توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : *^*خاطرات و حكايتها - جلد دوم *^*
R A H A
02-05-2012, 11:03 PM
به نام خدا
در این تاپیک متن کتاب خاطرات و حكايتها - جلد دوم
نگارش می شود.
خاطرات و حكايتها جلد دوم
(40 خاطره و حكايت از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامى )
گردآورى و تدوين : موسسه فرهنگى قدر ولايت
پيشگفتار
در مدت دو سه ماه آوازه اى اين مسجد در مشهد پيچيد.
ماجراى تحصن ما در بيمارستان مشهد
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifخاطره اى كه تا كنون كسى نگفته است .
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifماجراى تحصن در دانشگاه تهران
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifروى خيابان افتادم و سجده كردم
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifشب هاى هيجان انگيز دهه ى پيروزى انقلاب
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifشهيد آيت الله اشرفى اصفهانى ، مظهر يك روحانىكامل
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifامشب مى خواهم بروم مهمانى و ممكن است ديگر برنگردم
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifدفاع موجب شد آنها طرح را قبول كنند
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifخاطره اى شادى آور روز برادرانمان را فراموش نمى كنم
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifهم زمين و زمان را داشتيم از دست مى داديم
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifاز شادى گرفتن چهار قبضه خمپاره انداز در پوست نمى گنجيديم
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifبنى صدر بيچاره ، هيچ در مسايل جنگى وارد نبود
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifتلخى آن روز را من هرگز از ياد نمى برم
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifمبارزه ريشه دار و عميق و با ابعاد جهانى
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifهنگام ورود به آن مجلس نگران بوديم اما موقع خارج شدن خوشحال
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifمتن نامه حضرت آيت الله ميلانى به حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج آقا روح اله خمينى
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifچرا اين مرگ بر آمريكا را مردم ول نمى كنند
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifما موافق بوديم و ليبرالها مخالف
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifاشغال لانه جاسوسى و گرايشهاى داخل شوراى انقلاب
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifپرچمدارى احياى تفكر اسلامى
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifمشروطه يك دام بود براى ملت نه يك نهضت انقلابى
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifموفق ترين چهره در تقريب دانشگاه روحانيت
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifمانع بزرگ در برابر حركتهاى ضد اسلامى و التقاط
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifگريه هاى نيمه شب و احترام عجيب به پدر
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifاطمينان امام به شاگرد خوب خود
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifمعامله رضاخان با منافع اين ملت
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifمساءله داران با انقلاب ، حسابى دور و بر دانشگاه مى چرخند
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifرژيم پهلوى فاسد، وابسته ، تحميلى و بى كفايت
R A H A
02-05-2012, 11:03 PM
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifخصوصيت حركت دينى و ويژگيهاى امام
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifنفى غرب ، به معناى نفى سلطه ى غرب است
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifسلطه طلبى عيب فرهنگ غرب
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifپرورش يافته هاى دوران پهلوى و تحقير فرهنگ ملى
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifبه پاداش آن گل ، پيشانى شما را مى بوسم
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifآزادى اسلامى ، آزادى غربى و تفاوتهاى اساسى آنها
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifنتيجه تلخ تفكر تقليدى از غرب در باب آزادى
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifدو گروه مخالف با مفهوم اسلامى آزادى
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifدهها تفسير از ليبراليسم به سفارش آمريكا
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifتفاوتهاى عمده ى آزادى در منطق اسلام و غرب
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifدر اسلام آزادى ريشه الهى دارد
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifآزادى در اسلام با ارزشها محدود مى شود
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifحد آزادى در غرب فقط منافع مادى است نه مرزهاى اخلاقى
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifآزادى در تفكر غربى با تكليف منافات دارد
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifحرفى كه منشاء آن راديوهاى بيگانه است
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifمرز، همان مزرهاى اسلامى است
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifمن با مسؤ ولان اتمام حجت مى كنم
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifمخالفين نظام ، پشت سر كسى يا جمعى پنهان مى شوند
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifامام دستور دادند اسراى آمريكايى را آزاد كنند.
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifمى خواهند اين نه گفتن را از اين ملت بگيرند.
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifتنها كسى كه با استاد بحث مى كرد
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifاو را نگرفتند تا شخصيتش را خراب بكنند.
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifتاءسيس مدرسه و تشكيل كلاس زبان
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifبه آلمان نمى روم مگر از من بخواهند.
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifرياست من چه لزومى دارد؟
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifخود را به روزمرگى سرگرم نمى كرد.
http://www.ghadeer.org/image/bd.gifكسى را انتخاب كنيد كه هيچ گونه خودخواهى در وجودش نباشد.
يكدستى زدم و فهميدم او شهيد شده است .
در وجود او بدى و بد خواهى نبود.
R A H A
02-05-2012, 11:04 PM
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifپيشگفتارhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
انتشار مجموعه خاطرات و حكايت ها از آن رو كه منتسب به مقام عظماى ولايت است مورد استقبال جوانان قرار گرفته است . بعلاوه اين مجموعه از آن جا كه تاريخ انقلاب اسلامى و برخى مسائل مربوط به اوضاع روز را در اختيار مردم و بخصوص جوانان قرار مى دهد نياز اساسى احساس كنونى انقلاب اسلامى است و لذا از اين بعد نيز التفات و اشتياق به اين مجموعه فراوان بوده است . دشمنان انقلاب اسلامى ، ايمان جوانان را نشانه رفته اند و براى كم رنگ كردن و از بين بردن حميت و هويت دينى و استقلال فكرى آنان برنامه هاى پيچيده و متنوعى را تدارك ديده اند. جوانان با پاكى و صفاى باطن خود و علاقه و ارادت به اسلام و مقدسات دينى ،عقبه اين انقلاب پربارند و دشمن به صيد اين مرواريدهاى نظام اسلامى پرداخته است .
اگر چه دين ، امرى فطرى است و مردم متدين ايران با تمسك به اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام ، و قرآن و سنت نبوى ، ايمان را در دل خود و نهاد جوانانشان ستبر و ريشه دار و عميق ساخته اند و پنجاه سال تلاش پهلوى براى سست كردن اين ايمان و اعتقاد با زور و سر نيزه و حقه بازيها و دغلكاريها با قيام امام (ره ) نقش بر آب شد و معلوم گرديد كه اين تلاشها، آب در هاون كوفتن است ؛ لكن نظام جمهورى اسلامى موظف است بر اساس تجربيات تاريخى و دست مايه هاى عظيم حركت دينى خود، راه كمال و صلاح و پاكدامنى را جلوى روى جوانان هموارتر گرداند و تيرهاى زهر آگين فتنه و فساد، شكم و شهوت ، لاقيدى و بى هويتى را از جوانان دور كند.
امروز جامعه و جوانان نيازمند اين هستند كه با تاريخ پر بار بيست سال انقلاب اسلامى رابطه شعورى و شعارى خود را حفظ كنند و تعميق ببخشند. امروز جامعه و جوانان نيازمند آگاهى از رويدادها و حوادث 150- 200 سال اخير از دوران قاجار تا پيروزى انقلاب اسلامى هستند. بايستى جريانهاى اين مقطع حساس تاريخ كشور خود را به درستى بشناسند، عوامل اين جريانها و عملكرد آنان را شناسايى و ارزيابى كنند، سره را از ناسره تشخيص دهند و عبرتهاى لازم را براى تداوم حركت شهداء و امام شهداء (ره ) برگيرند. تحميق و فريب و خود باختگى و غرب باورى همواره بلاى جان نسل جوان اين كشور در طول 150 سال اخير بوده است و عوامل اين خصوصيت هاى زشت و نابود كننده ، يكى روشنفكران پرورش يافته در فرهنگ غرب بوده اند و ديگرى دولتمردان وابسته و مرعوب و مجذوب غرب ، كه گاه اين دو در يكجا جمع مى شد و با سرعت بيشترى فرهنگ بومى و اسلامى و منابع انسانى و مادى اين كشور را به فنا مى داد. امروز روشنفكرانى كه دل در گرو آزادى حيوانى غرب دوخته اند دوباره سر بر آورده و مشغول فتنه انگيزى هستند، سد راه آنان مسئولانى هستند كه از چم و خم نظام شاهنشاهى و تباهيهاى آن دريك مبارزه سخت ، پيروز خارج شده و امروز مسئووليتهاى نظام اسلامى به آنان سپرده شده است . اگر مسئولان ، بى ملاحظه از خوشامدهاى غرب و عناصر روشنفكرى وابسته ، در پى ايمان و معنويت و پرورش نهال تقوا در جامعه باشند و خود به صلاح و سداد عامل گردند، جوانان هرگز دل و ديده به روشنفكران بى ريشه و بى هويت نمى سپارند و اما اگر مسئولان ، هر چند برخى از آنان ، راهى جز اين بروند و رهنمودهاى رهگشا و جان فزاى ولى فقيه را كه اساس مشروعيت مسئووليت آنان و ميزان قبولى يا رد اقدامات آنان نزد خداى متعال و مردم است ، پشت سر نهند، دشمنان و بى هويت ها، انگل وار بر درخت تناور انقلاب و جوانان اين ملت و پشتوانه هاى نظام دينى ، شاخه هاى نازك و كم جان خود را بند خواهند كرد و از شيره جان اين ملت مكيده و اميدوار به بازگشت فضاى عيش و شهوت و چپاول بدتر از زمان شاه ، خواهند بود. كه هرگز چنين مباد.
موسسه فرهنگى قدر ولايت
R A H A
02-05-2012, 11:07 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
در مدت دو سه ماه آوازه اى اين مسجد در مشهد پيچيد.
من قبلا امام جماعت مسجد ديگرى به نام مسجد امام حسن مجتبى بودم كه نزديك منزلمان در يك خيابان نسبتا خلوت و تا يك حدودى هم دور افتاده بود. در آغاز كار كه آن جا نماز را شروع كردم ، مرا دعوت كردند براى امام جماعت آن مسجد. ساختمان آن جا عبارت بود از يك اطاق كوچكى و نمازگزاران و مستمعينش هم دو سه صف پيچ شش نفره را تشكيل مى دادند كه از پيرمردها و آدم هاى متوسط آن حول و حوش مسجد بودند؛ يك باربر بود به نام ملا حاجى حاضر از رفقاى همان مسجد است ، يك قهوه چى نزديك مسجد بود، يك شاگرد مكانيك و بقيه هم از همين قبيل بودند و غالبا هم مسن بودند سازنده مسجد يك حاجى خير و مسجد همسايه ى مسجد بود و به طور خلاصه شايد عده اى حدود بيست نفر مى شدند. وقتى من رفتم آن جا، شب اول يا شب دوم سوم كه نماز خوانديم از جاى خود بلند شدم رو كردم به مردم گفتم : با اين چند شبى كه ما اين جا دور هم جمع شديم ، يكى حقى شما به گردن من پيدا كرديد و يك حقى هم من به گردن شما پيدا كردم اما. اما حق شما بر گردن ما اين است كه من يك فردى براى شما حرف بزنم و حديثى چيزى برايتان بخوانم . حق من هم به گردن شما اين است كه شما آن حرف هاى مرا گوش كنيد و ياد بگيريد و لذا من حق خودم را عمل مى كنم . آيا شماها هم حاضر هستيد حق خودتان را ادا كنيد؟ خيلى خوشحال شدند و گفتند آرى . در طول اين مدت خيلى كمى اين مسجد كوچك از جمعيت پر شد به طورى كه ديگر جا تنگ شد و همان حاجى كه همسايه ى مسجد بود همت كرد از عقب مسجد يك مقدارى به آن اضافه كرد و مسجد بزرگتر شد و در مدت شايد دو سه ماه آوازه اين مسجد در مشهد بخصوص در ميان جوان ها پيچيد. به طورى كه وقتى مسجد كرامت ؟ بهترين و بزرگ ترين مسجد محله در مشهد محسوب مى شود ساخته و آراسته و كامل شد، بانى و كسبه ى دور بر آن مسجد مناسب ديدند بيايند بنده را كه در آن مسجد پيشنماز بودم ببرند در مسجد كرامت تا آن مسجد داراى اجتماع خوبى بشود و همين طور هم شد. مرا بردند آن مسجد و اجتماع زيادى در آن جا تشكيل شد (1) كه شما مثل اين كه آن جا بوده ايد و اجتماعات آن مسجد را مشاهده كرديد كه واقعا يك حركت فكرى در بين قشرهاى متوسط ايجاد شد.
قبل زا آن من با دانشجويان ارتباطات زيادى داشتم . كلاس هاى متعددى براى جوان ها و دانشجويان و طلبه ها برقرار كردم ، لكن قشرهاى متوسط شهر و مردم كوچه بازار كه از مسايل انقلاب ، بخصوص مسايل بنيانى انقلاب چندان اطلاعى نداشتند، از سال 42 وقتى مسايل همه گير شد و چند سالى از مسجد كرامت گذشته بود، مجددا با حفظ فضاى انقلاب يك تحولى در مشهد به وجود آوردند. البته مسجد كرامت خاطرات زيادى دارد كه از جمله به من اطلاع دادند كه از ساواك اعلام كرده اند ديگر حق ندارم بروم مسجد كرامت و بعد از مدتى كه در آن مسجد رفت و آمد داشتم و شايد هر هفته شش شب آن جا صحبت مى كردم و اجتماع زيادى در آن جا تشكيل شد، بالاخره ساواك آن جا را تعطيل كرد و برگشتم مجددا به مسجد امام حسن ، منتها ديگر مسجد امام حسن گنجايش جمعيتى كه با من بودند را نداشت ، لذا اهل محل و همان حاجى سابق الذكر - كه خدا انشاء الله او را حفظ كند مرد خير و خوبى بود - او همت كرد و بك مسجدى بزرگ تر از مسجد كرامت در همان محل مسجد امام حسن به وجود آورد كه الان آن مسجد هست ...
مسجد كرامت بعد از گذشت چند سال در سال 57 مجددا مركز تلاش و فعاليت شد و آن زمانى بود كه من از تبعيد به جيرفت در ماه آبان يا احتمالا اواخر مهر برگشته بودم . وقتى بود كه تظاهرات مشهد و جاهاى ديگر آغاز شده بود. ما آمديم يك ستادى مرحوم تشكيل داديم در مسجد كرامت براى هدايت كارها و مبارزات مشهد كه در آن ستاد مرحوم شهيد هاشمى نژاد و برادرمان جناب آقاى طبسى و من و يك عده از برادران طلبه جوان كه هميشه با ما همراه بودند و دو نفرشان به نام موسوى قوچانى و كامياب الان در قيد حيات نيستند و شهيد شده اند. (اين دو نفر از آن طلبه هايى بودند كه دائما در كارهها ما را همراهى مى كردند.) در آن جا جمع مى شديم و مردم هم آن جا در رفت و آمد بودند از ترس هيجان مردم جراءت نمى كردند اين طرف تر بيايند و اين سبب شده بود كه ما در اين مسجد روز را با امنيت مى گذرانيم و هيچ واهمه اى نداشتيم كه بيايند مسجد را تصرف كنند، يا ماها را بگيرند لكن ، شب ها را آهسته از تاريكى استفاده مى كرديم مى آمديم بيرون و در يك منزلى غير از منازل خودمان مى رفتيم و هر شب چند نفرى در مسجد مى مانديم . (2)
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-05-2012, 11:07 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifماجراى تحصن ما در بيمارستان مشهدhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
خيلى شب و روزهاى پرهيجان و پر شورى بود، تا اين كه مسايل آذر ماه مشهد كه مسايل بسيار سختى بود پيش آمد و ابتدا به بيمارستان (3) (http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/footnt01.htm#link3) حمله كردند كه همان روز حمله ما رفتيم در بيمارستان متحصن شديم . و ماجراى رفتن به بيمارستان هم خيلى ماجراى جالب است و مطالبى است كه هيچ كس به علت آن كه نمى دانستند متعرض نشده كه البته در همه شهرها جريانات پرهيجان و تعيين كننده اى وجود داشته از جمله در مشهد، اما متاءسفانه كسى اينها را به زبان نياروده در حالى همين ها تكه تكه سازنده تاريخ روزهاى انقلاب است . وقتى خبر به ما رسيد كه در مجلس روضه بوديم و مرا پاى تلفن خواستند، من رفتم تلفن را جواب دادم ديدم چند نفر از دوست و آشنا و غير آشنا آن طرف خط از بيمارستان با دستپاچگى و سرا سيمه گى مى گويند: حمله كردند، زدند؛ كشتند، به داد برسيد. من آمدم آقاى طبسى را صدا زدم ، رفتيم در اطاقى كه عده اى از علما و چند نفر از معاريف مشهد در آن اطاق جمع بودند و روضه خوانى هم در منزل يكى از معاريف علماى مشهد بود. من رو كردم به آن آقايان ، گفتم : وضع در بيمارستان بدين منوال است و لذا ورود ما در اين صحنه احتمال زياد دارد كه مانع از ادامه ى تهاجم و حمله ى به بيماران و اطبا و پرستارها بشود و من با آقاى طبسى قطعا خواهيم رفت . اين در حالى بود كه ما با ايشان قرار نگذاشته بوديم اما مى دانستم كه آقاى طبسى هم خواهند آمد، به هر حال گفتم : اگر آقايان هم بيايند بهتر خواهد شد و اگر هم نيايند ما مى رويم . اين لحن تواءم با عزم و تصميم ما موجب شد كه چند نفر از علماى معروف و محترم مشهد گفتند: ما هم مى آييم ، از جمله آقاى مرواريد و بعضى ديگر پياده حركت كرديم به طرف بيمارستان .
وقتى ما از آن منزل بيرون آمديم ، به جمعيت زيادى كه در كوچه و خيابان و بازار جمع بودند و ديدند كه ما داريم مى رويم ، گفتيم به مردم اطلاع بدهند ما مى رويم بيمارستان ، همين كار را كردند و مردم هم پشت سر اين عده و ما پياده راه افتادند و مسافت از حدود بازار تا بيمارستان را كه شايد مثلا يك ساعت راه بود پياده طى كرديم و هر چه جلوتر مى رفتيم جمعيت بيشتر مى شد و با آرامى ، بدون هيچ تظاهر و شعار و كارهاى هيجان انگيز حركت مى كرديم به طرف مقصد. تا اين كه رسيديم نزديك بيمارستان . همان طورى كه مى دانيد جلو آن خيابانى كه منتهى به بيمارستان امام رضاى مشهد است ميدانى هست كه حالا اسمش فلكه ى امام رضا است ، سه خيابان منتهى به آن فلكه مى شود، ما وقتى از آن خيابانى كه اسمش جهانبانى بود مى آمديم به طرف بيمارستان ، از دور ديدم سربازها راه را سد كرده اند؛ يعنى در يك صف كامل و تفنگ ها هم به دستشان ، ايستاده بودند و ممكن نبود از آن جا عبور كنيم . من ديدم جمعيت يك مقدارى احساس اضطراب كرده اند، آهسته به برادرهاى اهل علمى كه همراهان بودند گفتيم : ما بايد در همين صف مقدم با متانت و بدون هيچ گونه تغييرى در وضع مان به جلو برويم تا مردم پشت سرمان بيايند و همين كار را كرديم . يعنى سرها را پايين انداختيم بدون اين كه به روى خودمان بياوريم كه اصلا سرباز مسلحى وجود دارد. رفتيم نزديك تا اين كه تقريبا به يك مترى سربازها رسيديم كه من ناگهان ديدم آن سربازها بى اختيار پس رفتند و يك كراهى به اندازه ى عبور سه چهار نفر از شد و ما رفتيم ، كه البته آنها قصد داشتند ما برويم بعد راه را ببندند، اما نتوانستند اين كار را بكنند، چون به مجرد اين كه ما از آن خط عبور كرديم ، جمعيت هجوم آوردند و آنها نتوانستند كنترل كنند و در نتيجه حدود مثلا چند صد نفر آدم با ما تا در بيمارستان آمدند، بعد هم گفتيم در را باز كردند و وارد بيمارستان شديم . با ورود به بيمارستان آن دانشجويان و پرستاران و اطباء كه در بيمارستان بودند وقتى ما را ديدند جان گفته و ما به طرف جايگاه وسط بيمارستان كه به نظرم يك مجسمه اى نصب شده بود رفتيم و مردم آن مجسمه را فرود آوردند و شكستند كه در اين هنگام رگبار گلوله هاى كاليبر - 50 به طرف مردم هدف گيرى شد. در حالى كه براى متفرق كردن ، يا كشتن يك عده از مردم گلوله هاى كاليبر كوچك مثل ژ - 3 و اين قبيل هم كافى بود. اما با گلوله هاى كاليبر - 50 كه يك سلاح بسيار خطرناك و براى كارهاى ديگرى درست شده است شروع به تير اندازى كردند بعدا كه خبر نگاران خارجى براى ديدن به آن جا آمدند، من پوكه هاى گلوله هاى كاليبر - 50 را به آنها نشان دادم و به آنها گفتم خبر اين جنايت را به دنيا مخابره كنيد تا دنيا بداند با ما چگونه رفتار كردند.
به هر حال بعد از يك ساعت كه خودمان هم نمى دانستيم بايد چه كارى بكنيم ، با چند نفر از روحانيون به يك اطاقى رفتيم تا ببينيم چه كار بايد كرد، در حالى كه معلوم نبود تهاجم ادامه دارد يا خير؟ من آن جا پيشنهاد كردم كه اعلام كنيم همين جا متحصن مى شويم و تا خواسته يمان برآورده نشود آن جا را ترك نمى كنيم . در آن جلسه كه حدود هشت تا ده نفر از اهل علم مشهد حضور داشتند، من براى اين كه هيچ گونه تزلزل و خدشه اى به مطلب وارد نشود، بلافاصله يك كاغذ آوردم و نوشتم ما امضاء كنندگان زير اعلام مى كنيم : تا انجام خواسته هايمان در اين جا خواهيم بود كه يكى از خواسته ها عزل فرماندهى نظامى و يكى ديگر، محاكمه ى عامل گلوله باران بيمارستان امام رضا و چيزهاى ديگر بود.
بدين وسيله اعلام تحصن كرديم و اين تحصن هم در مشهد و هم در خارج از مشهد اثر مهمى بخشيد، و از نقاط عطف مبارزات مشهد بود، كه بعدا هيجان هاى بسيار و تظاهرات پرشور و كشتار عمومى مردم را در مشهد به دنبال داشت . (4)
R A H A
02-05-2012, 11:07 PM
خاطره اى كه تا كنون كسى نگفته است .
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
آمدن بنده به تهران ، قبلا قرار بود خيلى زودتر انجام بگيرد. يعنى وقتى من از تبعيد برگشتم و آمدم مشهد يك مدتى مشهد بودم و با دوستان تهران كارهاى مشتركى داشتيم كه براى انجام آن كارها به تهران بمانم و خود من هم همين قصد را داشتم ، لكن چون محرم و صفر در پيش بود و آن دستور امام نسبت به محرم و صفر، رفتم مشهد تا با همكارى دوستان ، كارهاى محرم و صفر را در مشهد سامان بدهيم و چون كارها مثل همه جاى ديگر در ارتباط با مردم خيلى دست و پاگير بود، تظاهرات فراوان و سازمان دادن راهپيمايى هاى مهم و بى سابقه چند صد هزار نفرى مشهد مانع آمدن من از مشهد به تهران مى شد تا اين كه مرحوم شهيد آقاى مطهرى چند بار برايم پيغام فرستادند براى يك كار مهمى بايد بيايم تهران و لذا دوستان مشهدى را راضى كردم كه بيايم تهران و آمدم .
اما آن كار مهمى كه ايشان گفته بودند، اين بود كه حضرت امام مرا به عنوان عضو شوراى انقلاب معين كرده بودند و من از اين قضيه خبر نداشتم كه آنها مى خواستند اين مطلب را ابلاغ كنند. لهذا اين انتصاب حضرت امام موجب شد تا در تهران بمانم و در مدرسه ى رفاه محل تشكيل كميته ى استقبال استقرار يافتيم تا آن روزهاى بسيار حساس قبل از آمدن حضرت امام و روز دوازدهم بهمن كه در اين رابطه يك خاطره اى در ذهنم مانده كه شايد براى شما هم جالب باشد . آن خاطره ى شبى است كه كه اعلام شد فرداى آن روز فرودگاه را بستند و بختيار مى خواست اين اعلاميه را در راديو اعلام بخوانند. لذا چون چند نفر از اعضاى شوراى انقلاب با بختيار سوابق (5) دوستى داشتند شوراى انقلاب با اين اعلاميه موافق است يا نه ؟
البته شايد آن روز اسم شوراى انقلاب را هنوز بر اين جمع منطبق نيمى دانستند. مى دانستند كه شوراى انقلابى وجود دارد منتها اين كه چه كسانى مجموعه اى شورا را تشكيل مى دهند برايشان مشخص نبود . لكن به هر حال معلوم بود كه يك عده اى با امام ارتباط دارند و بارزترين آنها شهيد بهشتى و شهيد مطهرى و برخى از برادران ديگرمان مثل آقاى هاشمى و شهيد باهنر از جمله كسانى بودند كه مشخصا در زمينه ى مسايل تظاهرات و غير ذلك با امام ارتباط داشتند آن شب يكى از همان آقايانى كه با گروه بختيار ارتباط داشت ، اعلاميه ى بختيار را كه در آن گفته بود مى خواهم براى پاره اى مذاكرات با آيت الله خمينى به پاريس بروم ، آورد آن جا و گفت اين اعلاميه را بختيار داده و گفته است امام هم با اى اعلاميه موافقت كرده است و اين امر براى ما غير قابل باور بود كه امام ملاقات با بختيار را به اين سادگى بپذيرد . چون ما از قبل مى دانستيم كه شرط دخول براى زيارت امام استعفاء از مقامات و حتى بالاتر از آن تبرى جستن از نظام پادشاهى و اين قبيل چيزها است و در بين ما اين شرط به عنوان اذن دخول براى رسيدن به خدمت امام گفته مى شد . و لذا باى ما قابل تصور نبود كه بختيار با يك متن بى رمق و ضعيفى اجازه رسيدن به حضور امام را دريافت كرده باشد لكن آن كسى كه اعلاميه را آورده بود و خودش هم عضو شوراى انقلاب بود، مى گفت تحقيقا بان كار انجام گرفته است .
در ابتداى جلسه كه اعلاميه را آوردند ، شهيد بهشتى در جلسه نبود و قبل از اين كه ايشان بيايند شهيد مطهرى يكى باز عبارات اعلاميه را اصلاح كرد و بعد كه شهيد بهشتى آمد يك اصلاح ديگرى هم ايشان به عمل آوردند كه در نتيجه اين دو اصلاح تقريبا محتوا عوض شد و آن دو شهيد گفتند اگر عبارات اين طور باشد شايد مورد قبول حضرت امام قرار بگيرد، لكن به نظر اكثريت بعيد به نظر مى رسيد كه امام چنين چيزى را قبول كنند . از اثناى صحبت يكى از حضار هم عقيده ى خودمان گفت اين مشكلى ندارد، خوب است خودمان تلفنى از پاريس سئوال كنيم ؟ شهيد مطهرى گفت : من خودم سؤ ال مى كنم و رفت در اطاق مجاور كه تلفن بود، پس از اندكى كه برگشت گفت بله امام قبول كردند و آقاى مطهرى گفته بودند ما اين جا دو مطلب را اصلاح كرديم كه به بختيار بقبولانيم لكن از آنجا گفته بودند شما براى تغيير اعلاميه اصرار نكنيد، امام همان متن را قبول كردند، فقط شما كارى بكنيد كه اعلاميه به اخبار ساعت هشت بعد از ظهر برسد ايشان كه برگشت گفت : امام قبول كردند و مى گويند اصرار هم نكنيد. ما گفتيم پس اقلا اين دو اصلاح انجام شده باشد كه همان ساعت علماى قم ... و همه ى علمايى كه از شهرستان به احتمال ورود امام آمده بودند تهران ، در دبيرستان علوى اسلامى جمع بودند، ما هم رفتيم در جلسه ى آنها، به خاطر ندارم حالا كه شهيد بهشتى يا شهيد مطهرى در آن مجلس مطلب را به عنوان خبر جديد در آن مجلس گفتند كه بختيار يك چنين اعلاميه اى داده است كه ظاهرا امام هم قبول كردند . آن برادرانى كه در آن مجلس بودند ... گفتند: نه ، امام اين را قبول نكرده است و اين همان نظر ماها بود. يعنى ما هم فكر مى كرديم اين براى امام غير قابل قبول است ، منتها آن تلفنى كه به پاريس شده بود و از پاريس جواب داده بودند امام قبول كرده است سبب شد تا دوستان ما كه در آن جلسه بودند گفتند ما خودمان با پاريس تماس گرفتيم ، امام قبول كردند آقاى منتظرى گفتند: تا من خودم با پاريس صحبت نكنم باور نخواهم كرد و در آن جلسه بر سر اين قضيه بگو مگو شد كه آيا امام اين متن جديد اصلاح شده را قبول مى كنند يا نه ؟
همه ى ما معتقد بوديم اگر امام قبول كنند، كار عجيبى انجام گرفته و اين را همه مى دانستند منتها چون آن جمع موجود در آن جلسه سابقه اى آن تلفن را نداشتند و خودشان با پاريس صحبت نكرده بودند، مايل بودند خودشان مستقيم صحبت كنند كه به نظرم آقاى منتظرى تلفن كردند و به پاريس گفتند كه اين كه من مى گويم را بنويسيد خدمت امام بگوييد و جوابش را به من بدهيد . ما رفتيم به مدرسه رفاه منتظر جواب امام بوديم تا نيمه شب كه آن اعلاميه ى كوتاه حضرت امام رسيد و حضرت امام گفتند: نخير من به كسى قول ندادم و تا استعفا ندهد، قبول نمى كنم . كه فرداى آن شب در روزنامه ها نوشتند و اين همان تكه ى جالب خاطره ى آن شب بود كه تا كنون كسى نگفته است . (6)
R A H A
02-05-2012, 11:08 PM
ماجراى تحصن در دانشگاه تهران
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
آن شبى كه قرار بود صبح فردا برويم تحصن كنيم ، آن روزى بود كه امام قرار بود بيايند و نيامدند ما رفتيم در بهشت زهرا يك سخنرانى شهيد بهشتى كردند، بعد هم قطعنامه اى را كه تهيه كرده بوديم خوانديم و برگشتيم . وقتى برگشتيم صحبت شد حالا بايد قدم بعدى چه باشد؟ و فكر تحصن در تهران بى ارتباط با تجربه ى تحصى در مشهد نبود. يعنى تجربه ى موفق تحصن بيمارستان مشهد مشوق تحصنى بود كه در تهران انجام گرفت . و مدتى بحث شد كه تحصن كجا انجام بگيرد؟ بعضى گفتند: در مسجد امام بازار كه آن وقت موسوم به مسجد شاه بود و بعضى هم جاهاى ديگر را پيشنهاد مى كردند. ضمن همه ى پيشنهادها، دانشگاه هم پيشنهاد شد كه اين پيشنهاد بسيار جالب بود و از هر جهت خوب بود و بنابر اين شد صبح زود برادرها بروند به دانشگاه ، منتها خوف اين مى رفت كه دانشگاه را ببندند . لزا قبلا ما فرستاديم با يكى از مسؤ ولين دانشگاه كه بعدها رئيس دانشگاه شد تفاهم كرديم و مشكلات زيادى هم سر راه ما درست كردند، اما مسجد دانشگاه خوشبختانه باز بود و ما فورا رفتيم داخل مسجد و آن اطاقك بالاى مسجد را ستاد كارهايمان قرار داديم و اولين كارى كه كرديم يك اعلاميه نوشتيم گفتيم كه اين اعلاميه پخش بشود چون فكر مى كرديم حضور ما در اين جا وقتى فايده خواهد داشت كه همراه با زبان و بيان باشد و اين سياست را تا آخر هم ادامه داديم و همين بود كه اثر كرد؛ زيرا اگر سخنرانى و اعلاميه ها نبود مشخص نمى شد كه چه كارى انجام گرفته : يعنى هم مردم در جريان قرار نمى گرفتند و هم تبليغات دستگاه مى توانست آن را جور ديگرى جلوه بدهد . لذا برنامه هاى مختلفى در دانشگاه داشتيم : يكى سخنرانى هاى مستمرى بود كه در مسجد دانشگاه انجام مى گرفت و هر كدام از ماها يك برنامه ى سخنرانى آنجا گذاشتيم ، از برنامه هاى ديگر انتشار اعلاميه ها بود و يكى ديگر هم بولتن روزانه منتشر مى كرديم كه به گمانم دوتا بولتن منتشر كرديم ، يكى در دانشگاه به نام تحصن بود يكى هم هنگام تشريف آوردن امام و بعد از ورود امام در مدرسه رفاه كه من يكى دو شماره از آن را دارم كه نشان دهنده ى سبك روحيات و افكار و آن هيجانات و احساس ها و ديدهاى خيلى ابتدايى نسبت به حوادث بى سابقه و سريع آن روزهاست كه آدم وقتى نگاه مى كند مى بيند آن وقت با مسائل چگونه برخورد مى كرديم . (7)
R A H A
02-05-2012, 11:08 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
http://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/heartani2.gifروى خيابان افتادم و سجده كردمhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/heartani2.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
روز 22 بهمن و روزهايى كه امام تشريف آورده بودند، مى دانيد مقر كارها در مدرسه ى رفاه بود؛ اما محل سكونت امام دبستان علوى شماره 2 بود كه بايد خيابان ايران ، يعنى كوچه مستجاب را طى مى كرديم و از خيابان ايران هم مقدارى مى گذشتيم و مى رفتيم مى رسيديم آن جا كه تمام اين مسير هم در تمام ساعات مملو از جمعيت بود . و ساعت هاى متمادى مردم در سطح خيابان و كوچه هاى اطراف ايستاده بودند به انتظار اين كه دسته دسته بروند امام را زيارت كنند، امام هم يك دستى تكان مى دادند و مردم به هيجان مى آمدند و عده اى حتى غش هم مى كردند و آنها از منزل بيرون مى رفتند، يك عده ى ديگر مى آمدند و تمام ساعات روز تقريبا پيش از ظهر مردها بودند و بعد از ظهر زنها.
ما يك ستاد جديدى هم در دبيرستان علوى اسلامى تشكيل داديم براى كارهاى تبليغات و اعزام افراد به كارخانه ها، براى اين كه كارگرها را توجيه نمايند و از نفوذ بعضى از عناصر مخرب كه داشت در كارخانه ها صورت مى گرفت ، جلوگيرى كنند، و كارهاى تبليغاتى گوناگون ديگر كه دفتر تبليغات اسلامى و مدرسه ى شهيد مطهرى ، همه از همان تشكيلات كوچك آن روز سر چشمه گرفت و منشعب شد .
يك روزى كه من داشتم بين اين دو سه مقر براى انجام يك كارى با عجله مى رفتم يكى از دوستان مرا نگهداشت ، گفت : شماها اين جا مشغول كارهاى خودتان هستيد لكن عوامل كمونيست در كارخانه ها رفتند و دارند كارگرها را تحريك مى كنند و كارهاى مخرب انجام مى دهند . و چون آن روزها لحظات آن قدر پر حادثه بود كه قد رت ذهنى و حتى چشم انسان قادر نبود همه ى اين حوادث و تازه هاى كشور در اين محدوده ى مكانى كوچك در آن چند روز داشت خودش را نشان مى داد و بر يك عده معدودى تحميل مى شد كه بايد آنها را حل و فصل كنند و واقعا چنين قدرتى براى هيچ كس وجود نداشت ، خيلى روزها دشوار و پر حادثه اى بود، لذا مطلب به نظرم خيلى جدى نيامد و حساس نشدم و رفتم در آن محلى كه داشتيم همان دبيرستان علوى ، كه يك نفر ديگر تا همان برادر آمد، يك گزارش مفصل ترى داد. من احساس كردم يك حادثه اى هست ، تصميم گرفتم بروم از نزديك ببينم ، پرسيدم كجا بيشتر حساس است يك كارخانه اى را اسم آوردند و گفتند در اين كارخانه عده اى هستند، رفتم در آن كارخانه ، ديدم بله كارگزاران اين كارخانه هشتصد نفر بودند، پانصد نفر دختر و پسر كمونيست هم بر اينها اضافه شده بودند، همان طور كه مى دانيد وقتى در يك بخشى از مناطق كارگرى تهران كه كارخانه هاى زيادى نزديك هم هستند، اگر هر حادثه اى در يكى از اين كارخانه ها اتفاق مى افتاد، مى توانست با سرعت به جاهاى ديگر سرايت كند و معلوم شد اينها مى خواستند يك پايگاه براى خودشان درست كنند كه همين جا را پايگاه قرار دادند و مسئولان آن جا را تهديد به قتل و ارعاب مى كردند تا كارگرها احساس پيروزى بكنند، و آنها هم نقطه نظرهاى خاص خودشان را اعمال نمايند . من وقتى رفتم آن جا ديدم وضع آن طور است ، مشغول حل و فصل قضايا شدم . آن روز را در آن جا گذراندم و روز بعد هم كه 22 بهمن بود من در آن كارخانه بودم كه خبر حمله ى نيروهاى گارد به نيروى هوايى را شنيدم كه به وسيله مردم شكست خوردند و تار و مار شدند . در راه بازگشت از آن كارخانه بود كه ناگهان راديو گفت : اين جا صداى انقلاب اسلامى ايران است و من از ماشين پايين آمدم ، روى خيابان افتادم و سجده كردم . يعنى اين حادثه برايم خيلى عجيب بود . اگر چه بعد از آمدن امام معلوم بود كه حادثه اتفاق افتاده ، اما اين كه از راديو و فرستنده ى رسمى كشور اين صدا به گوش من برسد، اين اصلا يك چيز باور نكردنى بود و خنده دار اين جاست كه به شما بگويم : شايد تا چند هفته دائما اين فكر و اين شك براى من پيش آمده بود كه نكند من خواب باشم ، و لذا فكر مى كردم اگر خوابم از خواب بيدار شوم ، اما معلوم شد نخير بيدارى است . (8)
R A H A
02-05-2012, 11:09 PM
شب هاى هيجان انگيز دهه ى پيروزى انقلاب
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
من با بسيارى از اين شهدا نامدار و معروف روزها و شب ها زيادى را با هم بوديم . كمتر ساعاتى را ما چند نفر از هم جدا مى شديم كه در اين رابطه چند چيز ما را به هم متصل مى كرد: يكى شوراى انقلاب بود كه تمام سنگينى كارهاى آن روز بر دوش شوراى انقلاب بود و حتى بعد از تشكيل دولت موقت هم باز در حقيقت همين عده كارها را روبراه مى كردند . در آن روزها راديو تلويزيون را بايد مواظب مى بوديم ، پادگان ها را بايد مراقبت مى كرديم و آن كسانى را كه شايد به تحريك گروهكها اسلحه خانه ها را غارت مى كردند بايد مواظب مى بوديم ، از جاهاى مختلف كه براى حل مشكلات فراوان مراجعه مى كردند مراقبت مى كرديم و تمام مسايل به اين جمع مربوط مى شد كه بايستى دائما با هم مى بوديم و لذا من با همه ى آنها خاطره دارم ، لكن واقعا عاجز از اين هستم كه بتوانم يكى از آن خاطرات را انتخاب كنم . البته شب هاى 1718 بهمن به آن طرف و بخصوص از نوزدهم بهمن كه نيروى هوايى آن رژه را در حضور امام رفتند، خيلى مساءله جدى تر شد و احتمال كودتا مى رفت گرچه آن سران فرارى انكار مى كردند، لكن بعدها از نوشتجاتى كه از آنها باقى مانده و راست و دروغ هايى كه سر هم كردند، معلوم شد . واقعا قصد داشتند اگر بتوانند يك حركتى انجام بدهند، اما نمى توانستند و چنين امكاناتى برايشان وجود نداشت ، زيرا كودتا به معناى سركوب ميليون هاى نفر بود.
آنها مى توانستند با مقدارى تانك به خيابانها بيايند و تعداد بيشتر از مردم را هدف گلوله قرار دهند يا چند جا را بمباران كنند اما چيزى كه بتواند حاجت آنها را بر آورده كند اصلا برايشان ممكن نبود چون اگر مى خواستند موفق شوند، بايستى همه مردم را از بين مى بردند، لكن نسبت به مقر حضرت امام در مدرسه علوى و مدرسه رفاه كه محل اجتماع ما بود و دولت موقت نيز روز پانزدهم بهمن در همان مدرسه رفاه كارهاى خودش را شروع كرده بود، احتمال حملات بيشترى وجود داشت . مى گفتند ممكن است بيايند آن جا را بمباران كنند يا چترباز پياده كنند و يك كارهايى انجام بدهند . مثلا فرض كنيد دست به يك كارهاى خطرناكى از قبيل آتش سوزى بزنند و به هر حال احتمال چنين چيزهايى وجود داشت . لذا شب ها را مصرا از ما مى خواستند برويم در جاهاى مختلفى و يكجا نباشيم ، براى اين كه اگر حادثه اى پيشامد كرد، همه با هم از بين نروند و چند نفرى باقى بمانند . البته ما خودمان ترجيح مى داديم برويم مدرسه علوى و محل اقامت امام همان جا باشيم لكن خبر آوردند امام گفتند: اين جا جمع نشويد و متفرق بشوند كه بعدا شب ها را در منازل مختلف مى خوابيديم و دو شب را من با مرحوم شهيد بهشتى و شهيد باهنر همان نزديكى ها منزل حاج محسن لبانى بودم ، چون خانه هايى را انتخاب مى كرديم كه نزديك مدرسه رفاه باشد و من آن شبها را فراموش نمى كنم كه فكر و مطالعه مى كرديم ببينم براى فردا چگونه برنامه ريزى كنيم . و دائما صداى انفجار گلوله و حتى گلوله هاى منورى را كه ما تصور مى كرديم به طرف بيت امام پرتاب مى شود، مشاهده مى كرديم ، كه خيلى شبهاى هيجان انگيزى بود. (9)
R A H A
02-05-2012, 11:10 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
شهيد آيت الله اشرفى اصفهانى ، مظهر يك روحانىكامل
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
به نظر من شخصيت مرحوم شهيد اشرفى معرف يك زندگى نمونه و شخصيتى در ابعاد گوناگون بود و من اين ابعاد را نه فقط از دور و با مشاهده گوناگون زندگى ايشان ، به فلكه از نزديك و با معاشرت و گفت و شنود و مشاهده و وضع خصوصى اش دريافتم . اولا اين پيرمرد نزديك به نود ساله مظهر كار و تلاش بود . هيچ انسانى فكر نمى كرد كه مردى در آن سن و با آن موقعيت اجتماعى ممكن است آنقدر نسبت به وظايف اجتماعى در حالى كه يك روحانى و يك عالم متنفذ و متشخص هست فعال باشد. من مظاهر فعاليت هاى ايشان را خودم از نزديك به چشم ديدم . حضورش در اجتماعات مردم در باختران و در كارهايى كه به زعامت روحانى ايشان و امامت جمعه انجام شد مشهود است . من خودم ديدم كه شهيد اشرفى در هواى سرد زمستان مقيد بود در سمينار ائمه جمعه كه در شهر باختران با يك فاصله نسبتا قابل توجهى از شهر باختران تشكيل شده بود و در يك مجلسى كه حضور ايشان در آنجا براى سازمان دادن به كار نماز جمعه در آن استان ، يا در خود شهر باختران لازم بود حضور پيدا مى كرد و در سفرهاى متعددى كه در زمان حيات ايشان به باختران داشتم ، مى ديدم كه مثل يك روحانى جوان در همه مراحل و مراسم شركت داشتند . حتى زمستان و هواى سرد و ازدحام جمعيت براى اين مرد مومن و با اخلاص هيچ مهم نبود و مشكل به حساب نمى آمد و همه جا حاضر بود . و يا مثلا شركت و حضور ايشان در جبهه هاى جنگ با لباس نظامى كه البته اين را مردم عزيز ما در عكس هايى كه از ايشان كه در جرايد چاپ شده و باقى مانده است ديده اند يك مردى كه در آن سنين لباس نظامى بپوشد و برود خط مقدم جبهه
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KH1.jpg
درميان سربازان و سلحشوران اسلام ، اين خيلى چيز پر ارزشى است و اين نمونه اى از تلاش شهيد اشرفى بود و تحرك او بود كه من گفتم نمونه هاى زيادى از اين قبيل هست و واقعا دفتر ايشان و منزل ايشان ملجاء مردم و محل رفت و آمد و مراجعات مردم بود . در هر مناسبتى كه لازم بود ايشان به سفر بروند، با همان سنين سفر مى كردند و هر جا پياده روى لازم بود پاى پياده مى رفتند، هر جا نشستنى در يك اجتماع و لو چهار، پنج ساعت يا بيشتر لازم بود ايشان شركت داشتند، در صورتى كه كسانى در سن ايشان قاعدتا بايد بيشتر به استراحت بپردازند. لكن ايشان استراحت و بسترشان حداقل فرض كنيد كتابخانه يا مثلا اطاق كارشان بود كه براى ايشان يك ضرورت به حساب مى آمد. و اين مرد مثل اين كه خستگى ها را اصلا حس نمى كرد و لذا به نظر من در اين مورد مرحوم آيت الله اشرفى نظير نداشت و من خودم تا كنون در ميان علما نظير تلاش و خستگى ناپذيرى مثل ايشان را نديدم .
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KH2.jpg
يك خصوصيت ديگر كه ايشان داشت و براى هر روحانى فوق العاده حائز اهميت است سادگى و بى پيرايگى ايشان و حداقل اول شخص منطقه باختران و از شخصيت هاى برجسته كشور است . آن وقتى كه من رفتم منزل ايشان و در خدمتشان بودم آقا زاده هاى ايشان آنجا نبودند و ايشان بايد شخصا خودش بلند مى شد استكان چاى يا ظرف گز را براى پذيرايى مهمان از اطاق ديگر از دست همسرشان كه ايشان هم قهرا خانم مسنى بايد مى بودند مى گرفت و جلو مهمان مى گذاشت . يعنى حتى در منزل ايشان يك خدمتكار وجود نداشت و اين پيرمرد مثل دوران طلبگى كارها را خودش انجام مى داد و وضع داخلى زندگى اش بسيار ساده و متوسط بود.
اطاق كتابخانه ايشان را كه من ديدم ، يك اطاق طلبگى به تمام معنا و يك چيزى شبيه يك شخصيت برجسته ى موجه كه مردم انتظار دارند وضع زندگى اش اين جور باشد مثل يك طلبه حقيقى و اين همان چيزى است كه در روحانيون برجسته ديده مى شود و توصيه ى امام عزيزمان دائما به روحانيون همين بود كه در زندگى شخصى شان از اين روش عدول نكنند . در حالى كه اگر ايشان مى خواست يك خانه ى راحت و وضع زندگى راحت ترى براى تامين آسايش كه حق هر كسى است داشته باشد هيچ كس از او ايراد نيم گرفت و خداى متعال هم يقينا راضى بود.
يكى ديگر از خصوصيات ايشان مردمى بودن آن مرحوم بود . زبانش زبان مردم و قابل فهم بود، با همان لهجه ى اصفهانى خودمانى با مردم صحبت مى كرد، حتى در سخنرانى ها و در ديدارها خيلى بى پيرايه و بدون هيچگونه احساس برترى از عامه ى مردم بود . مردم هم به ايشان انس داشتند.
همين مساله پوشيدن لباس پاسدارى و رفتن درميان بچه ها، نشان دهنده اين بود كه از حضور در كنار قشرهاى گوناگون مردم لذت مى برد و احساس مى كرد جزو مردم است و لذا طبيعتا يك چنين شخصيت هايى وجودشان و تاثيرشان در دلها و در اذهان مردم بيشتر از آن كسانى است كه نسبت به مردم براى خودشان برترى قايلند و از مردم كناره مى گيرند. ايشان در كنار مردم و قبر اين مردم دل مى سوزانند.
يك بار در اوايل كه تشريف آوردند تهران با اين كه من آماده بودم به ديدن ايشان بروم ولى ايشان اصرار داشتند تشريف بياورند آنجا، كه آمدند و نسبت به من اظهار محبت فرمودند . من در برخورد ايشان با خودم آن چنان حالت سادگى و تواضع را از يك پيرمردى كه عمر خودش را در راه تحصيل علم و تدريس و فعاليت علمى گذرانده و در كنار مردم موقعيت ممتاز روحانى دارد و الان هم در انقلاب يكى از اركان انقلاب محسوب مى شود، احساس مى كردم و برايم درسى آموزنده بود .
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-05-2012, 11:10 PM
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KH3.jpg
به نظر من مرحوم آيت الله اشرفى اصفهانى مظهر يك روحانى كامل بود . در بعضى از كتابهاى نويسندگان معروف گاه چهره يك روحانى و صفاتى را كه يك روحانى بايد داشته باشد ديده ايم و خواهنده ايم . اگر من مى خواستم تمثيل مظهر يك روحانى كامل را به مردم معرفى كنم كه روحانى خوب آن كسى است كه اين صفات را داشته باشد، شخصيت مرحوم آيت الله اشرفى به عنوان يك روحانى خوب و ممتاز برايم تداعى مى شد . جون همه چيزهايى كه در يك روحانى لازم است وجود داشته باشد، در ايشان بود زبان نافذ، دل مهربان زندگى بى پيرايه ، تن خستگى ناپذير، اراده ى قوى ،
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KH4.jpg
اشتياق و علاقه فراوان به خدمت . ايشان عاشق خدمت بود كه اگر نبود جا داشت اين همه تلاش نكند و هيچ كس هم از ايشان متوقع نبود در سن بالاتر از هشتاد سالگى مثلا به فعاليت و تلاش و رفت و آمد بپردازد . اما ايشان به علت عشق و علاقه اى به كار كه به خاطر خدا براى مردم داشت از فعاليت باز نمى ايستاد و به همين جهت هم تاثير اين مرد و امثال ايشان خيلى زياد بود.
من يك وقت درباره شهداى محراب گفتم كه در حقيقت آنها بال و پرهاى امام بودند و كسانى بودند كه پيام امام و پيام اين انقلاب را تا اعماق جامعه رسوخ مى دادند و مى رساندند. چه كسى هست كه روحيه ى امام و منطق امام و فقه انقلابى و اسلامى امام را به زواياى جامعه مى رساند و از موضع يك انسانى كه مورد قبول و احترام مردم هست ، اين افكار را مثل آب زلال در كام تشنه ى مردم مى ريزد؟ بله يك روحانى درانى حد است كه مى تواند چنين مسئوليت خطيرى را به عهده بگيرد.
منافقين و عناصر ضد انقلاب و ضد مردم درست تشخيص دادند كه سراغ شهداى محراب رفتند و آنها را به شهادت رساندند. آنها مى دانستند نقش و تاثير اين بزرگمردان در بسيج مردم و در حركت دادن و شكل دادن به حركت انقلاب چقدر زياد است . اما البته اشتباه منافقين اين بود كه براى نابود كردن اين عزيزان شهيد كردنشان را انتخاب كردند، زيرا شهادت نه فقط شخصيت آنها را از بين نبرد و نه فقط آنها را به فراموشى نسپرد و نه فقط ياد و خاطره و اثر مستمر آنها را از مردم باز نگرفت بلكه حتى شديدتر و پررنگتر كرد .
من خيال نمى كنم كه اين عزيزانى كه در طول اين مدت به شهادت رسيدند بعد از شهادتشان تاثير كمترى از زمان زندگى شان روى مردم داشته باشند و لذا با اغتنام از فرصت به مردم باختران و خانواده محترم اين شهيد عزيز، به دوستان و نزديكان و ارادتمندان ايشان در اصفهان و قم و در هر جاى ديگر مجددا به خاطر شهادت ايشان تبريك و تسليت مى گويم و اميدوارم كه پيام اين نفس گرم و دل تپنده و جوشان انقلاب و اسلام ، همچنان براى مردم قابل فهم و قابل درك و قابل عمل باشد. (10)
R A H A
02-05-2012, 11:10 PM
امشب مى خواهم بروم مهمانى و ممكن است ديگر برنگردم
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
يكى از تاسف هاى من اين است كه آن خاطرات را در آن زمان ننوشتم ، جون اگر ريز جزئيات نوشته مى شد، امروز يك كتاب خيلى خواندنى و آموزنده و شيرينى در اختيار داشتيم كه البته وقت هم نبود، يعنى آن فرصتى كه انسان بنشيند و روزى يكى دو ساعت چيز بنويسد اصلا وجود نداشت . اما يك چيزهايى به خاطرم مانده است و يك چيزهاى مختصرى هم يادداشت كرده ام كه گاهى آن يادداشت ها را نگاه مى كنم .
در مورد آبادان همان طور كه مى دانيد محاصره ى آبادان تدريجا انجام گرفت يعنى از اولين ماههاى جنگ و شايد از اولين هفته هاى جنگ بود كه عراقى ها از محور طلايه و حسينيه وارد شدند، مرز را شكافتند و به طرف اهواز كه نسبت به آن نقطه از مرز طرف شرق محسوب مى شود آمدند و يكى از كارهايشان اين بود كه خودشان را به رودخانه ى كارون چسباندند كه در آن جا ما پادگان مهمى به نام پادگان حميد داشتيم ، اين پادگان را گرفتند و بعضى از تاسيسات آن را ويران كردند، بعضى را هم مورد استفاده قرار دادند و بعد جاده ى اهواز خرمشهر را گرفتند، ولى جاده ى اهواز آبادان كه طرف غرب رود يعنى طرف جنوب بود، باقى ماند اما چون آنها هدفشان اين بود كه آن جاده را نيز تصرف كنند، لذا خودشان را به رودخانه رساندند .
رودخانه ى كارون را وقتى در نقشه نگاه كنيد مشخص است كه در يك جاهايى به خرمشهر نزديك مى شود و يك جاهايى هم به جاده آبادان ؛ در آن موارد و جاهايى كه اينها رسيده بودند كنار رودخانه ، از جمله كارهاى برادران ما در آنجا اين بود كه مى رفتند به اينها ضربه مى زدند و من خاطره اى در اين رابطه دارم كه بد نيست بگويم گرچه شايد قبلا هم گفته باشم .
برادرى بود به نام حاج صادق عبدالله زاده كه بسيار مرد خوب و از كسبه بازار تهران بود. ايشان آمده بودند در ستادى كه ما آنجا بوديم (و مرحوم چمران هم بودند) كار مى كرد، با توجه به اين كه ايشان يك بازارى بود و مرد جوانى هم نبود، اما
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk1.jpg
لباس رزم به تن مى كرد. به ياد دارم آن شبهاى اول كه رفته بوديم استاندارى و من در اطاق داشتم نماز مى خواندم ايشان هم در همان اتاق داشت تلفنى به تهران صحبت مى كرد در حاليكه من نمى دانستم با چه كسى صحبت مى كند و خودش را هم نمى شناختم كيست اما چون لباس نظامى به تنش بود، خيال مى كردم بايد درجه دار يا افسر باشد ايشان داشت با خانواده اش تركى صحبت مى كرد و من بعد از نماز نشسته بودم داشتم حرف هاى او را مى شنيدم البته نمى دانم با برادرش بود يا با شريكش ، ولى معلوم بود كه آن طرف از نزديكان ايشان است . به هر حال او مى گفت امشب مى خواهم بروم مهمانى و ممكن است برنگردم بنابراين اگر برنگشتم ، به بچه هاى من برسيد. و لذا من خيلى منقلب شدم از اين كه يك چنين مردى عازم مرگ و شهادت است و اين طور صحبت مى كند. بعد وقتى پرسيدم اين مرد كيست ، گفتند حاج صادق عبدالله زاده از كسبه بازار است ، كه بعد هم شهيد شد. البته نه در آن شب بلكه بعد از دو سه ماه به فيض شهادت رسيد. (11)
R A H A
02-05-2012, 11:11 PM
دفاع موجب شد آنها طرح را قبول كنند
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
در همان اوقات بچه هاى ما به آن جا(كناره رود كارون ) مى رفتند همچنان كه يك عده از بچه هاى سپاه همان زمان رفتند در نقطه ى موازى عراقى ها آن طرف رود كارون (يعنى در حدود دار خونين يك منطقه اى بود به نام محمديه و شايد هم سلمانيه كه حالا درست به ياد ندارم ) در آنجا مستقر شدند و جزء آن برادرانى كه رفتند آنجا و مستقر شدند، يكى هم برادرمان رحيم صفوى است كه اكنون جزء عناصر اصلى سپاه و جزء برادران عاليرتبه سپاه است و آن وقت جزء بچه هاى معمولى سپاه و جزء دوستان نزديك سرهنگ صياد شيرازى بود كه در كنار سرهنگ شيرازى در كردستان جنگيده بود و خيلى هم جوان مومن و صالح و خوبى بود؛ ايشان يك عده از برادران را آورده بود آن طرف رود كارون و با امكانات خيلى كمى يك پايگاه زده بودند كه گاهى ايشان به اهواز در آنجا كه ما بوديم مى آمد تا از ستاد محل استقرار ما، يا لشكر وسايلى را كه مى خواست بگيرد، اما براى او مشكل درست مى كردند و ايشان هم از برادران خونسرد سپاه در برخورد با برادران ارتشى بود، چون آنوقت برادران سپاه و ارتش در اوايل كار كه با يكديگر همكارى مى كردند، زياد نمى توانستند با هم بسازند و خيلى زود از هم ديگر مى رنجنيدند، اما ايشان آدمى بود كه اصلا نمى رنجيد و هر وقت مى آمد آن جا كه مثلا يك خمپاره 81 كه مى خواست با توجه به اينكه چيز مهمى هم نبود مدتى معطل مى شد ولى مى آمد مرا يا ديگران با مى ديد تا بالاخره درست مى شد و برمى گشت مى رفت .
خلاصه اين كه اينها تدريجا يك پايگاهى به اين نحو درست كردند و همان را
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk2.jpg
نقطه اى توسعه قرار دادند تا در نهايت به شكست حصر آبادان و راندن نيروهاى دشمن در عمليات ثامن الائمه منتهى شد البته با استفاده ى اصلى از همان پايگاه و با طرح برادران سپاه كه اين طرح را ايشان آورد در يكى از جلسات شوراى عالى دفاع در دزفول براى مطرح كرد.
غرض اين كه اين بچه ها در منطقه سلمانيه گرد آمدند و كم كم براى دشمن يك موانعى درست كردند و اطراف خودشان را مين كاشتند . آن وقت يك كانالى هايى درست كردند تا از اين كانال ها بدون اين كه دشمن آنها را ببيند خودشان را به نزديكى هاى دشمن برسانند براى اين كه حرف هاى دشمن را استماع كنند، در حالى كه دشمن آمده بود اين طرف رودخانه سر پل گرفته بود و داشت سر پل خود را توسعه مى داد و همان طور كه مى دانيد همين توسعه سر پل براى دشمن يك موفقيت و براى ما يك ناكامى شد، اما همين موفقيت در نهايت دام دشمن شد و به شكست خودش انجاميد . البته چنانچه دشمن اين طرف كارون نيامده بود و اين كار خطرناك را نكرده بود، مسلما ضربه عمليات ثامن الائمه را نمى خورد.
به هر حال دشمن سر پل خود را وسيع كرد تا رساند به جاده ماهشهر- آبادان ، يعنى يك چنين منطقه وسيعى را توانست با اين شيوه بگيرد و شايد حدود دو لشكر يا بيشتر در آنجا مستقر كرده بود كه اكنون دقايق آن درست به يادم نيست ، و در عين حال اين درياى دشمن موجب اين نمى شد تا بچه هاى ما كه يك عده معدودى بودند در آن جا نمانند و مقاومت نكنند و احساس نكنند كه مى توانند پيش بروند لذا ماندند و حقا و انصافا مقاومت كردند و اين طرحى را كه همين برادران ما درست كرده بود، آورد دزفول (البته بنى صدر و آن كسانى كه اطراف او بودند، حاضر نبودند حرف سپاه را حتى گوش كنند تا چه جاى اين كه عمل كنند و معتقد بودند اينها بچه و خامند و وارد نيستند و يك مقدار هم از اينها كودك بودند، اين بود كه خيلى اعتنا نمى كردند) ايشان به ما متوسل شد، من هم ترتيبى دادم كه ايشان يعنى خود برادر رحيم صفوى طرحش را برداشت آمد جلسه شوراى عالى دفاع و گفت اگر اين مقدار نيرو باشد ما حصر آبادان را مى شكنيم ، البته جدى گرفته نشد. ولى من و برادران ديگرمان آقاى هاشمى و مرحوم رجائى آن وقت ها جبهه قوى داشتيم و خوب مى توانستيم با اين مسائلى كه آنها داشتند برخورد كنيم يك قدرى از آن طرح دفاع كرديم تا بالاخره دفاع ما موجب شد، آنها طرح را قبول كردند و گفتند برود در لشكر مربوطه كه در آن منطقه بود تكميل شود، و بنابراين طرح رفت در آن جا. البته چند ماه معطل شد و اين كه مى گوييم شايد مربوط مى شود به آذر ماه يا ديماه سال 59 كه همان طور ادامه پيدا كرد تا در سال بعد يعنى سال 60 و در مرداد ماه يا شهريور ماه سال شصت بود كه عمليات شكستن حصر آبادان انجام گرفت ، يعنى حداقل پنج ، شش ماه طول كشيد، اما همين طرح بود كه پياده شد، البته با تكميل و دقت بيشتر و تعداد نيرويى را هم كه آن برادران پيش بينى كرده بودند و به آن اضافه شد و الحمدلله آن كار انجام گرفت ، از مساءله حصر آبادان من اين را در خاطر دارم . (12)
R A H A
02-05-2012, 11:11 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
خاطره اى شادى آور روز برادرانمان را فراموش نمى كنم
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
البته در اين رابطه (شكستن حصر آبادان ) خيلى خاطرات در ذهنم هست كه شايد همه آنها را در ياد نداشته باشم ، يا به تفصيل يادم نيايد؛ از جمله آنها كه جزء خاطرات شيرين است ، نفوذ نيروهاى دشمن به غرب بهمن شير، يعنى داخل جزيره آبادان بود و چون قسمت شرقى جزيره آبادان را رودخانه اى بهمن شير مى پوشاند، دشمن آمده بود داخل نخلستانهاى كنار رودخانه بهمن شير و از رود خانه هم عبور كرده بود وارد جزيره آبادان شد، يعنى در آن وقت ما نه فقط از طرف شرق آبادان بلكه حتى از جنوب آبادان هم از داخل جزيره تهديد مى شديم و اين براى ما، خيلى چيز تلخ و خطرناكى بود كه برادران ارتش و اقعا در آن جريان خيلى تلاش و فداكارى كردند.
يك فرماندهى بود كه اكنون اسمش يادم نيست ، يعنى سرهنگى بود كه ظاهرا فرمانده يك تيپ يا گردان بود و شجاعت خيلى زيادى كرد، بعد هم به او نشان تقدير دادند و در آن زمان ، هم برادران سپاه بودند، هم متفرقه در آبادان زياد بود و همان طور كه مى دانيد در آبادان ستادهاى كوچك رزمنده و فداكار و شجاع ، وابسته به گروهاى مختلف و جود داشت ، اما بدون انسجام بودند و همه اينها با اين نيت آن جا ريخته بودند كه دشمن را بعد از اين كه وارد جزيره آبادان شده بود و شهر آبادان را تهديد مى كرد، از آن جا بيرون كنند و همين كار را كردند و آن شكست براى دشمن در آن جا به قدرى تلخ و گزنده بود كه من خاطره ى شادى هاى آن روز برادرانمان را فراموش نمى كنم و آن روز تعداد زيادى از دشمن متجاوز را كه به سمت آبادان مى آمدند در رودخانه ريختند و غرق كردند. (13)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KH6.jpg
R A H A
02-05-2012, 11:11 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
هم زمين و زمان را داشتيم از دست مى داديم
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
خاطرات زيادى از آن دوران دارم كه يكى از آنها خاطره ى استمدادهاى پى در پى آقاى دكتر شيبانى است و من آن وقت به رفقا مى گفتم دكتر شيبانى رفته است آبادان تا شهيد شود و واقعا رفته بود آن جا كه برنگردد زيرا اين كه مى گويم اصلا به ايشان مى آمد و اين طور وانمود مى شد، چون رفته بود آن جا نشسته بود و مرتب با تلفن و تلفنگرام از اين گوشه و آن گوشه استمداد مى كرد و حق هم داشت . لذا ما هم فشار مى آورديم به بنى صدر، براى اينكه همه ى كليدها در دست بنى صدر (14) بود در حالى كه بنى صدر اصلا غمش نبود؛ چون بعضى از ارتشى ها در قضيه از دست دادن خرمشهر يك فلسفه اى به مغز بنى صدر القاء كرده بودند و آن اين بود كه ما زمين مى دهيم ، زمان مى گيريم ، به اين معنا كه طولانى شدن مدت به سود ما و به زيان دشمن است ، پس براى اين كه مقدارى خودمان را پيش ببريم و آماده بشويم و مجهز بشويم اگر زمين هم داديم ، داديم . غافل از اين كه در آن روز ماهم زمين و هم زمان هر دو را داشتيم از دست مى داديم و زمان هم واقعا به نفع ما نبود براى اين كه زمان هر چه مى گذشت دشمن مستقرتر و در زمين فرو رفته مى شد و دفاع خود را قويتر مى كرد. بنابراين مطلب اين طور نبود كه او مى گفت ولى به هر حال اين فكر در آبادان صادر شد والا اگر امام نبود اينها كوتاهى مى كردند و آبادان تا مدت ها بعد هم شايد مى ماند. (15)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KH7.jpg
R A H A
02-05-2012, 11:12 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
از شادى گرفتن چهار قبضه خمپاره انداز در پوست نمى گنجيديم
من خاطره هاى زياد و تلخى از اين جريان دارم (16) كه البته اين را هم بايد برويم سپاه در آن وقت انسجام و سازماندهى لازم را نداشت ، يعنى آن سپاهى را كه شما اكنون مى بينيد با سپاهى كه در سال 59 بود نيم شود مقايسه كرد، براى اين كه اولا سپاه در آن روز كوچك بود و حالا بزرگ شده است ثانيا اين كه سپاه آن وقت ضعيف بود و حالا قوى شده است ، لذا اصلا سپاه آن روز و امروز دو چيز است بدين معنا كه آن روز سپاه يك سازمان رزمى كه آماده جنگ باشد را نداشت و اصلا سازماندهى نداشت ، چون اولين باز، ما در اهواز نشستيم و طرح تيپ هاى سپاه را ريختيم ، و در آن جلسه اى كه به اين منظور تشكيل شده بود من هم شركت كردم بدين ترتيب كه يك عده اى از برادران سپاه از تهران و خود اهواز و از منطقه در آنجا جمع بودند و ما را از آنجا خواستند براى اينكه بنشينيم يك فكرى براى كارهاى جارى بكنيم . من در آن جا چند سئوال را مطرح كردم كه در حقيقت سئوال هاى من پيشنهاد بود و روى كاغذ نوشتم پيشنهاد به جاى سئوال و در غالب سئوال ، اما در ظاهر سئوال بود و در باطن پيشنهاد، من در آن جا مطالبى را مطرح كردم كه خلاصه اش اين بود، چرا سپاه سازماندهى نمى كند و تيپ تشكيل نمى دهد؟ در آن روز ما فكر نيم كرديم سپاه بتواند حتى لشكر هم تشكيل بدهد و حداكثر آنچه در ذهن ما مى آمد تيپ بود.
البته سپاه چيزى داشت به اسم گردان ، يعنى چيزهايى كه در حقيقت گردان هم نبود و تجهيزات گردان و سازماندهى درست و فرماندهى درست و ستاد درستى نداشت ، فقط يك مجموعه ها و گروه هاى نامنظم در حقيقت تشكيل دهنده پيكره سپاه بودند كه وقتى داوطلب ها هم مى رفتند، در همين بى سازمانى غرق مى شدند . لذا يك نيروى بدون سازماندهى بودند و واقعا از نيروهاى سپاه در آن وقت به درستى استفاده نمى شد و اين نيرو هدر مى رفت كه خود اين مشكلى بود، اما يكى از دردهاى بزرگ سپاه در آن روز نداشتن تجهيزات بود و اين را دست كم مى توانست تاءمين كند، ولى هر بار كه اينها براى چيز كوچكى مراجعه مى كردند با ترشرويى مواجه مى شدند . من فراموش نمى كنم كه گاهى براى تهيه پنجاه قبضه آرپى جى غصه اى درست مى شد يعنى وقتى اين بچه هاى سپاه مى آمدند كه ما فلان جا مى خواهيم عمليات كنيم ، آرپى جى نداريم مى گفتم چند تا مى خواهيد؟ مى گفتند پنجاه تا، تلفن مى كرديم به تهران مى گفتند نيست و اصلا امكانات به سختى به اينها داده مى شد و اين آر.پى .جى را بيشتر سپاه داشت و ارتش كمتر داشت اما خمپاره يا فرض كنيد تفنگ هاى انفرادى يا انواع گلوله ها و فشنگ ها را هم به اينها نمى دادند، حالا پشتيبانى توپخانه كه هيچ چون اگر يك وقتى گفته مى شد بچه هاى سپاه دارند مى روند جلو؛ توپخانه لشكر آنها را پشتيبانى كند، اين اصلا قابل قبول نبود و اگر هم فرضا انجام مى گرفت ، يك معجزه به حساب مى آمد و هم چنين يك وقتى اگر يكى دو تا خمپاره انداز به سپاه داده مى شد، يك حادثه به شمار مى رفت كه از جمله در همين منطقه دارخوين يادم هست ، برادرانمان آمدند چند تا خمپاره مى خواستند و من رفتم ترتيب آن را دادم تا درست شد، آن وقت ما از شادى در پوست نمى گنجيديم كه توانستيم چند تا خمپاره به بچه ها بدهيم حالا شما ببينيد در اين جنگ با اين عظمت چهار قبضه خمپاره چقدر مى تواند اثر داشته باشد؟ غرض اين است كه اين قبيل مسائل زياد بود. (17)
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-05-2012, 11:12 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
بنى صدر بيچاره ، هيچ در مسايل جنگى وارد نبود
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
در دزفول ما عملياتى داشتيم ، نيروهاى ما به عراقى ها حمله مى كردند و اين عمليات را بنى صدر خيلى با باز و تفاخر شروع كرد. مدتى بود كه گفته مى شد چرا اقدام به عمليات نمى كنيد و... نيروهاى ما همين طور راكد نشسته بودند و منتظر بودند تا دشمن حمله كند تا جايى كه حالت تعرض و ميل به تعرض از اينها داشت گرفته مى شد. و همان طور كه مى دانيد از جمله چيزهايى كه روحيه نيروهاى خودى را خراب مى كند، بكار و بى تحرك ماندن است و عامل عدم تحرك ، روحيه نيروها را اصولا ضعيف مى كند، چنان كه الان هم يك يك از علل مهمى كه نيروهاى دشمن ما را در نهايت به سوى ضعف برده همين عدم تحرك است چون اينها تقريبا دو سال است تحرك ندارند، مگر اينكه ما حمله بكنيم و آنها هم دفاع كنند. لذاست كه موانع از سيم خاردار و كانال و چه در فاصله 2 الى 3 كيلومتر درست كرده اند و آن پشت نشسته منتظرند كه نيروهاى ما ضربه اى بزنند تا اينها مجبور شوند از خودشان دفاعى بكنند و تحركى نشان دهند. بنابراين نيروهاى دشمن اكنون به خاطر عدم تحرك ، روحيه شان بشدت ضعيف و متزلزل است . در آن روز هم كه ما ديديم كه وضع مان دارد اين چنين مى شود مرتب مى گفتيم كه حمله كنيد، ولى بنى صدر مى گفت آماده نيستيم و نمى توانيم ؛ يعنى او كه وارد نبود اما به او القاء مى كردند و واقعا بنى صدر بيچاره هيچ در مسائل جنگى وارد نبود و تا آخر هم وارد نشد؛ اما اين خاطره اى را كه حالا يادم آمد عرض كنم .
يك روزى خدمت امام بوديم و من خدمت امام شكوه مى كردم كه به نظرات ما و ديگران وقعى گذاشته نمى شود و از جمله گفتم : ايشان (يعنى بنى صدر) در امر ارتش ورودى ندارد، بنى صدر برآشفت و گفت من تاريخ 2500 ساله ارتش ايران را بلدم ، شما چطور مى گوييد كه وارد نيستم . گفتم بله من آن را نفى نكردم ، شما 2500 سال تاريخ ارتش را مى دانيد اما وضع كنونى و كار كنونى ارتش را اصلا نمى دانيد ككه حقيقت هم همين بود. او شب مى نشست چند نفر از برادران نظامى را جمع مى كرد و با آنها مشورت مى كرد، آنها هم به او خبر مى دادند، او حتى گزارش هاى نظامى آنها را نمى فهميد؛ مثلا تا مدت ها نمى دانست پدافند يعنى چه ؟ يا سلاح پدافندى و آفند يعنى چه ؟ حتى اصلا اسم سلاح را نمى دانست و اشتباه مى كرد كه تانك چيست ؟ نفر بر چيست ؟ يا خمپاره انداز چيست ؟ يا مثلا موشك انداز و توپخانه چيست ؟ او اصلا اينها را نمى دانست ، لذا از مسائل نظامى هيچ چيز سرش نمى شد، فقط آنها يك چيزى به او مى گفتند، او هم طوطى وار تكرار مى كرد و پياپى مى گفت ما امكانات نداريم . (18)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KH8.jpg
R A H A
02-05-2012, 11:12 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
تلخى آن روز را من هرگز از ياد نمى برم
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
آن روز همه ما دزفول بوديم ، يعنى من و آقاى هاشمى رفسنجانى و مرحوم رجائى و اعضاى شوراى عالى دفاع همه در آن جا در دزفول بوديم . صبح كه حمله شروع شد، ما رفتيم در بخش هايى كه مراكز خبر و اطلاع و مراكز فرماندهى بود، سئوال مى كرديم مى گفتند بله نيروهاى ما اكنون فلان جا را زده اند و الان فلان جا هستند و دارند پيش مى روند؛ يعنى مرتب به ما خبر پيشروى مى دادند؛ ماهم خوشحال بوديم
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KH9.jpg
كه داريم پيش مى رويم ، وقتى ظهر آمديم در آن محل استقرارمان كه يك اتاقى داده بودند به من و مرحوم رجايى و آقاى هاشمى ، آن جا نشسته بوديم داشتيم با هم صحبت مى كرديم كه گفتند دو نفر از برادران سپاه با شما كار دارند، يعنى فرمانده سپاه دزفول با يك نفر ديگر، گفتيم بگوييد بيايند، آمدند و با تلخى گفتند ما شكست خورديم ، هيچ كدام از ما سه نفر باور نكرديم و به طور قاطع گفتيم چون شما بدبين هستيد و حاضر نيستيد با ارتش كار كنيد و حرف فرماندهان ارتش را قبول كنيد بدبينى به خرج مى دهيد. گفتند نخير، ما الان شكست خورده ايم و نيروهاى ما دارند برمى گردند اين قدر هم كشته داديم ، چقدر تانك داديم و غيره و شما بدانيد كه تا عصر ما منهدم مى شويم ، حالا اين در وضعيتى بود كه ما شايد يك ربع قبل از آن خبر پيشرفت مى شنيديم و لذا بعد از اين كه ديديم اين برادرها چنين مى گويند گفتيم برويم از بنى صدر بپرسيم . بنابراين بحث شد چه كسى برود، چه كسى نرود كه البته من نرفتم چون سعى مى كردم با بنى صدر كمتر روبرو شوم ، براى اينكه يك قدرى تند بودم و تحملم كم بود و با توجه به اينكه او هم رفتارش رفتار بدى بود مى ترسيدم به هم بزنيم . لكن چون مرحوم رجايى و آقاى هاشمى با حلم بودند و خوش اخلاقى مى كردند، يكى از اين دو نفر كه حالا يادم نيست كدامشان بودند، رفت پيش بنى صدر كه خبر بدهد به او بچه هاى سپاه اين طور مى گويند بنابراين شما يك تحقيقى بكن . وقتى ايشان رفت ما ديديم كه نيامد، حالا نگو كه وقتى ايشان مى رود آنجا از ارتش هم آمده بودند و داشتند به او خبر مى دادند كه وضع ما بد شده و معلوم شد كه اين خبر راست بوده است . وقتى ما ديديم كه آن برادرى كه رفته بود، نيامد نگران شديم ، ده بيست دقيقه بعد هم ما رفتيم ديديم بله مطلب حقيقت دارد، كه در آنجا كاشف به عمل آمد و در اين قضيه از مشورت سپاه هيچ استفاده نشده و حال اينكه سپاه قبلا اين ماجرا را پيش بينى كرده است ، يعنى اينطور شده بود كه نيروهاى ما حمله كرده بودند و رخنه اى را در خط دشمن به وجود آورده بودند و دشمن و دشمن هم خود را باز كرده بود تا اينها وارد شوند كه اينها هم بى توجه وارد مى شوند و اين رخنه را به خيال خودشان چند كيلومتر پيشرفت مى كنند و حال اين كه دشمن به طور تاكتيكى خود را باز كرده بود تا اينها وارد شوند؛ اما بعد كه خوب وارد شدند از اطراف به اينها حمله كردند و بشدت اينها را زير فشار قرار دادند در حالى كه اين مطلب را بچه هاى سپاه دزفول آن وقت پيش بينى كرده بودند و به اينها گفته بودند اما اينها توجه نكردند.
عصر آن روز وقتى ما همه رفتيم به نزديك آن پل دزفول كه در روى كرخه هست و اين طرف پل قرار گاه نيروهاى ما بود، من تلخى آن روز را فراموش نمى كنم كه براى ما يك روز تلخى بوده آن روز. وقتى ما رفتيم در آن جا، فرماندهان آمدند و گزارش دادند اين طور شده است ، ما در همان حال ديديم نيروهاى ما از ميدان جنگ برمى گشتند، يعنى شكست خورده عقب نشينى سختى كردند كه نمى توان گفت عقب نشينى ، بلكه يك چيزى بين عقب نشينى و فرار بود، يعنى در حقيقت عقب نشينى نبود كه يك شكل منظم و تاكتيكى خوبى داشته باشد. به هر حال تلخى آن روز را من هرگز از ياد نمى برم .
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-05-2012, 11:14 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
مبارزه ريشه دار و عميق و با ابعاد جهانى
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
انگيزه تبعيد امام در سال 43 اين بود كه رژيم ايران و در پشت سرش دستگاههاى امريكايى احساس كردند مبارزه روحانيت و مردم به رهبرى امام خمينى يك مبارزه بنيانى و آگاهانه است و تا قبل از : اگر چه شور و حماسه و مبارزه براى اين دستگاهها كاملا واضح بود، چون حماسه 15 خرداد و قبل از آن ماجراى مدرسه فيضيه در دوم فروردين و چندين ماجراى خونين و حماسه آميز ديگر را دستگاهها از مردم و به خصوص از روحانيت مشاهده كرده بودند، لكن تصور مى كردند شعارهاى روحانيت و انگيزه هاى اين مبارزه عمومى صرفا به يك چند حكمى كه مغاير با موازين شرعى است منحصر مى شود، و لذا تصور نمى كردند كه همه ابعاد يك مبارزه سياسى را در بر بگيرد .
وقتى در ماجراى كاپيتولاسيون و مصونيت مستشاران نظامى آمريكا، امام آن سخنرانى تاريخى پرمحتوا و پر مغز را كردند و مساءله كاپيتولاسيون را آن طور تشريح كردند كه همه مردم به روشنى مى توانستند بفهمند مصونيت مستشاران نظامى امريكا يعنى چه و تاثير اين حركت در وابستگى ايران را بيان داشتند، دستگاههاى وابسته به رژيم و همچنين دستگاههاى امريكايى فهميدند كه مبارزه ايران به رهبرى امام خمينى يك مبارزه ريشه دار عميق و با ابعاد جهانى است ، لذا خطر اين مبارزه برايشان بيشتر آشكار شد .
البته مبارزات سياسى در دنيا زياد است و دستگاههايى استعمارى هم از آنها چندان واهمه اى ندارند، حتى ندر بعضى جاها آن چنان مبارزاتى را كه به سود خودشان است مى خواهند، اما آن مبارزه اى كه با انگيزه هاى دينى توام و با ايمان عميق مذهبى و با رهبرى يك مرجع تقليد و يك عالم بزرگ در سطح توده هاى مردم و همراه با ابعاد سياسى و نظامى انجام مى گيرد، به شدت براى دستگاههاى استعمار خطرناك است ، اين چيزى بود كه در انقلاب ما پيش آمد و ديديم كه چگونه براى دستگاههاى استعمارى خطرناك بود تا به سقوط رژيم شاه كه خيلى براى استكبار جهانى محترم بود منتهى شد و حتى به تشكيل نظام جمهورى اسلامى كه فوق العاده براى استكبار جهانى خطرناك است رسيد و وقتى امام آن سخنرانى را كردند، خوشبختانه بر خلاف سخنرانى عاشورا كه طنين واضحى از صداى امام در آن نوار مشهود نيست در اين سخنرانى نوارهاى واضحى از امام باقى است و ضمن اين كه سخنرانى مفصلى است ، براى همه قابل استفاده مى باشد.
دستگاه كه احساس خطر مى كرد همان كارى را كه در سال 42 كرده بود مجددا انجام داد، يعنى شبانه ريختند به منزل امام و امام را دستگير كردند و مستقيم آوردند در فرودگاه تهران و همچنان كه خاطره اين دستگيرى را يك وقتى امام خودشان براى ما نقل فرمودند، يا يك هواپيماى 130- س نظامى ، امام را از تهران به تركيه تبعيد كردند و لذا حادثه اى تبعيد امام سر آغاز يك مرحله ى جديدى از مبارزه است يعنى تا آن روز مردم ، را در كنار خودشان مى ديدند و رهبرى امام به يك شكل مستقيم و نزديك انجام مى گرفت . اما با ربودن امام از قم و تبعيد ايشان به خارج از كشور از طرفى يك حالت يتيمى و بى سرپرستى در ميان مبارزين و مخصوصا مبارزين حوزه علميه پيدا شد و از طرف ديگر امام هم ، فرصت هاى خوبى پيدا شد تا بتوانند براى مسائل آينده مبارزه فكر كنند و برنامه ريزى هاى آينده را در ذهن خودشان بپرورانند .
بنابراين به يقين اين مدت 14 سالى كه از 13 آبادان سال 43 تا 12 بهمن سال 57 (يعنى روز ورود امام به ايران ) طول كشيد در تمام مدت اين 14 سال ، هم ملت ما پختگى ها و قوام يافتگى هاى لازم را براى حركت عظيم انقلاب 22 بهمن به دست آوردند و هم امام
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk4.jpg
اين فرصت را پيدا كردند تا براى رهبرى چنين حركت عظيمى ، برنامه ريزى و آينده نگرى لازم را بكنند . و اين تبعيد هم مثل همه تدابير شياطين و دشمنان خدا كه به قصد ضربه زدن به اسلام و مسلمين طرح ريزى شده بود، در نهايت به سود اسلام و مسلمين و در جهت سير طبيعى انقلاب اسلامى تمام شد. (19)
R A H A
02-05-2012, 11:19 PM
هنگام ورود به آن مجلس نگران بوديم اما موقع خارج شدنخوشحال
ددر آن هنگام كه امام به تركيه تبعيد شدند، من در مشهد بودم و در همان روز، يعنى آن روزى كه سحرگاهش امام را ربوده بودند، ما در مشهد يك اجتماع بزرگى از همه علما داشتيم كه در آن جا جمع شده بودند و درباره اين حادثه تبادل نظر مى شد براى اينكه چه تدبيرى بينديشند و بالاخره اين مجلس با اين تصميم پايان پذيرفت ، كه اولا همه نمازهاى جماعت براى يكى دو روز تعطيل باشد و فرداى آن روز صبح زود همه علما در مسجد گوهرشاد به هياءت اجتماع متحصن شوند و خواسته هايى داشته باشند، از جمله بازگشت حضرت آيت الله العظمى امام خمينى و همه ما با اين تصميم متفرق شديم . اما فردا صبح زود وقتى من مى خواستم طبق آن وعده به طرف مسجد گوهرشاد بروم ، يك ميهمانى داشتيم كه در منزل پدرم بودم . سحرگاه ، آن مهمان براى اين كه حرم مشرف شود از منزل بيرون رفته بود و در بازگشت وقتى ديد من دارم مى روم بيرون گفت شما نرويد راه ها بسته است . از قرار معلوم در همان اذان صبح ران ها را بسته بودند و نيروهاى پليس خودشان را براى مقابله آماده كرده بودند، لذا هيچ كس را راه نمى دادند و طبعا ورود به مسجد هم امكان نداشت ، ولى در عين حال من از منزل خارج شدم و گفتم بروم ببينم چه خبر است . وقتى آمدم ، ديدم از فاصله هاى بسيار دور تا مسجد گوهرشاد مردم ايستاده بودند و مامورين نمى گذاشتند هيچ كس به مسجد گوهرشاد نزديك شود . لذا قضيه منتفى شد تا بعد از چند روز كه يك اجتماع بزرگى از علماى مشهد به دعوت آيت الله ميلانى در منزل آن مرحوم تشكيل شد و همه ما آن جا جمع شديم براى يك امرى كه معلوم بود آن چه امرى كه معلوم نبود آن چه امرى است و ما احتمال مى داديم در آن مجلس آقاى ميلانى بخواهند بگويند مبارزه امكان پذير نيست و نمى شود كارى كرد، چون در مقابل اين حادثه ما را چاره اى نداريم .
و به هر حال ما فكر مى كرديم ايشان چنين چيزى را عنوان خواهد كرد و لذا قبلا به مرحوم آشيخ مجتبى قزوينى كه از علماى بزرگ و مبارز و بسيار محبوب بين خواص بود مراجعه كرديم كه قرار بر اين شد اگر چنانچه آقاى ميلانى در آن مجلس به يك چنين اظهاراتى دست زدند، ايشان مخالفت خودش را با اين حرف اظهار كنند و ما هم از اطراف به ايشان كمك كنيم ، يعنى من و چند نفر ديگر از برادرانمان كه از جوان ها و در ميان اهل علم معروف به شور و حماسه مبارزه بوديم ايشان را يارى دهيم ، اما وقتى رفتيم به منزل آقاى ميلانى ، برخلاف تصورمان ديديم نه تنها ايشان صحبت از اين كه نمى شود مبارزه كرد نكردند، بلكه يك نامه اى هم براى امام خمينى نوشته بودند به تركيه كه بسيار متن قوى و محكمى داشت و اين نامه را مى خواستند براى اين جمع بخوانند و بگويند ما نامه را مى خواهم براى آقاى خمينى بفرستم ؛ يعنى مطلب درست برعكس آن تصور ما شد. لذا با اين كه ما هنگام ورود به آن مجلس نگران بوديم و فكر مى كرديم آيا چه خواهد شد، اما از مجلس كه خارج مى شديم خوشحال بوديم ، زيرا جلسه خيلى خوبى بود و آن نامه را كه خاطرم نيست خود ايشان يا كس ديگرى از طرف ايشان خواند، بسيار نامه خوبى بود كه در فقراتى از آن نامه اشاره به بعضى از روايات از جمله روايت السكوت اخ الرضا و من لم يكن معنا كان علينا را براى اولين بار در آن جا از ايشان شنيديم . در آن نامه خطاب به امام خمينى بود كه من همان جمله اى را كه جد ما سيدالشهداء (عليه السلام ) به جناب ابوذر فرمودند: يا عم ان القوم منعوك دنيا هم و منعتهم دينك يعنى اين كسانى كه ترا تبعيد كردند دنيايشان را از تو دريغ داشتند، اما تو دينت را از آنها دريغ داشتى ، و دنباله آن جملات ديگرى هست كه الان درست به يادم ندارم ولى به هر حال بسيار نامه خوبى بود و يم حالت جديد و حركت جديدى بين مبارزين مشهد به وجود آورد و در همه جا يك روح تازه اى در كالبد مبارزين مشهد به وجود آورد و در همه جا يك روح تازه اى در كالبد مبارزين دميد، كه در تداوم آن ، حركات زيرزمينى و مخفيانه هم شروع شد. (20)
R A H A
02-05-2012, 11:20 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
متن نامه حضرت آيت الله ميلانى به حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج آقا روح اله خمينى
بسم الله الرحمن الرحيم
تركيه حضرت مستطاب حجه الاسلام و المسلمين آيه الله آقا روح الله خمينى دامت بركاته
تسليم و تحنيت وافر تقديم داشته در اين آستان قدس به انواع دعوات ياد آور و استمرار نعمت آن وجود مبارك را براى روحانيت و سائر طبقات امت اسلامى را خواستار و اميد وار پيوسته در تحت حمايت و توجهات مقدسه حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء بوده باشيد و باهداف عاليه نائل گرديد.
بعد از ظهر چهارشنبه 29 ج 2/84 خبر رسيد كه حضرتعالى را به خارج از كشور برده اند و از رسيدن ناله هاى پيوسته حضرتعالى بگوش امت اسلامى جلوگيرى كرده اند. علما و روحانيون خواستند با حضرتعالى هم ناله شوند از صبح پنجشنبه خانه عده محاصره و نمى گذارند كسى سخن منطقى خود را بگويد الى الله المشتكى و الى وليه المهدى (ص ع ) نرفع الشكوى گوئيا اينان نه فقط قرآن مجيد و آئين اسلامى را فراموش كرده اند بلكه قوانين مملكتى و منشور مللى را نيز زير پا گذاشته اند خوشا بسعادت آن سرزمينى كه حضرتعالى در آنه تشريف داريد . قلوب همه مردم با ايمان متوجه شما است فانه تعالى جعل افئده من الناس اليك و همگى براى نصرت و تاييد شما كه لسان ناطق همه مجامع روحانى و دينى هستيد و گفته شما كلام حق و حقيقت است دعا مى نمايند.
اينك شما را به كلام جد بزرگوارتان حضرت سيدالشهداء عليه السلام در وداع ابوذر غفارى عليه رحمة و در هنگام تبعيد از مدينه منوره متذكر مى نمايم يا عماهه ان الله قادر يقبر ماقدترى و الله كل يوم هو فى شاءن و قد منعك القوم دنياهم و منعهم دينك فما اغناك عما منعوك و احواجهم الى ما منعهم فاساءل الله الصبر و الصبر عجبا اينان خود بهتر مى دانند چه كسانى غائله ها را بوجود آوردند و به كدامين اسلحه ملت مسلمان بى سلاح كشته شد.
ياللعجب كه غائله فجيع پانزده خرداد 1342 را از خود نفى مى كنند و خود را بى تقصير قلمداد مى نمايند تازگى ندارد فيئه يا غيه عمار را در صفين كشتند و شهادت او را نسبت به حضرت على عليه السلام دادند با آنكه عمار جزو ملازمين ركاب آن حضرت براى دفاع از حريم قرآن كريم بود راه شما كه وارث انبياء عليه السلام هستيد همان راه است كه خداى متعال براى پيغمبران اولولعزم و ائمه هدى عليه السلام معين فرموده براى جلوگيرى از اعلا كلمه توحيد بعضى از پيشوايان را چون حضرت ابراهيم عليه السلام در آتش افكنده و حضرت يحيى عليه السلام را سر بريدند و جد شما حضرت موسى بن جعفر عليه السلام را سالهاى متمادى به زندان بردند با همه احوال نتوانستند چراغ خدا را خاموش كنند يريدون ان يطفعوا نور الله بافواههم و الله يتم نوره
روحانيت مى گويند در مملكت اسلامى افرادى كه صلاحيت اخلاقى و عقلى ندارند و مقدرات اين كشور مذهبى دخالت نمايند و از بيت المال اين مملكت و فرضه هاى گدائى عليه مردم مسلمان سوء استفاده ننمايند مذهبى دخالت ننمايند
روحانيت مى گويند اينهمه علماء اعلام و خطباء عظام و دانشمندان و اساتيد محترم دانشگاه را در زندان ها نگاه ندارند و اين قدر باين ملت ستمديده و محروم شده از اوليه زندگى ظلم و جور نكنند
روحانيت مى گويد خود را حامل اين آب و خاك و تماميت ارضى آن مى داند اگر چه دستگاه تبليغاتى خلاف آنرا نسبت داده و متهم مى سازد اميد است امت اسلامى با كمال وحدت و متانت پشتيبان اهداف عاليه مراجع روحانى و دينى خود بوده و به وعده خداوند متعال اميدوار باشند وعدالله الذين آمنو و عملو الصالحات ليستخلفهم فى الارض كما ستخلف الذين من قبلهيم لهم دينهم الذى ارتضى الهم و ليبولنهمم بعد خوفهم در خاتمه شما را بخداى بزرگ مى سپارم . والسلام و عليكم و رحمة الله و بركاته .
رجب المرجب 1384 - ايران - مشهد مقدس محمد هادى الحسينى الميلانى
R A H A
02-05-2012, 11:20 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
چرا اين مرگ بر آمريكا را مردم ول نمى كنند
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
مبارزه با امريكا در نهضت عظيم اسلامى ما يكى از خطوط اصلى و لا ينفك اين نهضت از آغاز تا تسخير لانه جاسوسى كه اوج اين مبارزه به حساب مى آمد بود و تا امروز هم هست . در سال 42 امام اعلان كردند رئيس جمهور امريكا منفورترين مردم در نزد ملت ايران است ، يعنى امام آن روز با يك حركت سياسى - تبليغاتى عظيمى را بر ضد سياست آمريكا در ايران انجام دادند و همچنان كه شما مى دانيد، زمامداران جهانى خيلى مايلند در ميان ملت ها وجهه داشته باشند و اين را يك زمينه مناسب براى پيشرفت سياست هاى خودشان مى دانند، لذا آخرين چيزى كه در يك مملكت از دست مى دهند همان وجهه سياسى است ، يعنى آنها سعى شان بر اين است كه اگر منافع اقتصادى شان راهم از دست مى دهند لااقل آبرويشان را از دست ندهند و امام از آن روز اين مبارزه صريح علنى با حيثيت امريكا را در ايران و در ميان مردم شروع كردند ددر طول اين مدت ما هميشه احساس مى كرديم طرف مبارزه ما شاه و آمريكا هستند؛ يعنى واقعا شاه را از آمريكا جدا نمى دانستيم ، لذا هر حركتى عليه رژيم انجام مى داديم احساس مى كرديم داريم بر ضد آمريكا انجام مى دهيم و چنين تصورى در انقلاب جا افتاده و قطعى و بود تا اينكه انقلاب پيروز شد و بعد از پيروزى انقلاب هم طبعا اين روند وجود داشت ، لذا با هر گرايش و انگيزه اى كه اندكى جانبدارى آمريكا در آن تصور مى شد، بشدت مخالف مى كرديم .
به خاطر دارم در جلسات هياءت دولت يك روز رئيس هياءت دولت موقت (21) با عصبانيت به اين مضمون و با ناراحتى و تعجب گفت : چرا اين مرگ بر آمريكا را مردم ول نمى كنند ما كه ناراحتى و تعجب ايشان بشدت متعجب و ناراحت شديم ، به ايشان گفتيم اين چه حرفى است كه مى گويى ؟ مگر مى شود شعار مرگ بر امريكاى مردم را كه يك شعار طبيعى است و هيچ كس در ذهن مردم نگذاشته ، بلكه فرهنگ مبارزه و انقلاب اين را به آنها ياد داده از ذهن مردم بگيريم و مگر چنين كارى جايز است ؟
اگر به خاطر داشته باشيد، در ماه هاى اول پيروزى انقلاب يكى از سناتورهاى امريكايى در مجلس سناى آمريكا يك چيزى بر ضد ايران اظهار كرده بود كه در اين جا تظاهرات عظيمى در همين ميدان 7 تير فعلى برپا شد كه آقاى هاشمى آن جا سخنرانى كرد و فرداى آن روز هم به آقاى هاشمى سوء قصد كردند، يعنى آن قدر حساس بودند
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk5.jpg
روى اين قضيه كه بلافاصله بعد از سخنرانى خوبى هم بود به ايشان سوء قصد كردند و در اسنادى كه بعدا به وسيله دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از لانه جاسوسى بيرون آمد مشخص شد كه سفير امريكا و نمايندگان سفارت امريكا از آن روز و بعد از آن تظاهرات منتظر حمله به سفارت بودند و در آن روز نگران بودند كه ممكن است به سفارت حمله شود تا اين كه در 13 آبان سال 58 حركت تسخير لانه جاسوسى به وسيله دانشجويان پيرو خط امام انجام گرفت و مورد تاءييد امام و عموم ملت و نمايندگان مجلس خبرگان و همه كسانى كه در اين ميدان حضور داشتند قرار گرفت . و اين اوج مبارزات ايرانى و اسلامى بر ضد امريكا بود.
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk6.jpg
امريكايى ها بعد از انقلاب اميدوار بودند كه شايد بتوانند به يك كيفيتى ، دست كم بخشى از منافع از دست رفته قبلى خودشان را در ايران تجديد كنند و اين اميد براى آنها بيجا هم نبود، چون در دولت موقت ، آن روز عناصرى بودند كه آشكارا از منافع امريكا در ايران دفاع مى كردند و بعضى هم بودند كه شايد خيلى آشكار دفاع نيم كردند، اما آنچه كه قطعيت دارد اين است كه دولت موقت هيچ گونه حساسيت منفى در مقابل امريكايى ها نداشت و از اين كه امريكايى ها باز هم بساطشان را در ايران پهن كنند نگران نبود و فقط مى گفت ما آن نوع روابطى را كه با شاه داشتند قبول نمى كنيم و اين طبيعى بود كه وقتى امريكايى ها مى خواهند وارد شوند نمى گويند ما نوع روابط شاه را با شما خواهيم داشت و دولت موقت هم ، حتى نگران نبود كه اين روابط ممكن است يك روزى منتهى به آن گونه روابط شود و در اثر سهل انگارى ها و ساده انديشى ها باز مملكت بعد از يك چنين انقلاب و فداكارى هايى مجددا به دام استكبار اخراج شده از ايران بيفتند. (22)
R A H A
02-05-2012, 11:21 PM
ما موافق بوديم و ليبرالها مخالف
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
اين حركت (23) اگر چه ابتدا يك حركت دانشجويى بود، اما بعدا تبديل به يك حركت عمومى ملت و همگانى شد كه امام هم تاءييد كردند و مرحوم شهيد آيت الله بهشتى نايب رئيس مجلس خبرگان هم از پشت تريبون مستقيم مجلس خبرگان اين حركت را تاءييد كردند كه همه شنيدند و همه دست اندركاران نيز تاءييد كردند و از روزنامه ها هم آن روز نامه جمهورى اسلامى بود. در داخل شوراى انقلاب هم در حالى كه بنى صدر و امثال بنى صدر و بازرگان كه آن وقت جزو دولت بود همه مخالفت مى كردند و اين در حالى بود كه ماها حمايت كرديم ؛ يعنى تا آن آخر كه مساءله لانه جاسوسى تمام شد، در داخل شوراى انقلاب من و آقاى هاشمى و مرحوم بهشتى و دو سه نفر ديگر هميشه طرفدار و پشتيبان دانشجويان و جريان لانه جاسوسى بوديم ، از آن طرف هم بنى صدر و بازرگان و قطب زاده (24) و بعضى ديگر از طيف و گروه ليبرال ها مخالف آن جريان بودند و با نق زدن خودشان در پى علاج آن زخم و جراحتى بودند كه به وسيله دانشجويان بر پيكر روابط ايران و امريكا براى دراز مدت به وجود آمده بود و دائما در اين فكر بودند تا با شكلى اين قضيه را از بين ببرند و اين شكافى را كه در سياست مورد علاقه آنها و سياست آمريكا در منطقه و كشورمان به وجود آمده ترميم كنند و تا آخر هم همين طور بود
البته هنگامى كه اصل حادثه واقع شد، ما در ايران نبوديم ، يعنى ايام حج بود و من با آقاى هاشمى مكه مشرف بوديم ، آن طور كه به خاطر دارم يك شبى مكه در پشت بام بعثه نشسته بوديم راديو گوش مى كرديم ساعت 12 شب راديو ايران خبر داد دانشجويان مسلمان پيرو خط امام سفارت امريكا را تسخير كردند و اين مطلب خيلى براى ما مهم آمد و ضمن اين كه يك قدرى هم بيمناك شديم در فكر بوديم اينها چه كسانى و از كدام جناح و گروه هستند كه اين كار را كردند، چون احتمال داشت جناح هاى چپ براى استفاده هاى سياسى خودشان بخواهند دست به يك حركاتى بزنند و احيانا شعارهاى براق و جالبى را به خودشان اختصاص بدهند، اين بود كه ما به شدت نگران بوديم ، تا اين كه در اخبار ساعت 12 شنيديم كه گفت دانشجويان مسلمان پيرو خط امام ، و به مجرد اين كه اسم مسلمان و پيرو خط امام را شنيديم خيالمان راحت شد كه اينها چپ ها و منافقين و فرصت طلب ها نيستند، بلكه دانشجويان خودى و مسلمان هستند كه اين كار را انجام دادند، تا اين كه مراجعت كرديم كه البته من و آقاى هاشمى خيلى زود برگشتيم و سفر حج كلا ده روز طول كشيد يعنى از روزى كه از تهران حركت كرديم تا روزى كه به تهران برگشتيم ده روز شد كه فقط حج كرديم و برگشتيم ، وقتى هم كه برگشتيم به ايران ، مواجه شديم با غوغاهاى روزهاى اول و كشمكش عظيمى كه از يك طرف هياءت دولت موقت به شدت ناراحت بود و مى گفت اين چه وضعى و چه حادثه اى است ، و از طرف ديگر مردم در شور و حماسه بودند كه بالاخره منجر شد به استعفاى دولت موقت و ما طبعا مساله را از ديدگاه آن كسانى مى ديديم كه به مبارزه با امريكا به صورت واقعى و حقيقى معتقد هستند، و لذا در داخل شوراى انقلاب از حركت اين بچه ها دفاع مى كرديم و من همان وقت يك سخنرانى هم در لانه جاسوسى كردم و چون ايام محرم شد دانشجويان روضه خوانى راه انداختند و تمام دستجات سينه زنى تهران هر شب آن جا جمع مى شدند، سينه مى زدند و مثل يك امامزاده و يك محل مقدسى اقامتگاه دانشجويان را احاطه مى كردند . و به سينه زنى و روضه خوانى مى پرداختند، هر شب يك سخنرانى آنجا مى آمد آنجا سخنرانى مى كرد كه يك شب هم رفتم و يك سخنرانى گرم و گيرايى داشتم كه الان نمى دانم كه نوارش در راديو تلويزيون هست يا نيست ولى به هر حال سخنرانى خيلى پرشور و هيجانى بود و اين مطلب را آن جا مطرح كردم و گفتم در اين روزها كه اين حادثه اتفاق افتاده ما چه از دست داده ايم و امريكا چه از دست داده و گفتم كه امريكا همه چيز را از دست داده ، ولى ما در اين ماجرا به جز سود چيزى نداشتيم كه اين در حقيقت پاسخى بود به سياستمداران ليبرال داخل شوراى انقلاب ، چون دايما مى گفتند با اين حركت انقلاب از بين خواهد رفت و ايران شكست خواهد خورد و امريكا ايران را خواهد بلعيد؛ يعنى آنها از دريچه ترس و نوميدى با مساءله برخورد مى كردند و لذا سخنرانى در واقع پاسخى بود به آنها و اطمينان خاطر براى مردم ، چون فقط ما در اين مبارزه با امريكا چيزى را از دست نداديم ، بلكه يك چيزى هم به دست آورديم و ملت ها را اميدوار كرديم و به انقلاب شكوه بخشيديم . به نحوى كه ملت ايران را در دنيا با عظمت جلوه داديم و از اين گونه مطالب كه خيلى سخنرانى اميد بخش و خوبى بود. (25)
R A H A
02-05-2012, 11:21 PM
اشغال لانه جاسوسى و گرايشهاى داخل شوراى انقلاب
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
به طور كلى در شوراى انقلاب دو گرايش وجود داشت : يكى گرايش مخالف با اين جمع و ديگر گرايش موافق با اينها كه گرايش موافق با اين جمع ماها بوديم ؛ يعنى روحانيون شوراى انقلاب و بعضى از غير روحانيون ، و مخالفين عمده ، بنى صدر و بازرگان و قطب زاده بودند كه بنى صدر طبعا با اين چيزها مخالف بود و بازرگان هم سياستش ، سياست مخالفت با اين جريان و اصلا شكست خورده اين جريان بود (26) قطب زاده هم كه وزير خارجه تا آن روحيات بود و با آن ديد سياسى كه قطب زاده داشت طبيعى بود با اين جريان موافقت نمى كرد، لذا دائما سعى مى كردند اين بچه ها را كمونيست و وابسته به حزب توده معرفى كنند، حتى چندين باز قطب زاده در شوراى انقلاب دعا كرد كه اينها تحت تاثير توده اى ها هستند و من چون اينها را مى شناختم و تنها كسى بودم كه در آن جمع با رئوس اين بچه ها آشنايى داشتم
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KK7.jpg
و چون قبلا دفتر تحكيم وحدت با من جلسات متعدد داشتند و مؤ سسين دفتر تحكيم وحدت همين بچه ها هم بودند كه در لانه جاسوسى نقش بيشتر را ايفا مى كردند، لذا از اينها دفاع شديد مى كردم و مى گفتم اينها بچه هاى مسلمانى هستند و به هيچ وجه با توده اى ها ارتباطى ندارند، تا اين كه قرار شد شوراى انقلاب نماينده اى بفرستد بين دانشجويان ، تا هم مسائل دانشجويان را براى ما مطرح و هم مسائل ما را براى دانشجويان بيان دارد، كه قطب زاده داوطلب شد و گفت من مى روم ، ولى من مخالف بودم ، زيرا مى دانستم بچه ها از ديدن قيافه قطب زاده بدشان مى آيد و او هرگز نخواهد توانست حرف هاى آنها را بگيرد و براى شوراى انقلاب بياورد يا بالعكس . در عين حال چون ديدم آن طرفى ها به اتفاق كلمه روى قطب زاده تكيه كردند، نخواستم مخالفت خودم را ابراز كنم و گفتم حالا برو ببينم چه مى شود كه همان طور هم شد و قطب زاده براى اولين بار كه رفت اصلا نتوانست با آنها ملاقات كند زيرا بچه ها به او اعتنا نكرده بودند و ظاهرا بار دوم هم اين اتفاق افتاد و منجر شد به اين كه ديگر قطب زاده نرود، لكن من گاهى مى رفتم با بچه ها مى نشستيم مسائلشان را مى شنيديم و مطالبى با آنها درميان مى گذاشتم و مطالب آنها را به دوستان خودمان در شوراى انقلاب منتقل مى كردم . حتى يك بار هم كه قرار شد به خبرنگاران اجازه بازديد از گروگان ها را بدهند، بنا بود فردى از شوراى انقلاب هم باشد كه خود دانشجويان پيشنهاد كردند آن فرد من باشم ، و لذا من رفتم با يكايك اينها از نزديك همراه با خبرنگاران خارجى ملاقات كردم و يك مصاحبه و فيلمبردارى مفصلى در اين رابطه انجام گرفت كه نمى دانم فيلمش الان موجود است يا نه . به هر حال موضع شوراى انقلاب يك چنين موضعى بود، اما روحانيون در همه جا مدافع اين جريان بودند چه در تهران - اعم از روحانيون حزب و شوراى انقلاب - و چه در قم ، جامعه مدرسين و ديگر عناصر برجسته از روحانيون كه در قم بودند و چه در مجلس خبرگان ... خيلى صريح و روشن به نفع اين جريان موضع گيرى داشتند.
بنابراين طرفدارى ها، موضع گيرى هاى مثبت چهره هاى محبوب در بين مردم تاثير زيادى گذاشت در اين كه اين حركت به درستى جا بيفتد و در راس همه هم تاييد امام بود كه امام گفتند: اين انقلاب بزرگتر از انقلاب اول بود. و اين انقلاب بزرگتر فقط نفس تسخير لانه جاسوسى نبود، بلكه به خاطر اين بود كه توطئه بازگشت تدريجى و آرام امريكا به ايران را خنثى كرد، چون انقلاب اول ما، در حقيقت انقلابى بود با امريكا، و امريكايى ها كه از در رفته بودند و مى خواستند خيلى آرام و آهسته از پنجره بخزند داخل ، اما اين حركت مطلقا پنجره را بر روى آنها بست كه تا زمان هاى دور هم بسته خواهد بود، و لذا امام گفتند اين انقلاب دومى است و حقيقت هم همين بود.(27)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KK8.jpg
R A H A
02-05-2012, 11:21 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
پرچمدارى احياى تفكر اسلامى
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
تصور من اين است كه مرحوم آيت الله مطهرى رضوان الله عليه به عنوان يكى از چهره هايى است كه در احياى تفكر اسلامى ، بيشترين نقش را داشتند و بايد اين شهيد را يكى از پرچمداران اين بينش مبين اسلامى و طرح دوباره اسلام در فضاى فرهنگ امروزى جهان به شمار بياوريم .
همان طور كه مى دانيم از حدود 140 سال پيش متفكرينى پيدا شدند كه در صدد طرح دوباره اسلام و مطرح كردن معارف اسلامى در ميان هياهوى تبليغاتى فرهنگ غرب برآمدند، كه برخى از اين قبيل شخصيت هاى معروف ، مثل سيد جمال الدين ، شناخته شده اند و اينها را نسلهاى امروز به عنوان مصلحان اجتماعى و مبارزان بزرگ و چهره هاى فكرى و سياسى و انقلابى اسلامى مى شناسند و همه اين خصوصيات را شما در سيد جمال مشاهده مى كنيد. هنر بزرگ او در اين بود كه اسلام را به عنوان يك دين زنده كه مايه ى زندگى ست و به عنوان مكتبى كه يك نظام كامل اجتماعى را در خود دارد، دوباره مطرح كرد و تمام تلاش سيد جمال حركت او در آفاق اسلام از شرق تا غرب براى اين بود كه مى خواست اين دوباره نگرى به اسلام را در جوامع اسلامى زنده كند و آن حالتى را كه درگذشته و ساليان دراز بر افكار صاحبنظران اسلامى تحميل شده بود، از ميان بردارد.
درميان متفكران ايرانى و غير ايرانى (چه عرب و چه غير عرب ) شخصيت هاى معروفى را داشتيم مثل بعضى از محققان و بعضى از شعرا و بعضى از فلاسفه در عصر جديد كه من وقتى به بعضى از اين چهره هاى شناخته شده ى اسلام نگاه مى كنم ، مرحوم شهيد مطهرى يكى از برترين اينها بود و علتش هم ، همين جامعيتى ست كه شما (28) به آن اشاره كرديد و اين مرد يك فقيه بود، يعنى وقتى اسلام و مسائل اسلام را مى خواست بيان كند، از خودش چيزى مايه نمى گذاشت ، چون اسلام را بلد بود و همان طور كه مى دانيد، فقه اسلامى و اجتهاد در فقه ، به معناى شيوه ى استنباط احكام از منابع اوليه ى اسلام ، يعنى كتاب و سنت است و فقيه آن كسى است كه اين شيوه استنباط را بلد باشد و لذا درسى هم كه براى رسيدن به فقاهت در حوزه ها خوانده مى شود، در حقيقت درس آشنايى با اين شيوه است و مرحوم مطهرى مجتهد بود، يعنى شيوه ى فقاهت را مى دانست و اين گونه نبود كه به دام افكار التقاطى شرقى يا غربى بيفتد، (همچنان كه بسيارى از متفكران مصلح و طرفدار تجديد حيات دوباره ى اسلام افتادند) يك فيلسوف بود و با معارف قوى اسلام آشنايى داشت ، يك سخنور بود يعنى مى توانست همه ى آنچه را مى داند به زبان بياورد . يك نويسنده ى بسيار خوب بود؛ يعنى مى توانست همه ى دانش هاى خودش را بنويسد و تمام اين مطالبى كه جناب عالى اشاره كرديد، در ايشان كرديد، درايشان جمع بود واقعا داراى ابعاد يك شخصيت زبده ى برجسته بود كه مى توان ايشان را يكى از متفكران و يكى از پرچمداران احياى تفكر اسلامى به شمار آورد.(29)
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-05-2012, 11:22 PM
مشروطه يك دام بود براى ملت نه يك نهضت انقلابى
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
شهيد مطهرى تاريخ را خوب مى دانست و دوره هاى مختلف تاريخ كشور ما را هم بعد از اسلام يقينا مطالعه كرده بودند و مى دانستند و لذا آدمى نبود كه حساب نكرده و بدون مطالعه حرف بزند. (30) بنابراين من مى خواهم اين را قرينه بگيرم و بگويم مثلا وقتى ايشان آن جمله را گفتند، به ياد دوران مغول بودند. چون دوران مغول يكى از آن دوره هاى فوق العاده سخت براى عالم اسلام است و همان طور كه ميدانيد، عالم اسلام آنچه را در دوران مغول از دست داد چيزى نيست كه ممكن باشد در ظرف يك قرن و دو قرن سه قرن برگردد و من شك دارم كه تا الان هم ، آنچه از منابع اصيل فقهى اسلامى كه در حمله مغول از دستمان رفته ، آيا توفيق داشتيم آنها را به دست بياوريم يا نه ؟ و شايد اگر حمله مغول پيش نمى آمد و اگر اين قدر كتابخانه و عالم و اين همه كتاب از بين نمى رفت الان چيزهايى از آن روز داشتيم كه اصلا در سرنوشت جهان اسلام و تمدن اسلامى تاثير مى داشت .
من تصور مى كنم علت اين تحليل شهيد مطهرى رضوان الله تعالى عليه ، با توجه به اين مطلب باشد كه حمله كنندگان در دوران مغول مردمانى بودند كه هدفى جز ملك گشايى آن هم در شكل نيمه وحشى آن ، نداشتند، يعنى مى خواستند سرزمين ها را بگيرند، اما قصد انهدام فرهنگ و نابودى فرهنگ قائم در اين كشور را نداشتند، به اين دليل كه بالاخره خودشان هم به اين فرهنگ گرويدند، يعنى مسلمان و حتى تعدادى از آنها شيعه شدند و ما مى دانيم كه آثار فرهنگى او لجايتو و گوهرشاد و ساير سلطان ها و افراد قبايل و نوادگان مغول و تيمور در ايران الان هم هست ، يعنى اينها آمدند براى اين كه آب و خاك را بگيرند اما نتيجتا در كنار كشتار و خونريزى و ملك گشايى ، نابودى فرهنگ و فرهنگيان هم وجود داشت . در حالى كه مهاجمين غربى از قبل از آغاز مشروطيت در ايران بودند و بايد گفت دوران آن خطر از ناكامى مشروطيت در ايران پديد آمده است و نظر شهيد مطهرى هم قطعا از شروع نهضت مشروطيت نيست ، بلكه از شروع شكست مشروطيت است .(چون مشروطه يك دام براى ملت بود، نه يك نهضت انقلابى ) لذا از آن لحظه تا شهريور 20 دوران اوج سلطه تفكر و فرهنگ و تمدن غربى است كه با چراغ آمده بود به قصد انهدام فرهنگ و گزيده ترين كالا هم را نابود مى كرد و از بين مى برد؛ يعنى فرق بين مغول و اين مهاجمان قرن بيستم اين بود كه مغول مثل برخى اقوام با گيجى و غفلت وارد شد، اما غربى ها با آگاهى و هوشيارى و به قصد انهدام مراكز اصلى وارد شدند و البته اين كه غربى ها ايشان تا شهريور 20 را فرمودند؛ من خيال مى كنم بعد از شهريور 20 را بايد يكى از فصول مهم اين دوره دانست ، يعنى اگر چه دوران رضاخان در اين مملكت مثل يك بلدوزر بود و رضاخان تمام زيبايى ها و ظرافت ها را بى محابا خراب مى كرد، اما براى نابود كردن ريشه هاى اعتقاد، بعد از آن ويرانى دوران رضا خان كه هنوز به جا مانده بود، يك حركت ظريفترى لازم بود كه در دوران سى و پنج ، شش سال بعد از 1320 به تدريج آن حركت را شروع كرد و واقعا بذر اعتقاد و فرهنگ و معرفت را كه بعد از آن انهدام رضا خانى باقى مانده بود، داشت دانه دانه از خاك بيرون مى كشيد و نابود مى كرد كه بايد اين قسمت هم جزو آن دوران به حساب آيد. (31)
R A H A
02-05-2012, 11:22 PM
موفق ترين چهره در تقريب دانشگاه روحانيت
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
مرحوم مطهرى با دو ابزار و دو وسيله توانستند تفاهم و نزديكى بين دو قشر روحانى و دانشگاهى را به وجود بياورند. يكى تلاش عملى و ديگرى غناى شخصيت ايشان بود، كه از نظر تلاش عملى ، ايشان در دانشگاه درس مى دادند و در مجامع تحصيلكرده ها و مهندسان و پزشكان به نحوى شركت داشتند كه به عنوان يك قطب و ملجاء و پناهى براى تحصيلكرده هاى جديد بودند، و همان طور كه خود شما احساساتتان را بيان كرديد واقعا همين طور بود، يعنى هزاران دانشجو و فارغ التحصيل و كسانى كه در مسائل فرهنگ جديد درس خوانده بودند و تحصيل كرده بودند، آقاى مطهرى را به عنوان يك ملجاء و پناه ملاذ (32) و آدمى كه مى تواند حرفشان را بفهمد و دردشان را علاج كند و سوالاتشان را پاسخ بدهد، مى شناختند.
نوشته ها و سخنرانى ها و مصاحبه هاى آقاى مطهرى در راديو در دانشگاههاى مختلف سراسر كشور نشان دهنده ى اين است كه شايد بتوانم بگويم ايشان موفق ترين چهره روحانى بودند در ميان اميدهاى فرهنگ جديد در دانشگاه و موفق ترين چهره اى بودند كه هيچ كدام از اين چهره هاى تقريب بين روحانيت و دانشگاه به قدر ايشان در اين جهت موفق نبوده اند.
اما وسيله دومى كه براى تفاهم بين روحانى و دانشگاهى در اختيار داشتند براى تفاهم بين روحانى و دانشگاهى ، آن غناى شخصيت ايشان بود. شما مى دانيد چيزهايى وجود داشت كه بين اين دو قشر جدايى مى انداخت و اين دو قشر را به هم بى اعتماد مى كرد؛ در حدى كه تحصيلكرده هاى جديد، فارغ التحصيل حوزه علميه را آدم هاى با سواد نمى دانستند و اصلا آن چيزى كه او بلد بود، آن را سواد و علم نمى دانستند به اين معنا كه روحانى در عرف و فرهنگ غربى (تزريق شده روى فكر بعضى از تحصيلكرده ها) يك عنصر بى سواد و پر مدعايى به حساب مى آمد و اصلا تضييع وقت مى دانستند كه با او بنشينند حرف بزنند و حتى براى او لياقت چهره و شخصيت قايل نبودند و متقابلا تحصيلكرده هاى حوزه علميه هم تحصيلكرده هاى دانشگاه را با همين چشم نگاه مى كردند و علاوه بر اين آنها را جاهل و عامى هم مى دانستند. يعنى اين اصطلاح اهل علم و عوام در حوزه هاى علميه
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KK10.jpg
تقسيمى بود كه مردم را به اين دو دسته تقسيم مى كردند، اهل علم يعنى آن كسى كه تحصيلكرده ى حوزه است و عوام هم يعنى آن كسى كه تحصيلكرده ى حوزه نيست ، ولو تحصيلكرده ى هر جاى ديگر باشد و خلاصه اين دو قشرى كه هر دو اهل علم و تحصيل اند و هر دو با مغز و تفكر و تعقل سر و كار دارند، همديگر را بى سواد مى دانستند و لذا اين طبيعى است كه شما فرض كنيد اينها اصلا به هم نزديك نشوند. و مرحوم مطهرى جزء شخصيت ها و پيشروان كاروان تقريب روحانى و دانشجو بود كه با قوت و صلابت شخصيت علمى اش ، مخاطبان خودش را متواضع كرده بود، يعنى هنگامى كه ايشان وارد دانشگاه شد و افرادى در رشته هاى مختلف متناسب با شخصيت آقاى مطهرى با ايشان برخورد كردند و از ايشان استفهام نمودند يا با ايشان مساءله را مطرح كردند، مواجه با يك مغز بزرگ و يك انديشه ى عميق و يك ذهن باز شدند و اين مرد متفكر قوى صاحبنظر كه رشته علمى اش فلسفه و فقه بود، بعد با مطالعه جامعه شناسى و فلسفه هاى اروپايى ، افرادى از متخصصان و صاحبنظران اين رشته را به خود جذب كرد و در اين اواخر يك درس جامعه شناسى اسلامى و فلسفه ى تاريخ داشت كه يك عده از افراد صاحبنظر و اساتيد فن در درس ايشان شركت مى كردند و خود ايشان براى من نقل كردند كه دو درس گذشته بودند يكى براى دانشجويان و يكى هم براى اساتيد. و آن درسى را كه شركت مى كردند
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KK11.jpg
R A H A
02-05-2012, 11:22 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
ايشان فلسفه هگل را آنچنان قوى و خوب و آگاه با آن قرت علمى كه داشت و فرا گرفته بود درس مى دادند كه كسانى كه در اين رشته ها و اين مقولات كار مى كردند، شخصيت ايشان را و ارزش ايشان را درك مى كردند. و بنابراين ، شخصيت علمى و قوى مرحوم شهيد مطهرى بيشترين تاءثير را روى اين دو قشر داشت . يعنى تحصيلكرده هاى جديد وقتى نگاه مى كردند مى ديدند يك روحانى عالم و متفكر فاضل مثل شهيد مطهرى را در پيش دو دارند جذب مى شدند و آقاى مطهرى نه فقط با ابزارها و طراحى ها و به اصطلاح ابتكار و تدبير خودش توانست اين فضا را به وجود بياورد، بلكه با شخصيت خودش بيشترين سهم را در اين كار داشت .
س : اين نكته كه فرموديد اساتيد دانشگاه جذب ذهن قوى ايشان مى شدند، مرا به ياد خاطره اى انداخت . يعنى در همان درس فلسفه اى كه استادان دانشگاه شركت مى كردند، بنده هم توفيق داشتم و خدمت ايشان مى رسيدم . يك بار صحبت از فلسفه هگل بود، مترجم فلسفه هگل كه از استادان خوب دانشگاه بود و به ايشان علاقه داشت در جلسه درس حضور داشت ، آقاى مطهرى فرمودند: من گمان مى كنم خطايى كه براى هگل در مساءله ى حركت و اصولا در مساءله ى اصل امتناع تناقض حاصل شده ناشى از اين است كه هگل فلسفه خود را بر اصالت ماهيت بنا كرده . آن استاد دانشگاه پرسيد كه شما از كجا اين نتيجه گيرى را كرديد؟ آقاى مطهرى بى درنگ و خيلى سريع فرمودند: من اين مطلب را از كتاب خود شما دريافتم . آن استاد گفتند: از كجاى كتاب چنين مطلبى برمى آيد؟ ايشان به آسانى گفتند اين جا كه شما اين جور ترجمه كرديد، نتيجه اش چنين مى شود. آن وقت آن استاد كه خيلى مرد منصفى بود، تعجب كرد و گفت : بله شما يك چيزهايى فهميديد كه خود من هم نفهميدم . ايشان هم با شوخى و خنده داستانى را در همين جهت نقل كردند. در آن مجلس بعضى از اساتيد دانشگاه كه سنشان از آقاى مطهرى هم زيادتر بود حاضر بودند، شيفته ى عمق فكر ايشان و هم چنين شيفته ى سعه صدر ايشان شدند. مرحوم عنايت كتاب تفكر نوين سياسى در اسلام را (كه اخيرا ترجمه شده ) به آقاى مطهرى تقديم كردند و گفتند، چون استاد شهيد مطهرى مرا برانگيخت بر اين كه چنين كتابى را بنويسم ، به ايشان تقديم مى كنم به هر حال بنده پيرامون نقش تقريب استاد مطهرى نسبت به روحانى و دانشجو نكته اى مى خواستم اضافه كنم و آن اين است كه افراد بسيارى مى خواستند اين كار را بكنند ولى بسيارى از آنها به دليل اين كه نتوانستند تشخيص بدهند اشكال اصلى كجاست ، موفق نشدند و عده اى از اينها هم وقتى مثلا از حوزه آمدند سراغ جوان ها براى اينكه تقريب ايجاد بكنند، بعضى از اصول خودشان را شايد خدشه دار كردند و مثلا چهره هايى كه كار آنها انسان را به ياد اين شعر مى اندازد:
شد غلامى كه آب جوى آرد آب جوى آمد و غلام ببرد
و برخى از اشكالات را كه تحصيلكرده ها به حوزه داشتند، اينها نمى توانستند تحليل بكنند و ببينند گير كار كجاست . و لذا بنده تصور مى كنم كه خيلى ها در اين جدايى بين روحانى و دانشگاهى تفكر مى كردند، نتوانستند عيب اصلى را از عيب فرعى تشخيص بدهند و مثلا جوان ها به روحانيون انتقادهاى زيادى داشتند كه بعضى از اين انتقادها وارد بود اما خيلى از آنها هم وارد نبود.
به هر حال مهم اين كه روحانيت را به عنوان اصل سالم دانستن و عيب ها را جزئى و فرعى و عرضى دانستن و كوشش كردن براى اين كه آن اصل معرفى شود، اين در واقع هنر آقاى مطهرى بود. (33)
ج : اين درست است و اعتقاد مرحوم مطهرى رضوان الله عليه به نقش نهاد روحانيت منهاى اشتباهاتى كه اين يا آن شخص روحانى ممكن است داشته باشد، يكى از خصوصيات ويژه ى آن بزرگوار بود و اين جمله اى اسلام منهاى روحانيت كه بطور كامل كوبيده شد و واقعا اين مساءله از ذهنهاى كسانى كه در اين رابطه مشتبهات ذهنى داشتند پاك شد، اين را بدوا ايشان درك كرد كه هدف آن كسانى كه دارند يك سرى حرفهايى را مى زنند همين اسلام منهاى روحانيت است و مى خواهند اسلام بدون مفسر و عالم اختصاصى به اسلام وجود داشته باشد، تا راه براى تغيير كلى باز باشد. هم اين معنى و هم اين را شجاعانه و صريحا مطرح كردن و رد كردن از خصوصيات آقاى مطهرى بود. (34)
R A H A
02-05-2012, 11:23 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
مانع بزرگ در برابر حركتهاى ضد اسلامى و التقاط
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
مرحوم شهيد مطهرى عنصر مؤ ثرى براى حفظ و تداوم خط اسلام و غلبه ى او بر اين امر، از ابتداى پيروزى انقلاب مشهور بود، حتى قبل از پيروزى عده اى بودند كه مصرا مى خواستند صفت اسلامى را از انقلاب بگيرند و بعد از آن هم كه انقلاب به پيروزى رسيد، يعنى از آن اولين لحظات پيروزى تك سانى بودند كه در اين مسير حركت مى كردند و آن كسانى كه اين فكر را داشتند همه جزو بى اعتقادها و ملحدهاى آشكار و صريح نبودند بلكه كسانى هم على الظاهر مسلمان بودند و داعيه ى ضد اسلام نداشتند، امام على الباطن به هيچ وجه نمى توانستند تفكر اسلامى را تحمل كنند، آن هم تفكر فقاهتى اسلام را. لذا طبيعى است كه آقاى مطهرى با حساسيت هايش و با آگاهى و بصيرتش و با علم فراوانش و با آن حالت خاصى كه به تعبير شما خط شكنى بايد گفت ، در مقابل توطئه ها و مثلا حركت هاى ضد اسلامى و موذيانه با حساسيتش روى التقاط و حركت التقاط (با توجه به اين كه حركت التقاط يكى از خطرناكترين حركات در اين گونه است يعنى هنگامى كه نهضت به پيروزى مى رسد، تازه نوبت تعبير و توضيح هاى على الظاهر اسلامى و على الباطن غير اسلامى مى رسد و به التقاط معروف است ) با آن خصوصيتى كه آقاى مطهرى داشت يك خطر بزرگى براى همه ى اين جناح ها و جبهه متحد كفر و نفاق ، الحاد و استكبار به حساب مى آمد، اينها اگر مى خواستند انسانى را كه از همه ى جوانب مانع بزرگى در مقابلشان محسوب مى گرديد و دستشان راحت به او مى رسيد؛ پيدا كنند آقاى مطهرى رضوان الله تعالى عليه بود. (35)
R A H A
02-05-2012, 11:23 PM
گريه هاى نيمه شب و احترام عجيب به پدر
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
در ابعاد شخصيت اين بزرگوار جنبه ى عرفانى و اخلاق شهيد مطهرى هم بايد مطرح بشود، براى اين كه واقعا فصول بسيار شورانگيزى در زندگى اين شخصيت عزيز وجود دارد كه در آن قسمت هم بد نيست صحبتى بشود و اگر جنابعالى خاطره اى داريد و يا من يك چيزى به يادم بيايد بگويم مناسب است و بنابراين مرحوم مطهرى رضوان الله تعالى عليه انسانى بود كه ظاهر آن حالت استدلال و مثلا منطقى برخورد كردن هايش با رقتها و لطافتها جور در نمى آمد باطن بسيار رقيق و لطيفى داشت . يك وقت ايشان در حدود سالهاى شايد 52 و 53 به مناسبتى گفتند من مايل هستم فرصتى پيدا كنم و كارهاى دانشگاهى مدرسى را كنار بگذارم و بروم قم و تعبير ايشان شايد اين بود كه مثلا خدا را ببينم يا حق را و مثلا به لقاء حق برسم . يك چنين تعبيرى ايشان داشت كه بروم آن جا و كار فرهنگى تواءم با خلوت مناسب با عبادت و رياضت و تهجد بكنم ؛ يعنى يك چنين روحى ايشان داشت و مرد بسيار رقيق و ظريفى بود كه بشدت تحت تاءثير هيجانات عرفانى و معنوى قرار مى گرفت ، لذا با ديوان حافظ و اشعار عرفانى ماءنوس بود. و هم چنين با قرآن زياد ماءنوس بود و تصور مى كنم اين جور بود كه هر شب تا مقدارى قرآن نمى خواندند نمى خوابيدند، چون اين را من از سفرهايى كه ايشان به مشهد داشتند يا با هم به فريمان رفته بوديم ، يا در مشهد با ايشان بيتوته كرده بوديم ديده بودم كه ايشان قبل از خوابيدن حتما قرآن مى خواندند، اهل تهجد بودند و نماز شب را با حال مى خواندند.
يك شب كه منزل ما بودند خانواده ى ما نيمه هاى شب از صداى گريه ى ايشان از خواب پريده بود و اول نمى دانست اين كيست ؟ تا بعد فهميده بود صداى آقاى مطهرى است كه نيمه شب نماز شب مى خواندند همراه با گريه و با صدايى كه مثلا از آن اطاق مى شد صداى ايشان را شنيد، يك چنين حالاتى داشت . و واقعا بر خانواده و محيط خانوادگى ايشان يك صفا و معنويتى حاكم است چون همسر محترم و محيط خانواده ى ايشان يك صفا و معنويتى حاكم است چون همسر محترم و فرزندانشان يك حالت معنوى و يك توجهات عرفانى دارند كه اين ناشى از توجهات آن بزرگوار است و من خيال مى كنم بسيارى از توفيقات مرحوم مطهرى رضوان الله تعالى عليه ، بر اثر همين حالات بود كه بركات معنوى و آن حال و توجه و عبادت و عرفان ايشان را موفق كرده بود و از جمله خصوصياتى كه در اين رابطه من در ايشان مشاهده كردم و خيلى برايم جالب بود، آن احترام عجيبى بود كه ايشان براى پدرشان قايل
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/KK12.jpg
بودند. پدر ايشان پيرمرد روحانى محترم و آدم خوب و ساكتى در فريمان بود و با اين كه من ساعت هاى متمادى در طول زمان در منزل مرحوم مطهرى رضوان الله تعالى عليه در مشهد با ايشان نيز جليس بودم ، صحبت كردنشان را كه مثلا از ايشان استفاده كرده باشم نديديم ، لكن مرحوم مطهرى عجيب احترامى براى او قائل بود، در حالى كه قطعا مرحوم مطهرى رضوان الله تعالى عليه رتبه علمى بالاترى از پدرشان داشتند و شخصيت ايشان شايد با پدرانشان قابل مقايسه نبود، اما به قدرى در مقابل اين پدر خاضع بودند كه حد نداشت . و علتش هم اين بد كه مى گفتند اول كسى كه مرا به مسائل معنوى و حال و عبادت هدايت كرده ، پدرم بوده و مى گفتند پدرشان از دوران كودكى و جوان ايشان را به قرآن خواندن تشويق مى كرده است .
تربيت هاى رجال معنوى مثل مرحوم ميرزا على آقا شيرازى روى ايشان اثر داشته است و براى ايشان خيلى جالب بوده و باحال مخصوصى از ميرزا على آقا ياد مى كردند. ايشان واقعا يك توفيقى داشتند و من از اين لطفى كه خداوند در حق ايشان كرده بود غبطه مى خوردم . ايشان در اوايل كار كه به قم مى روند استادى مثل امام خمينى را پيدا مى كنند، چون كمتر كسانى بودند كه توانسته باشند در آن برهه از زمان از اين سرچشمه مواج صفا و معنويت و عرفان و حكمت آن طور استفاده بكنند اما مرحوم شهيد مطهرى رضوان الله عليه استفاده كردند... و بعد هم استفاده طولانى از درس مرحوم آيت الله در قم استفاده از محضر مرحوم ميرزا على آقاى شيرازى و استفاده از مرحوم قوچانى كه آن را هم من نمى دانستم تا وقتى كه راجع به آقا نجفى قوچانى صحبت شد و اول بار كتاب سياحت غرب آقا نجفى را ايشان به من معرفى كرد و مرحوم آقاى نجفى دو كتاب دارد: يكى ساحت شرق كه شرح حال زندگى ايشان است و يكى هم ساحت غرب است كه مربوط به اصطلاحات عرفا و تصورات عالم بعد از مرگ و برزخ و اين قبيل است . مرحوم مطهرى معتقد بودند، مرحوم آقا نجفى سياحت غرب را از روى خيالات ننوشته بلكه از روى مكاشفه نوشته و مرحوم آقاى نجفى وقتى به قم مى رفته با آقاى مطهرى هم حجره مى شده است و به طورى كه آقاى مطهرى گفتند ماه رمضان كه مى شد، با اين كه معمولا ماه رمضان را اهل علم در شهرهاى خودشان هستند و منبر مى روند و نماز جماعت مى خوانند با عنايت به اين كه مردم هم به اينها توجه دارند؛ اما آقا نجفى با آن درجه و اعتبارى كه در قوچان داشت ماه رمضان از قوچان مى آمد قم و در مدرسه دارالشفاء در اطاق ايشان سكنى مى كردند و آقاى مطهرى مى گفتند بزرگان آن روز در حوزه قم مثل مرحوم خوانسارى و مرحوم صدر به ديدن ايشان مى آمدند و احترام مى كردند و از آقا نجفى مى خواستند تا براى آنها منبر برود و با اين كه تقاضا مى كردند از آقا نجفى برود نماز، ايشان قبول نمى كرد و مى گفت من قوچان را رها كردم آمدم قم حالا مى گوييد اين جا بروم نماز جماعت ؟ و نمى رفت . بعد ايشان مى گفتند البته آقا نجفى به همه ى آقايان بخصوص به مرحوم خوانسارى ارادت داشت و در نماز مرحوم آقاى مطهرى واقعا شانسى داشت و خداى متعال به ايشان لطف كرده بود كه آن گونه اساتيد و آن گونه بزرگان و شخصيت هايى مثل آقا ميرزا على آقا را درك كرده بود، چون خيلى كم اتفاق مى افتد كسى مثلا يكى دو تا از اينها را در تمام مدت عمرش مثلا ببيند و حال آن كه ايشان همه ى اينها را ديده بود و الحمدلله توفيقات الهى از هر جهت نصيب اين بزرگوار مى شد.(36)
R A H A
02-05-2012, 11:24 PM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
اطمينان امام به شاگرد خوب خود
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
مرحوم شهيد مطهرى يكى از اركان مبارزه در هنگام اوج گيرى انقلاب در تهران بودند و ايشان يكى از دو سه نفر افرادى بودند كه امام به ايشان نهايت اطمينان و اعتماد را در اداره ى قضاياى ايران و مسائلى كه در كشور بود داشت ، البته من در آن موقع از تبعيد برگشتم آمدم تهران و سپس رفتم مشهد و مجددا بعد از يك مدت كوتاهى آمدم تهران و سپس رفتم مشهد و مجددا بعد از يك مدت كوتاهى آمدم تهران و همين طور كه مى دانيد غالبا با ايشان در ارتباط زيادى بودم ، تا اين كه مقارن هفته هاى آخر قبل از پيروزى انقلاب ، شوراى انقلاب تشكيل شده بود و من خبر نداشتم ، چون آن موقع براى محرم رفته بودم مشهد كه آقاى مطهرى به من اطلاع دادند فورا بيايم تهران ، ولى به دليل كارهايى كه داشتم آمدنم به تهران يكى دو سه روز تاءخير افتاد مجددا پيغام دادند و من آمدم تهران .
به هر حال ايشان يك شخصيت سياسى بود كه كار سياسى مى كرد و از جمله خصوصياتى كه من از ايشان فراموش نمى كنم صداقت و قاطعيت ايشان در مقابل حركت مؤ ذبانه اى بود كه از طرف ليبرال هاى ميانه حال در اولين روزهاى بعد از پيروزى انقلاب براى خنثى كردن صفت اسلامى انقلاب انجام مى گرفت .
آنوقتى كه بختيار پيشنهاد كرده بود برود پاريس خدمت امام برسد، يك شرحى داده بود به يكى از اين آقايان و البته به جبهه ملى تا بياورد در جمعى كه ما بوديم و آن شرحى بود كه بختيار فرستاد تا اگر امام قبول كند، در چهارچوب يك اعلاميه براى اطلاع عموم صادر شود و اين اعلاميه مى توانست براى بختيار وجهه درست كند و كار
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk13.jpg
را عقب بيندازد، ولى دو نفر قاطعا با آن مخالفت كردند: يكى مرحوم شهيد مطهرى بود و يكى هم مرحوم شهيد بهشتى و اين دو نفر هر كدام نكته اى را به عنوان ايراد در اين اعلاميه ذكر كردند كه اگر آن دو نكته اصلاح مى شد، نظر بختيار، تاءمين نمى شد....
به هر حال ايشان بينش سياسى عميق داشت و عمق طبيعى و فكرى آقاى مطهرى در ميدان سياست هم آشكار مى شد و ايشان به همين دلايل يا شايد حداقل يكى از دلايل همين عمق و امانتشان بود كه امام به ايشان در معرفى و شناسايى افراد بيش از همه اطمينان مى كردند و شايد تعدادى از شخصيت ها و اشخاصى كه در شوراى انقلاب يا بعضى از مسئوليت هاى ديگر، امام آنها را گماشتند با معرفى آقاى مطهرى و اطمينانى بود كه امام به آقاى مطهرى داشتند كه انصافا به حق بود و به نظرم مى رسد همين كه ايشان شاگرد خوبى براى امام بودند قدر امام را واقعا مى دانست و امام را مى شناخت امام هم اين شاگرد خوب و ممتاز خودش را واقعا مى شناخت و او را بهتر و بيشتر از همه ى ما دوست داشت و قدر ايشان را مى دانست . (37)
R A H A
02-06-2012, 12:07 AM
معامله رضاخان با منافع اين ملت
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
شما جوانان عزيز بدانيد در اين كشورى كه شما زندگى مى كنيد، امروز هيچ گونه تسلطى - نه آمريكا و نه هيچ قدرت ديگرى - بر اين كشور و بر سياستهاى اين كشور و بر دولت اين كشور ندارد. در اين كشور، سفير آمريكا و سفير انگليس ، هر چه مى خواستند به رؤ ساى اين كشور ديكته مى كردند يك روزى آنها همان گونه انجام مى دادند. آن روز اگر سفير آمريكا در مهمترين مسائل جهانى و داخلى نظرى داشت ؛ آن نظر را به محمد رضا پهلوى كه شاه ايران بود، و يا نخست وزير او و يا به هر يك از وزراء مى گفت ؛ محال بود آنها بر طبق آن عمل كنند حتى اگر بر خلاف منافع شخصى آنها هم بود، ناچار بودند عمل كنند. مدتى تلاشى مى كردند، دست و پايى مى زدند، ليكن مجبور بودند عمل كنند. تسلط بيگانه ها در اين كشور اين طورى بود. در اين كشور، قرارداد نفت ايران و انگليس داشت مدتش تمام مى شد، چند نفر در دوره ى پهلوى اول نشستند قراردادى را تنظيم كردند كه تا حدودى منافع ايران در آن رعايت مى شد. رضاخان وارد جلسه ى هياءت وزرا شد، رفت آن نوشته را از مقابل وزير ذى ربط برداشت و همان جا جلوى چشمانشان داخل بخارى انداخت و سوزاند. چرا؟ چون قبلا سفير انگليس و فرستاده انگليس پيش او آمده بود و يكى دو ساعت با او جلسه ى خصوصى برگزار كرده بود و در آن جلسه خصوصى ، آنچه بايد به آن شخص بگويد، گفته بود و او هم آمد چيزى را كه حتى اندكى منافع ايران را تاءمين مى كرد و دشمن و بيگانه آن را تحمل نمى كرد، داخل بخارى انداخت و سوزاند و از بين برد عزيزان من تمام تاريخ دوران پهلوى در اين كشور، اين گونه گذشته است . منافع ملت تاول كار تحت الشعاع منافع انگليس بعد هم در اين سى ، چهل سال اخير، تحت الشعاع منافع آمريكا.
اگر منافع آمريكا در چيزى بود، در كارى بود، در معامله ايى بود، محال بود كه مسئولان اين كشور برخلاف آن رفتار كنند؛ برطبق نظر آنها رفتار مى كردند. انقلاب آمد، اين بساط غلط، اين معامله غلط، اين رابطه بسيار تحقيرآميز و ذلت بار را به هم زد. (38)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk14.jpg
R A H A
02-06-2012, 12:07 AM
مساءله داران با انقلاب ، حسابى دور و بر دانشگاه مى چرخند
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
يك نكته ديگر اين كه - البته من از چند سال پيش اين را حس مى كردم ؛ حالا هم به شكل ديگرى همان هست - غالبا برخى از معضلات سياسى و فرهنگى خارج از محيط دانشگاهها، به دانشگاهها تحميل مى شود. دانشگاه به طور طبيعى به عنوان مجموعه اى كه از محيط بيرون خودش جدا نيست خودش مسايلى را دارد.بعضا اين جور است كه فكر خاصى ، جهت گيرى و نظر خاصى در دانشگاهها اقحام - تزريق - و وارد مى شود - از سوى يك مجموعه ، يك گروه و يك جمع - كه اين هميشه چيز بى خطرى نيست ، گاهى اوقات واقعا خطرناك است ؛ كما اين كه الان من اين را احساس مى كنم .
چند سال قبل - حدود ده ، دوازده سال قبل ، در زمان امام (رضوان الله عليه ) - اين گونه چيزها در محيط دانشجويى بود.البته بنده آن وقت بيشتر فرصت و توفيق داشتم ؛ در محيطهاى دانشجويى مى رفتم و با دانشجوها گفتگو مى كردم و مستقيم مورد سؤ ال قرار مى گرفتم ، بيشتر از حالا در جريان مسايل فكرى دانشجوها بودم .آن وقت هم اين بود، اين احساس مى شد؛ الان هم هست .
بعضيها با جريان انقلابى در كشور، مساءله دارند؛ شما آقايان و خواهران بايد اين را توجه داشته باشيد - با حركت انقلاب ، مساله دارند - آنها از اوايل انقلاب درصدد اين بوده اند كه با هر وسيله ى بخصوص با وسايل فرهنگى و سياسى و اينها، چون ابزارهاى ديگرى در اختيارشان نبوده - با انقلاب پنجه بيندازند و براى مسائل جارى انقلاب ، مشكل درست كنند. من حالا هم احساس مى كنم كه آنها حسابى دورو بر دانشگاه مى چرخند.
اول انقلاب - سال 58 كه هيچ كدام از شماها آن وقت در جريان مسائل دانشجويى نبوديد و خيلى بوديد - اين كار شد؛ يعنى گروهكهاى سياسى و افراد ضد انقلاب و اينها آمدند و دانشگاه را به طور رسمى و علنى ، مركز فعاليتهاى خودشان قرار دادند.از همين خيابانهاى غربى دانشگاه تهران - عمارتهاى غرب خيابان شانزده آذر كه بعضى از آنها مال دانشگاه است - از ساختمانهاى دانشگاه و ساختمانهاى آن
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk15.jpg
طرف استفاده كردند اصلا ستاد عمليات جنگى داشتند در آن جا بعدا مبالغ زيادى سلاح و اينها پيدا شد
اصلا دانشگاه را مركز فعاليتهاى ضد نظام و ضد جمهورى اسلامى و ضد دولتى كردند.متاءسفانه آنها مدتى هم آن اوايل كار، توفيق پيدا كردند؛ در داخل تشكيلات دولتى - يعنى تشكيلات خودى انقلاب - هم بعضيها با آنها بى ارتباط نبودند.البته نه با همه آنها، ليكن با بعضيشان ارتباطات داشتند؛ از آنها حمايت مى كردند، به آنها كمك مى كردند و هواى آنها را داشتند.يا ممكن بود بعضى ديگر، ارتباط خاصى هم نداشته باشند، ليكن طرز فكرشان اين بود كه بايد بگذاريم آنها فعاليتهاى خودشان را بكنند؛ در حالى كه آنها يك حركت به شدت خطرناك و زهر آگين و ضد انقلاب و ضد مصالح نظام را در دانشگاه شروع كرده بودند و مى خواستند در سنگر دانشگاه ، اين كارها را انجام بدهند.
خوب ، با آنها برخورد شد؛ عمدتا هم خود مردم و جوانهاى انقلابى برخورد كردند، نظام هم به ميدان آمد و آن قضايا تمام شد.تا مدتها اين جور نزديك شدن به دانشگاه نبود، بعد بتدريج بعضى از جريانهاى سياسى كه با اساس و موجوديت انقلاب دل خوشى ندارند، باز آمدند، به دانشگاه نزديك شدند و به بدنه ى دانشگاه چسبيدند. (39)
آن چيزى كه من به نظرم مى رسد بايد شما جوانهاى مؤ من و داراى احساس مسؤ وليت ، خيلى به آن توجه بكنيد، اين است كه حتما كوشش خودتان را در سالم سازى محيط دانشگاه بكنيد؛ يعنى از همين نشريات استفاده كنيد، به مخاطبين خودتان قدرت تحليل بدهيد كه حوادث و پديده ها را بتوانند بشناسند و تحليل بكنند، و نگذاريد از بيرون دانشگاه براى محيط دانشجويى ، خط و رسم و نشان و هدايتهاى غلط درست كنند.
هر چه هم مى توانيد تلاش كنيد كه محيط دانشگاه را دينى كنيد؛ اين براى خود دانشجو، براى آينده كشور، براى پيشرفت كشور، براى پيشرفت علمى دانشگاه خوب و مفيد است . هر چه محيط دانشگاه ، محيط تدين و سلامت دينى باشدت براى دانشجو، براى درس خواندن ، براى فكر صحيح كردن و براى هر گونه تلاش سياسى و فرهنگى سالم ، امن تر خواهد بود.بچه ها را متدين بار بياوريد؛ البته به همان اندازه هاى كه در اختيار شماست . (40)
R A H A
02-06-2012, 12:07 AM
رژيم پهلوى فاسد، وابسته ، تحميلى و بى كفايت
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
جمعى از جوانان از اقشار مختلف با رهبر معظم انقلاب اسلامى ديدار نمودند و علاوه بر بهره گيرى از بركات معنوى ديدار ولى فقيه ، سؤ الهاى خود را نيز مطرح و از علم و رهنمود معظم له نيز استفاده نمودند برخى از سؤ الات كه مرتبط با اهداف اين مجموعه است انتخاب گرديده است .
سؤ ال : بعونك يا لطيف .انا فتحنا لك فتحا مبينا. پدر عزيزم زمانى كه من پا به عرصه وجود نهادم چند سالى از وقوع انقلاب گذشته بود. با وجود اين ، من به انقلابى كه به رهبرى امام عزيز و به همت شما و تمام ملت عزيز و غيورمان بوقوع پيوست ، افتخار مى كنم .
من از جوانان بعد از سالهاى حماسه هستم ؛ از جوانان بعد از انقلاب . لذا من تنها زمانى انقلاب را درك مى كردم كه اين نهال پربار در پايدارى قرار داشت .
بنابراين هميشه براى من اين سئوال مطرح بود كه : چرا انقلاب ما بوجود آمد؟ چه طور آن همه زن و مرد و پير و جوان به خيابانها ريختند و به رهبرى شما بزرگواران به قلب تاريخ زده اند و آن حادثه بزرگ را بوجود آوردند؟
از شما خواهش مى كنم كه آرزوى من را برآورده كنيد و جواب سئوال من را در سخنان دلنشينتان بگوييد.از شما سپاسگزارم .
بسم الله الرحمن الرحيم
اين يكى از طبيعى ترين و منطقى ترين سئوالهايى است كه جوانان امروز مى توانند طرح كنند و اين دختر عزيزمان سئوال را خيلى خوب و با عبارات شيوا و دلنشين مطرح كردند.
انشاء الله كه موفق باشند.من هم تا آن جايى كه وسعت جلسه اجازه مى دهيد پاسخ مى دهم .انقلاب ما يك حركت عظيم مردمى بر عليه حكومتى بود كه تقريبا تمام خصوصيات يك حكومت بد را داشت ؛ هم فاسد بود، هم وابسته بود؛ هم تحميلى و كودتايى بود، و هم بى كفايت بود.من همين چهار خصوصيت را توضيح مختصرى مى دهم .آن حكومت اولا فاسد بود، فساد مالى داشتند؛ فساد اخلاقى داشتند، فساد ادارى داشتند. در فساد ماليشان همين بس كه خود شاه و خانواده هاى او در بيشتر معاملات اقتصادى كلان اين كشور داخل مى شدند؛ خود او و برادران و خواهرانش جزو كسانى بودند كه بيشترين ثروت اندوزى شخصى را كردند. رضا خان در دوران شانزده ، هفده ساله ى سلطنت خود ثروت كلانى اندوخت . نيست بدانيد كه بعضى از شهرهاى اين كشور حسب سند در بست متعلق به رضاخان بود مثلا شهر فريمان تماما ملك رضا خان بود بهترين املاك و زمينهاى اين كشور متعلق به او بود.او به اين چيزها و به جواهرات علاقه داشت .
البته بچه هايش قدرى مشرب وسيعترى داشتند؛ هر گونه ثروتى را دوست مى داشتند و جمع مى كردند بهترين دليل هم اين است كه وقتى اينها از اين كشور رفتند، ميلياردها دلار ثروتشان در بانكهاى خارجى انباشته شده بود.
شايد بدانيد كه ما بعد از انقلاب خواستيم كه ثروت شاه را به ما برگردانند، و البته طبيعى هم بود كه جواب ندهند - آن وقت تخمينى كه از مال مجموع اين خانواده زده مى شد، دهها ميليارد بود.رفتند در جاهاى مختلف دنيا مستقر شدند و همه شان جزو ثروتمندان شدند.اين پولهاى كلان را با زحمتكشى كه بدست نياورده بودند، كاسبى مشروع كه نكرده بودند؛ اينها پولهايى بود كه زراندوزيها و ثروت اندوزيهاى غير مشروع ، آن را بوجود آورده بود.نظامى كه در راءس خودش اين قدر فساد مالى داشت ، ببيند چگونه نظامى بود و با مردم چه مى كرد.
از لحاظ اخلاقى هم فاسد بودند؛ باندهاى تبهكار معاملات قاچاق زير دست برادران و خواهران اين شخص قرار داشتند.
از لحاظ مسائل اخلاقى و جنسى ، چيزهايى هست كه گفتن و شنيدنش عرق شرم بر پيشانى انسان مى آورد.البته گوشه اى از خاطرات اين چيزها را بعدها كسان و نزديكان و دستياران خودش نوشتند و منتشر كردند.
از لحاظ فساد ادارى هم رو به تباهى بودند؛ در مديريتها، صلاحيتها را رعايت نمى كردند. وابستگيهاى به خودشان و دستورات سرويسهاى اطلاعاتى و امنيتى بيگانه را ملاك قرار مى دادند و كسانى را سر كار مى آورند.ببينيد حكومتى كه در راءس خودش رشوه مى گيرد، ثروت اندوزى مى كند، معامله قاچاق مى كند، به مردم خيانت مى كند، چگونه حكومتى است .
اگر كسى بخواهد اينها را با دلايل و شواهدش بگويد، كتابها خواهد شد.
آنها وابسته بودند.وابستگيشان به خاطر اين بود كه از مردم به كلى بريده بودند.براى حفظ حكومت خودشان ، خود را ناچار مى دانستند كه به خارجيها متكى بشوند. رضاخان را انگليسها سر كار آوردند كه جزو تواريخ مشخص و مسلم و روشن است .
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk16.jpg
R A H A
02-06-2012, 12:08 AM
محمد رضا را هم انگليسها تثبيت كردند. بعد از دوره ى حكومت دكتر مصدق ، كودتا را آمريكاييها به راه انداختند - و البته از دست انگليسيها ربودند - و آنها خودشان تسلط پيدا كردند.
اينها در اغلب امور اين كشور، وابسته بودند.
مستشاران آمريكايى و دهها هزار آمريكايى در مهمترين مراكز نظامى ، اطلاعاتى ، اقتصادى و سياسى اين كشور شغلهاى حساس و درآمدهاى گزافى داشتند و آنها در حقيقت كارها را انجام مى دادند و به آنها خط مى دادند.دستگاه اطلاعاتى اين كشور را آمريكاييها و اسرائيليها بوجود آوردند. (41) (http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/footnt01.htm#link41)
در سياستها، تابع نظرات انگليسيها و در اين اواخر تابع نظرات آمريكاييها بودند؛ در زمينه هاى منطقه اى و جهانى ، حتى در زمينه هاى اقتصادى - مثلا قيمت نفت چه قدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شركتهاى خارجى در نفت ايران به چه كيفيت باشد - در همه ى اين مسائل مهم و حساس ، آن چيزى را اينها انجام مى دادند كه از آنها خواسته شده بود - البته منافع خودشان را در نظر داشتند.
براى خارجيها فداكارى نمى كردند، بلكه براى حفظ حكومت خودشان ، صد در صد به بيگانگان ميدان مى دادند و به آنها تكيه مى كردند و دست آنها را در تطاول به اين كشور و اين ملت باز مى گذاشتند.
حكومت آنها، تحميلى و كودتايى بود؛ با كودتا سر كار آمده بودند، هم رضاخان با كودتا سر كار آمده بود، هم محمد رضا با كودتا سر كار آمد. حكومت كودتايى معلوم است چه طور حكومتى است . بر مردم تحميل بودند و از آراى مردم ، عقايد مردم ، دلبستيگى هاى مردم ، فرهنگ مردم ، درخواست و اراده ى آنها هيچ نشانى نبود. آنها براى آراى مردم ، براى خواست مردم ، براى عقايد مردم ، براى دين مردم ، براى فرهنگ مردم هيچ احترامى قائل نبودند؛ هيچ رابطه اى صميمى و دوستانه اى با مردم نداشتند رابطه ، رابطه ى خصمانه بود، رابطه ارباب و رعيت بود، رابطه آقايى و نوكرى بود.سلطنت بود ديگر سلطنت و پادشاهى ، معنايش همين است ؛ يعنى حكومت مطلقه اى كه هيچ تعهدى در مقابل مردم ندارد.
خانواده ى پهلوى ، پنجاه سال در كشور ما اين گونه زندگى كردند.
و بالاخره آنها بى كفايت بودند.شما وضع كنونى كشور را مشاهده مى كنيد. شكى نيست كه هر كسى در اين كشور مى داند - بخصوص شما جوانان - كه ما در ميدانهاى علمى دنيا و در ميدان صنعت و تكنولوژى و پيشرفتهاى علمى و تحقيقات ، جزو كشورهايى هستيم كه سالها بايد تلاش كنيم تا خودمان را به آن نقطه اى كه شايسته ى ماست ، برسانيم .
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk17.jpg
R A H A
02-06-2012, 12:09 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
اين عقب افتادگى ، بر اثر پنجاه سال حكومت رژيم بى كفايتى است كه نتوانست از اين ظرفيت عظيم كشور و از اين استعداد خروشان اين ملت استفاده كند.
شما داريد اين استعداد امروز را نگاه مى كنيد و مى بينيد.ببينيد جوانان ما در ميدانهاى مسابقات علمى دنيا، چه بروز ظهور و تبريزى پيدا مى كنند در گذشته اين استعدادها استفاده نمى شد و به آنها بى اعتنايى مى شد؛ صرفا در جهت اهداف و خواسته هاى نامشروع خودشان از آن استفاده مى كردند . البته بعضيها مى گذاشتند مى رفتند، خيليها هم مى ماندند، ليكن بدون آن كه در استعدادهاى آنها هيچ درخششى بوجود بيايد و كارى انجام بگيرد؛ مملكت را ويرانه رها كرده بودند.
بعد از جنگ يكى از بزرگترين كارهاى ما، اصلاح ويرانيهاى جنگ بود.مى ديديم كه آنچه جنگ بر سر اين ملت آورده به مراتب كمتر از آن چيزى است كه حكومت سالهاى متمادى خاندان پهلوى آورده بود.يك چنين حكومتى ، سالها بر مردم حكومت كرده بود.
وقتى در سال 41 فرياد امام بلند شد، بغض مردم تركيد. مردم در طول دهها سال بغض كرده بودند؛ بعضيها به آن وضع عادت كرده بودند؛ بسيارى هم بغض كرده بودند. حرف امام به دلها نشست بدانيد آن روزى كه امام اين فرياد را بلند كردند، هنوز مرجع تقليد معروفى نبودند. البته ايشان در قم بين علما و بزرگان ، فضلا و طلاب حوزه ، خيلى موجه بودند و پايگاه خيلى بلندى داشتند، اما در بين مردم سراسر كشور آن چنان شناخته شده نبودند .
اين فرياد كه بلند شد، چون درست بود، چون بحق بود - زيرا متكى به خواستهاى مردم بود، و در اصل به اسلام و دين متكى بود - بلافاصله همه جا به طور طبيعى منتشر شد؛ دهن به دهن ، دست به دست ، دل به دل ، سير كرد؛ به همه جا رسيد و مردم را به امام علاقه مند كرد . امام بزرگوار ما كه در سال 41 به هنگام شروع مبارزات چندان معروفيتى نداشتند، در خرداد 42 وضع و پايگاهشان در دلهاى مردم به آن جايى رسيده بود كه آن حادثه پانزده خرداد 42 در تهران اتفاق افتاد و هزاران نفر در راه امام جان خودشان را فدا كردند؛ اين بر اثر حقانيت آن فرياد بود .
امام تعاليم اسلام را براى مردم بيان كرد، معناى حكومت را بيان كرد، معناى انسان را بيان كرد . براى مردم تشريح كرد كه چه بر آنها دارد مى گذرد و چگونه بايد باشد . حقايقى كه اشخاص جرات نمى كردند بگويند، او اينها را بطور صريح - نه به شكل درون گوشى ، نه به شكل شبنامه تنه آن طورى كه گروهها و احزاب به صورت بسته و سلولهاى حزبى و براى كادرهاى حزبى بيان مى كنند - روان ، آسان ، در فضا، براى عموم مردم بيان كرد . اين بود كه مردم پاسخ گفتند .
البته از آن روزى كه امام شروع كردند، تا آن روزى كه اين انقلاب پيروز شد، پانزده سال طول كشيد - پانزده سال دشوار .
شاگرد امام ، دوستان امام ، دست پروردگان امام ، آحاد مردم ، افراد روشن بين جامعه اعماق و روح اين پيام را درك كردند، آن را گرفتند و در نقاط مختلف و در محافل مختلف و در قشرهاى مختلف آن را گفتند .
گفت و باز گفت اين سخنان و ايستادگى در راه اين سخنان ، مشكلات فراوانى ايجاد كرد؛ هزاران نفر به شهادت رسيدند و تعداد چند برابر اينها زير شكنجه ها افتادند . دوران خيلى سختى گذشت . بعضى ها در طول اين پانزده سال ، يك شب با امنيت و راحت به خانه هايشان نرفتند؛ يك روز با اطمينان از
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk18.jpg
اين كه به آنها آسيب نمى رسد، از خانه هايشان بيرون نيامدند . سختيها گذشت و امام در تمام اين دوران ، مرشدانه ، حكيمانه ، شجاعانه رهبرى مى كرد . بالاخره در يكى ، دو سال آخر اين امواج خروشان مردمى بوجود آمد.
هر جا كه آحاد مردم با انگيزه دينى ، با انگيزه ى خدايى و بدون چشمداشت مادى وارد ميدان بشوند، هيچ قدرتى نمى تواند در مقابلشان ايستادگى كند. همان طور كه امام فرمودند آنها با همه ى آن ساز و برگشان در مقابل ملت دست خالى ما نتوانستند بايستند، اين انقلاب بوجود آمد و پيروز شد. (42)
R A H A
02-06-2012, 12:09 AM
خصوصيت حركت دينى و ويژگيهاى امام
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
س : با عرض سلام و تبريك بيستمين سالگرد پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى و ايام مبارك دهه فجر توجه به اين كه در جريان به ثمر رسيدن انقلاب ، غير از نهضت امام (رحمت لاله عليه ) بود كه توانست توده ميليونى مردم و بخصوص جوانان را جلب كند. در ادامه فرمايشات حضرتعالى ، سئوالم اين است كه : چه ويژگيها و چه خصوصياتى در خود حضرت امام و نهضت و قيامشان بود كه اين طور باعث شد استقبال پرشور مردم را برانگيزد و در واقع تحت لواى رهبرى ايشان به صحنه بيايند و چرا جريانات ديگر از طرف مردم پذيرفته نشدند؟
جواب : سئوال بسيار خوبى است . بله ، همان طور كه گفتيد، مبارزات با رژيم پهلوى از ديرباز شروع شده بود، يعنى از دوره رضا خان و از سالهاى 1314 - البته قبلا مرحوم مدرس مبارزاتش را شروع كرده بود اما ايشان را به شهادت رساندند - در سال 1314 نهضت بزرگ علما از مشهد شروع شد و مرحوم آيت الله قمى و عده اى از علما كه با ايشان همراه بودند، مبارزه خود را شروع كردند . در اواخر دوره ى رضاخان گروههاى غير اسلامى تجمعهايى داشتند و مبارزاتى را شروع كردند بعد در دهه ى بيست ، باز مبارزات حزبى و گروهى از يك طرف و نهضت علمايى و مردمى از طرف ديگر آغاز گرديد و در سالهاى بعد هم همينطور بود و مبارزات زيادى شروع شد. البته همه ى اين مبارزات هم تاثيراتى داشت ، اما همان طور كه مى گوييد، هيچكدام از اينها قدرت بسيج توده ها را نداشت و نتوانست مبارزه را از جمعهاى كوچك و خواص به جمع عظيم مردم بكشاند . اما علتش چه بود؟ البته برخى از اين علل ، به خصوصيات شخصى امام بزگروارمان برمى گردد - كه آنها را هم عرض خواهم كرد ليكن - عمده علت عبارت بود از اين كه امام در موضع يك روحانى والامقام و مورد اعتماد، از اسلام حرف مى زد . اسلام ، باور عمومى مردم بود و هست . اين ، خاصيت حركت دينى و خاصيت انگيزه دينى است .
انگيزه ى دينى ، با انگيزه هاى مادى و حزبى فرق مى كند . در انگيزه هاى مادى و حزبى ، كسب قدرت و حكومت بيشتر مطرح است ؛ اشخاصى كه وارد مبارزه مى شوند هر كدام براى خودشان جايگاه و موضعى را تعريف مى كنند: در نظام آينده ، ما چه كار بايد بكنيم ؟ چه كاره بايد بشويم ؟ اما در حركت دينى ، اين حرفها نيست ؛ همه براى انجام تكليف وارد مى شوند.
امام بر اسلام تكيه كردند و تعاليم اسلام را بيان نمودند. عمق حركت مردمى از اين جا شروع شد، چون همه مردم با ايمان خودشان وارد شده بودند شما مثلا مى ديديد كه در فلان روستا مردم نسبت به مسائل پاسخ مى دهند . حالا شما ببينيد اگر يك حزب سياسى بخواهد مردم يك روستاى دور افتاده را با خودش همراه كند چقدر بايد تلاش بكند تا دانه دانه ، اينها را به خودش متوجه كند در حالى كه امام چنين تلاشى با اين خصوصيت نداشتند، اما با پيام ايشان آنها با ايمان وارد ميدان مى شدند . در شهرهاى بزرگ هم همين طور بود . در تهران كه مركز هم بود، همين گونه بود . يعنى شهرهاى بزرگ هم همين طور بود . در تهران كه مركز هم بود، همين گونه بود . يعنى امام به اسلام تكيه داشتند. البته خصوصيات ديگرى هم بود . امام طبيعتا يك شخص مردمى بودند و به مردم اتكا داشتند . من فراموش نمى كنم كه در سال 41 - كه هنوز امام بزرگوار ما اين قدر هم معروفيت و شهرت نداشتند - در يكى از سخنرانيهايى كه كه آن سال در قم و در همان محل درس انجام مى دادند، خطاب به دولت آن زمان گفتند كه اگر مثلا به اين رفتارتان ادامه بدهيد، من اين صحراى بى پايان قم را از مردم پر مى كنم . همه تعجب مى كردند كه امام از گوشه مسجدى در قم اينطور به مردم متكى و معتقد و خاطر جمع از مردم است . چند ماه بيشتر نگذشت . در سال 42 كه امام آن سخنرانى را در مدرسه فيضيه كردند، دو روز بعدش در تهران پانزده خرداد اتفاق افتاد و با آن وضع خونين ، مردم در مقابل تانكها و مسلسلها و تفنگها ايستادند . البته عرض كردم كه خصوصيات شخص امام خيلى دخيل بود . امام به معناى حقيقى كلمه ، مردى با اراده و عزم پولادين بود؛ شخصى بود صد درصد مومن به راه خود - همان طور كه در قرآن نسبت به پيامبر آمده كه امن الرسول بما انزل اليه من ربه - او به راه خود ايمان كامل داشت ، مردى بود صادق و صريح ؛ اهل سياست بازى و سياست كارى نبود، مردى بود بسيار هوشمند و آينده نگر.
هوشمندى امام ، آينده نگرى امام ، قدرت تشخيص قدمهاى بعدى ، در امام بسيار بالا بود؛ او پيگير و خستگى ناپذير بود . بد نيست به ياد بياوريد كه امام اين مبارزات را در سن شصت و سه سالگى شروع كردند. يادم هست كه در همان سال 41 ايشان در سخنرانى خود گفتند كه من امسال شصت و سه سال دارم كه اگر من را بكشند، تازه در سنى از دنيا رفته ام كه پيامبر و اميرالمومنين در اين سن از دنيا رفته ام كه پيامبر و اميرالمومنين در اين سن از دنيا رفتند . مرد شصت و سه ساله ، جوانان را گرم مى كرد و به آنان نيرو و نشاط مى داد.
ايشان وقتى كه وارد تهران شدند و وقايع روزهاى دوازده بهمن به بعد و حادثه انقلاب اتفاق افتاد، مردى نزديك هشتاد ساله بودند. ببينيد پيرمردى در اين سن كه وقت بازنشستگى و خستگى و بيكارگى اوست ، اين گونه با نشاط جوانان وارد ميدان مى شود.
بنابراين ، خصوصيات شخصى امام موثر بود؛ مساءله تكيه به اسلام و دين و ايمان و باور مردم هم كه وجود داشت . (43)
R A H A
02-06-2012, 12:09 AM
نفى غرب ، به معناى نفى سلطه ى غرب است
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
س : جوانانى كه در دوران انقلاب بوده اند، حضور سلطه اى استعمار را بخوبى لمس كرده اند، به خاطر اين كه خيلى چيزها را ديده اند و درك كرده اند ولى جوانان امروز مفهوم و تصوير روشنى از سلطه و استعمار در ذهنشان نيست ، و اين طبيعى است به دليل اين كه در دوران انقلاب نبوده اند، مستشاران خارجى را نديده اند، و كلا حضور چكمه هاى استعمار را در ميهن اسلامى مان لمس نكرده اند. با توجه به اين كه هر موقع حرف نفى غرب به ميان مى آيد، به دليل همين تصوير روشنى كه جوانان در ذهن خودشان ندارند، سريعا نفى تكنولوژى به ذهنشان مى رسد . با توجه به اين كه عده اى تبعيت از غرب را دربست قبول كرده اند، وعده ى پذيرش غرب نفى ارزشها و اصول اسلامى و ملى دانسته اند، و با توجه به اين كه نفى غرب و تبعيت غرب ، حتما در انقلاب و نظام حاكم دلايل مشخصى داشته مى خواستم از حضورتان خواهش كنم كه يك تعريف جامع و مانعى از غرب داشته باشيد كه در كنار اين كه خوبيها را از غرب اخذ مى كنيم ، با حفظ اصول و ارزشهاى اسلامى و ملى مان ، بدها را كنار بگذاريم . به نظر شما كلا نقطه اى تعادل در اين ميان چيست ؟
رهبر انقلاب : اين سوال خيلى مهمى است . من اينجا چند نكته را در همين زمينه عرض مى كنم . اول اين كه نفى غرب ، به هيچ وجه به معنى تكنولوژى و علم و پيشرفت و تجربه هاى غرب نيست و هيچ عاقلى چنين كارى را نمى كند. نفى غرب ، به معناى نفى سلطه ى غرب است كه هم سلطه ى سياسى مورد نظر است ، هم سلطه ى اقتصادى ، هم سلطه فرهنگى . من
در اين فرصت اندك ، در زمينه سلطه فرهنگى غرب چند جمله اى مى گويم ، ان شاء الله براى شما مفيد باشد.
ببينيد، فرهنگ غرب ، مجموعه اى از زيباييها و زشتيهاست . هيچ كس نمى تواند بگويد فرهنگ غرب يك سره زشت است نه ، مثل هر فرهنگ ديگرى حتما زيباييهايى هم دارد . هيچ كس با هيچ فرهنگ بيگانه يى اين گونه برخورد نمى كند كه بگويد كه ما در خانه مان را صد در صد روى اين فرهنگ ببنديم نه ، فرهنگ غرب مثل فرهنگ شرق ، مثل فرهنگ هر جاى ديگر دنيا، يك فرهنگ است كه مجموعه يى از خوبيها و بديهاست و يك ملت عاقل و يك مجموعه خردمند، آن خوبيها را مى گيرد، به فرهنگ خودش اضافه مى كند، فرهنگ خودش را غنى مى كند و آن بديها را رد مى كند . همان طور كه گفتم ، در اين زمينه ، بين فرهنگ اروپايى ، غرب ، آمريكايى ، آمريكاى لاتين ، آفريقا و ژاپن فرقى نيست و هيچ تفاوتى ندارد و در اين حكمى كه مى گويم ، همه يكسان هستند . ما در مقابل هر فرهنگى كه قرار مى گيريم ، به طور طبيعى تا آن جايى كه مى توانيم ، بايد محسنات آن را بگيريم و چيزهايى كه مناسب ما نيست بد و مضر است ، و با چيزهايى كه به نظر ما خوب است ، منافات دارد، آن را زد كنيم اين اصل كلى است . منتها در زمينه ى فرهنگ غربى نكته ى مهمى وجود دارد، كه من دلم مى خواهد شما جوانان به اين نكته توجه كنيد.
R A H A
02-06-2012, 12:10 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
سلطه طلبى عيب فرهنگ غرب
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
فرهنگ غرب - يعنى فرهنگ اروپاييها - يك عيبى دارد كه فرنگ هاى ديگر تا آن جايى كه مامى شناسيم ، آن عيب را ندارند، و آن سلطه طلبى است . اين قطعا دلايل انسانى و جغرافيايى و تاريخى دارد. از اولى كه اينها در دنيا به يك برترى علمى دست پيدا كردند، سعى كردند همراه با سلطه سياسى و اقتصادى خودشان - كه به شكل استعمار مستقيم در قرن نوزدهم انجاميد - فرهنگ خودشان را هم حتما تحميل كنند . اينها با فرهنگ ملتها مبازره كردند اين بد است . ملتى مى گويد فرهنگ من بايد در اين كشور جارى بشود اين چيز قابل قبول نيست ، هر چند هم خوب باشد، آن ملتى كه اين فرهنگ بر او دارد تحميل مى شود، اين را نمى پسندد. شما يقينا خوردن نان و مست را به ميل و اشتهاى خودتان ترجيح مى دهيد به اين كه چلوكباب را به زور در دهن شما بگذارد و بگويند بايد بخورى وقتى كارى زوركى و تحميلى شد، وقتى از موضع قدرت انجام گرفت ، وقتى متكبرانه و مستكبرانه تحميل گرديد، هر ملتى آن را پس مى زند، بايد هم بزند، مثلا كروات يك پديده غربى است . غربيها اين را مى خواهند، دوست مى دارند و با سنتشان هماهنگ است ، اما اگر شما كه اهل فلان نزديد، يك آدم بى ادب محسوب مى شويد چرا؟ اين فرهنگ شماست تقصير من چيست ؟ اگر كت و شلوار پوشيديد، بايد پاپيون و كروات را بزنيد، والا در فلان مجلس رسمى راه نداريد يك آدم بى ادب و غير منضبط و بى نزاكت تلقى مى شويد اين ، آن تحميل فرهنگ غربى است . زن غربى ، يك روشهايى دارد. آنها به مساءله ى زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه يك فرهنگى دارند خوب يا بد، بحثى سر آن نداريم اما سعى دارند
اين فرهنگ را به همه ملتهاى دنيا تحميل كنند در باب فرهنگ غربى ، اين بد است .
من يك وقت مثالى زدم و گفتم شما گاهى خودتان به انتخاب خود غذاى مقوى و يا داروى شفابخشى را مصرف مى كنيد اما يك وقت شما را بى هوش مى كنند، يا مى خوابانند، دست و پايتان را مى گيرند و با آمپول چيزى را به شما تزريق مى كنند سعى شده است از طريق رؤ ساى كشورها و رژيمهاى فاسد، فرهنگ غربى به ملتها تزريق بشود .
R A H A
02-06-2012, 12:11 AM
پرورش يافته هاى دوران پهلوى و تحقير فرهنگ ملى
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
رژيم فاسد پهلوى - كه خدا از اينها به خاطر آنچه كه با ملت ايران كردند، نگذرند - از اين قبيل بودند. اينها با انواع روشها و شيوه ها سعى كردند فرهنگ غربى را بر كشور ما حاكم كنند. به خاطر اين ، ملت ايران را تحقير مى كردند، فرهنگ ملى را تحقير مى كردند، باورهاى ملى را تحقير مى كردند.
شما ببينيد در دوران حكومت پهلوى ها و اندكى قبل از آن در اواخر حكومت قاجارها، كه همين حمله غربى ها شروع شده بود و در دوران پهلوى ها به اوج رسيده بود، پرورش يافته هاى آن دوران ، ملت ايران را اصلا قابل اين نمى دانستند كه بتوانند خودش را اداره كند، بتواند كارى بكند، بتواند چيزى بسازد، چيزى به دنيا ارايه بدهد و يا بر معلومات دينى اضافه كند . اين به خاطر چيست ؟ اين به خاطر تحقير فرهنگ ملت ، تحقير هويت ملى و تحميل فرهنگ بيگانه است . هويت ملى ، با فرهنگ شكل مى گيرد . هويت هر ملتى ، فرهنگ اوست اين را نبايستى زخمى و جريحه دار كرد .علت مقابله ملت ايران با فرهنگ غربى اين است والا بله ، فرهنگ غربى محسنات و زيباييهايى هم دارد. البته زشتيهايى هم دارد كه آن زشتيها بيخ ريش خودشان اشكالى ندارد كه ما زيباييهاى فرهنگ آنها را فرا بگيريم . اين كه حالا آن زيباييها چيست ، مى تواند مورد بحث قرار بگيرد. (44)
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-06-2012, 12:11 AM
به پاداش آن گل ، پيشانى شما را مى بوسم
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
س : با سلام خدمت حضرتعالى ، و تشكر از اين كه وقتتان را در اختيار ما نمايندگان نسل جوان قرار داديد . جناب آقاى آيت الله خامنه اى با توجه به اين كه جامعه ى ما يك جامعه ى جوان است و اين طور كه به نظر مى رسد، خوشبختانه تفريح اول جوانانمان ، در حال حاضر ورزش كردن يا تعقيب كردن امر ورزش به طور جدى است ، و چون جوانان ما به هر حال دوست دارند با ابعاد شخصيتى رهبرشان بيشتر آشنا بشوند، سئوال من اين است كه آيا شما در برنامه هاى روزانه ى خودتان فرصت مى كنيد كه به تماشاى برنامه هاى ورزشى تلويزيون بپردازيد؟ سئوال ديگر اينكه - حالا چون آقاى استيلى هم در اين جا حضور دارند - به هر حال همه دوست دارند بدانند كه وقتى آقاى استيلى آن گل قشنگ را وارد دروازه ى تيم آمريكا كرد، شما چه احساسى داشتيد، و چه شد كه بعد از آن بازى ، آن پيام را انشاء كرديد؟
رهبر انقلاب : ايشان كه بعدا پيش من آمد، گفتم به پاداش آن گل ، پيشانى شما را مى بوسم و بوسيدم . متاءسفانه من خيلى فرصت نمى كنم برنامه هاى
ورزشى تلويزيون را تماشا كنم خيلى بندرت اتفاق مى افتد. از طرفى هم چون بيشتر ورزشهايى كه پخش مى شود، فوتبال است من هم در فوتبال هيچ سر رشته اى ندارم و در جوانى هم فوتبال بازى نمى كردم ، واليبال بازى مى كردم . در عين حال آن شبى كه بازى ايران و آمريكا بود، من آن بازى را نگاه كردم . البته حقيقتش اين است كه آن شب هم نمى خواستم نگاه كنم ، چون دير وقت بود و وقت خواب من بود، ليكن همين طور كه نشسته بودم ، تلويزيون را روشن كردم و ناگهان با گل ايشان مواجه شديم و ديگر خواب از سرم رفت و نشستم تا آخر بازى را تماشا كردم اما علت اين كه من آن پيام را خواب از سرم رفت و نشستم تا آخر بازى را تماشا كردم اما علت اين كه من آن پيام را دادم . اين آقايان وقتى كه پيش من آمدند، مفصل با آنها صحبت كردم ، كه البته گزارش آن ديدار پخش نشد و مردم از محتواى ملاقاتى كه با اين جوانان داشتم ، مطلع نشدند، اما حالا من چند جمله اش را به شما مى گويم ، قبل از ديدار - شايد چند هفته ، و يا يك ماه و يا بيشتر - رسانه هاى وابسته به امپراطورى رسانه يى خبرى روى اين بازى تبليغ مى كردند كه اين بازى ، بازى سياسى است با اين كه همه مى گويند فوتبال و ورزش ، سياسى نيست ، اما در آن موقع همه خيلى تبليغ مى كردند كه اين يك بازى سياسى است از اين كار دو هدف مورد نظرشان بود: يكى مساله تعمل ايرانى ، آمريكايى در اين بازى بود - من نمى دانم شماها چقدر مطلع بوديد، ولى ما كه در جريان خبرهاى خارجى و گفتارهاى راديوهاى گوناگون دنيا قرار مى گيريم ، مى ديديم از اين مساءله پر است - و دوم اين كه پيش بينى هاى عمده ، بخصوص از طرف خود آمريكاييها، ولو صريحا هم اظهار نمى كردند، ولى از بياناتشان معلوم بود، اين بود كه ايران گل خواهد زد و در يك موقعيت ويژه رئيس جمهور آمريكا هم مى آمد و از موضع اقتدار و بزرگ منشى و بزرگوارى يك پيام هم مى داد كه بله ، حالا گل را به شما زديم ، اما بالاخره بياييد دست دوستى به هم بدهيم بنا بود آن شب پيام رئيس جمهور آمريكا از تلويزيون سراسرى پخش شود . اين گل و بعد دنباله بازى كه بچه هاى عزيزمان ادامه دادند، قضايا را صد و هشتاد درجه تغيير جهت داد و حقيقتا مظهرى شد از وضعيت ملت ايران در مقابل آمريكا اين كه من در آن پيام گفتم مظهر است (45)نمى خواستم بگويم كه اين آقا به خاطر جنبه ى سياسى گل زده ، نه ايشان بازى فوتبال مى كند، ماهر است ، با تكنيك آشناست ، از حريفش قويتر است و گل را زده است . هر كسى هم جاى ايشان بود، اين گل را مى زد، هر كسى هم جاى او بود آن گل را مى خورد . بنابراين بحث اين نبود كه اين گل به خاطر مساله ى سياسى زده شده ، اما اين گل هويت سياسى را كه در دنيا به اين بازى داده بودند، بكلى به عكس خواست آنها عوض كرد و من از اين موقعيت حداكثر استفاده را كردم . البته آنها خيلى عصبانى شدند و بعد هم همان عناصر امپراطورى خبرى دنيا گفتند كه فلانى فوتبال را سياسى كرد نگفتند كه ما چند هفته است كه داريم خودمان اين بازى را سياسى مى كنيم (46)
R A H A
02-06-2012, 12:12 AM
آزادى اسلامى ، آزادى غربى و تفاوتهاى اساسى آنها
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
در تاريخ 12/6/77 مقام معظم رهبرى در ديدار از دانشگاه تربيت مدرس ، ضمن پاسخگويى به سئوالات دانش آموختگان آن دانشگاه ، بيانات مهم و روشنگرى در زمينه آزادى و نگرش اسلام به اين مقوله و نحوه ى عملكرد مطبوعات در اين زمينه ايراد فرمودند كه به خاطر اهميت موضوع و شناختى كه در آن نسبت به تاريخ حاضر وجود دارد به درج آن اقدام مى كنيم .
دو نكته رد باب مساءله آزادى مطرح است . امروز بحث آزادى در مطبوعات كشور و در بين افراد صاحب نظر، بحث رايجى است ؛ اين پديده مباركى است . اين كه مباحث اصولى و اساسى انقلاب مورد تبادل نظر قرار بگيرد و كسانى وادار بشوند درباره ى آنها فكر كنند و بگويند، چيزى است كه هميشه انتظار آن را داشته ايم ؛ و كم و بيش درباره ى مقولات مختلف هم بوده است . امروز هم اين مساءله مطرح است ، بنده هم كم و بيش آنچه كه مى نويسند و مى گويند، استفاده مى كنم . آراء هم متضارب است ؛ يعنى همه دريك جهت نمى نويسند . نظرات متخالفى هست ؛ در هر دو طرف تخالف هم حرفهاى درست و حق مشاهده مى شود؛ ادامه ى اين بحثها هم خوب است . اى كاش صاحبنظران ما براى طرح بحثهاى اصولى در مطبوعات برانگيخته شوند؛ مطبوعات را از حالت كم محتوا خارج كنند و به بحثهاى تاءمل برانگيز و ارشاد كننده براى مردم بكشانند. هميشه ما توصيه مى كنيم كه فرهنگ انقلاب را تعميق كنيد . عمق بخشيدن لازمه اش همين بحثهاست .
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-06-2012, 12:13 AM
نتيجه تلخ تفكر تقليدى از غرب در باب آزادى
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
يكى از : دو نكته اى كه مى خواهم عرض بكنم ، اين است كه در باب مفهوم آزادى ما بايد استقلال را - كه شعار ديگر ماست - به كار بگيريم ؛ يعنى مستقل فكر كنيم ؛ تقليدى و تبعى فكر نكنيم . اگر در اين مساءله كه پايه ى بسيارى از مسايل و پيشرفتهاى ماست ، بنا شد از ديگران تقليد بكنيم و چشمهايمان را فقط بر روى دريچه يى كه تفكرات غربى را به ما مى دهد، باز كنيم ، خطاى بزرگى مرتكب شده ايم و نتيجه ى تلخى در اختيار خواهد بود .
من ابتدائا عرض بكنم كه مساءله آزادى يكى از مقولاتى است كه در قرآن كريم و در كلمات ائمه عليه السلام به طور مؤ كد و مكرر روى آن تاءكيد شده است البته تعبيرى كه در اين جا از آزادى مى كنيم ، مرادمان آزادى مطلق دعوت بكند، مرادمان ، آزادى معنوى هم كه در اسلام و بخصوص در سطوح راقى معارف اسلامى هست ، نيست ؛ آن محل بحث ما نيست . آزادى معنوى چيزى است كه همه ى كسانى كه معتقد به معنوياتند، آن را قبول دارند، محل رد و قبول نيست . منظور از آزادى كه در اين جا بحث مى كنيم ، آزادى اجتماعى است ؛ آزادى به يك حق انسانى براى انديشيدن ، گفتن ، انتخاب كردن و از اين قبيل ، همين مقوله ، در كتاب و سنت مورد تجليل ، قرار گرفته است . آيه شريفه 157 سوره ى اعراف مى فرمايد: الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوريه و الانجيل ياءمرهم بالمعروف و ينها هم عن المنكر و يحل لهم الطيباب و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم خداوند يكى از خصوصيات پيامبر را اين قرار مى دهد كه غل و زنجيرها را از گردن انسانها برمى دارد اصر را يعنى تعهدات تحميلى بر انسانها را از آنها مى گيرد؛ مفهوم خيلى عجيب و وسيعى است . اگر وضع جوامع دينى و غير دينى در آن دوره را در نظر داشته باشيد، مى دانيد كه اين اصر - اين تعهدات و پيمانهاى تحميلى بر انسانها - شامل بسيارى از عقايد باطل و خرافى ، و بسيارى از قيود اجتماعى غلطى كه دستهاى استبداد يا تحريف يا تحميق بر مردم تحميل كرده بود، مى شود،اغلال هم كه غل و زنجيرهاست معلوم است . اين آقاى جرج جرداق نويسنده ى كتاب نامدار صوت العداله كه درباره ى اميرالمومنين است - بين دو جمله اى كه يكى اميرالمومنين (عليه الصلاة و السلام ) صادر شده است ، يكى هم از جناب عمر - - خليفه دوم - مقايسه اى مى كند . يك وقت چند نفر از استانداران يا ولات زمان جناب عمر پيش ايشان آمده بودند، و چون گزارشى عليه آنها آمده بود، خليفه را خشمگين كرده بود، خليفه خطاب به آنها جمله ى ماندگارى گفته است : استعبد الناس و قد خلقهم الله احرارا مردم را به بردگى گرفته ايد؛ در حالى كه خدا مردم را آزاد آفريده است ؟ جمله ديگرى اميرالمومنين فرموده است كه در نهج البلاغه آمده است ، و آن اين است : لا تكن عبد غيرك و قد خلقك الله حرا بنده ى غير خودت مباش ؛ خدا تو را آزاد آفريده است . جرج جرداق بين اين دو جمله مقايسه مى كند و مى گويد جمله اى اميرالمومنين به مراتب برتر از جمله ى عمر است ؛ زيرا عمر به كسانى اين خطاب را مى كرد كه آزادى و حريت ، در دست آنها هيچ تضمينى نداشت ، چون خود آنها كسانى بودند كه عمر مى گفت : استعبد تم الناس مردم را به بردگى گرفته ايد؛ حالا به آنها آزادى بدهيد.
اين يك طور حرف زدن است ؛ يك طور آن است كه اميرالمومنين به خود آن مردم خطاب مى كند و در حقيقت ضمانت اجرا را در خود كلام مى آورد: لا تكن عبد غيرك و قد خلقك الله حرا بنده ى غير خودت مباش ، خدا تو را آزاد آفريده است .
در اين هر دو كلام ، دو خصوصيت براى آزادى هست - كه البته كلام اميرالمومنين ، اين برجستگى و امتياز را دارد كه ضمانت اجرايى هم دارد - يكى از آن دو خصوصيت ، همين است كه حريت جزو فطرت انسانى است ؛ و قد خلقك الله حرا كه من حالا در مقايسه ى بين تفكر اسلامى و تفكر غربى ، اشاره اى به آن مى كنم .
البته امروز من نمى خواهم اين بحث را تفصيلا مطرح كنم ، اگر خدا توفيق داد، در جايى انشاء الله راجع به بحث آزادى و مقوله آزادى ، حرفهاى زيادى هست كه بايد گفته بشود و خواهم گفت : امروز همين دو نكته را مى خواهم عرض بكنم ، كه يكى از آن دو، همين مستقل انديشيدن در باب آزادى است .
پس ببينيد آزادى اجتماعى به همين معنايى كه امروز در فرهنگ سياسى دنيا ترجمه مى شود، يك چنين ريشه اى قرآنى دارد . هيچ لزومى ندارد كه ما به ليبراليسم قرن هيجده اروپا مراجعه كنيم و دنبال اين باشيم كه كانت و جان استوارت ميل و ديگران چه گفته اند؛ ما خودمان حرف و منطق داريم . خواهم گفت كه آن حرفها به دلايلى نمى تواند براى ما راهگشا باشد .
R A H A
02-06-2012, 12:13 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
دو گروه مخالف با مفهوم اسلامى آزادى
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
مقوله آزادى را اسلامى بدانيد . البته به نظر من ، دو گروه هستند كه بر ضد اسلامى كردن و بومى كردن و خودى كردن مقوله ى آزادى باهم همكارى مى كنند: يك گروه ، كسانى هستند كه در كلماتشان ، مرتب از گفته هاى فلاسفه ى دو، سه قرن اخير غربى ، براى مساءله آزادى شاهد مى آورند؛ فلان كس اين طور گفته است ، فلان كس آن طور گفته است . البته اينها نجيبها هستند كه اسم اين فلاسفه را مى آورند؛ اما بعضى فيلسوف نماهاى مطبوعاتى هم هستند كه حرف جان استوارت ميل و حرف فلان فيلسوف فرانسوى يا آلمانى يا آمريكايى را مى آورند، ولى اسمش را نمى آورند؛ به نام خودشان مى گويند اينها هم تقلب مى كنند، ليكن باز هم به اين كه اين فكر به وجود بيايد كه تفكر آزادى و مفهوم آزادى اجتماعى ، يك فكر غربى و يك هديه از سوى غرب براى ماست ، كمك مى كنند
يك دسته ى ديگر هم كه به اينها ندانسته كمك مى كنند، كسانى هستند كه تا مفهوم آزادى مطرح مى شود، فورا مرعوب مى شوند، احساس وحشت مى كنند و فرياد مى كشند كه آقا دين از دست رفت نه ، دين بزرگترين پيام آور آزادى است ؛ چرا دين از دست برود؟ آزادى درست و معقول ، مهمترين هديه ى دين به يك ملت و به يك جامعه است . به بركت آزادى است كه انديشه ها رشد پيدا مى كند و استعدادها شكوفا مى شود . استبداد، ضد استعداد است . هر جا استبداد باشد، شكوفايى استعداد نيست . اسلام ، شكوفايى انسانها را مى خواهد . منابع عظيم انسانى بايستى مثل منابع طبيعى استخراج بشوند، تا بتوانند دنيا را آباد كنند . بدون آزادى مگر ممكن است ؟ با امر و نهى مگر ممكن است ؟ بنابراين ، اين فكر هم غلط است كه كسانى اين طورى فكر كنند . اين دو دسته غربگرايان و احتياطكنان - اين طورى اسمشان را بگذاريم - در واقع بدون اينكه خودشان بدانند، با همدستى مى كنند، تا مفهوم آزادى را كاملا از حوزه ى اسلامى خارج كنند؛ در حالى كه چنين چيزى نيست و مفهوم آزادى يك مفهوم اسلامى است
R A H A
02-06-2012, 12:14 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
دهها تفسير از ليبراليسم به سفارش آمريكا
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
من در اينجا نكته اى را عرض بكنم در اسلام براى همين آزادى اى كه ذكر شد آزادى اجتماعى - امتياز بيشترى قايل شده اند، تا در مكاتب غربى البته تفاسير ليبراليسم خيلى متعدد است يعنى از وقتى كه بعد از رنسانس ، تفكر ليبراليسم در فرانسه و اروپا و بعد در همه جاى دنيا رشد پيدا كرد و بعد هم به انقلاب فرانسه منتهى شد و بعد هم به شكل تحريف شده اى رشد پيدا كرد و بعد هم به انقلاب فرانسه منتهى شد و بعد هم به شكل تحريف شده اى در جنگهاى استقلال آمريكا به كار گرفته شد و آن منشور آمريكايى بوجود آمد - كه حالا همه اين بحث ها فرصتهاى بيشترى را براى گفتن مى طلبد - تا حالا دهها تفسير از ليبراليسم ارايه شده است ؛ بخصوص در اين اواخر، اين اواخر، نظريه پردازان و به اصطلاح ايدئولوگهاى آمريكايى يا پيشكرده ى آمريكا، مرتب دارند در اين زمينه قلم مى زنند.
اين را هم به شما بگويم كه خيلى از اين متفكرانى كه حتى آمريكايى نيستند، به سفارش دستگاههاى آمريكايى ، در همين زمينه بخصوص ليبراليزم مطلب مى نويسند كتابهايشان ممكن استدر اتريش يا آلمان يا فرانسه نوشته شده باشد، اما در نيويورك چاپ مى شود سفارش سفارش آمريكايى است ؛ منشاء هم اهداف آمريكايى است كه خود اين هم داستان مفصلى است . ليكن سر جمع همه ى اين حرفها، با وجود همه ى اين تفاسير گوناگون كه وجود دارد، ديدگاه اسلامى يك ديدگاه راقى است .
آنها براى اينكه براى آزادى فلسفه اى ارائه بدهند، دچار مشكلند . فلسفه ى آزداى چيست ؟ چرا بايد بشر آزاد باشد؟ لازم است استدلال و ريشه ى فلسفى داشته باشد . حرفهاى گوناگونى زده شده است : فايده ، خير جمعى ، لذت جمعى ، لذت فردى و حداكثر - حقى از حقوق مدنى ، همه ى اينها هم قابل خدشه است ؛ خود آنها هم خدشه كرده اند.
اگر به اين نوشتجاتى كه در زمينه ى مقوله ليبراليسم در همين سالهاى اخير منتشر شده ، نگاه كنيد، خواهيد ديد كه چه قدر حرفهاى وقتگير و بى ثمر و بى فايده و شبيه مباحثات قرون وسطى را در مقوله آزادى گفته اند . اين يكى حرفى زده است . آن يكى جواب داده است ؛ دوباره جواب او را پاسخ داده است واقعا براى روشنفكران جهان سوم سرگرمى اى است يكى طرفدار اين نظريه بشود، يكى طرفدار آن نظريه بشود؛ يكى استدلال اين را قبول كند، يكى حاشيه اى به استدلال آن بزند؛ يكى نظريه را به نام خودش به ديگرى بدهد .
حداكثر اين است كه منشا و فلسفه ى آزادى ، يك حق انسانى است . اسلام - همان طور كه در آن حديث ملاحظه كرديد - آزادى را امر فطرى انسان مى داند. بله ، يك حق است ، اما حق است ، اما حقى برتر از ساير حقوق ، مثل حق حيات ، حق زندگى كردن ، همچنان كه حق زندگى كردن را نمى شود در رديف حق مسكن و حق انتخاب و ... گذاشت - برتر از اين حرفهاست ، زمينه همه ى اينهاست - آزادى هم همين طور است . اين نظر اسلام است .
البته استثناهايى هم وجود دارد . اين حق را در مواردى مى توان سلب كرد مثل حق حيات ، يك نفر كسى را مى كشد، قصاصش مى كنند . يك نفر فساد مى كند، قصاصش مى كنند، . در مقوله ى حق آزادى هم اين طورى است ؛ منتها اين استثناء است . اين ، ديدگاه اسلام است بنابراين ، اين فكر غلط است كه تصور كنيد تفكر آزادى اجتماعى ، تفكرى است كه غرب به ما هديه كرده است ؛ هر وقت هم خواستيم حرف شيرين و جالبى در اين زمينه بزنيم ، حتما كتاب فلان كس را آدرس بدهيم ؛ نام فلان كس را كه در غرب نشسته براى خودش فكر كرده و نوشته ، ذكر كنيم ؛ نه ، بايد مستقل فكر كرد؛ بايد به منابع خودى و به منابع اسلامى مراجعه كرد . انسان از تفكرات ديگران ، براى تشريح ذهن و يافتن نقطه هاى روشن استفاده مى كند، نه براى تقليد كردن . اگر پاى تقليد به ميان آمد، ضرر بزرگ خواهد بود.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-06-2012, 12:16 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
تفاوتهاى عمده ى آزادى در منطق اسلام و غرب
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
من آنچه كه امروز در اين پيكار فكرى و مطبوعاتى - كه عرض كردم پديده ى مباركى هم هست - مشاهده مى كنم ، اين است كه خيلى ها به اين اصل توجه نمى كنند.
در اينجا من دو، سه تفاوت عمده ى آزادى در منطق اسلام را با آزادى در منطق غرب بيان مى كنم البته عرض كردم ليبراليسم ، سر جمع همه ى نظريه ها و گرايشهاى گوناگونى است كه در اين مكتب وجود دارد و ممكن است بعضى از اين نظريه ها و گرايشها، در بعضى زمينه ها با بعضى ديگر مقدارى اختلاف داشته باشد؛ اما مجموعش اينهاست .
R A H A
02-06-2012, 12:16 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
در اسلام آزادى ريشه الهى دارد
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
در مكتب غربى ليبراليسم ، آزادى انسان ، منهاى حقيقتى به نام دينى خداست ؛ لذا ريشه ى زادى را هرگز خدادادگى نمى دانند؛ هيچكدام نمى گويند كه آزادى را خدا به انسان داده است ؛ دنبال يك منشا و ريشه ى فلسفى برايش هستند، كه عرض كردم . ريشه هايى هم ذكر كرده اند و تفسيرهاى گوناگونى در اين زمينه دارند . در اسلام ، آزادى ريشه الهى دارد؛ خود اين يك تفاوت اساسى است و منشا بسيارى از تفاوتهاى ديگر مى شود. بنابراين منطق اسلام ، حركت عليه آزادى ، حركت عليه يك
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk19.jpg
پديده ى الهى است ؛ يعنى در طرف مقابل ، يك تكليف دينى به وجود مى آورد؛ اما در غرب چنين چيزى نيست . يعنى مبارزات اجتماعى كه در دنيا براى آزادى انجام مى گيرد، بنابر تفكر ليبراليسم غربى ، هيچ منطقى ندارد . مثلا يكى از حرفهايى كه زده مى شود، خير همگانى يا خير اكثريت است ؛ اين ريشه ى آزادى اجتماعى است . چرا من بايد بروم براى خير اكثريت كشته بشوم و از بين بروم ؟ اين بى منطقى است . البته هيجانهاى موسمى و آنى ، خيلى را به ميدانهاى جنگ مى كشاند؛ اما هر گاه هر كدام از آن مبارزانى كه در زير لواى اين تفكرات مبارزه اى انجام گرفته باشد - به مجرد اين كه از هيجان ميدان مبارزه خارج بشوند، شك خواهند كرد؛ چرا من بروم كشته بشوم ؟
در تفكر اسلامى ، اين طورى نيست .مبارزه براى آزادى ، يك تكليف است ؛ چون مبارزه براى يك امر الهى است . همچنان كه اگر شما مى بينيد جان كسى را دارند سلب مى كنند، موظفيد برويد به او كمك كنيد؛ يك وظيفه دينى است كه اگر نكرديد گناه كرده ايد، در زمينه ى آزادى هم همين طور است ؛ بايد برويد، يك تكليف است .
R A H A
02-06-2012, 12:17 AM
آزادى در اسلام با ارزشها محدود مى شود
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
بر اين تفاوت اساسى ، باز تفاوتهاى ديگرى مترتب مى شود؛ يكى اين است كه در ليبراليسم غربى چون حقيقت و ارزشهاى اخلاقى نسبى است ، لذا آزادى نامحدود است چرا؟ چون شما كه به يك سلسله ارزشهاى اخلاقى معتقديد، حق نداريد كسى را كه به اين ارزشها تعرض مى كند، ملامت كنيد، چون او ممكن است به اين ارزشها معتقد نباشد بنابراين هيچ حدى براى آزادى وجود ندارد؛ يعنى از لحاظ معنوى و اخلاقى ، هيچ حدى وجود ندارد، منطقا آزادى نامحدود است . چرا چون حقيقت ثابتى وجود ندارد؛ چون به نظر آنها، حقيقت و ارزشهاى اخلاقى نسبى است .
آزادى در اسلام اين طورى نيست . در اسلام ، ارزشهاى مسلم و ثابتى وجود دارد؛ حقيقتى وجود دارد . حركت در سمت آن حقيقت است كه ارزش و ارزش آفرين و كمال است . بنابراين ، آزادى با اين ارزشها محدود مى شود. اين كه اين ارزشها را چگونه بايد فهميد و به دست آورد، مقوله ديگرى است ممكن است كسانى راههاى غلطى را در فهم اين ارزشها بروند، ممكن است كسانى راههاى درستى را بروند؛ آن خارج از اين بحث است . به هر حال ، آزادى محدود به حقيقت و محدود به ارزشهاست .
همين آزادى اجتماعى كه اين قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضايع كردن فراورده هاى ارزشمند معنوى يا مادى يك ملت به كار گرفته بشود، مضر است ؛ درست مثل حيات خود يك انسان . من قتل نفسا بغير نفس او فسادا فى الارض فكانما قتل الناس جميعا (47) در منطق قرآن ، كشتن يك انسان ، مثل كشتن همه ى انسانيت است ؛ اين مفهوم خيلى عجيبى است . كسى كه دست به قتل يك انسان دراز مى كند مثل اين است كه همه ى انسانيت را كشته است ؛ چون تعرض به حريم انسانيت است ليكن استثناء آن اين است . بغير نفس او فساد فى الارض ؛ مگر اين كه آن كسى كه مورد اين تعرض قرار مى گيرد، خود او به جان كسى تعرض كرده باشد. يا فسادى ايجاد كرده باشد . ببينيد، ارزشها و حقايق ثابت و مسلم ، اين آزادى را محدود مى كند، همچنان كه حق حيات را محدود مى كند .
R A H A
02-06-2012, 12:17 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
حد آزادى در غرب فقط منافع مادى است نه مرزهاى اخلاقى
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
تفاوت ديگر اين است كه در غرب ، حد آزادى را منافع مادى تشكيل مى دهد. ابتدا براى آزاديهاى اجتماعى و فردى ، محدوديتهايى را معين كردند؛ اين يكى از آنهاست . آن وقتى كه منافع مادى به خطر بيفتد، آزادى را محدود مى كنند. منافع مادى ، مثل عظمت اين كشورها و سلطه ى علمى اين كشور و سلطه ى علمى اين كشورها. تعليم و تربيت ، يكى از مقولاتى است كه آزادى در آن ، جزو مسلمترين حقوق انسانهاست . انسانها حق دارند ياد بگيرند؛ اما همين آزادى ، در دانشگاههاى بزرگ دنياى غربى محدود مى شود دانش و تكنولوژى به كشورهاى معينى ممنوع است چرا؟ چون اگر اين دانش و اين علم انتقال داده شد، از انحصار اين قدرت خارج شده است و اين قدرت مادى و اين سلطه ، به حال خود باقى نخواهد ماند. آزادى مرز پيدا مى كند؛ يعنى استاد حق ندارد كه فرضا به شاگرد كشور جهان سومى - شاگرد ايرانى ، يا دانش پژوه چينى - فلان راز علمى زا بياموزد
آزادى انتقال اطلاعات و اخبار هم اين گونه است . امروز همه ى جنجال دنيا، براى آزادى اطلاعات و اخبار است ؛ بگذاريد مردم با خبر بشوند؛ بگذاريد مردم بدانند. ترويج آزادى در غرب ، يكى از مصاديق و مصراعهاى بلندش اين است ؛ اما در حمله ى آمريكا به عراق - در زمان رياست جمهورى بوش - براى مدت يك هفته يا بيشتر، رسما همه ى اطلاعات سانسور شد؛ افتخار هم كردند و گفتند كه هيچ خبرنگارى حق ندارد يك عكس يا يك خبر از حمله ى آمريكا به عراق منتقل و منتشر كند. همه
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk20.jpg
مى دانستند كه حمله شده ؛ خود آمريكاييها هم خبر دادند؛ اما از جزئيات آن هيچ كس مطلع نبود؛ چون مدعى بودند كه اين كار، امنيت نظامى را به خطر مى اندازد پس ، امنيت نظامى ، حق آزادى را محدود كرد؛ يعنى يك مرز مادى و يك ديوار مادى . استحكام پايه هاى اين حكومت هم ، مرز ديگر است . چند سال قبل از اين - حدود چهار، پنج سال پيش - در آمريكا گروهى پيدا شدند، كه خبرش هم همه ى كسانى كه اهل روزنامه اند، خوانده اند. البته بنده همان وقت تفاصيل بيشترى را از آن اطلاع پيدا كردم ؛ ليكن همه در روزنامه هاى ما هم نوشتند و گفتند. گروهى پيدا شدند كه اينها با گرايش مذهبى خاصى عليه حكومت فعلى آمريكا - زمان همين آقاى كلينتون - اقدام كردند. عليه آنها مقدارى كارهاى امنيتى و انتظامى شد؛ اما فايده اى نبخشيد. خانه اى را كه آنها در آن جمع شده بودند، محاصره كردند و آتش زدند؛ كه حدود هشتاد نفر در آتش سوختند عكسهايش را هم منتشر كردند و همه دنيا هم ديدند. در ميان اين هشتاد نفر، زن هم بود، كودك هم بود، شايد يك نفرشان هم نظامى نبود. ببينيد آزادى زنده ماندن ، آزادى عقيده ، آزادى مبارزه سياسى ، به اين حد محدود مى شود. بنابراين آزادى در دنياى مادى هم حدود و مرزهايى دارد؛ منتها اين مرزها، مرزهاى مادى است .
R A H A
02-06-2012, 12:17 AM
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk21.jpg
ارزشهاى اخلاقى در آن جا، هيچ مانعى براى آزادى نيستند. مثلا نهضت همجنس بازى در امريكا يكى از نهضتهاى رايج است ؛ افتخار هم مى كنند؛ در خيابانها تظاهرات هم راه مى اندازند؛ در مجله ها عكسهايشان را هم چاپ مى كنند؛ با افتخار هم ذكر مى كنند كه فلان تاجر و فلان رجل سياسى جزو اين گروه است ؛ هيچ كس هم خجالت نمى كشد و انكار نمى كند بالاتر از اين بعضى از مطبوعات و روزنامه ها واقع مى شوند، كه ايشان با نهضت همجنس بازى مخالف است يعنى ارزش اخلاقى ، مطلقا حد و مرزى براى آزادى معنى نمى كند.
مثال ديگر، در كشورهاى اروپايى است . مثلا آزادى بيان را، تبليغات و به نفع فاشيسم محدود مى كند، - كه امر مارى و حكومتى است ؛ اما تبليغات عريانگرى - كه آن هم يك حركتى است - محدود نمى كند يعنى مرزهاى آزادى در ليبراليسم غربى ، با آن فلسفه و ريشه فلسفى و با آن نگرش ، مرزهاى مادى است مرزهاى اخلاقى نيست ؛ اما در اسلام ، مرزهاى اخلاقى وجود دارد. در اسلام ، آزادى ، علاوه بر آن حدود مادى ؛ مرزهاى معنوى هم دارد. البته بله كسى عليه منافع كشور و عليه سود كشور اقدامى بكند، آزاديش محدود مى شود - اين منطقى است - اما مرزهاى معنوى هم وجود دارد.
اگر كسى عقيده ى گمراه دارد، عيبى ندارد. وقتى مى گوييم عيبى ندارد، يعنى پيش خدا و پيش انسانهاى مؤ من عيب دارد؛ ليكن حكومت هيچ وظيفه اى در قبال او ندارد و جامعه ى مسلمان ، يهودى و مسيحى و بقيه ى اديان گوناگون هستند؛ الان در كشور ما هم هستند؛ در زمان صدر اسلام هم بودند؛ هيچ مانعى هم ندارد؛ اما اگر قرار باشد آن كسى كه عقيده ى فاسد دارد، به جان ذهن و دل افرادى كه قدرت دفاع ندارند، بيفتد و بخواهد آنها را هم گمراه كند، اين براى آدم يك مرز است ؛ اين جا آزادى محدود مى شود، از نظر اسلام اين گونه است . يا مثلا بخواهند اشاعه ى فساد بكنند، بخواهند فساد سياسى و فساد جنسى و فساد فكرى به وجود بياورند؛ يا همين فيلسوف نماهايى كه در گوشه و كنار هستند، بخواهند درباره ى اين تحصيلات عاليه براى جوانان خوب نيست ، مقاله بنويسند؛ بنا كنند عيوبش را ذكر كردن ؛ البته به احتمال قوى ، در صدى نود اثر نخواهد كرد؛ اما ممكن است در صدى ده جوانان تنبل اثر بكند. نمى شود اجازه داد كه كسانى بنشينند، با وسوسه و دروغ ، انسانها را از تحصيل علم باز بدارند.
آزادى دروغگويى نيست . آزادى شايعه پراكنى نيست . آزادى ارجاف نيست . من گله اى كه دارم ، اين است كه چرا در زمينه ى مسايل آزادى ، به مباحث اسلامى به مبانى اسلامى مراجعه نمى شود؟ در قرآن سوره ى احزاب آيه 60 مى فرمايد: لئن ام ينته المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينه لنغرينك بهم . مرجفون در كنار منافقان و بيمار دلان - كه آنها دو دسته اند - قرار دارند. منافقان يك دسته اند، بيمار دلان - الذين فى قلوبهم مرض - دسته ديگرى هستند؛ اين مرجفون در كنار آنها گذاشته شده اند. مرجفون ، يعنى كسانى كه مرتب مردم را مى ترساندند.. يك جامعه تازه تاءسيس شده ى اسلامى ، با آن همه دشمن ، آن همه بسيج قرآنى ، آن همه بسيج نبوى ، همه بايد براى دفاع از كشور و از اين نظام عظيم انسانى و مردمى ، از لحاظ روحى آماده باشند؛ اما يك عده مثل خوره به جان مردم بيفتند و روحيه ها را تضعيف كنند، اينها مرجفونند. قرآن مى گويد: اگر مرجفون يعنى كسانى كه مرتب مردم را مى ترسانند، آدم را نااميد مى كنند، مردم را از اقدام باز مى دارند - دست برندارند، لنغزينك بهم ؛ تو را به جان آنها خواهيم انداخت . اين ، مرز آزادى است . پس آزادى در منطق اسلامى ، يك تفاوت ديگرش اين است كه مرزى از ارزشهاى معنوى دارد.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-06-2012, 12:18 AM
آزادى در تفكر غربى با تكليف منافات دارد
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
تفاوت ديگر اين است كه آزادى در تفكر ليبراليسم غربى ، با تكليف منافات دارد. آزادى ، يعنى آزادى از تكليف . در اسلام ، آزادى آن روى سكه ى تكليف است اصلا انسانها آزادند، چون مكلفند. اگر مكلف نبودند، آزادى لزومى نداشت ؛ مثل فرشتگان بودند. به قول مولوى :
در حديث آمد كه خلاق مجيد خلق عالم را سه گونه آفريد
يك گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته است و نداند جز سجود
بشر خصوصيتش اين است كه مجموعه ى انگيزه ها و غرايز متضادى است و مكلف است كه در خلال اين انگيزه هاى گوناگون ، راه كمال را بپيمايد. به او آزادى داده شده ، به خاطر پيمودن راه كمال همين آزادى با اين ارزش ، براى تكامل است ؛ كما اين كه خود حيات انسان براى تكامل است ؛ و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (48) خدواوند جن و انسان را آفريده ، براى رسيدن به مرتبه عبوديت او، كه مرتبه ى بسيار والايى است . آزادى هم مثل حق حيات است ؛ مقدمه اى براى عبوديت .
در غرب ، در نفى تكليف تا جايى پيش رفته اند كه نه تنها تفكرات دينى را، حتى تفكرات غير دينى و كل ايدئولوژى ها را كه در آنها تكليف هست ، واجب و حرام است ، بايد و نبايد هست ، نفى مى كنند الان در آثار اخير همين ليبرال نويسهاى آمريكايى و شبه آمريكايى و كسانى كه پيامبرشان آنها هستند - امتهاى آنها در كشورهاى ديگر، از جمله متاسفانه بعضيها در كشور خود ما دنبال همين هستند - ديده مى شود كه مى گويند تفكر آزاد غربى ، باصل بايد و نبايد و با اصل ايدوئولوژى مخالف است (49) اسلام بكلى نقطه مخالف اين است . اسلام آزادى را همراه با تكليف براى انسان دانسته ، كه انسان بتواند با اين آزادى ، تكاليف را صحيح انجام بدهد، كارهاى بزرگ را انجام بدهد، انتخابهاى بزرگ را بكند و بتواند به تكامل برسد.
R A H A
02-06-2012, 12:19 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
حرفى كه منشاء آن راديوهاى بيگانه است
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
بنابراين ، توصيه ى اول من به اين كسانى كه مى نويسند و بحث مى كنند؛ اين است كه در فهم مفهوم آزادى مستقل باشيم . مستقل بينديشيم ، وابسته نباشيم . توصيه دوم اين است كه از آزادى سوء استفاده نشود. بعضيها مكرر تاييد و تكرار مى كنند؛ آزاديهاى تازه به دست آمده مطبوعاتى ، به نظر من اين يك حرف غير واقعى است ؛ حرفى است كه منشا آن هم راديوهاى بيگانه است . البته الان در روزنامه ها و مجلات مطالبى مى نويسند و تعرضهايى مى كنند. بعضى از اين افراد در گذشته اين كارها را نمى كردند؛ بعضى ديگر هم مى كردند. در سالهاى گذشته ، ما فراوان شاهد اين بوديم كه در مطبوعات ، عليه رئيس جمهور وقت عليه رئيس جمهور وقت ، عليه مسئولان گوناگون ، عليه بعضى از مباحث اصيل انقلاب ، حرفهايى زده مى شد؛ كسى هم متعرض اينها نمى گرديد. من نمونه هايى الان در ذهنم هست كه اگر جلسه به طول نيانجاميده بود، مى گفتم .
بنده يك وقت ، شش هفت سال قبل از اين بحث تهاجم فرهنگى را مطرح كردم كه بحث برانگيز شد و بعضيها درباره اش حرف زدند؛ شايد بعضى از شماها يادتان باشد همان وقت در تلويزيون جمهورى اسلامى ميز گردى در اين باره تشكيل دادند كه سه چهار نفر آن جا بودند؛ يك نفر با آن نظرى كه بنده ابراز كرده بودم ، موافق بود و حمايت مى كرد؛ چند نفر ديگر هم بكلى آن را رد مى كردند كه نه آقا، اينها خيالات است ، اينها باطل است بنابراين مى بينيد كه كسى متعرض كسى نمى شود.
بله ، عده اى بودند كه پرونده هاشان ناپاك بود، دستهايشان آلوده بود و مى ترسيدند وارد ميدان بشوند و چيزى بگويند. اگر آنها هم چيزى مى گفتند، كسى كارشان نداشت . همان حرفى كه امروز مى زنند، اگر آن روز هم مى گفتند، كسى كارشان نداشت ؛ اما خودشان مى ترسيدند؛ چون پرونده هاى بدى داشتند. كينه آنها با انقلاب ، با امام و با تفكر اسلامى امامى ، از قديم معلوم شده بود اينها خودشان جرات نمى كردند وارد ميدان بشوند. بعد از انتخابات اخير رياست جمهورى ، براساس تحليل غلطى كه از انتخابات كردند، جرات پيدا كردند تحليل غلط آنها اين بود كه خيال كردند مرد سى ميليون راى براى تثبيت نظام داده بودند. يكى از افتخارات نظام اسلامى اين است ، كه بعد از گذشت هيجده سال از پيروزى انقلاب ، در يك انتخابات سى ميليون از جمعيت سى و دو ميليونى حق راى دار - حدود نوددرصد - وارد ميدان انتخابات مى شوند. اينها نقطه ى قوت نظام را نقطه ى ضعف تلقى كرده بودند.
البته ابتدا راديوهاى بيگانه ، همان روزهاى اول انتخابات ، مرتب داد و فرياد مى كردند؛ براى اين كه به كسانى كه آماده و مستعد به اين انحراف و اشتباه هستند، خط و جهت بدهند كه بله ، سى ميليون اظهار نارضايى از نظام كردند خواستند نقطه ى قوت نظام را نقطه ضعف نظام وانمود و قلمداد كنند. اين بيچاره ها هم يا باور كردند، يا خودشان را فريب دادند؛ خيال كردند كه حالا در كشورى كه نظام سى ميليون مخالف دارد، پس ما هم بياييم حرف بزنيم حالا جرات پيدا كرده اند، حرف مى زنند؛ در حالى كه فرقى نكرده ، آن وقت هم اگر تخلفى مى كردند، حدود و مرزهاى منطقى را
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk22.jpg
مى زدند و تحت تعقيب قانونى بودند، امروز هم همان طور است ؛ هيچ فرقى نكرده است . امروز هم اگر كسانى اضلال كنند، افساد كنند، ارجاف كنند، باز همان گونه است ؛ فرقى نكرده است . بنابراين ، اين حرف را نبايد مرتب تكرار كرد كه آزادى تازه بدست آمده ، مى بينيم كه بعضى از مسئولان خطاب به مطبوعات مكرر مى گويند كه از آزاديها زياد استفاده نكنيد، تا مبادا اصل آزادى به خطر بيفتند اين چه حرفى است ؟ از آزادى هر چه بيشتر استفاده كنند بهتر است ؛ منتها خارج از مرز نباشد. هر چه افراد بيشتر از حق خدا داده استفاده كنند نظام اسلامى به هدفهاى خودش بيشتر رسيده است . ما هميشه گله مان از نويسنده ها اين بوده كه چرا نمى نويسند، چرا تحقيق نمى كنند، چرا تحليل نمى كنند.
R A H A
02-06-2012, 12:19 AM
مرز، همان مزرهاى اسلامى است
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
مرزهاى صحيح را بايد رعايت كرد. البته اين مرزها هم مرزهايى نيست كه يك حكومت يا يك نظام بخواهد به خاطر منافع خودش آنها را تعيين بكند. حالا اگر هم به فرض حكومتهايى در دنيا هستند - كه لابد هم هستند - و تعيين مى كنند، نظام جمهورى اسلامى اين طور نيست ؛ نظام جمهورى اسلامى مبنايش بر عدالت است . يعنى اگر مقام رهبرى از عدالت بيافتد، به طور خودكار و بدون اينكه هيچ عامل ديگرى لازم باشد، از رهبرى مى افتد. در چنين معنا ندارد كه بخواهد به منابع صنفى يا گروهى يا ديدگاههاى خاص حكومتى ، مرزى تعيين كنند؛ نه ، مرز همان مرزهاى اسلامى است ؛ همان چيزهايى است كه در قرآن و در حديث و در فهم صحيح از دين ، به عنوان مرز شناخته شده ؛ اينها معتبر است و بايد هم رعايت بشود؛ اگر هم رعايت نشود، مسئولان موظفند، مسئولان قضايى ، مسؤ ولان دولتى ، وزارت ارشاد، ديگران همه موظفند. اگر وظيفه عمل نكنند، گناه و تخلف كرده اند؛ موظفند كه اين مرزها را رعايت كنند. در داخل آن مرزها - كه البته آن مرزها استثناءهاست همان اصل زيبايى درخشان آزادى است كه بايد مورد استفاده قرار بگيرد. من اين اظهارات غير مسؤ ولانه را نمى پسندم كه تكرار گردد و گفته بشود.
آنچه كه من امروز به عنوان جمع بندى عرض مى كنم ، اين است كه مقوله ى آزادى مقوله اسلامى است ؛ درباره ى آن ، اسلامى بينديشيم و همه به نتايج آن به عنوان يك حركت اسلامى و يك تكليف شرعى معتقد باشيم . آنچه را كه بحمدلله در صحنه جامعه وجود دارد، قدر بدانيم و از اين امكان حداكثر استفاده را بكنيم . صاحبان فكر و صاحبان انديشه بايد تلاش كنند. البته بعضى از بحثها هست كه در چارچوبهاى تخصصى مطرح است و بايد در مدارس و دانشگاهها و مطبوعات خاص و در مجموعه هاى خاص مطرح بشود؛ بعضيها هم هست كه نه ، مورد استفاده ى همگان است ؛ بايد مطرح بشود و همه استفاده كنند و بهره ببرند. (50)
R A H A
02-06-2012, 12:20 AM
من با مسؤ ولان اتمام حجت مى كنم
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
من در پنج شش سال قبل از اين احساس كردم كه يك حركت خزنده ى فرهنگى در كشور دارد شروع مى شود (51) براى چه ؟ براى اهداف قرار دادن نقطه ى اصلى . نقطه ى اصلى چيست ؟ ايمان مردم ، منشا همه ى خيرات و بركات ، ايمان است ، ايمان به آن حقيقت روشن و مسلم و حقيقت درخشان و تابناكى كه توانست ملت ايران را از ظلم و جور و استبداد نجات بدهد. همان ايمان بود؟ توانست خود را در چنگ نشان بدهد. همان ايمان بود كه توانست در همه ميدانها، بهترين جوانان اين كشور را براى كارهاى بزرگ بسيج كند. الان در زمينه هاى گوناگون - زمينه ى سازندگى ، زمينه ى نو آورى و اختراعات گوناگون - هر چه كه شما مى بينيد، غالبا به وسيله ى همين جوانان مؤ من به وجود آمده است . در همه ى زمينه هاى گوناگون ، ايمان بود كه توانست كوههاى گران را بشكافد و راههاى سخت را هموار كند و ملت ايران را به آن سمت راهنمايى كند. اينها همين ايمان را هدف گرفته اند.
ايمان را چگونه مى شود هدف گرفت ؟ همين يكه حالا همه مى گويند تا از قديم هم مى گفتيم . حالا هم بعضيها تكرار مى كنند: با وسايل فرهنگى ، ايمان و عقيده چيزى نيست كه با زور بشود آن را عوض كرد. ايمان مردم را كه با زور نمى توانستند عوض كنند با چه وسيله مى توانستند مقاصد خودشان را انجام بدهند؟ با وسايل فرهنگى ، اين كار را شروع كردند. من هشدار دادم و بارها اين را عرض كردم . البته دلسوزان دنبال خودشان هم آنها را قبول ندارند، به جنگ با همين ايمان مردم آمده اند و مى آيند، يك عده هم به صورت فريب خورده و غافل به اينها نگاه مى كنند؛ بعضى هم متاسفانه آنها را كمك مى كنند.
R A H A
02-06-2012, 12:21 AM
مخالفين نظام ، پشت سر كسى يا جمعى پنهان مى شوند
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
در دايره معتقدان به انقلاب ، همه اختلافات قابل حل است . كسانى كه انقلاب را قبول دارند، امام را قبول دارند، اسلام را قبول دارند ايثار را قبول دارند، هر گونه اختلاف سليقه اى ، اختلاف سياسى اى ، اختلاف بينشى نسبت به مسائل كشور داشته باشند، قابل حل است ، مشكلى نيست . مشكل آن جا بروز مى كند كه كسانى كه اسلام را قبول ندارند، امام را مطلقا قبول ندارند، اين نظام را قبول ندارند، از اول تا توانستند با اين نظام جنگيدند و آن وقتى به خانه هايشان رفتند نشستند، كه ديدند ديگر سلاحهايشان كند شده است ، اينها بيايند پشت سر كسى يا جمعى پنهان بشوند و شروع كنند به ايمان مردم دست اندازى كردن و آن هدف قرار دادن ؛ اين قابل قبول نيست . من مى بينم كه بعضى از مطبوعات كشور متاسفانه دستخوش چنين بحرانى هستند؛ كه بايد خودشان را نجات بدهند. دستگاههاى فرهنگى و امنيتى و قضايى كشور در اين زمينه موظفند.
ما به آزادى بيان و آزادى فعاليتهاى اجتماعى خبرى بود، و نه اسمى بود؛ انقلاب اينها را براى اين كشور آورد؛ امام اينها را به اين كشور هديه كرد؛ خون شهدا اين چيزها را به اين كشور بخشيد. كسانى كه پاسدار خون شهدا هستند، كسانى كه پيرو امام هستند، آنها علمداران اين مفاهيمند، در اين كه شكى نيست ؛ اما اين آزادى محدود است ؛ حد اين آزادى كجاست ؟ حدش عبارت است از آن حدودى كه اسلام تعيين كرده است . اگر بنا شد كسانى مردم را به بى ايمانى و به شهوات سوق بدهند، آنها در اين كار آزاد نيستند. اين آزادى ، آزادى خيانت است . اگر كسانى قرار شد بنشينند توطئه كنند و اين توطئه را به شكلى در يك نوشته منعكس كنند. اين آزادى توطئه است ؛ اين آزادى مردود است . بنده منتظر مى مانم ببينم دستگاههاى مسئول چه مى كنند؛ والا جلوگيرى از اين حركات موذيانه ، كار دشوارى نيست . هيچ وقت هم ما فكر اين كه دنيا چه مى گويد روزنامه هاى دنيا چه مى گويند، سازمانهاى دنيا چه مى گويند نكرده ايم و نبايد بكنيم .
امام بزرگوار ما در جمال معنوى ، واقعا يك شخصيت استثنايى بود. او پرچمدار يك انقلاب بزرگ ، رهبر محبوب يك ملت و داراى خصوصيات ويژه اى بود - فيلسوف ، عارف ، فقيه ، حقوقدان ، شاعر و هنر شناس - كه هر كس يكى از آن خصوصيات را داشته باشد، دستگاههاى فرهنگى دنيا براى او احترام قايلند. واقعا با اين خصوصيات ما چه كسى را در دنيا سراغ داشتيم ؟ شما ببينيد در مطبوعات غربى و در همين سازمانهاى به اصطلاح جهانى اين شخصيت را چگونه معرفى مى كردند، و الان چگونه معرفى مى كنند؛ هر چند حالا چند سالى گذشته است و به امام كمتر مى پردازند. امروز همان مطبوعات و همان سازمانها و فتنه گرانى از قبيل اين ، سفاكان طالبان را با شگردهاى مطبوعاتى و تبليغاتى ترويج مى كنند، با نوع عكسى كه مى اندازند، با نوع كاريكاتورى كه مى كشند، با نوع خبرى كه تنظيم مى كنند، اينها اين طور آدمهايى هستند.
مگر بايد براى مصالح كشور و مصالح يك ملت ، منتظر اين حرفها ماند؟ بنده منتظر اجازه سازمانهاى بين المللى براى نحوه اداره اين كشور نمى مانم ؛ منتظرم دستگاههاى مسئوول - وزارت ارشاد، دستگاه قضايى دستگاههاى امنيتى - كار خودشان را بكنند؛ ببينم اين كسانى كه در بعضى از اين مطبوعات ، ايمان مردم را هدف گرفته اند، از جان مردم چه مى خواهند.
اينها به انقلاب اهانت مى كنند. رئيس جمهور محترم در مرقد امام (ره ) سخنرانى بسيار خوبى كردند - كه من بعدا از ايشان به خاطر آن سخنرانى تشكر كردم - اما روزنامه به عنوان انتقاد مى نويسند كه رئيس جمهور متاءسفانه در آن سخنرانى باز همان لحن انقلابى را به خودش گرفت لحن انقلابى شد يك نقطه ضعف ؟ اين قدر
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk24.jpg
اينها بى شرمند خاطرات جنگ ، ياد جنگ ، يادگارهاى جنگ ، يادگارهاى شهادت ، يادگارهاى نجابت و عصمت در اين كشور مردود بشوند؛ به چيزهايى بپردازند كه به خيال خودشان ايمان جوانان را هدف قرار بدهد، يا آنها را به مسائل خاص جوانى سرگرم بكند؛ اين نمى شود، اين قابل قبول نيست .
من يك بار ديگر هم در اول امسال اين هشدار را دادم ؛ اين هم بار دوم است . من با مسؤ ولان اتمام حجت مى كنم . مسؤ ولان بايد در اين مورد اقدام بكنند، ببينند كدام روزنامه است كه از حدود آزادى پا را فراتر مى گذارد آنچه كه براى اين ملت مفيد است ، آنچه كه آزادى حقيقى است ، آنچه كه بيان راءى بدون توطئه است ، آن را از توطئه و خيانت و اضلال و نااميد كردن مردم جدا كنند.
اين ملت ، ملت انقلابى است . اين كشور، كشور اسلام و امام زمان و اهل بيت و قرآن است . ريشه هاى ايمان در اين كشور، خيلى عميق است . سالها حركت استكبارى و استعمارى ، با همه مظاهر بى ايمانى كه آورد و وارد اين كشور كرد، نتوانست اين ملت را از دين و ايمانش جدا كند. آن كسانى كه نگاهشان به دروازه هاى غرب و بخصوص آمريكاست ، تا ببينند آنها چه اشاره مى كنند و اينها همان را بگويند، چه فكر مى كنند؟ مگر مى شود به كسانى كه تقريبا همه اين بيست سال را در مقابل انقلاب و امام و مردم ايستادند، اجازه داد كه حالا بيايند ميداندار صحنه بشوند و بنا كنند گذشته اين بيست سال را ، گذشته اين انقلاب را، گذشته اين ملت را، دوران امام را، با اهانت و دروغ و تهمت زير سؤ ال ببرند؟
بنده مى دانم كه در درون اين ملت ، امواج خروشان عشق به مبداء ايمانى و اسلامى موج مى زند. بنده مى دانم كه اكثريت قاطع جوانان اين كشور، با فطرت دينى و ايمانى تربيت مى شوند؛ دين را مى خواهند و نجات را در دين مى يابند. مى بينند كه اين ملت به وسيله ى تمسك به دين و به حبل الله توانست به عزت و استقلال برسد و آماده دفاع از دين است ؛ هر وقت هم كه لازم باشد، از دين دفاع مى كند و فكر مصالح و منافع خودش را نمى كند. (52)
R A H A
02-06-2012, 12:22 AM
امام دستور دادند اسراى آمريكايى را آزاد كنند.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
پس از تسخير لانه جاسوسى آمريكا، آمريكاييها تكرار مى كنند كه چرا اين كار را كرديد؟ اين اهانت بود، اين تجاوز به حدود بين المللى بود. بعضى خيال مى كنند كه لانه ى جاسوسى را كه دانشجويان ما تسخير كردند، واقعا اين گونه بوده است ، نه ، بعد از انقلاب اين ملت و نظام جمهورى اسلامى ، نهايت مدارا را با آمريكا كردند. اول انقلاب مردم به خاطر بغضى كه نسبت به آمرييها داشتند رفتند عناصرى از سفارت را گرفتند، دستگير كردند و به همين مدرسه رفاه و علوى كه محل اقامت امام بزرگوار بود - آورند؛ اما امام دستور دادند كه اينها را آزاد كردند و وسايل را فراهم كردند كه اگر مى خواهند از كشور خارج بشوند، با سلامت خارج بشوند و رفتند؛ كسى به اينها تعرضى نكرد.
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk25.jpg
آمريكا دست بردار نبود. آنها در همان ماههاى اول انقلاب ، هر روز يك توطئه و يك حركت عليه انقلاب ، هر روز با اين ملت يك طور دشمنى كردند. عكس العمل دشمنى هاى آنها اين شد كه جوانان ما رفتند سفارت آمريكا را تصرف كردند و عوامل آن سفارت را مدتى نگهداشتند؛ بعد هم فرستادند و تمام شد و رابطه با آمريكا قطع گرديد. بنابراين ، سياست استكبارى آمريكا از روز اول انقلاب اسلامى ، توطئه ها و دشمنى هاى خود را عليه اين انقلاب شروع كرد. البته آنها يقين داشتند كه به مدت كوتاهى خواهند توانست نظام اسلامى و انقلاب را از بين ببرند؛ مطمئن بودند كه اين كار را خواهند كرد؛ منتها بد فهميده بودند و ملت و اسلام و مسؤ ولان كشور و انقلاب را نشناخته بودند امروز هم بد مى فهمند. امروز هم لحن سربازان آمريكايى على الظاهر ملايم شده است و به ظاهر تفاوت پيدا كرده است ؛ اما باطن قضيه همان است . آنها به كمتر از تسلط بر منابع سياسى و اقتصادى كشور به چيزى قانع نيستند. آنها مى خواهند همان بساط قبل از انقلاب تكرار بشود؛ البته در وهله اول اين را نمى گويند؛ اما هدفشان اين است . آنها با اصل استقرار حاكميت اسلام كه موجب بيدارى و پايدارى مردم شده است ، مخالفند. هر چيزى كه موجب بشود ملتها بيدار بشوند، هر استكبارى ، و امروز استكبار آمريكايى در درجه اول با آن مخالف است ؛ چون اينها با بيدارى ملتها مخالفند. هر چيزى به مردم پايدارى و صبر و استقامت بدهد، در نظر آنها مبغوض است . (53)
R A H A
02-06-2012, 12:22 AM
امام دستور دادند اسراى آمريكايى را آزاد كنند.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
پس از تسخير لانه جاسوسى آمريكا، آمريكاييها تكرار مى كنند كه چرا اين كار را كرديد؟ اين اهانت بود، اين تجاوز به حدود بين المللى بود. بعضى خيال مى كنند كه لانه ى جاسوسى را كه دانشجويان ما تسخير كردند، واقعا اين گونه بوده است ، نه ، بعد از انقلاب اين ملت و نظام جمهورى اسلامى ، نهايت مدارا را با آمريكا كردند. اول انقلاب مردم به خاطر بغضى كه نسبت به آمرييها داشتند رفتند عناصرى از سفارت را گرفتند، دستگير كردند و به همين مدرسه رفاه و علوى كه محل اقامت امام بزرگوار بود - آورند؛ اما امام دستور دادند كه اينها را آزاد كردند و وسايل را فراهم كردند كه اگر مى خواهند از كشور خارج بشوند، با سلامت خارج بشوند و رفتند؛ كسى به اينها تعرضى نكرد.
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk25.jpg
آمريكا دست بردار نبود. آنها در همان ماههاى اول انقلاب ، هر روز يك توطئه و يك حركت عليه انقلاب ، هر روز با اين ملت يك طور دشمنى كردند. عكس العمل دشمنى هاى آنها اين شد كه جوانان ما رفتند سفارت آمريكا را تصرف كردند و عوامل آن سفارت را مدتى نگهداشتند؛ بعد هم فرستادند و تمام شد و رابطه با آمريكا قطع گرديد. بنابراين ، سياست استكبارى آمريكا از روز اول انقلاب اسلامى ، توطئه ها و دشمنى هاى خود را عليه اين انقلاب شروع كرد. البته آنها يقين داشتند كه به مدت كوتاهى خواهند توانست نظام اسلامى و انقلاب را از بين ببرند؛ مطمئن بودند كه اين كار را خواهند كرد؛ منتها بد فهميده بودند و ملت و اسلام و مسؤ ولان كشور و انقلاب را نشناخته بودند امروز هم بد مى فهمند. امروز هم لحن سربازان آمريكايى على الظاهر ملايم شده است و به ظاهر تفاوت پيدا كرده است ؛ اما باطن قضيه همان است . آنها به كمتر از تسلط بر منابع سياسى و اقتصادى كشور به چيزى قانع نيستند. آنها مى خواهند همان بساط قبل از انقلاب تكرار بشود؛ البته در وهله اول اين را نمى گويند؛ اما هدفشان اين است . آنها با اصل استقرار حاكميت اسلام كه موجب بيدارى و پايدارى مردم شده است ، مخالفند. هر چيزى كه موجب بشود ملتها بيدار بشوند، هر استكبارى ، و امروز استكبار آمريكايى در درجه اول با آن مخالف است ؛ چون اينها با بيدارى ملتها مخالفند. هر چيزى به مردم پايدارى و صبر و استقامت بدهد، در نظر آنها مبغوض است . (53)
R A H A
02-06-2012, 12:23 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
مى خواهند اين نه گفتن را از اين ملت بگيرند.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
در تبليغات خودشان شايع مى كنند كه قطع رابطه ايران و دولت آمريكا به ضرر ملت ايران است نه آقا، صد درصد به نفع ملت ايران است . اين يك حربه از اثر افتاده است كه بخواهند در ميان ملتها اين طور وانمود كنند كه اگر ملتى با آمريكا رابطه داشته باشد، از لحاظ مشكلات اقتصادى و مشكلات مادى ، همه ى مشكلاتش برطرف مى شود؛ نه ، يك روزى بعضى از دولتهاى ساده لوح اين گونه خيال مى كردند. در كشور ما هم در اول انقلاب ، عده ايى كه قدرتى پيدا كرده بودند و در راس كارها بودند، آنها هم اين گونه خيال مى كردند؛ (54) ليكن تجربه ها در نقاط مختلف دنيا عكس اين را ثابت كرد. در كشور الجزاير، مردم مشكلات اقتصادى داشتند - كه داستانهاى مفصلى دارد - اين طور وانمود كردند كه رابطه با آمريكا باز كننده اين گره هاست ؛ در نتيجه به اين سمت رفتند؛ اما نتيجه كار آنها را شما امروز داريد مى بينيد كه در الجزاير چه خبر است ؛ دولتهاى منقطع از مردم ، حكومت نظامى ستمگر، سركوب شديد حركت مردمى و اسلامى ، تسلط باندهاى قدرتى كه تا چند ماه قبل از اين در روزنامه ها مى خوانديد و از رسانه ها مى شنيديد كه هر چند روز يك قتل عام بيست نفر، پنجاه نفر، صد نفر به وسيله ى ايادى شناخته نشده انجام مى شد.
امام در نامه اى كه به رهبر شوروى سابق نوشتند، فرمودند: شما كه داريد بساط جديدى را در كشورتان راه مى اندازيد، مواظب باشيد كه به غرب و به آمريكا آن چنان گرايش پيدا نكنيد كه آنها بر امور شما مسلط بشوند. اين توصيه مورد توجه قرار نگرفت و امروز شما وضعشان را مى بينيد. رابطه ى با آمريكا، از لحاظ اقتصادى ، نتيجه اش همان چيزى است كه امروز شما در روسيه مى بينيد. بسيارى از كشورهايى كه من نمى خواهم اسم بياورم ، كه رابطه هاى بسيار خوب و عالى با آمريكا دارند، از لحاظ اقتصادى ، وضعشان زير صفر و بسيار بد است و پول ملى شان بسيار بسيار بى ارزش است . اينها براى ملت ايران تجربه است .
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk26.jpg
ملت ايران اگر بخواهد وضع مادى و اقتصادى خود را اصلاح كند - كه البته بدون ترديد اصلاح خواهد كرد - اين به عزم ، به اراده ، به تصميم ، به كار همه ى طبقات به همكارى با دولت و حمايت از مسئولان كشور، به شجاعت در اقدام ، به تاثير نپذيرفتن از سياستهاى خارجى ، به تاثير نپذيرفتن از تبليغات بيگانه احتياج دارد. اينهاست كه وضع يك كشور را درست مى كند؛ نه ارتباط با آمريكا، نه رفتن زير بار زورگويانى كه تجربه ى ارتباط با آنها را ما سالها در اين كشور داريم . ملت ايران گول اين تبليغات فريبنده ى دشمن را نمى خورد. اگر چه شما جوانان عزيز، آن دورانى را كه ما عمرى را در آن گذرانديم و سختيها و رنجها و تحقيرهاى آن را نسبت به ملت ايران ، با همه ى وجودمان لمس كرديم ، نديديد، اما مى توانيد آن را بشناسيد؛ مى توانيد بدانيد كه آن روز بر ملت ايران چه مى گذشت . ملت ايران تجربه ى رابطه ى دوستانه ى با آمريكا را سالهاى متمادى - دهها سال - در اين كشور داشته است . اين كشور، مامن صهيونيستها و سرمايه داران آمريكايى شده بود كه به اينجا بيايند و خوش بگذرانند؛ نه اين كه اين جا تكنولوژى بياورند؛ نه اين علم بياورند، نه اين كه سطح دانشگاههاى كشور را ارتقاء بدهند؛ نه اين كه جوانان اينجا را با معلومات و با دانش تربيت كنند.
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk27.jpg
در يك عرصه علمى جهانى ، ايرانيها آن روز حضور قابل توجهى نداشتند؛ اما امروز همان جوانان ايرانى هستند كه در مسابقات علمى جهانى رتبه هاى بالا را به دست مى آورند. آن روز در دنيا، ايران كشور قابل ذكرى محسوب نمى شد. اگر اسمى از ايران برده مى شد، به خاطر فلان محصول بود - در محافل خواص ، نفت ؛ در محافل عوام ، قالى و فرش - اما امروز جوانان ايران ، رزمندگان ايران ، شخصيتهاى برجسته ى ايران ، انسانهاى والاى ايران ، جوانان با استعداد و نو آور ايران ، ساخته هاى دست جوانان ايران ، چشم ملتها و دوستان ايران را خيره مى كند. موفقيتهاى شما، در اعماق دنياى اسلام دلها را شاد مى كند. چرا وقتى شما در فلان مسابقه پيروز مى شويد، در مصر و فلسطين و سوريه و تركيه و حتى در بعضى از كشورهاى آمريكاى لاتين ، يك عده بلند مى شوند، پايكوبى و شادى مى كنند؟ چون امروز ايران در دنيا عزيز است . اين عزت ، به بركت ايستادگى و به بركت نه گفتن به استكبار است . عده اى از پيشكرده هاى دشمن مى خواهند اين نه گفتن را از اين ملت بگيرند؛ اما به فضل پروردگار نخواهند توانست . (55)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk28.jpg
R A H A
02-06-2012, 12:24 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
تنها كسى كه با استاد بحث مى كرد
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
ايشان در فقه يك شخص برجسته اى بود و در قم تحصيلات عاليه و بسيار خوبى در زمينه فقه داشتند. درس فقه مرحوم آيت الله داماد در قم يك درسى بود كه گرچه شركت كنندگان در جلسات درس ايشان از لحاظ كميت زياد نبودند اما غالبا علماى ممتاز در جلسات درس مرحوم داماد شركت مى كردند كه بعضى از آنها مختص درس ايشان بودند. بعضى ديگر ضمن اين كه درس هاى ديگر مثل درس امام را مى رفتند، در جلسات درس ايشان حاضر مى شدند كه از لحاظ سطح بالاى علمى درس آقاى داماد يك مجموعه ى خوبى را تشكيل مى داد. و يكى از برجسته ترين آن مجموعه آيت الله شهيد بهشتى بود و بعدها هم در مسائل و جريانات مختلف و بحث هايى كه در طول دوران مبارزه پيش مى آمد و هر جا صحبتى مى شد كه پاى مباحث فقهى در ميان بود، آثار هما فكر باز و قوى در ايشان مشاهده مى شد و با مساله كاملا پخته و آشنا برخورد مى كرد. و اين در حالى بود كه ايشان در اين اواخر، سالها بود كه كار فقهى نداشتند، يعنى مثل يك آدم مشهور به فقاهت كه دائما كتاب فقهى مطالعه مى كند نبودند و به قول ما طلبه ها، نسبت به فقه نازك بودند. اما در عين حال هميشه حضور ذهن و تسلط به كليات مسائل را داشتند و فكر روشن و باز ايشان راهگشا بود و كار خودش را مى كرد. در زمينه فلسفه هم همين طور بود، من در سال اول و دوم ورودم به قم اطلاع پيدا كردم كه مرحوم علامه طباطبايى شبهاى پنج شنبه و جمعه جلسه اى دارند و عده اى از فضلا در آن جلسه شركت مى كنند. ايشان مباحث فلسفى را در آن جلسات مطرح مى كردند و اين همان جلسه اى است كه منتهى به تدوين اصول فلسفه و روش رئاليسم شد كه شروع آن در سال 35 - 34 بود و اين كه من مى گويم مربوط به سالهاى 38 - 39 مى باشد كه اين جلسه آن وقت تشكيل مى شد و من تصادفا با آن جلسه ارتباط پيدا كردم و چند ماهى در آن جلسه شركت كردم .
در آن جلسه هم كسى كه حرف مى زد و با استاد بحث و اشكال مى كرد، آقاى بهشتى بود؛ يعنى در آن جلسه با اينكه كسان زيادى از چهره هاى حزب كه امروز آنها را مى شناسيد شركت داشتند، اما در آن جلسه سخنگوى اول و اشكال كننده اول آقاى بهشتى بود. استاد هم كمال اهتمام و توجه را نسبت به ايشان داشت . بعدها هم در مباحث فلسفى آشكار بود كه ايشان چهره ى برجسته است . منتها همان طور كه برادرانمان اشاره كردند در طول سالهاى 42 به بعد كه اوضاع جديد پيش آمد و ايشان فعاليت هاى مبارزاتى داشتند، كارهاى به اصطلاح فقهى و فلسفى و حوزه اى ايشان تعطيل نشده بود، اما تحت الشعاع كارهاى عميق بنيانى قرار داشت كه ايشان با استفاده از مايه هايى كه در زمينه هاى حوزه اى و مدرسى به طور خوب و بالا در پيش گرفته بودند، مطمئنا مى شود گفت اگر ايشان در حوزه مى ماندند مرجع تقليد مسلم زمان مى شدند و حتى همكاران و همفكران ايشان نيز شخصيت هاى برجسته و ممتازى بودند. (56)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk29.jpg
R A H A
02-06-2012, 12:24 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
او را نگرفتند تا شخصيتش را خراب بكنند.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
مرحوم شهيد بهشتى اهل كار تحقيقى بود، منتها جهت كار تحقيقى اش يك جهت انقلابى بود. يعنى ايشان از دوران نهضت ملى وارد مبارزه شده بود (شايد در دوران جوانى و نوجوانى ) كه من به ياد ندارم ، لكن خودشان نقل مى كردند آن وقت با انگيزه ها و حركت هاى سياسى آشنا شدند و بعد آمده بودند قم و در اصفهان هم مشغول درس شده بودند لكن آن تفكر سياسى و جهت گيرى هاى سياسى در ذهنش حضور داشت و با همين حضور ذهن بود كه ناگهان در سالهاى ظاهرا 38 يا 39 در قم به اين فكر مى افتد كه ما اگر بخواهيم يك مبارزه سياسى بكنيم با چه هدف و وسيله اى بايد انجام بگيرد و تشكيل يك جامعه ى آرمانى و ايده آل و اداره آن با چه كسى بايد باشد، آن وقت متوجه نيروى انسانى كار آمد شده بود كه با هدايت فكر و گرايش اسلامى ، افكار اصولى اسلامى و يك مبارزه را از آغاز تا پيروزى هدايت بكند و بعد از پيروزى بناى نوين جامعه را بر اساس آن ممكن بكند. لذا ايشان يك مبناى فكرى عميقى را از بنيان شروع كرد به چيدن ، براى اين كه وقتى چيده شده و بالا آمد به يك جامعه ى اسلامى و حكومت اسلامى برسد. بنايى كه بر اين اساس مترتب خواهد شد يك بناى طبيعى و مفصلى خواهد بود و حالا من آن روال كارهايى را كه ددر خاطرم هست ، مى گويم .
R A H A
02-06-2012, 12:25 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
تاءسيس مدرسه و تشكيل كلاس زبان
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
اولين كار ايشان كه من اطلاع دارم ، تاءسيس دبيرستان دين و دانش در قم بود كه با تحريك كردن بزرگان قم و كمك كردن از آنها تاءسيس كرد و خود ايشان هم مدير آن شد. حالا شما ببينيد رئيس دبيرستان شدن يك طلبه ، آن هم در قم خيلى كار غير معمول بود و علاوه بر اين دبير زبان انگليسى هم بود و حال اين كه معمولا يك طلبه بايد دبير شرعيات مى شد. آيت الله بهشتى ، اصلا يك آدم عجيب سنت شكن مستقلى بود كه با كارهاى ناآشنا هميشه آشنا مى شد. حالا تاءسيس مدرسه براى چه بود؟
من خيال مى كنم شركاى ايشان در آن مدرسه - كه نمى خواهم اسمشان برده شود - تفكرشان با شهيد بهشتى فرق داشت . آنها فكر مى كردند بچه ها در مدرسه هاى ديگر فاسد مى شوند و لذا گفتند مدرسه اى درست كنيم كه بچه ها فاسد نشوند.
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk30.jpg
آقاى بهشتى فكر مى كرد بچه ها در مدارس ديگر آن چنان كه ما مى خواهيم
درست نمى شود. بنابراين براى رفتن به آن راهى كه بايد طى كنيم ، از مدرسه شروع كنيم و اين همان فكرى است كه آقاى بهشتى بعد از مراجعت از آلمان كه خيلى كارها مى توانست بكند، بناى آن را در برنامه ريزى كتاب هاى درسى وزارت آموزش و پرورش گذاشت . و لذا ايشان آن روز هم اين مدرسه را براى اين كه چهار تا بچه از چنگ چهار تا معلم ناياب نجات پيدا كنند درست نكرده بود بلكه يك حلقه از يك سلسله ى فكرى بود و بعد هم كار دوم را در سال 1340 يا 41 كرد كه ايشان در قم يك كلاسى تشكيل داد و از سى نفر دعوت كرد - يكى از آن سى نفر من بودم - كه برويم در آن كلاسهاى درسهاى جديد از جمله زبان و مقدارى ديگر از علوم را فرا بگيريم و از سى نفر من هم و آقاى رفسنجانى و مرحوم ربانى و شيرازى و آقاى مصباح يزدى و ديگران بوديم . در همان جلسه اول كه كلاس تشكيل شد خود ايشان شركت كردند و گفتند ما فكر مى كنيم آقايان احتياج دارند به اين كه حداقل يك زبان بيگانه يعنى زبان انگليسى را بدانند و ما اين را براى شما فراهم مى كنيم آقايان احتياج دارند به اين كه حداقل يك زبان بيگانه يعنى زبان انگليسى را بدانند و ما اين را براى شما فراهم مى كنيم و در كنارش هم يك ساعت ديگر مى گذاريم براى اين كه بعضى از مسائل علمى امروز را ياد بگيريد و ابتداى كار كتاب كريستن شاله (روش علمى ) را گذاشتند آنجا كه آقايان بخوانند به عنوان اين كه يك حركتى است براى حوزه علميه ، ما شركت كرديم ، من البته در اين
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk31.jpg
كلاس كم شركت كردم ، لكن بعضى از برادرهاى ما در همين كلاس انگليسى دان شدند و من چون كارم زياد بود و آن مقدار زبان و علومى كه در آنجا درس مى دادند را قبلا خوانده بودم و بلد بودم خيلى برايم جاذبه داشت كه ادامه دادند و خيلى بيشتر از آن كه بنده بلد بودم آن روز ياد گرفتند.
در اولين جلسه ى كلاس خود شهيد بهشتى مثل يك معلم انگليسى تدريس مى كردند و قرار بود خودشان درس بدهند. اما چون وقت نداشتند يك دبير ديگر را به جاى خودشان گذاشتند و همين كلاس با منضمشان همچنان ادامه داشت .
بعد از مدتى در سال 43 كه من آن وقت مشهد بودم ، جلسه اى درست كردند براى بحث در باب حكومت اسلامى ، يعنى آن روزى كه حتى هنوز مباحث ولايت فقيه هم از طرف امام به صورت فقهى و علمى مطرح نشده بود، ايشان يك كنفرانس عظيمى از صاحبنظران و طلاب و قضات ترتيب دادند و خودشان هم آن را هدايت مى كردند و بنا بود درباره ى مسائل حكومت اسلامى بحث كنند، عده اى هم مثل آقاى هاشمى و مصباح در آن جلسه بودند كه كار مى كردند و آقاى اى بهشتى آنها را هدايت مى كرد. و يادداشت هاى خيلى زيادى فراهم كردند، اما متاسفانه با رفتن ايشان به آلمان ، يك قدرى فشار دستگاه زياد شد و برادرها متفرق شدند كه كار ما هم متوقف ماند ولى به گمانم بعدها از يادداشت هاى او استفاده هاى بسيارى شد؛ يعنى آن وقتى كه ما مقدمات تشكيل حزب را فراهم مى كرديم ، با گفتار شهيد بهشتى و آن جلسه هاى قبل از تشكيل حزب كه متجاوز از يك سال ادامه داشت ، اشاره مى كرديم به آن يادداشت هاى كه آقاى بهشتى سال 43 يك چنين كار تحقيقاتى كرده بود مثل همه ى كارهاى بنيانى ديگر.
شهيد بهشتى يك خطى را تعقيب مى كرد كه از صفر شروع مى شد و بنا بود برسد به همه چيز، و در اين راه خيلى ها مبارزات سياسى مى كردند از جمله خود ماها بوديم كه زندان هم مى رفتيم . لكن آقاى بهشتى فعاليت هايى مبارزه اى از قبيل ماها نمى كرد كه بروند در فلان جا سخنرانى كنند و جمعيت تشكيل بدهند يا با گروههاى فعال ارتباط مخفى و فعال و موثر داشته باشند، يا بيفتند در گير زندان و از اين قبيل . اما اين خطى را كه ايشان تعقيب مى كرد، جايش خالى ماند و كارى بود كه مخصوص خود ايشان بود. من در بين دوستان ديگرمان كسى را سراغ ندارم كه مى توانست اين كار را انجام بدهد و چه بسيار خوب ايشان جايش را در اين مجموعه ى عظيم مبارزه ى نهضت حركت انقلابى مردم ما پيدا كرده بود.
شهيد بهشتى زودتر از همه شروع كرد و تا پايان ادامه داد و لذا آن كسى كه خيال مى كند آقاى بهشتى مبارز نبوده ، علتش اين است كه اين كارها را مقطعى و جدا از هم و بى ارتباط به روز و سمت گيرى آن مشاهده مى كند.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-06-2012, 12:25 AM
به آلمان نمى روم مگر از من بخواهند.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
خارج رفتن ايشان هم در همين روند بود، كه البته ايشان نمى خواست به خارج برود، لكن با اصرار و اجبار او را فرستادند. چون آلمان كسى نبود و آن كسانى كه مايل بودند يك روحانى در آنجا باشد، تصادفا يك روحانى متجدد با معلومات كه در زمينه هاى اين مسائل دچار ضعف نفس نبود پيدا كرده بودند و آن آقاى بهشتى بود. فشار آوردند كه اين آقا بايد برود آنها توجه نداشتند كه آقاى بهشتى چگونه شخصيتى است . گفتند همين روحانى فاضل و متجدد هم هست به خارج و امور خارجه هم مى خورد بايد برود. رد سال 37 كه من ابتداى آشناى ام با آقاى بهشتى بود يك روز كه منزل ايشان رفته بودم مى گفتند قرار است بروم ژاپن كه البته ايشان نرفتند .و بعد از چند سال اين كار را به آقاى باهنر محول كردند و او رفت ، البته به عنوان يك سفر تبليغى .
آقاى بهشتى يك آدم عجيبى بود كه به اين سادگى نمى شود ابعاد وجودى اش را توصيف كرد. در سال 42 - 43 كه به ايشان پيشنهاد كردند برود آلمان ايشان گفتند من نمى روم مگر بعضى از چهره هاى برجسته روحانى كشور - كه از آنها نام برد - از من بخواهند تا بروم و اين بدان جهت بود كه كسانى كه به ايشان مراجعه كرده بودند از تجار متدينى بودند كه با مركز اسلامى ارتباط داشتند و خلاء روحانيت را نمى خواستند در آنجا تحمل كنند، مى خواستند يك كسى برود آن خلاء را پر كند. اما ايشان قضيه را روى يك محور ديگرى برد. و گفت : بايد چهره هاى برجسته به من بگويند كه از جمله آنها آيت الله ميلانى بود. آنها گفتند و ايشان هم رفت .
البته انسان نمى تواند جزئيات واردات ذهنى آقاى بهشتى را به زبان بياورد اين چيزى است كه خود ايشان بايد مى گفتند .اما من وقتى از دور نگاه مى كنم مى بينم كه
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk32.jpg
در طول چهار پنج سال كه ايشان آلمان بودند، باز همان خط را رفته و همان جور كار كرده و حرف زده و بنيانگذارى كرده است . هنگامى كه ايشان برگشت به ايران ، آغاز حملاتى بود كه شما (57) به آن اشاره كرديد. وقتى ايشان در حسينيه ارشاد سخنرانى كردند يكى از دوستان قديمى من كه از مبارزين معروف بود گفت بهشتى در حالى به ايران آمد كه همه ى ما خيال مى كرديم او را دستگير مى كنند و ما تعجب كرديم كه چطور شد او را نگرفتند او گفت مى خواهند شخصيتش را خراب كنند، چون اگر او را مى گرفتند چهره و قهرمان مى شد. لذا ايشان را نگرفتند تا به وسيله اى ايادى ديگر چهره اش را بكلى از بين ببرند و همين هم شد؛ يعنى شروع كرد به فعاليت و احتمال ما درست بود كه دستگاه فكر كرده بود اگر با آقاى بهشتى برخورد خشن بكند، نقص غرض خواهد شد، و آقاى بهشتى بزرگتر از آن بود كه نقض شود.
پس اين مطلب حاكى از آن است كه جهت گيرى او به گونه اى بود كه دوست و دشمن هر دو او را درك كرده بودند، كه آقاى بهشتى حركت مبارزه اى مى كند و دستگاه كه شامه اش قوى بود و اشتباه نمى كرد فهميده بود كه آقاى بهشتى مبارزه مى كند. و لذا با تمام قوا عليه ايشان وارد كار شدند، منتها به اين شكل ، كه بايد بگويم متاسفانه موفق شدند، يعنى آقاى بهشتى بعد از برگشتن از آلمان چهره اى نبود كه برود وزارت آموزش و پرورش و يا در كانون توحيد بنشيند فرض كنيد كه بحث تحقيقاتى بكند. ايشان بايد تهران كه مى آمد محور عمومى روحانيت مى شد و مشاغل روحانى مهم را به او محول مى كردند، اما نگذاشتند با مردم ارتباط پيدا كند. لذا بود كه آقاى بهشتى تا قبل از مبارزات عمومى مردم ، براى مردم ، ناشناخته بود بر خلاف بسيارى از افراد ديگر كه از آقاى بهشتى كمتر بودند اما مردم آنها را مى شناختند. و مردم كه با روحانى سر و كار دارند بكلى از ايشان جدا شدند كه اين همان توطئه دستگاه بود و دستگاه همين را مى خواست . منتها مبارزات كه شروع شد، و آن راهپيمايى مردم ، طبعا حركت به آن بزرگى يك نشانه ى بسيار قوى مى خواست كه ما غير از آقاى بهشتى كسى را نداشتيم . البته ايشان هم تنها بود و با برادران ديگر، مثل آقاى مطهرى و مرحوم مفتح و باهنر در تهران با هم همكارى داشتند و مبارزات را هدايت مى كردند و آقاى بهشتى شناخته شد. من به ياد دارم كه در شب راهپيمايى روز تاسوعا ما با آقاى بهشتى تلفنى صحبت كرديم ، ايشان از من پرسيد؛ مشهد چه خبر بود، گفتم خيلى جالب بود.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-06-2012, 12:26 AM
رياست من چه لزومى دارد؟
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
در سال هاى 55 - 56 بنده و بعضى از دوستان دائما ذكر و فكرمان ايجاد تجمع و هماهنگى بين فعاليت هاى مبارزه اى بود كه در تهران و جاهاى ديگر مثل قم و مشهد و ديگر جاها پيش مى آمد و اين پراكندگى نيروها آن روز به ما خيلى ضربه مى زد و چند نفرى مثل بنده و آقاى هاشمى و تعداد ديگر، دائما به اين مساله فكر مى كرديم و بر اساس همين فكرها بود كه من سال 54 يا 55 وقتى مى آمدم تهران ، لدى الورود به منزل آقاى بهشتى مى رفتم و بارها ايشان را در منزل ملاقات مى كردم و مى گفتم : ما بايد گروهيه از اين رفقاى مبارز و اهل علم را جمع كنيم . شما نظرتان چيست ؟ ايشان تاييد مى كردند و من مى گفتم بايد اين كار با رياست شما باشد.
گفتند رياست من چه لزومى دارد؟
گفتم : نه تنها با شركت شما، بلكه با رياست شما، چون اگر شما نباشيد نمى شود. ايشان هم قبول كردند. بالاخره منتهى شد به جلسات ما كه بعدها بعدها در مشهد شكل گرفت . ايشان هم در مشهد بودند و من نمى دانم اين چه احساسى بود كه به ماها مى گفت بايد آقاى بهشتى در اين كر باشد و اين چيزى بود كه آن روز ما از جهت گيرى مبارزه آقاى بهشتى پيدا كرده بوديم و اين كه شما گفتيد مردم نمى دانند ايشان مبارز بوده ، يك تصور غلط است . البته نوع مبارزه ى ايشان با آن حركتى كه ما داشتيم تفاوت مى كرد، لكن بلاشك سمت گيرى ايشان در جهت مبارزه بود و اگر ايشان اين راه را نمى رفت كس ديگرى نمى توانست برود. (58)
R A H A
02-06-2012, 12:26 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
خود را به روزمرگى سرگرم نمى كرد.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
به طور كلى ايشان ساخته ى يك چيزهاى ديگرى غير از محيط بود از جمله خصوصياتش ، فكرش ، قدرت دركش و يك سرى خصلت هايى كه در او وجود داشت و خصلت هاى ذاتى اش به شمار مى آمد و خلاصه ى كلام اين كه آقاى بهشتى آدم با اراده اى بود كه هوشيارانه شخصيت خودش را كامل كرده بود و لذا من نمى توانم مشخص كنم كه طلبه ها چگونه حركت كنند تا مثل آقاى بهشتى بشوند. لكن بايد بگويم آن شرايطى را كه آقاى بهشتى آن روز در آن بسر مى برد، امروز وجود ندارد و خوشبختانه اين همان چيزى است كه امثال آقاى بهشتى مى خواستند باشد و حالا من فكر مى كنم اگر كسانى از طلاب واقعا از وضع كنونى جامعه و فضاى اجتماعى ما و ذهنيات سياسى حاكم بر جامعه خوب استفاده كنند، مى توانيم شخصيت هاى خيلى برجسته يا برجسته تر از آقاى بهشتى داشته باشيم . چون آقاى بهشتى در شرايطى كه اصلا مفهوم نبود، در سنگلاخ اين حركت را آغاز كرد .اما الان جاده آسفالته است و لذا خيلى طبيعى است كه كسانى بتوانند خودشان را آن چنان بسازند تا وجودى مثل آقاى بهشتى را خيلى بيشتر فراهم كنند. منتها آقاى بهشتى يك خصوصيات اخلاقى داشت كه به نظر من مهم بود و بايد به آن خصوصيات توجه بشود:
اولين خصوصيت بارز ايشان شجاعت بود از مهمترين چيزهايى كه آن روز در روحانيت و در حوزه علميه قم وجود داشت ، سنت هاى نادرست بود كه ايشان با آنها برخورد كرد و آن سنت هاى نادرست را شكست .البته سيت شكنى يك ارزش نيست تا بگويم فلانى يك سنت شكن است اما ارزش آن است كه انسان شجاعت برخورد با بدى ها و كجى ها را داشته باشد. اگر چه در ميان سنت ها باشد و آقاى بهشتى آن شجاعت لازم را داشت . والا خصلت سنت شكنى و روحيه ى سنت شكنى كه همه ى سنت ها را بايد شكست اين چيز خوبى نيست . لكن ايشان شجاعت برخورد داشت .
اما خصوصيت ديگر ايشان اين بود كه قيافه و هيات ايشان يعنى عمامه و محاسنش را اگر شما در آن وقت ببينيد با فضلايى كه آن روز در رديف ايشان بودند از لحاظ شكل ظاهرى و حتى با وضع خودش در اين اواخر خيلى فرق داشت ، مثلا در آن زمان محاسنش را با نمره چهار مى زد يعنى هيچ دگم و متحجر نبود. اگر لزوم يك كارى را تشخيص مى داد، آن روز اگر كسى ، آقاى بهشتى را در قم مى ديد و مى خواست فكر كند اين آقا چه شغلى از مشاغل روحانى را مى تواند بپذيرد، آن چيزى كه تا آخر هم به خاطرش خطور نمى كرد پيشنمازى بود؛ يعنى شغل پيشنمازى به آقاى بهشتى نمى آمد، در حالى كه مطمئنا اگر آقاى بهشتى لازم مى دانست بايد برود در يك مسجدى پيشنماز بشود، مى رفت همان كارهايى را كه بايستى در اجتماع انجام بدهد، آنجا انجام مى داد، كما اين كه بعدها خودشان در اينجا امام جماعت شدند.
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk33.jpg
از ديگر خصلت هاى مهم آقاى بهشتى اين بود كه خود را به روزمرگى سرگرم نمى كرد و اين خصوصيات آدم هاى بزرگ دنيا است كه سرگرم كارهاى روزمره نشوند چون روزمرگى آدم هاى بزرگ را كوچك مى كند و آقاى بهشتى خيلى مشكل بود كار روزمرگى بكند. گرچه اوايل انقلاب از بس حوادث زياد بود همه ى ماها به روزمرگى افتاديم و به اين فكر بوديم كه امروز را چگونه پيش ببريم . اما آقاى بهشتى طبيعتا اين چنين آدمى بود. وقتى دستگاه قضايى را تحويل گرفتند بعد از مدتى من از ايشان پرسيدم بالاخره دستگاه قضايى چه شد؟ ايشان وقتى شرح چگونگى به حركت در آوردن دستگاه قضايى را داد، ديدم باز همان فكر و احساس مختص خودش را دارد و به اين فكر نيست كه وقتى گفتند آقاى بهشتى به شوراى عالى قضايى آمده است ، مثلا كارى بكند كه اگر دو هفته ديگر كسى بيايد در دادگسترى آنجا يك نشانى را از آقاى بهشتى ببيند. ابدا اين طور نبود بلكه سرگرم ريختن يك طرحى بود كه در آينده حركتى را به وجود بياورد تا مثلا پنج سال ديگر يك دادگسترى اسلامى داشته باشيم ، و اين خصوصيت در همه ى كارهاى ايشان ملاحظه مى شد.
بنابراين الان هم اگر طلبه ها، چهره ها، شخصيت ها و عناصر سياسى بخواهند موفقيت هاى آن شهيد عزيز را كه ما مكرر در زندگى اش مشاهده كرديم داشته باشند بايد يك مقدار آن خصوصياتى را كه در ايشان بود كسب كنند و نصب العين خودشان قرار دهند. و به مسائل آن چنان كه ايشان مى نگريستند نگاه كنند و آينده نگر و دورنگر باشند، همچنان كه ايشان در همه ى مسائل دورنگر و آينده نگر بودند. (59)
R A H A
02-06-2012, 12:26 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
كسى را انتخاب كنيد كه هيچ گونه خودخواهى در وجودش نباشد.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
شايد بشود ادعا كرد كه ايشان همه ى ويژگى هاى يك مديريت دسته جمعى را دارا بود. البته نه فقط كار دسته جمعى كه بلكه مديرت دسته جمعى ، چون آن كسى مى تواند مدير خوب باشد براى كار دسته جمعى كه خصلت هاى كار دسته جمعى هم در او باشد و لذا پيرامون خصلت هاى كار دسته جمعى اين است كه آدم بتواند از عقيده خودش در مقابل عقيده جمع صرف نظر كند و تشخيص جمع را بر تشخيص خودش ترجيح بدهد، كه آقاى بهشتى همين طور بود. ايشان با اين كه در همه ى مسائل مطرح شده صاحبنظر بود و كسى نبود كه يك جا بنشيند و نظر نداشته باشد - با توجه به اين كه نمى خواهم بگويم نظرش صد در صد درست بود اما بالاخره آدمى بود كه در هر قضيه اى فكر و نظر داشت - با وجود اين در بسيارى از اوقات و قضايا نظر جمع را بر نظر خودش ترجيح مى داد.
در اولين جلسه اى كه ما در مشهد و در منزل خودمان پيرامون مساله تجمع و تشكل با ايشان داشتيم كه آقاى باهنر و آقاى موحدى كرمانى و حجتى كرمانى و آقاى ربانى املشى هم در آن جلسه شركت داشتند براى ايجاد يك تشكل با همديگر بحث كرديم ، ايشان گفتند حالا بياييد اسم ها را بنويسيم ببينيم چه كسى بايد باشند. و گفتند كسى را انتخاب كنيد كه به راحتى در جمع حل بشود و هيچگونه خودخواهى در وجودش نباشد. بعد گفتند اول خود مرا بسنجيد ببينيد اين طور هستم يا نه . بنابراين بدون مطالعه و نسنجيده اسمم را ننويسيد. يعنى برخوردش با مساله خيلى دموكراتيك و جالب بود. (60)
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
R A H A
02-06-2012, 12:27 AM
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
يكدستى زدم و فهميدم او شهيد شده است .
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
اولين احساس من دلتنگى بيش از حد بود و مى خواستم بروم آقاى بهشتى را ببينم و در آن حالت علاقه مند بودم ايشان را پيش خودم ببينم و احساس مى كردم اگر ايشان را ببينم گرم و قوى مى شوم و خوشحال مى شوم . بعد هم پرسيدم آقاى بهشتى نيامد بيمارستان ؟ گفتند ايشان آمد ولى شما بيهوش بودى و خواب بودى رفت . (61) بعد از آن ديگر چيزى نفهميدم تا پس از چند روز كه دوستان مى آمدند پيش من اما آقاى بهشتى نمى آمد و پيش خودم تصور مى كردم چون كار ايشان زياد است و براى خودش كار درست مى كند نمى تواند بيايد بيمارستان ، لكن انتظار آمدن ايشان را داشتم . شب اول و دوم بين خواب و بيدارى بودم كه يكى از اطبا پيش من آمد و سرش را نزديك گوشم آورد گفت لازم است من يك حقيقتى را به شما بگويم و آن اين است كه در حزب يك انفجارى روى داده لكن چون در حال تخدير و يك جو بيهوشى بودم ، اصلا حساس نشدم و اين قضيه برايم مهم نيامد تا اينكه عوامل بيمارستان خواستم برايم روزنامه بياورند و آنها امتناع مى كردند. روز هشتم و نهم حادثه خود من بود كه يك زور عصر آقاى هاشمى و حاج احمد آقا آمدند و نشستند پهلوى من ، دكتر معالجم وارد اطاق شد به من گفت اگر شما اجازه بدهيد قضيه روزنامه و راديو به اين آقايان بگويم . چون من فشار مى آوردم كه راديو بياورند، آنها هم مى گفتند اگر راديو بياوريم اين دستگاه هاى الكترونيك (چون دستگاه هاى زيادى به قلب و ريه و بدن من وصل بود) را مختل مى كند و اين در حالى بود كه شب اول راديو آوردند پيام امام را گوش كردم ، اما اينجا مى گفتند ايراد دارد.
يك روز يكى از بچه ها را فرستادم روزنامه بخرد بياورد. رفت و ديگر برنگشت . من كه عصبانى شدم ، يكى از بچه هاى ديگر را فرستادم گفتم روزنامه بخرد. وقتى برگشت گفت اينجاها روزنامه نيست . به او گفتم بايد بروى بگردى در اين شهر بزرگ يك روزنامه پيدا كنى بياورى و بايد دست خالى برنگردى .
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk34.jpg
رفت و برنگشت . ديگرى را فرستادم ، او هم رفت و برنگشت و من علت عصبانيت ناشى از دوران بيمارى قدرى اوقات تلخى كردم ، در همان روز يا فرداى آن روز ديدند ديگر نمى شود مرا قانع كرد، وقتى آقاى هاشمى گفت ايشان اصرار دارد برايش روزنامه و راديو بياوريم و ما نمى دانيم مصلحت هست يا نيست ؟
آقاى هاشمى به من گفت : روزنامه و راديو براى چه مى خواهى ؟
گفتم : من از هيچ چيز خبر ندارم و اينجا تنها ماندم .
ايشان گفت : حالا فكر مى كنى بيرون خيلى خبرهاى خوشى هست كه تو اينجا خودت را ناراحت مى كنى ؟
گفتم : در عين حال عيبى ندارد.
گفت : شما از جريان انفجار حزب مطلع شديد؟ در اينجا حرف آن دكتر را كه روز اول گفت در حزب انفجار اتفاق افتاده به خاطرم آمد، گفتم حزب منفجر شده ؟ چه اتفاقى افتاده است ؟
گفتند: نه ، براى بعضى از دوستان ناراحت شدم . گفتم آقاى بهشتى چه شده است ؟ و نگران شدم .
گفتند آقاى بهشتى هم مجروح شد. وقتى گفت مجروح شده بى اختيار گريه ام گرفت . و احمد آقا هم به ايشان كمك مى كرد.
پرسيدم جراحت آقاى بهشتى در چه حدى
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk35.jpg
است ؟ آقا مثل من يا بهتر يا بدتر از من است ؟ گفتند نه در همين حدودهاست .
از ايشان خواستم تمام امكانات پزشكى كشور را براى نجات آقاى بهشتى بسيج كنند و گفتم مبادا از ايشان مراقبت نشود. بعد از ايشان پرسيدم كجا هستند. گفتند فلان بيمارستان و بالاخره مرا نگران كردند و رفتند.
وقتى كه رفتند از يكى پرسيدم مساءله چگونه بود و جراحت آقاى بهشتى از كدام ناحيه است ؟ و احتمال دادم كه چيزى از من پنهان مى كنند كه يكى از بچه هاى دور و بر بنده وارد اطاق شد. يك چيزى از او پرسيدم كه حالا به خاطر ندارم چه بود. اما همين قدر يادم هست كه به اصطلاح يك دستى زدم ، او گفت بله همان اول تمام شد. و من فهميدم كه ايشان شهيد شدند. تا اين كه توضيحات و خصوصيات واقعه را بعدا فهميدم و آن روزى كه آقاى محمد رضا به عيادت من آمد، وقتى گفتند، محمد رضا بهشتى به عيادت من آمده ، من به علت اينكه به شدت منقلب شدم نمى توانستم حرف بزنم و خيلى حادثه برايم سخت و سنگين بود، حتى الان هم وقتى به خاطر مى آورم فكر مى كنم ضربه سختى خوردم .(62)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk36.jpg
R A H A
02-06-2012, 12:27 AM
در وجود او بدى و بد خواهى نبود.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
شخصيت مرحوم بهشتى دو جنبه دارد:
يكى جنبه شخصيت آقاى بهشتى است و ديگر جنبه عاطفى اوست . ايشان واقعا براى دوستان نزديكش از لحاظ عاطفى خيلى محبوبيت داشت و در چارچوب خصوصياتش كه گفتم خيلى لطيف بود و در خصوصيات آن شهيد خشونت نبود، بدى و بدخواهى نبود، بى جهت عصبانى نمى شد و بى خودى كسى را نمى رنجاند. آن چهره گريها و موذى گريهايى كه انسان گاهى در بعضى از معاشران و دوستان مشاهده مى كند، اصلا در وجود او نبود و هيچ وقت خودش را بالاتر از اين حرفها نمى دانست و خودش را اسير اين چيزها نمى كرد. خدايش رحمت كند. خيلى حيف بود و واقعا
شخصيت كم نظيرى بود. (63)
خدا انشاء الله اين قربانى عزيز را كه در راه هدف هاى اسلام داده شد از امت اسلام قبول كند. (64)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zendegir/kh_rahbar2/pic/kk37.jpg
R A H A
02-06-2012, 12:28 AM
http://www.ansarh.com/mobile/jpg/21264938342.jpg
پایان
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.