما سه ، چهار ساعت بعد، دشمن عين خوش را گرفت ! بله ، دشمن بيرون عين خوش بود - در عين خوش نبود - اما اين به معناى آن نبود كه دشمن نيست .
ما نبايستى چيزى را كه روشن و واضح است ، انكار كنيم . در دانشگاه ، در بيرون دانشگاه ، حتّى در رسانه هاى جمعى ما، در كتابهايى كه مى نويسند، در ترجمه هايى كه مى كنند، در شعرهايى كه مى سرايند، در برنامه هاى فرهنگى على الظاهر بى ارتباط به ما كه در دنيا وجود دارد. و خبرش را قاعدتا شما آقايان - كه عناصرى فرهنگى هستيد - مى شنويد، همه جا يك آرايش نظامى فرهنگى بسيار خطرناك عليه انقلاب درست شده است و وجود دارد. (26)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:44 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
حوادث شرق اروپا و مساءله ى اصلى آن
من وقتى به اين حوادث شرق اروپا(27) نگاه كردم و نگاه مى كنم ، از همان روزى كه شروع شده ، واقعا انسان چيزهايى احساس مى كند. موضعگيرى كشورها و نوع برخوردشان ، چه ارتباطى روشنى با اين حوادثى كه حالا دارد در اين جا پيش مى آيد، پيدا كرده است . اين ، چه دستى و چه عواملى است ؟ اين ، چه قانون ناشناخته يى در زندگى ما مردم است كه اين طور بر تمام قوانين شناخته شده ى قرار دادى ، سيطره پيدا مى كند؟ شما مى بينيد كه ناگهان يك دژ از هم مى پاشد، فرو مى ريزد و از بين مى رود؛ اين يقينا بى علت نيست . آن عاملهاى ناشناخته ، اين جا خودش را نشان مى دهد؛ و يقينا بخشى از اين موضعگيريها نسبت به ايمان الهى دراين كشورهاى متلاشى شده و در اين امپراتوريهاى در هم فرو ريخته يعنى بى اعتقادى به خدا يكى از عوامل بوده است .
امروز شايد تصور غربيها يا لااقل تبليغاتشان اين است كه اتحاد جماهير شوروى به خاطر شكست تجربه ى سوسياليسم به اين نتيجه رسيد كه آن اقتصاد غلط بود؛ بعد از هفتاد سال فهميد كه اين اقتصاد درست است ؛ يعنى فروپاشى نظام سوسياليسم را به پاى يك تجربه ى ديگر، يا تجربه يى براى بيان استحكام مبناى جوامع سرمايه دارى به حساب آوردن ! اين غلط است ؛ به هيچ وجه اين محاسبه درست نيست ؛ اصلا ربطى به اين قضيه ندارد؛ مساءله بايستى جاى ديگر علت يابى و علت جويى بشود؛ مساءله ى دشمنى با دين و بريده شدن از ايمان معنوى است . در هر جا و به هر اندازه كه اين عامل منفى وجود داشته باشد، به همان اندازه تلاشى و نابودى منتظرش است . البته عرض كردم . نبايد تصور كرد كه فردا بايد اتفاق بيفتد آن كشورهايى هم كه به شكل ديگرى اگر چه نه با آن نمودارها و نمادها با دين مقابله مى كنند، بايد منتظر چنين وضعى باشند. اين قرن آن طور كه به چشم مى خورد ان شاء الله قرن گرايش عمومى بشريت به سمت معنويت و به سمت دين است .(28)

R A H A
02-07-2012, 09:44 PM
قدم به قدم قضايا را پيش بردند!
الان شما فروپاشى اين امپراتورى شوروى را ببينيد. آن چيزى كه عامل درجه ى يك و عامل مباشر در اين فروپاشى است ، انقطاع از مردم است ؛ با مردم كارى ندارند. هيچ رابطه يى بين اين رهبرى و مردم وجود ندارد؛ و الا اگر مى توانستند روى مردم حساب كنند، آيا تبليغات امريكاييها و سياستباريهاى آنها در اين يك سال و نيم اخير مى توانست اين قدر در وضع شوروى تعيين كننده باشد؟ هيچ چيز به قدر تبليغات امريكاييها و بازى سياسى آنها، در وضع فعلى شوروى مؤ ثر و تعيين كننده نبوده است . قدم به قدم قضايا را به پيش بردند، تا به اين جا رساندند؛ حالا بعد از اين ، خدا به داد اين جمهوريها و بخصوص آن درشتهايسان برسد، كه چه در پيش ‍ خواهند داشت ! علتش اين است كه مردم را در كنار خود ندارند. هر نظامى كه با مردم خودش مرتبط و متصل نباشد، نمى تواند براى بلند مدت و براى آينده ، برنامه ريزى مطمئنى داشته باشد.
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:45 PM
ماءموريت رضاخان و سلاطين منطقه
اين كه شما مى بينيد در ايران مظلوم ما،سلاطين فاسد و نوكران حلقه به گوش انگليس و امريكا، از طرف قدرتها تاءييد شدند و ساليان درازى بر اين مملكت حكومت كردند، علت همين است . چون كسى مثل رضاخان ، راحت حاضر بود كه به سهم خودش ، همين هدف و برنامه را در ايران اجرا كند. اين كه مى بينيد استعمار يعنى انگليس و فرانسه بعد از جنگ بين الملل اول ، به جان اين كشورهاى عربى افتادند و مرتب ذرع و پيمانه كردند و بريدند و تقسيم نمودند و گفتند: اين براى تو، اين براى او، و در هر جا هم مهره ى دست نشانده ى تسليمى را از طرف خودشان سر كار گذاشتند و اختيار ملتهاى اين كشورها را به دست آدمهاى فاسد و مفسد دادند، علت همين است . آنها دنبال اين هدف بودند.
وظيفه ى بزرگ امثال رضاخان در ايران ، و ابن السعود در عربستان ، و فاروق در مصر، و ديگران در جاهاى ديگر، اين بود كه نگذارند مسلمانان با هم متحد بشوند و به صورت يك نيروى فعال در بيايند و روحيه پيدا كنند و به وسط ميدان سياست عالم بيايند. نقشه ى استعمار بر اين اساس بود. حالا شما فكر كنيد ببينيد، عظمت را از اين جا مى شود فهميد. فكر كنيد كه امپراتورى انگليس دهها سال ، در كنار او دولتهاى استعمارى ديگر، آخر همه امريكا، با پول و اسلحه ى فراوان و با ابزار علم و دانشى كه در اختيار داشتند همه با وجود اختلافاتى كه با هم داشتند، با يكديگر همكارى كردند، تا در اين مقصود عملى بشود! كدام مقصود مانع شدن از حضور دسته جمعى مسلمين در صحنه ى سياست عالم و اين كه مسلمانان احساس كنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم مى توانند حرف بزند.
در جنگ بين الملل ، اسم ايران را ((چهار راه خاور ميانه )) گذاشته بودند؛ چون در برهه يى طولانى از زمان ، تنها راه ارتباطى بين شرق آسيا و اروپا بود. مزيت ديگر اين كشور آن است كه در كنار خليج فارس ، لب درياى عمان و در حساس ترين مناطق قرار دارد. در بحبوحه ى تلاش هاى استعمار امريكا و غير امريكا و در اوج پيروزى استكبار، ناگهان در يك نقطه بسيار حساس ، يك انقلاب عظيم همراه با رهبرى فوق العاده و بى نظير، در ميان احساسات و عواطف و آگاهيها و نيروهاى مخلصانه و صادقانه ى يك ملت قهرمان - كه اسلام بكلى آنها را منقلب كرده و ترس را از وجودشان ريخته سر مى كشد. تمام نقشه هايشان به هم ريخت . اول باور نكردند و تنوانستند بفهمند چه شد. شما مشهديها، خودتان مى توانيد دقيقا مشخص كنيد كه اوج و سر فرازى انقلاب و تغيير درونى مردم مشهد و يا مردم خراسان ، از چه لحظه و زمانى بود؟ هيچ كس نمى تواند معين كند. ناگهان نظر لطف ((آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند))، عنايت الهى ، توجهات غيبى ، فيوضات ولى امر و بقية الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء)) ملت را منقلب كرد. انقلاب پشت سر آن رهبرى كه بزرگ ترين عطيه ى الهى براى مسلمين بود، با سرعت به حركت در آمد و هر قدمى كه اين ملت پيش رفت ، به قدر ده قدم رشد كرد.
آيا ما مردم ، همان مردم پانزده سال قبليم ؟ پانزده سال قبل ، در ايران چه خبر بود؟ در مشهد ما و شما چه خبر بود؟ جوانان چه طورى بودند؟ دانشگاه چه طورى بود؟ حوزه ى علميه چه طورى بود؟ حالا چگونه است ؟ آيا اين تغيير، تغيير قابل تحقق در ظرف پانزده سال است ؟ اين ، غير از معجزه ى الهى و توجه معنوى و برقى كه از عالم غيب زده شد، چيز ديگرى است ؟
اين انقلاب سر كشيد و رشد كرد. اولين اثرى كه اين انقلاب گذاشت ، اين بود كه بناى صد و پنجاه ساله ى استعمار در سطح عالم را با خاك يكسان كرد. كدام بنا را؟ استعمار صد و پنجاه سال زحمت كشيده بود، تا روحيه ى مسلمانان را خرد كنند. مسلمان در دنيا، از قِبَل مسلمان بودن خودش ، احساس شخصيتى نمى كرد. كدام يك از شماها ديديد يا شنيديد كه در دوران طاغوت ، كسى در نقطه يى از عالم در اروپا، در امريكا، در نقاط درو دست گردنش را بالا بگيرد و با افتخار بگويد: ((من مسلمانم ))؟ آن روز هم مسلمانى افتخار بود، اما كسى اين را احساس نمى كرد. روحيه ها را خرد كرده بودند. انقلاب آمد، اين واقعيت را دگرگون كرد. مسلمانان در همه جاى دنيا، احساس هويت اسلامى كردند و روحيه گرفتند.(29)


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-51.jpg


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-52.jpg

R A H A
02-07-2012, 09:45 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
مشكلات دانشجويان
مشكل اول دانشجو، ابتذال و بى تفاوتى و نفوذ پذيرى در مقابل فرهنگ بيگانه
البته من روان شناسى دانشجو را نمى توانم بيان كنم . علتش اين است كه خود من ، اطلاعات و آگاهى هاى زيادى ندارم . البته با دانشجويان خيلى ارتباط داشته ام ؛ اما اين طور كه بتوانم مثلا تحليل گرانه خصوصيات دانشجو را بگويم ، نمى توانم عرض بكنم . در عين حال ، ما برخى از خصوصيات را در دانشجويان مى بينيم كه اينها مشكلات درونى يا بيرونى دانشجويان است و مساءله ساز مى باشد.
يك مشكل ، مشكل دچار شدن به ابتذال و بى تفاوتى و نفوذ پذيرى در مقابل فرهنگ هاى بيگانه و مضر است . دانشجو در معرض اين فرهنگ ها قرار مى گيرد و اين مشكل دانشگاهها است . من كرارا در اين اجتماعات دانشجويى و دانشگاهى گفته ام كه چرا وقتى كسى وارد حوزه مى شود، قاعدتا متدين خارج مى گردد؛ اما وقتى داخل دانشگاه مى شود قاعدتا متدين خارج نمى گردد؟! چرا بايد اين طورى باشد؟ واقعا هم توقع درستى است و بايد در نهايت اين باشد؛ اما واقعيت قضيه غير از اين است . واقعيت قضيه اين است كه دانشگاه محيطى است كه بخاطر كثرت جوان در سنين خاص و وجود زن و مرد، در معرض انواع و اقسام انگيزه ها و گرايش هاى اخلاقى و فرهنگى ناسالم قرار گرفته است .
دانشجو، غير از آن جوان در بازار است كه نه از مجله ى خارجى ، نه از كتاب خارجى و نه از معارف بيرون اين مرز اصلا مطلع نيست . دانشجو، قاعدتا اطلاع پيدا مى كند و آگاه و هوشيار است و معارف دنيا برايش مطرح مى شود. پس اين فرد، در معرض نفوذ آسيبهاى فرهنگى و بى مبالاتى در مقابل دين و بى تفاوتى در مقابل ارزشهاى دينى و انقلابى است . اين ، يكى از مشكلات محيط دانشجويى و دانشجوست .
مشكل دوم دانشجو، آسيب پذيرى در مقابل لغزش ها و انحرافات فكرى
يكى از مشكلات ديگر كه نزديك به مشكل قبلى است آسيب پذيرى در مقابل لغزشها و انحرافات فكرى است . در گذشته كه ماركسيزم خيلى فعال و پر نشاط بود، هر كسى كه با دانشگاه ارتباط داشت ، واقعا اين را به روشنى مى يافت . اصلا در دانشگاه ، حتى آن دانشجوى مسلمانى كه سوهان تفكرات ماركسيزم به مغزش نخورده بود، خيلى بندرت مى شد پيدا كرد.
بعضى از اين عناصر روشنفكر نام و نشاندارى كه جزو مسلمانان هستند زنده و مرده و شما امروز به افكارشان اعتراض مى كنيد كه اعتراض هاى بجايى هم هست نقطه ى اشكال فكرى اينها، همان چيزى است كه خاصيت دوران دانشجويى و دانشگاهى آنها بود. تفكر ماركسيستى وارد مى شد، زيد مى ديد كه مى خواهد ماركسيزم را رد كند؛ براى رد آن ، از معارف ماركسيزم استفاده مى كرد؛ يعنى ((يؤ تى من حيث يفر منه ))!
اين ، در تفكرات و بيانات كسانى كه در دو دهه ى قبل از انقلاب ، بدون اطلاع و آگاهى هاى كامل اسلامى ، در ميدان ماركسيزم وارد مى شدند، زياد ديده مى شد. اصلا تفكرات ماركسيستى در آنها نفوذ كرده بود و در همه ى مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان چنين چيزى محسوس بود؛ اما امروز نيست و يا لااقل به شكل مكتبيش وجود ندارد؛ اگر چه ته مانده هايش باز هم هستند و هنوز زايل نشده اند. در عين حال ، امروز انحرافات جديدى وجود دارد.
دنيا كه تنها با انحراف ماركسيزم ، منحرف نشده است ؛ قبل از ماركسيزم هم تفكرات غلط و انحرافى و ضد اسلام بوده ، بعد از ماركسيزم هم وجود دارد و الان هم هست . همين تفكراتى كه امروز به وسيله ى بعضى از فيلسوفان يا فيلسوف نمايان اروپايى در دنيا پخش مى شود كه البته نمى خواهم اسم بياورم ، تا حرف كلى ما به جايى نزديك نشود حمالة الحطب دمكراسى به نوع سوسيال دمكراسيهاى غربى است .
الان در دنيا تفكراتى هست كه جاده صاف كن تسلط استعمارى نوع جديد آمريكا و اروپا بر همه ى دنيا است ؛ يعنى ايجاد جوامع دمكراتيك به سبك غربى و همين چيزى كه شما مى بينيد دنيا رويش حساس است . اگر در جهت ايجاد حجاب ، يك ذره نسبت به لباس افراد اين جوامع تعرض بشود، همه ى دنيا را غوغا بر مى دار؛ ولى اگر در جهت كشف حجاب ، به لباس ‍ كسى تعرض بشود، يك صدم آن در دنيا غوغا نمى شود! اين واقعيتى است . امروز يكى از نشانه هاى تمدن و نظام جديدى كه دنياى استكبار مى خواهد بى سر و صدا بر همه ى عالم حاكم بكند، همين است .
البته زياد پيش رفتند، متعلق به امروز هم نيست ؛ اما امروز به صورت يك تفكر و مكتب و ايده و مسلك در مى آيد. طرح ((جامعه ى باز))(30)، از همين نمونه هاست . اصلا جامعه ى باز يعنى چه ؟ چه چيزى جامعه را باز مى كند و چه چيزى اگر نباشد، جامعه ديگر جامعه ى باز نيست و فايده ى ندارد؛ ولو هزار نشانه ى دمكراسى هم وجود داشته باشد؟ اينها تفكرات انحرافى و غلطى است كه امروز در دنيا وجود دارد. من فعلا نمى خواهم وارد اين بحث بشوم كه ما بايد در مقابل اينها چه كار كنيم . اجمالا جوان دانشجو، در معرض هجوم اين تفكرات از انواع و اقسامش است .
مشكل سوم دانشجو، مدرك گرايى و توجه وافر به زندگى مادى
مشكل سوم ، همسن مشكل مدرك گرايى و توجه وافر به زندگى مادى و اضغاث و احلام جوانى است . در حوزه ها، به شكل سنتى چنين چيزى نيست . اگر چه گاهى به شكل عارضى هست اما جوان دانشجو كه كارش ‍ تحصيل علم است ، به اين سمت كشانده و رانده شده كه به فكر آينده و دكان آينده و پول و اين كه كدام رشته ، پر در آمدتر است و كدام رشته تواناييهاى بيشترى به آدم مى دهد، باشد. اين هم مشكل بزرگى است كه بايستى به فكرش به فكرش بود؛ چون به علم لطمه مى خورد.
مشكل چهارم دانشجو، آلت دست جريانات سياسى شدن
مشكل ديگر، مشكل آلت دست جريانات سياسى شدن و سياسيكارى در دانشگاه است . گاهى اوقات ، دانشجو خودش هيچ ايده و انگيزه ى سياسى خاصى ندارد؛ اما آلت دست يك جريان و يك گروه سياسيكار قرار مى گيرد كه آنها از او، چماق مى كنند و به سر هر كه مى خواهند، مى زنند. اين هم يك مشكل بسيار بزرگ و حساس است .
مشكل پنجم دانشجو، ابهام در جريانات و عملكردها
مشكل ديگر، مشكل ابهام در جريانات و عملكردهاست . دانشجو، به طور طبيعى روشنفكر است ؛ يعنى جزو گروههاى روشنفكرى قهرى است و نسبت به اوضاع جارى كشور، صاحب فكر و صاحب عقيده است و مى خواهد اظهار نظر بكند.
دانشجو، به اين قانع نيست كه بگويند ما اين طور تشخيص داده ايم و مى خواهيم عمل بكنيم . دانستن و اظهار نظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم مى كند، اما دلش مى خواهد وجه اين كارى را كه به آن تعبد كرده است ، بداند. اگر ندانست ، تدريجا دچار شبهه و ابهام مى شود. اين ابهام ، او را حتى در نفس تعبد هم تضعيف مى كند و تعبدش رفته رفته ضعيف مى شود. پس ، يكى از مشكلات دانشجو، اين است . دانشجويان ، چون غالبا از جريانات هم بى خبرند و از بطون كارها اطلاع ندارند، چنانچه خبرى در راديو يا در روزنامه پخش مى شود، ذهنشان شروع به كار مى كند. اين در صورتى است كه مؤ ثر خارجى هم نباشد. اگر باشد، كه ديگر واويلاست !
مشكل ششم دانشجو، بى هويتى و عدم درك رسالت واقعى خود
و بالاخره ، آن مشكلى كه به نظر بعضيها، شايد مهمترين مشكل است ، مشكل بى هويتى و عدم درك رسالت واقعى در قبال جامعه ، در قبال خودش و در قبال تاريخ و آينده است . دانشجو، حقيقتا نمى داند كه چه كاره است . او نمى داند كه الان چه كاره است و در آينده چه نقشى خواهد داشت ؛ مثل كاسبى كه به دنبال نان و نام مى دود و زندگى مى كند. به عبارت ديگر، رسالت حقيقى دانشجو، براى خود او درست روشن نيست . اينها مشكلات دانشجوست .
بخشى از اين مشكلات را گفتيم ؛ اما يقينا بيش از اينهاست و مسايل و مشكلات ديگر و ريزه كاريهاى فراوانى نيز وجود دارد: ارتباط گوناگون استاد و دانشجو، مدير و دانشجو، گروههاى گوناگون دانشجويى ، تعارض بين دانشجويى بى دين و دانشجوى بادين ، حتى تعارض بين خود ديندارها و انواع و اقسام مشكلات ديگرى كه وجود دارد.(31)

R A H A
02-07-2012, 09:46 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
از غيظ و غضب زنجير مى جوند!
شخصيتهاى بر جسته ى الهى و شخصيتهاى معنون داراى مقام بشرى در اين جهت فرقى نمى كند آن وقتى است كه از دست رفتن آنها موجب اين مى شود كه مردم احساس كنند راه جلوى آنها را مسدود شده و احساس بن بست بكنند، در اين طور مواقع اسلام و قرآن سعى مى كند شخصيت آنها را در قبال ذات مقدس پروردگار، شخصيت محوى جلوه بدهد و اهميت آنها را كم كند؛ براى اين كه مردم بدانند اراده ى خدا پشت سر آنهاست . آدمها در هر محيطى ، مسير و جهتگيريشان خيلى تعيين كننده و اثر گذار است ؛ اما آن وقتى كه بناست فقدان يك شخصيت مردم را نااميد بكند، اين جا در قرآن كريم و در كلمات بزرگان دين اين طور تاءكيد مى شود كه به حضور اراده ى الهى نگاه كنيد و نوميد نشويد.
در جنگ احد وقتى كه دشمنان بارها گفتند پيغمبر كشته شده است براى اين كه روحيه ى مسلمانها را ضعيف بكنند و آنها را به شكست بكشانند اين آيه ى شريفه نازل شد: ((و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم )). مى گويند پيغمبر كشته شد؛ بر فرض ‍ كشته شده باشد، او جز يك پيامبر كه نيست ؛ آن كسى كه او را به پيغمبرى فرستاده و اين شخصيت را بر سر پا نگهداشته ، او زنده است ؛ و او خداست . ببينيد چه طور روحيه ى مردم را تقويت مى كند و شخصيت عظيم پيغمبر را كه بزرگترين شخصيت در طول تاريخ بشريت است اين گونه محو و كمرنگ جلوه مى دهد. آن جايى هم كه خود اين شخصيت بشرى زنده است ، اما به مردم پشت كرده است ، همين گونه است . شما ببينيد امام حسن ، اميرالمؤ منين و بزرگان دين ، با آن كه جسمشان از مردم گرفته نشده بود جسمشان زنده بود اما فكر و جهتگيريشان از مردم گرفته شده بود؛آن جا هم سعى مى شد تا مردم روحيه شان را از دست ندهند و شخصيت آنها در مقابل ذات اقدس احديت و اراده ى الهى ، كوچك و حقير جلوه كند؛ كه حقير هم هست . در جنگ بين امام حسن و معاويه ، عبيدالله بن عباس ‍ فرمانده لشكر امام حسن بود؛ اما خيانت كرد و به معاويه پيوست . آن كسانى كه مورد اعتماد امام حسن بودند، وقتى مى خواستند خبر را به لشكر امام حسن بدهند، آن چنان مطلب را زيبا بيان كردند كه مردم احساس كردند از رفتن اين فرمانده به سمت دشمن ، هيچ خسارتى نكرده اند؛ واقع قضيه هم همين است . قرآن درباره ى كسانى كه در ظاهر دم از دوستى با پيغمبر مى زند، اما در باطن حاضر نبودند با پيغمبر حركت كنند، مى گويد: ((ولا وضعوا خلالكم ))؛ اگر با شما بيايند و بخواهند در ميدانهاى نبرد شركت كنند، در صفوف شما تفرقه مى اندازند؛ يعنى نبودشان بهتر از بودنشان است . اين مربوط به آن جايى است كه يك شخصيت ، چه جسم او از ميان بودنشان است . اين مربوطه به آن جايى است كه يك شخصيت ، چه جسم او از ميان مردم رفته باشد، چه آن جايى كه جسم او هست ، اما فكر و ذهنش ‍ عوض شده باشد؛ يعنى حقيقت او از بين مردم رفته باشد، رفتار خدا و رفتار پيغمبر و اميرالمؤ منين و امام حسن و اولياى دين اين طورى است . اما بعكس ، آن جايى كه نام و ياد شخصيت براى مردم راهگشاست ، هم قرآن ، هم سخن پيامبر، هم سخن اميرالمؤ منين ، هم همه ى عقلاى عالم سعيشان اين است كه اين شخصيت را زنده نگهدارند و نگذارند نام و ياد او از فضاى ذهن مردم محو بشود. شما ببينيد بعد از گذشت چند هزار سال از دوران ابراهيم ، قرآن كريم به مردم مى گويد: ((قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه ))؛ يعنى اى مردم مسلمان ! ابراهيم هم براى شما اسوه است . در آن زمان ، چند هزار سال بود كه ابراهيم از دنيا رفته بود؛ اما قرآن نامش را زنده مى كند. درباره ى خود پيامبر مى فرمايد: ((لقد كان لكم رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا))؛ پيغمبر را اسوه معرفى مى كند؛ چرا؟ براى اين كه هر چه ياد كسى مثل ابراهيم يا پيامبر ما در ميان مردم زنده باشد، براى آنها شرف ، عزت ، آبرو و درس زندگى خواهد بود. خيليها سعى مى كردند ياد پيغمبر را از خاطره ها ببرند. بعضيها بيست سال ، سى سال بعد از وفات پيغمبر وقتى مى شنيدند كه در اذان نام آن بزرگوار بر زبان مى آيد، از غيظ و غضب زنجير مى جويدند كه چرا اسم آن حضرت زنده است ؛ چون مى دانستند آن جايى كه اسم پيامبر هست ، آرزوى توحيدى ، عمل توحيدى ، جهاد توحيدى ، عزت انسان موحد و مسلمان در آن جا هست .
من مى خواهم به شما جوانهاى مؤ من در اين شهر و به همه ى جوانها در سرتاسر ايران بزرگ اين را بگويم : امروز يكى از هدفهاى بزرگ دشمن اين است كه آوازه ى بلند امام خمينى را از ياد و خاطره ى اين مردم محو كند. كينه يى كه از اين مرد بزرگ دوران در دل زورگويان و قلدارن و چپاول گران و زر سالاران عالم هست ، كينه يى تمام نشدنى است ؛ آنها فراموش نمى كنندكه در ايران بزرگ و عزيز و مظلوم ما در چه وضعيتى بودند؛ نفتش را مى برند، امكانات معنويش را مى برند، بازارش را تصرف مى كردند و نيروى انسانى ارزانش را به كار مى گرفتند. خيلى از كارخانه هايى كه در دوران رژيم طاغوت ايجاد شد، بخاطر نيروى كار ارزان قيمت در اينجا بود. اگر سرمايه دارهاى اصلى و صاحبان كمپانيهاى بزرگ مى خواستند كارخانه يى را در كشورهاى ديگر مستقر كنند، برايشان گران تمام مى شد؛ اما چون اينجا نيروى كار ارزان وجود داشت ، بعد از توليد به مصرف بود و بازار عظيم ايران در اختيارشان قرار داشت لذا آن كارخانه را در آن مستقر مى كردند. آنها مى دانند كه در ايران چه اتفاقى افتاد؛ مى دانند كه يك كشور بزرگ و پر جمعيت ، يك بازار عظيم و منابع بى پايانى از دستشان خارج شده است . اينها را چه كسى كرد؟ ملت ايران اگر امام را نداشت ، اگر اين انسان مصمم و با عزم و اراده را نداشت ، نمى توانست اين راه را طى كند؛ شكى در اين نيست . امام هم ادعايى نداشت ؛ مى گفت من كارى ندارم ، مردم كردند؛ راست هم مى گفت ، مردم كردند؛ اما مردم در خيلى از كشورها هستند، ولى چرا قيام نمى كنند و حقشان را نمى گيريند؟ چون كسى مثل امام را ندارند. اين كاروان عظيم اين طور قافله سالار مى خواهد. لشكر عظيم ، بى فرمانده ، زمين گير مى شود. تاريخ ما فرماندهى با شجاعت ، با عزم و تصميم امام سراغ نداشت تا بتواند چنين حركت عظيمى را انجام بدهد؛ نه تفنگ و نه تانك ، نه نيروى مسلح و نه وسائل تبليغاتى داشت ؛ سلاح او فقط عزم و اراده و ايمان و توكل بود. مردم صداقت و حقانيت او را تشخيص دادند؛ جوانهاى بيست و دو سال قبل در دوران انقلاب ، اين شمع را كه ديدند، مثل پروانه عاشقانه به سمت او رفتند؛ آن گاه اين اقيانوس به تلاطم آمد و اين حادثه بزرگ اتفاق افتاد.
امريكاييها و صهيونيست ها يادشان نمى رود كه بعد از جنگ 1967 ميلادى كشورهاى عربى شيرهاى نفت را بر روى آن كسانى كه به اسرائيل كمك مى كردند، بستند؛ اما رژيم طاغوت در اينجا سينه اش را جلو داد و گفت من عوض همه نفت مى دهم ! يعنى رژيم طاغوت در ايران ، يك اعتصاب عظيم نفتى را كه در تاريخ عالم بى نظير بود به نفع آمريكا و عليه مظلومان فلسطين شكست ؛ هم به اسرائيل نفت داد، هم به هر كسى كه به اسرائيل كمك مى كرد! امروز درست صد و هشتاد درجه وضع فرق كرده است ؛ همه ى كشورهاى عربى و اسلامى در مقابل خواسته ى امريكا نسبت به اسرائيل كم وبيش كوتاه آمده اند؛ همه گفته اند صلح خاورميانه ؛ هيچ كس نگفت اين صلح نيست ؛ سازشى است عليه صاحبان فلسطين ؛ اين به خاك ماليدن فلسطينيان است . همه اتفاق نظر كردند؛ همه دستها را روى هم گذاشتند؛ اجلاسهاى جهانى تشكيل دادند؛ از بين خود فلسطينيها خائنى پيدا كرده اند كه پاى قرار دادها را امضاء كرد. همه چيز به ظاهر تمام شده بود اما يك ايران اسلامى به اتكاى يك ملت بزرگ و با اعتماد به خدا ايستاد و گفت من اين قرار دادها و اين صلح ساختگى را كه سازش عليه مظلومان فلسطين است قبول ندارم . ما نه تانك و هو پيمايى به ميدان آورديم ، نه لشكر و نيروى نظامى يى به مرزهاى اسرائيل فرستاديم نظام اسلام هيچ كارى نمى توانست بكند اما گفتيم قرار داد اسلو را قبول نداريم ؛ قرار دا شرم الشيخ را قبول نداريم ؛ قرار دادهاى عليه ملت مظلوم فلسطين را قبول نداريم . همين قدر كه ايران اسلامى را موضع خودش را اتخاذ و اعلام كرد، همه ى بساط آنها به هم ريخت و صلحى كه مى خواستند بر ملت فلسطين تحميل كنند، به جايى نرسيد؛ امروز نقش ايران اسلامى اين است ؛ در خاور ميانه و در دنياى اسلام چنين نقش برجسته اى دارد، استكبار اين را فراموش ‍ نمى كند. وقتى به ريشه بر مى گردند، مى بينند همه ى اين حركت ، همه ى اين عزت ، همه ى اين اراده ، همه ى اين شكوه تصميم گيرى ، به آن مردى بر مى گردد كه فرشتگان آسمان به نام او سرود مى خوانند و بندگان صالح خدا در زمين ياد او را گرامى مى دارند؛ يعنى امام خمينى . بنابراين ، سياستشان شكل مى بندد؛ اين سياست عبارت است از مبارزه با نام امام هرطور كه بتوانند؛ امروز اين كار دارد انجام مى گيرد.
جوانهاى خمين ! جوانهاى سراسر ايران ! فرزندانى كه مى خواهيد مادر ميهنتان عزيز و سربلند باشد! جوانان مؤ منى كه مى خواهيد زير پرچم عزت اسلام به عزت واقعى برسيد! بدانيد امروز نقشه ى اساسى ، از ياد بردن امام است ؛ در بيانات امام ، در مبانى امام ، خدشه كردند و شبهه كردن است ؛ بقيه ى حرفها، حرف است . مى گويند مگر امام ، معصوم بود؟ زمان خود امام يك وقت آن رئيس جمهور معزول در سخنانش گفته بود كه امام معصوم نيست . من خدمت امام رفتم ، ايشان گفتند: بعضى ها مى گويند فلانى معصوم نيست ؛ مگر كسى ادعا كرده كه ما معصوميم ؟! معصوم ، همان چهارده نفرند؛ اما شما آن چهارده نفر را قبول نداريد و معصوم نمى دانيد! مگر كسى مى گويد امام خمينى معصوم است ؟! مگر كسى ادعا مى كند كه معصوم پانزده نفرند؟! مساءله اين است كه اين نام ، اين نام ، اين ياد، اين درس ‍ و اين راه كه نتوانسته است ملت ايران را از آن وضعيت اسفبار نجات بدهد و به دوران جمهورى اسلامى برساند، زنده است ؛ مى خواهند زنده بودن آن را انكار كنند.(32)

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:51 PM
دو آفت مجلسهاى قبل از انقلاب
ما قبل از انقلاب در اين كشور چيزى به نام مجلس شورا را تجربه كرده بوديم . هركس كه آن مجلس و آن اوضاع و آن تاريخ را ديده ، يا لمس كرده ، يا در آثار خوانده است ، قدر اين مجلس و اين انقلاب را مى داند؛ قدر آن مجاهدتهايى را مى داند كه باعث شد در طول بيست و يك سال ، يك روز مجلس شوراى اسلامى تعطيل نشود. البته آن مجلس هم فرآورده هاى اسلام بود. اگر مبارزات اسلامى مؤ منين به اسلام و علماى بزرگ نمى بود، آن مجلس هم شروع نمى شد؛ منتها آن مجلس منحرف شد. دو آفت بر آن مجلس مسلط شد: يكى تعطيل و توقف ، يكى انحراف . انحراف مجلس هم اين بود كه نمايندگان به وظيفه ى نمايندگى خود عمل نكردند. بعد از مجلس سوم و چهارم به اين طرف ، چهار، پنج دوره ى مجلس تشكيل شد كه تقريبا بر اساس انتخاب مردم بود؛ اما بعد ديگر انتخاب و گزينشى نبود و مردم حضور نداشتند! هيچ كس به قدر آن كسانى كه آن وضعيت را ديدند، يا لمس قانونگذارى آزاد و اين گزينش مردمى حقيقى را نمى دادند. خدا را شكر بگزاريد كه شما را جزو كسانى قرار داد كه بتوانيد در چنين جايگاه مهم و رفيعى حضور پيدا كنيد؛ براى او فكر كنيد و تصميم بگيريد و براى انجام وظيفه ، كار و تلاش و مجاهدت كنيد اين كشور به تلاش و مجاهدت خيلى احتياج دارد.(33)

R A H A
02-07-2012, 09:51 PM
اين پول را مى دهى يا نمى دهى ؟!
همين چند روز پيش شنيدم كه يك نفر براى كارش به جايى مراجعه كرده بود و آن طرف هم براى انجام كار اين فرد، رشوه مى خواسته است . مراجعه كننده رشوه نداده و آن طرف هم گفته من مى دانم كه تو حزب اللهى هستى و حتما به يك ارگان و جايى ارتباط دارى كه اين طور قرص و محكم مى زنى ؟ اگر بدهى ، قبل اين بخشنامه ى ديگر عمل مى كنم كه كارت انجام نشود! يعنى دو بخشنامه وجود دارد و راه براى من باز است ! اينها قوانين مبهمى است كه از متن آن مى شود دو بخشنامه ى متناقض در آورد... بايد ابهام قوانين مبهم و تناقض قوانين متناقض بر طرف بشود.(34)

R A H A
02-07-2012, 09:52 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
سه نقطه ى اميد دشمن
من با مطالعه ى اخبار و تحليلهايى كه اين روزها مرتبا محافل خبرى و سياسى بخصوص محافل غربى منتشر مى كنند، احساس مى كنم كه غربيها در ذهن خود، سه نقطه ى اميد را تصور كرده اند و فكر مى كنند از اين سه طريق مى توانند سه حادثه ى مطلوب براى خودشان ، و سه واقعه ى زيانبار براى جمهورى اسلامى ايران بوجود آورند:
اولين نقطه اميد آنها، ايجاد تنازعها واختلافهاست . آنها فكر مى كردند پس از ارتحال امام (ره )، جنگ قدرت (!) به وجود خواهد آمد؛ حتى در روزهاى اول ، خيلى ناشيانه پيش بينى مى كردند كه برخوردهاى نظامى خواهد شد و حوادث خونين پديد خواهد آمد! در آن لحظات اول ، دنيا اين گونه تلقى مى كرد و غربيها هم در گذشته بارها اين پيش بينى غلط را كرده بودند؛ ولى بعد كه ديدند اين پيش بينى ، از واقعيت خيلى دور است ، گفتند كشمكش بر سر قدرت پيش خواهد آمد و تا مدتها مساءله ى رهبرى نظام به جايى نخواهد رسيد! هنگامى كه اين پيشگويى هم به نتيجه نرسيد، مرتب تكرار مى كردند كه انتخاب مجلس خبرگان ، يك كار سطحى و يك پديده ى زودگذر است و به صورت بالقوه جنگ قدرت در پشت پرده وجود دارد و بايد منتظر باشيم تا چند روز آينده ، اين كشمكش و نزاع خود را نشان دهد!
روزها گذشت . شخصيتها و افرادى كه موضعگيرى و اظهاراتشان تعيين كننده است مانند نمايندگان مجلس شوراى اسلامى ، اعضاى هياءت دولت ، علماى بزرگ ، مراجع ، گروههاى مردمى و نهادهاى انقلابى همه يكپارچگى و تمركز خودشان را نشان دادند و پيش بينى آنها عملى نشد؛ ولى باز تحليلها و تفسيرها سراغ نقاطى مى رود كه به آنها نويد وجود زمينه ى اختلافى را بدهد.
من با مطالعه ى خبرها و اظهارها و گزارشها و تحليلهاى سياسى ، به اين نتيجه مى رسم كه اينها نمى خواهند به اين زودى از مساءله ايجاد اختلاف و كشمكش ميان مسؤ ولان جمهورى اسلامى و گروههاى مردمى و گرايشهاى سياسى نااميد شوند؛ سعى مى كنند به هر قيمتى حتى با القائات اين مساءله را براى آنها بسيار سنگين است ؛ زيرا ايجاد اختلاف و دودستگى و تنازع و درگيرى ، براى آنها يك هدف است . بدون ترديد در اين چند سال ، با القائات خبرى و تحليلى كه در روح و مغز افراد بسيارى هم در دنيا اثر مى كند، درصدد تاءمين اهداف خود بوده اند و خوشبختانه در جمهورى اسلامى اين القائات هيچ تاءثيرى نداشته است .
دومين نقطه ى اميد آنها، مساءله ى آشفتگى سياسى در سطح كشور والقاى اين نكته كه حركت و حضور مردم در صحنه ، بى بنياد است ! آنها بشدت سعى مى كنند اين حضور و حركت را يك پديده ى زودگذر، يك موج و يك هيجان وانمود كنند كه به پايان خواهد رسيد.
به دنبال اين موضوع ، سومين نقطه ى اميد آنها مشخص مى شود و آن ، واقعيتهاى دشوار اقتصادى و مشكلات مردم است ، كه آنها سعى مى كنند اين نكته را به اثبات رسانند كه بالاخره مشكلات اقتصادى گريبان دستگاه را خواهد گرفت و نظام جمهورى اسلامى را به بن بست خواهد رساند و مردم را دچار سردى و خمودى خواهد كرد!(35)

R A H A
02-07-2012, 09:53 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
شصت سال حركت ملت ايران را عقب انداختند!
ببينيد برادران و خواهران عزيز من ! قرن بيستم ميلادى يعنى اين قرنى كه چند ماه قبل به پايان رسيد قرن تحولات عظيم اجتماعى و سياسى است . ملتها هر كدام بر حسب موقعيت ، شرايط، استعداد و هوشياريشان ، زودتر يا ديرتر، به تحولات عظيمى دست پيدا كردند. البته همين جا عرض بكنم كه ملت ايران جزو اولين ملتهايى بود كه در اين قرن ميلادى به يك تحول عظيم سياسى و اجتماعى دست پيدا كرد؛ يعنى در سال 1905 يا 1906 ميلادى كه برابر است با 1324 يا 1325 قمرى ، ملت ايران زودتر از اغلب ملتهاى عالم به يك تحول سياسى و اجتماعى نزديك شد؛ كه آن تحولى است كه در دوران مشروطيت اتفاق افتاد. ملت ايران هوشيارى و پيشروى و مجاهدت و شرايط مناسب خودش را با اين عمل ثابت كرد. علماى دين و دلسوزان جامعه ، پيشوايان آن حركت بودند. يك غفلت از سوى سياستمداران وابسته ى به انگليس آن زمان موجب شد كه قدرتهاى غربى و خارجى بتوانند از اين حركت ملت مسلمان سوء استفاده كنند؛ عدالتخواهى ملت ايران را در قالب از پيش ساخته يى مطابق نظريت خودشان بريزند و حركت ملت ايران را منحرف كنند؛ بعد از چند سال هم سلسله ى پهلوى را بر سر كار بياورند. در واقع نزديك به شصت سال حركت ملت ايران و تحول كشور را عقب انداختند؛ اين كار را انگليسيها بر سر ملت ايران آوردند. در واقع دشمنى يى كه در اين دوره شصت ، هفتاد ساله با ملت ايران شد، يكى از دشمنيهاى فراموش نشدنى و بسيار مهم است ؛ والا قبل از كشور هند و روسيه و الجزاير، قبل از بقيه ى انقلابهاى بزرگ قرن بيستم ، ما وارد ميدان تحول اجتماعى شديم ؛ ما آمديم كشور و سازمان حكومت و نظام اجتماعيمان را متحول كنيم . ملت ما در تهران ، در تبريز، در خراسان ، در فارس در بسيارى ديگر از نقاط اين كشور، فداكارى هاى بزرگى هم كردند؛ كسانى كه آن روز با غربيها و با قدرت دولت انگليس ميانه ى صميمى و گرمى داشتند؛ اينها حركت ملت ايران را منحرف كردند، بعد هم رضاخان را سر كار آوردند؛ لذا تحول ملت ايران شصيت سال عقب افتاد!
ملتهاى ديگر هم در اين قرن وارد اين ميدان شدند؛ هر كدام يك طور؛ در هندوستان اين تحول اجتماعى به يك شكل انجام گرفت ؛ در كشور روسيه اين تحول يك طور انجام گرفت ؛ در كشور الجزاير اين تحول به شكل ديگر انجام گرفت ؛ در دهها كشور در آسيا در آفريقا و در نقاط مختلف ديگر عالم ، اين تحول اجتماعى به شكل خاصى انجام گرفته است . همه ى اين تحولات در يك نقطه با هم مشتركند؛ و آن اين است كه در همه ى اين تحولات ، نيروهاى بشرى و انسانى بر نيروهاى استكبارى غلبه كردند؛ منتها اين غلبه در يك جا غلبه ى واضح و قاطعى بود و اثر ماندگارى به جا گذاشت ؛ اما در جاهاى ديگر نه ، اثر آن زودگذر بود و به خاطر غفلتها از بين رفت . اين حقيقت روشنى است كه هر جا ملتها به نيروهاى اثر گذار انسانى خودشان تكيه بكنند، مى توانند بر نيروهاى فشار و زورى كه از طرف قدرتهاى غاصب و ظالم و زورگو و غارتگر به ميدان آورده مى شود، غلبه كنند.
مشكل امروز ملتها اين است كه وقتى در مقابل دشمنىِ قدرتمندان قرار مى گيرند، احساس ناتوانى مى كنند. امروز شما به صحنه ى جغرافيايى عالم در تقسيمات سياسى و در تعاملات سياسى نگاه كنيد، ببينيد آن كسانى كه در صحنه ى دنيا همه را به غصب در اختيار خود قرار مى دهند يعنى قدرتهاى استكبارى اينها به چه چيزهايى تكيه مى كنند؟ مهمترين چيزى كه آنها به آن تكيه مى كنند، اين است كه به ملتها وانمود مى كنند كه قدرت آنها قدرتى است كه نمى توان با آن مقابله كرد.(36)


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-67.jpg

R A H A
02-07-2012, 09:53 PM
هنوز هم شيخ فضل الله را مى كوبند!!
بحرانها گاهى از درون يك مجموعه بروز مى كند. در درون حوزه ى علميه ، هيچ چيزى كه موجب بحران بشود، وجود ندارد نه دعواهاى مادى هست ، تا به اعتصاب و تحصن بكشند، نه تعارض در مناصب هست ، تا به بحرانهاى آن چنانى منتهى بشود شما نگاه كنيد، حوزه هاى علميه از درون خودشان هيچ بحرانى ندارند. حتى مجامع علمى ديگر، به دلايل گوناگون دارند؛ اما حوزه ها ندارد.
اين از امتيازات بزرگ حوزه هاى علميه است ؛ و اين ، دلايلى دارد، چون در حوزه كسى چيزى ندارد كه از دست بدهد! گفت :
چه داده اند به ما، تا دوباره بستانند؟
فلك به من چه كند تاج و افسرم گيرد
در حوزه ى علميه ، در مجموعه ى روحانيان ، كسى به كسى هيچ امتياز مادى نداده است كه بخواهد از او بگيرد؛ با جاهاى گوناگون ديگرى كه شما مثالهايش را مى زنيد، فرق دارد؛ اما تحميل بحران بر حوزه متصور است ؛ و كوشش مى شود كه اين بحران تحميل نشود، چه بحرانى ؟ بحران هويت ! اين يك بحران عملى نيست ؛ اما يك بحران روحى است ، كه حوزه به آن دچار نيست ، كسانى سعى مى كنند به زور حوزه را به اين بحران دچار كنند!
بحران هويت يعنى چه ؟ يعنى يك مجموعه نداند كه كيست و به چه درد مى خورد!! كوشش مى شود به حوزه تفهيم كنند كه شما براى نظام زندگى مردم ، لازم نيستيد! درست مثل اين كه به جامعه ى پزشكى تفهيم كنند كه شما مورد نياز مردم نيستيد، يا به جامعه ى معلمان كشور از كار بركنار بشوند، امروز تا شب كسى از دنيا نخواهد رفت ، و هيچ حايى منفجر نخواهد شد! به خاطر استقلال سطحى عاميانه ى جاهلانه يى ، به معلمان كشور بگويند كه شما وجودتان لازم نيست ، شما كه نباشيد، به غير از خودتان چه كسى گرسنه مى ماند!
به حوزه ى علميه ، به جايگاهى كه مشعل هدايت معنوى و سرنوشت اساسى انسانها در آن جا مى فروزد و مشتعل مى شود، به آنجا بگويند كه وجودتان لازم نيست . سعى مى كنند اين را تفهيم كنند! اين در حالى است كه هر يك از آحاد حوزه هاى علميه و روحانيت ، حس مى كنند كه وجود آنها مورد نياز حتمى و قطعى همه است .
درست همان كارى را مى خواهند بكنند كه رضاخان در اين مملكت مى خواست بكند، همان كارى كه از زمان ناصر الدين شاه بعد از قضيه ى تنباكو در اين كشور آغاز شد، چون قبل از قضيه ى تنباكو، دستگاه هاى قدرت و حكومت درصدد اين نبودند كه روحانيت را از صحنه خارج كنند، احتياجى نمى ديدند، به فكرشان هم نمى رسيد. اول بار، بعد از قضيه تنباكو بود كه در دستگاه سلطنتى ناصرالدين شاه قاجار همزمان با دستگاه انگليسيها اين فكر پديد آمد كه اين علما مزاحمند! نمى گذارند ما راحت كار خودمان را بكنيم ، سود خودمان را به دست بياوريم ، بند و بست خودمان را بكنيم ، سلطنت و حكومت خودكامه ى خودمان را ادامه بدهيم ، بند و بست خودمان را بكنيم ، سلطنت و حكومت خودكامه ى خودمان را ادامه بدهيم ! بايد آنها را از سر راه برداريم .
البته آن روز نمى شد ناشيانه عمل بكنند؛ يك ميرزاى آشتيانى كه از تهران خارج مى شد، همه ى تهران به هم مى خورد. مگر مى شد ميرزاى آشتيانى را مورد تعرض قرار بدهند! از راه ديگر وارد شدند؛ تهمت زدند، اهانت كردند! بعد در قضيه ى مشروطيت ، اين تهمت شكل مدرن ترى پيدا كرد، دست روشنفكرى هاى غربى رسيد، و اتفاقا آن علمايى بيشتر مورد اتهام و تحقير قرار گرفتند كه به توطئه ى دشمنان آگاهتر بودند، مى فهميدند كه دشمن چه دارد انجام مى دهد! كه مظهرش مرحوم شهيد فضل الله نورى است . خوب مى فهميدند كه در اين مملكت ، چه دارد اتفاق مى افتد!
من به طلبه هاى جوان توصيه مى كنم كه تاريخ مشروطيت را با دقت ياد بگيريد و بخوانيد، و بخصوص روى نقش شيخ فضل الله نورى كه خود از مناديان مشروطه بود، و بعد در مقابل آن مشروطه ى انگليسى زاده ايستاد تكيه كنيد. اين ، معنا دارد. خيلى راحت گفتند كه ايشان يك عالم بزرگ رشوه مى گيرد! يك روشنفكر مزدور و حقيقتا مزدور، نه مزدور به معناى مجازى يعنى واقعا از سفارت انگليس پول گرفته بود كه در روزنامه بنويسد ايشان رشوه مى گيرند! چه كار مى شود كرد، مى نويسد! هنوز هم تكرار مى شود، هنوز هم عليه شيخ فضل الله نورى به جرم آگهى مى نويسند.
هر روحانى كه آگاهتر باشد، بيشتر مورد تهاجم دشمنان اسلام و مسلمين است . امروز هم همين طور است . هر كس كه توطئه ى توطئه گران برنامه ريز و سياستگذاران عمده ى ضديت با اسلام و مسلمين را بهتر بفهمد و دقيقتر به آن توجه كند، بيشتر مورد بغض است !
هنوز هم آن هنوز است ، شما اگر كتابهايى را كه درباره ى مشروطيت نوشته شده است آنهايى كه به وسيله ى وابستگان به دستگاههاى استكبارى و استعمارى و سرسپردگان غرب و سرسپردگان انگليس است باز كنيد، مى بينيد به شيخ فضل الله نورى ، بعد از گذشت دهها سال ، دارند دشمنام مى دهند!
من هر وقت اين را مى بينم ، به ياد شعر اين شاعر همشهرى خودمان (37) مى افتم .
تو در نماز عشق چه خواندى
كه سالهاست بالاى دار رفتى
و آن شحنه هاى پير
از مرده ات هنوز
پرهيز مى كنند.
بعد از گذشت دهها سال ، در كتابهايى تاريخ مشروطيت ، هنوز شيخ فضل الله نورى را مى كوبند! آن كتابهايى كه با قلم تراشيده به دست سفارتيان انگليس دارد نوشته مى شود! مى بينيد دشمن بايد از يك حركتى چقدر دردرش آمده باشد كه لطمه و ضربه زدن را رها نكند! امروز وضع شيخ فضل الله اين گونه است !
امام بزرگوار ما هم از اين قبيل بود كه على رغم اين كه شخصيت درخشان او، خضوع بينندگان حتى دشمنانش را جلب مى كرد، بيشترين طعن و دق از طرف دشمن به او شد! در همه ى ادوار چه قبل از حكومت ، چه بعد از حكومت به زبانهاى مختلف ، حتى بعد از رحلت ! اين طورى است .
شكل ديگرى از همين را رضاخان انجام داد؛ درب مدرسه را بستند، عمامه ها را برداشتند، روحانيت را خانه نشين كردند. حوزه ها را نابود كردند، علما را از مسند تدريس پايين آوردند، طلاب را آواره كردند! در حقيقت يك توقف علمى فاجعه آميز در حوزه هاى علميه تقريبا در طول قريب به بيست سال به وجود آوردند، كه اين خلاء هنوز هم بعد از گذشت پنجاه سال ، چهل سال محسوس است ! و براى اين كه روحانيت را از بين ببرند، چون طبيعت رضاخان قلدر بود، همان كار را با قلدى انجام داد!
بعد از رضاخان كه ديدند نمى شود، باز شكل ديگرى شروع كردند؛ و امروز هم باز همان حرفهاست ! يكى ، عالم درجه ى يك را متهم به رشوه گيرى مى كند! چه كسى را؟ ميرزا حسن آشتيانى را! ميرزا حسن آشتيانى در زمان خود، رئيس روحانيت درجه ى يك تهران بود! چنين آدمى ، احتياجى به رشوه گيرى دارد؟! دشمن است ديگر، نوشت ، گفت ! ملايى كه صدها خانوار به طور طبيعى عائله و نان خور او هستند، حالا مى رود از فلان ماءمور دولتى رشوه بگيرد! كارى را كه خودشان مى كردند، به بزرگانى از قبيل او نسبت دادند؛ شايد بتوانند او را خراب كنند، كه نتوانستند.
يك روز به آن شكل ، يك روز به كوبيدن شيخ فضل الله نورى با همين اتهام و انواع آن يك روز هم حالا به شكلهاى گوناگون ديگر سؤ ال مطرح كردند كه روحانيت به درد چه مى خورد؟ روحانيت براى تبيين دين است . هر كس ‍ دين را قبول دارد، مبين دين را هم احتياج دارد.
عده يى مى گويند شما روحانيون كه دين را با روش علمى و با متد ياد مى گيرند و استنباط و بيان مى كنيد، كنار برويد، تا ما بياييم و دين را بدون برخوردارى از متد و روش علم و مقدمات ، براى هر كه دلمان مى خواهد، بيان كنيم ! شما نباشيد، تا ما بگوييم . اين طور دلشان مى خواهد؛ سعى هم مى كنند كه اين را در حوزه هاى علميه توسعه بدهند و ترويج كنند. يكى از مسايل حوزه ها امروز اين است .
البته اين ، تاءثيرى نمى كند. حوزه ها مثل يك جريان اصيل و عميق و جوشان و لايزال ، ادامه دارند، ((و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض )).(38)
حوزه ى علميه نمى تواند نسبت به اين قضيه بى تفاوت باشد. من امروز دارم خدمت شما عرض مى كنم ، بدانيد كه اين سياست بلند مدت دشمنان است كه روى اين تكيه كنند. حوزه بايد سخن درست ، دقيق ، فقهى ، صادق و متقن خود را در اين زمينه بر روى دست بگيرد هم قولا، هم عملا بايد كارى كنيد كه اگر علامت سؤ ال روى روحانيت بگذاشتند، درست مثل اين باشد كه علامت سؤ ال روى جامعه ى پزشكى كشور گذاشته باشند؛ كه حقيقت قضيه هم همين است ، و اين طبابت از آن طبابت بالاتر وارجمندتر است .
البته يك چيزهايى را آدمهاى عادى نمى فهمند. اگر بگويند كه فلان كس ‍ دارد كار مى كند، بعد كسى بيايد و ببيند شما در داخل اتاق نشسته ايد و مطالعه مى كنيد، آدم دور از آبادى خواهد گفت كه اين آقا كار نمى كند! كار در نظر او، فقط بيل زدن است ! بله ، اين گونه است ؛ طبابت روح و طبابت معنوى ، طبابت از آسايش و امنيت روان است . فاى الفريقين احق بالامن ، اين را همه نمى فهمند؛ آدمهاى دقيقتر مى فهمند. بايد حوزه ها در اين زمينه به طور مطلق كار خودشان را بكنند؛ پاسخ روشن ، ثابت ، صريح و قاطع خودشان را بر سر دست داشته باشند، تا همه بتوانند استفاده كنند.(39)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:53 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
او كاملا حرف مرا تصديق كرد!
اين كه من گاهى در بعضى از صحبتها گفته ام كه آنچه در اروپاى شرقى و در بعضى از جاهاى دنيا پيش آمد، متاءثر از انقلاب ماست ، يك حرف خطابى نبوده ؛ اين واقعيت است . مثلا آنچه كه در كشور رومانى ، يا بعضى از كشورهاى ديگر اروپاى شرقى پيش آمد، عبارت از حضور مردم بود كه در مقابل سلاح گرم ، با جسم و جان خودشان به خيابانها آمده بودند. كاربرد سلاح گرم از طرف گروه حاكم ، اين خاصيت را دارد كه اگر با جسم انسانها مواجه شد، جسم انسانها در صورت مقاومت ، بر آن فايق خواهد آمد و پيروز خواهد شد. هيچ جاى دنيا هم ، عكس اين مكان ندارد.
در خفقان آميزترين كشورها هم ، اگر گروههاى مردم كه با جسم خودشان ، به مقابله ى با تفنگها آمده اند فقط نوبتى چند مقاومت كنند و از ميدان در نوردند و از كشته شدن نترسند، پيروز خواهند شد؛ كمااين كه در جاهاى ديگر دنيا ديديم همين طور پيروز شدند. آن جاهايى كه پيروزى پيش ‍ نمى آيد؛. مردم بايد بيايند. آمدن گروهى از مردم ، فايده يى ندارد؛ بايد آحاد مردم راه بيفتند؛ همانى كه شما در ايران ديديد. آنهايى كه مختلف شدند؛ گروه و نبذى از مردم بودند. نمى شود گفت گروهى از مردم آمدند؛ نه ، متن مردم آمدند. ساير كشورها هم از ايران ياد گرفتند.
سال 64 يا 65 كه از اين حرفها هيچ خبرى در دنيا نبود، به يكى از اين سياستمدارهاى آفريقا، همين مطلب را گفتم . شخص خيلى عاقل و واردى به نام ((موگابه )) در آفريقا هست كه از سياستمداران خيلى پخته است و با ايران و انقلاب هم روابطش خيلى خوب است . خودش و كشورش زيمباوه ، هميشه با انقلاب ما همراه بوده اند. شخص او و افرادش ، آدمهاى خيلى عاقلى هستند و با ديگر كشورها تا آنجا كه ما ديده ايم خيلى فرق دارند. من با او صحبت مى كردم و همين مطلب را گفتم . آن وقت ، ما راجع كشور آفريقاى جنوبى صحبت مى كرديم . مطرح كردم كه تجربه ى ما يك تجربه ى استثنايى است و به اعتقاد من ، آفريقاى جنوبى هم جز اين راهى ندارد كه مردم به خيابانها بريزند و نترسند و فضا را بر گروه حاكم تنگ كنند، تا بر آنها فشار قهرى وارد بيايد. يعنى وقتى كه همه ى محكوم عليهم ، در مقابل عده ى كم حكام آمدند و بر خلاف ميل آنها قرار گرفتند؛ يعنى نه به اداره شان رفتند، نه در دكانشان رفتند، نه به محل كار و كارگاهشان رفتند و به خيابانها آمدند، آن حاكم ، ديگر هيچ كارى نمى تواند بكند؛ يا بايد فرار كند و برود، يا خود كشى كند، يا تسليم بشود و يا توبه نمايد.
البته بحث ما، مثل اين بحثهاى عادى سياسى كه هر چه اين طرف مى گويد آن طرف هم بگويد بله درست است و باز حرف خودش را بزند، نبود. ما در يك مذاكره ى دوستانه ى دو نفره ى غير ديپلماتيك صحبت مى كرديم . او كاملا تصديق كرد و گفت : من اين حرف را صد درصد قبول دارم و تجربه ى انقلاب شما، تجربه ى موفقى است ؛ منتها آفريقاى جنوبى نمى تواند اين طورى عمل كند. علتش اين است كه شما مدهب و ايمان به دين داشتيد، يك رهبر مذهبى هم پيدا شد كه با شجاعت و قدرت ، از اين عامل ايمان مردم استفاده كرد و انقلاب را به پيروزى رساند؛ ولى در آفريقاى جنوبى ، جاى اين عمل خالى است ؛ كه حرف بسيار درستى هم بود. گفت : در آن جا، مردم اعتقاد آن چنانى ندارند و عامل ايمان در وجودشان نييست و رهبرى هم مثل رهبر شما پيدا نمى كنند(40)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:54 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
تحميل الگوها!
غربيها از آن روزى كه استعمار را شروع كردند، شما مى دانيد كه اوّل با شمشير و شلاق و آدم دزدى و ثروت دزدى و كشتار و ششلول بندى و امثال اينها شروع كردند؛ چه در آسيا، چه در آفريقا، چه در آمريكاى لاتين . بعد از گذشت اندكى فهميدند اين خيلى پرهزينه است ؛ اگر بخواهند ماندگار باشند و منافعشان را تاءمين بكنند، يك راه نزديكتر دارند و آن اين است كه الگوهاى فرهنگى و فكرى خودشان را كه شامل الگوهاى سياسى هم هست به اين كشورها تحميل و صادر كنند. وقتى آن كشورى كه شما مى خواهيد بر آن حكومت بكنيد، مثل شما فكر مى كند؛ آنچه را كه در نظر شما خوب است ، خوب مى داند؛ آنچه را كه در نظر شما بد است ، بد مى داند؛ ديگر حكومت كردن بر آن ، شلاق و شمشير نمى خواهد؛ همان كارى كه شما مى خواهيد، او خودش انجام مى دهد.
تحميل فرهنگى ، تهاجم فرهنگى ، تحميل الگوهاى گوناگون فرهنگى و سياسى از اين جا آغاز شده است . در هند، جرو اوّلين كارهايى كه كردند، زبان فارسى را كه زبان حكومتى بود حذف كردند؛ زبان اردو را هم تصعيف كردند؛ به جايش زبان انگليسى را آوردند؛ يعنى به جاى زبان فارسى را عوض كردند اين اژلين قدم بود و بعد بقيه ى الگوهاى خود را تحميل كردند. همان شكل دموكراسى مورد قبول خودشان ، و اين ادامه داشته ؛ اوّل دوران استعمار بود،، بعد دوران كشورهاى زير نفوذ بود؛ در همه ى اين دورانها كار اينها تحميل الگوها بوده است . هر جا توانسته اند مفاهيم مورد نظر خودشان را چه مفاهيم حقوقى ، چه مفاهيم فرهنگى ، فرهنگ عمومى به آن مردم منتقل كنند و بباورانند، آن جا كارشان آسان بوده ؛ راحت توانسته اند زندگى كنند. حالا جمهورى اسلامى در مقابل اين تحميل الگوهاى سياسى و الگوهاى حقوقى و الگوهاى فرهنگى ايستاده ؛ اين مساءله ى اصلى است . در واقع تهديد اصلى جمهورى اسلامى از اين ناحيه است ؛ از ناحيه ى اين ايستادگى است ؛ كه اين ايستادگى هم از اسلام است .(41)

R A H A
02-07-2012, 09:55 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
به سياست انگليس كار دارد يا نه ؟
اينها با اسلام به معناى يك عقيده هيچ معارضه يى ندارند؛ به عنوان يك عمل فردى هيچ معارضه يى ندارند. امام از قول آن انگليسى نقل مى كردند كه وقتى انگليسيها عراق را گرفتند، يك نفر از آنها ديد يكى اذان مى گويد؛ گفت اين چه مى گويد؟ چون داشت فرياد مى كشيد، ترسيد كه مبادا يك چيزى باشد گفتند دارد اذان مى گويد؛ گفت به سياست انگليس كارى ندارد؟ گفتند نه ؛ گفت هر چه مى خواهد اذان بگويد، بگويد! حالا هم اخيرا شنيده ام كه يك آمريكايى شبيه همين حرف را زده ؛ كه هر چه مى خواهند ذكر بگويند، هر چه مى خواهند سجده كنند كه پوست پيشانى و دستشان كلفت بشود، ما به آنها كارى نداريم ! معلوم است كارى ندارند. آنها را به چه چيزى كار دارند؟ آنها به آن چيزى كار دارند كه بيست و يك سال است آنها را پشت در نگه داشته ، يعنى اسلام سياسى ؛ يعنى نظامى سياسى اسلامى ؛ يعنى ايمانى كه در خدمت نظام سياسى قرار مى گيرد؛ يعنى آن برداشت سياسى و اجتماعى از اسلام كه آيات و روايات و منابع اسلامى آن را تاءكيد مى كنند؛ آنها با اين مخالفند؛ آنها با حكومت اسلامى مخالفند. تهديد اصلى ، از ناحيه ى اسلام و حكومت اسلامى است .(42)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:56 PM
تا مدّتها نان گندم پيدا نمى شد !
من چند سال قبل از اين ، به مناسبتى در يك صحبت تلويزيونى گفتم كه بعد از دوران جنگ (در سالهاى 1320) كه من خيلى كوچك بودم ، اما اجمالا يادم مى آيد با اين كه آن وقت در ايران جنگ نبود، بلكه در دنيا جنگ بود و به ايران ربطى نداشت ، اما باد جنگ كه به ايران خورده بود، تا مدتها نان گندم پيدا نمى شد! ما در خانه ى خودمان ، نان جوين مى خورديم ؛ نان گندم پيدا نمى شد كه مردم بخورند. مردم ، در شديدترين وضع زندگى مى كردند. قند و شكر پيدا نمى شد كه مردم بتوانند چايى خود را با آب بخورند.
امروز، بحمداللّه ما هشت سال جنگ را تحميل كرديم و آن طور مشكلات را نداريم . اين ، به خاطر آن است كه ملت پشت سر دولت است ؛ به خاطر آن است كه ملت بيدار است ؛ به خاطر آن است كه مسؤ لان كشور، دلسوز و علاقه مندند. با همين طريق پيش برويد. به فيض پروردگار و به اتكاى نيروى مخلصان اين جامعه ، مشكلات بر طرف خواهند شد و چشم دشمنان ، كور خواهد گرديد. ما هيچ احتياجى نداريم كه دشمنان سوگند خورده ى ما مثل امريكا - براى ما دل بسوزانندو ما هيچ به دنبال مذاكره و رابطه ى با آنها نيستيم .(43)

http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-77.jpg



http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-78.jpg

R A H A
02-07-2012, 09:56 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
مردم سالارى يعنى چه ؟
ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى و ايران اسلامى از پايه هاى عزّت برخوردار است : اوّلا يك آرمان حكومتى قوى در دست دارد. ما در باب حكومت حرف داريم ، تفكر داريم ، طرح داريم ؛ و آن ؛ طرح اسلامى است . اين طرح هم در كتاب نيست ؛ در واقعيت خارجى است و جلوى چشم هم است . آن طرح چيست ؟ مردم سالارى دينى ، تعبير دمكراسى را نمى خواهم به كار ببرم ؛ چون من اصرار دارم واژه ها را آن چنان بايد تعبير كنيم كه همه ى معناى خودش را ببخشد. ما وقتى مى گوييم دمكراسى ، اين واژه يى است كه يك مفهوم و مفاد خاصى دارد در آن حوزه يى كه اين واژه در آن جا خلق شده است ، ممكن است ما بعضى از آن بخش هاى گوشه و كنارش را قبول نداشته باشيم ؛ چرا بيخودى واژه ى بيگانه را كه نمى توانيم همه ى محتواى آن را تضمين بكنيم ، به كار ببريم آن چيزى را كه خودمان داريم ، عرض مى كنيم : مردم سالارى .
مردم سالارى يعنى چه ؟ يعنى چيزى كلّ نظام سياسى ، جوشيدن از مردم است . از چه چيز مردم ؟ فقط از راءى مردم ؟ كه قابل خريد و فروش و معامله و اين چيزهاست و شما در دنيا مشاهده مى كنيد. الان در دمكرات ترين كشورهاى دنيا كه افتخار اين را براى خودشان پرچمى قرار داده اند شما مى بينيد نقش احزاب كه در آن احزاب ، نقش افراد متّكى به سرمايه دارها و ثروتهاى كلان كاملا بارز است تعيين كننده است . مگر اين جور نيست ؟ كيست كه نداند در كشورهاى غربى حالا نماد كاملش ، كشور آمريكا انتخابات به معناى اين كه مردم چيزى را فهميدند، دانستند، انتخاب كردند و تصميم گرفتند، به هيچ وجه نيست ؟ اين چيزى است كه امروز خود منتقدان آمريكايى مى گويند؛ در كتابهاشان مى نويسند؛ در گزارشهاشان مى گويند؛ در مقالاتشان ذكر مى كنند و ما هم از آنها مطلع مى شويم . اگر چه راءى هم البته يكى از نمودارهاى مردم سالارى است ، ليكن مردم سالارى به معناى جوشيده شدن و پديد آمدن نظام سياسى و متصديان نظام سياسى از سوى مردم است . اين به معناى حقيقى كلمه اش آن جايى است كه هم تصميم مردم ، هم عواطف مردم ، هم ايمان مردم ، هم عشق مردم ، هم احساس مردم مصلحت جويى مردم ، همه اشتراك پيدا مى كنند. در اين كه اين نظام سياسى به وجود بيايد؛ اين مى شود مردم سالارى حقيقى ؛ ما امروز در ايران را داريم . دوستان ! اين روابط عاشقانه و محبت آميز پر شور مردم با مسؤ ولان كشور را دست كم نگيريد؛ اين چيز كمى نيست ؛ اين چيز بسيار مهمى است ؛
نظير اين را در هيچ جا مشاهده نمى كنيد.
گاهى در بعضى از كشورها توانسته اند سمبلهايى براى مليت درست كنند البته در گذشته بيشتر بوده ، حالا بشدّت ضعيف هم شده است مثلا فرض ‍ كنيد كه سمبل سلطنت يا امثالل اينها را درست كنند؛ يك رابطه ى اعتقادى درست كنند براى اين كه بگويد اين نماد مليت ماست ؛ مردم را نسبت به آن احساس و علاقه مند كنند؛ ليكن به هيچ وجه قابل مقايسه با آنچه كه امروز در ايران وجود دارد، نيست . اين علاقه ى پر شور مردم به مسؤ ولان ، يك نمونه اى امام بزرگوار ما بود كه شما ديديد براى امام چه كار كردند. كجاى دنيا چنين چيزى وجود دارد؟ هر جايى هم كه نمونه هايى از اين به وجود مى آيد، نمونه هاى بسيار نادر و گذراست ؛ آن جايى است كه رهبران توانسته اند از مساءله ى آراء تجاوز كنند و خودشان را به عواطف و دلها متطل بكنند. البته خيلى كم ، كوتاه مدت و گذرا وجود داشته ؛ با اين وضعيت ، با اين شمول و با اين ماندگارى راز ماندگارى و راز كار آمدى آن هم همين دينى بودنش است ؛ چون به ايمان مردم متصل و مرتبط است ؛ اين يكى از پايه ها و پشتوانه هاى عزّت ملى است .(44)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:57 PM
نمى گذارند اين اسرار منتشر بشود
دموكراسى هاى غربى در عمل نشان داده اند كه مردم سالارى در آنها حداقل يك حقيقت جدى يا دست نيافتنى نيست . الان در همين قضاياى انتخاباات امريكا، آن كسى كه در اين كشمكش به رياست جمهورى آمريكا برسد، نماينده ى بيست و پنج درصد ملت امريكاست . يك حرف اين است كه آيا آن كسى كه نماينده ى بيست و پنج درصد مردم است ، مشروعيت دارد يا نه ؛ اين به ما ارتباطى ندارد؛ طبق قوانين خودشان بله ، آن كسى كه حتّى نماينده ى بيست و پنج درصد از آراء است ، مشروعيت دارد؛ اما حقيقت بسيار مهم است كه آيا اين مردم سالارى است ؟! آيا كشورى كه هفتاد و پنج درصد مردمش در انتخاب شخص اول كشور هيچ نقشى ايفا ننكرده اند، هيچ علاقه يى نشان نداده اند، هيچ پشتيبانى يى از او نكرده اند، هيچ گامى براى او بر نداشته اند، يك عده هم عليه او راءى داده اند، داراى نظام مردم سالارى است ؟! اين را به زهنهاشان مراجعه كنند، از وجدانهاى خودشان بپرسند. آن كسانى كه چشم مى بندند و هر چه كه از طرف مدعيان فكر و منطق و سياست در غرب به سمت آنها سرازير شد، با آغوش باز آن را مى پذيرند، روى اين نكته فكر كنند؛ اين مردم سالارى نشد.
آن نظامى كه در راءس حكومتش كسى است كه دل آحاد مردم به شكل عاطفى ايمانى با رشته هاى مستحكم به آن مركز وصل است ، نظام مردم سالار است . آن نظامى كه در راءسش كسى قرار دارد كه يك اقليت بيست و پنج درصدى ، آن هم در پاى صندوقهاى راءى به او راءى داده اند، نظام مردم سالار نيست . در كشورهاى غربى ، عده يى حتّى نامزد رياست جمهورى را درست نمى شناسند؛ چون حزب گفته است به فلانى راءى بدهيد، چشم را مى بندند و راءى خود را در صندوق مى اندازند؛ اين نشاندهنده ى اين حقيقت است كه ادعاى دمكراسى در كشورهايى كه با اين اسلوب اداره مى شوند و نظام سياسى بر اين پايه استوار است ، ادعاى درستى نيست .البته ما در مقام ادعانامه عليه دمكراسى غربى حرفهاى ديگرى هم داريم ؛ نقش كمپانيها، نقش تبليغاتى كه با پول به وجود مى آيد، نقش دخالتهاى غير مردمى در انتخابها؛ از اين قبيل هم فراوان است .
البته نمى گذارند تبليغات به گونه يى باشد كه اين گونه اسرار منتشر بشود. امروز حقيقت دردناك در نظامهاى غربى است كه على رغم ادعاى آزادى ، صدها شبكه ى تلويزيونى و راديويى وانواع و اقسام رسانه ها وجود دارد كه مانع آزادى فكر، آزادى خبر و آزادى اطلاع رسانى مى شود. در حقيقت در اين كشورها آزادى به آن معنايى كه ادعا مى كنند، به هيچ وجه وجود ندارد. چرا؟ چون اين شبكه ى تبليغاتى و اين همه دستگاها و رسانه ها اعم از راديو و تلويزيون و روزنامه درانحصار مجموعه هايى است كه جزو اداره كنندگان سياستهاى آن كشورند مثل سرمايه داران بزرگ در اختيار مردم نيست كه خبر را برساند.(45)

R A H A
02-07-2012, 09:57 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
آيا اين شد مردم سالارى ؟!
من خيلى متاءسف مى شوم كه گاهى مى بينم در بعضى از مراكز فرهنگى ما حرفهايى زده مى شود كه با واقعيتها فرسنگها فاصلعه دارد. ادعا مى شود كه در فلان نقطه ى عالم آزادى فكر هست ؛ بله ، به آن معنا آزادى هست ؛ يعنى هيچ قيدى ، حدى و خط قرمزى كه انسانها از ارزشهاى انسانى تخطى نكنند، وجود ندارد؛ يعنى تخطى به ارزشها آزاد است نه ارزشهاى اسلامى ، حتّى ارزشهاى انسانى اما تخطى به قدرت سياسى و پشتيبانى آنها به هيچ وجه ممكن نيست ! آن جايى كه آنها نخواهند، نه سياسى و نه پشتيبانان آنها نخواهند، نه تلويزيون ، نه راديو، نه روزنامه ، نه مراكز خبرى ، كمترين خبرى كه با سياستهاى دستگاهى كه بر آن جا حاكم است و كمپانيهايى كه از آن دفاع مى كنند، معارض باشد، آن را درز نمى دهند؛ لذا نمى گذارند بسيارى از خبرها و حقايقى كه در قضاياى انتخابات و دخالتهاى انتخابى وجود دارد، به گوش مردم دنيا برسد. اگر در گوشه يى يك ناراضى هم پيدا شد، و كتابى نوشت كه گاه و بيگاه نوشته اند و در تيتراژ محدودى پخش شد، آن قدر جنجالهاى تبليغاتى رنگين بر سر او آوار مى شود كه حرفش گم مى شود و اصلا از بين مى رود و كسى آن حرف را نمى شنود! بله ، يك وقت هم مثل حالا بين خودشان اختلاف مى افتد. همان دستگاههايى كه اداره كننده ى سياستهاى كشور ايالات متحده ى آمريكا هستند همان سرمايه دارها، همان صهيونيستها، همان دستهاى پشت پرده ، همان گردانندگان دو حزب بزرگ اين جا بر سر منافع خودشان اختلاف پيدا مى كنند؛ آنگاه مساءله ى تقلب ، خيانت و دستبرد زدن به آراء مردم علنا مطرح مى شود؛ اما آن جايى كه اين تعارض به وجود نيايند، اين مسائل هيچ درز نمى كتد؛ آيا اين شد مردم سالارى ؟!(46)

R A H A
02-07-2012, 09:58 PM
اين مردم سالارى است
بعضيها اصرار دارند كه ما هم همان اصطلاح ((دمكراسى )) را كه آنها به كار مى برند، به كار ببريم . شما عوض دمكراسى ، بگوييد مردم سالارى . مردم سالارى در اصل متعلق به اسلام است . پايه گذار مردم سالارى به شكل درست و منطقى ، اسلام است . يكايك مردم مسلمان در حكومت نبوى آمدند. و با پيفمبر بيعت كردند؛ هم مردان آمدند و هم زنان آمدند. آن روز زن در جامعه ى بشرى موقعيتى نداشت . نه فقط در عربستان و در ميان اعراب زنها عقب افتاده بودند، بلكه در پادشاهى ايران و امپراتورى روم به زنها اجازه ى اظهار وجود نمى دادند؛ اما پيغمبر خدا از خداوند دستور مى گيرد؛ اذا جائك المؤ منات يبايعنك على ان لايشركن باللّه ؛ وقتى زنان مؤ من مى آيند با تو بيعت كنند، بايد بر اين اصول بيعت كنند؛ مثل مردها كه مى آيند بيعت كنند. زن هم آمد بيعت كرد، مرد هم آمد بيعت كرد. دلها به هم گروه خورد، عزمها در هم پيچيد و توحيد ذات مقدس پروردگار بين شخص پيغمبر و يكايك آحاد مردم و مؤ منان به او مظهر پاك كرد. بله ، به پيغمبر هم عشق مى ورزيدند؛ اما شخص پيغمبر مطرح نبود.
عزيزان من ! در اسلام شخص مطرح نيست . هيچ كس نبايد به شخص ‍ دعوت كند. هيچ فردى نيست كه به خودى خود و بدون اين كه نمايندگى از يك ارزش معنوى داشته باشند، در خور عواطف و محبتها و ايثارها و لطفها و صميميتهاى كسى قرار بگيرد. مسلمانها از اول اين طور عادت كرده بودند، تا امروز هم همين طور است . مسلمانها محبتها، عواطف ، صميميتها، احساسات صادقانه ى خود واين گونه كالاهاى معنوى را آن جايى نثار مى كنند كه خيال مى كنند ارتباطى با كانون ارزشهاى معنوى يعنى اسلام دارد؛ با خود پيغمبر هم همين گونه بود و دلها به آن بزرگوار وصل مى شد؛ اين مردم سالارى است .(47)

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:58 PM
چرا يك عده در كشورهاى پيشرفته در سرما و گرما مى ميرند؟
آن اين است كه پيشرفت صنعتى يا توسعه ى كشاورزى در هر منطقه اى از اين كشور، بايد بر اساس معيارهاى درست باشد. معيار درست يعنى چه ؟ يعنى معيار قانون . ما طرفدار عدالتيم و سعيمان اين است كه حتى المقدور يعنى تا آن جايى كه در توان ماست عدالت در جامعه استقرار پيدا كند. اگر عدالت استقرار پيدا نكند، توسعه و رشد يك كشور به خودى خود يك آرزوى مقدس محسوب نمى شود خيلى از كشورهاى دنيا در آمد ناخالص ‍ ملى يا درآمد سرانه ى ملى شان خيلى بالاست ؛ اما وارد آن كشور كه مى شويد، مى بينيد يك عده از گرسنگى دارند مى ميرند! دو سال قبل از اين در تابستان خبر گزاريها گزارش دادند كه در فلان نقطه ى امريكا حرارت به 45 درجه ريسده است و فلان تعداد آدم مرده اند! در تهران هم گاهى حرارت به 45 درجه مى رسد، اما كسى نمى ميرد. بنده قبل از انقلاب در ايرانشهر بودم . وسط تابستان در سايه 54 درجه حرارت بود، در آفتاب 63 درجه ؛ ولى ما نشنيديم كسى در ايرانشهر بميرد. با افزايش دو درجه ، سه درجه حرارت ، چرا بعضى از انسانها درآن كشورها مى ميرند؟ اين معناى دقيقى دارد. در زمستان هم وقتى سرما يك مقدار از حد متعارف بالاتر مى رود، كسانى در آن جاها مى ميرند،؛ اين معنايش خود خيابانگردها، خيابان خوابها و بى خانمانهاست . وقتى در يك جامعه احساسات مذهبى وجود نداشته باشد و براى پناه دادن به فقير و مسكين و يتيم ، اجر الهى وجود نداشته باشد و يا اين كار ترويج نشود، آن كسى كه در خيابان محكوم به خيابان خوابى است ، اگر در سرماى زمستان واقع شد، محكوم به مردن است ؛ اگر در گرماى تابستان هم واقع شد، محكوم به مردن است ! اينها چيزهاى خيلى مهمى است .
اگر عدالت نباشد، اين كشور از لحاظ رشد ثروت يا توسعه ى صنعتى و غيره به هر حدى برسد، نمى تواند يك ايده آل محسوب بشود؛ اصل ، عدالت است . البته عدالت اگر با رفاه كشور هم همراه نباشد، باز چيزى گير كسى نمى آيد. به قول معروف ، ما نمى خواهيم گرسنگى و فقر را تقسيم كنيم ؛ اما مى خواهيم رشد و پيشرفت كشور، به معناى يك توسعه ى همه جانبه باشد؛ يعنى در آن فقط رشد صنعتى و كشاورزى و ثروتمندتر شدن روزافزون جمعى ، با فقيرتر شدن يا فقير ماندن جمعى ديگر همراه نباشد.(48)

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:58 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
ملت ايران در دوران قاجار و پهلوى بشدّت تحقير شد
يك ملت اگر نتواند عزت خود كه پشتوانه ى آن افتخارات و پايه ها و مايه هاى اصيل و حقيقى است ، فراهم بكند عزت ، زبانى نيست و با ادعا نمى شود آن را به دست آورد؛ عزت پشتوانه مى خواهد همه چيز از دست او رفته است ؛ حتى دانش كه وسيله ى پيشرفت است ، براى او سودى نخواهد بخشيد. عزت مهم است .
ما در ايران اسلامى پايه ها و مايه ها و پشتوانه هاى عزت ملى ، عزت جهانى و عزت بين المللى را داريم ؛ اگر چه از كاروان دانش خيلى عقب افتاديم و اگر چه سياست ما در طول دورانى طولانى تا قبل از انقلاب هميشه سياست منفعل و زايده يى از سياستهاى جهانى بوده ؛ چه در اوايل دورهى قاجار كه فرنگيها به نيت نفوذ و اثرگذارى وارد كشور شدند البته قبل از آن رفت و آمدها داشتند، اما از آن وقتى كه آمدند در اين جاتاءثير بگذارند و توانستند و موفق شدند چه در اواخر دوران قاجار كه شما گرفتارهيا و محنتهاى ايران را در مقابل سياستهاى خارجى چه روس و انگليس كه دو تا نقطه ى اصلى بودند، چه حتى كشورهاى كوچك مى دانيد؛ و چه در دوران پهلوى كه به شكل ديگرى و بسيار سخت تر و عميق تر اين عزت دستخونش قرار گرفت دستخوش اهانتها، دستخوش تحقيرها و ملت ايران تحقير شد. در طول اين تقريبا صد و پنجاه سال كه حالا اين تعبير صد و پنجاه سال يا دويست سال را ما به اعتبارات مختلف تكرار مى كنيم ؛ عمدتا آن قسمت فعالش از اوايل قرن اخير هجرى است يعنى از هزار و سيصد و خرده يى شروع شده اين رفت و آمدهاى بشدت تحقير كننده و مواجه شدن با انفعال محض در دستگاههاى حكومتى ، وضع بسيار بدى را بوجود آورده بود؛ كه آن گذشته در وضع كنونى ما يقينا اثرهاى منفى داشته است .(49)

R A H A
02-07-2012, 09:58 PM
انگار نه انگار
و اما استقلال در مساءله ى بسيار مهم خاورميانه كه جزو مسايل درجه ى يك دنياست الان سى ، چهل سال است كه مساءله ى فلسطين جزو مسائل طراز اول دنياست . ما در اين مساءله حرف يگانه يى داريم ؛ استقلال داريم ؛ حاضر نشديم الگويهاى ديگران را قبول كنيم . كشورهاى همسايه يك روز همين شعارها را مى دادند، منتها آنها تحت ضرورتهاى گوناگون و به خاطر گرفتاريهاى فراوانى كه داشتند واقعا گرفتارى داشتند مجبور شدند و رفتند تسليم همان الگوهايى كه آنها مى خواستند شدند، حالا با اختلافاتى كه طبعا باقى مى ماند، البته ملاحظه مى كنيد كه اين نرمش و اين گرايش ، مشكلى از مشكلات اين كشورها را حل نكرد. همچنانى كه هيچ مشكلى از فلسطينيها را حل نكرد. اين گرايش ذلت آميز و تن دادن ذلت آميز كه اينها در مقابل فشار آمريكا و صهيونيستها از خودشان نشان دادند، هيچ مشكلى را حل نمى كند؛ اين هم يك بحث ديگر است كه حالا جايش الان نيست .
من به شما عرض بكنم ، در مقابل قدرتى كه شما قرار گرفتيد مثل قدرت آمريكا هر چه كه شما امتياز بدهيد، يك امتياز بعدى هم وجود دارد كه بايد بدهيد، اگر نداديد، همين هياهو و جنجال هست . اين جورى نيست كه اگر شما اين امتياز را داديد، ديگر جنجال تمام بشود؛ حالا بياييد مثلا مذاكره كنيد، بعضيها مى نشينند فكر مى كنند كه ما بر اثر مذاكره نكردن با آمريكا چه ضررهايى را داريم متحمل مى شويم ؛ يا بر اثر رابطه نداشتن با آمريكا چه ضررهايى را داريم متحمل مى شويم ؛ من از اين آقايان سؤ ال مى كنم خوب ، شماها ديپلماتيد، سياسى هستيد، روى اين مساءله بايد فكربكنيد كدام امتياز را اگر شما داديد، اين مشكلات برطرف خواهد شد؟ اگر مذاكره كرديد، مشكلات برطرف مى شويد؟ پشت ميز مذاكره نشستيد، اين مشكلات برطرف مى شود؟ مشكلاتى كه فرض مى شود از ناحيه آمريكاست ، آنها هم جاى خدشه و مناقشه ى فراوان دارد. يا اين كه نه ، پشت ميز مذاكره ، او وسيله اى پيدا مى كند كه حرف خودش را از همان موضع ابرقدرتى به شما بگويد كه امروز نمى تواند بگويد. امروز حداقل اين هست كه اگر بخواهند چيزى به ما بگويند، بايد يك نامه ى بى نام و بى نشان و بى عنوان و بى امضاء از طريق دور قمرى حافظ منافع بفرستند تا برسد دست يك نفرى ؛ اينها هم با همان لحن مى فرستند مى رود آن جا، انگار نه انگار.(50)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 09:59 PM
علماء توانستند جوانه هاى شيعه را در اين كشور به وجود آورند
اگرچه مردم اردبيل بلكه بسيارى از مردم كشور نقش اردبيل و سابقه ى اردبيل و بزرگان اين شهر و منطقه را تا حدود زيادى مى شناسند؛ اما من مايلم از زبان من ، اين گفته شود كه اردبيل در طول دورانهاى گذشته و در دوران انقلاب و در دوران نهضت اسلامى ، نقشى مؤ ثر و پايدار در آن راههاى كه به صلاح ملت و اين كشور منتهى مى شده ، ايفا كرده است .
در تاريخ گذشته ، در دوران طلوع صفويه ، اين سرزمين اردبيل توانست دو خدمت بزرگ به اين كشور بكند. اول اين كه توانست از كشورى كه بخشهاى آن از هم جدا و با هم در حال اختلاف و درگيرى بودند، يك كشور متحد، بزرگ و مقتدر، بوجود بياورد. قبل از طلوع صفويه و بعد از دوران سلجوقيان ، ايران كشورى بود كه هر بخشى آهنگ جداگانه يى مى نواخت ؛ از عزت و عظمت ايران در آن دورانها خبرى نبود. اين عزت را صفويه دادند؛ و صفويه از اردبيل طلوع كردند و خاندان عرفاى مجاهد و مبارز يعنى اولاد شيخ صفى الدين اردبيلى توانستند اين زمينه را بوجود بياورند، تا فرزندان آنها ايران را به همه ى عالم ، متحد، مقتدر، عزيز، سربلند و پيشرفته در دنياى آن روز معرفى كنند.
خدمت دوم ، آن چيزى بود كه در واقع پشتيبانى معنوى آن عامل اول محسوب مى شود؛ يعنى احياى مذهب شيعه ، مذهب اهل بيت و ارادت به خاندان پيامبر. مردم از اين سرزمين همين مردم شجاع ، همين عشاير غيور با نام اميرالمؤ منين ، با نام حسين (ع )، با نام شهداى كربلا، با نام ائمه ى معصومين توانستند بروند و نام خدا، ياد اهل بيت و آئين مقدس اسلام و فقه متين جعفرى را در سرتاسر اين كشور، مستقر كنند و يك كشور يكپارچه ، محكم و مقتدر بوجود بياورند.
اين اقتدارى بود كه از معنويت ، از دين و از تعاليم اهل بيت به وجود آمد. بزرگانى كه دراين مدت در طول چند قرن در اردبيل پرورش پيدا كرده اند، همه همين خط مستقيم را نشان مى دهند. خود شيخ صفى الدين اردبيلى ، برخلاف آنچه كه بعضى گمان مى كنند، يك صوفى مسلك از قبيل آنچه كه ادعا مى كنند، نبود؛ يك عالم ، يك عارف ، يك مفسر و يك محدث بود. آن طورى كه مرحوم علامه ى مجلسى بنا بر آنچه از اول نقل كرده اند ذكر مى كند، شيخ صفى الدين اردبيلى را در رديف سيد ابن طاووس و ابن فهد حلى ، علماى فقيه و در عين حال عارف بودند؛ و كسى بود كه در كنار علامه ى حلى در دستگاه شاه خدا بنده توانستند جوانه هاى شيعه را در قرن هفتم و هشتم در اين كشور به وجود بياورند و پايه ى فقهى و متين و استدلالى آن را در حوزه هاى علميه ، رايج كنند.
بعد هم فرزندان او عرفاى مجاهد بودند؛ لذا گفته اند اردبيل ((دارالارشاد)) است . يعنى اين جا كسانى هستند كه ارشاد به دين مى كنند. بحث ، بحث دارالارشاد است ؛ صوفى گرى و كارها و سخنها و دعويهايى از اين قبيل نيست ، بحث بر سر معنويت دين و معنويت شيعه و خاندان اهل بيت ؛ لذا بعد از گذشت يكى دو قرن در اوايل صفويه در قرن دهم خورشيد درخشان فقاهت شيعه اول كسى از بزرگانى كه بعد از چند قرن در دنياى فقاهت اسلامى و شيعى از ايران درخشيد يعنى مرحوم ملا احمد محقق اردبيلى از اين شهر سربلند مى كند! قرنها، فقهاى شيعه از بلاد لبنان ، شام ، حله و عراق بودند، علمايى از ايران در رديف بزرگهاى فقهاى شيعه ، از بعد از قرون اول ، تا قرنهاى متوسط نداشتيم . اول كسى كه در اين ميدان قدم گذاشته است يك فحل اردبيلى است ؛ يك عالم بزرگ ، يك زاهد، يك عارف و يك محقق !(51)




http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-89.jpg

R A H A
02-07-2012, 09:59 PM
ايستادگى در برابر روسها و دموكراتها، هنر شما مردم بود
من فراموش نكنم ، از علماى بزرگ اين استاد ياد كنم ؛ از مرحوم حاج ميرزا محسن آقا مجتهد، از مرحوم حاج ميرزا على اكبر مجتهد مردان بزرگ از مرحوم حاج سيد يونس اردبيلى ، كه خود من در دوران جوانى در مشهد مقدس ، آن مرد را از نزديك مى شناختم كه عالم طراز اول بى معارض در خراسان بود. اينها بزرگانى هستند كه همگى هم در مقابل ظلم ، در مقابل فساد و در مقابل سلطه ى حكومتهاى ظالم مقاومت و ايستادگى كردند؛ مرحوم حاج سيد يونس يك جور، مرحوم حاج على اكبر آقا يك جور و ديگران به انحاء ديگر.
اين ، شهر و استان شماست ؛ به فضل پروردگار، اين جا استان شد و امكان جذب كمك هاى دولتى براى اينجا به وجود آمد.
من فراموش نكنم و عرض كنم كه در دوران جنگ تحميلى ، جوانان اين مرز و بوم در قالب لشكرها و يگانهاى مربوط به اين منطقه ، مجاهدت كردند و هزاران شهيد و جانباز و آزاده و ايثارگر، از اين منطقه ، تقديم انقلاب شد؛ همان كسانى كه با شجاعت خودشان مانند جوانان غيور در همه جاى كشور جلوى دشمن را گرفتند و استقلال كشور و نظام اسلامى خود را با قدرت ، حفظ كردند.
همچنان كه مردم اردبيل دهها سال قبل و در قرن گذشته ، در مقابل روسهاى تزارى ، در مقابل بلشويكها، در مقابل عثمانيها آن وقتى كه لازم بود ايستادند؛ در مقابل مفسدين داخلى و دموكراتهاى بى وطن ، همين مردم بودند مردم اردبيل و ساير شهرهاى آن روز آذربايجان كه در مقابل آنها ايستادند. البته ديگران به نام خودشان تمام كردند؛ اما در حقيقت هنر شما مردم بود.
دين ، وفادارى ، غيرت ، شجاعت و عشق و اخلاص به خاندان رسالت ، از جمله ى خصوصيات شما مردم عزيز است كه من آن را خوب مى شناسم و بسيارى از مردم كشورمان هم مى شناسند؛ همچنين عشق و ارادت به خاندان پيامبر، بخصوص به سيدا الشهداء حسين بن على (ع ) است .(52)

R A H A
02-07-2012, 09:59 PM
در حكومتهاى قاجار و پهلوى به اردبيل عمدا بى اعتنايى مى شد!!
خدا را شكر مى كنيم كه سلسله ى ديانت و شجاعت مردم و قوت معنوى اين مردم ، در كنار سلسله ى پيشرفت علم و تقوا در طول زمان در اين سرزمين امتداد پيدا كرده است . مردم اردبيل از قبل از دوران صفويه هم جزو معدود و مردمى در كشور ايران هستند كه توانستند لشكر مغول را دو مرتبه شكست بدهند. لشكر مغول ، هر جا مى رفتند، مردم را با ارعاب وادار به عقب نشينى مى كردند؛ در اردبيل ، لشكر مغول دو مرتبه از مردم اردبيل شكست خوردند و عقب نشينى كردند. بعد هم اين طوايف و ايلات شجاع و مردم مؤ من توانستند اين جا را نقطه ى شروعى قرار بدهند كه ايران بزرگ شيعى و مقتدر در دوران صفويه به وجود آيد.
البته به شما بگويم در دوران حكومت قاجاريه و حكومت پهلوى ، صفويه مورد بغض بودند؛ به دلايل معينى اردبيل هم مورد بى اعتنايى قرار گرفت . همان قدرى كه صفويه به اردبيل پرداختند، قاجاريه و بعدا پهلوى ، در اين نقطه ى مرزى و دوردست ، بى اعتنايى كردند؛ آن چيزى كه به يادآنها نيامد، اردبيل بود! لذا اين شهر و اين منطقه ى سرسبز، حاصلخيز و با استعداد كه هم استعداد كشاورزى دارد، هم استعداد صنعتى ، هم امكان بازرگانى سالم خارجى ، يكى از منطق فقير و محروم ، شمرده مى شود!
چرا؟ به خاطر انتقامى است كه بعضى از حكام بعد از صفويه ، مى خواستند از اين منطقه ، از اين م مردم و از قبايل قزلباشى آن روز كه از آنها دل پرى داشتند و بخشى از آنها در اردبيل بودند بگيرند.(53)

R A H A
02-07-2012, 09:59 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
چرا از آن دو رژيم جهانى الگو نگرفتيم ؟
انقلاب يك تحول بنيادين بر اساس يك سلسله ارزشهاست و يك حركت به جلو محسوب مى شود. آنچه در كشور ما واقع شد، انقلاب اسلامى است ؛ تحول عظيمى در اركان سياسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه و يك حركت به جلو و يك اقدام به سمت پيشرفت اين كشور اين ملت بود. البته در نظامى كه بر اساس انقلاب به وجود آمد، ما از شرق و غرب الگو نگرفتيم ؛ اين نقطه ى بسيار مهمى است . ما نمى توانستيم از كسانى الگو بگيريم كه نظامهماى آنها را غلط و بر خلاف مصالح بشريت مى دانستيم . بحث تعصب مذهبى و دينى و جغرافيايى مطرح نبود؛ بحث اين بود كه پايه هايى كه نظام هاى شرقى كمونيستى آن روز بر آنها بنا شده بود كه ارموز در دنيا ديگر چنين هويتى وجود ندارد همچنين پايه هايى كه نظامهاى غربى بر آنها بنا شده بود، پايه هاى غلطى بود؛ لذا ما نمى توانستيم و نمى خواستيم از آنها الگو بگيريم ؛ الگوى ما ارزشهاى ديگرى بود كه حالا به مقدارى از آن ارزشها اشاره كردم .
اما چرا از آن دو رژيم جهانى رژيم شرقى كمونيستى و رژيم غربى سرمايه دارى الگو نگرفتيم ؟ چون رژيمهاى باطلى بودند. رژيمهاى كمونيست ، رژيمهاى مستبدى بودند كه با شعار حكومت مردمى سركار آمده بودند؛ اما اشرافى هم بودند؛ از لحاظ استبداد، در نهايت درجه ى استبداد بودند و حاكميت مطلق دولت بر اقتصاد، بر فرهنگ ، بر سياست و بر فعاليتهاى گوناگون اجتماعى و غيره به چشم مى خورد! در رژيمهاى شرقى ، مردم هيچكاره ى محض بودند. بنده از نزديك رفته بودم و اين كشورها را در اواخر عمرشان ديده بودم . حتى در راءس بعضى از كشورهاى عقب افتاده و فقيرشان هم يك رژيم به اصطلاح و به قول خودشان كارگرى سركار بود؛ اما همان رفتارهاى اشرافيگرى و همان كارهاى غلط دربارهاى قديم را تكرار مى كردند! نه انتخاباتى در اين كشورها بود نه راءى مردمى در كار بود، اما به خودشان دمكراتيك هم مى گفتند و ادعاى مردمى بودن مى كردند! مردم هيچكاره ى محض بودند: از لحاظ اقتصادى ، صد درصد وابسته به دولت ؛ از لحاظ كارهاى فرهنگى ، صددرصد وابسته به دولت ! معلوم بود كه چنين رژيمهايى محكوم به فنا بود. البته چون شعارشان ، شعارهاى براق و جذابى بود، توانستند در اطراف دنيا جوانانى را به سمت خودشان جذب كنند و حكومتهايى تشكيل بدهند؛ اما ديگر نمى توانستند عمرى بكنند؛ ديديد آخرش هم به كجا رسيدند؛ بعد از چند ده سال بكلى زايل شدند. طبيعى بود كه آن رژيمها براى ما قابل الگو گرفتن نبود. آن روزى كه انقلاب ما پيروز شد يعنى بيست و يك سل قبل از اين هيچ انقلابى در دنيا وجود نداشت كه وقتى پيروز مى شد، به همين حكومت شرقى حالا يا ماركسيستى ، يا سوسياليستى كه مرتبه ى رقيق ترش بود گرايش نداشته باشد؛ ليكن اسلام و ملت ايران و رهبر اين ملت آن را رد كردند و قبول نداشتند و كنار گذاشتند.
از غرب هم نمى خواستيم و نمى توانستيم الگو بگيريم ؛ چون غرب چيزهايى داشت ، اما به قيمت نداشتن چيزهاى مهمترى . در غرب ، علم بود، اما اخلاق نبود؛ ثروت بود، اما عدالت نبود؛ تكنولوژى پيشرفته بود، اما همراه با تخريب طبيعت و اسارت انسن بود؛ اسم دمكراسى و مردم سالارى بود، اما در حقيقت سرمايه سالارى بود، نه مردم سالارى . الان هم همين طور است . اين چيزى كه من عرض مى كنم ، ادعاى من نيست ؛ من از قول فلان نويسنده ى مسلمان متعصب نقل نمى كنم ؛ از قول خودغربيها نقل مى كنم . الان در كشورهاى غربى و در خود آمريكا، آن چيزى كه به نام دمكراسى و انتخابات وجود دارد، صورت انتخابات است ؛ باطن آن ، حاكميت سرمايه است . من مايل نيستم كه از نويسندگان و كتابهاشان اسم بياورم ؛ اما خود نويسندگان امريكايى تشريح مى كنند و مى نويسند كه اين انتخابات شهرداريها، انتخابات نمايندگى مجلس و انتخابات رياست جمهورى ، با چه ساز و كارى انجام مى گيرد. اگر كسى نگاه كند، خواهد ديد كه در ان جا، آراء مردم تقريبا هيچ نقشى ندارد؛ آنچه كه حرف اول و آخر را مى زند، پول و سرمايه دارى و شيوه هاى تبليغاتى مدرن و همراه با فريب و جذاب از نظر آحاد مردم سطحى نگرى است ! اسم دمكراسى هست ، اما باطن دمكراسى مطلقا نيست . پيشرفتهاى علمى در غرب بود، اما اين پيشرفتهاى علمى وسيله يى براى استثمار ملتهاى ديگر شده بود. غربيها به مجرد اين كه يك قدرت علمى پيدا كردند، آن را به قدرت سياسى و اقتصادى تبديل كردند و به طرف شرق و غرب دنيا راه افتادند؛ هر جا كشورى ممكن بود رويش دست بگذارند و آن را استثمار بكنند، بى دريغ كردند؛ هر جا نكردند، ممكنشان نشد! در غرب آزادى بود، اما آزادى همراه با ظلم و بى بند و بارى و افسارگسيختگى . روزنامه ها در غرب آزادند و همه چيز مى نويسند؛ اما روزنامه ها د رغرب متعلق به چه كسانى هستند؟ مگر متعلق به مردمند؟! اين كه چيز واضحى است ؛ بروند نگاه كنند. شما در همه ى اروپا و همه ى آمريكا يك روزنامه ى قابل ذكر نشان بدهيد كه متعلق به سرمايه داريها نباشد! پس روزنامه كه آزاد است ، يعنى آزادى سرمايه دار كه حرف خودش را بزند؛ هر كس را مى خواهد، خراب كند؛ هر كس را مى خواهد بزرگ كند؛ به هر طرف مى خواهد، افكار عمومى را بكشد! اين كه آزادى نشد. اگر يك نفر پيدا شد و عليه صهيونيسم حرف زد مثل آن آقاى فرانسوى كه چند جلد كتاب عليه صهيونيستها نوشت و گفت اين كه مى گويند يهوديان را در كوره هاى آدم سوزى سوزاندند، واقعيت ندارد طور ديگرى با او رفتار مى كنند! اگر كسى وابسته به سرمايه داران نباشد، وابسته به مراكز قدرت سرمايه دارى نباشد، نه حرفش زده مى شود، نه صدايش به گوش كسى مى رسد، نه آزادى بيان دارد! بله ، سرمايه داران آزاداند كه به وسيله ى روزنامه ها و راديوها و تلويزيونهاى خودشان ، هر چه را كه دلشان مى خواهد، بگويند! اين آزادى ، ارزش نيست ؛ اين آزادى ، ضد ارزش است . مردم را به بى بند و بارى و به بى ايمانى بكشند؛ هر جا مى خواهند، اسلحه بفروشند؛ آزادى يعنى اين !
طبيعى بود كه براى ملتى كه با جان خود و عزيزانش قيام كرده بود و در راءسش يك عالم ربانى و جانشين پيامبران بود، نظام غربى نمى توانست الگو باشد. پس ، ما الگو را نه از رژيم هاى شرقى و نه از رژيم هاى غربى گرفتيم ؛ ما الگو را از اسلام گرفتيم و مردم ما بر اثر آشنايى با اسلام ، نظام اسلامى را انتخاب كردند. مردم ما كتابهاى اسلامى خوانده بودند؛ با روايات آشنا بودند؛ با قرآن آشنا بودند؛ پاى منابر نشسته بودند. در اين دهه هاى اخير، روشنفكران مذهبى ازعلماء، روحانيون ، فضلا و دانشگاهيان كارهاى زيادى كرده بودند. مردم يك سلسله ارزشها برايشان جا افتاده بود و دنبال اينها بودند. در محيط رژيم گذشته هر چه نگاه مى كردند، از اين ارزشها خبرى نبود. انقلاب براى دستيابى به آن ارزشها بود.

R A H A
02-07-2012, 10:06 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
ارزشهاى انقلاب اسلامى
حالا اين ارزشها چيست ؟ من در اينجا تعدادى از اين ارزشها را عرض ‍ مى كنم . البته اگر بخواهيم اين ارزشها را در يك كلمه بيان كنيم ، من عرض ‍ مى كنم اسلام ؛ اما اسلام يك كلمه ى مجمل است و تفاصيل گوناگونى از آن مى شود. ملت ما به دنبال اسلام يك كلمه ى مجمل است و تفاصيل گوناگونى از آن مى شود. ملت ما به دنبال ارزشهايى بودند كه همه اش در داخل اسلام هست و من به بخشى از آنها اشاره مى كنم .
ارزش اول ، ايمان است . مردم از هرهرى مسلكى و بى بند و بارى و بى ايمانى بى زار و ناراضى بودند؛ مى خواستند دلشان به ايمانى قرص باشد. ارزش بعدى ، عدالت است . مردم مى ديدند كه جامعه ، جامعه ى غير عادلانه يى است ؛ بى دريغ از بالا تا پايين ظلم مى كردند؛ خودشان هم به خودشان ظلم مى كردند. در داخل رژيم طاغوت ، آن جا هم نسبت به همديگر ظلم و بى عدالتى روا مى داشتند؛ به مردم هم بى نهايت ظلم مى شد. در قضاوت ظلم مى شد، در تقسيم ثروت ظلم مى شد، در كار ظلم مى شد، به شهرهاى دوردست ظلم مى شد، به آدمهاى ضعيف ظلم مى شد4 همه جا ظلم محسوس بود و انسان با پوست و گوشت خودش ‍ ظلم را حس مى كرد. مردم به دنبال عدالت و رفع شكاف طبقاتى و رفع فقر بودند؛ اين هم يكى از ارزشهايى بود كه مردم دنبالش بودند؛ اين مقوله ى ديگرى غير از عدالت است . در جامعه ، كسى يا مجموعه يى در اوج غنا و برخوردارى ؛ اما يك عده ى ديگر از اوليات زندگى محروم ؛ اين چيزى است كه هر كسى از آن مشمئز مى شود و آن را نمى پسندد. مردم به دنبال رفع شكاف طبقاتى و نزديك كردن فاصله ها بودند. ما مثل كمونيستها ادعا نمى كرديم كه همه بيايند و نان خور دولت بشوند و ما به همه حقوق مساوى بدهيم ؛ نه ، اما شكاف طبقاتى به اين صورت و با اين عمق ، براى مردم و انقلابيون مسلمان و براى رهبرى آنها قابل قبول نبود.
رژيم طاغوت و رژيمهاى قبل از آن در ايران ، مردمى نبودند، مردم هيچكاره بودند. يك نفر به كمك انگليسها آمده بود در تهران كودتا كرده بود و خودش ‍ را پادشاه ناميده بود؛ بعد هم كه خواست از ايران برود پسرش را جانشين خود كرد! آخر اين پسر كيست و چيست ؟! پس مردم چكاره اند و راءى آنها چيست ؟! اينها اصلا مطرح نبود. قبل از آنها هم قاجاريه بودند؛ يك فاسد مى مرد، يك فاسد ديگر به جاى خودش مى گذاشت ؛ مردم در اداره وتعيين حكومت هيچكاره ى محض ، مردم اين را نمى پسنديدند. مردم مى خواستند كه حكومت متعلق به آنها باشد؛ برخاسته ى از آنها باشد؛ راءى آنها در آن اثر داشته باشد.
ارزش بعدى ، ديندارى است ، مردم مى خواستند متدين باشند. آن رژيم گذشته در همه جا در محيط جامعه ، در سربازخانه ، در دانشگاه ، در مدرسه سعى مى كردم مردم را به بى دينى سوق دهد؛ اما مردم نمى خواستند؛ مردم متدين بودند؛ مردم نشان دادند كه ايمان واعتقاد به اسلام ، تا اعماق جان آنها نفوذ دارد.
ارزش ديگر، دورى از اسراف و تجمل در سطح زمامداران است . البته تجمل و اسراف در همه جا بد است ؛ اما آن چيزى كه مردم را وادار مى كرد كه نسبت به اين قضيه حساسيت نشان بدهند، رفتارهاى مسرفانه و متجملانه و ولخرجيها با مال مردم در سطح حكومت بود؛ اين از آن چيزهايى بود كه مردم نمى خواستند. نظام اسلامى بر اساس اين ارزش به وجود آمد كه چنين چيزى نباشد.
ارزش ديگر، سلامت دينى و اخلاقى زمامداران است . مردم مى خواستند كه آن كسانى كه در راءس جامعه اند، متدين باشند؛ فاسد نباشند؛ اخلاقشان فاسد نباشد؛ رفتارشان فاسد نباشد؛ خودشان فاسد نباشند؛ اخلاقشان فاسد نباشد؛ رفتارشان فاسد نباشد، خودشان فاسد نباشند؛ دو روبريهاشان فاسد نباشند؛ كه آن روز بودند!


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-96.jpg
رواج اخلاق فاضله ، يكى ديگر از ارزشها بود. مردم مايل بودند كه اخلاق نيك و خلقيات اسلامى پسنديده در بين آن شيوع پيدا كند؛ برادرى ، محبت ، همكارى ، صبر، اغماض ، بخشش ، دستگيرى از ضعفا و كمك به ضعفا و گفتن حق بين آنها رايج بشود.
آزادى فكر و بيان هم يكى از ارزشهاى انقلاب بود. مردم مى خواستند آزادانه فكر كنند. آن روز، آزادى فكر و آزادى بيان و آزادى تصميم گيرى هم نبود؛ مردم اين را نمى خواستند؛ مى خواستند اين آزاديها باشد.
يكى ديگر از ارزشها، استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى است . مردم مى خواستند كه اين كشور از لحاظ سياسى ، محكوم فلان رژيم اروپايى يا امريكا نباشد؛ از لحاظ اقتصادى ، اقتصاد او وابسته ى به كمپانيهاى جهانى نباشد كه هر كارى مى خواهند، با اين كه كشور بكنند؛ از لحاظ فرهنگى ، با فرهنگ عميق و غنى يى كه دارد، كوركورانه تابع و دنباله رو فرهنگ بيگانه نباشد.
ارزشها كه مى گوييم ، يعنى دين ، ايمان ، استقلال سياسى استقلال اقتصادى استقلال فرهنگى ، آزادى فكر، رواج اخلاق فاضله ، حكومت مردمى ، حكومت صالح ، انسانهاى بر خوردار از دين و تقوا در راءس كارها. ابزار تحقق اين خواسته ها چه بود؟ روح ايمان و جهاد فداكارى و ايثار همين مرد مؤ من . آن چيزى كه توانست اين بناى رفيع و اين بناى اسلامى را بعد از قرنها در اين مملكت بر سر پا بياورد، چه بود؟ او عبارت بود از اين كه ارزشهايى از قبيل كه عرض كرديم پايه ى بناى نظام جديد باشد و زندگى نوينى در اين منطقه ى از عالم بر اساس اين ارزشها به وجود بيايد. براى اينها مردم فداكارى كردند و جان خود و فرزندانشان را در معرض جهاد فى سبيل اللّه و شهادت قرار دادند و بسيارى هم شهيد شدند. مردم مى دانستند چه مى خواهند؛ مردم دنبال اين چيزها بودند. من بعدا عرض خواهم كرد كه همه ى اين ارزشها در جامعه قابل تحقق است و آنچه به وسيله ى نظام اسلامى به وجود آمد، آن مقدارى بود كه هيچ كس گمان آن را هم نداشت و تصور آن را هم نمى كرد.
البته ما امروز چون خودمان را با وضعيت مطلوب مقايسه مى كنيم ، خيلى عقبيم ؛ اما اگر با آن وضعيتى كه در آن روز بود، با وضعيتى كه در جاهاى ديگر بود، مقايسه كنيم ، آن وقت مى بينيم كه اين نظام خيلى با توفيق توانست در اين ميدان حركت بكند و اين اين انقلاب حقيقتا كار آيى نشان دادو مردم همين رامى خواستند؛ آن وقت بروند بنشينند بگويند كه مردم نمى دانستند چه مى خواهند! نخير، مردم مى دانستند؛ مردم اسلام را مى خواستند، اسلام فقط نماز خواندن و سجده كردن نيست آنها هم جزو اسلام است اسلام يعنى بناى يك نظام اجتماعى و يك زندگى عمومى براى يك ملت ، بر پايه هاى مستحكمى كه مى تواند سعادت دنيا و آخرت آنها را تاءمين كند؛ مى تواند علم و پيشرفت و صنعت و ثروت و رفاه و عزت بين المللى و همه چيز را براى آنها فراهم كند؛ مردم دنبال اين بودند.
آن كسانى كه خودشان اسلام را نه مى شناختند و نه ته دل آن چنان اسلامى را مى خواستند؛ حد اقلش اين بود كه جراءت نمى كردند كه به رژيمهاى طاغوتى غربى پشت كنند يا بى اعتناعى بكنند؛ حالا اين جا مى نشينند و اين طرف و آن طرف مى گويند كه مردم در رفراندوم جمهورى اسلامى نمى دانستند چه مى خواهند! چه طور نمى دانستند چه مى خواهند؟!مردم اگر نمى دانستند چگونه هشت سال جنگ تحميلى را با فداكاريهاى خودش ‍ پيش ببرند؟! چيزى را كه نمى دانند، چه طور برايش فداكارى مى كنند؟! مردم خوب نمى دانستند چه مى خواهند؛ الان هم خوب مى دانند چه مى خواهند.
اين ارزشها كه در جامعه هست و پايه ى نظام است ، بايد اولا يكجا پذيرفته شود؛ اگر بعضى از اينها را قبول داشته باشيم ، بعضيها را قبول نداشته باشيم ، كار ناقص است ؛ اگر به بعضى اهميت بدهيم ، به بعضى اهميت ندهيم ، مقصود حاصل نخواهد شد؛ ثانيا خود انقلاب ، حركت و تحول و رفتن به جلوست ؛ بر پايه ى اين ارزشها جامعه بايد حركت كند، تحول پيدا كند و به جلو برود؛ بايد روز به روز روشهاى غلط را اصلاح كند و يك قدم جديد بردارد تا بتواند به نتيجه رسد.
عزيزان من ! انقلاب يك امر دفعى نيست ؛ يك امر تدريجى است . يك مرحله ى انقلاب كه تغيير نظام سياسى است ، دفعى است اما در طول زمان ، انقلاب بايد تحقق پيدا كند؛ اين تحقق چگونه است ؟ اين تحقق به آن است كه آن بخشهايى كه عقب مانده و تحول پيدا نكرده است ، تحول پيدا كند و روز به روز راههاى جديد، كارهاى جديد، فكرهاى جديد، روشهاى جديد، در چارچوب و برپايه ى آن ارزشها در جامعه به وجود بيايد و پيش برود، تا آن ملت بتوانند با نشاط و با قدرت به سمت هدف خودشان حركت كنند. برگشت ، غلط است ؛ عقبگرد، خسارت است ؛ اما ايستادن هم غلط است ؛ بايد حركت كنند و به جلو بروند.(54)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:06 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
حقوق بشر، يك حقه است
يكى از حساسترين مناطق عالم ، همين منطقه ى استراتژيك كشور آفريقاى جنوبى است كه سر دماغه ى ((اميدنيك )) در منتهى اليه جنوب آفريقا واقع شده است ؛ محلى كه امروز از لحاظ سوق الجيشى و در دوره هاى گذشته از لحاظ سياسى و اقتصادى ، اهميت بسيار زيادى داشته است . مدتها قبل يك عده سفيد پوست به آن جا رفتند و حاكم شدند؛ از جهالت مردم بومى سوء استفاده كردند و حكومت و اداره ى آن كشور را به دست گرفتند؛ معادن قيمتى الماس و طلا و بقيه ى چيزها را مالك شدند و سياه پوستان را در شرايط حيوانى نگهداشتند. در عين حال ، آمريكا و انگليس و بسيارى از كشورهاى غربى مدعى حقوق بشر، هيچ حركت جدى عليه آفريقاى جنوبى نكردند! من نمونه يى از كيفيت حكومت آفريقاى جنوبى را در كشور ديگرى كه در همسايگى اين كشور است ، از نزديك ديده ام . البته آن كشور توانسته به استقلال دست پيدا كند و سفيدپوستان طرفدار تبعيض نژادى را بيرون كند. من ديدم كه سفيدپوستان در دوران حاكميت ، با مردم بومى و مالك آن سرزمين ، به جرم سياه پوست بودن ، چگونه رفتار مى كردند؛ به آنها چقدر اهانت و تحقير و فشار و شكنجه تحميل مى شد.
شما گاهى در تلويزيون مناظرى را مى بينيد كه مردم سياه پوست آفريقاى جنوبى ، به وسيله پليس سفيد پوست حاكم بر آنجا، كتك مى خورند. اين چه طور حقوق بشرى است ؟! حقوق بشر، يك حقه ا ست . امريكا و بسيارى از قدرتهاى بزرگ ، اصلا به حقوق بشر اعتقاد ندارند، دروغ مى گويند. طرح مساءله ى حقوق بشر، براى فريب و وسيله ى فشار است ؛ براى اين است كه اگر خواستند دولتى را زير فشار افكار عمومى قرار بدهند، با تهمت نقض حقوق بشر زير فشار قرار بدهند و خودشان را متولى حقوق بشر در دنيا معرفى كنند؛ آن جايى هم كه لازم مى دانند، به عنوان طرفدارى از حقوق بشر، حتى قواى نظامى وارد يك كشور بكنند و حكومت آن كشور را تغيير بدهند!(55)

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:06 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
نفوذيهايى كه دم از اصلاح مى زنند!!
خطرهايى كه در اينجا وجود دارد، مهم اين است كه به خطرها توجه بشود. هر دو طرف قضيه خطرهايى تهديدشان مى كند: آنهايى كه به ارزشها توجه مى كنند و تحول و تغيير و پيشرفت را نديده مى گيرند، خطر تحجر آنها را تهديد مى كند؛ بايد مراقب باشند. آنهايى كه به تحول و تغيير توجه مى كنند و ارزشها را در درجه ى اول قرار نمى دهند، خطر انحراف در آنها وجود دارد؛ اينها هم بايد مراقب باشند. هر دو طرف بايد مواظب باشند؛ مبادا آن گروه اول دچار جمود و تحجر بشوند، مبادا گروه دوم دچار انحراف و زمينه سازى براى د شمن و مخالفان اساس ارزشها بشوند. اگر دو گروه اين توجه را داشته باشند، آن وقت جامعه مى تواند جامعه يى باشد كه با همان وحدتى كه مورد نظر و لازم است ، زندگى خودش را به سمت تكامل و تعالى يى كه اسلام براى او در نظر گرفته ، پيش ببرد.
پس يك خطر، عبارت شد از اين كه دو جناح و دو طرف ، خودشان غفلت كنند و دچار خطر بشوند؛ اما خطر بزرگتر از اين هم وجود دارد؛ آن چيست ؟ آن خطرِ نفوذ است ؛ از هر دو طرف ممكن است افرادى نفوذ كنند. گاهى يك دشمن از هر دو طرف نفوذ مى كند: از آن طرف به عنوان ارزش گرايى مى آيد و با هر گونه تحولى مخالفت مى كند؛ حتى با راههاى رفته هم مخالفت مى كند و مى خواهد حركت انقلابى را برگرداند. از اين خطرناكتر، اين طرف قضيه است ؛ به عنوان تغيير و تحول و پيشرفت ، كسنى بيايند كه با اساس ارزشها و با اصل اسلام و با اصل تدين مردم و با اصل عدالت اجتماعى مخالفند؛ دچار همان سرمايه سالارى غربى اند؛ دنبال كيسه اندوختن اند؛ با اصل رفع تبعيض طبقاتى مخالفند؛ با نام دين هم مخالفند، ولو به زبان نياورند! اينها به نام تحول ، به نام تغيير، به نام پيشرفت ، بنام اصلاح ، بيايند وارد ميدان بشوند و ميداندارى بكنند. اينها ممكن است در بدنه ى اقتصادى جامعه نفوذ كنند. اگر اين گونه آدمهاى بيگانه و غريبه در بدنه ى اقتصادى جامعه نفوذ كنند، البته خطرناك است ؛ چون اقتصاد و مال و ثروت در جامعه مهم است ؛ بايد دست انسانهاى امين باشد؛ اما از آن خطرناكتر اين است كه بيايند در مراكز فرهنگى نفوذ كنند؛ ذهن مردم ، ايمان مردم ، باورهاى مردم ، خط سير صحيح مردم را قبضه كنند و در اختيار بگيرند؛ همان چيزى اتفاق بيفتد كه در صحنه ى مطبوعات و صدا و سيماى دنيا غرب دارد. اتفاق مى افتد؛ يعنى سرمايه سالارى . همچنان كه راديوها و تلويزيونهاى بين المللى امپراتورى خبرى دنيا در دست سرمايه دارهاست ، اينها به داخل كشور ما بيايند ومراكز فرهنگى را هم تصرف كنند و از طريق فرهنگى بخواهند اثر بگذارند؛ اين همان چيزى است كه بنده چند سال قبل از اين ، نشانه هاى آن را در گوشه و كنار مشاهده كردم و ((تهاجم فرهنگى )) را گفتم ؛ بعضى پذيرفتند، بعضى هم اصلش را انكار كردند و گفتند اصلا تهاجم فرهنگى وجود ندارد!
اگر كسانى بيايند با عدم اعتقاد به اساس ارزشها، دم از تحول بزنند؛ معلوم است كه تحول مورد نظر آنها چيست ! تحول مورد نظر آنها، يعنى تحول نظام اسلامى به نظام غير اسلامى ! تحول مورد نظر آنها، يعنى حذف نام اسلام ، حذف حقيقت اسلام و حذف فقه اسلامى ! اتفاقا ما بعضى از اينها را هم مى شناسيم . حالا بعضى كه از تفاله ها و پس مانده هاى رژيم گذشته اند كه در آن رژيم خوردند و چريدند و گوشت حرام بالا آورند؛ عد هم توانستند خودشان را در لابلاى جماعت مردم جا بزنند و حالا بتوانند نفسى تازه كنند و سر بلند كنند و ادعاى آزادى و مردم سالارى و دمكراسى بكنند؛ همان كسانى كه عمله ى نظام و جور دستگاهى بودند كه بيش از پنجاه سال بر اين مملكت حكومت كردند و يك ذره مردم سالارى در آن پنجاه سال نبود؛ حالا همين كسانى كه با همه ى وجود براى آن رژيم كار كردند، بيايند شعال اصلاحات بدهند! اين اصلاحات معنايش چيست ؟! اين اصلاحات ، يعنى همان اصلاحات آمريكايى ! يعنى حالا كه شما ملت ايران دست امريكا را قطع كرديد، بياييد برگرديد و روشتان را اصلاح كنيد؛ اجازه بدهيد اربابان آمريكايى به داخل تشريف بياورند و باز هم زمام اقتصاد و فرهنگ و اداره ى امور كشور را به دست بگيرند!
يك عده هم كسانى هستند كه مال آن رژيم نيستند؛ اما از اول انقلاب ، بعضى پيش از انقلاب ، نشان دادند كه به ا داره ى كشور بر طبق احكام اسلام از بن دندان عقيده يى ندارند؛ آنها اسم اسلام را مى خواهند و اسم اسلام را دوست مى دارند؛ دشمن اسلام به آن معنا هم نيستند؛ اما مطلقا اعتقادى به فقه اسلامى ، به احكام اسلامى و به حاكميت اسلامى ندارند؛ معتقد به همان روشهاى فردى اند. اوايل انقلاب هم يك عده از همين ها توانستند امور را قبضه كنند و در دست بگيرند. اگر امام به داد اين انقلاب نمى رسيد، همين آقايان ، خشك خشك انقلاب و كشور را به دامن امريكا باز مى گرداندند! اينها هم دم از اصلاح مى زنند؛ گاهى دم از اسلام هم مى زنند؛ اما در كنار كسانى قرار مى گيرند كه صريحا عليه اسلام دارند شعار مى دهند و با آنها اظهار همبستگى مى كنند! گاهى دم از اسلام مى زنند، اما در كنار كسانى قرار مى گيرند كه شعار ضديت با حكومت اسلامى ، شعار سكولاريزم و حكومت منهاى دين و حكومت غير دينى و حكومت ضد دينى و لائيسم را مى دهند! پيداست كه اينها نفوذيند؛ اينها جزو آن دسته يى نيستند كه ارزشها را قبول دارند و معتقد به تحولند؛ نه ، اينها نفوذيند؛ اينها بيگانه و غريبه اند. بنده چند ماه قبل از اين هم در همين منبر نماز جمعه بحث ((خودى )) و ((غير خودى )) را مطرح كردم ؛ اما فرياد بعضيها بلند شد كه چرا مى گوييد ((خودى )) و ((غير خودى !)) بله ، اينها غير خودى اند! اينها انقلاب و اسلام و ارزشها را قبول ندارند؛ جناحهاى خودى بايد حواسشان را جمع كنند.
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:07 PM
تا نفس مى كشم اجازه نخواهم داد با مصالح اين كشور بازى كنند
من دو، سه نكته ى ديگر را در اين جا عرض مى كنم : نكته اول اين است كه هم آن بيگانه ها، هم پشتيبانان خارج از كشورشان ، هم سرويسهاى جاسوسى ، هم آنهايى كه در راديوها پشتيبانى تبليغاتى برايشان مى كنند، هم آنهايى كه احتمالا به صورت آشكار يا پنهان پول حواله ى آنها مى كنند، اينها بدانند كه اين انقلاب اجازه نخواهد داد. بنده تا مسؤ وليت دارم و تا نفس مى كشم ، اجازه نخواهم داد كه اينها با مصالح اين كشور بازى كنند. بنده كسى نيستم ؛ اين را هم بدانند؛ من هم كه نباشم ، هر كس ديگرى در اين مقام و مسؤ وليت باشد، همين طور است ؛ غير از اين امكان ندارد. آن دست ملكوتى و الهى كه اصل ولايت فقيه را در قانون اساسى گذاشت ، او فهميد چه كار مى كند. آن كسى كه در اين مسند هست ، اگر همين دفاع از مصالح انقلاب و مصالح كشور و مصالح عاليه ى اسلام و مصالح مردم و اين روحيه و اين عمل را نداشته باشد، شرايط از او سلب شده است ؛ آن وقت صلاحيت نخواهد داشت ؛ لذاست كه شما مى بينيد با همين اصل مخالفند؛ چون مى دانند كه مساءله ، مساءله ى اشخاص نيست . زيدى با اين نام ، اين مسؤ ليت را به عهده گرفته است ؛ البته با او دشمنند، اما مى دانند كه مساءله با او تمام نمى شود؛ او هم نباشد نباشد، يكى ديگر باشد، باز هم قضيه همين است ؛ لذا با اصلش مخالفند. بدانند تا و قتى كه اين اصل نورانى در قانون اساسى هست و اين ملت از بن دندان به اسلام عقيده دارند، توطئه هاى اينها ممكن است براى مردم دردسر درست كند؛ اما نخواهد توانست اين بناى مستحكم را متزلزل كند.

R A H A
02-07-2012, 10:07 PM
مرزهاى جديدى را تعريف كنيد
حرف من خطاب به جنابها اين است : برادران عزيز! خويشاوندان !بياييد مرزهاى جديد و نويى را تعريف كنيد. نظام اسلامى به ايمان اين خيل عظيم مردم متكى است . ممكن است از لحاظ سياسى ، يك عده از مردم به يك جناح ، يك عده هم به يك جناح ديگر معتقد باشند باشند اما به اسلام معتقدند. خيال نكنند آن روزى كه آن جناح در انتخابات برنده مى شود، يك طور است ؛ آن روزى كه آن جناح ديگر برنده مى شود، طور ديگرى است ؛ نه ، اينها مذاقها و مسلكهاى سياسى و تشخيصهاى سياسى است . اعتقاد به اسلام متعلق به اين مردم است . مردم آن كسانى را كه انتخاب مى كنند، آن كسى را به آن مركز قدرت چه مجلس ، چه رياست جمهورى ، چه جاهاى ديگر؛ هرجا كه جاى انتخاب است مى فرستند كه معتقدند بر اساس ‍ ارزشهاى اسلامى مى خواهد اين مملكت را از فقر و تبعيض و بى عدالتى و بقيه ى ضعفهايى كه دارد، نجات بدهد. مردم دنبال اسلامند. اين دو جناحى كه در داخل نظام قرار دارند، مرزهاى جديدى را تعريف كنند. اولا مرز بين خودشان را كمرنگ كنند و قدرى بيشتر با هم گرم بگيرند؛ ثانيا مرزشان را با آن بيگانه ها آشكارتر و واضختر كنند.
ببينيد، بحث اين كه فلان جناح سياسى داخل نظام ، مواضع به عنوان حكومت ، اين مخالفى كه در داخل جامعه وجود دارد ولو مخالف نظام هم است تا وقتى كه توطئه و معارضه نكرده است ، جان و مال و عرض و ناموس و حيثيت او امانت است ؛ ما بايد از او دفاع كنيم و مى كنيم . اگر دزدى در خيابان رفت و دزدى كرد، ما نمى پرسيم كه خانه ى موافق نظام را دزدى كرده است يا خانه ى مخالف نظام را؛ از هر كس دزدى كرده باشد، مجازاتش ‍ مى كنيم . آن كسى كه به طور غير قانونى قتل نفس بكند، ما نمى گوييم چه كسى را كشته است ؛ اگر غير قانونى كشته باشد، بايد مجازات بشود؛ فرقى نمى كند. آن وقت كه مى خواهيم پليس و ماءمور امنيت را ماءمور كنيم كه برود امنيت را حفظ كند، نمى گوييم برو امنيت را در آن منطقه و خانه و شهرى كه مردم آن بيشتر معتقد به نظامند، حفظ كن ؛ نه ، حكومت نسبت به همه ى آحاد مردم وظيفه يى دارد؛ مسلمان باشند، غير مسلمان باشند؛ موافق نظام باشند، مخالف نظام باشند؛ تا وقتى به معارض و توطئه كننده و برخورد كننده و عامل دشمن تبديل نشده اند، رفتار حكومت با آنها، رفتارى مثل مؤ منين و مثل بقيه ى مردم است ؛ جناحها سياسى بايد موضعشان را مشخص كنند؛ بايد صريحا نسبت به آن كسى كه با اسلام مخالف است ، با انقلاب مخالف است ، با راه امام مخالف است ، با اساس اسلامى براى اين نظام مخالف است ، با انقلاب مخالف است ، موضع و مرزهايش را روشن كنند؛ همين طور در مقابل كسانى هم كه على الظاهر متدينند، اما به تحول انقلاب و به اصل انقلاب هيچ اعتقادى ندارند متحجران و جامدان بايد مرزهاشان را مشخص كند. نمى گوييم جنگ و دعوا و مبارزه كنند؛ اما موضع خود را مشخص كنند؛ اين حرف ما به جناحهاى سياسى است .(56)

R A H A
02-07-2012, 10:07 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
هشت نكته درباره ى اصلاحات
نكته ى اوّل : ضرورت اصلاحات
بنده معتقدم كه اصلاحات يك حقيقت ضرورى و لازم است و باسد در كشور ما انجام بگيرد و اصلاحات در كشور ما از سر اضطرار نيست كه فلان حاكمى مجبور بشود مورد مطالبات سخت قرار بگيرد و گوشه و كنارى را اصلاح كند؛ نخير، اصلاحات جزو ذات هويت انقلابى و دينى نظام ماست . اگر اصلاح به صورت نو به نو انجام نگيرد، نظام فاسد خواهد شد و به بيراهه خواهد رفت . يك فرضيه است . ميدانهاى اصلاحات كجاست ؟ آن بحث ديگرى است . اصل اصلاحات يك كار لازم است . بايد انجام بگيرد. وقتى اصلاحات نشود، برخى از نتايجى كه ما امروز با آنها دست به گريبانيم ، پيش مى آيد: توزيع ثروت ناعادلانه مى شود؛ نوكيسه گان بى رحم برگوشه و كنار نظام اقتصادى جامعه مسلط مى شوند؛ مغزها فرار مى كنند و از مغزهايى كه مى مانند، حداكثر استفاده نمى شود. وقتى كه اصلاحات باشد، اين آفتها و اين آسيبها و دهها مورد از قبيل آنها پيش نمى آيد. پس ‍ مطلب اول اين كه اصلاحات امرى ضرورى و لازم است .
نكته ى دوم : اصلاحات بايد تعريف شود
مطلب دوم اين است كه اصلاحات بايد تعريف بشود؛ اولا براى خود ما كه مى خواهيم اصلاحات بكنيم ، تعريف بشود و مشخص باشد كه مى خواهيم چه كار كينم ؛ ثانيا براى مردم تعريف بشود كه منظور ما از اصلاحات چيست ، تا هر كسى نتواند به ميل خودش اصلاحات را معنا كند؛ اين جزو كارهايى است كه مجموعه يى از مسؤ ولان دولتى ، دستگاه قضايى و مجلس ‍ و غيره مى توانند انجام بدهند. بايد تعريف مشخصى از اصلاحات مى خواهيم به آن برسد از اصلاحات به وجود بيايد تا ترسيم آن چهره و وضعيتى كه ما در نهايت جاده ى اصلاحات مى خواهيم به آن برسيم ، براى همه هم مردم ، مسؤ ولان آسان بشود و بدانند به كجا مى خواهند برسند، اشكال كار آقاى گورباچف اين بود كه عيوب و اشكالات را مى دانست ؛ اما تصوير روشنى از آنچه كه بايد انجام بگيرد، نداشت ؛ اگر هم داشت ، اما مردمش آن تصوير را نمى دانستند. بنابراين اگر تعريف مشخصى از اصلاحات نشود، الگوهاى تحميلى غلبه خواهد كرد؛ همان اتفاقى كه در شوروى افتاد؛ چون نمى دانستند چه كار مى خواهند بكنند؛ لذا به سراغ تقليد ناشيانه ى اصلاحات در الگوها و مدلهاى غربى رفتند و به آنها پناه بردند. امام بزرگوار ما هوشمندانه اين ضعف را در آنها تشخيص دادند؛ لذا در نامه يى كه ايشان به گورباچف نوشتند، اين نكته را متذكر شدند. ايشان نوشتند شما اگر بخواهيد گره هاى كور اقتصاد سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه دارى غرب حل كنيد، نه تنها دردى از جامعه ى خود را دوا نخواهيد كرد، بلكه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند؛ چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسيده است ، دنياى غرب هم در اين مسائل البته به شكلى ديگر و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است . اين كه بنده مكرر مى گويم امام يك حكيم واقعى بود، به اين خاطر است . در آن جنجال تبليغاتى رسانه يى جهان ، نكته ى اصلى را امام تشخيص داد.
البته خوشبختانه برخى از مسؤ ولان ، و بيش از همه رئيس جمهور عزيزمان ، بارها گفته اند كه اصلاحات ما اصلاحات اسلامى و انقلابى است ؛ هدف ، رسيدن به مدينة النبى است . اينها خوب است ، اما تعريفهاى دقيق تر و تصوير روشن ترى لازم است . اينها از اين جهت خوب است كه انگشت اشاره ى غربيها و بيگانه ها را مى خواباند؛ معلوم مى شود آنچه كه آنها مى گويند، مراد نيست . همه اين را مى فهمند، اما بايد توضيح داده بشود و بيشتر تصوير گردد.
نكته ى سوم : اصلاحات بايد از يك مركز مقتدر هدايت شود
مطلب سوم اين است كه اصلاحات بايد از يك مركز مقتدر و خويشتندار هدايت بشود تا دچار بى رويگى نشود. اى بسا كارى كه مى تواند در ظرف ده سال بخوبى و سلامت انجام بگيرد، اگر در ظرف دو سال بخواهيد آن را انجام بدهيد، به ضايعات غير قابل جبرانى منتهى خواهد شد، مثل اتومبيلى كه در جاده ى دشوار و خطرناكى با سرعت بيش از حد معقول حركت كند؛ اگر تصافد نكند تعجب است ؛ اگر آسيب نبيند و نزد، تعجب است . بايد مركزى هوشيار، مقتدر و خويشتندار وجود داشته باشد كه نگذارد به آن حركتى كه مى خواهد انجام بگيرد، شتاب بيش از حد مفيد داده بشود؛ كار با ميزان و به طور صحيح انجام بگيرد.
در شوروى سابق وقتى كه اين كار را شروع كردند، در دروازه ى فيلمها و كتابها و روزنامه ها و لباسها و الگوهاى غربى باز شد؛ يعنى آن ادعاها در واقعيتها مصداقهاى مشخص غربى را مجسم مى كرد؛ اين حالت ، حالت بسيار خطرناكى بود. در اين جا به نقش رسانه ها توجه كنيد؛ رسانه ها مسؤ وليت دارند؛ روزنامه ها حساسند. قسمت عمده ى حساسيت من بر روى روزنامه ها از اين جا ناشى مى شود. بحث بر سر روزنامه ها و مطبوعات ، بحث بر سر آزادى نيست . بعضيها نخواهند آزادى را براى ما معنا كنند؛ حرفى نداريم ، استفاده كنيم ؛ اما ما معناى آزادى را مى دانيم ؛ براى آزادى هم خيلى دلمان مى تپد. مراد از آزادى هم همان آزادى بيان و آزادى فكر است ؛ منتها اگر شما رفتيد بر طبق وظيفه تان در دكان يك قاچاق فروشى را بستيد، آن فرد نمى تواند بگويد شما با آزادى كسب و كار مخالفيد؛ نه ، بحث آزادى كسب و كار نيست بيان و فكر آزاد است ؛ سمپاشى و اضلال و گمراه گرى ممنوع است ؛ آن هم در شرايط حساسى كه امروز كشور ما دارد.
من به بعضى از مسؤ ولان تبليغاتى كشور بارها گفته ام ، آن روزى كه شما توان و استعداد مقابله با تهاجم تبليغاتى دشمن را داشته باشيد، آن كسى كه بيش ‍ از ديگران ميداندار تكثر مطبوعات و روزنامه ها و كتاب و فيلم و غيره باشد، بنده هستم ؛ اما شما بگوييد ببينم در مقابل آن فيلمى كه پايه هاى فرهنگ مردم ، اعتقاد مردم ، دين مردم ، روحيه ى انقلابى و ايثار و شهادت را در مردم متزلزل مى كند كه نه يكى ، نه دو تا، نه ده تاست شما چند فيلم ساخته ايد؟! اين جاست كه من احساس خطر مى كنم . البته كار اساسى و بلند مدت اين است كه براى توليد آنچه كه خوب است ، فكر كنيم ؛ اما تا آنچه خوب است به ميدان بيايد، من نمى توانم قبول كنم و بپذيرم كه اين سيل لجن بيايد و جوان و كودك و قشرهاى مختلف را در خودش غرق كند. از تمام شيوه هاى دشمن شاد كن و دشمن آموز براى مقابله ى با تفكر انقلاب استفاده بشود؛ اگر كسى هم مخالفت و مقابله كند؛ فورا انگ و تهمت بخورد! اين كه آزادى نشد؛ اين كه عاقلانه و خردمندانه نيست ؛ اين كه مديريت كشور نيست . شما مسؤ وليد به نقش رسانه ها توجه كنيد؛ اين بسيار بسيار مهم است . حساسيت بر روى نقش رسانه هاى مكتوب و روزنامه ها بخصوص در شرايط كنونى ما بسيار مهم است . با اين تصويرى كه عرض ‍ كردم ، مشخص مى شود كه آنها چقدر مى توانند به نفع دشمن نقش ايفا كنند. مدعى آنها هم بايد همه ى دستگاه و همه ى جبهه ى متحد طرفدار نظام و مسؤ ولان قوه هاى مختلف و مسؤ ولان بخشهاى ميانى گوناگون باشند. مدعى آنها فقط دستگاه قضايى يا فلان روحانى نيست ؛ همه بايد در اين قضيه مدعى باشند.
نكته ى چهارم : حفظ ساختار اساسى در اصلاحات
مطلب چهارم ، حفظ ساختار قانونى اساسى در زمينه ى اصلاحات است . البته در قانون اساسى ، بيشتر از همه چيز، نقش اسلام و منبعيت و منشاءيت اسلام براى قوانين و ساختارها و گزينش ها مطرح است . ساختار قانون اساسى بايستى به طور دقيق حفظ بشود. شما نگاه كنيد ببينيد دشمن چگونه با قانون اساسى ما برخورد مى كند: گوشه يى از قانون اساسى را نفى مى كند، گوشه يى را اثبات مى كند؛ يك جا به قانون اساسى تمسك مى كند، يك جا عليه اش حرف مى زند! قانون اساسى ميثاق بزرگ ملى و دينى و انقلابى ماست . اسلام كه همه چيز ما اسلام است در قانون اساسى تجسم و تبلور پيدا كرده است . اصل چهارم قانون اساسى تكليف همه چيز را روشن كرده است . اگر در قوانين عادى حتى در خود قانون اساسى يك جا اصلى يا قانونى وجود داشته باشد كه در مقام اجرا يا در مقام قانونگذارى ، با اين اسلاميت معارضه پيدا كند، اين اصل بر آنها حاكم است ؛ حكومت به معناى مصطلح اصولى و علمى حوزه هاى علميه . البته اين گفتن نداشت ؛ اگر هم نمى گفتند؛ حكومتش واضح بود؛ اما به اين حكومت تصريح كرده اند. بنابراين ساختار قانون اساسى بايستى به طور كامل در اصلاحات حفظ بشود.

R A H A
02-07-2012, 10:07 PM
نكته ى پنجم : مقابله جدى با تندروى در اصلاحات
مطلب پنجم ، مقابله جدى با هرگونه تندروى و تندروانى است كه جاده صاف كن دشمنند؛ يعنى مدل يلتسينى ! همه ى دستگاه ها بايد بامدل يلتسينى بشدت مقابله كنند؛ نگذارند يك جاه طلب ، يك فريب خورده ، يك مغرض و يك غافل بيايد و حركت را از حالت صحيح خودش خارج كند و حالت مسابقه و حالت تعارض را به وجود بياورد.
نكته ى ششم : مقابله جدى با دخالت بيگانگان در اصلاحات
مطلب ششم ، مقابله جدى با دخالت خارجى ها و غربيها و بى اعتنايى به انگشت اشاره ى غربيها و سوء ظن به آنهاست . البته بحث ديپلماسى و بحث ارتباطات خارجى ، بحث ديگرى است . انسان در مقام ديپلماسى ، مى دهد، مى گيرد، قرارداد مى بندد و همه كار مى كند؛ اما در مسائل اساسى نظام بايستى انگشت اشاره ى آنها را با سوء ظن مورد ملاحظه قرار داد؛ بعكس آنچه كه آدم در وضعيت گورباچف مشاهده مى كند. آنها به هيچ وجه حسن نيت ندارند. ما در جنگ هشت ساله ديديم كه تمام اروپا به صدام كمك كردند؛ فرانسه كمك كرد، آلمان كمك كرد، انگليس كمك كرد، يوگسلاوى سابق كمك كرد، بلوك شرق آن روز كمك كرد. البته ما هيچ وقت در مقام ديپلماسى نمى گوييم كه چون شما به صدام كمك كرديد، ما با شما رابطه مان را با شما قطع مى كنيم ؛ نه ، عالم ديپلماسى يك عالم ديگر است . همين تشنج زدايى يى كه امروز در بحث سياسيت خارجى ما مطرح مى شود، مورد تاءييد ماست ؛ بايد تشنج زدايى بشود؛ اما تشنج زدايى غير از اين است كه كسى به آنها اعتماد پيدا كند؛ نه ، او هم به ما اعتماد ندارد؛ ما هم به او اعتماد نداريم . كسانى كه در زمينه ى مسائل ديپلماسى فعالند، كاملا مى فهمند كه بنده چه دارم عرض مى كنم . اصلا ميدان ديپلماسى ، ميدان يك نبرد واقعى است ؛ منتها نبردى كه پشت ميز و با لبخند و با گفتن صبح بخير و شب بخير انجام مى گيرد! وجود ارتباطات ديپلماتيك ، هرگز نبايد به معناى اعتماد به دشمن تلقى شود، نبايد اعتماد كرد.
نكته ى هفتم : هماهنگى بخشهاى مختلف در اصلاحات
مطلب هفتم ، هماهنگى اصلاحات در بخشهاى مختلف است ؛ اين نكته مهم است . ببينيد عزيزان من ! در بعضى از بخشها، اصلاحات ، پيچيده و دشوار و كند است ؛ مثلا در بخش اقتصادى ، كار بسيار كند انجام مى گيرد؛ توزيع عادلانه ى درآمدها هم همين طور است ؛ كار خيلى سختى است ؛ كار آسانى نيست . اصلاح ساختار ادارى كار بسيار دشوار و پيچيده و سنگينى است ؛ اينها دير پيش مى رود. در بخش معادل گلاسنوست آقاى گورباچف نه ، كار آسان است ؛ در يك روز هم مى شود به بيست روزنامه مجوز داد تا منتشر بشوند؛ اين مى شود ناهماهنگ ؛ اين طورى نمى شود؛ بايد هماهنگ حركت كنيم ؛ بايد پابه پاى بخشهاى دشوار حركت كنيم . اين كه بنده تاءكيد مى كنم مساءله ى معيشت اولويت دارد، يك بخش عمده اش به اين خاطر است ؛ چون بخش معيشت ، بخش مشكلى است . همه ى نيرويتان را كه شما جمع بكنيد، با همه صداقت و دلسوزى و علاقه مندى هم كه كار بكنيد، سرعت خاصى خواهيد داشت ؛ بقيه ى بخشها را هم بايد با همان سرعت حركت بدهيد. اگر اين سرعت برابر و هماهنگ را رعايت نكرديد؛ آن وقت مشكلات بسيار اساسى پيش مى آيد كه البته بعضى از آنها قابل محاسبه است ، برخى ديگر قابل محاسبه نيست ؛ از آنهايى كه قابل محاسبه است ، بعضى قابل پيشگيرى است برخى قابل پيشگيرى هم نيست .
نكته ى هشتم : مقابله جدى با عوامل تجزيه قومى در اصلاحات
مطلب هشتم ، مقابله ى جدى با عوامل تجزيه قومى در كشور است . من اين را دارم عرض مى كنم ؛ بخصوص خطاب من به آن كسانى است كه در اين بخش صاحبان مسؤ وليتند؛ چه در وزارت كشور چه در جاهاى ديگر. توجه كنيد؛ امروز انگيزه ى تحريك قوميتها جدى است . مسؤ ولان ذى ربط ما كه مى خواهند دنبال مسائل بگردند، دارند مى بينند. همه ى اقوام ايرنى به ايران و جمهورى اسلامى علاقه مندند و ايران را ميهن خودشان مى دانند. بنده پيوندم با منطقه ى ترك نشين معلوم است . مدتها در منطقه ى بلوچ نشين زندگى كرده ام و از نزديك با عناصر بلوچ ارتباطى داشته ام ؛ با بعضى از بخشهاى ديگر هم ارتباطات دور و نزديك داشته ام ؛ با آنهايى هم كه ارتباط نداشته ام ، از آنها اطلاعاتى دارم كه كم نيست ؛ مى دانم روحيه شان چيست . من در دوره مسؤ وليتهاى مختلف ، سفرهاى فراوانى به ميان اينها كرده ام . اقوام ايرانى مسلمانند و به اين آب و خاك دلبسته اند؛ عزت و رفاه خودشان را در ايران سربلند و آزاد مشاهده مى كنند؛ اما دشمن مشغول تحريكات است . تحريكات دشمن را نبايد دست كم گرفت . مراقب باشيد؛ اين از جمله چيزهايى بسيار مهم است و احساس مى شود كه دستهايى در جريان هستند براى اين كه زمام اين كار را از دست دولت خارج كنند. البته در آن صورت اگر خداى نكرده چنين وضعى پيش بيايد، مشكلات پيش ‍ خواهد آمد؛ پول ، همت و وقت صرف آن خواهد شد و مسؤ ولان كشور از كارهاى اساسى باز خواهند ماند.

R A H A
02-07-2012, 10:08 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
پشتيبانيهاى من از نهادها و شخصيتها، مطلق نيست
عرايض من تمام شد، فقط اين نكته را عرض بكنم كه بنده از تمام نهادهاى قانونى كشور بجد دفاع مى كنم . آنچه كه در مورد اشخاص و شخصيتها و نهادها براى من مهم است ، دفاع از جايگاه و مسؤ وليت آنها و كمك به حسن انجام كارشان است . رئيس جمهور، رئيس قوه قضائيه ، رئيس مجلس ‍ شوراى اسلامى و بدنه ى اينها، دستگاههاى قانونى گوناگون ، از اين جهت براى من در سطح واحدى قرار دارند و من از مسؤ وليت همه ى آنها پشتيبانى و دفاع مى كنم . البته اين دفاع به خاطر اين هم است كه بنده همه ى مسئولان درجه ى بالا را از نزديك مى شناسم و خلوص و دين و پايبندى را در اينها مشاهده مى كنم . البته اين پشتيبانيها مطلق نيست . پيمان من با همه ى اين برادران عزيز، پيمان دين و انقلاب است .
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:09 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
كاملا آماده ام كه جان و آبروى خود را در اين راه بذل كنم
همان طور كه گفتم ، هدف و هويت و مسؤ وليت اساسى رهبرى ، دفاع از كليت نظام و حفظ نظام است . چيزى هم بنده ندارم ؛ جان و آبرو متاع كمى است براى اين كه در اين راه بذل بشود؛ و من كاملا آماده هستم اين دوعنصرى را كه دارم ، بذل كنم . دوره ى جوانى ما كه دوره لذت بردن از زندگى است در اين راه گذشته ؛ امروز هم در دوره ى پيرى هستيم . بنده امروز در سنينى هستم كه زندگى براى من اين قدر لذتى ندارد. لذايذ زندگى براى ما، امروز ديگر لذايذ نيست . در آخر عمر، در فصل انحطاط عمر، در فصل ضعف قواى جسمانى و بقيه ى قواى موجود بشرى ، دلبستگى يى به حيات نيست . آنچه بنده دارم جان و آبرو مال اين راه است ؛ مال هم كه الحمدلله ندارم .
بنده به اين مسؤ وليت كنونى هم هيچ دلبستگى يى ندارم . حالا ممكن است خيلى از شما اين را ندانيد، اما در اين جمع خيليها هستند كه مى دانند؛ بنده به اين مسؤ وليت فعلى هيچ دلبستگى يى ندارم ، جز به عنوان انجام وظيفه . الان هم كه مشغولم ، فقط به خاطر نجام وظيفه است ؛ از روز اول هم همين طور بود. از آن روزِ مجلس خبرگان ، آقايان كه راءى دادند، با مقاومت و امتناع و مخالفت جدى و پيگير خود بنده مواجه بودند؛ منتها وقتى مسؤ وليت آمد، گفتم : ((خذها بقوة )). آدمى نيستم كه اگر مسؤ وليت بر دوش من گذاشته شد، بخواهم درباره ى انجام اين مسؤ وليت ، ضعف نشان بدهم ؛ نه اين وظيفه ى من است ؛ و اين وظيفه را به فضل الهى و به توفيق و هدايت او انجام خواهم داد.(57)

R A H A
02-07-2012, 10:09 PM
طرح آمريكايى بازسازى شده ى فروپاشى شوروى براى ايران !
من آنچه را كه امروز به نظرم رسيد مطرح بكنم ، اين است كه ما چگونه مى توانيم معايب و نواقص را برطرف كنيم ؛ فسادها را بزداييم و به معناى درست كلمه ، اصلاح را در كشور به وجود بياوريم ؛ اين سؤ ال بسيار مهمى است و جا دارد كه ذهنهاى همه ى كسانى كه به سرنوشت اين كشور و اين ملت علاقه مندند، روى اين سؤ ال متمركز بشود. امروز مساءله ى اصلاحات كه يك موضوع روز براى همه است در كشور مطرح است . افراد زيادى دم از اصلاحات مى زنند و براى آن تلاش مى كنند. اصلاحات چيست ؟ راه رسيدن به اصلاحات كدام است ؟ اولويتهاى اصلاحات چيست ؟ اينها مسائل بسيار مهمى است

R A H A
02-07-2012, 10:09 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
چرا آمريكا و دشمنان از اصلاحات حمايت مى كنند؟
مساءله ى مهم ديگر در همين زمينه اين است كه دشمن در تبليغات خود كه شعار اصلاحات را پيگيرى مى كند به دنبال چيست ؟ اصلاحات مال ماست . اين كه شما ملاحظه مى كنيم تبليغات جهانى بر روى اصلاحات در ايران متمركز مى شود، علت آن چيست ؟ اين تبليغات متعلق به مراكزى است كه نمى توانند ادعا كنند خير ملت ايران مى خواهند.مگر وجود فساد و اختناق و خرابى وضع در اين كشور، غير از تسلط و نفوذ قدرت استكبارى انگليس در دوره ى اول ، و آمريكا در دوره ى بعد، علت ديگرى دارد؟ چه قدرتى در اين مملكت اختناق را به وجود آورد؟ چه قدرتى در اين مملكت دستگاههاى ملى و دولتى را بر مبناى فساد پايه گذارى كرد؟ چه قدرتى در طول پنجاه دستگاههاى ملى و دولتى را بر مبناى فساد پايه گذارى كرد؟ چه قدرتى در طول پنجاه سال با اخلاق عمومى و انسانى مبارزه كرد؟ چه دستى رضاخان را به قدرت رساند؟ چه عواملى كودتاى 28 مرداد را راه انداخت ؟ در طول اين پنجاه و چند سال ، چه كسانى زشت ترين تبليغات را در جهت كشاندن اين ملت به سمت فساد، بى بند و بارى و ناباورى به اصول اخلاقى و دين انجام دادند؟ جوانان ما امروز چيزى از مطبوعات دوران رژيم پهلوى به ياد ندارند؛ اما شماها كه به ياد داريد. آن مطبوعات فاسد و به قول يك روشنفكر مسلمان معروف آن رنگين نامه ها، به وسيله ى چه كسى تشويق مى شد؟ آنها از كجاها تغذيه و تشويق مى شدند؟ از چه كسى الگو مى گرفتند؟ غير از همين دستگاههاى قدرتى كه آن نظام را سر كار آورده بودند و با همه ى وجود آن را تقويت مى كردند؟
امروز ما براى اين كه با نام و ياد و سلطه ى استكبارى دولت آمريكا با همه ى وجود مخالف باشيم ، محتاج چه دليلى باشيم ، جز اين كه آن رژيم پنجاه سال همه ى منابع انسانى و مالى و اخلاقى و استعدادى ما را ضايع و نابود كرد؟ دستاورد رژيم پهلوى در طول اين پنجاه سال براى ايران چه بود؟ اين ويرانه يى كه اينها به وجود آوردند، چگونه ، با كدام تلاش و در چه مدت قابل اصلاح است ؟ چه كسى آن را زمينه سازى كرد؟ چه كسى كمك كرد؟ چه كسى هدايت كرد؟ چه كسى دستگاه جاسوسى شان را تقويت كرد؟ چه كسى به آنها خط داد؟ در عين حال همان دولت آمريكا و انگليس ، همان رؤ ساشان ، همان سياستمدارانشان ، همان مراكز رسانه يى شان ، امروز از چيزى به نام اصلاحات و آزادى در ايران دفاع و حمايت مى كنند! اين بايد هر هوشمندى را به فكر وادار كند و هر غافلى را بيدار و هوشيار نمايد. مساءله چيست ؟ اين يك صحبت بسيار مهم و يك سؤ ال بسيار اساسى است .
بنده به عنوان كسى كه از اول اين انقلاب تا امروز در مسائل گوناگون و در عرصه هاى مختلف اين نظام ، با جوانب و جريانهاى گوناگون مواجه بوده ام ؛ هم آدمها را مى شناسم ، هم حرفهاى را مى شناسم و هم با تبليغات رسانه يى دنيا آشنا هستم ؛ به يك جمع بندى رسيده ام كه به طور خلاصه اين است : يك طرح همه جانبه ى آمريكايى براى فروپاشى نظام جمهورى اسلامى طراحى شد و جوانب آن از همه جهت سنجيده شد؛ اين طرح ، طرح بازسازى شده يى است از آنچه كه در فروپاشى اتحاد جماهير شوروى اتفاق افتاد؛ به نظر خودشان مى خواهند همان طرح را در ايران اجرا كنند؛ دشمن اين را مى خواهد. من اگر بخواهم قرائن و شواهد اين معنا را بگويم ، الان در ذهن من هست ، نه اين كه بخواهم دنبال نشانه هايش بگردم ؛ شواهد آشكارى در اظهارات خودشان وجود دارد. در طول اين چند سال ، از اظهارات مغرورانه و قدرتمندانه و احيانا حساب نشده اى آنها كه خودشان هم مى گويند فلان مصاحبه يى كه ما كرديم ، عجولانه بود صحت اين ادعا كاملا آشكار مى شود كه آنها به خيال خودشان طرح فروپاشى شوروى سابق را منطبق با شرايط ايران بازسازى كردند و مى خواهند در ايران پياده كنند. البته در چند مورد هم دچار اشتباه شدند كه اين هم از الطاف الهى است .
دشمنان ما در مواقع حساس در محاسبات خود دچار اشتباه مى شوند. البته اينها اشتباهاتى نيست كه اگر من ذكر كردم ، آنها بتوانند اصلاحش كنند؛ نه ، اشتباه در شناخت واقعيتها دارند؛ بر اساس اين اشتباه برنامه ريزى مى كنند و برنامه ريزى غلط از آب در مى آيد؛ لذا موفق نمى شوند. آنها براى دفاع از رژيم پهلوى برنامه ريزى كردند و با همه ى قدرت هم ايستادند؛ منتها در شناخت مسائل ايران ، در شناخت مردم ، در شناخت روحانيت و در شناخت دين اشتباه كرده بودند؛ لذا شكست خوردند؛ اين جا هم سرنوشتشان جز اين نيست و شكست خواهند خورد.
اينها در چند مورد اشتباه كردند: اشتباه اولشان اين است كه آقاى خاتمى ، گورباچف نيست . اشتباه دومشان اين است كه اسلام ، كمونيسم نيست . اشتباه سومشان اين است كه نظام مردمى جمهورى اسلامى ، نظام ديكتاتورى پرولتاريا نيست . اشتباه چهارمشان اين است كه ايران يكپارچه ، شوروى متشكل از سرزمين هاى به هم سنجاق شده نيست . اشتباه پنجمشان اين است كه نقش بى بديل رهبرى دينى و معنوى در ايران شوخى نيست . اين اشتباهات را بعدا توضيح خواهم داد.

R A H A
02-07-2012, 10:10 PM
ماجراى طرح فروپاشى شوروى و نقش گورباچف و يلتسين در آن
اشاره يى به طرح آمريكايى فروپاشى شوروى بكنم . اين چيزى كه الان از اين تصوير در ذهن من هست ، بخش عمده اش از يادداشت هايى است كه خود من روز به روز در سال 1370 از خبرهاى ماجراى شوروى يادداشت كرده ام . البته بعدا با اطلاعات فراوانى كه دوستان ما از منابع مهم روسى و غير روسى فراهم كردند و به بنده دادند، تكميل شد كه نمى خواهم حالا با تفصيل آنها را بيان كنم ؛ اما ماجراى عظيمى است .
وقتى مى گوييم طرح آمريكايى فروپاشى شوروى ، لازم است سه نكته را در كنار اين كلمه ى آمريكايى عرض بكنيم :
نكته ى اول اين است كه وقتى مى گوييم طرح آمريكايى ، معنايش اين نيست كه بقيه ى بلوك غرب در اين زمينه با آمريكا همكارى نداشتند؛ چرا، همه غرب و همه ى اروپا در اين زمينه بشدت با آمريكا همكارى مى كردند؛ مثلا نقش آلمان و انگليس و بعضى كشورها ديگر به صورت بارز بود؛ اينها همكارى جدى داشتند.
نكته ى دوم اين است كه وقتى مى گوييم طرح آمريكايى ، معنايش اين نيست كه ما عوامل داخلى فروپاشى شوروى را نديده مى گيريم ؛ نخير، عوامل فروپاشى در درون نظام شوروى وجود داشت و از آن عوامل دشمنشان بهترين استفاده را كرد. آن عوامل داخلى چه بود؟ فقر شديد اقتصادى ، فشار بر مردم ، اختناق شديد، فساد ادارى و بوروكراسى ؛ البته انگيزه هاى قومى و ملى هم در گوشه و كنار وجود داشت .

نكته ى سوم اين است كه اين طرح آمريكايى يا غربى به هر تعبيرى كه مى گوييم يك طرح نظمى نبود؛ در درجه ى اول يك طرح رسانه يى بود كه عمدتا به وسيله ى تابلو، پلاكارد، روزنامه ، فيلم و غيره اجرا شد. گر كسى مصاحبه بكند، مى بيند كه حدود پنجاه ، شصت درصد آن مربوط به تاءثير رسانه ها و ابزارهاى فرهنگى بود. عزيزان من ! مساءله ى تهاجم فرهنگى را كه من هفت ، هشت سال پيش مطرح كردم جدى بگيريد. شبيخون فرهنگى شوخى نيست . بعد از عامل رسانه يى و تبليغى ، در درجه ى دوم ، عامل سياسى و اقتصادى بود؛ عامل نظامى هيچ نبود.

R A H A
02-07-2012, 10:10 PM
و اما اين طرح چه بود؟ گورباچف وقتى در سال 1985 حدود سالهاى 64 و 65 سر كار آمد، يك عنصر جوان در قبال دبيركل هاى پير قديمى بود؛ روشنفكر و خوش برخورد بود؛ شعارى كه او مطرح كرد، شعار پروستريكا در درجه ى اول ، و گلاسنوست در درجه ى دوم بود. تعبير فارسى پروستريكا، بازسازى و اصلاحات اقتصادى است ؛ و گلاسنوست يعنى اصلاحات در زمينه ى مسائل اجتماعى ، آزادى بيان و امثال اينها. در يكى ، دو سال اول ، به وسيله ى رسانه ها آوارى از حرف و تحليل و تفسير و تشويق و جهت دهى و پيشنهاد بر سر گورباچف فرو ريخت و كار به جايى رسيد كه توسط مراكز آمريكايى ، گورباچف به عنوان مرد سال معرفى شد! اين در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ يعنى در دورانى كه امريكاييها شبح هر موفقيتى را در شوروى با تير مى زدند! قبل از گورباچف ، اگر واقعيتهاى خوبى هم در شوروى وجود داشت ، بشدت آن را انكار مى كردند و عليه آن تهاجم تبليغاتى راه مى انداختند؛ اما ناگهان نسبت به گورباچف را فريب داد! من نمى توانم ادعا كنم كه گورباچف كسى بود كه غربيها يا دستگاههاى سيا او را سر كار آورده بودند آن چنانى كه بعضيها در دنيا ادعا مى كردند من نشانه هاى اين را واقعا نمى بينم و البته خبرى هم از پشت پرده ندارم ؛ اما آنچه كه مسلم است ، آغوش باز، چهره ى خندان ، تجليل و تبجيل و تشويق و احترام غربيها گورباچف را فريب داد. او به غربيها و آمريكاييها اعتماد كرد؛ اما فريب خورد. گورباچف كتابى به نام پروستريكا انقلاب دوم نوشته كه انسان نشانه هاى اين فريب خوردگى را مشاهده مى كند.
در محيط اختناق آن روز شوروى اين شعارها بشدت فضا شكن بود. حدودا در همين سال 1369 يا 1370 است كه من در يادداشت هاى خودم اين را نوشته ام كه گورباچف قيد جواز عبور براى سفر از شهرى به شهر ديگر در شوروى را بر مى دارد! هفتاد و سه سال بعد از ايجاد شوروى ، بعد از پايان يافتن دوره ى سى ساله استالين و دوره ى هجده ، نوزده ساله ى برژنف و غير ذلك ، آقاى گورباچف از جمله كارهايى كه در زمينه گلاسنوست كرد، اين بود كه جواز عبور را برداشت !
در چنين جوى شما ببينيد فكر و طرح مساءله ى آزادى بيان به چه معناست . وقتى مى گويد آزادى بيان ، براى مردم چه قدر شگفتى آور و چه قدر فضا شكن است ! در تمام اين دوران ، روزنامه ى مهم قابل توجه در تمام شوروى پراوداست كه يك روزنامه عمومى است ؛ يكى هم يك روزنامه ى مربوط به جوانان است ؛ چند مطبوعه ى ديگر تخصصى هم وجودداشت ؛ اما تكثر روزنامه ها و وجود كتابهاى چنين و چنان اصلا به چشم نمى خورد. نويسنده يى كه از برخى از مبانى سوسياليسم نه همه ى آنها انتقاد كرده بود؛ سالهاى متمادى اجازه ى خروج از شوروى را نداشت . البته آمريكاييها روى او هم خيلى تبليغ مى كردند و خيلى حرف مى زدند كه بنده از دوره ى قبل از انقلاب اين قضيه در يادم مانده است .
در چنين فضايى اين شعار توسط گورباچف داده شد؛ منتها اشتباهاتى كردند كه من نمى خواهم اين اشتباهات را الان بگويم ؛ در خلال صحبت ، بعضى ازاشتباهاتشان معلوم خواهد شد. مدتى گذشت ، سيل تبليغات غربى و فرهنگ غربى و نمادهاى غربى سمبلهاى لباس و مكدونالد و از اين چيزهايى كه در واقع جزو سمبلهاى آمريكايى است در شوروى راه پيدا كرد. اين كه من مى گويم ، تفكر يك طلبه ى گوشه نشين نيست ؛ در همان روزها بنده در خود مجلات آمريكايى تايم و نيوزويك خواندم كه از اين كه قهوه خانه هاى مكدونالد در مسكو رواج پيدا كرده ، اينها به عنوان يك خبر مهم و به عنوان پيشاهنگ فرهنگ غربى و فرهنگ آمريكايى در كشور شوروى ياد كرده بودند!

http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-117.jpg

R A H A
02-07-2012, 10:10 PM
شعارهاى گورباچف يكى ، دو سال رو به اوج بود؛ اما بعدا ناگهان يك عنصر ديگرى به نام يلتسين در كنار گورباچف پيدا شد. نقش يلتسين ، نقش تعيين كننده است . نقش او اين است كه مرتب پا به زمين بكوبد و بگويد كه اين شعارها فايده يى ندارد؛ اين شتاب كم است ؛ دير شد؛ اصلاحات عقب افتاد! اگر آدم عاقل مدبرى به جاى گورباچف بود، شايد در طول بيست سال مى توانست آن اصلاحات را بى دغدغه انجام بدهد همچنان كه اين كار در چين اتفاق افتاد اما همين مقدار خوددارى و خويشتندارى را هم از دست گورباچف بيرون كشيد. كار به جايى رسيد كه گورباچف معاون خود يلتسين را عزل كرد؛ اما رسانه هاى آمريكايى و غربى نه فقط عزلش ‍ نكردند، بلكه تقويتش كردند!
او حدود يك سال يا بيشتر به عنوان يك چهره ى برجسته ى روشن بين اصلاح طلب مغضوب و مظلوم در تبليغات غربيها و آمريكاييها مطرح شد. بعدا انتخابات رياست جمهورى روسيه پيش آمد. مى دانيد كه ديگر جمهورى ها انتخابات جداگانه داشتند. البته انتخابات كه نداشتند؛ بنا شد انتخابات داشته باشند. يكى از كارهاى گورباچف اين بود كه گفت انتخابات داشته باشيم . در كشور شوروى ، از بعد از دوران تزارها، حتى يك انتخاب هم اتفاق نيفتاده بود. انتخابات در دوران تزارها هم شبيه انتخابات زمان شاه ما بود. اتفاقا تاريخ مشروطيتشان هم با يك سال اختلاف دقيقا منطبق با تاريخ مشروطيت ايران است . در دوره ى تزارها مجلس ملى دوما يك صورت بود؛ مثل مجلس شوراى ملى ما در دوران رژيم پهلوى . بعد هم كه كمونيستها سر كار آمدند، مجلس ، بى مجلس ؛ انتخابات ، بى انتخابات ، تمام شد! حالا بعد از گذشت هفتاد و سه سال ، بناست اولين انتخابات در جمهورى روسيه نه همه ى شوروى انجام بگيرد. كانديدا كيست ؟ آقاى يلتسين ! با راءى بالايى يلتسين يعنى همان عنصر تندرو رئيس جمهور شد.
از اين جا داستان شيرينى است . از روزى كه يلتسين در ژوئن 1991 يعنى 24/3/1370 رئيس جمهور شد، تا حدود چهارم يا پنجم ديماه كه رسما شوروى منحل شد، حدود هفت ماه طول كشيد، يعنى اين چند سال صرف مقدمات شد. بخشى از مقدمات به دست گورباچف ، برخى هم وقتى تاريخ مصرف گورباچف تمام شد، به دست يلتسين انجام شد و برنامه ى مورد نظر آمريكا و غرب ، تا رسيدن يلتسين به قدرت شتاب گرفت . به مجرد اين كه يلتسين به قدرت رسيد و رئيس جمهور روسيه و نفردوم شوروى شد، ابتكار عمل به دست او افتاد. در روز 24/3/1370 يلتسين رئيس جمهور مى شود و در روز 24/3/1370 يعنى سه روز بعد جرج بوش رئيس ‍ جمهور امريكا اعلام مى كند كه سه جمهورى بالتيك لتونى ، استونى و ليتوانى متعلق به شوروى نيست و شوروى بايستى اين سه جمهورى را رها كند و استقلال آنها را به رسميت بشناسد؛ اگر به رسميت نشناسد، كمكهايى را كه آمريكا قول داده است ، قطع خواهد شد. البته من الان درست يادم نيست كه آيا كمكهايى بود كه در زمان رونالد ريگان قول داده شده بود، يا در زمان بوش ، به هر حال به آقاى گورباچف قول كمك داده بودند. چندى بعد يلتسين اعلام كرد كه ما استقلال جمهورى هاى سه گانه را به رسميت مى شناسيم ! دو ماه بعد براى اين كه يلتسين چهره اش برجسته تر شود، كودتاى معروف مرداد ماه شوروى اتفاق افتاد؛ كودتايى كه در همان اوان كاملا مشكوك به نظر مى آمد. دوربين تلويزيونهاى آمريكايى پ /پ /آ و غيره در مسكو فعال شدند و روى يلتسين متمركز گرديدند. در اين جا يلتسين روى تانك رفته و در ميان مردم شعار مى دهد و مى گويد كه نخير، ما تسليم كودتاچيها نمى شويم ! بعد هم به مجلس رفت ، اما كودتاچيها با يلتسين كه دم دستشان در مجلس ملى دوما متحصن شده بود، هيچ كارى نداشتند و به سراغ او نرفتند؛ ولى به سراغ گورباچف كه در شبه جزيره ى كريمه مشغول گذراندن روزهاى تعطيلاتش بود، رفتند و او را دستگير كردند! يلتسين هم رجز خوانى مى كرد و شعار مى داد! يك جنجال رسانه يى در دنيا به وجود آوردند و البته از واقعيت هم خيلى خبرى نبود! يك تعداد تانك در خيابانهاى مسكو ظاهر شدند، اما سه روز هم نبودند؛ بعد از سه روز هم گفتند كه كودتاچيها در خواب دستگير كرده اند! نتيجه كودتا اين شد كه يلتسين كه شخصيت دوم بود در حقيقت شخصيت اول شد! درهمان اوقات وزير امور خارجه ى ما سفرى به جمهورى هاى آسياى ميانه كرد و برگشت ؛ من از ايشان پرسيدم كه چه خبر؛ ايشان گفت واضح است كه رئيس شوروى يلتسين است نه گورباچف ! در دنيا هم مشخص بود كه قضيه اين طورى است . بعد هم جمهورى ها يكى يكى طالب استقلال شدند؛ مثلا اكراين ادعا كرد كه مى خواهد مستقل بشود؛ گورباچف مخالفت مى كرد، اما يلتسين مى گفت ما قبول داريم ؛ بناچار بعد از دو، سه روز گورباچف هم قبول مى كرد! بنابراين مساءله يى درست شد كه گورباچف يا مجبور بود براى عقب نماندن ، خودش را جلو بيندازند و همان شعارها را او هم بدهد؛ يا مجبور بود بعد از چند روز تبعيت كند؛ چون فشار تبليغات جهانى مجالى نمى گذاشت براى اين كه غير از آنچه كه يلتسين گفته ، بشود چيزى گفت . اين روند از اواخر خردادماه شروع شده بود. به دنبال آن كناره گيرى گورباچف از دبيركلى حزب مطرح شد؛ بعد پيشنهاد انحلال حزب كمونيست ، سپس شكست كمونيزم اعلان شد همان چيزى كه امريكاييها خيلى از آن كيف مى كردند و بعد هم بالاخره شايعه ى استعفاى گورباچف منتشر شد. در همان زمان طى مصاحبه يى از گورباچف سؤ ال شد كه شما استعفا خواهيد كرد يا نه ؛ گفت منتظرم وزير خارجه ى آمريكا به مسكو بيايد تا ببينم چه مى شود! وزير امور خارجه آمريكا به مسكو آمد و قبل از آن كه با گورباچف تماس بگيرد، رفت با يلتسين تماس گرفت ؛ آن هم دركاخ اصلى ملاقاتهاى كرملين ؛ معناى كارش اين بود كه گورباچف تمام شد! سه روز بعدش هم گورباچف استعفا كرد و انحلال شوروى اعلام شد! اين طرح موفق امريكا در شوروى بود؛ يعنى يك ابرقدرت را با يك طرح كاملا هوشمندانه ، با مصرف مقدارى پول ، با خريدن برخى اشخاص و با به كار گرفتن رسانه هاى تبليغى ، توانستند طى يك طراحى ، سه چهارساله و يك نتيجه گيرى شش ، هفت ماهه بكلى منهدم كنند و از بين ببرند.!

R A H A
02-07-2012, 10:10 PM
البته همين جا به شما بگويم كه روسيه بعد از انحلال شوروى ، آن طور كه آنها مى خواستند، تبديل به برزيل دوم نشد. آنها مى خواستند روسيه به يك برزيل يعنى يك كشور دست سوم دنيا تبديل شود؛ توليد بالا، اما گرفتارى و فقر عميق و بدون هيچ گونه نقشى در سياست دنيا. شما ببينيد الان در كجاى دنيا حرف و راءى و نظر و حضور برزيل كسى را به خود متوجه مى كند. مى خواستند روسيه را اين طورى بكند، اما نشد، چرا؟ چون روسيه ملت خوب و قوى يى دارد؛ از لحاظ نژادى مردم مستحكمى هستند؛ بعد هم پيشرفت صنعتشان ، اتمشان ، دانشمندانشان ، تحقيقاتشان و ساير امكاناتشان قابل توجه است . طراحان اين قضايا كه نشستند خودشان بريدند و خودشان دوختند، براى جمهورى اسلامى نيز چنين خوابى ديده اند. آنها فكر نمى كنند كه جمهورى اسلامى ايران اگر به سرنوشت شوروى دچار بشود، كشورى مثل روسيه ى امروز خواهد شد؛ نه ، آنها فكر مى كنند كه ايران كشورى در سطح كشور دوره ى پهلوى خواهد شد؛ يعنى در رديف دهم بعد از تركيه ! چون تصور مى كنند كه در اين جا اتم كه نيست ؛ پيشرفتهاى علمى آن چنانى كه نيست ، جمعيت سيصد ميليونى كه نيست ، كشورى به عظمت روسيه كه امروز باز هم تقريبا بزرگترين كشور دنياست كه نيست .



http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-119.jpg

R A H A
02-07-2012, 10:11 PM
اشتباه آمريكا و تفاوتهاى ايران با شوروى
اما حالا واقعيت چيست ؟ واقعيت با آنچه كه آنها طراحى كردند، به قدر زمين تا آسمان متفاوت است ! اشتباه بزرگى را مرتكب شدند. من واقعا دريغم مى آيد كه اسم خاتمى عزيزمان را اين سيد آقا زاده ى شريف مؤ من دلباخته ى به معارف دينى و دلباخته ى به امام و طلبه يى مثل خود ماها آن طورى كه غربيها مطرح كردند، مطرح كنم و ايشان را با گورباچف مقايسه كنم ؛ ولى آنها اين مقايسه را كردند و صريحا گفتند كه در ايران هم گورباچفى به قدرت رسيد. البته فراموش نكنيم كه متاءسفانه يك عده هم در داخل خوششان آمد و اين اهانت را نفهميدند و آن توطئه يى را كه پشت اين اهانت هست ، به طريق اولى نفهميدند! به مغرضان و آنهايى كه مى فهمند چه دارد اتفاق مى افتد و چه مى خواهند پيش بياورند، كارى ندارم ؛ اما يك عده از آنهايى كه مغرض هم نبودند، نفهميدند كه چه شد و دشمن چه مى خواهد، انجام بدهد.
تفاوت اول
به آن تفاوتها برگرديم . تفاوت اول ، تفاوت رئيس جمهور ما با آقاى گورباچف است . گورباچف روشنفكرى بود كه حتى به احتمال زياد به اصل و مبانى ماركسيزم هم اعتقاد زيادى نداشت ؛ آدمى بود كه اصلا ساختار شوروى را قبول نداشت ؛ خود او هم به زبانهاى مختلف اين را اظهار كرده بود. البته در آن وقتى كه سر كار آمد، خيلى صريح نمى توانست اينها را بگويد؛ اما بالاخره اظهار مى كرد. رئيس جمهور ما، جمهورى اسلامى ، دين و اعتقاد قلبى اوست ؛ امام مرد و مقتداى اوست ؛ يك روحانى است . آنها اول در خودش خياليهاى خود حرفهايى زدند، هنوز هم سياستمدارترين و موذى ترينشان هم آن حرفها را مى زنند؛ اما عده يى از آنها از اين دو سال اخير به وحشت افتادند و بارها در تبليغات خودشان گفتند كه نه ، اين هم از خودشان است ؛ جزو همين بنيادگراهاست ! اتفاقا اين را درست فهميده اند! گورباچف به مبانى ماركسيزم بى اعتقاد و دلباخته ى غرب بود؛ حرفهايى هم كه مى زد، حرفهاى غربيها بود؛ منتها با زبان روسى آنها را بيان مى كرد؛ و الا شعارهاى او هم غير از شعارهاى آنها نبود؛ او دلباخته ى آنها بود! البته در اينجا قضاياى خيلى ريزى مثل سفرها، امتياز دادنهاى دروغين و بيخودى و... هست كه نمى خواهم آنها را بگويم ؛ چون جاى اين جلسه نيست ؛ خود شما هم مى توانيد آن قضايا را پيدا كنيد.

R A H A
02-07-2012, 10:11 PM
تفاوت دوم
تفاوت دوم اين است كه اسلام ماركسيزم نيست . ماركسيزم مورد قبول مردم شوروى هم نبود؛ بله ، دين حزب كمونيست شوروى بود. حزب كمونيست شوروى متشكل از چند ميليون عضو در مقابل جمعيت نزديك به سيصد ميليونى شوروى بود؛ شايد مثلا ده ميليون ، پانزده ميليون نفر عضو بودند. اعضاى حزب كمونيست هميشه از امتيازاتى برخوردارند؛ بنابراين مى توان حدس زد كه در بين همان جمعيت هم آنچه براى آنها در درجه ى اول اهميت قرارداشت ، امتيازات بود؛ لذا ماركسيزم به عنوان يك دين برايشان مطرح نبود. اسلام ، دين مردم و عشق مردم و ايمان مردم است . اسلام همان چيزى است كه اين ملت بزرگ براى خاطر آن ، عزيزان و پاره هاى تن و جگرگوشه هايشان را به ميدان فرستادند و وقتى جسد آغشته به خون آنها برگشت ، برايشان گريه نكردند و خدا را شكر كردند! آيا شما از اين گونه مادران و پدران سراغ نداريد و نديده ايد؟ هر يك از ما شايد صدها مورد از اين قبيل را ديده ايم ؛ البته بنده هزاران مورد از اين قبيل را از نزديك ديده ام . امروز هم كه پدر و مادر چهار شهيد پيش ما مى آيند، اگر از برخى از ناهنجاريها گله هم داشته باشند، از اين كه فرزندشان در راه اسلام شهيد شده ، خوشحالند! اين ملت با همه ى وجود به اسلام پايبند است . بعد از پنجاه سال تلاش براى دين زدايى ، يك ملت آن حركت عظيم را پشت سر امام بزرگوار و عالم دين و مرجع تقليدش به راه انداخت و اين نظام اسلامى را سر كار آورد. اسلام همان چيزى است كه وقتى نام و پرچم آن در ايران بلند شد، هر جا مسلمان مطلع و آگاهى پيدا شد، احساس هويت و شخصيت و عزت كرد؛ اينها اين را با ماركسيزم يكى گرفتند! ((الحمدلله الذى جعل اعدائنا من الحمقاء))

تفاوت سوم
سوم اين كه نظام اسلامى ، نظام كمونيستى نيست ؛ نظام اسلامى است ؛ نظامى جوان و منعطف و پر تلاش و مردمى است . من آن روز به آقاى خاتمى عرض مى كردم كه هيچ نظامى در دنيا حتى دمكراسيهاى غربى ؛ چه در آمريكا، چه در فرانسه چه در جاهاى ديگر نمى تواند ادعا كند كه نظام ما مردمى است ؛ براى خاطر اين كه در دمكراسيهاى غربى عده يى پاى صندوقهاى راءى مى آيند و راءى مى دهند؛ مثلا حزب گفته به آقاى زيد بن عمرو راءى بده او هم ورقه را كه انداخت ، كار تمام مى شود! آنهايى هم كه شركت كننده اند، گاهى سى و هصت درصد واجدان شرايط را تشكيل مى دهند. مثلا در انتخابات اخير امريكا حدود سى و هفت درصد شركت كنندگان بيشتر نبود؛ هيچ وقت به اندازه ى شصت و هفت درصد و هفتاد درصدى كه شما در انتخابات رياست جمهورى و مجلس چه مجلس ‍ پنجم ، چه مجلس ششم ملاحظه كرديد، شركت نمى كنند؛ بالاخره همانهايى كه مى آيند، مى آيند راءى مى دهند و مى روند؛ اما در اين جا اين طورى نيست ؛ در اين جا مردم به مسؤ ولان عشق مى ورزند و رابطه شان ، رابطه ى عاطفى است ؛ نه فقط رابطه ى راءى دادن . در اين جا وقتى يكى از مسؤ ولان كسالتى پيدا بكند، همه ى كشور دستها را به دعا بلند مى كنند كه خدا او را شفا بدهد؛ مثل اين كه براى بچه ى خودشان دعا مى كنند! در اين جا وقتى كه مسؤ ول كشور اشاره مى كند، مردم در ميدانهاى خطر وارد مى شوند و جانشان را فدا مى كنند؛ اين حتى به دمكراسيهاى غربى ربطى ندارد، تاچه برسد به نظام ديكتاتورى پرولتاريا! خودشان مى گويند يكى از اصول حتمى شان ديكتاتورى است ! يعنى انتخابات بى انتخابات ! در طوف هفتاد و چند سال حكومت شوروى ، تا قبل از انتخابات روسيه در اين اواخر، يك انتخابات هم اتفاق نيفتاده بود؛ ولى ما در ظرف بيست و يك سال ، بيست و يك انتخابات داشته ايم ! آيا اين ها با هم قابل مقايسه است ؟ در آن جا زندگى نمايندگان طبق ى پرولتاريا زندگى كاخ كرملينى است ؛

http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-123.jpg
امادر اين جا ما روى زيلو مى نشينيم و افتخار هم مى كنيم . در اين مسؤ ولان كشور آنهايى كه بتوانند همت و افتخارشان اين است كه خودشان را به زندگى مردم نزديك كنند. در نظام شوروى وقتى استالينى سر كار بود، تا نمى مرد، هيچ علاج ديگرى نداشت ! سى سال حكومت مى كرد، تا بالاخره با حادثه يا بى حادثه ، يا از زور مصرف مسكرات قوى روسى مى مرد و بعد مثلا خروشچفى سر كار مى آمد، بعد هم برژنفى روى كار مى آمد، برژنف هم بعد ازهجده ، نوزده سال مى مرد و يك نفر ديگر به قدرت مى رسيد! اين نظام ، با نظام جمهورى اسلامى كه مبنى بر انتخابات و راءى مردم است و هر چهار سال يك بار انتخابات مجلس و رياست جمهورى برگزار مى شود، متفاوت است . در سطح رهبرى از اينها هم بالاتر است ؛ براى خاطر اين كه رهبرى معنوى ، تعهد معنوى دارد و خبرگان و مردم از او توقع دارند كه حتى يك گناه نكند؛ اگر يك گناه كرد، بدون اين كه لازم باشد ساقطش كنند، ساقط شده است ؛ حرفش نه درباره ى خودش حجت است ، نه درباره ى مردم . اين نظام منعطف ، زنده ، پر نشاط و متحول ، آيا با نظام بسته و غير قابل انعطاف و شكننده ى ديكتاتورى پرولتاريا قابل مقايسه است ؟!
يك نكته را هم مى خواهم يادآورى كنم ؛ و آن نظام امر به معروف و نهى از منكر است .امر به معروف ونهى از منكر واجب حتمى همه است ؛فقط من و شما به عنوان مسؤ ولان كشور وظيفه مان در باب امر به معروف ونهى از منكر سنگين تر است . بايد از شيوه ها و وسايل مناسب استفاده كنيم ؛ اما آحاد مردم هم وظيفه دارند. با چهار تا مقاله در فلان روزنامه ، واجب امر به معروف نه از وجوب مى افتد، نه ارزش تاءثيرگذاريش ساقط مى شود. قوام و رشد و كمال و صلاح ، وابسته ى به امر به معروف و نهى از منكر است ؛ انيهاست كه نظام را هميشه جوان نگه مى دارد. حالا كه نظام ما بيست و يك ساله و جوان است و در مقايسه ى با نظام فرتوت هفتاد و چند ساله ى پير كمونيستى در شوروى به طور طبيعى هم جوان است ؛ اما اگر صد سال هم بر چنين نظامى بگذرد، چنانچه امر به معروف باشد و شما وظيفه ى خودتان را بدانيد كه اگر منكرى را در هر شخصى ديديد، او را از اين منكر نهى كنيد، آنگاه اين نظامى اسلامى هميشه تر و تازه و با طراوت و شاداب مى ماند. طرف امر به معروف و نهى از منكر فقط طبقه ى عامه ى مردم نيستند؛ حتى اگر در سطوح بالا هم هستند، شما بايد به او امر كنيد؛ نه اين كه از او خواهش كنيد؛ بايد بگوييد آقا! نكن ؛ اين كار يا اين حرف درست نيست . امر و نهى بايد با حالت استعلاء باشد. البته اين استعلاء معنايش اين نيست كه آمران حتما بايد بالاتر از ماءموران ، و ناهيان بالاتر از منهيان باشند؛ نه ، روح و مدل امر به معروف ، مدل امر و نهى است ؛ مدل خواهش و تقاضا و تضرع نيست . نمى شود گفت كه خواهش مى كنم شما اين اشتباه را نكنيد؛ نه ، بايد گفت آقا! اين اشتباه را نكن ؛ چرا اشتباه مى كنى ؟ طرف ، هر كسى هست حالا بنده كه طلبه ى حقيرى هستم از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهى از منكر قرار مى گيرد.
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:11 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
تفاوت چهارم
اشتباه بعدى در مورد كشور است . كشور ايران يكپارچه است ؛ حتى آن قسمتهايى هم كه در قرن هاى گذشته جدا شدند، اگر ته دلشان را بگرديد، مايلند با ما باشند؛ ((هر كسى كو دور ماند از اصول خويش ، باز جويد روزگار وصل خويش ))؛ آنها هم دلشان مى خواهد كه به اين مادر بپيوندند. اين كجا، كشور اتحاد جماهى شوروى كجا؟ ده ، يازده كشور را با سنجاق يا به تعبيرى با شلاق به هم بستند و به اصطلاح يك كشور تشكيل گرديد! معلوم است كه تا شلاق برداشته شد، از هم جدا مى شوند و شد.
البته همين جا من بگويم ؛ سعى بر اين است كه مساءله ى قوميتها در ايران عمده بشود. عده يى با تحريك احساسات قومى نفى و عامل حقيقى وحدت يعنى اسلام و دين دنبال اين قضيه هستند. آن كسانى كه خيال مى كنند عامل وحدت كشور ما زبان فارسى است ، دلبستگى شان به زبان فارسى يقينا به قدر بنده نيست ؛ يكصدم تلاشى هم كه بنده براى زبان فارسى كرده ام ؛ آنها نكرده اند و نخواهند كرد! عامل وحدت ملت ايران زبان فارسى نيست ؛ دين اسلام است ؛ همان دينى كه در انقلاب و نظام اسلامى تجسم پيدا كرد؛ نتيجه اين مى شود كه ترك زبان هم با زبان تركى خودش ‍ همين را مى گويد؛ بلوچ هم با زبان بلوچى خودش همين را مى گويد؛ عرب هم با زبان عربى خودش همين را مى گويد. عده يى سعى مى كنند اهميت عامل پيوند مستحكم دلهاى ملت ايران يعنى ايمان اسلامى را كم كنند؛ نه ، كشور و ملت يكپارچه است ؛ البته يكپارچگى اش به خاطر تاريخ و جغرافيا و سنت ها و فرهنگ است ؛ اما عمدتا به خاطر دين و مساءله ى رهبرى است كه اجزاى اين ملت را به هم وصل كرده و همه احساس ‍ يكپارچگى مى كنند.
تفاوت پنجم
رهبرى مسؤ وليت دارد. مسؤ وليت رهبرى حفظ نظام و انقلاب است . اداره ى كشور به عهده ى شما آقايان مسؤ ولان كشور است . هر كدام شما در بخش خودتان كشور را اداره مى كنيد و وظيفه ى اصلى رهبرى اين است كه مراقب باشد اين بخش هاى مختلف آهنگ ناسازگار با نظام و اسلام و انقلاب نزنند. هر جا چنين آهنگى به وجود بيايد، جاى حضور رهبرى است . رهبرى هم يك شخص نيست يك آدم ، يك طلبه ، يك على خامنه اى ، يا على خامنه اى هاى فراوان ديگرى كه هستند، نيست رهبرى يك عنوان و يك شخصيت و يك حقيقت برگرفته ى از ايمان و محبت و عشق و عاطفه ى مردم و يك آبروست . صدها نفر مثل على خامنه اى در راه اين حقيقت جان و آبروشان را مى دهند؛ اهميتى هم ندارد.


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-130.jpg
بنده كه چيزى نيستم ، امام بزرگوار ما هم كه به معناى حقيقى كلمه براى اين ملت ، امام دلها بود همين طور بود. او حاضر بود براى حفظ نظام و حفظ رهبرى نظام ، آبرويش را بدهد. اين حقيقت حضور دارد؛ با اين حرفهايى كه مى زنند و يا اين كارهايى كه مى كنند، نتوانسته اند و نخواهند توانست اين حضور را از بين ببرند. در دوران اختناق كه رهبرى اين تجسم را نداشت ، دل هاى مردم متدين در قبضه ى رهبرى بود؛ منتها رهبرى يى كه تشخص و هويت قابل اشاره در بيرون و جايگاه قانونى نداشت ؛ به صورت مراجع تقليد و به صورت علماى بزرگ ، تاءثير خودش را بارها نشان داده بود؛ لذا آن وقتى كه به فلان قرارداد ننگين استعمارى اشاره مى كرد، قرارداد از بين مى رفت ؛ آن وقتى كه به يك حادثه ى نامناسب اشاره مى كرد، آن حادثه مورد تخاصم مردم قرار مى گرفت . پانزده خردادى كه بنابر آنچه نقل شده است ، چند هزار نفر آدم در آن حادثه جان خود را فدا كردند و كشته شدند، آن وقتى بود كه امام بزرگوار ما رهبر به معناى قانونى خودش نبودند؛ يك روحانى برجسته بود؛ اين را نمى توانند ناديده بگيرند؛ اين در شوروى نبود؛ اگر بود، آن طورى نمى شد؛ اگر بود، آن وقتى كه احساس مى كرد يلتسينى وارد ميدان شده تا به كار آينده حركت شتابنده ى غير معقول و بى رويه يى بدهد، گوش او را مى گرفت و از صحنه خارجش مى كرد و مورد حمايت مردم هم قرار مى گرفت ؛ اما چنين چيزى نبود.(58)

R A H A
02-07-2012, 10:12 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
آمار واقعى مسلمانها را هم كتمان مى كردند!!
من يك وقت در اوايل انقلاب از يكى از بزرگان سازمان آزاديبخش فلسطين پرسيدم : شماها چرا اسم اسلام را نمى آوريد؟ چرا نهضت را اسلامى اعلام نمى كنيد؟ او يك بهانه ى بيخودى آورد: ببين ما مسيحى هست ، چه هست ! حالا همان كسانشان كه بعضا مسيحى و كمونيست بودند، اعلان كردند كه ما به اسلام امام اعتقاد آورديم ! بله ، وقتى اسلام زنده ، اسلام پويا، اسلام متحرك و اسلام برانگيزاننده وارد ميدان مى شود، آن كسى كه اهل مبارزه است ، به آن عشق مى ورزد؛ اما اينها نمى كردند؛ دلشان مؤ من به اسلام نبود.
از وقتى كه نهضت فلسطين صبغه ى اسلامى پيدا كرد، شد يك مشكل لاينحل ! الان شما ببينيد اين انتفاضه در داخل سرزمينهاى فلسطين اشغالى چند سال است كه هست ؛ استدامه پيدا كرده ، مستمر است و تمام نمى شود. اكر اين انتقاضه نبود، قضيه ى بيت المقدس مدتها بود كه حل شده بود. اگر انتقاضه نبود، سختگيريهاى بر لبنان و سوريه به مراتب بيشتر بود. انتقاضه در داخل ، اوضاع را براى حكّام صهيونيست غاصب فلسطين اشغالى غير قابل اعتماد كرده است . انتفاضه از اسلام سرچشمه گرفت و اين بازتاب سياست خاورميانه يى جمهورى اسلامى بود؛ الان بعد از اين هم همين جور است .
شما ببينيد از نام اسلام ، از شعار صريح اسلام ، از سياستهاى اعلام شده ى صريح خودمان ، چه نتايجى مترتب شده ، اينها را در تنگنا گذاشته است . در بقيه ى نقاط دنيا هم هين جور است :هويّت اسلامى را احياء كرد؛ مسلمانها را بانشاط كرد؛ در مناطق گوناگون دنيا مسلمانها احساس كردند حضور دارند. در بعضى از كشورهاى جنوب آفريقا كه بنده در زمان رياست جمهورى به آن جاها سفر كردم چند ميليون مسلمان بودند؛ اما تا فبل از آن ، آمار اينها را دروغى مى گفتند؛ مثلا فرض كنيد كه اگر يازده ميليون آن جا مسلمان بود، مى گفتند يك ميليون و نيم مسلمان هست ! كتمان مى كردند؛ نمى گفتند؛ به مناطق آنها هم اصلا رسيدگى نمى كردند. بعد جمهورى اسلامى وارد ميدان شد كه نخير، آنها توانستند هويّت خودشان را به دست بياورند؛ تا حدود زيادى به حقوقشان رسيدگى بشود؛ اين يك اثر عمومى در دنيا گذاشت ؛ اين شد عمق استراتژيك جمهورى اسلامى . شما ببينيد، همين شعار اسلامى ، همين بلند كردن پرچم نهضت اسلامى كه از آن طرف دشمنيها را متوجه مى كند و به صورت يك تهديد طرح مى شود، از اين طرف موجب و وسيله يى مى شود براى پيدا شدن يك عمق استراتژيك براى نظام جمهورى اسلامى .(59)

http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-133.jpg

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:12 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
ما از شما پشتيبانى كرديم ، چرا اين كار پيش نمى رود؟
در اولى كه اين نهضت پا به عرصه ى وجود گذاشت ، مردم اين شهر بودندكه پاسخ گفتند و دست يارى به سوى امام دراز كردند. من فراموش نمى كنم ، در همين مسجد اعظم قم ، در هنگامى كه تازه اولين هفته هاى مبارزه و نهضت عظيم روحانيت آغاز شده بود، مردم شهر قم از قشرهاى مختلف به محل درس امام بزرگوار ما آمدند؛ صدايشان را بلند كردند و گفتند ما از شما پشتيبانى كرديم و پشتيبانى مى كنيم ؛ چرا اين كار پيش نمى رود؟ مساءله ى انجمنهاى ايالتى و ولايتى بود. يعنى از قدم اول ، مردم قم امام را و مبارزه را تنها نگذاشتند. آن روزى را كه قلمهاى مزدور و خائن ،به امام بزرگوار اهانت كردند، باز اين شهر بود؛ همين بودند؛ همين جوانها بودند؛ همين مادران و خواهران و همسران بودند كه قيام كردند؛ همين جوانها بودند كه به خيابانها آمدند؛ شهيد دادند، كتك خوردند، زير فشار قرار گرفتند؛ اما ايستادند.
مبارزه ى مردم قم ، مبارزه ى ملت ايران را به دنبال داشت . حضور شما در خيابانهاى شهرتان ، به مردم شهرهاى ديگر درس داد؛ راه را به آنها نشان داد؛ فهميدند بايد وارد ميدان بشوند؛ بى تفاوتى را كنار بگذارند و كنار گذاشتند و اين توفان عظيم و اين كوره ى آتشفشان شروع به فعاليت كرد و دنيا را تكان داد و ملت ايران را آزاد كرد. بعد هم كه دفاع از نظام نو پاى اسلامى پيش آمد، باز شما مردم قم در صفوف مقدم بوديد. لشكر شما، جوانهاى شما، بسيجيهاى شما، خانواده هاى شما مادرهاى شما، پدرهاى شما؛ اينها بودند كه جوانمردانه و پر از گذشت وارد ميدان شدند و توانستند سهم بسيار درخشانى را ايفا كنند. من از اين كه در ميان شمايم ، خوشحالم .(60)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:12 PM
به زبان فرانسه از وزير خارجه اش پرسيد كه اين مفهوم به عربى چه مى شود؟!
معنى استقلال چيست ؟ براى يك ملت ، استقلال چه مفهوم و چه ارزشى دارد؟استقلال ، يعنى اين كه يك ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلط باشد؛ بيگانگان دست دراز نكنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند؛ اين معناى استقلال است . اگر از ملتى استقلال او گرفته شد؛ يعنى اگر بيگانگان كه يقينا دلسوز او نيستند بر سرنوشت او مسلط شدند، دو چيز را از دست مى دهد: اول ، عزت نفس خود را، افتخارات خود را، احساس ‍ هويت خود را، دوم ، منافع خود را. دشمنى كه بر سرنوشت يك ملت مسلط بشود، دلسوز آن ملت نيست و منافع آن ملت براى او اهميت ندارد.آن كه مى آيد يك ملت را مسخر سرپنجه ى قدرت خود مى كند، در درجه ى اول در حقيقت ، در اول و آخر به فكر منافع خود است . آنچه براى او كمترين اهميتى ندارد، منافع آن ملتى است كه استقلال خود را از دست داده است . ما در اين زمينه نمونه هاى فراوانى داريم ؛ در قرن نوزدهم و سپس به دنبال آن در قرن بيستم .
استعمارگران اروپايى آمدند بر مناطق بسيارى از آسيا، از آفريقا و از امريكاى لاتين تسلط پيدا كردند؛ ملتهاى آن جا را ذليل كردند؛ فرهنگ آنها را، هويت آنها را، ثروت آنها را به تاراج بردند؛ حتى زبان آنها را، خط آنها را، سابقه و سنت آنها را زيرپا له كردند؛ ملت را ذليل كردند؛ او را دوشيدند؛ثروت او را غارت كردند؛ فرهنگ او را نابود كردند؛ تا آن وقتى كه ممكن بود، ماندند، بعد هم رفتند. من نمونه هايى از اين قبيل ، بعضى را به چشم خود ديده ام ، بعضى را شنيده ام وبعضى را خوانده ام .
يك نمونه ، كشور بزرگ و پهناور هندوستان است . انگليسيها از راه دور آمدند؛ اول با تزوير، با فريب و بعد با سلاح و قوّت نظامى سرزمين هند را گرفتند؛ سالهاى متمادى بر اين سرزمين مسلط ماندند؛ مردم را ذليل كردند؛ بزرگان را نابود كردند و ثروتهاى هند را از بين بردند. انگليس خزانه ى خود را و جيب سرمايه داران خود را از سرمايه هاى هند و فرآورده هاى هند پر كرد؛ اما هند ر ا در فقر و مسكنت و بد بختى باقى گذاشت . فقط ثروت مادى نبود؛ ثروت معنوى آنها را هم گرفتند؛ زبان خود را بر آنها تحميل كردند. زبان رسمى امروز دولت هند و دولت پاكستان و دولت بنگلادش كه مجموعا شبه قاره ى هند قديم است ، كه مستعمره ى انگليس بود انگليس ‍ است ! آن منطقه دهها زبان محلى داشته است ؛ اين زبانها را تا آن جايى ك توانستند، منسوخ كردند و از بين بردند. يك ملت زبان خود را كه از دست داد، يعنى از گذشته ى خود، از تاريخ خود، از سنتهاى خود، از ميراثهاى گرانقدر خود منقطع و جدا مى شود و از آنها بى خبر مى ماند.
يك نمونه ى ديگر: رئيس جمهور كشور پرو در امريكاى لاتين در زمانى كه بنده رئيس جمهور بودم ، به من گفت : ما اخيرا يك تمدن بسيار با شكوهى را در حفاريهاى خود در كشورمان پيدا كرده ايم . او مى گفت : او مى گفت : سالها استعمارگران بر كشور پرو مسلط بودند؛ اما نگذاشتند مردم پرو، روشن فكران پرو، روشنفكران پرو، صاحب نظران پرو بفهمند كه در گذشته چنين تمدنى داشتند! يعنى حتّى از اين كه مردم تاريخ خودشان را بدانند، از اين كه به گذشته ى خود افتخار كنند، اينها مانع مى شدند!
يك نمونه ى ديگر: كشور الجزاير، كشور عربى و مسلمان است ؛ فرانسويها آمدند دهها سال بر آن كشور مسلط شدند؛ با سلاح آن جا را قبضه كردند؛ در آنجا حكومت تشكيل دادند؛ حكام خودشان را، افسران خودشان را به حكومت و فرماندهى آن كشور گماشتند؛ اولين چيزى كه كمر به آن بستند، از بين بردن آثار اسلامى ، حتى از بين بردن زبان عربى بود. با زمانى كه من رئيس جمهور بودم ، يكى از بلندپايگان دولت الجزاير در آن روز، به تهران آمد و با من ملاقات كرد. در اثناى صحبت مى خواست مطلبى را بيان كند؛ اما تعبير عربى آن را بلد نبود! عرب زبان ، داشت عربى حرف مى زد؛ يك مفهومى را مى خواست به من منتقل كند، نمى دانست با زبان عربى چه طور آن را منتقل كند؛ رو كرد به وزير خارجه اش ، به زبان فرانسه از او پرسيد كه اين لغت به عربى چه مى شود؛ او هم در جواب گفت كه به عربى اين مى شود؛ بعد لغت عربى بكار برد! يعنى زبدگان و نخبگان يك ملت ، به خاطر تاءثير استعمار، از زبان خودشان دور ماندند. دلسوزان الجزايرى بعد از آن با ما صحبت كردند و گفتند ما همت گماشته ايم كه بعد از ازاله ى استعمار بتوانيم ربان عربى را برگردانيم .
عزيزان من ! برادران و خواهران من ! نبودن استقلال ، با يك كشور اين جور عمل مى كند؛ هويت ملى را از آنها مى گيرد؛ افتخارات را از آنها مى گيرد؛ سابقه ى تاريخى را از آنها مى گيرد؛ منافع مادى آنها را چپاول مى كند؛ هويت فرهنگى آنها و زبان آنها را هم از آنها مى گيرد؛ اين وضع تسلط يك قدرت بر يك كشور است .(61)


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-137.jpg



http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-138.jpg

R A H A
02-07-2012, 10:13 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

چهار نمونه از عاقبت تسلط قدرتهاى بيگانه بر دستگاههاى سياسى و فرهنگى كشور!
من چهار نمونه را از تاريخ نزديك خودمان تاريخ صد سال پيش به اين طرف به شما عرض بكنم . اين چهار نمونه به ما نشان مى دهد كه وقتى يك قدرت بيگانه بر دستگاههاى سياسى و دستگاههاى فرهنگى يك كشور مسلط شود، بر سر آن كشور و آن ملت چه مى آيد.
يك نمونه ، نمونه ى مشروطيت است . مى دانيد، دوران استبداد حكومت قاجار مردم را به جان علما آورده بود. مردم قيام كردند، دلسوزان جامعه قيام كردند؛ پيشرو آنها هم علماى دين بودند. در نجف مرجع تقليدى مثل مرحوم آية الله آخوند خراسانى ؛ز در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شيخ فضل الله نورى ، مرحوم سيد عبدالله بهبهانى ، مرحوم سيد محمد طباطبايى پيشوايان مشروطه بودند؛ پشتوانه ى اينها هم دستگاه حوزه ى علميه در نجف بود. اينها چه مى خواستند؟ اينها مى خواستند كه در ايران عدالت بر پا بشود؛ يعنى استبداد از بين برود. وقتى كه جوش و خروش ‍ مردم ديده شد، دولت انگلستان كه آن وقت در ايران نفوذ بسيارى داشت ، عواملى در ميان روشنفكران داست البته در بين همان دلسوزان هم عده يى از روشنفكرها بودند؛ حق آنها نبايد ضايع بشود؛ ليكن يك عده روشنفكر هم بودند كه مزدور و خود فروخته بودند؛ عوامل انگليس بودند انگليس اينها را ديد و نسخه ى خودش را به اينها القاء كرد. مشروطه ، قالب و تركيب حكومت انگليس بود. اين روشنفكران به جاى اين كه دنبال دستگاه عدالت باشند و يك تركيب ايرانى و يك فرمول ايرانى براى اجاد عدالت به وجود بياورند، مشروطيت را سر كار آوردند. نتيجه چه شد؟ نيتجه اين شد كه اين نهضت عظيم مردم كه پشت سر علما و به نام دين و شعار دين خواهى بود، بعد از مدت بسيار كوتاهى منتهى به اين شد كه شيخ فضل الله نورى را كه اين شهيد بزرگوار همين جا مدفون است در تهران به دار كشيدند؛ بعد از اندكى سيد عبدالله بهبهانى را در خانه اش ترور كردند؛ بعد از اندكى سيد محمد طباطبايى در انزوا و تنهايى از دنيا رفت ؛ مشروطه را هم برگرداندند به همان شكلى كه خودشان مى خواستند؛ مشروطه كه بالاخره منتهى شد به حكومت رضا خانى !
نمونه ى دوم ، خود حكومت رضا خان است . انگليسيها قرار دادى را با دولت قاجاريه در ميان گذاشتند كه بر اساس آن قرار داد، تمام مسائل مالى و تمام مسائل نظامى كشور ايران در قبضه ى انگليسيها قرار مى گرفت . مرحوم سيد حسن مدرس عالم آگاه با اين قرار داد مخالفت كرد و نگذاشت اين لايحه در مجلس شوراى ملى آن روز تصويب بشود. بعد كه انگليسيها از اين جا محروم شدند، فهميدند بايد در ايران يك ديكتاتور را بر سركار بياورند تا امثال مدرس ها را قلع و قمع كند؛ با مردم با كمال خشونت رفتار كند؛ خواسته هاى انگليس را اعمال كند؛ لذا رضاخان را سر كار آوردند. ماجراى به سلطنت رسيدن رضا خان در ايران ، يكى از آن ماجراهاى بسيار عبرت انگيز تاريخ ماست ؛ ماجرايى كه همه ى جوانهاى اين كشور امروز بايد بدانند. هرج و مرج قبل از رضا خان ، به وسيله ى مشت پولادين رضا خان و با كمك دولت انگليس از بين مى رود و يك نظم تحميلى و استبدادى در كشور به وجود مى آيد كه پنجاه و پنج سال ادامه پيدا مى كند. نفوذ انگليس ‍ در دستگاههاى سياسى و فرهنگى كشور ما، مردم را مى فشارد.
نمونه ى سوم ، نمونه ى شهريور 1320است كه رضاخان به وسيله ى حاميان قبلى خود از سلطنت عزل شد و از ايران بيرون رفت . محمد رضا را سر كار آوردند،(62) با قرار تسليم محض در مقابل انگليسيها! هر كارى آنها مى خواهند، انجام بدهد؛ ديگر احتياج به استعمار ندارد! وقتى كه يك خائن ايرانى حاضر است در مقابل كمك بيگانه ، بر ملت ايران سلطنت كند، حكومت كند و خواسته ى آن بيگانه را در ايران اعمال كند، ديگر چه لزومى دارد زحمت استعمار را به خودشان بدهند؛ اين كار را كردند.
بعد نمونه ى چهارم پيش آمد؛ و آن مرداد سال 1332 هجرى شمسى بود. بعد از آن كه حكومت مصدق را سرنگون كردند كه قبلا مرحوم آية الله كاشانى را با ترفندهاى خودشان منزوى كردند، كنار زدند، او را تنها گذاشتند؛ با بى تدبيريهايى كه انجام گرفت باز سر كار آمدند و وارد ايران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ايادى خود، با فعاليت خود، كودتاى 28 مرداد را به وجود بياورند؛ محمد رضا را كه از ايران فرار كرده بود، به ايران برگردانند. بيست و پنج سال بعد از آن ، حكومت ديكتاتورى سياه پهلوى ادامه پيدا كرد. اين چهار مقطع است ؛ اينها عبرت انگيز است .(63)
يك ملت وقتى اجازه بدهد كه يك قدرت بيگانه در دستگاههاى سياسى او يا در دستگاههاى فرهنگى او نفوذ بكند، سرنوشت اين ملت همين است . اگر انقلاب اسلامى پيش نيامده بود، اگر اين ملت پست سر امام بزرگوار اين حركت عظيم تاريخى را به وجود نياورده بود، شما مى دانيد امروز ملت ايران چگونه بودند؟ ملتى كه هيچيك از پيشرفتهاى علمى غرب را فرا نگرفته بود؛ نه اختراعى ، نه اكتشافى ، نه سازندگى يى ؛ منابعش را از دست داده بود؛ نفتش را از آب رودخانه ها هم ارزانتر به همان دشمنها فروخته بود و در اختيار آنها گذاشته بود. نفت مال آنها، پالايش از آنها، قرار دادهاى طولانى مدت براى آنها! دشمنان اين كشور، براى بقيه ى معادن و منابع كشور هم برنامه ريزى كرده بودند؛ مغزهاى اين ملت را ببرند، دستگاه علمى اين كشور را در سطح پايين نگه دارند.
در روزهاى نفوذ امريكا و انگليس در ايران ، ملت ايران روزهاى سختى را گذراند. صد سال انگليسيها اول و بعد امريكاييها با نفوذ خود اين كشور را عقب انداختند. ما امروز هر مرحله يى را كه وارد مى شويم ، نشانه هاى كوتاهيهاى آنها، خيانتهاى آنها، بدعملى آنها را به چشممان مشاهده مى كنيم .(64)

http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-142.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:13 PM
انسان وقتى از اين جور افراد نام ((اصلاح )) و ((آزادى )) را مى شنود حق دارد بدبينبشود
انقلاب اسلامى از بزرگترين كارهايى كه كرد، دست آمريكا را كوتاه كرد. انقلاب اسلامى جزو افتخاراتش اين بود كه نفوذ امريكا، دست امريكا، ريشه امريكا، بند و بست هاى امريكايى را در اين كشور از بين برد. البته عده يى كه در اول كار بر مسند مى خواستند نگذراند. من در شوراى عالى دفاع سال 58 از نزديك خودم شاهد بودم .
داشتند مصوبه يى مى گذراندند كه بر اساس آن مصوبه ، هياءتهاى مستشارى نظامى امريكايى همانهايى كه آن همه جنايت و خيانت كرده بودند با نام ديگرى در ارتش جمهورى اسلامى باقى بمانند! بنده مانع شدم ، گفتم اين چه كارى است كه شما داريد مى كنيد؟! قدرى بحث شد، مطلب را متوقف گذاشتند؛ بعد هم خداى متعال به آنها توفيق نداد اين كار را بكنند و رفتند.(65) يك بار ديگر هنوز يك سال از پيروزى انقلاب اسلامى نگذشته بود كه همان آقايان در الجزاير طرح گفتگوى با امريكاييها دشمنان خونى اين ملت را ريختند؛ امام مانع شدند و نگذاشتند.(66)
انسان وقتى از اين جور افراد نام ((اصلاح )) و ((آزادى )) را مى شنود، حق دارد بدبين بشود. آن كسانى كه پس از يك چنين انقلاب باشكوهى كه لبه ى تيز اين انقلاب هم عليه سلطه ى امريكا بود مى خواستند با تدابير گوناگون ، امريكاييها را كه از در رفته بودند، از پنجره برگردانند، اين آدمها حالا دم از ((آزادى )) و دم از ((اصلاح )) بزنند و كسانى از تفاله ها و از مزدوران رژيم گذشته به آنها كمك بكنند! هر آدم هوشمندى حق دارد نگران بشود و حق دارد سوء ظن پيدا بكند. استقلال ، آن بيت الغزل انقلاب اسلامى بود؛ يعنى نفوذ بيگانه در اين كشور ممنوع ؛ يعنى امريكا و انگليس و ديگران حق ندارند در مسائل سياسى و فرهنگى كشور هيچ گونه اعمال نفوذى بكنند.
برادران و خواهران عزيز من ! مساءله ى استقلال را مطرح كردم ، براى اين كه قانون اساسى ما تصريح مى كند، نه استقلال مى تواند جلوى آزادى را بگيرد؛ و اين بسيار مبناى متين و مستحكمى است . اگر كسانى به نام آزادى و با شعار آزادى بخواهند پاى دشمن را باز كنند و نفوذ دشمن را برقرار كنند، اين آزادى نيست ؛ اين آن چيزى است كه دشمن مى خواهد؛ اين همان است كه دشمن مى گستراند. امروز، روز حساسى است . اين روزگار، روزگار حساسى است .
من به شما عرض كنم ، خداى متعال را شاكريم كه مسؤ لان كشور، مسؤ ولان طراز اول كشور، مسؤ ولان سه قوه و رؤ ساى سه قوه ، با قوت و قدرت در مقابل دشمنان ايستاده اند؛ براى استقلال اين مملكت حاضرند همه ى تلاش خودشان را مبذول كنند؛ ملت هم بيدار است . اما در اين ميان كسانى هستند كه دلشان راضى نمى شود اين استقلالى را كه اين ملت با خون اين همه شهيد و با مجاهدت اين همه انسان به دست آورده است ، به دشمن اين ملت تقديم نكنند!
وقتى انسان مى بيند دستگاههاى تبليغاتى دشمن دستگاه تبليغاتى مزدور امريكا و سازمان سيا، دستگاه تبليغاتى دولت انگليس ، دستگاه تبليغاتى دولت غاصب صهيونيست - براى فلان لايحه در مجلس يقه مى درانند، جنگ روانى مى كنند؛ به خاطر فلان زندانى ،به خاطر فلان مسؤ ول ، دلسوزيهاى دايه ى مهربانتر از مادر را نشان مى دهند، انسان حق دارد به شك بيفتد؛ حق دارد بسيار از ادعاهايى كه مى شود، ترديد كند.
دشمن امروز اميدوار است شايد بتواند از ضعفها استفاده كند؛ از ساده انديشى ها استفاده كند؛ جاى پاى خود را در دستگاههاى سياسى كشور و دستگاههاى فرهنگى كشور باز هم باز كند؛ اما من عرض مى كنم ، اين بيدار است ؛ مسؤ ولان بيدارند و جواب زياده طلبى دشمن را با قدرت به او خواهند داد.(67)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:13 PM
اگر اغتشاشگران خرم آباد هر كه هستند به مجازات برسند دشمن جراءت نمى كند طمعورزى كند
قانون اساسى ما يك قانون مترقى ، بسيار مستحكم و بيسار هوشمندانه نوشته شده است . بر اساس اين قانون ، همه چيز در جاى خود قرار دارد و قرار گرفته است . توصيه ى من به همه ى مسؤ ولان ، به همه ى مراكز قانونگذارى ، به همه ى مراكز قانونى و به همه ى آحاد ملت ، رعايت قانون است . اگر ما قانون را رعايت بكنيم ، دشمن نمى تواند به طمع ورزى خود ادامه بدهد. قانون بايد رعايت بشود. قانون ، راه نفوذ دشمن را هم بسته است . اگر ديده مى شود در مواردى اغتشاشگرانى از سوى دستگاههاى تبليغاتى دشمن تاءييد مى شوند ،اين جا بهترين پاسخ به دشمن اين است كه قانون اجرا بشود. اگر اغتشاشگران حوادثى از قبيل حوادث خرم آباد، با قوت و قدرت به وسيله ى دستگاههاى قانونى به مجازات خود برسند هر كه هستند دشمن ديگر جراءت نمى كند. با رعايت قانون ، با رعايت انصاف ، بدون تن دادن به اختلافات جزيى سياسى كه همراه با هوچيگراييهاى بزرگ نشان داده مى شود دشمن نمى تواند به طمع ورزى خود ادامه دهد.(68)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:13 PM
اين لجاجت چه معنا دارد؟
من به شما عرض كنم ؛ عزيزان من ! اين اختلافات سياسى و جناحى نكه گاهى خيلى بزرگ نشان داده مى شود، به اين بزرگى نيست ؛ به اين اهميت نيست . مردم راه خودشان رامى روند. راه مردم ،
راه اسلام ، راه انقلاب ، راه خدا و راه امام بزرگوار است . مردم با اين خط كشى هاى تصنعى و مصنوعى كارى ندارند. دشمن دوست مى دارد جناحها رابيشتر به جان خود بيندازد. بنده از روى دلسوزى كامل ، بارها در نماز جمعه كه مقدسترين مكانهاست و در ساير جاها، جناحهاى سياسى را دعوت كردم ؛ گفتم بياييد بنشينيد با هم صحبت كنيد، با هم مذاكره كنيد؛ بياييد مواردى راكه بر روى آن با هم اتفاق نظر داريد، اينها را اصل قرار بدهيد؛ اختلافات را بر اساس اينها حل كنيد. اگر بر روى اصول پافشارى كنيد، مواردى جزيى اختلافى و سياسى اهميتى هم ندارد. عده يى قبول كردند؛ عده يى لجاجت كردند و مى كنند. اين لجاجت چه معنا دارد؟! چرا بايد كسانى وحدت ملت را، وحدت ملى را، امنيت ملى را، منافع ملى را، مصالح اين كشور را قربانى اغراض جناحى بكنند؛ و اگر با نفوذ دشمن باشد، چند برابر بدتر است ؟
بنده باز هم همه را دعوت مى كنم به وحدت كلمه بر اساس اصول اساسى نظام اسلامى ؛ بر اساس بنيات قانون اساسى ؛ براساس اسلام ؛ بر اساس راه امام ؛ بر اساس منافع مردم ؛ براساس ستيزه ى با هر كسى كه با اين ملت ستيزه گرى مى كند؛ اين خط روشنى است كه همه ى خيرخواهان و دلسوزان و افراد صادق مى توانند بر اساس آن جمع بشوند.(69)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:14 PM
سه شاخص عمده ى اصلاح : مبارزه با فقر، فساد و تبعيض
آنچه امروز براى اين ملت اهميت دارد، اين است كه مسؤ ولان كشور با همه ى قدرت و توان ، آن شاخص هاى اصلى را براى اصلاح امور كشور در نظر بگيرند؛ همان سه شاخص عمده يى كه گفته شد: مبارزه با فقر، مبارزه با فساد، مبارزه ى با تبعيض ؛ اين اساس قضيه است . اگر فقر و فساد و تبعيض ‍ به وسيله ى مسؤ ولان كشور تحمل نشود؛ رضاى الهى ، هدايت الهى ، شامل حال همه خواهد شد؛ گرهها باز خواهد شد. اين ملت در ميدان است ؛ اين ملت باوفا است ؛ اين ملت به قران دل داده است . اگر بخواهيم اين كارها را انجام بگيرد، راهش اين است كه جلوى نفوذ دشمن با كمال قدرت بسته بشود. امام بزرگوار ما قاعده يى پيش خودشان داشتند و بارها هم آنرا بر زبان مى آوردند؛ مى گفتند هر كجا كه ديديد دشمنان سوگند خورده اى اين ملت و اين كشور، آن جا توجه نشان مى دهند، علاقه مندى نشان مى دهند، از آنجا دفاع مى كنند، به كار آنها سوء ظن پيدا كنيد. گاهى براى اين كه شخصيتى را خراب كنند، از او جانبدارى مى كنند؛ گاهى براى اينكه دست نشانده ى خود را بزرگ كنند، از او حمايت مى كنند و جنگ روانى به راه مى اندازند. خوشبختانه ملت ما سياسى است ؛ ملت ما هشيار و بيدار است و فريب اى چيزها را نخواهد خورد.(70)

R A H A
02-07-2012, 10:14 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
كار اين بچه ها را ديدى ؟

هنگام جنگ ، بچه هاى مدرسه در نماز جمعه ى تهران قلكهاى خود را شكسته بودند و پولهايش را براى جنگ هديه كرده بودند. فرداى آن روز كه خدمت امام (ره ) رسيده بودم ، ايشان را در حالى كه چشمهاى خدابينش از اشك پر شده بود، ديدم ؛ به من فرمودند: كار اين بچه ها را ديدى ؟ به قدرى اين كار به نظرش عظيم آمده بود كه او را متاءثر ساخته بود.(71)


http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-147.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:14 PM
آبى پوش و سرخ پوش !
من در مورد اين وحدت و يكپارچگى اين يك جمله را عرض بكنم : دوستى به من گفت بعضى از دستهاى سياسى در كشور سعى مى كنند ميدان سياست را هم مثل ميدان ورزشى به ((آبى پوش )) و ((سرخ پوش ))، تبديل كنند. يك عده ((سرخ پوش )) و يك عده ((آبى پوش ))؛ بايد هم با هم در ميدان سياست رقابت داشته باشند. من گفتم در ميدان ورزش ، ((سرخ پوش )) و ((آبى پوش ))، هر دو در تيم ملى شركت مى كنند. وقتى هم كه ((سرخ پوش )) و ((آبى پوش )) در تيم ملى شركت كردند، يكى دروازه بان مى شود، يكى مدافع مى شود، يكى مهاجم مى شود؛با هم همكارى مى كنند. اگر در ميدان سياست كسانى ((سرخ پوش )) و كسانى ((آبى پوش )) و كسانى ((سبز پوش )) و كسانى ((زرد پوش )) شدند، بشوند؛ اما آنجايى كه پاى تيم ملى در ميان است ، آنجايى كه منافع ملت و مواجهه ى با دشمن مطرح است ، مواظب باشند اختلافات را كنار بگذارند و مثل يك تيم كار كنند. آن جور نباشد كه در تيم ملى ، آن جايى كه منافع ملت مطرح است ، به دروازه ى خودى گل بزنند! اگر اين مى شود، عيبى ندارد؛ نامها مختلف باشد، اما دلها يكى باشد. دلها يكى ؛ بر محور دين ، بر محور نظام ، بر محور اسلام و بر محور منافع ملى باشد؛ اميدواريم كه ان شاء الله اين جور باشد.(72)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:14 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

خرجهاى ميلياردى مى كردند ولى فايده يى نداشت !
شما ببينيد در كدام كشور ممكن است اين اتفاق بيفتد كه رهبر كشورى ، رئيس جمهور كشورى به يك كشور ديگر برود، مردم آنجا آن چنان از او استقبال كنند كه از رئيس و از رهبر خودشان استقبال نمى كنند؛ كجا چنين اتفاقى مى افتد؟ ببينيد كجا را اين طور مى شناسيد. اين اتفاق درباره ى رؤ ساى جمهورى اسلامى در كشورهاى ديگر مكرر و بارها اتفاق افتاده است و مى افتد.
من در دوران رياست جمهورى به پاكستان رفتم . استقبالى در پاكستان شد، على رغم اين كه رسانه هاى جهانى مى خواستند هيچ چيزى در اين باره نگويند، مجبور شدند. در همه ى رسانه هاى جهانى ، چند روز اظهار شگفتى از اين حادثه ى عظيم بود. ميليونها انسان در اسلام آباد و در لاهور و آن جاهايى كه ما رفتيم ، از ما استقبال كردند؛ همان جور استقبالى كه شما امروز در مشگين شهر و پريروز در اردبيل مشاهده كرديد.
رئيس جمهور ما به سودان رفت ؛ رئيس جمهور ديگر ما به پاكستان رفت ؛ همين جور رفتارى كردند. و امروز هر جا كه مسلمانهاى آن جا چه شيعه و چه سنى بخواهند آزادانه ابراز احساسات بكنند، اگر از مسؤ ولان جمهورى اسلامى بروند، همين جور ابراز احساسات مى كنند. البته طبيعى است كه خلقيات ملتها مختلف است ؛ بعضى شديدتر، بعضى ضعيف تر؛ اما اين عقبه ى سياسى در همه جا هست .
امريكا مى خواهد اين طرفدارى كشورها را باپول بخرد و گيرش نمى آيد. در همان پاكستانى كه گفتم پاكستان زمان ضياء الحقبود كه من رفتم امريكاييها و بعضى رژيم هاى وابسته به آمريكا در آن جا خرجهاىميلياردى مى كردند؛ اما فايده اى نداشت . دو، سهسال بعد از رفتن من ، يك رئيس ‍ جمهور آمريكا مى خواست به پاكستان برود؛ مردم در آنمنطقه ى جنوبى پاكستان تظاهرات كردند و او مجبور شد نرود! اين عقبه ى سياسى ،خاص ‍ جمهورى اسلامى است . اين حرفهايى كه شما زديد، همه حرفهاى ما هم هست !
(73)
من در دوره ى رياست جمهورى در اجلاس غير متعهدها شركت كردم و يك نطق خيلى پر شور در آن جا ايراد كردم حدود صدويك كشور آن جا جمع بودند بعد غالبا سران كشورها آمدند و به قول ما طيّب اللّه گفتند و تاءييد كردند. در بين آنها كه غالباكشورهاى جهان سومى و آفريقايى و آسيايى بودند، يك رئيس جمهورى آفريقايى كه نسبتا هم جوان و بسيار فعال بود، آمد و گفت : اين حرفهايى كه شما زديد، همه حرفهاى ما هم هست ؛ در سازمان وحدت آفريقا و در جاهاى ديگر، ما هم عينا همين حرفها را داريم ؛ فرق ما و شما اين است كه شما جراءت مى كنيد اين حرفها بر زبان مى آوريد ولى ما از آمريكا مى ترسيم !اتفاقا اين جوان بعد از چندى همان بيم و ترسى كه داشت ، تححق هم پيدا كرد. چون ضد استكبارى بود، عليه او كودتا كردند و او را كشتند؛ بعد از يكى ، دو سال اين اتفاق افتاد.(74)

R A H A
02-07-2012, 10:14 PM
آيا اين پارچه به اندازه ى تن من است ؟
درباره ى (( خالد بن عبداللّه قصرى )) نوشته اند كه كسى بود كه مى گفت ، خلافت از نبوت بالاتر است : (( كان يفضل الخلافة على النبوة ))! استدلال هم مى كرد و مى گفت : وقتى شما به مسافرت برويد، كسى را به عنوان خليفه و جانشين خودتان مى گماريد كه به كارهاى خانه و دكانتان رسيدگى كند؛ اين خليفه است . بعد كه به مسافرت رفتيد، مثلا كاغذى هم مى فرستيد و پيغامى هم به يك نفر مى دهيد كه مى آورد؛ آن رسول است . حالا كدام بالاتر است ؟! كدام به شما نزديكتر است ؟! آن كسى كه شما در راءس خانواده تان گذاشتيد، يا كسى كه يك كاغذ داديد، تا براى شما بياورد؟! با اين استدلال ابلهانه ، مى خواست ثابت بكند كه خليفه از پيامبر بالاتر است ! به چنين آدمى كه چنين ايده يى را تبليغ مى كرد، پاداش مى داد.
در زمان عبدالملك و بعضى پسرهاى او، يك نفر به نام ((يوسف بن عمر ثقفى )) را مدتهاى مديدبر عراق گماشتند. او در سالها و والى عراق بود. اين شخص ، آدم عقده يى بدبختى بود كه از عقده يى بودنش ، چيزهايى نقل كرده اند. مرد كوچك جثه و كوچك اندامى كه عقده ى كوچكى جثه ى خودش را داشت . وقتى كه پارچه يى ب خياط مى داد تا بدوزد، از خياط سؤ ال مى كرد كه آيا اين پارچه به اندازه ى تن من است ؟ خياط به اين پارچه نگاه مى كرد و اگر مثلا مى گفت اين پارچه پارچه براى اندام شما اندازه است و بلكه زياد هم مى آيد، فورا پارچه را از اين خياط مى گرفت و دستور مى داد كه او را مجازات هم بكنند! خياطها اين قضيه را فهميده بودند. به همين خاطر، نگاه مى كرد و مى گفت نه ، اين پارچه ظاهرا براى هيكل و جثه ى شما كم بيايد و بايد خيلى زحمت بكشيم ، تا آن را مناسب تن شما در بياوريم ! او هم با اين كه مى دانست خياط دروغ مى گويد، ولى خودش ‍ مى آمد؛ اين قدر احمق بود! او همان كسانى است كه زيدبن على (عليه الصلاة والسّلام ) را در كوفه به شهادت رساند. چنين كسى ، سالها بر جان و مالو عرض مردم مسلط بود.(75)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:15 PM
بايد صد جواب در مشتمان باشد
خارجيها كتاب مى نويسند و ما بايد پاسخ آنها را بدهيم . يكى از وعاظالسلاطين مصرى كه واقعا حيف است و عاظالسلاطين بناميم ؛ بلكه بايد آنها را خدام السلاطين ناميد؛ چون وعاظالسلاطين بعضى وقتها سلطان را وعظ مى كردند كتابى به نام ((الشيعة والمهدى والدّروز)) نوشته و به اصطلاح ، تحقيقى در باب شيعه و حضرت مهدى و دروز كرده است . حالا چه ارتباطى بين شيعه و دروز وجود دارد، خودش بحثى است ! اين خدام السلاطين ، از بس پول و ثروت فهد و صدام و شاه حسن را در شكمهاى خود ريخته اند كه ديگر چاشته خور شده اند و گرفتن اين همه شيرينى و لذت از آنها سخت است . آنها واقعا ضايع شده اند و اگر علم و دين هم مى داشتند، حالا ديگر به دردشان نمى خورد. از اين نوع كتابها زياد مى نويسند. ما در حوزه علميه ى قم و در مراكز علمى خود، صد جواب رد در مشتمان داشته باشيم و به آنها پاسخ بدهيم .
هنوز كه هنوز است ، در دنياى اسلام به ما مى گويند: شما قايل به تحريف قرآنيد! چرا كه بك روز فصل الخطابى نوشته شد و ما هنوز نتوانسته ايم آن قدر فضاى فرهنگى دنياى اسلام را از حرف حق خودمان و اين كه قايل به تحريف قرآن نيستيم ، اشباع كنيم تا اگر بى دين لامذهبى خواست بنويسيد كه شيعه قايل به تحريف قرآن است ، بداند كه فردا شاگرد سركلاسش در الازهر، يقه اش را خواهد گرفت كه اين كتاب شيعه پاسخ شما را داده است .(76)

R A H A
02-07-2012, 10:15 PM
من چه جوابى بايد به او بدهم ؟
اوايلى كه شعر نو رايج شده بود، يك عده از اين جوابها مى آمدند و همين طور چيزى مى گفتند. در آن زمان شايع بود كه وسطهاى يك شعر را پاك مى كنند و خيال مى كردند شعر نو مى سرايند! البته ، اين شايعه واقعيت هم داشت و در مواردى به نحو موجبه ى جزييه اتفاق هم افتاده بود. بعضى از مطالب عرفانى كه در راديو مطرح مى شود، همين حالت را تداعى مى كند و بعضى خيال مى كنند عرفان همين است كه آدم چيزى ببافد! ديده اند كه اگر كسى مطالب عرفانى مى گويد، آدم نمى فهمد. به همين خاطر خيال كردند هر مطلبى كه آدم نفهميد، عرفان است ! يك چيزى مى سازند و با يك زبان بى ربط چرندى ، در رسانه هاى ما پخش مى كنند و هر چه آدم فكر مى كند،
مى بيند هيچ چيز در آن پيدا نمى شود و هيچ معنايى ندارد. به مسؤ ولان راديو اعتراض مى كردم كه چرا اين طورى است ؟ در دلم به خودم جواب دادم كه اينها چه كار كنند و به چه كسى مراجعه كنند و از چه كسى بخواهند؟ تا من بگويم : چرا اين گونه است ؟ مى گويد: بنويسيد تا من بخوانم . من چه جوابى بايد به او بدهم ؟ وضع تبليغ ما اين است و حوزه ى علميه در اين زمينه ها موظف مى باشد.(77)

R A H A
02-07-2012, 10:15 PM
از آن حرف ها، خيلى نكات فهميدم
بعد از فوت آية اللّه بروجردى (رضوان اللّه عليه ) كه همه جا تا سطح كشور به هم خورد و چند هزار طلبه ى قم زارزار گريه مى كردند، مساءله ى استادى در حوزه ها و استادى در دانشگاهها، در محيطهاى دانشگاهى مطرح شد. من آن وقت به مناسب همين قضيه ، يك سخنرانى از مرحوم ((جلال همايى )) كه در همين دارالفنون در خيابان ناصر خسرو ايراد كرد، شنيدم . دوستانى داشتيم كه در آن جا از اين حرف ها زياد مى گفتند. ما در آن وقت ، طلبه ى خيلى جوانى بوديم و همان محيط روحانى راديده بوديم و درست نمى دانستيم كه تفاوت اين محيطهاى روحانى ، علمى ما و ديگران چگونه است . من در آن وقتها از آن حرفها خيلى نكات فهميدم .يكى از حرفهايى كه در آن وقتها گفته مى شد، اين بود كه علم و دين چندين قرن با هم تواءم بودند؛ يعنى علما غالبا كسانى بودند كه اهل دين بودند و علم دين و علم غير علوم دينى ، با هم مخلوط بود و دست يكدسته از افراد بود.محمّدبن زكرياى رازى يا ابن سينا، يك فقيه هم بودند، ضمن اين كه مثلا يك دانشمند بزرگ هم بودند. ديگران هم همين طور...
... در محيطهاى علمى ما، نسبت به حرف استاد هيچ تعبدى نيست و شاگرد اين طور با استاد جرى برخورد مى كند. اما همين شاگرد با آن استادى كه اين گونه جرى برخورد مى كند، مثل نوكر اوست . حالا البته به آن شدت سابق نيست . تا زمانهاى ما واقعا بود، ولى هنوز هم با محيط دانشگاه خيلى فرق دارد. يعنى شاگردى رد بشود و به استادش احترام نكند، اصلا چنين چيزى معقول نيست ؛ چه رسد به اين كه به استادش اهانت كند، مى گويند چرا اهانت مى كنى ، به درسش نيا، چه اجبارى دارى ؟
غرضم حرف آن آقاست كه مى گويد: چندين قرن مثلا دوازده يا سيزده قرن علم و دين همراه بود. شاگرد در تاريكى بايد جلوتر از استاد برود كه اگر چاله يى هست ، او بيفتد، استادش نيفتد. بايد مثل نوكر استادش باشد. آن روز مى گفتند كه پنجاه سال است علم و ديناز هم جدا شده است ...(78)

R A H A
02-07-2012, 10:16 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
امام يك حكيم بود
من تصور مى كنم ، آن چشمى كه مى تواند آن فعل و انفعالات را ببيند، اسمش در اصطلاح اسلامى و قرآنى ، عبارت از حكمت است . ((و اتيناه الحكمة و فصل الخطاب ))(79). تا آن جايى كه من فهميدم ، حكمت ، آن بينشى است كه مى تواند حقايق را ماوراى غشاى مادّى آن ببيند. با اين كه من قبل از انقلاب هم سالهاى متمادى خدمت امام بزرگوار و عظيم الشاءنمان ، ارادت و اخلاص داشتم و ايشان را از نزديك مى شناختم ، اما اين نكته را بعد از انقلاب متنبه شدم كه امام ما يك مرد حكيم است . در اين جا، حكيم به معناى مصطلح آن يعنى فيلسوف مورد نظر نيست ؛ بلكه حكمت به معناى واقعى و قرآنى آن كه خداى متعال مى فرمايد ما آن را به پيامبران داديم مورد نظر است . اين كتابهاى فهرستى مثل المعجم المفهرس را نگاه كنيد، با اين چيزها انس بگيرند؛ خيلى خوب است . در معجم ، كلمه ى حكمت را پيدا كنيد. بعد به همه ى آياتى كه در آن ، كلمه ى حكمت هست ، نگاه كنيد. اگر معناى آيات را هم متوجه نمى شويد، به ترجمه مراجعه كنيد و ببينيد كه در قرآن ، حكمت چيست . من تصورم اين است كه امام يك حكيم بود؛ يعنى همان فعل و انفعالات معنوى باطنى پشت پرده را مثل جريانهاى زيرزمينى آب كه علم خاصى دارد مى ديد. هر كس اگر چشم هم نداشته باشد، دست بزند، جريان آب رو را مى فهمد و با گوشش ، صداى شرشر آن را هم مى شنود؛ اما جريان آبهاى زيرزمينى را نه . اين ، معناى حكمت است . من مى ديدم ، آن انسانى استثنايى زمان ما كه هيچ كس با او قايل مقايسه نيست مثل اين كه جريانهاى زيرزمينى حوادث و پشت پرده را مى بيند. نمى خواهيم بگوييم كه امام ، درباره ى آن چيزى گفتند و شد، از قبيل بود. نه اين كه تصور كنيد ايشان محاسبه ى مادّى و سياسى مى كردند. نه ، آن بزرگوار اهل اين محاسبات نبودند. البته فكر سياسى خيلى پخته يى داشتند و حقايق را مى فهميدند؛ اما اين طور نبود كه همان محاسباتى را كه معمولا مى كنند، انجام بدهند. اين ، همان غيب و ملكوت عالم و ملكوت وجود شماست كه بايد به آن ايمان و اعتقاد داشت . راه رسيدن به آن هم تقواست .
اين كه ايران و رهبرى مثل امام ، در مقابل تجمع وسيع تمام احزاب كفر و نفاق ، از شرقيش تا غربيش ، از مسلمان امريكايى مذاقش تا مسلمان سوسياليست مزاجش ، از مناطق و مرتجعش تا شهوترانش (عده يى فقط به خاطر شهوترانى ، با جمهورى اسلامى مبارزه مى كردند و براى آن كارها دلشان لك زده بود! لذا از اين دستگاه بدشان مى آيد و با آن مبارزه مى كردند) بايستند و مطمئن به پيروزى باشند، ناشى از تقوايى است كه به آنها حكحمت و بصيرت را مى بخشد.(80)

http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-155.jpg

R A H A
02-07-2012, 10:16 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

چرا امام رضا(ع ) ولايتعهدى را پذيرفت ؟
بايد اعتراف كينم كه زندگى ائمه (ع )، بدرستى شناخته نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت بار آنان حتى بر شيعيان نيز پوشيده مانده است . على رغم هزاران كتاب كوچك و بزرگ قديم و جديد درباره زندگى ائمه (ع )، امروز همچنان غبارى از ابهام و اجمال ، بخش عظيمى از زندگى اين بزرگواران را فرا گرفته و حيات سياسى برجسته ترين چهره هاى خاندان نبوت كه دو قرن و نيم قرن از حساس ترين دورانهاى تاريخ اسلام را در بر مى گيرد با غرض ورزى يا بى اعتنايى و يا كج فهمى بسيارى از پژوهندگان و نويسندگان رو به رو شده اند. اين است كه ما از يك تاريخچه مدون و مضبوط درباره زندگى پر حادثه و پرماجراى آن پيشوايان ، تهيدستيم .
زندگى امام هشتم (ع )، كه قريب بيست سال از اين دوره تعيين كننده و مهم را فراگرفته از جمله برجسته ترين بخشهاى آن است كه بجاست درباره آن تاءمل و تحقيق لازم به كار مى رود.
مهمترين چيزى در زندگى ائمه (ع )، به طور شايسته مورد توجه قرار نگرفته ، عنصر ((مبارزه حاد سياسى )) است . از آغاز نيمه دوم اوّل هجرى كه خلافت اسلامى به طور آشكار با پيرايه هاى سلطنت آميخته شد و امامت اسلامى به حكومت جابرانه پادشاهى بدل گشت ، ائمه اهل بيت (ع )، مبارزه سياسى خود را شيوه اى متناسب به اوضاع و شرايط، شدّت بخشيدند. اين مبارزه بزرگترين هدفش تشكيل نظام اسلامى و تاءسيس حكومتى بر پايه امامت بود. بى شك تبيين و تفسير دين با ديدگاه مخصوص اهل بيت وحى ، و رفع تحريفها و كج فهمى ها از معارف اسلامى و احكام دين نيز هدف مهمى براى جهاد اهل بيت به حساب مى آمد. اما طبق قرائن حتمى ، جهاد اهل بيت به اين هدفها محدود نمى شود و بزرگترين هدف آن ، چيزى جز تشكيل حكومت علوى و تاءسيس نظام عادلانه اسلامى نبود. بيشترين دشواريهاى زندگى مرارت با و پر از ايثار ائمه و ياران آنان به خاطر داشتن اين هدف بود و ائمه (ع )، از دوران امام سجاد(ع )، و بعد از حادثه عاشورا به زمينه سازى درازمدت براى اين مقصود پرداختند. در تمام دوران صد و چهل سال ميان حادثه عاشورا و ولايتعهدى امام هشتم (ع )، جريان وابسته به امامان اهل بيت يعنى شيعيان هميشه بزرگترين و خطرناكترين دشمن دستگاهاى خلافت به حساب مى آمد. در اين مدت بارها زمينه هاى آمده اى پيش ‍ مى آمد و مبارزات تشيع كه بايد آن را نهضت علوى نام داد به پيروزيهاى بزرگى نزديك گرديد. اما، در هر بار موانعى بر سر راه پيروزى نهايى پديد مى آمد و غالبا بزرگترين ضربه از ناحيه تهاجم بر محور و مركز اصلى اين نهضت ، يعنى شخص امام در هر زمان به زندان افكندن يا به شهادت رساندن آن حضرت وارد مى گشت و هنگامى كه نبوت به امام بعد مى رسيد اختناق و فشار و سختگيرى به حدى بود كه براى آماده كردن زمينه به زمان طولانى ديگرى نياز بود.
ائمه (ع )، در ميان طوفان سخت اين حوادث هوشمندانه و شجاعانه تشيع را همچون جريانى كوچك اما عميق و تند و پايدار از لابه لاى گذرگاههاى دشوار و خطرناك گذراند و خلفاى اموى و عباسى در هيچ زمان نتوانستند با نابود كردن امام ، جريان امامت را نابود كنند و اين خنجر برنده همواره در پهلوى دستگاه خلافت ، فرو رفته ماند و به صورت تهديدى هميشگى آسايش را از آنان سلب كرد. هنگامى كه حضرت موسى بن جعفر(ع )، پس از سالها حبس در زندان هارونى مسموم و شهيد شد در قلمرو وسيع سلطنت عباسى اختناقى كامل حكمفرما بود. در آن فضاى گرفته كه به گفته يكى از ياران امام على بن موسى (ع )، ((از شمشير هارون ، خون مى چكيد)) بزرگترين هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود كه توانست درخت تشيع را از گزند طوفان حادثه سلامت بدارد و از پراكندگى و دلسردى ياران پدر بزرگوارش ‍ مانع شود و با تقيه آميز و شگفت آورى جان خود را كه محور و روح در وران استقرار و ثبات كامل آن رژيم مبارزات عميق امامت را ادامه داد. تاريخ نتوانسته است ترسيم روشنى از دوران ده ساله زندگى امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج ساله جنگهاى داخلى خراسان و بغداد به ما ارائه كند. اما به تدبّر مى توان فهميد كه امام هشتم در اين دوران همان مبارزه دراز مدت اهل بيت (ع )، را كه در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت گيرى و همان اهداف ادامه مى داده است . هنگامى كه ماءموران در سال صد و نود و هشت از جنگ قدرت با امين فراغت يافت و خلافت بى منازع را به چنگ آورد يكى از اوّلين تدابير او حل و مشكل علويان و مبارزات تشيع بود، او براى اين منظور، تجربه همه خلفاى سلف خود را پيش چشم داشت . تچربه اى كه نمايشگر قدرت ، دسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانى دستگاههاى قدرت از ريشه كن كردن و حتى متوقف و و محدود كردن آن بود. او مى ديد كه سطوت و حشمت هارونى حتى با به بند كشيدن طولانى و بالاخره مسموم كردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سياسى ، نظامى ، تبليغاتى و فكرى شيعيان مانع شود. او اينك در حالى كه از اقتدار پدر و پشتيبان خود نيز برخوردار نبود و بعلاوه براثر جنگهاى داخلى ميان بنى عباس ، سلطنت عباسى را در تهديد مشكلات بزرگى مشاهده مى كرد بى شك لازم بود به خطر نهضت علويان به چشم جدّى ترى بنگرد. شايد ماءمون در ارزيابى خطر شيعيان براى دستگاه خود واقع بينانه فكر مى كرد. گمان زياد بر اين است كه فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و بويژه فرصت پنج ساله جنگهاى داخلى ، جريان تشيع را از آمادگى بيشترى براى برافراشتن پرجم حكومت علوى برخوردار ساخته بود.
ماءمون اين خطر را زيركانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنبال همين ازريابى و تشخيص بود كه ماجراى دعوت امام هشتم از مدينه به خراسان و پيشنهاد الزامى وليعهدى به آن حضرت پيش آمد و اين حادثه كه در همه دوران طولانى امامت كم نظير و يا در نوع خود بى نظير بود تحقق يافت .
در اين حادثه امام هشتم على بن موسى الرضا(ع )، در برابر يك تجربه تاريخى عظيم قرار گرفت و در معرض يك نبرد پنهان سياسى كه پيروزى يا ناكمى آن مى توانست سرنوشت تشيع را رقم بزند، واقع شد.
در اين نبرد رقيب كه ابتكار عمل را به دست داشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود ماءمون بود. ماءمون با هوشى سرشار و تدبيرى قوى و فهم و درايتى بى سابقه قدم در يدانى نهاد كه اگر پيروز مى شد و مى توانست آنچنان كه برنامه ريزى كرده بود كار را به انجام برساند، يقينا به هدفى دست مى يافت كه از سال چهل هجرى يعنى از شهادت على بن ابيطالب (ع )، هيچ يك از خلفاى اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست يابند، يعنى مى توانست درخت تشيع را ريشه كن كند و جريان معارضى را كه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود بكلّى نابود سازد.
اما امام هشتم با تدبيرى الهى بر ماءمون فائق آمد و او را در ميدان نبرد سياسى كه خود به وجود آورده بود به طور كامل شكست داد و نه فقط تشيع ، ضعيف يا ريشه كن نشد بلكه حتى سال دويست و يك هجرى ، يعنى سال ولايتعهدى آن حضرت ، يكى از پربركت ترين سالهاى تاريخ تشيع شد و نفس تازه اى در مبارزات علويان دميده شد، و در اين همه به بركت تدبير الهى امام هشتم و شيوه حكيمانه اى بود كه آن امام معصوم در اين آزمايش ‍ بزرگ از خويشتن نشان داد.
براى اين كه پرتوى بر سيماى اين حادثه عجيب افكنده شود و به تشريح كوتاهى از تدبير ماءمون و تدبير امام در اين حادثه مى پردازيم .
ماءمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقيب مى كرد:اولين و مهمترين آنها، تبديل صحنه مبارزات حاد انقلابى شيعيان به عرصه فعاليت سياسى آرام و بى خطر بود. همان طور كه گفتيم شيعيان در پوشش تقيه ، مبارزاتى خستگى ناپذير و تمام نشدنى داشتند، اين مبارزات كه با دو ويژگى همراه بود، تاءثير توصيف ناپذيرى در بر هم زدن بساط خلافت داشت ، آن دو ويژگى ، يكى مظلوميت بود و ديگرى قداست .



http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-159.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:16 PM
شيعيان با اتكاء به اين دو عامل نفوذ، انديشه شيعى را كه همان تفيسيرو تبيين اسلام از ديدگاه ائمه اهل بيت است ، به زواياى دل و ذهن مخاطبان خود مى رساندند و هر كسى را كه از اندك آمادگى برخوردار بود، به آن طرز فكر متمايل و يا مؤ من مى ساختند و چنين بود كه دائره تشيع ، روز به روز در دنياى اسلام گسترش مى يافات و همان مظلوميت و قداست بود كه با پشتوانه تفكر شيعى اين جا و آن جا در همه دورانهاى قيامهاى مسلحانه و حركات شورشگرانه را بر ضد دستگاههاى خلافت سازماندهى مى كرد.
ماءمون مى خواست يكباره آن خفا و استتار را از اين جمع مبارز بگيريم و اما را از ميدان مبارزه انقلاب به ميدان سياست بكشاند و به اين وسيله كارآيى نهضت تشيع را كه بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزايش يافته بود به صفر برساند. با اين كار ماءمون آن دو ويژگى مؤ ثر و نافذ را نيز از گروه علويان مى گرفت زيرا جمعى كه رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و وليعهد پادشاه مطلق العنان وقت و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آنچنان مقدس . اين تدبير مى توانست فكر شيعى را هم در رديف بقيه عقايد و افكارى كه در جامعه طرفدارانى داشت قرار دهد و آن را از حد يك تفكر مخالف دستگاه كه اگر چه از نظر دستگاه ها ممنوع و مبغوض است از نظر مردم بخصوص ضعفا پرحاذبه و استفهام برانگيز است خارج سازد.
دوم ، تخطئه مدعاى تشيع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعيت دادن به اين خلافتها بود، ماءمون با اين كار به همه ى شيعيان مزدورانه ثابت مى كرد كه ادعاى غاصبانه و نامشروع بودن خلافتهاى مسلط كه هموراه جزء اصول اعتقادى شيعه به حساب مى آمده است يك حرف بى پايه و ناشى از ضعف و عقده هاى حقارت بوده است ، چه اگر خلافتها ديگران نامشروع و جابرانه بود خلافت ماءمون هم كه جانشين آنهاست مى بايد نامشروع و غاصبانه باشد و جون على بن موسى الرضا(ع )، با ورود در اين دستگاه و قبول جانشينى ماءمون او را قانونى و مشروع دانسته پس ‍ بايد بقيه خلفا هم از مشروعيت برخوردار بوده باشند و اين ، نقض همه ادعاهاى شيعيان است ، با اين كار نه فقط ماءمون از على بن موسى الرضا(ع )، بر مشروعيت حكومت خود و گذشتگان اعتراف مى گرفت بلكه يكى از اركان اعتقادى تشيع يعنى ظالمانه بودن پايه حكومت قبلى را نيز درهم مى كوبيد.
علاوه بر اين ادعاى ديگر شيعيان مبنى بر زهد و پارسايى و بى اعتنايى ائمه به دنيا نيز با اين كار نقض مى شد كه آن حضرت فقط در شرايطى كه به دنيا دسترسى داشته اند نسبت به آن زهد مى ورزيدند و اكنون كه درهاى بهشت دنيا به روى آنان باز شد به سوى آن شتافتند و مثل ديگران خود را از آن متنعم كردند.
سوم ، اين كه ماءمون با اين كار، امام را كه هموراه يك كانون معارضه و مبارزه بود در كنترل دستگاههاى خود قرار مى داد. بجز خود آن حضرت ، همه سران و گردنكشان و سلحشوران علوى را نيز در سيطره خود در مى آورد و اين موقعيتى بود كه هرگز هيچ يك از اسلام ماءمون چه بنى اميه و چه بنى عباس بر آن دست نيافته بودند.
چهارم ، اين كه امام را كه يك عنصر مردمى و قبله اميدها و مرجع سؤ الها و شكوه ها بود در محاصره ماءموران حكومت قرار مى داد و رفته رفته رنگ مردمى بودن را از او مى زدود و ميان او و مردم و سپس ميان او و عواطف و محبتهاى مردم فاصله مى افكند.
پنجم ، اين بود كه به اى كار براى خود وجهه و حيثيتى معنوى كسب مى كرد. طبيعى بود كه در دنياى آن روز همه او را بر اين كه فرزندى از پيغمبر و شخصيتى مقدس و معنوى را به وليعهدى خود برگزيده بود و برادران و فرزندان خود از اين امتياز محروم ساخته است ، ستايش كنند و هميشه چنين است كه نزديكى دينداران به دنيا طلبان از آبروى دينداران مى كاهد و بر آبروى دنيا طلبان مى افزايد.
ششم ، آن كه در پندار ماءمون ، امام با اين كار به يك توجيه گر دستگاه خلافت بدل مى گشت ، بديهى است شخصى در حد علمى و تقوايى امام با آن حيثيت و حرمت بى نظيرى كه وى به عنوان فرزند پيامبر در چشم همگان داشت اگر نقش توجيه حوادث را در دستگاه حكومت بر عهده مى گرفت هيچ نغمه مخالفى نمى توانست خدشه اى بر حيثيت آن دستگاه وارد سازد. اين خود در حكم حصار منيعى بود كه مى توانست همه خطاها و زشتيهاى دستگاه خلافت را از چشها پوشيده بدارد.بجز اينها هدفهاى ديگرى نيز براى ماءمون متصور بود.
چنان كه مشاهده مى شود اين تدبير به قدرى پيچيده و عميق است كه يقينا هيچ كس جز ماءمون نمى توانست آن را بخوبى هدايت كند و بدين جهت بود كه دوستان و نزديكان ماءمون از ابعاد و جوانب آن بى خبر بودند. از برخى گزارشهاى تاريخى چنين بر مى آيد كه حتى ((فضل بم سهل )) وزير و فرمانده كل و مقربترين فرد دستگاه خلافت نيز از حقيقت و محتواى اين سياست بى خبر بوده است . ماءمون حتى براى اين كه هيچ گونه ضربه اى بر هدفهاى وى از اين حركت پيچيده وارد نيايد داستانهاى جعلى براى علت و انگيزه اين اقدام مى ساخت و به اين و آن مى گفت .
حقا بايد گفت سياست ماءمون از پختگى و عمق بى نظيرى برخوردار بود. اما آن سوى ديگر اين صحنه نبرد، امام على بن موسى الرضا(ع )، است و همين كه على رغم زيركى شيطنت آميز ماءمون تدبير پخته و همه جانبه او را حركتى بى اثر و بازيچه اى كودكانه بدل مى كند، ماءمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمايه گذارى عظيمى كه در اين راه كرد از اين عمل نه تنها طرفى بر نسبت بلكه سياست او به سياستى بر ضد او بدل شد. تيرى كه با آن ، اعتبار و حيثيت و مدعاهاى امام على بن موسى الرضا(ع )، را هدف گرفته شده بود خود آماج قرار داد، به طورى كه بعد از
گذشت مدتى كوتاه ناگزير شد همه تدابير گذشته خود را كان لم يكن شمرده ، بالاخره همان شيوه اى را در برابر امام در پيش بگيرد كه همان گذشتگانش در پيش گرفته بودند يعنى ((قتل )) و ماءمون كه در آرزوى چهره قداست مآب خليفه اى موجه و مقدس و خردمند، اين همه تلاش كرده بود سرانجام در همان مزبله اى كه همه خلفاى پيش از او در آن سقوط كرده بودند، يعنى فساد و فحشا و عيش و عشرت تواءم با ظلم و كبر فرو غلتيد. دريده شدن پرده ريا ماءمون را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه ى وليعهدى در دهها نمونه مى توان مشاهده كرد كه از جلمه آن به خدمت گرفتن قاضى القضاتى فاسق و فاجر و عياش همچون يحيى بن اكثم و همنشينى و مجالست با عموى خواننده و خنياگرش ابراهيم بن مهدى و آراستن بساط عيش و نوش و پرده درى در دارالخلافه او در بغداد است .

اكنون به تشريح سياستها و تدابير امام على بن موسى الرضا(ع )، در اين حادثه مى پردازيم :
1 هنگامى كه امام را از مدينه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضاى مدينه را كراهت و نارضايى خود پر كرد، به طورى كه همه كس در پيرامون امام يقين كردند كه ماءمون با نيت سوء حضرت را از وطن خود دور مى كند، امام بدبينى خود به ماءمون را با زبان ممكن به گوشها رساند، در وداع با حرم پيغمبر، در وداع با خانواده اش ، در هنگام خروج از مدينه ، در طواف كعبه كه براى وداع انجام داد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشك ، بر همه ثابت كرد كه اين سفر، سفر مرگ او است ، همه كسانى كه بايد طبق انتظار ماءمون نسبت به او خوش بين و نسبت به امام به خاطر پذيرش پيشنهاد او بدبين مى شدند در اولين لحظات اين سفر دلشان از كينه هاى ماءمون كه امام عزيزشان را اين طور ظالمانه از آنان جدا مى كرد و به قتلگاه مى برد لبريز شد.
2 هنگامى كه درمرو پيشنهاد ولايتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنكاف كردند و تا وقتى ماءمون صريحا آن حضرت را تهديد به قتل نكرد، آن را نپذيرفتند. اين مطلب همه جا پيچيد كه على بن موسى الرضا(ع )، وليعهدى و پيش از آن خلافت را كه ماءمون به او با اصرار پيشنهاد كرده بود نپذيرفته است ، دست اندر كاران امور كه به ظرافت تدبير ماءمون واقف نبودند ناشيانه عدم قبول امام را همه جا منتشر كردند حتف فضل بن سهل در جمعى از كارگزاران و ماءموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنين خوار نديده ام اميرالمؤ منين آن را به على بن موسى الرضا(ع )، تقديم مى كند و على بن موسى الرضا دست رد بر سينه او مى زند.
خود امام در هر فرصتى ، اجبارى بودن اين منصب را به گوش اين و آن مى رساند و همواره مى گفت من تهديد به قتل شدن تا وليعهدى را قبول كردم . طبيعى بود كه اين سخن همچون عجيب ترين پديده سياسى ، دهان به دهان و شهر به شهر پراكنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز يا بعدها بفهمند كه در همان زمان كه كسى مثل ماءمون فقط به دليل آن كه از وليعهدى برادرش امين عزل شده است به جنگى چند ساله دست مى زند و هزاران نفر از جمله برادرش امين را به خاطر آن به قتل مى رساند وسر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مى گرداند كسى مثل على بن موسى الرضا(ع )، پيدا مى شود كه به وليعهدى با بى اعتنايى نگاه مى كند و آن را جز با كراهت و در صورت تهديد به قتل نمى پذيرد.
مقايسه اى كه از اين رهگذر ميان امام على بن موسى الرضا(ع )، و ماءمون عباسى در ذهنها نقش مى بست درست عكس آن چيزى را نتيجه مى داد كه ماءمون به خاطر آن سرمايه گذارى كرده بود.
3 با اين همه على بن موسى الرضا(ع )، فقط بدين شرط وليعهدى را پذيرفت كه در هيچ يك از شؤ ون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبير امور نپردازد. ماءمون كه فكر مى كرد فعلا در شروع كار اين شرط قابل تحمل است و بعدا بتدريج مى توان امام رابه صحنه فعاليتهاى خلافتى كشانيد، اين شرط را از آن حضرت قبول كرد، روشن است كه با تحقق اين شرط، نقشه ماءمون نقش بر آب مى شد و بيشتر هدفهاى او برآورده نمى گشت .
امام در همان حال كه نام وليعهد داشت و قهرا از امكانات دستگاه خلافت نيز برخوردار بود چهره اى به خود مى گرفت كه گويى با دستگاه خلافت ، مخالف و به آن معترض است ، نه امرى ، نه نهى اى ، نه تصدى مسؤ ليتى ، نه قبول شغلى ، نه دفاعى از حكومت و طبعا نه هيچ گونه توجيهى براى كارهاى آن دستگاه .
روشن است كه عضوى در دستگاه حكومت كه چنين با اختيار و اراده خود، از همه مسؤ وليتها كناره مى گيرد، نمى تواند نسبت به آن دستگاه صميمى و طرفدار باشد، ماءمون بخوبى اين نقيصه را حس مى كرد و لذا پس از آن كه كار وليعهدى انجام گرفت بارها در صدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائف الحيل به مشاغل خلافتى بكشاند و سياست مبارزه منفى امام را نقض كند، اما هر دفعه امام هوشيارانه نقشه او را خنثى مى كرد.
يك نمونه همان است كه معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مى كند كه ماءمون به امام مى گويد: اگر ممكن است به كسانى كه از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى كه اوضاع آن پريشان است ، چيزى بنويس و امام استنكاف مى كند و قرار قبلى كه همان عدم دخالت مطلق است را به يادش ‍ مى آورد و نمونه بسيار مهم و جالب ديگر ماجراى نماز عيد است كه ماءمون به اين بهانه ((كه مردم قدرتو را بشناسد و دلهاى آنان آرام گيرد))، امام را با امامت نماز عيد دعوت مى كند، امام امامم استنكاف مى كند وپس از اين كه ماءمون اصرار را به نهايت مى رساند امام به اين شرط قبول مى كندكه نماز را به شيوه پيغمبر و على بن ابى طالب به جا آورد و آنگاه امام از اين فرصت چنان بهره اى مى گيرد كه ماءمون را از اصرار خود پشيمان مى سازد و امام را از نيمه راه نماز باز مى گرداند ، يعنى بناچار ضربه اى ديگر بر ظاهر رياكارانه خود وارد مى سازد.
4 اما بهره بردارى اصلى امام از اين ماجرا بسى از اينها مهمتر است : امام با قبول وليعهدى ، دست به حركتى مى زند كه در تاريخ زندگى ائمه پس از پايان خلافت اهل بيت در سال چلهم هجرى تا آن روز و تا آن دوران بى نظير بوده است و آن بر ملا كردن داعيه به امامت شيعى در سطح عظيم اسلام و دريدن پرده غيظ تقيه و رساندن پيام تشيع به گوش مسلمانهاست . تريبون عظيم خلافت در اختيار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را كه در طول يكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقيه به خاصان ياران نزديك گفته نشده بود به صداى بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمولى آن زمان كه جز در اختيار خلفا و نزديكان يك آنها قرار نمى گرفت آن را به گوش ‍ همه رساند. مناظرات امام در مجمع علما و در محضر ماءمون كه در آن قويترين استدلالهاى امامت را بيان فرموده است ؛ نامه جوامع الشريعه كه در آن رؤ وس مطالب عقيدتى و فقهى شيعى را براى فضل بن سهل نوشته است ، حديث معروف امامت ك در مرو براى عبدالعزيز بن مسلم بيان كرده است ، قصائد فراوانى كه در مدح آن حضرت به مناسبت ولايتعهدى سروده شده و برخى از آن مانند قصيده دعبل و ابونواس هميشه در شمار قصائد بر جسته عربى به شمار رفته است نمايشگر اين موفقيت عظيم امام (ع )، است . در آن سال در مدينه و شايد در بسيارى از آفاق اسلامى هنگامى كه خبر ولايتعهدى على بن موسى الرضا(ع )، رسيد در خطبه فضائل اهل بيت بر زبان رانده شده بود و اهل بيت پيغمبر كه نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى ديگر كسى جراءت بر زبان آوردن فضايل آنها را نداشت ، اكنون همه جا به عظمت و نيكى ياد مى شدند، دوستان آنان از اين حادثه روحيه و قوت گرفتند، بى خبرها و بى تفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن ، گرايش يافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف كردند، محدثان و متذكران شيعه معارفى را كه تا آن روز جز در خلوت نمى شد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.
5در حالى كه ماءمون امام را جدا از مردم مى پسنديد و اين جدايى را در نهايت وسيله براى قطع رابطه معنوى و عاطفى ميان امام و مردم مى خواست ، امام در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مى داد. با اين كه ماءمون آگاهانه مسير حركت امام از مدينه تا مرو را طورى انتخاب كرده بود كه شهرهاى معروف به محبت اهل بيت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگيرند، امام در همان مسير تعيين شده ، از هر فرصتى براى ايجاد رابطه جديد ميان خود و مردم استفاده كرد، در اهواز آيات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهايى كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نيشابور حديث سلسلة الذهب را براى هميشه به يادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه ها و معجزه هاى ديگرى نيز آشكار ساخت و در جاى جاى اين سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم كه سر منزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافت بود هر گاه فرصتى دست داد حصارهاى دستگاه حكومت را براى حضور در انبوه جمعيت مردم شكافت .

R A H A
02-07-2012, 10:17 PM
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar7/h7-166.jpg
6 نه تنها سر جنبانان تشيع از سوى امام به سكوت و سازش تشويق نشدند بلكه قرائن حاكى از آن است كه وضع جديد امام موجب دلگرمى آنان شد و شورشگرانى كه بيشترين دورانهاى عمر خود را در كوه هاى صعب العبور و آباديهاى دور دست و با سختى و دشوارى مى گذراندند با حمايت امام على بن موسى الرضا(ع )، حتى مورد احترام و تجليل كارگزاران حكومت در شهرهاى مختلف نيز قرار گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانى كه چون دعبل كه هرگز به هيچ خليفه و وزير و اميرى روى خوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نيفكنده بوده و هيچ كس از سرجنبانان خلافت از تيزى زبان او مصون نمانده بود و به همين دليل هميشه مورد تعقيب و تفتيش ‍ دستگاههاى دولتى به سر مى برد و ساليان دراز، دار خود را بر دوش خود حمل مى كرد و ميان شهرها و آباديها سرگردان و فرار مى گذرانيد، توانست به حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترين و شيواترين قصيده خود را كه ادعانامه نهضت نبوى ضد دستگاه خلافت اموى و عباسى است براى آن حضرت بسرايد و شعر او در زمانى كوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى كه در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئيس ‍ راهزنان ميان راه مى شنود.



اكنون بار ديگر نگاهى بر وضع كلى صحنه اين نبرد پنهانى كه ماءمون آن را به ابتكار خود آراسته و امام على بن موسى الرضا(ع )، را با انگيزه هايى كه اشاره شد به آن ميدان كشانده بود مى افكنيم :
يك سال پس از اعلام وليعهدى وضعيت چنين است :
ماءمون چه در متن فرمان ولايتعهدى و چه در گفته ها و اظهارات ديگر او را به فضل و تقوى و نسب رفيع و مقام علمى منيع ستوده است و او اكنون در چشم آن مردمى كه برخى از او فقط نامى از او شنيده و حتى به همين اندازه هم او را نشناخته و شايد گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان يك چهره در خور تعظيم و تجليل ويك انسان شايسته خلافت كه از خليفه به سال ، علم و تقوى و خويشى با پيغمبر، بزرگتر و شايسته تر است شناخته اند. ماءمون نه تنها با حضور اونتوانسته معارضان شيعى خود را به خود خوشبين و دست وزبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلكه حتى على بن موسى (ع )، مايه ايمان و اطمينان و تقويت روحيه آنان نيز شده است در مدينه ، مكه و ديگر اقطار اسلامى نه فقط نام على بن موسى (ع )، به تهمت حرص به دنيا و عشق به مقام و منصب از رونق نيفتاده بلكه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستايشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده است .
كوتاه سخن آن كه ماءمون در اين قمار بزرگ نه تنها چيزى بدست نياورده كه بسيارى چيزها را از دست داده و در انتظار است كه بقيه را نيز از دست بدهد.
اين جا بود كه ماءمون احساس شكست و خسران كرد و در صدد بر آمد كه خطاى فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن ديد كه پس از اين همه سرمايه گذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتى ناپذير دستگاههاى خلافت يعنى ائمه اهل بيت (ع )، به همان شيوه اى متوسل شود كه هميشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند يعنى قتل .
بديهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعيت ممتاز به آسانى ميسر نبود. قرائن نشان مى دهد كه ماءمون پيش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به كارهاى ديگرى دست زده است كه شايد بتواند اين آخر علاج را آسانتر به كار برد، به گمان زياد اين كه ناگهان در مرو شايع شد كه على بن موسى الرضا(ع )، همه مردم را بردگان خود مى دانند، و اين جز با دست اندر كار عمال ماءمون ممكن نبود.
هنگامى كه اباصلت اين خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: ((بار الها اى پديد آورنده آسمانها و زمين تو شاهدى كه نه من و نه هيچ يك از پدرانم هرگز چنين سخنى را نگفته ايم واين يكى از همان ستمهايى است كه از سوى اينان به ما مى شود)).
تشكيل مجالس مناظره با هر آن كسى كه كمتر اميدى به غلبه او بر امام مى رفت نيز از جمله همين تدابير است . هنگامى كه امام مناظره كنندگان اديان و مذاهب مختلف از در بحث عمومى خود منكوب كرد و آوازه دانش ‍ و حجت قاطعش در همه جا پيچيد ماءمون در صدد برآمد كه هر متكلم واهل مجادله اى را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شايد يك نفر در اين بين بتواند امام را مجاب كند.
البته چنان كه مى دانيم هر چه تشكيل مناظرات ادامه مى يافت قدرت علمى امام آشكارتر مى شد و ماءمون از تاءثير اين وسيله نوميدتر.
بنابر روايات يك يا دو بار توطئه قتل امام را به وسيله نوكران و ايادى خود ريخت و يك بار هم حضرت را در سرخس به زندان افكند اما اين شيوه ها هم نتيجه اى جز جلب اعتقاد همان دست اندر كاران به رتبه معنوى امام ، با بار نياورد. و ماءمون درمانده تر و خشمگين تر شد، در آخر چاره اى
جز آن نيافت كه به دست خود و بدون هيچ واسطه اى امام را مسموم كند و همين كار را كرد و در ماه صفر دويست و سه هجرى يعنى قريب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدينه به خراسان و يك سال و اندى پس از صدور فرمان وليعهدى به نام آن حضرت ، دست خود را به جنايت بزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.(81)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

R A H A
02-07-2012, 10:17 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

پيوست فرو پاشى ؛ ارمغان ((اصلاحات يلتسينى )) در شوروى
شرح تحولات آخرين سال حيات اتحاد جماهير شوروى و بررسى آنچه كه سبب اضمحلال اين امپراطورى گرديد به ما كمك مى كند تا ريشه ها و عوامل به وجود آورنده اين رخداد عظيم را بهتر درك كنيم و پديده هايى كه در بستر اين حادثه ، زمينه ساز فروپاشى شوروى و حذف ابر قدرت شرق از صحنه معادلات سياسى جهان گرديد بشناسيم . اين بررسى به ما كمك مى كند تا بهتر بدانيم كه چگونه مى توان با ابزار تبليغ و شگردهاى سياسى و كاربرد ابزارى از اصطلاحات و واژه ها طومار يك نظام مقتدر هفتاد و چند ساله را از ظرف مدت زمانى كوتاهى در هم پيچيد.
دست كم 10 سال است كه در كتابهاى درسى مدارس جمهوريها جدا شده از شوروى سابق پديده فروپاشى امپراطورى شوروى به عنوان محصول و ثمره ((اصلاحگرايى )) قلمداد شده و به همين دليل ميخائيل گورباچف زمينه ساز اين وضعيت را يك اصلاحگرا مى نامند. در حقيقت نسل جديد جوانان موجود در 16 جمهورى قلمرو شوروى سابق و آنهايى كه در دهه 1360 متولد شده اند امروز تجزيه شوروى و پاره پاره شدن آن قلمرو وسيع را مرهون ظهور پديده اى به نام ((اصلاح طلبى )) مى داند.
گورباچف سياستمدارى بود كه بواقع خود را اصلاح طلب مى دانست ولى حركتى كه وى از سال 1363 در پى انتخابش به دبير كلى حزب كمونيست شوروى تحت عنوان ((اصلاحات )) آغاز كرد، بتدريج به يك حركت براندازى تبديل شد و به طور ناخواسته كار را به جايى رساند كه بعضى سياستمداران غربگرا و تندرو وى را به آرامى به حاشيه راندند و خود با همان پرچم ((اصلاح طلبى )) رفته رفته زمينه انحلال و فروپاشى شوروى را در سال 1370 فراهم آوردند.
گورباچف در 20 اسفند سال 1363 در پى مرگ ((چرنيكو)) به دبير كلى حزب كمونيست شوروى رسيد. او در نهم آبان سال 1366 نظريه خود را موسوم به پرسترويكا و گلاسنوست در مطبوعات روسيه انتشار داد و سپس ‍ آن را در كتابى به همين نام طبع نمود. شخصيت و شهرت جهانى گورباچف را به همين نظريه اش مى شناسد.
در زبان روسى پرسترويكا به معنى باز سازى اقتصادى و گلاسنوست به معنى فضاى باز سياسى است . اعلام اين نظريه دو بعدى نقطه آغاز فعاليتى است كه از آن در شوروى به عنوان ((اصلاحات گورباچف )) ياد مى شود. اصول پرسترويكا عبارت بود از تمركز زدايى در مديريت اقتصادى كشور و ترويج و تشويق بخش خصوصى . هدف پروسترويكا آن گونه كه گورباچف در كتابش نقل كرده است ((انطباق اقتصاد شوروى با تحولات اقتصادى و فنى كشورهاى سرمايه دارى غرب )) بود. حاميان پروسترويكا كه به صورت مشاور، معاون ، نمايندگان دوما و نويسندگان مطبوعات اطراف گورباچف را احاطه كرده و به وى خط مى دادند. معتقد بودند كه اگر بازسازى اقتصادى صورت نگيرد. اتحاد جماهير شوروى از موقعيت خود به عنوان يك قدرت حهانى نزول خواهد كرد.
هدف گلاسنوست نيز اعطاى آزادى قلم و بيان ، احياء احزاب و گروههاى سياسى و انگيزه بخشيدن به مردم براى فعاليتهاى سياسى و اجتماعى تاءثير گذار در جامعه بود. گلاسنوست به معنى مشاركت دادن مردم در امور سياسى و فعال ساختن اقشار جامعه در اين مسير بود.
اين هر دو حالت از ابتداى طرح ، معرف شخصيت سياسى و فرهنگى گورباچف در عرصه بين المللى گرديد. دنياى غرب نيز نه به دليل مفاهيم واقعى پرسترويكا و گلاسنوست ، بلكه به اين دليل كه احساس مى كرد مى تواند اهداف بلند مدت خود در شوروى را در سايه اين اصطلاحات و عمل به آنها دنبال كند. شخصيت گورباچف را به عنوان بانى اين نظريه مورد پشتيبانى و حمايت قرار داد. گورباچف بتدريج در جامعه بسته و مملو از اختناق شوروى سمبل آزاديخواهى شناخته شد. دولتهايى كه در طول 70 سال شبح هر موفقيتى را در شوروى با تير مى زدند، گورباچف رهبر جوان همان كشور را ((مردسال )) لقب دادند. اين حمايتها در فضاى گرفته و پر خفقان شوروى بشدت تاءثيرگذار و فضا شمن بود. تعريف و تمجيد گورباچف توسط دولتهاى غربى و نقش روزنامه هاى خارجى و تعدادى از نشريات داخلى در ساختن يك ((بت )) از وى ، بتدريج او را فريب داد. بدين معنى كه گورباچف و اطرافيانش بر روى آن حمايتها به عنوان عاملى در جهت افزايش توفيق راهكار خود حساب ويژه اى باز كردند.

R A H A
02-07-2012, 10:17 PM
گورباچف و ساير سياستمداران ((اصلاح طلب )) شوروى در مرحله اجراى نظريات وى عميقا بر اين باور بودند كه گلاسنوست زمينه ساز پروسترويكا خواهد بود و جامعه شوروى بدون ((توسعه سياسى )) و بدون اعطاى آزاديهاى سياسى قادر نخواهد بود كه توفيق چندانى در عرصه اصلاحات اقتصادى به دست آورد. مع الوصف هيچ يك از اين دو نظريه نتوانست شرائط ايده آل گورباچف را در شوروى به وجود آورد. در زمينه پروسترويكا، تغيير نظام اقتصادى شوروى و تلاش دولت براى جلب سرمايه گذاران اين كشور گرديد. در عرصه گلاسنوست نيز فضاى سياسى جديد باعث رشد احساسات ملى گرايانه در كشور شد و جمهوريهايى كه در گذشته دور با زور دولت تزارى به قلمرو شوروى ضميمه شده بودند، در سايه شرائط سياسى جديد شعار آزاديخواهى و استقلال را سر دادند. شعارى كه امريكا و دولتهاى اروپاى غربى بلافاصله در چهارچوب اهداف خاص خود به حمايت از آن برخاستند و حتى كمكهاى اقتصادى وعده داده شده خود به مسكو را منوط به تحقق اين گونه آزاديهاى سياسى كردند. گورباچف در برابر موجى كه در كشور به راه افتاده بود و از جانب غرب هدايت مى شد و سياستمداران ظاهر طرفدار وى نيز در آن مى دميدند قدرت كنترل اوضاع را بتدريج از دست مى داد. بسيارى از هم پيمانان وى از جمله بوريس يلتسين حتى گورباچف را متهم به تعلل در روند اصلاحات مى كردند و خواهان شتاب بيشترى در اين مسير بودند.
در چنين شرايطى گورباچف بدون تاءمل در ريشه معضلات اقتصادى و سياسى جامعه شوروى ، هر روز دست نياز خود را به سمت غرب درازتر كرد و هر روز بيش از قبل از ضرورت توسعه روابط با دولتهاى غربى و لزوم گسترش سرمايه گذاريهاى خارجى در روسيه به عنوان راه حل مشكل كشورش سخن به ميان آورد. اين رويه اى بود كه در آن زمان با هشدار بسيارى از صاحب نظران مسائل اقتصادى و سياسى روسيه و جهان مواجهه شد. اكثريت نمايندگان دوما رها شدن زمام امور كشور و نفوذ خزنده غرب در شريانهاى اقتصادى و فرهنگى و سياسى كشور را مورد انتقاد قرار مى دادند و نگرانى خود را از تسامح و بى تفاوتى در برابر نفوذ غرب ابزار مى داشتند.



در ميان كسانى كه گورباچف را از فرو غلتيدن در دام غرب بر حذر مى داشتند، غنى ترين و پرنكته ترين هشدار متعلق به حضرت امام خمينى (ره ) بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران بود. امام در 11 دى ماه سال 1367 طى پيام بسيار مهمى خطاب به آخرين رئيس جمهور شوروى ، وى را از اتكاء به منابع غربى منع كردند. امام در پيام خود خطاب به گورباچف فرمودند:((... از شما جدا مى خواهم كه در شكستن ديوارهاى خيالات ماركسيسم گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. شما اگر بخواهيد گره هاى كور اقتصادى سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه دارى غرب حل كنيد، نه تنها دردى از جامعه خويش را دوا نكرده ايد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند. چرا كه امروزه اگر ماركسيسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسيده است ، دنياى غرب هم در همين مسائل البته به شكل ديگر و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است ...))

R A H A
02-07-2012, 10:17 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif

با اين همه گورباچف هشدار امام خمينى را جدى نگرفت و در نتيجه هر دو پيامدى كه در پيام امام پيش بينى شده بود، تحقق يافت .
يكى آن كه ثابت گرديد كه پناه بردن به كانون سرمايه دارى غرب دردى از جامعه روسيه در زمينه هاى اقتصادى و سياسى را دوا نمى كند و ديگر آن كه ((ديگران )) با هدف جبران اشتباهات گورباچف اشتباهات به ميدان آمدند و به بهانه جبران اشتباهات وى ، او را به حاشيه راندند.
درسى كه همان زمان بسيارى از انديشمندان جهان از پيام بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران گرفتند، آن بود كه غرب طالب اصلاحات واقعى در كشورها نيست ، بلكه جهت نيل به اهداف خود از روند تخريب و بر اندازى سيستم اقتصادى سياسى كشورها در قالب ((اصلاحات )) حمايت مى كند. اين پديده بخصوص در مورد كشورى مانند شوروى كه به مدت بيش از 70 سال رقيب بالقوه غرب در معادلات سياسى جهان بود، كاملا صدق مى كرد. غربيها فقط ضعف و وابستگى كشورها به منابع آنان را مى خواهند و براى كمترين خود هزاران امتياز سياسى يا اقتصادى را مطالبه مى كنند. امتيازاتى كه هر يك براى از بين بردن حيثيت و اعتبارات و عزت كشورها در داخل و در صحنه بين المللى كافى است .


در دى ماه سال 1378 گورباچف در سالگرد صدور پيام حضرت امام طى مصاحبه اى با خبرنگار واحد مركزى خبر در مسكو از اين كه به هشدارهاى 12 سال پيش بنيانگذار جمهورى اسلامى بى اعتنائى كرده بود، اظهار تاءسف نمود. وى در اين مصاحبه اظهار داشت :
((مخاطب پيام آيت الله خمينى از نظر من ، همه اعصار در طول تاريخ بود.)) وى افزود: ((زمانى كه من اين پيام را دريافت كردم احساس كردم كه شخصى كه اين پيام را نوشته فردى متفكر و دلسوز براى سرنوشت جهان است . من از مطالعه اين پيام استنباط كردم كه او كسى است كه براى جهان نگران است و مايل است من انقلاب اسلامى را بيشتر بشناسم و درك كنم )).
گورباچف سپس با تشريح نابسامانيهاى اقتصادى و سياسى روسيه ، تصريح كرد كه ((اگر ما پيشگوييهاى آيت الله خمينى را در آن پيام جدى مى گرفتيم امروز قطعا شاهد چنين وضعيتى نبوديم .))
گورباچف در مصاحبه خود با خبرنگار واحد مركزى خبر به روابط روسيه با غرب اشاره كرده و تصريح نمود كه ((اقتصاد روسيه از همان ابتدا در حال ريزش و سقوط بود و ما در واقع نمى توانستيم همگام با غرب عمل كنيم ... ما از جنگ سرد صرف نظر كرده و شروع به برقرارى روابط با كشورها نموديم . اما غربيها در اين نبرد پيروز شدند...)).

R A H A
02-07-2012, 10:18 PM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2057/2057398jhl6f0a9fa.gif
خطاى گورباچف اين بود كه روند حركتى را كه در شوروى به عنوان ((اصلاحات )) شناخته شده بود. با درخواست و اراده غرب همراه و هماهنگى كرد. در نتيجه هر روز استقلال و اقتدار كشورش را در برابر غرب به طور ناخواسته تضعيف نمود و در عرض پايگاهها و نقاط اتكاء فعاليت غرب در داخل شوروى را تقويت نمود.
گروههايى كه هيچ اعتقادى به تماميت ارضى و حاكميت ملى شوروى نداشتند مثل قارچ روييدند و با متينگ ها و گردهماييها تحريك كننده و آشوب طلبانه در ليتوانى . استونى ، اوكراين ، تاتارستان ، گرجستان و نقاط ديگر بر طبق قوميت خواهى و ملى گرايى و خود مختارى طلبى كوبيدند و هر روز بيش از روز قبل ، خواسته هايى را مطرح كردند و امنيت ملى شوروى را از درون و با حمايت بيرونى مورد تهديد قرار دادند.
در موج سياسى و اقتصادى غير قابل كنترلى كه در شوروى به راه افتاده بود.اقليت يهوديان اين كشور به عنوان ستون پنجم غرب عمل مى كردند. مهاجرت داوطلبان يهوديان به اسرائيل يكى از علائم بارز گلاسنوست شد و در واقع روند اعزام يهوديان شوروى به فلسطين اشغالى و ميزان همراهى گورباچف با اين روند به عنوان ميزان سنجش محدوديتى از سوى دولتت شوروى عليه يهوديان با جبهه گيرى علنى امريكا و غرب در برابر گورباچف تواءم مى شد. در نتيجه گورباچف حتى جسارت برخورد با يهوديانى كه براى صهيونيستها در شوروى جاسوسى مى كردند را نيز در خود نمى ديد. به همين دليل سياستمداران غربگرا و آنهايى كه بمراتب بيشتر از گورباچف ، تاءمين كننده ديدگاه غرب در روسيه بودند، به تلاش افتادند تا براى سرعت بخشيدن به روند حركتى كه ((اصلاحات )) لقب گرفته بود، گورباچف را از سر راه بردارند. براى اجراى اين ترفند، بوريس يلتسين ، پيشقدم شد. او سياستمدارى بود كه در تمام طول سالهاى حاكميت گورباچف ، با وى بر سر روند حركت اصلاحات اختلاف داشت . يلتسين گورباچف را متهم به تعلل و سستى در حركت اصلاحات مى كرد و طرفدار شتاب در اين حركت بود. يلتسين حتى به خاطر تشديد اختلافاتش با گورباچف در سال 1367 توسط وى از ((پوليت بورو)) (دفتر سياسى حزب كمونيست شوروى ) اخراج شد. از زمان اين اخراج بود كه سرويسهاى اطلاعاتى غرب بر روى يلتسين سرمايه گذارى كردند تا وى را جانشين گورباچف سازند. در حقيقت اين اخراج به يلتسين انگيزه ورود به مرحله ((مبارزه با گورباچف )) را داد و غرب اين فرصت را به فال نيك گرفت .


حذف گورباچف از معادله قدرت در شوروى در سه مرحله انجام شد. مرحله اول پيروزى يلتسين در انتخابات رياست جمهورى روسيه ، مرحله دوم انجام كودتا عليه گورباچف و مرحله سوم ، تشكيل جامعه كشورهاى مستقل مشترك المنافع بود كه مورد آخر، در حكم فروپاشى اتحاد جماهير شوروى بود.
يلتسين براى اجراى اين مراحل ابتدا توانست با جلب حمايت افكار عمومى در انتخابات كنگره نمايندگان خلق كه در اسفند 1367 برگزار شد، به نمايندگى ايالت مسكو انتخاب شود. سپس در 21 خرداد در انتخابات داخلى فدراسيون روسيه به رياست جمهورى اين فدراسيون برگزيده شد. اين رويداد يك ماه قبل از كودتا عليه گورباچف و 6 ماه قبل از فروپاشى شوروى صورت گرفت .
مرحله دوم ، كودتا بود. نقشه اين گونه ترسيم شده بود كه كودتاگران اساسا خود را مخالف ((اصلاحات )) معرفى مى كنند و اين پديده را براى حاكميت ملى و تماميت ارضى شوروى خطرناك و مضر قلمداد كنند تا هيچ گونه شبهه اى دال بر هم پيمانى يلتسين با آنان در ذهن مردم شوروى و جهان شكل نگيرد. در واقع ، هدف اين بود تا حاكميت يلتسين كه پس از كودتا تحقق مى يافت . محصول كودتا عليه گورباچف قلمداد نشود. با چنين ذهنيتى روز 28 مرداد 1370 سياستمداران نزديك گورباچف با استفاده از غيبت وى كه براى گذران تعطيلات تابستانى در شبه جزيره كريمه در جنوب روسيه به سر مى برد، عليه وى كودتا كردند. آنان در برابر، تلويزيون مسكو مدعى شدند كه طرفدار بازگشت حاكميت كمونيسم بر پهنه اتحاد جماهير شوروى هستند و به قول خودشان روند اصلاحات را زايل كننده حكومت مى دانستند.((گنادى يانايف )) كه رهبرى اين كودتا را بر عهده داشت از جمله مطمئن ترين چهره هاى سياسى كرملين از ديد گورباچف بود. يانايف از اسفند سال 1363 به صورت يكى از مشاورين نزديك و مورد اعتماد گورباچف در آمده بود. او طى يك سال به مقامات معاون اول گورباچف بود. طى اين مدت كار وى عمدتا خوش آمد گويى به مقامات خارجى بوده است . چهره او بندرت در تلويزيون شوروى نشان داده مى شد و اظهار نظرهايش گهگاه در مطبوعات شوروى منعكس مى شد. او از اعضاى پارلمان و شوراى عالى اتحاد جماهير شوروى بود و در دفتر سياسى و كميته مركزى حزب كمونيست نيز عضويت داشت . وى پس از به دست گرفتن قدرت ، مدعى شد كه گورباچف به دليل بيمارى از قدرت كناره گيرى كرده است . در پى اين ادعا، بوريس يلتسين كه دو ماه قبل از آن توانسته بود در انتخابات داخلى روسيه به رياست جمهورى اين ايالت شوروى انتخاب شود. براى اجراى پرده بعدى اين نمايش وارد معركه شد و با برخوردارى از حمايت وسيع شبكه هاى خبرى غرب ، رهبرى باصطلاح مبارز با كودتا را برعهده گرفت . از اين رو ارتش روسيه نيز در تداوم اين نمايش به جاى تبعيت از رئيس جمهور جديد ((شوروى )) (كودتاچيان )، از رئيس جمهور ((روسيه )) تبعيت نمود و از سركوب هزاران نفر از مردمى كه به دعوت يلتسين به خيابانها آمده بودند تا با كودتا مقابله كنند، امتناع ورزيد. اين كودتا با نقش محورى يلتسين و حمايت غرب از وى شكست خورد و گورباچف سرانجام در روز 30 مرداد به مسكو آورده شد.
او بسرعت به تصفيه نزديكان و رقباى خويش پرداخت . اما هرگز دستش به عوامل كودتا نرسيد و كودتاچيان توسط شبكه اى كه توسط شبكه اى كه توسط يلتسين هدايت مى شد، تحت مراقبت قرار داشتند.
پس از اين كودتا، گورباچف در منتهاى ضعف سياسى خود بود. بسيارى از مشاوران و نزديكان وى عوامل اجرائى كودتا بودند. حتى الكساندر بسمرتنيخ وزير خارجه وى حامى كودتاچيان بود. گورباچف در چنين شرائطى ((بوريس پانكين )) از كارمندان وزارت خارجه را به عنوان وزير خارجه منصوب كرد. اما به دليل ضعف و عدم كاراى وى ، مجددا از شوارد نادزه كه در 29 آذر سال 1369 به شنانه اعتراض به بى كفايتى گورباچف در اراده كشور از مقام وزارت خارجه شوروى استعفا داده بود، خواست مجددا اين سمت را عهده دار شود. شوارد نادزه در دور جديد وزارت خود كه از 28 آبان سال 1371 آغاز شد و تا زمان فروپاشى (30 آذر همان سال ) ادامه يافت هيچ اقدام مؤ ثرى نتوانست انجام دهد. زيرا در داخل ساختمان وزارت امور خارجه ، ((آندره كوزيروف )) به عنوان وزير امور خارجه آمريكا وارد مسكو شده بود. حتى در يك مورد به هنگامى كه وزير امور خارجه آمريكا وارد مسكو شده بود، از ورود ((شواردنادزه )) به داخل ساختمان وزارت جلوگيرى شد. در آن زمان وزير خارجه آمريكا ابتدا با يلتسين ملاقات كرد و پس از آن در روز ديگر به ملاقات گورباچف كه در اتاق ديگرى از كاخ كرملين قرار داشت رفت . او همچنين در ساختمان وزارت خارجه با ((كوزيرف )) كه وزير خارجه ايالت روسيه بود ملاقات كرد ولى هرگز با شوارد نادزه كه همتاى قانونى وى بود ملاقات ننمود.
گورباچف 4 ماه پس از كودتا در اجراى مرحله سوم نمايشنامه اى كه توسط غرب كارگردانى و توسط يلتسين اجرا مى شد، از صحنه مديريت جامعه روسيه حذف شد.
در اجراى اين مرحله روز 30 آذر 1370 با پيوستن جمهوريهاى تشكيل دهنده شوروى به ((جامعه كشورهاى مستقل المنافع )) رسما انحلال اتحاد جماهير شوروى اعلام شد. اين اعلام بدون مشورت با گورباچف كه هنوز رئيس جمهور قانونى شوروى بود، صورت گرفت و بلا فاصله مورد حمايت محافل سياسى و تبليغى غرب قرار گرفت .
لايحه انحلال اتحاد جماهير شوروى در 17 آذر همان سال طى نشست مشترك يلتسين ، كراوچوك و شوسكويچ رهبران روسيه ، اوكراين و بيلوروس در شهر ((مينسك )) مركز جمهورى بيلوروس به امضاى آنان رسيد و اتحاد جماهير شوروى جاى خود را به مجموعه اى به نام ((جامعه كشورهاى مستقل مشترك المنافع )) سپرد. اين سه جمهورى 70 درصد قدرت اقتصادى و نظامى اتحاد جماهير شوروى را در اختيار داشتند.
پيوستن جمهوريهاى قفقاز و آسياى خاور ميانه به اين مجموعه در نشست آلمانى در 30 آذر 1370 بمنزله خاتمه عمر 74 ساله امپراطورى شوروى و پايان رهبرى گورباچف بر اين امپراطورى بود. با اين تحول ، روسيه كرسى اتحاد جماهير شوروى را در شوراى امنيت تصاحب كرد و كليه سفارتخانه هاى شوروى در سراسر جهان موظف به تبليغ ديدگاههاى روسيه و رهبرى جديد آن شدند. به اين ترتيب شوروى كه توسط ((لنين )) تاءسيس شد، توسط ((يلتسين اصلاح طلب )) متلاشى شد و فرو پاشيد و 16 جمهورى موجود در آن هر يك مستقل شدند.
به اين شكل بود كه گورباچف با اميد بستن به ((اصلاحات )) و حركت در جهت آن ، شوروى را تا سر حد امكان تضعيف كرد و يلتسين نيز توانست اين سلاح را از وى ربوده و به اين ((اصلاحات )) شتاب بيشترى ببخشد و نهايتا زمينه فروپاشى اتحاد جماهير شوروى را فراهم آورد.
البته در مقوله فروپاشى شوروى نمى توان عوامل ديگر از جمله فقر شديد اقتصادى ، فشار بر مردم ، اختناق شديد، فساد ادارى ، بوروكراسى و انگيزه هاى قومى و ملى را ناديده گرفت . اينها نيز عواملى بودند كه روند سقوط و فروپاشى شوروى را تسريع بخشيدند. ولى موتور اصلى حركت به سمت فروپاشى ، نقشه اى بود كه غربيها با سلاح ((اصلاحات )) و توسط عوامل خود در شوروى به اجرا در آوردند. بديهى است كه در اين حركت روزنامه هاى خارجى و بعضى روزنامه هاى داخلى به بهانه حمايت از روند اصلاحات نقش محرك را ايفا مى كردند. رسانه ها از جمله ابزارهاى مؤ ثر در روند فروپاشى شوروى بودند. گفته مى شود تيم خبرى CNN حتى پيش از اجراى هر مرحله از كودتاى مرداد سال 70 مسكو، در محل وقوع هر حادثه اى حاضر بود! به طورى كه اين امر سبب اعتراض بعضى محافل فرهنگى روسيه شده بود. در هر حال سه عامل سياسى ، اقتصادى ، و رسانه اى ، دست به دست هم دادند و موجب فروپاشى شوروى گشتند. (82)

R A H A
02-07-2012, 10:18 PM
http://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/heartani2.gifپایـــــــــانhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/heartani2.gif