توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : llı. ۩✿۩.ıll ویژه نامه شهادت شمس الشموس آقا علی ابن موسی الرضا (ع) llı. ۩✿۩.ıll
R A H A
01-22-2012, 10:06 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/89414396040707252014.gif
ویژه نامه شهادت جانگذاز شمس الشموس،
سلطان طوس ، آقا امام رضا علیه السلام
http://www.pic.p30ask.com/images/25614654527172508859.gif
R A H A
01-22-2012, 10:10 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/75487821092997997867.gif
http://www.pic.p30ask.com/images/25614654527172508859.gif
شهادت مظلومانه امام رضا ٬ غریب آشنا، والا مرد میدان معنویت،
ستاره گرانقدر آسمان عصمت و طهارت، گنجینه علوم الهی،
ترجمان کتاب نفیس وحی و پهنه وسیع هدایت
بر سوگواران آن امام همام تسليت باد
http://www.pic.p30ask.com/images/25614654527172508859.gif
R A H A
01-22-2012, 10:11 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/98503395371456211055.gif
قال الامام علی بن موسی الرضا علیه السلام :
لا تَدعُوا العَمـلَ الصّالِـحَ وَ الاِجتهادَ فِى العِبادَةِ اتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمدٍ (ص)
وَ لا تَدعُوا حُبَّ آلِ مُحَمـدٍ (ص) لامرِهـم اِتِّکـالاً عَلـى العِبـادَةِ
فَـاِنَّـهُ لایَقـبَلُ اَحـدَهُـمـا دونَ الآخَر؛
امام رضا علیه السلام فرموده اند :
مبادا اعمال نیک را به اتکاى دوستى آل محمد(ص) رها کنید،
مبادا دوستى آل محمد(ص) را به اتکاى اعمال صالح از دست بدهید،
زیرا هیچ کدام از ایـن دو ، به تنهایى پذیرفته نمى شود
( بحارالانوار،ج78،ص348)
R A H A
01-22-2012, 10:12 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/86377890423404102079.gif
تواضع حضرت رضا علیه السّلام
ياسر، خادم آن حضرت مى گويد: حضرت رضا هميشه با خدمه و كارگرهاى خود غذا مى خورد و دوست داشت كه با آنها بنشيند و صحبت و درددل كند.
بعضى از ناآگاهان به اين كار حضرت ايراد مى كردند و حضرت مى فرمود:
ان الرب تبارك و تعالى واحد و الأب واحد و الام واحدة و الجزاء بالاعمال. (5)
پروردگار، پدر، و مادر، يكى است و فضيلت فقط و فقط به كردار است.
R A H A
01-22-2012, 10:14 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/87070381539291142793.gif
علی بن موسی الرضا علیه السلام دژ محکم الهی
اسم آن بزرگوار على و كنيه او ابو الحسن الثاني و لقب مشهور او رضا است.
عمر مبارك آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. (1)
در يازده ذى القعده سال 148 هجرى به دنيا آمد (2) و در سال 203 هجرى (3) در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسى مسموم و شهيد شد.
مدت امامت آن بزرگوار بيست سال بود (4) ، كه تقريبا هفده سال آن را در مدينه، ملجأ عوام و منجى انام و معلم علما و مروج دين بود. سه سال آخر، او را از مدينه جبرا به طوس بردند و در طوس تا توانست از حريم دين حراست كرد تا سر انجام به دست مأمون شهيد شد.
مقام علمى حضرت رضا(علیه السّلام)
از متون اسلامى مىتوان نتيجه گرفت كه آن حضرت عالم بما سوى الله، واسطه فيض اين عالم، معدن كلمات پروردگار، صندوق انوار الهى و خزينه علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا(علیه السّلام) با فرقههاى مختلف در مجلس مأمون، مقام علمى آن حضرت را آشكار مى كند. چنانكه بارها مأمون مى گفت:
ما اعلم احدا افضل من هذا الرجل على وجه الارض.
هيچ كس را در روى زمين داناتر از حضرت رضا نمى دانم.
فريد وجدى در دايرة المعارف خود، در ذيل كلمه رضا مى گويد: «مأمون سى و سه هزار نفر از بزرگان طوايف و فرق مختلفه را جمع كرد و از آنان خواست كه لايقترين افراد را از ميان خود انتخاب كنند تا ولايتعهدى را به او وگذارنمايد. همه آن سى و سه هزار نفر، در على بن موسى الرضا اتفاق نمودند.»
در اين باب از حضرت رضا(علیه السّلام) مطلبى نقل است كه مقام عبوديت آن بزرگوار را بر ما روشن مى كند . آن حضرت به دعبل خزاعى شاعر معروف عبايى داد و فرمود: «قدر آن را بدان كه در اين عبا هزار شب و هر شبى، هزار ركعت نماز خوانده است.»
آنان كه حضرت رضا(علیه السّلام) را از مدينه به طوس آوردند، همه از كثرت عبادت و تضرع و انابه و زارى وتهجد و مواظبت كامل آن حضرت در عبادت سخن گفته اند.
R A H A
01-22-2012, 10:14 PM
ياران ايراني حضرت رضا (ع)
سابقه تشيع در ميان ايرانيان به دوران رسول اعظم الهي ميرسد. با آنکه دوران پيشوايان پاک شيعه به لحاظ حاکميت دشمنان کينه توز اسلام و اهلبيت از سياهترين بسترهاي تاريخ تشيع به شمار ميايد اما بهرههاي علمي و معنوي ايرانيان از رهبران معصوم و ياري آنان در مآخذ تاريخي چشمگير است.
اين ريشة اعتقادي که برگرفته از حس حقجويي و آزاد منشي ايراني است، چنان استقبالي[1] را از امام رضا عليه السلام در شهرهاي ايراني به نمايش گذاشته است. که در بستر تاريخ به عنوان يک سند افتخار جاويدان خواهد ماند.
وصف ياران ايراني امام رضا و حتي آوردن نام همة آنان در يک نوشتار دشوار است. از اين رو در اين نوشته به معرفي آن دسته از ياران ايراني حضرت امام رضا عليه السلام که آغاز نامشان با حرف الف باشد، به گونهاي کوتاه بسنده ميشود.
R A H A
01-22-2012, 10:14 PM
صدای هق هق تشیع به گوش می رسد
در جام کفر مثل دروغى نهان شدند
انگورها که کام تو را شوکران شدند
آن شب براى بوسه زدن بر لبان تو
لب هاى هرچه جام جهان نیمه جان شدند
دیگر خمار عشق، تو را خسته کرده بود
پس دست هاى شوق تو بر آسمان شدند
آن گاه با دعاى تو، این مستجاب محض
آن خوشه هاى بى سر و پا امتحان شدند
از سینه ات شهادت «آمین» که پر کشید
کرّوبیان به ساحت دنیا روان شدند
گویا صداى هق هق تشییع مى رسد
از نخل هاى سبز که امشب خزان شدند
این بار هشتم است که بى وقت و ناگهان
مرغان خاک، دست به کار اذان شدند
R A H A
01-22-2012, 10:15 PM
نفرین بر آن شب سهمناک
که هشتمین چراغ را به کشتن برخاست!
ای بزرگ! ای آنکه پرواز را
به بندگی خداوندان میله ها
ترجیح دادی و رفتی!
حالا قرنهاست که آسمان،
پرهای بلندت را تکثیر میکند.
قرنهاست که آفتاب،
از مشرق خراسان تو برمیخیزد.
تو، الفبای غربت را به تفسیر نشستی؛
وقتی که خلیفه های تاریک،
بر مسند بیداد به قهقهه نشسته بودند.
تو آن فریادی، که کوههای زمین
به انعکاس همیشهات کمر بسته اند.
تو فرا خوانده شدی
به میعادگاه تاریک انگور.
میدانم که به روشنی میشنیدی
خندههای مرگ را
از لابه لای زهرآلود خوشه ها.
جام زهر را که نوشیدی،
ناگهان دریچه های شهر،
بر نور بسته شد.
حالا سالهاست که
غربتت در سرهامان نقاره میزند .
و کبوتران جهان،
شکوه صحن و سرایت را به غلغله میآیند.
تو به ولایت عشق رفته بودی
و آنان بر سفره شوکرانت نشاندند.
نفرین بر آن دستها
که به سوزاندن جگرت رضایت داد
و آفتابت را در پس کوچه های ناجوانمرد،
به شمشیر کشید.
R A H A
01-22-2012, 10:15 PM
(http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/64476380330444804752.gif)
(http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/64476380330444804752.gif)آرا مختلف در مورد شهادت امام رضا علیه السلام
برخى از فرقه هاى اسلامى معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و به هیچوجه نمىتوان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمى كند كه ماهیت حاكم چه باشد، حتى اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات كند. معناى این عقیده آن است كه حاكم هر چند بی گناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرّد از وى حرام است. این مساله جزء معتقدات برخى از فرقههاى اسلامى است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعرى كه خود او نیز به همین مطلب عقیده مند بود.
براى تایید این عقیده احادیثى هم به پیغمبر(ص) نسبت داده اند، ولى متوجه نبودند كه این بر خلاف نص صریح قرآن و حكم عقلى و وجدان مى باشد.
این اعتقاد بازتاب گستردهاى بر اندیشه هاى نویسندگان، مورخان و حتى علما و فقهایشان بر جاى نهاده كه به موجب آن خود را مجبور مى دیدند كه لغزش ها و جنایات حكام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.
یكى از خواست هاى این حكام آن بود كه حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدى بازگو كنند. در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ كوششى فروگذار نمى كردند و براى اجراى اراده حاكم كه - بر حسب عقیده جبرى كه خود آنها جعل كرده بودند اراده خداست، نهایت امكانات خود را به كار مى گرفتند. از این رو مب ینیم كه در بسیارى از كتاب هاى تاریخى نه تنها زندگى امامان ما نوشته نشده بلكه حتى نامشان هم برده نشده است.
دلیل این رویداد نه آن بود كه امامان(ع) افرادى گمنام و ناشناخته بودند یا آن كه كسى به آنها توجهى نمىنمود. زیرا هر چه بود مردم یا از روى دوستى و تشیع و یا از روى دشمنى و مبارزه با آنان سر و كار داشتند. با این وصف، حتى نام آنان را در بسیارى از كتب تاریخى نمىیابیم. در حالى كه آنها حتى از ذكر داستان هایى مربوط به آوازخوان ها، رقاصهها و حتى قطاع طریق خوددارى نمى كردند.
اینها خیانت نسبت به حقیقت به شمار مى رود ، یعنى این نویسندگان در برابر نسل هاى آینده خود مرتكب خیانت شدند و امانتى را كه لازم بود به عنوان نویسنده رعایت كنند، هرگز نپاییدند.
در چنین شرایطى شیعیان اهل بیت از امكانات كمى براى ذكر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حكام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.
اكنون مى پرسید پس چرا خلفا آن همه علما را ارج مى نهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا مىخواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانه اى كه آنان در برابر اهل بیت اتخاذ كرده بودند منافات نداشت؟
پاسخ این سؤال روشن است.
اولا: علت سوء رفتارشان با ائمه این بود كه اولا چون مى دانستند كه حق حكمرانى از آن آنهاست پس مى كوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.
ثانیا: ائمه هرگز حكام مزبور را تایید نمىكردند و هیچگاه از كردارشان ابراز خشنودى نمى داشتند.
ثالثا: ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر براى جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار مى رفتند.
R A H A
01-22-2012, 10:16 PM
دوباره پای من و آستان حضرت تو
سر ارادت و خاک سرای جنت تو
وباز سفره لطف تو و عنایت تو
کویر دست من و بارش کرامت تو
امام مشرقی عالم وجود رضا
سحاب رحمت حق آسمان جود رضا
دوباره مثل همیشه رساندیم آقا
میان این همه دلداده خواندیم آقا
خودم نیامده ام . . . تو کشاندیم آقا
سلام داده نداده . . . تکاندیم آقا
شکستم و به نگاه تو سلسبیل شدم
و پشت پنجره فولادتان دخیل شدم
میان صحن تو برگ برات میدادند
مداد عفو گنه را دوات میدادند
به زائران شکسته ثبات میدادند
شراب کوثر و آب حیات میدادند
من آمدم که مریض مرا شفا بدهی
من آمدم که به من اذن کربلا بدهی
همینکه میرسم . . . از چشم های بارانی
هزار حاجت ناگفته را تو میخوانی
در انتظار تو هستم . . . خودت که میدانی
درست مثل همان پیرمرد سلمانی
R A H A
01-22-2012, 10:16 PM
چرا امام رضا علیه السلام ولایتعهدی مامون را پذیرفت ؟
بحث امروز ما يك بحث تاريخى و از فروع مسائل مربوط به امامت و خلافت است و آن، مسأله به اصطلاح ولايتعهد حضرت رضا عليه السلام است كه مأمون ايشان را از مدينه به خراسان آن وقت(به مرو) آورد و به عنوان ولى عهد خودش منصوب كرد، و حتى همين كلمه«وليعهد» يا «ولى عهد» هم در همان مورد استعمال شده، يعنى اين تعبير تنها مربوط به امروز نيست، مربوط به همان وقت است، و من از چند سال پيش در فكر بودم كه ببينم اين كلمه از چه تاريخى پيدا شده، در صدر اسلام كه نبوده، يعنى اصلا موضوعش نبوده، لغتش هم استعمال نمىشده، اين كار كه خليفه وقت در زمان حيات خودش فردى را به عنوان جانشين معرفى كند و از مردم بيعت بگيرد.
اول بار در زمان معاويه و براى يزيد انجام شد، ولى اين اسم را نداشت كه براى يزيد بيعت كنيد به عنوان«ولى عهد». در دورههاى بعد هم يادم نيست[اين تعبير را]ديده باشم با اينكه به اين نكته توجه داشتهام. ولى در اينجا مىبينيم كه اين كلمه استعمال شده است و همواره هم تكرار مى شود، و لهذا ما نيز به همين تعبير بيان مىكنيم چون اين تعبير مربوط به تاريخ است، تاريخ به همين تعبير گفته، ما هم قهرا به همين تعبير بايد بگوييم.
نظير شبه هاى كه در مسأله صلح امام حسن هست در اينجا هم هست با اينكه ظاهر امر اين است كه اينها دو عمل متناقض و متضاد است، زيرا امام حسن خلافت را رها كرد و به تعبير تاريخـيا به تعبير خود امامـتسليم امر كرد يعنى كار را وا گذاشت و رفت، و در اينجا قضيه بر عكس است، قضيه، وا گذارى نيست، تحويل گرفتن است به حسب ظاهر. ممكن است به نظر اشكال برسد كه پس ائمه چكار بكنند؟وقتى كه كار را وا گذار مىكنند مورد ايراد قرار مىگيرند، وقتى هم كه ديگران مى خواهند وا گذار كنند و آنها مى پذيرند باز مورد ايراد قرار مى گيرند. پس ايراد در چيست؟
ولى ايراد كنندگان وجهه نظرشان يك امرى است كه مىگويند مشترك است ميان هر دو، ميان آن وا گذار كردن به ديگران، و اين قبول كردن از ديگران در حالى كه دارند وا گذار مىكنند. مى گويند در هر دو مورد نوعى سازش است، آن وا گذار كردن، نوعى سازش بود با خليفه وقت كه به طور قطع به ناحق خلافت را گرفته بود، و اين قبول كردن كه قبول كردن ولايتعهد است نيز بالاخره نوعى سازش است. كسانى كه ايراد مى گيرند حرفشان اين است كه در آنجا امام حسن نبايد تسليم امر مى كرد و به اين شكل سازش مى نمود بلكه بايد مىجنگيد تا كشته مىشد، و در اينجا هم امام رضا نمىبايست مىپذيرفت و حتى اگر او را مجبور به پذيرفتن كرده باشند مى بايست مقاومت مىكرد تا حدى كه كشته مى شد. حال ما مسأله ولايتعهد را كه يك مسأله تاريخى مهمى است تجزيه و تحليل مى كنيم تا مطلب روشن شود.
اول بايد خود ماجرا را قطع نظر از مسأله حضرت رضا كه چرا ولايتعهدى را قبول كرد و به چه شكل قبول كرد از نظر تاريخى بررسى كرد كه جريان چه بوده است.
R A H A
01-22-2012, 10:17 PM
نشسته ام به تمنای چشم هایت من
بیا که سربگذارم به زیر پایت من
شنیده ام که خودت در زمان پر زدنت
بروی خاک رها گشت پیکر و بدنت
هزار لاله روان شد ز گوشه دهنت
غریب بودی و خون شد تمام پیرهنت
ز سوز زهر اگرچه به خویش پیچیدی
ولی زمان غــــــــروبت جواد را دیدی
اگرچه جز پسرت کس نبود در بر تو؟
ولی ندید تنت را به خاک خواهر تو
به زیر سم ستوران نرفت پیکر تو
اسیر پنجه سرنیزه ها نشد سرتو
حسین گفتم و قلبت شکست آفا جان
به دل غبار محرم نشست آقا جان
محمد علی بیابانی
R A H A
01-22-2012, 10:17 PM
السّلام ای پــارۀ قــلب پیغمبر
السّلام ای هشتمیـن حجـت داور
ای امـام شیعیــان ای پنــاه عــاشقان
زهـر مأمون شعله زد بر دل و جانت
خون شد ای مولا چرا قلب سوزانت؟
در عزایت ای رضا شد خراسان کربلا
خواهـرت معصومــه شـد بیقـرار تو
خــاتم پیغمبــران سوگـــوار تــو
در عـزایت فاطمه دارد آه و زمزمــه
ای بهشت جــان مــا تربت پاکت
جــان بقربـان تـو و قلب صد چاکت
کوی تو دارالشفاست قبله حاجات ماست
از چــه پرپــر گشتــی ای لاله زهــرا
شــد خــزان از داغ تــو گلشن طاها
ما گــدایان توأیـم دیـده گریـان توأیم
ای کــه فرزنــدت جـواد شد عزادارت
از مدینـــه آمــــده بهـــر دیــدارت
شد دلش خون در غمت کـرده بـر پـا ماتمت
محمد نعیمی
R A H A
01-22-2012, 10:17 PM
پر زند مرغ دلم در حرمت همچو کبوتر
به شهان ناز کنم تا که شوم سائل این در
گل احمد گل زهرا پسر موسی جعفر
چه شود گر که به من گوشة چشمی بنمایی
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
غم ناگفتة دل را تو شنیدی تو شنیدی
تو به دست کرمت ناز گنه کار کشیدی
«آمدم قبر تو بوسیدم و رفتم به امیدی
که شب اول قبرم تو به دیدار من آیی»
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
جز تو نشنیده ام ای پادشه عالم امکان
که شود پادشهی ضامن آهوی بیابان
چه شود ای حرمت کعبة دل قبلة ایمان
که مرا هم سر کویت بپذیری به گدایی
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
ای به چشم همه چون سیل روان اشک عزایت
یابن زهرا چه کنم گر نکنم گریه برایت
به چه جرمی جگرت پاره شد ای جان به فدایت
تو که فرزند جگر پارة پیغمبر مایی
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
سینه می سوخت به هر محفلت ای یوسف زهرا
چه ستم ها که نشد با دلت ای یوسف زهرا
میزبان تو شده قاتلت ای یوسف زهرا
جان عالم به فدایت این همه مظلوم چرایی
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
تو و آن حجرة در بسته و آن رنگ پریده
به جگر شعله، به لب زمزمه چون مار گزیده
دو عزادار تو معصومه و زهرای شهیده
ای که از اّم و اَب و خواهر و فرزند جدایی
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
R A H A
01-22-2012, 10:17 PM
اى غريبى كه ز جدّ و پدر خويش جدائى
خفته در خاك خراسان ، تو غريب الغربائى
چه ثنا گويمت ، اى داور هفتاد و دو ملّت
كه ثنا خوانده خدايت ، تو چه محتاج ثنائى
اين رواق تو و صحن و حَرَمَت ، همچو بهشت است
روضه ات ، جنّت فردوس و مسمّى به رضائى
آه ، از آن دم كه ز سوز جگر و حال پريشان
ناله ات گشت بلند، آه تقى جان به كجائى
اى شه يثرب و بطحا، تو غريبى به خراسان
سرور جمله غريبان و معين الضّعفائى
اغنيا مكّه روند و فقرا سوى تو آيند
جان به قربان تو اى شاه كه حجّ فقرائى
بيا كه مظهر آيات كبريا اينجاست
بيا كه تربت سلطان دين ، رضا اينجاست
بيا كه گلبن گلزار موسى جعفر
بيا كه ميوه بستان مصطفى اينجاست
بيا كه خسرو اقليم طوس ، شمس شموس
بيا كه وارث ديهيم مرتضا اينجاست
شهنشهى كه به چشمان ، غبار درگاهش
كنند حُور و ملايك ، چو توتيا اينجاست
اگر كليد در رحمت خدا جوئى
بيا كليد در رحمت خدا اينجاست
در مدينه علم و كمال و زهد و ادب
در خزينه بخشايش و عطا اينجاست
ز قبله گاه سلاطين بخواه حاجت خويش
شهى كه حاجت مسكين كند روا اينجاست
قدم ز صدق و ارادت در اين حرم بگذار
كه مهد عصمت و ناموس كبريا اينجاست
بيا كه منبع فيض و عنايت ازلى
بيا كه مطلع و الشّمس و و الضّحى اينجاست
امام ثامن و ضامن ، رضا كه بر حرمش
نهاده اند شهان ، روى إ لتجا اينجاست
به خضر كز پى آب بقاست سرگردان
دهيد مژده كه سرچشمه بقا اينجاست
R A H A
01-22-2012, 10:18 PM
غریب شهر خراسان عزیز زهرایم
رئوف همچو خدای رحیم و یکتایم
به دستگیری سائل همیشه مشهورم
منم که ضامن آهو میان صحرایم
به هر کجا که صدا می کند مرا مسکین
به غزبت دل خونم قسم که می آیم
رضای فاطمه را از من غریب بجو
که من کلید رضای علی و زهرایم
به نام من به در آور لباس احرامت
که من خود عاشق این جامه مصفایم
اگر شرایط احرام تو شکسته شده
مدار غصه به حکم تو خورده امضایم
قبولی زحمات محرم و صفر است
هر آن که ناله زند در عزای عظمایم
منم غریب که جز من کسی غزیب نشد
بجز جواد کسی بر دلم حبیب نشد
R A H A
01-22-2012, 10:18 PM
سوخت در آن حجره ز پا تا سرت
خون جگر ریخت ز چشم ترت
بر دل زارت، جگر زهر سوخت
آب شد ای جان جهان، پیکرت
مرد و زن و پیر و جوان، سوختند
در پی تشییع تن اطهرت
بر سر و بر سینۀ خود، میزدند
زنان نوغان همه چون خواهرت
پشت سر جنازه، انبوه خلق
پیش روی جنازهات، مادرت
جسم شریف تو، اگر آب شد
دگر نشد بریده از تن، سرت
غریب بودی دم رفتن ولی
بود یگانه پسرت در برت
سنگ نزد کسی به پیشانیت
خون سرت نریخت بر منظرت
R A H A
01-22-2012, 10:18 PM
چشم چون نوشـَد تو را
عـشق بر رفع عطش،کوشد تو را
آدمــی دانست در آخــــر رضای کیـستـــی؟!
یـا که در مشهد فقط جوشد تو را،
رنگ بفروشد تو را؟!
خواندم از انسانی ات
قصّه ی دریائی و بارانی ات
ای امیـر ِ بی نهایت هشتمین در مـاورا!
مانـده ام از آسمان گردانی ات
سیر ِ آبادانی ات
حُسن ربّ العالمین
بــر خـداونـد ِ خداوندان قـرین
زاهدان را درب نور و عارفانی را حضور
اسوه ی مهر و محبّت بر زمین
پس تویی ای راز دین!
حیرتم افزون گشت
جام دل در سوگ تو پرخون گشت
کـورهـا آنـدم تـو را نشنـاختند و تـاختند
زهـر تهدید از خطا بیـرون گشت
دیده ها جیحون گشت
باز می گریم به خود
بی سر و ناساز می گریم به خود
کاش اکنون چون تـو یار ِ مهــربانی داشتم
بشنو! با آواز می گریـم بـه خود
باز می گریم به خود
ناله ها پَـر می کشند
بر محبّت هایتان سر می کشند
ناگهان قــربانی ِ طرز نگاهت می شونـد
تا لبانم اشک را تــر می کشند
عکس دلبر می کشند
واژه ها حیران توست
سطـرهـا زیبنده ی پیمان تـوست
عـشق بادا نـا تمـام و عـاشقـی هــا مستـدام
این«زلال»،آهوی سرگردان توست
جاری چشمان توست
R A H A
01-22-2012, 10:18 PM
کار تو، همه مهر و وفا بود، رضا جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصومۀ مظلومه، کجا بود رضا جان
بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان
تنها نه جگر، شمعصفت شد بدنت آب
کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان
تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا
بالای سرت نوحهسرا بود رضا جان
یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان
جان دادی و راحت شدی از زخم زبانها
این زهر، برای تو شفا بود رضا جان
از آتش این زهر، تن و جان تو میسوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان
روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سینۀ ما، سوز شما بود رضا جان
از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را
عمری درِ این خانه گدا بود رضا جان
R A H A
01-22-2012, 10:19 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_Untitled-46.gif
چشمه های خروشان تو را می شناسند
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند
R A H A
01-22-2012, 10:19 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_imamreza_png__11_.png
پنجره سبز
ماییم و دل زار و همـان پنجـره سبز!
با حال گرفتار و و همان پنجـره سبز!
ماییم و دلى سوخته از آتش حـسـرت
با چشم گهربار و همان پنجـره سبـز!
با جان لبالب ز غم و غصـه و مـاتم در
حسرت دیدار و همـان پنجره سبز!
عمرى همه حسرت،همه ماتم،همه دورى
با غصه بسیـار و همـان پنجره سبز!
با بـال و پـر خسته و با قلب شكسته با یك
دل بیمـار و همان پنجره سبز!
آقـا! به كرامـات شما چشم به راهیم
سر بر سر دیوار و همان پنجره سبز!
می گفت ز غم نسترن اى ضامن آهو!
مـاییم و دل زار و همان پنجره سبز!
نسترن قدرتى
R A H A
01-22-2012, 10:19 PM
آهوی جانم خسته و زار و پریشان
در مرغزار زندگی می گشت حیران
در سبزه زار هستی ام خوش می خرامید
از شاخسار عمر غافل خوشه می چید
از چشمه سار عیش لختی جرعه نوشید
گاهی فراز کوه نخوت پای کوبید
شیطان غفلت قصد صید آهویم کرد
دامی به پیش پای آهویم بگسترد
دام گنه را در خفا گسترد صیاد
آهوی جانم بی خبر در دامش افتاد
روحم ز پا افتاده نالان است و محبوس
گوید که عمرم رفت از کف آه وافسوس
ناگه نسیمی خوش وزید از بوستانها
شمسی بتابید از فراز آسمانها
این مشک و عنبر گوئیا از کوی یار است
آری صبا این بوی گیسوی نگار است
خورشید رخشان گشته از رخسار نیکوش
بد سبزه زاران طره ای از تاب گیسوش
مولای من ای ضامن آهوی صحرا
ای ملجا و ای محرم و آرام دلها
بنگر درون سینه ام دردی نهان است
سری که رخشان در نهان شیعیان است
این سر همان عشق علی و آل طاهاست
این عشق پاک شیعه بر اولاد زهراست
این صید گر در دام شیطان اوفتاده است
صیاد بر حلقش گر اینک پا نهاده است
عشق ولایت در درونش گشته جاری
آیا سزد او را به صیادان سپاری
فریاد زد مولا به شیطان، دست بردار
آورده او بر ما پناه، او را میازار
این آهوی زار و پریشان شیعه ماست
او را رها کن، لطف و احسان پیشه ماست
اکرم نصیری
R A H A
01-22-2012, 10:20 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_imamreza_png__21_.png
اي که مي آيد از اين گلدسته آواز دعايت
بوي گل مي آورد صبحي که مي سازد صدايت
زير ايوانت کبوتر در کبوتر مي گذارم
دستهايم را مگر بالي بگيرد در هوايت
آسمان طوس مي سوزد اگر خاک مدينه
سر کند آواز غربت را بگوش آشنايت
من هزار آئينه از شبهاي چشم خود شنيدم
در بيابان آهواني در طواف جاي پايت
کاشکي از آبي گلدسته بالاتر نشيند
بيرق سبزي که دارد بوي سرخ کربلايت
من تو را اي ماه هشتم پنج نوبت مي سرايم
هفت بند تار و پودم مي شود شعري برايت
R A H A
01-22-2012, 10:20 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_imamreza_png__25_.png
ای آنکه عرش خداست زیر پای تو
باز است درب خانه حق از برای تو
این کفر نیست بوسه زدن بر ضریح تو
جبریل هم بوسه زند بر عبای تو
هر دل شکسته تکیه زند بر مرام تو
تا وصل کند پاره دل بر صفای تو
زین روی،یوسف زهراست زائرت
آنجا که تکیه زده بر عصای تو
ما راست به وزن جهان معصیت ولی
راضی شود سریع الرضا به رضای تو
گفتی که در سه گذرگه رسی به داد
ماییم و کوه گناه و وفای تو
از زهر کین جان تو شد خونبهای دین
تا روز حشر جان همه عالم فدای تو
ای کاش عندلیب هم چون کبوتری
ساکن شود مدام در صحن و سرای تو
R A H A
01-22-2012, 10:21 PM
التجا به بارگاه یار
http://img.tebyan.net/big/1384/01/55223182161082552034113810528104217975108.jpg
ای مرا آرامش جان، زی تو جان آورده ام
بندگی را در حضورت ارمغان آورده ام
بار گاهت را پی تعظیم، سر بسپرده ام
آستانت را پی ِتشریف، جان آورده ام
خاک کوی مُشکبویت را به مژگان رُفته ام
محضرت را روی گرد آلود از آن آورده ام
دردمندم، سر بر این مهر آستان بنهاده ام
ریزه خوارم رو بر این گسترده خوان آورده ام
جُرم پنهان گربیابان در بیابان کرده ام
اشک پیدا کاروان در کاروان آورده ام
جسم و جانی خسته و فرسوده از بار گناه
در جوار رحمتت ای مهربان آورده ام
ذرّه ای را پای بوس مهرِتابان کرده ام
قطره ای را سوی بحر بیکران آورده ام
از بدِ ایام و از جور گروهی نابکار
با تضرّع رو بر این دارالامان آورده ام
شکوه را بستم لب و بگشادم از دل جوی خون
آنچه بودم در نهان، زی تو عیان آورده ام
جان درد آلود و آه سرد و چشمی اشکبار
این همه همراه جسمی ناتوان آورده ام
ای سراپا لطف، دریابم که افتادم ز پای
دستگیرم شو که بس بارگران آورده ام
گربگردانی تو روی از من کرا روی آورم؟
با امیدی روی بر این آستان آورده ام
آشیان در دستِ بادم، مرغ طوفان دیده ام
دل به بوی گل بسوی بوستان آورده ام
دور از این سر سبز گلشن هرگزم روزی مباد
آشیان اینجاست، برگ آشیان آورده ام
هر چه دارم از طفیل لطف بی پایان تست
گر لبی خاموش و گر طبعی روان آورده ام
گفتن و نا گفتن من با اشارات تو بود
بس خطا گفتم که این آوردم آن آورده ام
هم ترا می آورم در ساحت قدست شفیع
هم ترا در پیشگاه تو ضمان آورده ام
با کدامین آبرو از رفته ها عذر آورم
من که با سرمایه هستی، زیان آورده ام
بر قبول خواهش دل گر مرا دست تهی است
دامنی پر درّ و گوهر ارمغان آورده ام
ذرّه ام پیوندم از خورشید کی گردد جدا
نیستم، اما زهستی ها نشان آورده ام
نعمت اینم بس که در هر صبحدم چون آفتاب
رو به دربار امام راستان آورده ام
این بزرگی بس مرا کز نعمت قرب جوار
سرخط آزادگی تا جاودان آورده ام
زادگاهم توس و جان پرورد این آب و گلم
خانه زادم برتری زین خاندان آورده ام
دایه، کامم را به نام نامیّت برداشت از آنک
در نخستین حرف، نامت بر زبان آورده ام
ای خدا را حجّت و ای هشتمین حجّت به خلق
گر قبول افتد زبان مدح خوان آورده ام
خامه عمری خیره رفت و چامه هم، اینک زشوق
بی ریا در خدمتت این هردوان آورده ام
بر دهانم خاک! کی یارم ثنایت را به لفظ
بلکه این معنی برای امتحان آورده ام
گفتم از الفاظ رنگین زیوری بندم به نظم
ای دریغا کاسمان و ریسمان آورده ام
وصف ذاتت در بیان هرگز نگنجد لاجرم
از دل امیدوارم ترجمان آورده ام
اشک، یاری کرد و دل شد راهبر این چامه را
راستی را سوده دل ارمغان آورده ام
چون مرا در ساحت قدست نمی باشد "کمال"
مصرع برجسته ای را نورهان(1) آورده ام
در خراسان پیرو استاد شروانم که گفت:
"این گلاب و گل همه زین بوستان آورده ام"
"احمد کمال پور"، معاصر
R A H A
01-22-2012, 10:21 PM
خراسان، در عزاى ميهمانت سوگوارى كن
تو هم مثل مدينه، در غم او بى قرارى كن
خراسان، لاله دامان زهرا در تو پرپر شد
به داغ لاله ها سوگند، بر او سوگوارى كن
خراسان، پاره قلب پيمبر پاره شد قلبش
بنال و در غمش، خون دل از هر ديده جارى كن
خراسان، تا نگويد كس رضا را نيست غمخوارى
به جاى خواهرش معصومه بر اين كشته، زارى كن
خراسان، زهر كارى، خانه خلوت، ميهمان تنها
تو او را در كنار حجره در بسته، يارى كن
خراسان، خوب از مهمان خود كردى پذيرايى
از اين مهمان نوازى پيش زهرا شرمسارى كن
خراسان، در كنار جسم پاك يوسف زهرا
ز صورت پاك تو اشك جواد و آه و زارى كن
خراسان، تا برآيد ناله از باغ وگل و بلبل
فغان بر باغبان، در فصل گلهاى بهارى كن
خراسان، تا اميد نا اميدان در جهان باشى
چو «ميثم» بر در اين آستان، اميدوارى كن
R A H A
01-01-2014, 11:38 PM
http://www.worldup.ir/images/spnjrzqwofi0si3gzph6.gif
قالَ علی بن موسی الرضاعليه السلام :
الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعينَ حَسَنَةٍ، وَالْمُذيعُ بِالسَّيِّئَةِ
مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ.
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام فرموده اند :
انجام دادن حسنه و كار نيك به صورت مخفى ، معادل هفتاد
حسنه است ؛ و آشكار ساختن گناه و خطا موجب خوارى و پستى مى گردد
و پوشاندن و آشكار نكردن خطا و گناه موجب آمرزش آن خواهد بود.
وسائل الشّيعة : ج 16، ص 63، ح 20990.
R A H A
01-01-2014, 11:39 PM
http://www.worldup.ir/images/cagpgyf4ej575csstg2o.gif
پیکر نحیف غم، روبه روى سقاخانه «از اشک جارى»،
لحظه اى از سوختن باز نمى ایستد.
چین هاى ماتم، بر جبین مسجد «بالاسر»
و چهره محزون «گوهرشاد»در همسایگى سوز،
همه و همه حکایت از فراق خورشید دارند.
امروز، عمارت بلند آوازه توس، غربت است
و بر بالاى این بناى شهیر، کبوترى نیست که نالان نباشد.
بر بالاى این بناى غریب،
آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است.
مشهد، شعرهاى «دعبل» را به همراه دارد
که هم صدا با رشته هاى روشن باران مى گرید.
محفلى از مرثیه است و حرم،با تن پوشى از
رنگ هاى عزلت،هم زبان غزل هاى اندوه زاست.
در «بست»ها، جز مقام پرپر عاشقى،
تصویر دیگرى چشم ها را پر نمى کند.
در قاب امروز، توس را مى بینیم که زهر،
چونان تیغ وحشى بر اندامش وارد آمده است.
عصیان آشکار انگور است
و به داغ نشاندن سینه چاکان مسیر رأفت.
اُف بر این دنیا که حبّه هاى زهرآلود را کنار امام روشنى ها آورد!
آه، اى رقت خراسانى تبار؛ اى توس سر کرده با عشق!
اى انگورهاى نرفته از خاطر!
R A H A
01-01-2014, 11:39 PM
مرد سماوات زمین خورده است
کعبه حاجات زمین خورده است
سلسله جنبان خدا دوستان
لرزه گرفته است چرا دوستان؟
حبّه انگور چه با تاک کرد؟
مستی ما را ز چه در خاک کرد؟
برق چرا خانه الله سوخت؟
وز همه حجاج حرم ، راه سوخت
حضرت خورشید ز خود شسته دست
حجره توحید به حجره نشست
وای از این موی پریشان شده
روایت سلسله جنبان شده
رنگ خدا را ز چه نشناختند؟
قافیه را مثل حنا باختند
چند قدم رفت و زمین گیر شد
از سفر این مه به صفر سیر شد
جان دو عالم به لبش جان رسید
لرزه ز زانو لب و دندان رسید
زلف شد و پیچ شد و تاب شد
قامت او طاقی ز محراب شد
رفت و ملاقات ، ور افتاده بوده
کوه خدا از کمر افتاده بود
خالی از اندیشه محراب ها
چفت شد و بسته شد از باب ها
در کف دستش دل خود را گرفت
دل که نگو، حاصل خود را گرفت
نم نمک، از گریه چو لبریز شد
ای پسرم گفت لبش خود به خود
این پسر کیست که ماه آمده؟
یا که به خورشید گواه آمده
او جگر مرد جگر دار ماست
او پسر دلبر عیّار ماست
آمده لب ترکند از جام او
گریه کند بر غم فرجام او
غسل کرامت به دستان اوست
دفن بلّیات به دستان اوست
سر به سر از درد چه حالی شده؟
جان پدر نعل سوالی شده
بر سر دامن سر بابا گرفت
باز گریزی به فغان پا گرفت
روز حسین از همه جا سخت تر
اکبر لیلا شده خوش بخت تر
دامن خورشید به بر ماه داشت
بنده به بالین خود الله داشت
محمد سهرابی
R A H A
01-01-2014, 11:42 PM
http://www.worldup.ir/images/a41huz4mf0c4wrzb563t.gif
داغداری خورشید توس
*********************
امروز، رواق ها بوی غم گرفته اند. کاینات، هم صدا با صحن، سینه می زنند.
مفاتیح ها، غربتْ خوان نگاهی از ضریح توانَد.
زخم ها از جلوی چشمان تاریخ می گذرند.
به خاطراتِ زهرآگین شب نفرین! به دست های آلوده شورش لعنت!
امروز، تقویم ها با دیده های پرسوگ، برای دل ها آتش می سرایند.
ای گوشه نشین غریب توس! ما گریه می کنیم برای تنهایی خراسانی ات.
هر چه هست، به مرحمت همین اشک هاست که
سیاهی ها به آیین سپیدی درمی آیند.به لطف این
مراثی ست که دل ازهر چه غبار گناه، خانه تکانی می شود.
امروز و در این عزا، قلب هر کدام از دوستدارانت، زیارت نامه ای
است که در مشهد تو معطر می شود.
چند دفتر پر از ناگفته هاست که تنها در محضر تو خوانده می شود؛
با سوز. گریه ها از سمت بارانی سقاخانه ات می آیند.
سجاده ها از روشن ترین راز شبانه ات می گویند که «وصال» را می خواندی.
تو رفته ای و ما زخم هایی را که بر پیکره قصیده «دعبل»
افتاده است، بازخوانی می کنیم.
قطرات اشک، پیکی می شود به سوی آستانت.
همه ما تشنه جرعه ای عنایتیم.
و من دلم را به پابوسی آستانت، مژده داده ام، تا برود نگاه کند
وقتی که زائران، هنگام نماز، آستین بالا می زنند، چگونه حوض
با خوش بویی اذان حرمت، وضو می گیرد.
برود نگاه کند که شیفتگان کوی معرفت آمده اند و دل ها
را روانه کرده اند قسمت بالای سر.
برای این دل، شاید فرصتی باشد که پیرو آن سپید شود.
السلام علیک یا امام الرئوف!
سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.
امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.
ما و او ـ هر دو ـ داغدار خورشیدی هستیم که غروب می کند.
سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام
انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.
محمد کاظم بدرالدین
R A H A
01-01-2014, 11:43 PM
http://www.worldup.ir/images/4knjoih4l7hso5tp5kgm.gif
خوش آمدی، میهمان غریب من!
******************
سلام، میهمان غریب من! خوش آمدی! صفای قدمت!
خاک رو سیاهم را به بهشت قدم هایت آبرو بخشیدی.
سال هاست که چشم انتظار آمدنت هستم.
سال هاست، که چشم به راه مدینه دوخته ام.
ضامن آهو! فدای قدم هایت؛
منّت نهادی و پا بر چشم هایم گذاشتی!
چشم های بی فروغ توس را روشنی بخشیدی،
آقا! هر چند، این دیار میزبان خوبی برای حضور آسمانی ات نیست!...
هر چند، خاک من برایت غریبه است و بوی مدینه را نمی دهد،
با این حال، آغوش توس، برای رئوف اهل بیت بازِ باز است!
توس، هیچ گاه، میهمانی چون تو نداشته است، هیچ گاه، میزبان
وسعت بی نهایتی چون «ثامن الائمه» نبود.
آقا! خاک مرا، به عطر حضورت، معطّر ساختی! غریبی نکن!
از وقتی که خاک توس، مزار بهشت وجودت شد، قداست
یافت، از غریبی درآمد و شهره تاریخ شد.
حالا هر کس که دلش می گیرد، به خراسان سفر می کند.
از وقتی که گنبد طلای تو زینت توس شده است،
آفتاب، هر صبح، از آسمان خراسان طلوع می کند.
از وقتی که من ـ توس ـ میزبان ضامن آهو شده ام،
پناه گاه دل های شکسته لقب گرفته ام.
توس با حضور تو، قبله دل ها شده است. حالا دیگر مرا هم در شمار
سرزمین های معروف، نام می برند!
لقب قبله هشتم را گرفته ام. حالا دیگر من هم برای خودم برو بیایی دارم.
زایران قبله هشتم، کمتر از زایران کعبه نیستند.
آب سقّاخانه ات، کم از چشمه زمزم نیست!
میهمان عزیز من! میهمان غریب من!
غریبی نکن، که توس، بی حضور تو غریب بود و اینک،
تو ای غریب الغربا!
آشنای هر دلی و مراد هر مرید و نیاز هر سایل.
تو ثامن الحججی و تو میهمان عزیز منی!
خدیجه پنجی
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.