توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشعار طنز
R A H A
02-07-2012, 09:59 PM
متن جالب یك خط در میان ......
محبت شدیدی که سابقا ابراز میکردم
دروغ وبی اساس بود و در حقیقت نفرت به تو
روز به روز زیادتر میشود و هرچه بیشتر ترا میشناسم
پستی و وقاحت تو بیشتر در نظرم آشکار میگردد
در قلب خود احساس میکنم که ناچارباید
از تو دور باشم و هیچگاه فکر نکرده بودم که
شریک زندگی تو باشم زیرا ملاقاتهاییکه اخیرا با تو کردم
طبیعت و زمانه روح پلیدت را آشکار ساخت و
بسیاری از اخلاق و صفات تو را به من شناساند و میدانم که
خشونت طبع و تند خوئی ترا بدبخت خواهد کرد
اگر عروسی ما سر بگیرد مسلما همه عمر خود را با تو
به پریشانی و بد ختی خواهم گذراند و بدون تو عمر خود را
در نهایت شادکامی طی خواهم کرد در نظر داشته باش که روح من
هیچگاه بتو رام نخواهد شد و نفرت و کینه ام پیوسته
متوجه تواست این نکته را باید در نظر داشته باشی و بدانی که
از تو میخواهم آنچه را که گفته ام شوخی و مسخره نکنی و بدانی که
این نامه را از صمیم قلب مینویسم و چقدر تاسف میخورم اگر
باز هم در صدد دوستی با من باشی با نهایت نفرت از تو میخواهم
که از پاسخ دادن به این نامه خودداری کنی زیرا نامه های تو سراسر
مهمل و دروغ است و نمیتوان گفت که دارای
لطف و حرارت میباشد بطور قطع بدان که همیشه
دشمن تو هستم و از تو بشدت متفنر هستم و نمیتوانم فکر کنم که
دوست صمیمی و وفادار تو هستم
دوست خوبم
اگر می خواهی بدانی که راز این نامه چه بوده است نامه را یک بار دیگر یک خط در میان بخون .
R A H A
02-07-2012, 09:59 PM
خوشا!!!
خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند
هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد
غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم
R A H A
02-07-2012, 10:04 PM
اين روزا...
اين روزا عمر عاشقي دو روزه
ايشالا پي عاشقي بسوزه
بلا به دور از اين دلا ي عاشق
كه جمعه عاشقند وشنبه فارق
گذاشته روي ميز من يه پوشه
كه اسم عشق هاي بنده توشه:
زري پري سكينه زهره سارا
وجيهه و مليحه وثريا
نگين ونازي وشهين ونسرين
مهين ومهري و پرند وپروين
چهارده فرشته و سه اختر
دو ليلي وسه اشرف و دو آذر
سفيد و سبزه گند مي و زاغي
بلوند وقهوه اي و پر كلاغي ...
هزار خانمند تو ي اين ليست
با عده اي ك اسمشون يادم نيست!!
گذشت دوره اي كه ما يكي بود
خدا وعشق آدما يكي بود
نا مه مجنون به حضور ليلي
مي رسه اينترنتي وايميلي!
شيرين مي ره مي شينه پيش فرهاد
روي چمن تو پارك بهجت آباد!
زلفاي رودابه ديگه بلند نيست
پله كه هست نيازي به كمند نيست!
تو كوچه غوغا مي كنند و دعوا
چهار تا يوسف سر يه زليخا!!!
نگاه عاشقونه بي فروغه
اگه ميگن عاشقتم دروغه!!!
تو كوچه هاي غربي صناعت*
عشقو گرفتن از شما جماعت!
كجا شد اون ظرافت و كرشمه
نگاه دزدكي كنار چشمه!
كجا شد اون به شونه تكيه كردن
كنارجوب آب گريه كردن؟
دلاي بي افاده يا دش به خير
دختركاي ساده يا دش به خير...
R A H A
02-07-2012, 10:05 PM
مرا ان شب مچل كردي و رفتي
رقيبم را بغل كردي و رفتي
مرا اهل دوا و چاي پر رنگ
مرا اهل غزل كردي و رفتي
حضورت اعتبار بازيم بود
چكم را بي محل كردي و رفتي
حواسم حين بازي مان كجا رفت
اتل كردم متل كردي و رفتي
تو هر چه با من بيچاره كردي
شب ماه عسل كردي و رفتي
من عادت كرده بودم به دماغت
دماغت را عمل كردي و رفتي
R A H A
02-07-2012, 10:06 PM
حرفاي گريه دار
حرفاي گريه دار نمي پسندين
مي خوايد يه جک بگم کمي بخندين
خوشا به حال اون که تو محلش
هواي عاشقي زده به کلش
کسي که قلبش اتصالي داره
مي دونه عاشقي چه حالي داره
با اينکه سخته باز دلنشينه
طپش طپش واي از طپش همينه
عاشق شدن شيدايي داره والا
خاطر خواهي رسوايي داره والا
وقتي طرف تو کوچه پيدا مي شد
توي دلت يه باره غوغا مي شه
صداي قلبت اونقدر بلنده
که دلبرت مي شنوه و مي خنده
دين و مرام و اعتقادت مي ره
اوني که مي خواسته بگي يادت مي ره
مي خواي بگي فدات بشم الهي
مي گي که خيلي مونده تا سه راهي
ميخواي بگي عاشقتم عزيزم
مي گي که من عاعا،عاعا چي چي زم
مي خواي بگي بيام به خواستگاريت
مي گي هواي خوبي داره ساري
کوزه ي ضربه ديده بي ترک نيست
حال طرف هم از تو بهترک نيست
مي خواد بگه برات مي ميرم اصغر
مي گه تمنا مي کنم برادر
مي خواد بگه بيا به خواستگاريم
ميگه که ما پلا ک شصت و چهاريم
اول عشق و عاشقي نگاهه
نگاه مثل آب زير کاهه
بين شماها عشق و ميشه فهميد
از توي نگاها عشقو مي شه فهميد
عشق اخوي آتيش زير ديگه
نگاه آدم که دروغ نمي گه
نگاه مي گه عاشقتم به مولا
به قلب من خوش امدي بفرما ....
R A H A
02-07-2012, 10:07 PM
وصيت نامه
بعد مرگم نه به خود زحــمت بسیار دهید
نه به من بر سـر گور و کفن آزار دهید
نه پی گورکن و قاری و غسال رویـــد
نه پی سنگ لحد پــول به حجار دهید
به که هر عضو مرا از پس مرگــم به کسی
که بدان عضو بود حاجت بسیار دهید
این دو چشمان قوی را به فلان چشــم*چران
که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهید
وین زبان را که خداوند زبان*بـازی بود
به فلان هوچی رند از پی گفتـار دهید
کله*ام را که همه عمـــر پر از گچ بوده*است
پاک تحویل علی اصغر گچکار دهیــد
وین دل سنگ مرا هم که بود سنگ سیـــاه
به فـــلان سنگ*تراش سر بازار دهید
چانه*ام را به فلان زن که پی وراجی است
معده*ام را به فلان مرد شکمخوار دهید
در سر سفره خورَد فاطمـه، بی*دندان، غم
به که دندان مرا نیز بــدان یار دهید
ابوالقاسم حالت
R A H A
02-07-2012, 10:08 PM
اين شعر طنز را تقديم مي كنم به دوستاني كه الان در حال حاضر خدمت سزبازي هستن..
سر دروازه که رسیدم --- صدای بلبل و شیپور شنیدم
به خود گفتم که شیپور نظام است---دگر شخصی گری بر من حرام است
به صف کردند تراشیدند سرم را---لباس ارتشی کردند تنم را
الهی خیر نبینی سر گروهبان --- که امشب کردی تو مرا نگهبان
سر پستم رسیدم خوابم آمد --- محبت های مادر یادم آمد
تفنگم را گذاشتم بر لب سنگ --- محبت های مادر یادم امد
غم مادر مرا دیوانه کرده --- کبوتر در عجبشیر لانه کرده
نوشتم نامه ای با برگ چایی --- کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامهای با برگ زیتون --- فراموشم نکن ای یار شیطون
نوشتم نامه ای با برگ انگور --- جدا گشتم دو سال از خانه ام دور
R A H A
02-07-2012, 10:09 PM
خاطراتی از زمانی نازنین
آن زمان تازه جوانی بودمی
دائما وردم کجا مقصودمی
گر چه سربازی برای این وطن
بود اعلایی ترین مقصود من
گر چه سرابازی مرا مشغول داشت
لیک این دل گاه جم مغفول داشت
روزی از آن عهد رفتم بهرخیر
سوی خاله حال پرسم هم به سیر
ناگهان من را چو آن نیکو بدید
برجهید از جا بسوی من دوید
لاس و بوس وطنز و تکریم وچاخان
تا کنون وی را ندیدم انچنان
گفت خواهرزاده جان مردی شدی
لایق زن تا که برگردی شدی
من برایت دختری دیدم نکو
تو به عمرت هم ندیدی مثل او
پاک و مومن باشرف بس با حیا
از هنرهایش بگویم تا کجا
مختصر گویم که عکست پیش اوست
دیده عکست عاشق دل ریش اوست
گفته هر دم امد آن مرد رشید
آوری پیشم که باید نیک دید
من هم از تو بس هنرها گفته ام
داشته ناداشته را هم سفته ام
شب بیا تا سوی آن منزل رویم
تا که شاید بر مراد دل رسیم
انقدر گفت و پری پیکر ستود
تا که دل را از جم مسکین ربود
گفتمش پس خاله جان من می روم
اول شب باز خدمت می رسم
از محبتهایتان شرمنده ام
نیش باز و با لب پر خنده ام
گفت خاله تو چو فرزند منی
او جگرگوشه تو دلبند منی
دل برای وصلتت پر می زند
بخت تو گویا که هی در می زند
شاد و سرحال و دلی پر التهاب
خاله را ترک وخیابان انتخاب
بد مرا فکر و خیالاتی عجیب
آرزومندی که آیا شد نصیب
ناگهان فریاد و یک جیغ بنفش
خاطرم آید به سنگی همچو نقش
R A H A
02-07-2012, 10:09 PM
شعر وطن علیرضا عصار که این جوری بهتر تره!!!!!! باعرض پوزش از جناب عصار
وطن...
وطن یعنی صف نون و صف شیر
وطن یعنی همش درگیر ، درگیر
وطن یعنی همین بنزین همین نفت
همین نفتی که توی سفره ها رفت
وطن یعنی همین سهمیه بندی
وطن یعنی کمربند و ببندی
وطن یعنی لیسانس ، علاف ، بیکار
کمی چایی ، کمی قلیون و سیگار
وطن یعنی خیابان خواب ، معتاد
پسرهای فرار ، ای داد بیداد
وطن یعنی تموم سهم ملت
یه تیکه نونه و باقی خجالت
وطن یعنی من و تو در محافل
ز درد اجتماع خویش غافل
وطن یعنی اداره ، زیر میزی
اگه بیشتر بدی ؛ بیشتر عزیزی !
وطن یعنی هزاران پشت کنکور
فدای مدرک از گهواره تا گور
وطن یعنی امیر قلعه نوعی!
( اونم ما رو گیر آورده به نوعی! )
وطن یعنی هزاران خونه خالی
زن کوچه نشین ، مرد زغالی
وطن یعنی حقوق حقه زن
همه خوبن به جز مادر زن من!
وطن یعنی یه دانشگاه آزاد
که کلی شهر ها رو کرد آباد!
وطن یعنی لباس برمودایی
( ولی تیپ قشنگیه ؛ خدایی !!! )
وطن یعنی که اصلاحات چینی
وطن یعنی یه روز خوش نبینی!
وطن یعنی همین آیینه دق!
وطن یعنی خلایق هر چه لایق
وطن یعنی تحمل ، تاب ، طاقت
وطن یعنی حماقت در حماقت..
R A H A
02-07-2012, 10:10 PM
اهل دانشگاهم رشته ام علافي*ست جيب*هايم خالي ست پدري دارم حسرتش يك شب خواب! دوستاني همه از دم ناباب و خدايي كه مرا كرده جواب. اهل دانشگاهم قبله*ام استاد است جانمازم نمره! خوب مي*فهمم سهم آينده من بي*كاريست من نمي*دانم كه چرا مي*گويند مرد تاجر خوب است و مهندس بي*كار وچرا در وسط سفره ما مدرك نيست! ((چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد)) بايد از آدم دانا ترسيد! بايد از قيمت دانش ناليد! وبه آنها فهماند كه من اينجا فهم را فهميدم
R A H A
02-07-2012, 10:11 PM
خسرو و فرهاد!
با اجازه استاد نظامی گنجوی
نخستین بار گفتش کز کجایی؟
مبادا هم محل، هم خاک مایی؟
چرا این دختر همسایه مان را
تو کردی خواستگاری بی خبر،ها؟!
چرا اورا تو کردی انتخابش؟
بگفتا: مطمئنم از جوابش!
بگفتا: نرخ مهرش با تو گفته؟
بگفت: آن را که داده، کی گرفته؟!
بگفتا: بیشتر من دارمش دوست
بگفت: اما مهمتر، پاسخ اوست!
بگفتا: دوستش داری چنان من؟
بگفت: عشقت نه نان است و نه مسکن!
بگفتا: ازچه رو دارد قبولت؟
بگفت: او گفته با من بهر پولت!
بخندید: این دلیلش نیست کافی!
بگفت: آیا تو از خدمت معافی؟!
به ضرب پول، بنده روسفیدم
و سربازی خود را هم خریدم!
تو حتی یک موتور گازی نداری
خریدم من دو ماشین شکاری!
تو یک آلونک کوچک نداری
تو چون من خانه در پونک نداری!
به دانشگاه بودم سخت ساعی
ولی البته غیر انتفاعی!
بنابراین دلیلش هست کافی
نباید بیش از این مهمل ببافی
بگفت: اما منم فرهاد عاشق
بگفت: ازغصه اش باید کنی دق!
R A H A
02-07-2012, 10:11 PM
...
ای یار به جهنم که مرا دوست نداری
از عشق تو هرگزنکنم گریه و زاری
اگر روزی بری و یار بگیری
الهی تب کنی فرداش بمیری
الهی سرخک و اوریون بگیری
تب مالت و فشار خون بگیری
اگر بردی از این ها جان سالم
الهی درد بی درمان بگیری
الهی تو بمیری من بمانم
سر قبرت بیام قرآن بخوانم
R A H A
02-07-2012, 10:12 PM
..
پسری هستم به سن سی و سه
فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرک لیسانس دارم در زبان
دارم از خود خانه و جا و مکان
مردم و خواهم ز بهر خود عروس
من بدون مرغ کی باشم خروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست
پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
من نخواهم به خدا از هیچ کسی
پول نقد زانتیا دارم بسی
هرچه گوئی هست و تنها روی نیست
چونکه بر سر اندکی هم موی نیست
ترسم از بی همسری گردم تلف
بر دهانم آید از اندوه کف
کاش جای این همه پول و پِله
گیر میکرد دختری توی تله
می زدم بر پای او من روی خود
می نمودم چاره درد موی خود
گیسوانی عاریت چون یال اسب
می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی
حتم دارم دردلش جا کردمی
آنچنان شوری زخود برپاکنم
تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
بارالها تو کرم کن دختری
خود مرتب میکنم زلف سری
R A H A
02-07-2012, 10:13 PM
حافظ در عصر جديد
نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
ديدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بي خيالي
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باری
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقيب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، ديروز يا پريروز
گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقي
گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره
گفتا : به جای هدهد ديش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگي
گفتا : که ادکلن شد در شيشه های رنگي
گفتم : سراغ داری ميخانه ای حسابي ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابي
گفتم : بيا دوتايي لب تر کنيم پنهان
گفتا : نمي هراسي از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابي تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي !
R A H A
02-07-2012, 10:16 PM
...
از در درآمدى و من از خود به در شدم"
از ديدنت، به جان تو، كلى پكر شدم!
باز آمدى كه ناله برآرى ز دخل و خرج
از دست شكوههاى تو، من خون جگر شدم!
مىگفت روز پيش، "حسن" با پدر كه: من
مغبون ز گفتههاى شما، اى پدر، شدم!
من اهل ازدواج نبودم ز ابتدا
خواندى به گوشم آنقدر آخر كه خر شدم!
من خانهاى مصادرهاى داشتم، دريغ!
صاحب زمين بيامد و من دربدر شدم
گفتم: به قرض، تر نشود شصت پاى من
در منجلاب قرض، فرو تا كمر شدم!
شد با ظهور "نظم نوين" وضع من خراب
بد بود حال و روزم و از بد، بتر شدم!
دنيا به مثل دوره عصر حجر شده است،
يا بنده مثل آدم عصر حجر شدم؟!
بر من مگير اگر پس از اين شعر آبدار
چون استكان كنار سماور، دمر شدم!
R A H A
02-07-2012, 10:41 PM
پشیمانی(شعر)
"در ایامی که صاف و ساده بودم"
به فکر درس و مشق افتاده بودم
همیشه جــــزوه ای انــدر بَرَم بود
سرم لای کتــــــــاب و دفترم بود
همـــــــه درها به رویم بسته بودم
ز خرخــــوانی شدیداً خسته بودم
ز خواب و از خوراک افتاده بودم
بـــــه بَربَچ پاســــخ رد داده بودم
خـــــریٌت کرده بودم بیش در بیش
پراندم از خــودم بیگانه و خویش
بــه عشقم اس ام اس دیگر نــدادم
جگــرخون می شوم افتد چو یادم
نمــــودم دَس بسر،عشق نهــــــانم
دلیـــــــــــــل این حماقـت را ندانم
موبایلـــــــــــم را همیشه آف کردم
حسابی خر شدم من گــــاف کردم
زدم بر کـــــــــامپیوتر چهار تکبیر
نمـــــــودم قهر با آهنگ و تصویر
نکــــــردم رایت آهنگ جـــــدیدی
شکستم رایتر و دستـگاه وسی دی
ز خود ضبط خَفـَن را دور کــــردم
به شدت خویش را سانسور کــردم
نه در فکــــــــــــــر کانال ماهواره
نمودم جمــــع دیشش را دوبـــــاره
ز فکــــــــــرم دور شد لیلا و اندی
فراموشــــــــــم بشد آهنگ سندی
برفت از یاد آهنگ متــــــــــــالیک
ندیدم فیلــــــــم های خوب و آنتیک
ز اینترنــت شدیداً دور گشتـــــــــم
چو خود می خواستم مجبور گشتم
ز وبگـــــــردی نمودم ترک عادت
ز بیخوابی بکـــــردم خویش راحت
ز چت کردن نمودم توبه ای سخت
خیالــــــم شد کمی آسوده و تخت
بکردم آی دی او را فـــــــــراموش
نمــــودم لامپ خود را باز خاموش
نکـــــردم هیچ ایمیلی دگـــــــر باز
خریٌت را نکـــــــردم باز آغــــــــاز
کشـــــــــاکش بود در اعماق جانـم
کسی آگـــــــه نمی شد از نهانـــم
خـــــلاصه خویش را محدود کردم
ره ابلیس را مســـــــدود کــــــــردم
سر ساعت به پـــــای کــــــار بودم
ز صبح تــــــــا نیمه شب بیدار بودم
نمـــــــــــودم در شگفت افراد خانه
ندادم دست خویشــــانم بهـــــــــانه
دگـــــــر بهر غذا کی داد کـــــــردم
برای شــــام کی فریـــــــــاد کــردم
شدم راضی به خــــــــــامه با مربا
نبودم دیگــــــر اندر فکـــــــــر پیتزا
هرآنچه مــــــادرم می پخت خوردم
دگـــــــر من آبـــــــــرویش را نبردم
همــــــــــــه گفتند بَه بَه چه جوانی
خـــــــــدا قسمت کنــــــد در زندگانی
خوشـــــــــا بر حال شخص مادر او
زده این بچٌه تـــــاجی بر ســـــــــر او
چگــــــــونه یکشبه این گونه گشته
چـــــــــه بـــوده اینچنین وارونه گشته
همه اندر شگـفت از کـــــــــار ایٌـام
چگــــــونه گشته اسب سرکشی رام
خلاصه کار مـــــا درس و دعا بود
به تست و نکته فکــــــــــرم مبتلا بود
نمــــــــودم دوره هر درسی فراوان
خـــــــــریدم جزوه از آینده ســــــازان
شدم درتست، حــاذق چون قلم چی
شدم دکتر پس از آن نسخــــه پیچی
چو تــــــابستان شد و هنگام کنــکور
هــزاران بـــــــــــــار رفتم تا لب گور
ولی ما امتحــــــــــان را خوب دادیم
به خود مــــــــــا وعدۀ مطلــوب دادیم
پذیرفتــــــــــه شدم در رشته ای ناب
نمی دیــــــدم چنین چیزی بجز خـواب
درآمـــد اسم من در روزنـــــــــــامه
زدند عکس مــــــــــــــرا در هفته نامه
درآوردم ســـــــــــری در بین سرها
به رویــــم بـــــــــاز شد آن بسته درها
بگفتــــــــــــــا دختر همسایه تبریک
به من تقـــــدیم شد یک هدیــــۀ شیک
پـــــــدر برمن بگفتــــــــــــــا آفرینا
نمـــــــودی رو سفیـــــــــــــــدم نازنینا
دگـــــــــر مادر نگو با شور و شادی
بگفتــــــــا پاسخم را خــــــــــوب دادی
به پــــــا بنمود جشن بـــــا شکوهی
ز دوش خویشتن برداشت کــــــــــوهی
شـــــــدم وارد به دانشگـــــاه تهران
نمودم سعی و کوشش ها فـــــــــراوان
گــــــــرفتم مدرکـــی با نمـــرۀ خوب
خریدم بهر آن یک قــــــــــاب مرغوب
نمودم قاب یعنی مــــــــــــــا فلانیم
مهندس گشته ایــــم و شادمــــــــانیم
به کـــــــــــار خویشتن مغرور بودم
ز ژرفـــــای حقــــــــــــــایق دور بودم
چو بگذشت زین قضایا چند مـــاهی
ز دانشگــــــاه بگرفتم گـــــــــــــــواهی
شدم مشمول و دیدم چاره ای نیست
در این دنیاچومن بیچـــــــاره ای نیست
شدم سربـــــــاز و گشتم من نظامی
شدم مــــــــــامور بخش انتظـــــــــامی
شدم افسر ولی تـــــــاجی نه برسر
شدم عـــــــــــــاشق ولی یاری نه دربر
بمـــــــا بگذشت بیهوده دوسالــــــی
پز عـــــــالی ولی با جیب خـــــــــــالی
گرفتـــم کارت در پایــــــــان خــدمت
شدم راحـــت از آن زنـــــــــــدان نکبت
سپس در جستجــــــوی کـــــار بودم
چو خیـــــل دوستـــــان بیکـــــــار بودم
بهر جـــــــــایی که شد، گشتم روانه
بــــــه شرکت یا محــــل کــــــــــارخانه
هـــــــــــزاران وعده و پیمان شنیدم
ولـــــــــی از آن همـــــــه خیری ندیدم
نه مـــــن وابسته بودم بر نهــــــادی
نه شرکت کـــــــــرده بودم در جهـــادی
نه آقــــــــــــا زاده ای بی ریش بودم
نه فـــــــــــــــردی عـاقبت اندیش بودم
خلاصه هرچـــه من سگدو زدم بیش
نبردم کــــــــــــــاری آخـر بـــاز از پیش
در این اوضـــــــاع و احوال پریشان
بدیدم من یکـــی از قــــــوم و خویشان
که بــود او آشنا با کـــــــــــــار بازار
شگـــــرد اصلیش قاچــــاق سیگــــــار
به من گفتـــــا چرا بیکـــــــار هستی
چـــــرا چون دیگران سربـــــار هستی
بیا اینجـــــــــــــا به نزد دوستان باش
نخواهــــــم کـــــــرد اسرار تورا فاش
بـــداد آن خویش گوشی را به دستم
ز تحصیـــــــلات طرفی مـــــــن نبستم
بدیدم مــــــایه در بــــــــــــازار باشد
فقط ابلــــــــه به فکــــــــــــر کار باشد
پشیمــــــان گشته ام از کردۀ خویش
نبرده علــــــم کــــــــار بـــنده را پیش
ز کـــــــار خویشتن من شرمســـارم
نمــــودم شعـــــــــــر ایـــرج را شعارم
بگویم بـــــــــــــــا رها با مدٌ و تشدید
"کـه گــُــه خوردم غلط کردم ببخشید"
ندیــــــــــدم روی خوش در زندگـانی
اگـــــر چـــــه رفته ایــٌــــام جــــوانی
R A H A
02-07-2012, 10:48 PM
ديپلم
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست؟
مدرك ديپلمم اينجاست ولي كار كجاست؟
هر كجايي كه من مدرك خود را بردم
پاسخ اين بود كه يك پارتي پولدار كجاست؟
روز و شب هر چه دويدم پي همسر گفتند
از براي چو تويي همسر و غمخوار كجاست؟
پدر دختره تا ديد مرا با فرياد
گفت اوٌل تو بگو درهم و دينار كجاست؟
خانه در جردن و شمران چه داري بچه؟
پست و عنوان و يا حجره و انبار كجاست؟
ست الماس و گلوبند زمرد كه به آن
بكند دختر من فخر در انظار كجاست؟
يك عدد بنز مدل 98 دو در
تا كند فيس در آن در بر اغيار كجاست؟
اعتياد ار كه نداري و سلامت هستي
برگي پاكي ژن از دكتر و بهيار كجاست؟
هر چه فرياد زدم حرف مرا كس نشنيد
كه به دادم برسد؟ گوش بدهكار كجاست؟
نيست چون بهر جوان عيب اكنون حمٌالم
توي ميدان بكنم باربري، بار كجاست؟
مدرك ديپلم خود را بفروشم به دو پول
ايهالناس بگوييد خريدار كجاست؟
R A H A
02-07-2012, 10:49 PM
روزگارم خوش نيست
ژتوني دارم ، خرده پولي ، سر سوزن هوشي
دوستاني دارم بهتر از شمر و يزيد
دوستاني هم چون من مشروط
و اتاقي که که همين نزديکي است ،پشت آن کوه بلند.
اهل دانشگاهم !
پيشه ام گپ زدن است.
گاه گاهي هم مي نويسم تکليف،مي سپارم به شما
تا به يک نمره ناقابل بيست که در آن زنداني است،
دلتان تازه شود - چه خيالي - چه خيالي
مي دانم که گپ زدن بيهوده است.
خوب مي دانم دانشم کم عمق است.
اهل دانشگا هم،
قبله ام آموزش ، جانمازم جزوه ، مُهرم ميز
عشق از پنجره ها مي گيرم.
همه ذرات مُخ من متبلور شده است.
درسهايم را وقتي مي خوانم
که خروس مي کشد خميازه
مرغ و ماهي خوابند.
استاد از من پرسيد : چند نمره ز من مي خواهي ؟
من از او پرسيدم : دل خوش سيري چند ؟
پدرم استاتيک را از بر داشت و کوئيز هم مي داد.
خوب يادم هست
مدرسه باغ آزادي بود.
درس ها را آن روز حفظ مي کردم در خواب
امتحان چيزي بود مثل آب خوردن.
درس بي رنجش مي خواندم.
نمره بي خواهش مي آوردم.
تا معلم پارازيت مي انداخت همه غش مي کردند
و کلاس چقدر زيبا بود و معلم چقدر حوصله داشت.
درس خواندن آن روز مثل يک بازي بود.
کم کمک دور شديم از آنجا ، بار خود را بستيم.
عاقبت رفتيم دانشگاه ، به محيط خس آموزش ،
رفتم از پله دانشکده بالا ، بارها افتادم.
در دانشکده اتوبوسي ديدم يک عدد صندلي خالي داشت.
من کسي را ديدم که از داشتن يک نمره10دم دانشکده پشتک مي زد.
دختري ديدم که به ترمينال نفرين مي کرد.
اتوبوسي ديدم پر از دانشجو و چه سنگين مي رفت.
اتوبوسي ديدم کسي از روزنه پنجره مي گفت «کمک»!
سفر سبز چمن تا کوکو،
بارش اشک پس از نمره تک،
جنگ آموزش با دانشجو،
جنگ دانشجويان سر ته ديگ غذا،
جنگ نقليه با جمعيت منتظران،
حمله درس به مُخ،
حذف يک درس به فرماندهي رايانه،
فتح يک ترم به دست ترميم،
قتل يک نمره به دست استاد،
مثل يک لبخند در آخر ترم،
همه جا را ديدم.
اهل دانشگاهم!
اما نيستم دانشجو.
کارت من گمشده است.
من به مشروط شدن نزديکم،
آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجويان،
نبضشان را مي گيرم
هذيانهاشان را مي فهمم،
من نديدم هرگز يک نمره20،
من نديدم که کسي ترم آخر باشد
من در اين دانشگاه چقدر مضطربم.
من به يک نمره ناقابل10خشنودم
و به ليسانس قناعت دارم.
من نمي خندم اگر دوست من مي افتد.
من در اين دانشگاه در سراشيب کسالت هستم.
خوب مي دانم کي استاد کوئيز مي گيرد
اتوبوس کي مي آيد،
خوب مي دانم برگه حذف کجاست.
هر کجا هستم باشم،
تريا،نقليه،دانشکده از آن من است.
چه اهميت دارد، گاه مي رويد خار بي نظمي ها
رختها را بکنيم ، پي ورزش برويم،
توپ در يک قدمي است
و نگوييم که افتادن مفهوم بدي است !
و نخوانيم کتابي که در آن فرمول نيست.
و بدانيم اگر سلف نبود همگي مي مرديم!
و بدانيم اگر جزوه استاد نبود همه مي افتاديم!
و بدانيم اگر نقليه نبود همگي مي مانيم
و نترسيم از حذف و بدانيم اگر حذف نبود مي مانديم.
و نپرسيم کجاييم و چه کاري داريم
و نپرسيم که در قيمه چرا گوشت نيست
و اگر هست چرا يخ زده است.
بد نگوييم به استاد اگر نمره تک آورديم.
کار ما نيست شناسايي مسئول غذا،
کار ما شايد اين است که در حسرت يک صندلي خالي،
پيوسته شناور باشيم.
R A H A
02-07-2012, 10:50 PM
دختری با مادرش در رختخواب
درددل می کرد با چشمی پر آب
گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟
روی دستت باد کردم مادرم!
سن من از بیست وشش افزون شد
دل میان سینه غرق خون شد
هیچ کس مجنون این لیلا نشد
شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته!
مادرش چون حرف دختش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت:
دخترم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن
این همه شوهر یکی را تور کن!
گفت دختر مادر محبوب من!
ای رفیق مهربان و خوب من!
گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و با وقارم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر یک پسر
مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با سعیدویاسر وایضا صفر
با سه تاشان رفته بودم سینما
بگذریم از مابقی ماجرا!
یک سری هم صحبت صادق شدم
او خرم کرد آخرش عاشق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج علی اصغر شله
یک زمانی عاشق من شد،بله
بعد جعفر یار من عباس بود
البته وسواسی وحساس بود
بعد ازآن وسواسی پر ادعا
شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم
بعد مانی عاشق هانی شدم
بعدهانی عاشق نادر شدم
بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او
گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!
گرچه من هم در زمان دختری
روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آن که تو را باشد پدر
دل نمی دادم به هرکس اینقدر
خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی
واقعا که پوز مادر را زدي
R A H A
02-07-2012, 11:00 PM
زن ذلیل نامه
الهی! به مردان در خانه ات
با آن زن ذلیلان فرزانه ات
به آنانکه با امر (( روحی فداک ))
نشینند و سبزی نمایند پاک
به آنان که از بیخ و بن زی ذیند
شب و روز با امر زن می زیند
به آنانکه مرعوب مادر زنند
ز اخلاق نیکوش دم میزنند
به آن شیر مردان با پیشبند
که در ظرف شستن به تاب و تبند
به آنانکه در بچه داری تکند
یلان عوض کردن پوشکند
به آنانکه بی امر و اذن عیال
نیاید در از جیبشان یک ریال
به آنکه با ذوق و شوق تمام
به مادر زن خود بگویند: مام!
به آنانکه دارند با افتخار
نشان ایزو...نه! (( زی ذی نه هزار ))
به آنانکه دامن رفو میکنند
ز بعد رفویش اتو میکنند
به آنانکه درگیر سوزن نخند
گرفتار پخت و پز مطبخند
به آن قرمه سبزی پزان قدر
به آن مادران به ظاهر پدر
الهی! به آه دل زن ذلیل
به اشک چشمان ممد سبیل(!)
به تنهایی مردان که از لنگه کفش
چو جیغ عیالشان شد بنفش
که ما را بر این عهد کن استوار!
از این زن ذلیلی مکن بر کنار!
به زی ذی جماعت نما لطف خاص
نفرما از این یوغ ما را خلاص!
R A H A
02-07-2012, 11:02 PM
يادواره مهندسي
بسي رنج بردم در اين سال سي / كه مدرك بگيرم زبد شانسي
نشد، دادم از كف همه زندگي / نهادم به سر افسر بندگي
نبودم اوائل چنين ناتوان / ببودم به سر موي و بودم جوان
نه تن خسته و ناتوان بودمي / نه اينگونه نامهربان بودمي
نه اهريمني طينتي داشتم / نه بر خوي بد عادتي داشتم
كنون بشنويد اينكه بيچاره من / چنان گشته*ام اينچنين اهرمن
بود شرح احوال من بس دراز / ولي قطره آن گويم از بحر، باز
به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودي چو من درسخواني به دهر
به كنكور در رزم كنكوريان / زدم تستها را يكي در ميان
به كف آمدم رتبه*اي زير صد / نيارد چو من رتبه كس تا ابد
خيالم كه ديگر مهندس شدم / نبودم خبر زينكه مفلس شدم
به خود وعده*اي نيك دادم همي / كه چون در خط درس افتادمي
بيابم اگر صد هزاران كتاب / زنم از خوراك و ميرم ز خواب
چنانش بخوانم به روزانه شب / كه خود گردم از كار خود در عجب
وليكن چو پايم بدينجا رسيد / نبيند دو چشمت كه چشمم چه ديد
به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به يك روزه هفتاد بار
به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردي نهاد
چو دادندمي صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق
چنان بي كس و خسته ماندم به صف / كه رست از كف كفش مخلص علف
پس از آن چو ديگر به صف ماندگان / به يك نمره گشتم من از بنديان
بماند، پس نمره*اي گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم
به خود گفتم اين زندگي بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است
گذشتم از آن فكر پيشينه*ام / كه من ديگر آن شخص پيشين نه ام
به من چه كه ديگر كسان چون كنند / به من چه، چه در كار گردون كنند
به من چه فلاني دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است
گذشتم از آن فكر پيشينه*ام / كه من ديگر آن شخص پيشين نه ام
كه دانش چراغ ره آدم است / كليد در گنج اين عالم است
چو فرصت غنيمت شمارم كنون / مرا علم و دانش شود رهنمون
پس از آن به مكتب نهادم چو پا / ز يك درب چوبي بسي بي صدا
به رزم اندر آمد يكي اوستاد / بگفتا شكاري به دام اوفتاد
بچرخيد و گرديد و غريد و گفت / در اين پهنه يكدم نشايد كه خفت
كه من دكترا از فلان كشورم / يل سر سپاه فلان كشورم
كنون گفته باشم به آغاز درس / ز كس گر نترسي، ز مخلص بترس
بگفتم كه درست بسي ساده است / كدامين خر ز درست افتاده است؟
بگفتا كه درسم بسي مشكل است / خيالات تو اي جوان باطل است
چنانت بكوبم به گرز گران / كه پولاد كوبند آهنگران
پس از آن سخنها و آن سرگذشت / دوماهي چو از آن سخن*ها گذشت
رياضي يكم نمره بر شيشه زد / هزاران غمم تيشه بر ريشه زد
علومي چو بر بنده لشكر كشيد / سپاه معارف به دادم رسيد
يكي بيست بگرفتم از ريشه*ها / نشد كارگر زخم آن تيشه*ها
پس از آن معارف ز من قهر كرد / دهانم ز تلخي چنان زهر كرد
به تالار و در گرمي ماه تير / بيامد ز در اوستادي چو شير
بگفتا كه در رزم نام آوران / بدان،* خوان اول بود امتحان
فراهم شد از جمع ما لشگري / يكي پهلوان*تر از آن ديگري
اتودها كشيده همه از نيام / كه بايد نمودن به دشمن قيام
چو آمد فرود آن يل از پشت زين / ببست افسار رخش خود بر زمين
كشيد از نيامش سوالات را / بگفتا كه حل كن محالات را
سپه را به يك غرش آرام كرد / يلان را چنان اسب خود رام كرد
بگفتا كه درسم بسي ساده است؟! / كدامين كس از درسم افتاده است؟!
كنون گر تواني برو بچه*جان / به فني زبندم تو خود را رهان
نشستم چنان سنگ بر صندلي / به خود گفتمي اينكه ول معطلي
برو فكر ديگر بكن اين جوان / مگر ترم ديگر شوي پهلوان
شدم بر خر نحس شيطان سوار / دو صد حيله را چون نمودم قطار
به يك روزه صدها گواهي بكف / به ظاهر پريشان و در دل شعف
بگفتم كه من موقع امتحان / ببودم به بستر بسي ناتوان
كه رحمي كن اي پهلوان رهنما / بيا بر من اكنون تو راهي نما
كنون تا نيفتم به حال نزار / برونم كش از پهنه كارزار
دو ترمي در اين نابرابر نبرد / دگر از چه آرم سرت را به درد
هزاران كلك را زدم بيش و كم / كه شايد برون آيم از پنچ و خم
رهي پرفراز و خم اندر خم است / در اين ره هزاران چو من رستم است
يكيشان به رخش و يكي مرده رخش / يكي با درفش و يكي بي درفش
هر اينك در انديشه كارزار / مگر آخر آيد غم روزگار
R A H A
02-07-2012, 11:02 PM
زنی دارم ،فلك تایش ندیده**زدستش هوش وعقل من رمیده
زرُخسارش نگو رحمت به شادی**زرفتارش دل و قلبم دریده
همه در خواب و در خرناس باشد**كه از خرناس او خوابم پریده
اگر صد من عسل ریزی به رویش**نشاید خوردنش این ورپریده
زبس سنگین و چاق است هیکل او //اگر باران زند در شُل تپیده
مرتب چشم او دنبال چیزی است**چه پررّویی بوُد این چشم دریده
همه در فكر غیبت یا كه تهمت**ازاین كارش جهنم را خریده
بگیرد او زمن ایراد بسیار**نباشد فكر من این خیرندیده
كند خود را بَزَك چون دلقك سیرك**به روی گونه اش،سرخاب ماسیده
كنم بهرش فراهم هرچه خواهد**میان خوردنیها او چریده
اگر با او رَوم اندر خیابان**طلا چون دید پاها یش سُریده
زبس ولخرج باشد تحفۀ هند//به زیر قرض ها پشتم خمیده
چو گفتم حال زارم را به ‹‹جاوید››**بگفت همچون زنی هرگز ندیده
به شعرآورد حال و روز بنده**چوخواندم شد روان اشكم زدیده
R A H A
02-07-2012, 11:04 PM
همسری دارم كه سر تا پا گله/چهره ی شادش به مثل سنبله
خوش بیان است و شیرین كلام/ تا ببیند او مرا گوید سلام
با دلی خوش آید او پیشباز من/باشد او هم صحبت و هم راز من
كی عبوسی می كند با من دمی/خنده اش باشد برایم مرحمی
در سخن چینی ندارد سابقه / باشد او در خانه داری نابغه
راضی ام پیوسته از او راضی ام/ وقت تنهایی بود هم بازی ام
مادرم دایم از او دم می زند / پشت پا بر غصه و غم می زند
دم به دم گوید ز خوبی های او/ می كند تمجید از او بی گفت گو
كی سخن از خاله باشد یا عمو/ گر گله باشد كند آن را رفو
كی زند نق از برای البسه / هر چه دارد گوید او همین بسه
در قناعت شهره باشد پیش ما/ كی بچسبد چون كنه بر ریش ما
كی به بحثی بوده ما را احتیاج / در تمام مدت این ازدواج
گر بپرسی مدت آن در جواب / گویمت این گونه با صد آب و تاب
ماه سوم را كنم آغاز و من / بیش از این دیگر نمی گویم سخن
R A H A
02-07-2012, 11:05 PM
گله مي*كرد ز مجنون ليلي - كه شده رابطه*مان ايميلي
حيف از آن رابطه*ي انساني - كه چنين شد كه خودت مي*داني
عشق وقتي بشود دات*كامي - حاصلش نيست به جز ناكامي
نازنين خورده مگر گرگ تو را - برده يا دات*نت و دات*ارگ تو را
بهرت اي*ميل زدم پيشترك - جاي سابجكت نوشتم: به درك
به درك گر دل من غمگين است - به درك گر غم سنگين است
به درك رابطه گر خورده ترك - قطع آن هم به جهنم به درك
آنقدر دلخورم از اين ايميلم - كه به اين رابطه هم بي*ميلم
مرگ ليلي نت و مت را ول كن - همه را جاي OK كنسل كن
OFF كن كامپيوتر را جانم - يار من باشد و ببين من ON ام
اگرت حرفي و پيغامي هست - روي كاغذ بنويس با دست
نامه يك حالت ديگر دارد - خط تو لطف مكرر دارد
خسته از Font و ز Format شده*ام - دلخور از گردالي @ (ات) شده*ام
كرد ريپلاي به ليلي مجنون - كه دلم هست از اين سابجكت خون
باشه فردا تلفن خواهم كرد - هر چه گفتي كه بكن خواهم كرد
زودتر پيش تو خواهم آمد - هي مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتي تو عزيزم ليلي - ديگر از من نرسد ايميلي
نامه*اي پست نمودم بهرت - به اميدي كه سرآيد قهرت...
R A H A
02-07-2012, 11:27 PM
گفتم غم تو دارم**گفتا چشت درآيد!
گفتم که ماه من شو**گفتا دلم نخواهد!
گفتم خوشا هوايي کزبادصبح خيزد**گفتا هواي گرميست? اَه اَه? عرق درآمد!
گفتم دل رحيمت کي عزم صلح دارد**گفتا برو به سويي ? تا گلّ ني درآيد!
گفتم زمان عشرت ديدي که چون سرآمد**گفتا که اي واي ديرشد? داد مامان درآمد
R A H A
02-07-2012, 11:31 PM
و عصر موشک و فضا، الاغ سواری عالیه
کنار بنز و زانتیا، دیدن گاری عالیه
بعدسیگار و پیپ و اکس، چپق کشیدن بهتره
ماهواره ها برن کنار، ستاره چیدن بهتره
بسکه فراوونه کلاغ، قناری قارقار می کنه
از هرچی آوازه خوشه، آدمو بیزار می کنه
سینما و تاتر چیه، سیا بازی قشنگ تره
رو حس و حال آدما، لی لی کنون نمی پره
اصغر آقا اَسی شده، موهاشو های لایت می کنه
زیر ابرو شو بر می داره، تیپ شو ری رایت می کنه
تو این قاراشمیش شدید، صغرا خانم ولنسیاس
عجب زمونه ای شده، دنیا رو باش دس کیاس
پیتزا و استیک ولش، سیخ جیگر نصیب ماس
آبگوش خوراک اعیوناس، اشکنه راس جیب ماس
از رپ و راک و پاپ نگو، ابرام غزل خونو می خوام
شبای صاف و ماه نو، صفای ایوونو می خوام
پپسی کولا ارزونی تون، قرتی بازی دیگه بسه
کاهو سکنجبین می خوام، آب قناتم هوسه
قدیم ندیما یادته؟ تهرون هوای خوبی داشت
شیرونیای حلبی، سقفای تیر چوبی داشت
آپارتمانای عجیب، با برج و بارو مد شده
مدرنه آب حوض کشی، باز دَسه جارو مد شده
عطرای پاریسی چیه، گلاب قمصر بیارین
تو جیبای بی برکت، یه مُش گل یاس بذارین
اینترنت و فکس و موبایل، تلویزیون و رادیو...
رد پای تمدنو، همینجوری بگیر برو...
شلوغ پلوغه سرمون، جا واسه دل نمی مونه
قدر من و تو رو حاجی، هیشکی دیگه نمی دونه
به جای ایمیل جون من، نامه ی دَسی بنویس
شیک بازی رو کنار بذار، اونی که هَسی بنویس
دنیا مثه راز بقاس، از صلح و آشتی بنویس
از روزگار خوبی که، اونوقتا داشتی بنویس
R A H A
02-07-2012, 11:31 PM
غصــّه را کــم در دلت انبــار کــن
سینه را از غصّــه کــم غمبارکـن
می شود باسکته ای کارت تمام
خــر بیــار و بـاقلــی را بــار کــن !
R A H A
02-07-2012, 11:38 PM
از آن روزی شـروع شـد ازدواجم
به جان من همیشه هاج و واجم
رود نــر خ تــو رٌ م هــی بــه بـالا
نمــی دانـم بسوجم یـا بساجم !
R A H A
02-07-2012, 11:39 PM
سـرودن از گــرونی شــد کلیشه
گرونـی هـا ولـی هستن همیشه
بیــا تـا قــدر ارزونــی بــدونیـــم
گرونی سنگ و ماها مثل شیشه!
هر دختری شوهر زبل می خواهد
یک ماشین آخرین مدل می خواهد
افسانه ی عشق را فراموشش کن
زیرا که دلار جـای دل می خواهد!
مـن آدمـی بـا عـاطفـه و مسئولـم
هم صاحب اولاد و زن وبـی پـولم
باکـار به خـانه آورم شـادی ونــان
چون خوکچه ای به زندگی مشغولم!
گفتم که بیا و بنده جان می گیرم
با بـودن تـو کمـی توان می گیرم
این کار چه بود؟چه غلط کردم من
ازدست تو دارم سرطان می گیرم!
آمد شبی کنارم،گفتم به گوش یارم
ای ماه نازنینم ، ازعشق بی قــرارم
باخنده ای بمن گفت:اروای گوربابات
هالوگرفته ای تو، من ختم روزگارم!
فدات از فرق سر تا نوک پاتم
بیا بـامـن بمـــان تامـن باهاتم
موبایل "نوکیا"داری به دستت
فدای هم خودت هم نوکیاتم!
ته برج است و بی پولی ست محشر
شپــش در جـیب مــن هــی می زند پـر
چــه بــدبختــی است یارب مـوقع خواب
خــطـابــم مــی کنــد همســر، بـــرادر !
R A H A
02-07-2012, 11:39 PM
خوشا مردي كه اصلا زن ندارد
بلاي خانگي چون من ندارد
هزاران زن فداي موي يك مرد
فداي گوشه ابروي يك مرد
نميدانم خدا برجنس ماده
چرا مهر و وفا اصلا نداده
الهي غرق ماتم باشي اي زن
هميشه همدم غم باشي اي زن
كه گفته زن شريك عمره مرده
مگر زن مي كند تخم دو زرده
زن ار باشدچو حوري نزد بنده
بود بدتر زهر مار گزنده
R A H A
02-07-2012, 11:40 PM
شبي من پرده از رازت بگيرم
طلسم از روي پر نازت بگيرم
تو در ايين من يك سيب سرخي
خدا قسمت كند گازت بگيرم
R A H A
02-07-2012, 11:40 PM
دلا بـه عشـــــق گلی مبتلا شدی در بـــــــاغ که بلبــل از غم او نعــــــــره زد به صوت کلاغ!
گلی که بینی او خود مثال دستـــه گلی است مگــــــــــر به تیغ پزشکان کند علاج دَمــــــاغ!
تورم است و گــــــــرانی و مشکــــل مسکن کنون چــــه موقع آواز عشــــــــــق بود ، الاغ؟!
نخورده بود اگر "قیس" کلّه پاچه ی خــــر دگــر ز خرگـــــــــــــــه لیلی نمی گرفت سراغ!
برای آنکـــــــــه نه در راه عشـــــق او برود رویّ قافیــــــــــــه مــــان را نموده ایم چلاق(!)
مرا بــــــــــه امنیت اجتماعی ام برســـــــان فدای چشم تــــــــــــو ســــاقی! بریز چایی داغ!
ســـــــر قرار ِ خیابان نیــــــا نگـــــار عزیز! شکسته دل بشــــوم بهتــــــر از شکسته جناغ!
من آنچه شرط بلاغ است با تـــــو می گویم تـــــو خواه از سخنم شرط گیــــــــر خواه بلاغ!!
R A H A
02-07-2012, 11:40 PM
پشه و ازدواج مجدد!!!
آن شنیدم پشه ء زن مرده ای!
پشه زن مرده و افسرده ای!
چون عیالش مرد در مرگش گریست
مدتی بی همسر و بی زن بزیست!
عاقبت گفتند اورا دوستان!
هست فیلی ( ماده) در ( هندوستان)!!
شوهر او زد از این دنیا به چاک!!
زیر ماشین رفت ناگه شد هلاک!!
خواستگاری کن که آید در برت!
چون که تنهایی. شود او همسرت!
این نصیحت پشه را خوشحال کرد!!
زود از این گفتار استقبال کرد
بال پر بگشود در روی هوا
رفت سوی فیل . با شورو نوا
پشه او را خوشگل و زیبا بدید
عشقی از وی آمدش در دل پدید
گفت ای فیل ملوس و عشوه گر!!
از همه خوبان عالم خوبتر!
آن شنیدم شوهرت رفته ز دست
مانده ای تنها که این خیلی بد است
من هم از روزی که بی زن مانده ام
پشه ای آواره و در مانده ام!
حرف مردم را نباید کم گرفت
بایدت این آبرو محکم گرفت
چاره این درد و هم راه علاج!!
ازدواج است ازدواج است ازدواج!!
تو زن من باش من نان آورت!!!!
فخر کن بر شوهر نام آورت !!!
فیل ماده چون شنید این حرف گفت:
ازدواج ما بود یک حرف مفت!
در نظر آور کنون آینده را
کی توانی داد خرج بنده را؟؟!
کودکی آید اگر از ما پدید ؟!
از عجایب باشد و نوع جدید!!
مانع دیگر که اصل مطلب است!؟
باعث تشویش در روز و شب است!!
این که تو در آسمان پر میزنی!
کی دگر روی هوا فکر (( زنی)) ؟؟
شب نیایی گر به منزل . من کجا؟
دسترس دارم به تو ای نا قلا؟؟؟
من چه می دانم کجا خوابیده ای ؟؟
یا برای من چه خوابی دیده ای؟؟
روز و شب من در زمین تو در هوا
وصلتی اینسان نمی باشد روا !!
بی تناسب چونکه باشد ازدواج
جز طلاق آنرا نباشد خود علاج!
این طلاق و این جدایی ها همه
بین آدمها بود بی واهمه!!
پند من بشنو تو در ختم سخن!!
بی تناسب زن مگیر ای هم وطن!!
R A H A
02-07-2012, 11:41 PM
شعر ترسناک!
شکستـــــــه بادبانم از هجــــــوم بــــاد می ترسم
به کشتی-بی خیال دال- چون سَنباد(!) می ترسم!
نمی ترسی نترس،اینجا دموکــــــــراسی بوِد حاکم
نگو هی: از چه می ترسی؟ دلم می خواد می ترسم!
مرا دیدی زدی فریــــاد: او مــــــــــــای لاو! می آیی؟
تو را دیدم زدم فریــــــاد: او مـــــــای گاد! می ترسم!
(چه فریادی چه کشکی؟ من کــــــه فریادم نمی آید
که من در موقع ترس از خــــــــــود فریاد می ترسم!)
در اکشن های دیروزی چنـــــــــــان غرقم که امروزه
ز جمشید آریــــــا حتی سعیــــــــد راد می ترسم!
دوباره در دلــــــم جــــا کرده ترس از ارتفـــــاع اینک
که از معشـــــــوق بالای یک و هشتاد می ترسم!
سیه چشم و کمرباریک هم گر بـــــــــود ، واویلا!
نمی دانم چـــــــــرا از این قبیل افراد می ترسم
نپرس از من: چرا در کیش زی ذی مسلکان باشی؟
مگر من نیستم "کیشی" ، خب از "آرواد" می ترسم!!
مرا دیسک کمـــــر باشد از آن در مجلس شادی
ز شش هشت و عموما ریتم های شاد می ترسم!
تویی پردل که مشتاق گـــــــروه راک "ایگلز" ی
منم بزدل که از گنجشکک فرهـــــــاد می ترسم!
ندارم اعتیاد امـــــــــــا ز شـــــــــوق شربت تریاک
از اینکه ناگهـــــــــان روی شوم معتاد می ترسم
اگر چه مدتی قــــــــــــــر داد و بعدا باد او خوابید
هنوز از عشوه هـــــــــای دوم خرداد می ترسم!
به وقت کوه رفتن «کولــــــــه پشتی» بر نمی دارم
هم از یاری که باشد نـــــــام او «فرزادـ» می ترسم!
اگر چه نیمه ی پنهـان من پاک است و باکم نیست
هنوز از لحظه ی رو کردن اسنــــــــــاد می ترسم
منم عشق تریبون و کف و سوت شمـــــــــا اما
از ایــــــــراد سخنرانــــی پر ایـــــــــراد می ترسم
اگر چه توی شعــــــــر من عدالت می کند بیداد
من از این داد هم - ای داد و ای بیداد- می ترسم!
دلم خواهد شـــــــــود آزاد امــــــــا دیده ام گوید:
من از خنجر که نیشش باشد از فولاد می ترسم!!
نشد شعرم شود جفت سیاست چون به هر بیتی
عروس طبع من زر زد که : از دامــــــاد می ترسم!
R A H A
02-07-2012, 11:42 PM
بعضی از عشق های امروزی
عشق یعنی ناز و اخم یک عروس
تا کند خود را برایت لوس ِ لوس
عشق یعنی ساکت و خاموش باش
او دهد فرمان سراپا گوش باش
عشق یعنی سکه های بی شمار/
یک هزار و سیصد و شصت و چهار
عشق یعنی قربون ماشینتم
عاشق ودرماندۀ کابینتم
عشق یعنی خانه ای بالای شهر
گر نداری تا قیامت قهر قهر
عشق یعنی جشن در تالار وباغ
رقص نور و مطرب و آهنگ داغ
عشق یعنی ده رقم لیست غذا
تاشکم هایی در آید ازعزا
عشق یعنی که جهازش خوشگلی است
باقی حرفاش تماماً رو دلی است
عشق یعنی شیر بهاء .. بگذار نگ
چون که سکته می زنی جون ننم
عشق یعنی قربون پول بابات
گرچه او میگه که می میرم برات
چون که خواهی جفت گردی با کسی
گر نگیری سفت ، فوراً مرخصی
جون من خود را کمی باهوش کن
گفتۀ «جاوید» حتماً گوش کن
گربه ای را کُن از اول اختیار
بر در ِ حجله بکن بالای دار
زهر چشمی، هارت و پورتی ، ها ببم /
کیسه گردد ماست هایش بد رقم
چون از اول گر نهی دیوار کج
تا اواخر می شود رفتار کج
R A H A
02-07-2012, 11:43 PM
حلال مشکلات
پول من جن و تو بسم الله... انتَ محبوب و انَأ شیدا
می دوی و من به دنبالت.... هرچه می آیم تو ناپیدا
سرعتت اندازۀ نور است...سرعتم چون لاک پشت امّا
از تراول عقده ها دارم .... چون نمی آید به پیش ما
بانک بیت العشق می باشد.... گاوصندوقش عجب زیبا
ای کلید حل هر مشکل..... کی گشایی مای پروبلم *را؟
صاحبت با اعتبار تو .... می فروشد فخر بر دنیا
بی تو انسان پوچ و بی معنا ست....با تو اما قدّ ِ یک دریا
بی تو هرکس را گدا گویند.... با تو امّا می شود دارا
با تو هر عفریته ای خوشگل.... بی تو هر زیبا ، دراکولا
گل نسا تا با تو پیمان بست.... نام خود را می کند مینا
مش غضنفر می شود کامبیز.... کل تقی نامش شود پویا
گر به روی سنگت اندازند.... راه می افتد بدون پا
یک نفر از درد دوریت.... رفته از دیوارها بالا
دیگری از عشق روی تو....کرده در بند اوین مأوا
طفلکی شهرام دیدی شد.... عاقبت از عشق تو رسوا؟
گفت با « جاوید» دانایی.... ترمزت یک دم بکش آقا
آن چه را گفتی قبول امّا.... می دهم پندی تو را حالا
گرچه بالا می رود هرچیز.... همره این دلبر رعنا
معرفت اما نخواهد رفت...... لاجرم همراه او بالا
گفتمش حرفت درست امّا .... گوش کن این نکته را جانا
معده ام وقتی پر از خالی ست.... معرفت کیلوی چن بابا؟
معذرت از اینکه بالاجبار..... چند من چن شد در این دعوا
R A H A
02-07-2012, 11:43 PM
درد و دل پسر با پدرش
پسری با پدرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب
گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم توی سر روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس لیلای این مجنون نشد همسری از بهر من مفتون نشد
غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته
پدرش چون حرف هایش را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت
پسرم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن این همه دختر یکی را تور کن
گفت آن دم :پدر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر دختران مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، بر گل پری عاشق شدم او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید
آزیتای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشقش گشتم بله
بعد اوهم یار من آن یاس بود دختری زیبا و پر احساس بود
بعد از این احساسی پر ادعا شد رفیق من کمی هم المیرا
بعد او هم عاشق مینا شدم بعد مینا عاشق تینا شدم
بعد تینا عاشق سارا شدم بعد سارا عاشق لعیا شدم
پدرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
گرچه من هم در زمان بی زنی روز و شب بودم به فکر یک زنی
لیک جز آنکه بداری مادری دل نمی دادم به هر جور دختری
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز بابا را زدی
R A H A
02-07-2012, 11:44 PM
گفتم غم تو دارم ...دادم نشان زبانی
گفتم چرا چنینی؟! گفتا مگر ندانی؟
پرسیدمش مگر چیست؟ گفتا: ز عاشقان نیست!!!
گفتم ولی تو عشقی! گفتا: بده بمن بیست
خندید و رو نهان کرد گفتم مده عذابم
گفتا تو خود عذابی !!!گفتم : بیا بخوابم
گفتا به نیشخندی:بینی مرا بخوابی!!!
گفتم . اسیر عشقم گفتا :پی جوابی؟!
گفتم سزایم این نیست گفتا :جهان چنین است
گفتم تو بی وفائی !!گفتا دل تو بشکست؟!
گفتم :نمانده قلبی گفتا: مگر جز این بود؟!!!
گفتم تو دل شکستی گفتا غمت همین بود!!!
ای داد از این جماعت در عاشقی چه رندند!!!
این بی وفا از اول قلب مرا ز جا کند!!
R A H A
02-07-2012, 11:44 PM
نبرد مادر زن و داماد
«یکی از بزرگان اهل تمیز».... حکایت کند از زنی تند و تیز
که غرید روزی چنان شیر نر.... به داماد خود این چنین زد تشر:
الهی که پنچر شود چرخ هات.... عوارض دوچندان بیاید برات
کُت و کفش و شلوار و حتی کــُلات.... بگیرند از بابت مالیات
الهی کوپن هات باطل شود.... ویا کارت بنزین تو ول شود
خورَد فـُرم چکهای تو دم به دم.... نیاید به یادت دم و بازدم
بمانی درهجران شیر پگاه....زچاله در آیی بیفتی به چاه
الهی ز نفرین من چون کدو .... شود کلّه ات عاری از تار مو
شده آهو از دست تو خون جگر.... الهی که ارُیون بگیری پسر
چنین لعبتی که به تو داده ام ....مگر از سر راه آورده ام؟
به داد و هوار و به صد اخم وتخََم.... گرفتی ز دردانه ام زهر چشم
تو ای مردک تنبل ِ بی بخار....وبا قدّ دیلاق ِ مثل چنار
نه در ظرفشویی کمک می دهی.... نه پولی برای بزک می دهی
نه شلوارهایش اطو می کنی.... نه رخت و لباسش رفو می کنی
نه در بچه داری پُخی بوده ای .... نه در علم و دانش مُخی بوده ای
برایش نه اصلاً طلا می خری.... نه او را به کیش و دبی می بری
لذا چون که براو جفا می کنی .... وپنهان زمن در خفا می کنی
به ناچار در منزلت مستقر... شوم چند هفته و یا بیشتر
که گیرم تو را خوب زیر نظر.... شوم از کَم وکیف تو باخبر
چو داماد بشنید این گفته را... به مادر زن خویش داد این ندا:
از امروز من نوکرش می شوم.... اگر هم بخواهی خرش می شوم
به پختن به شستن به رُفتن کمر.... ببندم چنان که بیفتم دَمر
چپ و راست اورا کمک می کنم.....خودم دخترت را بزک می کنم
دبی چیست اورا پکن می برم..... هوایی ویا با ترن می برم
شوم همچو «جاوید» طناز و شوخ.... زنم بر سر دشمنانش کلوخ
شوم کفتر جلد آهوی تو.... به شرطی نبینم گل روی تو
R A H A
02-07-2012, 11:45 PM
ابیات کنکوری
ز بس هی درس رابلغور کردم
دوچشم تیز خود را کور کردم
تمام لحظه های خوب خود را
فدای زالوی کنکور کردم
.................................
چه سدّ محکمی گردیده احداث
بتن آرمه بدون درک و احساس
خدایا بشکنه این سد کنکور
ویا یک جورَکی آن را کنم پاس
....................................
كنكوري ام و غمي گران بردل من
ماتم كده اي حزين شده منزل من
جانم به لب آمده از اين غول بزرگ
ترسم كه شود عاقبت او قاتل من
...................................
برای پز به پیش قوم و خویشان
پدر کرده مرا زار وپریشان
سه سالی می زنم هی تست کنکور
«می گم» نر هست می گوید بدوشان
R A H A
02-07-2012, 11:45 PM
دانشگاه آزاد
همان روزي كه فرزندم بشد وارد به دانشگاه
برآمد از درون سينه ام از غصّه وغم آه
شده دانشجوي آزاد ومن دربند وبيچاره
چرا كه نيك مي دانم هزينه ساز و سرباره
ازاين پس الوداعي بايدم با خنده و شادي
وباهرچه پس اندازوحقوق و پول وآزادي
شده آغاز دوران رياضت ، سختي و حرمان
هرآن چيزي بنا كردم بشد درلحظه اي ويران
زدم چوب حراج بر فرش و تخت و تي وي رنگي
همه چيزم شده قرباني اين كار فرهنگي
به خون دل نمودم جور، پول ثبت نام او
حديث و طنز تلخی شد دگرموضوع وام او
از آن ترسم كه تا پايان تحصيلات فرزندم
وتاگيرد ليسانس خويش اين دردانه دلبندم
نه سقفي روي سر باشد نه فرشي زير پاي من
به جاي خانه گردد محبس و زندان سراي من
شود او فارغ التحصيل و ساقط گردد از من حال
شود« جاويد» دراو حسرت شغل و زمن هم مال
R A H A
02-07-2012, 11:52 PM
بعضی*ها شعرشان سپید است، دلشان سیاه،
بعضی*ها شعرشان کهنه است، فکرشان نو،
بعضی*ها شعرشان نو است، فکرشان کهنه،
بعضی*ها یک عمر زندگی می*کنند برای رسیدن به زندگی،
بعضی*ها زمین*ها را از خدا مجانی می*گیرند و به بندگان خدا گران می*فروشند،
بعضی*ها حمال کتابند،
بعضی*ها بقال کتابند،
بعضی*ها انباردارکتابند،
بعضی*ها کلکسیونر کتابند
بعضی*ها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به کیفشان و بعضی به کارشان،
بعضی*ها اصلا قیمتی ندارند،
بعضی*ها به درد آلبوم می*خورند،
بعضی*ها را باید قاب گرفت،
بعضی*ها را باید بایگانی کرد،
بعضی*ها را باید به آب انداخت،
بعضی*ها هزار لایه دارند،
بعضی*ها ارزششان به حساب بانکی*شان است،
بعضی*ها همرنگ جماعت می*شوند ولی همفکر جماعت نه،
بعضی*ها را همیشه در بانک*ها می*بینی یا در بنگاه*ها.
بعضی*ها در حسرت پول همیشه مریضند،
بعضی*ها برای حفظ پول همیشه بی*خوابند،
بعضی*ها برای دیدن پول همیشه می*خوابند،
بعضی*ها برای پول همه کاره می*شوند.
بعضی*ها نان نامشان را می*خورند،
بعضی*ها نان جوانیشان را می خورند،
بعضی*ها نان موی سفیدشان را می خورند،
بعضی*ها نان پدرانشان را می خورند،
بعضی*ها نان خشک و خالی می خورند،
بعضی*ها اصلا نان نمی خورند،
بعضی*ها با گلها صحبت می*کنند،
بعضی*ها با ستاره*ها رابطه دارند،
بعضی ها صدای آب را ترجمه می*کنند،
بعضی ها صدای ملائک را می*شنوند،
بعضی ها صدای دل خود را هم نمی*شنوند،
بعضی ها حتی زحمت فکرکردن را به خود نمی*دهند،
بعضی ها در تلاشند که بی*تفاوت باشند،
بعضی ها فکر می*کنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است، حق با آن هاست،
بعضی ها فکر می کنند وقتی بلندتر حرف بزنند، حق با آن هاست،
بعضی ها برای سیگار کشیدنشان همه جا را ملک خصوصی خود می*دانند،
بعضی ها فکر می کنند پول مغز می*آورد و بی پولی بی مغزی،
بعضی ها برای رسیدن به زندگی راحت، عمری زجر می*کشند،
بعضی ها ابتذال را با روشنفکری اشتباه می*گیرند،
بعضی از شاعران برای ماندگار شدن چه زجرها که نمی*کشند،
بعضی ها یک درجه تند زندگی می*کنند، بعضی*ها یک درجه کند،
هیچ کس بی*درجه نیست،
بعضی ها حتی در تابستان هم سرما می*خورند،
بعضی ها در تمام زندگی*شان نقش بازی می*کنند،
بعضی ها فاصله پیوندشان مانند پل است، بعضی مانند طناب و بعضی مانند نخ،
بعضی ها دنیایشان به اندازه یک محله است، بعضی به اندازه یک شهر،
بعضی ها به اندازه کره زمین و بعضی به وسعت کل هستی هستند،
بعضی ها به پز می گویند پرستیژ،
و بعضی ها خیلی جور های مختلف هستند.
R A H A
02-07-2012, 11:52 PM
مژده ي وام
‹‹ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند ››
وندران لحظه ي خوش مژده ي وامم دادند
‹‹ چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي››
آن شبی را که به سرگشت غم دربدری
هاتفي گفت دگردوره ي عفسرت بگذشت
چون كه بيدار شد از خواب گران خفته ي بخت
خيز از جا و برو تا بفسفتاني وامت
تا نباشد دگرَت غصه ي ظهر و شامت
زين سپس غصه ي نان وغم هجران فغذا
گشت پايان وبَدَل گشت خوشي جاي عزا
مرغ و ماهي كه براي تو چو يك رويا بود
بعد از اين مي خوري و مي بري از آنان سود
مرد قصّاب شود خوش رفتار
زيد فبقال بَسی خوش كفردار
مي تواني بستا ني گيلاس
آلو و موز و شليل و آناناس
بعد ازاين يار تو باشد موجر
چون شوي خوب ترين مستأجر
غصه ي كفش و لباس فرزند
يا غم شهريه ي آن دلبند
بفشود زايل و آسوده شوي
از غم و درد تو پالوده شوي
چون كه دانشگه آزاد رَوَد
با خيالف خوش و دلشاد رود
زين سپس همسر تو، ياور تو
مي شود دوستي اش باور تو
مي رود از دل او حسرت زر
هرچه خواهي بگذارد بر سر
گرچه‹‹ جاويد›› شود تا به ابد
قسط وامي كه زجيبت برود
ليك خوش باش و نخورغصه ي وام
بس زيادند چو تو در اين دام
پالوده= پاک شده از آلودگی
R A H A
02-07-2012, 11:53 PM
ماجرای جهیزیه
من كه اينسان مفلس و مفلوك و بىسيم و زرم
هر چه آوردم ز هر جا شد جهيز دخترم
فرش و اسباب و لباس و هر چه اندر خانه بود
زوجهام بفروخت، حتى آنچه بود اندر برم
صبح چون برخاستم از خواب، شلوارم نبود
با يكى پيژامه پاره كرد بيرون از درم
روز ديگر هم بسى گشتم به دنبال كلاه
عاقبت معلوم شد رفته كلاهى بر سرم
ژنده پيراهن كه بر تن داشتم مفقود شد
گوئيا هرگز چنين چيزى نديده پيكرم
اول بازار تا آخر بهر دكان روى
بر سر هر صفحه بينى نام در هر دفترم
چون روم از خانه بيرون هر طلبكارى كه ديد
مىكند دنبال در هر كوچه و هر معبرم
آن يكى از بهر ضامن برده نزد قاضيم
وين دگر بهر سند آورده اندر محضرم
اختيارم دست زن افتاد و شد روزم سياه
كرد تقليد و نشاند از خاك، بر خاكسترم
گفتمش اى زن بسى بيچارهتر كردى مرا
چيست تقصيرم، كه دختر داشتن شد كيفرم؟
دختر من با فلان دختر بود فرقش زياد
دختر داراست او و من فقير و مضطرم
گفت باشد اختيار تو كنون در دست من
بهر دختر شوى دادن تو زنى، من شوهرم
كم فضولى كن كه از خانه برونت مىكنم
گفتم اى زن، چاكرم، عبدم، عبيدم،
R A H A
02-08-2012, 12:09 AM
مادر چرا مرا ۲۰ ساله کردی؟
میان پادگان اواره کردی
از ان روزی که سربازی به پا شد
ستم بر ما نشد بر دختران شد
منم سر بازه بدبخته زمونه
اسیر یک گروهبان دیوونه
جناب سر گروهبان صدایم زد دویدم
به سر گروهبان دیر رسیدم
چنان با سیلی زد تو گوشم
خیال کردم که من سبزی فروشم
بسوزد آنکه سر بازی پنا کرد
تمام عشرت ما را فنا کرد
بسوزد انکه سر بازی را بنا کرد
تمام دختران را چشم به راه کرد
خداوندا به شیراز امدم من
با پای خود به زندان آمدم من
نگو زندان بگو زندانه هارون
که دلها در جوانی میشود خون
به دروازه ۰-۷ که رسیدم
صدای طبل و شیپور را شنیدم
به صف کردم تراشیدم سرم را
ابای ارتشی کردم تنم را
گروهبانها مرا بیچاره کردن
لباسه شخصیم را پاره کردند
از بس که خوردم خورشته سیب زمینی
شدم سرباز نیروی زمینی
خیال کردم که سربازی ۲ سال است
R A H A
02-08-2012, 12:24 AM
جديد ترين نفرين از محسن چاوشي
....الهي تو بميري من نميرم
....سر قبرت بيام پارتي بگيرم
...الهي سرخك و اوريون بگيري
....تب مالت و بلاي جون بگيري
....الهي از سرت تا پات فلج شه
.... كمرت بشكنه دستت قلم شه
....الهي حصبه و ام اس بگيري
....سر راه بيمارستان بميري
.....الهي كور بشي چشمات نبينه
....بميري گم بشي حقت همينه
.....الهي آسم نوع آ بگيري
....هنوز كه زنده اي پس كي ميميري؟
....الهي همسر ايدزي بگيري
....بفهمي كه داري از ايدز ميميري
R A H A
02-08-2012, 12:25 AM
با معذرت از پيشگاه مولانا
اندر احوالات گراني
بشنو از نی چون حکايت می کند از گرانی ها شکايت می کند
چون زبان بنده را ببريده اند بال پرواز مرا هم چيده اند
سکه خواهم کيسه کيسه بی شمار تا گرانی را کنم شايد مهار
هرکسی بر رخ نهد يک تپه ريش بيمه گردد تا ابد با پشم خويش
من به هر بيچاره ای گريان شدم يار بی چيزان و درويشان شدم
هرکه آمد فتنه زد در کار من همچو ملايان نشد غمخوار من
هان چه بايد کرد ما را زور نيست حاضريم از بهر مردن گور نيست
مرگ ما نزديک اما دور نيست کس به فکر اين تن رنجور نيست
هر که را پارتی نباشد نيست باد گشته فربه بطن آقا، نيست باد
آتش فقر است کاندر ری فتاد زآه مظلومان ترک در پی فتاد
مرگ بر آنکس که از ملت بريد تحت نام دين و مذهب هی چريد
چون گرانی درد جانسوزی که ديد بهر بی چيزان چنين روزی که ديد
هان تورم ديده ها خون می کند عاقلان را پاک مجنون می کند
محرم ما اهل عيش و نوش نيست همچو ملايان ازرق پوش نيست
چون که عکس حضرتش در ماه شد ملت بيچاره ای گمراه شد
گر رود محمود گو رو باک نيست از تو ابله تر بروی خاک نيست
پول نفت آور به سفره دير شد مرد مستضعف ز جانش سير شد
جمله می باشند اندر فکر نام کس نمی باشد به فکر اين غلام
بند تزوير و ريا بگسل پسر تيشه زن بر اتحاد زور و زر
گر کنون بر خاک مالی پوزه ای می شوی راحت ز هر دريوزه ای
کيسۀ سودا گران گر پر نشد نان ملا هم ولی آجر نشد
چون وکيلان هر کسی چالاک شد بی کوپن ، بنزين درون باک شد
غم مخور ای ملت والای ما نفت می باشد به زير پای ما
ای که گشته مايۀ افسوس ما غرب و شرق آيند بر پابوس ما
از تو جام عده ای زرناک شد کاخشان تا قبۀ افلاک شد
نفت را باشد هزاران عاشقا می کند هر صامتی را ناطقا
گر من اين حرف و سخن نا گفتمی شب ز اندوه درون نا خفتمی
هر که از ملت شود اکنون جدا می شود رسوا به نزديک خدا
چونکه صبر و تاب ملت در گذشت بر کسی ديگر نيارد او گذشت
تيغ خشم ما ببرّد نای او مشت ملت کی کند پروای او
ظالمان را نيست راه پيش و پس خشم ملت حبس گرداند نفس
چون که دلها لخته لخته خون بود لاجرم اين گفته آتشگون بود
گوش هرکس محرم اين راز نيست جز دل شوريده کس جانباز نيست
R A H A
02-25-2012, 05:02 PM
ابوالقاسم حالت از کتاب بچه ها برق آمده
در پرتو شمع
مسکین به خانه رفت شب و دید مسکنش
تاریک و روشن است ز نور ضعیف شمع
شد شاد و شد گرم تماشا همینکه دید
برگرد شمع یک دوسه پروانه اند جمع
از روی شوق همسر خود را به پیش خواند
گفتا: ببین چه منظره ی عاشقانه ایست
الحق که پرفشانی پروانه دیدنی است
زیرا ز جانفشانی عاشق نشانه ایست
یک لحضه پیش چو نظر انداختم به شمع
این شعر آبدار به یاد من اوفتاد
«اول بنا نبود که سوزند عاشقان
آتشبه جان شمع فتد کاین بنا نهاد»
یک شعر هست کآنچه به مغز آورم فشار
گوینده اش درست نیاید به خاطرم:
«پروانه نیستم که بسوزم به شعله ای
شمعم، تمام سوزم و دم بر نیاورم»
صائب ز بهر زاری و سوز و گداز شمع
یک شعر ساخته است که شیرین چو شکر است
«در وصل و هجر، سوختکان گریه می کنند
از بهر شمع، خلوت و محفل برابر است»
این شعر را که حافظ شیراز گفته است
بشنو که آمده است ز مضمون آن خوشم:
«در عاشقی گریز نباشد ز سوز و ساز
استاده ام چو شمع، مترسان ز آتشم»
از این قبیل هرچه توانست شعر خواند
در وصف شمع و گریه بی اختیار شمع
آنگونه شوق داشت، که خود نیز گشته بود
پروانه وار شیفته و بی قرار شمع
گفتا زنش به خشم که: احمق دگر بس است
کشتی مرا تو با غزل عاشقانه ات
آنقدر پول برق ندادی که عاقبت
باعث شدی که قطع شود برق خانه ات
ماهنامه خورجین – شماره 39 اسفندماه 1367
R A H A
02-25-2012, 05:03 PM
یکزن بیشتر نباید گرفت
(مرحوم اشرف الدین حسینی) نسیم شمال
دو زن در خانه آوردن خلافست
زنان را زخود آزردن خلافست
ز زنها تو سری خوردن خلافست
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
بلی در عهد سابق بی بهانه
دو زن میبرد هر مردی به خانه
ولی امروز این عهد و زمانه
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
اگر چه فالبین گفته است در فال
دو زن در طالعت دیده است رمال
ولی امسال با این وضع و اینحال
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
ببر یکزن تو در فصل جوانی
دو زن باشد بلای ناگهانی
به یک زن قناعت کن تا توانی
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
زنان چون میوه باغ بهشتند
همه پاکیزه و نیکو سرشتند
ولی بسته به بخت و سرنوشتند
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
دو زن در خانه ات بی خوف و تشویش
نمایند از سبیلت وصله بر ریش
ز تو دوری کند بیگانه و خویش
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
دو زن بردن ز شهوت یا صداقت
بود امروزه از فرط حماقت
ولی این کار می خواهد لیاقت
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
ببین اول قد رعنای زن را
نظر کن عارض زیبای زن را
بپرس از محرمان اعضای زن را
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
چو یک زن میبری نیکو نگهدار
زن بیچاره را از خود میازار
گر آزردی شود حق از تو بیزار
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
به عهد دولت خاقان مغفور
که میزد طعنه اقبالش به فغفور
سه زن بگرفت یک رمال شد کور
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
شنیدستم به عهد شاه عباس
سیاهی بود نامش حاجی الماس
سه زن بگرفت شد نصف سرش طاس
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
زن اول به تو حرمت گذارد
زن دوم دمار از تو درآرد
زن سوم بخاکت میسپارد
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
زن اول تو را در فال نیکست
زن دوم بملک تو ملیک است
زن سوم به خون تو شریک است
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
زن اول به پایت جان فشاند
زن دوم تورا به هر جا کشاند
زن سوم به قبر می تپاند
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
یکی گوید چه آوردی تو امشب
یکی گوید کجا بودی تو دیشب
یکی گوید چرا رفتی پریشب
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
یکی گوید بخر طوق برنجن
یکی گوید بده کیک و متنجن
یکی گوید چه شد مرغ و فسنجان
ز یکزن بیشتر بردن خلافست
R A H A
02-25-2012, 05:04 PM
ژيـــــــــان!
مــشـتيا بــده جــامــي زان شــراب فـــالـوده
تــا كــه قــوت مــن آيــد زيــــن هــواي آلـــوده
لاستيك جر خورده ديدم و بــــه "دل گــفـتــم"
اين جگــر زليخــار است شــادي از دلــم رفتم
بـــي وفـــا ژيــــان مــن مي كنـد به كــار مــن
تـــرمــز بــــلا مـــوقــــع واي حـــــال زار مــــن
پــــــول و آبـــــــرو دادم ليك هي همي خندم
هان چه چـاره اي دارم دل براين ژيـان بنــدم؟
خـــانـــه ام شــد آوارم لـيك مـانده در راهــم.
مثل خر بـــلا نـــسبــت اندرين گــل و كاهـــم!
مــا ژيـــان ســـواران را " جز بلا نمي شــايد"
هر چــه داشـــتم دادم كاين ژيان بـــه كار آيد.
R A H A
02-25-2012, 05:04 PM
ساقي جام عشق بده
غزلــي گويمــت اي دوســـت بـيا گـــوش بـــده
لحظه اي هر چه بود پست فراموش بده
اين چنين است حكـايت كه منم تشنه ي جام
ساقــيا جـام بده جامه ي تن پوش بده
همه عـريانم و عاشق همه عطـشانم و مست
ساقيا مــيكده رو جام به تـن نوش بده
هر كجـــا گيــرم از ايــن جـــام ســراغ از سـاقي
گويد او جام بخواهي، دل پر جوش بده
جام شــرابــش تــو بنــوش ارگـويد
پول و مال و همه ثروت به فراموش بده
R A H A
02-25-2012, 05:05 PM
دو نفر دختر خوشتیپ و سوســــــــــــــول !
دوش از دردسر مشق نجاتم دادنـــــــــد!
دست و پایم بگرفتند و سوارم کردنـــــــــــد!
پفک و بستنی و ماچ پر آبم دادنـــــــــد!
توی این منظومه ی شهری چه تماشاکردیم!
آن دو باهم جملگی شکلاتم دادنـــــــد!
آب انگور و هویج و کیوی آب انــــــــــــــــــــــا ر آنقدر بود
که انگار فراتم دادنـــــــــــــــــد!
تا سر صبح خرامان همه جارا گشتیـــــــــم !
صبح یک بربری و چای و نباتم دادنــــــد!
سفر علمی!و رویایی ما گشت تمــــــــــام !
جمله ای فحش از کلماتم دادنــــــــــــــد!
چون به خود آمدم از دیدن آن خواب لذیـــــذ!
صبح ظاهر شده بود بس که تکانم دادند!
مادرم گفت بلند شو که کلاست دیر اســــت
پس از آن لقمه ای از نان بیاتم دادنــــد !
اشک از دیده چکیدو مخ من تیر کشــــــــید !
چو به من توی کلاس ریز نمراتم دادنــد!
دوش دیدم که ملایک در می خانه زدند ...
R A H A
04-02-2012, 02:59 AM
بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم
در پي يک دو ريالي همه جا رفتم و گشتم
دم به دم يکسره فرياد زدم آيا هست
يک دو ريالي خدمت حضرت عالي؟
ولي هر لحظه جوابي نشنيدم
خسته ي خسته لب جوي آبي بنشستم
عابري آمد و انداخت دو سکه کف دستم
و من از کرده ايشان نرميدم نگسستم
نرم و آهسته توي باجه خزيدم
ولي از گوشي آن هيچ صدايي نشنيدم
يادم افتاد که ديريست که اين باجه خراب است
همچو آينه دق مايه و اسباب عذاب است
R A H A
04-02-2012, 02:59 AM
اهل عرفانم من
اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست
برجکی ساخته ام در دل شهر
طبقاتش هفده
همه را پیش فروش بنمودم
پولهایم همه در بانک سوئیس
به امانت باقی است
اهل عرفانم من
سفره نان و پنیری پهن است
مُتلی ساخته ام در نوشهر
باغهایم پر گل
از صدور پسته
جیبهایم سرشار
اهل عرفانم من
دامهایم همه پروارو قشنگ
گاوها رنگ به رنگ
کشت و صنعت دارم
چند هکتار زمین
همه شالیزار است
دختران ِ زیبا
صبح تا شام در آن دشت وسیع
بوته های شالی، درزمین میکارند
اهل عرفانم من
همه در سیر و سفر
از ژاپن تا اتریش
تا فراسوی پکن
خانه کوچک خوبی دارم
دردل شهر پاریس
جایتان بس خالی است
اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست
طبع شعری دارم
شعرها گفته ام از عرفانم
همه زیبا و قشنگ
همچو آن ویلایم
که بنا ساخته ام در چالوس
یاکه مانند سگم پشمالو
که بود فِرز و زرنگ
الغرض لقمه نانی باقی است
مردی هستم قانع
اهل عرفانم من ،کارو بارم بد نیس
R A H A
04-02-2012, 02:59 AM
مدرك ديپلم در ايران...
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست؟
مدرك ديپلمم اينجاست ولي كار كجاست؟
هر كجايي كه من مدرك خود را بردم
پاسخ اين بود كه يك پارتي پولدار كجاست؟
روز و شب هر چه دويدم پي همسر گفتند
از براي چو تويي همسر و غمخوار كجاست؟
پدر دختره تا ديد مرا با فرياد
گفت اوٌل تو بگو درهم و دينار كجاست؟
خانه در جردن و شمران چه داري بچه؟
پست و عنوان و يا حجره و انبار كجاست؟
ست الماس و گلوبند زمرد كه به آن
بكند دختر من فخر در انظار كجاست؟
يك عدد بنز مدل 98 دو در
تا كند فيس در آن در بر اغيار كجاست؟
اعتياد ار كه نداري و سلامت هستي
برگي پاكي ژن ار دكتر و بهيار كجاست؟
هر چه فرياد زدم حرف مرا كس نشنيد
كه به دادم برسد؟ گوش بدهكار كجاست؟
نيست چون بهر جوان عيب اكنون حمٌالم
توي ميدان بكنم باربري، بار كجاست؟
مدرك ديپلم خود را بفروشم به دو پول
ايهالناس بگوييد خريدار كجاست؟
R A H A
04-02-2012, 03:00 AM
از جمع من تا ضرب تو –راهي به جز تفريق نيست
دلخوش به مجذورم نكن – اينجا مگر تقسيم نيست
به راديكال عشق بيا – تا بشكند توان من
چيزي نچرخد بهتر است – سينوس من – آلفاي تو
واي دو اگر عاشق شود – بي پرده ايكس دو ميشود
چيزي شبيه معجزه – با جذر ممكن ميشود
گر ايكس داري در سوال – جايي براي ترس نيست
در انتهاي مسئله – ديگر مجال بحث نيست
R A H A
04-02-2012, 03:00 AM
اگرمـــــــــــا را شب يلدا بلنــــد است
ز يـــــــــــــاد زلف آن بالا بلنـــد است...
(چو اين مطلــــــع سرودم کيف کــردم
که اين مضمـــون بي همتا بلند است!
به ناگـــــــــــــــــه داد وجـدانــم در آمد:
که داد مـــــن از اين کارا(!) بلند است!
چقدر آخـــــــــــــر دروغ شاعــــــــرانه
صداي کوست اي رســــوا! بلند است!
تو خود خندان و از هجــــــــر دروغين
ز شعــــــــــــرت آه و واويلا بلند است!
نباف اينقــــــــــدر از بالا بلنــــــــــــدت!
صد وپنجـــــــاه سانت آيـــا بلند است؟؟!!
دوازده شنبليلــــه بــــر کــــــــــدويي –
همان "گيسوي چون يلدا بلند" است؟؟!
بيــــــــــا اين خط کش و آن زلف يارت!
نه من گويم،توخود گو!...ها!...بلند است؟!
***
مگــــــــــر مبهوت شعـــــــــر بوالفضولي
که دود از کلّـــــــــــه ات يارا ! بلند است؟!
هر آن آتش که از حســــــــن تو برپاست
بدان از گـــــــــــــــور اين بابا بلند است!!
همــــــــه محصــــــــول خالي بندي اوست!
گر اين آوازه در دنيــــــــــــــــــا بلند است!
***
الا اي طنز گــــــــوي همچـــو مانکن(!)
که قــــــــــدّ سروت از پهنا بلند است!!! ـ
برو پنـــــــــــد "نظامي" گوش ميکن!(?)
اگر فکرت چو طبــــــــــــع ما بلند است!
مپيچ اي "بوالفضول" اينقــــــدر در شعر
زبــــــــــــــــــــان کذب در آن تا بلند است!
از اين "اکذب" سرايي هاست کاکنـــون
دماغ کل شا عــــــــــــــــرها بلند است!!!
R A H A
04-02-2012, 03:01 AM
كفش يادگاري!
مرا هست كفشي ز عصر حجر
كه ميراث مانده ز جد پدر
شريك غمش بوده و شاديش
به پا كرده در جشن داماديش
خدايش بيامرزد آن زنده ياد
كه از خود هم اين ارث بر جا نهاد
چو هي ميبرم پيش هر پينه دوز
ز مغزش پريده است برق و فيوز!
بود چون كه جان سخت چون كرگدن
بپوشم به هر گاه و بيگاه من
هر آنچه ز وزنش گويم كم است
كه سنگين چنان كله رستم است
ز پايم بود چند سانتي گشاد
چو پاپوش افراسياب و قباد
مرتب به پايم لخ لخ كند
ندارد چو كف پاي من يخ كند
ز بس خورده اقسام واكس و پماد
مرا رنگ اصلش نيايد به ياد
ولي من ز باباي جنت پناه
شنيدم كه رنگش بوده سياه
بسي نعل خورده است بر تخت آن
شاه سم قاطر پادگان!
به هر سوي آن خورده صد دانه ميخ
فرو ميرود توي پايم چو سيخ
همي ترسم آخر به جرم قاچاق
كه مامور گردد برايم براق
كه اين جزو آثار تاريخي است
چرا كه خطوط تهش منحني است
اگر عمر باقي است، سال دگر
سپارم من آن را به امواج بحر
كه تا همچو زورق همراه باد
رود گويي اصلا ز مادر نزاد
و يا ميزنم واكس بر رويه اش
گذارم سپس داخل موزه اش...
R A H A
04-02-2012, 03:29 AM
ديدم به خواب حافظ
نيمـه شبِ پريشب، گشتم دچـار كـابـوس
ديدم به خواب حافظ، توي صف اتوبوس
گفتم: سلام حـافظ، گفتا: عليـك جـانـم
گفتم: كجا روي؟ گفت: ولله خـود ندانم
گفتم: بـگيـر فـالي، گـفتا: نـمانـده حـالي
گفتم: چـگونهاي؟ گفت: در بند بيخيالي
گفتم كه تازهتازه، شعر و غزل چـه داري؟
گـفتـا كـه ميسـرايـم شـعـر سـپـيـد بـاري
گفتم: ز دولـت عشق، گفتا: كـودتـا شـد
گفتم: رقيب تو، گفت: الحمد،كله پا شد
گفتم: كجـاست ليلي، مشغـول دلـربايـي؟
گـفتـا شـده سـتـاره، در فيلم سيـنـمايـي !
گفتم: بگـو زخالش، آن خـال آتش افروز
گـفتـا: عمل نمـوده ، ديـروز يـا پـريـروز
گفتم: بگو زِ مويش، گفتا كـه مِـش نموده
گفتم: بگـو زِ يـارش، گـفتـا ولـش نمـوده
گفتم:چرا؟چگونه؟عاقل شدهستمجنون؟
گفتا: شديـد گـشتـه، معتاد گـرد و افـيـون
گفتم:كجاستجمشيد، جامجهان نمايش؟
گفتا: خـريـده قسطي، تـلوزيـون بجـايـش
گفتم: بگـو ز سـاقي، حالا شده چه كاره؟
گـفتـا: شـدست مـنـشـي ، در دفـتـر اداره
گـفتـم: بگـو ز زاهـد، آن رهنمـاي منـزل
گـفتا كـه دسـت خود را، بـردار از سر دل
گفتم: ز سـاربـان گـو، بـا كـاروان غم ها
گـفتـا: آژانـس دارد ، بـا تـور دور دنـيـا
گفتم: بگو ز محمل، يـا از كجاوه يادي
گفتا: دوو، پژو، بنز، يا گلف نوك مدادي
گفتم: كه قاصدتكو، آن بادصبح شرقي؟
گفتا كه جاي خود را، داده به فاكس برقي
گـفتم: بـيـا ز هـدهـد ، جـوييـم راه چـاره
گفتا: بهجاي هدهد، ديش است وماهواره
گـفتم: سلام ما را، بـاد صـبـا كجا بـُرد ؟
گـفتا: بـه پست داده، آورد يا نـيـاوُرد ؟
گفتم: بگو ز مشك، آهوي دشتِ زنگي
گفتا كـه ادكلن شد، در شيشههاي رنگي
گفتم: سراغ داري، ميخانه اي حسابـي ؟
گـفتا كـه آنچـه بوده، گشته چلـوكبـابي
گـفتم: بلـند بـوده، موي تـو آن زمانـها
گفتا: بـه حبـس بودم، از تـه زدنـد آنها
R A H A
04-02-2012, 03:29 AM
تحمل کن اگه حتی تحمل کردنش سخته
آدم وقتی که مهمونی داره بدبختِ بدبخته
تصور کن جهانی رو که توش مهمونی افسانهَس
تموم جشنای دنیا شدن مشغول آتش بس!
نه موز خوشهای داره نه شیرینی نه هندونه
دیگه هیچ آدمی گازش روی سیب جانمیمونه
تمام ماهیا شادن همه بی دردِ بی دردَن
تو روزنامه نمیخونی نهنگا پُرخوری کردن
تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه
که برپا شه یه مهمونی فقط با سبزیِ قرمه!
تصور کن تو مهمونی کباب بره ارزش نیست
هجوم خوردن جوجه شبیه زنگ ورزش نیست
میشه با سفرهای ساده یه مهمونی بشه برپا
«تصور کن تو میتونی بشی تعبیر این رویا»
R A H A
04-02-2012, 03:30 AM
بازم همون دوره ي بي ثباتي
قربون اون حرفهاي عشق لاتي
قربون اون مخلصتم فداتم
قربون اون من خاک زير پاتم
قربون اون حافظ روي طاقچه
قربون حسن يوسف تو باغچه
قربون مردمي که مردم بودند
اهل صفا اهل تبسم بودند
قربون اون دوره ي تر دماغي
قربون اون تصنيف کوچه باغي
قربون دوره اي که خوش بيني بود
تار سيبيلها چک تضميني بود
مردهاي ناب و اهل دل نداره
شهري که بوي کاهگل نداره
بوي خوش کباب و نون سنگک
عطر اقاقيا و ياس و پيچک
بوي خيار تازه توي ايوون
تو سفره اي پر از پنيرو ريحون
بوي سلام گرم مرد خونه
تو حوض خونه رقص هندوانه
بوي خوش کتابهاي کاهي
تو امتحان کتبي و شفاهي
قدم زدن تو مرز خواب و رويا
خدا خدا، خدا خدا، خدايا
R A H A
04-02-2012, 03:32 AM
وصیت نامه!
یادتان باشد اگر مُردم عزاداری کنید
بر سر و صورت بکوبید و خود آزاری کنید
آبروها برده اید از من در ایام حیا ت
لا أقل حا لا که مردم آبرو داری کنید
من که می دانم در آنجاتان عروسی ها به پاست !
لا أقل در مجلس ختمم کمی زاری کنید
می کنم تقدیمتان متن وصیت نامه را
تا پس از اجراش احساس سبکباری کنید
اول اینکه در شب هفت و چهل هنگام شام
باید از آوردن اولاد خود داری کنید
شام ختم دوستانم هیچ تعریفی نداشت
ران و سینه ی مرغ ما را خوب سوخاری کنید
وای اگر گردو نباشد لای خرماهای من !
فکر خرما و خطیب و مسجد و قاری کنید
ثا نیاً مشکی بپوشید و چهل شب ریش را
تا به زانو هم اگر آمد پرستاری کنید
از وصا ل تیغ و صورت ما معّذب می شویم
فوق فوقش ریش را یک ذرّه ستاری کنید
ثا لثاً حج و نماز و روزه ی سی سا ل را
باید از شیخی برای من خریداری کنید
رابعاً یک عده بازاری طلب کار منند
باید از بازاریان اعلام بیزاری کنید
البته اول بپردازید اقساط مرا
بعد از آن اعلام بیزاری ز بازاری کنید
خامساً از شعرهای من کسی حظّی نبرد
مردم کج ذوق را در فهم آن یاری کنید
یکدگر را از چه رو جر می دهید ای دوستان؟
بر سر نعشم نباید نا بهنجاری کنید
من به کل ّ مردم ایران تعلّق داشتم
پس برایم چا له ای مرغوب حفاری کنید
بوی گند لاشه ام پیچید در گوش فلک
شاعرم برگ چغندر نیستم کاری کنید
شستشوی مرده آن هم پیش چشم دیگران؟
وای اگر با نعش من اینگونه رفتاری کنید
شیخ فضل الله نوری را به دار آویختید
لا أقل از نوری شاعر هواداری کنید
من نمی خواهم خیابانی به نام من کنند
نام ما را روی سنگ قبر حجاری کنید
اعتماد کاملی دارم به زن اما شما
نشنوم با همسرم یک لحظه غمخواری کنید
از فشار قبر می ترسم سپیدی کفن
زرد گردد رنگ آن را کا ش زنگاری کنید
مثل سگ می ترسم از کنکور تشریحی مرگ
ای ن********** و منکر شبکار عیّاری کنید
مرگ در راه است ای دختر پسرهای جوان
قبل هرگونه تماسی صیغه ای جاری کنید
با زبان خونچکان داس ، عزرائیل گفت :
روح را باید برای مرگ پرواری کنید
عرضمان را درز می گیریم با این توصیه
ملت در صحنه استکبارآزاری کنید!
R A H A
04-02-2012, 03:32 AM
يك شبي ليلي دلش امد به درد
عاشق بيچاره را احضار كرد
گفت: اول يك طبيبي كن خبر
بعد از ان هم انچه ميگويم بخر
داد دستش صورتي با لابلند
نام اشيائي بر ان بنوشته چند
گفت: بايد سكه هاي ناب ناب
بهرم اري تا غروب افتاب
يك النگوي طلا يك سينه ريز
طوق مرواريد و گردنبند نيز
دستبندم از برليان مي خري
با دو گردنبند و سه انگشتري
ساعت بسيار زيبا از طلا
زود بهر من بخر اي ناقلا
دستكش با كيف و كفش وروسري
كن فراهم تانخوردي تو سري
در سر راهت بخر يك كاديلاك
بهر لب رژ بهر ناخون نيز لاك
عطر پاريس از برايم كن رديف
مانتوي اعلا به رنگ كفش وكيف
خواهي ارباشم هميشه من زنت
تا ابد گردم وبال گردنت
كاخ در لندن بخر از بهر من
با گل و گلدان استخر و چمن
بابت مهريه ده ميليون دلار
زود كن اماده و ان را بياور
R A H A
04-02-2012, 03:33 AM
نويسنده: محمد جاوید
خانه ام از اوست ، دربان نیز هم... باغ و ویلای شمیران نیزهم
مال( زنجان) است دارایی من ... کفش و رخت و بند تنبان نیز هم
گرچه دارد ماکسیما ، اما به من...داده یک ماشین پیکان نیز هم
شکر ایزد شاغلم پیش عیال ... می دهد مزدم دو چندان نیز هم
ارث بابایش سپرده در حساب... سود می گیرد فراوان نیز هم
می رود هرروز تفریح ودَدَر... با فک و فامیل و یاران نیز هم
گاهگاهی هم اروپا می رود .... چین و هند و ارمنستان نیز هم
من ولی در خانه مشغولم به کار... کار های سخت و آسان نیزهم
رفت و روب ، گردگیری ، شستشو... پختن مرغ و فسنجان نیز هم
بچّه داری هم کمی تا قسمتی ... شستن ماشین (زنجان) نیز هم
هر که بیند این تریپ و حال و روز... می شود خندان و گریان نیز هم
خنده از مردی که بسته پیش بند... گریه بر زی ذی لاجان نیزهم
دوش با «جاوید »گفتم این سخن...« دردم از یار است و درمان نیز هم»
ارث بابا درد و درمان من است.... چون نباشد این یکی آن نیزهم
کاش جای ارث بابایش کمی.... داشت احساسات انسان نیز هم
R A H A
04-02-2012, 03:33 AM
این ترانه بوی نان نمی دهد
از قدیم همچنان نمی دهد
نان همیشه توی سفره است، پس
پشت سفره بوی نان نمی دهد
این خبر تکان دهنده است لیک
آن خبر مرا تکان نمی دهد
بانک وام ازدواج می دهد
لیک وام زایمان نمی دهد
کلّه پز عدالتش صحیح نیست
مغز می دهد، زبان نمی دهد
هر که دل به دست این سپرده است
لاجرم به پای آن نمی دهد
منطقاً قبول هم نمی شود
هر کسی که امتحان نمی دهد
روزگار با تمام ما بد است
دسته هم به دستمان نمی دهد
هیچکس برای ارتقای تو
چار پلّه نردبان نمی دهد
نردبانی از قضا اگر دهد
نردبانِ رایگان نمی دهد
نردبان خوب را کرایه کن
از کسی که او گران نمی دهد
یک سوال خوب: وقت فوتبال
رادیو چرا اذان نمی دهد؟
هیچ کنگره برای این غزل
سکّه ای به دستمان نمی دهد
اميد مهدي نژاد
R A H A
04-02-2012, 03:33 AM
گفتم غم تو دارم**گفتا چشت درآيد!
گفتم که ماه من شو**گفتا دلم نخواهد!
گفتم خوشا هوايي کزبادصبح خيزد**گفتا هواي گرميست? اَه اَه? عرق درآمد!
گفتم دل رحيمت کي عزم صلح دارد**گفتا برو به سويي ? تا گلّ ني درآيد!
گفتم زمان عشرت ديدي که چون سرآمد**گفتا که اي واي ديرشد? داد مامان درآمد
R A H A
04-02-2012, 03:34 AM
نخستین بار گفتش کز کجایی؟
مبادا هم محل، هم خاک مایی؟
چرا این دختر همسایه مان را
تو کردی خواستگاری بی خبر،ها؟!
چرا اورا تو کردی انتخابش؟
بگفتا: مطمئنم از جوابش!
بگفتا: نرخ مهرش با تو گفته؟
بگفت: آن را که داده، کی گرفته؟!
R A H A
04-02-2012, 03:34 AM
روی قبرش بنویسید که شاعر بوده ست
شاعری فحل٬ که بسیار معاصر بوده ست!
بنویسید که اشعار قوی می گفته ست
تازه آن وقت٬که شاگرد اکابر بوده ست
بنویسید که هر بار غذا می خورده
بعد هر لقمه دو روز از همه شاکر بوده ست
بنویسید که با یک سفر از ده به کرج
فکر می کرده که یک عمر مسافر بوده ست
ننویسید که کلاْ سر او بی مو بود
بخشی از پشت سر شاعر ما فر بوده ست
ننویسید که شعرش غلط وزنی داشت
چون که از هر نظر این نابغه نادر بوده ست
پیش از آنی که سمند و پروتون می رانده
ننویسید که راننده ی قاطر بوده ست
اصلاْ از شوفری اش هیچ مگویید به خلق
تا نگویند که مرحوم شوماخر بوده ست
ننویسید که پر می شده صد سطل از آن٬
مهملاتی که به ذهنش متبادر بوده ست
مرگ او شعر ترین حادثه در عمرش بود
روی قبرش بنویسید که شاعر بوده ست!
R A H A
04-02-2012, 03:35 AM
حرفاي گريه دار نمي پسندين
مي خوايد يه جک بگم کمي بخندين
خوشا به حال اون که تو محلش
هواي عاشقي زده به کلش
کسي که قلبش اتصالي داره
مي دونه عاشقي چه حالي داره
با اينکه سخته باز دلنشينه
طپش طپش واي از طپش همينه
عاشق شدن شيدايي داره والا
خاطر خواهي رسوايي داره والا
وقتي طرف تو کوچه پيدا مي شد
توي دلت يه باره غوغا مي شه
صداي قلبت اونقدر بلنده
که دلبرت مي شنوه و مي خنده
دين و مرام و اعتقادت مي ره
اوني که مي خواسته بگي يادت مي ره
مي خواي بگي فدات بشم الهي
مي گي که خيلي مونده تا سه راهي
ميخواي بگي عاشقتم عزيزم
مي گي که من عاعا،عاعا چي چي زم
مي خواي بگي بيام به خواستگاريت
مي گي هواي خوبي داره ساري
کوزه ي ضربه ديده بي ترک نيست
حال طرف هم از تو بهترک نيست
مي خواد بگه برات مي ميرم اصغر
مي گه تمنا مي کنم برادر
مي خواد بگه بيا به خواستگاريم
ميگه که ما پلا ک شصت و چهاريم
اول عشق و عاشقي نگاهه
نگاه مثل آب زير کاهه
بين شماها عشق و ميشه فهميد
از توي نگاها عشقو مي شه فهميد
عشق اخوي آتيش زير ديگه
نگاه آدم که دروغ نمي گه
نگاه مي گه عاشقتم به مولا
به قلب من خوش امدي بفرما
R A H A
04-02-2012, 03:35 AM
زن نبايد به فكر مش باشد
مش همين پنج ماه و شش باشد
هي نگردد پي تل و گلسر
بهر مويش به فكر كش باشد
خواستگاران خوب رد نكند
كم پي فال و شيش و بش باشد
مرد خوبي به تور خود بزند
حرفهاي ، تيز ، با برش باشد
همسر مرد سالمي بشود
نه عجوزي كه مرتعش باشد
مردي آنسان كه در كشاكش دهر
سنگ باشد نه اينكه كش باشد!
ورنه در كار وي گره افتد
مشكلش حركت و جهش باشد
با جوانان پير ، كم بپرد
گر چه آمادهي پرش باشد!
عشق وقتي كه اتفاق افتاد
متمايل به واكنش باشد!
چشم دلدار خويش را هرشب
سير سازد به هر روش باشد
قلب او را چنان كند تسخير
تا شب و روز در تپش باشد
ندهد گير هي به شوهر خويش
هي نخواهد پي تنش باشد
نكند با كسي مقايسهاش
كم بدنبال سرزنش باشد
دست در جيب شوهرش نكند
بلكه در جيب وي شپش باشد
احتمالا بگيرد او را برق
شوهرش گر كه سيمكش باشد
زن ز مردش مراقبت نكند
مرد امـــــــا مراقبش باشد
فيض اگر خواست رندي از دهنش
فكر گازيدن لبش باشد!
R A H A
04-02-2012, 03:35 AM
دوستت دارم قد یه بشكه بنزین،
خاطرخواتم قد یه پمپ بنزین،
روز تولد تو بهترینم،
هدیه بهت میدم یه كارت بنزین
R A H A
04-02-2012, 03:36 AM
حرفاي گريه دار نمي پسندين
مي خوايد يه جک بگم کمي بخندين
خوشا به حال اون که تو محلش
هواي عاشقي زده به کلش
کسي که قلبش اتصالي داره
مي دونه عاشقي چه حالي داره
با اينکه سخته باز دلنشينه
طپش طپش واي از طپش همينه
عاشق شدن شيدايي داره والا
خاطر خواهي رسوايي داره والا
وقتي طرف تو کوچه پيدا مي شد
توي دلت يه باره غوغا مي شه
صداي قلبت اونقدر بلنده
که دلبرت مي شنوه و مي خنده
دين و مرام و اعتقادت مي ره
اوني که مي خواسته بگي يادت مي ره
مي خواي بگي فدات بشم الهي
مي گي که خيلي مونده تا سه راهي
ميخواي بگي عاشقتم عزيزم
مي گي که من عاعا،عاعا چي چي زم
مي خواي بگي بيام به خواستگاريت
مي گي هواي خوبي داره ساري
کوزه ي ضربه ديده بي ترک نيست
حال طرف هم از تو بهترک نيست
مي خواد بگه برات مي ميرم اصغر
مي گه تمنا مي کنم برادر
مي خواد بگه بيا به خواستگاريم
ميگه که ما پلا ک شصت و چهاريم
اول عشق و عاشقي نگاهه
نگاه مثل آب زير کاهه
بين شماها عشق و ميشه فهميد
از توي نگاها عشقو مي شه فهميد
عشق اخوي آتيش زير ديگه
نگاه آدم که دروغ نمي گه
نگاه مي گه عاشقتم به مولا
به قلب من خوش امدي بفرما
R A H A
04-02-2012, 03:37 AM
بخت من خواب است بیدارش کنید** گر که بیمار است تیمارش کنید
مانده ام این بخت است یا بَختَک است** چون مُدام از بهر من در جُفتک است
موقعی که بخت را قسمت نمودند بر بشر** رانده گشتم از درش با تیپا و توپ وتشر
مرغ بخت از بام من تا بی نهایت پر کشید** بر در بختم زمانه با ملات آستر کشید
آب دریاها ز بختم خشک گرددچون کویر** گر که صد تا نان خَرم هر صد عدد باشد خمیر
گر کلنگی آید از سوی سماوات خدا** می خورد بر فرق من ،فرق سرم گردد دوتا
گر ببارد سیل رحمت از فراز آسمان** قطره ای از آن نبارد بر زمین خُشکمان
گر نظر بر زر کنم مس میشود از بخت من** دُر و گوهر می شود خر مُهره ای در دست من
چون به باغ اندر شوم گلهای آن پژمرده اند** بلبلان برتارک سبز درختان مرده اند
گر بکارم دانه های گندم و جو همچنین** می زند از بخت من خرزهره سر از این زمین
گر زند همسایه ام میخی به دیوار اتاق** می شود آوار برفرق سرم الوار تاق
الغرض« جاوید»، بختش آرمیده تا ابد** در نیاید قرعه شانسی بنامش از سبد
R A H A
04-02-2012, 03:43 AM
يکي را ديدم اندر کوچه بازار..............................خريده ميوه هاي تازه ابدار
تو کيفش پر بود از گوشتهاي تازه.............ز ران و دست و سينه گوشت بره
به هر جا مي رسيد با يک اشاره.............به صاحب مال مي کرد ناز و غمزه
نمي پرسيد جنس کيلوي چنده...................فقط مي گفت ميخوام اينو بنده
فروشنده تا ديد مشتري را.................................ز دورادور پرسيد حال او را
بگفتا مش عباس ميوه چه داري...................همينجا يا که در پستو تو داري
جواب داد مش عباس با خنده و ناز..............چه ميخواهي عزيز جانم گل ناز
کمي بالاتر از دکان عباس.............................يکي ايستاده بود جنب اتوباس
به دل حسرت بود و جيبش چو خالی...........دمادم هي ميشد حالي به حالي
جلو رفت پيش عباس مرد مفلس...................سلام کرد و بگفتا بنده مخلص
برانداز کرد عباس مرد ثاني................پس از سير و تماشا گفت چه خواهي
بگفتا ميوه خواهم پول ندارم..............................ز بي پولي دگر حالي ندارم
اگر با ما تو راه ايي به قرضي.........................اگر خواهد خدا روزي به نقدي
چو مش عباس شنيد اين اه و ناله..................زدست مرد مفلس کرد شکوه
مگر گم کرده اي تو راه خانه.............................برو اينجا مکن هي اه و ناله
که گفته گنج دارم توي خونم..........................که بايد بخشمش بر تو عزيزم
اگر ديدي سلام کردم به يارو.......................تو فکرم جمع کنم پولش به پارو
برو اي مرد عاقل باش و دانا...........................که من جنسي ندارم بهر اقا
R A H A
04-02-2012, 03:45 AM
همه دنیا رو نامردا گرفتن
وفا رو از شما مردا گرفتن
خبر اومد که مجنون و پریشب
با سه تا لیلی گرفتن
R A H A
04-02-2012, 03:45 AM
خانه ای دارم به متراژ مفید شصت وسه// لشکری کور وکچل دارم به سن مدرسه
پرتو وپروانه و پرویز و پوران و پری // پارسا و پونه و پدرام هم بود آخری
یک عدد دفترچه دارم بابت تقسیط وام// چون عقب افتاده اقساطم شده وضعم درام
مانده ارثی هم زبابایم ، ثقیل و پر بها // یک طلبکار قــَدر در بم یکی در آستارا
سی چهل سالی نماز و روزه هم دارد قضا // باید البته کنم بنده به جای او ادا
یک دومتری هم زمین دارم دو نبش و با کلاس // در دیار مردگان كه يك كمي باشد قناس
خودروام البته چون ماشین مشتی ممدلی ست// فاقد بوق و کلاچ و دنده ، حتی صندلی ست
دیسک و صفحه گر گران باشد ندارم هیچ غم// چون که دارد دیسک فابریکی ستون مهره ام
بی نیاز از میخم و خوشحال هستم چون که من //میخچه ای دارم به پا از شدت سگدوزدن
بی خیال کوپن روغن ویا قند وشکر// چون که قند و چربی ام بالاست ، درحد خطر
لوزه تین ام باد کرده مثل توپ فوتبال// خيك من آماس کرده از بزرگی طحال
معدن سنگی خدا داده زلطفش شاکرم// کلیه ام از این جهت مشغول کرده خاطرم
سنگ استخراج می گردد از آن سالی دوبار// بار اول در خزان و بار دوم در بهار
جای مروارید غلطان ،آب مروارید ِ چشم// برده از من در چنین اوضاع جالب دید ِ چشم
بیت الامراض است القصّه تن وامانده ام// تاکنون هم زورکی این طفلکی را رانده ام
الغرض این بود ارث وملک و دارایی من // نیست چیزی دیگری جز این کُت و این پیرهن
گفت بیخ گوش من « جاوید» با صوتی حزین// صورت دارایی خود را نکن فاش این چنین
چون که می بندند بر ناف تو محکم مالیات// یک عوارض هم سر هر سال می آید (برات)
ضمناً از فردا لزوماًنصب کن یک دزدگیر// روی این اموال و تا آژیر زد دزدش بگیر
R A H A
04-02-2012, 03:46 AM
یکی از بزرگان اهل تمیز».... حکایت کند از زنی تند و تیز
که غرید روزی چنان شیر نر.... به داماد خود این چنین زد تشر:
الهی که پنچر شود چرخ هات.... عوارض دوچندان بیاید برات
کُت و کفش و شلوار و حتی کــُلات.... بگیرند از بابت مالیات
الهی کوپن هات باطل شود.... ویا کارت بنزین تو ول شود
خورَد فـُرم چکهای تو دم به دم.... نیاید به یادت دم و بازدم
بمانی درهجران شیر پگاه....زچاله در آیی بیفتی به چاه
الهی ز نفرین من چون کدو .... شود کلّه ات عاری از تار مو
شده آهو از دست تو خون جگر.... الهی که ارُیون بگیری پسر
چنین لعبتی که به تو داده ام ....مگر از سر راه آورده ام؟
به داد و هوار و به صد اخم وتخََم.... گرفتی ز دردانه ام زهر چشم
تو ای مردک تنبل ِ بی بخار....وبا قدّ دیلاق ِ مثل چنار
نه در ظرفشویی کمک می دهی.... نه پولی برای بزک می دهی
نه شلوارهایش اطو می کنی.... نه رخت و لباسش رفو می کنی
نه در بچه داری پُخی بوده ای .... نه در علم و دانش مُخی بوده ای
برایش نه اصلاً طلا می خری.... نه او را به کیش و دبی می بری
لذا چون که براو جفا می کنی .... وپنهان زمن در خفا می کنی
به ناچار در منزلت مستقر... شوم چند هفته و یا بیشتر
که گیرم تو را خوب زیر نظر.... شوم از کَم وکیف تو باخبر
چو داماد بشنید این گفته را... به مادر زن خویش داد این ندا:
از امروز من نوکرش می شوم.... اگر هم بخواهی خرش می شوم
به پختن به شستن به رُفتن کمر.... ببندم چنان که بیفتم دَمر
چپ و راست اورا کمک می کنم.....خودم دخترت را بزک می کنم
دبی چیست اورا پکن می برم..... هوایی ویا با ترن می برم
R A H A
04-02-2012, 03:46 AM
از در درآمدى و من از خود به در شدم"
از ديدنت، به جان تو، كلى پكر شدم!
باز آمدى كه ناله برآرى ز دخل و خرج
از دست شكوههاى تو، من خون جگر شدم!
مىگفت روز پيش، "حسن" با پدر كه: من
مغبون ز گفتههاى شما، اى پدر، شدم!
من اهل ازدواج نبودم ز ابتدا
خواندى به گوشم آنقدر آخر كه خر شدم!
من خانهاى مصادرهاى داشتم، دريغ!
صاحب زمين بيامد و من دربدر شدم
گفتم: به قرض، تر نشود شصت پاى من
در منجلاب قرض، فرو تا كمر شدم!
شد با ظهور "نظم نوين" وضع من خراب
بد بود حال و روزم و از بد، بتر شدم!
دنيا به مثل دوره عصر حجر شده است،
يا بنده مثل آدم عصر حجر شدم؟!
بر من مگير اگر پس از اين شعر آبدار
چون استكان كنار سماور، دمر شدم!
R A H A
04-02-2012, 03:46 AM
خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند
هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد
غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم
R A H A
04-02-2012, 03:47 AM
ادعاهای یک بی زن http://forum.patoghu.com/images/poti/2008/10/56.gif
من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم
زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
نرود از سر ذلت به هوا فریادم
"هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست"
نکته ای بود که فرمود به من استادم
شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور
چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم
هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند
محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)
زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!
مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم
مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم
نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!
هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم
نه برای دل هر دختر و زن فرهادم
الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: "من
از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟"
شر گژشت یه شورنگی!
توی کوچه قد کشیدم ، توی گرد ُ دودُ سوزن
با شب ُ دشنه گره خورد ، همه ی زندگی من
خشته ام اژ هرچی جنشه، اژ شورنگ و خون و شوژن
با چه چیژایی گره خورد، روژای ژندگی من!
جون هرچی بامرامه، رشیدم به شیم آخر
دشتامو بگیر تو دشتت، کمکم بکن برادر!
_ یک مهندش مامانی !_ آرژوم بوده همیشه
نه کشی که بخت نحشش تو مبال نوشته می شه!
کاشکی یک آدم لوتی، فکر آژادی من بود
فکر اژ قفش پریدن، اژ قفش رها شدن بود!
توی جیبام پر جنشه، پر جنشایی که تارن
پر جنشای گرونی که رقیبی هم ندارن!
روی شورتم همیشه، جای ژخم شُرخ پنجه ش
پنجه گربه کوچه، یه چیژی مثل ***جه ش!
شده ام جوجه گربه، واقعا توی عژابم
چی می شد ب***ه روژی شورت ژشت نقابم؟!
شبا توی کوچه هشتم ، مهمون یه جور ژیافت
همنشین گربه های اهل فتنه و خیانت!
درد و دل یک دختر
دختری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
مرغم و خواهم زبهر خود خروس * مانده ام در حسرت تاج عروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
هست موجود و جهازم کامل است * پول نقد و زانتیا هم شامل است
هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست * برسرم گیسو و زلف و موی نیست
ترسم از بی شوهری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد شوهری توی تله
میشدم عبد و کنیز شوی خود * می نمودم چاره درد موی خود
گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
بارالها تو کرم کن شوی را * خود مرتب میکنم این موی را
پسر برتر از دخترآمد پديد
«پسر برتر از دخترآمد پديد»
پسر جمله را گفت و چيزي نديد
نگو دخترك با يكي دسته بيل
سر آن پسر را شكسته جميل
بگفتا:«جوابت نباشد جز اين
نگويي دگر جمله اي اين چنين
!وگرنه سر و كار تو با من است
كه دختر جماعت به اين دشمن است.»
پسر اندكي هوشياري بيافت
سرش چون انار رسيده شكافت
پسر گفتش:«اي دختر محترم
كه گفته كه من از شما بهترم؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
كه دختر جماعت به كل برتر است
ز جن تا پري از همه سر تر است
پسر سخت بيجا كند،مرگ بيد
كه برتر ز دختر بيايد پديد!»
پس آن ضربه خيلي نشد نابه جا
كه يك مغز معيوب شد جابه جا
http://forum.patoghu.com/images/poti/2008/12/1616.jpg
R A H A
04-02-2012, 03:47 AM
اي خدا hard دلم format نما / از فريب ناکسان راحت نما
جمله ويروسند مردمان دون / استغيرالله مما يفترون
فايل عشقت را کپي کن در دلم / deltree کن شاخه هاي باطلم
jumper روح خلائق set نما / گام هاشان در رهت ثابت نما
گر ز انفاست دلي scan شود / از شرور ديد و دذ ايمن شود
بهر روي زرد سيمين تن فرست / بهر دمهاي پر آستر fan فرست
اي خدا file عذابت run مکن / با ضعيفان هيچ جز احسان مکن
از همان صبحي که اول گل دميد / بي نياز از cod خدايش آفريد
کارگاه آفرينش cod نداشت / ram نبود و mouse آن همpad نداشت
عشق گل حق در دل بلبل نهاد / بر شقايق داغ چون lable نهاد
system عشقش بري از هرerror / گوهر مهرش در سينه همچو دُر
عشق نرم افزار راه انداز ماست / عشق password و وصال کبرياست
خالي از عشق و محبت دل مباد / بي صفا چون عاصي intel مباد
بهتر آن باشد سرودن ول کنم / زين تن خاکي دَمي dos shell کنم
R A H A
04-02-2012, 03:48 AM
دوش در راه سفر شام،کبابم دادند***واندر آن خر توخری لحم لوابم دادند
مشتی از چنته پلو در کف بشقاب کثیف***در برش سوخته یک سیخ کبابم دادند
آن چنان خورده و دل درد گرفتم که مپرس***چه شبی بود که تا صبح عذابم دادند
پیچ و تاب دلم از پیچ و خم جاده گذشت***چه بگویم که در آن پیچ چه تابم دادند
چه غم انگیز شبی بود و تب آور سحری***چشم بیدار به جای خور و خوابم دادند
آن که شب کرده سفر با اتوبوس می داند***که چه بر خورده منِ خسته خرابم دادند
جای نوشابه ی حال آور نوشین و خنک***چای جوشیده و سردی چو دشابم دادند
منِ ناپخته چو ناپخته غذایی بودم****پخته گشتم چو به کف صورت حسابم دادند
مشکلم را به برِپیر دخو بردم دوش***خنده ای کرد و این گونه جوابم دادند
بهر آسودگی از درد سر و شر زمان***آخرین چاره نشان دار طنابم دادند
بعد از این شب سفر هرگز نکنم بی بر و توش***درس و مشقی که در این فصل کتابم دادند
R A H A
04-02-2012, 03:58 AM
یه بندۀ خدا تو روز برفی.....داشت می زد با آخدا یه حرفی:
اوسا کریم نوکرتیم شدیداً....اگرچه کم لطفی به ما جدیداً
چرا که هرچی می کنم تقاضا...که برف نباره بیش از این در اینجا
گوش نمی دی با بنده لج می کنی... تمام کارا را فلج می کنی
برف که زیادتر از سه سانت بباره.... برام عذاب و دردسر می آره
راه ها همه بسّه می شن یک به یک... مدیرامون خسّه می شن یک به یک
ترکمنا تاقچه بالا می ذارن... ..گازشونو از لوله ور می دارن
کم میشه در ادامۀ داستان... فشار گازمون تو چن تا استان
تو سوز سرمای پدر درآری.... نفت نداریم بدیم واسه بخاری
مدرسه واداره ها ول می شن.... پرواز طیاره ها کنسل می شن
نونوایی ها تخته می شه دراشون... در می آد عاقبت همه صداشون
مردم بیچاره واسه دوتا نون.... صف می کشن از توپخونه تا شمرون
جالبه وقتی سدامون پر می شه.... در عوضش نونمون آجر می شه
جواب بده ولی به من آخدا.... با برف یک متری تو ینگه دنیا
چرا همه مشغول کسب و کارند؟.... همه به کار و بار خود سوارند
حرفشو « جاوید» شنید و خندید....گفت گمون کنم بدون تردید
برفای ینگه دنیا پوشالیه.... عینهو مغزشون پراز خالیه
برف ما اما پر ملاته و سخته.... واسه همین درها رو کرده تخته
بنابراین فقط دعا باید کرد.... دستا بالا خدا خدا باید کرد
برف اگه می خواد بیاد، ولی کم.... بارون بباره اما قـّـد شبنم
که گاز خونه ها دیگه ول نشه.... پرواز طیاره ها کنسل نشه
R A H A
04-02-2012, 03:58 AM
تعجب می کند یارم ز رفتاری که من دارم
تصور می کند دیوانه ام یاری که من دارم
نه او، هر کس دگر باشد تعجب می کند طبعاً
ز رفتار عجیب و نابهنجاری که من دارم
همه گویند رفتارم عجیب و نابهنجار است
و گاهی مایه شرم است اطواری که من دارم
خودم یکبار رفتار خودم را بررسی کردم
ولی دیدم که معقول است رفتاری که من دارم
و دیشب دست آخر گفتمش با صد زبان بازی:
خودت -یارا!- مرض داری و پنداری که من دارم
همیشه فکر می کردی که من از خویش شک دارم
کنون دیدی بی علت نیست اصراری که من دارم؟
چه خواهی گفت اگر روزی درآری سر ز افکارم؟
که رفتارم شده مشتق ز افکاری که من دارم
کسی دیگر مرا کی می تواند کنترل کردن؟
نباشد دست کس -غیر تو- افساری که من دارم
برایم آبرو نگذاشتی، بی آبرو! شرمی
کنون نقل محافلهاست آماری که من دارم
نه پولم می دهد، نه احترامم پاس می دارد
طلبکار است خود گویی بدهکاری که من دارم
تمام سالمندان از پرستار جوان گویند
ولی صد سال سن دارد پرستاری که من دارم
R A H A
04-02-2012, 03:59 AM
داد مجنون بهر ليلي يك ايميل
گفت ای از هجر تو اشكم چو سيل
ای به قربان قد و بالای تو
من فدای قامت رعنای تو
ناز كم كن ای نگار نازدار
قهر با من نيست انصاف ای نگار
خواستهای ميرزا قلمدونت شوم
واله و شيدا و حيرونت شوم
گفتهای نامه ز ايميل بهتر است
دستخط يار ديدن خوشتر است
ليك دور نامه لیلی جان گذشت
دورهی ايميل يا ايكارد گشت
نامه جانم مال عهد بوق بود
رازدار عاشق و معشوق بود
مال عهد چادر و چاقچور بود
خيس از اشك عاشق مهجور بود
چون كه میپوشی مینی ژوپ اين زمان
چون كه تیشرتت گرفته در ميان
ناخن تو چون كه گشته مانيكو
خط چشمت چشمها را كرده كور
چون به لب ماتيك داری ای عزيز
کی تو میباشی فناتيك ای عزيز؟
نامه بهر تست ديگر امّلی
ای نگار دلربای سوگلی
گشته چت ديگر به جايش جانشين
دورهی ايميل گشت ای نازنين
فيبر نوری گشته ديگر اين زمان
جانشين كفتر نامه رسان
بهر تو ايميل خیلی بهتر است
لايق عاشقكشان دلبر است
اسب همت را تو اينك هی بكن
بهر مجنون يك ايميل ریپلی بكن
جوف آن بفرست اتچهای قشنگ
فايلهای جور واجور و رنگ وارنگ
عشق من آنلاين تست ای مهربان
صبح و ظهر و عصر و شب در هر زمان
آف مسيجت میفرستم دمبدم
تا كه مهر افزون کنی و ناز كم
اين ايميل را کپی پيست در هارد كن
از برای عاشقان فوروارد كن
با خيال راحت ای يار ملوس
چون كه دارد اين ايميل آنتی ويروس
R A H A
04-02-2012, 04:00 AM
نوشتم عشق برایم قباله بفرستد
قباله گر که ندارد، حواله بفرستد
حواله را ندهد دست هر کس و ناکس
حواله را بدهد دست ژاله بفرستد
که عشق چک بکشد، ضامنم شود در بانک
سه چار میلیون وام جعاله بفرستد
برای رفع و رجوع کثیف کاری هام
عنایتی بکند، باز ماله بفرستد
برای آنکه نیفتم به چاه خودخواهی
نوشتم عشق سر راه چاله بفرستد
برای امنیتم یک محافظ گنده
برای دور سرم نیز هاله بفرستد
اگرچه امر مهم پاستوریزه بودنش است
پگاه نفرستد، دوغ کاله بفرستد
نوشتم عمه کتک می زند، جنون دارد
بجای عمه مرا نزد خاله بفرستد
دو ماه بعد فراخوان کنگره ست، لذا
نوشتم عشق برایم مقاله بفرستد.
R A H A
04-02-2012, 04:00 AM
شاهدon نیست!....کــــــــه مویی و میانی دارد؟؟
بنــــــــــــده ی طلعت آن باش کـــــــــه on ی دارد!
شاهد on نیست!.... کــــــــــــه pm بفرستد مارا؟
یــــــــــــا کـــــــــــــه از ID بنده نشــــــانی دارد؟
شاهد off است و ز مــــــــو یا ز میانش چه ثمـــر
چون که بی webcam خــــــــــــود روی نهانی دارد!
اي خوش آن دوست که با ميل و مسنجـر همه شب
خوشتر از باد صبـــــــــــــا ، نامــــــــــــه رساني دارد
خرّم آنکس کــــه بــــــــــــــه دور از نظـــــــــر کاربران
بهــــر چت کردن خـــــــــــود دنج مکـــــــــــانی دارد!
یا کــــــه بـــــــــــــــا دلبـــــــر دلخواسته ای دورا دور
خلوتی خواسته در نیمــــــــــه شبــــــــــــانی دارد!
یا کــــــه از صورتک بوســـــــــــه به هنگامه ی چت
گــــــــــــاه و بیگــــــــاه لب بوســـــــــه ستانی دارد
انفعــــــــالاتي اگــــــــــــــر گشت پديــــد از چت او
بــــــــــــا نگــــــــــــاري فعـــــــلاتن فعــــــلاني دارد!
**
دوش دیدم کــــــه به جنّت بنشسته است عبوس
"خواجه" در زیـــــــــــــــر لبش آه وفغــــــــــانی دارد
گفتمش خواجه بگـــو اینهمـــــــــه اندوه ز چیست
ای کــــــــــــه اشعـــــــار تــــــو از غیب لسانی دارد
بکشید آهی و فرمـــــــــود کــــــــــــه : خیل شعــرا
بوالفضــــــــــول الشعــــــرا نــــــــــام جوانی دارد!
قصد دیــــــــــوان مـــــــــــرا کـــرده و پنداشته است
این روانی بــــــــــه عبث ، طبـــــــــــع روانی دارد
چــون خــــــــــدا روز قیامت به حســــــــابش برسد
بنگر او را کــه چــــــــــــــه جزغــــــــــاله زباني دارد!
بوالفضـــــــــولي گــــر از اين است کــه ايشان دارد
با غ طنـــــــــــز از دم او طرفـــــــــــــــه خزاني دارد!
گفتـــــــــم : اي طوطي حـــق! نادره ي دورانهـــــا!
اي کـــــــــه هــر بيت تــــــو در خويش جهاني دارد
صاحب سفــــــره تــــو هستي و از اين بيش مرنج
سائلي گرسنه گــــــــر ديده بـــــــــه خـــواني دارد
بوالفضولانه پي شـــــــادي خلـــــــق است و به کف
بهـــــــــر تاراندن غـــــــــم تيـــــــر و کمـــــــــاني دارد
بي امــــان هر کـــــــه امــــــــان غــم مــــردم ببُرد
از غــــــــــــــم و دلهـــــــــــــره ی حشـــر امانی دارد
R A H A
04-02-2012, 04:01 AM
این ترانه بوی نان نمی دهد
از قدیم همچنان نمی دهد
نان همیشه توی سفره است، پس
پشت سفره بوی نان نمی دهد
این خبر تکان دهنده است لیک
آن خبر مرا تکان نمی دهد
بانک وام ازدواج می دهد
لیک وام زایمان نمی دهد
کلّه پز عدالتش صحیح نیست
مغز می دهد، زبان نمی دهد
هر که دل به دست این سپرده است
لاجرم به پای آن نمی دهد
منطقاً قبول هم نمی شود
هر کسی که امتحان نمی دهد
روزگار با تمام ما بد است
دسته هم به دستمان نمی دهد
هیچکس برای ارتقای تو
چار پلّه نردبان نمی دهد
نردبانی از قضا اگر دهد
نردبانِ رایگان نمی دهد
نردبان خوب را کرایه کن
از کسی که او گران نمی دهد
یک سوال خوب: وقت فوتبال
رادیو چرا اذان نمی دهد؟
هیچ کنگره برای این غزل
سکّه ای به دستمان نمی دهد
R A H A
04-02-2012, 04:02 AM
به نام خداوند ويروس گارد
كنون رزم Virus و رستم شنو / دگرها شنيدستي اين هم شنو
كه اسفنديارش يكي Disk داد / بگفتا به رستم كه اي نيكزاد
در اين Disk باشد يكي File ناب / كه بگرفتم از Site افراسياب
چنين گفت رستم به اسفنديار / كه من گشنمه نون سنگگ بيار
جوابش چنين داد خندان طرف / كه من نون سنگگ ندارم به كف
برو حال ميكن بدين Disk، هان! / كه هم نون و هم آب باشد در آن
تهمتن روان شد سوي خانهاش / شتابان به ديدار رايانهاش
چو آمد به نزد Mini Tower اش / بزد ضربه بر دكمه Power اش
دگر صبر و آرام و طاقت نداشت / مر آن Disk را در Drive اش گذاشت
نكرد هيچ صبر و نداد هيچ لفت / يكي List از Root ديسكت گرفت
در آن Disk ديدش يكي File بود / بزد Enter آنجا و اجرا نمود
كز آن يك Demo شد پس از آن عيان / با فيلم و موزيك و شرح و بيان
به ناگه چنان سيستمش كرد Hang / كه رستم در آن ماند مبهوت و منگ
چو رستم دگرباره Reset نمود / همي كرد Hang و همان شد كه بود
تهمتن كلافه شد و داد زد / ز بخت بد خويش فرياد زد
چو تهمينه فرياد رستم شنود / بيامد كه ليسانس رايانه بود
بدو گفت رستم همه مشكلش / وز آن Disk و برنامه خوشگلش
چو رستم بدو داد قيچي و ريش / يكي ديسك Bootable آورد پيش
يكي Toolkit، Hard اندرش / چو كودك كه گردد پي مادرش
به ناگه يكي رمز Virus يافت / پي حذف امضاي ايشان شتافت
چو Virus را نيك بشناختش / مر از Boot Sector برانداختش
يكي ضربه زد بر سرش Toolkit / كه هر Byte آن گشت هشتاد Bit
به خاك اندر افكند Virus را / تهمتن به رايانه زد بوس را
چنين گفت تهمينه با شوهرش / كه اين بار بگذشت از پل خرش
دگر باره اما خريت مكن / ز رايانه اصلا تو صحبت مكن
قسم خورد رستم به پروردگار / نگيرد دگر Disk از اسفندیار
R A H A
04-02-2012, 04:02 AM
گربه شورا راه یابد پای من
هرچه ویرانی است عمران می کنم
می روم هر شب به میدان های شهر
هر چه ساعت بود میزان می کنم
مشکلات شهرتان را رتق و فتق
پشت میز و پشت فرمان می کنم
کوچه های تنگ را هر شب فراخ
هرچه بن بست است دالان می کنم
چاله های شهر را چاه عمیق
هرچه دالان را خیابان می کنم
هرکه شورا شد فقط این کرد و رفت
من اگر شورا شوم آن می کنم
مردها را اهل تجدید فراش
لطف ها در حق نسوان می کنم
تا کش آید پوز اعضای اوپک
نفت را فالفور ارزان می کنم
مرده ها را می کنم ساماندهی
شهرتان را باغ رضوان می کنم
شاعران شهر را در خانه ام
هفته ای یک بار مهمان می کنم
کارگردان های با احساس را
می برم مهمان مامان می کنم
تا که پررو نق شود گردشگری
اصفهان را ارمنستان می کنم
شهردار از شهرضا می آورم
الغرض این می کنم آن می کنم
می شوم هر شب سوار بلدوزر
هر چه ناصافی است ویران می کنم
شهر تا راحت شود از چشم هیز
دیدنی ها را فراوان می کنم
می نویسم طنز بر دیوار و در
شهرتان را من نمکدان می کنم
تا که کار خلق فورا حل شود
کارمندان را دو چندان می کنم
هی تراکم می فروش را به را
یاری انبوه سازان می کنم
شهرداری را همه رایانه ای
کارها را سهل و اسان می کنم
گر رقیبانم به من فرصت دهند
چاره ی کمبود سیمان می کنم
می کنم هی کارهای خوب خوب
دشمنانم را پشیمان می کنم
هفته ای یک شب کلیسا می روم
ارمنی ها را مسلمان می کنم
می فروشم کل اسراییل را
پول آن را خرج لبنان می کنم
یک سخنرانی به نفع مسلمین
در بلندی های جولان می کنم
مثل اقشار ضعیف اجتماع
نوش جان سویای سبحان می کنم
هم صدایی هم دلی هم زیستی
با سرای سا لمندان می کنم ...
باباجون خسته شدم ..قافیه ها ته کشید ....به من رای بدین دیگه ...
دم همتون گرم....!
R A H A
04-02-2012, 04:05 AM
با اجازه استاد نظامی گنجوی
نخستین بار گفتش کز کجایی؟
مبادا هم محل، هم خاک مایی؟
چرا این دختر همسایه مان را
تو کردی خواستگاری بی خبر،ها؟!
چرا اورا تو کردی انتخابش؟
بگفتا: مطمئنم از جوابش!
بگفتا: نرخ مهرش با تو گفته؟
بگفت: آن را که داده، کی گرفته؟!
بگفتا: بیشتر من دارمش دوست
بگفت: اما مهمتر، پاسخ اوست!
بگفتا: دوستش داری چنان من؟
بگفت: عشقت نه نان است و نه مسکن!
بگفتا: ازچه رو دارد قبولت؟
بگفت: او گفته با من بهر پولت!
بخندید: این دلیلش نیست کافی!
بگفت: آیا تو از خدمت معافی؟!
به ضرب پول، بنده روسفیدم
و سربازی خود را هم خریدم!
تو حتی یک موتور گازی نداری
خریدم من دو ماشین شکاری!
تو یک آلونک کوچک نداری
تو چون من خانه در پونک نداری!
به دانشگاه بودم سخت ساعی
ولی البته غیر انتفاعی!
بنابراین دلیلش هست کافی
نباید بیش از این مهمل ببافی
بگفت: اما منم فرهاد عاشق
بگفت: ازغصه اش باید کنی دق!
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.